جمع بندی مبنای سیره ی عملی حضرات معصومین علیهم السلام بر چه اساسی بوده است؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مبنای سیره ی عملی حضرات معصومین علیهم السلام بر چه اساسی بوده است؟

با عرض سلام خدمت کارشناسان گرامی.

سوالی برای بنده پیش اومده، این که :

همون طور که می دونیم حضرات معصومین (پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و ائمه ی اطهارعلیهم السلام) دارای مقام علم و عصمت هستند. سوال بنده این است که آیا تمامی کارهایی که این بزرگواران در طول شبانه روز و در شرایط مختلف انجام می داده اند با بهره گیری از این مقامات علم و عصمت بوده یا خیر؟ مسائلی باعث شده چنین سوالی برای بنده پیش بیاد که شاید به پاسخ سوال کمک کند یکی این بوده که مثلا روایتی دیدم که تصمیم معصوم یک چیز بوده ولی از صحابه پیشنهادی شده و حضرت هم اون پیشنهاد رو بر نظر خودشون مقدم دونستند و به همون عمل کردند

مثلا پیشنهاد خباب بن منذر به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در جنگ بدر در مورد استقرار نیروهای نظامی که به پیامبر اکرم عرض می کند: اى رسـول خـدا، آيـا خـدا فـرمـوده كـه در ايـن جـا منزل كنيم و پيش و پس نرويم يا از نظر تدبير و جنگ هر جا كه شايسته است ، مى توان فـرود آمـد؟ رسـول خـدا فرمود: نه ، امرى در كار نيست ، بايد طبق تدبير و سياست جنگ رفـتـار كـرد. حـُبـاب گـفت : اگر چنين است ، اين جا جاى مناسبى نيست ، بفرماى تا سپاه اسـلام پيش روند و در كنار نزديك ترين چاه به دشمن فرود آييم و آنگاه چاههاى ديگر را از بـيـن بـبـريـم و بر سر چاهى كه فرود آمده ايم ، حوضى بسازيم و پر از آب كنيم و سـپـس بـا دشـمـن بـجـنـگـيـم و دسـتـشـان را از آب كـوتـاه كـنـيـم . رسـول خـدا پـيـشـنـهـاد وى را پذيرفت و دستور داد تا سپاه اسلام چنين كنند.

با این توصیف اگر تصمیم معصوم بهترین بوده پس چرا عوض شده است.

نمونه ی دوم هم بیان حضرت علی علیه السلام در مورد حق و حقوق متقابل مردم و حاکم حکومت که می فرمایند : «مردم، من بر شما حقی دارم و شما بر من حقی دارید. اما حق شما بر گردن من این است که شما را نصیحت کنم و حق من بر گردن شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و مرا حضوراً و غیاباً نصیحت کنید.» (اصول کافی، ج 2، ص 163، حدیث 2) اما با در نظر گرفتن مقام علم و عصمت امام، حضرت چه نیازی به نصیحت عامه ی مردم دارند؟ آیا ممکن است مواردی باشد که گفتار، رفتار و یا عمل معصوم صحیح نباشد و نیاز به نصیحت دیگران داشته باشد ؟ به نظر بنده که خیر ولی با این نمونه ها جور در نمی آید. ممکن است بفرمایید از روی بزرگواری ایشان بوده که این طور می گفتند. اگر پاسخ این است حرفی نیست ولی در مورد بالا توضیحی بفرمایید.

اگر ابهامی در صورت سوال بود بفرمایید. با تشکر پیشاپیش از پاسخ شما.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مسلم

follower;604921 نوشت:
با عرض سلام خدمت کارشناسان گرامی.

سوالی برای بنده پیش اومده، این که :

همون طور که می دونیم حضرات معصومین (پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و ائمه ی اطهارعلیهم السلام) دارای مقام علم و عصمت هستند. سوال بنده این است که آیا تمامی کارهایی که این بزرگواران در طول شبانه روز و در شرایط مختلف انجام می داده اند با بهره گیری از این مقامات علم و عصمت بوده یا خیر؟ مسائلی باعث شده چنین سوالی برای بنده پیش بیاد که شاید به پاسخ سوال کمک کند یکی این بوده که مثلا روایتی دیدم که تصمیم معصوم یک چیز بوده ولی از صحابه پیشنهادی شده و حضرت هم اون پیشنهاد رو بر نظر خودشون مقدم دونستند و به همون عمل کردند

مثلا پیشنهاد خباب بن منذر به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در جنگ بدر در مورد استقرار نیروهای نظامی که به پیامبر اکرم عرض می کند: اى رسـول خـدا، آيـا خـدا فـرمـوده كـه در ايـن جـا منزل كنيم و پيش و پس نرويم يا از نظر تدبير و جنگ هر جا كه شايسته است ، مى توان فـرود آمـد؟ رسـول خـدا فرمود: نه ، امرى در كار نيست ، بايد طبق تدبير و سياست جنگ رفـتـار كـرد. حـُبـاب گـفت : اگر چنين است ، اين جا جاى مناسبى نيست ، بفرماى تا سپاه اسـلام پيش روند و در كنار نزديك ترين چاه به دشمن فرود آييم و آنگاه چاههاى ديگر را از بـيـن بـبـريـم و بر سر چاهى كه فرود آمده ايم ، حوضى بسازيم و پر از آب كنيم و سـپـس بـا دشـمـن بـجـنـگـيـم و دسـتـشـان را از آب كـوتـاه كـنـيـم . رسـول خـدا پـيـشـنـهـاد وى را پذيرفت و دستور داد تا سپاه اسلام چنين كنند.

با این توصیف اگر تصمیم معصوم بهترین بوده پس چرا عوض شده است.

نمونه ی دوم هم بیان حضرت علی علیه السلام در مورد حق و حقوق متقابل مردم و حاکم حکومت که می فرمایند : «مردم، من بر شما حقی دارم و شما بر من حقی دارید. اما حق شما بر گردن من این است که شما را نصیحت کنم و حق من بر گردن شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و مرا حضوراً و غیاباً نصیحت کنید.» (اصول کافی، ج 2، ص 163، حدیث 2) اما با در نظر گرفتن مقام علم و عصمت امام، حضرت چه نیازی به نصیحت عامه ی مردم دارند؟ آیا ممکن است مواردی باشد که گفتار، رفتار و یا عمل معصوم صحیح نباشد و نیاز به نصیحت دیگران داشته باشد ؟ به نظر بنده که خیر ولی با این نمونه ها جور در نمی آید. ممکن است بفرمایید از روی بزرگواری ایشان بوده که این طور می گفتند. اگر پاسخ این است حرفی نیست ولی در مورد بالا توضیحی بفرمایید.

با عرض سلام و احترام

برای پاسخ به سوال شما ابتدا باید ببینیم منظور از عصمت انبیاء و ائمه(ع) چیست؟ عصمت دو بُعد دارد: علمی و عملی(وحی و نبوت در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ص198)
عصمت عملی، یعنی آنها هرگز دچار گناه و خطا و اشتباه و... نمی‌شوند و عصمت علمی نیز یعنی دارای علم گسترده و خطاناپذیری هستند که لازمه ایفای نقش هدایت و رهبری برای آنهاست: (بدایة المعارف، آیت الله خرازی، ج1، ص247)
امام صادق(ع):
«إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُون‏»(الکافی(ط. الاسلامیه)، ج1، ص261)
به درستی که من به انچه در اسمان و زمین است علم دارم و از آنچه در بهشت و جهنم هست آگاهم و می دانم چه در گذشته بوده و چه در آینده خواهد بود.
اما این علم آنها ذاتی، مستقل و بالفعل نبوده، بلکه خداوند به آنها اعطا می نموده است، یعنی هر گاه ضرورت در میان بوده که می بایست بدانند، و خودشان دانستن را اراده می کرده اند، خداوند آنها را آگاه می نموده است:
امام صادق(ع) میفرماید:
«إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ أُعْلِم‏» (الکافی، ج1، ص258)
به درستی که امام هر گاه اراده کند که بداند، (از طرف خداوند) آگاه می‌شود.
یا می‌فرمایند:
«إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك‏» (همان، ص285)
هنگامی که امام اراده کند که چیزی را بداند خداوند او را بدان آگاه خواهد کرد.

با این اوصاف روشن شد که علم ائمه(ع) اگرچه خطاناپذیر است، اما نامحدود و بالفعل هم نیست و آگاه شدن ائمه(ع) به مسائل مختلف منوط به اراده خودشان بوده است،(تفسیر نمونه، ج25، ص149) واگر اراده می کردند که بدانند حتما آگاه میشدند و این تخلف ناپذیر بوده است( شرح اصول کافی، ملاصدرا، ج1، ص160) اما معمولا در مورد مسائل شخصی یا اجتماعی دانستن غیب را اراده نمی کرده اند؛ یا اگر اراده می کرده‌ و می دانسته‌اند در مواردی آن را به کار نمی بستند، مانند علم سیدالشهداء(ع) به شهادتشان، یا جنگ امام علی(ع) با معاویه در حالی که می دانسته اند معاویه بعد از ایشان زنده خواهد بود، یا خوابیدن علی(ع) در بستر پیامبر(ص) در ماجرای لیلة المبیت، یا مثل ماجرای گم شدن شتر پیامبر(ص) که حضرت از آن اطلاعی نداشت و این بی اطلاعی پیامبر(ص) از شترش موجب دستاویزی برای منافقین شد، اما پس از مدتی فرشته وحی آمد و مکان شتر را به پیامبر(ص) اعلام نموده و پیامبر(ص) نیز مردم را آگاه نمودند. ( الکافی(ط. الاسلامیه)، شیخ کلینی، ج8، ص221و222)
البته این که همواره در مباحث شخصی یا عرف اجتماعی از علم غیب استفاده نمی کرده اند حکمت های متعددی دارد:

1- ایفای نقش یک الگوی عملی
بدون شک انبیاء و ائمه(ع) علاوه بر بیان راه سعادت وظیفه دارند آن را در وهله عمل نیز به مخاطب نشان دهند، قرآن کریم نیز پیامبر(ص) را الگو معرفی می‌کند:
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب-21)؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود.
یا در مورد ابراهیم(ع) می فرماید:
قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيم‏» (ممتحنه-4)؛ براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم وجود داشت‏.
لذا در رفتارهای شخصی و اجتماعی که ضرورتی نداشته است از علم غیب استفاده نمی کرده اند تا این زمینه الگو پذیری از بین نرود؛ مثلا چرا امروز واقعه کربلا برای ما قابل الگوگرفتن است؟ چون امام حسین(ع) توانایی و قدرت های معنوی خویش را در حد انسان های معمولی پایین آورد و از معجزه و علم غیب و... استفاده نکرد تا به ما نشان دهد یک مومن در مواضع خطر چگونه باید با همین علم طبیعی حساب و کتاب کرده و برنامه ریزی کند و چگونه رفتار کند و چطور شجاعانه بایستد و...؛ یقینا اگر امام حسین(ع) از قدرت ماورائی خویش استفاده نموده بود کربلا قابل الگو گرفتن نبود.

2- بیان اهمیت برخی امور
انبیاء و ائمه(ع) گاهی برای بیان اهمیت یک چیز طبق قاعده اهم و مهم رفتار می کرده اند، مثلا علی(ع) برای بیان اهمیت نصیحت پذیری حکماء و مسئولین و ایجاد انگیزه در آنان، به عنوان یک امام معصوم و حاکم جامعه اسلامی از مردم طلب نصیحت کرده است، یا پیامبر(ص) برای بیان اهمیت مشاوره و ترغیب مسلمانان به آن همواره در جایی که وحی در میان نبوده، با آنها مشورت نموده و نظر غالب را بر نظر خویش ترجیح می‌داد، حتی اگر نظر خودشان به واقع نزدیک‌تر می بود؛ این به این معنا نبوده که آنها جهل نسبت به واقع داشته اند یا نمی توانستند نظر صحیح تر را بدانند؛ مثلا در جنگ احد پیامبر(ص) و افراد با تجربه نظرشان استقرار در درون مدینه بود اما اکثر جوانان طالب بیرون رفتن از مدینه بودند و پیامبر(ص) نیز نظر آنها را پذیرفت(اعلام الوری، شیخ طبرسی، ج1، ص176) تا نشان دهد ایجاد روحیه مشورت طلبی و مشورت پذیری در جامعه اسلامی مهم تر از پافشاری بر موضع صحیح تر است، همان طور که قرآن کریم پیامبر(ص) را بدین امر فراخوانده است:
«شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» (آل عمران-159)
و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توكل كن‏.

یا در همین ماجرای جنگ بدر که به آن اشاره فرمودید، پیامبر(ص) بعد از رسیدن به منطقه بدر، از اصحاب طلب مشورت نمود، و حباب بن منذر نظر خویش را گفت و پیامبر(ص) آن را پسندید.(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص116)
این مشورت نمودن پیامبر(ص) اختصاص به جنگ بدر و احد نداشته است، بلکه در تمامی جنگها پیامبر(ص) با اصحابشان مشورت می نموده‌اند، مانند حفر خندق طبق نظر سلمان فارسی در جنگ احزاب.(الارشاد، شیخ مفید، ج1، ص96)

پس نتیجه این می شود که عصمت آنها به این معناست که علم و عمل آنها هرگز خطاپذیر نیست اما محدود بوده و منوط به اراده نمودن خودشان بوده است؛ در مسائل شرعی و دریافت و ابلاغ وحی و معجزات و اخبار از غیب و... آن را به کار می گرفته‌اند، اما در مسائل فردی و اجتماعی دانستن را ضروری نمی دیده اند یا اگر هم علم داشته‌اند، در عمل نمودن طبق نظر دیگران مصلحت بیشتری می دیدند، به خاطر حکمت هایی که چند نمونه از آن ذکر شد.

نکته ای که باید توجه داشت و باز تکرار می کنم این است که ابراز نظر نکردن آنها یا عمل نمودن طبق نظر دیگران با عصمت منافاتی ندارد، و این غیر از ابراز نظر اشتباه، یا عمل نمودن به خطا است که در حریم علمی و رفتاری آنها راه ندارد.
موفق باشید

مسلم;606306 نوشت:
با عرض سلام و احترام

تشکر می کنم بابت پاسخ. راهنمایی خوبی بود و تا حدی هم راهگشا بود. فقط بخش دیگری هست که بعد از نتیجه ای که از پاسخ شما گرفتم عرض می کنم. بنده از پاسخ شما نتیجه گرفتم که:

1) علم ائمه علیهم السلام خطاناپذیر است ولی نامحدود و بالفعل نیست یعنی تنها هر وقت که اراده می کرده اند آگاه می شدند.

2) در بعضی شرایط با توجه به مواردی که ذکر کردید مثل ایفای نقش الگو بودن و یا بیان اهمیت مشورت و مشورت پذیری گاهی اوقات از این علم لدنی شان استفاده نمی کردند.

ولی چیزی که متوجه نشدم اینجاست دو تا مساله است که در قالب دو سوال می پرسم:

1) چطور ائمه علیهم السلام (یا پیامبر اکرم صل الله علیه و اله) با این که از علم غیب شان استفاده نمی کرده اند ولی باز اشتباه نمی کردند؟ به هر حال ما در طول شبانه روز با مسائل مختلفی سر و کار داریم و باید درباره ی هر موضوعی تصمیم درست رو اتخاذ کنیم. حال برای امام این دو حالت دارد. یا از علم غیب استفاده می کند که به نظر درست می رسد و یا بنا به مصالحی استفاده نمی کند. مثلا مشورت می کند. خوب اینجا چطور باز به نظر درست می رسد و اشتباه نمی کند؟ بالاخره یا نظر امام یا پیامبر درست است و یا نظر سایرین. مگر این که نظر سایرین هم همان نظر امام یا پیامبر باشد.

2) مورد بعدی در مورد مثال هایی بود که زدید. شما فرمودید بنا به رعایت قاعده ی اهم و مهم پیامبر اکرم صل الله علیه و آله مثلا در جنگ احد یا بدر یا خندق با یاران مشورت می کرد و گاهی اوقات هرچند نظر خودش صحیح تر بود ولی به خاطر این که به مردم اهمیت مشورت پذیری رو یاد بدهد از موضع خودشان (که صحیح بوده) کوتاه می آمدند و نظر اصحاب رو می پذیرفتند. خوب سوال اینجاست مثلا در همین مثال ها که با مباحث جنگ و جان مسلمانان سر و کار دارد آیا باز اهمیت مشورت بالاتر از جان مسلمانان است؟ (در مثل مناقشه نیست می دانم ولی اصل سوال ها را همین مثل ها پدید آورده). ممکن است اگر پیامبر در جنگ احد نظر خودشان را بر دیگران ترجیح می دادند سپاه اسلام پیروز می شد و یا مثلا در سایر جنگ ها کشته های کمتری می دادند و از این دست موارد. (در پرانتز عرض می کنم ممکن است بگویید بنده ی خدا پیامبر بیشتر نگران جان مسلمانان بوده یا تو ؟! خوب جواب معلوم است. ولی این مساله ذهنم رو کمی مشغول کرده. در این که در نهایت ایشان عملشان صحیح بوده که هیچ شکی ندارم ولی از لحاظ استدلالی برای خودم قابل حل نیست).

follower;606443 نوشت:
چطور ائمه علیهم السلام (یا پیامبر اکرم صل الله علیه و اله) با این که از علم غیب شان استفاده نمی کرده اند ولی باز اشتباه نمی کردند؟ به هر حال ما در طول شبانه روز با مسائل مختلفی سر و کار داریم و باید درباره ی هر موضوعی تصمیم درست رو اتخاذ کنیم. حال برای امام این دو حالت دارد. یا از علم غیب استفاده می کند که به نظر درست می رسد و یا بنا به مصالحی استفاده نمی کند. مثلا مشورت می کند. خوب اینجا چطور باز به نظر درست می رسد و اشتباه نمی کند؟ بالاخره یا نظر امام یا پیامبر درست است و یا نظر سایرین. مگر این که نظر سایرین هم همان نظر امام یا پیامبر باشد.

ببینید حقیقت عصمت علم است، علم عمیقی که مانع از ارتکاب قبائح و گناه می شود، و غبار غفلت و فراموشی روی آن نمی نشیند (المیزان، ج5، ص78) و این که علم به غیب در ائمه(ع) بالفعل نیست، به این معنا نیست که ائمه(ع) اصلا علم بالفعلی ندارند، بلکه نسبت به حوادث غیر ضروری و غیر شرعی علم آنها بالفعل نبوده که البته به محض توجه بدانها آگاه می شدند، مثل یک مجتهد که علم به مسائل شرعی به صورت تفصیلی در ذهن او جای نگرفته، اما با برخورد به هر مسئله ای و نیاز به دست یافتن به پاسخ، با توجه به ملکه اجتهاد قادر به پاسخ گویی خواهد بود؛ اما در مورد اعمال و تطابق آن با شریعت و... توجه ایشان آنقدر شدید است که مانع از غفلت و اشتباه و فراموشی می شود؛ یعنی خداوند به اقتضاء ضرورت عصمت، این توجه عظیم را در آنها قرار داده است.

برای روشن شدن مسئله اجازه بدهید مثالی از استاد قرائتی عرض کنم: گاهی ما مراتبی از عصمت را داریم مثلا همه ما نسبت به این که بدون لباس و کاملا عریان وارد کوچه و خیابان شویم عصمت داریم، چون آنچنان علم ما به قبح و زشتی این عمل شدید و عمیق است که لحظه ای غفلت نسبت به این مسئله یا فراموشی نسبت به آن در ما راه نمی یابد»، دقت بفرمایید هرگز انسان سالم و عاقلی ندیده ایم که از روی فراموشی یا غفلت کاملا عریان به خیابان بیاید، اگرچه ممکن است مثلا به جای کش دمپایی بپوشد یا با لباس منزل به خیابان بیاید چون قبح اینها در ذهن او کمتر است و گاهی از آن غافل می شود، اما این که کاملا عریان بیاید به حدی علم به قبح و زشتی آن در او شدید است که هرگز مورد غفلت، و یا فراموشی واقع نمی شود، عصمت انبیاء و ائمه(ع) هم اینگونه است منتهی با عنایت الهی و علم خدادادی؛ این علم شدید از طرف خداوند نسبت به همه امور قبیح و یا حتی امور شخصی و اجتماعی که با بعثت در تنافی باشد از ناحیه خداوند در نهاد انبیاء و ائمه(ع) گذاشته شده است.

همان‌طور که خودشان در مورد این توجه فرموده‌اند: «قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّه» (الغیبة، شیخ طوسی، ص247)؛ دلهاي ما ظرف اراده خداوند است.
یعنی خدا هر زمان هر چه را بخواهد و صلاح بداند؛ آن موضوع در قلب اهل بیت(ع) ظهور نموده و در دل آنها قرار مي‌گيرد. بنابر اين زمان دانستن آنان، زماني است كه خدا مصلحت دانسته و سپس آنان نسبت به آن موضوع آگاهي و علم مي‌يابند. (آیت الله مصباح یزدی به نقل از http://mesbahyazdi.ir/node/4815)

پس خداوند نسبت به اموری که لازم می داند همواره این علم و توجه را در قلب آنان قرار می دهد تا خلاف آن را اختیار و انتخاب نکنند، و گاهی توجه آنها را از برخی علوم که منافاتی با عصمتشان ندارد، برای امتحان و یا حکمت‌های دیگر خالی میدارد، و آنها نیز آن علم را اراده نمی‌کنند، مثلا علم پیامبر(ص) به مکان شتر گمشده‌اش تا زمانی که مورد سوء استفاده دشمن و تردید در حقانیت او نگردیده، با عصمت تنافی نداشته و مشکلی در الگو گرفتن و پیروی از ایشان پدید نمی آوردد؛ یا مثلا خوابیدن علی(ع) در بستر پیامبر و عدم آگاهی ایشان نسبت به زنده ماندن یا شهادت که زمینه امتحان را فراهم می کند منافاتی با عصمت ایشان ندارد.

follower;606443 نوشت:
مورد بعدی در مورد مثال هایی بود که زدید. شما فرمودید بنا به رعایت قاعده ی اهم و مهم پیامبر اکرم صل الله علیه و آله مثلا در جنگ احد یا بدر یا خندق با یاران مشورت می کرد و گاهی اوقات هرچند نظر خودش صحیح تر بود ولی به خاطر این که به مردم اهمیت مشورت پذیری رو یاد بدهد از موضع خودشان (که صحیح بوده) کوتاه می آمدند و نظر اصحاب رو می پذیرفتند. خوب سوال اینجاست مثلا در همین مثال ها که با مباحث جنگ و جان مسلمانان سر و کار دارد آیا باز اهمیت مشورت بالاتر از جان مسلمانان است؟ (در مثل مناقشه نیست می دانم ولی اصل سوال ها را همین مثل ها پدید آورده)

بله درست می فرمایید، در جایی که واقعا مشورت پذیری موجب ضرر اینچنینی باشد دیگر اهم محسوب نمی شود و ضرورتی ندارد، چرا که مشورت و پذیرش نظر دیگران در جایی که منجر به کشته شدن انسان های بسیار و به خطر افتادن اصل اسلام باشد مهم تر نیست، اما دقت بفرمایید: اولا در جنگ احد خود ماندن در مدینه یا خارج شدن در نتیجه جنگ آنچنان تفاوتی نداشت، و مسلمانان نیز در آن جنگ ابتدا پیروز شدند، و علت شکستشان سرپیچی تیراندازان روی تپه از فرمان پیامبر(ص) بود، نه خروج آنها از مدینه، و ثانیا این شکست ضربه ای به اصل اسلام نزد، بلکه خود درس بزرگی برای مسلمانان شد که حتی امروز با گذشت سال ها از آن به عنوان یکی از عبرت ها یاد می‌شود، و ثالثا پیامبر(ص) می بایست در نقش یک فرمانده غیر معصوم راه مشورت نمودن پیش از جنگ را ولو به شکست مقطعی منجر شود به آنها بیاموزد، چرا که طبیعتا مشورت با دیگران انسان را به پیروزی نزدیک تر می‌کند و فرا گرفتن این مسئله برای مسلمانان ولو به قیمت شکست، مقدمه صدها پیروزی در آینده خواهد شد.
مانند پدر و مادری که اجازه تصمیم گیری به فرزندشان می دهند ولو به شکست منجر شود، اما می دانند فواید این شکست بیش از مضرات آن خواهد بود.

follower;606443 نوشت:
(در پرانتز عرض می کنم ممکن است بگویید بنده ی خدا پیامبر بیشتر نگران جان مسلمانان بوده یا تو ؟! خوب جواب معلوم است. ولی این مساله ذهنم رو کمی مشغول کرده. در این که در نهایت ایشان عملشان صحیح بوده که هیچ شکی ندارم ولی از لحاظ استدلالی برای خودم قابل حل نیست).

بنده هرگز چنین چیزی نمی گویم، خواهش می کنم از طرف من صحبت نکنید :khaneh: سوال حق هر انسانی است، و هرگز نباید با چنین افکاری از پرسیدن و رسیدن به جواب قانع کننده واهمه داشته باشید، روحیه پرسشگری و پاسخ طلبی از روحیاتی است که در اسلام ستوده شده است، یقینا اگر تمام مردم دنیا نسبت به اعتقاداتشان چنین روحیه ای داشتند امروز اسلام و مکتب تشیع فراگیر شده بود.
موفق باشید

سوال:
آیا تمامی کارهایی که انبیاء و ائمه(ع) در طول شبانه روز و در شرایط مختلف انجام می داده اند با بهره گیری از مقامات علم و عصمت بوده یا خیر؟ مثلا پذیرفتن پیشنهاد خباب بن منذر توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر در مورد استقرار نیروهای نظامی، با این توصیف که اگر تصمیم معصوم بهترین بوده پس چرا عوض شده است؟
یا بیان حضرت علی (علیه السلام) در مورد حق و حقوق متقابل مردم و حاکم که می فرمایند : «مردم، من بر شما حقی دارم و شما بر من حقی دارید. اما حق شما بر گردن من این است که شما را نصیحت کنم و حق من بر گردن شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و مرا حضوراً و غیاباً نصیحت کنید.»
با در نظر گرفتن مقام علم و عصمت امام، حضرت چه نیازی به نصیحت عامه ی مردم دارند؟

پاسخ:

حقیقت عصمت علم است، علم عمیقی که مانع از ارتکاب قبائح و گناه می شود، و غبار غفلت و فراموشی روی آن نمی نشیند (1) و عصمت دو بُعد دارد: علمی و عملی(2 ( عصمت عملی، یعنی آنها هرگز دچار گناه و خطا و اشتباه و... نمی‌شوند و عصمت علمی نیز یعنی دارای علم گسترده و خطاناپذیری هستند که لازمه ایفای نقش هدایت و رهبری برای آنهاست: (3) با این اوصاف روشن می‌شود که عصمت عملی هم از عصمت علمی نشأت می‌گیرد.
امام صادق(ع( می‌فرمایند:
«إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُون‏»(4 (
به درستی که من به انچه در اسمان و زمین است علم دارم و از آنچه در بهشت و جهنم هست آگاهم و می دانم چه در گذشته بوده و چه در آینده خواهد بود.
اما این علم آنها ذاتی، مستقل و بالفعل نبوده، بلکه خداوند به آنها اعطا می نموده است، یعنی هر گاه ضرورت در میان بوده که می بایست بدانند، و خودشان دانستن را اراده می کرده اند، خداوند آنها را آگاه می نموده است:
امام صادق(ع) میفرماید:
«إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ أُعْلِم‏» (5 (
به درستی که امام هر گاه اراده کند که بداند، (از طرف خداوند) آگاه می‌شود.
یا می‌فرمایند:
«إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك‏» (6 (
هنگامی که امام اراده کند که چیزی را بداند خداوند او را بدان آگاه خواهد کرد.

با این اوصاف روشن شد که علم ائمه(ع) اگرچه خطاناپذیر است، اما نامحدود و بالفعل هم نیست و آگاه شدن ائمه(ع) به مسائل مختلف منوط به اراده خودشان بوده است،(7) واگر اراده می کردند که بدانند حتما آگاه میشدند و این تخلف ناپذیر بوده است(8) اما معمولا در مورد مسائل شخصی یا اجتماعی، دانستن غیب را اراده نمی کرده اند؛ یا اگر اراده می کرده‌ و می دانسته‌اند در مواردی آن را به کار نمی بستند، مانند علم سیدالشهداء(ع) به شهادتشان، یا جنگ امام علی(ع) با معاویه در حالی که می دانسته‌اند معاویه بعد از ایشان زنده خواهد بود، یا خوابیدن علی(ع) در بستر پیامبر(ص) در ماجرای لیلة المبیت، یا مثل ماجرای گم شدن شتر پیامبر(ص) که حضرت از آن اطلاعی نداشت و این بی اطلاعی پیامبر(ص) از شترش موجب دستاویزی برای منافقین شد، اما پس از مدتی فرشته وحی آمد و مکان شتر را به پیامبر(ص) اعلام نموده و پیامبر(ص) نیز مردم را آگاه نمودند.(9)
البته این که علم به غیب در ائمه(ع) بالفعل نیست، به این معنا نیست که ائمه(ع) اصلا علم بالفعلی ندارند، بلکه نسبت به حوادث غیر ضروری و غیر شرعی علم آنها بالفعل نبوده که البته به محض توجه بدانها آگاه می شدند، مثل یک مجتهد که علم به مسائل شرعی به صورت تفصیلی در ذهن او جای نگرفته، اما با برخورد به هر مسئله ای و نیاز به دست یافتن به پاسخ، با توجه به ملکه اجتهاد قادر به پاسخ گویی خواهد بود؛ اما در مورد اعمال و تطابق آن با شریعت و... توجه ایشان آنقدر شدید است که مانع از غفلت و اشتباه و فراموشی می شود؛ یعنی خداوند به اقتضاء ضرورت عصمت، این توجه عظیم را در آنها قرار داده است.

برای روشن شدن مسئله اجازه بدهید مثالی از استاد قرائتی عرض کنم: گاهی ما مراتبی از عصمت را داریم مثلا همه ما نسبت به این که بدون لباس و کاملا عریان وارد کوچه و خیابان شویم عصمت داریم، چون آنچنان علم ما به قبح و زشتی این عمل شدید و عمیق است که لحظه ای غفلت نسبت به این مسئله یا فراموشی نسبت به آن در ما راه نمی یابد»، دقت بفرمایید هرگز انسان سالم و عاقلی ندیده ایم که از روی فراموشی یا غفلت کاملا عریان به خیابان بیاید، اگرچه ممکن است مثلا به جای کفش، دمپایی بپوشد یا با لباس منزل به خیابان بیاید چون قبح اینها در ذهن او کمتر است و گاهی از آن غافل می شود، اما این که کاملا عریان بیاید به حدی علم به قبح و زشتی آن در او شدید است که هرگز مورد غفلت، و یا فراموشی واقع نمی شود، عصمت انبیاء و ائمه(ع) هم اینگونه است منتهی با عنایت الهی و علم خدادادی؛ این علم شدید از طرف خداوند نسبت به همه امور قبیح و یا حتی امور شخصی و اجتماعی که با بعثت در تنافی باشد از ناحیه خداوند در نهاد انبیاء و ائمه(ع) گذاشته شده است.

همان‌طور که خودشان در مورد این توجه فرموده‌اند: «قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّه» (10)؛ دلهاي ما ظرف اراده خداوند است.
یعنی خدا هر زمان هر چه را بخواهد و صلاح بداند؛ آن موضوع در قلب اهل بیت(ع) ظهور نموده و در دل آنها قرار مي‌گيرد. بنابر اين زمان دانستن آنان، زماني است كه خدا مصلحت دانسته و سپس آنان نسبت به آن موضوع آگاهي و علم مي‌يابند. (11 (

پس خداوند نسبت به اموری که لازم می داند همواره این علم و توجه را در قلب آنان قرار می دهد تا خلاف آن را اختیار و انتخاب نکنند، و گاهی توجه آنها را از برخی علوم که منافاتی با عصمتشان ندارد، برای امتحان و یا حکمت‌های دیگر خالی میدارد، و آنها نیز آن علم را اراده نمی‌کنند، مثلا علم پیامبر(ص) به مکان شتر گمشده‌اش تا زمانی که مورد سوء استفاده دشمن و تردید در حقانیت او نگردیده، با عصمت تنافی نداشته و مشکلی در الگو گرفتن و پیروی از ایشان پدید نمی آوردد؛ یا مثلا خوابیدن علی(ع) در بستر پیامبر و عدم آگاهی ایشان نسبت به زنده ماندن یا شهادت که زمینه امتحان را فراهم می کند منافاتی با عصمت ایشان ندارد.

اما این که چرا در مباحث شخصی یا عرف اجتماعی از علم غیب استفاده نمی کرده اند حکمت های متعددی دارد:

1- ایفای نقش یک الگوی عملی
بدون شک انبیاء و ائمه(ع) علاوه بر بیان راه سعادت وظیفه دارند آن را در وهله عمل نیز به مخاطب نشان دهند، قرآن کریم نیز پیامبر(ص) را الگو معرفی می‌کند:
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (12)؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود.
یا در مورد ابراهیم(ع) می فرماید:
«قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيم‏» (13)؛ براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم وجود داشت‏.
لذا در رفتارهای شخصی و اجتماعی که ضرورتی نداشته است از علم غیب استفاده نمی کرده اند تا این زمینه الگو پذیری از بین نرود؛ مثلا چرا امروز واقعه کربلا برای ما قابل الگوگرفتن است؟ چون امام حسین(ع) توانایی و قدرت های معنوی خویش را در حد انسان های معمولی پایین آورد و از معجزه و علم غیب و... استفاده نکرد تا به ما نشان دهد یک مومن در مواضع خطر چگونه باید با همین علم طبیعی حساب و کتاب کرده و برنامه ریزی کند و چگونه رفتار کند و چطور شجاعانه بایستد و...؛ یقینا اگر امام حسین(ع) از قدرت ماورائی خویش استفاده نموده بود کربلا قابل الگو گرفتن نبود.

2- بیان اهمیت برخی امور
انبیاء و ائمه(ع) گاهی برای بیان اهمیت یک چیز طبق قاعده اهم و مهم رفتار می کرده اند، مثلا علی(ع) برای بیان اهمیت نصیحت پذیری حکماء و مسئولین و ایجاد انگیزه در آنان، به عنوان یک امام معصوم و حاکم جامعه اسلامی از مردم طلب نصیحت کرده است، یا پیامبر(ص) برای بیان اهمیت مشاوره و ترغیب مسلمانان به آن همواره در جایی که وحی در میان نبوده، با آنها مشورت نموده و نظر غالب را بر نظر خویش ترجیح می‌داد، حتی اگر نظر خودشان به واقع نزدیک‌تر می بود؛ این به این معنا نبوده که آنها جهل نسبت به واقع داشته اند یا نمی توانستند نظر صحیح تر را بدانند؛ مثلا در جنگ احد پیامبر(ص) و افراد با تجربه نظرشان استقرار در درون مدینه بود اما اکثر جوانان طالب بیرون رفتن از مدینه بودند و پیامبر(ص) نیز نظر آنها را پذیرفت(14) تا نشان دهد ایجاد روحیه مشورت طلبی و مشورت پذیری در جامعه اسلامی مهم تر از پافشاری بر موضع صحیح تر است، البته مادامی که پیروی از نظر اکثریت، موجب مفسده ای عظیم تر از ترک مشورت نشود، همان طور که قرآن کریم پیامبر(ص) را بدین امر فراخوانده است:
«شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» (15)
و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توكل كن‏.

یا در همین ماجرای جنگ بدر که به آن اشاره فرمودید، پیامبر(ص) بعد از رسیدن به منطقه بدر، از اصحاب طلب مشورت نمود، و حباب بن منذر نظر خویش را گفت و پیامبر(ص) آن را پسندید.(16)
این مشورت نمودن پیامبر(ص) اختصاص به جنگ بدر و احد نداشته است، بلکه در تمامی جنگها پیامبر(ص) با اصحابشان مشورت می نموده‌اند، مانند حفر خندق طبق نظر سلمان فارسی در جنگ احزاب.(17)

پس نتیجه این می شود که عصمت آنها به این معناست که علم و عمل آنها هرگز خطاپذیر نیست اما محدود بوده و منوط به اراده نمودن خودشان بوده است؛ در مسائل شرعی و دریافت و ابلاغ وحی و معجزات و اخبار از غیب و... که اراده خداوند به دانستن آنها تعلق گرفته است، آن را به کار می گرفته‌اند، اما در برخی از مسائل فردی و اجتماعی دانستن را ضروری نمی دیده اند یا اگر هم علم داشته‌اند، در عمل نمودن طبق نظر دیگران مصلحت بیشتری می دیدند، به خاطر حکمت هایی که چند نمونه از آن ذکر شد.

__________________________________
1)المیزان، ج5، ص78.
2) وحی و نبوت در قرآن، آیت الله جوادی آملی، نشر اسراء، چاپ سوم، 1385ش، قم، ص198.
3) بدایة المعارف، آیت الله خرازی، مؤسسة النشر الإسلامي‏، چاپ چهارم، 1417، قم، ج1، ص247.
4) الکافی، شیخ کلینی، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص261.
5) همان، ج1، ص258.
6) همان.
7) تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، 1374ش، تهران، ج25، ص149.
Dirol شرح اصول کافی، ملاصدرا، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى‏، چاپ اول، 1383، تهران، ج1، ص160.
9) الکافی، ج8، ص221و222.
10) الغیبة، شیخ طوسی، دار المعارف الإسلامية، چاپ اول، 1411ق، قم، ص247.
11) آیت الله مصباح یزدی به نقل از
http://mesbahyazdi.ir/node/4815.
12) احزاب-21.
13) ممتحنه-4.
14) اعلام الوری، شیخ طبرسی، نشر آل البيت(ع)، چاپ اول، 1417ق، قم، ج1، ص176.
15) آل عمران-159.
16) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، نشر مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، چاپ اول، 1404ق، قم، ج14، ص116.
17) الارشاد، شیخ مفید، كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، 1413ق، قم، ج1، ص96.

موضوع قفل شده است