جمع بندی علت این اصل کلامی چیست؟ ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علت این اصل کلامی چیست؟ ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها

سلام
این که گفته میشه ان الله ابی ان جری الامور من غیرمجرا ها
یعنی چی ؟
علتش چی است؟
مگه بعضی مواقع اگر از راه معجزه کاری انجام بشه چی میشه
یا اصلا اکثر اوقات از راه معجزه باشه چی میشه از معجزه های خدا کم میشه
چه موقع هایی خدا این اصل رو رعایت نمیکنه؟وچرا رعایت نمیکنه؟
ورعایت نکردن این اصل برای همیشه ودر همه زمان هانشانه ضعف در خدا نیست؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سعید

عبد آبق;598004 نوشت:
سلام
این که گفته میشه ان الله ابی ان جری الامور من غیرمجرا ها
یعنی چی ؟
علتش چی است؟
مگه بعضی مواقع اگر از راه معجزه کاری انجام بشه چی میشه
یا اصلا اکثر اوقات از راه معجزه باشه چی میشه از معجزه های خدا کم میشه
چه موقع هایی خدا این اصل رو رعایت نمیکنه؟وچرا رعایت نمیکنه؟
ورعایت نکردن این اصل برای همیشه ودر همه زمان هانشانه ضعف در خدا نیست؟

سلام علیکم
تبیین و بررسی حدیث:
محدث نامی، محمد بن حسن صفار در کتاب «بصائر الدرجات»، در باب معرفة العالم الذي من عرفه عرف الله و من أنكره أنكر الله تعالى و السبب الذي يوفق لمعرفته‏، دو حدیث نقل می کند که در حدیث یکم، دارد:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ نَحْنُ.» (1)
یعنی: خداوند ابا دارد که اشیاء را جاری کند به جز به وسیله اسباب. به همین دلیل، برای هر سببی، شرحی قرار داده است و برای هر شرحی، علمی قرار داده است و برای هر علمی، دروازه‌ ناطقی قرار داده است. هر کسی که آن را بشناسد که شناخته و هر کسی که بدان جاهل باشد که جاهل است. آن باب و دروازه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما (ائمه معصومین) است.
همچنین در حدیث دوم از این باب، آورده است:
«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحِ مِفْتَاحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ مِفْتَاحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً مَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ نَحْنُ.» (2) یعنی: خداوند ابا دارد که اشیاء را جریان دهد به جز به وسیله اسباب. به همین جهت، برای هر چیزی، سببی قرار داده است و برای هر سببی، شرحی قرار داده است و برای هر شرحی، کلیدی قرار داده است و برای هر کلیدی، علمی قرار داده است و برای هر علمی، دروازه ناطقی قرار داده است. کسی که آن را می‌شناسد که می‌شناسد و کسی که آن را انکار می‌کند، انکار می‌کند. آن دروازه و باب، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما (امامان معصوم) است. وی این حدیث دوم را در باب النوادر فی الأئمة و أعاجیبهم نیز ذکر نموده است. (3)
محدث شهیر، محمد بن یعقوب کلینی نیز در کتاب وزین «الکافی»، باب معرفة الإمام و الردّ علیه، حدیثی، شبیه حدیث اول از کتاب بصائر صفار نقل می کند که عبارت است از:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله) وَ نَحْنُ‏.» (4) ترجمه این حدیث نیز در قسمت ترجمه حدیث اول از احادیث بصائرالدرجات ذکر شده است. محل استشهاد در هر چهار حدیث، به قسمت اول این چهار حدیث برمی‌گردد که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أبی الله أن یجری الأشیاء إلا بأسباب»؛ یعنی این که خداوند در این عالم هستی، همه اموری را که می‌خواهد انجام بدهد، به وسیله سبب‌ها انجام می دهد و به طور مستقیم، کاری را انجام نخواهد داد.

تحلیل و بررسی قاعده
قاعده «جریان اشیاء به وسیله اسباب» که از این چهار حدیث استخراج شده است، یک قاعده کلی و کلامی است که محل و مورد خودش را دارد و بنابر یک اصل فلسفی، «ما مِن عامٍ إلا و قد خُصّ» هر عامی، در یک یا چند مورد، تخصیص می‌خورد، یعنی در برخی مواقع، اجرا نمی‌گردد.
از جمله همین قاعده که در برخی موارد اجرا نمی‌گردد. یکی از جاهایی که این قاعده اجرا نمی‌شود، موارد اعجاز خداوند است. به این معنا که در برخی موارد، خداوند، خاصیت یک چیز را از او می‌گیرد، مانند آتش که خاصیت او سوزاندن است و این آتش برای حضرت ابراهیم (علیه السلام)، به گلستان تبدیل می‌شود و به بدن او هیچ ضرری نمی‌زند، (5) در حالی که می‌بایست حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بسوزاند.

دلیل این که خداوند همه کارهایش را با معجزه انجام نمی‌دهد
اگر قرار باشد که همه کارها با اعجاز و معجزه صورت بگیرد، دیگر معجزه و اعجاز با غیر معجزه و اعجاز شناخته نمی‌شود. شما تصورش را بکنید که همه امور در این عالم هستی، با اعجاز و معجزه صورت بگیرد، دیگر مردم، چه چیزی را اعجاز و معجزه بدانند! در تعریف اعجاز، آمده است که کاری خارق العاده است که دیگران از انجام آن عاجز هستند و کسانی که منصب الهی دارند، برای راستی ادعای خود (پیامبری یا امامت) به مردم عرضه می‌کنند و همراه با تحدی و هماوردخواهی است. (6) بنابراین، اراده خداوند در برخی مواقع به تجویز معجزه تعلق می‌گیرد تا به همگان بفهماند که این کسی که برای راهنمایی مردم فرستاده است، ادعایش درست است و به راستی از سوی خداوند (تبارک و تعالی) آمده است تا مردم به حرف‌ها و رهنمودهایش گوش فرا دهند.

عدم رعایت قاعده «جریان امور به وسیله اسباب» نشان از ضعف خدا نیست
خداوند (تبارک و تعالی) از اصل و قاعده «جریان امور و اشیاء به وسیله اسباب و و وسائط» در برخی مواقع، عدول کرده و سر باز می‌زند که این هم، دلیل و حکمت خاص خودش را دارد. اما این عدم رعایت، دلیل و گواه بر ضعف خداوند نیست. خداوند در همان مواقعی هم که این اصل را رعایت نمی‎کند، می‌تواند از این اصل و قاعده پیروی کرده و به وسیله اسباب و وسائط، خواسته خودش را انجام دهد؛ ولی به دلیل این که مصالحی بالاتر از این مسأله وجود دارد و خداوند حکیم مطلق است (7)، به همین جهت، از این اصل عدول کرده و برخی امور را به صورت بدون واسطه و سبب انجام می‌دهد و یا سببیت خاص یک چیز را تغییر می‌دهد و به اصطلاح علمی، در رابطه و نسبت علیت و معلولی برخی امور این جهان، تغییر جزئی ایجاد می‌کند تا حکمتش که در برخی مسائل، تحقق پیدا کند.
این، مانند این است که یک معلم، برای آموزش شاگرانش، گاهی بدون واسطه به آنان آموزش می‌دهد و گاهی، به یکی می‌گوید که به دیگری بگوید که پاسخ این سؤال این می‌شود و او در اشتباه است. در هر دو صورت، می‌گویند که معلم، شاگردش را تعلیم داده است. حال در صورت اول، به صورت مستقیم و در صورت دوم، به صورت باواسطه.
گذشته از این، خداوند در همان زمان آغاز خلقت، قدرت این را داشت که همه چیز را بدون واسطه و سبب انجام دهد ـ چراکه او قادر مطلق است (8) ـ ؛ ولی از آن جایی که اراده او به این تعلق گرفته است که کارها و امور را با واسطه و اسباب انجام دهد، این قانون در سرتاسر هستی و از ابد تا ازل اجرا خواهد شد، مگر در موارد خاص. پس تعلق اراده خداوند به اجرای این قاعده، نشان از ضعف او نیست؛ بلکه او این گونه خواسته است. مانند این که یک مدیر یک اداره‌ای، می‌تواند نقض قوانین اداره کرده و یکی از قوانین را اجرا نکند، ولی برای این که نظم اداره به هم نخورد، تنها در برخی موارد، آن هم با دلایل موجه و حکم حکومتی، این کار را انجام می‌دهد.

منابع و مآخذ:
1. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات الکبری، منشورات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق، یکم، ج1، ص6، ح1.
2. همان، ج1، ص6، ح2.
3. همان، ج1، ص505، ح2.
4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363ش، ششم، ج1، ص183، ح7.
5. انبیاء: 21/ 69.
6. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان، انوارالهدی، قم، 1401ق، 1981م، هشتم، ص33؛ بلاغی، آلاء الرحمن، بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، قم، 1420ق، یکم، ص3.
7. بقره: 2/ 209؛ نسا<: ...="" .=""> 8. بقره: 2/ 20؛ آل عمران: 3/ 26 و ... .

والسلام علیکم

آنچه از احادیث فوق برداشت می شود قاعده ایست که هیچ تخصیص نمی پذیرد. به دو علت:
اولا حدیث بخاطر کلمه «ابی الله» نص در عموم است و آنچه نص در عموم است، دلیل مخالف، مخصص او نیست بلکه معارض اوست.
ثانیا قاعده ای که احادیث فوق در پی اثبات آن هستند هیچ تنافی با ادله معجزات ندارد زیرا قاعده این است که:
دانشی که نحوه کارکرد جهان را توضیح می دهد در انحصار پیامبر اسلام و ائمه معصومین است.
توضیح این که:
امام علیه السلام در این حدیث می فرمایند: جهان بر اساس اسبابی نهاده شده است که هر سببی دارای شرحی است. یعنی سبب آنگونه نیست که فقط خداوند از چگونگی آن اطلاع داشته باشد. لذا می توان نحوه کارکرد سبب را در ضمن گزاره هایی توضیح داد. این گزاره ها همان علم است. این علم محلی برای تجمیع باید داشته باشد و بابی که بتوان به آن دست یافت. این باب خود رسول خدا و ائمه معصومین علیهم صلوات الله هستند.
همه معجزاتی که انجام می گیرد دارای توضیحی است. منتها این توضیح را بشر نمی تواند با ابزار تجربی که در اختیار دارد بفهمد.
اگر گفته شود بشر بدون بهره وری از امامان توانسته است به بسیاری از رازهای آفرینش پی ببرد! در پاسخ گفته می شود:
بشر همه تلاشش را هم که بکند و هزاران سال هم که به او وقت داده شود، فقط می تواند یک حرف از بیست و هفت حرفی که جهان را توضیح می دهند بفهمد. و حال آن که انسان اصلا این چنین فرصتی را ندارد.
ببینید انسانها چقدر هزینه می کنند تا بتوانند به اندکی اطلاعات درباره کره ای مثل مریخ دست یابند؟ و حال آن که امام علی علیه السلام فرمود از من بپرسید قبل از این که من را از دست دهید که من به راههای آسمان بیش از رازهای زمین آشنایم! اگر بشر قدر این بزرگان را می دانست می توانست با ساعتی تلمذ در محضر اینان هزاران سال جلو بیافتد.

[="Tahoma"][="Navy"]

عبد آبق;598004 نوشت:
سلام
این که گفته میشه ان الله ابی ان جری الامور من غیرمجرا ها
یعنی چی ؟
علتش چی است؟
مگه بعضی مواقع اگر از راه معجزه کاری انجام بشه چی میشه
یا اصلا اکثر اوقات از راه معجزه باشه چی میشه از معجزه های خدا کم میشه
چه موقع هایی خدا این اصل رو رعایت نمیکنه؟وچرا رعایت نمیکنه؟
ورعایت نکردن این اصل برای همیشه ودر همه زمان هانشانه ضعف در خدا نیست؟

سلام
باید معنای امور را وسیع بگیریم تا حتی شامل امور معنوی هم بشود و نه تنها امور مادی یعنی حتی امور معنوی هم به اسباب معنوی خودش
پس مفهوم روایت این است که :
1- خدای متعال برای هر امری اسباب خاصی قرار داده است که اسباب عادی و معمول مربوط به آن امر است
2- چون رابطه این اسباب با آن امور رابطه ای حقانی است و جعل الهی محسوب میشود لذا بطور عادی دلیلی ندارد آن امر از غیر آن سبب خاص محقق شود
3- اگر استثناء را بطور مطلق بپذیریم باید بگوییم که حتی دخالت معنوی و وقوع معجزات هم اسباب وقوع امور است الا اینکه سبب عادی نیست بلکه سبب غیر عادی است
اما به نظر ما روایت ربطی به اسباب عادی و غیر عادی ندارد و در این مورد در مقام بیان نیست بلکه می خواهد اصل دخالت اسباب در امور را تثبیت کند
به این معنا که خدای متعال از طریق اسباب کار می کند و بکارگیری اسباب در امور داب الهی است
این حدیث پاسخ محکمی به کسانی است که توسل و شفاعت را زیر سوال می برند چه اینکه توسل و شفاعت بر اساس این اصل خلاف نیست
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Black"]

روح بخش;600711 نوشت:
آنچه از احادیث فوق برداشت می شود قاعده ایست که هیچ تخصیص نمی پذیرد. به دو علت:
اولا حدیث بخاطر کلمه «ابی الله» نص در عموم است و آنچه نص در عموم است، دلیل مخالف، مخصص او نیست بلکه معارض اوست.
ثانیا قاعده ای که احادیث فوق در پی اثبات آن هستند هیچ تنافی با ادله معجزات ندارد زیرا قاعده این است که:
دانشی که نحوه کارکرد جهان را توضیح می دهد در انحصار پیامبر اسلام و ائمه معصومین است.
توضیح این که:
امام علیه السلام در این حدیث می فرمایند: جهان بر اساس اسبابی نهاده شده است که هر سببی دارای شرحی است. یعنی سبب آنگونه نیست که فقط خداوند از چگونگی آن اطلاع داشته باشد. لذا می توان نحوه کارکرد سبب را در ضمن گزاره هایی توضیح داد. این گزاره ها همان علم است. این علم محلی برای تجمیع باید داشته باشد و بابی که بتوان به آن دست یافت. این باب خود رسول خدا و ائمه معصومین علیهم صلوات الله هستند.
همه معجزاتی که انجام می گیرد دارای توضیحی است. منتها این توضیح را بشر نمی تواند با ابزار تجربی که در اختیار دارد بفهمد.
اگر گفته شود بشر بدون بهره وری از امامان توانسته است به بسیاری از رازهای آفرینش پی ببرد! در پاسخ گفته می شود:
بشر همه تلاشش را هم که بکند و هزاران سال هم که به او وقت داده شود، فقط می تواند یک حرف از بیست و هفت حرفی که جهان را توضیح می دهند بفهمد. و حال آن که انسان اصلا این چنین فرصتی را ندارد.
ببینید انسانها چقدر هزینه می کنند تا بتوانند به اندکی اطلاعات درباره کره ای مثل مریخ دست یابند؟ و حال آن که امام علی علیه السلام فرمود از من بپرسید قبل از این که من را از دست دهید که من به راههای آسمان بیش از رازهای زمین آشنایم! اگر بشر قدر این بزرگان را می دانست می توانست با ساعتی تلمذ در محضر اینان هزاران سال جلو بیافتد.



سلام علیکم
نظر بنده بر این نبوده است که این حدیث، بنابر قاعده «ما من عام إلا و قد خص» تخصیص می خورد؛ بلکه مراد بنده این بوده است که اگر یک قاعده کلامی است که می گوید: «هر مسببی، سببی دارد»، این قاعده کلامی، از آن رو که یک قاعده علمی است، بنابر قاعده «ما من عام إلا و قد خص» تخصیص می خورد. هرچند، آن مورد، نص در عمومیت داشته باشد. نص در عمومیت، موجب این نمی شود که در برخی موارد، تخصیص وجود نداشته باشد.
در بیشتر معجزات، خداوند امور را از حالت عادی خارج می کند و رابطه سببیت، کنار زده می شود تا مخاطبین بفهمند که همه این اسباب و مسببات، خالقی دارد که اگر بخواهد، این رابطه را تغییر می دهد، زیرا همان کسی که خالق این رابطه ها است، همان کس، می تواند، امور را به صورت دیگر اجرا نماید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته[/]

سعید;600978 نوشت:


سلام علیکم
نظر بنده بر این نبوده است که این حدیث، بنابر قاعده «ما من عام إلا و قد خص» تخصیص می خورد؛ بلکه مراد بنده این بوده است که اگر یک قاعده کلامی است که می گوید: «هر مسببی، سببی دارد»، این قاعده کلامی، از آن رو که یک قاعده علمی است، بنابر قاعده «ما من عام إلا و قد خص» تخصیص می خورد. هرچند، آن مورد، نص در عمومیت داشته باشد. نص در عمومیت، موجب این نمی شود که در برخی موارد، تخصیص وجود نداشته باشد.
در بیشتر معجزات، خداوند امور را از حالت عادی خارج می کند و رابطه سببیت، کنار زده می شود تا مخاطبین بفهمند که همه این اسباب و مسببات، خالقی دارد که اگر بخواهد، این رابطه را تغییر می دهد، زیرا همان کسی که خالق این رابطه ها است، همان کس، می تواند، امور را به صورت دیگر اجرا نماید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

اولا علمای اصول می گویند، ظواهر ادله قابل تخصیص است نه نصوص آن و الا فرقی بین نص و ظاهر نبود. مگر این که مخصص متصل باشد. در موضوع مورد بحث ادله مخصص، ادله معجزات است و اینها ادله منفصل است بنابراین تزاحمش می تواند تنها را ظواهر ادله عموم باشد نه با نصوص آنها!
ثانیا هر مسببی سببی دارد یعنی چه قاعده علمی است؟ منسوب به کدام علم است؟ علوم عقلی یا نقلی؟ ظاهر منظور شما عقلی است. اگر انی طور باشد چطور قواعد عقلی را تخصیص بردار می دانید؟
آنچه از احادیث برداشت می شود که همه معجزات با اسباب حضرات معصومین انجام می گیرد و لذا هیچ رابطه سببی کنار زده نشده است!

[="Tahoma"][="Black"]

روح بخش;601084 نوشت:

اولا علمای اصول می گویند، ظواهر ادله قابل تخصیص است نه نصوص آن و الا فرقی بین نص و ظاهر نبود. مگر این که مخصص متصل باشد. در موضوع مورد بحث ادله مخصص، ادله معجزات است و اینها ادله منفصل است بنابراین تزاحمش می تواند تنها را ظواهر ادله عموم باشد نه با نصوص آنها!
ثانیا هر مسببی سببی دارد یعنی چه قاعده علمی است؟ منسوب به کدام علم است؟ علوم عقلی یا نقلی؟ ظاهر منظور شما عقلی است. اگر انی طور باشد چطور قواعد عقلی را تخصیص بردار می دانید؟
آنچه از احادیث برداشت می شود که همه معجزات با اسباب حضرات معصومین انجام می گیرد و لذا هیچ رابطه سببی کنار زده نشده است!

سلام علیکم
توجه شما را به چند نکته جلب می نمایم
یکم: حدیث در مورد معجزه سخن نمی گوید، بلکه این چهار حدیث در مورد این مطلب هستند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهم السلام) باب علم هستند و باید علم درست و صحیح را از آنها گرفت و کسی که آنان را نشناسد و از آنان علم صحیح را دریافت نکند، به خودش ضرر رسانده است.
دوم: ادعای بنده این نبوده است که گاهی مواقع، برخی امور، سبب ندارند، بلکه، سخن بنده، این بوده است که یک چیزی که مقتضای سببیتش، چیزی است، در برخی مواقع، اقتضایش تغییر می کند و به اذن و اراده الهی، معلول دیگری را ارائه می دهد. به عنوان مثال، در حالت عادی، معلول آتش، سوختن است؛ ولی در جریان حضرت ابراهیم (علیه السلم)، معلولش به اذن الهی، تغییر یافته و تبدیل به گلستان برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) می شود و سرد و بی اثر می شود.
سوم: در تایپک دوم، عرض شد که قاعده کلامی مذکور (جریان امور با اسباب) که عام است، تخصیص می خورد، نه این حدیث. ما کاری به این حدیث نداریم.
والسلام
[/]

پرسش:
معنای «أبی الله أن یحری الأشیاء إلا بأسباب» چیست و موارد جریان و موارد عدم جریان این قاعده چیست و آیا رعایت نکردن این قاعده در همه زمان ها و همه مکان ها، نشانه ضعف خداوند نیست؟


پاسخ:
ابتدا به تبین و بررسی احادیثی که مورد استناد واقع شده است پرداخته می شود و بعد از آن، به موارد جریان و عدم جریان آن پرداخته شده و سیس، به این سؤال خواهیم رسید که آیا عدم رعایت این اصل و قاعده از سوی خداوند (تبارک و تعالی) در برخی مکان ها و زمان ها، نشان از ضعف خداوند دارد یا خیر؟

_ تبیین و بررسی حدیث:
محدث نامی، محمد بن حسن صفار در کتاب «بصائر الدرجات»، در باب معرفة العالم الذي من عرفه عرف الله و من أنكره أنكر الله تعالى و السبب الذي يوفق لمعرفته‏، دو حدیث نقل می کند که در حدیث یکم، دارد: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ نَحْنُ.»؛ خداوند ابا دارد که اشیاء را جاری کند به جز به وسیله اسباب. به همین دلیل، برای هر سببی، شرحی قرار داده است و برای هر شرحی، علمی قرار داده است و برای هر علمی، دروازه‌ ناطقی قرار داده است. هر کسی که آن را بشناسد که شناخته و هر کسی که بدان جاهل باشد که جاهل است. آن باب و دروازه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما (ائمه معصومین) است.(1)

همچنین در حدیث دوم از این باب، آورده است: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحِ مِفْتَاحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ مِفْتَاحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً مَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ نَحْنُ.»؛ خداوند ابا دارد که اشیاء را جریان دهد به جز به وسیله اسباب. به همین جهت، برای هر چیزی، سببی قرار داده است و برای هر سببی، شرحی قرار داده است و برای هر شرحی، کلیدی قرار داده است و برای هر کلیدی، علمی قرار داده است و برای هر علمی، دروازه ناطقی قرار داده است. کسی که آن را می‌شناسد که می‌شناسد و کسی که آن را انکار می‌کند، انکار می‌کند. آن دروازه و باب، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما (امامان معصوم) است.(2) وی این حدیث دوم را در باب النوادر فی الأئمة و أعاجیبهم نیز ذکر نموده است.(3)

محدث شهیر، محمد بن یعقوب کلینی نیز در کتاب وزین «الکافی»، باب معرفة الإمام و الردّ علیه، حدیثی، شبیه حدیث اول از کتاب بصائر صفار نقل می کند که عبارت است از: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ نَحْنُ‏.»(4) ترجمه این حدیث نیز در قسمت ترجمه حدیث اول از احادیث کتاب «بصائرالدرجات» ذکر شده است.
محل استشهاد در هر چهار حدیث، به قسمت اول این چهار حدیث برمی‌گردد که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أبی الله أن یجری الأشیاء إلا بأسباب»؛ یعنی این که خداوند در این عالم هستی، همه اموری را که می‌خواهد انجام بدهد، به وسیله سبب‌ها انجام می دهد و به طور مستقیم، کاری را انجام نخواهد داد.

_ تحلیل و بررسی قاعده:
قاعده «جریان اشیاء به وسیله اسباب» که از این چهار حدیث استخراج شده است، یک قاعده کلی و کلامی است که محل و مورد خودش را دارد و بنابر یک اصل فلسفی، «ما مِن عامٍ إلا و قد خُصّ» هر عامی، در یک یا چند مورد، تخصیص می‌خورد، یعنی در برخی مواقع، اجرا نمی‌گردد.
از جمله همین قاعده که در برخی موارد اجرا نمی‌گردد. یکی از جاهایی که این قاعده اجرا نمی‌شود، موارد اعجاز خداوند است. به این معنا که در برخی موارد، خداوند، خاصیت یک چیز را از او می‌گیرد، مانند آتش که خاصیت او سوزاندن است و این آتش برای حضرت ابراهیم (علیه السلام)، به گلستان تبدیل می‌شود و به بدن او هیچ ضرری نمی‌زند،(5) در حالی که می‌بایست حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بسوزاند.

_ دلیل این که خداوند همه کارهایش را با معجزه انجام نمی‌دهد:
اگر قرار باشد که همه کارها با اعجاز و معجزه صورت بگیرد، دیگر معجزه و اعجاز با غیر معجزه و اعجاز شناخته نمی‌شود. شما تصورش را بکنید که همه امور در این عالم هستی، با اعجاز و معجزه صورت بگیرد، دیگر مردم، چه چیزی را اعجاز و معجزه بدانند! در تعریف اعجاز، آمده است که کاری خارق العاده است که دیگران از انجام آن عاجز هستند و کسانی که منصب الهی دارند، برای راستی ادعای خود (پیامبری یا امامت) به مردم عرضه می‌کنند و همراه با تحدی و هماوردخواهی است.(6) بنابراین، اراده خداوند در برخی مواقع به تجویز معجزه تعلق می‌گیرد تا به همگان بفهماند که این کسی که برای راهنمایی مردم فرستاده است، ادعایش درست است و به راستی از سوی خداوند (تبارک و تعالی) آمده است تا مردم به حرف‌ها و رهنمودهایش گوش فرا دهند.

_ عدم رعایت قاعده «جریان امور به وسیله اسباب» نشان از ضعف خدا نیست:
خداوند (تبارک و تعالی) از اصل و قاعده «جریان امور و اشیاء به وسیله اسباب و و وسائط» در برخی مواقع، عدول کرده و سر باز می‌زند که این هم، دلیل و حکمت خاص خودش را دارد. اما این عدم رعایت، دلیل و گواه بر ضعف خداوند نیست. خداوند در همان مواقعی هم که این اصل را رعایت نمی‎کند، می‌تواند از این اصل و قاعده پیروی کرده و به وسیله اسباب و وسائط، خواسته خودش را انجام دهد؛ ولی به دلیل این که مصالحی بالاتر از این مسأله وجود دارد و خداوند حکیم مطلق است(7)، به همین جهت، از این اصل عدول کرده و برخی امور را به صورت بدون واسطه و سبب انجام می‌دهد و یا سببیت خاص یک چیز را تغییر می‌دهد و به اصطلاح علمی، در رابطه و نسبت علیت و معلولی برخی امور این جهان، تغییر جزئی ایجاد می‌کند تا حکمتش که در برخی مسائل، تحقق پیدا کند.

این، مانند این است که یک معلم، برای آموزش شاگرانش، گاهی بدون واسطه به آنان آموزش می‌دهد و گاهی، به یکی می‌گوید که به دیگری بگوید که پاسخ این سؤال این می‌شود و او در اشتباه است. در هر دو صورت، می‌گویند که معلم، شاگردش را تعلیم داده است. حال در صورت اول، به صورت مستقیم و در صورت دوم، به صورت با واسطه.
گذشته از این، خداوند در همان زمان آغاز خلقت، قدرت این را داشت که همه چیز را بدون واسطه و سبب انجام دهد ـ چراکه او قادر مطلق است (8) ـ؛ ولی از آن جایی که اراده او به این تعلق گرفته است که کارها و امور را با واسطه و اسباب انجام دهد، این قانون در سرتاسر هستی و از ابد تا ازل اجرا خواهد شد، مگر در موارد خاص. پس تعلق اراده خداوند به اجرای این قاعده، نشان از ضعف او نیست؛ بلکه او این گونه خواسته است. مانند این که یک مدیر یک اداره‌ای، می‌تواند نقض قوانین اداره کرده و یکی از قوانین را اجرا نکند، ولی برای این که نظم اداره به هم نخورد، تنها در برخی موارد، آن هم با دلایل موجه و حکم حکومتی، این کار را انجام می‌دهد.

__________
(1) صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات الکبری، منشورات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق، چاپ یکم، ج1، ص6، ح1.
(2) همان، ج1، ص6، ح2.
(3) همان، ج1، ص505، ح2.
(4) کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363ش، چاپ ششم، ج1، ص183، ح7.
(5) انبیاء: 21/ 69.
(6) خوئی، سید ابوالقاسم، البیان، انوارالهدی، قم، 1401ق، 1981م، چاپ هشتم، ص33؛ بلاغی، آلاء الرحمن، بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، قم، 1420ق، چاپ یکم، ص3.
(7) بقره/ 209؛ نساء/ 26 و ... .
(8) بقره/ 20؛ آل عمران/ 26 و ... .

موضوع قفل شده است