امام علی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلام

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام علی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلام


امام علی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلام
1- ينحدر عنّى السّيل و لا يرقى الىّ الطّير ( سيلهاى خروشان حقايق از من سرازير مى‏شود ، و سبكبالان تيز پرواز فضاى رشد و كمال توانائى وصول بمن را ندارند . ) . خطبه 3

2 -اما و الّذى فلق الحبّة و برأ النّسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود النّاصر و ما اخذ اللّه على العلماء ان لا يقارّوا على كظّة ظالم و لا سبغب مظلوم لألقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكأس اوّلها و لألفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطة عنز .( سوگند به آن خدائى كه دانه را شكافت و روح را آفريد ، اگر گروهى براى يارى من آماده نبود و حجت خداوندى با وجود ياوران بر من تمام نمى‏گشت و پيمان الهى با دانايان در باره عدم تحمل پرخورى ستمكار و گرسنگى ستمديده نبود ، مهار اين زمامدارى را بر دوشش ميانداختم و انجام آنرا مانند آغازش با پياله بى‏اعتنايى سيراب مى‏كردم . در آنهنگام مى‏فهميديد كه اين دنياى شما در نزد من از اخلاط دماغ يك بز ناچيزتر است ) . خطبه 3

3 -و الّذى بعثه بالحق و اصطفاه على الخلق ما انطق الاّ صادقا ( سوگند به آن خدائى كه پيامبر را به حق بر انگيخته و او را بر همه مردم برگزيده است ، سخنى جز صدق نميگويم ) . خطبه 173 .

4 -بنا اهتديتم فى الظّلماء و تسنّمتم العلياء و بنا انفجرتم عن السرار ( بوسيله ما هدايت شديد و به عظمتهاى انسانى صعود نموديد و از تاريكيهاى جاهليت به بامداد اسلام رسيديد ) . خطبه 4

5 -غرب رأى امرى‏ء تخلّف عنّى ما شككت فى الحقّ مدأريته ( انديشه كسى كه از من دور شده است ، پوچ و از واقعيات بريده است ) . توضیح اینکه(از موقعيكه حق بمن نشان داده شده است ، ترديدى نداشته‏ام . بينوا و بدبخت كسى است كه آدرس جان خود را بجاى اينكه از جان جانان بگيرد ، از گمشدگان سراب‏هاى آب نما جستجو نمايد . او حق را ديده است ، پس اوست آشناى جان ما . ) خطبه 4

6 -و اللّه لابن ابيطالب آنس بالموت من الطّفل بثدى امّه ( سوگند به خدا ، فرزند ابيطالب به مرگ مأنوس‏تر است از كودك شير خوار به پستان مادرش ) . خطبه 5

7 -بل اندمجت على علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الأرشية فى الطّوى البعيدة ( بلكه من در علمى غوطه‏ورم كه اگر آنرا بزبان بياورم مانند طناب آويزان در چاه عميق مضطرب خواهيد گشت ) . خطبه 5

8 -سترنى عنكم جلباب الدّين و بصّرنيكم صدق النّيّة ( پرده دين مرا از شما پوشيده است ، و صدق نيتى كه دارم مرا بر شما بينا ساخته است . ). خطبه 4

9 -اقمت لكم على سنن الحقّ فى جوادّ المضلّة حيث تلتقون و لا دليل و تحتفرون و لا تميهون ( من در سر راههاى روشن حق كه از ميان جاه‏هاى گوناگون ضلالت كشيده است ، نگهبانى شما را بعهده دارم . شما در آن جاده‏هاى گمراه كننده بيكديگر مى‏پيونديد ، بدون اينكه راهنمائى داشته باشيد و چاه‏هائى را مى‏كنيد بدون اينكه به آبى برسيد كه شما را سيراب نمايد ) خطبه 4

10 -و لكنّى اضرب بالمقبل الى الحقّ المدبر عنه و بالسّامع المطيع العاصى المريب ابدا حتّى يأتى علىّ يومى ( و لكن من همواره و تا آنگاه كه اجلم فرا رسد به كمك ياران حق ، كسانى را كه از حق رويگردان شده‏اند و بوسيله انسانهاى شنونده و مطيع ، تبهكاران معصيت‏كار و غوطه‏وران در ترديد را خواهم كوفت ) . خطبه 6

11 و انّ معى لبصيرتى ما لبّست على نفسي و لا لبّس علىّ ( قطعى است كه من همواره با بينائى‏ام راه ميروم ، هرگز خود را نفريفته‏ام و كسى هم نتوانسته است مرا بفريبد و به اشتباه بيندازد ) . خطبه 10

12 -و أيم اللّه لا افرطنّ لهم حوضا انا ماتحه لا يصدرون عنه و لا يعودون اليه ( سوگند بخدا ، حوضى براى آنان پر نخواهم كه تحصيل كننده آن آب از چاه خود من هستم ، از آن حوض بيرون نخواهند آمد و به آن حوض بر نخواهند گشت . خطبه 10

[ اين معنى ابهام‏انگيز است . در نسخه دكتر صبحى صالح بجاى « لا افرطن » ، لافرطن ثبت شده است و اين معنى روشنتر است : « حوضى براى آنان پرخواهم كرد كه ساقى آن خودم باشم ، يعنى آن نظم زندگى را كه من براى شما صلاح ديده‏ام كسى جز من توانائى هموار ساختن آنرا براى ورود و خروج ندارد .

13 -و اللّه ما كتمت و شمة و لا كذبت كذبة ( سوگند بخدا كلمه‏اى را مخفى نكرده‏ام و هيچ دروغى نگفته‏ام ) . خطبه 16

14 -و اللّه ما انكروا علىّ منكرا و لا جعلوا بينى و بينهم نصفا ( سوگند بخدا ، نه كار ناشايستى از من ديده‏اند و نه ميان من و خودشان انصاف ورزيده‏اند . ) خطبه 17

15 -الى اللّه اشكو من معشر يعيشون جهّالا و يموتون ضلاّلا ( شكايت بخدا مى‏برم از گروهى كه نادان زندگى مى‏كنند و گمراه ميميرند ) . خداوندا ، چكنم با اين انسان نماهائى كه از علم ميگريزند و از رشد و كمال متنفرند ، زندگى آنها غوطه‏ور در جهالت ، مرگشان در گمراهى . خطبه 22

16 -و انّى لراض بحجّة اللّه عليهم و علمه فيهم ( من به حجت خداوندى عليه آنان و علم او به همه حالات آنان خرسندم ) . خطبه 22

17 -و من العجب بعثهم الىّ ان ابرز للطّعان و أن اصبر للجلاد هبلتهم الهبول ، لقد كنت و ما اهدّد للحرب و لا ارهب بالضّرب ( شگفتا ، براى من پيام فرستاده‏اند كه آماده جنگ شوم و به مشقت نبرد تحمل كنم زنها به ماتمشان بنشينند ، من تا كنون هرگز با جنگ تهديد نشده‏ام و كسى مرا با زدو خورد نترسانده است ) . خطبه 22

18- و انّى لعلى يقين من ربّى و غير شبهة من دينى ( و قطعا ، من بر مبناى يقين پروردگارم استوارم و بدون شبهه‏اى در دينم حركت ميكنم ) . خطبه 22

19- و لعمرى ما علىّ من قتال من خالف الحقّ و خابط الغىّ من ادهان و لا ايهان ( سوگند به زندگيم ، براى من در نبرد با مخالف حق و كسيكه در گمراهى غوطه‏ور است ، نه تصنع و نفاق امكان پذير است و نه سستى . ) خطبه 24

20- اللّهمّ انّى قد مللتهم و ملوّنى و سئمتهم و سئمونى فأبدلنى بهم خيرا منهم و ابدلهم بى شرّا منّى ( خداوندا ، من آنانرا خسته و ملول كرده‏ام و آنان نيز مرا خسته و ملول نموده‏اند ، خدايا ، بهتر از آنان را بجاى آنان بر من عطا فرما ، و بدتر از من را بجاى من بآنان نصيب ) خطبه 25

برگرفته از کتاب شرح نهج البلاغه علامه جعفری خطبه 37

امام علی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلام
21- فنظرت فاذا ليس لى معين الاّ اهل بيتى فضننت بهم عن الموت و اغضيت عن القذى و شربت على الشّجى و صبرت على اخذ الكظم و على امرّ من طعم العلقم ( پس نگريستم ، ياورى جز دودمانم براى خود نيافتم ، آنانرا از عرضه به مرگ نگهداشتم و چشم بر خسى كه در آن بود نهادم و با گلوى گرفته ، اندوه آشاميدم و بر فرودادن ناگواريها و تلخ‏تر از طعم زهرآگين درخت علقم تحمل نمودم ) . خطبه 26 22- يا اشباه الرّجال و لا رجال ، حلوم الأطفال و عقول ربّات الحجال لوددت انّى لم اركم و لم اعرفكم. ( اى انسان نماهاى ناانسان ، رؤياهاى كودكان در دلتان ، عقول حجله نشينان خود آرا در مغزهايتان ، ايكاش شما را نميديدم و شما را نميشناختم . ) خطبه 27
23- قاتلكم اللّه لقد ملأتم قلبى قيحا و شحنتم صدرى غيظا و جرّعتمونى نغب التّهمام انفاسا و افسدتم علىّ رايى بالعصيان و الخذلان حتّى قالت قريش : انّ ابن ابيطالب رجل شجاع و لكن لا علم له بالحرب . للّه ابوهم و هل احد منهم اشدّ لها مراسا منّى ، و اقدم فيها مقاما منّى لقد نهضت فيها و ما بلغت العشرين و ها انا قد ذرّفت على الستّين و لكن لا رأى لمن لا يطاع
( خدا نابودتان كناد ، قلبم را با خونابه پر كرديد و سينه‏ام را از خشم مالامال نموده و غم‏هاى متوالى را جرعه پس از جرعه بمن خورانديد ، رأى و نظرم را با نافرمانى و تنها گذاشتن من مختل ساختيد ، تا آنجا كه قريش گفتند : فرزند ابيطالب مرديست دلاور ، ولى فنون جنگ را نميداند . خدا پدرشان را حفظ كناد ، آيا در ميان آنان كسى در امور جنگى با مهارت‏تر و با سابقه‏تر از من وجود دارد ؟ من هنوز به بيست سالگى نرسيده بودم قيام به تكاپو در جنگ نموده‏ام ، هم اكنون ساليان عمرم از شصت تجاوز ميكند .[ ولى چكنم ] كسى كه اطاعت نشود رايى ندارد . ) خطبه 27
24 -اىّ دار بعد داركم تمنعون و مع اىّ إمام بعدى تقاتلون. ( از كدامين وطن جز وطن خود دفاع خواهيد كرد و برهبرى كدامين پيشوائى بعد از من وارد نبرد خواهيد گشت ) . خطبه 29
25 -قال عبد اللّه بن عبّاس : دخلت على امير المؤمنين بذى قار و هو يخصف نعله ، فقال لى : ما قيمة هذه النّعل ؟ فقلت : لا قيمة لها . فقال عليه السّلام : و اللّه لهى احبّ الىّ من امرتكم الاّ ان اقيم حقّا او دافع باطلا. ( ابن عباس مى‏گويد در ذى‏قار ( محلى است نزديكى بصره ) به امير المؤمنين ( ع ) وارد شدم ، او كفش خود را وصله ميكرد . بمن فرمود : قيمت اين كفش چيست ؟ عرض كردم : قيمتى ندارد . فرمود : سوگند بخدا ، اين كفش در نزد من از زمامدارى بر شما محبوبتر است مگر اينكه حقى را بر پا دارم يا باطلى را از بين ببرم . ) خطبه 33
26 -فلأنقبنّ الباطل حتّى يخرج الحقّ من جنبه ، مالى و لقريش و اللّه لقد قاتلتهم كافرين و لأقاتلنّهم مفتونين و انّى لصاحبهم بالأمس كما انا صاحبهم اليوم . ( بيقين ، باطل را ميشكافم تا حق از پهلوى آن بيرون بيايد ، قريش از من چه ميخواهد ، سوگند بخدا ، من با آنان در آن زمان كه كافر بودند ، جنگيده‏ام و اكنون كه فريب خورده و فساد براه انداخته‏اند ، خواهم جنگيد و من همان مقاومت كننده ديروز در برابرشان هستم ، چنانكه امروز رويارويشان ايستاده‏ام ) . خطبه 33
27 -و لم آت لا ابا لكم بجرا و لا اردت لكم ضرّا. ( اى مردم بى اصل ، من براى شما در زمامداريم شرى نياورده‏ام و ضررى براى شما نخواسته‏ام . ) خطبه 26
28- كالجبل لا تحرّكه القواصف و لا تزيله العواصف ، لم يكن لأحد فىّ مهمز و لا لقائل فىّ مغمز . الذّليل عندى عزيز حتّى أخذ الحقّ له و القوىّ عندى ضعيف حتّى اخذ الحقّ منه . رضينا عن اللّه قضائه و سلّمنا للّه امره ، اترانى اكذب على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ؟ و اللّه لأنا اوّل من صدّقه فلا اكون اوّل من كذب عليه . ( من در آن رويدادهاى تند و پرفراز و نشيب و متزلزل كننده مانند كوهى بودم كه هيچ عامل كوبنده‏اى آنرا از جا نمى‏كند و هيچ باد طوفانى و تندوزى آنرا از وضعى كه دارد دگرگون نميسازد . هيچ كسى عيبى در من نگرفت و براى هيچ گوينده‏اى حق انتقاد درباره من وجود نداشت . مردم بينوا در نزد من عزيز است تا حقش را از زورگويان بگيرم و قدرتمند در نزد من حقير و ناتوان است تا حق ديگران را از او بگيرم . ما به قضاى خداوندى خشنوديم و امر خداوندى را براى او پذيرفته‏ايم . آيا چنين مى‏پندارى كه من به پيامبر خدا دروغ ميگويم ؟ سوگند بخدا ، اولين كسيكه او را تصديق نموده است ، من بوده‏ام و من اولين دروغگو درباره پيامبر نخواهم بود ) . خطبه 37
29 -منيت بمن لا يطيع إذا امرت و لا يجيب اذا دعوت ، لا ابالكم ما تنتظرون بنصركم ربّكم ؟ ( من به مردمى مبتلا شده‏ام كه اگر دستور بدهم اطاعت نخواهد كرد و اگر بخوانم اجابت نخواهد نمود . اى مردم بى‏اصل ، براى يارى پروردگارتان در انتظار چه كسى و چه چيزى نشسته‏ايد ) . خطبه 39
30 -و لقد ضربت انف هذا الأمر و عينه و قلّبت ظهره و بطنه فلم ار لى الاّ القتال او الكفر ( من بينى و چشم اين روياروئى با ستمكار را بررسى نموده و ظاهر و باطن آنرا مطالعه كردم ، راهى براى خود جز نبرد يا كفر نديدم . من در شناخت اين مسائل بحد لازم و كافى انديشيده‏ام ، نتيجه‏اى جز اين نمى‏بينم كه يا بايد با سكوت در برابر ستمكار مفسد ساكت بنشينم كه اين سكوت تاييد ستمكار و مبارزه با خدا است كه خود كفرى واضح است و يا به جنگ و پيكار بر خيزم كه مجاهدت در راه خدا است . من راه دوم را انتخاب كرده‏ام ) . خطبه 43
31 -أمّا قولكم : اكلّ ذلك كراهيّة الموت ؟ فو اللّه ما ابالى ادخلت الى الموت او خرج الموت الىّ ( اما اينكه ميگوئيد : آيا همه اين ملاطفت‏ها بجهت بيم از مرگ است ؟ نه هرگز ، سوگند بخدا ، هيچ باكى ندارم كه من به استقبال مرگ بروم يا مرگ بر من وارد بشود ) . خطبه 55
32 -فو اللّه ما دفعت الحرب يوما الاّ و انا اطمع ان تلحق بى‏طائفة فتهتدى بى و تعشو الى ضوئى و ذلك احبّ الىّ من ان اقتلها على ضلالها و انكانت تبوء بأثامها. ( سوگند بخدا ، من جنگ را يك روز بتأخير نينداخته‏ام مگر بجهت علاقه باينكه گروهى بر من ملحق شوند و بوسيله من هدايت شوند و بروشنائى من بينا گردند و اين تأخير براى من بهتر از آنست كه تبهكار را در حال گمراهيش بكشم اگر چه بگناهان خود برگردد ) . خطبه 55
33 -الا و انّه سيأمركم بسبىّ و البرائة منّى . امّا السّبّ فسبّونى فانّه لى زكاة و لكم نجاة و امّا البرائة فلا تتبرّؤا منّى فانّى ولدت على الفطرة و سبقت الى الايمان و الهجرة. ( آن مرد تبهكار شما را به دشنام دادن به من و بيزارى از من دستور خواهد داد . باكى نيست بمن دشنام بدهيد ، زيرا دشنام تزكيه‏ايست براى من و رهائى از چنگال ستمكاران است براى شما ، ولى از من بيزارى مجوئيد ، زيرا من بر فطرت توحيد و اسلام زائيده شده‏ام و بر ايمان و هجرت از همه سبقت گرفته‏ام ) . خطبه 57
34 -و انّ علىّ من اللّه جنّة حصينة فاذا جاء يومى انفرج عنّى و اسلمتنى ، فحينئذ لا يطيش السّهم و لا يبرء الكلم. ( و براى من از طرف خدا سپرى است محكم و نگهدارنده ، هنگاميكه واپسين روز زندگيم فرا رسد ، آن سپر نفوذ ناپذير از من كنار ميشود و مرا بدست اجل ميسپارد ، در آن موقع نه تير مرگ از من منحرف ميشود و نه جراحت وارده بهبود مييابد ) . خطبه 60
35 -و انّى لعالم بما يصلحكم و يقيم اودكم و لكنّى لا ارى اصلاحكم بأفساد نفسى. ( و من آنچه را كه شما را [ طبق خواسته‏هايتان ] اصلاح ميكند و نافرمانى‏هايتان را برطرف ميسازد ، بخوبى ميدانم ، ولى هرگز با فاسد ساختن خودم دست بچنين اصلاحى نخواهم زد ) . خطبه 67
36 -لقد علمتم انّى احقّ النّاس بها من غيرى و و اللّه لأسلّمنّ ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الاّ علىّ خاصّة. ( قطعا شما دانسته‏ايد كه من باين زمامدارى شايسته‏تر از همه كس بودم . من سكوت و تسليم را ماداميكه امور مسلمانان سالم و روبراه باشد و ظلمى جز براى شخص من نباشد ، اختيار خواهم كرد ) . خطبه 72
37 -او لم ينه اميّة علمها لى عن قرفى او ما وزع الجهّال سابقتى عن تهمتى و لما وعظهم اللّه به ابلغ من لسانى. ( آيا علم و اطلاع آل اميه بر همه شئون زندگى من ، آنانرا از عيبجوئى درباره من جلوگيرى نكرده است آيا سابقه درخشان من نادانان را از وارد ساختن تهمت بر من مانع نشده است البته پند وعظ خداوندى بليغ‏تر از زبان من است [ آيا بآن پند هاى الهى هم گوش فرا نميدهند ؟ ) خطبه 73
38-انا حجيج المارقين و خصيم المرتابين. ( من خصم پيروز بر مردم خارج از دينم ، من دشمن غوطه‏وران در شك و ترديدم ) . خطبه 73
39 -عجبا لإبن النّابغة يزعم لأهل الشّام انّ فىّ دعابة و أنّى امرؤ تلعابة اعافس و امارس لقد قال باطلا و نطق آثما. ( شگفتا بر عمرو بن عاص فرزند زن زناكار بر اهل شام چنين تلقين مى‏كند كه من مردى شوخ طبع و بازيگرم ، با مردم بشوخى مى‏پردازم و با آنان با مزاح رفتار مى‏كنم . اين فرزند زن زانيه باطل ميگويد و در گفتارش مرتكب گناه ميگردد ) . خطبه 82
40 -و اعذروا من لا حجّة لكم عليه و انا هو ، الم اعمل فيكم بالثّقل الأكبر و أترك فيكم الثّقل الأصغر . قد ركزت فيكم راية الإيمان و وقفتكم على حدود الحلال و الحرام و ألبستكم العافية من عدلى و فرشتكم المعروف من قولى و فعلى و اريتكم كرائم الأخلاق من نفسى ( انصاف بدهيد در باره كسيكه حجتى عليه او نداريد و آن شخص منم . آيا من در ميان شما به ثقل اكبر ( قرآن ) عمل نكردم و ثقل اصغر را ( كه عترت معصوم پيامبر است ) براى راهنمائى در ميان شما آماده نكردم . پرچم ايمان در ميان شما زدم و شما را بر حدود حلال و حرام آگاه ساختم و از عدالتم لباس عافيت بر شما پوشانيدم و نيكوئى‏ها را از گفتار و كردارم براى شما گستردم و عظمت‏هاى اخلاق را از شخصيت خودم بر شما نشان دادم ) . خطبه 85
برگرفته از کتاب شرح نهج البلاغه علامه جعفری خطبه 37

امام علی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلام
41 -دعونى و التمسوا غيرى فإنّا مستقبلون امرا له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول و أن الآفاق قد أغامت و المحجّة قد تنكّرت و اعلموا ان اجبتكم ركبت بكم ما اعلم و لم اصغ الى قول القائل و عتب العاتب و ان تركتمونى فأنا كأحدكم و لعلّى اسمعكم و أطوعكم لمن ولّيتموه امركم و انا لكم وزيرا خير لكم منّى اميرا. ( مرا رها كنيد و كس ديگرى را بدست بياوريد . زيرا ما رو به وضعيتى پيش مى‏رويم كه داراى وجوه و رنگهاى گوناگون است و هر دلى در مقابل آنها نمى‏تواند مقاومت بياورد و هر عقلى قدرت . پايدارى در برابر آنها را ندارد . بدانيد كه آفاق جامعه كنونى تيره و راهى كه در پيش است ابهام انگيز است و بدانيد كه اگر در خواست شما را براى پذيرش زمامدارى پذيرفتم بدون اينكه گوش به حرف منحرفين و توبيخ كنندگان بدهم ، راه خود را خواهم رفت و اگر مرا بحال خودم رهاكنيد ، من يكى از شما خواهم بود و شايد شنواترين و مطيع‏ترين همه شما باشم . من براى وزيرى بر امثال شما بهتر از زمامدارى مى‏باشم ) . خطبه 90
42 -امّا بعد ايّها النّاس فانا فقأت عين الفتنة و لم تكن ليجرؤ عليها أحد غيرى بعد ان ماج غيهبها و اشتدّ كلبها. ( پس از حمد و ثناى خداوندى . اى مردم من بودم كه چشم فتنه را كندم ( بر فتنه پيروز شد ) و در آن هنگام كه تاريكى فتنه موج زد و درد بيدرمان آن شدت گرفت ، كسى جز من جرئت نمى‏كرد كه وارد چنين كارى شود . خطبه 91
43 -فاسئلونى قبل ان تفقدونى ، فو الّذى نفسى بيده لا تسئلونى عن شيئى فيما بينكم و بين السّاعة و لا عن فئة تهدى مائة و تضلّ مائة الاّ انبأتكم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ ركابها و محطّ رحالها و من يقتل من اهلها قتلا و يموت منهم موتا و لو قد فقدتمونى و نزلت بكم كرائه الأمور و حوازب الخطوب لأطرق كثير من السّائلين و فشل كثير من المسئولين. ( از من بپرسيد پيش از آنكه من از ميان شما گم شوم ، سوگند به آن خدائى كه جان من بدست او است ، سؤال نخواهيد كرد از من ، درباره اين برهه از زمان كه شما در آن زندگى ميكنيد تا ساعت‏نهائى ، و نه درباره گروهى كه صد نفر را هدايت و صد نفر را گمراه ميكند ، مگر اينكه خبر خواهم داد به نعره زننده ( دعوت كننده ) آن ، و رهبر و توجيه كننده آن و جايگاه نشستن سواران آن گروه و جايگاهى كه در آن بار و توشه خواهند انداخت ، و خبر خواهم داد از كشته شدگان آن گروه و كسانيكه با مرگ طبيعى خواهند مرد . اگر من از ميان شما بروم و رويدادهاى ناگوار بر شما فرود آيد و خطرهاى سخت سراغتان را بگيرد ، سؤال كنندگان براى دريافت واقعيات سرپائين خواهند انداخت ( چون كسى را نخواهند يافت كه پاسخشان را بگويد ) وعده زيادى از آنانكه مورد سؤال قرار خواهند گرفت شكست خواهند خورد ) . خطبه 91
44 -و لقد اصبحت الأمم تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعيّتى . استنفرتكم للجهاد فلم تنفروا و اسمعتكم فلم تسمعوا و دعوتكم سرّا و جهرا فلم تستجيبوا و نصحت لكم فلم تقبلوا . أ شهود كغيّاب و عبيد كأرباب اتلو عليكم الحكم فتنفرون منها و اعظكم بالموعظة البالغة فتتفرّقون عنها . . . ( امت و جوامع بشرى همواره از ستمگرى گردانندگانشان در بيم و هراسند و من از ظلم رعيت كه بمن روا ميدارند مى‏ترسم شما را براى جهاد اعلام بسيج كردم ، بسيج نشديد ، حقايق را بگوش شما خواندم نشنيديد ، پنهانى و آشكار شما را دعوت نمودم ، اجابتم ننموديد و شما را اندرز دادم نپذيرفتيد . [ چه اسف‏انگيز است وضع شما ] شما حاضرانيد مانند غائبان ، بردگانيد شبيه مالكان . حكمتهاى ربانى براى شما ميخوانم ، از آنها مى‏گريزيد ، و شما را با اندرزهاى بليغ موعظه مى‏كنم ، پراكنده مى‏شويد ) . خطبه 95
45 -و انّى لعلى الطّريق الواضح القطه لقطا ، انظروا اهل بيت نبيّكم فألزموا سمتهم و اتّبعوا أثرهم فلن يخرجوكم من هدى و لن يعيدوكم فى ردى فأن لبدوا فالبدوا و أن نهضوا فانهضوا و لا تتأخّروا عنهم فتهلكوا ( و قطعا من بر راه آشكار حركت ميكنم و حق را كه در آن راههاى آشكار است در ميابم و مى‏چينم . در وضع و رفتار دودمان پيامبرتان بنگريد و سمت حركت آنانرا جدى بگيريد و از اعمال آنان تبعيت نماييد ، آنان هرگز شما را از هدايت بيرون نخواهند آورد و به هلاكت جاهليت بر نخواهند گرداند . اگر در موقعيتى بايستند شما هم بايستيد و اگر بر خيزند و حركت كنند ، شما هم برخيزيد و حركت كنيد و از آنان جلوتر نيفتيد كه گمراه ميشويد و از آنان عقب نمانيد كه هلاك ميگرديد ) . خطبه 95
46 -الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنّتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك. ( خداى من ، ترانه از ترس آتشت عبادت كرده‏ام و نه بجهت طمع در بهشتت ، بلكه ترا شايسته عبادت ديده و پرستيده‏ام ) . شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى ج 1 ص 80
47 -و قد سأله ذعلب اليمانى : فقال : هل رأيت ربّك يا امير المؤمنين ؟ فقال عليه السّلام : أفا عبد ما لا ارى ؟ فقال : فكيف تراه ؟
فقال : لا تدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوب بحقايق الإيمان. ( ذعلب يمانى از آنحضرت پرسيد : آيا پروردگارت را ديده‏اى ؟ فرمود : آيا عبادت ميكنم كسى را كه نديده باشم ؟ ذعلب پرسيد : چگونه مى‏بينى خدا را ؟ حضرت فرمود : ديدگان آدمى او را با مشاهده عينى نمى‏بيند ، بلكه دلها است كه او را با حقايق ايمان در مييابد ) . خطبه 177
48 -و اللّه لو اعطيت الأقاليم السّبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى اللّه فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلت. ( سوگند بخدا ، اگر اقاليم هفتگانه دنيا را با آنچه كه زير افلاك آن اقاليم است ، در برابر اينكه خدا را با كشيدن پوست جوى از دهان مورچه‏اى معصيت كنم ، بمن بدهند ، من اين كار را نخواهم كرد . خطبه 222
49- ايّها النّاس لا يجرمنّكم شقاقى و لا يستهوينّكم عصيانى و لا تتراموا بالابصار عند ما تسمعونه منّى فو الّذى فلق الحبّة و برأ النّسمة انّ الّذى انبئتكم به عن النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله ، ما كذب المبلّغ و لا جهل السّامع . . .. ( اى مردم ، به مشقت انداختن من شما را وادار به گناه نكند و معصيت به من شما را در حيرت و گمراهى نيندازد . هنگاميكه به سخن من گوش فرا ميدهيد ، با گوشه چشم بيكديگر ننگريد . سوگند به خدائى كه دانه را شكافت و نفوس انسانى را آفريد ، آنچه را كه بشما خبر ميدهم از پيامبر ( ص ) است ، نه تبليغ كننده دروغ گفته است و نه شنونده نادان بوده است . خطبه 99
50 -ما لى اراكم اشباحا بلا ارواح و ارواحا بلا اشباح و نسّاكا بلا صلاح و تجّارا بلا ارباح و ايقاظا نوّما و شهودا غيّبا و ناظرة عمياء و سامعة صمّاء و ناطقة بكماء . . .. ( چگونه است كه من شما را نمودهائى بى روح مى‏بينم . و ارواحى بى‏نمود ، عبادت‏كنندگانى بدون صلاح ، تجارت كنندگانى بدون سود ، بيدارانى در خواب رفته ، حاضرانى غايب و چشم بازانى كور و گوش بازانى كر و گويندگانى لال ) . خطبه 106
51 -نحن شجرة النّبوّة و محطّ الرّسالة و مختلف الملائكة و معادن العلم و ينابيع الحكمة ناصرنا و محبّنا ينتظر الرّحمة و عدوّنا و مبغضنا ينتظر السّطوة. ( مائيم درخت نبوت و محل نزول رسالت و ورود و خروج فرشتگان و معادن علم و چشمه‏سارهاى حكمت . كسى كه ياور و دوستدار ما باشد در انتظار رحمت است و كسى كه دشمن ما و با ما خصومت بورزد ، در انتظار غضب است ) . خطبه 107
52- لو تعلمون ما اعلم ممّا طوى عنكم غيبه اذا لخرجتم الى الصّعدات تبكون على اعمالكم و تلتدمون على انفسكم و لتركتم اموالكم لا حارس لها و لا خالف عليها و لهمّت كلّ امرء نفسه لا يلتفت الى غيرها و لكنّكم نسيتم ما ذكرّتم و أمنتم ما حذّرتم فتاه عنكم رأيكم و تشتّت عليكم امركم و لوددت انّ اللّه فرّق بينى و بينكم و الحقنى بمن هو احقّ بى منكم . . .. ( اگر آن حقايقى را كه من ميدانم و پشت پرده آنها از شما مخفى است ، ميدانستيد ، از منزلگاه‏هاى خود به روى زمين و جاده‏ها بيرون ميرفتيد و به اعمال خود ميگريستيد و به سر و سينه خود ميكوفتيد و اموالتان را بدون نگهبان و حافظ رها ميكرديد و هر كسى فقط به حال خويشتن مى‏پرداخت و بكسى ديگر توجهى نداشت ولى آنچه را كه بشما تذكر داده شده بود . فراموش كرديد و از آنچه كه شما را بر حذر داشته‏اند احساس امن نموديد ، در نتيجه رأى و تفكر شما گمراه گشت و گرفتار تشتت امر شديد . و من دوست ميدارم كه خداوند ميان من و شما جدائى مى‏افكند و مرا بكسى كه از شما براى من سزاوارتر است ملحق ميساخت ) . خطبه 114
53 -بكم اضرب المدبر و ارجو طاعة المقبل فاعينونى بمناصحة خليّة من الغشّ سليمة من الرّيب ، فو اللّه انّى لأولى النّاس بالنّاس. .
( من بوسيله شما كسانى را كه از حق رويگردان شده‏اند ، ميزنم و بوسيله شما است كه اميد به اطاعت حق گرايان بسته‏ام . پس مرا با خير خواهى خالى از پرده‏پوشى و سالم از شك و شبهه كمك كنيد . سوگند بخدا ، من سزاوارترين مردم براى مردم ميباشم ) . خطبه 116
54 -و اللّه لو لا رجائى الشّهادة عند لقائى العدوّ لو قد حمّ لى لقائه لقرّبت ركابى ثمّ شخصت عنكم فلا أطلبكم ما اختلف جنوب و شمال . انّه لا غناء فى كثرة عددكم مع قلّة اجتماع قلوبكم . لقد حملتكم على الطّريق الواضح الّتى لا يهلك عليها الاّ هالك ، من استقام فإلى الجنّة و من زلّ فإلى النّار.
( سوگند بخدا ، اگر در هنگام روياروئى با دشمن اميد شهادت نداشتم اگر روياروئى با دشمن براى من مقدر بود مركبم را حاضر نموده و به آن سوار ميشدم و سپس از شما جدا ميگشتم ، و تا باد جنوب و شمال ميوزد . ( براى هميشه ) شما را نميخواستم . هيچ بى‏نيازى در كثرت و انبوه عدد شما با ناچيز بودن هماهنگى و دلهايتان وجود ندارد . من شما را به آن طريق روشن ارشاد كردم كه در آن طريق هيچ كس هلاك نميشود ، مگر اينكه فساد و تباهى او هلاكتش را ايجاب نمايد ، هر كس در اين راه استقامت ورزيد ، مقصد نهائيش بهشت است و هر كس كه از آن راه لغزيد و منحرف شد ، منزلگه نهائيش دوزخ است ) . خطبه 117 .
54- تاللّه لقد علمت تبليغ الرّسالات و إتمام العدات و تمام الكلمات و عندنا اهل البيت ابواب الحكم و ضياء الأمر ( سوگند بخدا ، من تبليغ رسالتها و وفاء به وعده‏ها و همه كلمات را دانسته‏ام [ يا بمن تعليم شده است ] و همه ابواب حكمت‏ها و روشنائى امر الهى در نزد ما اهل بيت است ) . خطبه 118
55 -اما و اللّه لو انّى حين امرتكم بما أمرتكم به حملتكم على المكروه الّذى يجعل اللّه فيه خيرا فإن استقمتم هديتكم و ان اعوججتم قوّمتكم و إن ابيتم تداركتم لكانت الوثقى و لكن بمن ؟ و الى من ؟ اريد ان اداوى بكم و أنتم دائى كناقش الشّوكة بالشّوكة و هو يعلم انّ ضلعها معها. ( بدانيد ، سوگند بخدا ، هنگاميكه شما را به چيزى دستور ميدهم ، شما را به آنچه كه اكراه داريد و خداوند خير را در آن قرار داده است ، وادار ميكنم ، اگر در انجام دادن دستور من استقامت ورزيديد ، شما را هدايت مينمايم و اگر منحرف شديد ، تعديلتان ميكنم و اگر امتناع ورزيديد ، مطابق رفتارى كه پيش گرفته‏ايد ، با شما عمل خواهم كرد [ يا شما را رها كرده بوسيله مسلمانان ديگر جوامع تدارك خواهم نمود ] ولى بوسيله چه كسى ؟ و به چه كسى ؟ ميخواهم دردهاى جامعه را بوسيله شما درمان كنم ، درد من شمائيد ، مانند كسى كه خار را بوسيله خار بيرون بياورد ( با اينكه ميداند هر دو خار مثل همديگرند ) . خطبه 119
56 -و أنّ الكتاب لمعى ما فارقته مذ صحبته. ( قطعا ، قرآن با من است از آنموقع كه با قرآن دمساز بوده‏ام از آن جدا نشده‏ام . ) كلام خدا كه قرآن ناميده ميشود در اعماق جان من موج ميزند ، من از قرآن جدا نبوده و نخواهم بود ، مگر نه اينست كه ما اهل بيت و قرآن دو ثقل جاودانى هستيم كه پيامبر در ميان انسانها گذاشته و رفته است ؟ خطبه 120
57 -و الّذى نفس ابن ابيطالب بيده لألف ضربة بالسّيف اهون علىّ من ميتة على الفراش فى غير طاعة اللّه ( قسم بآن خدائى كه جان فرزند ابيطالب بدست اوست ، هزار ضربه شمشير براى من آسانتر است از مرگ در رختخواب در حاليكه در اطاعت خداوندى نباشم ) . خطبه 121
59 -و اللّه لأنا اشوق الى لقائهم منهم الى ديارهم ( سوگند بخدا ، من به روياروئى با آن دشمنان مشتاق‏ترم از اشتياق آنان به سرزمين و ديار خود ) . خطبه 122
60 -فإذا حكم بالصّدق فى كتاب اللّه فنحن احقّ النّاس به و أن حكم بسنّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فنحن اولاهم به. ( اگر از روى صدق در كتاب الهى حكم شود ، ما شايسته‏ترين مردم به زمامدارى هستيم و اگر با سنت پيامبر ( ص ) حكم شود ، ما شايسته‏ترين همه آنان به اين امر ميباشيم ) . خطبه 123
برگرفته از کتاب شرح نهج البلاغه علامه جعفری خطبه 37


امام علی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلام
61 -أتأمرونّى ان اطلب النّصر بالجور فيمن ولّيت عليه ؟ و اللّه ما اطور به ما سمر سمير و ما امّ نجم فى السّماء نجما. ( آيا به من دستور ميدهيد كه بوسيله ستمگرى درباره كسى كه زمامدارى او را بعهده گرفته‏ام پيروز شوم ؟ سوگند بخدا ، بچنين نابكارى نزديك نخواهم شد ماداميكه در روى زمين داستانگوئى داستان بگويد و ستاره‏اى در فضا ستاره ديگرى را دنبال كند ) . خطبه 124 62 -و سيهلك فىّ صنفان : محبّ مفرط يذهب به الحبّ الى غير الحقّ و مبغض مفرّط يذهب به البغض الى غير الحقّ و خير النّاس فىّ حالا النّمط الأوسط فألزموه. ( درباره من دو گروه از مردم هلاك خواهند گشت : گروه يكم محبت افراطى بر من ميورزد و آن محبت او را به سوى خلاف حق ميكشاند . گروه دوم كينه‏توزى است كه افراط ورزيده است و اين كينه‏توزى او را بسوى خلاف حق ميبرد و بهترين مردم درباره من گيرندگان حد وسط است ، ملتزم باين حد وسط باشيد ) . خطبه 125
63 -فلم آت لا ابا لكم بجرا و لا ختلتكم عن أمركم و لا لبسته عليكم ، انّما اجتمع رأى ملئكم على اختيار رجلين اخذنا عليهما ان لا يتعدّيا القرآن فتاها عنه و تركا الحقّ و هما يبصرانه ( اى مردم بى‏اصل ، من از روى شر و افساد در اين حادثه ( حكمين ) كارى درباره شما انجام ندادم و شما را در حقيقت مربوطه فريب ندادم و امر را بر شما مشتبه نساختم ، جز اين نيست كه رأى اكثريت چشمگير شما بر انتخاب دو مرد براى حكميت اتحاد پيدا كرد . ) خطبه 125
64 -انا كابّ الدّنيا لوجهها و قادرها بقدرها و ناظرها بعينها. ( من دنيا را بروى خود انداختم و ارزش و اندازه آنرا بجاى آوردم و من با ديده شايسته به اين دنيا نگريستم ) . خطبه 126
65 -اللّهمّ انّك تعلم انّه لم يكن الّذى كان منّا منافسة فى سلطان و لا التماس شيئى من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الإصلاح فى بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطّلة من حدودك. ( خدايا ، تو ميدانى كه اقدام و تلاش ما براى رقابت در بدست آوردن سلطه و چيزى از مال ناچيز دنيا نبوده است ، بلكه براى اين بوده كه به آثار و اصول و حقايق دين تو وارد شويم و در شهرهاى تو اصلاح بوجود بياوريم تا بندگان ستمديده تو از امن و امان برخوردار گردند و حدود تعطيل شده تو اقامه شود ). خطبه 129
66 -اللّهمّ انّى اوّل من اناب و سمع و اجاب ، لم يسبقنى الاّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بالصّلوة. ( پروردگارا ، من اولين كسى هستم كه بازگشت بتو نمودم و حق را از زبان پيامبر شنيدم و او را اجابت كردم . جز پيامبر تو كسى در نماز بر من سبقت نداشته است ) . خطبه 129 67-لم تكن بيعتكم ايّاى فلتة و ليس امرى و امركم واحدا انّى اريدكم للّه و أنتم تريدونى لأنفسكم. ( بيعتى كه با من كرده‏ايد امرى ناگهانى نبوده است ، امر من و امر شما ( موقعيت و هدف حيات و نگرش من به انسان و جهان با شما ) يكى نيست . من شما را براى خدا ميخواهم و شما مرا براى اشباع تمايلات خودتان ميخواهيد ) . خطبه 134
68 -ايّها النّاس اعينونى على انفسكم و ايم اللّه لأنصفنّ المظلوم من ظالمه و لأقودنّ الظّالم بخزامته حتّى اورده منهل الحقّ و انكان كارها ( اى مردم مرا براى شناخت و سازندگى درباره خودتان كمك كنيد . سوگند بخدا داد مظلوم را از ظالمش خواهم گرفت و من از حلقه بينى ستمكار گرفته و او را كشان كشان به منبع حق خواهم راند ، اگر چه حق را نخواهد ) . خطبه 134
69 -و اللّه ما انكروا علىّ منكرا و لا جعلوا بينى و بينهم نصفا و أنّهم ليطلبون حقّا هم تركوه و دماهم سفكوه. ( سوگند بخدا ، آنان نتوانسته‏اند هيچ كار ناشايستى را بمن نسبت بدهند ، آنان ميان من و خودشان عادلانه حكم نكرده‏اند . و آنان حقى را مطالبه ميكنند كه خود آنرا ترك كرده‏اند و خونى را مطالبه ميكنند كه خود آنرا ريخته‏اند ) . خطبه 135
70 -و أنّ معى لبصيرتى ، ما لبّست و لا لبّس علىّ ( و من قطعا بينائيم را با خود دارم ، هيچ امرى را بهيچ كس مشتبه نساختم و هيچ امرى بر من مشتبه نشده است ) . خطبه 135
71 -و ايم اللّه لأفرطنّ لهم حوضا انا ماتحه لا يصدرون عنه برىّ و لا يعبّون بعده فى حسّى. ( و سوگند بخدا ، حوضى براى آنان پر خواهم كرد ، فقط خودم ميتوانم آنانرا از آن حوض سيراب نمايم كه خود نخواهند توانست از آن حوض سيراب شوند و جرعه‏اى بعد از آن هم نخواهند آشاميد ) . خطبه 135
72 -لم يسرع احد قبلى الى دعوة حقّ و صلة رحم و عائدة كرم فاسمعوا قولى و عوا منطقى. ( هيچ كس پيش از من شتاب به اجابت پذيرش و دعوت حق و صله خويشاوندان و بجاى آوردن كرامت‏ها ننموده است ، پس گفتار مرا بشنويد و منطق مرا از ته دل فرا بگيريد ) . خطبه 137
73 -غدا ترون ايّامى و يكشف لكم عن سرائرى و تعرفوننى بعد خلوّ مكانى و قيام غيرى مقامى. ( فردا روزگار مرا خواهيد ديد و خصلتهاى درونى من براى شما آشكار خواهد گشت و پس از آنكه جاى من در ميان شما خالى گشت ، و كسى ديگر بجاى من قرار گرفت ، مرا خواهيد شناخت ) . خطبه 147
74 -و انّى احذّر كم و نفسى هذه المنزلة. ( من شما و خودم را از اين موقعيت ( غوطه‏ور شدن در غفلت و مختصات آن ) بر حذر ميدارم ) . بهوش باشيد ، زندگى آدمى شوخى‏بردار نيست مخصوصا در آنموقعيت‏هاى حساس كه سرنوشت جامعه را تعيين مينمايد . قوانين جدى مربوط به انسان و ابعاد آن ، با همان شوخى‏ها دمار از روزگار سست عنصران در ميآورد . خطبه 151
75 -فإن اطعتمونى فإنّى حاملكم انشاء اللّه على سبيل الجنّة و ان كان ذا مشقّة شديدة و مذاقة مريرة. ( اگر مرا اطاعت كرديد،من شما را با مشيت خداوندى شايسته ورود به بهشت خواهم نمود اگر چه داراى مشقت سخت و چشيدن تلخى‏ها ميباشد ) . خطبه 154
76 -و لقد احسنت جواركم و احطت بجهدى من ورائكم و اعتقتكم من ربق الذّلّ و حلق الضّيم شكرا منّى للبرّ القليل و اطراقا عمّا ادركه البصر و شهده البدن من المنكر الكثير. ( من همسايه خوبى براى شما بودم و با تمام كوشش بحمايت از شما برخاستم و براى اصلاح همه ابعاد شما كمر همت بستم و شما را احاطه نمودم . شما را از طناب ذلت و خوارى آزاد و از حلقه‏هاى زنجير بدبختى‏ها نجات دادم . اينهمه تلاش و تكاپوى من سپاسى از نيكوكارى اندك بود ، با چشم پوشى از آنكه ميديدم ( و قدرت بر طرف كردن آنها را از جامعه نداشتم ، با زشتى‏هاى فراوانى كه آنها را در شما احساس ميكردم و چاره و راهى براى منتفى ساختن آنها وجود نداشت ) . خطبه 157
77 -و اللّه لقد رقعت مدرعتى هذه حتّى استحييت من راقعها و لقد قال لى قائل : الا تنبذها عنك ؟ فقلت : اغرب عنّى ، « فعند الصّباح يحمد القوم السّرى ». ( سوگند بخدا ، اين زره را كه دارم آنقدر وصله زدم كه از وصله كننده‏اش خجالت كشيدم . كسى بمن گفت : آيا اين زره را دور نخواهى انداخت ؟ گفتم : دور شو از من ، آنان كه شب راه رفتند ، در هنگام بامداد ستوده ميشوند ) . خطبه 158
78 -فأن ترتفع عنّا و عنهم محن البلوى احملهم من الحقّ على محضه و أن تكن الأخرى ، « فلا تذهب نفسك عليهم حسرات انّ اللّه عليم بما يصنعون ». ( اگر مشقت‏هاى اين بلوا و فتنه‏ها از ما و از آنان مرتفع گشت ، آنان را به حق محض رهنمون خواهم شد و اگر غير از اين باشد ، باكى نيست ، خداى من به پيامبرش فرموده است : « در حسرت تبهكاريهاى آنان خود را فرسوده مساز ، قطعا خداوند به كارهاى آنان دانا است ) . خطبه 160
79 -و سأمسك الأمر ما استمسك و إذا لم اجد بدّا فاخر الدّواء الكىّ . ( من به اين امر زمامدارى ماداميكه قابل حفظ و نگهداريست پافشارى خواهم كرد و اگر چاره‏اى نماند و همه امكانات منتفى شد ، اقدام نهائى را كه پيكار است خواهم نمود ، چنانكه پس از يأس از هرگونه دوا نوبت داغ كردن ميرسد ) . خطبه 166
80 -انّ هؤلاء القوم قد تمالأ و على سخطة امارتى و سأصبر ما لم اخف على جماعتكم فأنّهم ان تمّموا على فيالة هذا الرّأى انقطع نظام المسلمين . ( اين مردم اتفاق بر كينه توزى با زمامدارى من نموده‏اند . من باين شقاوتها و كينه‏توزيها صبر خواهم كرد ماداميكه از اختلال اجتماع نترسم ، زيرا اگر آنان سستى در رأى من ببينند و بر مبناى آن حركت كنند نظام اجتماعى مسلمانان از هم خواهد گسيخت ) . خطبه167
برگرفته از کتاب شرح نهج البلاغه علامه جعفری خطبه 37

امام علی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلام
81 -و قد قال قائل انّك على هذا الأمر يابن ابيطالب لحريص فقلت بل انتم و اللّه لأحرص و ابعد و أنا اخصّ و أقرب و إنّما طلبت حقّا لى و انتم تحولون بينى و بينه و تضربون وجهى دونه. ( گوينده‏اى بمن گفت : اى فرزند ابيطالب ، تو به امر زمامدارى حريص و علاقمندى گفتم : هرگز ، بلكه سوگند بخدا ، شما حريص‏تر و دورتر از شايستگى براى زمامدارى هستيد . جز اين نيست كه من حق قانونى خود را مطالبه كردم و شما ما بين من و حق قانونيم مانع شديد و از رسيدن من به حق خود جلوگيرى كرديد ) . خطبه 170
82 -الا و أنّى أقاتل رجلين : رجلا ادّعى ما ليس له و آخر منع الّذى عليه. ( بدانيد من با دو گروه از انسانها خواهم جنگيد : گروهى كه چيزى را ادعا كند كه از آن او نيست و گروهى كه از پذيرش حق و عدالت كه بر او است ، جلوگيرى كند ) . خطبه 178
83 -قد كنت و ما اهدّد بالحرب و لا ارهب بالضّرب و انا على ما قد وعدنى ربّى من النّصر. ( من با تكيه به آن وعده‏اى كه پروردگارم درباره پيروزى بمن داده است ، هرگز با جنگ تهديد نشده و از ضرب شمشير به هراس نيفتاده‏ام ) . خطبه 172
84 -ايّها النّاس انّى و اللّه ما احثّكم على طاعة الاّ اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصية الاّ اتناهى قبلكم عنها. ( اى مردم ، سوگند بخدا ، من شما را بهيچ اطاعتى تحريك نميكنم مگر اينكه خودم به آن اطاعت پيش از شما سبقت ميگيرم و شما را از هيچ معصيتى نهى نميكنم مگر اينكه پيش از شما خودم از آن معصيت خوددارى ميكنم ) . خطبه 173
85 -و اللّه لو شئت ان اخبر كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت و لكن اخاف ان تكفروا فىّ برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم .
الا و انّى مفضيه الى الخاصّة ممّن يؤمن ذلك منه . و الّذى بعثه بالحقّ و اصطفاه على الخلق ما انطق الاّ صادقا و قد عهد الىّ بذلك كلّه و بمهلك من يهلك و منجى من ينجو و مآل هذا الأمر . . .. ( سوگند بخدا ، اگر بخواهم بهمه خروج و ورود و همه شئون زندگى هر انسانى خبر بدهم ميتوانم انجام بدهم ، ولى از آن ميترسم كه جاهلان درباره من ، به پيامبر خدا كفر بورزند . بدانيد ، من اين اخبار پشت پرده را به اشخاص مخصوصى كه مورد اطمينانند ، القاء ميكنم . و سوگند بخدائى كه پيامبر را بر حق مبعوث فرموده و او را بر همه خلق برگزيده است ، سخن نميگويم مگر از روى صدق . پيامبر عزيز همه اخبار پشت پرده را بمن فرموده و درباره آنها از من پيمان گرفته است و ميتوانم به هلاكت هلاك شدگان و نجات نجات يافتگان و سرنوشت نهائى اين امر خبر بدهم . . . ) . خطبه 173
86 -و أنّ للإسلام غاية فانتهوا الى غايته و اخرجوا الى اللّه بما افترض عليكم من حقّه و بيّن لكم من وظائفه . انا شهيد لكم و حجيج يوم القيامة عنكم ( براى اسلام غايتى است اعلا ، حركت كنيد و بآن غايت اعلا برسيد ، با انجام تكاليفى كه خداوند براى شما بطور آشكار مقرر فرموده است ، رو بخدا برويد . من شاهد شما و در روز قيامت از طرف شما انسانهاى مخلص در انجام وظيفه حجت خواهم آورد ) . خطبه 174
87 -فو اللّه لئن جاء يومى و ليأتينّى ليفرّقنّ بينى و بينكم و انا لكم قال و بكم غير كثير. ( سوگند بخدا ، اگر واپسين روز من فرا رسد كه حتما فرا خواهد رسيد من و شما را از همديگر جدا خواهد كرد ، من در آنحال جدائى در حاليكه از شما كراهت دارم ، و ياور اندكى داشتم ، چشم از اين دنيا خواهم بست ) . خطبه 178
88 -انّما مثلى بينكم مثل السّراج فى الظّلمة ليستضى‏ء به من ولجها ، فاسمعوا ايّها النّاس وعوا و احضروا آذان قلوبكم تفقهوا. ( جز اين نيست كه مثل من در ميان شما مثل چراغى است در تاريكى كه هر كس كه بآن نزديك شود ، از روشنائى آن برخوردار گردد . از من بشنويد اى مردم و بپذيريد و گوشهاى دلهايتان را باز كنيد تا بفهميد ) خطبه 185
89 -انّ امرنا صعب مستصعب لا يحمله الاّ عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للأيمان و لا يعى حديثنا الاّ صدور امينة و احلام رزينة. ( امر ما مشكل و دشوار است ، اين امر را متحمل نميشود مگر شخص با ايمان كه خداوند قلبش را براى ايمان آزمايش نموده است و حديث و داستان ما را نمى‏پذيرد مگر سينه‏هاى امين و خردهاى متين و ورزيده ) . خطبه 187
90 -انا وضعت فى الصغّر بكلاكل العرب و كسرت نواجم قرون ربيعة و مضر. ( من بودم كه در دوران جوانى به گردنهاى بزرگان عرب شمشير نهادم و شاخهاى بر آمده قبايل ربيعه و مضر را شكستم ) . خطبه 190
91 -و أنّى لمن قوم لا تأخذهم فى اللّه لومة لائم ، سيماهم سيما الصّدّقين و كلامهم كلام الأبرار ، عمّار اللّيل و منار النّهار متمسّكون بحبل القرآن يحيون سنن اللّه و سنن رسوله ، لا يستكبرون و لا يعلون و لا يغلّون و لا يفسدون ،قلوبهم فى الجنان و أجسادهم فى العمل. ( و من از قومى هستم كه آنان را در راه خدا سرزنش هيچ سرزنش كننده‏اى از كار باز نميدارد ، قيافه آنان قيافه صديقين است و سخنشان سخن نيكوكاران ، شبها را در عبادت خدا بسر ميبرند و روزها روشنائى بخش دنيا هستند . آنان به ريسمان قرآن تمسك نموده سنت‏هاى خداوندى و سنت پيامبرش را احياء مينمايند ، استكبار نميكنند و برترى نمى‏طلبند و كسى را بزنجير نميكشند و در روى زمين فساد براه نمياندازند . دلهاى آنان در بهشت است و بدنهايشان در كار و كوشش ) . خطبه 190
92 -و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمّد صلّى اللّه عليه و آله انّى لم اردّ على اللّه و لا على رسوله قطّ ، و لقد واسيته بنفسى فى المواطن الّتى تنكص فيها الأبطال و تتأخّر فيها الأقدام نجدة اكرمنى اللّه بها. ( آندسته از اصحاب پيامبر كه سرگذشت اين دين و گروندگان آنرا حفظ و ضبط نموده‏اند ، ميدانند كه من هرگز نه خلاف دستور خداوندى را انجام داده‏ام و نه با پيامبرش مخالفت ورزيده‏ام و در موقعيتهاى خطرناكى كه دلاوران در آنها عقب مى‏نشينند و گامها از رفتن باز ميايستند با گذشتن از جان خود از پيامبر حمايت كرده‏ام ، اين امتيازيست كه خداوند بمن عنايت فرموده است ) . خطبه 195
93 -و لقد قبض رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و أنّ رأسه لعلى صدرى و لقد سألت نفسه فى كفّى فأمررتها على وجهى و لقد ولّيت غسله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و الملائكة اعوانى فضجّت الدّار و الأفنية ملأ يهبط و ملأ يعرج و ما فارقت سمعى هينمة منهم يصلّون عليه حتّى و اريناه فى ضريحه فمن ذا احقّ به منّى حيّا و ميّتا ؟. ( پيامبر اكرم از دنيا رفت در حاليكه سر او روى سينه من بود ، روح او در حاليكه من او را در دست داشتم براى پرواز بحركت در آمد ، من آنرا بصورتم كشيدم و من غسل او را بعهده گرفته بودم و فرشتگان براى من كمك ميكردند ، خانه و ديوارها به فرياد در آمدند ، گروهى از فرشتگان پايين ميآمدند و گروهى ديگر بالا ميرفتند ، هنوز صداهاى آهسته آنان كه بر پيامبر درود ميفرستادند ، از گوشم نرفته است ، تا آنگاه كه آن حضرت را در قبرش دفن كرديم ، بنابراين كيست شايسته‏تر از من براى او چه در حال حياتش و چه بعد از حياتش ) . خطبه 195
94 -فو اللّه الّذى لا اله الاّ هو إنّى لعلى جادّة الحقّ و أنّهم لعلى مزلّة الباطل اقول ما تسمعون و أستغفر اللّه لى و لكم. ( سوگند بخدائى كه جز او خدائى نيست ، من بر جاده حق حركت ميكنم و آنان بر لغزشگاههاى باطل ، ميگويم آنچه را كه ميشنويد و از خداوند متعال براى خودم و شما استغفار مينمايم ) . خطبه 195
95 -و اللّه ما معاوية بأدهى منّى و لكنّه يغدر و يفجر و لولا كراهيّة الغدر لكنت من ادهى النّاس. ( سوگند بخدا ، معاويه از من هشيارتر و سياسى‏تر نيست ، ولى او حيله‏گرى مى‏كند و مرتكب گناه مى‏شود و اگر حيله‏گرى منفور و مبغوض نبود ، از سياسى‏ترين مردم بودم ) . خطبه 198
98 -السّلام عليك يا رسول اللّه عنّى و عن ابنتك النّازلة فى جوارك و السّريعة الّلحاق بك ، قلّ يا رسول اللّه عن صفيّتك صبرى ورقّ عنها تجلّدى الاّ انّ لى فى التّاسىّ بعظيم فرقتك و فادح مصيبتك موضع تعزّ فلقد وسّدتك فى ملحودة قبرك و فاضت بين نحرى و صدرى نفسك انّا للّه و انّا اليه راجعون ( درود بر تو اى رسول خدا از من و از دخترت كه بهمسايگى تو فرود آمد و با شتاب ملحق بتو گشت . يا رسول اللّه شكيبايى‏ام از جدائى از دختر برگزيده‏ات كم شده و تحملم بسيار باريك گشته است ، الا اينكه با نظر به عظمت فراق تو و بزرگى مصيبتى كه جدائى تو بر من وارد آورده است ، براى خود تسليتى دارم . من تو را در لحد قبرت خواباندم و روح تو بود كه از ميان گلو و سينه‏ام بپرواز در آمد . ما از آن خدائيم و بسوى او باز ميگرديم ) . خطبه 200
96 -و اللّه ما كانت لى فى الخلافة رغبة و لا فى الولاية اربة و لكنّكم دعوتمونى اليها و حملتمونى عليها فلمّا افضت الىّ نظرت الى كتاب اللّه و ما وضع لنا و أمرنا بالحكم به فاتّبعته و ما استنّ النّبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فاقتديته فلم احتج فى ذلك الى رايكما و لا راى غيركما و لا وقع حكم جهلته فأستشير كما و اخوانى المسلمين و لو كان ذلك لم ارغب عنكما و لا عن غيركما و امّا ما ذكرتما من امر الأسوة فإنّ ذلك امر لم احكم انا فيه برايى و لا ولّيته هوى منّى ، بل وجدت انا و انتما ما جاء به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قد فرغ منه فلم احتج فيما فرغ اللّه من قسمه و أمضى فيه حكمه فليس لكما و اللّه عندى و لا لغير كما فى هذا عتبى . اخذ اللّه بقلوبنا و قلوبكم الى الحقّ و الهمنا و ايّاكم الصّبر(. سوگند بخدا ، من در خلافت و زمامدارى رغبت و احتياجى نداشتم و اين شما بوديد كه مرا به پذيرش خلافت دعوت نموديد و مرا به قبول آن وادار ساختيد ، هنگاميكه خلافت بمن رسيد ، من در كتاب خدا و آنچه كه بر ما مقرر فرموده و دستور داده است كه مطابق آن حكم كنيم ، نگريستم و از آن پيروى نمودم و همچنين در سنت پيامبر اكرم ( ص ) نگريستم از آن تبعيت نمودم و احتياجى به رأى شما و غير شما نداشتم و هيچ حكمى مطرح نگشت كه من آنرا ندانم و نيازى به مشورت با شما و ديگر برادران مسلمان داشته باشم . بلى ، اگر چنين نيازى بود ، من از شما و ديگر برادران اعراض نميكردم . اما آنچه كه درباره تساوى همه مردم در استفاده از بيت المال كه من مقرر داشته‏ام ، گفته‏ايد ، اين حكم مستند به رأى شخصى من نيست و اين مديريت درباره بيت المال مبتنى بر هواى نفس من نيست ، بلكه من و همچنين شما هم آنچه را كه پيامبر آورده است ، در همين تساوى در ميابيم . اين حكمى است از طرف خداوندى تمام شده است ، لذا درباره حكمى كه خدا تمام فرموده است و حكمش را در آن انفاذ نموده است ، احتياجى بشما نداشتم . سوگند بخدا ، در اين حكم تمام شده نه براى شما و نه براى غير شما حق اعتراض وجود ندارد . خداوند دلهاى ما و دلهاى شما را بطرف حق بكشاند و صبر و تحمل را براى ما و شما عنايت فرمايد ) . خطبه 203
97 -لقد كنت أمس اميرا فأصبحت اليوم مأمورا و كنت أمس ناهيا فأصبحت اليوم منهيّا و قد احببتم البقاء و ليس لى ان احملكم على ما تكرهون ( من تا ديروز امير بودم و امروز مأمور شده‏ام . ديروز نهى كننده بودم امروز بر من نهى مى‏شود . شما ادامه حيات در اين دنيا را دوست ميداريد و بر من نيست كه شما را بآنچه كراهت داريد وادار كنم ) . خطبه 206 .
98- و قد كرهت ان يكون جال فى ظنّكم انّى احبّ الإطراء و استماع الثّناء و لست بحمد اللّه كذلك و لو كنت احبّ أن يقال ذلك لتركته انحطاطا للّه سبحانه عن تناول ما هو احقّ به من العظمة و الكبرياء و بما استحلى النّاس الثّناء بعد البلاء ، فلا تثنوا علىّ بجميل ثناء لإخراج نفسى الى اللّه و إليكم من التّقيّة فى حقوق لم افرغ من ادائها و فرائض لا بدّ من امضائها ، فلا تكلّمونى بما تكلّم به الجبابرة و لا تتحفّظوا منّى بما يتحفّظ به عند اهل البادرة و لا تخالطونى بالمصانعة و لا تظنّوا بى استثقالا فى حقّ قيل لى و لا التماس اعظام لنفسى فإنّه من استثقل الحقّ ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه ، فلا تكفّوا عن مقالة بحقّ او مشورة بعدل فأنّى لست فى نفسى بفوق ان اخطى‏ء و لا آمن ذلك من فعلى الاّ ان يكفى اللّه من نفسى ما هو املك به منّى فأنّما انا و انتم عبيد مملوكون لربّ لا ربّ غيره ، يملك منّا ما لا نملك من انفسنا و أخرجنا ممّا كنّا فيه الى ما صلحنا عليه فأبدلنا بعد الضّلالة بالهدى و اعطانا البصيرة بعد العمى. ( اكراه دارم از اينكه در گمان شما چنين جولان كند كه من مردى هستم كه تمجيد و مداجى و شنيدن سپاسگذارى را دوست ميدارم ، سپاس خداى را كه چنين نيستم . اگر هم چنين چيزى را دوست داشتم ، حتما بجهت خضوع در برابر خداوند سبحان ترك ميكردم تا در صدد بدست آوردن عظمت و كبريائى كه مقام پاك ربوبى شايسته آنست نيامده باشم . چه بسا شنيدن سپاس پس از در آمدن از آزمايش براى مردم شيرين است ، مرا در مقابل وظيفه‏اى كه انجام داده‏ام ، سپاس خوشايند ننمايند . آزاد ساختن شخصيت از چنگال تمايلات و روانه كردن آن بسوى خداوند و بسوى شما [ كه جلوگاه مشيت خداوندى هستيد ] سپاسگذارى ندارد من جز اين كارى نمى‏كنم كه بمقتضاى تكليف انسانى الهى‏ام ، حقوق حيات فردى و اجتماعى شما را كه از بجا آوردنش فارغ نشده‏ام ، ادا مى‏كنم و وظايف واجب و ضرورى را كه بايستى اجراء كنم انجام ميدهم . گفتگويتان با من مانند گفتگويتان با جباران روزگار نباشد . در برابر من از تسليم و خوددارى كه در مقابل اقوياى پرخاشگر داريد ، بپرهيزيد . با قيافه ساختگى و ظاهرسازى با من آميزش مكنيد ، گمان مبريد هنگاميكه سخن حق بمن گفته ميشود ، براى من سنگينى خواهد كرد ، يا خودم را از آن حق بالاتر قرار خواهم داد ، زيرا كسيكه شنيدن سخن حق يا نشان دادن عدالت براى او سنگينى كند ، عمل به حق و عدالت براى او سنگين‏تر خواهد بود . در برابر من از گفتن حق و مشورت براى تحقق بخشيدن به عدالت خوددارى مكنيد . اگر عنايت خداوندى كه مالك‏تر از من بمن است ، كفايتم نكند ، من داراى شخصيتى فوق خطا نيستم . قطعى است كه من و شما بندگان مملوك پروردگارى هستيم كه جز او خداوندى وجود ندارد . او است مالك مطلق نفوس ما كه بالاتر از مالكيت خود ما است . او است كه ما را از مراحل پايين حيات به مراتب عالى آن حركت داده ، گمراهى ما را به هدايت و نابينائى ما را به بينائى مبدل ساخته است ) . خطبه 214
99 -و اللّه لئن ابيت على حسك السّعدان مسهّدا و اجرّ فى الأغلال مصفّدا ، احبّ الىّ من ان القى اللّه و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشيي‏ء من الحطام و كيف أظلم احدا لنفس يسرع الى البلى قفولها و يطول فى الثّرى حلولها. ( سوگند بخدا ، اگر روى خارهاى سعدان شب به روز آورم و در زنجيرهاى گرانبار بسته شوم ، براى من بهتر از آنست كه خدا و رسول او را در روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه بر بعضى از بندگان خدا ستم ورزيده و يا چيزى از مال و منال پوچ دنيا را از دست مردم ربوده باشم . و چگونه براى خوشى نفسى دست به ظلم و تعدى بر كسى بزنم كه پايانش شتاب به پوسيدگى است و منزلگهش دل خاك تيره در زمان بس طولانى ) . خطبه 222
100 -و بسطتم يدى فكففتها و مددتموها فقبضتها ، ثمّ تداككتم علىّ تداكّ الإبل الهيم على حياضها يوم ورودها ، حتّى انقطعت النّعل و سقط الرّداء و وطى‏ء الضّعيف و بلغ من سرور النّاس ببيعتهم ايّاى ان ابتهج بها الصّغير و هدج اليها الكبير و تحامل نحوها العليل و حسرت اليها الكعاب. ( در هنگام بيعت ، دستم را براى بيعت با من باز كرديد ، من آنرا پس كشيدم و دستم را بسوى خود كشيديد ، من آنرا بستم ، سپس مانند هجوم شتران تشنه به حوضهاى آب در روز ورود بآنها ، بمن هجوم آورديد ، شدت ازدحام شما بقدرى بود كه كفش پاره شد و عباء افتاد و ناتوان زير پا ماند و سرور و شادى مردم در بيعت با من بحدى اوج گرفت كه كوچك به وجد و ابتهاج در آمد و كهنسال لرزان لرزان در شعف و شادى غوطه‏ور گشت و بيمار هم براى آن بيعت هجوم آورد و حجاب از روى دختران افتاد ) . خطبه 227
برگرفته از کتاب شرح نهج البلاغه علامه جعفری خطبه 37

امام علی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلام

101- فأنا ابو حسن قاتل جدّك و خالك و أخيك شدخا يوم بدر و ذلك السّيف معى و بذلك القلب القى عدوّى ، ما استبدلت دينا و لا استحدثت نبيّا و انّى لعلى المنهاج الّذى تركتموه طائعين و دخلتم فيه مكرهين ( اى معاويه من همان ابو الحسنم ، قاتل جد و دائى و برادرت كه در جنگ بدر كه آنان را با شكست مفتضحانه كشتم . همان شمشير را امروز هم بهمراه دارم و با همان قلب با دشمنم روياروى ميشوم . نه دينى را عوض كرده‏ام و نه پيامبر جديدى را مطرح ميكنم و من بر همان طريقه حق و حقيقت پايدارم كه شما با اختيار آنرا رها كرديد و با اجبار آنرا پذيرفته بوديد ) . نامه 10
102- فلست امضى على الشّكّ منّى باليقين. ( تو اى معاويه ، در آن شك و ترديدى كه ترا در خود فرو برده است ، جدى‏تر و حركت كننده‏تر از من كه با روشنائى يقين را هم پيش گرفته‏ام ، نيستى ) . نامه 17
103- فأنّا صنائع ربّنا و النّاس بعد صنائع لنا. ( ما ساخته شده پروردگارمان و مردم ساخته شده بوسيله ما هستند ) . نامه 28
104 -أى بنىّ ، انّى و أن لم أكن عمّرت عمر من كان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم و فكّرت فى أخبارهم و سرت فى آثارهم حتّى عدت كأحدهم بل كأنّى بما انتهى الىّ من امورهم قد عمّرت من اوّلهم الى آخرهم فعرفت صفو ذلك من كدره و نفعه من ضرره . ( اى فرزند من ، اگر چه عمر مردم پيش از خود را نكرده‏ام ، ولى در همه اعمال آنان نگريسته و در اخبار آنان انديشيده و در آثار آنان سير كرده‏ام ، تا آنجا كه مانند يكى از آن گذشتگان شده‏ام ، بلكه بجهت اطلاع كافى از امور آنان ، گويى از اولين فرد آنان تا آخرشان بوده‏ام . در اين مشاهدات و تجارب امور صاف آنها را از تيره‏ها و نفع آنها را از ضررها تشخيص داده‏ام ) . نامه 31 وصيت به فرزندش امام حسن علیه السلام
105-لا يزيدنى كثرة النّاس حولى عزّة و لا تفرّقهم عنّى وحشة. ( نه انبوه اجتماع مردم در پيرامونم ، بر عزت من مى‏افزايد و نه پراكنده شدن آنان از دور من ، بر وحشتم ميفزايد ) . نامه 36 به عقيل بن ابيطالب
106 -فاتّق اللّه و اردد الى هؤلاء القوم اموالهم ، فإنّك ان لم تفعل ثمّ امكننى اللّه منك لأعذرنّ الى اللّه فيك و لأضربنّك بسيفى الّذى ما ضربت به احدا الاّ دخل النّار و اللّه لو انّ الحسن و الحسين فعلا مثل الّذى فعلت ما كانت لهما عندى هوادة و لا ظفرا منّى بإرادة حتّى آخذ الحقّ منهما و ازيل الباطل عن مظلمتهما . ( از خدا بترس و اموال آن مردم را بخودشان برگردان ، اگر حق مردم را بخود آنان بر نگردانى و خداوند مرا بر تو مسلط بسازد ، عذرم را درباره تو بخدا عرض نموده ، ترا با آن شمشيرم خواهم زد كه هيچ كس را با آن شمشيرم نزدم مگر اينكه وارد آتش شد . سوگند بخدا ، اگر دو فرزندم حسن و حسين عليهما السلام ، مانند كارى را كه تو كرده‏اى انجام ميدادند ، هيچ اختصاصى و صلحى براى آندو پيش من وجود نداشت و هيچ ميل و اراده‏اى از من براى خود بدست نمى‏آوردند ، تا آنگاه كه حق را از آندو بگيرم و باطل را كه از ظلم آندو بوجود آمده بود از بين ببرم ) . نامه 41
107 -الا و أنّ لكلّ مأموم اماما يقتدى به و يستضى‏ء بنور علمه . الا و أنّ امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه ، الا و انّكم لا تقدرون على ذلك و لكن اعينونى بورع و اجتهاد و عفّة و سداد . فو اللّه ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادّخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالى ثوبى طمرا و لا حزت من ارضها شبرا و لا أخذت منه الاّ كقوت أتان دبرة و لهى فى عينى اوهى و أهون من عفصة مقرة. ( بدانيد كه براى هر پيروى پيشوائى است كه اقتداء به او مينمايد و با نور علمش روشنائى ميگيرد . بدانيد كه پيشواى شما از دنيايش به دو لباس كهنه و از طعامش به دو قرص اكتفاء نموده است ، آگاه باشيد ، شما قدرت باين گذشت و رياضت نداريد ولى با پرهيزكارى و كوشش و پاكدامنى و حركت در راه مستقيم بمن كمك كنيد . سوگند بخدا ، من از اين دنياى شما طلائى نيندوخته و از غنايم آن انبوهى ذخيره نكرده و بجاى لباس پوسيده‏ام ، لباسى ديگر آماده ننموده و از زمين اين دنيا وجبى براى خود حيازت نكرده‏ام . از معاش اين دنيا جز توشه چارپاى مجروح كه رو به ضعف رفته است چيزى نگرفته‏ام اين دنيا در نظر من پست از شيره تلخى است كه از درخت بر آمده باشد .) نامه 45 به عثمان بن حنيف
108- أ أقنع من نفسى بأن يقال امير المؤمنين و لا اشاركهم فى مكاره الدّهر أو أكون اسوة لهم فى جشوبة العيش. ( آيا در باره خودم به اين قناعت بورزم كه بمن امير المؤمنين گفته شود ولى در ناگواريهاى روزگار با آنان شركت ننمايم و در خشونتها و سختيهاى معيشت با آنان مساوى نباشم ) . نامه 45 به عثمان بن حنيف
109- و انا من رسول اللّه كالصّنو من الصّنو و الدّراع من العضد ( و اتصال من به رسول خدا مانند دو نخل است كه از يك ريشه بر آمده باشند و مانند ساقه دست از بازو است ) . نامه 45 به عثمان بن حنيف
110- و أن تكونوا عندى فى الحقّ سواء ، فاذا فعلت ذلك وجبت للّه عليكم النّعمة و لى عليكم الطّاعة و أن لا تنكصوا عن دعوة و لا تفرّطوا فى صلاح و أن تخوضوا الغمرات الى الحقّ فإن لم تستقيموا على ذلك لم يكن احد اهون علىّ ممّن اعوجّ منكم ثمّ اعظم له العقوبة و لا يجد عندى فيها رخصة ( و اينكه در نزد من در اجراى حق مساوى باشيد ، اگر چنين كردم ، خداوند نعمتش را براى شما لازم ميدارد و اطاعت من بر شما واجب ميشود و از دعوت من بسوى حق رويگردان مباشيد و در هيچ مصلحتى تفريط مكنيد و براى وصول به حق در سختى‏ها و شدائد غوطه‏ور شويد . اگر بر اين راه كه نشان دادم استقامت نكنيد ، هيچ شخصى از كسانى از شما كه منحرف شده‏اند ، در نزد من پست‏تر نخواهد بود . سپس براى آن منحرفين كيفر بزرگ منظور خواهم نمود و هيچ رهائى در نزد من براى خود پيدا نخواهند كرد ) . نامه 50 به فرماندهان سپاه‏ها
111- امّا بعد ، فقد علمتما و أن كتمتما انّى لم ارد النّاس حتّى ارادونى و لم ابايعهم حتّى بايعونى و أنّكما ممّن ارادنى و بايعنى و أنّ العامّة لم تبايعنى لسلطان غالب و لا لعرض حاضر فإن كنتما بايعتمانى طائعين فارجعا و توبا الى اللّه من قريب و أن كنتما بايعتمانى كارهين فقد جعلتما لى عليكما السّبيل بأظهار كما الطّاعة و اسراركما المعصية . . .. ( پس از حمد و ثناى خداوندى ، شما دو نفر ( طلحه و زبير ) قطعا ميدانيد اگر چه علم خود را ميپوشانيد : اينكه من دنبال مردم نرفته‏ام كه بر من بيعت كنند ، اين مردم بودند كه اراده بيعت با من نموده و بيعت كردند و شما دو نفر از كسانى بوديد كه مرا خواستند و بيعت نمودند و شما ميدانيد كه عموم مردم بدانجهت با من بيعت نكردند كه سلطه پيروزمندانه‏اى داشتم ، يا از متاع موجود دنيا برخوردار بودم . اگر شما از روى اختيار با من بيعت كرده‏ايد ، برگرديد و بزودى بخدا توبه كنيد و اگر بيعت شما با من از روى اكراه بوده است ، شما براى من راهى به محكوميت واقعى خود باز كرده‏ايد كه اطاعت از من را آشكار و معصيت بمن را مخفى داشته‏ايد ) . نامه 54 به طلحه و زبير
112- أنّى و اللّه و لو لقيتهم واحدا و هم طلاع الأرض كلّها ما باليت و لا استوحشت و أنّى من ضلالهم الّذى هم فيه و الهدى الّذى انا عليه لعلى بصيرة من نفسى و يقين من ربّى و أنّى الى لقاء اللّه لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج و لكنّنى آسى ان يلى أمر هذه الأمّة سفهاؤها و فجّارها فيتّخذوا مال اللّه دولا و عباده خولا و الصّالحين حربا و الفاسقين حزبا. ( سوگند بخدا ، اگر به تنهائى با همه آنان در حاليكه روى زمين را پر كرده باشند ، روياروى شوم ، نه باكى بخود راه ميدهم و نه وحشتى خواهم داشت . من به گمراهى ) نامه 62 به مصر بوسيله مالك اشتر
113- و قد عرفوا الحقّ و سمعوه و وعوه و علموا أنّ النّاس عندنا فى الحقّ أسوة فهربوا الى الأثرة فبعدا لهم و سحقا. ( قطعا آنان حق را شناخته و آنرا شنيده و دريافته‏اند و ميدانند كه مردم در نزد ما در حق مساويند ، بهمين جهت به سوى تبعيض كنندگان مردم درباره حق گريختند . از رحمت الهى دور باشند و نابود گردند ) . نامه 70 به سهل بن حنيف
114- لنا حقّ فإن اعطيناه و إلاّ ركبنا اعجاز الإبل و أن طال السّرى حكم. ( ما حقى براى خود داريم ، اگر حق ما ايفا شود ، مطلوب ما است ، و اگر ما را از حق خود ممنوع ساختند ، بهرگونه تلاش تن ميدهيم و حتى به آخرين جاى پشت شتران سوار شده و براى گرفتن حق به تكاپو ميافتيم ، اگر چه به حركت طولانى در تاريكى شبها نيازمند باشيم ) . ( كلمات قصار ) شماره 21
115- لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفى هذا على أن يبغضنى ما أبغضنى و لو صببت الدّنيا بجمّاتها على المنافق على أن يحبّنى ما احبّنى و ذلك انّه قضى فانقضى على لسان النّبىّ الامّىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم انّه قال : يا علىّ لا يبغضك مؤمن و لا يحبّك منافق. ( اگر بينى مؤمن را با اين شمشيرم بزنم كه مرا دشمن بدارد ، او مرا دشمن نخواهد داشت و اگر دنيا را با هر چه كه دارد بمنافق بدهم كه مرا دوست بدارد ، او مرا دوست نخواهد داشت . اين قضائى است كه بر زبان پيامبر امى ( ص ) آمده و تمام شده است كه فرمود : اى على ، هيچ مؤمنى ترا دشمن نميدارد و هيچ منافقى هم ترا دوست نميدارد . شماره 35 كلمات قصار
116- و قال عليه السّلام لرجل أفرط فى الثّناء عليه و كان له متّهما : انا دون ما تقول و فوق ما فى نفسك. ( درباره كسى كه نزد آنحضرت متهم بود در سپاسگذارى به آنحضرت افراط كرد حضرت فرمود : من كمتراز آنم كه ميگوئى و بالاتر از آنم كه در درون خود درباره من مخفى داشته‏اى ). شماره 83 كلمات قصار
117- نحن النّمرقة الوسطى ، بها يلحق التّالى و اليها يرجع الغالى. ( مائيم تكيه‏گاه متوسط و معتدل ، عقب مانده بايد بسوى آن برگردد و غلو كننده بايد بآن رجوع نمايد ) . شماره 109 كلمات قصار
118- ما كذبت و لا كذّبت و لا ضللت و لا ضلّ بى. ( دروغ نگفته‏ام و از طرف حق و حقيقت تكذيب نشده‏ام ، نه گمراه شده‏ام و نه كسى بوسيله من به ضلالت افتاده است ) . شماره 185 كلمات قصار
119- و اللّه لدنياكم هذه اهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجذوم. ( سوگند بخدا ، اين دنياى شما در چشم من از رگ [ يا روده ] خوكى در دست مبتلا به بيمارى جذام پست‏تر است ) شماره 236 كلمات قصار
120- عرفت اللّه سبحانه بفسخ العزائم و حلّ العقود. ( خداوند سبحان را با از بين بردن تصميم‏ها و از هم باز كردن بسته‏ها شناختم ) . شماره 250 كلمات قصار
121- لو قد استوت قدماى من هذه المداحض لغيّرت اشياء. ( اگر پاهايم از اين لغزشگاهها ( فتنه‏ها و آشوبها ) رها شود و بايستد ، اشيائى را تغيير خواهم داد ) . شماره 272 كلمات قصار
برگرفته از کتاب شرح نهج البلاغه علامه جعفری خطبه37
موضوع قفل شده است