وحدت دین و سیاست در اندیشه امام خمینی

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وحدت دین و سیاست در اندیشه امام خمینی

[h=1]

[/h]


[/HR]نوشته حاضر در پى آن است كه ارتباط نوع پیوند مفهومى دین و سیاست را با الگوى حكومت مطرح شده در اندیشه حضرت امام(ره) بررسى كند. تلاش خواهد شد كه ابتدا در چارچوب اندیشه سیاسى حضرت امام رابطه نوع پیوند مفهومى دین با سیاست بررسى گردد و سپس الگوى حكومتى مورد نظر حضرت امام مطالعه شود و در نهایت تعارض یا عدم تعارض دو سطح مطرح شده با یكدیگر تبیین شود.

[/HR]
1 ـ رابطه دین و سیاست در بعد مفهومى
حضرت امام (ره) كه به دنبال تشكیل حكومت اسلامى در دنیاى غیر مذهبى بودند, تلاش كردند با استناد به دلایل و شواهد فراوان نشان دهند كه بین مفهوم دین اسلام و مفهوم سیاست اسلامى رابطه از نوع وحدت برقرار است. این ((وحدت)) كه دایمى و باقى است با ((اتحاد)) كه از حیث معنایى موقت هم مى تواند باشد, تفاوت مى كند. جهت نشان دادن این وحدت, ایشان تعریفى از دین و سیاست ارائه مى دهد.
الف) تعریف دین
از منظر حضرت امام (ره) دین اسلام برنامه الهى جامع سعادت دنیوى و اخروى كلیه افراد بشر درحوزه حیات اجتماعى و خصوصى آنهاست.
اسلام مكتبى است كه برخلاف مكتب هاى غیرتوحیدى, در تمام شوون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سیاسى ونظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نكته و لو بسیار ناچیز كه در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشیده است.
ب) تعریف سیاست
سیاست مورد نظر حضرت امام آن نحو اداره انسان و جامعه انسانى است كه با احكام اسلامى منافاتى نداشته باشد. عدم مغایرت این نوع مدیریت انسان و جامعه انسانى با قوانین اسلام حاكى از وجود عین آنها در آن مكتب یا حداقل تإیید آنها توسط دین اسلام است. حال با توجه به این تعریف از دین و سیاست, باید دید در دنیاى مفهوم, رابطه این دو چگونه تصویر شده است.
ج) رابطه مفهومى
پیوستگى و یگانگى دین و سیاست از نظر حضرت امام(ره) آن چنان اهمیت دارد كه به زحمت مى توان مفهوم ذهنى سیاست را از الگوى عملى آن جدا كرد. در عین حال با پذیرش این چسبیدگى, تبیین رابطه مفهومى بین دین و سیاست در اندیشه حضرت امام(ره) غیرممكن نیست.
حكومت مورد نظر حضرت امام(ره), كه حكومتى خدا محور است, به دست اسلام شناس اداره مى شود كه داراى اختیارات مطلقه در حدود و چارچوب احكام اسلامى است

چند نکته از منظر امام
اول, اسلام در دستورهاى اخلاقى صرف خلاصه نمى شود و تبلیغ چنین چیزى در جامعه اسلامى از ناحیه عوامل خارجى نشإت مى گیرد.
دوم, درصد احكام اجتماعى اسلام نسبت به احكام غیراجتماعى آن بیشتر بوده واین خود حاكى از توجه عمیق دین اسلام به سیاست است:
سوم, این آمیختگى سیاست با دین در اسلام همیشگى است: ((احكام اسلامى, اعم از قوانین اقتصادى و سیاسى و حقوقى تا روز قیامت باقى و لازم الاجراست.
چهارم, تمامى احكام سیاسى اسلامى عادلانه وضع شده اند; به عبارت دیگر, تجلى سیاست عادله اسلامند.
پنجم, تمامى احكام طورى تنظیم شده اند كه از آنها لزوم وجود حكومت استنباط مى گردد: ((ماهیت و كیفیت این قوانین مى رساند كه براى تكوین یك دولت و براى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع گشته است)).
ششم, ماهیت این قوانین طورى است كه بدون تشكیل حكومت اسلامى اجراى آنها غیرممكن است; به عبارت دیگر, ((برقرارى نظام سیاسى غیراسلامى به معناى بى اجرا ماندن نظام سیاسى اسلام است)).
هفتم, با فرض عدم مطلوبیت ذاتى احكام اسلام, نتیجه اى كه حضرت امام(ره) مى گیرد این است كه احكام در عین حالى كه قوانین نظام حكومتى اسلام را تشكیل مى دهند, وسایل و ابزارى هستند كه در جهت تحقق اهداف حكومت اسلامى و گسترش قسط و عدالت در جامعه به كار گرفته مى شوند.19 بدین ترتیب ابزار نظام حكومتى اسلام احكام اسلامى اند و به همین جهت نیز نمى توان آنها را از سیاست جدا دانست.
با توجه به مطالب فوق كه از سخنان حضرت امام(ره) استنباط شد, مى توان دریافت كه مفهوم سیاست از مفهوم دین تجزیه ناپذیر است و در هر جزئى از اجزاى دین اسلام مى توان رنگى از سیاست را دید.
2 ـ رابطه دین و سیاست در بعد نهادى
معمولا در لسان سیاست, نهاد دین را روحانیت یا كارشناسان و متخصصان دین و نهاد سیاست را دولت ـ یا به طور تسامح, حكومت ـ قلمداد مى كنند. حضرت امام مستقیما از نهاد دین و نهاد سیاست با معناى مصطلح فوق نامى نبرده اند, اما مطالبى كه در این خصوص بیان داشته اند به طور غیرمستقیم نشان دهنده چنین برداشتى است; به عبارت دیگر, آن گاه كه ایشان جهت اجراى احكام اسلامى لزوم حكومت را مطرح و شكل آن را تصویر و نوع آن را معین و اهداف آن را مشخص مى سازند در حقیقت تلویحا از نهاد سیاست سخن به میان مىآورند, و وقتى كه از لزوم تشكیل حكومت اسلامى به دست كارشناسان دین یعنى فقها سخن به میان آورده و از این نوع حكومت در عصر غیبت به عنوان ولایت فقیه نام مى برند, در حقیقت به طور غیرمستقیم تجسم عملى دین را در نهاد دین یعنى روحانیت مى بینند. با این توضیح باید دید امام ارتباط این دو نهاد را چگونه تصویر كرده اند.

همان دلایلى كه لزوم امامت پس از نبوت را اثبات مى كند, عینا لزوم حكومت در دوران غیبت حضرت ولى عصر(عج) را در بر دارد. هر كه اظهار كند كه تشكیل حكومت اسلامى ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جاودانگى دین مبین اسلام را انكار كرده است

الف) ضرورت وجود حكومت در عصر غیبت
در نظرگاه حضرت امام(ره) تشكیل حكومت به طور كلى در جهت رفع یكى از نیازهاى انسان است, یعنى نیاز به حكومت. به این ترتیب تشكیل حكومت مبنایى عقلایى داشته و بى نیاز از دلیل شارع است, گر چه نظر به اهمیت آن, شارع مقدس نیز بر وجود آن برهان اقامه نموده است:
لزوم حكومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاى كشور و جلوگیرى از تجاوز بیگانگان از بدیهى ترین امور است بى آن كه. .. بین این كشور و آن كشور فرقى باشد.
پس از بیان عقلایى بودن بناى حكومت به طور كلى, حضرت امام(ره) به لزوم وجود حكومت اسلامى در عصر غیبت امام معصوم(ع) مى پردازند. به این ترتیب كه حكومت زمان غیبت را تداوم حكومت اسلامى عصر معصوم(ع) مى دانند و دلایل مثبته آن را در این مورد نیز جارى تلقى مى كنند: ((همان دلایلى كه لزوم امامت پس از نبوت را اثبات مى كند, عینا لزوم حكومت در دوران غیبت حضرت ولى عصر(عج) را در بر دارد)).
این مسإله یعنى لزوم حكومت اسلامى به حدى براى حضرت امام(ره) اهمیت دارد كه منكر آن را منكر ضرورت حاكمیت دین قلمداد كرده اند: ((هر كه اظهار كند كه تشكیل حكومت اسلامى ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جاودانگى دین مبین اسلام را انكار كرده است)).
ب) الگوى عملى حكومت اسلامى در عصر غیبت
اسلام بنیان گذار حكومتى است كه درآن نه شیوه استبداد حاكم است كه آرا و تمایلات نفسانى یك تن را بر سراسر جامعه تحمیل كند و نه شیوه مشروطه و جمهورى كه متكى بر قوانینى باشد كه گروهى از افراد جامعه براى تمامى آن وضع مى كنند, بلكه حكومت اسلامى نظامى است ملهم و منبعث از وحى الهى كه در تمام زمینه ها از قانون الهى مدد مى گیرد و هیچ یك از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد رإى نیست.
در این حكومت كه حكومت قانون است, حاكمیت منحصر به خداست. كسى زمامدارى را به عهده مى گیرد كه اولا, علم به قانون الهى داشته باشد; ثانیا, داراى عدالت باشد; ثالثا, عقل و تدبیر عمومى داشته باشد. اهمیت این ویژگى ها براى خود زمامدار به حدى است كه به نظر امام(ره) نبود آنها موجب عدم تحقق حكومت اسلامى مى گردد.
خلاصه این كه الگوى عملى حكومت مورد نظر حضرت امام(ره), كه حكومتى خدا محور است, به دست اسلام شناس اداره مى شود كه داراى اختیارات مطلقه در حدود و چارچوب احكام اسلامى است.
البته باید ذكر كنیم كه اثبات جمیع این اختیارات براى ولى فقیه با این كه در حوزه اجرا, قضا و تقنین (برنامه ریزى) این امور را كارگزاران مورد تإیید ولى فقیه انجام دهند منافاتى ندارد و عملا نیز انجام تمامى امور در دنیاى پیچیده امروزى از توان یك نفر خارج است. ا

برچسب: 

[h=1][/h]
شناخت مواضع و ديدگاههاي مردي كه خود منادي وحدت امت اسلام در عصر خويش بود و بر همين مبنا نيز موفق به پايه گذاري نظام الهي در بخشي از قلمرو سرزمينهاي اسلامي شد، راهگشاي مطمئني براي رهروان اين مسير خواهد بود.
فطرت الهي بشر بر گرايش به توحيد استوار است و عقل و خرد آدمي نيز در تمامي ادوار زندگي بشر آنجا كه به غرضها و تمايلات نفساني و شيطاني آلوده نگشته است بر همين گرايش حكم كرده و منازعات و پراكندگيها و تفرقه ها را خلاف مصلحت جوامع انساني و گاهي در مسير انحطاط دانسته است. انبياي الهي از آدم تا خاتم –صلوات الله عليهم– نيز اساس دعوت ديني خويش را بر توحيد و نفي مظاهر شرك و ثنويت و تثليث و نفاق در همة ابعاد آن قرار داده اند. اعتقاد به توحيد، نهايي ترين مرز اسلام و كفر است.
تمامي مشرب هاي فلسفي، عرفاني و اخلاقي و كلامي و تربيتي اسلام، وحدت نگري در عالم هستي و اجزاء آن را جزئي تفكيك ناپذير از نحلة خويش قرار داده اند. و البته بر اهل تحقيق پوشيده نيست كه گرايش به وحدت حقيقي در جامعة انساني از جلوه هاي اعتقاد به توحيد است و در نقطة مقابل آن، كثرت گرايي از ويژگيهاي بارز ماده پرستي و شرك به شمار مي آيد.
تاريخ فراموش نمي كند كه مردي خداخواه با دستهايي به ظاهر خالي از همه سلاحهاي مادي، نداي وحدت سر داد، انسانهاي مؤمن اجابت گفتند، دنياي پيشرفته با تمام وجود در مقابلش قد علم كرد، صاحبان بزرگترين زرادخانه هاي جهان در حمايت از دشمنانش رسماً و علناً متحد شدند اما «وحدت كلمة ملت» در مقابل اتحادية نيرومند مبتني بر منافع مادي اصحاب قدرت پيروز شد.

در قرآن كريم تشكيل امت واحده به منزلة زمينه و بستر واقعي «سير الي الله» معرفي شده است (ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون) تقابل دائمي جريان حق و باطل در طول تاريخ در تمامي اشكال و سطوح و عوامل و زمينه هاي مختلف آن در نهايت به تقابل همين دو جريان توحيد و شرك باز مي گردد. حضرت امام مي فرمود:
«تفرقه از شيطان است و وحدت كلمه و اتحاد از رحمان است».
ما شاهد آن هستيم كه سازمانهاي بين المللي كه شعار و فلسفه وجودشان اتحاد ملتها و دولتها و كاهش تنشها و تشنجات بوده است در اغلب موارد، توفيقي به دست نياورده اند و حتي خود به عنوان ابزاري در خدمت تشنج آفريني صاحبان قدرتهاي بزرگ، بكار گرفته شده اند. صدها اتحاديه و قراردادهاي همكاري و پيمان وحدت بين دولتها كه در دهه هاي گذشته با تبليغات فراوان، آرزوها و اميدهاي بسياري در گوشه و كنار جهان بوجود آوردند پيش از آنكه اثري قابل توجه بر جاي بگذارند متلاشي شدند و كمكي در حل منازعات و تنشها نكردند.
به نظر من مهمترين رسالت اين گونه مجامع آن است كه رابطة تفكي ناپذير ميان اعتقاد به وحدت و لوازن آن با جهان بيني نظامهاي فكري و اصولي عقيدتي و ارزشي و اخلاقي را تبيين كنند.

دير زماني است كه در جوامع اسلامي، وحدت مسلمين و اتحاد ميان كشورهاي اسلامي بر سر زبانهاست و احزاب و اشخاص سياسي در بسياري از بلاد اسلامي با همين شعارها قدرت را به دست گرفته و حكومت مي رانند. صدها كتاب و مقاله در اين باب نوشته مي شود و خطبا و گويندگان و نويسندگان بر اهميت و ضرورت آن تأكيد مي ورزند، اما در عمل گامي مثبت و تعيين كننده برداشته نمي شود. به نظر من ريشه اين ناكاميها را بايد در مباني اي جستجو كرد كه بدون توجه به آنها همه تلاشها همچنان بي نتيجه خواهد ماند.
به نظر من مهمترين رسالت اين گونه مجامع آن است كه رابطة تفكي ناپذير ميان اعتقاد به وحدت و لوازن آن با جهان بيني نظامهاي فكري و اصولي عقيدتي و ارزشي و اخلاقي را تبيين كنند.
مگر مي توان تفكر توحيدي داشت، خداي يگانه را پرستيد، ارادة الهي را در همه اشياء و عالم هستي ساري و جاري دانست، اما در ميان عمل و ارتباط با خلق خدا نسبت به سرنوشت ديگران بي تفاوت ماند؟
مگر مي توان موحد بود و در «سپاه اصحاب تفرقه» قرار گرفت؟! چگونه است كه در صدر اسلام وقتي آواي توحيد به گوش جان آنانكه از ظلمت حاكميت شرك و بت پرستي به ستوه آمده بودند مي رسد، عصبيتهاي جاهلي فخر فروشي ها و قوم گراييها و افتخار به عشيره و نام و نسب، فرو مي ريزند و همة آنچه كه زمينه هاي اختلاف و تفرقه بودند حتي روابط سببي و نسبي نيز در مقابل اعتقاد به خداي واحد و نور عبوديت رنگ مي بازند و جامعه اي پديد مي آورند كه «خير امت» لقب مي گيرد و آنچنان كنوني از وحدت و همدلي تشكيل مي شود كه در آن بردگان سيه چردة پابرهنه در كنار رجال برجسته و ذي نفوذ قريش، ارزش و نقشي همسان و بلكه افزون مي يابند و چنان تمدني را پايه مي گذارند كه امپراتوري قدرتمند ايران و روم در مقابلش تاب مقاومت نمي آورد؟ و دير زماني نمي گذرد كه اقوام و ملتهاي مختلف بدون توجه به مرزهاي جغرافيايي و خصيصه هاي قومي و ملي خويش به استقبال حقيقت مي شتابند. براستي چرا امروز مفهوم امت با همة اهميتي كه در «قرآن و سنت» داشته مورد بي مهري قرار گرفته و دوباره، سوابق باستاني، محدودة جغرافيايي و مسائلي از اين قبيل، منافع ملي مسلمانان را به صورت جداگانه و مجزاي از سرنوشت ديگر برادران هم كيش خود تعريف و مشخص مي كنند؟
چنانكه در آغاز سخن از زبان حضرت امام گفتم «تفرقه از شيطان است و وحدت كلمه از رحمان» تاريخ ثابت كرده است كه نداي وحدت حقيقي از ناحيه كساني و از سوي فطرتهاي توحيدگراي مردم اجابت مي شود كه خود بيش از هر كسي اعتقاد به توحيد را در ميدان عمل تجربه كرده باشند. و چنانكه اشاره كردم لزوم حفظ وحدت، يك حركت سياسي مقطعي براي تحكيم قدرت نيست.
تلاش براي حفظ وحدت و پرهيز از تفرقه يك واجب عيني است كه ريشه در اعتقاد به وحدانيت خالق هستي دارد. اصحاب تفرقه، اصحاب شيطان اند و مناديان و عاملان به وحدت در سلك رحمانيان اند. هرگاه جامعه اي به چنين اعتقادي رسيد وحدت حقيقي شكل مي گيرد و بي تفاوتي نسبت به سرنوشت آحاد امت و تفرقه و نفاق در مقابل حركت نيرومند امت واحده رنگ مي بازد و اين همان حقيقتي است كه انقلاب اسلامي عملاً آنرا ثابت كرد.
تاريخ فراموش نمي كند كه مردي خداخواه با دستهايي به ظاهر خالي از همه سلاحهاي مادي، نداي وحدت سر داد، انسانهاي مؤمن اجابت گفتند، دنياي پيشرفته با تمام وجود در مقابلش قد علم كرد، صاحبان بزرگترين زرادخانه هاي جهان در حمايت از دشمنانش رسماً و علناً متحد شدند اما «وحدت كلمة ملت» در مقابل اتحادية نيرومند مبتني بر منافع مادي اصحاب قدرت پيروز شد. روزگاري كه انقلاب اسلامي بر دشمن رو در روي خود غلبه كرد و اركان نظام سلطنت را در هم كوبيد، تعداد گروه هايي كه به مقابله با نظام نو پا برخاستند و از ناحية قدرتهاي بزرگ حمايت شدند آنچنان گسترده بود كه حتي ذكر نام آنها نيازمند تدوين يك كتاب است.
او در مكتب عرفاني خويش كه برگرفته از قرآن كريم و آموخته هاي عارف اكمل، حضرت ختمي مرتبت محمدبن عبدالله (ع) و ائمه طاهرين بود، وحدت حقيقي عالم خلق و امر را براي خويش حل كرده بود و در مشرب فلسفي خود نه تنها از وحدت وجود بلكه حتي در مجامع خصوصي كه اهلش حضور داشتند از وحدت حقيقي موجودات سخن مي گفت.
حضرت امام در كتاب شرح چهل حديث كه براي استفاده عموم نوشته شده در بيان تاريخي و اخلاقي معنا و ماهيت وحدت كلمه مي فرمايد: يكي از مقاصد بزرگ شرايع و انبياء عظام –سلام الله عليهم– كه علاوه بر آن كه خود مقصود مستقل است، وسيلة پيشرفت مقاصد بزرگ و دخيل تام در تشكيل مدينة فاضله مي باشد، توحيد كلمه و توحيد عقيده است، و اجتماع در مهام امور و جلوگيري از تعديات ظالمانة ارباب تعدي است، كه مستلزم فساد بني الانسان و خراب مدينة فاضله است. و اين مقصد بزرگ كه مصلح اجتماعي و فردي حضرت امام وحدت را از سنخ رحمت و محصول مقدماتي دانسته كه بدون آنها وحدت حاصل نخواهد شد. او فرموده است: بايد كوشش كنيم كه اين رحمت ادامه پيدا كند و كوشش اين است كه اولاً الهي شويم، در راه خدا خدمت كنيم، خودمان را فرمانبر از خدا بدانيم و خودمان را از او و به سوي او بدانيم و دنبال همين معنا مسأله دوم كه وحدت و انسجام است حاصل مي شود. براي اينكه تفرقه از شيطان است و وحدت كلمه و اتحاد از رحمان است.
حضرت امام در مواضع خويش در باب وحدت به همان اندازه كه به ضرورت و اهميت آن سفارش كرده است بر توجه به لوازم آن نيز تأكيد داشت و معتقد بود كه اتحاد بدون تحقق زمينه ها و راهبري جامعه بدان سمت شكل نمي گيرد و يا آنكه پايدار نمي ماند.

حضرت امام، در جوامع اسلامي وحدتي را پايدار و مقدس مي دانست كه بر محورهاي خدشه ناپذير استوار باشد و مي فرمود:
با وحدت اسلامي تحت تعاليم قرآن مجيد با هم مجتمع باشيم. مهم اين نيست كه همه با هم در يك امري مجتمع باشيد و متفرق نباشيد، امر خدا به اين است كه همه با هم اعتصام به حبل الله كنيد. انبياء نيامده اند كه مردم را در امور با هم مجتمع كنند انبياء آمده اند كه همه را در راه حق مجتمع كنند.
امام، وحدت را يك تكليف الهي و وظيفه اي شرعي براي آحاد ملت مي دانست و در اين ميان مسئوليت مضاعف براي علما و روشنفكران و حكام بلاد اسلامي قائل بود و فصلي خاص از پيامهاي عمومي ايشان همواره به همين مهم اختصاص داشت. حضرت امام معتقد بود كه براي تحقق وحدت و تحكيم آن مي بايست بهاي لازم پرداخت شود و خود پيشقدم اين راه بود. طبعاً در اين جا مجال بازگوئي فرازهاي منتخب از رهنمودهاي آن حضرت درباره هر يك از ابعاد و مراتب وحدت وجود ندارد.
حضرت امام در مواضع خويش در باب وحدت به همان اندازه كه به ضرورت و اهميت آن سفارش كرده است بر توجه به لوازم آن نيز تأكيد داشت و معتقد بود كه اتحاد بدون تحقق زمينه ها و راهبري جامعه بدان سمت شكل نمي گيرد و يا آنكه پايدار نمي ماند.
آري انقلاب اسلامي و ره آوردهاي آن حجت را بر ما تمام كرده است. پيروزيهاي امام و نهضت جهاني اسلام مصداقي كامل بر اين كريمة شريفه است كه (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله) حضرت امام بارها در شرايط سخت و به ظاهر نوميد كنندة مبارزه، به ما آموخت و گوشزد كرد كه كميتها و آمار عوامل مادي و ظاهري در ميدان تقابل حق و باطل تعيين كننده نيستند، آنچه كه مهم و اساسي است آگاهي و بيداري و انگيزه و اخلاص، و عمل به تكليف است. اگر امروز جوامع اسلامي به درستي تشخيص داده اند كه چارة دردها و تنها راه حل نجات از بن بستها و عقب ماندگيهاي كنوني، بازگشت به هويت اسلامي خويش و تشكيل دوبارة امت واحده به معناي واقعي آن است، پس هراسي به خود راه ندهيم و مأيوس نباشيم.
بياييد پيشگامان اين جهاد مقدس باشيم. اين ننگ بزرگي است كه پيروان پيامبر رحمت و وحدت با جمعيتي انبوه و منابعي سرشار و موقعيتهايي استثنايي در آتش تفرقه و اختلاف بسوزند و دشمنان دين خدا و انسانيت بر اين پراكندگيها بخندند و بر امتي كه قرنها طلايه دار تمدن و فرهنگ واقعي بود فخر فروشند و منابع آنان را به يغما برند.
امروز كتاب خدا بي آنكه حتي حرفي بر آن افزوده و يا كاسته شود در ميان فرق اسلامي است، آئين و سنت پيامبر اكرم(ص) منشور هدايت و راهنماي عمل ماست.
قبلة واحد، شعار واحد، نماز و مناسك واحد و صدها شعائر بزرگ اسلامي مورد اعتقاد همه مذاهب اسلامي است كه مي توانند محورهايي استوار و جاودانه براي تشكيل امتي نمونه و واحد باشند. مردم، مشكل و گناهي از اين ناحيه ندارند. اين علما و روشنفكران و زمامداران بلاد اسلامي هستند كه مي بايست رسالت خويش را در اين شرايط خطير اكتفا كنند.
آمريكا و اسرائيل به چيزي كمتر از محو اسلام و سلطه بر همة بلاد اسلامي راضي نمي شوند. بيائيد به جاي دل بستن به اين پيمانهاي عنكبوتي و سست كه تا مرحلة حفظ منافع غاصبان قدس و حاميان آن حمايت مي شوند، به پيمان گسست ناپذير اخوت اسلامي دل ببنديد. بيائيد خاطرة امت واحده را دوباره تجديد كنيد.
من با تأسي به حضرت امام و به سهم خويش اعلام مي كنم: مردم ايران و مسئولين نام جمهوي اسلامي دستهاي خويش را براي عقد اخوت و پيمان وحدت با عموم ملتهاي مسلمان و دولتهايي كه منفعت دشمنان دين خدا را بر منافع امت اسلام ترجيح نمي دهند، دراز كرده و آماده اند همچون گذشته بهاي لازم را براي پيشدمي در اين راه بپردازند.
در پايان سخن بار ديگر خود و شما و همة دلسوختگان و مسلمان را نسبت به خطيربودن شرايط كنوني جهان اسلام هشدار مي دهم و اين تذكر رهائي بخش الهي را يادآور مي شوم كه:
(واعتصموا بحبل الله جميعاً ولاتفرقوا و اذكرو نعمة الله عليكم ادكنتم اعداءً فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً و كنتم علي شفا حفرة من النار فانقذكم منها)

[h=2]مرحوم سيد احمد خميني

[/h]

عامل دین و سیاست در اندیشه امام خمینی

[TD="class: td1, align: center"]
[/TD]
[TD="class: td3"]در متون مسلمانان به ویژه در آثار به جا مانده از فلاسفه و فقیهان اسلامی مانند فارابی، ابن سینا، ابن رشد، و ملاصدرا و غزالی و امام خمینی (ره) در رابطه با تعامل دین و سیاست دو تئوری وجود دارد.
تئوری اول: بر مبنای استقلال عقل و شرع در سیاست است. این تئوری منسوب به فارابی (متوفای 9/257 هـ. ق.) و فلاسفه غرب اسلامی بخصوص ابن رشد (متوفای 594 هـ. ق.) است. این دو فیلسوف مسلمان معتقد به نظر اثنینتی حقیقت (دوگانگی حقیقت) هستند به نظر آنها علم مدنی / دانش سیاسی در تمدن اسلامی خاستگاهی دو گانه دارد، یك خاستگاه در حوزه عقل و یك خاستگاه در حوزه شرع است. تئوری دوم معتقد به مبنای شرعی سیاست است. در این مبنا سیاست تحت سیطره علوم شرعی واقع می‎شود و دیگر اثری از هم سنگی و موازنه عقل و شرع در زندگی سیاسی، بدان گونه كه در اندیشه‎های فارابی و ابن رشد قایل بودند به نظر نمی‎آید. این نظر از ابن سینا شروع می‎شود و غزالی آن را تقویت می‎كند و ملا صدرا آن را ادامه می‎دهد و بعد از ملاصدرا باز تولید آن را باید در اندیشه فقها و اندیشمندانی همچون امام خمینی (ره) جستجو كرد در این مقاله تلاش بر آن است با توجه به مبانی معرفتی امام خمینی (ره) جایگاه سیاست در علوم اسلامی، تعریف و انواع آن و عاملان و كارگزاران سیاست و مراحل آن و پیوند دین و سیاست تبیین شود. در نظر امام خمینی (ره) اساس همه معارف «معرفه الله» است و همواره بر اصول اعتقادات تأكید داشتند. در نظر ایشان سیاست، علمی است كه دارای قوانین خاص است كه بر الهیات (اصول دین) قواعد منطقی و قواعد فقهی استوار است در نظر این اندیشمند، سیاست دارای دو معنای عام و خاص است. در نظر امام خمینی (ره) عاملان سیاست اولیاء و در آخر سیاست فقها است آنها معتقد به یگانگی دین و سیاست هستند به این معنا كه سیاست تحت تأثیر شریعت است.
مبنای شرعی سیاست، دولت در نظریه‌ امام خمینی
جایگاه سیاست در طبقه بندی علوم از نظر امام خمینی
امام خمینی با تمسك به حدیثی از پیامبر گرامی اسلام علوم را به سه قسم دسته بندی می‎كند «انما العلم ثلاثه: آیه محكمه، او فریضه عادله، او سنه قائمه، و ما خلاهن فهو فضل»[1] «همانا علم منحصر است به سه چیز: آیه محكمه، یا فریضه عادله یا سنت قائمه (نشانه استوار یا واجب راست یا سنت پابرجا) و غیر از اینها زیاد است.»
اشاره به این نكته ضروری است كه امام خمینی انسان را دارای سه نشئه، و صاحب سه مقام می‎داند[2] و بنحوی این سه مقام را با آن سه نوع علم تطبیق می‎دهد كه در ادامه به آن پرداخته می‎شود.
البته امام خمینی در یك تقسیم بندی دیگر علوم را به سه دسته (علوم نافع، علوم مضر، علوم نه مضر و نافع)[3] تقسیم می‎كند و با توجه به این تقسیم بندی، علوم مورد اشاره در حدیث پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ را جزء علوم نافعه می‎داند.
«كلیه علوم نافعه منقسم شود به این سه علم،‌یعنی علمی كه راجع است به كمالات عقلیه و وظایف روحیه علمی كه راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است. و علمی كه راجع به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است.»[4]
اما علومی كه تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را كند، علم و ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال و علم به عوالم غیبیه تجردیه، از قبیل ملائكه و اصناف آن، از اعلی مراتب جبروت اعلی و ملكوت اعلی تا اخیره ملكوت اسفل و ملائكه ارضیه و جنود حق جل و علا و علم به انبیا و اولیاء و مقامات و مدارج آنها، و علم به كتب منزله و كیفیت نزول دهی و تنزل ملائكه و روح، و علم به نشئه آخرت و كیفیت رجوع موجودات به عالم غیب و حقیقت عالم برزخ و قیامت و تفاصیل آن، و بالجمله، علم به مبدأ وجود و حقیقت و مراتب آن و بسط قبض و ظهور و رجوع آن، متكفل این علم پس از انبیاء و اولیاء ـ علیه السّلام ـ، فلاسفه و اعاظم از حكما و اصحاب معرفت و عرفان هستند و علومی كه راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است، علم به منجیات و مهلكات خلقیه است، یعنی، علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شكر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوی دو دیگر از محاسن اخلاق، و علم به كیفیت تحصیل آنها و اسباب حصول آنها و مبادی و شرایط آنها، و علم به نتایج اخلاقی، از قبیل حسد و كبر و ریا و حقد و غش و حب ریاست و حب دنیا و نفس و غیر آن و علم به مبادی وجود آنها و علم به كیفیت تنزه از آنها و متكفل این نیز پس از انبیاء و اوصیاء ـ علیه السّلام ـ علمای اخلاق و اصحاب ریاضات و معارف‎اند، و علوم كه راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آن است علم فقه و مبادی آن و علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مدن، كه متكفل آن علمای ظاهر و فقها و محدثین هستند پس از انبیاء و اوصیاء ـ علیه السّلام ـ.[5]
باید بگوییم كه این تقسیم‎بندی امام خمینی اشاره به همان تقسیم‎بندی علوم به حكمت نظری و حكمت عملی است. یعنی قسم اول را حكمت نظری و قسم دوم و سوم را حكمت عملی بنامیم، البته آنچه كه با دقت نظر در این تقسیم بندی بدست می‎آید آن است كه تمایز بین حكمت نظری و حكمت عملی،‌وجود ندارد بلكه «در هر دو عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی بر می‎گردد.»[6]
قوه عملی،‌قوه‎ای است كه نفس به وسیله آن، رابطه‎اش را با جنبه مادون خود برقرار می‎سازد. جنبه مادون نفس، بدن است و این رابطه، سیاست نام دارد. اما قوه نظری قوه نفس است نسبت به مافوق كه از این طریق از مافوق خود بهره‎مند می‎گردد تو گویی نفس آدمی دو وجه یا دو چهره دارد:‌یك چهره‎اش به سوی بدن است و چهره دیگرش به سمت مبادی عالیه متوجه است از آن وجه كه به بدن ناظر است. چیزی دریافت نمی‎كند، ولی از آن وجه كه به مبادی عالیه متوجه است، همواره اثر پذیرفته و كسب كمال می‎نماید به این ترتیب می‎توان گفت: قوه نظریه، قوه‎ای است كه به تكمیل جوهر نفس می‎پردازد، ولی قوه عملیه كار تدبیر بدن را به گونه‎ای انجام می‎دهد كه سرانجام آن را به كمال نظری برساند.
در ادامه بحث به تقسیم‎بندی حكمت عملی و نظری در اندیشه امام خمینی پرداخته می‎شود ولی قبل از آن به ادامه تفصیل امام خمینی درباره حدیث پیامبر گرامی ـ علیه السّلام ـ پرداخته می‎شود.
امام خمینی در چهل حدیث با اشاره به حدیث فوق می‎نویسد: «بدانكه «آیه محكمه» عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه و «فرضیه عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفیه قلوب. و «سنت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه».[7]
امام خمینی در جای دیگر به این حدیث شریف كافی اشاره می‎كند كه علم را منحصر در سه چیز می‎داند در آنجا از «آیه محكمه» تعبیر به «علم عقاید» می‎كند.[8]
امام خمینی همانند غزالی معرفت الله و حصول حقیقت توحید را اصل و اساس همه معارف می‎داند و «جمیع علوم شرعیه را مقدمه معرفت الله» می‎داند... غایت امر آن كه بعضی مقدمه قریبه و بعضی بعیده و بعضی بلاواسطه و بعضی مع الواسطه است[9] علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادی، خود مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است.[10] و آن شعبه از علم فقه، كه در سیاست مدن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد و تنظیم عباد است، نیز مقدمه آن اعمال است كه آنها دخالت تام و تمام در حصول توحید و معارف دارند كه تفصیل آن از حیطه این مختصر خارج است.[11]
و به همین نحو، علم به منجیات و مهلكات در علم اخلاق،‌مقدمه (است) برای تهذیب نفوس، كه آن مقدمه است برای حصول حقایق معارف و لیاقت نفس برای جلوه توحید.[12]
آنچه كه در این تقسیم‎بندی بدست می‎آید آن است كه امام خمینی همانند ابن سینا و غزالی، سیاست را زیر مجموعه علم فقه می‎داند.
تعریف سیاست در نظر امام خمینی
امام خمینی در جاهای مختلف و به مناسبت‎های مختلف به تعریف سیاست پرداخته است. نظریه سیاسی امام خمینی و معرفت شناسی او بر انسان شناختی خاص او، مبتنی است او انسان را دارای دو جنبه مادی و معنوی می‎داند، و هدف بعثت انبیاء‌هم آن است كه بتواند انسان را با توجه این دو جنبه به سعادت دنیوی و اخروی راهنمایی نماید و اساس همه كمالات انسان منوط به شناخت او نسبت به «معرفت الله» است و اساساً هدف اصلی بعثت انبیاء معرفی و شناخت خداوند است برای جوامع انسانی، و بقیه مقوله‎ها همانند قسط و عدالت...
پیوند دین و سیاست در نظریه امام خمینی
پیوند دین و سیاست از مقوله‎هایی است كه امام خمینی به صور مختلف به آن پرداخته است در برخی بیانات امام خمینی با عنوان رابطه سیاست با صدر اسلام، و بعض دیگر به عنوان رابطه رهبری سیاسی و دینی در صدر اسلام و گاهی با عنوان رابطه احكام و عبادات با سیاست به موضوع پیوند دین و سیاست اشاره نمود. البته امام خمینی در یك مورد هم به توأمان بودن دین و سیاست صراحت دارد در ذیل به برخی از سخنان امام خمینی در این رابطه اشاره می‎شود :
«امروز همه فهمیدند این را... كه این مسئله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است كه انبیاء برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد كردن مگر می‎شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امكان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملت‎ها، كسی بدون اینكه دخالت كند، قیام بالقسط باشد؟ «یقوم الناس بالقسط»‌باشد.»[13]
[/HR] [1] . خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، چاپ 23، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ، 1370، ص 385.
[2] . همان، ص 386.
[3] . همان، ص 396.
[4] . همان، ص 386.
[5] . خمینی، روح الله، چهل حدیث، پیشین، ص 378.
[6] . اردبیلی، عبدالغنی، مقریرات در بین فلسفه امام خمینی (ره) ، ج 3، ص 341.
[7] . خمینی، روح الله، چهل حدیث، پیشین، ص 391.
[8] . خمینی، روح الله، شرح حدیث (جنود عقل و جهل)، چاپ 5. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1380، ص 8.
[9] . همان، ص 10.
[10] . همان.
[11] . همان.
[12] . همان.
[13] . همان، ج 13، ص 431. [/TD]