جمع بندی معلم اخلاق بودن؛ خوب یا بد؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معلم اخلاق بودن؛ خوب یا بد؟

سلام،ازکارشناسان محترم تقاضادارم لطفااگرامکان داردضمن ذکرنمونه هایی ازرفتارهای علما،به بنده کمک کنیدتااین دغدغه ذهنیم روبرطرف کنم.
ماانسان ها چقدروظیفه داریم معلم اخلاق دیگران باشیم؟
مثلامن به شخصه وقتی رفتاربدی ازاطرافیانم میبینم(به طورمثال:خواهروبرادرویادوست صمیمی که کمی باهاشون راحت ترهستیم):به اون هاتذکرمی دم که رفتارشون نادرست بود:آیااصلالزومی داره که اینقدربه اطرافیان رفتارزشتشون روتذکربدیم؟
به شخصه خیلی ازاوقات واقعادوست ندارم حرفی بزنم،ولی مثلاوقتی میبینم،کسی حرف ناسزابه پدرومادرش می گه،یالحن صحبتش مناسب نیست،یاغیبت می کنه،یادرسایرمسائل،مثلامیبینم دوستم روش درس خوندنش اشتباهه،واگرم اشتباه نیست من باروش دیگری نتیجه ی بهتری گرفتم،(نمیتونم این روشوبهش نگم!!!)یامثلامیبینم پدرومادری بافرزندشون یاهمسرشون درست برخوردنمی کنن(ومن هم دراون زمینه مطالعه داشتم،ومیدونم که دراون موقعیت اون پدرومادرچه رفتاری بایدبابچش داشته باشه،اون روش روبه اون فردمی گم)...
این مسئله باعث شده خودم ازخودم بدم بیاد!!!چون تقریباتجربه ی زیادی دارم...وسعی کردم مطالعه یزیادی درموضوعات مختلف داشته باشم،وپیشنهاداتی که میدم هم نظرشخصیم نیست،غالباحرف هایی هست که ازکارشناسان شنیدم،البته ناگفته نماندبعضی افرادبه خاطرهمین پیشنهاداتی که بهشون می دم خیلی تشکرمی کنند،
ولی مشکل اساسی من اینه،مثلادرجمع اعضای خانواده،یکی دونفرکه زیادغیبت می کنند،شماتصورکنیدروزی 1-2باربابت غیبت کردنشون واینکه مانمیخواییم این صحبت هاروبشنویم بایدبهشون تذکربدم!!!چون دریک خانواده زندگی می کنیم،این تذکرهای مکررواقعاآزارم میده،گاهی اوقات اون افرادغیبت کننده هم طوری رفتارمی کنندکه لطفاتودخالت نکن!!!
حالاسوال اصلی من،آیابرماواجبه که توهرموقعیتی اگررفتارنامناسبی(نه صرفاحرام،گاهی انجام کاری حرام نیست ولی روش بهتری برای انجام اون کاروجودداره ومااون روش بهتررومیشناسی،آیاواجبه که مااون روش روبرای اون فردتوضیح بدیم؟
من گاهی اوقات بابت این توضیحات احساس وظیفه می کنم،ولی همین توضیحات اضافه باعث شده آدم پرگویی بشم!واحساس خوبی نسبت به خودم ندارم(گرچه کسی اعتراضی به این رفتارم نکرده)ولی میخواستم بدونم مرزاین رفتارهاچیه واقعا؟آیاعلمای مامثل آیت الله بهجت،امام خمینی و..اگرفرزندانشون،همسرشون وفامیل درجه ی یکشون رفتارنامناسبی نشون میدادنداون بزرگوارهاتذکرمی دادند(منظورم انجام فعل حرام نیست)درمسائل اخلاقی بیشترمنظورم هست؟میشه باذکرمواردبه بنده کمک کنید،چطوربایدخودمون رودررفتاربادیگران مدیریت کنیم؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سینا

همانطور که می دانید بر ما لازم است که نسبت به عملکرد دیگران بی تفاوت نباشیم و فلسفه ی امر به معروف و نهی از منکر نیز چیزی جز رسیدن به سعادت اجتماعی نیست. ما همانگونه که در برابر عملکرد خود مسئول هستیم در برابر نحوه ی عملکرد دیگران نیز مسئولیم البته مسئولیت ما در برابر افراد دارای مراتب است به اصطلاح در برابر خانواده و فرزندان و فامیل و خویشاوندان وظیفه ی ما بیشتر است و در ادامه نیز نسبت به دوستان و آشنایان و همسایگان مسولیت داریم و به همین ترتیب با حفظ سلسله ی مراتب باید نسبت به رفتار دیگران حساسیت داشته باشیم.

این که شما دائما حس وظیفه در خود دارید امری پسندیده است اما در اینجا لازم است به دو نکته توجه کنید یکی این که شرایط راهنمایی کردن دیگران را در نظر بگیرید و دوم نیز شرایط روحی خود را برای ارائه ی راهنمایی.

گاهی دیگران از جهت روحی شرایط پذیرش راهنمایی را ندارند بنابراین شما باید زمان شناس و مکان شناس و مخاطب شناس خوبی باشید تا بتوانید به بهترین شکل دیگران را راهنمایی کنید البته گاهی بحث در دعوت دیگران به امری واجب و دور کردن آنها از فعلی حرام هست که در این صورت لازم است دقت بیشتری داشته باشیم و به هیچ وجه کوتاهی نکنیم .

تکریم دیگران و احترام گذاشتن به دیگران از مهمترین شرایط راهنمایی می باشد بنابر این هر جا خواستید دیگران را راهنمایی کنید باید در کمال ادب و احترام این کار را انجام دهید و با ظرافت خاصی نه بدین شکل که لجبازی آنها را تحریک کنید.

نکته ی دیگر این که اقبال و تمایل افراد را بسنجید چنانچه آنها نسبت به مشاوره دادن شما خوشحال می شوند و احساس ناراحتی ندارند از کار خود دست برندارید و در رفع مشکلات دیگران به هر شکلی کوشا باشید.البته به شرطی که این نوع مشورت دادن به شخصیت شما ضربه ای وارد نکند چرا که حفظ شخصیت برای خودتان مقدم بر مشاوره دادن می باشدبنابراین مشورت خود را به دیگران تحمیل ننمایید.

توجه کنید که گاهی مشاوره دادن ما به دیگران مطلوب است و گاهی مضر بنابراین چنانچه در رابطه با امری اطلاعات لازم دارید بهتر است که به دیگران کمک کنید چرا که ممکن است آنها ندانسته عملی را انجام دهند و با تذکر شما مسیر زندگیشان تغییر نماید .

کمال نهایی برای انسان ،قرب الی الله است بنابراین سعی کنید به مشورت خود صبغه و رنگ الهی ببخشید و نیت خود را در این مسیر خالص نمایید.
هدف در مشاوره دادن به دیگران همکاری و کمک می باشد بنابراین در مرحله ی اول باید آنها خودشان به این نتیجه برسند که نیاز به کمک دارند و گرنه اگر انسان بخواهد مشورت خود را بر دیگران تحمیل نماید لطفی ندارد.
بنابراین به شما توصیه می شود کمک به دیگران ر ادامه داده البته با در نظر گرفتن شرایط خود و دیگران به گونه ای که این کمک عامل تخریب شخصیت شما و یا دیگران نشود.

[="Arial"][="Black"]سلام و عرض ادب

خوب هست که انسان قبل ازینکه معلم اخلاق دیگران باشه معلم اخلاق خودش باشه و در تنهایی و خلوتِ خودش، از نَفسِش سوال و جواب کنه...وقتی که به این شکل عمل کردیم و در صدد اصلاح نفسِ خودمون برآمدیم خداوند به گفتار و عمل ما نور و قدرتی خواهد داد که حرفِ ما در طرف مقابل اثر میکنه... ابتدا باید خودمون عامل به اخلاق نیک باشیم و بعد واعظ...

[="Navy"]

سینا;614016 نوشت:
همانطور که می دانید بر ما لازم است که نسبت به عملکرد دیگران بی تفاوت نباشیم و فلسفه ی امر به معروف و نهی از منکر نیز چیزی جز رسیدن به سعادت اجتماعی نیست. ما همانگونه که در برابر عملکرد خود مسئول هستیم در برابر نحوه ی عملکرد دیگران نیز مسئولیم البته مسئولیت ما در برابر افراد دارای مراتب است به اصطلاح در برابر خانواده و فرزندان و فامیل و خویشاوندان وظیفه ی ما بیشتر است و در ادامه نیز نسبت به دوستان و آشنایان و همسایگان مسولیت داریم و به همین ترتیب با حفظ سلسله ی مراتب باید نسبت به رفتار دیگران حساسیت داشته باشیم.

این که شما دائما حس وظیفه در خود دارید امری پسندیده است اما در اینجا لازم است به دو نکته توجه کنید یکی این که شرایط راهنمایی کردن دیگران را در نظر بگیرید و دوم نیز شرایط روحی خود را برای ارائه ی راهنمایی.

گاهی دیگران از جهت روحی شرایط پذیرش راهنمایی را ندارند بنابراین شما باید زمان شناس و مکان شناس و مخاطب شناس خوبی باشید تا بتوانید به بهترین شکل دیگران را راهنمایی کنید البته گاهی بحث در دعوت دیگران به امری واجب و دور کردن آنها از فعلی حرام هست که در این صورت لازم است دقت بیشتری داشته باشیم و به هیچ وجه کوتاهی نکنیم .


ممنون ازراهنمایی های شمابزرگواران:
آیانمونه های عملی درمسائل اخلاقی ازسیره ی ائمه وعلما وفقهای اسلام برای این جوزه ازمسائل داریم،مثلاخاطره ای ازپیامبربزرگواریاسایرعلمادررابطه بادیگران ونحوه ی تذکردادن اونها؟
مثلامن به شخصه سخنرانی های کمی ازآیت الله بهجت شنیدم..ایشون زیادسخنرانی نمی کردند(شایدهم بنده اطلاع ندارم،اگرمنبعی برای سخنرانی های ایشون میشناسیدممنون میشم راهمایی کنید)دلیل این کم گویی چی بوده؟درحالی که ایشون فضایل وکمالات بالایی داشتند؟آیاایشون کم موعضه می کردند،یامن باموعضه های ایشون زیادبرخوردنداشتم؟
درواقع منظوراصلی بنده اینه،علمای معاصروگذشته ی ماکه به قطع یقین درکمالات کم نظیربودند،چقدربه این مسئله توجه داشتند،آیانمونه هایی ازسیره ی عملی اونهاروداریدکه برامون مثال بزنید؟

وسوال جدی ترمن؟آیادراخلاق اینگونه بهتره که تاقبل ازاینکه ازمون سوال نشده پاسخ ندیم،یااگرمیبینیم شخصی ازماسوال نکرده ولی ماپاسخ رومیدونیم (آیااین غیراخلاقی نیست درحالی که ماجواب رومیدونیم ولی پرسشگرازماپاسخ نخواسته پاسخی ندیم؟)رفتارعلمادراینگونه مسائل چگونه است؟

ودرکل منظورم درحوزه ی مسائلی بودکه ازطریق علماومطالعه درمورداون اطلاعات داریم،بنده هم بیشترازبزرگان نقل قول می کنم،نه اینکه نظرشخصی خودم روبخوام تحمیل کنم،مثلاوقتی میبینم،گفت وگووبحثی هست که متناسب بااون من ازبزرگی مطلبی شنیدم واون رونقل قول می کنم تابقیه هم استفاده کنم...

ممنون میشم باذکرمثال پاسخ بنده روباجزئیات بیشتری بدید[/]

saharandishe;614080 نوشت:
نمونه های عملی درمسائل اخلاقی ازسیره ی ائمه

با سلام

مجموعه چهارده جلدی «سیره کاربردی چهارده ‌معصوم» مطالب خیلی مفیدی داره

جلد اولش درباره شخصیت پیامبر اکرم (ص) هست با نام : همنام گل های بهاری

جلد دومش درباره شخصیت امام علی (ع) هست با نام : امیر گل ها

و ... به همین ترتیب

نویسنده: حسین سیّدی ؛ نشر نسیم اندیشه

[="#000080"][="#006400"]هوالعالم[/]

به نظرم نتیجه تعلیم زمانی خوب میشه که
[="#DAA520"]با اثبات برادری یا دلسوزی همراه باشه و بدون انتقال احساس برتری
یا برتری جویی صورت بگیره!
[/]
بهتر که در کنار نهی از منکر یه راه معروف داشته باشیم و لااقل راه بهتر رو پیشنهاد کنیم
همین که به معروف تجربه شده اشاره کنیم دیگه ما وظیفه خود رو انجام دادیم ...
[/]

نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که هیچ یک از سکوت یا سخن گفتن به طور مطلق خوب یا بد نیست بلکه آنچه که ممدوح و مذموم بودن آن را تعیین می کند توجه به شرایط و مصالح و مفاسدی است که به دنبال هر یک از این دو عنوان ایجاد می شود.

دربعضی روایات از سکوت تمجید شده است و ما موکدا دستور به سکوت داده شده ایم و در برخی روایات دستور به سخن گفتن . بنابراین باید بدانیم که گاهی وظیفه ی ما سکوت است و گاهی سخن گفتن.

جایی که سخنان ،سخنانی پوچ و بی معناست و یا سخنانی که سخنان عادی محسوب می شود و تاثیری در زندگی ما و دیگران ندارد و جنبه ی آموزشی و تربیتی نیز در آن نیست و اثر مطلوب روحی برای ما و دیگران ندارد پس در این شرایط سکوت بهتر است.

گاهی سکوت را با حرفهای عادی و معمولی یا حرفهای پوچ و بی ارزش مقایسه می کنیم که در این حالت سکوت بهتر است اما گاهی سکوت را با حرف مفید مقایسه می کنیم حرفی که برای ما و دیگران فایده ای دارد یا از جهت تربیتی و یا آموزشی حرف ما تاثیر مثبتی در زندگی فرد ایجاد می کند در این شرایط طبیعتا حرف زدن اولویت دارد.

مهمترین وظیفه ،شناخت جایگاه کلام و سکوت است اگر این جایگاه به خوبی شناخته شود از کلام و سکوت هر دو بهترین بهره ها برده می شود.

در فواید سکوت به بحث حکمت اشاره شده است که اگر انسان سکوت بجایی داشته باشد به گوهر حکمت می رسد بنابراین سفارش علمای اخلاق در رابطه با سکوت و روش آنها در این مسیر به دلیل فواید سکوت است که مهمترین آنها رسیدن به حکمت می باشد.

در کلام امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: «از سخن اضافی و زاید بپرهیز؛ زیرا عیب های پنهان تو را آشکار می سازد و دشمنی های خفته و نهفته بدخواهانت را تحریک می کند».1

این که ما به شما سفارش کنیم فقط سکوت را تجربه کنید و از راهنمایی دیگران یا کمک به دیگران دست بردارید و بخواهیم در مقایسه ی بین صحبت و سکوت ،سکوت را پیشنهاد بدهیم امر پسندیده ای نیست بلکه لازم است شرایط سنجیده شود و با در نظر گرفتن شرایط وظیفه ی شما به عنوان سکوت یا کلام مشخص شود . اگر شما زمان مناسبی را برای راهنمایی دیگران انتخاب می کنید ، اگر شما به بستر و زمینه ی لازم و شرایط لازم برای کلام خود دقت می کنید، اگر به میزان ظرفیت مخاطب خود واقف هستید و می دانید ظرفیت لازم برای پذیرش راهنمایی شما را دارد،اگر علم و آگاهی شما نسبت به موضوعی که می خواهید در موردش صحبت کنید کافی است،اگر شما به نتیجه ی صحبت آگاه هستید و می دانید که صحبت شما نتیجه ی مطلوبی دارد و گره ای را باز می کند، در این شرایط سخن گفتن و راهنمایی کردن دیگران به شما توصیه می شود اما در غیر این صورت، سکوت اولویت دارد.

در ادامه به چند روایت در این باب توجه کنید:

امام علی علیه السلام فرمود: «سکوتی که برایت وقار آورد، بهتر از سخنی است که مایه ننگ و عار باشد. سکوتی که پیامدش سلامت باشد، بهتر از نطقی است که ملامت در پی داشته باشد و سکوتی که جامه کرامت بر تو پوشاند، بهتر از سخنی است که وسیله ملامت گردد».2

این روایت ما را به فرجام و نتیجه ی کار رهنمون می سازد ببینیم سخن یا کلام ما چه نتیجه ای دارد؟؟؟

امیر المؤمنین (ع) می فرمایند: "وقتی انسان توانایی سخنی حکمت آمیز را دارد، سکوت او ارزشی نخواهد داشت، همان گونه که سخن گفتن هنگام نادانی بی ارزش خواهد بود".3

این روایت نیز دلالت بر این امر دارد که لازم است کلام شما پشتوانه ی علمی داشته باشد نه این که با عدم آگاهی ،اظهار نظر کنیم.

در روایتی دیگر حضرت علی علیه السلام می فرمایند:"آفرین به دانشمندی که خویشتن دار است و چون از مرگ در هراس است، به آماده سازی و ذخیره سازی مشغول می باشد. اگر از او پرسشی شود، به خوبی پاسخ آن را خواهد داد، اما اگر دیگران ارزش او را ندانند، ساکت خواهد ماند. سخن او سنجیده است و سکوت او ناشی از نادانی نیست".4

این روایت نیز اهمیت بررسی میزان پذیرش از سمت مخاطب را یاد آوری می کند چنانچه مخاطب ما تمایلی برای شنیدن ندارد نباید او را مجبور به شنیدن کنیم تا ارزش ما از دست نرود.

در روایتی از امام سجاد(ع) می خوانیم که از ایشان در مورد سکوت و کلام پرسیدند که کدامشان ارزشمندتر است؟ ایشان در پاسخ فرمودند: هر کدام از آن دو، آفاتی دارد، اما اگر سخن گفتن و سکوت را در محیطی بدون آفت بسنجیم، سخن گفتن، ارزشمندتر از سکوت خواهد بود.یکی از حضار، دلیل این برتری را از امام چهارم خواستار شد که ایشان در توضیح آن فرمودند: زیرا پروردگار، پیامبران و جانشینان آنها را میان مردم نفرستاده تا روزگار را به سکوت بگذرانند، بلکه به آنان دستور سخن گفتن ابلاغ فرمود...من هیچ گاه خورشید سخن گفتن را با ماه سکوت نخواهم سنجید.5
در اینجا نیز سخن گفتن تحسین شده است البته به شرط مدیریت .

1 غررالحکم، حدیث 2720.
2. همان، حدیث های 5867، 5865 و 5866.
3 نهج البلاغه، ص 502، حکمت 182.
4 تمیمی آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم، ص 48، ح 252.
5 طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 2، ص 315، نشر مرتضی، مشهد مقدس، 1403 هـ ق.

در مصاحبه ای که از فرزند آیت الله بهجت شده است پرسشهایی در رابطه با سکوت پدر بزرگوارشان شده که پاسخ فرزند ایشان بدین قرار است:
دلیل سکوت ایشان چه بود و آیا در مورد ثمرات آن مطلبی می فرمودند؟

ج) ایشان اینطوری که یک مقداری برای ماها می گویند، نقل کردند، حالا من معمولاً هم در نقل مطالبم چون یک خصیصه ذاتی را داشتم که باید هر چیزی را چون رشته ام فلسفی بود علم برایم باشد. شاید روزی دهها نفر کرامت می آمدند برای من از آقا نقل می کردند. من درست مثل این که بشنوم که یک چیز خیلی عادی است. اصلاً برای من، برای من نبود که جلب توجه بکند و بسیار رویش... حتی برای آن طرف خیلی مهم بود، خیلی اساسی بود، باور شدنش برای من مشکل بود و دنبال باور شدن هم نبودم. حالا این عنایت خود آقا بود برای این که راحت بشود از شرّ من یا این که خود من هم ذاتاً چون این طوری بودم، این جور بود. یادم هست که خب بعضی ها نقل می کنند که چون ایشان ممنوع شد از نماز شب به استاد مراجعه می کند که این در برای من بسته شد. ایشان می فرمود نماز شب این برای یک انسان مستعد، برای یک کسی که راه افتاده است، برای یک سالک، برای وصول به مقصد ممدّ است. می فرمود شما این کارها را می کنید، این کارها را می کنید، اگر می خواهید که مثلاً یک دنده فوق العاده ای هم داشته باشید نماز شب است. کمک دهنده ای داشته باشید که با همه دنده هایتان کمک کند، نماز شب است. نظرش این بود. ایشان این در برایش بسته می شود، که یقیناً هم بسته شده. تا پدرش زنده بود نماز شب نخواند. این را یقین داریم. عبادت های دیگر را هم بعضی ها نقل می کنند، آدم های موثقی اند من جمله آقای فهری و دیگران نقل کردند که ایشان اختصار بر واجبات می کرده است. ولی با این حال عبادت های دیگر هم مفصل داشته است. حالا حاضر نبود اینها را بیان کند (که) چه جور اینها را جمع می کرده است. آن وقت ایشان پیش استاد می رود، درب سکوت را برای ایشان باز می کند. این را جایگزین نماز شب می کند. خود ایشان درباره سکوت به خود من می فرمود اگر توانستی بدوزی، درهای دیگر برایت باز می شود. این درب را بدوزی، حتی بعضی ها که الان یک خرده با آقا سلام و علیک هم داشتند، فقط من یادم هست که آقا به ایشان می گفت که یک نخ و سوزن بردار بدوز. بارها به او تذکر داده بود نخ و سوزن بردار بدوز و این است که ناراضی بود. حالا فعلاً، مفاتیحاً این جوری بود.


علت سکوت ایشان چه بود؟

ج) سکوت را هم نمی توانستیم ازش سؤال کنیم. چرا؟ برای این که یقیناً ایشان بسیار ماهر بود در این جهت که همیشه آن چرا که می خواهیم رد کند، ولی به عبارت دیگری. خیلی به شما نشان ندهد که می خواهم رد بکنم. خودش که سکوت داشت ما مثلاً اعتراض داشتیم. گاهی هم مادرم می فرمود حالا کارهایت تمام شد، خسته شدی، اینجا حالا مثلاً برای ما سکوت آوردی. اغلب صحبت می کرد. حالا گاهی که. حالا من اعتراض نمی کردم. من می نشستم. برایم سؤال بود که چرا؟ ایشان می فرمود که حضرت آدم... همیشه ایشان جواب های نگفته انسان را یا جواب های گفته انسان، هر دو را، مانند مثنوی با داستان می گفت، با ذکر می گفت. حتی من یادم هست که مطلبی را هشتاد سال پیش شنیده بوده، این شعر را نگه داشته. بعد از هشتاد سال فقط یک بار آن هم برای خبر مرگش به عیالش استفاده کرده. اینجا داشت اینجوری: (می فرمود) حضرت آدم علی نبیه و آله السلام نشسته بود، خب عمر طولانی داشت اولاد اولاد و اولاد، خب اولادش فوت کرده بودند. به واسطه نوه ها و نتیجه ها خیلی شلوغ بود، جمعیت بود. اینها هم همه با هم بازی می کردند، کشتی می گرفتند، خیلی شلوغ بود. حضرت ساکت بود. اینها هم این همه بازیها... چند تا از این نبیره ها و ندیده ها و این کنجکاوهایی که خب هزار سال عمر بوده است و عمر طولانی بوده، اینها آمدند پیش او و به بغض و گریه، گفتند بابا بزرگ چرا شما حرفی نمی زنی؟ حالا یا بیا بازی کن، حرفی بزن. چرا حرف نمی زنی؟ ساکتی؟ گفت که دوستم جبرئیل وقتی که من از مقام خودم بیرون شده بودم خیلی در اندوه بودم. به من گفت اگر می خواهی برگردی به جایگاه خودت لب ببند. این عبارت سکوت خودش را اگر دلیلی می خواستی این جمله را از حضرت آدم می گفت. حالا آن داستان سکوت را ما در درونمان طالب بودیم. حالا برای چی مثلاً حرف نمی زنی؟

درباره کم گویی و سکوت ایشان توضیح بفرمایید.
اما این کم گویی و مختصرگویی ایشان را که سؤال کرده بودید، نمی دانم ایشان از کجا این را دارد. ولی یک نامه ای را پیدا کردم که مال حدود شهریور 1320 یا 21 است. یعنی مال بعد از شهریور 20 یا 21 است که مرحوم شهید دستغیب از ایشان بزرگتر است، برایش از شیراز به نجف نامه می نویسد. اگر 21 باشد ایشان بیست و شش ساله بوده است. تقاضای دستوری، برنامه ای می کند و خیلی احترام شدیدی از ایشان می کند. شهید دستغیب این کوتاه گویی و موجزگویی را سه مرتبه توی آن نامه ازش می نالد. التماس می کند. این مطالب را بسیار موجز و "کما هو دعوکم الشریف". معلوم می شود آن در سنه 20 یا 21 شمسی دارد به آقا می گوید که این روش شما بوده است حالا چه قدر با هم ارتباط داشتند، این قدر این جمله مختصر است که من نتوانستم از آن چیزی به دست بیاورم. "کما هو دعوکم الشریف". و هی التماس می کند، اصرار می کند و بعد هم خیلی عجیب است از آقا بزرگتر است. چه می دانم همه این نامه هایش را آقا از بین برد و الا ما برای روان شناسی و سبک شناسی گذاشته بودیم. همه حرکاتش و اینها و اینها سازمان دهی می شد، نوت برداری می شد، یادداشت برداری می شد، زمان بندی می شد، می فهمیدیم سیر فکریش تا کجاها رسیده است. چون نامه های پدرش بود. این ها همین جور بود و نامه های علمای بزرگ هم پیشش بود. این نامه هست ولی این نامه ای که از آقای دستغیب است تاریخ ندارد، ولی می گوید که الان شیراز قحطی شده و مرگ و اینها. معلوم است زمان ناصرالدین شاه که نبوده است، همین زمان جنگ جهانی دوم است که حمله کردند مردم زیاد می میرند و می ترسند. عجیب است آقای قاضی هم زنده بوده است. من نگران این هستم که در اینجا مبادا قائله ای اتفاق بیفتد، نتوانیم دو مرتبه خدمت شما برسیم. خیلی برایم... کسی که خودش پیش نماز شیراز است به یک بچه بیست و پنج ساله بگوید که... و خیلی مهم است و یکی دیگر این که آقا کجاست؟ نجف است، حرم حضرت امیر است. استادش آقای قاضی هم هست. این حرف برای چیست؟ خیلی برایم... من آن را دارم. آن را مثلاً پیش ما مانده. لذا این روش، روشی بوده است که ایشان از اول هم داشته، موجزگویی است. مثل خود ابن سینا هم اگر ببینید. لذا خود ایشان ابن سینایی فکر می کرد بر خلاف نظر این دوست محترممان ایشان به اسفار خیلی علاقه نداشت. به روش ابن سینایی و اشاراتی علاقه داشت که دانه دانه مدلل، مبرهن، همه اینها بود. و می گفت که حالا سر قضیه آقای کمپانی بیاید آن مطلب را بیان می کنم که ایشان هم همین عمل را کرده بود با ... فلسفه اینها و همه را مستدل و مبرهن. آن جور خوشش می آمد. می گفت فلسفه یعنی این و الا آن ذوقیات را کسی بخواهد آن جا بیاورد، آن جایش اینجا نیست.

خیلی مطالب مفیدی بود.. بسیار لذت بردم!
موفق باشید..:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و احترام
درکل به نظر میرسد معلم اخلاق بودن کار سختیست، چون چنین فردی باید روی خودش خیلی کار کرده باشد و مرتکب کوچکترین خطایی نشود. چون از کسیکه دیگران را نصیحت میکند انتظار میرود خودش هم برخورد صحیحی با مردم داشته باشد.

به نظرم همانطوری که اکثرا به حرمت این افراد به ایشان ایرادی نمیگیرند بهتره آنها هم سعه صدر داشته باشند و یا وقتی میبینند سخنشان خریدار ندارددر جای خودش تذکر دهند اما خیلی پیگیری نکنند.

پست جمعبندی:

سوال:

ماانسان ها چقدروظیفه داریم معلم اخلاق دیگران باشیم؟مثلامن به شخصه وقتی رفتاربدی ازاطرافیانم میبینم به اون هاتذکرمی دم که رفتارشون نادرست بود:آیااصلا لزومی داره که اینقدربه اطرافیان رفتارزشتشون روتذکربدیم؟آیابرماواجبه که توهرموقعیتی اگررفتارنامناسبی(نه صرفاحرام،گاهی انجام کاری حرام نیست ولی روش بهتری برای انجام اون کاروجودداره ومااون روش بهتررومیشناسی،آیاواجبه که مااون روش روبرای اون فردتوضیح بدیم؟
من گاهی اوقات بابت این توضیحات احساس وظیفه می کنم،ولی همین توضیحات اضافه باعث شده آدم پرگویی بشم!واحساس خوبی نسبت به خودم ندارم(گرچه کسی اعتراضی به این رفتارم نکرده)ولی میخواستم بدونم مرزاین رفتارهاچیه واقعا؟

پاسخ:

همانطور که می دانید بر ما لازم است که نسبت به عملکرد دیگران بی تفاوت نباشیم و فلسفه ی امر به معروف و نهی از منکر نیز چیزی جز رسیدن به سعادت اجتماعی نیست. ما همانگونه که در برابر عملکرد خود مسئول هستیم در برابر نحوه ی عملکرد دیگران نیز مسئولیم البته مسئولیت ما در برابر افراد دارای مراتب است به اصطلاح در برابر خانواده و فرزندان و فامیل و خویشاوندان وظیفه ی ما بیشتر است و در ادامه نیز نسبت به دوستان و آشنایان و همسایگان مسولیت داریم و به همین ترتیب با حفظ سلسله ی مراتب باید نسبت به رفتار دیگران حساسیت داشته باشیم.
این که شما دائما حس وظیفه در خود دارید امری پسندیده است اما در اینجا لازم است به دو نکته توجه کنید یکی این که شرایط راهنمایی کردن دیگران را در نظر بگیرید و دوم نیز شرایط روحی خود را برای ارائه ی راهنمایی.
گاهی دیگران از جهت روحی شرایط پذیرش راهنمایی را ندارند بنابراین شما باید زمان شناس و مکان شناس و مخاطب شناس خوبی باشید تا بتوانید به بهترین شکل دیگران را راهنمایی کنید البته گاهی بحث در دعوت دیگران به امری واجب و دور کردن آنها از فعلی حرام هست که در این صورت لازم است دقت بیشتری داشته باشیم و به هیچ وجه کوتاهی نکنیم .
تکریم دیگران و احترام گذاشتن به دیگران از مهمترین شرایط راهنمایی می باشد بنابر این هر جا خواستید دیگران را راهنمایی کنید باید در کمال ادب و احترام این کار را انجام دهید و با ظرافت خاصی نه بدین شکل که لجبازی آنها را تحریک کنید.
نکته ی دیگر این که اقبال و تمایل افراد را بسنجید چنانچه آنها نسبت به مشاوره دادن شما خوشحال می شوند و احساس ناراحتی ندارند از کار خود دست برندارید و در رفع مشکلات دیگران به هر شکلی کوشا باشید.البته به شرطی که این نوع مشورت دادن به شخصیت شما ضربه ای وارد نکند چرا که حفظ شخصیت برای خودتان مقدم بر مشاوره دادن می باشدبنابراین مشورت خود را به دیگران تحمیل ننمایید.
توجه کنید که گاهی مشاوره دادن ما به دیگران مطلوب است و گاهی مضر بنابراین چنانچه در رابطه با امری اطلاعات لازم دارید بهتر است که به دیگران کمک کنید چرا که ممکن است آنها ندانسته عملی را انجام دهند و با تذکر شما مسیر زندگیشان تغییر نماید .
کمال نهایی برای انسان ،قرب الی الله است بنابراین سعی کنید به مشورت خود صبغه و رنگ الهی ببخشید و نیت خود را در این مسیر خالص نمایید.
هدف در مشاوره دادن به دیگران همکاری و کمک می باشد بنابراین در مرحله ی اول باید آنها خودشان به این نتیجه برسند که نیاز به کمک دارند و گرنه اگر انسان بخواهد مشورت خود را بر دیگران تحمیل نماید لطفی ندارد.
بنابراین به شما توصیه می شود کمک به دیگران ر ادامه داده البته با در نظر گرفتن شرایط خود و دیگران به گونه ای که این کمک عامل تخریب شخصیت شما و یا دیگران نشود.

سوال:

آیادراخلاق اینگونه بهتره که تاقبل ازاینکه ازمون سوال نشده پاسخ ندیم،یااگرمیبینیم شخصی ازماسوال نکرده ولی ماپاسخ رومیدونیم (آیااین غیراخلاقی نیست درحالی که ماجواب رومیدونیم ولی پرسشگرازماپاسخ نخواسته پاسخی ندیم؟)رفتارعلمادراینگونه مسائل چگونه است؟

پاسخ:

نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که هیچ یک از سکوت یا سخن گفتن به طور مطلق خوب یا بد نیست بلکه آنچه که ممدوح و مذموم بودن آن را تعیین می کند توجه به شرایط و مصالح و مفاسدی است که به دنبال هر یک از این دو عنوان ایجاد می شود.
دربعضی روایات از سکوت تمجید شده است و ما موکدا دستور به سکوت داده شده ایم و در برخی روایات دستور به سخن گفتن . بنابراین باید بدانیم که گاهی وظیفه ی ما سکوت است و گاهی سخن گفتن.
جایی که سخنان ،سخنانی پوچ و بی معناست و یا سخنانی که سخنان عادی محسوب می شود و تاثیری در زندگی ما و دیگران ندارد و جنبه ی آموزشی و تربیتی نیز در آن نیست و اثر مطلوب روحی برای ما و دیگران ندارد پس در این شرایط سکوت بهتر است.
گاهی سکوت را با حرفهای عادی و معمولی یا حرفهای پوچ و بی ارزش مقایسه می کنیم که در این حالت سکوت بهتر است اما گاهی سکوت را با حرف مفید مقایسه می کنیم حرفی که برای ما و دیگران فایده ای دارد یا از جهت تربیتی و یا آموزشی حرف ما تاثیر مثبتی در زندگی فرد ایجاد می کند در این شرایط طبیعتا حرف زدن اولویت دارد.
مهمترین وظیفه ،شناخت جایگاه کلام و سکوت است اگر این جایگاه به خوبی شناخته شود از کلام و سکوت هر دو بهترین بهره ها برده می شود.
در فواید سکوت به بحث حکمت اشاره شده است که اگر انسان سکوت بجایی داشته باشد به گوهر حکمت می رسد بنابراین سفارش علمای اخلاق در رابطه با سکوت و روش آنها در این مسیر به دلیل فواید سکوت است که مهمترین آنها رسیدن به حکمت می باشد.
در کلام امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: «از سخن اضافی و زاید بپرهیز؛ زیرا عیب های پنهان تو را آشکار می سازد و دشمنی های خفته و نهفته بدخواهانت را تحریک می کند».1
این که ما به شما سفارش کنیم فقط سکوت را تجربه کنید و از راهنمایی دیگران یا کمک به دیگران دست بردارید و بخواهیم در مقایسه ی بین صحبت و سکوت ،سکوت را پیشنهاد بدهیم امر پسندیده ای نیست بلکه لازم است شرایط سنجیده شود و با در نظر گرفتن شرایط وظیفه ی شما به عنوان سکوت یا کلام مشخص شود . اگر شما زمان مناسبی را برای راهنمایی دیگران انتخاب می کنید ، اگر شما به بستر و زمینه ی لازم و شرایط لازم برای کلام خود دقت می کنید، اگر به میزان ظرفیت مخاطب خود واقف هستید و می دانید ظرفیت لازم برای پذیرش راهنمایی شما را دارد،اگر علم و آگاهی شما نسبت به موضوعی که می خواهید در موردش صحبت کنید کافی است،اگر شما به نتیجه ی صحبت آگاه هستید و می دانید که صحبت شما نتیجه ی مطلوبی دارد و گره ای را باز می کند، در این شرایط سخن گفتن و راهنمایی کردن دیگران به شما توصیه می شود اما در غیر این صورت، سکوت اولویت دارد.

در ادامه به چند روایت در این باب توجه کنید:

امام علی علیه السلام فرمود: «سکوتی که برایت وقار آورد، بهتر از سخنی است که مایه ننگ و عار باشد. سکوتی که پیامدش سلامت باشد، بهتر از نطقی است که ملامت در پی داشته باشد و سکوتی که جامه کرامت بر تو پوشاند، بهتر از سخنی است که وسیله ملامت گردد».2
این روایت ما را به فرجام و نتیجه ی کار رهنمون می سازد ببینیم سخن یا کلام ما چه نتیجه ای دارد؟؟؟
امیر المؤمنین (ع) می فرمایند: "وقتی انسان توانایی سخنی حکمت آمیز را دارد، سکوت او ارزشی نخواهد داشت، همان گونه که سخن گفتن هنگام نادانی بی ارزش خواهد بود".3
این روایت نیز دلالت بر این امر دارد که لازم است کلام شما پشتوانه ی علمی داشته باشد نه این که با عدم آگاهی ،اظهار نظر کنیم.
در روایتی دیگر حضرت علی علیه السلام می فرمایند:"آفرین به دانشمندی که خویشتن دار است و چون از مرگ در هراس است، به آماده سازی و ذخیره سازی مشغول می باشد. اگر از او پرسشی شود، به خوبی پاسخ آن را خواهد داد، اما اگر دیگران ارزش او را ندانند، ساکت خواهد ماند. سخن او سنجیده است و سکوت او ناشی از نادانی نیست".4
این روایت نیز اهمیت بررسی میزان پذیرش از سمت مخاطب را یاد آوری می کند چنانچه مخاطب ما تمایلی برای شنیدن ندارد نباید او را مجبور به شنیدن کنیم تا ارزش ما از دست نرود.
در روایتی از امام سجاد(ع) می خوانیم که از ایشان در مورد سکوت و کلام پرسیدند که کدامشان ارزشمندتر است؟ ایشان در پاسخ فرمودند: هر کدام از آن دو، آفاتی دارد، اما اگر سخن گفتن و سکوت را در محیطی بدون آفت بسنجیم، سخن گفتن، ارزشمندتر از سکوت خواهد بود.یکی از حضار، دلیل این برتری را از امام چهارم خواستار شد که ایشان در توضیح آن فرمودند: زیرا پروردگار، پیامبران و جانشینان آنها را میان مردم نفرستاده تا روزگار را به سکوت بگذرانند، بلکه به آنان دستور سخن گفتن ابلاغ فرمود...من هیچ گاه خورشید سخن گفتن را با ماه سکوت نخواهم سنجید.5
در اینجا نیز سخن گفتن تحسین شده است البته به شرط مدیریت .


1 غررالحکم، حدیث 2720.
2. همان، حدیث های 5867، 5865 و 5866.
3 نهج البلاغه، ص 502، حکمت 182.
4 تمیمی آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم، ص 48، ح 252


5 طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 2، ص 315، نشر مرتضی، مشهد مقدس، 1403 هـ ق.
موضوع قفل شده است