▐▬ ▐دنــــیــــا زنـــدان مــومــن :| ▐▬ ▐

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
▐▬ ▐دنــــیــــا زنـــدان مــومــن :| ▐▬ ▐

سلام سوال من درمورد این احادیثه که از منابع معتبری هم هستش :

1 - دنیا زندان مومن است ، کدام زندان خوب است ؟

2 - هر گاه خدا بنده ای رو دوست بدارد او را در بلا ها غوطه ور میسازد

و احادیث این مدلی

- - - - -

خب سوال :

منظور این احادیث با توجه به زمان الان ما چی میتونه باشه ؟

یعنی چی زندان ؟

کلا میخوام این 2 تا حدیث رو واضح کنید ببینیم مظنورش چی بوده و چه بلا هایی

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صفا

یا مهـدی;617338 نوشت:
سلام سوال من درمورد این احادیثه که از منابع معتبری هم هستش :

1 - دنیا زندان مومن است ، کدام زندان خوب است ؟

2 - هر گاه خدا بنده ای رو دوست بدارد او را در بلا ها غوطه ور میسازد

و احادیث این مدلی

- - - - -

خب سوال :

منظور این احادیث با توجه به زمان الان ما چی میتونه باشه ؟

یعنی چی زندان ؟

کلا میخوام این 2 تا حدیث رو واضح کنید ببینیم مظنورش چی بوده و چه بلا هایی

با سلام و عرض ادب

بهتر است ابتدا در مفاد هریک از روایات بحثی داشته باشیم سپس به بررسی و جمع بندی دو حدیث در کنار هم بپردازیم؛

متن حدیث:« عَنْ عَلِيٍّ (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)؛ ‏الدُّنْيَا سِجْنُ ‏الْمُؤْمِنِ‏ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيُرَوَّعُ فِيهَا وَ أَمَّا الْكَافِرُ فَمُتِّعَ مِنْهَا»

منبع حدیث
: ابن همام اسكافى‏ٍ،التمحيص ،ص48 ، باب التمحيص بذهاب المال و مدح الفقر و أن الله اختار الآخرة للمؤمنين

تببین حدیث
: آیت الله مکارم در تبین این حدیث فرموده اند:«اين حديث را به دو صورت مي توان تبيين نمود:
اول اينكه مراد از اين زندان، زندان حقيقي باشد. يعني حقيقتا همان آثار و نشانه هاي زندان را داشته باشد و دوم اينكه زندان حقيقي مراد نباشد بلكه زندان نسبي منظور باشد يعني دنيا در مقایسه با آخرت براي مؤمن زندان و براي كافر بهشت باشد.
در توضيح إحتمال اول بايد بگوييم كه انسان داراى دو جنبه است: «روح» و «جسم»؛ گاهى روح آزاد است و گاهى در زندان؛ همين طور گاهى جسم آزاد و گاهى در زندان است، و گاهى اينها در دو جهت مخالف هم قرار مى گيرند، يعنى جسم در زندان و روح آزاد است، همان چيزى كه حضرت يوسف (ع) گفت: « قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ...»(يوسف(12) آيه 33) يوسف گفت:«پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينها مرا به سوى آن مى خوانند» يعنى اينها مرا به چيزى دعوت مى كنند كه روح مرا به زندان مى كشد و اگر جسم من به زندان بيفتد براى من محبوب تر است. از اينجا معلوم مى شود كه چرا دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، دنيا جايى است كه روح مؤمن در محدوديّت قرار دارد هرچند جسم او متنعّم باشد، زيرا جسم براى او معيار نيست.
ولى كافر بر عكس آن است يعنى اهل جسم و مادّه است، دنيا براى او بهشت است و در قيامت وقتى در عذاب الهى گرفتار مى شود براى او زندان است.
اما طبق إحتمال دوم معناي روايت اين است كه بر فرض كه مؤمن در اين دنيا داراى نعمت باشد، امّا در مقايسه با آن نعمت هاى الهى كه بعد از مرگ دارد، زندان است و كافر گرچه در اين دنيا بيچاره هم باشد باز هم در مقايسه با عذاب خدا در قيامت، دنيا بهشت او به حساب مى‏آيد.
بعد از ذكر دو إحتمال مذكور در پاسخ به اين سؤال كه چرا برخي مؤمنان زندان بودن دنيا را إحساس نمي كنند مي توان گفت كه طبق إحتمال اول كه دنيا زندان حقيقي مؤمنان است آن دسته از مؤمناني كه زندان بودن دنيا را إحساس نمي كنند بايد متذكر باشند كه ممكن است توجه به امور جسماني و مادي آنها را از توجه به حقيقت روحاني خود غافل نموده و غفلت از روح و امور روحاني و معنوي باعث فراموش نمودن زندان بودن دنيا شده باشد. چنانكه ممكن است يك شخص زنداني كه در زنداني پر زرق و برق زنداني شده باشد به علت توجه به زرق و برق زندان، زنداني بودن خود را فراموش كند.
به عبارت ديگر هر اندازه توجه انسان به حقيقت روحاني خود بيشتر شود و ايمان بيشتري نسبت به حقيقت خود پيدا كند زندان بودن دنيا براي وي محسوس تر مي گردد چنانكه شاعر مي گويد:
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك*** چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم
اما اگر احتمال دوم را بپذيريم در پاسخ به اين سؤال مي توان گفت كه دنيا به خودي خود زندان مؤمن نيست و لذا تا زماني که شخص مؤمن به خود دنيا مي نگرد زندان بودن آن براي وي محسوس نيست. اما وقتي نعمت هاي بهشتي و رضوان الهي را متذكر مي شود و دنيا را با آنها مقايسه مي كند به زندان بودن دنيا پي مي برد(ر.ك: آيت الله مكارم شيرازي، گفتار معصومين(ع)، قم، مدرسه الامام علي (ع)، 1378ش، ص 185 )

با سلام و عرض ادب

نسبت به حدیث دوم:

متن حدیث:عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع):« دُعِيَ النَّبِيُّ (ص) إِلَى طَعَامٍ فَلَمَّا دَخَلَ مَنْزِلَ الرَّجُلِ نَظَرَ إِلَى دَجَاجَةٍ فَوْقَ حَائِطٍ قَدْ بَاضَتْ فَتَقَعُ الْبَيْضَةُ عَلَى وَتِدٍ فِي حَائِطٍ فَثَبَتَتْ عَلَيْهِ وَ لَمْ تَسْقُطْ وَ لَمْ تَنْكَسِرْ فَتَعَجَّبَ النَّبِيُّ (ص) مِنْهَا فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَعَجِبْتَ مِنْ هَذِهِ الْبَيْضَةِ فَوَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مَا رُزِئْتُ شَيْئاً قَطُّ قَالَ فَنَهَضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ لَمْ يَأْكُلْ مِنْ طَعَامِهِ شَيْئاً وَ قَالَ مَنْ لَمْ يُرْزَأْ فَمَا لِلَّهِ فِيهِ مِنْ حَاجَة».

ترجمه مضمون حدیثرسول خدا میهمان منزلی شدند پس از لحظاتی سفره گسترده شد. رسول خدا ناگهان دیدند مرغی بر سر دیواری تخم گذاشت ، تخم مرغ از بالای دیوار سر خورد و به پایین افتاد . میان دیوار میخ بزرگی کوبیده شده بود ، تخم مرغ روی آن قرار گرفت ، ولی نشکست ، رسول خدا تعجب کردند.
میزبان جلو آمد و با افتخار عرض کرد : یا رسول الله آیا تعجب می کنید ؟ شما بر سر سفره ای نشسته اید که تا به حال بلایی بر آن وارد نشده ، رسول خدا به محض شنیدن این سخن برخاسته و از منزل آن مرد خارج شدند . صاحب منزل جلو آمد و عرض کرد : یا رسول الله چه شده است ؟ چرا برخاستید ؟
رسول خدا (ص) فرمودند من هرگز بر سر سفره ای که بلا نازل نشده باشد و صاحبش در سختی و رنج نبوده باشد نمی نشینم . چرا که خانه ای که صاحبان آن دچار سختی و بلا نشده باشند ، معلوم می شود که خداوند نظری بر آن ندارد
».

منبع حدیث: این حدیث در کتاب اصول کافی جلد 2،ص 256،حدیث20،باب «شدةابتلاء المومن» آمده است.

توضیح حدیث
در تبیین این حدیث نوشتار کارشناس محترم سایت جناب «استاد» در تایپیک« کمال انسان در سختی کشیدن است » را نقل می نماییم؛
«یکی از موضوعاتی که بسیاری از کاربران را به خود مشغول کرده است،مسأله مشکلات و بلاها در زندگی ایشان است.
پی بردن به فلسفه این بلاها و سختی کشیدن ها می تواند کمک عظیمی در بالا رفتن میزان تحمل انسان بکند.این سختی ها به اشکال گوناگون بر انسان وارد می شوند و نوع برخورد ما در هر موردی،به معنای صعود و یا سقوط در سیر تکوینی به سوی مبداء عالم و خدای متعال است.
اساسا نوع نگرش انسان به هر موضوعی،واکنشی خاص از وی را به دنبال خواهد داشت.لذا یافتن نگرش صحیح و درست اهمیت فوق العاده ای دارد.
متنی که در ذیل تقدیم می شود،صحبتهای استاد معظم دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی،از شاگردان علامه طباطبائی رحمة الله علیه،در برنامه معرفت با اجرای محقق گرانقدر دکتر منصوری لاریجانی می باشد:

«نکته ای که هم از قرآن و هم از سیره بزرگان ما بر می آید، این است که برای تحصیل عشق و زیبایی باید با سختی ها و بلایای گوناگونی روبرو شد. از همین رو، حادثه کربلا و واقعه عاشورا به دلیل در بر داشتن بلایا و سختی های فراوان، جایگاه ویژه ای در میان دیگر رخدادها پیدا کرده است، به طوری که بسیار گفته شده که اگر این واقعه اتفاق نمی افتاد، عظمت امام حسین (ع) آشکار نمی گشت و مثلاً فلان آیه از قران، تفسیر نمی شد. در قرآن کریم نیز خداوند می فرماید: « یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ »[۱] .
آیا سختی کشیدن و بلا دیدن، مغایر زیبایی نیست؟ یا اینکه رنج و سختی، از ملزومات رسیدن به زیبایی است؟
- سختی کشیدن – البته در راه حق و در طلب نور و معرفت – عین زیبایی است و این از ویژگی های آفرینش انسان است. اگر بنا نبود که انسان سختی بکشد، در همان عقل اول باقی می ماند. اگر انسان در ملکوت باقی می ماند شاید این همه سختی را متحمل نمی شد. ولی در آن صورت دیگر انسان نبود و حداکثر یک فرشته و در بهشت بداوت باقی می ماند.
راه درازی که انسان آمده تا به قریه هیولا و عالم ماده رسیده است، دوباره باید این راه را بازگردد. زیبایی [انسان] در آنجاست که انسان، همه مراتب هستی را آزمایش کرده است. اگر این سختی ها برای انسان نبود، نقصی در او وجود داشت و مراتبی از هستی را امتحان [و تجربه] نکرده بود. کرّوبیان ملاء اعلی نسبت به انسان، ناقص اند زیرا جهان طبیعت را تجربه نکرده اند. عبور از این مرحله [و قدم گذاشتن در جهان مادی] از مراحل کمال است».
اینکه در عرفان از قوس صعود و نزول صحبت می شود مسئله خیلی مهمی است. یعنی دایره هستی – هستی دو نیم دایره دارد – باید نزول کند تا صعودی در کار باشد. و این انسان است که دایره و کل هستی را در می نوردد؛ از مکمن غیب تا قریه هیولا.
عالم ماده، پایین ترین مرحله [هستی] است. یعنی ما نمی توانیم [عالمی را] پایین تر از عالم ماده تصور کنیم. پایین تر از عالم هیولا یا عالم ماده، ظلمت و تاریکی و نیستی است. هم اکنون نیز [فیزیکدانان] از ماده به تاریکی تعبیر می کنند. امروزه بعضی از فیزیکدانان معتقداند که نود و پنج درصد عالم، از ماده تاریک – که قابل مشاهده هم نیست – تشکیل شده است.
بنابراین، عبور کردن از این تاریکی و ظلمت عالم ماده و طی کردن این راه دراز، یعنی تمام مراحل هستی را آزمودن و به سوی نور رفتن [ویژه انسان است] و این یعنی کمال. اگر [انسان] این راه را طی نمی کرد و اگر این سختی ها را نمی کشید، در یکی از مراحل بالا باقی بود و این تجربه [زندگی در عالم ماده] را نداشت. عبور کردن از این مسیر و رسیدن به عالم نور، یک تجربه است. [انسان با این تجربه] کامل است؛ یعنی دو نیم دایره را در هم در نوردیده است. بنابراین [سختی کشیدن] برای انسان مهم است و تنها انسان است که این مسیر را طی می کند»
.

پی نوشت:
[۱] قرآن کریم، سوره الانشقاق، آیه ۶ : « یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» ؛« ای انسان، حقّاً که تو به سوی پروردگار خود بسختی در تلاشی، و او را ملاقات خواهی کرد».

تبیین حدیث با یک مثال:
مَثَل حوادث دنیا و شخصیت ما، مَثَل الک ، کوره آتش و خاک طلا است.
خاک طلا را ابتدا الک می کنند و شدید تکانش می دهند تا ناخالصی هایش جدا شود. بعد آن را در کوره آتش می نهند و شدید حرارتش می دهند تا آن ناخالصی های ریز نیز جدا شوند.
همانطور که خاک طلا از دیگر خاک ها متمایز است اساس وجود انسان از دیگر موجودات برجسته است ولی برای این که هر انسانی گوهر وجود خویش را آشکار تر سازد لازم است در ورطه امتحان قرار گیرد تا با توجه به انتخاب های خود در این امتحانات خود را به دیگران معرفی نماید. هرچه امتحان ها بزرگتر باشد زمینه برای بروز این درون مایه بیشتر است.

اقا بی زحمت جواب این سوال هم اینجا بدین لطفا-حوصله تاپیک جدید زدن ندارم
خیلی از احادیث هست این مدلی که مثلا شما اگه یک مومن را افطار دهید بهشت بر شما واجب می شود . یا دل مومن را شاد کنید کلی ثواب دارد -خیلی جا هم مومن نیس و فقط میگن مسلمان - مثلا مسلمان نیس کسی که با برادرش سه روز قهر باشد (متن حدیث ها دقیقا یادم نیس و اینا رو فقط واسه مثال زدم )
خب مومن کیست؟؟؟ مومن بودن کلی شرط داره و حد اقلش اینه که دیگه علنا گناه کبیره نکنه و یا ....
حالا سوال من اینه که اکثرا اطرافیان ما مسلمان که هستند ولی مومن خیر البته ادمای خوبی اند
ایا این روایت که کلمه مومن قید شده شامل این دسته از افراد نمیشه - کمی توضیح دهید لطفا - منظور از مومن در این قبیل از روایات چیست؟

Mahla_EEL;618047 نوشت:
منظور از مومن در این قبیل از روایات چیست؟

با سلام و عرض ادب
یکی از کارشناسان محترم سایت جناب استاد شعیب در پیرامون سوال مربوطه تایپیک مستقلی داشته اند به این تایپیک مراجعه فرمایید در صورت نیاز در خدمت شما بزرگوار هستیم.
http://www.askdin.com/thread23396.html

تعریف ایمان -شرایط - مشخصاتش همه معلومه مشخصه و واضحه
سوال من در خصوص روایات بود که لفظ مومن قید شده
مثلا مثال میزنم : اگر روایت داشته باشیم هر کسی برادر مومن خود را کتک بزند جهنم برای او واجب است
حالا اگه ما یک نفر رو زدیم و اظمینان داشتیم طرف مومن واقعی نیس ولی خب مسلمان است دیگر این حدیث شامل ما نمی شود؟؟؟ چون گفته مومن ، نه مسلمان.

Mahla_EEL;618716 نوشت:
سوال من در خصوص روایات بود که لفظ مومن قید شده
مثلا مثال میزنم : اگر روایت داشته باشیم هر کسی برادر مومن خود را کتک بزند جهنم برای او واجب است
حالا اگه ما یک نفر رو زدیم و اظمینان داشتیم طرف مومن واقعی نیس ولی خب مسلمان است دیگر این حدیث شامل ما نمی شود؟؟؟ چون گفته مومن ، نه مسلمان.

با سلام و عرض ادب
در تاپیک مورد پیشنهاد عنوان شده بود، که بین لفظ مومن و مسلمان گاه ترادف است یعنی مقصود از مومن همان مسلمان است و بالعکس.
ظاهرا این مثالی که فرمودید بر فرض روایت بودن، از این قسم است چون زدن هر انسانی بدون دلیل شرعی حتی اگر کافر باشد ظلم است و ظلم به غیر گناه کبیره است . فرد مرتکب گناه کبیره نیز لائق جهنم است. لذا در این روایت بین مومن و مسلمان تفاوتی نیست.
نکته: برای فهم معنای مومن باید هر روایت را جداگانه مورد بررسی قرار داد.

با سلاممممم
ممنون از پاسخگویی و وقتی که گذاشتین
پاسخ را دریافت نمودم
با تشکر

Mahla_EEL;619117 نوشت:
با سلاممممم
ممنون از پاسخگویی و وقتی که گذاشتین
پاسخ را دریافت نمودم
با تشکر

با سلام و عرض ادب
بنده نیز از همراهی حضرتعالی در بحث، کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم. ان شاء الله در تمام امور زندگی موفق و کامیاب و شاداب باشید.

موضوع قفل شده است