جمع بندی تفسیر آیه "امن الرسول ..."

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفسیر آیه "امن الرسول ..."

سلام
میخواستم یک توضیحی بدهید راجع به این آیه شریفه

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِیرُ»

آن جایی که میفرماید : لا نفرق بین احد من رسله

منظور از این که فرق و تفاوتی بین رسولان نیست یعنی چه؟
آیا هیچ فرقی بین حضرت عیسی و حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیست؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد هدی

با سلام و عرض ادب

عين الحيات;619193 نوشت:
منظور از این که فرق و تفاوتی بین رسولان نیست یعنی چه؟

منظور اين است كه مومنان مي گويند ما ميان پيامبران خدا فرقى نمى ‏گذاريم، رسالت همه آنان را مى ‏پذيريم و بسان برخى از اهل كتاب نيستيم كه بعضى از پيامبران را بپذيريم و بعضى را انكار كنيم.( 1 )
مومنان بر خلاف ((كسانى كه ميخواهند بين خدا و پيامبرانش جدائى بيفكنند و به بعضى ايمان بياورند و بعضى را انكار كنند)) (و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض ( نساء /150)هيچگونه تفاوتى ميان رسولان الهى نمى گذارند، و همه را از سوى خدا مى دانند، و همگى را محترم مى شمرند.( 2)
بنابراين مراد از فرق در اين آيه ، فرق در درجات انبياي الهي عليهم السلام نيست كه در آيه 55 اسراء مي فرمايد ... لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ... و در حقيقت بعضى از انبيا را بر بعضى برترى بخشيديم
يا در آيه 253 بقره مي فرمايد : تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ... برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد...
بلكه آنچه آيه شريفه 285 در صدد بيان است اين مساله مي باشد كه مومنان منكر هيچ يك از پيامبران الهي نيستند و اينگونه نيست كه فرق بگذارند و برخي را پيامبر خدا بدانند اما پيامبري برخي ديگر را انكار كنند ، خير مومنان ، به الهي بودن تمامي انبياء ، معتقدند و فرقي در اين زمينه ميان آنان قائل نيستند .

(1)- مجمع البيان ، ذيل آيه 285 سوره مباركه بقره
(2)- تفسير نمونه ، ج2 ، ص398

هدی;619899 نوشت:
مراد از فرق در اين آيه ، فرق در درجات انبياي الهي عليهم السلام نيست

حالا اگر از این آیه نتیجه بگیریم که هیچ گونه فرقی بین انبیا نیست حتی در درجات و احکام و شرایع هم کاملا مثل هم هستند چه اشکالی دارد.
پس با این اوصاف مسیحی شدن هم اشکالی ندارد ...
لطفا اگر روایتی از اهل بیت علیهم السلام در مورد این آیه وجود دارد بیان بفرمایید

با سلام

عين الحيات;620102 نوشت:
حالا اگر از این آیه نتیجه بگیریم که هیچ گونه فرقی بین انبیا نیست حتی در درجات و احکام و شرایع هم کاملا مثل هم هستند چه اشکالی دارد.

اشكال آن اين است كه اين برداشت شما متضاد با ساير آياتي است كه تصريح دارند ميان انبياء الهي تفاوت درجه وجود دارد .شما در بررسي و فهم دقيق آيات قرآن كريم بايد ساير آيات مرتبط با آن را نيز در نظر بگيريد زيرا قرآن داراي آيات عام و خاص ، مطلق و مقيد ، مجمل و مبين ، ناسخ و منسوخ و ... است ( به همين دليل عرض مي كنيم كه مفسر بايد مقدماتي را براي ورود به تفسير قرآن طي كرده باشد و بايد با علوم بسياري آشنا باشد زيرا وي در برخورد با يك آيه آنرا به ساير آيات مرتبط نيز عرضه مي كند ) بهر حال همانگونه كه در پست قبل عرض شد ، آيه 253 سوره مباركه بقره تصريح دارد كه انبياء الهي عليهم السلام داراي تفاضل و اختلاف درجه هستند :
تلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ...
و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوریة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد...»؛(صف/8) و هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما، تصدیق کننده کتابی که پیش از من فرستاده شده، هستم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نامش «احمد» است...»

از این که تمامی پیامبران الهی به تشریف فرمایی رسول خدا صلی الله علیه و آله بشارت داده اند، مشخّص می شود که آن حضرت دارای ویژگی یا ویژگی های منحصر به فردی بوده که دیگران فاقد آن بوده اند. بنابراین ایشان از تمامی انبیا و رسولانِ پیشین برتر بوده است.[ يعني تفاوت درجه ميان انبياء الهي وجود دارد لطفا دقت كنيد ]( 1 )

1- برتری رسول خدا (ص) بر همه پیامبران ،محمد اصغري نژاد، مجله فرهنگ كوثر، پاییز 1382، شماره 59

استاد جوادي آملي مي فرمايند:
«بشارت در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازه ای برای امّتش یا برای دیگران بیاورد. اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته... سخن گفته باشد... مجالی برای بشارت نبود... از این که... عیسای مسیح به قومش فرمود: «من...آمدن پیامبری را بشارت می دهم.»، معلوم می شود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت عیسی علیه السلام ، افضل و قرآن از انجیل، بالاتر... است، پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر اساس تبشیر حضرت مسیح علیه السلام ، همه مزایای علمی انبیای گذشته را ـ که عیسای مسیح داشت ـ و همه مزایای خاصّه عیسای مسیح راداراست.»(2) بنابراين هم در درجات انبياء الهي و هم در احكام و شرايع انبياء الهي تفاوت وجود دارد و اين فراز آيه :"لا نفرق بين احد من رسله" به شرايع واحكام باز نمي گردد.شما به وضوح در ايات قرآن كريم نيز به مواردي از احكام برخوردمي كنيد كه با شريعت موسي عليه السلام يا عيسي عليه السلام متفاوت است حالا ياذاتا متفاوت است يا از باب كيفر و مجازات( 3) يا تفاوت در كيفيت برخي عبادات مانندحج و نماز و روزه كه در اديان مختلف متفاوت بوده است لذا اين ادعاي شما مبني برعدم تفاوت شرايع و احكام در شريعتها و اديان ابياء الهي باطل است و معناي "لانفرق بين احد من رسله " نمي باشد
.

(2)- تفسیر موضوعی قرآن کریم (سیره رسولاکرم (ص) در قرآن)، نشر اسراء،قم،چ1،1376،ج8،ص21
(3)- مانند آيه 146 سوره مباركه انعام:وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِوَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلاَّ مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَاأَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْوِإِنَّا لَصَادِقُونَوبر يهوديان هر [حيوان] چنگال‏دارى را حرام كرديم و از گاو و گوسفند پيه آن دو رابر آنان حرام كرديم به استثناى پيه‏هايى كه بر پشت آن دو يا بر روده‏هاست‏يا آنچهبا استخوان درآميخته است اين [تحريم] را به سزاى ستم‏كردنشان به آنان كيفر داديم وما البته راست گوييم

[=&quot]اما منظور از "لا نفرق بيا احد منرسله" چيست و اين عدم تفريق به چه مساله اي باز مي گردد ؟
[=&quot]مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه ميفرمايند :
[=&quot]"غرض اين سوره[ يعني سوره مباركه بقره] بياناين معنا است كه حق عبادت خداى تعالى اين است كه عبد، به تمامى آنچه او به زبان پيامبرانشبر بندگانش نازل كرده ايمان آورد، بدون اينكه ميان پيامبران او فرقى بگذارند
[=&quot]در خاتمه سوره [ يعني در همين آيه وفرازي كه مورد بحث ماست ]، به همين مطالب برگشته ، بعد از بيان وصف رسول و مؤ منينبه او مى فرمايد:... اينان هدايت و ارشاد خدا راتلقى به قبول و اطاعت كرده ، به خداو ملائكه و كتب و رسولان او ايمان آوردند، بدون اينكه ميان هيچ يك از پيامبران فرقبگذارند، و با اين طرز رفتار، موقف خود را كه همانا موقف بندگى است كه ذلت عبوديت وعزت ربوبيت بر آن احاطه دارد، حفظ كردند."(4)

(4)- [=&quot] الميزان ،ج 2 ،ص 679[=&quot]

همچنين استاد جوادي آملي در توضيح اينكه مراد از "لا نفرق" چيست مي فرمايند:
"اينها مي‌گويند ما بين هيچ كدام از انبيا فرق نمي‌گذاريم, اين نه به آن معناست كه همه را يكسان مي‌دانيم, چون هم بين مرسلين تفاضل هست هم بين انبيا هم درباره مرسلين آمده است كه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾ هم درباره انبيا آمده است كه ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾...
اينكه مي‌فرمايد: ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾ يعني انبيا را از اين حيث كه حاملان وحي‌اند همه اينها رسول معصوم‌اند و پيام خدا را آوردند ما به رسميت مي‌شناسيم, نه تبعيض دروني را روا داريم نه تبعيض بيروني را. ( اين اشاره به كاري است كه اهل كتاب مخصوصاً يهوديها كردند; اينها دو نحوه تبعيض ناروا را تجويز كردند: يك قسم تبعيض دروني [و] يك قسم تبعيض بيروني. تبعيض دروني آن بود كه بعد از پذيرش رسول خودشان به نام موسي(سلام الله عليه) و پذيرفتن تورات به عنوان كتاب الهي, در همين محدوده دين خاص خود اگر چيزي مطابق ميل اينها نبود رد مي‌كردند, سخن از ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ بود سخن از ﴿فَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَي أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُون﴾ بود, اين يك تبعيض دروني بود كه براي يك امت خاص است [و] يك تبعيض بيروني است كه يهوديها هم حرفهاي عيسي(سلام الله عليه) را قبول نداشتند; به موسي معتقد بودند به عيسي معتقد نبودند. عيسويان به موسي و عيسي(عليهم السلام) معتقد بودند به وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت(صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان نمي‌آوردند, اين تبعيض بيروني بود.) مؤمنين واقعي كساني‌اند كه نه تبعيض دروني دامنگيرشان بشود نه به دام تبعيض بيروني بيفتند, منطق آنها اين است كه ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾.( 5)
لذا مراد از "لا نفرق بين احد من رسله" اين نيست كه تمامي انبياء و مرسلين در يك درجه هستند زيرا به تصريح قرآن كريم نيستند بلكه مراد اين است كه انبيا را از اين حيث كه حاملان وحي‌اند همه اينها رسول معصوم‌اند و پيام خدا را آوردند ما به رسميت مي‌شناسيم و فرقي از اين حيث كه حاملان وحي الهي هستند ميان‌آنان قائل نيستيم .

(5)- بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، تفسير سوره مباركه بقره ، جلسه 576

عين الحيات;620102 نوشت:
لطفا اگر روایتی از اهل بیت علیهم السلام در مورد این آیه وجود دارد بیان بفرمایید

امام صادق علیه السلام فرمود:
«سادة النّبیّین و المرسلین خمسة... ـ و هم اولوالعزم من الرّسل و علیهم دارت الرّحی ـ نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی جمیع الأنبیاء؛3 سیّد و سرور پیامبران و مرسلان... ـ که پیامبران اولوالعزم هستند و آسیاب خلقت* به برکت وجودشان می چرخد ـ پنج تن اند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد (که درود و سلام خدا بر او و آلش و تمامی پیامبران باد).»( 6)
اين روايت نيز بوضوح تفاوت درجه انبياء الهي را بيان ميكند .

(6)- تفسیر صافی، ملاّ محسن فیض کاشانی، دارالمرتضی، مشهد، چ 1، ج 3، ص 198

هدی;620478 نوشت:
ه همين دليل عرض مي كنيم كه مفسر بايد مقدماتي را براي ورود به تفسير قرآن طي كرده باشد و بايد با علوم بسياري آشنا باشد زيرا وي در برخورد با يك آيه آنرا به ساير آيات مرتبط نيز عرضه مي كند

در کتاب معانی الاخبار ج 1 صفحه 417 (ترجمه شیخ عبالعلی محمدی شاهرودی) آمده است:
قاسم بن سلیمان از امام صادق ع روایت کرده که فرمود پدرم مرا گفت کسی پاره ای از آیات قران را به برخی دیگر نمیزند مگر این که کافر شود.مولف گوید من از استادم محمد بن حسن رحمه الله علیه در باره معنی این حدیث پرسیدم پاسخ داد یعنی این که شخص تفسیر آیه ای را با تفسیر آیه ای دیگر پاسخ دهد

عين الحيات;620504 نوشت:
ر کتاب معانی الاخبار ج 1 صفحه 417 (ترجمه شیخ عبالعلی محمدی شاهرودی) آمده است:
قاسم بن سلیمان از امام صادق ع روایت کرده که فرمود پدرم مرا گفت کسی پاره ای از آیات قران را به برخی دیگر نمیزند مگر این که کافر شود.مولف گوید من از استادم محمد بن حسن رحمه الله علیه در باره معنی این حدیث پرسیدم پاسخ داد یعنی این که شخص تفسیر آیه ای را با تفسیر آیه ای دیگر پاسخ دهد

لطفا از اصل موضوع تاپيك خارج نشويد .بحث تاپيك در خصوص آيه 285 سوره مباركه بقره و سوالاتي است كه حول آن مطرح كرديد . اما صرفا جهت روشن شدن موضوع تفسير قرآن به قرآن :
روش تفسیر قرآن به قرآن، مهم‌ترین شیوه تفسیرى است که هم از خود قرآن و هم از احادیث پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) فهمیده می‌شود.
یکی از آیاتی که به روش تفسیر قرآن به قرآن راه‌نمایی می‌نماید، آیه شریفه «افَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرانَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» است. از این آیه برداشت می‌شود که آیات قرآن می‌توانند مفسر یکدیگر باشند؛ زیرا یکى از موارد تدبّر آن است که وقتى می‌خواهیم حکمى را از قرآن استنباط کنیم، باید به همه آیاتى که در آن زمینه نازل شده‌اند، توجه کنیم و آنها را به یکدیگر ارجاع دهیم و تنها در این صورت است که مشخص می‌شود آیات با یکدیگر اختلافى ندارند.
همچنين روایات فراوانى داریم که تأکید دارند خود قرآن مفسّر خود است و باید در تفسیر آیات از قرآن استفاده کرد.
امام علی(ع) می‌فرماید: «کتاب خدا بعضى از آن، بعضى را تصدیق [و تأیید] می‌کند».(1)و «بعضى از آیات تفسیر بعض دیگر، و برخى گواه برخى دیگر است».(2)
امام باقر(ع) می‌فرماید: «هیچ مطلبى در کتاب خدا یافت نمی‌شود مگر این‌که در همان کتاب، دلیلى گویا از خداوند بر آن دلالت دارد، از چیزهایى که مردم نمی‌دانند».(3)
امامان معصوم(ع) در عمل، این روش را پیش گرفته و آن‌را به شاگردانشان نیز آموخته‌اند.

(1)- «إِنَّ کِتَابَ اللَّهِ لَیُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً»؛ شیخ صدوق، التوحید ‏، ص 255
(2)- «وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْض»؛‏ نهج البلاغة، صبحی صالح، خطبه 133، ص 192
(3)- «لَیْسَ شَیْ‏ءٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ إِلَّا عَلَیْهِ دَلِیلٌ نَاطِقٌ عَنِ اللَّهِ فِی کِتَابِهِ مِمَّا لَا یَعْلَمُهُ النَّاسُ»؛ برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج ‏1، ص 270

علامه طباطبایى(ره)، براى اثبات بهترین روش تفسیرى، یعنى تفسیر قرآن به قرآن، می‌نویسد:
درتفسیر آیات قرآنى یکى از سه ‏راه را در پیش داریم:
1. تفسیر آیه به تنهایى با مقدمات علمى و غیر علمى که در نزد خود داریم.
2. تفسیر آیه به کمک روایتى که در ذیل آیه از معصوم رسیده است.
3. تفسیر آیه با استمداد از تدبّر و استنطاق(به سخن درآوردن قرآن برای خود) معناى آیه از مجموع آیات مربوطه و استفاده از روایت در صورت امکان.
طریق اول، قابل اعتماد نیست و در حقیقت از قبیل تفسیر به رأى می‌باشد مگر در جایى که باطریق سوم توافق کند.
طریق دوم، روشى است که علماى صدر اسلام داشتند و قرن‌ها رایج و مورد عمل بود و تاکنون نیزمیان اخباریین اهل سنت و شیعه مورد عمل می‌باشد و طریقه‌اى است محدود در برابر نیاز نامحدود؛ زیرا ما در ذیل شش هزار و چند صد آیه قرآنى صدها و هزارها سؤالات علمى و غیرعلمى داریم، پاسخ این سؤالات و حل این معضلات و مشکلات را از کجا باید دریافت نمود؟آیا به روایات باید مراجعه نمود؟ در صورتى که آنچه نام روایت نبوى می‌شود بر آن گذاشت از طریق اهل سنت و جماعت به دویست و پنجاه حدیث نمی‌رسد، گذشته از این‌که بسیارى ازآنها ضعیف و برخى از آنها غیر قابل قبول می‌باشند و اگر روایات اهل بیت را که از طریق شیعه‏ رسیده در نظر آوریم درست است که به هزارها می‌رسد و در میان آنها مقدار قابل توجهى احادیث قابل اعتماد یافت می‌شود، ولى در هر حال در برابر سؤالات نامحدود کفایت نمی‌کند، گذشته از این‌که بسیارى از آیات وجود دارد که در ذیل آن از طریق عامه و خاصه حدیث وارد نشده است.
طریق سوم همان روشى است که پیغمبر اکرم(ص) و اهل بیت او در تعلیمات خود به آن اشاره فرمودند.(4)

(4)- قرآن در اسلام‏، علامه طباطبايي،ص 87 – 89
(5)-
منبع

هدی;620733 نوشت:
لطفا از اصل موضوع تاپيك خارج نشويد .بحث تاپيك در خصوص آيه 285 سوره مباركه بقره و سوالاتي است كه حول آن مطرح كرديد . اما صرفا جهت روشن شدن موضوع تفسير قرآن به قرآن :
روش تفسیر قرآن به قرآن، مهم‌ترین شیوه تفسیرى است که هم از خود قرآن و هم از احادیث پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) فهمیده می‌شود.

من فقط میخواستم موضوع روشن بشود آیا میشود تفسیر قرآن به قرآن کرد یا نه؟ اگر میشود پس این حدیث چیست؟
1-حدثنا محمد بن الحسن رحمه الله -قال حدثنا الحسین بن الحسن بن ابان عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن القاسم بن سلیمان عن ابی عبدالله علیه السلام قال :قال ابی علیه السلام :ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الا کفر.
وسالت محمد بن الحسن رحمه الله عن معنی هذا الحدیث فقال:هو ان تجیب الرجل فی تفسیر آیه بتفسیر آیه اخری.

حالا اگر بنده به این حدیث اعتماد بکنم و این حدیث را تبعیت بکنم تفسیر قرآن به قرآن اعتبارش ساقط میشه و از آیه "امن الرسول" نتیجه میگیرم هیچ فرقی بین انبیا وجود ندارد حتی در درجات و مقامات پس پیروی از حضرت عیسی در احکام و شریعت جایز است و قاعدتا اسلام تفاوتی با مسیحیت ندارد

البته بنده احادیثی را که شما آورده بودید خواندم و جای تامل بود.تا حدودی قانع شدم ولی وجود این حدیث در معانی الاخبار من را به شک می اندازد

در روایتی دیگر، پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) با استناد به همین آیه فرموده است: چهار چیز (خطا، فراموشی، آنچه از روی اکراه انجام می شود و آنچه خارج از طاقت انسان است) از امّت من برداشته شده است.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=187977

بنابر این روایت که در ذیل این ایه آمده است .نتایجی میتوان گرفت.
مثلا این که خواندن نماز صبح چون با سختی انجام میشود و بیدا شدن از خواب مشکل است واجب نیست که ادا خوانده شود انسان میتواند به علت خواب آلودگی نماز صبح را قضا کند.لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا

یا میتوان نتیجه گرفت که نباید به شکیات نماز اعتنا کرد

و نتایجی مثل این که خیلی احکام دین ساده تر و لذت بخش تر میشود

عين الحيات;620769 نوشت:
من فقط میخواستم موضوع روشن بشود آیا میشود تفسیر قرآن به قرآن کرد یا نه؟ اگر میشود پس این حدیث چیست؟
1-حدثنا محمد بن الحسن رحمه الله -قال حدثنا الحسین بن الحسن بن ابان عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن القاسم بن سلیمان عن ابی عبدالله علیه السلام قال :قال ابی علیه السلام :ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الا کفر.
وسالت محمد بن الحسن رحمه الله عن معنی هذا الحدیث فقال:هو ان تجیب الرجل فی تفسیر آیه بتفسیر آیه اخری.

بله رواياتي در خصوص "ضرب قرآن به قرآن" وجود دارد هم در منابع شيعي و هم در منابع اهل سنت منتها معناي "ضرب قرآن به قرآن " تفسير قرآن به قرآن نيست . استاد جوادي آملي در توضيح " ضرب قرآن به قرآن " مي فرمايند :
"تفسيرقرآن به قرآن غير از ضرب قرآن به قرآن است كه در روايات مذمت شده است ... ضرب قرآن به قرآن معناى مقابل قرآن به قرآن را دارد و معنايش اين است كه هماهنگى آيات را برهم مى ‏زنند و ارتباط ميان ناسخ و منسوخ و پيوند تخصيصى و پيوند تخصيص عام و خاص ورابطه تقييدى مطلق و مقيد و پيوستگى صدر و ذيل آيات را ناديده بگيرند و هر آيه‏ اىرا بدون مناسبت با آيات ديگرى مرتبط سازند و به اين طريق، معناى آيات از مسير اصلى خود خارج مى‏ شود و با پذيرش اين منهاج ضلالت و غىّ‏ء ،هركس به رأى و نظر خود آيات را معنا مى ‏كند و اين درست برخلاف تفسير قرآن به قرآن است كه قايل به پيوند ذاتى آيات با يكديگر مى‏ باشد و معتقد است كه آيات كريمه قرآن را با پيوند منطقى و اصولى آن بايد فهميد"(1)
از آنجا كه اين موضوع خارج از عنوان تاپيك است پيشنهاد مي شود جهت كسب اطلاعات بيشتر به مقاله "بررسي روايات ضرب قرآن به قرآن " مراجعه و مطالعه بفرماييد .(2)

(1)- تفسيرموضوعى قرآن كريم، قرآن در قرآن، ص396
(2)- "بررسي روايات ضرب قرآن به قرآن " ،
سيد محمد ايازي ، مجله علوم حدیث شماره 41، سال یازدهم، پاییز 1385، ص3

عين الحيات;620787 نوشت:
در روایتی دیگر، پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) با استناد به همین آیه فرموده است: چهار چیز (خطا، فراموشی، آنچه از روی اکراه انجام می شود و آنچه خارج از طاقت انسان است) از امّت من برداشته شده است.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=187977

بنابر این روایت که در ذیل این ایه آمده است .نتایجی میتوان گرفت.
مثلا این که خواندن نماز صبح چون با سختی انجام میشود و بیدا شدن از خواب مشکل است واجب نیست که ادا خوانده شود انسان میتواند به علت خواب آلودگی نماز صبح را قضا کند.لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا

یا میتوان نتیجه گرفت که نباید به شکیات نماز اعتنا کرد

و نتایجی مثل این که خیلی احکام دین ساده تر و لذت بخش تر میشود


جهت توضيح بهتر و قابل فهم تر شدن مفهوم آيه 286 سوره مباركه بقره كه فعلا مورد سوال شما قرار گرفته است توضيح استاد جوادي آملي و تفسير نمونه را كه درذيل آيه مربوطه ايراد شده است قرار ميدهيم :
"مي‌فرمايد ﴿رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا﴾ پروردگار ما! ما را اگر گناهي كرديم يا اشتباهي كرديم يادمان رفته است مواخذه نكن! ... گرچه نسيان از ان جهت كه امر اختياري نيست قابل مواخذه نيست و با صدر آيه ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ هم منافات ندارد؛ اما اگر مبادي اختياري داشت و اين مبادي اختياري را انسان عمدا تحفظ نكرد و ترك كرد زمينه براي مواخذه هست اين يك مطلب. مطلب ديگر اين كه اگر نسيان به معناي فراموشي مصطلح نباشد به همين معنا باشد كه انسان، ترتيب اثر عملي ندهد، مثل اينكه فرمود ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اينها خدا را فراموش كردند، نه اينكه اصلاً يادشان رفته خدا ... يعني ترتيب اثر عملي ندادند. ... اگر كسي بي اعتنا باشد مي‌گوييم يادش نيست اين از ياد برد، نه اين نسيان مصطلح باشد. ...خدايا! اگر ما بد رفتاري كرديم اطاعت نكرديم طوري كه عملا مي‌گويند فراموش كرد خدايا! ما را مواخذه نكن، براي اينكه ما گفتيم ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾ اما معصوم كه نيستيم بالأخره اشتباهي داريم كه با آن ﴿أَخْطَأْنَا﴾ هم سازگار باشد ﴿رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا﴾ يا تخطي كرديم اضافه رفتيم يا نسيان كرديم و قصور روا داشتيم و كمتر آمديم هر دوي آنها بد است، چه افراط و چه تفريط."(1)

(1)- بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، سوره بقره ، جلسه 577

"﴿رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا﴾ خدايا! گاهي در اثر معاصي، تو بر امتهاي گذشته فشار و سنگيني تحميل مي‌كردي، نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ نساء آيه 160 آمده است ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيراً﴾ چون اينها ستم كردند ما خيلي از چيزهايي كه طيب بود و قبلاً حلال شده بود بر اينها تحريم كرديم خب، اين «إِصر» است؛ اين حبس است، اين منع است، اين فشار و شتاب است، اين كه تكليف ابتدايي نيست. تكليف ابتدايي نيست كه با ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ سازگار نباشد اين امر كيفري است. كيفر دو گونه است: يك وقت قابل تحمل است، يك وقت قابل تحمل نيست كيفري كه قابل تحمل باشد؛ منتها توان انسان را بگيرد، گفتند اگر با حرام كسي افطار كرده است بايد شصت روز روزه بگيرد شصت مسكين را اطعام كند عتق رقبه كند خب، اين ممكن است با تمام توان يك انسان تبه كار معادل باشد، اين كيفري است به اندازه توان ، ولي سنگيني دارد و فشار دارد و قابل تحمل است و انسان تحمل مي‌كند و از بين نمي‌رود، گرچه توانش را از دست مي‌دهد. قسم بعدي كيفر غير قابل تحمل است، مثل اينكه فرمود ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ اين نظير كفاره جمع نيست كه انسان تمام توانش را صرف بكند و اين كيفر را تحمل بكند و زنده بماند، اين ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ تكليف نيست اين تحميلي است به ﴿مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ﴾ لذا فرمود اين گروه مي‌گويند ﴿رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً﴾ اصر يعني همان فشار، حبس، كما حملته علي الذين من قبلنا ،نظير آن كيفرهاي دشواري كه بر اهل تورات نازل كردي ﴿وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ﴾ نظير همان كيفرهاي دردناكي كه بر اينها تحميل كردي که فرمودي ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ اينها" قرده" شدند."(2)

(2)- پيشين

"پس كيفر دو گونه است: يك وقت است كه قابل تحمل هست و تمام توان را مي‌گيرد با فشار، يك وقت اصلاً قابل تحمل نيست. آن اولي «إِصر» است، دومي ﴿مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ﴾، ﴿رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا﴾ اگر «إِصر» به اين وضع معنا شد، مي‌تواند يكي از مصاديق همان آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» باشد كه ﴿يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾ آيه 157 سوره «اعراف» كه ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ﴾ آنگاه خصايص حضرت را نقل مي‌كند كه در عهدين آمده است، اين است: ﴿يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾ به بركت اين دعاها، خداي سبحان «إِصر» را از امت اسلامي برطرف كرد، چه اينكه آن گونه از عذابها را هم برطرف كرد و يضع عنهم اصرهم گفتند همه اينها را رسول اكرم (عليه آلاف التحية و الثناء) در آن معراج از خداي سبحان مسئلت كرد خداوند هم فرمود هر چه خواستي دادم به تو يعني ﴿رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا﴾ فرمود: «لا أُوَاخِذُكُم» ﴿رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا﴾ فرمود «لا أَحمِل عليكم» ﴿رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ﴾ فرمود: «لا نُحمِّلُ ما لا طاقةَ لَكم بِه»."(3)
مفسران تفسير نمونه نيز توضيحاتي در خصوص "خطا""نسيان" و ... در آيه 286 سوره مباركه بقره بشرح زير بيان كرده اند:
"زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نيست ، ما مى كوشيم به سراغ گناه عمدى نرويم ، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش…گاهى فراموشى نتيجه سهل انگارى خود انسان است مسلم است كه اينگونه فراموشيها از انسان سلب مسووليت نمى كند بنابراين فراموشكاريهائى كه زاييده سهل انگارى است قابل مجازات است .
((خطا)) معمولا به كارهائى گفته مى شود كه از روى غفلت و عدم توجه از انسان سر مى زند ... ولى ((نسيان )) در جائى گفته مى شود كه انسان با توجه دنبال كار ميرود ولى مشخصات حادثه را فراموش ‍ كرده "(4)

(3)- پيشين
(4)- با تلخيص: تفسير نمونه ، ذيل آيه 286 سوره مباركه بقره

بنابراين خطا ، فراموشي ، آنچه از روي اكراه انجام مي شود و آنچه خارج از طاقت انسان است ، بر طبق تفاسير فوق ، به هر حكمي از احكام الهي باز نميگردد تا ما اگر شخصا به هر دليلي نخواستيم انجام دهيم آنرا مشمول آيه فوق بدانيم و به استناد آن براحتي از عمل به احكام سر باز زنيم . كما اينكه ارزيابي انسان از طاقت و توانايي اش در شرايط سخت مورد قضاوت و بعضا متفاوت است (1)و اينطور نيست كه با كمترين سختي ، طاقت خويش را در همان مقياس اندازه بزنيم .همچنين است بحث فراموشي و روش برخورد با آن در احكام عبادي مانند نماز و ... كه بايد بر طبق موازين تبيين شده از سوي معصومين عليهم السلام صورت بگيرد زيرا خداوند در قرآن ، وظيفه تبيين آيات را بر عهده نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قرار داده است:" وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ"(نحل/44) و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى
لذا نمي توانيم با استناد به اينكه در آيه اي از قرآن ، آمده است كه خدايا اگر فراموش كرديم ببخش ، ما هم در خصوص هر حكمي هر مطلبي را فراموش كرديم به تشخيص و نظر خودمان در آن خصوص عمل كنيم بلكه مصاديق دقيق فراموشي و خطا و ... در احكام عبادي عملي ، از تبيينات معصومين عليهم السلام ، قابل دريافت است و مواردي كه قابل اعتنا نيست نيز بيان شده است .

(1)- در بخشي از سوالتان فرموده ايد :

عين الحيات;620787 نوشت:
بنابر این روایت که در ذیل این ایه آمده است .نتایجی میتوان گرفت.
مثلا این که خواندن نماز صبح چون با سختی انجام میشود و بیدا شدن از خواب مشکل است واجب نیست که ادا خوانده شود انسان میتواند به علت خواب آلودگی نماز صبح را قضا کند
شايد نقل خاطره اي از امير الاسرا مرحوم سيد علي اكبر ابوترابي كه در اجلاس سراسرس نماز بيان كردند مناسب اين مقام باشد تا درموضعمان نسبت به طاقت و توانايي انسان در اداي فرائض تجديد نظر كنيم :
آقاي قرائتي اين قضيه را از قول ايشان نقل كردند :"صدام دستور داد رهبران اين اسيران را بگيريد با شكنجه همه را امشب اعدام كنيد. منتها با شكنجه نه با گلوله! آمدند يك چند نفر را درآوردند، هر كدام را يك شكلى، دو نفر را چنان نگه داشتند، مشت به اين طرف و آنطرف چشم او زدند، كه چشم‏هايش روى موزاييك‏ها افتاد... خود ايشان را ميخ گذاشتند شروع به كوبيدن كردند. هر كدام را با يك شكنجه ‏ى ويژه ‏اى منتها شكنجه‏ اى كه بداند اين قطعاً مى ‏ميرد. گفتند: دستور صدام عملى شد، رفتند. ما همه افتاديم. بُنه عمرى داشتيم، بُنه جونى، تك تك نفس مى ‏كشيديم منتظر مرگ بوديم.
سپيده زد فكر كرديم سپيده‏ ى صبح است. بلند شديم ديديم حال نداريم. همان در خون خودمان خوابيده نماز خوانديم. بعد ديديم نه اين صبح صادق نبوده، صبح كاذب بوده، بعد كه سپيده زد فهميديم اين صبح است.
دو مرتبه نماز خوانديم. گفت: آنروزى كه چشم‏ هاى ما از كاسه درآمد و ميخ در سر ما كوبيدند ما دو بار نماز صبح خوانديم."(حجه الاسلام قرائتي در برنامه درسهايى از قرآن [15/ 12/ 87])
نقل چنين خاطراتي هر چند بسيار دلخراش است اما بيانگر طاقت و توانايي انسان در اداي واجبات است و تلنگري براي بنده است تا به اندك خواب آلودگي ، آنرا سخت نيانگارم و فريضه صبح را قابل قضا شدن تلقي نكنم .

عين الحيات;620769 نوشت:
من فقط میخواستم موضوع روشن بشود آیا میشود تفسیر قرآن به قرآن کرد یا نه؟ اگر میشود پس این حدیث چیست؟
1-حدثنا محمد بن الحسن رحمه الله -قال حدثنا الحسین بن الحسن بن ابان عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن القاسم بن سلیمان عن ابی عبدالله علیه السلام قال :قال ابی علیه السلام :ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الا کفر.
وسالت محمد بن الحسن رحمه الله عن معنی هذا الحدیث فقال:هو ان تجیب الرجل فی تفسیر آیه بتفسیر آیه اخری.

حالا اگر بنده به این حدیث اعتماد بکنم و این حدیث را تبعیت بکنم تفسیر قرآن به قرآن اعتبارش ساقط میشه و از آیه "امن الرسول" نتیجه میگیرم هیچ فرقی بین انبیا وجود ندارد حتی در درجات و مقامات پس پیروی از حضرت عیسی در احکام و شریعت جایز است و قاعدتا اسلام تفاوتی با مسیحیت ندارد

البته بنده احادیثی را که شما آورده بودید خواندم و جای تامل بود.تا حدودی قانع شدم ولی وجود این حدیث در معانی الاخبار من را به شک می اندازد

سلام
قسمت دوم جزء حدیث نیست بلکه سوال شیخ صدوق از استادش هست
یعنی:
وسالت محمد بن الحسن رحمه الله عن معنی هذا الحدیث فقال:هو ان تجیب الرجل فی تفسیر آیه بتفسیر آیه اخری.
جزء حدیث نیست
حدیث فقط این است:
ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الا کفر.

[="Tahoma"][="Navy"]

عين الحيات;619193 نوشت:
منظور از این که فرق و تفاوتی بین رسولان نیست یعنی چه؟
آیا هیچ فرقی بین حضرت عیسی و حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیست؟

سلام
در انبیاء عظام تفاوتی از جهت فرستاده خدا بودن و اصول تعالیم نیست
یا علیم[/]

تفاوت انبياء عليهم السلام
پرسش:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِیرُ»
منظور از این که فرق و تفاوتی بین رسولان نیست یعنی چه؟ آیا هیچ فرقی بین حضرت عیسی و حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیست؟ اگر از این آیه نتیجه بگیریم که هیچ گونه فرقی بین انبیا نیست حتی در درجات و احکام و شرایع هم کاملا مثل هم هستند چه اشکالی دارد. پس با این اوصاف مسیحی شدن هم اشکالی ندارد ...

پاسخ: با سلام
منظور اين است كه مومنان مي گويند ما ميان پيامبران خدا فرقى نمى ‏گذاريم، رسالت همه آنان را مى ‏پذيريم و بسان برخى از اهل كتاب نيستيم كه بعضى از پيامبران را بپذيريم و بعضى را انكار كنيم.( 1 )
مومنان بر خلاف ((كسانى كه ميخواهند بين خدا و پيامبرانش جدائى بيفكنند و به بعضى ايمان بياورند و بعضى را انكار كنند)) (و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض ( نساء /150)هيچگونه تفاوتى ميان رسولان الهى نمى گذارند، و همه را از سوى خدا مى دانند، و همگى را محترم مى شمرند.( 2)
بنابراين مراد از فرق در اين آيه ، فرق در درجات انبياي الهي عليهم السلام نيست كه در آيه 55 اسراء مي فرمايد ... لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ... و در حقيقت بعضى از انبيا را بر بعضى برترى بخشيديم
يا در آيه 253 بقره مي فرمايد : تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ... برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد...
بلكه آنچه آيه شريفه 285 در صدد بيان است اين مساله مي باشد كه مومنان منكر هيچ يك از پيامبران الهي نيستند و اينگونه نيست كه فرق بگذارند و برخي را پيامبر خدا بدانند اما پيامبري برخي ديگر را انكار كنند ، خير مومنان ، به الهي بودن تمامي انبياء ، معتقدند و فرقي در اين زمينه ميان آنان قائل نيستند .
اينكه برداشت كنيم كه پس بين انبياءالهي در درجات و احكام و ...فرقي نيست ، متضاد با ساير آياتي است كه تصريح دارند ميان انبياء الهي تفاوت درجه وجود دارد .شما در بررسي و فهم دقيق آيات قرآن كريم بايد ساير آيات مرتبط با آن را نيز در نظر بگيريد زيرا قرآن داراي آيات عام و خاص ، مطلق و مقيد ، مجمل و مبين ، ناسخ و منسوخ و ... است آيه 253 سوره مباركه بقره تصريح دارد كه انبياء الهي عليهم السلام داراي تفاضل و اختلاف درجه هستند :
تلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ...
مرحوم علامه در توضيح فراز " لانفرق بين احد من رسله" مي فرمايند:
"غرض اين سوره[ يعني سوره مباركه بقره] بيان اين معنا است كه حق عبادت خداى تعالى اين است كه عبد، به تمامى آنچه او به زبان پيامبرانش بر بندگانش نازل كرده ايمان آورد، بدون اينكه ميان پيامبران او فرقى بگذارند
در خاتمه سوره [ يعني در همين آيه وفرازي كه مورد بحث ماست ]، به همين مطالب برگشته ، بعد از بيان وصف رسول و مؤمنين به او مى فرمايد:... اينان هدايت و ارشاد خدا را تلقى به قبول و اطاعت كرده ، به خداو ملائكه و كتب و رسولان او ايمان آوردند، بدون اينكه ميان هيچ يك از پيامبران فرق بگذارند، و با اين طرز رفتار، موقف خود را كه همانا موقف بندگى است كه ذلت عبوديت وعزت ربوبيت بر آن احاطه دارد، حفظ كردند."(3)
همچنين استاد جوادي آملي در توضيح اينكه مراد از "لا نفرق" چيست مي فرمايند:
"اينها مي‌گويند ما بين هيچ كدام از انبيا فرق نمي‌گذاريم, اين نه به آن معناست كه همه را يكسان مي‌دانيم, چون هم بين مرسلين تفاضل هست هم بين انبيا هم درباره مرسلين آمده است كه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾ هم درباره انبيا آمده است كه ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾...
اينكه مي‌فرمايد: ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾ يعني انبيا را از اين حيث كه حاملان وحي‌اند همه اينها رسول معصوم‌اند و پيام خدا را آوردند ما به رسميت مي‌شناسيم."(4)

(1)- مجمع البيان ، ذيل آيه 285 سوره مباركه بقره
(2)- تفسير نمونه ، ج2 ، ص398 (3)- الميزان ،ج 2 ،ص 679 (4)- بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، تفسير سوره مباركه بقره ، جلسه 576

كليد واژه ها: فرق بين انبياءعليهم السلام، تفاضل ميان انبياءعليهم السلام، تفاوت درجات انبياء عليهم السلام

موضوع قفل شده است