جمع بندی اثبات تحریف ناپذیری قرآن با استفاده از آیات ابتدایی سوره بقره
تبهای اولیه
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ کلمات این آیات شریفه مورد توجه است، کلمهی اوّل «ذلِكَ الْكِتابُ» دوم «لا رَيْبَ فيهِ» سؤال این است که چرا «ذَلِکَ» گفتند، مگر قرآن پیش روی ما نیست پس چرا اشارهی به دور آمده است؟ سؤال دوم این است که چگونه شما میگویید در قرآن تردیدی نیست؟ خیلیها در قرآن تردید کردند در طول تاریخ یا بیان تردید کردند «هُدىً لِلْمُتَّقينَ» چرا قرآن متّقین را هدایت میکند؟ مگر نه این است که قرآن ما را به راه تقوا هدایت میکند پس اگر کسانی که تقوا یافتهاند توسط قرآن هدایت میشوند دیگر قرآن به چه چیزی هدایت میکند و سؤالاتی که کلمه به کلمه پیش خواهد آمد، سؤال اوّل آن است که «ذلِكَ الْكِتابُ» چرا به دور اشاره شده است؟ آن کتاب که در او شکی نیست، دو نظر قابل ذکر است در این رابطه اوّلین نکتهای که در این رابطه گفته شده که چرا اسم اشارهی دور به کار رفته؟ گفتند به عنوان یک تفخیم و بزرگداشت است، به عنوان مثال کسی به خدمت بزرگی میرود عریضهای را و نوشتهای را میخواهد به او خطاب بکند در برابر او بخواند، در پیش روی او اینگونه خطاب میکند از آن مقام منیع درخواست داریم، در برابر اوست ولی میگوید از آن مقام محترم از آن مقام بزرگ، از آن مقام منیع درخواست داریم، این به خاطر بزرگداشت است نمیگوید از این، وقتی میخواهد عظمتی را یاد بکند میگوید از آن مقام محترم معنای آن این نیست که او دور است، معنای آن این است که مقام او بلند است و از دسترس ما به دور است، کنایه از این تعابیر است این یک معنا. نکتهی دومی که در این ارتباط گفته شده این است که قرآن در کتابهای آسمانهای پیش ذکر شده بوده گفتند پیامبر آخر الزمان خواهد آمد، کتابی را خواهد آورد جهانی و جاودانه خواهد بود، حالا در قرآن میگویند آن کتاب که شکی در آن نیست، آن کتابی که به انبیا گفتیم امروز بر تو نازل شده این نکتهای است که در تفسیر نور الثقلین به آن اشاره دارد و امّا نکتهی سومی هم قابل ذکر است، قرآن وقتی که دربارهی قرآن سخن میگوید از دو نسخه سخن میگوید؛ یک نسخه قرآن نازل شده است که الآن در اختیار ما است، یک نسخه قرآنی است که در عالم بالا است در نزد خداوند که سه ظرف را برای او به کار میبرد یا سه تعبیر برای یک ظرف «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ * في لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»[14] قرآن حقیقتی است با مجد و عظمت در لوحی که محفوظ است «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ *في كِتابٍ مَكْنُونٍ»[15]قرآنی است که در یک کتابی پوشیده و دور از دسترس قرار دارد، در سورهی واقعه و سورهی بروج و سومین مورد در آیات اوّل سورهی زخرف «حم *وَ الْكِتابِ الْمُبينِ * إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون» ما این کتاب مبین را به صورت قرآنی به زبان عربی درآوردیم که شما متوجه بشوید «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ» در حالی که همین قرآن در امّ الکتاب در عالم بالا حقیقتی است بلند مرتبه و حکیمانه دقیقاً در آیات اوّل سورهی زخزف از هر دو رتبهی قرآن یا هر دو نمود قرآن، هر دو تجلّی قرآن سخن میگوید؛ یک تجلّی در عالم بالا در لوح محفوظی یا امّ الکتاب یا کتاب مکنون، یک تجلّی به صورت عبارات عربی در اختیار ماست البته اینها هر دو یک چیز هستند یک حقیقت هستند ولی آن نمود عینی است، این نمود لفظی مثل اینکه در این مجلس اگر کسی راه داشته باشد با یک نگاه همه چیز را میبیند یا هر مجلسی، کسی اگر راه به اینجا نداشته باشد برای اینکه حقایق اینجا برای او بازگو بشود باید توضیح داده بشود یعنی عینیّات به لفظ تبدیل بشود، یک نظر هم این است که وقتی قرآن میگوید «ذَلِکَ الکِتَاب» دارد به او حقیقت میگوید، او حقیقت است تردیدی در آن نیست چرا؟ حقیقتی است در نزد خدا وقتی خداوند این را نازل میکند همان حقیقت را نازل میکند، کما اینکه در سورهی واقعه این گونه میفرماید: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُوم»[16] به جایگاه ستارگان قسم نمیخورم «وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظيمٌ»[17] اگر بدانید این قسم بزرگی است «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ» این قرآنی که نوشتار آن در دست شما است، نسخهی دیگر آن قرآنی است گران سنگ «فِی كِتابٍ مَكْنُونٍ» در کتابی که دور از دسترس است «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» با آن کتاب فقط مطهّران در تماس هستند یعنی امّ الکتاب را لوح محفوظ را 14 نور مقدس میبینند «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ»[18] این از ناحیهی خدا همان حقیقت نازل شده همان حقیقت علمی همان واقعیت، فرق میکند قرآن با کتابهایی که یک متفکر بشری مینشیند فکر میکند مینویسد، فکر او بعضی جاها درست است، بعضی جاها باطل است
[14]- سورهی بروج آیات 21و 22.
[15]- سورهی واقعه، آیات 77 و 78.
[16]- سورهی واقعه، آیه 75.
[17]- همان، آیه 76.
[18]- همان، آیات 79 و 80
برگرفته از سایت دکتر سید محسن میرباقری
متحجران نباید قران را کتاب کاملی عنوان کنند چون این عنوان خود اسلام را زیر سوال می برد!!!این تصور عامه ی مسلمانان که قران تحریف نشده است بیشترین ضربه را به قران زده است این که بخواهیم قران امروزی را کامل قبول کنیم و همه چیزش را مطلق بدانیم ایه های زیبای خود قران و اموزه های اخلاقی آن را هم زیر سوال می بریم.دلایل عدم تحریف قران دلایل ضعیفی است و دلایل تحریف ان قوی تر است...
هیچ ضربه ای به قران کریم بالاتر از ان نیست که بگوئیم این کتاب نیز مانند انجیل و تورات تحریف شده است چون به چیزی که تحریف شده باشد چگونه میتوان تکیه کرد و چگونه میتوان به ان استناد نمود قران کتاب مرجع است و بدون ان سنگ روی سنگ نمی ایستد . در حالی که خداوند خود در قران کریم حفاظت انرا به عهده گرفته است . و اینکه بگوئیم دلایل تحریف ان از عدم تحریف ان بیشتر است مصادره به مطلوبی بیش نیست اگر دلایل محکمی دال بر تحریف ان دارید بیان کنید تا بحث شود ؟
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
همانا ما قرآن را نازل کردیم، و یقیناً ما نگهبان آن [از تحریف و زوال] هستیم.
«الحجر/9»
خب اگر همین ایه هم تعریف شده باشد چی؟
سلام
شما یک چیز را فراموش کرده اید قران دارای فصاحت و بلاغت بی نظیریست و این امکان ندارد که کسی بخشی از انرا تحریف کند و به فصاحت و بلاغت ان صدمه نخورد !
سلام
بهتر است ابتدا ببینیم کلمه قران اصلا یعنی چه ؟
مصحف یعنی چه و......
چرا درتاریخ کلمه مصحف جمع بسته شده و شده مصاحف اما قران جمع بسته نشده ؟
چرا میگفتند مصحف ابن مسعود ، مصحف ابی ، .... اما نمیگفتند قرآن ابن مسعود یا قران ابی و... ؟؟
چرا اهل بیت علیهم السلام نمیگفتند مصحف علی ع بلکه میگفتند قران علی ع یا کتاب علی ع ؟؟!!
کدوم فصاحت همش ابهامه
فصاحت و بلاغت را ادبای عرب تشخیص میدهند که وقتی قران نازل شد همه اشعار خود را از خانه خدا جمع کردند ادعا کردن اسان است باید مدعارا ثابت نمود .
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
عدم تحريف قرآن
«... وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ». (فصلت/ 42) قرآن معجزه و سند ابدى دين خداست از اينرو، هرگونه تحريف لفظى به زيادت يا نقصان در آن راه ندارد چرا كه مظهر مطلق عزت و حقانيت خداست:
«... وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ». (فصلت/ 42، 41) (و بىشك آن براستى كتابى است شكست ناپذير و نفوذ ناپذير كه باطل نه از پيش رويش- حال- و نه از پشت سرش- آينده- بسراغ آن نمى آيد چرا كه فرو فرستادهاى است از جانب خداى بسيار فرزانه بسيار ستوده).
و خدا به عزت خويش، حفظ و صيانت آن را از هر نقض و عيبى، خود بر عهده گرفته است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ». (حجر/ 9) (به يقين ما خود اين ذكر را بتدريج فرو فرستاديم و به يقين ما آن را حفظ كننده ايم).
شبهه تحريف، انحرافى است عظيم، كه در ذهن معيوب سادهانديشان و كجانديشان رخ نموده است، عجبا، با وجود اينكه خداوند با اشاره به همين قرآن موجود، با غلظت و شدت تأكيد مىكند ما آن را نازل كردهايم و قطعا ما پاسدار آن هستيم، شبهه تحريف از بعضى، در گذشته بگوش رسيده هنوز هم در گوشه و كنارهايى نغمه آن را ساز مىكنند؛ وه! كه انسان در توجيه اباطيل از هر موجودى ديگر، گوى سبقت را ربوده است!:
«... وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا». (كهف/ 54) امر صيانت قرآن روشنتر از آن است كه نيازمند دليل باشد.
خدايى بودن لفظ و چينش قرآن
«... قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ ...». (زمر/ 38) «... وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا». (فرقان/ 32) قرآن با همين الفاظش از جانب خدا بر قلب مبارك پيامبر به وحى نازل شده است و اين مرتبه لفظى، تنزل آن حقيقت ملكوتى قرآن مى باشد كه در پيشگاه خداست:
«إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ».
(زخرف/ 4 و 3) (بى شك ما آن را- بصورت- قرآنى عربى- با فصاحت و بلاغت- قرار داديم شايد كه شما تعقل نماييد و به يقين آن در حاليكه در مرجع كتاب در پيشگاه ماست براستى بسيار والايى فرزانه است).
عجب از بعضى كج انديشان كه به انكار الهى بودن الفاظ قرآن پرداختند با اينكه اعجاز قرآن قبل از هر چيز بر الفاظ قرآن تكيه دارد «لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» و با اينكه خداوند با صراحت تمام، عربيّت قرآن را به خود نسبت مى دهد! «نعوذ باللّه من سبات العقل و قبح الزّلل». (نهج/ خ 224) نظم و چينش قرآن نيز به امر الهى صورت گرفته است چنانكه قرآن، خود بر اين معنى تصريح دارد:
«... وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا». (فرقان/ 32) (... و ما آن را به نحو خاصى چيده و انتظام بخشيده ايم).[1]
[/HR][1] - ولى الله نقى پور فر، پژوهشى پيرامون تدبردر قرآن، ص: 273-274.