جمع بندی فکر کردن توسط قلب!

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فکر کردن توسط قلب!

در زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت میگیرد و این اشتباه در قرآن هم هست و با توجه به اینکه قرآن قرار است کتابی برای همه زمانها باشد این نشان میدهد که نویسنده قرآن واقعیت را نمیداند و این نویسنده مطمئنا خدا نیست چرا که خدا در صورت وجود بر همه چیز آگاه است. این اشتباه را چگونه توجیه میکنید؟!:

سوره حج آیه 46:

آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است.


متن عربی:

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد محسن

m@hdi;603074 نوشت:
در زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت میگیرد و این اشتباه در قرآن هم هست و با توجه به اینکه قرآن قرار است کتابی برای همه زمانها باشد این نشان میدهد که نویسنده قرآن واقعیت را نمیداند و این نویسنده مطمئنا خدا نیست چرا که خدا در صورت وجود بر همه چیز آگاه است. این اشتباه را چگونه توجیه میکنید؟!:
سوره حج آیه 46:

آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است.


متن عربی:

[=Traditional Arabic]أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ [=Traditional Arabic]قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ[=Traditional Arabic] بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تشکر از پرسشگر محترم
باید گفته شود کاملا بر عکس نظر شما قرآن کلام الهی است که از مسیر وحی بر قلب پیامبر نازل شده است و نیازی به توضیح یا اثبات آن نیست. زیرا این موضوع در جای خود هم با دلایل عقلی و هم نقلی تبیین شده است.
در نتیجه این کلام خدای متعال است که توسط فرشته وحی بر قلب و جان پیامبر فرود آمد و بر هر فطرت پاکی نشست.
اما در باره پرسش مذکور بیان این مقدمات لازم است.
ابتدا باید گفت:مقصود از قلب لزوما آن چه ما از آن می فهمیم نیست که فقط مرکز توجهات عاطفی انسان باشد، بلکه قلب در بعضی از آیات قرآن به معنای عقل ترجمه شده است. مثل آیه شریفه "إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد"(1)
در اين تذكّرى است براى آن كسی كه عقل دارد، يا گوش دل فرا دهد در حالى كه حاضر باشد..
در تایید این مطلب بیان امام کاظم سلام الله علیه است که قلب را در آیه شریفه مذکور به معنای عقل بر شمرده است.(2)
علاوه ، در کتاب های لغت نیز یکی از معانی قلب، فکر و عقل ترجمه شده است .(3)
آورده اند:‏
منظور از" قلب" در آیه شریفه" إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد" و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مى‏كند، همان" عقل" و شعور و ادراك است.(4)
ثانیا در پاسخ به پرسش شما باید گفت خدای متعال در برخی از آیاتش فهم و تعقل را به قلب نسبت می دهد مثل آیه شریفه ای که به آن اشکال کرده اید:
"أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُور"(5)
آيا آنان در زمين سير نكردند، تا دل هايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند يا گوش هاى شنوايى كه با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چرا كه چشم هاى ظاهر نابينا نمى‏شود، بلكه دل هايى كه در سينه‏ ها است كور مى ‏شود.
درنگاه اول این نکته به ذهن می رسد که چگونه قلب این عضو صنوبری و حیاتی بدن مرکز تعقل و فهم قرار می گیرد! در حالی که مغز محل ادراک و شعور آ دمی است و قلب "دل" جای احساس و عواطف است.
بنا بر این، مقصود از شعور و فکری که به قلب نسبت داده شده است، این عضو مخصوص نیست، بلکه مقصود از قلب یعنی مرکزی در نفس آدمی که بیدار و آگاه و صاحب ادراک است.این شعور و درک به مغز منتسب نیست و قلب در این جا مرکز توجه نفس آدمی است.
و اما چگونه باید این انتساب قرآنی را تفسیر کرد؟
پاسخ پرسش را می توان در بعضی از تفاسیر دید که البته بیان یکی از آن ها جهت پاسخ کافی است.
نوشته اند:
مقصود از" قلب" در قرآن چیست و چرا درک حقایق در قرآن به قلب نسبت داده شده است؟ در حالی که می دانیم قلب مرکز ادراکات نیست، بلکه تلمبه ای است برای گردش خون در بدن!
در پاسخ چنين مى‏گویيم:
"قلب" در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله- به معنى عقل و درك چنان كه در آيه 37 سوره" ق" مى‏خوانيم" إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ" در اين مطالب تذكر و يادآورى است براىآنان كه نيروى عقل و درك داشته باشند.به معنى روح و جان، چنان كه در سوره احزاب آيه 10 آمده است:"وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ" هنگامى كه چشم ها از وحشت فرو مانده و جان ها به لب رسيده بود.به معنى مركز عواطف، آيه 12 سوره انفال شاهد اين معنى است::
"سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ" به زودى در دل كافران ترس ايجاد مى‏كنم. و در جاى ديگر در سوره آل عمران آيه 159 مى‏خوانيم:" فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ" اگر سنگ دل بودى از اطرافت پراكنده مى‏شدند.
توضيح اينكه:
در وجود انسان دو مركز نيرومند به چشم مى‏خورد
مركز ادراكات كه همان" مغز و دستگاه اعصاب است" و بنا بر این، هنگامى كه مطلب فكرى براى ما پيش مى‏آيد، احساس مى‏كنيم با مغز خويش آن را مورد تجزيه و تحليل قرار مى‏دهيم. (اگر چه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسيله و ابزارى هستند براى روح
.
مركز عواطف كه عبارت است از همان قلب صنوبرى كه در بخش چپ سينه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همين مركز اثر مى‏گذارد، اولين جرقه از قلب شروع مى‏شود.
ما بالوجدان هنگامى كه با مصيبتى روبرو مى‏شويم، فشار آن را روى همين قلب صنوبرى احساس مى‏كنيم، و هم چنان وقتى كه به مطلب سرورانگيزى بر مى‏خوريم، فرح و انبساط را در همين مركز احساس مى‏كنيم (دقت كنيد)
درست است كه مركز اصلى" ادراكات" و" عواطف" همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عكس العمل ‏هاى جسمى آن ها متفاوت است، عكس العمل
درك و فهم نخستين بار در دستگاه مغز آشكار مى‏شود، ولى عكس العمل مسایل عاطفى از قبيل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى‏گردد، به طورى كه هنگام ايجاد اين امور به روشنى اثر آن ها را در قلب خود احساس مى‏كنيم.
نتيجه اينكه اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همين عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل يا مغز) نسبت داده شده، دليل آن همان است كه گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است.
از همه اين ها گذشته، قلب به معنى عضو مخصوص نقش مهمى در حيات و بقاى انسان دارد، به طورى كه يك لحظه توقف آن با نابودى همراه است. بنا بر اين چه مانعى دارد كه فعليت‏ هاى فكرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.(6).

پی نوشت ها:
1. سوره ق آیه 37
2. ر ک،برادران حکیمی و احمد آرام،ترجمه الحياة،تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،سال 1380 خورشیدی، چاپ مکرر،ج‏1، ص 159
3. ر ک، لسان العرب، واژه قلب و مفردات راغب، ماده قلب.
4.آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول،جلد 22 ص 284
5.سوره حج،آیه 46
6.تفسير نمونه پیشین، ج‏1، ص 89

m@hdi;603074 نوشت:
در زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت میگیرد و این اشتباه در قرآن هم هست و با توجه به اینکه قرآن قرار است کتابی برای همه زمانها باشد این نشان میدهد که نویسنده قرآن واقعیت را نمیداند و این نویسنده مطمئنا خدا نیست چرا که خدا در صورت وجود بر همه چیز آگاه است. این اشتباه را چگونه توجیه میکنید؟!:

سلام والا درکش یه کم سخته. مردم قدیم چطوری اینطوری فکر میکردند؟ انسان وقتی فکر میکنه سرش درد میگیره و به وضوح و علم وجدانی درک و حس میکنه که با سرش داره تفکر میکنه نه قلبش

یعنی چیزی نیست که علم امروز، بخواد بهش برسه طبیعت انسان هرچند انسان اولیه درک میکنه

m@hdi;603074 نوشت:
آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است

وقتی شما به نامزدت میگی جای تو توی قلب منه ، یعنی نامزدت میره یه چاقو میاره و سینهء شما رو میشکافه بعد یه دریچه تو قلب شما ایجاد میکنه.... اون وقت یه تخت خواب میاره و به خونوادش میگه:
مامان ، بابا ، من دیگه از امروز تو قلب مهدی زندگی میکنم!!! Fool

چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی ست ، آن بینی

آیا جناب هاتف اصفهانی فکر میکرده که انسانها با قلب می بینند؟! (منتظر هستم که بفرمایید در شعر تمثیل می آید و فرق میکند)

m@hdi
;605119 نوشت:
این نویسنده مطمئنا خدا نیست
پس نویسنده کیه؟ نکنه قرآنم مث تورات و انجیل تحریف شده؟؟!
m@hdi
;605119 نوشت:
والا درکش یه کم سخته.
آره درک خیلی چیزا هنوز هم برای بشر سخته. وگرنه خدا از همون اول قرآن رو با حضرت آدم می فرستاد و خودشو راحت می کرد. الآنم که می بینیم هرچند وقت یکبار دانشمندان چیزی رو کشف می کنن که 1400 سال پیش قرآن گفته بوده(!).

محسن;605097 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تشکر از پرسشگر محترم
باید گفته شود کاملا بر عکس نظر شما قرآن کلام الهی است که از مسیر وحی بر قلب پیامبر نازل شده است و نیازی به توضیح یا اثبات آن نیست. زیرا این موضوع در جای خود هم با دلایل عقلی و هم نقلی تبیین شده است.
در نتیجه این کلام خدای متعال است که توسط فرشته وحی بر قلب و جان پیامبر فرود آمد و بر هر فطرت پاکی نشست.
اما در باره پرسش مذکور بیان این مقدمات لازم است.
ابتدا باید گفت:مقصود از قلب لزوما آن چه ما از آن می فهمیم نیست که فقط مرکز توجهات عاطفی انسان باشد، بلکه قلب در بعضی از آیات قرآن به معنای عقل ترجمه شده است. مثل آیه شریفه "إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد"(1)
در اين تذكّرى است براى آن كسی كه عقل دارد، يا گوش دل فرا دهد در حالى كه حاضر باشد..
در تایید این مطلب بیان امام کاظم سلام الله علیه است که قلب را در آیه شریفه مذکور به معنای عقل بر شمرده است.(2)
علاوه ، در کتاب های لغت نیز یکی از معانی قلب، فکر و عقل ترجمه شده است .(3)
آورده اند:‏
منظور از" قلب" در آیه شریفه" إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد" و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مى‏كند، همان" عقل" و شعور و ادراك است.(4)
ثانیا در پاسخ به پرسش شما باید گفت خدای متعال در برخی از آیاتش فهم و تعقل را به قلب نسبت می دهد مثل آیه شریفه ای که به آن اشکال کرده اید:
"أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُور"(5)
آيا آنان در زمين سير نكردند، تا دل هايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند يا گوش هاى شنوايى كه با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چرا كه چشم هاى ظاهر نابينا نمى‏شود، بلكه دل هايى كه در سينه‏ ها است كور مى ‏شود.
درنگاه اول این نکته به ذهن می رسد که چگونه قلب این عضو صنوبری و حیاتی بدن مرکز تعقل و فهم قرار می گیرد! در حالی که مغز محل ادراک و شعور آ دمی است و قلب "دل" جای احساس و عواطف است.
بنا بر این، مقصود از شعور و فکری که به قلب نسبت داده شده است، این عضو مخصوص نیست، بلکه مقصود از قلب یعنی مرکزی در نفس آدمی که بیدار و آگاه و صاحب ادراک است.این شعور و درک به مغز منتسب نیست و قلب در این جا مرکز توجه نفس آدمی است.
و اما چگونه باید این انتساب قرآنی را تفسیر کرد؟
پاسخ پرسش را می توان در بعضی از تفاسیر دید که البته بیان یکی از آن ها جهت پاسخ کافی است.
نوشته اند:
مقصود از" قلب" در قرآن چیست و چرا درک حقایق در قرآن به قلب نسبت داده شده است؟ در حالی که می دانیم قلب مرکز ادراکات نیست، بلکه تلمبه ای است برای گردش خون در بدن!
در پاسخ چنين مى‏گویيم:
"قلب" در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله- به معنى عقل و درك چنان كه در آيه 37 سوره" ق" مى‏خوانيم" إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ" در اين مطالب تذكر و يادآورى است براىآنان كه نيروى عقل و درك داشته باشند.به معنى روح و جان، چنان كه در سوره احزاب آيه 10 آمده است:"وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ" هنگامى كه چشم ها از وحشت فرو مانده و جان ها به لب رسيده بود.به معنى مركز عواطف، آيه 12 سوره انفال شاهد اين معنى است::
"سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ" به زودى در دل كافران ترس ايجاد مى‏كنم. و در جاى ديگر در سوره آل عمران آيه 159 مى‏خوانيم:" فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ" اگر سنگ دل بودى از اطرافت پراكنده مى‏شدند.
توضيح اينكه:
در وجود انسان دو مركز نيرومند به چشم مى‏خورد
مركز ادراكات كه همان" مغز و دستگاه اعصاب است" و بنا بر این، هنگامى كه مطلب فكرى براى ما پيش مى‏آيد، احساس مى‏كنيم با مغز خويش آن را مورد تجزيه و تحليل قرار مى‏دهيم. (اگر چه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسيله و ابزارى هستند براى روح
.
مركز عواطف كه عبارت است از همان قلب صنوبرى كه در بخش چپ سينه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همين مركز اثر مى‏گذارد، اولين جرقه از قلب شروع مى‏شود.
ما بالوجدان هنگامى كه با مصيبتى روبرو مى‏شويم، فشار آن را روى همين قلب صنوبرى احساس مى‏كنيم، و هم چنان وقتى كه به مطلب سرورانگيزى بر مى‏خوريم، فرح و انبساط را در همين مركز احساس مى‏كنيم (دقت كنيد)
درست است كه مركز اصلى" ادراكات" و" عواطف" همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عكس العمل ‏هاى جسمى آن ها متفاوت است، عكس العمل
درك و فهم نخستين بار در دستگاه مغز آشكار مى‏شود، ولى عكس العمل مسایل عاطفى از قبيل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى‏گردد، به طورى كه هنگام ايجاد اين امور به روشنى اثر آن ها را در قلب خود احساس مى‏كنيم.
نتيجه اينكه اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همين عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل يا مغز) نسبت داده شده، دليل آن همان است كه گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است.
از همه اين ها گذشته، قلب به معنى عضو مخصوص نقش مهمى در حيات و بقاى انسان دارد، به طورى كه يك لحظه توقف آن با نابودى همراه است. بنا بر اين چه مانعى دارد كه فعليت‏ هاى فكرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.(6).

پی نوشت ها:
1. سوره ق آیه 37
2. ر ک،برادران حکیمی و احمد آرام،ترجمه الحياة،تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،سال 1380 خورشیدی، چاپ مکرر،ج‏1، ص 159
3. ر ک، لسان العرب، واژه قلب و مفردات راغب، ماده قلب.
4.آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول،جلد 22 ص 284
5.سوره حج،آیه 46
6.تفسير نمونه پیشین، ج‏1، ص 89

سلام
در مورد اینکه میفرمایید قلب مرکز احساسات و...ـه، تا اونجا که میدونم احساسات و... توسط هیپوتالاموس(شایدم تالاموس!)(اگه اشتباه نکنم) مغز کنترل میشه و قلب فقط پیرو وضعیت موجود(تحت تاثیر اعصاب پاراسمپاتیک و سمپاتیک!) واکنش نشون میده!

و از طرفی ایرادی که از این توضیحات میشه گرفت اینه که کوچکترین کلمه های این آیه رو بررسی کرده به جز اونجایی که گفته "در سینه"!! با قبول اینکه منظور از قلب مغز بوده، باز حفره ای درمورد جای اون میمونه!!
ممنون میشم توضیح بدین!

Masood11;605986 نوشت:
سلام
در مورد اینکه میفرمایید قلب مرکز احساسات و...ـه، تا اونجا که میدونم احساسات و... توسط هیپوتالاموس(شایدم تالاموس!)(اگه اشتباه نکنم) مغز کنترل میشه و قلب فقط پیرو وضعیت موجود(تحت تاثیر اعصاب پاراسمپاتیک و سمپاتیک!) واکنش نشون میده!

و از طرفی ایرادی که از این توضیحات میشه گرفت اینه که کوچکترین کلمه های این آیه رو بررسی کرده به جز اونجایی که گفته "در سینه"!! با قبول اینکه منظور از قلب مغز بوده، باز حفره ای درمورد جای اون میمونه!!
ممنون میشم توضیح بدین!

سلام بر شما

شاید ارتباطش به این باشد که قلب با روح انسان در ارتباط استو زمانیکه از کار بیفتد ارتباط انسان هم با روح که مرکز تعقل است قطع خواهد شد

Masood11;605986 نوشت:
سلام
در مورد اینکه میفرمایید قلب مرکز احساسات و...ـه، تا اونجا که میدونم احساسات و... توسط هیپوتالاموس(شایدم تالاموس!)(اگه اشتباه نکنم) مغز کنترل میشه و قلب فقط پیرو وضعیت موجود(تحت تاثیر اعصاب پاراسمپاتیک و سمپاتیک!) واکنش نشون میده!

و از طرفی ایرادی که از این توضیحات میشه گرفت اینه که کوچکترین کلمه های این آیه رو بررسی کرده به جز اونجایی که گفته "در سینه"!! با قبول اینکه منظور از قلب مغز بوده، باز حفره ای درمورد جای اون میمونه!!
ممنون میشم توضیح بدین!


بسم الله الرحمن الرحیم
با توضیحی که در ابتدا به صورت مقدمه و نیز لا به لای پاسخ در باره مقام و موقعیت قلب و نیز معانی متفاوت آن داده شد،جایی برای ابهام باقی نمی ماند.زیرا مقصود اصلی از این همه توضیح این است که اصل بحث در باره وظایف اعضای فیزیکی بدن مثل مغز و قلب فیزیکی و مادی نیست.بلکه بحث در باره قلب به عنوان یک هویت متعالی و جایگاهی رفیع نزد خدای متعال است، می باشد.با این حال دو عضو مهم بدن یعنی مغز و قلب، مرکز تاثیر و تاثر در بدن است.مثلا قلب این عضو صنوبری هر انسانی مرکز توجه احساسات است، اگر چه اطاق فرمان آن مغز باشد و کسی منکر آن نیست ولی کسی نمی تواند در ظاهر واکنش خاصی از آن مشاهده کند .اما انسان وقتی خبری شادی آور یا ناراحت کننده می شنود،اولین جایی که واکنش نشان می دهد، قلب آدم است. خصوصا اگر خبری اندوه بار بشنود قلبش درد می گیرد و انسان نا خود آگاه دست روی سینه اش می گذارد.البته این هم می تواند خود توجیه خاص خود را داشته باشد. به این معنا که شاید از تراکم یا فشار خون به دلیل تاثر خاص باشد که در قلب جمع می شود و آن احساس خاص به انسان دست می دهد، که این جا جای بحث آن نیست و کارشناسی آن از حوزه مسئولیت و اطلاعات ما خارج و به علم پزشکی مربوط است. اما به هر دلیل این عضو صنوبری به نام "قلب" به شادی یا غم واکنش جدی نشان می دهد و مغز فرمان مسئولیت فرمان در این حوزه را دارد که درک علمی هر انسانی بر عهده مغز است اما بیان کردیم مقصود از قلب همان هویت متعالی است که تمام فکر و شعور و علم هر انسانی تابع آن است.

محسن;606007 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با توضیحی که در ابتدا به صورت مقدمه و نیز لا به لای پاسخ در باره مقام و موقعیت قلب و نیز معانی متفاوت آن داده شد،جایی برای ابهام باقی نمی ماند.زیرا مقصود اصلی از این همه توضیح این است که اصل بحث در باره وظایف اعضای فیزیکی بدن مثل مغز و قلب فیزیکی و مادی نیست.بلکه بحث در باره قلب به عنوان یک هویت متعالی و جایگاهی رفیع نزد خدای متعال است، می باشد.با این حال دو عضو مهم بدن یعنی مغز و قلب، مرکز تاثیر و تاثر در بدن است.مثلا قلب این عضو صنوبری هر انسانی مرکز توجه احساسات است، اگر چه اطاق فرمان آن مغز باشد و کسی منکر آن نیست ولی کسی نمی تواند در ظاهر واکنش خاصی از آن مشاهده کند .اما انسان وقتی خبری شادی آور یا ناراحت کننده می شنود،اولین جایی که واکنش نشان می دهد، قلب آدم است. خصوصا اگر خبری اندوه بار بشنود قلبش درد می گیرد و انسان نا خود آگاه دست روی سینه اش می گذارد.البته این هم می تواند خود توجیه خاص خود را داشته باشد. به این معنا که شاید از تراکم یا فشار خون به دلیل تاثر خاص باشد که در قلب جمع می شود و آن احساس خاص به انسان دست می دهد، که این جا جای بحث آن نیست و کارشناسی آن از حوزه مسئولیت و اطلاعات ما خارج و به علم پزشکی مربوط است. اما به هر دلیل این عضو صنوبری به نام "قلب" به شادی یا غم واکنش جدی نشان می دهد و مغز فرمان مسئولیت فرمان در این حوزه را دارد که درک علمی هر انسانی بر عهده مغز است اما بیان کردیم مقصود از قلب همان هویت متعالی است که تمام فکر و شعور و علم هر انسانی تابع آن است.

در مورد ظاهر که میگید، خب قدیم ظاهرا زمین صاف بوده(بدلیل نبود امکانات بررسی)! ولی بخاطر ظاهر قضیه قرآن اینو نگفته! یا مثالای دیگه ای که خاطرم نیست!
یه مثالی که سنایی زده تو بیت زیر منظور منو خوب رسونده!
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد

که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

(کوته بینیه که چون بظاهر ما با قلبمون احساساتو احساس میکنیم بگیم مسئولش عقل نیست و قلبه! و این صفت در خدا نیست!)

و این قسمتم در جواب شما و امین خان که توضیحتون تقریبا مشابهه:
بگیم منظور از قلب وجود روحانی و نفسه درست، ولی نه وقتی که گفته جاش فلان جاست!! این یعنی اینکه میگن روح تو تمام بدنه اشتباهه و فقط یه جا داره!!

Masood11;606015 نوشت:
در مورد ظاهر که میگید، خب قدیم ظاهرا زمین صاف بوده(بدلیل نبود امکانات بررسی)! ولی بخاطر ظاهر قضیه قرآن اینو نگفته! یا مثالای دیگه ای که خاطرم نیست!
یه مثالی که سنایی زده تو بیت زیر منظور منو خوب رسونده!
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد

که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

(کوته بینیه که چون بظاهر ما با قلبمون احساساتو احساس میکنیم بگیم مسئولش عقل نیست و قلبه! و این صفت در خدا نیست!)

و این قسمتم در جواب شما و امین خان که توضیحتون تقریبا مشابهه:
بگیم منظور از قلب وجود روحانی و نفسه درست، ولی نه وقتی که گفته جاش فلان جاست!! این یعنی اینکه میگن روح تو تمام بدنه اشتباهه و فقط یه جا داره!!


بسم الله الرحمن الرحیم
شما پرسشگر محترم اگر پاسخ اول رو با دقت مطالعه می کردید موضوع برای تان روشن می شد و نیازی نبود که هنوز در اشکال باقی بمانید.در ضمن بیان بعضی از مثال ها فقط برای تقریب ذهن است و بس. اما پاسخ دوباره بیان می شود که مقصود قرآن ازقلب آدمی همان مرکز توجهی است که در نفس یا روح بشر قرار گرفته است. یعنی مرکز تلقی حقایق عالم که مرتبه ای بالاتر از فهم و شعور ظاهری هر انسانی یعنی شعور باطنی است که هیچ ارتباط اولیه ای با مغز و قلب ظاهری ندارد.اما اگر بخواهیم اندام ظاهری یا فیزیکی انسان را بررسی و تعریف کنیم باید بگوییم مغز محل دریافت اداراکات و تعقلات است و قلب محل تاثیر و تاثر و البته مغز در ابتدا متوجه هر فعل و انفعالی می شود و سایر اندام قالب نمایش آن.

محسن;606026 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
شما پرسشگر محترم اگر پاسخ اول رو با دقت مطالعه می کردید موضوع برای تان روشن می شد و نیازی نبود که هنوز در اشکال باقی بمانید.در ضمن بیان بعضی از مثال ها فقط برای تقریب ذهن است و بس. اما پاسخ دوباره بیان می شود که مقصود قرآن ازقلب آدمی همان مرکز توجهی است که در نفس یا روح بشر قرار گرفته است. یعنی مرکز تلقی حقایق عالم که مرتبه ای بالاتر از فهم و شعور ظاهری هر انسانی یعنی شعور باطنی است که هیچ ارتباط اولیه ای با مغز و قلب ظاهری ندارد.اما اگر بخواهیم اندام ظاهری یا فیزیکی انسان را بررسی و تعریف کنیم باید بگوییم مغز محل دریافت اداراکات و تعقلات است و قلب محل تاثیر و تاثر و البته مغز در ابتدا متوجه هر فعل و انفعالی می شود و سایر اندام قالب نمایش آن.

اون مطلبو کامل خوندم و پستهای بعدیتونم همینطور! ولی تو هیچ کدوم حتی از وجود لفظ "فی الصدور" خبری نیست!
این تعریف میگه که روح و نفس هر فرد تو سینه‌شه!!! اینطوره!؟؟

Masood11;606015 نوشت:
و این قسمتم در جواب شما و امین خان که توضیحتون تقریبا مشابهه:
بگیم منظور از قلب وجود روحانی و نفسه درست، ولی نه وقتی که گفته جاش فلان جاست!! این یعنی اینکه میگن روح تو تمام بدنه اشتباهه و فقط یه جا داره!!

روح در همه اعضاء هست اما با قطع دست یا پا روح از بدن انسان جدا نمیشود. با ایستادن قلب روح از بدن جدا میشود چون خون واکسیژن به مغز نمیرسد و انسان میمیرد. پس قلب مرکز حیات مغز است و با ایستادن قلب مغز که مرکز تعقل است هم از کار میفتد.

.امین.;606045 نوشت:
روح در همه اعضاء هست اما با قطع دست یا پا روح از بدن انسان جدا نمیشود. با ایستادن قلب روح از بدن جدا میشود چون خون واکسیژن به مغز نمیرسد و انسان میمیرد. پس قلب مرکز حیات مغز است و با ایستادن قلب مغز که مرکز تعقل است هم از کار میفتد.

الان مراکز آبرسانیم معمولا آبو پمپاژ میکنن تا به همه برسه! و با از دست دادن خون دیگه قلب معنایی نداره! پس قلبم وابسته به چیز دیگه ایه و این زنجیر همینطور ادامه پیدا میکنه!
سکته ی قلبی که به معنای ایستادن قلب تو یه لحظه ست همیشه باعث مرگ نمیشه!

Masood11;606071 نوشت:
الان مراکز آبرسانیم معمولا آبو پمپاژ میکنن تا به همه برسه! و با از دست دادن خون دیگه قلب معنایی نداره! پس قلبم وابسته به چیز دیگه ایه و این زنجیر همینطور ادامه پیدا میکنه!
سکته ی قلبی که به معنای ایستادن قلب تو یه لحظه ست همیشه باعث مرگ نمیشه!


همانطورکه جناب کارشناس توضیح دادند در بعضی از آیات قرآنی قلب به معنای عقل میباشد. میفرماید: ختم الله علی قلوبهم. بر قلبهایشان مهر زدیم. یانزل به الروح الامین علی قلبک... روح الامین قرآن را بر قلب پیغمبر اکرم (ص) نازل کرد. و مثالهای متعدد دیگر

مشخصه که قلب در فرهنگ لغات قرآنی به آن معنا و مفهوم ظاهریش نیست که ما فکر میکنیم . اما در مورد صدور که فرمودید. بنده معنای ظاهری را عرض کردم. وگرنه صدور هم مثل قلب معنای باطنی دارد. مثل اینکه میفرماید:

أفمن شرح الله صدره للاسلام. آیا آن کسی که خدا سینه اش را بر اسلام گشود... مشخصه که منظور از سینه همین قفسه سینه ظاهری نیست و به معنای ذات و سرشت ادمیست و منظور از آیه پذیرش قلبی است.

بنابراین میتوانیم اینطور هم بگوییم که آیه به طرز لطیفی چنین واقعیتی را در قالب تشبیه بکار میگیرد و میفرماید: این چشمها نیست که کور است بلکه قلبهایی که در سینه ها هستند کورند.

مشخصه که قلب هم چشم ندارد و معنی همان کور دلی و بیعقلی است

**تبسم**;605119 نوشت:
مردم قدیم چطوری اینطوری فکر میکردند؟ انسان وقتی فکر میکنه سرش درد میگیره و به وضوح و علم وجدانی درک و حس میکنه که با سرش داره تفکر میکنه نه قلبش

یعنی چیزی نیست که علم امروز، بخواد بهش برسه طبیعت انسان هرچند انسان اولیه درک میکنه

همون طور که پست گذاشتم این مطلب که به طرز فکر قدیم ربط داده میشه منطقی درنمیاد. هر لحظه که انسان فکر میکنه حس میکنه با سرشه، این نقل قول تاریخی تاحد حد اعتبار داره؟ (من فقط در تفسیر المیزان دیدم ولی المیزان برای تفسیر قران هست، در چه منابع تاریخی ای آمده و تا حد معتبره؟

Reza-D;605150 نوشت:
وقتی شما به نامزدت میگی جای تو توی قلب منه ، یعنی نامزدت میره یه چاقو میاره و سینهء شما رو میشکافه بعد یه دریچه تو قلب شما ایجاد میکنه.... اون وقت یه تخت خواب میاره و به خونوادش میگه:
مامان ، بابا ، من دیگه از امروز تو قلب مهدی زندگی میکنم!!! Fool

چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی ست ، آن بینی

آیا جناب هاتف اصفهانی فکر میکرده که انسانها با قلب می بینند؟! (منتظر هستم که بفرمایید در شعر تمثیل می آید و فرق میکند)

موضوع ادبیات هم خیلی خوبه

آیا در ادبیات کلاسیک ایران که به وفور در مورد احساسات و عقل و ... هست در مورد مغز هم چیزی هست؟ که این اشکال رو از اساس از تاریخ برطرف کنه؟

محسن;605097 نوشت:
ابتدا باید گفت:مقصود از قلب لزوما آن چه ما از آن می فهمیم نیست که فقط مرکز توجهات عاطفی انسان باشد، بلکه قلب در بعضی از آیات قرآن به معنای عقل ترجمه شده است. مثل آیه شریفه "إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد"(1)
در اين تذكّرى است براى آن كسی كه عقل دارد، يا گوش دل فرا دهد در حالى كه حاضر باشد..
در تایید این مطلب بیان امام کاظم سلام الله علیه است که قلب را در آیه شریفه مذکور به معنای عقل بر شمرده است.(2)
علاوه ، در کتاب های لغت نیز یکی از معانی قلب، فکر و عقل ترجمه شده است .(3)

خب این که تائید همون مطلب هست. وقتی به کسی بگیم تو مغز نداری کنایه از اینه که تو کاری که مغز انجام میده (یعنی عقل تعقل) رو نداری. وقتی هم قرآن میفرماید برای کسی که او قلب دارد و روایت گفته قلب اینجا یعنی عقل ندارد. چون روشنه که همه قلب رو دارند نتیجه اون که عقل هست رو ندارند.

Reza-D;605150 نوشت:
وقتی شما به نامزدت میگی جای تو توی قلب منه ، یعنی نامزدت میره یه چاقو میاره و سینهء شما رو میشکافه بعد یه دریچه تو قلب شما ایجاد میکنه.... اون وقت یه تخت خواب میاره و به خونوادش میگه:
مامان ، بابا ، من دیگه از امروز تو قلب مهدی زندگی میکنم!!! Fool

چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی ست ، آن بینی

آیا جناب هاتف اصفهانی فکر میکرده که انسانها با قلب می بینند؟! (منتظر هستم که بفرمایید در شعر تمثیل می آید و فرق میکند)

سلام آقا رضا ...
با استدلال شما هر دین و آیین و مسلکی و هر حرف مذهبی از بودیسم گرفته تا آئین آلت پرستی و غورباغه پرستی هم قابل توجیه میشن ....

.امین.;606134 نوشت:

همانطورکه جناب کارشناس توضیح دادند در بعضی از آیات قرآنی قلب به معنای عقل میباشد. میفرماید: ختم الله علی قلوبهم. بر قلبهایشان مهر زدیم. یانزل به الروح الامین علی قلبک... روح الامین قرآن را بر قلب پیغمبر اکرم (ص) نازل کرد. و مثالهای متعدد دیگر

مشخصه که قلب در فرهنگ لغات قرآنی به آن معنا و مفهوم ظاهریش نیست که ما فکر میکنیم . اما در مورد صدور که فرمودید. بنده معنای ظاهری را عرض کردم. وگرنه صدور هم مثل قلب معنای باطنی دارد. مثل اینکه میفرماید:

سلام جناب امین امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...
خوب اگر بخوایم اینجوری استدلال کنیم که در دنیایه استدلالات سنگ رویه سنگ نمیمونه ...

مثلا در قران صحبت از فرو ریختن ستارگان میشه ... بعدش میگین منظور این ستارگان نیستند و منظور یه چیزه دیگه هست ...
یا در این جا صحبت از تفکر با قلب میشه و شما میگین ... منظور از قلب همون مغزه ... و استدلال میکنین ادبیات قرآنی اینجوری ....

یا مثلا من بگم حرف شما رو قبول دارم ... ولی منظورم این باشه که حرف شما رو قبول ندارم ...
یا مثلا بگم نماز صبح دو رکعتی ولی منظورم این باشه که 4 رکعتی هست ...

کتاب قرآن کتاب هدایت هست ... نباید در درونش چنین استعاره هایی باشه که باعث گمراهی بشه ...

.امین.;606134 نوشت:

همانطورکه جناب کارشناس توضیح دادند در بعضی از آیات قرآنی قلب به معنای عقل میباشد. میفرماید: ختم الله علی قلوبهم. بر قلبهایشان مهر زدیم. یانزل به الروح الامین علی قلبک... روح الامین قرآن را بر قلب پیغمبر اکرم (ص) نازل کرد. و مثالهای متعدد دیگر

مشخصه که قلب در فرهنگ لغات قرآنی به آن معنا و مفهوم ظاهریش نیست که ما فکر میکنیم . اما در مورد صدور که فرمودید. بنده معنای ظاهری را عرض کردم. وگرنه صدور هم مثل قلب معنای باطنی دارد. مثل اینکه میفرماید:

أفمن شرح الله صدره للاسلام. آیا آن کسی که خدا سینه اش را بر اسلام گشود... مشخصه که منظور از سینه همین قفسه سینه ظاهری نیست و به معنای ذات و سرشت ادمیست و منظور از آیه پذیرش قلبی است.

بنابراین میتوانیم اینطور هم بگوییم که آیه به طرز لطیفی چنین واقعیتی را در قالب تشبیه بکار میگیرد و میفرماید: این چشمها نیست که کور است بلکه قلبهایی که در سینه ها هستند کورند.

مشخصه که قلب هم چشم ندارد و معنی همان کور دلی و بیعقلی است

بزارین با یه مثال توضیح بدم!
مثلا تلوزیون تو اتاق 1ـه! ما یه کامپیوترم داریم تو اتاق 2 که بعضی وقتا برای تمسخر یا شباهت یا... بهش میگیم تلوزیون!! حالا من بگم تلوزیون اتاق 1ـو روشن کن، چطور میشه گفت منظورش کامپیوتر بوده نه تلوزیون!!؟؟

در ضمن اینجا اصلا تشبیهی نداره!! اگه باشه استعاره ست!
و توضیح درباره تشبیه(تو این مورد با استعاره مشابهه!): تشبیه مانندگی مبتنی بر کذب است یا با اغراق همراه است

الهه خشم;606248 نوشت:
سلام آقا رضا ...
با استدلال شما هر دین و آیین و مسلکی و هر حرف مذهبی از بودیسم گرفته تا آئین آلت پرستی و غورباغه پرستی هم قابل توجیه میشن ....

سلام به شما
اصلاً قابل مقايسه نيست
اشتباهي كه خيلي از دوستان و از جمله شما كرديد اين است كه فكر كرديد منظور بنده از آوردن آن شعر ، اين بود كه قرآن متن ادبي است

آقا "مهدي" دليلي آوردن به اين شكل:

m@hdi;603074 نوشت:
در زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت میگیرد و این اشتباه در قرآن هم هست

يعني چه؟ يعني قرآن چون نه از زبان خدا كه از زبان يك انسان با تفكرات همان زمان نوشته شده است (به تفكر آقا "مهدي") لذا اشتباهِ همان دوران را نيز درخود دارد
اما نكته اي كه اصلاً به آن توجه نشده اين است كه آخر آيه چگونه است....؟ ببينيم
m@hdi;603074 نوشت:
آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است

سوال
آيا در قديم فكر ميكردند كه با دل مي بينند؟!

ضمن اينكه در اينجا خداوند ميفرمايد: ((در حقيقت چشمها كور نيست)) پس ديگر نميتوان حتي با سفسطه ، گفت كه نويسندهء كتاب نميدانسته كه انسانها با چشم ميبينند!
لذا خداوند ضمن اينكه به ديدن با چشم اشاره دارد ، ولي بعد از آن ميفرمايد: ((ليكن دلهايي كه در سينه هاست كور است))

پس كاملاً واضح است كه دليل آوردن اين جملات ، ندانستن نيست

در پست بعد سوالي از شما و آقا مسعود دارم. ممنون ميشوم پاسخ دهيد

(يك جمله هم درمورد امضاء شما: پر و بال امام حسين(ع) آنقدر توانمند بود كه با اطمينانِ كامل از اوج گرفتنِ دوباره ، در درهء خودسوزي پريد ، و اوج هم گرفت تا بي نهايت)

الهه خشم;606249 نوشت:
کتاب قرآن کتاب هدایت هست ... نباید در درونش چنین استعاره هایی باشه که باعث گمراهی بشه ...

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا
و ما فرو مى‌فرستیم قرآن را که براى مؤمنان مایه شفا و رحمت است و ستمکاران (کافران و مشرکان) را چیزى جز زیان نمى‌افزاید

محسن;606026 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
شما پرسشگر محترم اگر پاسخ اول رو با دقت مطالعه می کردید موضوع برای تان روشن می شد و نیازی نبود که هنوز در اشکال باقی بمانید.در ضمن بیان بعضی از مثال ها فقط برای تقریب ذهن است و بس. اما پاسخ دوباره بیان می شود که مقصود قرآن ازقلب آدمی همان مرکز توجهی است که در نفس یا روح بشر قرار گرفته است. یعنی مرکز تلقی حقایق عالم که مرتبه ای بالاتر از فهم و شعور ظاهری هر انسانی یعنی شعور باطنی است که هیچ ارتباط اولیه ای با مغز و قلب ظاهری ندارد.اما اگر بخواهیم اندام ظاهری یا فیزیکی انسان را بررسی و تعریف کنیم باید بگوییم مغز محل دریافت اداراکات و تعقلات است و قلب محل تاثیر و تاثر و البته مغز در ابتدا متوجه هر فعل و انفعالی می شود و سایر اندام قالب نمایش آن.

سلام
بحث دوستمون اين بود كه مركز احساسات قلب نيست!! و اين جواب شما ارتباطي به سوال نداشت! اينكه اولين واكنش در مقابل احساسات توسط قلب صورت مي پذيرد هم قابل بحث است! چه آنكه اگر خون نبود آن احساس در قلب هم به وجود نمي آمد! خيلي از افراد در شنيدن خبر بد يا خوب پايشان ميلرزد يا قوت ميگيرد!! خوب پس با دلايل شما ميتوان گفت مركز احساسات پاي انسان است؟؟!

Masood11;606273 نوشت:
بزارین با یه مثال توضیح بدم!
مثلا تلوزیون تو اتاق 1ـه! ما یه کامپیوترم داریم تو اتاق 2 که بعضی وقتا برای تمسخر یا شباهت یا... بهش میگیم تلوزیون!! حالا من بگم تلوزیون اتاق 1ـو روشن کن، چطور میشه گفت منظورش کامپیوتر بوده نه تلوزیون!!؟؟

سلام بر شما

از افراد درسخوانده و علاقمند به دانش انتظار میرود مثالهای درستی بزنند.

به نظر شما همین که بشر فهمیده است مغز مرکز تعقل است وقلب خون را پمپاژ میکند...،میتواند مدعی شود که به همه اسرار باطنی انسان پی برده؟ تا با چنین مثال بی ربطی بتواند ثابت کند که ارتباطی بین قلب و مغز وجود ندارد؟

شما تلوزیون را بجای مغز درنظر گرفتید کامپیوتر را بجای قلب. اما مثالتان صحیح نیست. چرا که مقصود خداوند از قلب همین عضو صنوبری نیست و این را از آیات متعدد و همچنین ارتباط آنها با هم میتوان فهمید.

وقتی میفرماید: قلوبی که تعقل نمیکنند صحبت از حقیقتی است ماورای آنچه که با چشم سر میتوان دید و با مراجعه به آیات دیگر معلوم میشود که این حقیقت همان قلب یا روح ادمیست.

اگر مستقیما میفرمود با مغزشان تعقل نمیکنند این تصور پیش میامد که همه چیز انسان مادی است حتی تعقل کردن. درصورتیکه تعقل کردن به روح انسان مرتبط است و مغز ابزار و واسطه ی دستیابی به این تعقل است.

حال میپردازیم به مثال ارتباط قلب (روح) و عقل (مغز) :

مثال تلوزیون در اینجا چنین میشود:

تلوزیون مغز است که حقایقی که خداوند به انسان الهام فرموه ( فالهمها فجورها وتقوایها) را برای انسان تجزیه و تحلیل کرده و منعکس میکند اما آن چیزی که حقایق را دریافت میکند و به مغز منعکس میکند آنتن یا همان قلب و روح است.

از آنجا که این حقایق الهام شده یعنی همان عقل و شعور مادی نیست گیرنده ی آن هم مادی نیست.

درنتیجه هرگاه برای این گیرنده اشکال و اختلالی پیش بیاید که نتواند حقایق را دریافت کند این مغز هر چقدر هم که سالم و نابغه که باشد نمیتواند سر از چیزی درآورد.

مثال بارزش هم همان دانشمندان ملحد هستند...

.امین.;606415 نوشت:
به نظر شما همین که بشر فهمیده است مغز مرکز تعقل است وقلب خون را پمپاژ میکند...،میتواند مدعی شود که به همه اسرار باطنی انسان پی برده؟

متاسفانه دوستان ، بخصوص آقا "مسعود" عزيز ، به شدت ميخواهند همه چيز را با علوم تجربي بسنجند. به عبارتي علم تجربي معيار قرار گرفته و خدا و دين با آن سنجيده ميشود. اگر خدا ، گفتهء خدا و احكام دين با علوم تجربي مطابقت داشت پذيرفتني خواهد بود و اگر نداشت پذيرفتني هم نخواهد بود!

يعني مخلوق ميشود معياري براي شناخت درست و غلط بودن خالق!

آن هم كدام علم؟ آن علمي كه پر است از فرضيه ، نظريه ، و رديه بر نظريه!

الهه خشم;606249 نوشت:
سلام جناب امین امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...
خوب اگر بخوایم اینجوری استدلال کنیم که در دنیایه استدلالات سنگ رویه سنگ نمیمونه ...

مثلا در قران صحبت از فرو ریختن ستارگان میشه ... بعدش میگین منظور این ستارگان نیستند و منظور یه چیزه دیگه هست ...
یا در این جا صحبت از تفکر با قلب میشه و شما میگین ... منظور از قلب همون مغزه ... و استدلال میکنین ادبیات قرآنی اینجوری ....

یا مثلا من بگم حرف شما رو قبول دارم ... ولی منظورم این باشه که حرف شما رو قبول ندارم ...
یا مثلا بگم نماز صبح دو رکعتی ولی منظورم این باشه که 4 رکعتی هست ...

کتاب قرآن کتاب هدایت هست ... نباید در درونش چنین استعاره هایی باشه که باعث گمراهی بشه ...

با عرض سلام و تشکر

تشبیه و استعاره چیزی هست که وجود دارد و نمیتوان منکر آن شد اما استفاده از آن در کلام الهی موجب گمراهی نمیشود بدلیل اینکه ممکن نیست خداوند صنایع ادبی را در جایی بکار برده باشد که بی ارتباط با واقعیت باشد.

خود خداوند متعال این نسبت را به بعضی از شاعران داده است که چیزهایی میگویند که انجام نمیدهند و در هر وادیی سرگردانند ، بعد چگونه ممکن است خود در اینباره دچار ضعف باشد؟؟؟

بنده توضیحات لازم را در پاسخ مسعود خان دادم. اگر شما یا هرکسی نتواند چنین مطلبی را بپذیرد بیانگر اعتقادش به مادیگراییست وگرنه این آیات شاهدی است بر بعد معنوی و روحانی انسانها.

m@hdi;603074 نوشت:
در زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت میگیرد و این اشتباه در قرآن هم هست و با توجه به اینکه قرآن قرار است کتابی برای همه زمانها باشد این نشان میدهد که نویسنده قرآن واقعیت را نمیداند و این نویسنده مطمئنا خدا نیست چرا که خدا در صورت وجود بر همه چیز آگاه است. این اشتباه را چگونه توجیه میکنید؟!:

برای بررسی صحت نقل تاریخی میتونید از این سایت (با جستجوی قلب- مغز) هم استفاده کنید. مثلا ببینید فردوسی که از قدیمیترین شاعرانه:
هر آن کس که اندر سرش مغز بود
همه رای و گفتار او نغز بود

پس نمیشه گفت که قدیم فکر میکردند فکر کار قلبه.

به علاوه برای همه محسوسه که با سر فکر میشه.

حالا اگه برای قلب هم حکمت قائل بودند و نشه به استعاره ربطش داد میتونه بحث جدیدی بشه.

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
آیا از نظر قرآن قلب مرکز تفکر است؟

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (22 | الحج - 46)
آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمی‌شود، بلکه دلهایی که در سینه‌هاست کور می‌شود.

از بزرگترین معجزات قرآن این هست که با ایات متشابه (بازگرداندنی) معانی واژه ها به خوبی حفظ شده و میشود و حتی بعد از 1400 سال که معانی کلمات تغییر میکند اما قرآن معانی خود و اصل واژگان را حفظ میکند برای همین است که کسی نمی توانند همانند آن را در طول تاریخ بیاورد.

کافران و اسلام ستیزان ایه هایی از قرآن را عَلَم میکنند تا تاویل نادرستی از ایات بتراشند... طبق ایه ی 7 سوره ی آل عمران اینان همانانی هستند که از ایات متشابه استفاده میکنند و در دل هایشان مرض است.

پاسخ:
طبق ابتدای آیه:
فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ

کافران قلب پمپاژ کننده را مرکز تفکر گمان میکنند...

اما طبق انتهای آیه:
فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ

آیا قلب های در سینه چشم دارند که کور شوند؟

بر فرض مثال که مردم ان زمان گمان می کردند که قلب مرکز تفکر است.. آیا نمی دانستند که قلب چشم ندارد؟
بله درست است.واژه قلب در آیات اشاره به اصل و "وجود" انسان می کند که گاهی انسان با لجبازی با انکه چشمانش بینا است اما خود را به نابینایی در مورد مسائل و حقایق میزند. و نابینا شدن دلها اشاره به همین مساله دارد.و ربطی به قلب پمپاژ کننده در سینه ها ندارد.
نوشته شده در صفحه ی من انسان هستم.

**تبسم**;606506 نوشت:
برای بررسی صحت نقل تاریخی میتونید از این سایت (با جستجوی قلب- مغز) هم استفاده کنید. مثلا ببینید فردوسی که از قدیمیترین شاعرانه:
هر آن کس که اندر سرش مغز بود
همه رای و گفتار او نغز بود

پس نمیشه گفت که قدیم فکر میکردند فکر کار قلبه.

به علاوه برای همه محسوسه که با سر فکر میشه.

حالا اگه برای قلب هم حکمت قائل بودند و نشه به استعاره ربطش داد میتونه بحث جدیدی بشه.

چرا راه دور میروید در احادیث هم درباره وجود مغز در سر انسان صحبت شده است که اگر زحمتش را جناب کارشناس بحث بکشند متشکر میشویم

.امین.;606627 نوشت:
چرا راه دور میروید در احادیث هم درباره وجود مغز در سر انسان صحبت شده است که اگر زحمتش را جناب کارشناس بحث بکشند متشکر میشویم

اگر کارشناس احادیث مرتبط با موضوع را ارائه بدهند قطعا خوب است.

Reza-D;606424 نوشت:
متاسفانه دوستان ، بخصوص آقا "مسعود" عزيز ، به شدت ميخواهند همه چيز را با علوم تجربي بسنجند. به عبارتي علم تجربي معيار قرار گرفته و خدا و دين با آن سنجيده ميشود. اگر خدا ، گفتهء خدا و احكام دين با علوم تجربي مطابقت داشت پذيرفتني خواهد بود و اگر نداشت پذيرفتني هم نخواهد بود!

يعني مخلوق ميشود معياري براي شناخت درست و غلط بودن خالق!

آن هم كدام علم؟ آن علمي كه پر است از فرضيه ، نظريه ، و رديه بر نظريه!

خوب شما چه راهی پیشنهاد میکنید ؟؟؟
اگر عقل و علم و دانشمون رو کنار بزاریم ... شما چه ابزاری برای محک زدن درستی راه و روشی برای زندگی دارین ؟؟؟

.امین.;606415 نوشت:
سلام بر شما

از افراد درسخوانده و علاقمند به دانش انتظار میرود مثالهای درستی بزنند.

به نظر شما همین که بشر فهمیده است مغز مرکز تعقل است وقلب خون را پمپاژ میکند...،میتواند مدعی شود که به همه اسرار باطنی انسان پی برده؟

تا با چنین مثال بی ربطی بتواند ثابت کند که ارتباطی بین قلب و مغز وجود ندارد؟

شما تلوزیون را بجای مغز درنظر گرفتید کامپیوتر را بجای قلب. اما مثالتان صحیح نیست. چرا که مقصود خداوند از قلب همین عضو صنوبری نیست و این را از آیات متعدد و همچنین ارتباط آنها با هم میتوان فهمید.

وقتی میفرماید: قلوبی که تعقل نمیکنند صحبت از حقیقتی است ماورای آنچه که با چشم سر میتوان دید و با مراجعه به آیات دیگر معلوم میشود که این حقیقت همان قلب یا روح ادمیست.

اگر مستقیما میفرمود با مغزشان تعقل نمیکنند این تصور پیش میامد که همه چیز انسان مادی است حتی تعقل کردن. درصورتیکه تعقل کردن به روح انسان مرتبط است و مغز ابزار و واسطه ی دستیابی به این تعقل است.

حال میپردازیم به مثال ارتباط قلب (روح) و عقل (مغز) :

مثال تلوزیون در اینجا چنین میشود:

تلوزیون مغز است که حقایقی که خداوند به انسان الهام فرموه ( فالهمها فجورها وتقوایها) را برای انسان تجزیه و تحلیل کرده و منعکس میکند اما آن چیزی که حقایق را دریافت میکند و به مغز منعکس میکند آنتن یا همان قلب و روح است.

از آنجا که این حقایق الهام شده یعنی همان عقل و شعور مادی نیست گیرنده ی آن هم مادی نیست.

درنتیجه هرگاه برای این گیرنده اشکال و اختلالی پیش بیاید که نتواند حقایق را دریافت کند این مغز هر چقدر هم که سالم و نابغه که باشد نمیتواند سر از چیزی درآورد.

مثال بارزش هم همان دانشمندان ملحد هستند...

مثالی که زدم ازنظر ادبی کاملا درست بود! بحث شما سر قسمت ادبش بود یا نه!؟

Reza-D;606424 نوشت:
متاسفانه دوستان ، بخصوص آقا "مسعود" عزيز ، به شدت ميخواهند همه چيز را با علوم تجربي بسنجند. به عبارتي علم تجربي معيار قرار گرفته و خدا و دين با آن سنجيده ميشود. اگر خدا ، گفتهء خدا و احكام دين با علوم تجربي مطابقت داشت پذيرفتني خواهد بود و اگر نداشت پذيرفتني هم نخواهد بود!

يعني مخلوق ميشود معياري براي شناخت درست و غلط بودن خالق!

آن هم كدام علم؟ آن علمي كه پر است از فرضيه ، نظريه ، و رديه بر نظريه!

خودت میای خدارو با علوم تجربی ثابت میکنی بعد میگی نمیشه!!!؟؟

یه علمی بگو که ثابت باشه و درحال رشد نباشه!! تو همون قران مگه نبوده مسائلی که اول یه حکمی داده شده و بعد حکمی دیگه!؟

الهه خشم;606710 نوشت:
خوب شما چه راهی پیشنهاد میکنید ؟؟؟
اگر
عقل و علم و دانشمون رو کنار بزاریم ... شما چه ابزاری برای محک زدن درستی راه و روشی برای زندگی دارین ؟؟؟

سلام خواهر خوبم

1 - من صحبتي از عقل نكردم ، گفتم علم معيار كاملي نيست. اين دو تا گر چه با هم در ارتباط هستند ، ولي يكي نيستند

2 - باز هم بنده نگفتم علم و دانش را كنار بگذاريم. عرض كردم علمي كه خودش ناقص است نميتواند معيار كاملي باشد. و صد البته در جاي خود هم بايد از عقل بهره برد هم از علم

3 - اتفاقاً برعكس فرمايش شما ، بنده شديداً روي عقل تأكيد دارم. اما كدام عقل؟ نه آن عقلي كه حسابگري ميكند (به معناي مادي). اين را بعد بيشتر توضيح خواهم داد و درمورد راهكار هم صحبت خواهيم كرد انشاالله

4 - سوالي پرسيدم كه نه شما ، نه آقا مسعود و نه آقا مهدي پاسخي نداديد (مطلبي كه جناب "امين" و جناب "عقل و فطرت" هم به آن اشاره كردند ولي پاسخ ايشان را هم نداديد). آن را تكرار ميكنم:

آيه اين است
آيا در زمين گردش نكرده‏ اند

تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند. در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است

در بخش دوم آيه ، اگر تنها اين قسمت در آيه آمده بود: ليكن دلها كور است
اين بخش نيز در سوال با قلم درشت! نوشته ميشد و گفته ميشد:
نويسندهء كتاب نميدانسته كه مركز بينايي چشم است و فكر ميكرده كه انسانها با قلبشان محيط را مي بينند!!!
بعد هم آقا مسعود مقاله اي ارائه ميدادند كه چگونه نور به چشم مي تابد و تصوير شكل ميگيرد و كار شبكيه چيست و......

اما حالا كه اين بخش براي بيان منظور در آيه آمده: در حقيقت چشمها كور نيست

هيچ اشاره اي به آن نميشود و بي صدا از آن عبور ميشود
انشاالله كه منظور ، لجاجت و ناديده گرفتن حق نباشد

5 - دوستان و از جمله جناب "مسعود" ميفرمايند مركز انديشيدن مغز است. براي مثال:
Masood11;605986 نوشت:
در مورد اینکه میفرمایید قلب مرکز احساسات و...ـه، تا اونجا که میدونم احساسات و... توسط هیپوتالاموس(شایدم تالاموس!)(اگه اشتباه نکنم) مغز کنترل میشه و قلب فقط پیرو وضعیت موجود(تحت تاثیر اعصاب پاراسمپاتیک و سمپاتیک!) واکنش نشون میده!

با اين استدلال ، شما به بنده ثابت كنيد كه ما با چشم مي بينيم
چون بنده ميگويم كه چشم فقط يك واسطه است كه نور را دريافت ميكند و پيرو وضعيت موجود (مثلاً شدت نور ، حجم اجسام و...) واكنش نشان ميدهد
اما اين مغز است كه تصويرسازي را انجام ميدهد. پس چرا شما بينايي را به چشم نسبت ميدهيد؟!

6 - از جناب "مسعود" كه از پزشكي مطلع هستند (و گفتگو با ايشان براي بنده باعث افتخار هست و مطالب زيادي هم از ايشان ياد گرفتم) درخواست دارم مرگ مغزي را براي بنده توضيح بفرمايند

7 - سوالي از دوستان ميپرسم:
از آنجا كه ميدانيم كه آتش ميسوزاند ، عقل حكم ميكند كه دست را به سمت آتش نبريم و اگر كسي اين كار را انجام بدهد به او خواهيم گفت كه كار
غيرعقلاني انجام داده اي
حالا مادري مي بيند فرزندش در آتش گرفتار شده ، خود را به آتش ميزند تا او را نجات دهد
اين مادر ، كار عقلاني انجام داده يا غيرعقلاني؟

Masood11;606764 نوشت:
خودت میای خدارو با علوم تجربی ثابت میکنی بعد میگی نمیشه!!!؟؟

پست شمارهء 33

Masood11;606764 نوشت:
یه علمی بگو که ثابت باشه و درحال رشد نباشه!! تو همون قران مگه نبوده مسائلی که اول یه حکمی داده شده و بعد حکمی دیگه!؟

خيييييييلي تفاوت داره
تكميل احكام به دليل درنظر گرفتن شرايط و سطح آگاهي و ميزان پذيرش مردم بود ، نه اينكه اشتباهي صورت گرفته باشه
اما در علوم تجربي ، اكثر تغيير نظريه ها و روش ها ، به دليل پي بردن به اشتباه نظريه و روش قبلي صورت ميگيره

Reza-D;606770 نوشت:

سلام خواهر خوبم

1 - من صحبتي از عقل نكردم ، گفتم علم معيار كاملي نيست. اين دو تا گر چه با هم در ارتباط هستند ، ولي يكي نيستند

2 - باز هم بنده نگفتم علم و دانش را كنار بگذاريم. عرض كردم علمي كه خودش ناقص است نميتواند معيار كاملي باشد. و صد البته در جاي خود هم بايد از عقل بهره برد هم از علم

3 - اتفاقاً برعكس فرمايش شما ، بنده شديداً روي عقل تأكيد دارم. اما كدام عقل؟ نه آن عقلي كه حسابگري ميكند (به معناي مادي). اين را بعد بيشتر توضيح خواهم داد و درمورد راهكار هم صحبت خواهيم كرد انشاالله

4 - سوالي پرسيدم كه نه شما ، نه آقا مسعود و نه آقا مهدي پاسخي نداديد (مطلبي كه جناب "امين" هم به آن اشاره كردند ولي پاسخ ايشان را هم نداديد). آن را تكرار ميكنم:

آيه اين است
آيا در زمين گردش نكرده‏ اند

تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند. در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است

در بخش دوم آيه ، اگر تنها اين قسمت در آيه آمده بود: ليكن دلها كور است
اين بخش نيز در سوال با قلم درشت! نوشته ميشد و گفته ميشد:
نويسندهء كتاب نميدانسته كه مركز بينايي چشم است و فكر ميكرده كه انسانها با قلبشان محيط را مي بينند!!!
بعد هم آقا مسعود مقاله اي ارائه ميدادند كه چگونه نور به چشم مي تابد و تصوير شكل ميگيرد و كار شبكيه چيست و......

اما حالا كه اين بخش براي بيان منظور در آيه آمده: در حقيقت چشمها كور نيست

هيچ اشاره اي به آن نميشود و بي صدا از آن عبور ميشود
انشاالله كه منظور ، لجاجت و ناديده گرفتن حق نباشد

5 - دوستان و از جمله جناب "مسعود" ميفرمايند مركز انديشيدن مغز است. براي مثال:

با اين استدلال ، شما به بنده ثابت كنيد كه ما با چشم مي بينيم
چون بنده ميگويم كه چشم فقط يك واسطه است كه نور را دريافت ميكند و پيرو وضعيت موجود (مثلاً شدت نور ، حجم اجسام و...) واكنش نشان ميدهد
اما اين مغز است كه تصويرسازي را انجام ميدهد. پس چرا شما بينايي را به چشم نسبت ميدهيد؟!

6 - از جناب "مسعود" كه از پزشكي مطلع هستند (و گفتگو با ايشان براي بنده باعث افتخار هست و مطالب زيادي هم از ايشان ياد گرفتم) درخواست دارم مرگ مغزي را براي بنده توضيح بفرمايند

7 - سوالي از دوستان ميپرسم:
از آنجا كه ميدانيم كه آتش ميسوزاند ، عقل حكم ميكند كه دست را به سمت آتش نبريم و اگر كسي اين كار را انجام بدهد به او خواهيم گفت كه كار
غيرعقلاني انجام داده اي
حالا مادري مي بيند فرزندش در آتش گرفتار شده ، خود را به آتش ميزند تا او را نجات دهد
اين مادر ، كار عقلاني انجام داده يا غيرعقلاني؟

ببین ظاهرا ما با چشم میبینیم، درست؟ ولی در اصل اون مغزه که باعث میشه ما ببینیم! حالا این ظاهرانگاری اگه از طرف مردم عادی باشه اصلا مورد نقد قرار نمیگیره ولی اگه از طرف یه فرد عالی رتبه باشه فرق میکنه!
اگه منظورت از مثال چشم، مقایسه با اونیه که درباره قلب گفتم باید بگم که بین این دوتا تفاوت زیاده!! چون چشم فرستنده ست! ولی قلب تو بیشتر موارد گیرنده!
اگه گفته بود لیکن دلها کور است من سریعا میگفتم که منظورش مغز بوده! چون مغزکور به کسی میگن که فکر نمیکنه و درستم هست!

جواب شماره 6- شما فرض کن یه شرکت آبرسانی رئیسش میمیره! حالا ممکنه کارکنا هم نیان سر کار ولی جریان آب قطع میشه!؟ نه! فقط اگه مشکلی پیش بیاد کسی نیست که درستش کنه و قطع میشه!! که واسه مرگ مغزی هم همینه!!

ظاهرا غیرعقلانیه!!
اساسا بیشتر به مواردی که توسط قسمتی از مغز که مسئول محاسبه و سبک سنگین کردنه انجام میشه میگن عقلانی و به قسمتایی که توسط مرکز احساسات انجام میشه میگن غیرعقلانی!

Reza-D;606781 نوشت:
خيييييييلي تفاوت داره
تكميل احكام به دليل درنظر گرفتن شرايط و سطح آگاهي و ميزان پذيرش مردم بود ، نه اينكه اشتباهي صورت گرفته باشه
اما در علوم تجربي ، اكثر تغيير نظريه ها و روش ها ، به دليل پي بردن به اشتباه نظريه و روش قبلي صورت ميگيره

ولی روندشون مشابهه! منظورتم فکر نکنم دلیلشون بود!

Masood11;606811 نوشت:
منظورتم فکر نکنم دلیلشون بود!

!!!!!!!!!!!

Masood11;606811 نوشت:
روندشون مشابهه!

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[="Tahoma"][="Navy"]

m@hdi;603074 نوشت:
در زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت میگیرد و این اشتباه در قرآن هم هست و با توجه به اینکه قرآن قرار است کتابی برای همه زمانها باشد این نشان میدهد که نویسنده قرآن واقعیت را نمیداند و این نویسنده مطمئنا خدا نیست چرا که خدا در صورت وجود بر همه چیز آگاه است. این اشتباه را چگونه توجیه میکنید؟!:

سوره حج آیه 46:

آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است.

متن عربی:

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ


سلام
از نظر فلسفه الهی و دین ، بدن انسان و از جمله مغز ، ابزاری یا مجلایی برای روح است که در تعابیر دینی از آن به قلب تعبیر می شود
پس منظور از قلب این عضو صنوبری شکل داخل سینه نیست بلکه منظور روح انسانی است
بر این اساس باید علم خود را ارتقاء دهد و مرکز ادراکات انسان یعنی روح را بشناسد نه اینکه وحی الهی غلط باشد
یا علیم[/]

مورد 4 همچنان بي پاسخ است

Masood11;606809 نوشت:
ولی اگه از طرف یه فرد عالی رتبه باشه فرق میکنه!

دكترا و فوق تخصص هم ميگويند چشم عضو بينايي است. هيچ كسي نميگويد مثلاً: مغزت را باز كن كه خوب ببيني! يا مغز فلاني مثل عقاب است! يا........

Masood11;606809 نوشت:
شما فرض کن یه شرکت آبرسانی رئیسش میمیره! حالا ممکنه کارکنا هم نیان سر کار ولی جریان آب قطع میشه!؟ نه! فقط اگه مشکلی پیش بیاد کسی نیست که درستش کنه و قطع میشه!! که واسه مرگ مغزی هم همینه!!

لطفاً مرگ قلبي رو هم توضيح بفرماييد (بعد عرض ميكنم)

Masood11;606809 نوشت:
اساسا بیشتر به مواردی که توسط قسمتی از مغز که مسئول محاسبه و سبک سنگین کردنه انجام میشه میگن عقلانی و به قسمتایی که توسط مرکز احساسات انجام میشه میگن غیرعقلانی!

چه چيز باعث ميشود كه ما انتخاب كنيم به بخش محاسبه عمل كنيم يا به بخش مركز احساسات؟

Reza-D;606821 نوشت:

مورد 4 همچنان بي پاسخ است

دكترا و فوق تخصص هم ميگويند چشم عضو بينايي است. هيچ كسي نميگويد مثلاً: مغزت را باز كن كه خوب ببيني! يا مغز فلاني مثل عقاب است! يا........

لطفاً مرگ قلبي رو هم توضيح بفرماييد (بعد عرض ميكنم)

چه چيز باعث ميشود كه ما انتخاب كنيم به بخش محاسبه عمل كنيم يه به بخش مركز احساسات؟

خودت داری میگی، میگن چشم عضو بیناییه نه عامل بینایی!

طبق همون مثال اگه بگم، وقتی شرکت آبرسانی خراب شه و هیچ راهیم برای رسیدن آب به شهر نباشه، چه رئیس چه کارمند چه مردم عادی از تشنگی میمیرن!

در هر کاری اول یه فکر سریع به ذهنمون میرسه که مثل غریزه ست و یه فکرم بعد از کمی صبر به ذهنمون میاد!(اولی احساسی دومی محاسبه ای!) بستگی به شخص داره که منتظر دومی بمونه یا نه ولی اغلب کسایی که به فکر اولی عمل میکنن شکست میخورن!!

Reza-D;606815 نوشت:
!!!!!!!!!!!

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

میگم تو هر دو اول یه چیزی بوده و بعد چیز دیگه ای! درسته؟ من از این وجه مقایسه کردم!

سلام علیکم و رحمة الله

m@hdi;603074 نوشت:
در زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد

سندتان در باره‌ی طرز تفکر مردم در آن زمانها در مورد فکر کردن توسط قلب؟
m@hdi;603074 نوشت:
و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت میگیرد

سندتان در باره‌ی اینکه بعدها اشتباه بودن چنین چیزی مشخص شد؟ اولین کسی که افتخار کشف این حقیقت را برای خود ضبط کرده است در سندهای شما چه کسی بوده است؟
m@hdi;603074 نوشت:
و این اشتباه در قرآن هم هست و با توجه به اینکه قرآن قرار است کتابی برای همه زمانها باشد این نشان میدهد که نویسنده قرآن واقعیت را نمیداند و این نویسنده مطمئنا خدا نیست چرا که خدا در صورت وجود بر همه چیز آگاه است. این اشتباه را چگونه توجیه میکنید؟!:

حالا مگر قرآن فکر کردن را به قلب نسبت داده است؟ ترجمه‌اش را بگذارید کنار (چون قرآن متنش عربی است و بحث شما هم باید روی همان باشد) و بفرمایید «یعقلون» که معنای تعقل کردن رامی‌رساند چطور از نظر شما معنای فکر کردن می‌دهد؟ اگر هر انسان متفکری عاقل هم بود که دیگر این همه مشکل نداشتیم ...
m@hdi;603074 نوشت:
سوره حج آیه 46:
آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است.
متن عربی:

[=Traditional Arabic]أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ [=Traditional Arabic]قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ[=Traditional Arabic] بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ


در روایات وارد شده است که «عقل چراغ قلب است» و قلب را روشن می‌کند همانطور که چراغ اتاق را روشن می‌کند، البته لازم به تأکید هم نیست که منظور از عقل هم همان مغز نیست ...
اما در مورد اینکه قلب چیست ... اینکه قلب به عنوان بخشی از وجود انسان شناسایی شده است که می‌تواند منبعی برای هدایت باشد به صرت ضمنی در بسیاری از فرهنگها پذیرفته شده است، در ادبیات نه فقط فارسی که انگلیسی و زبانهای دیگر هم «به ندای دل خود گوش دادن» را داریم ... اینکه در آیه‌ی دیگر خداوند فرموده است منظور همان قلبی است که در داخل سینه است (الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ‌) بعدش ما باید اضافه کنیم که منظور از سینه هم همین سینه‌ی جسمانی در جسد انسان نیست، چه آنکه حضرت موسی علیه‌السلام به خداوند عرض کردند که خدایا سینه‌ام را گشاده کن (قَالَ رَ‌بِّ اشْرَ‌حْ لِي صَدْرِ‌ي) ...
سینه‌ی انسان ظرفیت وجودی انسان است، سعه‌ی صدر داشتن به معنای ظرفیت بالا داشتن است ...

سؤال: اینکه «قلب» مابه‌ازای جسمانی در بدن انسان دارد، «عقل» هم مابه‌ازای جسمانی در بدن دارد، «صدر» هم مابه‌ازای جسمانی در بدن انسان دارد، آیا اینها صرفاً به کار گیری کلمات مشابهی است برای معانی متفاوت؟ یک بار قلب برای یک حقیقت و یک بار قلب برای یک جسم مادی کوچک در بدن انسان در حالیکه این دو هیچ ارتباطی با هم ندارند؟ خیر! آیا «عقل در قلب» و «قلب در سینه» عباراتی استعاره‌ای و کنایی هستند؟ خیر! اگر بنا بر استعاره و تشبیه باشد این دنیای جسمانی است که مثال و استعاره و کنایه برای عوالم بالایی است نه برعکس ... یعنی حقیقت این قلب صنوبری همان «قلب حقیقی» است، حقیقت این صدر مشخص شده با قفسه‌ی سینه همان «صدر حقیقی» است که جایگاه قلب حقیقی است و تعقل روشن‌کننده‌ی این قلب است و قلب حرم خداست و قبله برای تمام صدر انسان (که صدر ظرفیت وجودی اوست) ... همانطور که در دنیا باز هم در مقام تنزیل «حجرالأسود» چراغ و «حرم امن الهی» قلب و «تمام دنیا» به منزله‌ی صدر است ... (حدود حرم در اطراف مسجدالحرام از شعاع نور حجرالأسود ترسیم شده است) تمام دنیا به منزله‌ی یک انسان است و مرتبه‌ای است از وجود انسان کامل و ما اجزای این وجود مبارک هستیم و هدایتگران و حاکمان بر انسان‌ها و جن و ملک و حیوانات هم باید به نسبت ارتباطشان با آن انسان‌های کامل تعیین گردند ...
اگر جایی گفته شده است یدالله، معنایش این نیست که دست این باشد که ما داریم و بعد در معنای کنایی و استعاری برای خداوند نیز به کار رفته باشد چون خداوند منزه از داشتن دست است، خیر آنچه ما داریم دست نیست و استعاره و کنایه از حقیقت دست است که مالکش خداست بدون آنکه نیازی به آن داشته باشد، این دست نشانه به سوی آن دست حقیقی است که انسان کامل و مظهر قدرت خداوند است ... دنیا محل نشانه‌هاست، بدن دنیایی ما هم جزء نشانه‌هاست، جزء تنزیل‌های حقایق است تا عالم ماده ... به همین دلیل حضرت علی علیه‌السلام که در بدن جسمانی‌اشان سینه‌‌ای فراخ داشته‌اند فرموده بودند که علت پهن بودن این سینه علم زیادی است که در آن جا شده است ... این سینه دلالت به آن سینه می‌کند، همان سینه که «فیک انطوی العالم الأکبر» ... بدن انسان تنزیل قوای روحی انسان است و برخی از این قوا در حدیث جنود عقل توضیح داده شده‌اند، اینکه چشم چیست و زبان چیست و غیره ... این است که خداوند فرموده است انسان در أحسن تقویم و بهترین قوام آفریده شده است ...
اگر می‌بینید تنزل‌یافته‌ی آن قلب حقیقی که محل ادراکات است شده است یک تکه عضو صنوبری شکل باید دانست که همان عواطف چطور از طریق قلب مادی در بدن تنظیم می‌شوند تا بدن عکس‌العمل‌های مناسب را از خود نشان دهد در تناسب با ادراکات روحی شخص،‌ اینکه در موقع اضطراب و هیجان قلب تند می‌زند و رگها گشاد می‌شود، اینکه در موقع ترس یا خوشحالی یا غیره قلب چطور می‌زند، اینکه در زمان بیماری‌های متفاوت قلب از خود چه عکس‌العملهایی نشان می‌دهد ... مغر دستور می‌دهد و قلب انجام می‌دهد و از روی نشانه‌های ضربان قلب (مثلاً نبض، یا رنگ چهره و غیره) می‌توان پی به خیلی موارد در مورد وضعیت شخص برد ... اینکه مغز چگونه با نفس در ارتباط هست و از آن متأثر می‌شود هم پیشتر کمی مورد بحث قرار گرفته است و در روایات هم بیان گشته‌اند (در روایاتی با قدمت قرآن، یعنی در همان زمان‌هایی که قرآن نازل شده است، این ادعا که در زمان نزول قرآن علم چیزی می‌گفت و این باعث راه یافتن اشتباه در قرآن شده است از اساس ادعای پوچ و بی‌معنایی است، طرح چنین سؤالی مانند آن است که شخص فقط در پی ایجاد شبهه در ذهن دیگران بوده باشد)

علم امروز در بیان ظاهر دنیا مانده است تا چه برسد بخواهد به حقایق پشت سر این نشانه‌ها برسد و البته نمی‌تواند هم برسد چون همین ظاهر دنیا را هم از طریق سعی و خطا و تجربه مطالعه می‌کند، مثل کوری که تا عصایش به مانعی نخورد متوجه وجود آن مانع نمی‌شود، علم امروز حکم عصای دست شخص کور را دارد، ممکن است از افتادن او در بسیاری از چاله‌ها مانع شود ولی هیچ تضمینی ندارد که مسیر طی شده در جهت درست باشد چون نگاهش به مقصد نیست و پیشاپیش خود را نمی‌تواند ببیند، علم امروزی بسیار کور است و از دیدن حقایق ناتوان ... عالم امروزی کورمال‌کورمال به مطالعه‌ی تنها ظاهری از حقایق اکتفا کرده است و در این میان تنها ابزارش یک سری درون‌یابی یا برون‌یابی بوده است و یک سری قوانین تجربی که مبنای فرمول‌بندی‌های بعدی قرار گرفته‌اند تا بحث به ساحت ریاضیات وارد گردد ... کسی که با تکیه بر چنین علمی بخواهد آن حقایق عظیم را انکار کند آدم نمی‌داند باید بخندد یا بر این وضع او حسرت بخورد: «يَا حَسْرَ‌ةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّ‌سُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ»
یا علی علیه‌السلام

Masood11;606841 نوشت:
جواب 4ـو دادم!
خودت داری میگی، میگن چشم عضو بیناییه نه عامل بینایی!

اين پاسخ به سوال 5 بود :Nishkhand:
مهم نيست

Masood11;606841 نوشت:
طبق همون مثال اگه بگم، وقتی شرکت آبرسانی خراب شه و هیچ راهیم برای رسیدن آب به شهر نباشه، چه رئیس چه کارمند چه مردم عادی از تشنگی میمیرن!

از شما خواستم مرگ مغزي و قلبي را توضيح دهيد. خيلي ساده. چرا تجزيه و تحليلِ بدون دليل ميكنيد؟!!!

Masood11;606841 نوشت:
در هر کاری اول یه فکر سریع به ذهنمون میرسه که مثل غریزه ست و یه فکرم بعد از کمی صبر به ذهنمون میاد!(اولی احساسی دومی محاسبه ای!) بستگی به شخص داره که منتظر دومی بمونه یا نه ولی اغلب کسایی که به فکر اولی عمل میکنن شکست میخورن!!

خيلي ماترياليستي نگاه ميكنيد برادر
مادري را كه مثال زدم خاطرتان هست؟
اگر با ديد مادي نگاه كنيم ، بله شكست خورده است. اما اگر با ديد معنوي نگاه كنيم خير ، كاملاً پيروز شده است
درمورد رابطهأ احساس و عقل بايد صحبت جداگانه اي شود چون نياز به توضيح زيادي دارد

اما بخش كه قرمز كردم. شخص = نفس = روح
بله عزيز ، مغز خودش هم يك واسطه است و نه رئيس و فرمانده. در حقيقت اين روح است كه مغز را كنترل ميكند و روح است كه بر بدن رياست ميكند ، حتي بر مغز

Masood11;606841 نوشت:
تو هر دو اول یه چیزی بوده و بعد چیز دیگه ای! درسته؟ من از این وجه مقایسه کردم!

مقايسهء نادرستي كردي برادر

باء;606848 نوشت:
آیا «عقل در قلب» و «قلب در سینه» عباراتی استعاره‌ای هستند؟ خیر!

باء;606848 نوشت:
اگر جایی گفته شده است یدالله معنایش این نیست که دست این است که ما داریم و بعد در معنای کنایی و استعاری برای خداوند به کار رفته باشد، خیر آنچه ما داریم دست نیست و استعاره و کنایه از حقیقت دست است و نشانه به سوی آن دست حقیقی که انسان کامل و مظهر قدرت خداوند است ... دنیا محل نشانه‌هاست، بدن دنیایی ما هم جزء نشانه‌هاست، جزء تنزیل‌های حقایق تا عالم ماده است ... به همین دلیل حضرت علی علیه‌السلام که در بدن جسمانی‌اشان سینه‌‌ای فراخ داشته‌اند فرموده بودند که علت پهن بودن این سینه علم زیادی است که در آن جا شده است ... این سینه دلالت به آن سینه می‌کند ... بدن انسان تنزیل قوای روحی انسان است و این قوا در حدیث جنود عقل توضیح داده شده‌اند، اینکه چشم چیست و زبان چیست و غیره ...
اگر می‌بینید تنزل آن قلب که محل ادراکات است شده است یک تکه عضو صنوبری شکل باید دانست که همان عواطف چطور از طریق قلب در بدن تنظیم می‌شوند تا بدن عکس‌العمل‌های مناسب را نشان دهد،‌ اینکه در موقع اضطراب و هیجان قلب تند می‌زند و رگها گشاد می‌شود، اینکه در موقع ترس یا خوشحالی یا غیره قلب چطور می‌زند، اینکه در زمان بیماری‌های متفاوت قلب از خود چه عکس‌العملهایی نشان می‌دهد، مغر دستور می‌دهد و قلب انجام می‌دهد و از روی نشانه‌های ضربان قلب می‌توان پی به خیلی موارد در مورد وضعیت شخص برد، همان گرفتن نبض شخص توسط طبیب سنتی ... اینکه مغز چگونه با نفس در ارتباط هست و از آن متأثر می‌شود هم پیشتر کمی بحث شده است و در روایات هم بیان گشته‌اند (در روایاتی با قدمت قرآن، یعنی در همان زمان‌هایی که قرآن نازل شده است، این ادعا که در زمان نزول قرآن علم چیزی می‌گفت و این باعث راه یافتن اشتباه در قرآن شده است از اساس ادعای پوچ و بی‌معنایی است، طرح چنین سؤالی مانند آن است که شخص فقط در پی ایجاد شبهه در ذهن دیگران بوده باشد)

علم امروز در بیان ظاهر دنیا مانده است تا چه برسد بخواهد به حقایق پشت سر این نشانه‌ها برسد و البته نمی‌تواند هم برسد چون همین ظاهر دنیا را هم از طریق سعی و خطا و تجربه مطالعه می‌کند، مثل کوری که تا عصایش به مانعی نخورد متوجه وجود آن مانع نمی‌شود، علم امروز حکم عصای دست شخص کور را دارد، ممکن است از افتادن او در بسیاری از چاله‌ها مانع شود ولی هیچ تضمینی ندارد که مسیر طی شده در جهت درست باشد چون نگاهش به مقصد نیست و پیشاپیش خود را نمی‌تواند ببیند، علم امروز بسیار کور است و از دیدن حقایق ناتوان ... علم امروز کورکال‌کورمال به مطالعه‌ی ظاهری از حقایق پرداخته است ... کسی که با تکیه بر چنین علمی بخواهد آن حقایق را انکار کند آدم نمی‌داند باید بخندد یا بر این جهالت حسرت بخورد: «يَا حَسْرَ‌ةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّ‌سُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ»

:Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf:

الهه خشم;606710 نوشت:
خوب شما چه راهی پیشنهاد میکنید ؟؟؟
اگر عقل و علم و دانشمون رو کنار بزاریم ... شما چه ابزاری برای محک زدن درستی راه و روشی برای زندگی دارین ؟؟؟

با عرض سلام

اگر قرار باشد انسانها در هر عصر وزمانی با تکیه بر دانش خود بخواهند آموزه های وحیانی را مورد انتقاد قرار دهند و به صحت نظر خود هم شک نکنند باید به این معتقد باشیم که همه ی انسانها در هر زمانی از نظر علمی در بالاترین سطح کمال قرار دارند.

آیا چنین عقیده ای عقلانی و صحیح است؟

Masood11;606749 نوشت:
مثالی که زدم ازنظر ادبی کاملا درست بود! بحث شما سر قسمت ادبش بود یا نه!؟


سلام

قبلا هم خدمت خانم الهه خشم عرض کردم اگر بتوان از این ایات برداشت ادبی داشت (به لحاظ اینکه انسانها هم در محاورتشان از اینگونه موارد استعمال میکنند) دلیل بر بی ارتباط بودن آن با واقعیت نیست. توضیحاتش هم در پستهای قبل داده شد

باء;606848 نوشت:
سندتان در باره‌ی طرز تفکر مردم در آن زمانها در مورد فکر کردن توسط قلب؟

برادر عزيز ، اين جناب "m@hdi" الان رفت تا يكي دو روز ديگر دوباره با يك شبههء جديد در تاپيك جديد برگردند و طبق معمول بدون شنيدن پاسخ ها

درود بر دوستان عزیز
شرمندم که در این بحث دخالت می کنم، چون در جایی که اساتید و کارشناسان هستند، مرا چه به اظهار نظر ...
اما بنده یک مطلبی در کتاب توحید مفضل دیدم که به نظرم می تواند سندی باشد بر این امر که در قرون یکم و دوم هجری نیز، مغز را مرکز تفکر و حواس می دانستند.
در این بخش از کتاب از قول امام صادق آمده که ایشان، مغز را مرکز فهم و ادراک حواس در این جسم مادی معرفی می کنند که به وسیله ی جمجمه از آن محافظت می شود و آن را از سایر اجزای جسم انسان برتر می دانند. به نظر حقیر، این مطلب می تواند گواهی باشد بر علم ائمه از کارکرد اصلی مغز و قلب، که گفتار کارشناس عزیز را مبنی بر روحانی بودن قلب مورد اشاره در آیه ی 46 سوره حچ تایید می کند.
و البته نیز می تواند گفتار جناب m@hdi را مبنی بر تفکر مردم آن زمان در مورد قلب رد کند.

پی نوشت: توحید مفضل، مجلس یکم، در رابطه با دستگاه فهم و ادراک

Reza-D;606849 نوشت:
از شما خواستم مرگ مغزي و قلبي را توضيح دهيد. خيلي ساده. چرا تجزيه و تحليلِ بدون دليل ميكنيد؟!!!

خيلي ماترياليستي نگاه ميكنيد برادر
مادري را كه مثال زدم خاطرتان هست؟
اگر با ديد مادي نگاه كنيم ، بله شكست خورده است. اما اگر با ديد معنوي نگاه كنيم خير ، كاملاً پيروز شده است
درمورد رابطهأ احساس و عقل بايد صحبت جداگانه اي شود چون نياز به توضيح زيادي دارد

اما بخش كه قرمز كردم. شخص = نفس = روح
بله عزيز ، مغز خودش هم يك واسطه است و نه رئيس و فرمانده. در حقيقت اين روح است كه مغز را كنترل ميكند و روح است كه بر بدن رياست ميكند ، حتي بر مغز

مقايسهء نادرستي كردي برادر

خب پس چرا همون موقع که مرگ مغزی رو توضیح دادم نگفتی!!؟

با دید معنویم شکست خورده!! مگه اینکه خودمونو بندازیم تو آتیش خودکشی نیست!؟

ربطی به بحث نداره!

وقتی ویژگی چیزیو نقد میکنی و بعد مثالی میارم از چیز مورد قبولی که اون ویژگیو داره فکر نکنم اشتباه باشه!!

Darkness;607009 نوشت:
در این بخش از کتاب از قول امام صادق آمده که ایشان، مغز را مرکز فهم و ادراک حواس در این جسم مادی معرفی می کنند که به وسیله ی جمجمه از آن محافظت می شود و آن را از سایر اجزای جسم انسان برتر می دانند. به نظر حقیر، این مطلب می تواند گواهی باشد بر علم ائمه از کارکرد اصلی مغز و قلب، که گفتار کارشناس عزیز را مبنی بر روحانی بودن قلب مورد اشاره در آیه ی 46 سوره حچ تایید می کند.

اينو بايد به آقايوني گفت كه هنوز ميگويند مركز احساسات قلب است!!! سوال اين سوال كننده مغرض هم ناظر به مباحثي است كه در آن دل به جاي مغز به كار رفته است.

مثال:

سوره حج آیه 46:

آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است.

Masood11;607301 نوشت:
خب پس چرا همون موقع که مرگ مغزی رو توضیح دادم نگفتی!!؟

يعني چي الان؟! :Gig:

Masood11;607301 نوشت:
با دید معنویم شکست خورده!! مگه اینکه خودمونو بندازیم تو آتیش خودکشی نیست!؟

مادري كه براي نجات جون بچه ش جون خودش رو به خظر ميندازه شكست خورده ست؟!!! :Moteajeb!:
اون وقت اين ديد معنويه؟!!!!!!!!!!!!!! :Moteajeb!: :Moteajeb!: :Moteajeb!:

Masood11;607301 نوشت:
ربطی به بحث نداره!

در واقع جملهء ((ربطي به بحث نداره)) ، ربطي به بحث نداره :ok:

Masood11;607301 نوشت:
وقتی ویژگی چیزیو نقد میکنی و بعد مثالی میارم از چیز مورد قبولی که اون ویژگیو داره فکر نکنم اشتباه باشه!!

مسعود دقيقاً كجا داري سير ميكني؟!!!
انتظارم از شما خيلي بيشتره

مهدي ا;607307 نوشت:
اينو بايد به آقايوني گفت كه هنوز ميگويند مركز احساسات قلب است!!!

اين را بايد به آقاياني گفت كه ادعا ميكنند مردم آن زمان خيال ميكردند تفكر با مغز است و قرآن را به همان اشتباه متهم ميكنند

مهدي ا;607307 نوشت:
سوال اين سوال كننده مغرض هم ناظر به مباحثي است كه در آن دل به جاي مغز به كار رفته است

دليل سوال آن سوال كنندهء مغرض ، هر چه هست پيدا كردن پاسخ نيست
چون چندين پاسخ كامل به شما داده شد ، بخصوص پاسخ جناب "باء" ، اما شما بدون آنكه ردي بر اين پاسخ ها داشته باشيد ، فقط مدام حرفهاي قبلي خودتان را تكرار ميكنيد
آقا "مسعود" عزيز هم كه وقتي اجراي ذره ذرهء احكام را با رد شدن نظريات علمي مشابه فرض ميكنند ، به دليل اينكه بالاخره هر دو تغيير كرده اند!!! ديگر بنده چه بگويم؟!
مثل اين است كه بگوييم: موي سر ما رشد ميكند ، سبزي هم رشد ميكند. پس هر دو خوراكي هستند!!!!!!!!!!!
موضوع قفل شده است