۩✿۩ خاطرات پیاده روی اربعین 93 ۩✿۩ ویژه زائرین انجمن گفتگوی دینی

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
۩✿۩ خاطرات پیاده روی اربعین 93 ۩✿۩ ویژه زائرین انجمن گفتگوی دینی

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

این تاپیک ایجاد شد تا کاربران و همکاران محترمی که امسال در پیاده روی ابعین شرکت داشتند به بیان خاطرات و اشتراک گذاری مستندات و تصاویرشون از این مراسم عظیم بپردازن



بعد از اینکه از مرز رد شدیم با توجه به خیل عظیم زائرین وسیله نقلیه برای جابجایی وجود نداشت لذا یه مقدار از راه رو پیاده رفتیم تا اینکه یه تریلی عراقی اومد و ما رو سوار کرد و به شهر بدره منتقل کرد و مقابل یه حسینیه پیاده کرد تا پیاده شدیم یه عراقی اومد و گفت پنج تا زائر میخوام ما هم که با دوستانمون پنج نفر میشدیم با اون عراقی همراه شدیم ، یکی از این موتور های سه چرخ داشت که پشتش رو پر از پتو کرده بود ما رو سوار کرد و به خونشون برد.
این بنده خدا به قدری از ما پذیرایی کرد و رفتار خوبی با ما داشت که ما رو شرمنده خودش کرد از رفتارش معلوم بود که خیلی خوشحاله که داره به زائرین امام حسین علیه السلام خدمت میکنه یه نوزاد چند ماهه داشت داد بغلمون بعد موبایلش رو اورد و ازمون عکس گرفت میگفت مادرم فارسه اما خودش فارسی بلد نبود ، یه کاغذ اورد دیدیم مادرش چند جمله به فارسی توش نوشته : من خادم زائرین اباعبدالله الحسین هستم هر کاری داشتید خجالت نکشید و راحت باشید.ما هم که دیگه واقعا خجالت زده شده بودیم زیر کاغذ از این خانواده محترم که از سادات هم بودن تشکر کردیم.
تصویر این چایی هم مربوط به چایی هست که این بنده خدا برامون اورد و اولین چایی عراقیمون رو خوردیم.


صبح که از خونه اون برادر عراقی بیرون زدیم با توجه به خیل زائرینی که شب قبل دیده بودیم احتمال دادیم که باز هم ماشین برای رفتن به نجف موجود نباشه لذا خودمون رو برای شرایط سخت آماده کردیم که واقعا هم همینطور شد و وقتی برای پیدا کردن وسیله رفتیم خیل عظیمی از زائرین رو دیدیم که منتظر وسیله برای رفتن به نجف بودن بعد از مدتی معطلی وقتی دیدیم با دست روی دست گذاشتن کاری نمیشه کرد لذا با پای پیاده دل به جاده زدیم مقداری که جلو رفتیم یه کامیون مخصوص حمل بار رو دیدم که عده زیادی دورش تجمع کردن و دارن از قسمت های کناری اون بالا میرن ما هم که دیدیم ماشینی بهتر از این نصیبمون نمیشه از کامیون بالا کشیدیدم و برای اولین بار در قسمت بار یه کامیون سوار شدیم.:ok:
توی راه موکب هایی که میدیدن زائر سوار کامیون هست بسته های آب غذا وتنقلات بدون هیچ گونه هماهنگی:Nishkhand: برامون پرتاب میکردن.
اما واقعا تجربه سفر با کامیون خیلی جالب بود از شدت سرما پتوهایی که همراه داشتیم رو روی خودمون کشیده بودیم...



بالاخره با عوض کردن چند ماشین و البته مقداری هم پیاده روی در بین راه خودمون رو به شهر نجف اشرف رسوندیم باور کنید با رسیدن به نجف تمام مشکلات و سختیها و خستگی ها رو فراموش کردیم و برای زیارت حرم امیرالمومنین لحظه شماری میکردیم.
تو شهر نجف هم پر بود از موکب هایی که به صورت شبانه روزی از زائرین پذیرایی میکردن ما هم یکی از این موکب ها رو برای اسکان در شهر نجف انتخاب کردیم. اینجا هم واقعا برادران عراقی برخورد بسیار مناسبی با زوار داشتن و خیلی عاشقانه به عزاداران خدمت رسانی میکردن یکی از دوستان میگفت انگار اینها از پیش مزد خودشون رو گرفتن که اینقدر با ذوق و شوق خدمت میکنن.
یکی از مشکلات زائرین نبود خط ارتباطی با ایران بود که تا آخرین روز حضور در عراق ادامه داشت لذا ما هم تنها راه ارتباطی رو در این دیدم که اینترنت پیدا کنیم و بوسیله برنامه های موبایلی ارتباط برقرار کنیم که اتفاقا یکی از مغازه های اطراف حرم رمز وای فایش روبه صورت مجانی در اختیار ما گذاشت و ما هم موفق به تماس با ایران شدیم پست کلبه فیروزه ای هم از اونجا ارسال شد :ok:
بیشتر زائرین ایرانی پیاده روی خودشون رو از شهر نجف شروع میکردن و زائرین شهرهای جنوبی عراق مثل بصره هم از این مسیر عبور میکردن لذا در شهر نجف و خصوصا حرم امیرالمومنین و مسجد کوفه ازدحام بسیار زیادی ایجاد شده بود.

[SPOILER]

یه کتاب در خصوص عتبات داشتیم که برای پیدا کردن اماکن و قبور علما کمکمون میکرد اما متاسفانه ازدحام جمعیت خیلی از مواقع مانع پیدا کردن اونها می شد

مسیرمون برای رسیدن به حرم از میانه قبرستان بزرگ وادی السلام عبور میکرد که پیمودن این مسیر حس جالبی بهمون می داد چرا که این قبرستان مدفن انبیائی مثل حضرت هود و صالح و علمائی چون علامه قاضی هستش[/SPOILER]

سلام جناب مدير فرهنگي
حال و بال تون خوبه
دست تون درد نكنه واقعا با خواندن همين خاطرات حس و حال خوبي به ما دست مي دهد و اين سوغات خوبي بود
ان شاالله عمري باشد و سال بعد همگي با هم به اين درياي جوشان بپيونيدم
التماس دعا:Gol:


بعد از دو شب اقامت در نجف و بهره بردن از فیوضات حرم امیرالمومنین علی علیه السلام علی رغم اینکه هنوز میل داشتیم در فضای ملکوتی حرم امیرالمومنین باشیم اما چون قصد داشتیم روز اربعین در کربلای معلی باشیم لذا پیاده روی خودمون به سمت کربلا رو آغاز کردیم لحظات ابتدایی که وارد مسیر پیاده روی شدیم واقعا لحظات وصف ناشدنی بود انشاءالله که قسمت همه شما بشه تا این لحظات رو درک کنید ، همراه شدن با خیل زائرین حسینی در اون فضای ملکوتی که با شور و اشتیاق در حال پیاده روی بودن واقعا حال و هوای خاصی داشت....
طول مسیر نجف به کربلا حدود 80 کیلومتره که با قدم برداشتن معمولی و استراحت شبانه حدود سه روز زمان برای طی مسیر لازمه در طول مسیر تیرهای برقی که وسط راه بود شماره گذاری شده بودن که ملاک خوبی برای مسافت طی شده و همچنین قرار با دوستان بود که خود عراقی ها به اونها عمود میگفتن هر 20 عمود حدود یک کیلومتر می شد در این مسیر 1450 عمود قرار داشت.

از اشتیاق حرم راه می‌شود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
...

حامی;612287 نوشت:
سلام جناب مدير فرهنگي
حال و بال تون خوبه
دست تون درد نكنه واقعا با خواندن همين خاطرات حس و حال خوبي به ما دست مي دهد و اين سوغات خوبي بود
ان شاالله عمري باشد و سال بعد همگي با هم به اين درياي جوشان بپيونيدم
التماس دعا

سلام بر استاد بزرگوار و تشکر از لطف شما
ان شاالله که همینطور خواهد شد
دوست داشتم بقیه عزیزانی هم که توفیق زیارت داشتن خاطرات خودشون رو بیان کنن اما فعلا متکلم وحده هستم در هر حال از اینکه وقت عزیزان رو میگیرم عذرخواهی میکنم.

دختری بود دستش شکسته بود ...با همان دست شکسته مردم دم در هجوم اوردن تا رد بشن از مرز و به اون ور برسن ولی ان دستش درد گرفت و بلند می گفت یا حسین ...یاحسین... من و دیگران راه راباز کردیم تا بره .... اه حسین (ع)

دانلود مجموعه تصاویر پیاده روی اربعین (شامل 51 عکس) که توسط یکی از دوستان عکاس تهیه شده

فایل: 


با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب

مدیر فرهنگی;611703 نوشت:
این تاپیک ایجاد شد تا کاربران و همکاران محترمی که امسال در پیاده روی ابعین شرکت داشتند به بیان خاطرات و اشتراک گذاری مستندات و تصاویرشون از این مراسم عظیم بپردازن

از پیشنهاد جناب مدیر محترم فرهنگی (اجرائی سابق :Cheshmak: ) تشکر می کنم

دعا کنید سرمون کمی خلوت تر بشه ما هم مطالبی رو داریم که بنویسیم:ok:

:khab:

مدیر فرهنگی;611717 نوشت:
بعد از اینکه از مرز رد شدیم با توجه به خیل عظیم زائرین وسیله نقلیه برای جابجایی وجود نداشت لذا یه مقدار از راه رو پیاده رفتیم تا اینکه یه تریلی عراقی اومد و ما رو سوار کرد و به شهر بدره منتقل کرد

میگم مطمئن هستید من و شما توی یک تریلی نبودیم؟ :Gig:

دقیقا همین صحنه ها رو من داشتم:ok:

بهرحال قبول باشد :Gol:

حقیر اولین بارم بود که به کربلا مشرف شدم.
ما قرار بود از نعمانیه به طرف کربلا حرکت کنیم و قرار بود این مسیر 170 کیلومتری رو در 5 روز طی کنیم البته سخت ترین این مرحله (رفتن به کربلا) در مهران اتفاق افتاد که در بین فشار شدید جمعیت نزدیک بو پام بشکنه که به لبه صندلی فلزی فشارم دادند و من هم که در لباس روحانیت بودم نمی تونستم از اون حرکاتی که مردم انجام می دهند من هم انجام بدهم. ولی بالاخره با یک حرکت سریع بغل دستی هام رو به کنار حول دادم و بعد پریدم بالای صندلیها که بعد از آروم شدن ما جرا صندلیهای موجود را دیدم که همه له و لورده شده بودند.بالاخره بعد از حدود تقریبا 10 ساعت معطلی سوار ماشین شدیم و رو به طرف نعمانیه رفتیم منزل یکی از عراقیون شیعه به نام ابو حسین.تعداد گروه ما 70 نفر بود و به دو منزل تقسیم شدیم.که موقع شام فرا رسید و من با تعجب (چون اولین بارم بود)دیدم که برنج با 4 نوع خورشت در سفره چیده شد.ومیزبانان بالای سرمان ایستاده تا ما غذایمان را بخوریم. من تعارفی به میزبانان کردم که قبول نکرد. و یکی از بچه ها به من گفت که اینجا رسم اینچنین است که اول مهمان باید غذایش را بخورد و بعد نوبت میزبان است.ما که شروع کردیم به غذا و یک بشقاب برنج با انواع خورشت (به اسرار میزبان)خوریدیم و تمام شد. بعد بشقاب دیگری به ما حواله شد تا آن را هم میل نماییم و من با کلی اسرار که معده ام هم در اثر خوردن زیاد درد می کرد به زور میزبان را راضی کردم که اگر زیادتر بخورم مریض می شم. و به هر نحوی خلاص شدیم.

صبح روز بعد از نعمانیه حرکت کردیم به طرف حله (ما بین حله و نعمانیه) که عصر به وسیله ماشین به یکی از روستاهای نزدیک حله رهنمون شدیم که صاحبخانه به خاطر ورود ما گاو بزرگی را قربانی کرده بود بعد از صرف شام من به حمام رفتم و در اونجا بعد از استحمام لباسهایم را شستم و بعد از بیرون آمدن صاحبخانه که لباسهای شسته من و دید خیلی ناراحت شد و گفت که ما باید این لباسها رو می شستیم نه شما و یه اخم از عمق قلب کرد که من واقعا متاثر شدم و بعد از عذر خواهی زیاد از دلش در آوردم ولی به زور لباسهایم را از من گرفت و خودش پهن کرد.و گفت که بعد این خونه من اومدی حق شستن لباسهایت را نداری ما باید این کار را بکنیم و ما خادم زوار هستیم.چون این آقا روستایی بود دلش هم مهربانتر بود.باور کنید حتی به طرف آب هم می رفتی که یک لیوان آب (که در یک بار مصرف بود)برداری ناراحت می شد و می گفت که باید به من بگویی تا برایت بیاورم.من خادم شما هستم.

حرکت بعدی به طرف خود حله بود که عصر که شد(بعد از پیاده روی) به منزل یکی دیگر از شیعیان عراقیون رفتیم که شغلش مهندس ساختمان و از اعضای جیش المهدی (وابسته به مقتدا صدر) بود و برادرش نیز دکتر و متخصص ریه و گوارش بود. و به ما خیلی خدمت کردن و یک روز هم در آنجا موندیم و به قول یکی از بچه ها حله گردی کردیم.آقای ابوحسن ما را از قبر حضرت ایوب نبی (ص) تا مقبره زید ابن علی ابن حسین (ع) و مسجد نخیله برد ( در آنجا قبر نبی الله حضرت ذولکفل (ص) دفن بود. و جای خیلی با صفا و معنوی بود که مهراب حضرت امیر هم در آنجا قرار داشت) تا امام زاده های مختلف.

صبح روز بعد حرکت به سوی تویرج بود که من چون تند تر حرکت می کردم دوستانم را گم کردم.و چون دفعه اولم بود یه خوفی در سینه ام ایجاد شد بعد که در یک جا منتظر دوستانم شده بودم .نیامدند که نیامدند.و یکی از عراقیون شیعه ما را به زور به منزلش برد.اولش می گفت که منزلم کنار همین خیابون هستش.ولی بعد از رفتن به سوی منزل کوچه پس کوچه های زیادی رو رفتیم که این کار بر خوف من افزود.رسیدیم به منزل ابو موسی که در اونجا فقط من ایرانی بودم و بقیه عراقی که دو تای آنها سیاه مثل زغال.یک نظامی بازنشسته زمان صدام هم بود که با زبان محلی عربی با اونها از صدام حرف می زدند و اونها هم می خندیدند که این کار خوف من و زیادتر کرد.البته می دونستم کاری به کارم ندارند ولی چون دفعه اولم بود وا قعا نا خود آگا احساس غریبی عجیبی به من دست داده بود.که یک لحظه یاد غریبی حضرت زینب (س)افتادم و دلم پر پر ولی نمی تونستم گریه کنم(به مصیبت حضرت زینب (س)) بعد که ابو موسی با چند تا مهمان دیگر به خونه اومدند یه لب تابی آورد و به من گفت اگه کار اینترنتی داری راحت باش بعد همه دور هم نشستیم و ابو موسی چنان از صدام بد می گفت که خیال من از آن نظامی باز نشسته عراقی راحت شد و دلم باز شد.ابو موسی عکس پدر و جدش رو به من نشون داد که هر دو از روحانیون بالا رتبه شهر بودند.و بعد هم فهمیدم اون نظامی بازنشسته در وا قع صدام رو مصخره می کرد و اونای دیگه به خاطر این کار می خندیدند.شب که شد این نظامی اومد و کنار من خوابید.ولی چه خوابی واقعیتش ازش خوف داشتم.مثلا شب بیدار می شدم و می دیدم نیست و زود به جیبهام نگاه می کردم که گذرز نامه و پولهام سر جاش باشه.غافل از این که بنده خدا سیگاری قدری بود که عشق سیگار هر یک ساعت بیدارش می کرد و می رفت بیرون و سیگار می کشید.بعد نماز صبح و صرف صبحانه را افتادیم که این بنده خدا هم یکی دو کیلومتر من رو همراهی کرد و تو راه فهمیدم که به خاطر علاقه به روحانیت شب رو در کنار من خوابیده است در راه هم هر چند دقیقه به من می گفت انا بالشیخ (من فدای شیخ بشم)

صبح که از تویرج راهی کربلا شدیم که تقریبا 22 کیلومتری شهر کربلا بود و تا حرم امام حسین (ع) هم تقریبا 30 کیلومتر فاصله داشت این مسیر 30 کیلومتری رو یک نفسه از ساعت 6.5 تا ساعت 2 بعد از ظهر به کوب حرکت کردم و به کربلا رسیدم که خیلی خسته بودم و چون مکان گرفتن امانات خیلی شلوغ بود نتونستم وارد حرم بشم. وچنان خسته بودم که می خواستم کیفم رو اول در سطل آشغال بیاندازم و بعد برم به زیارت.بالاخره بعد از مدتی چادری رو پیدا کردیم که در اونجا دو تا از بچه های تهران بودند که با من خیلی گرم گرفتد و من کیفم و پیش اونا گذاشتم و رفتم زیارت.دو روز در کربلا بودم و بعذ با ماشین راهی نجف شدم و بعد زیارت حضرت امیر(ع) تصمیم گرفتم که به ایران باز گردم(هم خیلی خسته بودم هم موبایلم خراب شده بود و می ترسیدم خانواده ام نگران بشند.و بعد راهی مرز مهران شدم (البته با ماشین)

بعد اینکه به 20 کیلومتری مهران (از طرف عراق) رسیدیم خیل عظیم جمعیت رو دیدیم که چون جاده ترافیک بود پیاده تا اونجا اومده بودند.و تا مرز مهران همچنین در راه باز جمعیت دیده می شد تا خود مهران هم که از مرز 12 کیلومتر فاصله بود یکه راهپیمایی بزرگ جمعیت (شبیه رهپیمایی نجف تا کربلا) رو دیدم که خیابان پر جمعیت بود(این موقع شب روز چهار شنبه 3 روز مونده تا اربعین بود)سوار یه ماشین شخصی شدیم به طرف قم.که در راه به خاطر ترافیک خیلی شدید مسیر 10 یا 15 کیلومتر را در 7 ساعت پیمودیم که باز این مسی مملوو از جمعیت بود.
البته آمار تلوزیون که یک ملیون وسیصد هزار نفر اعلام کرده بود این جمعیت به تنهایی بیشتر از اون آمار بود.البته بعدا شنیدم تقریبا اکثر اینها بدون گذر نامه وارد عراق شده بودند.(فکر کنم یک ملیون نفر فقط از اتباع افغانی رو تو راه دیدم)بالاخره به نزدیکی اراک که رسیدیم تازه فهمیدیم که تقریبا 1 ساعت با قم فاصله داریم تازه فهمیدیم که چقدر دلمون به کربلا تنگ شده. و هر پنج نفر نا خدا آگاه زدیم زیر گریه و سیر گریه کردیم و تازه همگیمون برای سال بعد از اون موقع طرح می ریختیم که سال دیگه هم به کربلا حتما خواهیم رفت.

یه خاطره جالب دیگه اینکه یکی از دوستان سید بود و با لباس روحانیت به کربلا اومده بود. و عراقی ها هم که بیشتر از ما به اولاد پیغمبر احترام می گذارند.تو راه یک دفعه سید رو می دیدیم که گم شده است.بعد یکی از دوستان به مزاح می گفت بیچاره سید باز هم اسیر شد.یکی دیگه از دوستان هم در جوابش می گفت که عیبی نداره یکی دو تا که بشقاب به زور غذا خورد حتما آزاد می شه نگرانش نباشد.بنده خدا سید تا رسیدن به کربلا بیماری معده گرفته بود.و عراقی ها بهش اونقدر سوغاتی از جمله جوراب و حوله و ... داده بودند که کوله بارش سنگین شده بود.
ولی این سفر اول برای من هم از جنبه معنوی و هم از جنبه تجربی خیلی پر فایده بود. انشا الله سال دیگه همه عاشقان ابا عبد الله (ع) همگی کربلیی بشند.
خداوندا قسمت می دم ب به ابا عبد الله (ع) و حضرت ابوالفضل(ع) و شهدای کربلا همه عاشقان کربلا را به مرادشان برسان و برای این حقیر نیز شهادت در راه حسینم عنایت بفرما.
التماس دعا

وصف کردن آنچه در مسیر پیاده روی دیدیم واقعا کار راحتی نیست از اون دختر بچه های سه چهار ساله با چادر عربی های زیباشون که دستمال کاغذی تعارف میکردن ، پسر بچه ای که سینی پر از غذا رو روی سرش گذاشته بود و مقابل زائرا زانو میزد تا غذا بردارن ، پیر زنهایی که عصا زنان طول این همه مسیر رو پای پیاده طی میکردن ، زن و مرد جوانی که بچه هاشون رو سوار بر کالسکه با خودشون اورده بودن ، مردی که پاهاش تاول زده بود و تاولها تبدیل به زخم شده بودن اما هنوز به راهش ادامه میداد ،بچه هایی که دستگاه ماساژور به دست منتظر بودن تا پاهات رو ماساژ بدن و پماد بهش بزنن ، موکب هایی که میکروفن به دست از زوار خواهش میکردن غذای موکب اونها رو تناول کنن، اونهایی که خاک زیر پای زایرین رو به عنوان تبرک جمع میکردن و .... همه و همه نشان از عشق و ارادتی داشت که به قول یکی از دوستان دولت کریمه ای در این مسیر به وجود اورده بود که همه منتظر وقوع اون در سراسر جهان هستیم.
یکی از نکاتی که در این مسیر جلب توجه میکرد نصب تصاویر متعدد از امام و رهبر معظم انقلاب بود که توسط خود عراقی ها نصب شده بود همچنین پخش مداحی های فارسی از موکب ها هم برای ما جالب توجه بود.
بعد از طی این مسیر پر شور و حال ، شب اربعین به نزدیکی های شهر کربلا رسیدیم اما چون دیگه نیاز به استراحت داشتیم و مطلع شده بودیم ازدحام شدیدی در شهر کربلا هست لذا در یکی از موکب ها که البته سوپر مارکتی بود که تبدیل به محل استراحت زوار شده بود توقف کردیم.
خدا رو شکر اون شب یه تعداد از دوستان هیئتی هم در محل استراحت ما بودن که عزاداری مفصلی انجام دادن و روضه خوانی و سینه زنی کردن ،خلاصه اینکه آرام آرام دلها و جانها مهیای ورود به شهر کربلا می شد...

(رهرو ولایت);612755 نوشت:

................البته آمار تلوزیون که یک ملیون وسیصد هزار نفر اعلام کرده بود این جمعیت به تنهایی بیشتر از اون آمار بود.البته بعدا شنیدم تقریبا اکثر اینها بدون گذر نامه وارد عراق شده بودند.(فکر کنم یک ملیون نفر فقط از اتباع افغانی رو تو راه دیدم)بالاخره به نزدیکی اراک که رسیدیم تازه فهمیدیم که تقریبا 1 ساعت با قم فاصله داریم تازه فهمیدیم که چقدر دلمون به کربلا تنگ شده. و هر پنج نفر نا خدا آگاه زدیم زیر گریه و سیر گریه کردیم و تازه همگیمون برای سال بعد از اون موقع طرح می ریختیم که سال دیگه هم به کربلا حتما خواهیم رفت.

آفرین بر ملت ایران زمین
آفرین بر راهیان راه دین
آفرین بر شیعه افغانیش
آفرین بر جلوه ی ربانیش
آفرین بر عشق این آوارگان
آفرین بر سوز این لب تشنه گان
آفرین بر شیعه و هازاره ها
آفرین بر خسته و بیچاره ها
آفرین بر این همه اشک جبین
آفرین برقلب مملو از یقین
آفرین بر خاطرات دوستان
آفرین بر آن ولایت پیشه گان

آفرین بر ره روی کوی وَ لا
آفرین بر عاشق کرببلا

آفرین بر اشک های بین راه
آفرین بر شامگاه وبر پگاه

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
:hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel:

(رهرو ولایت);612756 نوشت:
انشا الله سال دیگه همه عاشقان ابا عبد الله (ع) همگی کربلیی بشند.

انشالله که قسمت همه بشه پاتوحرم عشق بذارند

سلام
من سربازی که بودم یادمه یه روز یه زائر بسیجی اومد به پادگان ما کمک مالی جمع میکرد از کرمان اومده بود و به سمت مشهد میرفت(برای اربعین گمونم بود)

وقتی اومد تو اتاق ما من دست کردم تو جیبم دویست تومن دادم بهش ...اونم گرفت اما هیچی نگفت که مثلا این چیه میدی به من صدقه هست مگه!

منم وقتی رفت گفتم چه حوصله ای داره پیاده از کرمان بلند شده داره میره مشهد!.

چند روز بعد تو تلویزیون دیدم دارن ازش یه گزارش تهیه می کنن !...من خیلی تعجب کردم ...نه اینکه چون دارن از اون فیلم میگیرن نه ،از این تعجب کردم که اون چه دویست تومنی بود که اونو این همه راه هل داد برد جلو ...شغال وسط راه اونو نخورد... !:khandeh!:

دوستان سلام


الحمدلله همانطور که پیش بینی می کردیم مرز چذابه خیلی شلوغ نبود و خیلی روان گذرنامه ها مهر می شد و جمعیت وارد عراق می شدند. صبح خیل زود، یک وانت شاسی بلند عراقی پر از آب معدنی، صُمّون گرم و تاره، پنیر و ماست به مرز آمد و همه آنها را بین زائران تقسیم کرد.
بعد از این عده ای از دوستان با 2 مینی بوس عازم نجف شدند و عده ای دیگر نیز چند کیلومتر پیاده روی کردیم و بعد سوار کامیونی شدیم که زائران را تا عماره مرکز استان میسان، رایگان می برد. در عماره که پیاده شدیم با چای و صمون و تخم مرغ پذیرایی شدیم و بعد دوباره سوار همان کامیون شدیم تا ما را به گاراژ عماره ببرد. وقتی به گاراژ رسیدیم، تا 2 دستگاه ون کرایه شود، با اصرار فراوان عراقی ها مجددا و این بار با خورشت فاصولیا پذیرایی شدیم.

پ.ن:
1- صمون یک نوع نان لوزی شکل و خوشمزه است که استفاده از آن در عراق خیلی رایج است و تقریبا با هر نوع غذائی آن را مصرف می کنند و در ایلام نیز پخته می شود.
2- خورشت فاصولیا، نوعی خورشت لوبیا است که موکب های زیادی به عنوان غذای نذری از آن می دادند.

علی علی


صبح روز اربعین از افرادی که از حرم برگشته بودن اوضاع رو جویا شدیم که میگفتن حرم و بین الحرمین شدیدا شلوغ هستش و رفتن به صحن حرم اباعبدالله و ابوالفضل العباس هم سخته چه برسه به نزدیک شدن به ضریح لذا تا ظهر صبر کردیم و بعد از نماز ظهر و عصر راهی حرم مطهر شدیم هر چه جلوتر میرفتیم تراکم جمعیت زیاد تر می شد عزیزان شهرداری تهران سوله های بزرگی تو شهر کربلا برای اسکان زائرین تدارک دیده بودند که در یکی از این مکان ها مستقر شدیم و دوباره به راهمون ادامه دادیم حالا دیگه رسیده بودیم به شارع عباس علیه السلام که گنبد مبارک مرقد ابوالفضل العباس از اونجا دیده می شد با دیدن گنبد مطهر باز هم همه خستگی ها و مشکلات رو فراموش کردیم و برای ورود به حرم مطهر لحظه شماری میکردیم.


بعد از گذر از چند گیت بازرسی در بین تراکم شدید جمعیت به باب القبله حرم ابوالفضل علیه السلام رسیدیم اما چون ورودی های حرم شدیدا شلوغ بود لذا ترجیح دادیم از بین الحرمین سلام بدیم و همراه با هیئاتی که وارد حرم می شدن عزاداری کنیم یه عزیز جانبازی روی ویلچر نشسته بود و چند نفر دورش جمع شده بودن و ایشون هم براشون روضه میخوند روزی ما هم این بود که از روضه خوانی این برادر جانباز در بین الحرمین بهره ببریم.
در هر حال روز اربعین فقط تونستیم از بین الحرمین سلام بدیم و موفق به ورود به حرم ها نشدیم اما خوشبختانه روز بعد هر چند باز هم به شدت حرم ها شلوغ بودن اما تونستیم وارد حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام بشیم.
تمام تلاشت رو میکنی که به حرم برسی همه دعاهات رو قبلش تو ذهنت مرور میکنی اما همین که وارد حرم میشی اینقدر ذوق و شوق و هیجان داری که همه چی رو فراموش میکنی...
خیلی خوبه که اربعین کربلا باشی اما چون خیلی شلوغ میشه و زیارت کم نصیبت میشه لذا وقتی برمیگردی تازه حسرتت شروع میشه...
دوست داشتیم سامرا و کاظمین رو هم زیارت کنیم اما به دلیل مشغله هایی که داشتیم ناچار بودیم زودتر برگردیم ایران لذا روز بعد از اربعین راهی ایران شدیم.
از اینکه این مدت وقت شما عزیزان رو گرفتم عذرخواهی میکنم انشاءالله که خداوند قسمت همه شما عزیزان هم بفرماید یا علی.

دوستان سلام


از وقتی وارد خاک عرق شدیم حتی یک بی حجاب ندیدیم و این خیلی جالب و عالی بود.
از مرز که حرکت کردیم، هرچه به نجف نزدیکتر می شدیم بر جمعیت بانوان پوشیه ای افزوده می شد تا جایی که شاید بتوان گفت از دیوانیه به بعد اکثریت بانوان از پوشیه استفاده می کردند. الحق و الانصاف دیگر راحت می توانستیم سر خود را بالا بگیریم و راه برویم بدون اینکه ترس از دیدن نامحرمان داشته باشیم، دقیقا برعکس ایران که باید همیشه سرمان پایین باشد و گاهی هم به شاخ و برگ درختان برخورد کنیم.
نکته جالبتر این بود که بانوان ایرانی زیادی هم در طول پیاده روی اربعین حضور داشتند که از پوشیه استفاده می کردند، فقط بنده نمی دانم چرا این جمعیت عظیم بانوان ایرانی پوشیه ای در ایران پوشیه نمی زنند؟! شاید می ترسند، شاید به خاطر گرد و غبار زیاد موجود در آنجا از پوشیه به عنوان ماسک استفاده می کردند، شاید به خاطر جو حاکم، شاید ...
ولی هر چه باشد، اگر همین جمعیت زیاد بانوان ایرانی که در آنجا پوشیه می زدند، در ایران نیز از پوشیه استفاده می کردند، دیگر غبار غربت و مهجوریت از این حجاب فاطمی برداشته می شد.
به امید روزی که پرچم حجاب فاطمی در همه جای ایران برافراشته شود.

پ.ن: این عکس مروبط به بنده و سفر بنده نیست. بنده عکسی از این موضوع تهیه نکردم و این را از اینترنت برداشته ام و شاید اصلا این عکس مربوط به عراق نباشد

علی علی

دوستان سلام


کار جنون ما به تماشا کشیده شده است

[FLV]http://mostazafin.tv/images/video/resize/low_quality72piaderavi-arbaein-mehran.flv[/FLV]

لینک دانلود


علی علی

دوستان سلام

قبرستان وادی السلام


شب قبل از حرکت در مراسمی که در مدرسه گرفته شد، استاد اخلاق و عرفان بزرگوار ما تشریف آوردند و ما را موعظه کردند. بعضی از نکاتی که ایشان فرمودند:
هر حرکتی مبدأ، مسیر، مقصد و مقصود دارد. مهم مقصود است. مقصود از کربلا، پیام به جهان بشریت است که تنها راه سلوک عرفانی، امام حسین علیه السلام است. اربعین در این میان جایگاه ویژه ای دارد زیرا در اربعین است که ساختارسازی حسینی شکل می گیرد و انسان خود را معماریِ حسینی می کند.
برای آنکه گل اربعین به بار بنشیند، باید شخص اربعین بیاید کربلا تا آنجا به مقصود برسد با مهر حسینی شدن. اربعین اوج این چهل روز است که شخص می رود تا با امام حسین علیه السلام عهد خونین الهی ببندد که با هر چه دارد از حریم دین و ولایت دفاع بکند و این مقصود است.
تا که از جانب معشوق نباشد کششی، کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
همه چیز دست خودشان است. ایشان شما را می برد و انتخاب می کند.

بعد از این مراسم، یکی از خدام مدرسه که آقا سیدی از اهالی افغانستان هستند، نزد حضرت استاد آمدند و گفتند که دلشان می خواهد که به کربلا بروند ولی به خاطر مشکلات گذرنامه، نامه، جواز خروج و ... نمی توانند. بنده پیش حضرت استاد ایستاده بودم که ایشان خیلی آهسته به آقا سید چیزی به این مضمون فرمودند: شما کاری نداشته باشید، بروید.
وقتی که شب به مرز رسیدیم، همه از مرز رد شدیم ولی مرز عراق اجازه به ایشان ندادند و ایشان پشت مرز ماندند و این باعث ناراحتی عمیق طلاب شد. شب بعد، ما مدتی بعد از نماز مغرب و عشاء به نجف رسیدیم و وقتی به محل قرار با گروه های قبل رسیدیم، آقا سید افغانستانی را دیدیم و متوجه شدیم که شب را در مرز مانده بوده اند و صبح زود دوباره سعی کرده اند که از مرز رد شوند که این بار افسران عراقی دیگری به دلیل تعویض شیفت آمده بودند. این افسر شیفت جدید از ایشان می پرسد که کجا می خواهی بروی؟ آقا سید هم جواب می دهند: کربلا. افسر نیز به همین راحتی اجازه می دهد که برود و ایشان هم خودشان می آیند و سریع ماشین می گیرند و زودتر از همه ما به نجف می رسند و خوب زیارت می کنند و بعد به صورت اتفاقی یکی از طلبه ها را می بینند و پیش آنها می آیند. اینجا بود که بنده به یاد حرف حضرت استاد افتادم و فهمیدم که جریان از چه قرار است. این آقا سید بعدا خودشان به کاظمین هم رفتند ولی ما نتوانستیم برویم.
وقتی که ما به نجف رسیدیم به دلیل فرصت کم و شلوغی زیاد اصلا نتوانستیم به خوبی زیارت کنیم. شب را عده ای از طلاب در پارکینگ طبقاتی نزدیک به حرم و قبرستان وادی السلام خوابیدند و ما نیز به خانه یکی از اهالی نجف رفتیم.

علی علی

مکلف;614349 نوشت:
دوستان سلام


از وقتی وارد خاک عرق شدیم حتی یک بی حجاب ندیدیم و این خیلی جالب و عالی بود.
از مرز که حرکت کردیم، هرچه به نجف نزدیکتر می شدیم بر جمعیت بانوان پوشیه ای افزوده می شد تا جایی که شاید بتوان گفت از دیوانیه به بعد اکثریت بانوان از پوشیه استفاده می کردند. الحق و الانصاف دیگر راحت می توانستیم سر خود را بالا بگیریم و راه برویم بدون اینکه ترس از دیدن نامحرمان داشته باشیم، دقیقا برعکس ایران که باید همیشه سرمان پایین باشد و گاهی هم به شاخ و برگ درختان برخورد کنیم.
نکته جالبتر این بود که بانوان ایرانی زیادی هم در طول پیاده روی اربعین حضور داشتند که از پوشیه استفاده می کردند، فقط بنده نمی دانم چرا این جمعیت عظیم بانوان ایرانی پوشیه ای در ایران پوشیه نمی زنند؟! شاید می ترسند، شاید به خاطر گرد و غبار زیاد موجود در آنجا از پوشیه به عنوان ماسک استفاده می کردند، شاید به خاطر جو حاکم، شاید ...
ولی هر چه باشد، اگر همین جمعیت زیاد بانوان ایرانی که در آنجا پوشیه می زدند، در ایران نیز از پوشیه استفاده می کردند، دیگر غبار غربت و مهجوریت از این حجاب فاطمی برداشته می شد.
به امید روزی که پرچم حجاب فاطمی در همه جای ایران برافراشته شود.

پ.ن: این عکس مروبط به بنده و سفر بنده نیست. بنده عکسی از این موضوع تهیه نکردم و این را از اینترنت برداشته ام و شاید اصلا این عکس مربوط به عراق نباشد

علی علی


اننخاب پوشه از طرف ایرانی ها هاهنگ شدن با جو مذهبی آنجا بودنه مسایل دیگر
در ایران هم پوشه نمی زنندبه خاطر عدم عمومیت این مساله هستش
و الا به قول خودتون خیلی هم راحت بودین

دوستان سلام

(رهرو ولایت);614927 نوشت:

اننخاب پوشه از طرف ایرانی ها هاهنگ شدن با جو مذهبی آنجا بودنه مسایل دیگر
در ایران هم پوشه نمی زنندبه خاطر عدم عمومیت این مساله هستش
و الا به قول خودتون خیلی هم راحت بودین

برادر، بنده خانم نیستم که از پوشیه استفاده کنم
منظور بنده از راحتی این بود که الحمدلله آنجا چشممان به افراد بی حجاب نمی خورد. یعنی آنجا بی ججابی نبود که مجبور باشیم برای ندیدن وی سرمان را پایین بیاندازیم فلذا سرمان بالا بود و از دیدن این همایش عظیم حسینی لذت می بردیم.

البته بنده در آنجا مداوما از چفیه به عنوان نقاب و ماسک استفاده می کردم. چون هم گرد و غبار وجود داشت و هم اینکه دوست داشتم احساس نقاب زدن و دیده نشدن را تجربه کنم و همچنین بدانم که آیا واقعا پوشیه زدن خیلی مشقت دارد؟؟!!
جالب این بود که وقتی که اولین بار از آن استفاده کردم، بعضی از دوستان برای لحظات و دقایقی بنده را نشناختند.
شاید همین چفیه باعث شد که حقیر تا آخر سفر مریض نشوم.


علی علی

دوستان سلام


بعد از یک شب استراحت و زیارت در نجف، قرار بود که صبح زود همگی به سمت کربلا حرکت کنیم اما عده ای از طلاب با یکی از اساتید در نجف ماندند تا بیشتر از فضای معنوی نجف بهره برده و زیارت بکنند و بنده نیز به همراه عده دیگری از طلاب با اساتید دیگر به سمت کربلا حرکت کردیم. شب اول را در موکبی در حوالی ستون 200 در حال استراحت بودیم که باران بارید و فضا را عطر آگین کرد.
دربین راه اتفاقات و نکات جالبی رخ داد:
- گروهی که بعد از ما حرکت کرده بودند پرچمی از " لبیک یا خامنه ای" به همراه داشتند که برادرانی از ترکیه آن را خواسته بودند که آن را با خود برده و بالای مسجد نصب کنند.
- پیرمردی در راه بود که چهار دست و پا راه می رفت
- بچه هایی بودند با یک شیشه عطر یا یک جعبه دستمال کاغذی یا یک پارچ آب خدمت می کردند
- وقتی به مسئولین موکب یا مردم عادی عکسی حاوی تصویر امام خامنه ای روحی فداه و آیة الله سیستانی تحویل می دادیم، آن را می بوسیدند و در جیب پیراهن خود یعنی جلوی قلب خود می گذاشتند.
- مردمی بودند که تصویر امام خامنه ای را بر روی کیف خود نصب کرده بودند
- کودکان و نوزادانی که به همراه والدین خود آمده بودند
و .....

دوستان سلام



علی علی

مکلف;617168 نوشت:
دوستان سلام

برادر، بنده خانم نیستم که از پوشیه استفاده کنم
منظور بنده از راحتی این بود که الحمدلله آنجا چشممان به افراد بی حجاب نمی خورد. یعنی آنجا بی ججابی نبود که مجبور باشیم برای ندیدن وی سرمان را پایین بیاندازیم فلذا سرمان بالا بود و از دیدن این همایش عظیم حسینی لذت می بردیم.

البته بنده در آنجا مداوما از چفیه به عنوان نقاب و ماسک استفاده می کردم. چون هم گرد و غبار وجود داشت و هم اینکه دوست داشتم احساس نقاب زدن و دیده نشدن را تجربه کنم و همچنین بدانم که آیا واقعا پوشیه زدن خیلی مشقت دارد؟؟!!
جالب این بود که وقتی که اولین بار از آن استفاده کردم، بعضی از دوستان برای لحظات و دقایقی بنده را نشناختند.
شاید همین چفیه باعث شد که حقیر تا آخر سفر مریض نشوم.


علی علی

شما فرمودید که پ.ن: این عکس مروبط به بنده و سفر بنده نیست. بنده عکسی از این موضوع تهیه نکردم و این را از اینترنت برداشته ام و شاید اصلا این عکس مربوط به عراق نباشد
خوب ما هم چون با توجه به عکس که فرمودید مربوط به بنده نیست فکر کردیم شما جزو نسوان هستید.
خوب به جای چفیه می تونستید ماسک بزنید که راه مطمین تری بود.
پس زدن پوشیه به خاطر دور شدن از بیماری نبود چون خیلی از خانمها به خاطر بیمار نشدن ماسک زده بودند.اصلا فلسفه استفاده از پوشیه رعایت کامل حجاب هستش که در احکام حجاب هم هستش که پوشاندن مچ دست و گردی صورت با اینکه واجب نیست ولی کماکان مستحب هستش.
و اگر نامحرمی با قصد بد به گردی صورت و مچ دستها نگاه کند پوشاندن آنها واجب هم می شود.
انجمن حمایت از بانوان پوشیه زن:Gol::Gol::Gol::moj:

سلام
برام خیلی عجیب نیست که این تایپیک اینقده سوت و کوره.. بماند...
خدا طلبید و حقیر روسیاهم دعوت کربلا شدم تو اربعین امسال ...
الان خیلی وقت ندارم مشغول امتحانات پایانترم و کنکور هستم انشالله بعد کنکور اگه زنده بودم و قسمت شد میام خاطراتم رو میگم.
یاعلی:Gol: