آیا دین راه حلی برای وضعیت من (افسردگي) دارد؟

تب‌های اولیه

134 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا دین راه حلی برای وضعیت من (افسردگي) دارد؟

من 24 ساله هستم ولی امیدی به ادامه زندگی ندارم. از بچگی اهل نماز بودم ولی امید و انگیزه و هدف خاصی نداشتم. شاید بگید این حرفا برای کودک زوده ولی من وقتی به سنین جوانی رسیدم هم امید و انگیزه و هدف خاصی پیدا نکردم.

دیپلم گرفتم بعد پیش دانشگاهی بعد رفتم دانشگاه اون هم رشته ای که بهش علاقه داشتم ولی به مرور زمان من انگیزه ای برای ادامه تحصیل پیدا نکردم و نیمه کاره دانشگاه را رها کردم.

من از دوران جوانی به بعد برای خودم هدفگذاری نکردم چون نیازی به هدفگذاری احساس نکردم. هیچ امیدی به آینده ندارم. از بچگی بیش از حد ساکت و بی خاصیت بودم.

دانشگاه برام بی ارزش شد و رهاش کردم. ازدواج و تشکیل خانواده هم برام بی معنیه. 2 سال هست که بعد از رهایی دانشگاه خونه نشین شدم و در این مدت هم پیش چند روانپزشک و روانشناس رفتم و چند بار بستری شدم و 12 بار شوک گرفتم ولی مشکلم حل نشد. چند اقدام ناموفق خودکشی هم داشتم تو این 2 سال سابقه ژنتیکیش رو هم دارم چرا که هم پدر و هم خواهر مادرم بخاطر خودکشی مردند. پدرم هم که کارمند دولت بود بخاطر اختلالات روانی بازنشسته شد.

روانپزشکا که فقط قرصا رو زیاد میکنن که مثل گوشت منجمد بشم و نتونم از جام بلند شم. روانپزشکا هم که فقط حرف میزنند اما حرفاشون رو من هیچ اثری نداره. انقدر هم بیماریم جدی هست که هم سربازی رو معاف شدم هم دولت اجازه داده که حقوق پدرم بعد از مرگش به من برسه.

حال و حوصله هیچی رو ندارم و زمان هم برام دیر میگذره و حال ندارم مثلا 50 سال دیگه عمر کنم بعد بمیرم و اگر فرصت پیدا کنم قطعا دوباره اقدام به خودکشی میکنم برای همین هم تو خونه حبسم کردن. تنها راهی که به ذهنم میرسه همینه چون به اندازه کافی با خدا راز و نیاز کردم که منو بکشه و الان خیلی وقته که نماز نمیخونم.

اگه واقعا خدایی باشه من بنده بدی برای اون نبودم و حقم این نبوده که الان به این روز بیفتم. اعتقاداتم رو دارم از دست میدم چون میبینم که دنیا خیلی خشک و بی روح با من رفتار میکنه و این وسط خدایی نمیبینم که من رو نجات بده و راه نجاتی هم جز مرگ برای خودم نمیبینم.

فقط این تاپیک رو زدم که ببینم شما دینداران که میگویید دین فکر همه جا رو کرده ببینم آیا راه حلی برای وضعیت من داره؟!

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

[="Tahoma"][="DarkGreen"]سلام بر شما پرسشگر بسيار محترم
شرايط سخت و دشواري داريد
قبول دارم كنار آمدن با اين بيماري راحت نيست، ولي نسبت به بيماراني كه اين نوع اختلال را دارند فرصت هاي بهتري داريد مانند دينداري، بيمه بودن و تحت تكفل پدر بودن.
دامنه اختلالات رواني شديد گسترده است ولي با اين حال در برخي موارد تقريبا راه چاره صفر است ولي در اختلالات شديد رواني باز اين نوع بيماري نسبتا اميدبخش است. اختلالات رواني عمدتا ريشه هاي زيستي- ژنتيكي، اجتماعي و عاطفي دارند. با توجه به سابقه خانوادگي ژنتيك سهم زيادي در اين بيماري دارد.
گاهي افراد زمينه ژنتيكي براي برخي از اختلالات رواني دارند ولي به دليل شرايط مساعد زندگي اين بيماري بروز نمي كند. ولي براي افرادي كه مستعد اختلال ژنتيكي دارد و در شرايط استرس زا مانند فقر، مرگ عزيزان، شكست عشقي، ورشكستگي، از دست دادن شغل و...قرار مي گيرند اين بيماري بروز مي كند و ادامه مي يابد.
يكي از روان پزشكان حاذق اصفهان مي گفت: نسبت به سال هاي قبل من با اين داروهاي جديد معجزه مي كنم قبلا واقعا دستم بسته بود ولي الان بسياري از بيماري ها قابل كنترل هستند و با رشد تكنولوژي و علم اميدواريم كه به زودي ريشه اختلالات و درمان آنها بيش از پيش شناخته شوند.
دارو درماني
در بيماري هاي ژنتيكي دارو درماني نقش مؤثري در درمان دارد. نبايد به دارو يا روان پزشك بد بين شويم و نبايد گوش مان به حرف مردم باشد بايد ببينيم متخصصان براي يك اختلال چه دارويي را تجويز مي كنند. طبيعي است وقتي بيماري مزمن و ريشه دار و شديد باشد نبايد انتظار داشته باشيم سريع به حال و روز اوليه باز گرديم؛ بايد توقع مان از درمان متناسب با امكانات و خدمات پزشكي و مشاوره اي و نوع بيماري باشد.
برخي مي گويند داروهاي روان پزشكي اعتياد آور است ولي اين سخن از نظر علمي مردود است ده ها دسته دارويي داريم و از بين اينها اغلب اعتياد آور نيست. بخشي از آنها تنظيم كننده هورمون ها و گروهي تنظيم كننده ناقل هاي شيميايي بين سلول هاي عصبي و....هستند
بله، گاهي نيز متناسب با نياز بيمار متخصص تشخيص مي دهد از داروهاي آرام بخش استفاده كند. اين طور نيست كه گمان كنيم متخصص متوجه عوارض نيست ولي در كل دارو مانند همه داروهاي جسماني ديگر كه پزشكان تجويز مي كنند فوايد بر عوارض مي چربد.

دارو درماني تا كي؟
خيلي از بيماران و خانواده آنها مي رسند دارو درماني تا كي بايد ادامه داشته باشد.
مدت دارو درماني بستگي به نوع بيماري و شدت و عمق آن و همكاري بيمار و خانواده در درمان دارد. اين امر نيز در بيماري هاي متداول جسماني جريان دارد. شايد شما هم ديده باشيد كه برخي به دليل پركاري يا كم كاري تيروئيد، به دليل مشكلات كبدي، فشار خون، مشكلات قلبي عروقي، سرطان و....مجبور تا آخر عمر دارو مصرف كنند.
اختلالات رواني به تعبير دقيق تر يعني اختلالات ذهني و ذهن هم از شؤون جسم است. متأسفانه در كشور ما هنوز به اين شناخت نرسيده ايم كه براي بدانيم همان گونه كه فرد ممكن است از نظر جسمي بيماري شود ممكن است از نظر ذهني نيز بيمار شوند.
ولي روزي پيامبر ديدند مردم گرد يك نفر جمع شده اند با تعجب پرسيدند چه شده؟ گفتند فردي مبتلا به جنون و يا صرع است و مردم مشغول مشاهده او هستند. پيامبر فرمودند اين فرد بيمار است ولي مجنون كسي است كه با تكبر روي زمين راه مي رود و زندگي فاني دنيا را بر آخرت ماندگار برگزيده است.
ادامه دارد...[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]دينداري و بيماري ها
دوست بزرگوارم
به عنوان يك مشاور به شما مي گويم كه ما قدر نعمت هايي را كه داريم نمي دانيم. شايد خودتان متوجه سهم دينداري تان در كنار آمدن با شرايط را ندانيد وقتي سهم دينداري مشخص مي شود كه خودتان را با بيماراني مقايسه كنيد كه همين اختلال را دارند ولي بي دين و يا بي قيد هستند. اختلال انها به مراتب پيش رفته تر است و آنها خيلي زود اميدشان را از دست مي دهند.
به دليل نقش مؤثر «مذهب و معنويت» در درمان سازمان بهداشت جهاني در سال هاي اخير علنا آنها را به عنوان يك پايه سلامت شناخته است و درمان هاي معنوي و روان درماني هاي متكي به معنويت روز به روز بر تعدادشان در جهان بيشتر مي شود.

دوست بزرگوارم
دين راهنماي ما به سعادت است. يعني كار اصلي دين اين است كه مسير درست و غلط را به ما نشان دهد. شبهات را از ذهن مان بزداييد و به اساسي ترين سؤالات ما ( از كجا آمده ام، چرا آمده ام؟ تا كي و با چه كسي هستم؟ به كجا مي روم و...) را پاسخ دهد. اگر چه ائمه و انبيا الهي عليهم السلام به مناسبت به درمان و طب پرداخته اند ولي رسالت اصلي آنها اين نبوده است. به همين دليل مي بينيم براي درمان مولا علي و امام حسن و ...از پزشكان حاذق نيز كمك مي گرفتند.
در روايني داريم يكي از انبيا الهي بيمار شد. به خداوند رحمان گفت: مي دانم دوا و درمان دست توست بنابراين از تو فقط شفاي خود را مي خواهم. خداوند به او خطاب كرد كه من درمان را در اسباب طبيعي قرار داده ام و اگر از آنها استفاده نكني درمانت نمي كنم.
نيز توصيه كرده اند بيماري خود را از متخصص مخفي نگاه نداريم
داروي تجويزي را براساس نظر متخصص بخوريم.
بنابراين شما هم به دارو درماني ادامه دهيد مطابق نظر متخصص و با قطع آن فرايند درمان را به تأخير نيندازيد.
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]نكات كاربردي
1- دين نقش مهم در اميد و آرامش و سازگاري با شرايط دشواري و معنابخشي به درد و رنج دارد. سازمان بهداشت جهاني به دليل فوايد زياد مذهب خود مبلغ دينداري و معنويت شده است.
2- با اميد و توكل برخدا دارو درماني را براساس نظر متخصص ادامه دهيد و ان شالله كه با رشد علم درمان بهتري نيز كشف شود.
3- انسان ها در زندگي دو روز دنيا به شيوه هاي مختلفي آزمايش مي شوند. گاهي ما تمنا مي كنيم بيماري ديگري را داشته باشيم بلكه بتوانيم راحت تر با ان كنار بياييم ولي خداوند حكمت مطابق با ظرفت ما ما را آزمايش مي كند. وقتي بي تابي كنيم مشكل پيچيده مي شود.
4- بي كاري مادر مفاسد و منشا بيماري و افكار نگران كننده است.
5- يكي از طلاب افسرده شده بود. پزشك به او تجويز كرد كه اگر شغلي نداري برو رايگان براي فردي كار بنايي كن. كار كردن حتي اگر مزدي هم ظاهرا نداشته باشد فوايد زيادي دارد. از جمله تنظم خيالات و افكار و غربال كردن افكار بد.
5- از تنها و انزوا بپرهيزيد. قبول دارم براي فرد افسرده كه ميل به اجتماع ندارد و رغبت به زندگي ندارد اين امر سخت است ولي مبارزه با افسرده براي بيمار اجر دارد و مزد الهي به خاطر تلاش سخت براي درمانش مي برد و طبيعي است هر چه كار پر زحمت باشد اجر بيشتر مي شود.
6. ورزش هاي هوازي را در برنامه زندگي خود بياوريد مانند طناب زدن، پياده روي بين تند و آهسته، دوچرخه سواري،
7- افراد افسرده ميل به سيگار كشيدن دارند ولي بايد دقت كنيم كه آرامش سيگار مقطعي است و به تدريجي تعداد سيگار زياد و زيادتر مي شود و سيگار دروازه ورود به اعتياد به انواع مواد مخدر است و افسردگي را تشديد مي كنند.
8- فعاليت هاي لذت بخش مشروع را در برنامه بياوريد: رفتن به طبيعت، شنا، ديدن فيلم كمدي، خواندن شعر، شنيدن دعاها و مناجات عرفاني كه شما را به وجد بياورد نه اين كه سبب گريه و دلمردگي شود و...
9- ارتباط خودتان را با اين سايت به خصوص بخش مشاوره حفظ كنيد.
10 نماز را شروع كنيد خداوند فرمودند در سختي ها از صبر و نماز كمك بگيريد: واستعينوا بالصبر و الصلاه

[=B Mitra]رهایی از مشکلات[=B Mitra]امام علی(ع) فرمودند راه رهایی از مشکلات دو چیز است؛ چاره اندیشی در صورتی که مسأله چاره داشته باشد و بردباری هنگامی که چاره نداشته باشد.[1] امام کاظم فرمودند سختی و رنج برای فرد بردبار یکی است و برای بی تاب، دوتا.[2]
پی نوشت :
. «إِیاک وَ الْجَزَعَ فَإِنَّهُ یقْطَعُ الاْءَمَلَ، وَ یضْعِفُ الْعَمَلَ، وَ یورِثُ الْهَمَّ، وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمَخْرَجَ فی أَمْرَینِ، فَما کانَتْ لَهُ حیلَةٌ فَالاْءِحْتِیالُ وَ ما لَمْ یکنْ لَهُ حیلَةٌ فَالاْصْطِبارُ»؛: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج82، ص144، ح29.
2 . اَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان ؛ حسن بن علی حرانی، تحف العقول، ص 414.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

در آخر براي سلامتي شما و همه بيماران دعا مي كنيم
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

به اين سخنراني امام خميني گوش دهيد در روز عيدغدير ايراد شده است
اگر چه امام براي معلولان سخن گفته اند ولي سخن تعميم به همه افرادي است كه مشكل دارند و براي ديگران كه از سلامتي برخوردارند لازم است به سهم خود باري از دوش مسلمانان نيازمند (اقتصادي، عاطفي، معنوي، شناختي و...)
[FLV]http://hw4.asset.aparat.com/aparat-video/1fc8dc0bdc35df9be6826a012fcc632e1828884__82273.mp4[/FLV]
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;622840 نوشت:
- يكي از طلاب افسرده شده بود. پزشك به او تجويز كرد كه اگر شغلي نداري برو رايگان براي فردي كار بنايي كن. كار كردن حتي اگر مزدي هم ظاهرا نداشته باشد فوايد زيادي دارد. از جمله تنظم خيالات و افكار و غربال كردن افكار بد.

[/]

بدبخت بیچاره;617228 نوشت:
هم پدر و هم خواهر مادرم بخاطر خودکشی مردند. پدرم هم که کارمند دولت بود بخاطر اختلالات روانی بازنشسته شد.

روانپزشکا که فقط قرصا رو زیاد میکنن که مثل گوشت منجمد بشم و نتونم از جام بلند شم.
روانپزشکا هم که فقط حرف میزنند اما حرفاشون رو من هیچ اثری نداره.

باسلام خدمت شما

دوست عزیز تاپیک لینک زیر را از اول تا آخر مطالعه کنید. تا متوجه شوید چه چیزی از چشم روانپزشکان پنهان است!

ارتباط میان بیماری های روانی و جن همزاد


نگران نباشید مشکل شما راه حل دارد!

موفق باشید

سلام

مشهد امام رضا ع رفتی ؟

ناامید مباش .......

من هر موقه اسم کاربری شما رو میدیم اعصابم خرد میشد

چن بارم به پروفایلتون سر زدم و خواستم نظر بزارم و بگم که این اسمو از روی خودتون بردارید

حالا که حرفاتونو خوندمو دلیل انتخاب اسمتونو فهمیدم دو برابر ناراحت شدم

میخواستم بهتون توصیه کنم که ازدواح کنین ... ولی دیدم اصلا منطقی نیس با این وضعیت الان شما

شما اول باید خودتونو جمع و جور کنین

ایشالا که سلامتیتونو به دست میارید:ok:

سلام. ببخشید اگه حال ندارین میتونین نظرمو نخونین چون شاید غر بزنین ک حرفام کلیشه ایه ولی چون خودم ب شدت ب شدت بهشون اعتقاد دارم واسه شمام مینویسم ...
ببین دوست من مشکلات هیج وقت آدمو از پا نمیندازه اون چیزی ک آدم رو از پا میندازه افکاره آدمه و البته تنهایی هم خیلی خیلی رویه افکار تاثیر میذاره ما ب قول شما بچه مذهبی ها اگه میگیم دین واسمون همه چی هست چون اعتقادمون تفکرات مونو عوض کرده و با یه دید دیگه ای ب دنیا نگاه میکنیم و واسه همین هم افسردگی و این حرفا رو مسخره میدونم بذار واست مثال بزنم ...
من وقتی خواهرم تویه اووووج جوووونی فوت کرد (یه خواهر میگم یه چی میشنوی ها از محبت مون فقط همینو بگم ک تویه کل عمرمون هیچ کدوم مون ب اسم صداش نکردیم و فقط بهش میگفتیم خواهری ) فقط اسم حضرت زینب بود ک تونست منو از پا نندازه وقتی حس میکردم ک شاید یه کم از ناراحتی حضرت زینب ک اونم مثله من خواهر بود رو درک کنم بهم یه قوتی میداد ک فقط خدا میدونه ک چقدر غم خودمو کوچیک میدونستم و دوستام دهن باز مونده بودن ک این چرا اینقد خودشو محکم نگه داشته و نمیدونستن ک کل اون مدت من فقط داشتم با حضرت زینب هم صحبت میشدم ... یه مثال دیگه من خانه دارم یکی از دوستان ب اصطلاح روشنفکر بنده همش غر میزنه ک تویه خونه افسردگی میگیری برو سرکار شما ک درس خونده ای و منم دیگه تیکه کلامم شده کسی ک خدا رو داره افسردگی واسش معنی ای نداره و طی یه عمل ابتکاری یه سری از احادیث در مورد خونه داری و اجری ک میدن رو با یه طراحی زیبا و تزئین اینور اونور خونه چسبوندن تا هم خودم یادم نره هدف ام چی بوده و هم عبرت سایرین بشه ...
و حالا شما ک اومدی ببینی دین چی بهت میگه من کاری ب پیشینه و این حرفا و دولت و این چیزا ندارم تنها چیزی ک شما رو افسرده کرده خودتی چون هرجا رفتی افسردگیت رو تایید کردن خودتم قبول کردی ک پس حتما من افسرده ام ک همه اینجوری باهام رفتار میکنن ولی اونا از قدرت ایمانت خبر ندارن شما حقوق ک داری معاف هم شدی واسه همین دلیلی دیگه واسه زندگی ات نمیبینی درحالی ک همین فکر رو بکن ک شما سرپرست خانوار باشی با همین حالت باید بری کار کنی حالا دولتی نشد آزاد یا هرچیز دیگه اگه اون پولو ازت بگیرن مجبوری بری کار کنی دیگه ... باید فکر خودتو درست کنی فقط و فقط همین ... خدا خیلی دوستت داره ک یه آب باریکه واست گذاشته خدا خیلی دوستت داره ک الان ب جای خودکشی اومدی تویه این سایت و کمک میخوای خدا خیلی دوستت داره ک یه سری تفکرات مذهبی داشتی و وقتی اینجایی یعنی هنوز رهاشون نکردی ... مشکلات میم اش رو برداری میشه شکلات ولی خودت باید برداری ما فقط میتونیم حرف اش رو بزنیم ... گرچه تویه زندگی من شخصه خیلی از این شکلات ها بوده و هست ک دارم باهاشون سر و کله میزنم ... خیلی واست دعا میکنم و موفق باشی دوست خوب من ... یاعلی

سلام ...
افسردگیتون کدام یک از حالات زیر رو داره ...

1- ژنتیکی هستش ( یعنی اینکه پدر یا مادرتون یا عموهاتون اینجوری بودن ) ؟؟؟
2- حادثه مرگ یکی از عزیزانتون بوده ... یا مثلا به عشقتون نرسیدید ؟؟؟
3- بخاطر طرد شدن و دور افتادن از دیگران بوده .... مثلا خواهر برادراتون ازدواج کردن و گذاشتن رفتن ؟؟؟
4- اینکه تا حالا عاشق نشدین ... کسی دوستتون نداشته ؟؟؟ و محبت دیگران رو در درون وجود خودتون احساس نکردین ؟؟؟
5- اینکه در درون زندگیتون احساس امنیت خاطر ندارین و از آینده میترسین و میترسین کار کنین و تشکیل زندگی بدین و به آینده اعتماد ندارین ؟؟؟
6- اضطراب و شیدایی دارید و برخی موقع ها اضطراب باعثه افسردگیتون میشه و برخی موقع ها افسردگی باعث اضطرابتون میشه و جاشونم رو با هم عوض میکنن ؟؟؟
7- احساس درماندگی و بیچارگی میکنین ... یعنی احساس میکنید که راه حل ها رو بلد نیستین و هر چقدر هم که سعی میکنین نمیتونین راه حل رو پیدا کنین ؟؟
8- پدر و مادرتون اینقدر به جایه شما تصمیم گرفتند و اینقدر به جایه شما کارهاتون رو کردند و اینقدر از انجام کارها شما رو ترسوندند که اعتماد به نفس ندارین و هیچ کاری رو نمیتونین به درستی انجام بدین ...

ممنون میشم اگر حالتتون رو بگین ...

سلام. امیدوارم هر کی هر مشکلی داره حل بشه. شاید شما بخاطر اینکه خدا رو حس نمیکنی یا ندیده میگیری به این حال و روز افتادی که بگی میخام خود کشی کنم. با خدا رفیق باش عاشقش باش با تمام وجود مقابلش رکوع وسجده کن از توهمات بیا بیرون. شما چون زیاد فکر کردین یا تلقین کردین به خودتون اینجوری شدین.

آموختن آسان نیست! خستگی هر ان در کمین است.آزرده می شوی احساس شکست میکنی. شک میکنی که رها کنی و بگذری. می خواهی برکنارروی و وانمود کنی که اتفاقی نیفتاده. اما نه! تو بازنده نیستی که یک مبارزی! پیش از انکه برنده باشیم باید بازنده باشیم. باید گاه بگرییم تا بتوانیم روزی بخندیم. اگر پیوسته بکوشی و ایمان داشته باشی در پایان پیروزی از ان تو خواهد بود.:Gol:

حامی;622824 نوشت:
سلام بر شما پرسشگر بسيار محترم
شرايط سخت و دشواري داريد
قبول دارم كنار آمدن با اين بيماري راحت نيست، ولي نسبت به بيماراني كه اين نوع اختلال را دارند فرصت هاي بهتري داريد مانند دينداري، بيمه بودن و تحت تكفل پدر بودن.

سلام

کدام دینداری من دیگه با دینم بیگانه شدم. پدرم هم ژنش منو بدبخت کرده هم خودش.

حامی;622824 نوشت:
يكي از روان پزشكان حاذق اصفهان مي گفت: نسبت به سال هاي قبل من با اين داروهاي جديد معجزه مي كنم قبلا واقعا دستم بسته بود ولي الان بسياري از بيماري ها قابل كنترل هستند و با رشد تكنولوژي و علم اميدواريم كه به زودي ريشه اختلالات و درمان آنها بيش از پيش شناخته شوند.

من خودم راجع به داروهای ساخته شده که جدیدا درست شده از اینترنت کسب اطلاع کرده ام. ظاهر امر این است که مثلا ترشح فلان ماده در مغز افسردگان یا افراد پارانوید بیشتره و فلان دارو این ترشحات اضافی را جذب میکند اما این ظاهر قضیه است و من قبل و بعد از خوردن این داروها فرقی نکردم چون مشکلم سطحی نیست یعنی علت اینکه دیگه نمیخوام زندگی کنم صرفا ژنتیکی نیست بلکه اصولا من به پوچی رسیدم و با روانشناسا و افراد فرهیخته بسیاری راجع به اینکه چرا به پوچی رسیدم صحبت کردم اما به نتیجه ای نرسیدم فقط یادمه یکیشون وقتی دید من نظرم عوض نمیشه گفت تو بهتره یه مدت اصلا فکر نکنی! البته حرف او چاره ساز بود اما بطور موقت.

حامی;622824 نوشت:
برخي مي گويند داروهاي روان پزشكي اعتياد آور است ولي اين سخن از نظر علمي مردود است ده ها دسته دارويي داريم و از بين اينها اغلب اعتياد آور نيست. بخشي از آنها تنظيم كننده هورمون ها و گروهي تنظيم كننده ناقل هاي شيميايي بين سلول هاي عصبي و....هستند
بله، گاهي نيز متناسب با نياز بيمار متخصص تشخيص مي دهد از داروهاي آرام بخش استفاده كند. اين طور نيست كه گمان كنيم متخصص متوجه عوارض نيست ولي در كل دارو مانند همه داروهاي جسماني ديگر كه پزشكان تجويز مي كنند فوايد بر عوارض مي چربد.

برای من همه داروها اعتیادآور است. کلونازپام نخورم نهایت 2 ساعت میتونم بخوابم و بقیه شب رو خارش عصبی میگیرم. فلووکسامین نخورم تنم کهیر میزنه. ریسپریدون نخورم بدلیل اینکه مغزم بهش عادت کرده ناپایداری رفتاری پیدا میکنم و عصبی میشم. اصولا من قبل از خوردن این داروها وضعم بهتر بود و این داروها هیچ کاری برای من نکردند. من نه مشکل خواب داشتم نه ناپایداری رفتاری اما حالا به این داروها وابسته شدم و مجبورم بخورم وگرنه عوارضشون میاد سراغم.

حامی;622824 نوشت:
مدت دارو درماني بستگي به نوع بيماري و شدت و عمق آن و همكاري بيمار و خانواده در درمان دارد. اين امر نيز در بيماري هاي متداول جسماني جريان دارد. شايد شما هم ديده باشيد كه برخي به دليل پركاري يا كم كاري تيروئيد، به دليل مشكلات كبدي، فشار خون، مشكلات قلبي عروقي، سرطان و....مجبور تا آخر عمر دارو مصرف كنند.

من که دارو مصرف کردم این داروها کاری برام نکرده و به اندازه کافی هم صبر کردم و تنها راه حل موجود برای روانپزشکا و روانشناسا در مورد من این است که دوز داروهام رو ببرن بالا تا مثل گوشت منجمد بشم یا مثل الان حبسم کنند.

حامی;622836 نوشت:
به عنوان يك مشاور به شما مي گويم كه ما قدر نعمت هايي را كه داريم نمي دانيم. شايد خودتان متوجه سهم دينداري تان در كنار آمدن با شرايط را ندانيد وقتي سهم دينداري مشخص مي شود كه خودتان را با بيماراني مقايسه كنيد كه همين اختلال را دارند ولي بي دين و يا بي قيد هستند. اختلال انها به مراتب پيش رفته تر است و آنها خيلي زود اميدشان را از دست مي دهند.
به دليل نقش مؤثر «مذهب و معنويت» در درمان سازمان بهداشت جهاني در سال هاي اخير علنا آنها را به عنوان يك پايه سلامت شناخته است و درمان هاي معنوي و روان درماني هاي متكي به معنويت روز به روز بر تعدادشان در جهان بيشتر مي شود.

من به اندازه کافی نماز خواندم و راز و نیاز کردم ولی نتیجه ای حاصل نشد. شاید نسبت به دینم بدبین شده باشم اما شک ندارم که نیرویی ماوراالطبیعی هست ولی نمیدونم چرا با من لج کرده! اتفاقاتی برای من رخ داده که اگر به یک مادی گرا بگم به بودن ماورای ماده ایمان پیدا میکنه به شرط اینکه صداقت منو قبول کنه.

حامی;622836 نوشت:
دين راهنماي ما به سعادت است. يعني كار اصلي دين اين است كه مسير درست و غلط را به ما نشان دهد. شبهات را از ذهن مان بزداييد و به اساسي ترين سؤالات ما ( از كجا آمده ام، چرا آمده ام؟ تا كي و با چه كسي هستم؟ به كجا مي روم و...) را پاسخ دهد.

دین جواب خوبی به سوالات من نداده و من بهش بدبینم و دینم را خالی از ایراد و اشکال نمیدانم.

حامی;622836 نوشت:
توصيه كرده اند بيماري خود را از متخصص مخفي نگاه نداريم
داروي تجويزي را براساس نظر متخصص بخوريم.
بنابراين شما هم به دارو درماني ادامه دهيد مطابق نظر متخصص و با قطع آن فرايند درمان را به تأخير نيندازيد.

من 3 ماه هست که دوز فلووکسامین را یک سوم و ریسپریدون رو نصف کردم. اگر میتونستم قطعشون میکردم اما همانطور که قبلا گفتم نمیتوانم چون عوارض داره. اگر این داروها میخواستن کاری کنن تو 2 سال میکردن. الانم که دوز داروهام رو کم کردم وضعم فرقی نکرده.

حامی;622840 نوشت:
3- انسان ها در زندگي دو روز دنيا به شيوه هاي مختلفي آزمايش مي شوند. گاهي ما تمنا مي كنيم بيماري ديگري را داشته باشيم بلكه بتوانيم راحت تر با ان كنار بياييم ولي خداوند حكمت مطابق با ظرفت ما ما را آزمايش مي كند. وقتي بي تابي كنيم مشكل پيچيده مي شود.

هر آزمایشی که بود تا الان باید تموم میشد.

حامی;622840 نوشت:
4- بي كاري مادر مفاسد و منشا بيماري و افكار نگران كننده است.
5- يكي از طلاب افسرده شده بود. پزشك به او تجويز كرد كه اگر شغلي نداري برو رايگان براي فردي كار بنايي كن. كار كردن حتي اگر مزدي هم ظاهرا نداشته باشد فوايد زيادي دارد. از جمله تنظم خيالات و افكار و غربال كردن افكار بد.

من که نیازی به کار احساس نمیکنم و تا وقتی که به مرگ فکر میکنم کار برام بی معنیه چون وجود کار هم برای من کاری نخواهد کرد چون نه به دنبال پولم نه به دنبال ازدواج نه احساس مسئولیت دارم نسبت به اطرافیانم چون هیچ حس خوبی نسبت به خانواده ام ندارم و با توجه به ویژگی هایی که دارم و پرونده روانیی که دارم که نمیتونم راجع بهش صحبت کنم اصولا کاری را نمیتوانم انجام دهم وگرنه خیال کردید دولت به راحتی به کسی پول میده!

حامی;622840 نوشت:
5- از تنها و انزوا بپرهيزيد.

دوستی دیگه ندارم چون به قول استاد یساری "هیچکسی شریک غصه و غم نمیشه"!

حامی;622840 نوشت:
6. ورزش هاي هوازي را در برنامه زندگي خود بياوريد مانند طناب زدن، پياده روي بين تند و آهسته، دوچرخه سواري،

تو این هوای آلوده تهران که ورزش هوازی نتیجه عکس میده و منم که حبسم! شاید یک ترد میلی خریدیم.

حامی;622840 نوشت:
7- افراد افسرده ميل به سيگار كشيدن دارند ولي بايد دقت كنيم كه آرامش سيگار مقطعي است و به تدريجي تعداد سيگار زياد و زيادتر مي شود و سيگار دروازه ورود به اعتياد به انواع مواد مخدر است و افسردگي را تشديد مي كنند.

من که به بابام نگاه میکنم میفهمم که مصرف کردن اینجور چیزا آخرش چیه پس مطمئن باشید سمتش نمیرم.

حامی;622840 نوشت:
8- فعاليت هاي لذت بخش مشروع را در برنامه بياوريد: رفتن به طبيعت، شنا، ديدن فيلم كمدي، خواندن شعر، شنيدن دعاها و مناجات عرفاني كه شما را به وجد بياورد نه اين كه سبب گريه و دلمردگي شود و...

هرچی که حال بده حرامه ولی لذت های مشروع و غیر مشروع برای من فرقی نمیکنه چون حال و حوصله هیچکدومشون رو ندارم!

شوخ;622848 نوشت:
باسلام خدمت شما

دوست عزیز تاپیک لینک زیر را از اول تا آخر مطالعه کنید. تا متوجه شوید چه چیزی از چشم روانپزشکان پنهان است!

ارتباط میان بیماری های روانی و جن همزاد

نگران نباشید مشکل شما راه حل دارد!

سلام

تا اونجایی که من میدونم چون ملاک من در اسلام فقط قرآن هست در قرآن هم گفته شده هیچکس هیچ تسلطی بر روی دیگری ندارد و کار شیطان هم که فقط تحریک کردنه. حسود هم اطراف من زیاد بوده اگر هم کسی منو طلسم کرده باشه باز هم چون خدا تو قرآن گفته اینجور کارا بدون اذن او عملی نمیشه پس یا خدا اجازه نداده یا اگرم داده باشه من تا اونجایی که یادمه نماز خواندم و راز و نیاز کردم و دعاهای مربوط به باطل کردن سحر هم خوندم هرچند که من بعید میدانم چیزی در کار باشه چون من از بچگی مشکل دار بودم ولی الان نمود عینی پیدا کرده. به همزاد و اینجور چیزا هم اعتقاد ندارم.

خیر البریه;622898 نوشت:
سلام

مشهد امام رضا ع رفتی ؟

ناامید مباش .......

سلام

من همه چی رو از خود خدا میخوام. این نظر منه و نظر هرکس هم حداقل برای خودش محترمه.

Miss Chadoriii;622900 نوشت:
من هر موقه اسم کاربری شما رو میدیم اعصابم خرد میشد

چن بارم به پروفایلتون سر زدم و خواستم نظر بزارم و بگم که این اسمو از روی خودتون بردارید

حالا که حرفاتونو خوندمو دلیل انتخاب اسمتونو فهمیدم دو برابر ناراحت شدم

شک نکنید که من خود بدبخت بیچاره ام!

Miss Chadoriii;622900 نوشت:
میخواستم بهتون توصیه کنم که ازدواح کنین ... ولی دیدم اصلا منطقی نیس با این وضعیت الان شما

شما اول باید خودتونو جمع و جور کنین

خودتون جواب خودتونو دادید!

Miss Chadoriii;622900 نوشت:
ایشالا که سلامتیتونو به دست میارید

بعید میدونم!

سلام جناب بدبخت بیچاره ...

به قول یه روانشناس بزرگ ... ایشون میگفت اگر یه مرد چلاق قهرمان دو میدانی نشه ... فقط یک نفر مقصر هست و اون هم خودش هست ...

مردی رو میشناختم که نمیتونست بخوابه .... دستگاه عصبیش به هم ریخته بود ... و ایشون فرم بخصوصی از ریلکسیشن رو برای خودش ابدا کرده بود و اونجوری زندگیش رو میکرد .

مردی رو در درون تلویزیون دیدم که در پینگ پونگ قهرمان شده بود ایشون دست نداشتند ... و راکت پینگ پونگ رو در دهانشون میگرفتند ....

من خودم شادی و احساس شادی و اراده رو شبیه سازی میکنم ... من هیچ اراده ای ندارم ... تنها از شبیه ساز اون استفاده میکنم .

و ...

تمام پستتون رو خوندم ...
قطعا و قطعا و قطعا مریضی افسردگی درمان داره ... کافی هست یک دختر بهتون یک لبخند بزنه و عاشقش بشین ... کافی هست مزه رو پاهاتون ایستادن رو درک کنین ...

میدونی ...
روانشناسان همیشه یه اصطلاح دارند میگن ... مریضهای افسرده فکر میکنند که میتونند خودشون رو درمان کنند ولی نمیتونند ... چون افسردگی قسمتهایی از مغز رو به شدت فعال میکنه ... و اون اشخاص فکر میکنند که با صرف انرژی بیشتر میتونند نتیجه بگیرنمد در حالیکه یک مریض افسرده نیاز به تمرکز فکری ... انسجام فکری ... آرامش و ... داره ...

من هم چند تا بهتون پیشنهاد میکنم ...

1- اگر میتونین نمازهاتون رو بخونید .
2- در رخت خواب میرین ... یه دستمال رو به گلاب آغشته کنید و کنار بینیتون بزارین و خواب آرامش بخشی رو داشته باشین .
3- به فقیر ها کمک کنین .
4- برای اینکه خوب بشین عجله نکنین ... مریضی شما با عجله کردن و فعال شدن بیش از اندازه مغزتون رابطه مستقیم داره ... مغزتون رو آرروم کنین ...

و یک آزمایش ...
سالیان پیش روانشناسان کانادایی یک آزمایشی رو بر رویه سگ ها انجام دادند ... آزمایش به این صورت بود که سگهایی رو از نژادهای متفاوتی در درون اتاقی که کف اون خیس بود قرار دادند و توسط کف اتاق شوک الکتریکی به سگها دادند ... سگها بالا و پائین میپریدند ... ورجه وورجه میکردند و احساس میکردند که نمیتونند از شوک الکترکی فرار کنند ... بنابراین تسلیم درد میشدند و بدبختی و بیچارگی رو یاد میگرفتند و بر رویه زمین دراز میکشیدند و شوک همینجوری به اونها اعمال میشد ...

بعدش روانشناسان این سگها رو علامت گذاری کردند ... و با تعدادی سگ جدید در درون یک محوطه باز اونها رو قرار دادند ... محوطه ای که دیوار نداشت ... سپس به سگها از طریق کف محوطه شوک الکتریکی دادند ...

نتیجه ...
سگهایی که بدبختی و بیچارگی رو یاد گرفته بودند ... نمیتوانستند فرار کنند ... پذیرفته بودند که زور شوک الکتریکی بالا تر از قدرت آنهاست و تا شوک الکتریکی شروع میشد خودشون رو به زمین میزدند و شوک مداوم رویه اونها اثر میگذاشت ...
ولی سگهایی که بدبختی و بیچارگی رو یاد نگرفته بودند از محوطه فرار میکردند و خودشون رو به حایه امن میرسودند ...

و با اینکه سگهای مورد آزمایش میدیند که برخحی از سگها از محلکه گریخته اند و سگ حیوان بسیار باهوش هست ... اما یاد گرفته بود که او با دیگران فرق داره .... او بدبخت بیچاره هست ...

با عرض معذرت ...
مغز شما بدبختی و بیچارگی رو یاد گرفته ... شما به این نتیجه رسیدین که هر مشگل و بدبختی که جلوتون میبینین باید بشینین رو زمین و اجازه بدین شوک الکرتیکی اون مساله شما رو خورد کنه ...

در مورد دارهاتون ...
تنها یک چیز رو میدونم ... دکتر شما خیلی بدکاری کرده به همین راحتی چند مدل قرص رو با دزهای متفاوت به شما داده ... قرصهای رواندرمانی وقتی با هم اثر میکنند به ناگاه اثرشون لوگاریتمی بالا میره ...

مثلا اگر کسی دیازپام بخوره ... یکم آرامش پیدا میکنه ...
اگر کسی اگزازپام بخوره ... یکم آرامش پیدا میکنه ...

ولی مثلا اگر کسی دیازپام و اگزازپام و ... رو با هم بخوره ... بیهوش میشه ... یا اینکه میره به کما ...

اثرات جانبی چنین داروهایی هم به همین راحتی نیست ... معلوم نمیشه این داروها به صورته ترکیبی با هم چه تاثیری میتونن بزارن ...

حتما حتما حتما پیش یک روانشناس خبره برین ...و با زندگیتون مربوط میشه ...

در نهایت امیدوارم که حالتون زودتر خوب بشه ... ولی باید خودتون بخواین ... اونجاهایی که مغزتون آسیب خورده ... براش شبیه ساز درست کنین ... بعضی جاها آدم باید یه طناب رو در تاریکی دستش بگیره و دنبالش کنه ...

منم خیلی موقع ها این کار رو کردم ... اینقدر از اراده ام استفاده کردم که الان اراده کرای رو ندارم ...

ولی اونو برای خودم شبیه سازی کردم ... میگم آدمهای با اراده اینجوری کار میکنن ...

من حافظه ام اصلا خوب نیست ...

مطالبی رو که احساس میکنم یادم میره برای خودم فلش کارت درست کردم و هر چند وقت یک بار مرورشون میکنم ... الان صدها فلش کارت در مورد مسائل مختلف دارم ...

و ...

زندگی جذابیتش به همینه ...

مشگلات رو حل کردن ...

جزیره مجنون;622971 نوشت:
سلام. ببخشید اگه حال ندارین میتونین نظرمو نخونین چون شاید غر بزنین ک حرفام کلیشه ایه ولی چون خودم ب شدت ب شدت بهشون اعتقاد دارم واسه شمام مینویسم ...
ببین دوست من مشکلات هیج وقت آدمو از پا نمیندازه اون چیزی ک آدم رو از پا میندازه افکاره آدمه و البته تنهایی هم خیلی خیلی رویه افکار تاثیر میذاره ما ب قول شما بچه مذهبی ها اگه میگیم دین واسمون همه چی هست چون اعتقادمون تفکرات مونو عوض کرده و با یه دید دیگه ای ب دنیا نگاه میکنیم و واسه همین هم افسردگی و این حرفا رو مسخره میدونم بذار واست مثال بزنم ...
من وقتی خواهرم تویه اووووج جوووونی فوت کرد (یه خواهر میگم یه چی میشنوی ها از محبت مون فقط همینو بگم ک تویه کل عمرمون هیچ کدوم مون ب اسم صداش نکردیم و فقط بهش میگفتیم خواهری ) فقط اسم حضرت زینب بود ک تونست منو از پا نندازه وقتی حس میکردم ک شاید یه کم از ناراحتی حضرت زینب ک اونم مثله من خواهر بود رو درک کنم بهم یه قوتی میداد ک فقط خدا میدونه ک چقدر غم خودمو کوچیک میدونستم و دوستام دهن باز مونده بودن ک این چرا اینقد خودشو محکم نگه داشته و نمیدونستن ک کل اون مدت من فقط داشتم با حضرت زینب هم صحبت میشدم ... یه مثال دیگه من خانه دارم یکی از دوستان ب اصطلاح روشنفکر بنده همش غر میزنه ک تویه خونه افسردگی میگیری برو سرکار شما ک درس خونده ای و منم دیگه تیکه کلامم شده کسی ک خدا رو داره افسردگی واسش معنی ای نداره و طی یه عمل ابتکاری یه سری از احادیث در مورد خونه داری و اجری ک میدن رو با یه طراحی زیبا و تزئین اینور اونور خونه چسبوندن تا هم خودم یادم نره هدف ام چی بوده و هم عبرت سایرین بشه ...
و حالا شما ک اومدی ببینی دین چی بهت میگه من کاری ب پیشینه و این حرفا و دولت و این چیزا ندارم تنها چیزی ک شما رو افسرده کرده خودتی چون هرجا رفتی افسردگیت رو تایید کردن خودتم قبول کردی ک پس حتما من افسرده ام ک همه اینجوری باهام رفتار میکنن ولی اونا از قدرت ایمانت خبر ندارن شما حقوق ک داری معاف هم شدی واسه همین دلیلی دیگه واسه زندگی ات نمیبینی درحالی ک همین فکر رو بکن ک شما سرپرست خانوار باشی با همین حالت باید بری کار کنی حالا دولتی نشد آزاد یا هرچیز دیگه اگه اون پولو ازت بگیرن مجبوری بری کار کنی دیگه ... باید فکر خودتو درست کنی فقط و فقط همین ... خدا خیلی دوستت داره ک یه آب باریکه واست گذاشته خدا خیلی دوستت داره ک الان ب جای خودکشی اومدی تویه این سایت و کمک میخوای خدا خیلی دوستت داره ک یه سری تفکرات مذهبی داشتی و وقتی اینجایی یعنی هنوز رهاشون نکردی ... مشکلات میم اش رو برداری میشه شکلات ولی خودت باید برداری ما فقط میتونیم حرف اش رو بزنیم ... گرچه تویه زندگی من شخصه خیلی از این شکلات ها بوده و هست ک دارم باهاشون سر و کله میزنم ... خیلی واست دعا میکنم و موفق باشی دوست خوب من ... یاعلی

سلام

1-من یک کلام نمیخوام دیگه زندگی کنم الان هم جوان هستم ولی باقی عمر برام بی معناست این هم باعث شده که بهم بگن افسرده در صورتی که من خودم رو افسرده نمیدونم و اون کلمه افسرده در عنوان تاپیک رو ارجاع دهنده محترم نوشته اند که بنده به آن اعتقادی ندارم. من چیز خنده داری رو میبینم یا میشنوم میخندم ولی همون لحظه اگه بهم بگن بیا این 100 متر ارتفاع میپری پایین؟! منم میگم آره! پس من قبول ندارم که افسرده ام.

2-من خواستم نظر دین رو از علمای دین و دینداران بپرسم پس اومدم تو این تالار گفتگو وگرنه خودم سابقا دیندار بودم اما مطمئنم که دین دردی از من دوا نمیکنه حتی اگه تاکید کنه با خودکشی میرم جهنم چون اولا این استدلال را منطقی نمیبینم دوما به جبر اعتقاد دارم و بهشت و جهنم رو مردود میدونم سوما در مرگ گشایش میبینم یعنی به جواب سوالاتم میرسم.

3-من پول که هیچی آب و غذا هم اگه میتونستم نمیخوردم که بمیرم یک بار هم که بستری بودم همین کار رو کردم ولی وقتی دیدم به زور از راه دماغ بهم آب و غذا میدن دیدم نتیجه ای نمیگیرم پس بیخیال اینجوری خودکشی کردن شدم! نسبت به اطرافیانم هم احساس مسئولیت نمیکنم هرچند که همه اطرافیان من بلدن پول دربیارن.

مارینر;622984 نوشت:
سلام ...
افسردگیتون کدام یک از حالات زیر رو داره ...

1- ژنتیکی هستش ( یعنی اینکه پدر یا مادرتون یا عموهاتون اینجوری بودن ) ؟؟؟
2- حادثه مرگ یکی از عزیزانتون بوده ... یا مثلا به عشقتون نرسیدید ؟؟؟
3- بخاطر طرد شدن و دور افتادن از دیگران بوده .... مثلا خواهر برادراتون ازدواج کردن و گذاشتن رفتن ؟؟؟
4- اینکه تا حالا عاشق نشدین ... کسی دوستتون نداشته ؟؟؟ و محبت دیگران رو در درون وجود خودتون احساس نکردین ؟؟؟
5- اینکه در درون زندگیتون احساس امنیت خاطر ندارین و از آینده میترسین و میترسین کار کنین و تشکیل زندگی بدین و به آینده اعتماد ندارین ؟؟؟
6- اضطراب و شیدایی دارید و برخی موقع ها اضطراب باعثه افسردگیتون میشه و برخی موقع ها افسردگی باعث اضطرابتون میشه و جاشونم رو با هم عوض میکنن ؟؟؟
7- احساس درماندگی و بیچارگی میکنین ... یعنی احساس میکنید که راه حل ها رو بلد نیستین و هر چقدر هم که سعی میکنین نمیتونین راه حل رو پیدا کنین ؟؟
8- پدر و مادرتون اینقدر به جایه شما تصمیم گرفتند و اینقدر به جایه شما کارهاتون رو کردند و اینقدر از انجام کارها شما رو ترسوندند که اعتماد به نفس ندارین و هیچ کاری رو نمیتونین به درستی انجام بدین ...

ممنون میشم اگر حالتتون رو بگین ...

سلام

من خودم رو افسرده نمیدونم اما به سوالات شما جواب میدم:

1-بله. پدر و خواهر مادرم بخاطر خودکشی مردن.
2-شکست عشقی که خوردم اما فراموشش کردم و اون الان اصلا مطرح نیست.
3-از طرف خانواده ام طرد نشدم اما بخاطر حسودی دیگران همیشه به نوعی طرد شدم اما باهاش کنار اومدم.
4-مطمئنم که هیچ کس از من خوشش نمیاد شاید خانواده ام اینطور نباشن ولی کلا نظر دیگران برام مهم نیست.
5-هم از آینده میترسم هم هیچ امیدی به آن ندارم هم اعتمادی به آینده ندارم.
6-افسردگی که گفتم ندارم ولی اضطراب زیاد دارم و اصولا هر چیزی که منو از آرامشم دربیاره منو مضطرب میکنه و اعصابمو خورد میکنه.
7-راه حلی جز مرگ نمیبینم.
8-اعتماد به نفسم صفر هست.

سلام.

اگه عمیقا به این خودکشی های نافرجامت فکر کنی ، میفهمی خدا کیه ، خودت کی هستی و ارزشت پیش خدا چقدره..............

بدبخت بیچاره;623301 نوشت:
سلام

من خودم رو افسرده نمیدونم اما به سوالات شما جواب میدم:

1-بله. پدر و خواهر مادرم بخاطر خودکشی مردن.
2-شکست عشقی که خوردم اما فراموشش کردم و اون الان اصلا مطرح نیست.
3-از طرف خانواده ام طرد نشدم اما بخاطر حسودی دیگران همیشه به نوعی طرد شدم اما باهاش کنار اومدم.
4-مطمئنم که هیچ کس از من خوشش نمیاد شاید خانواده ام اینطور نباشن ولی کلا نظر دیگران برام مهم نیست.
5-هم از آینده میترسم هم هیچ امیدی به آن ندارم هم اعتمادی به آینده ندارم.
6-افسردگی که گفتم ندارم ولی اضطراب زیاد دارم و اصولا هر چیزی که منو از آرامشم دربیاره منو مضطرب میکنه و اعصابمو خورد میکنه.
7-راه حلی جز مرگ نمیبینم.
8-اعتماد به نفسم صفر هست.

یکم آرروم باش ...
بزار من یکم از خودم برات بگم ...
منم یه زمانی به دنبال خودکشی بودم .... هنوزم هر چند وقت یک بار افکارش میاد سراغم .... افسردگی همینجوریه دیگه خودت که میدونی ...

ولی از خوده عمل خودکشی بدم اومد ... میدونستم که راحت میشم و مشگلاتم حل میشن ... وی با خودم گفتم اون زمینی که میخوام روش خودکشی کنم رو کثیف میکنم ... و اون هوایی که توش تنفس کردم رو ...

بعدش با خودم گفتم من از این بدن رخت میبندم و میزارم میرم .... من دیگه این بدن رو به امون خودش رها میکنم ...

و بعدش ...

این چیزها رو برات گفتم که بدونی منم اینجوری بودم ... میتونم بهت قول بدم که وقتی داری از خیابون رد میشی چپ و راست رو نگاه نمیکنی و میگی بزار یکی منو بزنه و بره ...

دوست دارم یه کم رو افکارت فکر کنی ... منم این شرایط رو داشتم ... و الان خو خیلی بهتر شدم ...

اگر خواستی با هم کمی نظراتمون رو رد و بدل کنیم و تجربیاتم رو بهت بگم بهم بگو تا بتونیم ادامه بدیم ...

افسردگی همش یه مشگل در درون کروموزون 18 هستش یک اختلال ... یعنی آدمی مثله شما نمیتونه از پسه یه اختلال بر بیاد ...

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

جزیره مجنون;622971 نوشت:
من وقتی خواهرم تویه اووووج جوووونی فوت کرد (یه خواهر میگم یه چی میشنوی ها از محبت مون فقط همینو بگم ک تویه کل عمرمون هیچ کدوم مون ب اسم صداش نکردیم و فقط بهش میگفتیم خواهری ) فقط اسم حضرت زینب بود ک تونست منو از پا نندازه وقتی حس میکردم ک شاید یه کم از ناراحتی حضرت زینب ک اونم مثله من خواهر بود رو درک کنم بهم یه قوتی میداد ک فقط خدا میدونه ک چقدر غم خودمو کوچیک میدونستم و دوستام دهن باز مونده بودن ک این چرا اینقد خودشو محکم نگه داشته و نمیدونستن ک کل اون مدت من فقط داشتم با حضرت زینب هم صحبت میشدم ...

سلام بر شما
خوشا به سعادت شما به اين باور عميق
به نظرم خود اين صبوري را مي توانيد در قالب يك داستان كوتاه آموزنده بنويسيد تا امثال من از تجربه ديني شما بهره ببرند[/]

مارینر;623307 نوشت:
بعدش با خودم گفتم من از این بدن رخت میبندم و میزارم میرم

من اگه مطمئن بودم مرگ یا پایان کاره یا بعدش جاودانگی هست به خودکشی فکر نمیکردم ولی یک چیزی رفته تو مخم که میگه شاید بعد از مرگ همین زندگیی که داشتی رو دوباره تکرار میکنی و من دوست دارم همین 24 سال رو تکرار کنم چون امیدی به آینده ندارم.

توضیح=اینکه من میگم زندگیم رو دوباره تکرار میکنم بر اساس این فرضیه میگم که بعد از انفجار بزرگ روزی عالم به حالت سکون میرسه و بعد شروع به جمع شدن میکنه (تا اینجاش که یک فرضیه علمی بود) بعد هم انفجار بزرگ تکرار میشه و زندگی من همانطور که قبلا بود تکرار میشه چه بینهایت قبل چه بینهایت بعد چون زمان ابتدا و انتها نداره (اینها در ذهن خودم هست)

خوب ...

مساله اول که گفتین پدر و خواهر مادرتون به خاطره خودکشی فوت نمودند ...

بزارین مساله اثر تاثیر گذاری ژنتیک در درون افسردگی رو براتون توضیح بدم ...

آقای بدبخت بیچاره اینجوری نیست که هر کسی که پدر یا مادر یا هر دوشون افسردگی داشته باشند خودش هم افسردگی بگیره ... ژنتیک صحبت از استعداد میکنه ...

شما استعداد افسردگی دارید و این مساله با اینکه شما افسردگی داشته باشین کاملا متفاوت هستش ...

بزارین براتون یه مثال بزنم ...

فرض کنین که شما یک باغ دارین ... این باغ یک چاه داره ... و در درون این چاه یه غول زشته غول پیکر هست که هر چند وقت یک بار از درون چاه میاد بیرون و شما رو در آغوش میگیره و شما مجبور هستین باهاش برقصین ...

خوب ...
شما میتونین دو تا کار بکنین ...

یکی اینکه بی خیال باشین ... و هر چند وقت یک بار آقا عوله از درون چاه بیاد بیرون و شما باهاش برقصین و بد بو بشین و زشت بشین و افسرده بشین ...

و راه دیگه هم این هستش که آقا غوله وقتی رفت در درون چاه ...
چاه رو دربش رو مهر و موم کنین ... روش بتون بریزین ...

آقا غوله همیشه باهاتون هست ... همیشه نعره هاش از درون چاه شنیده میشه ... ولی شما ابزارهایی رو اندیشه کردین که همیشه آقا غوله رو در درون چاه نگهش میدارین و نمیزارین بیاد بیرون ...

افسردگی که مدلش ژنتیکی باشه مدلش مانند همین مثال باغ و آقا غوله هست ...
شما در درون ضمیرتون یک غول زشت و سیاه جهره دارین ... هر چند وقت یحک بار میاد بیرون و شروع میکنه جنگولک بازی ...

خوب شما باید نقطه ضعف هایه این آقا غوله رو بشناسین ..
باید بفهمین چجوری خوابش بکنین ...
باید یاد بگیرین چجوری براش شعر بخونین ...
باید یاد بگیرین چجوری باهاش مهربان باشین ...
باید یاد بگیرین چجوری وقتتون رو بهش ندین و بهش بگیرن برو تو چاه بخواب بعدا میام سراغت ...

خوب منم ژنتیکی مشگل افسردگی دارم ...

ولی باور کنین میشه حلاش کرد ... فقط باید غوله خودتون رو بشناسیدش ...

بدبخت بیچاره;617228 نوشت:
من 24 ساله هستم ولی امیدی به ادامه زندگی ندارم
سلام..منم 24 سالمه کلی زجر کشیدم در زندگی... اما من ترجیح میدم بجای خودکشی...یه کار غیر قابل باور کنم...بخودت بگو من که می خوام خودکشی کنم...لااقل کارایی که همیشه می ترسیدم رو انجام بدم یا اینکه کاری انجام بدم که کسی تا حالا جراتشو پیدا نکرده انجام بده...خلاصه مثال گفتما...کلا خودکشی خوب نیست...جدا خواهر پدر مادرت سه تایی خودکشی کردن...اگه میشه دقیق شرح بده چگونه سر چی مگه میشه...در یه خانواده انقدر راحت خودکشی رسم باشه:Moteajeb!: کسی باور نمی کنه انقدر سنگینه...اخه مگه چه مصیبتی بوده که همگی خودکشی کردید...الان با کی زندگی میکنی...زندگی دو روزه...امروز فردا...امروز همین دنیاست و فردا قیامته چشم بهم بذاری فردا میاد

بدبخت بیچاره;617228 نوشت:
من 24 ساله هستم ولی امیدی به ادامه زندگی ندارم. از بچگی اهل نماز بودم ولی امید و انگیزه و هدف خاصی نداشتم. شاید بگید این حرفا برای کودک زوده ولی من وقتی به سنین جوانی رسیدم هم امید و انگیزه و هدف خاصی پیدا نکردم.

دیپلم گرفتم بعد پیش دانشگاهی بعد رفتم دانشگاه اون هم رشته ای که بهش علاقه داشتم ولی به مرور زمان من انگیزه ای برای ادامه تحصیل پیدا نکردم و نیمه کاره دانشگاه را رها کردم.

من از دوران جوانی به بعد برای خودم هدفگذاری نکردم چون نیازی به هدفگذاری احساس نکردم. هیچ امیدی به آینده ندارم. از بچگی بیش از حد ساکت و بی خاصیت بودم.

دانشگاه برام بی ارزش شد و رهاش کردم. ازدواج و تشکیل خانواده هم برام بی معنیه. 2 سال هست که بعد از رهایی دانشگاه خونه نشین شدم و در این مدت هم پیش چند روانپزشک و روانشناس رفتم و چند بار بستری شدم و 12 بار شوک گرفتم ولی مشکلم حل نشد. چند اقدام ناموفق خودکشی هم داشتم تو این 2 سال سابقه ژنتیکیش رو هم دارم چرا که هم پدر و هم خواهر مادرم بخاطر خودکشی مردند. پدرم هم که کارمند دولت بود بخاطر اختلالات روانی بازنشسته شد.

روانپزشکا که فقط قرصا رو زیاد میکنن که مثل گوشت منجمد بشم و نتونم از جام بلند شم. روانپزشکا هم که فقط حرف میزنند اما حرفاشون رو من هیچ اثری نداره. انقدر هم بیماریم جدی هست که هم سربازی رو معاف شدم هم دولت اجازه داده که حقوق پدرم بعد از مرگش به من برسه.

حال و حوصله هیچی رو ندارم و زمان هم برام دیر میگذره و حال ندارم مثلا 50 سال دیگه عمر کنم بعد بمیرم و اگر فرصت پیدا کنم قطعا دوباره اقدام به خودکشی میکنم برای همین هم تو خونه حبسم کردن. تنها راهی که به ذهنم میرسه همینه چون به اندازه کافی با خدا راز و نیاز کردم که منو بکشه و الان خیلی وقته که نماز نمیخونم.

اگه واقعا خدایی باشه من بنده بدی برای اون نبودم و حقم این نبوده که الان به این روز بیفتم. اعتقاداتم رو دارم از دست میدم چون میبینم که دنیا خیلی خشک و بی روح با من رفتار میکنه و این وسط خدایی نمیبینم که من رو نجات بده و راه نجاتی هم جز مرگ برای خودم نمیبینم.

فقط این تاپیک رو زدم که ببینم شما دینداران که میگویید دین فکر همه جا رو کرده ببینم آیا راه حلی برای وضعیت من داره؟!


سلام علیکم،

احتمالاً اولین چیزی که دین بهتون می‌گه انجام بدید اینه که اسم کاربریتون رو عوض کنید! در صدر اسلام این یکی از دستورات اسلام بود که اسم‌های بدی که روی خودشان یا بچه‌هایشان گذاشته بودند را عوض کنند ...

نکته‌ی بعدی اینکه اگر هدفی در زندگی ندارید لذات زندگی را به خودتان بچشانید ... ساده‌ترین ولی شاید یکی از مؤثرترین لذات زندگی هم استشمام بوی خوش است و این استعمال بوی خوش هم یکی دیگر از دستورات اسلام است و مثلاً داریم که برای آقایان زیر بینی را عطر زدن سنت است، پیشنهادی که سرکار مارینر در همین راستا بهتان دادند خیلی می‌تواند مؤثر باشد، بخصوص که از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله روایت شده است که هر کس می‌خواهد بوی مرا استشمام کند گل سرخ (محمدی) را ببوید و گلاب هم که از همین گل گرفته شده است ...

نکته‌ی بعدی اینکه شما در زندگی یک هدف دارید و آن خودکشی است ... چرا چنین هدفی دارید؟ آیا چون هدف دیگری ندارید؟ زندگی پوچ است خوب باشد ... خسته شده‌اید خودتان را سرگرم کنید چرا حتماً میخواهید مجلس را ترک کنید؟ مجلس را ترک کنید که کجا بروید؟ در نوشته‌هایتان نوشته‌اید که الآن جبرگرا هستید و به بهشت و جهنم اعتقادی ندارید یا به آن اطمینانی ندارید و برایتان مهم نیست اگر جهنم هم ببرندتان ... خوب برایتان هیچ چیزی مهم نیست این مهم هست که آیا دارید راست می‌گویید یا نه؟ از کسی که شما را در اتاق حبس کرده بخواهید که خودش یک شعله‌ی شمع را بگیرد زیر دستتان ببینید چقدر تحملش می‌کنید! تحمل دردتان چقدر هست؟ تحمل گرسنگی‌اتان که خوب بود تحمل دردتان هم همانقدر خوب است؟ اگر باشد این نشان می‌دهد که تنها هدفی که دارید که همان خودکشی کردن است انگیزه‌ی بالایی هم برایش دارید که اینقدر حاضر هستید برای رسیدن به آن درد تحمل کنید .... بعضی‌ها هستند می‌خواهند خودشان را بکشند ولی تحمل درد را هم ندارند و می‌خواهند از سختی‌ دنیا با ان فرار کنند، اما شما حاضر هستید بالأخره سختی کاری را برای رسیدن به هدفی پوچ تحمل کنید ... فکر می‌کنید خودکشی چه دارد که اینقدر به شما انگیزه می‌دهد؟ چرا نسبت به آن احساس پوچی نمی‌کنید ... مثلاً اینکه آمدم و مردم خوب که چی؟ اصلاً چرا خودکشی کنم؟ یعنی خودکشی کنم که چه شود؟ یا خبری هست و یا خبری نیست ... اگر نبود که هیچ و اگر هم بود که باز که چی؟ چرا باید عجله کنم که به آن نمی‌دانم‌چی زودتر برسم؟ ... سختی مردن را آمدیم و چون دوست دارم بمیرم تحمل کردم، سختی جهنم را اگر وجود داشت به چه انگیزه‌ای تحمل کنم؟ آنجا که می‌گویند دیگر مرگی در کار نیست که بتوانم خودکشی کنم ... آیا شما کلا از رنج کشیدن لذت می‌برید؟ اگر بی‌تفاوت هستید که پس چرا انتخابتان همه‌اش آن سمتی است؟

نکته‌ی بعدی اینکه شما تنها از خدا کمک می‌خواهید و معتقد هستید که مثلاً امامان علیهم‌السلام نباید یا لازم نیست که واسطه قرار داد ... چرا فکر می‌کنید آنقدر نزد خداوند جایگاه دارید که خداوند مستقیماً به شما توجه خواهد کرد؟ مثلاً مگر خداوند شما را بدون واسطه خلق کرده و از مادر و پدر متولد نشده‌اید؟ یادم هست یک استاد فیزیک داشتیم که خیلی تحویلم می‌گرفت و حقیر هم در ناخوداگاه خودم فکر می‌کردم که این استاد بزرگوار لابد متوجه عظمت علمی بنده شده است که اینقدر تحویلم می‌گیرد! یک بار و تنها یک بار سر یک مسأله برخوردش با حقیر مانند برخوردش با دیگران بود و وقتی برایش ناز کردم آنچنان تحویلم نگرفت ... بنده هم در عالم بچگی با ایشان قهر کردم و سرسنگین شدم ... کلاً یکی دو ماه همینطوری از دستشان ناراحت بودم و به نظرم می‌رسید که ایشان هم کلاً حقیر را مثل قبل تحویل نمی‌گیرند! بعد یک بار با بچه‌ها پیش ایشان ایستاده بودیم و وسط بحث‌های علمی و شوخی با خنده چیزی بهم گفتند که بوی مهربانی می‌داد ... به خودم جرأت دادم که در دلم را همانجا باز کنم که شما چرا رفتارتان باهام عوض شده!؟ ایشان هم بدون فکر و خیلی راحت با همان لبخند و بدون اینکه خطوط چهره‌اشان کمترین تغییری کند جواب دادند که مگر تو که هستی که اصلاً برایم مهم باشد که رفتارم باهات چطور باشد! تازه متوجه شدم که در ناخوداگاهم چقدر مسیر را عوضی رفته بودم که آن انتظارات را داشتم و آن توهمات برایم پیش آمده بود و بعد این همه مدت بخاطر آن تصورات واهی رنج کشیده بودم و خلاصه بار ذهنی داشتم ... حالا شما فکر می‌کنید که خداوند باید بیاید برایتان چه بکند؟ انگیزه بدهد؟ مشکل شما در ذهن شماست نه لزوماً در بدن شما ... خدادادی نیست ... مشکل شما اعتقادی است ... مگرنه کسی که هر جا را می‌بیند خدا را می‌بیند همیشه به قول حافظ در شرب مدام است و دارد از زنده بودنش و از بندگی خدا لذت می‌برد ... خدا هم فرموده که هر کسی از یاد او روی گرداند برایش معیشت سختی خواهد بود ... بعضی‌ها زندگی‌اشان پوچ و رقت‌بار و سخت هست و از نظر روانی در سختی هستند ولی صورتشان را با سیلی سرخ می‌کنند و می‌گویند ما خوشحال هستیم و ما غرق در لذتهای تفاوت هستیم، برخی هم مثل شما بیشتر از آنها فکر کرده‌اید و گفته‌اید که چی! این «که چی» از یک طرف روح تفکر در شما را نشان می‌دهد و از یک طرف روح بلندپروازتان را که با این چیزها راضی‌اتان نمی‌کند و از طرف دیگر هم نقص در اعتقادات را که اجازه‌ی اوج گرفتن در شما را نداده است و مثل مرغ پرکنده شما را زمین‌گیر کرده است ... نه زمینی هستید و نه به آسمان راه پیدا کرده‌اید ... فقط هی زمین می‌بینید و می‌گویید که چی ... آسمان را که نگاه کنید خواهید دید سؤال «که چی» جوابهای بسیاری دارد ... خیلی از آنها گفتنی نیستند و باید بچشیدشان ... یک بار فیلم نماز صبح آیت‌الله‌بهجت را ببینید ... بعد سعی کنید با لهجه‌ی ایشان نمازتان را بخوانید ... ببینید خدا را مقابل خودتان می‌بینید یا نه ... ببینید که سؤال «که چی» در نماز جواب داده می‌شود یا نه ...

یا علی علیه‌السلام

بدبخت بیچاره;623284 نوشت:
سلام
تا اونجایی که من میدونم چون ملاک من در اسلام فقط قرآن هست در قرآن هم گفته شده هیچکس هیچ تسلطی بر روی دیگری ندارد و کار شیطان هم که فقط تحریک کردنه.
حسود هم اطراف من زیاد بوده اگر هم کسی منو طلسم کرده باشه باز هم چون خدا تو قرآن گفته اینجور کارا بدون اذن او عملی نمیشه
نماز خواندم و راز و نیاز کردم و دعاهای مربوط به باطل کردن سحر هم خوندم
من از بچگی مشکل دار بودم ولی الان نمود عینی پیدا کرده. به همزاد و اینجور چیزا هم اعتقاد ندارم.

باسلام

دوست عزیز درباره مسائلی که به آن آگاهی ندارید اینطور اظهارنظر نکنید! بنده در همان لینکی که دادم درباره این حرفهایی که شما و دیگران میزنید قاطع و با سند شفاف سازی کردم!


من فک نکنم شما افسرده باشینا

ریز به ریز جرفا رو نقل قول کردین جواب نوشتین اونم نه یه کلمه چن خط... آدمای افسرده حال ندارن نفس بکشن چه برسه به اینکه بیان اسک دین سوال بپرسن بعدشم ریز به ریز نقل قول کنن جواب بدن:ok:

خدایی حوصله تون زیاده:ok::khandeh!:

این اسم کاربریو از رو خودتون برداریدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

بدبخت بیچاره;623286 نوشت:
سلام

من همه چی رو از خود خدا میخوام. این نظر منه و نظر هرکس هم حداقل برای خودش محترمه.

سلام

دوست من خداوند خودش وصیله و واسطه ها را قرار داد برای توصل و وصل شدن .

خداوند خودش خواسته برای جبران عبادات و زحماتی که بندگان مخلصش کشیدند مردم را متوجه ایشان کند و احترامشان کند بهمین جهت تعداد بیشماری از بیماران و ... از مشاهد مشرفه شفا گرفته اند و .....

اگر دلت خواست برو مشهد تا خودت بچشم خودت ببینی .

خیر البریه;623436 نوشت:

سلام

دوست من خداوند خودش وصیله و واسطه ها را قرار داد برای توصل و وصل شدن .

خداوند خودش خواسته برای جبران عبادات و زحماتی که بندگان خلصش کشیدند مردم را متوجه ایشان کند و احترامشان کند بهمین جهت نعداد بیشماری از بیماران از مشاهد مشرفه شفا گرفته اند و .....

اگر دلت خواست برو مشهد تا خودت بچشم خودت ببینی .

من سالی یه بار میرم مشهد

از طرف دانشگاه و تنهایی میرم که خانواده و فک فامیل دورم نباشن فقط برم زیارت و حرم

یادمه پارسال که رفتم توی دقیقا هفت جای حرم نماز امام جواد خوندم

اما امام رضا با من که تا الان حال نکردن Fool

خواهشن انقدر محکم امید ندین به بنده خدا ... پامیشه میره مشهد ... مثه من دست خالی برمیگرده ( اونم نه یه بار 7 8 سال ) بعد میشه بدتر از قبل

Miss Chadoriii;623439 نوشت:
من سالی یه بار میرم مشهد

از طرف دانشگاه و تنهایی میرم که خانواده و فک فامیل دورم نباشن فقط برم زیارت و حرم

یادمه پارسال که رفتم توی دقیقا هفت جای حرم نماز امام جواد خوندم

اما امام رضا با من که تا الان حال نکردن Fool

خواهشن انقدر محکم امید ندین به بنده خدا ... پامیشه میره مشهد ... مثه من دست خالی برمیگرده ( اونم نه یه بار 7 8 سال ) بعد میشه بدتر از قبل

اللهم صل علی محمد وآل محمد

الحمد لله و الشکر لله که من تا بحال هر آنچه با توصل به ائمه علیهم السلام از خدای متعال خواسته ام بدون شک گرفته ام .

والحمد لله ......

البته شرایطی هم دارد .... لقمه حلال ...رعایت پاکی و نجسی مخصوصا از ادرار و خون و ... باید برای خدا خالص باشی و ظن نیک و امیدت را از دست ندهی

خیر البریه;623442 نوشت:

اللهم صل علی محمد وآل محمد

الحمد لله و الشکر لله که من تا بحال هر آنچه با توصل به ائمه علیهم السلام از خدای متعال خواسته ام بدون شک گرفته ام .

والحمد لله ......

البته شرایطی هم دارد .... لقمه حلال ...رعایت پاکی و نجسی مخصوصا از ادرار و خون و ... باید برای خدا خالص باشی و ظن نیک و امیدت را از دست ندهی

خوش به حالتون

پس یه خواهش لطفن

اینبار رفتین حرم

از ته دلتون برای من دعا کنین

خواهش میکنم

هم برای من

هم برای صاحب این تاپیک:Gol:

ان ربی قریب مجیب

تجربه استجابت دعای خودم ...

قبل از سفر یاد شبانه الله متعال ، غسل توبه و استغفار.... بعد از ورود به مشهد برنامه ریزی میکنی

صبح جمعه به حرم میروی با غسل زیارت امام رضا ع ،

در حرم آداب وزیارت خاص امام رضا ع در مفاتیح و زیارت امین الله را بخوان بعلاوه سوره یس و الرحمن وهدیه بروح ائمه علیهم السلام .

و مهمترین بخش هم خواندن نماز جعفر طیار ، صبح جمعه در بالای سر امام شهید ع با حضور قلب وخلوص ، در قنوت نماز 66 مرتبه یا الله و7 مرتبه آیه امن یجیب و بعد 7 مرتبه یا ارحم الراحمین و بعد بگو الحمد لله و شکرا لله و صلوات و بعد شروع کن به دعا .... بهترین دعای شخصی هم اللهم انی اسالک عافیتک فی اموری کلها ....وبارک لی فیما اعطیت .... وبعد هم دعاهای کلی وجمعی وبرای مومنین و مومنات و مسلمین و اخوان و .... ودر آخرش هم صلوات و شکر و ثنای حضرت باریتعالی .

البته بعدا اگر توانستی به زیارت قبور حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله و شیخ جعفر مجتهدی وشیخ بهایی رضوان الله علیهم هم برو که شاید حواله ات را به ایشان کرده باشند !

اگر باز هم حاجت نگرفتی برو زیارت کریمه اهل بیت س در قم و زیارت جمکران .

خدا را شکر که ما را شرمنده و رهین لطف و کرمش ساخته .

خیر البریه;623447 نوشت:
ان ربی قریب مجیب

تجربه استجابت دعای خودم ...

قبل از سفر یاد شبانه الله متعال ، غسل توبه و استغفار.... بعد از ورود به مشهد برنامه ریزی میکنی

صبح جمعه به حرم میروی با غسل زیارت امام رضا ع ،

در حرم آداب وزیارت خاص امام رضا ع در مفاتیح و زیارت امین الله را بخوان بعلاوه سوره یس و الرحمن وهدیه بروح ائمه علیهم السلام .

و مهمترین بخش هم خواندن نماز جعفر طیار ، صبح جمعه در بالای سر امام شهید ع با حضور قلب وخلوص ، در قنوت نماز 66 مرتبه یا الله و7 مرتبه آیه امن یجیب و بعد 7 مرتبه یا ارحم الراحمین و بعد بگو الحمد لله و شکرا لله و صلوات و بعد شروع کن به دعا .... بهترین دعای شخصی هم اللهم انی اسالک عافیتک فی اموری کلها ....وبارک لی فیما اعطیت .... وبعد هم دعاهای کلی وجمعی وبرای مومنین و مومنات و مسلمین و اخوان و .... ودر آخرش هم صلوات و شکر و ثنای حضرت باریتعالی .

البته بعدا اگر توانستی به زیارت قبور حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله و شیخ جعفر مجتهدی وشیخ بهایی رضوان الله علیهم هم برو که شاید حواله ات را به ایشان کرده باشند !

اگر باز هم حاجت نگرفتی برو زیارت کریمه اهل بیت س در قم و زیارت جمکران .

خدا را شکر که ما را شرمنده و رهین لطف و کرمش ساخته .

به غیر از نمازجعفرطیار

بقیه اینایی که گفتینو انجام دادم

ولی هیچی به هیچی

ماه پیش هم قم بودم

از همون ثانیه ای که توی اتوبوس نشستم ذکر گفتمو دعاهای مختلفو خوندم تا موقه ی برگشت

Fool

من دیگه به این نتیجه رسیدم که خدا با شخص من حال نمیکنه کلا Fool

واسه همین میگم شما دعا کنین برای من:Gol:

Miss Chadoriii;623449 نوشت:
به غیر از نمازجعفرطیار

بقیه اینایی که گفتینو انجام دادم

ولی هیچی به هیچی

ماه پیش هم قم بودم

از همون ثانیه ای که توی اتوبوس نشستم ذکر گفتمو دعاهای مختلفو خوندم تا موقه ی برگشت

Fool

من دیگه به این نتیجه رسیدم که خدا با شخص من حال نمیکنه کلا Fool

واسه همین میگم شما دعا کنین برای من:Gol:

یادمه زمان کنکور دعا میکردم که خدایا هر چه خیر وعافیتم درش هست قبول بشم برعکس که همگان میگفتند تو با این معدلت باید پزشکی قبول بشی ....

درست روز امتحان مرحله دوم تب مالت گرفتم و با حال بیماری با خوردن قرص رفتم سر کنکور اما رشته ای دیگر قبول شدم .

الان بعد از چند سال فهمیدم که چقدر دانستن دعا و درست خواستن مهم است ... چه بسیار کسانیکه آروز میکنند ای کاش پزشکی قبول نشده بودیم و .....

هر دعایی بلا شک واکنشی دارد و انسان بعد از اصرار باید خیریت امرش را واگذار کند .

همسایه ما خداوند را به ستوه آورد که چرا بعد از 6 دختر خداوند پسری به او نمیدهد ... گفت اگر چلاق هم باشد پسر باشد .... بعد خداوند پسری به او داد بدون دست !

سلام . قبول دارین که هرکی میره مشهد یا زیارت خود امام دعوتش کرده . پس دوسش داشته حالا اگه ما مشکل داریم پای امام رضا ننویسم. این قطعه هم خیلی خوبه امیدوارم کمک کننده باشه..

من دخیل دل خود را به تو جوری بستم که به این راحتی اقا گرهش وا نشود.......امتحان کرده ام این را حرمت دیدم که هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود.

[h=1]اگر یک حاجت مستجاب داشته باشید چه می خواهید؟[/h]سلام اگه مایل بودید ی نگاهیبه این کلیپ بندازید.
http://www.aparat.com/v/dPxyJ

خیر البریه;623454 نوشت:

همسایه ما خداوند را به ستوه آورد که چرا بعد از 6 دختر خداوند پسری به او نمیدهد ... گفت اگر چلاق هم باشد پسر باشد .... بعد خداوند پسری به او داد بدون دست !

ببخشید این مساله الان قابل تحقیق هست ؟؟؟
یعنی من میتونم به محله شما مراجعه کنم و این مساله رو تحقیق کنم ؟؟؟

ممنون .

[h=1]داستانی واقعی و شنیدنی از شک در دین[/h]http://www.aparat.com/v/YNz8L

nothing;623333 نوشت:
جدا خواهر پدر مادرت سه تایی خودکشی کردن

نه. خواهر مادرم (خالم) و پدر مادرم (پدربزرگم) خودکشی کردن. پدربزرگم 15 سال پیش و خالم 5 سال پیش و هر دو از ارتفاع.

بدبخت بیچاره;623484 نوشت:
نه. خواهر مادرم (خالم) و پدر مادرم (پدربزرگم) خودکشی کردن. پدربزرگم 15 سال پیش و خالم 5 سال پیش و هر دو از ارتفاع.

پرش از ارتفاع یعنی اعتراض ...
تو هم اعتراض داری ؟؟؟

Miss Chadoriii;623415 نوشت:
من فک نکنم شما افسرده باشینا

این رو من قبلا هم گفتم. کلمه افسردگی را در عنوان تاپیک ارجاع دهنده گذاشته.

بدبخت بیچاره;623296 نوشت:
سلام

1-من یک کلام نمیخوام دیگه زندگی کنم الان هم جوان هستم ولی باقی عمر برام بی معناست این هم باعث شده که بهم بگن افسرده در صورتی که من خودم رو افسرده نمیدونم و اون کلمه افسرده در عنوان تاپیک رو ارجاع دهنده محترم نوشته اند که بنده به آن اعتقادی ندارم. من چیز خنده داری رو میبینم یا میشنوم میخندم ولی همون لحظه اگه بهم بگن بیا این 100 متر ارتفاع میپری پایین؟! منم میگم آره! پس من قبول ندارم که افسرده ام.

2-من خواستم نظر دین رو از علمای دین و دینداران بپرسم پس اومدم تو این تالار گفتگو وگرنه خودم سابقا دیندار بودم اما مطمئنم که دین دردی از من دوا نمیکنه حتی اگه تاکید کنه با خودکشی میرم جهنم چون اولا این استدلال را منطقی نمیبینم دوما به جبر اعتقاد دارم و بهشت و جهنم رو مردود میدونم سوما در مرگ گشایش میبینم یعنی به جواب سوالاتم میرسم.

3-من پول که هیچی آب و غذا هم اگه میتونستم نمیخوردم که بمیرم یک بار هم که بستری بودم همین کار رو کردم ولی وقتی دیدم به زور از راه دماغ بهم آب و غذا میدن دیدم نتیجه ای نمیگیرم پس بیخیال اینجوری خودکشی کردن شدم! نسبت به اطرافیانم هم احساس مسئولیت نمیکنم هرچند که همه اطرافیان من بلدن پول دربیارن.


سلام برادر.ممنون از پاسخ تون.شما فک کنم فقط اومدی اینجا ک راهکارایی ک میگن رو رد کنی و حرف خودتونو ب کرسی بنشونین درحالیکه بچه های اینجا قصد کمک دارن ولی شما افکاری رو ک باهاش زندگی میکنی رو دوس داری .... پس موفق باشی ...

مارینر;623487 نوشت:
پرش از ارتفاع یعنی اعتراض ...
تو هم اعتراض داری ؟؟؟

اعتراضی نداشتن هیچکدومشون! هر دو افسرده بودن ولی من احساس آنها را ندارم و افسرده نیستم. من اگه خدایی در کار باشه بله اعتراض دارم که چرا منو نمیکشه.

باء;623400 نوشت:
سلام علیکم

سلام

جواب شما در 2 پست من آمده که دیدم زیرشان صلوات فرستاده اید ولی ظاهرا خوب نخوانده اید!

برای اینکه چرا از عواقب خودکشی نمیترسم پست 20 و برای اینکه چرا به دنبال خودکشی هستم پست 25 را بخوانید.

نورالمجتبی;623464 نوشت:
داستانی واقعی و شنیدنی از شک در دین

من که دیدم وضعم با ادامه دادن نماز خواندن تغییری پیدا نمیکنه اما خواندم اون هم 2 سال! دلیلی بر ادامه ندیدم و ترکش کردم.

بدبخت بیچاره;623497 نوشت:
ا من اگه خدایی در کار باشه بله اعتراض دارم که چرا منو نمیکشه.

دقت نکردین دیگه Fool

خدا کلا خیلی با نقطه ضعف بنده ها حال میکنه

صاف دست میزاره رو چیزی که میخوای

الان شما دوس داری بمیرید

اگه خدا بهتون عمر نوح نداد من اسممو عوض میکنم Fool

( خدا جان... من شوخی کردما ... از این که هستم گرفتارترم نکنیا )

Fool

Miss Chadoriii;623502 نوشت:
دقت نکردین دیگه Fool

خدا کلا خیلی با نقطه ضعف بنده ها حال میکنه

صاف دست میزاره رو چیزی که میخوای

الان شما دوس داری بمیرید

اگه خدا بهتون عمر نوح نداد من اسممو عوض میکنم Fool

( خدا جان... من شوخی کردما ... از این که هستم گرفتارترم نکنیا )

:|

کاملا موافقم!

جزیره مجنون;623494 نوشت:
سلام برادر.ممنون از پاسخ تون.شما فک کنم فقط اومدی اینجا ک راهکارایی ک میگن رو رد کنی و حرف خودتونو ب کرسی بنشونین درحالیکه بچه های اینجا قصد کمک دارن ولی شما افکاری رو ک باهاش زندگی میکنی رو دوس داری .... پس موفق باشی ...

سلام

من اومدم که بگم دین فکر این وضعیتی که من پیدا کردم رو نکرده وگرنه من تا حالا مرده بودم.

موضوع قفل شده است