جمع بندی من او را بخشیدم اما از تهمت هایش دلم شکسته ...

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
من او را بخشیدم اما از تهمت هایش دلم شکسته ...

سلام . من یکسال با کسی سر و کار داشتم که ازشون حسابی تهمت شنیدم و تحقیر شدم . خودم قبل از اون همیشه شخصیت با عزت نفسی بودم . اجازه نمیدادم کسی حرمتم رو بشکنه یا خودمم سعی میکردم حرمتی رو نشکنم . همیشه باهام با احترام رفتار میشد و البته احترام متقابل . چه توی خانواده چه در اجتماع . تا اینکه دست روزگار و البته اشتباهات خودم من رو در معرض کسی قرار داد که دائما مجبور بودم تهمت هایی رو تحمل کنم ، و دائما توضیح بدم که من اون آدم نیستم که اون فکر میکنه ...
من توی یک خانواده کاملن مذهبی بزرگ شدم ، خودمم آدم معمولی هستم . خوب به هر حال خالی از اشکال که نیستم و ادعایی هم ندارم و تظاهر و ریا متنفرم . اما ایشون من رو همیشه سر مسائلی تحقیر کردن و با دیگران مقایسه کردن . من عادتی به تظاهر کردن ندارم . معتقدم اگه کاری قراره برای خداوند انجام بشه ، لازم نیست به همه بند هاش خبر بدیم تا اونا فکر کنن چـــــــــــــــــــــــــــــــقـــــــــــــــــــــــــــــــــــدر مومنیم . دوست ندارم با اعتقادات مذهبیم برای خودم احترام بخرم . به هر حال ایشون همش من رو با آدمایی که به نظرش مذهبی میومدن مقایسه میکرد و منم دلم میشکست . راستش رو بخواید دارم اعتماد به نفسم رو هم از دست میدم ، هر روز به حرفاشون فکر میکنم و حتی با خودم فکر میکنم نکنه من واقعا انقدر بدم . خیلی تحقیر شدم . خیلی خیلی خیلی ...
حتی یکبار به من گفتن خدا خودش ذات پلید تو رو به من نشون داد و به من گفت توی نگاهش چقدر حقیر و بدم . اما خدای من شاهده من در رفتارم با ایشون به جز صداقت و خلوص نداشتم ...
قبلن هم راجع به ایشون از کارشناسان محترم پرسیدم . ایشون خیلی به مومن بودن خودشون امیدوارن . و البته به بد بودن من .و به من میگن من با تو فرق دارم . تو عادی هستی ولی من نمیخوام عادی باشم ... . من باید با آدم های بالاتر از تو بپرم !
من ایشون رو بخشیدم . اما از خدا میخوام واقعیت رو بهشون اثبات کنه . راستش دلم شکسته . هیچوقت توی زندگیم انقدر دل شکسته و تحقیر شده نبودم ...
به نظر شما من چیکار باید بکنم ؟ من بخشیدمشون اما قلبم آروم نیست ...دلم هزار تکه شده ... زندگیم از مسیر عادیش خارج شده چون ایشون برام مهم و ارزشمند بودن . قبلن ها مطمئن بودم به خودم اما الان طوری خودمو باختم که گاهی با خودم میگم شاید راست میگه ... شاید خدا هم با ایشون موافقه ؟

سوال اولم : با دل شکسته و اعتماد به نفس خورد شدم چیکار کنم ؟
سوال دوم : اگر اعتقاد داریم ، آیا لازمه به بقیه هم بگیم اعتقادمون رو ؟ تا اونا تاییدمون کنن و احترام بذارن یا باهامون خوب باشن؟ مگه آدم نباید از ریا دوری کنه ؟ ایشون به من میگفتن تظاهر به مذهبی بودن از تظاهر به بد بودن بهتره . تو تظاهر به بد بودن میکنی ! در صورتی که من فقط اعتقاداتم رو جار نمیزنم .
سوال سوم : من بخشیدمشون اما هنوز ازشون آزرده ام . خیلی هم بد آزرده ام . دوست دارم یکجایی خدا بهش ثابت بکنه . آیا این بد خواهیه ؟ آیا با بخششم در تضاده ؟

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سینا

این که گاهی در زندگی ما شرایطی پیش می آید که باعث رنجش خاطر و دل شکستگی ما می شود امری طبیعی است اما باید توجه کنید که هر دل شکسته ای صاحب حق نیست . گاهی ما در اثر ندانم کاری ها خود را در معرض تهمت قرار می دهیم ،گاهی در اثر بی دقتی باعث ایجاد فضای نامناسب در دوستی ها می شویم، گاهی رفتار یا گفتارمان به گونه ای است که باعث سوء برداشت می شود بنابراین به محض ایجاد مشکل در زندگی و ناراحت شدن و رنجش خاطر ،نباید دیگران را مقصر دانست و اگر در این حالت دل ما بشکند در واقع فقط ایجاد احساس و عواطف صرف است . دلی را دل شکسته می گویند و قطعا حقی برای آن در نظر گرفته می شود که بجا و بحق بشکند نه این که هر نوع احساساتی شدن را شکستن دل تلقی کنیم در حالی که اصلا حق با ما نبوده است. دل آزردن و دل شكستن اگر ناحق باشد، از مصاديق ايذاء مؤمن است و ايذاء و اذيت مؤمن از گناهان بزرگ محسوب ميشود.

در رابطه با جریانی که مطرح فرمودید با توجه به این که نسبت به جزئیات بی اطلاعیم شاید نتوان دقیق قضاوت کرد اما با توجه به کلیاتی که مطرح فرمودید چنانچه در ارتباط با دیگران ، رفتار آنها به گونه ای بوده که باعث رنجش خاطر شما شده و شما در دوستی خود و انجام وظیفه کوتاهی نکرده اید قطعا رفتار اهانت آمیز طرف مقابل با شما مصداق ایذاء محسوب می شود چرا که ایشان در گفته هایشان خود را بالاتر و برتر از شما می دانستند در حالی که برتری انسان در نگاه دین به میزان تقوای الهی است و کسی هم که اهل تقوا باشد به دیگران ظلم نمی کند بنابراین می توان گفت دل شما بجا و به مورد شکسته شده و حق الناس بر گردن طرف مقابل می باشد و باید حق الناس را با کسب رضایت و عذرخواهی و حلالیت ادا نماید.

جمله ی معروفی است که ما بسیار شنیده ایم ـ« زمان شفا بخش بزرگیست» و قطعا برخی از مشکلات برای حل شدن نیاز به گذشت زمان دارند . ناراحتی شما نیز برای رفع شدن نیاز به گذشت زمان دارد پس به خود فرصت دهید تا آرامش قبلی خود را بیابید البته توجه کنید که عفو و گذشت در برابر خطای دیگران بسیار مورد سفارش دین قرار گرفته است . این که انسان نیکی و خوبی را به نیکی پاسخ دهد کار مهمی نیست بلکه پاسخ دادن بدی ها با نیکی کاری است که در پرتو بخشش و عفو نصیب انسان می شود و روح های بلند و متعالی دارای چنین ویژگی هستند پس به بخشش خود وقتی رنگ و صبغه ی الهی دهید و دیگران را فقط و فقط به خاطر خداوند ببخشید هر چند خودشان ارزش این نوع بخشش را نداشته باشند آرامش دوباره را بدست خواهید آورد.اگر این نوع معامله را با خداوند داشته باشید هم به آرامش می رسید و هم دوباره جایگاه خود را پیدا می کنید.

روحـهـاى بـزرگ ، ظـرفـيت بخشش و گذشت دارند.


مومن در آموزه های اسلام دارای حرمت است و دستور به کسب عزت نفس برای انسان در راستای تحقق همین ویژگی می باشد بنابراین اگر جایی انسان در معرض توهین قرار می گیرد نباید حضور یابد به شما نیز توصیه می شود که ارتباط خود را کم رنگ نمایید تا عزت نفس خود را باز یابید البته اگر مورد مذکور از مصادیق ارحام می باشد به دلیل وظیفه ی صله ی رحم باید دقت بیشتری در ترک رابطه داشته باشید به گونه ای که به این حق لطمه ای وارد نشود.

[=book antiqua]حـضـرت عـلى (عـليـه السـلام ) در رابطه با جايگاه رفيع انـسـان و ارزش وجـودى او مـى فـرمـايـد:
انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة ، فلا تبيعوها الا بها.(1)
بـدانـيـد كه براى جانها و وجودهاى شما، قيمت و بهايى جز بهشت نيست . آگاه باشيد و خود را جز به بهشت نفروشيد

كـسـى كـه ايـن جـايگاه را بشناسد و از آن مراقبت كند، هرگز به پستى و حقارت كشيده نمى شود و این عزت نفس ، مانع مى شود كه انسان آگاه خود را ارزان بفروشد.بنابراین بـايـد آن گـونـه ای رفـتـار كـرد كـه از سوى ديگران ، توهينى به انسان صورت نگيرد.

گاهى مرزهاى اخلاقى در معاشرت ، آشفته مى شود. افراد، به نام خضوع و تواضع ، در دام ذلت و حـقـارت مـى افـتند، و به نام وقار و عزت ، گرفتار تكبر و خود برتر بينى مى شوند. از اين رو شناختن اين مرزها و تشخيص جايگاه هريك از صفات ، مهم است و احتمال می رود که شما مرز بین تواضع و پذیرش ذلت را رعایت ننموده اید و طرف مقابل مرز بین تکبر و وقار و عزت را.

بخشیدن دارای مراتب است گاهی انسان دیگران را می بخشد اما هنوز رنجور است و گاه مرتبه ی بخشش بالاتر رفته و انسان همه چیز را فراموش می کند و آنقدر روح بلندی دارد که اثر آن ناراحتی هم در اثر بخشش کاملا از بین می رود و فرق عفو و صفح نیز همین است در عفو بخشش صورت می گیرد اما در صفح بالاتر از آن ،یعنی علاوه بر بخشش ،نادیده می گیرد جریان را و اصلا از ذهن خود پاک می کند و دیگر هم به روی طرف مقابل نمی آورد. در واقع دین اسلام نه یک دین حداقلی بلکه دینی کامل است که دستورات آن از مرز فضیلت اخلاقی فراتر رفته و به مکرمت اخلاقی نزدیک شده است. در واقع اسلام به انسان کمک می‌کند تا در تمام شرایط بتواند یک گام جلوتر بردارد و پیش برود، بنابراین بخشش یکی از اصول مکارم اخلاقی است و ظرفیت انسان را افزایش می‌دهد.بخشش شما در این مسیر بسیار پسندیده است اما سعی در بالا بردن مرتبه ی این بخشش داشته باشید. كسى كه ديگران را ببخشد، به بخشش خداوند نزديكتر است و عفو او سبب گشايش درهاى رحمت و مغفرت مى‏شود.

خداوند در قران می فرماید:مى‏ فرمايد: «و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم؛(2) اگر عفو كنيد و صرف نظر نماييد و گنه‏كار را ببخشيد، خدا شما را مى‏بخشد.»


در اين زمينه رسول اللّه صلى الله عليه و آله در خطبه ‏اى فرمودند:

أَلا اخْبِرُكُم بِخَيْرِ خَلائِقِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ؟ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ الْإِحْسانُ إِلى‏ مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ وَ إِعْطاءُ مَنْ حَرَمَكَ؟ (3)

آيا شما را از بهترين خصلت‏هاى دنيا و آخرت خبر ندهم؟ گذشت از كسى كه به تو ستم كرده است و پيوستن به كسى كه از تو بريده است و نيكى با كسى كه به تو بدى كرده است و عطا كردن به كسى كه از تو دريغ داشته است.

عزت از دست رفته ی خود را با بخشش و عفو بدست آورید.
. پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «عليكم بالعفو فانّ العفو لا يزيد الاّ عزاً؛(4)
بر شما باد به عفو و گذشت كه عفو چيزى جز عزت بر انسان نمى ‏افزايد».



یکی از دستوراتی که در رابطه با عقاید و اعلام ان به ما داده شده صراحت در عقیده است خداوند در قران به پیامبر می گوید ای پیامبر به کافران بگو« لکم دینکم ولی دین » و این یعنی صراحت در بیان عقیده . حال اگر جایی از انسان سوالی شد و یا در شرایطی قرار گرفت که باید با عمل و رفتارش عقیده اش را ابراز کند انسان نباید به دنبال کتمان عقیده باشد بلکه تجلی ان عقیده باید در رفتار و گفتار انسان نمود پیدا کند مگر این که جان انسان در اثر بروز عقیده به خطر بیافتد.

(1)نهج البلاغه، حكمت‏456.
(2) تغابن (64) آيه 14.
(3) الكافى: 2/ 107، حديث 1؛ بحار الأنوار: 68/ 399، باب 93، حديث 1.
(4) اصول كافى، ج 2، ص 108.

موضوع قفل شده است