ايا عمربن خطاب شهيد شده است؟!!

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ايا عمربن خطاب شهيد شده است؟!!

ايا عمربن خطاب شهيد شده است ؟خلاصه اي از گذر زندگاني او بيان كنيد؟

آشنائي اجمالي با خليفه دوم
عمر بن خطاب بن نفيل ، مادرش حنتمه خواهر ابو جهل ، تولد ح 13 عام الفيل در مكه ، درگذشت 26 ذيحجه 23 هجري ، سال شش بعثت اسلام آورد و در سال 13 هجري خليفه اول او را به عنوان جانشين خويش نصب كرد.
برخي اقدامات دوران حكومت :
1-آزادي زندانيان ردّه
2-عزل برخي كارگزاران ابوبكر
3-ممنوع كردن خروج صحابه از مدينه مگر با اجازه او
4-ممنوع كردن نقل و تدوين حديث
5-تاسيس اردو شهر نظامي
6-برگزاري نماز تراويح
7-ايجاد سيستم طبقاتي تقسيم بيت المال كه تبعيض طبقاتي را به دنبال داشت.
سال 23 هجري ابولؤلؤ به خاطر كينه شخصي خليفه دوم را با زدن ضربات خنجر به قتل رساند. از ديدگاه شيعيان شهادت بالاترين مقامي است كه خداوند نصيب بندگان خاص خويش مي كند كه در راه مبارزه با ظلم و اعتلاي حق ، احياء دين و تمسك به قرآن و عترت ،جان خويش را تقديم معبود مي كنند.
تاريخ طبري؛ الاستيعاب،ابن عبد البر ؛الكامل ،ابن اثير؛ تاريخ خلفاء ، جعفريان

با سپاس فراوان از استاد بزرگوار کمیل
عمر بن خطاب، در تاریخ حتی زمان تولدش هم مشخص نیست. نویسندگان اموی و کسانی که علاقه خاصی به جناب عمر داشته اند، بر آن شدند که تولدی برای ایشان ثبت کنند و از این جا بود که سعی شد ، او را هنگام وفات 63 ساله معرفی کنند که یعنی با پیامبر در زمان فوت، هم سن بوده است .و در واقع می خواستند چنین القاء کنند که این نوعی فضل محسوب شده و نشاندهنده هماهنگی بیشترجناب عمر با رسول الله بوده است.پس تولد ایشان محل خدشه است. به هر حال ایشان از نسبی برخوردارند که اندکی مورد تامل است. استفاده از کلماتی مانند ابن الصهاک در تاریخ - صهاک مادر بزرگ ایشان بوده است- در موارد مختلفی از سوی صحابه نسبت به ایشان و نیز نزاعهای خالد بن ولید با جناب عمر و خواندن خلیفه با نام مادرش، یکی از مواردی است که باید اندکی در آن درنگ کرد. اما درباره شهادت ایشان ، این نکته شایان توجه است که اهل سنت در پیشتر، به این مساله اعتقادی نداشته اند و این مساله از یافته های جدید دنیال اهل سنت است. درباره نحوه کشته شدن ایشان هم منابع، متفاوت نقل کرده اند. بعضی می گویند در حال نماز ، بعضی می گویند هنگام ورود ب مسجد و ... . به هر حال ایشان به دست ابولولو کشته شد. البته ابولولو بلافاصله به قتل رسید و حتی زن و فرزندش هم به دست عبیدالله بن عمر کشته شدند. نکته خواندنی این است که هیچ یک از خلفای بعدی، یا حتی شخص عثمان و حتی صحابه به جناب عمر به مثابه یک شهید نگاه نمی کردند و هرگز کسی از ایشان به نام شهید یادنکرد. حتی معاویه با انهمه ارادت به ایشان ، چنین چیزی نگفت. اصولا خلفای اهل سنت محصول و نماینده زمان خودشان بودند و در پس از مرگ یادی از ایشان نمی شد . مگر در مواردی که قلم به دستان درباری سعی می کردند در مقابل روایتهایی که در فضیلت ا هل بیت گفته می شود روایاتی نیز در فضل ایشان بسازند تا برابری بنماید و الا معمولا از خلفای گذشته در محافل خلفای بعدی یاد و نامی نیست. بوِیژه در دوره امویان و عباسیان .

کاوه;35321 نوشت:
عمر بن خطاب، در تاریخ حتی زمان تولدش هم مشخص نیست. نویسندگان اموی و کسانی که علاقه خاصی به جناب عمر داشته اند، بر آن شدند که تولدی برای ایشان ثبت کنند و از این جا بود که سعی شد ، او را هنگام وفات 63 ساله معرفی کنند که یعنی با پیامبر در زمان فوت، هم سن بوده است .و در واقع می خواستند چنین القاء کنند که این نوعی فضل محسوب شده و نشاندهنده هماهنگی بیشترجناب عمر با رسول الله بوده است.پس تولد ایشان محل خدشه است.

حتي 63 ساله بودن عمر نيز به نقلي مي باشد واقوال ديگري نيز وجود داردکه به قول خودشان معتبر تر است ولي بزرگ کردن 63 سال همانطور که دوست عزيزمان آقاي کاوه فرمودند از باب فضيلت تراشي مي باشد
در باب سن خليفه دوم در طبري آمده است :

«چهار سال پيش از آخرين فجار بزرگ تولد يافته‏ام.» ابو جعفر گويد: گذشتگان در باره سن عمر اختلاف كرده‏اند بعضى‏ها گفته‏اند وقتى كشته شد پنجاه و پنج سال داشت.

ابن عمر گويد: عمر بن خطاب پنجاه و پنج ساله بود كه كشته شد.

ابن شهاب نيز گويد: عمر در پنجاه و پنج سالگى كشته شد.

بعضى ديگر گفته‏اند كه وقتى در گذشت پنجاه و سه سال و چند ماه داشت و اين را از هشام بن محمد بن كلبى آورده‏اند.

بعضى ديگر گفته‏اند وقتى در گذشت شصت و سه ساله بود 197) (198 و اين را از عامر روايت كرده‏اند.

بعضى ديگر گفته‏اند كه شصت و يك ساله بود كه در گذشت و اين را از قتاده روايت كرده‏اند.

بعضى ديگر گفته‏اند شصت ساله بود كه درگذشت و اين، را از زيد بن اسلم روايت كرده‏اند. محمد بن عمر گويد: به نزد ما اين از گفتارهاى ديگر معتبرتر است.

از مداينى نيز روايت كرده‏اند كه وقتى عمر درگذشت پنجاه و هفت سال داشت

تاريخ‏الطبري/ترجمه،ج‏5،ص:2033



کاوه;35321 نوشت:
[=arial] اما درباره شهادت ایشان ، این نکته شایان توجه است که اهل سنت در پیشتر، به این مساله اعتقادی نداشته اند و این مساله از یافته های جدید دنیال اهل سنت است. درباره نحوه کشته شدن ایشان هم منابع، متفاوت نقل کرده اند. بعضی می گویند در حال نماز ، بعضی می گویند هنگام ورود ب مسجد و ... . به هر حال ایشان به دست ابولولو کشته شد. البته ابولولو بلافاصله به قتل رسید و حتی زن و فرزندش هم به دست عبیدالله بن عمر کشته شدند. نکته خواندنی این است که هیچ یک از خلفای بعدی، یا حتی شخص عثمان و حتی صحابه به جناب عمر به مثابه یک شهید نگاه نمی کردند و هرگز کسی از ایشان به نام شهید یادنکرد. حتی معاویه با انهمه ارادت به ایشان ، چنین چیزی نگفت.

من فکر می کنم اگر بخواهیم اسم شهید رو هم در این بین بر کسی بگذاریم برای جناب ابولولو زیبنده تر است تا ... :ok:

همان کسی که دعای حضرت زهرا سلام الله علیها به دست او به اجابت رسید :Kaf:

ماه بانو;86725 نوشت:
اسم شهید رو هم در این بین بر کسی بگذاریم برای جناب ابولولو زیبنده تر است

سلام

شهید نمیشه گفت ! ولی خلیفه مسلمین بوده و قابل احترام !

یک طرفی نمی دونم دعایی که آل پیامبر در مورد خلیفه راشدین کردن از کجا آوردید

madanchi11;86728 نوشت:
ولی خلیفه مسلمین بوده و قابل احترام !


وارد بحث اصلي شما نمي شوم گر چه مطلب فراوان است
ولي اين فرمايش شما راقبول ندارم ،
مگر هر کس خليفه مسلمين باشد قابل احترام است،
معاويه ،يزيد ،مروان رانده شده پيامبر وفاسق به نص قرآن ،عبدالملک
و......منصور ،هارون ،متوکل ....مگر خليفه مسلمين نبودند
پس بايد آنها را هم احترام کنيم

سلام

عمر خلیفه بود یعنی خلیفه مسلمین به قول خود شما برادران دینی ما سنی ها !!!!

خوشتون میاد این ها با علی توهین کنن !!!!

معاویه و آلش خلیفه نبودن !

با سلام به دوستان بزرگوار
البته ما به مقدسات برادران اهل تسنن بی احترامی نمی کنیم،اما گمان نمی کنیم نقل حوادث تاریخی آنهم از کتب معتبر و مورد تائید اهل تسنن بی احترامی به مقدسات آنها باشد.

اما در خصوص معاویه«علیه الهاویه» عرض می شود:
در منطق قرآن ما دو گونه" امام" داريم: امامى كه پيشواى متقين در مسيرهدايت است، همچنان كه در باره گروهى از پيامبران مى‏خوانيم:
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ»[1]«آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى‏كردند، و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و آنها تنها مرا پرستش مى‏كردند»
ویا می فرماید:
«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ؛ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»[2]
و از آنها امامان (و پيشوايانى) برگزيديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى‏كردند بخاطر اينكه شكيبايى نمودند و به آيات ما يقين داشتند.
اينها امامانى بودند با برنامه‏هاى روشن زيرا توحيد خالص و دعوت به خير و نيكى و حق و عدالت، متن برنامه آنها را تشكيل مى‏داد، اينها امامان نورند كه خط آنها در سلسله انبياء و اوصياء تا پيامبر خاتم و اوصيايش تداوم يافته.

و امامانى كه رهبران ضلال و گمراهى هستند و به تعبير آيات ائمه نارند. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُون»[3]
و ما آنها را پيشوايانى كه دعوت به آتش (دوزخ) مى‏كنند قرار داديم، و روز رستاخيز يارى نخواهند شد.
از ويژگيهاى اين دو گروه از پيشوايان، آن چنان كه در حديثى از امام صادق «علیه السلام» آمده است، اين است كه:گروه اول فرمان خدا را بر فرمان خلق و اراده خودشان مقدم مى‏شمرند، و حكم او را برترين احكام مى‏دانند، در حالى كه گروه دوم فرمان خويش را بر فرمان خدا مقدم مى‏دارند و حكم خويش را قبل از حكم او مى‏شمرند.[4]
حال آیا امام دعوت کنندۀ به نار قابل احترام است؟

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].انبیاء/73.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman].سجده/25.

[=Times New Roman][3][=Times New Roman].قصص/41.

[=Times New Roman][4][=Times New Roman].تفسیر صافی،ذیل آیات مورد بحث.

در آيه 62 سوره بني اسرائيل«اسری»: خداوند مي‏فرمايد:«و ما جعلنا الرؤيا التي اريناک الاّ فتنة للناس و الشجره الملعونه في القران و نخوفّهم فما يزيدهم الاّ طغياناً کبيرا ً».
مفسرين اهل سنت مانند سیوطی[1] و فخر رازي[2] و ديگران آوردند: که رسول خدا در عالم رويا ديد که بني اميه مانند بوزينگان بر منبر آن حضرت صعود و نزول مي‏نمايند، جبرئيل اين آيات شريفه را آورده که آنچه ما در خواب به تو نموديم فتنه و امتحان براي اين مردم است و درختي که به لعن در قرآن ياد شد «درخت نژاد بني اميه) و ما بذکر اين آيات عظيم آنها را از خدا مي‏ترسانيم وليکن بر آنها جز طغيان و کفر و انکار شديد چيزي نيفزايد.
هنگامی که از نظر قرآن بنی امیه «درخت لعنت شده اند»چگونه می توان معتقد شد آنها دارای احترامند؟
در تاريخ طبري در جلد 11 صفحه 357 آمده که روزي رسول خدا«صلی الله علیه وآله» ابوسفيان را ديد که بر الاغي نشسته و معاويه پشت الاغ و يزيد«برادر معاویه» جلوي الاغ در حرکت بودند، پس رسول خدا فرمود: خدا لعنت کند قائد و راکب و سائق را!
و نيز در صحح مسلم در باب مَن لَعنه‏ النبي «صلی الله علیه وآله» آمده که: روزي رسول خدا «صلی الله علیه وآله» معاويه را سه بار طلبيد و معاويه استجابت نکرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت به پيامبر بگو من فعلاً مشغول غذا خوردن هستم، پيامبر «صلی الله علیه وآله» معاويه را با اين عبارت نفرين فرمود:«لا اشبع اللَّه بطنه» يعني: خداوند شکم معاويه را هيچگاه سير نکند. و دعاي پيامبر هم مستجاب شد و معاويه در طول عمر خويش هيچگاه سير نشد.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman] [=Times New Roman].الدرالمنثور/ج4ص191.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman] [=Times New Roman].مفاتیح الغیب،ج20ص361.

madanchi11;86780 نوشت:
عمر خلیفه بود یعنی خلیفه مسلمین به قول خود شما برادران دینی ما سنی ها !!!!


معيار دراينكه ابوبکر وعمر وعثمان وحضرت علي عليه السلام خليفه مسلمين بودند و معاويه نبوده چيست ؟
شما گفتيد به خليفه مسلمين اهانت نکنيد،بنده نيز از شما سوال مي کنم خليفه مسلمين کيست ؟با چه معياري؟چرا خلافت عمر درست است وخلافت معاويه اشتباه؟
شما فرموديد عمر خليفه بود يعني خليفه مسلمين .بنده مي پرسم مگر معاويه خليفه کفار بود ؟نه خليفه مسلمين بود،ولي هر کس خليفه شد جاي حق ننشسته
بلکه بعضي به زور وتزوير وتهديد و....کرسي خلافت راغصب کردند مثل معاويه
پس خليفه مسلمين بودن دليل بر قداست شخص نمي شود.
ديوار بناي خلافت بعد از حضرت رسول در سقيفه کج گذاشته شد ودر شوراي شش نفره ،عمر آن راکجتر کرد وعثمان نيز بر کجي آن افزود البته معاويه کاملا منحرف کرد تا جايي که خلفاي بعدي علنا شراب مي نوشيدند،حال اينان بدليل خليفه مسلمين بودن داراي قداست مي شوند

سلام

من خودم شیعه هستم ولی مثل بعضی ها افراطی نیستم !
از عمرم زیاد خوشم نمیاد ! به ایران حمله کرد ویرانش ساخت !

کاری به عثمان ، معاویه هم ندارم ....
ولی باید کلاً باید به این سه احترام گذاشت ! چون به قول شماها سنی ها برادران دینی ما هستن!

یعنی با این کار خودمون زیر سوال میبریم !

madanchi11;86780 نوشت:
خوشتون میاد این ها با علی توهین کنن !!!!

توهين اشتباه است آنچه صحيح است بحث است اين که ما بگوييم سقيفه اشتباه بوده توهين نيست ما دلايلي داريم وحاضر به بحث با طرف مقابل هستيم ،وضمنا حاضريم اشتباه بودن سقيفه رااز کلمات خود برادران اهل تسنن نشان دهيم
براي نمونه عمر درباره سقيفه مي گويد :
كانت إمامة أبي بكر فلتة، وقى الله شرها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه : امامت أبو بكر، اتفاقي و سراسر شرّ بود و خداوند ما را از شرّش حفظ كرد و هر كس بخواهد مانند أبو بكر به خلافت برسد، او را بكشيد» و اين روايت در صحيح بخاري، جلد 8، صفحه 26، حديث 6830، كتاب الحدود، باب رجم الحبلي آمده است
ايا نقل اين حديث از کتب معتبر اهل تسنن اهانت به آنان است
آيا اين که بپرسيم،علي اميرالمومنين بود،عايشه ام المونين بود چرابين امير المونين وام المومنين 18000نفر مسلمان کشته شد،مي شود دردو حق باشند ،اين با عقل سازگاري دارد،چطور مي شود علي خليفه چهارم باشد،وراهش حق،عايشه نيز ام المومنين باشد وراهش حق!!!گذشته از درست بودن ونادرست بودن،خنده دار نيست
ضمنا شما خودتان راناراحت نکنيد 100سال بالاي منابر حضرت علي عليه السلام راالعياذبلله لعن کردند ومسبب آن همانهايي بودند که اول حق ايشان راغصب کردند

با سلام

پیامبر اکرم(ص):

هرکس که در برابر ظلم و ظالم بایستد و کشته شود شهید است.


حالا ببینید ابولوءلوء شهید بوده است یا جناب عمر.

madanchi11;86780 نوشت:
خوشتون میاد این ها با علی توهین کنن !!!!

پای منبر یک روحانی محترم بودم که ایشون خیلی تاکید می کردند که به امیرالمومنین علیهالسلام هیچ وقت نگویید امام علی

چون سنی ها هم حضرت رو به این نام صدا میزنند
همیشه بگوییدامیرالمومنین علیه السلام

حالا ...

ماه بانو;87258 نوشت:
همیشه بگوییدامیرالمومنین علیه السلام

امیرالمومنین معاویه
امیرالمومنین یزید
امیرالمومنین .....
...

هر کس پادشاه کشور بشود خودشو امیرالمومین آن کشور اسلامی میداند !!!
چقدر با خرد هستن بعضی ...

سلام و درود :Gol:

یه شعری دیدم گفتم برای شما هم بگذارم:ok:

البته با سانسور!!!


سنی برادر تو با او برادری کن

فردا نگو که زهرا (سلام الله علیه) بهرم تو مادری کن



مادر به اهل بدعت عایشه است ای دوست


هر کس که این چنین است عایشه مادر اوست

علی یارتان :Gol:

po0neh;87368 نوشت:
یه شعری دیدم گفتم برای شما هم بگذارم

من منظورتون نگرفتم

ولی عایشه زن پیامبر بود احترام واجب میشه !

حالا درسته جنگ جمل راه افتاده ! باید دید کی باعث شده !

سلام مجدد :Gol:

madanchi11;87399 نوشت:
من منظورتون نگرفتم ولی عایشه زن پیامبر بود احترام واجب میشه !


منظور خاصی نداشتم!!!!

بله

جعده همسر امام حسن(ع) هم احترامش واجبه!!!!!

حالا یه کاری کرده!!!!

علی یارتان:Gol:

ABCDEFG;87255 نوشت:
با سلام

پیامبر اکرم(ص):

هرکس که در برابر ظلم و ظالم بایستد و کشته شود شهید است.

حالا ببینید ابولوءلوء شهید بوده است یا جناب عمر.



با سلام
و تشکر از جواب استادان عزیز !:Gol:

از دوستان گرامی تقاضا دارم که اگر سخنی است در مورد موضوع تاپیک گفته شود!
و از مطالب بی ارتباط خود داری کنند !!

و اما در مورد شهادت
همانگونه که در فقه اسلامی برای جهاد شرایط فراوان قرار داده شده است، برای شهادت نیز شرایطی لازم است:

1. شهادت می بایستی یک انتخاب مبتنی بر جهد باشد، هر چند خود جان دادن لازم نیست انتخابی باشد.
به هر صورت شهادت نمی تواند تصادفی و اتفاقی و خارج از چهار چوب صورت گیرد. :Sham:
این انتخاب در حقیقت انتخاب جهاد استنه مرگ. شهید با مرگ می جنگد و مبارزه می کند و از آن فرار می کند.
2. این انتخاب می بایستی بر معرفت و وشناخت جهاد، اهداف و کیفیت آن استوار باشد.
فداکاری جانی تنها در چهار چوب جهاد قابل توجیه است. بنابراین، بعضی اعمال به ظاهر انتحاری نیز، در حقیقت شهادت هستند.
3. جهاد و شهادت هر دو بایستی اهدافی را خارج از خود مرگ برای مرگ تعقیب نمایند. در این رابطه مرگ بدون جنگ نیز، در موارد خاص، شهادت شناخته می شود.

4. این اهداف باید اهدافی مقدس و مورد تأیید اسلام باشد و شهادت و جهاد باید در راه تأمین این اهداف صورت گیرد.:Sham:
بنابراین باید هم وسیله (جهاد و شهادت) و هم اهداف هر دو از تأیید اسلامی برخوردار باشد. :Sham:

5. اسلام هدف وسیله را توجیه نمی نماید و بنابراین هر گونه مبارزه و مرگ طلبی جهاد و شهادت نیست.:Sham:
6. جهاد و شهادت هر دو باید بر اساس نیت خاص نهایی تقرب به خدا و جلب رضایت او باشد.
بر اساس این شرایط و شرایط دیگر است که شهادت از مرگ غیر شهادتی متفاوت می شود. زیرا شهادت مرگ نیست.:Sham:

انواع مرگ
مرگ برگونه های مختلف است:

1. مرگ طبیعی ناشی از علل طبیعی، چون کهولت.
2. مرگ تصادفی ناشی از تصادفات، چون بیماریهای واگیر، زلزله، سیل و تصادفهای شغلی و صنعتی.
3. مرگ جنایی ناشی از قتل: آنچه در این سه نوع مرگ، مشترک است این است که انتخاب در این مرگها راه و نقشی ندارد. و شهادت از این نظر با این گونه مرگها متفاوت است.
4. مرگ انتحاری، مرگ انتخابی است، ولی تنها بر اساس پایان دادن به زندگی (نه هدف دیگر) صورت می گیرد. در این گونه مرگ، انتخاب وجود دارد، ولی شرایط دیگر شهادت وجود ندارد.
5. مرگ شهادتی مرگی است که بر اساس تمام شرایط لازم در شهادت صورت می گیرد.

که با این تفسیر از شهادت، عمر شهید به حساب نمییاد!!
یا علی (ع)

موضوع قفل شده است