آيا آيه 3 سوره زمر، شرك شيعه را ثابت نمي كند؟

تب‌های اولیه

43 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا آيه 3 سوره زمر، شرك شيعه را ثابت نمي كند؟

بسم الله الرحمن الرحيم


سری توسل – ایات قران

أَلا لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى إِنَّ اللهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللهَ لایَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّارٌ - آیه 3 – سوره زمر

با وجود آیات بسیاری كه راجع به توسل و یا امكان شنیدن مردگان یا نظارت اولیاء خدا وجود دارد، غالبا وهابی ها، از این آیه استفاده می كنند و می گویند این ایه می گوید هر كسی به واسطه فرد دیگری تقرب به خداوند بجوید، مشرك است، پس عموم شیعه و بسیاری از اهل سنت مشرك اند.

به نظر شما اشتباه آنها كجاست؟

بذارید از ابتدای آیه بررسی كنیم. آیا آیه می فرماید كه هر گونه اولیائی غیر خداوند اتخاذ نكنید؟ اگر اینطور باشد كه مساله تمام است. اما در سوره مائده، آیه 55 داریم:

إنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

یعنی خود خداوند، به جز خود، رسول و مومنان خاصی را نیز ولی ما معرفی می كنند. پس قطعا منظور از من دون الله اولیاء، این نیست كه نفی هر نوع ولی باشد.

در وهله دوم، بحث این است كه خداوند كسانی را كه قصد تقرب با این اولیاء را داشته اند، بازخواست خواهند كرد. مجدد مساله دشوار شد، یعنی تقرب با كمك اولیاء، به طور كلی مساله ای غیر مجاز است؟

با نگاه به آیات قرآن كریم، و مثالهای بسیاری كه تقرب به واسطه بنده ای وجود دارد، باز هم این مساله رفع می شود. مثلا در آیه 64 سوره نساء، پیامبر خدا وسیله ای معرفی شده اند كه اگر برای عده ای استغفار كنند، در بخشش آن عده موثر است، یا در ایه 97/98 سوره یوسف، حضرت یعقوب چنین نقشی را ایفا كرده اند و تبعا به استغفار برای بخشش و در نتیجه تقرب است. و یا در آیه 99 سوره توبه داریم :

وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُبات عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ.

یعنی حتی انفاق آن كسانی كه ایمان دارند، وسیله ای برای تقرب به دعای حضرت رسول معرفی شده است! و دعای حضرت رسول برای چیست؟ جواب روشن است.

پس این استدلال كه تقرب با اولیاء خدا مجاز نیست نیز اساسی ندارد كه تاكید هم شده است.

پس با این اوصاف، خداوند چه كسانی را سرزنش می كنند؟ برای پیدا كردن راه حل این سوال، از ابن تیمیه، پدر مكتب وهابیت كمك می گیریم كه می گوید:

مَعْرِفَةُ سَبَبِ النُّزُولِ یُعِینُ عَلَى فَهْمِ الْآیَةِ فَإِنَّ الْعِلْمَ بِالسَّبَبِ یُوَرِّثُ الْعِلْمَ بِالْمُسَبَّبِ (1)
شناخت اسباب نزول (شان نزول آیه) به فهم آیه كمك مىكند ، زیرا علم بهسبب موجب علم به مسبب مىشود.

بعد از دونستن فلسفه شان نزول در مکتب وهابیت ، خوبه كه به شان نزول آیه در کتب اهل سنت اشاره داشته باشیم:

وَأخرج ابْن جریر من طَرِیق جُوَیْبِر عَن ابْن عَبَّاس رَضِی الله عَنْهُمَا {وَالَّذین اتَّخذُوا من دونه أَوْلِیَاء} قَالَ: أنزلت فِی ثَلَاثَة أَحیَاء عامر وكنانة وَبنی سَلمَة کَانُوا یعْبدُونَ الْأَوْثَان وَیَقُولُونَ الْمَلَائِكَة بَنَاته فَقَالُوا {مَا نعبدهم إِلَّا لیقربونا إِلَى الله زلفى} (2)

یعنی چی؟ بحث در مورد سه نفر هست كه بت ها را می پرستیدند. پس ایه داره در مورد بت پرستها و بت پرستی صحبت میكنه. و نفی مورد نظر ایه، اولیائی از جنس بت هاست و این كاملا قابل دركه كه بت ها، توان ایجاد تقرب رو ندارند. پس مساله تقریبا روشن شد.

اما ممكنه یه نفر اصرار كنه به این كه، این قبوله كه میشه اولیائی غیر خدا، طبق آیات دیگر قرآن داشت، اما اگه فرض كنیم اون اولیاء مورد نظر در این آیه، طبق سیاق آیه، بت نباشند، آیه توضیح بیشتری دارد؟

جواب این سوال مثبته، فقط كافیه با دقت بیشتری به ایه مورد نظر توجه كنیم. آیه نمی فرماید با اولیاء خدا تقرب می جستند. توجه كنید! اونها بیان می کردند : ما این بت ها می پرستیم برای اینکه از طریق عبادت آن ها به خداوند برسیم .( به جمله ما نعبدهم الا در آیه دقت کنید؛ بعد از عبارت "نمی پرستیم مگر اینكه"، دلیل پرستش را بیان می كنند.)

در آیه دوم همین سوره، یعنی قبل از آیه مورد بررسی، تاكید شده است كه خدا را عبادت كنید (فاعبدالله)

اما همه می دانیم كه شیعه، طبق آیه 55 سوره مائده، نه من دون الله بلکه به اذن الله به ولایت خویش اتخاذ کرده تا در ظل عنایات خود ما را بقرب خداوند رحمان نائل گرداند.

این رو هم خوبه اشاره كنیم كه وهابی ها از كوچكترین شباهتی نباید دنبال نتیجه گیری باشند. بت پرستها در گذشته، دور خانه كعبه طواف می كردند. حال، ما نباید طواف كنیم چون كارمان شبیه آنهاست و مشرك می شویم؟! پس همه مسلمین مشرك اند؟! تبعا اینطور نیست. باید نیت و جوانب مساله و دستورات خداوند رو با دقت دنبال كنیم تا دچار انحراف نشیم.
--------------------------------------------------------------------------------

ترجمه آیه 3 سوره زمر:

آگاه باشید! که دین خالص ویژه خداست ، و آنان که به جای خدا سرپرستان و معبودانی برگزیده اند [ و می گویند: ] ما آنان را جز برای اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کنند ، نمی پرستیم. بی تردید خدا میان آنان [ و مؤمنان ] درباره آنچه که اختلاف می کنند [ و آن آیین توحید و شرک است ] داوری خواهد کرد قطعاً خدا آن کس را که دروغگو و بسیار ناسپاس است ، هدایت نمی کند.

منابع:
(1) کتاب الإتقان فی علوم القرآن ،المولف: عبد الرحمن بن أبی بكر، جلال الدین السیوطی ، الناشر: الهیئة المصریة العامة للكتاب ، جلد اول ، صفحه 108
(2) کتاب الدر المنثور فی تفسیر المأثور ، المولف: عبد الرحمن بن أبی بكر، جلال الدین السیوطی ، الناشر: دار الفكر – بیروت ، جلد 7 ، صفحه ی

- ترجمه ی قرآن کریم ، شیخ حسین انصاریان
- توسل اثر آیت الله ضیاء آبادی
- در المنثور اثر جلال الدین سیوطی
- الاتقان اثر جلال الدین سیوطی
- المیزان اثر علامه طباطبایی
- پاسخ های دوستان و بزرگواران در رسانه ی فطرس (مسابقه اي در كلوب) پیرامون آیه 3 زمر

دوستان، ضمن تبريك عيد
لطفا اگر نظر تصحيحي يا تكميلي داشتيد، ما رو از نظراتتون بي بهره نذارين. :Gol:

فردا از آن ماست;623974 نوشت:
دوستان، ضمن تبريك عيد
لطفا اگر نظر تصحيحي يا تكميلي داشتيد، ما رو از نظراتتون بي بهره نذارين. :Gol:

سلام دوست عزیز
از مطالبی که بیان کردید استفاده کردم ومطلب بسیار مفیدو خوبی بود.اگر اجازه دهید من هم چند نکته عرض کنم. اول اینکه در قرآن سوره آل عمران آیه هفتم خداوند در خصوص فهم آیات این نکته را بیان می دارند که اولا آیات بر دو دسته محکمات و متشابهات هستند البته محکمات که خود در حد هر فرد قابل فهم هستند ولی متشابهات که می فرماید کسانی که ( الذین فی قلوبهم زیغ) در قلبهایشان مرض است و می خواهند آیات را تفسیر به رأی نمایند به این آیات رو می آورند برای ایجاد فتنه.
ولی خود خداوند راه رافهم این آیات باز گذاشته اند ودرادامه می فرمایند این آیات را تنها اینهاحق دارند تأویل کنند اول خدا و بعد رسول او و بعد هم راسخون فی العلم ( یعنی کسانی که همه علم ها در اختیار آنهاست به عبارتی از یک طرف علم وارد شده اند و از طرف دیگر خارج، یعنی هیچ علمی نیست ونخواهد بود برای انسانها که آنها از آن مطلع نباشند) و اما در تاریخ می شود دید که این لفظ برای علی علیه السلام زیاد از زبان پیامبر استفاده می شد.
و دوم اینکه در تفسیر آیات باید بین آیات جمع کرد.که نمونه هایی از آیات را شما بیان کردید که ظاهرا با مفاد این آیه به نحوی که وهابیون می گویند منافات دارد. و البته آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد.به عنوان مثال خداوند به پیامبر امر می کند برای مباهله با نصرانیان نجران باید از زنان بهترین آنها و از فرزندان و از نفس های خود یعنی جان خود را بیاوری. و پیامبر فاطمه و حسن و حسین و جان خود علی علیهم السلام را با خود آورد تا بر دعای پیامبر آمین گویند و این خود نوعی توسل است که خداوند به احترام دعای آنها دعای پیامبر را نیز بپذیرد.و آیات دیگر...
اما گفتن این نکته نیز لازم است که بیان اینکه کسی نباید ولایتی غیر از ولایت خدا بر خود بگیرد.خود مطلب کامل و جامعی است . وطبعا این امر شرک است .ولی مشروط به اینکه این ولایت هم ردیف ولایت خدا باشد به اصطلاح اهل فلسفه در عرض ولایت خدا باشد .خداوند می فرماید: اطیعوا الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم اینکه اطاعت خدا واجب است امری مشخص است و عقلی و این بیان در قرآن فقط یاد آوری است . ولی دقت شود که برای اطاعت خدا لفظ اطیعوا آمده و برای اطاعت پیامبر این لفظ تکرار شده و عطف نشده و این یعنی نوع اطاعت خدا و رسول با هم متفاوت است . اطاعت پیامبر در درجه پس ازاطاعت خداست . ولی برای اولی الامر دیگر لفظ تکرار نشده و با حرف عطف ، عطف شده یعنی جنس اطاعت از اولی الامر مساوی با اطاعت از پیامبر است .کسی نمی تواند بگوید که اطاعت از پیامبر شرک است . چون اگر کسی از پیامبر اطاعت نکند مطابق این آیه عمل نکرده .در ولایت نیز اگر کسی ولایت دیگری را درعرض ولایت خدا داشته باشد مشرک است ولی اگر درطول ولایت خدا باشد هرگز نمی تواند مشرک باشد . اینکه در طول باشد یعنی پیامبر ولایت دارد چون خدا او را بر ما ولی قرار داده و اولی الامر ولایت دارند چون خدا برآنها ولایت قرار داده و ولایت آنها عین ولایت خداست و اگر کسی سرپیچی کند از امر خدا سرپیچی کرده . به همین مقدار بسنده می کنم امیدوارم زیاد شما را خسته نکرده باشم .

با عرض سلام اگر کسی صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود مثلا اگر کسی اعتقاد داشته باشد همانطور که خداوند صدای ما را می شنود انبیا و اولیا هم صدای ما را می شنوند این کار نوعی شرک به خداست.

Reza24;624399 نوشت:
با عرض سلام اگر کسی صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود مثلا اگر کسی اعتقاد داشته باشد همانطور که خداوند صدای ما را می شنود انبیا و اولیا هم صدای ما را می شنوند این کار نوعی شرک به خداست.
.

سلام

با این حساب قران نیز مشرک است چون در ایات 65 تا 82 سوره مبارکه الکهف صفات خدا را به بنده ای از بندگان او نسبت میدهد ؟

سلام

اگر گرفتن ولی من دون الله شرک باشد پس بین آیات تناقض است ! چون در 55 مائده میگوید تنها ولی شما خدا ورسول و مومنینی هستند که در حال رکوع زکات میدهند

اما در آیات دیگر گفته که شما من دون الله هیچ ولی ونصیر وشفیعی ندارید ! وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ {العنكبوت/22} مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ {السجدة/4}

پس ناچاریم که بعضی افراد را که خداوند به ایشان اذن ولایت داده از شمول من دون الله خارج سازیم ، بزبان دیگر اولیاء ماذون من الله ، من دون الله نیستند .

http://javdan.blogfa.com/

[="Tahoma"][="Navy"]

فردا از آن ماست;622171 نوشت:
ما نَعْبُدُهُمْ إِلّا لِیُقَرِّبُونا

سلام
توجه به همین بخش آیه برای عدم انطباق عقاید شیعه با مشرکین مکه کافی است چون آیه می فرماید آنان من دون الله را عبادت می کردند در حالیکه در تشیع عبادت معصومین ع معنا ندارد
یا علیم[/]

سلام به همه
دوستان مطالب خيلي خوبي فرمودند. استفاده كردم. بخصوص از مطلب استارتر تاپيك

بنده هم مطلبي رو عرض كنم (ساده بيان ميكنم):


خداوند وقتي آدم رو آفريد ، فرمود:
به او سجده كنيد

فرشته ها كه جز الله ولي ديگري رو نمي پرستيدند ، گفتند:
چشم

اما ابليس (كه نفسش وليِ او بود و نه خدا) ، گفت:
خدايا انگار معنيِ توحيد رو نميدوني!!! :Gig: توحيد يعني اينكه فقط به تو سجده كنيم!
خدايا مگه تو قرآن نخوندي كه توش نوشته شده:
أَلا لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى إِنَّ اللهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللهَ لایَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّارٌ - آیه 3 – سوره زمر
براي همين ، من بجز تو به هيچكس سجده نميكنم!

اما خداوند كار چه كسي رو تاييد فرمود؟ ابليس رو؟ يا فرشتگان رو؟
عجيب اينكه شيطان ادعاي توحيد داشت!!!! اما خداوند به اون گفت:
كان من الكافرين

بنابراين ما شيعيان از اونجايي كه فقط ولايت الله رو مي پذيريم و نه ولايت نفس خودمون رو ، هر چي خداوند گفت ميگيم چشم

و خداوند فرمود:
إنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

ما هم گفتيم چشم

Reza24;624399 نوشت:
با عرض سلام اگر کسی صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود مثلا اگر کسی اعتقاد داشته باشد همانطور که خداوند صدای ما را می شنود انبیا و اولیا هم صدای ما را می شنوند این کار نوعی شرک به خداست.

به نظر شما، چرا در آيه 45 سوره زخرف، خود خداوند به پيامبر مي فرمايند كه از پيامبران پيش از خود بپرس؟ اينكه پيامبران پيش از رسول خدا مرده اند كه شكي در آن نيست. آيا شما خود خداوند را كه چنين دستوري داده است مشرك مي دانيد!؟

فتا 1;624439 نوشت:
.

سلام

با این حساب قران نیز مشرک است چون در ایات 65 تا 82 سوره مبارکه الکهف صفات خدا را به بنده ای از بندگان او نسبت میدهد ؟

با عرض سلام قیاس شما مع الفارق است اینکه خداوند بنا به اراده خود در شرایط زمانی و مکانی خاص مقدار کوچکی از علم غیب خود را به یکی از اولیا خود می دهد با اینکه کسی از بندگان در یکی از صفات الهی همواره شریک خدا هستند تفاوت بسیار دارد.آیا خداوند در قرآن بیان فرموده که امامان و پیامبران در یکی از صفات شریک من هستند؟مثلا همانطور که خداوند سمیع و بصیر است یکی از اولیا هم مانند خداوند سمیع و بصیر می باشد.

1. الزخرف : وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ (45) : چند نمونه ترجمه از مترجمین و مفسرین شیعه:
الهی قمشه ای: و از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم باز پرس (يعنى از سيرت آنها باز جو) كه آيا ما جز خداى يكتاى مهربان خدايان ديگرى را معبود مردم قرار داديم؟
برزی: و از [امّت‏هايى‏] رسولان ما كه قبل از تو فرستاده‏ ايم بپرس كه آيا به جاى [خداوند] رحمان، خدايانى را قرار داده‏ ايم كه پرستش شوند؟
بیان السعاده: و از [پيروان‏] پيامبران ما، كه پيش از تو فرستاده ‏ايم بپرس، كه آيا به جاى خداوند رحمان، خدايانى را حكم كرده‏ ايم كه پرستيده شوند؟
حجه التفاسیر: اى پيامبر: براى اطمينان خاطر كفار مكه احوال رسولانى را كه پيش از تو فرستاده ‏ايم (از علماء اهل كتاب از موسويان و از عيسويان) استفسار كن كه آيا غير از (خداى) بخشايشگر، ما خدايانى را مقرر فرموده‏ ايم كه پرستش شوند؟

2. حضرت حق هنگامی که به فرشتگان و جنیان فرمودند که بر آدم سجده کنند منظورشان این نبوده است که فرشتگان و جنیان آدم را اله خود قرار دهند و از او حاجت بطلبند و یا او را واسطه قرار دهند بلکه منظور در خدمت بودن بوده است. هنگامی که حضرت می فرمایند که خورشید بر ایشان سجده می کند منظور این نیست که خورشید هفت نقطه اش را همانند انسانها بر خاک می گذارد.

3. هر واژه ای می تواند یک یا چندین معنا داشته باشد. واژه ولی از این قاعده مستثنی نیست.

فردا از آن ماست;624860 نوشت:
به نظر شما، چرا در آيه 45 سوره زخرف، خود خداوند به پيامبر مي فرمايند كه از پيامبران پيش از خود بپرس؟ اينكه پيامبران پيش از رسول خدا مرده اند كه شكي در آن نيست. آيا شما خود خداوند را كه چنين دستوري داده است مشرك مي دانيد!؟

باعرض سلام من دنبال تفسیر آیه مورد نظر شما جستجو کردم مسلما منظور این آیه شریفه این نبوده که پیامبر اکرم (ص) می توانسته در هر زمان و مکانی با انبیا گذشته ارتباط داشته باشد و اما نظر مفسرین : اقوال مفسريـن دربـاره مـقـصـود از ايـنـكـه خـطاب به پيامبر اكرم (ص) فرمود: (و اسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمان آلهه يعبدون)
بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه اند: منظور از اينكه مى فرمايد: (بپرس از رسولانى كه قبل از تو فرستاده ايم ) پرسيدن از امت هاى آن رسولان است، يعنى مثلا از علماى يهود و نصارى بپرس، نظير آيه : (فاسال الذين يقرون الكتاب من قبلك ) و فايده اين مجاز گـويـى ايـن اسـت كـه اگـر مـى فـرمـود: (از امـتـهـايـى كـه قـبـل از تـو پيامبرانى به سويشان فرستاديم بپرس، آيا ما غير از رحمان آلهه ديگرى برايشان قرار داديم تا آنها را بپرستند؟) ممكن بود همان امت ها به دروغ بگويند: بله. ولى فـرمـود: (از پـيـامـبـرانـى كـه قـبل از تو فرستاديم بپرس ) تا معلوم شود كه گفتار امت ها حجت نيست تا هر چه در جواب بگويند درست باشد.
بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: مـراد سـؤ ال از اهـل كـتـاب، تـورات و انجيل است و بس، چون اين دو امت هر چند كه كافر بودند ليكن وقتى به تواتر خبر دادند كه : نه، خداوند آلهه اى براى ما قرار نداده، سخن ايشان براى مردم حجت مى شود، چون گـو ايـنـكـه خطاب به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است، ليكن تكليف در آن متوجه به امت آن جناب است.

ليـكـن بـعـيد بودن اين دو تفسير بر خواننده پوشيده نيست، مخصوصا وجه دومى، از اين جـهـت كـه اهـل ايـن دو كـتـاب خـصـوصـيـتـى نـدارنـد تـا تـنـهـا از آنـان سـؤ ال شود.
بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: آيـه شـريـفـه از آيـاتـى اسـت كـه در شب معراج خطاب به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) شده تا آن جناب از ارواح انبياء (عليهم السلام ) ايـن سـؤ ال را بـكـنـد، و در هنگامى كه به ايشان بر مى خورد بپرسد: آيا جز دين توحيد دين ديگرى براى امت خود آورده بودند.
البـته روايات زيادى هم از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) بر طبق اين تفسير رسيده كه در بحث روايتى آينده - ان شاء اللّه تعالى - از نظر خواننده خواهد گذشت.
منبع :http://www.aviny.com/quran/almizan/jeld-18/mizan-05.aspx#6

سلام.

Reza24;625029 نوشت:
اما نظر مفسرین : اقوال مفسريـن دربـاره مـقـصـود از ايـنـكـه خـطاب به پيامبر اكرم (ص) فرمود: (و اسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمان آلهه يعبدون)
بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه اند: منظور از اينكه مى فرمايد: (بپرس از رسولانى كه قبل از تو فرستاده ايم ) پرسيدن از امت هاى آن رسولان است، يعنى مثلا از علماى يهود و نصارى بپرس، نظير آيه : (فاسال الذين يقرون الكتاب من قبلك ) و فايده اين مجاز گـويـى ايـن اسـت كـه اگـر مـى فـرمـود: (از امـتـهـايـى كـه قـبـل از تـو پيامبرانى به سويشان فرستاديم بپرس، آيا ما غير از رحمان آلهه ديگرى برايشان قرار داديم تا آنها را بپرستند؟) ممكن بود همان امت ها به دروغ بگويند: بله. ولى فـرمـود: (از پـيـامـبـرانـى كـه قـبل از تو فرستاديم بپرس ) تا معلوم شود كه گفتار امت ها حجت نيست تا هر چه در جواب بگويند درست باشد.
بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: مـراد سـؤ ال از اهـل كـتـاب، تـورات و انجيل است و بس، چون اين دو امت هر چند كه كافر بودند ليكن وقتى به تواتر خبر دادند كه : نه، خداوند آلهه اى براى ما قرار نداده، سخن ايشان براى مردم حجت مى شود، چون گـو ايـنـكـه خطاب به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است، ليكن تكليف در آن متوجه به امت آن جناب است.

فكر ميكنم خودتان با خودتان وارد گفت و گويي شديد كه به با خودتان به تفاهم رسيديد! چون فرموديد:

Reza24;625029 نوشت:

ليـكـن بـعـيد بودن اين دو تفسير بر خواننده پوشيده نيست، مخصوصا وجه دومى، از اين جـهـت كـه اهـل ايـن دو كـتـاب خـصـوصـيـتـى نـدارنـد تـا تـنـهـا از آنـان سـؤ ال شود.

من هم حرف شما رو تائيد مي كنم. بعيد بودن اين دو تفسير بر خواننده پوشيده نيست!

Reza24;624399 نوشت:

مسلما منظور این آیه شریفه این نبوده که پیامبر اکرم (ص) می توانسته در هر زمان و مکانی با انبیا گذشته ارتباط داشته باشد

اول- اين قدر مسلم از كجا براي شما مشخص شده است؟
دوم - مثل اينكه لا اقل و در ظاهر، بخشي از ابهام شما، براي شما حل شده. چون سوال شما اين بود:

Reza24;624399 نوشت:
مثلا اگر کسی اعتقاد داشته باشد همانطور که خداوند صدای ما را می شنود انبیا و اولیا هم صدای ما را می شنوند این کار نوعی شرک به خداست.

شما فرموده بوديد شنيدن شرك است، اما حال كه ديديد دستور خداوند است، مساله شرك حل شد يك، دوم براي شما مساله به محدوده زمان و مكان تنزل يافت.
اما اگر ايه را مجدد مطالعه بفرماييد، نمي بينيد كه خداوند فرموده باشند كه در يك زمان و مكان خاصي از پيامبران پيشين بپرس، شما چطور زمان و مكان را متوجه شديد؟ و چطور مي فرماييد محدود است؟

Reza24;625016 نوشت:
با عرض سلام قیاس شما مع الفارق است اینکه خداوند بنا به اراده خود در شرایط زمانی و مکانی خاص مقدار کوچکی از علم غیب خود را به یکی از اولیا خود می دهد با اینکه کسی از بندگان در یکی از صفات الهی همواره شریک خدا هستند تفاوت بسیار دارد.آیا خداوند در قرآن بیان فرموده که امامان و پیامبران در یکی از صفات شریک من هستند؟مثلا همانطور که خداوند سمیع و بصیر است یکی از اولیا هم مانند خداوند سمیع و بصیر می باشد.

سلام

قَالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ«البقرة/33»
فرمود ای آدم ایشان را از اسامی آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را می‏دانم و آنچه را آشکار می‏کنید و آنچه را پنهان می‏داشتید می‏دانم

ایا وقتی در اینجا ادم علم غیب میداند یعنی شریک خداست پس چرا در ادامه خداوند به فرشتگان میگوید من نهان اسمانها و زمین را میدانم یعنی هرانچه ادم میداند من به او اموخته ام نه اینکه او چون من است .

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ لَا یعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُبِینٍ«الأنعام/59»
و کلیدهای غیب تنها نزد اوست جز او [کسی] آن را نمی‏داند و آنچه در خشکی و دریاست می‏داند و هیچ برگی فرو نمی‏افتد مگر [اینکه] آن را می‏داند و هیچ دانه‏ای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن [ثبت] است

وَیقُولُونَ لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیهِ آیةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ«یونس/20»
و می‏گویند چرا معجزه‏ای از جانب پروردگارش بر او نازل نمی‏شود بگو غیب فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشید که من هم با شما از منتظرانم

در این ایات صریح و روشن میفرماید علم غیب خاص من است پس چگونه است که ان بنده از علم غیب اگاه است میداند که چه بر سر ان کشتی میاید میداند که ان کودک چه خواهد کرد میداند که در زیر ان دیوار چه نهفته است ایا اینها بخش کوچکی از علم غیب است حتی اگر بخش کوچکی هم باشد بازهم اگاهی از علم غیب که خاص خداست میباشد و دانستن ان همانگونه که در اغاز ایات به ان اشاره شده به خواست باری تعالی است و دانستن ان دلیلی بر شرک نیست گرچه از صفات خاص خداست .

تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیبِ نُوحِیهَا إِلَیكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ«هود/49»
این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی می‏کنیم پیش از این نه تو آن را می‏دانستی و نه قوم تو پس شکیبا باش که فرجام [نیک] از آن تقواپیشگان است

و خدا به هر بخواهد صفات خود را تفویض میکند مگر نه اینست که انسان میتواند خلیفة الله بشود !

الان مشکل شما توسل هست یا شفاعت؟

فردا از آن ماست;624860 نوشت:
به نظر شما، چرا در آيه 45 سوره زخرف، خود خداوند به پيامبر مي فرمايند كه از پيامبران پيش از خود بپرس؟ اينكه پيامبران پيش از رسول خدا مرده اند كه شكي در آن نيست. آيا شما خود خداوند را كه چنين دستوري داده است مشرك مي دانيد!؟

در احتجاج از امير المؤمنين (ع) روايت آورده كه در حديثى طولانى فرمود:
و اما آيه‏" وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا" خود يكى از براهين نبوت رسول خدا (ص) است كه خداى تعالى به او ارزانى داشته، و به وسيله آن حجت را بر ساير خلائق تمام كرده، براى اينكه بعد از آنكه نبوت را به وسيله آن جناب خاتمه داد و او را به عنوان پيامبر براى تمام امت‏ها و ساير ملل قرار داد اين امتياز را به او داد كه به آسمان عروجش داد، و در آن روز همه انبياء (ع) را برايش جمع كرد، و رسول خدا (ص) از نبوت همه آگاه شد، و آنها چيزهايى از عزائم خدا و آيات و براهين او برايش به عنوان ارمغان بيان كردند ...

تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه

فردا از آن ماست;624860 نوشت:
به نظر شما، چرا در آيه 45 سوره زخرف، خود خداوند به پيامبر مي فرمايند كه از پيامبران پيش از خود بپرس؟ اينكه پيامبران پيش از رسول خدا مرده اند كه شكي در آن نيست. آيا شما خود خداوند را كه چنين دستوري داده است مشرك مي دانيد!؟

بعضى از مفسرين‏ «مجمع البيان، ج 9، ص 49» گفته‏ اند: منظور از اينكه مى‏فرمايد: بپرس از رسولانى كه قبل از تو فرستاده‏ايم . پرسيدن از امت‏هاى آن رسولان است، يعنى مثلا از علماى يهود و نصارى بپرس، نظير آيه: فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ
و فايده اين مجاز گويى اين است كه اگر مى‏فرمود: از امتهايى كه قبل از تو پيامبرانى به سويشان فرستاديم بپرس، آيا ما غير از رحمان آلهه ديگرى برايشان قرار داديم تا آنها را بپرستند؟ ممكن بود همان امت‏ها به دروغ بگويند: بله. ولى فرمود: از پيامبرانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس تا معلوم شود كه گفتار امت‏ها حجت نيست تا هر چه در جواب بگويند درست باشد.

بعضى‏ «مجمع البيان، ج 9، ص 49» ديگر گفته‏ اند: مراد سؤال از اهل كتاب، تورات و انجيل است و بس، چون اين دو امت هر چند كه كافر بودند ليكن وقتى به تواتر خبر دادند كه: نه، خداوند آلهه‏اى براى ما قرار نداده، سخن ايشان براى مردم حجت مى‏شود، چون گو اينكه خطاب به رسول خدا (ص) است، ليكن تكليف در آن متوجه به امت آن جناب است.

ليكن بعيد بودن اين دو تفسير بر خواننده پوشيده نيست، مخصوصا وجه دومى، از اين جهت كه اهل اين دو كتاب خصوصيتى ندارند تا تنها از آنان سؤال شود.

بعضى‏ «روح المعانى، ج 25، ص 87» ديگر گفته‏اند: آيه شريفه از آياتى است كه در شب معراج خطاب به رسول خدا (ص) شده تا آن جناب از ارواح انبياء (ع) اين سؤال را بكند، و در هنگامى كه به ايشان بر مى‏خورد بپرسد: آيا جز دين توحيد دين ديگرى براى امت خود آورده بودند.

تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه

موحد;625017 نوشت:
حضرت حق هنگامی که به فرشتگان و جنیان فرمودند که بر آدم سجده کنند منظورشان این نبوده است که فرشتگان و جنیان آدم را اله خود قرار دهند و از او حاجت بطلبند و یا او را واسطه قرار دهند
سلام
اگر نقل قول كنيد مخاطب متوجه ميشه كه شما نكته اي گفتيد

اول - چرا خلط مبحث ميكنيد؟ كسي نگفت فرشتگان قرار بود از حضرت آدم(ع) حاجت بگيرند! بحث در مطلبي كه بنده آوردم بر سر اين است كه
چگونگي توحيد را خدا مشخص ميكند نه بندهء خدا ، شيطان گفت من فقط به خدا سجده ميكنم ، كما اينكه چندين سال طولاني سجده كرد ، اما خداوند فرمود من دلم ميخواهد تو به آفريدهء من سجده كني

لذا وقتي خداوند ميفرمايد:

إنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

ما گفتيم چشم

و در جاي ديگر نيز ميفرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ (مائده ، 35)

اونجا هم گفتيم چشم

وجه تطبيق مثال بنده با موضوع بحث ، اطاعت امر خدا بود و ارتباطي با اين موضوع نداشت كه فرشتگان به حضرت آدم(ع) توسل كنند!

دوم - باز هم كسي نگفت فرشتگان ، حضرت آدم(ع) را خدا قرار دادند! همانطر كه در توسل هم اگر كسي بندهء خدا را ، حتي شخص پيامبر(ص) را ، بخواهد ذره اي بجاي خدا قرار دهد قطعاً كافر است و هيچ شيعه اي چنين ادعايي نكرده و اين بخش حرف شما هم بي ارتباط بود

موحد;625017 نوشت:
هر واژه ای می تواند یک یا چندین معنا داشته باشد. واژه ولی از این قاعده مستثنی نیست

و هر جا دلمون خواست معنايي رو به كار ميبريم كه دوست داريم. مثلاً كلمهء "ولي" همه جا ميشه ولايت ، فقط اگر براي امام علي(ع) باشه معناش ميشه دوستي

موضوع تاپيك نيست وگرنه تا فردا براي شما دليل مي آوردم كه ولي در سخنان پيامبر(ص) و مولا كه در قرآن آمده ، دقيقاً معناي سرپرست مي دهد

اما فعلاً همين را داشته باشيد:

تبريك عمر به امام علي(ع) در قدير
انشاالله نميخواهيد بفرماييد كه عمر دوست شدن خود با علي را تبريك گفته؟!

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=7825


نساء - 64
وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً
اگر آنها وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند و رسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير و بخشنده خواهند يافت

از بهترين کلمات آنچه است که ماوردي و قاضي ابو الطيب و ديگر اصحاب ما از عتبي نقل کرده و آن را نيکو شمرده اند که گفت: نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودم که بيابانگردي آمد و گفت: سلام بر تو اي رسول خدا. از خداوند شنيدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير و بخشنده خواهند يافت. و من به نزد تو آمدم و از گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مي دهم. سپس اين شعر را خواند که اي بهترين کسي که در بهترين جايگاه دفن شده است که از بوي خوش آنجا همه جا بوي خوش گرفته است. جانم فداي قبري که تو ساکن آن هستي که در آن اسوه کامل در عفت و جود و کرم مدفون است سپس بازگشت. پس چشمانم سنگين شده در خواب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را ديدم پس فرمودند که اي عتبي به سراغ اعرابي برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزيد
المجموع - محيى الدين النووي - ج 8 - ص 274

بعد از زيارت ابو بکر و عمر براي سلام به فاطمه زهرا به بيت وي که در داخل ضريح است مي روي چون بنا بر قولي در آنجا مدفون است ولي قول برتر آن است که در بقيع دفن است. پس مي گويي سلام بر تو اي دختر رسول برگزيده... پس به وسيله وي بر پدرش توسل مي جويي سپس به همان جاي اول در روبروي صورت شريف بازگشته مي گويي الحمد لله رب العالمين خدايا بر سرور ما محمد وبر آل وي درود فرست . سلام بر تو اي رسول خدا. خداوند به درستي بر تو کتاب خود را نازل کرد که در آن گفت : که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء) پس من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم و از تو طلب شفاعت به نزد خداوند مي کنم
إعانة الطالبين - البكري الدمياطي - ج 2 - ص 357

فردا از آن ماست;625566 نوشت:
سلام.

فكر ميكنم خودتان با خودتان وارد گفت و گويي شديد كه به با خودتان به تفاهم رسيديد! چون فرموديد:

من هم حرف شما رو تائيد مي كنم. بعيد بودن اين دو تفسير بر خواننده پوشيده نيست!

اول- اين قدر مسلم از كجا براي شما مشخص شده است؟
دوم - مثل اينكه لا اقل و در ظاهر، بخشي از ابهام شما، براي شما حل شده. چون سوال شما اين بود:

شما فرموده بوديد شنيدن شرك است، اما حال كه ديديد دستور خداوند است، مساله شرك حل شد يك، دوم براي شما مساله به محدوده زمان و مكان تنزل يافت.
اما اگر ايه را مجدد مطالعه بفرماييد، نمي بينيد كه خداوند فرموده باشند كه در يك زمان و مكان خاصي از پيامبران پيشين بپرس، شما چطور زمان و مكان را متوجه شديد؟ و چطور مي فرماييد محدود است؟


با عرض سلام دوست عزیز من نگفتم شنیدن شرک است مثلا ما شنوا هستیم خداوند هم شنواست ولی شنوایی ما با شنوایی خداوند بسیار تفاوت دارد و هر کسی صفت شنوایی خداوند مثلا اینکه خداوند می تواند در ان واحد صحبت میلیونها نفر را در همه زمانها و مکانها از ازل تا ابد بشنود به بنده خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود چون بنده خدا را تا حد خدایی بالا برده است.پیامبر اسلام(ص) هم بشری همانند ما بوده است تنها تفاوت ایشان با ما در این بوده که به ایشان وحی میشده است (طبق گفته قرآن) و علم غیب مطلق نداشته است . شاید ایشان در زمان معراج با پیامبران گذشته صحبت کرده باشد ولی قطعا ایشان نمی توانسته اند در هر زمان و مکانی با پیامبران گذشته صحبت کرده باشند چون ایشان علم غیب مطلق نداشته اند.

فتا 1;625610 نوشت:
سلام

قَالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ«البقرة/33»
فرمود ای آدم ایشان را از اسامی آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را می‏دانم و آنچه را آشکار می‏کنید و آنچه را پنهان می‏داشتید می‏دانم

ایا وقتی در اینجا ادم علم غیب میداند یعنی شریک خداست پس چرا در ادامه خداوند به فرشتگان میگوید من نهان اسمانها و زمین را میدانم یعنی هرانچه ادم میداند من به او اموخته ام نه اینکه او چون من است .

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ لَا یعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُبِینٍ«الأنعام/59»
و کلیدهای غیب تنها نزد اوست جز او [کسی] آن را نمی‏داند و آنچه در خشکی و دریاست می‏داند و هیچ برگی فرو نمی‏افتد مگر [اینکه] آن را می‏داند و هیچ دانه‏ای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن [ثبت] است

وَیقُولُونَ لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیهِ آیةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ«یونس/20»
و می‏گویند چرا معجزه‏ای از جانب پروردگارش بر او نازل نمی‏شود بگو غیب فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشید که من هم با شما از منتظرانم

در این ایات صریح و روشن میفرماید علم غیب خاص من است پس چگونه است که ان بنده از علم غیب اگاه است میداند که چه بر سر ان کشتی میاید میداند که ان کودک چه خواهد کرد میداند که در زیر ان دیوار چه نهفته است ایا اینها بخش کوچکی از علم غیب است حتی اگر بخش کوچکی هم باشد بازهم اگاهی از علم غیب که خاص خداست میباشد و دانستن ان همانگونه که در اغاز ایات به ان اشاره شده به خواست باری تعالی است و دانستن ان دلیلی بر شرک نیست گرچه از صفات خاص خداست .

تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیبِ نُوحِیهَا إِلَیكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ«هود/49»
این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی می‏کنیم پیش از این نه تو آن را می‏دانستی و نه قوم تو پس شکیبا باش که فرجام [نیک] از آن تقواپیشگان است

و خدا به هر بخواهد صفات خود را تفویض میکند مگر نه اینست که انسان میتواند خلیفة الله بشود !

با عرض سلام علم غیب مطلق مخصوص خداست و هیچکس علم غیب مطلق ندارد اگر حضرت آدم علم غیب مطلق داشت آن میوه ممنوعه را نمی خورد و شیطان نمیتوانست ایشان را فریب دهد.خداوند به بعضی ازپیامبران الهی به دلایل مختلف مثلا به دلیل اینکه نبوت ایشان برای دیگر مردم ثابت شود تواناییهای غیر طبیعی اعطا می کرده است مثلا به حضرت عیسی (ع) زنده کردن مردگان به حضرت موسی تبدیل کردن عصا به اژدها انهم به صورت محدود و در شرایط زمانی و مکانی خاص. ولی اینکه ما بیاییم این مسایل را تعمیم بدهیم مثلا بگوییم چون حضرت موسی عصایش به اژدها تبدیل شد پس ایشان از تعداد ستارگان در عالم هم خبردار بوده است یا بگوییم چون عصای حضرت موسی اژدها شد پس حضرت محمد(ص) هم می توانسته این کار را انجام دهد یا حضرت علی هم می توانسته عصای خود را به اژدها تبدیل کند این غلط است.و این مسایل را ما از این جهت قبول می کنیم که در قرآن آمده است مثلا اگر کسی بگوید پیامبر اسلام می توانسته عصای خود را تبدیل به اژدها کند ما نمی توانیم قبول کنیم چون هیچ شاهدی برای آن وجود ندارد و خلاف قرآن کریم می باشد.چون طبق قرآن پیامبر علم غیب نداشته جز چیزهایی که بر ایشان وحی می شده است.و در پاسخ به جمله آخر شما: خداوند کجا فرموده که یکی از بندگان در یکی از صفات من شریک من هستند؟باید برای مدعای خود دلیل بیاورید ضمن اینکه خلاف اصل توحید میباشد. با تشکر

Reza24;624399 نوشت:
با عرض سلام اگر کسی صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود مثلا اگر کسی اعتقاد داشته باشد همانطور که خداوند صدای ما را می شنود انبیا و اولیا هم صدای ما را می شنوند این کار نوعی شرک به خداست.

Reza24;628585 نوشت:
با عرض سلام علم غیب مطلق مخصوص خداست و هیچکس علم غیب مطلق ندارد اگر حضرت آدم علم غیب مطلق داشت آن میوه ممنوعه را نمی خورد و شیطان نمیتوانست ایشان را فریب دهد.خداوند به بعضی ازپیامبران الهی به دلایل مختلف مثلا به دلیل اینکه نبوت ایشان برای دیگر مردم ثابت شود تواناییهای غیر طبیعی اعطا می کرده است مثلا به حضرت عیسی (ع) زنده کردن مردگان به حضرت موسی تبدیل کردن عصا به اژدها انهم به صورت محدود و در شرایط زمانی و مکانی خاص. ولی اینکه ما بیاییم این مسایل را تعمیم بدهیم مثلا بگوییم چون حضرت موسی عصایش به اژدها تبدیل شد پس ایشان از تعداد ستارگان در عالم هم خبردار بوده است یا بگوییم چون عصای حضرت موسی اژدها شد پس حضرت محمد(ص) هم می توانسته این کار را انجام دهد یا حضرت علی هم می توانسته عصای خود را به اژدها تبدیل کند این غلط است.و این مسایل را ما از این جهت قبول می کنیم که در قرآن آمده است مثلا اگر کسی بگوید پیامبر اسلام می توانسته عصای خود را تبدیل به اژدها کند ما نمی توانیم قبول کنیم چون هیچ شاهدی برای آن وجود ندارد و خلاف قرآن کریم می باشد.چون طبق قرآن پیامبر علم غیب نداشته جز چیزهایی که بر ایشان وحی می شده است.و در پاسخ به جمله آخر شما: خداوند کجا فرموده که یکی از بندگان در یکی از صفات من شریک من هستند؟باید برای مدعای خود دلیل بیاورید ضمن اینکه خلاف اصل توحید میباشد. با تشکر

سلام

مطلب شما این بود که کسی که صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد مشرک است نه اینکه مطلق صفات خدا مطعلق به غیر خدا باشد این بدیهی است که مطلق همه صفات مطعلق به خداست و خدا هرچه از ان را که بخواهد به بنده خود عنایت میکند کما اینکه از روح خود به ادم دمید و او لایق سجده ملائکه شد یعنی وقتی روح خدا به ادم دمیده شد ادم صفت خدا را گرفت نه اینکه مطلق صفت خدا از ادم ناشی شد .

فتا 1;629232 نوشت:
سلام

مطلب شما این بود که کسی که صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد مشرک است نه اینکه مطلق صفات خدا مطعلق به غیر خدا باشد این بدیهی است که مطلق همه صفات مطعلق به خداست و خدا هرچه از ان را که بخواهد به بنده خود عنایت میکند کما اینکه از روح خود به ادم دمید و او لایق سجده ملائکه شد یعنی وقتی روح خدا به ادم دمیده شد ادم صفت خدا را گرفت نه اینکه مطلق صفت خدا از ادم ناشی شد .

سلام اگر کسی حتی یکی از صفات خدا مثلا حی قیوم قادر متعال ویا دیگر صفات را به بنده خدا نسبت دهد مثلا بگوید همانگونه که خداوند حی است کس دیگری هم مانند خدا حی میباشد این شخص مشرک است.(توجه داشته باشید که حی بودن خداوند با حی بودن ما بسیار تفاوت دارد) یا قادر بودن خداوند با قادر بودن ما بسیار متفاوت است.مطلب کاملا واضح است دوست عزیز.

Reza24;629765 نوشت:
سلام اگر کسی حتی یکی از صفات خدا مثلا حی قیوم قادر متعال ویا دیگر صفات را به بنده خدا نسبت دهد مثلا بگوید همانگونه که خداوند حی است کس دیگری هم مانند خدا حی میباشد این شخص مشرک است.(توجه داشته باشید که حی بودن خداوند با حی بودن ما بسیار تفاوت دارد) یا قادر بودن خداوند با قادر بودن ما بسیار متفاوت است.مطلب کاملا واضح است دوست عزیز.

سلام

بله برخی از نامهای خداوند خاص اوست و انها در سوره توحید منعکس میباشد و برخی قابل انتقال به بنده است ، اساساً ما در عربی صفت نداریم بلکه نام داریم و برخی از این نامها مانند رحیم و رحمن و غیره روی انسانها گذاشته میشود دقت کنید انسان خلیفه خدا میتواند باشد و خلیفه یعنی جانشین و جانشین باید برخی از خصوصیات رئیس را داشته باشد و الا این جانشینی به چه درد میخورد ؟ یعنی خدا انسان را افرید تا برخی از خصوصیات خود را به او بدهد وقتی به ملائکه میفرماید من در زمین میخواهم خلیفه قرار بدهم یعنی میخواهم موجودی بیافرینم که برخی از خصویات مرا جلوه دهد !

جناب Reza-D
پاسخ مطالبی که مطرح فرموده اید در تاپیکهای دیگر ارائه شده است و بازنویسی آنها تکرار مکررات می شود.
شیطان و آدم جنسشان متفاوت است یکی از خاک و یکی از نار است.
سجده شیطان بر آدم نه بدین معناست که شیطان آدم را اله خود قرار دهد بلکه همانگونه که عرض شد در خدمت آدم بودن است.شما که بر پیامبر سجده نمی کنید.
فرق است میان انسانها و از جمله پیامبران زنده و مرده.

Reza24;629765 نوشت:
سلام اگر کسی حتی یکی از صفات خدا مثلا حی قیوم قادر متعال ویا دیگر صفات را به بنده خدا نسبت دهد مثلا بگوید همانگونه که خداوند حی است کس دیگری هم مانند خدا حی میباشد این شخص مشرک است.(توجه داشته باشید که حی بودن خداوند با حی بودن ما بسیار تفاوت دارد) یا قادر بودن خداوند با قادر بودن ما بسیار متفاوت است.مطلب کاملا واضح است دوست عزیز.

سلام علیکم و رحمه الله

حی به معنای زنده است . انسان زنده هست موجودات دیگری هم هستند که زنده هستند
محی هم بمعنای زنده کننده و حیات بخش است که مرده زنده کردن حضرت عیسی و دیگر انبیا ء هم در قرآن آمده و نمیتوان آن را شرک دانست

ولی هر موجود زنده ای خودش مستقل از اراده و خواست الهی زنده نشده
و هر زنده کننده ای مستقل از خواست و اراده خداوند نمیتواند مرده ای را زنده کند و یا حتی خودش حیات بیابد

اما بعد

حکم سجده شیطان به حضرت آدم صفی الله , بمعنای مقام الوهیت برای حضرت آدم نیست همانطوریکه سجده انسان به کعبه به معنای مقام الوهیت کعبه نیست و معنای دیگری از توحید در آن نهفته است که ادامه توحید بمعنای اله بودن حضرت حق سبحانه و تعالی است. ( اینجا بنده از ذکر توحید نظری و عملی و ربوبی و الوهی و دسته بندی ها و ... صرف نظر میکنم تا موضوع خلط نشود )

خداوند و ملائک و ابلیس و آدم و اجنه همگی میدانستند خدائی بجز خداوند یگانه نیست . پس حکم سجده در مقام اله دانستن نبوده .

استنکاف ابلیس از سجده به انسان عدم پذیرش ولایت مخلوقی بود بر او که از او هدایت شده تر و افضل بود نزد خداوند . خداوند هیچگاه مفضول را بر افضل ترجیح نداده . پس ابلیس مجاب بود احکام الهی را از ولی خود بپرسد تا هدایت بیابد .

ولی نپذیرفت . و از خداوند مهلت حیات خواست و قسم خورد که انسان را گمراه خواهد کرد .

...

جناب فتا 1
هیچ یک از نامهای خدا قابل انتقال به بنده نیست. اگر نامهای خدا بر روی انسانها گذاشته شود شرک است و باید به هنگام نامگذاری حتما پیشوند عبد به این نامها افزوده شود مثلا عبدالرحمن و عبدالرحیم ولی متاسفانه در میان برخی شیعیان مرسوم است که نامهای خدا را بر روی انسانها بدون پیشوند عبد می گذارند و از این پیشوند به هنگام استفاده از نامهای امامان برای نامگذاری نوزادان استفاده می کنند مثلا عبدالحسن و عبدالحسین و عبدالرضا.

فرموده اید که " وقتی به ملائکه میفرماید من در زمین میخواهم خلیفه قرار بدهم یعنی میخواهم موجودی بیافرینم که برخی از خصویات مرا جلوه دهد !"
این یعنی نفوذ باورهای بابیت و بهائیت در باورهای شیعی.

Reza24;628561 نوشت:
با عرض سلام دوست عزیز من نگفتم شنیدن شرک است مثلا ما شنوا هستیم خداوند هم شنواست ولی شنوایی ما با شنوایی خداوند بسیار تفاوت دارد و هر کسی صفت شنوایی خداوند مثلا اینکه خداوند می تواند در ان واحد صحبت میلیونها نفر را در همه زمانها و مکانها از ازل تا ابد بشنود به بنده خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود چون بنده خدا را تا حد خدایی بالا برده است.

عبارتي كه شما به كار برديد، اين بود:

Reza24;624399 نوشت:
با عرض سلام اگر کسی صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود مثلا اگر کسی اعتقاد داشته باشد همانطور که خداوند صدای ما را می شنود انبیا و اولیا هم صدای ما را می شنوند این کار نوعی شرک به خداست.

و همونطور كه مي بينيم صحبت از مليونها نفر نيست. فرض كني منظور شما از مثل، همون بحث مليونها نفر باشد. گام به گام بريم تا حل بشه.
- اگر يك نفر در آن واحد صحبت كند، شما مشكلي نداريد؟ و مساله براتون حل ميشه؟ مثلا صف واستيم، نوبتي حرف بزنيم؟

Reza24;628561 نوشت:
شاید ایشان در زمان معراج با پیامبران گذشته صحبت کرده باشد ولی قطعا ایشان نمی توانسته اند در هر زمان و مکانی با پیامبران گذشته صحبت کرده باشند چون ایشان علم غیب مطلق نداشته اند.

من كه نفهميدم چجوري استدلال كرديد! بلا تشبيه، مثلا من يك فرمول رو كشف ميكنم، بعد اون رو به هزار نفر ياد ميدم تا اونا هم به شاگرداشون ياد بدن. ايا چون اونا از اون فرمول براي شاگرداشون استفاده ميكنن، معنيش اينه كه اونا خالق اون فرمول هستن؟ يا هميشه خالق فرمول من باقي مي مونم؟
اصلا فرض كنيم مساله اكتسابي با اذن يا هر چيزي ممكن نباشه به اين صورت. يك نفر به شما يك چك بده، بگه از فردا ميتوني نقدش كني تا هر وقت بخواي. اين يعني اينكه مطلقا همه اطلاعات عالم را رو به شما داده؟ اصلا همه عالم نه، يعني همه اطلاعات مالي خودش رو در اختيار شما گذاشته؟ يا فقط يك جزء كوچكي رو براي استفاده شما در اختيارتون گذاشته تا هر زمان ميخواين استفاده كنين؟

اگه با اين سوالهاي ابهامتون رفع شد كه فبها. اگه نه، لطفا به چند سوال، علاوه بر سوالات بالا كه حتما جواب ميديد، جواب بديد:

1- لطفا تعريفتون رو از علم غيب مطلق بر اساس يك منبع معتبر ارائه بدين.
2- اگر ما بگيم با پيامبر فقط ساعتهاي 2 شب ميشه صحبت كرد، ابهام شما حل ميشه و اون اطلاق برداشته ميشه؟
3- شما در صحيح بخاري داريد پيامبر با كشتگان بدر شروع به صحبت ميكنن كه عمر خطاب اين ابهام براش پيش مياد كه اي دل غافل! پيامبر! با جسدايي كه نميشنون صحبت ميكني؟ پيامبر ابهامش رو رفع ميكنن و ميگن اونا الان از شما كم شنواتر نيستن! چرا پيامبر نميگن الان به من اجازه داده شد كه صحبت كنم چون به اونا الان اجازه داده شد بشنون؟

http://upload7.ir/imgs/2014-12/23470020946913833783.jpg

4- آيا خلق كردن، صفت خداوند باري تعالي هست يا خير؟ (سوال بسيار مهم)
5- آيا تدبير امور، صفت باري تعالي هست يا خير؟ (صفت بسيار مهم)

موحد;629852 نوشت:
هیچ یک از نامهای خدا قابل انتقال به بنده نیست. اگر نامهای خدا بر روی انسانها گذاشته شود شرک است و باید به هنگام نامگذاری حتما پیشوند عبد به این نامها افزوده شود مثلا عبدالرحمن و عبدالرحیم ولی متاسفانه در میان برخی شیعیان مرسوم است که نامهای خدا را بر روی انسانها بدون پیشوند عبد می گذارند و از این پیشوند به هنگام استفاده از نامهای امامان برای نامگذاری نوزادان استفاده می کنند مثلا عبدالحسن و عبدالحسین و عبدالرضا.

فرموده اید که " وقتی به ملائکه میفرماید من در زمین میخواهم خلیفه قرار بدهم یعنی میخواهم موجودی بیافرینم که برخی از خصویات مرا جلوه دهد !"
این یعنی نفوذ باورهای بابیت و بهائیت در باورهای شیعی.

سلام علیکم و رحمه الله

هیچکدام از اسامی حسن و حسین و رضا از 99 اسم و صفات خدا نیستند . کلمه عبد معانی مختلفی دارد و منظور از عبد در عبد الحسن و عبدالحسن و عبدالرضا بمعنای [ ع َ ] (ع اِ) بنده . غلام . خلاف حُرّ از مردم ( لغتنامه دهخدا ) است.

نمونه این معنی در قرآن کریم :

وأنکحوا الأيامي منکم والصالحين من عبادکم وإمائکم ( نور / 32 )

بي همسران خود را و غلامان و کنيزان درستکارتان را همسر دهيد .

اما بعد


خداوند واجب الوجود است یعنی وجودش به خودش وابسته است و کس دیگر او را خلق نکرده و او مخلوق کس دیگری نیست.

انسان ممکن الوجود است . یعنی بنا بر خواست و اراده الهی وجودش ممکن شده . انسان مخلوق است و خودش نمیتواند بر خودش هستی ببخشد.

صفات خالق در مخلوق متجلی است . همانطوریکه شما با دیدن اندام و ابعاد مختلف وجود خود علم خلق کننده خود را می بینید
پس نمیتوانید انکار کنید هیچ نشانی از خالق در شما نیست .
پس اولا وجود خودتان تجلی چندین صفت و اسم از صفات خداوند سبحان است .

بعد اگر صفت صبر در شما وجود دارد این از خودتان نیست . فکر نکنیم ما خالق صفات خودمانیم که این شرک است

پس اگر رافت و مهربانی در وجود خود میبینید تجلی صفات رافت و مهربانی و صبر از حضرت خالق است. و اگر این صفات در شما به کمال برسد تجلی و نمای بیشتری مییابد .

تا جائی که برای این ممکن الوجود و مخلوق جای تکامل وجود دارد این صفات هم امکان تجلی بیشتر در عالم امکان دارند و انسان در این تطور به خالقش گرایش و شباهت می یابد .

و این بدین معنی نیست که خدا شده . چون نمیتواند یک مخلوق تبدیل به خالق شود ولی وجود نا مقدارش آئینه ای است از صفات خالقش

...

موحد;629852 نوشت:
جناب فتا 1
هیچ یک از نامهای خدا قابل انتقال به بنده نیست. اگر نامهای خدا بر روی انسانها گذاشته شود شرک است و باید به هنگام نامگذاری حتما پیشوند عبد به این نامها افزوده شود مثلا عبدالرحمن و عبدالرحیم ولی متاسفانه در میان برخی شیعیان مرسوم است که نامهای خدا را بر روی انسانها بدون پیشوند عبد می گذارند و از این پیشوند به هنگام استفاده از نامهای امامان برای نامگذاری نوزادان استفاده می کنند مثلا عبدالحسن و عبدالحسین و عبدالرضا.

سلام

میتوانید بگوئید چه چیز باعث شد تا ادم لایق سجده ملائکه شد ؟

موحد;629852 نوشت:
فرموده اید که " وقتی به ملائکه میفرماید من در زمین میخواهم خلیفه قرار بدهم یعنی میخواهم موجودی بیافرینم که برخی از خصویات مرا جلوه دهد !"
این یعنی نفوذ باورهای بابیت و بهائیت در باورهای شیعی.

لطفاً بدون انکه مطلب را به اینجا و انجا حواله بدهید پاسخ منطقی بدهید ؟

نقل قول:
17 علی [ æliː ]
1 صفت بلند . بلندبرآمده و درشت.

2 صفت بزرگ و بلندقدر و شریف . شریف . شریف و بزرگ .

3 صفت آنکه بالاتر از او چیزی نیست . بزرگوار و برتر از همه خلق .

4 صفت توانا و کلان . سخت و صلب . سخت و قوی . سخت و قوی و صلب .

5 صفت کسی که در مقابل زنان نرم باشد .

6 اسم خاص نامی از نامهای خدای تعالی . از اسماء حسنی است

بله میتوان برخی از نامهای خداوند را بر روی انسان نهاد منتهی هرکسی لایق این نام نمیتواند باشد !

کما اینکه هر ادمی نمیتواند مسجود ملائکه باشد .

حسن هم در حد کمال نام خداست حسین هم در حد کمال نام خداست .

احمد و محمود و محمد هم نام خداست مگر نه اینست که در سوره مبارکه فاتحه میخوانیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ«2»

و اما در مورد عبد مگر نام نیای پیامبر عبدالمطلب نبود خوب مطلب نام بتی است یا نام خدا یا عبدی از عباد الصالحین

نقل قول:
مطلب [ mætlæb ]
طلب و جستن و خواهش کردن .

ریشه‌شناسی عربی
matlab

جناب فتا 1
1. جد پیامبر عبدالمطلب مشرک بودند. نام کدام امام پیشوند عبد دارد؟
2. عرض شد که سجده دارای چندین معناست. پیش از ظهور انسانها بر روی زمین ساکنین هوشمند زمین همان جنیان بودند و منظور از سجده فرشتگان و جنیان بر آدم این است که حاکمیت انسانها بر روی زمین از طرف آنها به رسمیت شناخته شود.

جناب فاتح
فرموده اید که " هیچکدام از اسامی حسن و حسین و رضا از 99 اسم و صفات خدا نیستند . کلمه عبد معانی مختلفی دارد و منظور از عبد در عبد الحسن و عبدالحسن و عبدالرضا بمعنای [ ع َ ] (ع اِ) بنده . غلام . خلاف حُرّ از مردم ( لغتنامه دهخدا ) است. "
بنده هم منظورم همین بود که به عوض آن که در نامگذاریها از پیشوند عبد برای اسماء الهی استفاده شود از این پیشوند برای نامهای امامان استفاده می شود.

موحد;630280 نوشت:
1. جد پیامبر عبدالمطلب مشرک بودند. نام کدام امام پیشوند عبد دارد؟

سلام

نظرتان راجع به عبدالله پدر گرامی پیامبر اکرم چیست ایا او هم مشرک بودن؟

قنبر غلام ازادشده حضرت علی (ع) بود اگر کسی از او میپرسید تو کسی هستی میگفت قنبر عبد علی پس به زعم شما او هم مشرک بوده !

موحد;630280 نوشت:
. عرض شد که سجده دارای چندین معناست. پیش از ظهور انسانها بر روی زمین ساکنین هوشمند زمین همان جنیان بودند و منظور از سجده فرشتگان و جنیان بر آدم این است که حاکمیت انسانها بر روی زمین از طرف آنها به رسمیت شناخته شود.

البته این تفسیر به رای شماست ولی پاسخ بنده نیست چون پاسخ همچنان داده نشده چون هنوز هم نفرمودید چه چیز باعث حاکمیت ادم بر جنیان شد چه چیز در ادم بود که باید جنیان بر ادم سجده کنند و حاکمیت او را بپذیرند ؟ اگر جنسیت او بود که به زعم ابلیس اتش از خاک برتر است .

البته توجه نفرمودید که در ایه اصلاً بحث جن نیست روی سخن نیز با جنیان نیست روی سخن با ملائکه است که ابلیس نیز به واسطه شش هزار سال عبادتش در میان انان بوده !

موحد;630293 نوشت:
جناب فاتح
فرموده اید که " هیچکدام از اسامی حسن و حسین و رضا از 99 اسم و صفات خدا نیستند . کلمه عبد معانی مختلفی دارد و منظور از عبد در عبد الحسن و عبدالحسن و عبدالرضا بمعنای [ ع َ ] (ع اِ) بنده . غلام . خلاف حُرّ از مردم ( لغتنامه دهخدا ) است. "
بنده هم منظورم همین بود که به عوض آن که در نامگذاریها از پیشوند عبد برای اسماء الهی استفاده شود از این پیشوند برای نامهای امامان استفاده می شود.

چگونه حسن از نامها خداوند نیست در حالی که در ایات زیر خداوند به صراحت خود را احسن الخالقین مینامد .

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ«المؤمنون/14»
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم و آنگاه مضغه را استخوانهایی ساختیم بعد استخوانها را با گوشتی پوشانیدیم آنگاه [جنین را در] آفرینشی دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است

أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ«الصافات/125»
آیا بعل را می‏پرستید و بهترین آفرینندگان را
وامی‏گذارید

Reza24;624399 نوشت:
با عرض سلام اگر کسی صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود مثلا اگر کسی اعتقاد داشته باشد همانطور که خداوند صدای ما را می شنود انبیا و اولیا هم صدای ما را می شنوند این کار نوعی شرک به خداست.

سلام علیکم
خداوند رحیم است و پیامبر نیز رحیم است (احزاب: 43).
خداوند ذو القوه است و جبرئیل هم ذو القوه است. (تکویر: 20)
خداوند علیم است و حضرت یوسف نیز علیم است. (یوسف: 55)
خداوند حلیم است و حضرت ابراهیم (توبه: 114) و فرزند او نیز حلیم است. (صافات: 101)
خداوند شکور است حضرت نوح نیز شکور است. (اسراء: 3)
خداوند شاکر است و حضرت ابراهیم نیز شاکر است. (نحل: 121)
خداوند حفیظ است و حضرت یوسف نیز حفیظ است. (یوسف: 55)
خداوند شهید است و حضرت عیسی (مائده: 117) و پیامبر اسلام نیز شهید است. (نساء: 41)
خداوند رؤف است و پیامبر اسلام نیز رؤف است (توبه: 128)
خداوند مؤمن و محسن و حکیم است و بسیاری از انسانها نیز این چنین هستند.
چیزی که خداوند را مختص می کند، این است که آنچه خداوند دارد از آن اوست و آنچه دیگران دارند از آن خداوند است.
در دعای روز اول ماه رجب درباره مقامات اولیاء خداوند است که: فرقی بین تو اینان نیست مگر این که اینان بنده تو هستند. (مصباح المتهجد: 2/803)
نکته بعدی این که طبق آیه شریفه 169 آل عمران آنانی که در راه خداوند کشته اند زنده اند و خاصیت آدم زنده هم شنیدن است بر همین اساس در زیارت امیر المؤمنین علیه السلام آمده است که: انک تسمع کلامی و تردّ سلامی.

بسم رب النور

دوستان آیات بسیار خوبی از قرآن کریم نوشتند و با اجازه دوستان بنده در باب آن از وجه دیگری بنویسم.

در نزد عرفا. عاشق غرقه در معشوق است. همچون قظره ای در اقیانوس بی انتها, یا همچون ذره ای که غرقه در نور خورشید باشد. البته در اینجا منظور اتحاد نیست که آن شرک است. اصولآ در محفل توحید کثرت نیست و بزرگانی که به آن مقام رسیدند گفنند , کل شی حالک الا وجه. زیراکه هر چه هست همه پرتوی از خورشید رخ آن شاهد دردانه است, درواقع, در هر دو کونین هیچ موجود حقیقی نیست الا هو.

آنکه در محفل معشوق دم از من و تو بزند, او هنوز در مقام توحید نیست بلکه در بند کثرتهای دنیای خاکی است. البته اگر انسان کامل غرقه در نور حق نبود که آن سجده ملایک بر انسان هم شرک بود.

در نزد عرفا, انسان خلیفه است و یک دل صاف و سفید و صیقلی دارای قابلیت بازتاب جلوه جمال بینهایت خورشید رخ آن شاهد دردانه است.

البته همه انبیا و الیا و عرفا در یک مقام نیستند. بلکه هر کسی به اندازه صیقل دل خود معرفتی و بازتابی دارد که تاحق هزاران پرده است و هر قمی در مقامی هستند. شکی نیست که انبیا و معصومین(ع) در بالاترین مقامند و البته

فارقلیط [ fɒːræɢæliːt ] 1 اسم خاص به زعم نصاری مراد از آن روح القدس است. اما در اخبار و آثار و دیگر کتب سماوی از حضرات موسی و عیسی علیهماالسلام محقق و ثابت گردیده که فارقلیتا بمعنی تسلی دهنده عبارت از خاتم النبیین است. و این بشارت حجتی است ساطع و برهانی است قاطع بر نبوت آن حضرت. . . و معنی فارقلیط احمد است یعنی ستاینده تر. . . پاراکلیتوس

2 اسم خاص روح والایی که یاری میکند و آسایش میبخشد .

Furaqalit

توسل ، شرک نیست.
قوم موسی در بیابان بی آب و علف ، از موسی درخواست آب می کنند.
اذ استسقاه قومه
پسران یعقوب پدر را واسطه می کنند.
یا ابانا استغفر لنا
آصف از اصحاب سلیمان به درخواست سلیمان، تخت بلقیس را به چشم به هم زدنی می اورد با اینکه آصف تنها بخشی از علم کتاب را در اختیار داشت.
من قبل یرتد الیک طرفک
خداوند اموال و پیامبر را وسایلی برای قرب می داند
یتخذ ماینفق قربات عند الله و صلوات الرسول الا انها قربه لهم
برای بخشش گناهان هم می فرماید
و لو انهم اذ ظلمو انفسهم جاءوک ....
و می فر ماید که وسیله بجویید ولی وسایل را مستقل ندانید. لذا عیسی وسیله بود ولی وقتی او را مستقل دانستند شد اله پرستی.
وابتغو الیه الوسیله
یبتغون الیه الوسیله

مردگان می شنوند
یک
اولین انحراف یا حیله گری این است که قرآن را از رسول و مبین و معلم قرآن جدا کنیم. کسی که می گوید فقط از قرآن دلیل بیاور، خودش ضد قرآن است.
پیامبر هم آیات قرآن را تلاوت و قرائت می کند و هم معلم قرآن است هم معلم سایر علوم و حکمت ها.
كَمَا أَرْ‌سَلْنَا فِيكُمْ رَ‌سُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ١٥١﴾
با توجه به روایات شیعی و سنی، مردگان می شنوند.
دو
پیامبر هود و صالح با مردگان قوم خود سخن می گویند. و با خطاب "یا قوم" با آنها سخن می گویند چون مردگان می شنوند.
و کسانی که کافر و مشرک باشند بعد از نزول عذاب و غضب خداوند اصلا مستحق دلسوزی یا استغفار نیستند بلکه مورد لعن خداوند هستند.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّ‌جْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِ‌هِمْ جَاثِمِينَ ﴿٧٨﴾ فَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِ‌سَالَةَ رَ‌بِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَـٰكِن لَّا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ ﴿٧٩﴾ اعراف
پیامبر اسلام هم با مردگان سخن گفته اند و پاسخ شنیده اند.
وَاسْأَلْ مَنْ أَرْ‌سَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّ‌سُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّ‌حْمَـٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ ﴿٤٥﴾ زخرف
این هم شاهدی دیگر
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ﴿٢٦﴾ بِمَا غَفَرَ‌ لِي رَ‌بِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَ‌مِينَ ﴿٢٧﴾ یس
سه
ایمان به حیات پس از مرگ از ایمانیات هر مسلمان است. هر کس بگوید انسان بعد از مرگ حیات ندارد به حیات آخرت ایمان ندارد. و هر کس حیات دارد قدرت شنیدن و دیدن و قدرت ادراک دارد. اما قدرت ادراک یک انسان بعد از مرگ با بدن جسمانی او نیست بلکه با بدن برزخی یا روحش است.
و هر کس حیات دارد قابلیت اثرگذاری و اثر پذیری دارد مگر اینکه بدانیم چیزی مانع این اثرگذاری و اثرپذیری می شود. که با توجه به قرآن هر کس صالح تر باشد مقام و بهره اش بیشتر است.
پس لازمه انکار ادراک از مرده، انکار حیات پس از مرگ است. و بر اساس قران برزخ در همین دنیا است.
حیات برزخی
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ ۖ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ ۚ بَلَىٰ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٢٨﴾ فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۖ فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِ‌ينَ ﴿٢٩﴾ وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَ‌بُّكُمْ ۚ قَالُوا خَيْرً‌ا ۗ لِّلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَـٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ ۚ وَلَدَارُ‌ الْآخِرَ‌ةِ خَيْرٌ‌ ۚ وَلَنِعْمَ دَارُ‌ الْمُتَّقِينَ ﴿٣٠﴾ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِ‌ي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ‌ ۖ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ ۚ كَذَٰلِكَ يَجْزِي اللَّـهُ الْمُتَّقِينَ ﴿٣١﴾ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ ۙ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٣٢﴾ نحل
حیات برزخی
حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَ‌بِّ ارْ‌جِعُونِ ﴿٩٩﴾ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَ‌كْتُ ۚ كَلَّا ۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِن وَرَ‌ائِهِم بَرْ‌زَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿١٠٠﴾ فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ‌ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ ﴿١٠١﴾ مومنون
حیات برزخی
النَّارُ‌ يُعْرَ‌ضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا ۖ وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْ‌عَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ﴿٤٦﴾ غافر

چهار
برخی ساده اندیشان می گویند خدا در قران گفته است که مردگان نمی شنوند اما پاسخ :
اولا مشرکان ، مرده ها را بی ارزش می دانستند و مرگ را مساوی با نابودی می پنداشتند. لذا اصلا لازم نبود که پیامبر به انها بگوید که مردگان نمی شنوند. چون خود انها معتقد به این امر بودند.بلکه عکس این مطلب صادق است یعنی پیامبر آمده بودند که بفرمایند مردگان حیات دارند و می شنوند.
از طرفی هم می دانیم که پیامبر مامور بودند که دین الهی را به زندگان برسانند نه مرده ها لذا سادگی است که فکر کنند که پیامبر برای مردگان تبلیغ دین می کرده است و به همین خاطر خداوند گفته است که مردگان نمی شنوند.
پس ساده است ان کسی که می گوید مراد خدا در قران از اموات که نمی شنوند یعنی اینکه انسانها بعد از مرگ نمی شنوند.
بنا به آیات قران از جمله ایات حیات برزخی، خداوند ادراک انسان را به نفس و روح او می داند لذا بعد از مرگ چون نفس و روح از جسم جدا می شود، جسم قادر به شنیدن نیست بلکه روح می شنود. استعمال لفظ میت به اعتبار جسم و بدن، فاقد قدرت شنیدن است ولی به اعتبار روح میت قادر به شنیدن است. و این لفظ در هر دو مورد استعمال می شود.
بماند که این افراد بویی از فصاحت و بلاغت قران که نه بلکه حتی در معانی آیات قرآن هم سطحی نگری می کنند.
و بماند که این ظاهر گرایی چه تناقضات دیگری ایجاد می کند.
پنج
عده ای گفته اند که اگر پیامبران بعد از مرگ آگاهی دارند چرا پیامبرعزیر و اصحاب کهف بعد از بازگشت به دنیا چیزی به خاطر نداشتند و نمی دانستند ؟
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ‌ عَلَىٰ قَرْ‌يَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُ‌وشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَـٰذِهِ اللَّـهُ بَعْدَ مَوْتِهَا ۖ فَأَمَاتَهُ اللَّـهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ ۖ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ ۖ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ سوره بقره
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَ‌بَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَ‌حْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِ‌نَا رَ‌شَدًا ﴿١٠﴾ فَضَرَ‌بْنَا عَلَىٰ آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا ﴿١١﴾ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَىٰ لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا ﴿١٢﴾ کهف
وَكَذَٰلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ ۚ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ ۖ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ ۚ قَالُوا رَ‌بُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِ‌قِكُمْ هَـٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ‌ أَيُّهَا أَزْكَىٰ طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِ‌زْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَ‌نَّ بِكُمْ أَحَدًا ﴿١٩﴾ کهف
پاسخ
این ساده اندیش ابتدایی ترین مسائل دینی را نمی داند.
اولا دنیا دار آزمایش است و تفاوتی بین هیچ انسانی در این امر وجود ندارد. لذا هر کس از آخرت و مرگ به دنیا بازگردد، تمام مشاهداتش را به عنوان یک واقعیت از او می گیرند و الا ایمان آن شخص ارزشی ندارد.
به عنوان نمونه چند شاهد قرآنی لطفا با دقت همه را ملاحظه بفرمایید.
هَلْ يَنظُرُ‌ونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَ‌بُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَ‌بِّكَ ۗ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَ‌بِّكَ لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرً‌ا ۗ قُلِ انتَظِرُ‌وا إِنَّا مُنتَظِرُ‌ونَ ﴿١٥٨﴾ انعام
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ ۖ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الْأَمْرُ‌ ثُمَّ لَا يُنظَرُ‌ونَ ﴿٨﴾ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَ‌جُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ ﴿٩﴾ انعام
تَبَارَ‌كَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌ ﴿١﴾ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ‌ ﴿٢﴾ ملک
أَلَمْ تَرَ‌ إِلَى الَّذِينَ خَرَ‌جُوا مِن دِيَارِ‌هِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ‌ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّـهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يَشْكُرُ‌ونَ ﴿٢٤٣﴾ بقره
و دوما مسئله زمان از مسائلی است که خداوند در جای جای قرآن می خواهد این مسئله را به صورت سرگذشت گذشتگان یا در قالب آیات خلقت و غیره بیان کند. و در داستان کهف هم خداوند می فرماید ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَىٰ لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا
و چند نمونه از شواهد قرآنی
َيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّـهُ وَعْدَهُ ۚ وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَ‌بِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿٤٧﴾ حج
َعْرُ‌جُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّ‌وحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُ‌هُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ﴿٤﴾ معارج
قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْ‌ضِ عَدَدَ سِنِينَ ﴿١١٢﴾ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّينَ ﴿١١٣﴾ قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا ۖ لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿١١٤﴾ مومنون

فتا 1;634590 نوشت:
فارقلیط [ fɒːræɢæliːt ] 1 اسم خاص به زعم نصاری مراد از آن روح القدس است. اما در اخبار و آثار و دیگر کتب سماوی از حضرات موسی و عیسی علیهماالسلام محقق و ثابت گردیده که فارقلیتا بمعنی تسلی دهنده عبارت از خاتم النبیین است. و این بشارت حجتی است ساطع و برهانی است قاطع بر نبوت آن حضرت. . . و معنی فارقلیط احمد است یعنی ستاینده تر. . . پاراکلیتوس

2 اسم خاص روح والایی که یاری میکند و آسایش میبخشد .

Furaqalit

همانطور که ملاحظه میفرمایید فارقلیط به معنی احمد یا محمد است نه به لحاظ ظاهر بلکه به جهت معنی و این همان چیزی است که نصارا را دچار انحراف نموده یعنی اول فارقلیط را که بعد از عیسی(ع) خواهد بود را با عیسی (ع) برابر گرفته و چون معنی ستایش شده میدهد اورا برابر خدا دانسته و چون به دو رسیده اند اورا پسر خدا دانسته و ودر نهایت جبرئیل را با انان برابر کرده و به تثلیث رسیده اند اما قران توحید را در سوره اخلاص به نمایش میگذارد وقی میفرماید قل هو الله احد دقت کنید نمیگوید واحد که ثانی و ثالث و بعد از آن دارد بلکه میفرماید او الله احد است یعنی یکی که دو ندارد یکی که نه یک ابسیلن میتوان به ان اضافه کرد ونه یک ابسیلن میتوان از آن کم کردیکی که کامل و بی نقص است ازلی و ابدی است .

فتا 1;629918 نوشت:
جناب فتا 1
هیچ یک از نامهای خدا قابل انتقال به بنده نیست. اگر نامهای خدا بر روی انسانها گذاشته شود شرک است و باید به هنگام نامگذاری حتما پیشوند عبد به این نامها افزوده شود مثلا عبدالرحمن و عبدالرحیم ولی متاسفانه در میان برخی شیعیان مرسوم است که نامهای خدا را بر روی انسانها بدون پیشوند عبد می گذارند و از این پیشوند به هنگام استفاده از نامهای امامان برای نامگذاری نوزادان استفاده می کنند مثلا عبدالحسن و عبدالحسین و عبدالرضا.

سلام دوست گرامی
برادر عزیز نام های خداوند دو دسته هستند برخی از نامها نام مخصوص خداوند است که کسی حق ندارد این نام را برای غیر خدا استفاده کند مانند لفظ جلاله الله و معبود و الهه و ... اما بیشتر نام های خداوند نام مشترک هستند و اشکالی ندارد که این نامها را برای دیگران نیز به کار برد مانند جواد همانطور که به امام محمد به علی علیه السلام نیز مردم جواد می گفتند و حتی امام رضا علیه السلام نیز این امام بزرگوار را به این نام می خواندند و مانند صادق که از نام های خداست ولی امام جعفر بن محمد علیه السلام شهرت به این نام داشتند و مانند علی که نام خداست ولی پیامبر مولای متقیان را به این نام نام گذاری کردند بنابراین نامگذاری به این نامها و نامهایی مانند رحمان و رحیم و کریم و ... که از نامهای مخصوص خداوند نیست و نام مشترک است اشکالی ندارد.
ضمن اینکه لفظ عبد تنها به معنای بندگی نمی آید اگر در مسائل فقهی نگاهی داشته باشید خواهید دیدکه یکی از معانی رایج در خصوص عبد معنای بردگی و غلامی می باشد و مقصود از عبد الحسین اگر به معنای بندگی امام حسین علیه السلام باشد که قطعا شرک است ولی اگر به معنای غلام بودن ما برای امام حسین علیه السلام و به معنای نوکری ما باشد و اینکه ما افتخار خود می دانیم که در خدمت این امام بزرگوار باشیم بیان شود مانعی ندارد.
التماس دعا

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدرا

Reza24;624399 نوشت:
با عرض سلام اگر کسی صفت خدا را به غیر خدا نسبت دهد این کار شرک به خدا محسوب میشود مثلا اگر کسی اعتقاد داشته باشد همانطور که خداوند صدای ما را می شنود انبیا و اولیا هم صدای ما را می شنوند این کار نوعی شرک به خداست.


با سلام و عرض ادب

ملاک در شرک اعتقاد به استقلال موجودی در عرض خداست؛ اما اینکه موجودی صفتی از اوصاف خدای متعال را به شکل ماذون داشته باشد هرگز منافاتی با اصل توحید نخواهد داشت. یکی از اوصافی که مختص به ذات احدیت است، صفت خلق و احیاء می باشد و این در حالی است که حضرت عیسی علیه السلام این صفت را به خویش نسبت می دهند اما به شکل ماذون آن. قرآن کریم در این رابطه می فرماید:

«وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ».[1]

اما اینکه ولی مطلق خدا همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت طاهرینش صدای مخلوق را بشنوند؛ اگر چنین سمعی به اذن الله بوده باشد بالاتر از صفت خلقت که حضرت عیسی علیه السلام به خود نسبت می دهد نخواهد بود؛ و دیگر آنکه خدای متعال آنان را قادر بر این خلق و سمع نموده که تبعا چنین امری در مقایسه با صفات خدای متعال علاوه بر انکه باذن الهی می باشد در جای خود نیز محدود می باشد؛ هر چند که مخلوق قادر به وصف آن نباشد.

موفق باشید.


[/HR] [1] .سوره آل عمران، آیه 49: و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى‏ گويد:) من نشانه‏ اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده‏ ام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى ‏سازم سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اى مى ‏گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏ بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ كنم و از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى ‏كنيد، به شما خبر مى‏دهم مسلماً در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!
موضوع قفل شده است