جمع بندی عذاب تا قیامت؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عذاب تا قیامت؟

سلام. طبق آیه 67 سورۀ اعراف، به نظر می رسد که خدا کسی(یا کسانی) را بر بنی اسرائیل گماشته است که تا روز قیامت عذابشان کند. آیا اینگونه است؟ و اگر اینطور است، آیا این عذاب عدلانه است؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]با سلام و درود

«قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بىِ سَفَاهَةٌ وَ لَاكِنىّ‏ِ رَسُولٌ مِّن رَّبّ‏ِ الْعَلَمِين‏»؛ [هود] گفت: اى قوم من! هيچ گونه سفاهتى در من نيست ولى فرستاده‏ اى از طرف پروردگار جهانيانم.(اعراف، 67)

همان طور که ملاحظه می فرمایید آیه شریفه با مطلب شما متفاوت است. به نظر می رسد آیه ای دیگر مد نظرتان بوده است.

سلام. بله منظورم ایه 167 است. به طور مشابه، آیه 112 سورۀ آل عمران هم چنین مضمونی دارد.

[="Tahoma"]«ضرِبَتْ عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلَّا بحَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَ بَاءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ ضرِبَتْ عَلَيهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ كاَنُواْ يَكْفُرُونَ بَايَاتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ بِغَيرِ حَقٍ‏ّ ذَالِكَ بِمَا عَصَواْ وَّ كاَنُواْ يَعْتَدُون‏»
هر جا يافت شوند، مهر ذلت بر آنان خورده است مگر با ارتباط به خدا، (و تجديد نظر در روش ناپسند خود،) و (يا) با ارتباط به مردم (و وابستگى به اين و آن) و به خشم خدا، گرفتار شده ‏اند و مهر بيچارگى بر آنها زده شده چرا كه آنها به آيات خدا، كفر مى‏ ورزيدند و پيامبران را بناحق مى ‏كشتند. اينها بخاطر آن است كه گناه كردند و (به حقوق ديگران،) تجاوز مى‏ نمودند.(آل عمران، 112)

«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثنَ‏َّ عَلَيْهِمْ إِلىَ‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيم‏»
و (نيز به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد: تا دامنه قيامت، كسى را بر آنها مسلّط خواهد ساخت كه همواره آنها را در عذاب سختى قرار دهد زيرا پروردگارت مجازاتش سريع، (و در عين حال، نسبت به توبه ‏كاران) آمرزنده و مهربان است.(اعراف، 167)

با سلام و درود

برای روشن شدن آیات فوق، مطالبی بیان می شود:

1. معناى عمومى «ذلّت» عبارت است از انكسار و رام شدن در برابر خصم، و در مقابل آن ماده "عز" است، كه به معناى رام نشدن و نپذيرفتن تاثير طرف مقابل است.
... اهل كتاب به حسب حكم شرع اسلامى ذليلند، مگر اين كه يا داخل در ذمه اسلام شوند و يا امانى از مردم مسلمان به نحوى از انحاء ايشان را حفظ كنند.(ترجمه الميزان، ج 3، ص 595)

2. «مسكنت» به معنى بيچارگى است، مخصوصا بيچارگى شديد كه راه نجات از آن، مشكل باشد. بايد توجه داشت كه "مسكين" تنها به معنى نيازمند از نظر مال و ثروت نيست، بلكه هر نوع بيچارگى آميخته با ضعف و ناتوانى در مفهوم آن داخل است.
بعضى معتقدند كه تفاوت "مسكنت" با "ذلت" اين است كه ذلت جنبه تحميلى از طرف ديگران دارد، در حالى كه مسكنت، حالت "خود كم‏ بينى درونى" خود شخص را مى ‏رساند. از اینرو يهود بر اثر خلافكارى ‏ها، نخست از طرف ديگران مطرود شدند و به خشم خداوند گرفتار آمدند، و سپس تدريجا اين موضوع به صورت يک صفت ذاتى در آمد، بطورى كه با تمام امكاناتى كه دارند باز در خود يک نوع احساس حقارت مى‏ كنند.(تفسير نمونه، ج ‏3، ص 53)

3. این مجازات، به خاطر اعمالى است كه بنی اسرائیل مرتكب مى ‏شدند:
آیات خداوند را انکار می کردند، اصرار در كشتن رهبران و انبياى الهی داشتند، آلوده به انواع گناهان مخصوصا ظلم و ستم و تعدى به حقوق ديگران و تجاوز به منافع ساير مردم بوده ‏اند، با اين كه آيات الهی را مشاهده و يقين پيدا می كردند، با اینحال از روى لجاج، عناد و تعصب، كافر می شدند، و ...

4. از آيه (اعراف، 167) استفاده مى ‏شود كه اين گروه سركش، هرگز روى آرامش كامل نخواهند ديد، هر چند براى خود حكومت و دولتى تأسيس كنند، باز تحت فشار و ناراحتى مداوم خواهند بود، مگر اين كه براستى، روش خود را تغيير دهند، و دست از ظلم و فساد بكشند.(تفسير نمونه، ج ‏6، ص 430)

5. مراد این است كه جزيه (كه خود علامت خوارى است) بر آنان واجب شده، و در هيچ جا نبايد مسكن كنند، مگر با پرداخت جزيه؛ و قبل از اسلام هم به مجوس جزيه مي دادند.(مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج ‏2، ص 814)

همه مفسران مى‏ گويند منظور امت محمد صلی الله علیه وآله است. از امام باقر علیه السلام نيز روايت شده است.(مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج ‏4، ص 760)

ذلت و خوارى بر آن ها رقم زده شده، و آن ها هر كجا باشند در برابر مسلمانان خوار و ذليل خواهند بود، و عزت و قدرت از آنِ مسلمانان خواهد بود، مگر اين كه آنان به پيمانى از خدا و پيمانى از مسلمانان پناه ببرند. پيمان خدا همان جزيه است، و پيمان مسلمانان امان دادن به آنهاست. در چنين حالتى آن ها زندگى معمولى خواهند داشت و در پناه حكومت اسلام خواهند بود.( كوثر، ج ‏2، ص 218)

6. شأن نزول آیه شریفه (آل عمران، 112):
سران و بزرگان يهود مثل كعب، أبى رافع، أبى ياسر، كنانه و ابن صوريا، کسانی از آنان را که اسلام آورده بودند، مثل عبد اللَّه بن سلام و یاران او، مورد ملامت و سرزنش قرار داده و حتی آن ها را تهديد كردند كه چرا آئين پدران و نياكان خود را ترک گفته و اسلام آورده‏ اند؟ آيه فوق به عنوان دلدارى و بشارت به آن ها و ساير مسلمانان نازل گرديد.(ر.ک: مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج ‏2، ص 813)

7. «وَ بَلَوْنَاهُم بِالحَسَنَاتِ وَ السَّيّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ و آنها را با نيكى‏ ها و بدى‏ ها آزموديم، شايد بازگردند.(اعراف، 168)
خداوند آن ها را با مسائل گوناگون آزمود تا شاید بیدار شوند و بازگردند، گاهى آن ها را تشويق و در رفاه و نعمت قرار داد، تا حس شكرگزارى در آن ها برانگيخته شود و به سوى حق باز آيند، و گاهى به عكس، آن ها را در شدائد و سختی ها و مصائب فرو برد، تا از مركب غرور و خود پرستى و تكبر فرود آيند و به ناتوانى خويش پى برند؛ یعنی از هر راهی برای تربیت و اصلاح آن ها تلاش شد ولی آنان نافرمانی کردند.

8. این راه انحراف و کجروی و نافرمانی را، فرزندان و نسل آنان نیز ادامه دادند. لذا جریان این حکم الهی برای فرزندان و بعد از ایشان نیز، به سبب همین نافرمانی و انحراف آن ها است:
«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَاذَا الْأَدْنىَ‏ وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَ إِن يَأْتهِمْ عَرَضٌ مِّثْلُهُ يَأْخُذُوهُ‏»؛ پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند كه وارث كتاب (آسمانى، تورات) شدند (امّا با اين حال،) متاع اين دنياى پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا ترجيح مى ‏دهند) و مى ‏گويند: «(اگر ما گنهكاريم توبه مى ‏كنيم و) بزودى بخشيده خواهيم شد!» اما اگر متاع ديگرى همانند آن به دستشان بيفتد، آن را (نيز) مى‏ گيرند، (و باز حكم خدا را پشت سر مى ‏افكنند).(اعراف، 169)

بنابر این:

این خواری و ذلت برای یهود، که می تواند نمونه آن، در حکومت اسلامی، همان جزیه گرفتن از آنان باشد، نتیجه کفر و نافرمانی و کشتار انبیای الهی و ... باشد که پدران و اسلاف آن ها مرتکب شده و حتی فرزندان و بعد از ایشان نیز، به همان راه رفته اند.

این نتیجه نافرمانی در برابر پروردگار، پس از آن همه نعمت و فرصتی است که به ایشان داده شد ولی آنان همه را ضایع کرده و باز هم بر کفر و عناد و ظلم و ... حرکت کردند.

[="Tahoma"]نکته:

در بین این گروه، افراد صالح هم هستند: «وَ قَطَّعْنَاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ‏»؛ و آنها را در زمين بصورت گروه ‏هايى، پراكنده ساختيم گروهى از آنها صالحند.(اعراف، 168)

البته می دانید که تشریع احکام الهی، نوعی است نه فردی؛ لذا چون اکثر بنی اسرائیل چنین بوده اند، مجازات ذلت برای همه آن ها قرار داده شده است.

جزیه می تواند نوعی ذلت باشد ولی با دادن جزیه، آنان تحت حمایت حکومت اسلامی بوده و حکومت موظف است نسبت به جان و مال و ... آنان، امنیت را تامین کند. کسی هم حق تعرض به آنان را ندارد.

خلاصه این که آنان از آقایی و عزت افتاده اند و در برابر اسلام و مسلمانان، آقایی و عزتی ندارند.

میقات;626578 نوشت:

بنابر این:

این خواری و ذلت برای یهود، که می تواند نمونه آن، در حکومت اسلامی، همان جزیه گرفتن از آنان باشد، نتیجه کفر و نافرمانی و کشتار انبیای الهی و ... باشد که پدران و اسلاف آن ها مرتکب شده و حتی فرزندان و بعد از ایشان نیز، به همان راه رفته اند.

این نتیجه نافرمانی در برابر پروردگار، پس از آن همه نعمت و فرصتی است که به ایشان داده شد ولی آنان همه را ضایع کرده و باز هم بر کفر و عناد و ظلم و ... حرکت کردند.

سلام. آیا مجازات شدن به گناه اسلاف و پدران، عادلانه است؟

دنیا شناسی: " اب دنیای حرام همواره تیره و گل الود است. منظره ای دل فریب و سرانجامی خطر ناک دارد. فریبنده و زیباست.
اما دوامی ندارد. نوری است در حال غروب کردن سایه ای است نابود شدنی . ستونی است در حال خراب شدن.
ان هنگام که نفرت دارندگان به ان دل بستند. و بیگانگان به ان اطمینان کردند. چونان اسب چموش پاها را بلند کرده سوار را بر زمین می کوبد .
و با دام های خود انها را گرفتار می کند. و تیرهای خود را سوی انان پرتاب می نمایند.طناب مرگ به گردن انسان می افکند. به سوی گور تنگ و جایگاه وحشتناک می کشاند. تا در قبر محل زندگی خویش بهشت یا دو زخ را بنگرد و پاداش اعمال خود را مشاهده کند. و همچنان ایندگان به دنبال رفتگان خود گام می نهند. نه مرگ از نابودی انسان دست می کشد ونه مردم از گناه فاصله می گیرند ! که تا پایان زندگی و
سر منزل فنا و نیستی ازادانه به پیش می تازند. " درسی از نهج البلاغه مولا علی علیه السلام.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;626623 نوشت:
سلام. آیا مجازات شدن به گناه اسلاف و پدران، عادلانه است؟

با سلام و درود

دنیا جای جزا دادن نیست بلکه این آثار تکوینی اعمال اسلاف و پدران است. واقعیاتی است که در قالب ذلت و مسکنت، بروز و ظهور پیدا می کند.

این که اشتباه پدران بر فرزندان تاثیرگذار باشد و آثارش دامنگیر آن ها شود، طبیعی است لذا سرایت دادن این به دیگران، اشکالی ندارد.

از طرفی، این سختی ها برای هر فردی از بنی اسرائیل که عذاب نیست بلکه برای برخی عذاب، برای عده ای امتحان و برای دیگری موجب رشد و تربیت است.

مطلب دیگر؛ این اشاره به هویت جمعی بنی اسرائیل دارد که این قوم و این جامعه روحیه برتری طلبی و غرور و خودخواهی دارند و تا این روحیه در اینان وجود دارد، این برخورد هم با انان می شود. لذا این که کسانی باشند که این روحیه را ندارند، مشکلی ایجاد نمی کند زیرا به نوع و هویت جمعی بنی اسرائیل ناظر است.

بنابر این، جزا دادن و حساب و کتاب، مربوط به عالم آخرت است و دنیا دار جزا نیست، بلکه دار آثار تکوینی اعمال است. و این که برخی اعمال اسلاف و پدران، آثارش در فرزندان نیز ظاهر شود، بر اساس این نظام عالم، طبیعی نیست.

حق کسی هم ضایع نمی شود زیرا این ذلت و سختی برای هر فردی از بنی اسرائیل می تواند با توجه به خود شخص، حیث متفاوتی داشته باشد، مانند بلا و سختی هایی که بر هر انسانی وارد می شود و برای همه یک قضاوت واحد نمی توان داشت.

با سلام. گاهی هم بحث بر سر عذاب نیست، ولی خدا با وجود اینکه می فرماید هیچ امتی نبود(فاطر:24) که مگر اینکه در آن نذیری بود، قوم پیامبر را قومی می داند که انذار نشده است(یس:6) و نذیری هم به سوی آنها نرفته است(آیه اش یادم نیست). این مورد را چگونه توضیح می دهید؟

[="Tahoma"]

חסר משמעות;627213 نوشت:
با سلام. گاهی هم بحث بر سر عذاب نیست، ولی خدا با وجود اینکه می فرماید هیچ امتی نبود(فاطر:24) که مگر اینکه در آن نذیری بود، قوم پیامبر را قومی می داند که انذار نشده است(یس:6) و نذیری هم به سوی آنها نرفته است(آیه اش یادم نیست). این مورد را چگونه توضیح می دهید؟

با سلام و درود

به نظر می رسد آیه مد نظر شما این است:

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»
ولى آنان مى ‏گويند: «(محمّد) آن را بدروغ به خدا بسته است»، امّا اين سخن حقّى است از سوى پروردگارت تا گروهى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذاركننده ‏اى براى آنان نيامده است، شايد (پند گيرند و) هدايت شوند.(سجده، 3)

مفسران در این زمینه وجوهی را بیان کرده اند:

1. اشاره به قبیله قریش:
منظور از اين قوم، قريش است، چون هيچ پيغمبرى قبل از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، به سوى قريش فرستاده نشده بود، بر خلاف اقوام ديگر عرب، كه بعضى از پيغمبران به سوى ايشان مبعوث شده بودند، مانند "خالد بن سنان عبسى" و "حنظله" كه بنا به آن چه در روايات است دو تن از پيغمبران عرب بودند.(ترجمه الميزان، ج ‏16، ص 365)

مشركين حجاز قبل از بعثت، پيغمبرى نداشتند، زيرا از زمان آدم تا زمان ابراهيم، بيابانى غير مسكونی بود (ابراهيم، 37) كه حضرت ابراهيم در آن كعبه را بنا كرد. و بعد از حضرت اسماعيل كه مسكونی شد، پيغمبرى بر آن ها مبعوث نشد، فقط اوصياء ابراهيم بودند و آن ها هم متروک و مردود بودند كه آخرين آن ها حضرت ابى طالب بود، و انبياء بنى اسرائيل از اسحاق و يعقوب و شعيب و داوود و سليمان و زكريا و يحيى و عيسى هم بر اين ‏ها مبعوث نبودند، بر بنى اسرائيل و ديگران مبعوث شدند.(أطيب البيان في تفسير القرآن، ج ‏10، ص 445)

2. اشاره به دوران فترت:
ابن عباس گفته‏ مقصود فاصله زمانى بين حضرت عيسى و پيامبر آخر زمان است كه در اين فاصله، پيامبرى از جانب خدا مبعوث نشده و مردم در غفلت به سر مي بردند.(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏8، ص 9)

البته علامه طباطبایی در این باره می آورد: قبول نداريم كه ما بين حضرت عيسى علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه وآله چنين پيامبرانى (بدون کتاب و شریعت) نيامده باشند، با اين كه زمان فاصل بين آن دو پيامبر شش قرن بوده است.(ترجمه الميزان، ج ‏16، ص 365)

3. قول سوم:
منظور از "نذير" پيامبر بزرگى است كه دعوت خود را آشكارا و توأم با معجزات و در محيطى وسيع و گسترده آشكار سازد، و مى ‏دانيم چنين انذار كننده‏ اى در جزيره عربستان و در ميان قبائل مكه، قيام نكرده بود.(تفسير نمونه، ج ‏17، ص 110)

اما آیه شریفه: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ»(فاطر، 24)، مفهومش اين است كه هر امتى، انذار كننده‏ اى داشته است؛ و اما لزوما به این معنا نیست كه او در هر مكان، شخصا حضور داشته باشد؛ همين اندازه كه صداى دعوت پيامبران بزرگ الهى بوسيله اوصياى آن ها به گوش همه مردم جهان برسد كافى است.

در مورد سرزمين پهناور جزیرة العرب قبل از آمدن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گفته شده وظيفه مردم بطور عموم پيروى از دين حضرت عيسى عليه السلام بوده است.(انوار درخشان، ج ‏13، ص 5)

از طرفی خداوند انسان ها را بر اساس فطرتی سلیم و الهی آفریده(روم، 30)، و خوب و بد را به آن ها الهام کرده و شناسانده است(شمس، 7و8).

بنابر این:

با فطرت سلیم، وجدان بیدار که خوب و بد را تشخیص می دهد، ارسال رسل، کتب آسمانی و وجود مبلغان و اوصیای پیامبران، هر انسانی از راهنمای لازم برخوردار است.

و خداوند نیز بیش از آن مقدار که به انسان امکانات داده انتظار ندارد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(بقره، 286)، و ذره ای در حق کسی ظلم نمی کند: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ»(نساء، 40).

سلام.

ابتدا مایلم نظر شما در مورد پاسخی که به نظر خود من رسیده بدانم: «من گمان می کنم این آیه از سورۀ یاسین که "انمّا تنذر من اتّبع الهدی" که مربوط به زمان پیامبر و حضور نذیر در بین قوم است، نشانگر این است که انذار به صرف حضور نذیر رخ نمی دهد، بلکه انذار وقتی رخ می دهد که فرد خود تابع هدایت الهی باشد. این را در نظریۀ امامت هم داریم که در جهان یک امام هست، ولی در هر جای دنیا که کسی خواهان هدایت باشد، همین یک امام او را به سوی حق دعوت خواهد کرد و در حدّ گنجایشش او را هدایت کرد. پس می توان گفت که در زمان آباء قوم هم نذیر بوده، ولی آنان حقجوئی نکردند و انذار هم نشدند. این نکته وقتی روشن می شود که نذیر برای هر قومی نیست، بلکه این امّت است که باید یک نذیر داشته باشد.»

میقات;627686 نوشت:

با سلام و درود

به نظر می رسد آیه مد نظر شما این است:

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»
ولى آنان مى ‏گويند: «(محمّد) آن را بدروغ به خدا بسته است»، امّا اين سخن حقّى است از سوى پروردگارت تا گروهى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذاركننده ‏اى براى آنان نيامده است، شايد (پند گيرند و) هدايت شوند.(سجده، 3)

مفسران در این زمینه وجوهی را بیان کرده اند:

1. اشاره به قبیله قریش:
منظور از اين قوم، قريش است، چون هيچ پيغمبرى قبل از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، به سوى قريش فرستاده نشده بود، بر خلاف اقوام ديگر عرب، كه بعضى از پيغمبران به سوى ايشان مبعوث شده بودند، مانند "خالد بن سنان عبسى" و "حنظله" كه بنا به آن چه در روايات است دو تن از پيغمبران عرب بودند.(ترجمه الميزان، ج ‏16، ص 365)

مشركين حجاز قبل از بعثت، پيغمبرى نداشتند، زيرا از زمان آدم تا زمان ابراهيم، بيابانى غير مسكونی بود (ابراهيم، 37) كه حضرت ابراهيم در آن كعبه را بنا كرد. و بعد از حضرت اسماعيل كه مسكونی شد، پيغمبرى بر آن ها مبعوث نشد، فقط اوصياء ابراهيم بودند و آن ها هم متروک و مردود بودند كه آخرين آن ها حضرت ابى طالب بود، و انبياء بنى اسرائيل از اسحاق و يعقوب و شعيب و داوود و سليمان و زكريا و يحيى و عيسى هم بر اين ‏ها مبعوث نبودند، بر بنى اسرائيل و ديگران مبعوث شدند.(أطيب البيان في تفسير القرآن، ج ‏10، ص 445)

2. اشاره به دوران فترت:
ابن عباس گفته‏ مقصود فاصله زمانى بين حضرت عيسى و پيامبر آخر زمان است كه در اين فاصله، پيامبرى از جانب خدا مبعوث نشده و مردم در غفلت به سر مي بردند.(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏8، ص 9)

البته علامه طباطبایی در این باره می آورد: قبول نداريم كه ما بين حضرت عيسى علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه وآله چنين پيامبرانى (بدون کتاب و شریعت) نيامده باشند، با اين كه زمان فاصل بين آن دو پيامبر شش قرن بوده است.(ترجمه الميزان، ج ‏16، ص 365)

این دو حالت گویا قصد دارند که وجود نذیر رتا منتفی بدانند! ولی خب در مورد تفسیر اوّل، آیا برای قوم قریش هیچ امام زمانی نبوده است و در مورد تفسیر دوم پس چگونه هیچ امتی نبوده که بین آن نذیری باشد؟

میقات;627686 نوشت:

3. قول سوم:
منظور از "نذير" پيامبر بزرگى است كه دعوت خود را آشكارا و توأم با معجزات و در محيطى وسيع و گسترده آشكار سازد، و مى ‏دانيم چنين انذار كننده‏ اى در جزيره عربستان و در ميان قبائل مكه، قيام نكرده بود.(تفسير نمونه، ج ‏17، ص 110)

مشکلی که اینجا به نظر می رسد این است که آیۀ سورۀ یس اصلاً از نذیر صحبت نکرده که کوچک با بزرگ باشد، صحبت از انذار نشدن آباء است.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;627913 نوشت:
سلام.

ابتدا مایلم نظر شما در مورد پاسخی که به نظر خود من رسیده بدانم: «من گمان می کنم این آیه از سورۀ یاسین که "انمّا تنذر من اتّبع الهدی" که مربوط به زمان پیامبر و حضور نذیر در بین قوم است، نشانگر این است که انذار به صرف حضور نذیر رخ نمی دهد، بلکه انذار وقتی رخ می دهد که فرد خود تابع هدایت الهی باشد. این را در نظریۀ امامت هم داریم که در جهان یک امام هست، ولی در هر جای دنیا که کسی خواهان هدایت باشد، همین یک امام او را به سوی حق دعوت خواهد کرد و در حدّ گنجایشش او را هدایت کرد. پس می توان گفت که در زمان آباء قوم هم نذیر بوده، ولی آنان حقجوئی نکردند و انذار هم نشدند. این نکته وقتی روشن می شود که نذیر برای هر قومی نیست، بلکه این امّت است که باید یک نذیر داشته باشد.»

این دو حالت گویا قصد دارند که وجود نذیر رتا منتفی بدانند! ولی خب در مورد تفسیر اوّل، آیا برای قوم قریش هیچ امام زمانی نبوده است و در مورد تفسیر دوم پس چگونه هیچ امتی نبوده که بین آن نذیری باشد؟

مشکلی که اینجا به نظر می رسد این است که آیۀ سورۀ یس اصلاً از نذیر صحبت نکرده که کوچک با بزرگ باشد، صحبت از انذار نشدن آباء است.

با سلام و درود

صحیح آیه چنین است: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْر»(یس، 11)

بله، کسی انذار می شود که آمادگی پذیرایی انذار را داشته باشد. این شخص پس از انذار شدن، آن قابلیت او برای هدایت، به فعلیت تبدیل می شود. و الا کسی که این پذیرایی را ندارد و انذار کردن و نکردن برای او یکسان است، انذار هم نمی شود.

این که یک پیامبر و یا یک امام برای یک جهانی کافی است، بله صحیح است. البته بدین نحو که پیام او از طریق مبلغان و اوصیاء و ... به دیگران انتقال داده شود.

برای قوم عرب (جزیرة العرب) هم انذار بوده ولو پیامبری صاحب شریعت و دین نبوده است. کما این که آن ها مأمور به پیروی از دین حضرت عیسی بوده اند و یا در بین خود مبلغانی داشته اند.

اما قول اول؛ این قول وجود نذیر ظاهری (اعم از پیامبر و وصی و نبی) را در خصوص قوم قریش، منتفی می داند؛ و الا منکر نذیر باطنی و هدایت عقل و فطرت نیست. شاید هم وجود نذیر را از بین خود آن قوم منتفی می داند، و الا این که کسی غیرقریشی باشد و آنان را انذار کند را منتفی نداند.

قول دوم، وجود نذیر که در حد پیامبر الهی دارای کتاب و شریعت باشد را منتفی می داند. این قول تا این حد قابل قبول است ولی این که نبود نذیر در حدی باشد که مردم در غفلت باشند، قابل قول نیست، کما این که علامه طباطبایی نیز این موضوع را رد کرده است، هم چنین قول سوم.

اما در باره قول سوم؛ انذار نشدن، لازمه اولیه اش نبودن نذیر ظاهری است. خصوصا که کلام ایشان ناظر به آیه ای مشابه است که در آن تصریح به نذیر شده است:
«لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»؛ تا گروهى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذاركننده ‏اى براى آنان نيامده است، شايد (پند گيرند و) هدايت شوند.(سجده، 3)

[="Tahoma"]عدالت و عذاب تا قیامت؟!

پرسش:
با توجه به آیه 167 سوره اعراف و آیه 112 سوره آل عمران، به نظر می رسد که خدا کسی (یا کسانی) را بر بنی اسرائیل گماشته است که تا روز قیامت عذابشان کند. آیا اینگونه است؟ و اگر اینطور است، آیا این گونه عذاب عادلانه است؟

پاسخ:
«ضرِبَتْ عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلَّا بحَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَ بَاءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ ضرِبَتْ عَلَيهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ كاَنُواْ يَكْفُرُونَ بَايَاتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ بِغَيرِ حَقٍ‏ّ ذَالِكَ بِمَا عَصَواْ وَّ كاَنُواْ يَعْتَدُون‏»؛ هر جا يافت شوند، مهر ذلت بر آنان خورده است مگر با ارتباط به خدا، (و تجديد نظر در روش ناپسند خود،) و (يا) با ارتباط به مردم (و وابستگى به اين و آن) و به خشم خدا، گرفتار شده ‏اند و مهر بيچارگى بر آنها زده شده چرا كه آنها به آيات خدا، كفر مى‏ ورزيدند و پيامبران را بناحق مى ‏كشتند. اينها بخاطر آن است كه گناه كردند و (به حقوق ديگران،) تجاوز مى‏ نمودند.(1)
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثنَ‏َّ عَلَيْهِمْ إِلىَ‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيم‏»؛ و (نيز به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد: تا دامنه قيامت، كسى را بر آنها مسلّط خواهد ساخت كه همواره آنها را در عذاب سختى قرار دهد زيرا پروردگارت مجازاتش سريع، (و در عين حال، نسبت به توبه ‏كاران) آمرزنده و مهربان است.(2)
بیان تفسیری؛ برای روشن شدن آیات فوق، مطالبی بیان می شود:
1. معناى عمومى «ذلّت» عبارت است از انكسار و رام شدن در برابر خصم، و در مقابل آن ماده "عز" است، كه به معناى رام نشدن و نپذيرفتن تاثير طرف مقابل است.
... اهل كتاب به حسب حكم شرع اسلامى ذليلند، مگر اين كه يا داخل در ذمه اسلام شوند و يا امانى از مردم مسلمان به نحوى از انحاء ايشان را حفظ كنند.(3)
2. «مسكنت» به معنى بيچارگى است، مخصوصا بيچارگى شديد كه راه نجات از آن، مشكل باشد. بايد توجه داشت كه "مسكين" تنها به معنى نيازمند از نظر مال و ثروت نيست، بلكه هر نوع بيچارگى آميخته با ضعف و ناتوانى در مفهوم آن داخل است.
بعضى معتقدند كه تفاوت "مسكنت" با "ذلت" اين است كه ذلت جنبه تحميلى از طرف ديگران دارد، در حالى كه مسكنت، حالت "خود كم‏ بينى درونى" خود شخص را مى ‏رساند. از اینرو يهود بر اثر خلافكارى ‏ها، نخست از طرف ديگران مطرود شدند و به خشم خداوند گرفتار آمدند، و سپس تدريجا اين موضوع به صورت يک صفت ذاتى در آمد، بطورى كه با تمام امكاناتى كه دارند باز در خود يک نوع احساس حقارت مى‏ كنند.(4)
3. این مجازات، به خاطر اعمالى است كه بنی اسرائیل مرتكب مى ‏شدند:
آیات خداوند را انکار می کردند، اصرار در كشتن رهبران و انبياى الهی داشتند، آلوده به انواع گناهان مخصوصا ظلم و ستم و تعدى به حقوق ديگران و تجاوز به منافع ساير مردم بوده ‏اند، با اين كه آيات الهی را مشاهده و يقين پيدا می كردند، با اینحال از روى لجاج، عناد و تعصب، كافر می شدند، و ...
4. از آيه (اعراف، 167) استفاده مى ‏شود كه اين گروه سركش، هرگز روى آرامش كامل نخواهند ديد، هر چند براى خود حكومت و دولتى تأسيس كنند، باز تحت فشار و ناراحتى مداوم خواهند بود، مگر اين كه براستى، روش خود را تغيير دهند، و دست از ظلم و فساد بكشند.(5)
5. مراد این است كه جزيه (كه خود علامت خوارى است) بر آنان واجب شده، و در هيچ جا نبايد مسكن كنند، مگر با پرداخت جزيه؛ و قبل از اسلام هم به مجوس جزيه مي دادند.(6)
همه مفسران مى‏ گويند منظور امت محمد صلی الله علیه وآله است. از امام باقر علیه السلام نيز روايت شده است.(7)
ذلت و خوارى بر آن ها رقم زده شده، و آن ها هر كجا باشند در برابر مسلمانان خوار و ذليل خواهند بود، و عزت و قدرت از آنِ مسلمانان خواهد بود، مگر اين كه آنان به پيمانى از خدا و پيمانى از مسلمانان پناه ببرند. پيمان خدا همان جزيه است، و پيمان مسلمانان امان دادن به آنهاست. در چنين حالتى آن ها زندگى معمولى خواهند داشت و در پناه حكومت اسلام خواهند بود.(8)
6. شأن نزول آیه شریفه (آل عمران، 112): سران و بزرگان يهود مثل كعب، أبى رافع، أبى ياسر، كنانه و ابن صوريا، کسانی از آنان را که اسلام آورده بودند، مثل عبد اللَّه بن سلام و یاران او، مورد ملامت و سرزنش قرار داده و حتی آن ها را تهديد كردند كه چرا آئين پدران و نياكان خود را ترک گفته و اسلام آورده‏ اند؟ آيه فوق به عنوان دلدارى و بشارت به آن ها و ساير مسلمانان نازل گرديد.(9)
7. «وَ بَلَوْنَاهُم بِالحَسَنَاتِ وَ السَّيّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ و آنها را با نيكى‏ ها و بدى‏ ها آزموديم، شايد بازگردند.(10)
خداوند آن ها را با مسائل گوناگون آزمود تا شاید بیدار شوند و بازگردند، گاهى آن ها را تشويق و در رفاه و نعمت قرار داد، تا حس شكرگزارى در آن ها برانگيخته شود و به سوى حق باز آيند، و گاهى به عكس، آن ها را در شدائد و سختی ها و مصائب فرو برد، تا از مركب غرور و خود پرستى و تكبر فرود آيند و به ناتوانى خويش پى برند؛ یعنی از هر راهی برای تربیت و اصلاح آن ها تلاش شد ولی آنان نافرمانی کردند.
8. این راه انحراف و کجروی و نافرمانی را، فرزندان و نسل آنان نیز ادامه دادند. لذا جریان این حکم الهی برای فرزندان و بعد از ایشان نیز، به سبب همین نافرمانی و انحراف آن ها است:
«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَاذَا الْأَدْنىَ‏ وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَ إِن يَأْتهِمْ عَرَضٌ مِّثْلُهُ يَأْخُذُوهُ‏»؛ پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند كه وارث كتاب (آسمانى، تورات) شدند (امّا با اين حال،) متاع اين دنياى پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا ترجيح مى ‏دهند) و مى ‏گويند: «(اگر ما گنهكاريم توبه مى ‏كنيم و) بزودى بخشيده خواهيم شد!» اما اگر متاع ديگرى همانند آن به دستشان بيفتد، آن را (نيز) مى‏ گيرند، (و باز حكم خدا را پشت سر مى ‏افكنند).(11)
بنابر این؛ این خواری و ذلت برای یهود، که می تواند نمونه آن، در حکومت اسلامی، همان جزیه گرفتن از آنان باشد، نتیجه کفر و نافرمانی و کشتار انبیای الهی و ... باشد که پدران و اسلاف آن ها مرتکب شده و حتی فرزندان و بعد از ایشان نیز، به همان راه رفته اند.
این نتیجه نافرمانی در برابر پروردگار، پس از آن همه نعمت و فرصتی است که به ایشان داده شد ولی آنان همه را ضایع کرده و باز هم بر کفر و عناد و ظلم و ... حرکت کردند.
نکته: در بین این گروه، افراد صالح هم هستند: «وَ قَطَّعْنَاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ‏»؛ و آنها را در زمين بصورت گروه ‏هايى، پراكنده ساختيم گروهى از آنها صالحند.(12)
البته می دانید که تشریع احکام الهی، نوعی است نه فردی؛ لذا چون اکثر بنی اسرائیل چنین بوده اند، مجازات ذلت برای همه آن ها قرار داده شده است. جزیه می تواند نوعی ذلت باشد ولی با دادن جزیه، آنان تحت حمایت حکومت اسلامی بوده و حکومت موظف است نسبت به جان و مال و ... آنان، امنیت را تامین کند. کسی هم حق تعرض به آنان را ندارد.
خلاصه این که آنان از آقایی و عزت افتاده اند و در برابر اسلام و مسلمانان، آقایی و عزتی ندارند.
ممکن است گفته شود آیا مجازات شدن به خاطر گناه پدران و گذشتگان، عادلانه است؟ که در جواب باید گفت دنیا جای جزا دادن نیست بلکه این آثار تکوینی اعمال پدران است. واقعیاتی است که در قالب ذلت و مسکنت، بروز و ظهور پیدا می کند.
این که اشتباه پدران بر فرزندان تاثیرگذار باشد و آثار دامنگیر آن ها شود، طبیعی است لذا سرایت دادن این به دیگران، اشکالی ندارد.
از طرفی، این سختی ها برای هر فردی از بنی اسرائیل که عذاب نیست بلکه برای برخی عذاب، برای عده ای امتحان و برای دیگری موجب رشد و تربیت است.
مطلب دیگر؛ این اشاره به هویت جمعی بنی اسرائیل دارد که این قوم و این جامعه روحیه برتری طلبی و غرور و خودخواهی دارند و تا این روحیه در اینان وجود دارد، این برخورد هم با انان می شود. لذا این که کسانی باشند که این روحیه را ندارند، مشکلی ایجاد نمی کند زیرا به نوع و هویت جمعی بنی اسرائیل ناظر است.
بنابر این، جزا دادن و حساب و کتاب، مربوط به عالم آخرت است و دنیا دار جزا نیست، بلکه دار آثار تکوینی اعمال است. و این که برخی اعمال اسلاف و پدران، آثارش در فرزندان نیز ظاهر شود، بر اساس این نظام عالم، طبیعی نیست.
حق کسی هم ضایع نمی شود زیرا این ذلت و سختی برای هر فردی از بنی اسرائیل می تواند با توجه به خود شخص، حیث متفاوتی داشته باشد، مانند بلا و سختی هایی که بر هر انسانی وارد می شود و برای همه یک قضاوت واحد نمی توان داشت.
ممکن است گفته شود آیا مجازات کردن کسانی که حتی نذیری برای آن ها فرستاده نشده، با عدالت سازگار است؟ در جواب می توان گفت با توجه به آیه ذیل و تفسیر آن، پاسخ این سؤال هم داده می شود: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»؛ ولى آنان مى ‏گويند: «(محمّد) آن را بدروغ به خدا بسته است»، امّا اين سخن حقّى است از سوى پروردگارت تا گروهى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذاركننده ‏اى براى آنان نيامده است، شايد (پند گيرند و) هدايت شوند.(13)
مفسران در تفسیر این آیه شریفه و این که این قوم، چه کسانی بوده اند وجوهی را بیان کرده اند:
1. منظور از اين قوم، قريش است، چون هيچ پيغمبرى قبل از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، به سوى قريش فرستاده نشده بود، بر خلاف اقوام ديگر عرب، كه بعضى از پيغمبران به سوى ايشان مبعوث شده بودند، مانند "خالد بن سنان عبسى" و "حنظله" كه بنا به آن چه در روايات است دو تن از پيغمبران عرب بودند.(14)
مشركين حجاز قبل از بعثت، پيغمبرى نداشتند، زيرا از زمان آدم تا زمان ابراهيم، بيابانى غير مسكونی بود(15) كه حضرت ابراهيم در آن كعبه را بنا كرد. و بعد از حضرت اسماعيل كه مسكونی شد، پيغمبرى بر آن ها مبعوث نشد، فقط اوصياء ابراهيم بودند و آن ها هم متروک و مردود بودند كه آخرين آن ها حضرت ابى طالب بود، و انبياء بنى اسرائيل از اسحاق و يعقوب و شعيب و داوود و سليمان و زكريا و يحيى و عيسى هم بر اين ‏ها مبعوث نبودند، بر بنى اسرائيل و ديگران مبعوث شدند.(16)
2. اشاره به دوران فترت است. ابن عباس گفته‏ مقصود فاصله زمانى بين حضرت عيسى و پيامبر آخر زمان است كه در اين فاصله، پيامبرى از جانب خدا مبعوث نشده و مردم در غفلت به سر مي بردند.(17)
البته علامه طباطبایی در این باره می آورد: قبول نداريم كه ما بين حضرت عيسى علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه وآله چنين پيامبرانى (بدون کتاب و شریعت) نيامده باشند، با اين كه زمان فاصل بين آن دو پيامبر شش قرن بوده است.(18)
3. قول سوم می گوید منظور از "نذير" پيامبر بزرگى است كه دعوت خود را آشكارا و توأم با معجزات و در محيطى وسيع و گسترده آشكار سازد، و مى ‏دانيم چنين انذار كننده‏ اى در جزيره عربستان و در ميان قبائل مكه، قيام نكرده بود.(19)
اما آیه شریفه: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ»(20)، مفهومش اين است كه هر امتى، انذار كننده‏ اى داشته است؛ و اما لزوما به این معنا نیست كه او در هر مكان، شخصا حضور داشته باشد؛ همين اندازه كه صداى دعوت پيامبران بزرگ الهى بوسيله اوصياى آن ها به گوش همه مردم جهان برسد كافى است.
در مورد سرزمين پهناور جزیرة العرب قبل از آمدن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گفته شده وظيفه مردم بطور عموم پيروى از دين حضرت عيسى عليه السلام بوده است.(21)
از طرفی خداوند انسان ها را بر اساس فطرتی سلیم و الهی آفریده(22)، و خوب و بد را به آن ها الهام کرده و شناسانده است(23).
لازم به ذکر است کسی انذار می شود که آمادگی پذیرایی انذار را داشته باشد «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْر»(24)؛ این شخص پس از انذار شدن، آن قابلیت او برای هدایت، به فعلیت تبدیل می شود. و الا کسی که این پذیرایی را ندارد و انذار کردن و نکردن برای او یکسان است، انذار هم نمی شود.
بنابر این؛ با فطرت سلیم، وجدان بیدار که خوب و بد را تشخیص می دهد، ارسال رسل، کتب آسمانی و وجود مبلغان و اوصیای پیامبران، هر انسانی از راهنمای لازم برخوردار است.
و خداوند نیز بیش از آن مقدار که به انسان امکانات داده انتظار ندارد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(25)، و ذره ای در حق کسی ظلم نمی کند: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ»(26).

______________

  1. آل عمران، 112.
  2. اعراف، 167.
  3. ترجمه الميزان، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 3، ص 595.
  4. تفسير نمونه، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏3، ص 53.
  5. تفسير نمونه، ج ‏6، ص 430.
  6. مجمع البيان فی تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏2، ص 814.
  7. مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج ‏4، ص 760.
  8. كوثر، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏2، ص 218.
  9. ر.ک: مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج ‏2، ص 813.
  10. اعراف، 168.
  11. اعراف، 169.
  12. اعراف، 168.
  13. سجده، 3.
  14. ترجمه الميزان، ج ‏16، ص 365.
  15. ابراهيم، 37.
  16. أطيب البيان في تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏10، ص 445.
  17. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏8، ص 9.
  18. ترجمه الميزان، ج ‏16، ص 365.
  19. تفسير نمونه، ج ‏17، ص 110.
  20. فاطر، 24.
  21. انوار درخشان، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏13، ص 5.
  22. روم، 30.
  23. شمس، 7و8.
  24. یس، 11.
  25. بقره، 286.
  26. نساء، 40.
موضوع قفل شده است