رابطه میان کلام جدید و فلسفه دین

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه میان کلام جدید و فلسفه دین

سلام علیکم
رابطه میان کلام جدید و فلسفه دین چییست؟
آیا این دو عنوان، به یک چیزی اشاره دارند یا این که دو چیز متفاوت از همدیگر بوده و با هم فرق دارند؟
موفق باشید.

سعید;624531 نوشت:
سلام علیکم
رابطه میان کلام جدید و فلسفه دین چییست؟
آیا این دو عنوان، به یک چیزی اشاره دارند یا این که دو چیز متفاوت از همدیگر بوده و با هم فرق دارند؟
موفق باشید.

سلام علیکم
«دین» موضوعی است که از جنبه های گوناگون محل بحث و نظر دانشمندان و فلاسفه قرار می گیرد. همه کسانی که در موضوع دین به تحقیق و تفحص می پردازند، از روش واحد استفاده نمی کنند. به همین دلیل، علوم مختلفی در حوزه دین پژوهی به وجود آمده است که ـ با وجود اشتراک موضوع همه آنها: دین به طور عام ـ می توان آنها را از هم متمایز کرد.

علم کلام و متکلمین روش خاص خود در بحث از دین و آموزه های دینی دارند. یکی از شاخه های دین پژوهی معاصر، فلسفه دین است. گاهی اوقات میان فلسفه دین و کلام جدید خلط می شود؛ ولی باید دانست که این دو یک شاخه علمی نیستند. هر چند کلام جدید در حوزه مسائل، مبانی و روش دچار تحولاتی شده است؛ ولی بسیاری معتقد هستند این کلام سنتی و کلام جدید در عنوان کلام با یکدیگر اشتراک دارند و یک علم محسوب می شوند و هویت کلامی واحدی دارند. علم کلام (جدید یا سنتی) پیونددهنده وحی با انسان است. به عبارت دیگر، متکلم تلاش می کند از روش های عقلی، نقلی، تاریخی و حتی تجربی، پیوندی معقول و مناسب میان انسان و گزاره های دینی برقرار کند.
از این مطلب به خوبی فهمیده می شود که یک متکلم، به گزاره های دینی معتقد است. متکلم به طور لزوم، دیندار است و با انگیزه دینی به دفاع از آموزه های دینی می پردازد. کلام جدید نیز هر چند از روش ها و مبانی جدیدی برای این منظور استفاده می کند؛ ولی متکلم جدید نیز همان دغدغه هایی را دارد که یک متکلم سنتی دارد. البته باید توجه داشت که این امکان هست که تفسیر و تعبیر آنها در مسائل مختلف با یکدیگر مخالف باشد؛ ولی دست کم هر یک از آنها از دیدگاه خودشان یک دیندار با دغدغه های دینی محسوب می شوند.
علم کلام از چهار روش تجربى، عقلى، تاریخى و شهودى به اثبات گزاره های دینی می پردازد. به عنوان نمونه، طریقه اثبات گزاره «و جعلنا من الماء کل شى‏ء حى‏»، یعنى نشان دادن مطابق با واقع بودن آن از راه تجربه است. اما در مثل «ألا بذکر الله تطمئن القلوب‏»، طریقه اثبات، کشف و شهود و نوعى درون بینى است و نیز در «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»، طریقه اثبات استدلال عقلى است. (1)
در مقابل، فلسفه دین تفکری فلسفی درباره دین است. در فلسفه معاصر، شاخه های مختلفی از فلسفه محض منشعب شده اند که ویژگی مشترک همگی آنها فلسفی بودن آنهاست؛ فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه علم، فلسفه ذهن، فلسفه هنر و ... همگی از این جمله هستند. فیلسوف دین همچون یک فیلسوف هنر به پدیده دین و هنر می پردازند. همانطور که یک فیلسوف هنر به طور لزوم، نباید هنرمند باشد، یک فیلسوف دین نیز نباید دیندار باشد. (2) در دنیای معاصر فیلسوفان دین ملحد نیز داشته ایم که پدیده دین را مورد کاوش و تحقیق خود قرار داده اند:
«از این دیدگاه، فلسفه دین نسبت به دین، همان جایگاهی را دارد که فلسفه تاریخ نسبت به تاریخ یا فلسفه علم نسبت به علم دارد. در همه این موارد، فیلسوف در مقام نقد و بررسی ادلّه و روشن کردن مفاهیمی است که در حوزه مطالعاتی وی بکار می رود. فیلسوف ـ از آن جهت که فیلسوف است ـ در این مقام یک متأله (متکلم) یک مورخ و یا یک دانشمند علم تجربی نیست.» (3)
بنابراین، فلسفه دین نوعی رویکرد فلسفی و عقلانی به مسئله دین است. فیلسوف دین از نگاه برون دینی به مسئله دین می نگرد ولی متکلم نگاهی درون دینی دارد و اصلا شان متکلم نگاه درون به دین است. متکلم از موضوع مورد تحقیق خود (دین) فاصله ندارد بلکه به باورها و اعتقادات خود را مورد کاوش قرار می دهد در حالی که فیلسوف دین می تواند بدون اعتقاد به گزاره های دینی، باورهای دینداران را مورد کاوش قرار دهد.
«نینیان اسمارت»، فیلسوف دینى انگلیسى معاصر در این باره مى‏ گوید: «اگر واژه‏ الهیات را در معناى دقیقش به كار ببریم، اساسا به معناى مجموعه‏ نظام‏ مندى از اعتقادات و تعهدات است، و فلسفه‏ دین با این مقوله تفاوت دارد، چرا كه بنابر ماهیتش نسبت ‏به هیچ دیدگاهى پیش از دیدگاه دیگر متعهد و ملتزم نیست... ایمان داشتن یا نداشتن به یك مطلب شرط یا مانع چنین شیوه‏ تحقیقى نخواهد بود، آن چه مهم است، این است كه آیا فهم یك عمل یا یك نماد، یا یك نهاد، یا یك گزاره‏ دینى ممكن است ‏یا نه؟ مسأله‏ مهم در این جا این است كه فرد، همیشه آماده‏ فهمیدن باشد.» (4)
هر چند کلام جدید در حوزه مسائل، مبانی و روش دچار تحولاتی شده است؛ ولی بسیاری معتقد هستند این کلام سنتی و کلام جدید در عنوان کلام با یکدیگر اشتراک دارند و یک علم محسوب می شوند و هویت کلامی واحدی دارند. علم کلام (جدید یا سنتی) پیوند دهنده وحی با انسان است. به عبارت دیگر، متکلم تلاش می کند از روش های عقلی، نقلی، تاریخی و حتی تجربی، پیوندی معقول و مناسب میان انسان و گزاره های دینی برقرار کند
بنابراین یکی از تمایزات مهم میان فیلسوف دین و متکلم را می توان در غرض آنها جستجو کرد. متکلم برای دفاع از آموزه های دینی و با روش درون دینی به دین پژوهی می پردازد، درحالی که فیلسوف دین به پدیدارشناسی دین می پردازد و پدیده دین را فارغ از باور به صدق یا کذب آموزه های آن مورد تحقیق خود قرار می دهد.
از دیگر تمایزات فلسفه دین و کلام می توان به تک روشی بودن فلسفه دین و چند روشی بودن کلام اشاره کرد. تک روشی بودن فلسفه دین، به این معناست که با نگاه بیرونى خود به دین فقط با استدلال عقلى در پى اثبات مدعیات خویش است؛ ولى علم کلام از چهار روش تجربى، عقلى، تاریخى و شهودى به اثبات گزاره های دینی می پردازد. به عنوان نمونه، طریقه اثبات گزاره «و جعلنا من الماء کل شى‏ء حى‏» (5)، یعنى نشان دادن مطابق با واقع بودن آن از راه تجربه است. اما در مثل «ألا بذکر الله تطمئن القلوب‏» (6)، طریقه اثبات، کشف و شهود و نوعى درون بینى است و نیز در «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا» (7)، طریقه اثبات استدلال عقلى است.
از دیگر تفاوت های مهم میان این دو حوزه دین پژوهی، ترتب منطقی میان آنهاست. در بسیاری از موارد مباحث فلسفه دین بر مباحث کلامی تقدم منطقی دارند. همانطور که یک فقیه با اتخاذ موضعی که در اصول فقه برمی گزیند می تواند در مباحث فقهی به نظرات متفاوتی برسد، در نسبت میان فلسفه دین و کلام نیز ماجرا از همین قرار است. برای مثال، مسأله «تعریف دین» یکی از مسائلی است که در فلسفه دین مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. مسأله تعریف دین یک امر برون دینی است و باید با نگاهی بیرونی مورد مطالعه قرار گیرند.
برخی از فیلسوفان دین تعریفی عام از دین ارائه می دهند که حتی مکاتب فلسفی چون مارکسیسم را نیز شامل می شوند و برخی دیگر دین را محدود به ادیان ابراهیمی می دانند. (8) یک متکلم با توجه به تعریفی که از دین برمی گزیند می تواند نسبت به آموزه های آن اتخاذ موضع کند. در مورد این مسأله خاص (تعریف دین) و بسیاری مسائل دیگر، به خوبی روشن است که هر کار کلامى مبتنى بر پاسخگویى به مسائلى است که در حوزه فلسفه دین مطرح مى‏ شود و نمى‏ توان بدون حل این پرسش ها و تعیین مبانى، سخن از یک روش کلامى خاص به میان آورد.

منابع و مآخذ:
1. سبحانی، جعفر، درآمدی بر مسائل جدید کلامی، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، قم، 1375.
2. هیک، جان، فسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، 1372.
3. گیسلر، نورمن، فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیت اللهی، تهران، انتشارات حکمت، 1375.
4. كلام فلسفى، مجموعه‏ مقالات، ترجمه‏ ابراهیم سلطان، احمد نراقى. انتشارات صراط، 1384.
5. انبیاء: 21/ 30.
6. رعد: 13/ 28.
7. انبیاء: 21/ 22.

8. آلستون، ویلیام پی، مسایل فلسفه‏ دین، ترجمه‏ على حقى، مجله نقد و نظر شماره 9.

در پناه خداوند منان باشید.

پرسش:
رابطه میان کلام جدید و فلسفه دین چیست؟

پاسخ:
«دین» موضوعی است که از جنبه‌های گوناگون محل بحث و نظر دانشمندان و فلاسفه قرار می‌گیرد. همه کسانی که در موضوع دین به تحقیق و تفحص می‌پردازند، از روش واحد استفاده نمی کنند. به همین دلیل، علوم مختلفی در حوزه دین پژوهی به وجود آمده است که ـ با وجود اشتراک موضوع همه آنها: دین به طور عام ـ می‌توان آنها را از هم متمایز کرد.

علم کلام و متکلمین روش خاص خود در بحث از دین و آموزه های دینی دارند. یکی از شاخه های دین پژوهی معاصر، فلسفه دین است. گاهی اوقات میان فلسفه دین و کلام جدید خلط می شود؛ ولی باید دانست که این دو یک شاخه علمی نیستند. هر چند کلام جدید در حوزه مسائل، مبانی و روش دچار تحولاتی شده است؛ ولی بسیاری معتقد هستند این کلام سنتی و کلام جدید در عنوان کلام با یکدیگر اشتراک دارند و یک علم محسوب می‌شوند و هویت کلامی واحدی دارند. علم کلام (جدید یا سنتی) پیوند دهنده وحی با انسان است. به عبارت دیگر، متکلم تلاش می‌کند از روش‌های عقلی، نقلی، تاریخی و حتی تجربی، پیوندی معقول و مناسب میان انسان و گزاره‌های دینی برقرار کند.

از این مطلب به خوبی فهمیده می‌شود که یک متکلم، به گزاره های دینی معتقد است. متکلم به طور لزوم، دیندار است و با انگیزه دینی به دفاع از آموزه های دینی می پردازد. کلام جدید نیز هر چند از روش ها و مبانی جدیدی برای این منظور استفاده می کند؛ ولی متکلم جدید نیز همان دغدغه هایی را دارد که یک متکلم سنتی دارد. البته باید توجه داشت که این امکان هست که تفسیر و تعبیر آنها در مسائل مختلف با یکدیگر مخالف باشد؛ ولی دست کم هر یک از آنها از دیدگاه خودشان یک دیندار با دغدغه های دینی محسوب می شوند.

علم کلام از چهار روش تجربى، عقلى، تاریخى و شهودى به اثبات گزاره های دینی می پردازد. به عنوان نمونه، طریقه اثبات گزاره «و جعلنا من الماء کل شى‏ء حى‏»، یعنى نشان دادن مطابق با واقع بودن آن از راه تجربه است. اما در مثل «ألا بذکر الله تطمئن القلوب‏»(1)، طریقه اثبات، کشف و شهود و نوعى درون بینى است و نیز در «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»(2)، طریقه اثبات استدلال عقلى است.(3)
در مقابل، فلسفه دین، تفکری فلسفی درباره دین است. در فلسفه معاصر، شاخه های مختلفی از فلسفه محض منشعب شده اند که ویژگی مشترک همگی آنها فلسفی بودن آنهاست؛ فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه علم، فلسفه ذهن، فلسفه هنر و ... همگی از این جمله هستند. فیلسوف دین همچون یک فیلسوف هنر به پدیده دین و هنر می پردازند. همانطور که یک فیلسوف هنر به طور لزوم، نباید هنرمند باشد، یک فیلسوف دین نیز نباید دیندار باشد.(4)

در دنیای معاصر فیلسوفان دین ملحد نیز داشته ایم که پدیده دین را مورد کاوش و تحقیق خود قرار داده‌اند:
«از این دیدگاه، فلسفه دین نسبت به دین، همان جایگاهی را دارد که فلسفه تاریخ نسبت به تاریخ یا فلسفه علم نسبت به علم دارد. در همه این موارد، فیلسوف در مقام نقد و بررسی ادلّه و روشن کردن مفاهیمی است که در حوزه مطالعاتی وی به کار می‌رود. فیلسوف ـ از آن جهت که فیلسوف است ـ در این مقام یک متأله (متکلم) یک مورخ و یا یک دانشمند علم تجربی نیست.»(5)
بنا بر این، فلسفه دین نوعی رویکرد فلسفی و عقلانی به مسئله دین است. فیلسوف دین از نگاه برون دینی به مسئله دین می نگرد ولی متکلم نگاهی درون دینی دارد و اصلا شأن متکلم نگاه درون به دین است. متکلم از موضوع مورد تحقیق خود (دین) فاصله ندارد بلکه به باورها و اعتقادات خود را مورد کاوش قرار می دهد در حالی که فیلسوف دین می تواند بدون اعتقاد به گزاره های دینی، باورهای دینداران را مورد کاوش قرار دهد.

«نینیان اسمارت»، فیلسوف دینى انگلیسى معاصر در این باره مى‏ گوید: «اگر واژه‏ الهیات را در معناى دقیقش به كار ببریم، اساسا به معناى مجموعه‏ نظام‏ مندى از اعتقادات و تعهدات است، و فلسفه‏ دین با این مقوله تفاوت دارد، چرا كه بنا بر ماهیتش نسبت ‏به هیچ دیدگاهى پیش از دیدگاه دیگر متعهد و ملتزم نیست... ایمان داشتن یا نداشتن به یك مطلب شرط یا مانع چنین شیوه‏ تحقیقى نخواهد بود، آن چه مهم است، این است كه آیا فهم یك عمل یا یك نماد، یا یك نهاد، یا یك گزاره‏ دینى ممكن است ‏یا نه؟ مسأله‏ مهم در این جا این است كه فرد، همیشه آماده‏ فهمیدن باشد.»(6)

هر چند کلام جدید در حوزه مسائل، مبانی و روش دچار تحولاتی شده است؛ ولی بسیاری معتقد هستند این کلام سنتی و کلام جدید در عنوان کلام با یکدیگر اشتراک دارند و یک علم محسوب می‌شوند و هویت کلامی واحدی دارند. علم کلام (جدید یا سنتی) پیوند دهنده وحی با انسان است. به عبارت دیگر، متکلم تلاش می‌کند از روش های عقلی، نقلی، تاریخی و حتی تجربی، پیوندی معقول و مناسب میان انسان و گزاره های دینی برقرار کند
بنا بر این یکی از تمایزات مهم میان فیلسوف دین و متکلم را می توان در غرض آنها جستجو کرد. متکلم برای دفاع از آموزه‌های دینی و با روش درون دینی به دین پژوهی می پردازد، در حالی که فیلسوف دین به پدیدار شناسی دین می‌پردازد و پدیده دین را فارغ از باور به صدق یا کذب آموزه های آن مورد تحقیق خود قرار می دهد.

از دیگر تمایزات فلسفه دین و کلام می توان به تک روشی بودن فلسفه دین و چند روشی بودن کلام اشاره کرد. تک روشی بودن فلسفه دین، به این معناست که با نگاه بیرونى خود به دین فقط با استدلال عقلى در پى اثبات مدعیات خویش است؛ ولى علم کلام از چهار روش تجربى، عقلى، تاریخى و شهودى به اثبات گزاره های دینی می پردازد. به عنوان نمونه، طریقه اثبات گزاره «و جعلنا من الماء کلّ شى‏ء حى‏» (7)، یعنى نشان دادن مطابق با واقع بودن آن از راه تجربه است. اما در مثل «ألا بذکر الله تطمئن القلوب‏» (8)، طریقه اثبات، کشف و شهود و نوعى درون بینى است و نیز در «لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا» (9)، طریقه اثبات استدلال عقلى است.

از دیگر تفاوت های مهم میان این دو حوزه دین پژوهی، ترتب منطقی میان آنهاست. در بسیاری از موارد مباحث فلسفه دین بر مباحث کلامی تقدم منطقی دارند. همانطور که یک فقیه با اتخاذ موضعی که در اصول فقه برمی گزیند می تواند در مباحث فقهی به نظرات متفاوتی برسد، در نسبت میان فلسفه دین و کلام نیز ماجرا از همین قرار است. برای مثال، مسأله «تعریف دین» یکی از مسائلی است که در فلسفه دین مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. مسأله تعریف دین یک امر برون دینی است و باید با نگاهی بیرونی مورد مطالعه قرار گیرند.

برخی از فیلسوفان دین تعریفی عام از دین ارائه می دهند که حتی مکاتب فلسفی چون مارکسیسم را نیز شامل می شوند و برخی دیگر دین را محدود به ادیان ابراهیمی می‌دانند.(10) یک متکلم با توجه به تعریفی که از دین برمی گزیند می تواند نسبت به آموزه های آن اتخاذ موضع کند. در مورد این مسأله خاص (تعریف دین) و بسیاری مسائل دیگر، به خوبی روشن است که هر کار کلامى مبتنى بر پاسخگویى به مسائلى است که در حوزه فلسفه دین مطرح مى‏ شود و نمى‏ توان بدون حل این پرسش‌ها و تعیین مبانى، سخن از یک روش کلامى خاص به میان آورد.

______
(1) رعد/ 28.
(2) انبیاء/ 22.
(3) سبحانی، جعفر، درآمدی بر مسائل جدید کلامی، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، قم، 1375.
(4) هیک، جان، فسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، 1372.
(5) گیسلر، نورمن، فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیت اللهی، تهران، انتشارات حکمت، 1375.
(6) كلام فلسفى، مجموعه‏ مقالات، ترجمه‏ ابراهیم سلطان، احمد نراقى. انتشارات صراط، 1384.
(7) انبیاء/ 30.
(8) رعد/ 28.
(9) انبیاء/ 22.
(10) آلستون، ویلیام پی، مسایل فلسفه‏ دین، ترجمه‏ على حقى، مجله نقد و نظر شماره 9.

موضوع قفل شده است