پاسخ به مقاله «جنگ جمل» نوشته شده توسط سایت های اهل سنت

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پاسخ به مقاله «جنگ جمل» نوشته شده توسط سایت های اهل سنت



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم



السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

==============================================

باسمه تعالی


در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم

چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com

نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان

"نگاهی به جنگ جمل" را نقد علمی کنیم .

متن مقاله مزبور بدین شرح است:

نقل قول:

نقل قول:
جنگ جمل در ماه جمادى الأخرى سال ۳۶ هجری واقع شد. در یک جانب از این جنگ حضرت علی رضی الله عنه، و در جانب دیگر أم المؤمنین حضرت عایشه رضی الله عنه و به همراهی او حضرت طلحه و حضرت زبیر رضی الله عنهما ـ که از عشره‌ی مبشره‌اند ـ قرار گرفته بودند. هر دو فریق از بزرگان صحابه رضی الله عنهم هستند؛ اما این جنگ بنا به حیله‌سازی چند نفر مفسد به صورت اشتباهی رخ داد و در میانِ ایشان نه رنجشی وجود داشت و نه می‌خواستند که با هم جنگ کنند.
مفسدوں کی فتنہ پردازی ہوئی /٭/ باعث خونریزی جنگ جمل
ورنہ شیر حق سے طلحه و زبیر /٭/ چاہتے ہرگز نه تھے جنگ و جدل
ترجمه:
فتنه پردازی چند مفسد شده /٭/ باعث خون‌ریزی جنگ جمل
ورنه با شیر خدا طلحه و زبیر /٭/ کی همی خواستند کنند جنگ و جدل
در حکایت این جنگ نیرنگ‌سازی‌های زیادی به کار رفته و دروغ‌های فراوانی با آن آمیخته شده است؛ اصل واقعه به حواله‌ی تاریخ قرطبی از این قرار است:
حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما وقتی که با اکراه شورشیان بر دست مبارک حضرت علی رضی الله عنه بیعت کردند، فوراً از مدینه حرکت کردند. أم المؤمنین حضرت عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها در آن سال به حج تشریف برده بود و تا آن زمان در مکه سکونت داشت. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما پیش وی رفته، تمام سرگذشت را به عرض وی رسانیدند که حضرت عثمان رضی الله عنه شهید شد و شورشیان مردم را به زور به بیعت با حضرت علی رضی الله عنه وادار کرده‌اند و این وقت در مدینه فتنه‌ی سختی برپا است؛ شما أم المؤمنین هستید و ما در پناه شما مأمون خواهیم ماند و شما سعی کنید که فتنه به نحوی دفع گردد؛ زیرا حضرت علی رضی الله عنه مصلحت را در این می‌داند که اکنون نسبت به قصاص قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه سکوت اختیار شود، حال آن‌که از این سکوت، نیروی شورشیان بیش‌تر می‌شود. حضرت عایشه رضی الله عنها از شرکت در مشاجرات انکار ورزید؛ حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما از قرآن پاک آیاتی تلاوت کردند که در آن دستور اصلاح بین مسلمانان داده شده، بالأخره حضرت عایشه رضی الله عنها با ایشان هم‌نظر شد و بر این امر اتفاق کردند که تا مادامی که نیروی شورشیان کم نگشته، نباید به مدینه برویم؛ بلکه بیرون از سرزمین عرب، در گوشه‌ای عافیت اختیار می‌کنیم و با تدبیری حضرت علی رضی الله عنه را از گروه مفسدان جدا کرده، با خود همراه می‌کنیم، آن‌گاه مشکل حل خواهد شد؛ قصاص حضرت عثمان رضی الله عنه هم گرفته می‌شود و مفسدان گوش‌مالی داده می‌شوند؛ چنان‌که طبق این مشورت ایشان عازم بصره شدند.
مفسدان این واقعه را با حیله‌گری عجیبی برای حضرت علی رضی الله عنه بیان کردند و به او این طور فهماندند که آن‌ها می‌خواهند تو را از خلافت عزل کنند و نگذاشتند که حضرت علی رضی الله عنه از اصل نیت آن‌ها با خبر شود؛ لذا حضرت علی رضی الله عنه هم به سوی بصره روانه شد.
حضرات حسن و حسین، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم با این لشکرکشی مخالف بودند؛ اما رأی ایشان مورد قبول واقع نشد.
وقتی که لشکر حضرت علی رضی الله عنه به نزدیکی بصره رسید، آن جناب، حضرت قعقاع رضی الله عنه، صحابی پیامبر صلى الله علیه وسلم را به عنوان قاصد نزد حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما فرستاد.
حضرت قعقاع رضی الله عنه اوّلاً با أم المؤمنین رضی الله عنها ملاقات کرد؛ ایشان صراحتاً جواب داد که مقصود من فقط اصلاح است که به یک نحوی این فتنه و فساد مرتفع گردد و امنیت برقرار شود.
باز حضرت قعقاع رضی الله عنه با حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نمود و پرسید: شما چه صورتی را برای اصلاح تجویز کرده‌اید؟
هر دو گفتند: بدون قصاص از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه راهی دیگر برای امنیت متصور نیست.
حضرت قعقاع رضی الله عنه گفت: حصول این مقصود بدون از اتفاق تمام مسلمانان امکان پذیر نیست؛ لذا باید شما با حضرت علی رضی الله عنه بپیوندید و با هم متفق شده و برای آن تدبیری در نظر بگیرید.
این رأی مورد پسند حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما قرار گرفت. حضرت قعقاع رضی الله عنه بشارت صلح را به محضر حضرت علی رضی الله عنه آورد و ایشان بسیار خوش‌حال شد و تا سه روز بین آن‌ها تبادل نامه و پیام جاری بود. روز سوم به وقت شام چنین برنامه‌ریزی شد که فردا صبح حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما با حضرت علی رضی الله عنه طوری ملاقات نمایند که کسی از شورشیان در جلسه حاضر نباشد.
این امر برای شورشیان سخت ناگوار گذشت؛ زیرا می‌دانستند که هر گاه حضرت علی رضی الله عنه به تنهایی با طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نماید، از توان ما خارج خواهد شد؛ لذا آنان در فکر افتادند تا به یک صورتی صلح را به هم بزنند و نگذارند ملاقات صورت گیرد!
منافق مشهور، عبدالله بن سبا، مؤسس مذهب روافض در رأس مفسدان بود و رأی داد که شما امشب جنگ را آغاز کنید و بعداً به اطلاع حضرت علی رضی الله عنه برسانید که طرف مقابل غدر کرده و به جنگ پرداخته است؛ چنان‌که همین طور واقع شد.
شورشیانِ مفسد در آخر شب خودسرانه جنگ را آغاز کردند و از جانب دیگر به آنان جواب داده شد و در لشکر حضرت علی رضی الله عنه فریاد برآوردند که طلحه و زبیر رضی الله عنهما عهدشکنی کرده‌اند و در آن طرف این صدا در هم پیچید که علی رضی الله عنه عهدشکنی کرده است.
هدف این‌که با این توطئه‌ معرکه‌ی بزرگی به پا شد و از دو طرف سیزده‌هزار مسلمان کشته شد. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما هم در این جنگ شهید شدند؛ «إِنَّا لِلّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رٰجِعُونَ».
حضرت طلحه رضی الله عنه در میدان جنگ شهید شد، اما حضرت زبیر رضی الله عنه از جنگ کناره گرفت و هنگامِ برگشت ابن جرموز در راه او را شهید کرده و به امید انعام نزد حضرت علی رضی الله عنه آمد و گفت: ای أمیرالمؤمنین! مژده باد که دشمنت را کشتم.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: چه کسی را؟
گفت: زبیر را.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من تو را به جهنم مژده می‌دهم!
ابن جرموز گفت: انعام عجیبی دادی!
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من چه‌كار کنم در حالی كه رسول خدا صلى الله علیه وسلم به من فرموده است:
ـ «یَا عَلِیُّ! بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِیَّةَ بِالنَّارِ»؛ ای علی! قاتل پسر صفیه را به دوزخ بشارت بده.
و حضرت زبیر رضی الله عنه پسر صفیه، عمه‌ی پیامبر صلى الله علیه وسلم بود.
ابن جرموز با شنیدن این بشارت خودکشی کرد. حضرت علی رضی الله عنه با دیدن این صحنه با آواز بلند تکبیر گفت و فرمود: ببینید گفته‌ي رسول خدا صلى الله علیه وسلم چگونه راست در آمد![۱]
پس از پایان جنگ، حضرت علی، امام حسن و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم جهت مشاهده‌ی اجساد مقتولین به میدان جنگ تشریف بردند؛ بر یکی که رسیدند، حضرت امام حسن رضی الله عنه آواز داد: یَا أَبَتِ! وَاللهِ فَرْخُ قُرَیْش؛ ای پدر! قسم به خدا نوجوانی از قریش این‌جا افتاده است.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: کیست؟
او گفت: محمّد بن طلحه رضی الله عنهما.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: «وَاللهِ کانَ شَاباً صَالِحاً»؛ به خدا قسم نوجوان نیکوکاری بود.[۲]
باز گذر حضرت علی رضی الله عنه بر جسد حضرت طلحه رضی الله عنه افتاد؛ آن را دیده و نشست و فرمود: ابومحمّد این‌جا به این حال افتاده است! و فرمود: کاش من بیست سال قبل می‌مردم! و دست حضرت طلحه رضی الله عنه را گرفته و بار بار بوسه می‌داد و می‌فرمود: این همان دستی است که از رسول خدا صلى الله عليه وسلم مصایب را دفع کرده است.[۳]
وقتی که آخرین رمق حضرت طلحه رضی الله عنه رسیده بود، کسی [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسید: از کدام لشکری؟
گفت: از لشکر امیر المؤمنین رضی الله عنه.
حضرت طلحه رضی الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت کنم. و بیعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علی رضی الله عنه عرض کرد؛ حضرت علی رضی الله عنه تکبیر خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضی الله عنه را بدون بیعت با من به جنّت داخل گرداند.[۴]
از حضرت علی رضی الله عنه راجع به اهل جمل سؤال شد که آیا مشرک بودند؟
فرمود: نه؛ ایشان از شرک می‌رمیدند.
گفته شد: پس آیا منافق بودند؟
فرمود: نه؛ منافق خدا را بسیار کم یاد می‌کند.
باز پرسیده شد: آنان را چه قرار دهیم؟
فرمود: «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا»؛ آنان برادران ما بودند که بر ما بغاوت کردند [و امیدوارم من و آنان از گروهی باشیم که خداوند درباره‌ی آن‌ها فرموده است: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِیْنَ»؛ هر گونه غِلّ را از سینه‌ی آن‌ها می‌شوییم در حالی که همه برادراند و بر تخت‌های بهشت روبه‌روی یک‌دیگر قرار می‌گیرند.]
_________________________
[۱] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة.
[۲] تطهیر الجنان.
[۳] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة (۷/۴۲۸). در جنگ احد یک بار آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در ازدحام کفار واقع شد؛ در آن وقت به غیر از حضرت طلحه رضي الله عنه کسی دیگر نبود. از هر چهار طرف تیر می‌بارید و حضرت طلحه رضي الله عنه به وسیله‌ی سپر جلوی تیرها را می‌گرفت که ناگهان سپر از دستش افتاد. تصور کرد که اگر من سپر را بردارم تا آن وقت معلوم نیست که چند تیر به پیامبر صلى الله عليه وسلم اصابت کند؛ لذا به وسیله‌ی دست خود جلوی تیرها را می‌گرفت. در نتیجه دستش کاملاً شل شد که تا آخر عمر بی‌کار ماند. حضرت علی رضي الله عنه همین دست را بوسه می‌داد. (مؤلف)
[۴] إزالة الخفاء (۲/۲۸۰).
٭ سيرت خلفاي راشدين/ ترجمه مولانا حسین پور

بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.

بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.


حق برای نویسنده و منتشران این مقاله در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.




با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد عماد

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم




[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

[=arial black]==============================================

1.ادعا کردید که :

نقل قول:

نقل قول:
...شما أم المؤمنین هستید و ما در پناه شما مأمون خواهیم ماند و شما سعی کنید که فتنه به نحوی دفع گردد؛ زیرا حضرت علی رضی الله عنه مصلحت را در این می‌داند که اکنون نسبت به قصاص قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه سکوت اختیار شود، حال آن‌که از این سکوت، نیروی شورشیان بیش‌تر می‌شود.

طبق نوشته شما ام المومنین عایشه برای خاموش سازی فتنه آنهم به اصرار طلحه و زبیر انتخاب شده است

و شما در مقدمه مقاله خویش که در سایت شما نیز موجود است چنین نوشته اید که:

نقل قول:

نقل قول:
اما این جنگ بنا به حیله‌سازی چند نفر مفسد به صورت اشتباهی رخ داد و در میانِ ایشان نه رنجشی وجود داشت و نه می‌خواستند که با هم جنگ کنند.

چه طور است که ام المومنین عایشه نمی تواند چند مفسد را تشخیص دهد و در دام مفسدان افتاده و با امیر المومنین(ع) می جنگد؟

آیا درست است که فردی را انتخاب کنند که خود توانایی تشخیص مفسد از غیر مفسد را ندارد؟

آیا شیوه ام المومنین عایشه در حفظ وحدت بین مسلمین شورشیان را کم تر کرد یا باعث فتنه اکبر که همان جنگ جمل است شد؟
عالم بزرگ و نامی اهل سنت ؛ حاکم نيشابوري از انس بن مالک نقل مي‌کند که پيامبر اکرم (ص) به امير المؤمنين(ع) فرمود:

(( أنت تبين لأمتي ما اختلفوا فيه من بعدي. ))

تو بيانگر اختلافات امت هستي بعد از من؛ يعني تو هستي که براي امت من موارد اختلافي را تبيين مي‌کني.

المستدرك على الصحيحين، ج3، ص4620


حاکم نيشابوري نیز مي‌گويد:

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.

حديث صحيحي است و شرائط صحيح مسلم و بخاري را دارد.

بفرمائید که غير از امير المؤمنين(ع) ، آیا پيامبر(ص) براي احدي از صحابه چنين تعبيري داشته است؟

آیا برای ام المومنین عایشه چنین تعبیری موجود است؟

با توجه به این حدیث چرا در مقاله خود فرموده اید که :

نقل قول:

نقل قول:
مفسدان این واقعه را با حیله‌گری عجیبی برای حضرت علی رضی الله عنه بیان کردند و به او این طور فهماندند که آن‌ها می‌خواهند تو را از خلافت عزل کنند و نگذاشتند که حضرت علی رضی الله عنه از اصل نیت آن‌ها با خبر شود؛ لذا حضرت علی رضی الله عنه هم به سوی بصره روانه شد.

سخن نبی مکرم(ص) که چنین مفهومی را نمی رساند !

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم






[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

[=arial black]==============================================


2.ادعا کردید که :

نقل قول:
حضرت عایشه رضی الله عنها از شرکت در مشاجرات انکار ورزید؛ حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما از قرآن پاک آیاتی تلاوت کردند که در آن دستور اصلاح بین مسلمانان داده شده، بالأخره حضرت عایشه رضی الله عنها با ایشان هم‌نظر شد

جواب این قسمت از مقاله شما در بند نخست ذکر شد(رک: حدیثی که حاکم نیشابوری نقل نموده است).

اما توجه شما را به این روایت نیز جلب می کنم :

ابوبكرة مى‏گويد:

((لقد نفعنى اللّه بكلمة سمعتها من رسول اللّه صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏سلم ايام الجمل بعدما كدت أن الحق باصحاب الجمل فاقاتل معهم. قال: لما بلغ رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم أنّ اهل فارس قد ملكوا عليهم بنت كسرى قال: لن يفلح قوم ولو امرهم امرأة.))


صحيح بخارى، ج 6، ص 10، باب كتاب النبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏سلم إلى كسرى و قيصر، و ج 9، ص 70، كتاب الفتن باب بعد از باب الفتنة التى تموج... .
سنن ترمذي، ج 4، ص 457،

كتاب الفتن، باب 75، ح 2262

.

سنن نسائى، ج 8، ص 241،

كتاب آداب القضاء، باب 8، ح 5398

.


ترجمه:
در ايام جمل می ‏خواستم همراهان عايشه را يارى كنم ولى روايتى از رسول خدا صلی ‏الله ‏عليه ‏و‏آله به يادم آمد كه در آنجا از اين حديث سود بردم. وقتى به آن حضرت خبر دادند كه دختر كسرى در ايران زمام امور را به دست گرفت فرمود: گروهى كه فرمانده آنها زنى باشد هرگز رستگار نمی ‏شوند.

آرى ابوبكرة وقتى ديد كه رياست لشگر با عايشه است از تصميمش برگشت ،

لذا طبق ادعای شما که فرموده اید:

نقل قول:
.... حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما از قرآن پاک آیاتی تلاوت کردند....

پس نتیجه می گیریم که طلحه و زبير، كه همسران خود را در خانه نگه داشته و بى آنكه احترام رسول خدا صلی ‏الله ‏عليه ‏و‏آله را در نظر بگيرند، همسر او را سوار شتر كرده و با همراهى و رياست او به جنگ وصى رسول خدا صلی ‏الله ‏عليه ‏و‏آله رفتند.

با آنكه قبل از آن، هر دو آنها با امیرالمومنین(ع) بيعت كرده بودند، چه شد كه بيعت را شكستند؟

آيا از آن حضرت ستمى ديده بودند؟

او كه هميشه همراه قرآن بود.

آيا جز اين است كه طلحه و زبیر طالب رياست بودند و آن حضرت با شناختى كه از آن دو داشت تسليم خواسته بي موردشان نشد؟

مگر رسول خدا صلی ‏الله ‏عليه ‏و‏آله در غدير خم نفرمود:

خدايا! دوستدار على را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش؟

آيا می پنداريد كه دعاى آن حضرت به اجابت نرسيد؟

مگر عايشه در حجة الوداع و در غدير خم حضور نداشت؟

آيا به جنگ آن حضرت رفتن علامت دشمنى نيست؟

مگر صاحبان صحاح روايت نكرده‏اند كه رسول خدا صلی ‏الله ‏عليه ‏و‏آله به على عليه السلام فرمود:

"لا يحبك إلاّ مؤمن ولا يبغضك إلاّ منافق"

يعنى: جز مؤمن ترا دوست نمی ‏دارد و بغض و كينه تو جز در دل منافق نيست.

صحيح مسلم، ج 1، ص 86، كتاب الايمان، باب 33، ح 131.

سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42، مقدمه، ح 114.

سنن ترمذي، ج 5، ص 601، كتاب المناقب، باب 21، ح 3736.

سنن نسائى، ج 8، ص 120 و 122، كتاب الايمان وشرايعه، بابهاى 19 و 20، ح 5028 و 5032..

پس چه شد كه بغض آن حضرت آنچنان در دل عايشه ريشه دوانده بود كه جز با ريخته شدن خون آن بزرگوار آرامش نمی ‏يافت؟

مگر نمی دانست كه رسول خدا صلی ‏الله ‏عليه ‏و‏آله به على عليه ‏السلام فرمود:

"... وعدوك عدوى وعدوى عدو اللّه، والويل لمن أبغضك بعدى؟"


يعنى:... ودشمن تو دشمن من است واى بر حال كسى كه بعد از من بغض و كينه تو را در دل داشته باشد.


مستدرك حاكم، ج 3، ص 138، ح 4640.

آيا سفارش رسول خدا صلی ‏الله ‏عليه ‏و‏آله درباره اهل بيت علیهم السلام چه آنجا كه به دوستى آنها دستور داده و چه آنجا كه به تمسك به آنان و چه آنچه كه مسلم در صحيحش نقل كرده كه در غدير خم (كه عايشه در آنجا حاضر بود) پيامبر(ص) سه بار فرمود:

((أذكر كم اللّه في أهل بيتى ))

يعنى خدا را درباره اهل بيتم به ياد شما می ‏آورم.

ج 4 صحيح، ص 1873، كتاب فضائل الصحابة، باب 4، ح 36.

آیا درست است نتیجه این باشد که:

عايشه فرماندهى جنگى را عليه رئيس اهل بيت يعنى أمير المؤمنين عليه ‏السلام به دست بگيرد و امثال طلحه و زبير نيز او را همراهى كرده و عده زيادى از مسلمانان كشته شوند؟

چرااهل سنت -مخصوصا علماى قوم- اندكى نمی ‏انديشند؟

آيا اگر در قيامت رسول خدا صلی ‏الله ‏عليه ‏و‏آله از آنان بپرسد كه با اهل بيت من چه كرديد، می ‏توانند بگويند كه ما آنها را (و نيز دشمنانشان را) دوست داشتيم؟

و اگر بپرسد كه چرا از كسانى دفاع كرديد و مدح و ثناى آنان را گفتيد و دوستى آنها را برگزيديد كه با اهل بيتم دشمنى كرده و به جنگشان رفتند چه جوابى می ‏دهند؟

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم





[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

[=arial black]==============================================



3. ادعا کردید که :

نقل قول:
قصاص حضرت عثمان رضی الله عنه هم گرفته می‌شود و مفسدان گوش‌مالی داده می‌شوند؛ چنان‌که طبق این مشورت ایشان عازم بصره شدند

سوالی که از محضر شما دارم این است که چه کسانی در قتل عثمان نقش داشتند؟

در تاريخ يعقوبي، جلد2، صفحه175 صراحت دارد:

و كان أكثر من يؤلب عليه طلحة و الزبير و عائشة.

کساني که مردم را عليه عثمان، تحريک مي‌کردند، طلحه و زبير و عايشه بودند.

پس چرا فرموده اید:

نقل قول:
که حضرت عثمان رضی الله عنه شهید شد و شورشیان مردم را به زور به بیعت با حضرت علی رضی الله عنه وادار کرده‌اند و این وقت در مدینه فتنه‌ی سختی برپا است؛ شما أم المؤمنین هستید و ما در پناه شما مأمون خواهیم ماند و شما سعی کنید که فتنه به نحوی دفع گردد؛

فتنه را چه کسانی برپا کردند؟

حال خود این افراد خواهان دفع فتنه بودند؟

آقاي ابن حجر عسقلاني نقل مي‌کند از مطرّف بن عبد الله و مي‌گويد:

قلنا للزبير يعني في قصة الجمل: يا أبا عبد الله! ما جاء بكم ضيعتم الخليفة الذي قتل يعني عثمان بالمدينة ثم جئتم تطلبون بدمه يعني بالبصرة؟ فقال الزبير: أنا قرأنا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم: «و اتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة» لم نكن نحسب أنا أهلها حتى وقعت منا حيث وقعت.

چه چيزي باعث شد که شما خليفه مسلمين ـ عثمان ـ را اين‌چنين ضايع کرديد و او را کشتيد و سپس به بصره آمده‌ايد و خون‌خواه او هستيد؟! زبير گفت: ما اين آيه را در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم مي‌خوانديم که قرآن مي‌فرمايد: «بترسيد از فتنه‌اي که همه‌گير است و مخصوص ستمگران نيست» و باور نمي‌کرديم که ما اهل اين آيه هستيم تا اين که اين قضيه عثمان پيش آمد و قتل عثمان اتفاق افتاد و متوجه شديم که مشمول اين آيه شريفه هستيم.

فتح الباري لإبن حجر، ج13، ص2

تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص504

مسند احمد، ج1، ص165

تفسير ابن كثير، ج2، ص311

شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص274

الدر المنثور للسيوطي، ج3، ص177

إمتاع الأسماع للمقريزي، ج13، ص222

فتح القدير للشوكاني، ج2، ص300


هم چنین در کتاب الفتوح ابن أعثم آمده است:

و أقبل طلحة و الزبير حتى دخلا على عثمان، ثم تقدم إليه الزبير ... ، قال الزبير: فلم استعملت الوليد بن عقبة على الكوفة؟ قال عثمان: استعملته كما استعمل عمر بن الخطاب عمرو بن العاص والمغيرة بن شعبة ، ... ، قال: فلم تشتم أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم و لست بخير منهم؟ قال عثمان: أما أنت فلست أشتمك و من شتمته فما كان به عجز عن شتمي، فقال: مالك و لعبد الله بن مسعود هجرت قراءته و أمرت بدوس بطنه، ... ، فما لك و لعمار بن ياسر أمرت بدوس بطنه حتى أصابه الفتق؟ ... ، فما لك و لأبي ذر حبيب رسول الله صلى الله عليه و سلم، سيرته حتى مات غريبا طريدا؟ ... فقال الزبير: يا عثمان! إن هذه الاحداث التي عددتها عليك هي أقل أحداثك و لو شئت أن أرد عليك جميع ما تحتج به لفعلت و أراك تقرأ صحيفتك من حيث تريد و أخاف عليك يوما له ما بعده من الأيام.


طلحه و زبير وارد خانه عثمان شدند و شروع کردند به اعتراض به عثمان ... ، زبير به عثمان گفت: چرا وليد بن عقبه ـ فاسد و شارب الخمر ـ را والي کوفه کردي؟ عثمان گفت: عمر بن خطاب هم عمرو بن عاص و مغيرة بن شعبة را والي کرده بود.
زبير گفت: چرا صحابه پيامبر صلي الله عليه و سلم را ناسزا مي‌گويي و حال آنکه تو بهتر از آنان نيستي؟
عثمان گفت: من که تو را ناسزا نمي‌گويم و هر کس را که ناسزا مي‌دهم، استحقاق بالاتر از ناسزاي مرا هم دارد. زبير گفت: به چه مجوّزي دستور دادي که عبد الله بن مسعود را در جامعه منزوي کردند و مردم از قرائت عبد الله بن مسعود ممانعت شدند و دستور دادي که با لگد بر شکم او بکوبند؟ چرا دستور دادي که لگد بر شکم عمار بن ياسر زدند و در شکمش، فتق ايجاد شد؟ ... ، چرا دستور دادي که ابوذر، حبيب پيامبر صلي الله عليه و سلم را تبعيد کردي و در غربت، غريبانه جان داد؟
زبير گفت: اي عثمان‌! اين بدعت‌ها و خيانت‌هايي که شمردم، کمترين بدعت‌هاي توست. اگر بخواهم، موارد زيادي از کارهاي خلاف تو را بيان مي‌کنم. پرونده‌ات را بازخواني کن. مي‌ترسم فردايي برسد که ديگر در آن فردا، نتواني هيچ عکس‌العملي از خودت نشان بدهي.

كتاب الفتوح لإبن أعثم الكوفي، ج2، ص393

خود آقايان اهل سنت صراحت دارند که قاتلين عثمان، جز صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، کسان ديگري نبودند.

طبری می نویسد:

كتب أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم بعضهم إلى بعض أن اقدموا، فإن كنتم تريدون الجهاد فعندنا الجهاد.

صحابه‌اي که در مدينه بودند، نامه نوشتند به صحابه‌اي که در خارج از مدينه بودند و گفتند: اگر به دنبال جهاد هستيد، برگرديد به مدينه و ما در مدينه جهاد داريم و خليفه پيامبر از دين خارج شده و بدعت ايجاد کرده و دين پيامبر را از بيان برده و بياييد براي نجات دين پيامبر، با عثمان مقاتله و جهاد کنيد.


تاريخ طبري، ج3، ص376

أسد الغابة لإبن الأثير، ج3، ص309

طبقات لإبن سعد، ج3، ص71

می توانید سند این گفته خویش را نیز بیاورید:

نقل قول:
شورشیان مردم را به زور به بیعت با حضرت علی رضی الله عنه وادار کرده‌اند

متن عربی و آدرس.

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم





[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

[=arial black]==============================================

4. مدعی شدید که :

نقل قول:

نقل قول:
مفسدان این واقعه را با حیله‌گری عجیبی برای حضرت علی رضی الله عنه بیان کردند و به او این طور فهماندند که آن‌ها می‌خواهند تو را از خلافت عزل کنند و نگذاشتند که حضرت علی رضی الله عنه از اصل نیت آن‌ها با خبر شود؛ لذا حضرت علی رضی الله عنه هم به سوی بصره روانه شد.

آن مفسدان را نام برید؟

می توانید سند این گفته خود را از منابع بیرون کشید(متن عربی....آدرس دقیق)؟

پس به گفته شما امام علی علیه السلام حب ریاست داشت؟ نعوذ بالله......مگر این علی (ع) نبود وقتی حقش را غصب کردند سالها سکوت کرد؟

شما که مدعی شده اید که مفسدان نگذاشته اند امیرالمومنین علی علیه السلام از نیت آنها خبردارد شود یعنی حضرت را فریب دادند؟

نعوذ بالله.... عالم ترین فرد به سنت پیامبر(ص) را هم فریب دادند؟

دیگر چه کسی هست که عالم اسلام باشد؟

مگر نبی مکرم اسلام(ص) نمی فرمایند که:

انا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا .

من شهر علم هستم و علي بن ابي طالب علیه السلام هم در آن شهر است.

فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهِ من بَابِهِ.

هر کس دنبال علم مي‌گردد بايد از در وارد شود.

المعجم الكبير، ج11، ص65

اسد الغابة ابن اثير جزري، ج 4، ص 22

حاکم نيشابوري هم مي‌گويد:

ولهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح.
المستدرك على الصحيحين، ج3، ص137

از طرف ديگر ابن عباس مي‌گويد:

لقد أُعطي عليّ تسعة أَعشار العلم ، وأَيم الله لقد شاركهم في العشر العاشر.

امير المؤمنين سلام اله عليه 90 درصد علم را داراست و ويژه خود اوست؛ يعني 90 درصد علوم اسلامي منحصراً در اختيار علي بن ابي طالب علیه السلام است و 10 در صد را ديگران دارند که در آن هم باز علي بن ابي طالب علیه السلام سهيم است.

اسد الغابة، ج4، ص109

الاستيعاب، ج3، ص1104

و همچنين عبد الملک بن سليمان مي‌گويد: به عطا (از فقهاي به نام اهل سنت) گفتم:

أَكان في أَصحاب محمد أَعلم من علي؟

آيا در ميان اصحاب پيامبر اعلم تر از حضرت علي(ع) است؟

قال: لا ، والله لا أَعلمه.

به خدا سوگند من اعلم از حضرت علي(ع) را نمي شناسم.

الاستيعاب، ج3، ص1104

بخاري در تاريخش از جهدب تيمي نقل مي‌کند که مي‌گويد:

قال لنا علي حدثنا يحيى بن اليمان عن سفيان عن جحدب التيمي قال سمعت عطاء قالت عائشة علي أعلم الناس بالسنة.

التاريخ الكبير، ج2، ص255

مگر همین ام المومنین عایشه نیست که می گوید عالم ترین انسان ها حضرت علی بن ابی طالب(ع) است؟

5. مدعی شدید که :

نقل قول:
حضرات حسن و حسین، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم با این لشکرکشی مخالف بودند؛ اما رأی ایشان مورد قبول واقع نشد

لطفا سند این گفته خود را از منابع ارائه دهید(متن عربی و آدرس ).

هم چنین مدعی شده اید که:

نقل قول:
حضرت قعقاع رضی الله عنه اوّلاً با أم المؤمنین رضی الله عنها ملاقات کرد؛ ایشان صراحتاً جواب داد که مقصود من فقط اصلاح است که به یک نحوی این فتنه و فساد مرتفع گردد و امنیت برقرار شود.

می شود بفرمائید که چرا رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) دستور داد با عائشه بجنگند؟

روايات متعددى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام و ياران آن حضرت دستور داده است كه با عائشه و دارد دسته او و همچنين معاويه و خوارج بجنگند.

ابن عبد البر قرطبى در اين باره مى‌نويسد:

ولهذه الأخبار طرق صحاح قد ذكرناها فِى موضعها.

وروى من حديث على، ومن حديث ابْن مَسْعُود، ومن حديث أَبِى أَيُّوب الأَنْصَارِيّ: أَنَّهُ أمر بقتال الناكثين، والقاسطين، والمارقين.

وروى عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: مَا وجدت إلا القتال أو الكفر بما أنزل الله، يَعْنِي: والله أعلم قوله تعالى: «وَجَاهِدُوا فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ».

و براى اين احاديث طرق وسندهاى صحيح است که ما در جاى خود آن را آورديم واز حديث على (عليه السلام)و از حديث ابن مسعود واز حديث أبوأيوب الأنصارى، روايت شده است که آن حضرت مأمور شده است به جنگ نمودن با ناكثين وقاسطين ومارقين.

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: من بين جنگ با آن‌ها و كفر به آن چه كه خداوند نازل كرده، مخير بودم. منظور آن حضرت اين آيه قرآن بود كه «در راه خداوند آن گونه كه شايسته است، جهاد كنيد».

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

سؤال اين جا است كه اگر قصد عائشه از به راه اندازى فتنه جمل، اصلاح بين امت بود:

چرا رسول خدا صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام و ساير اصحاب آن حضرت، دستور داده است كه با عائشه و سپاهيان او بجنگند؟

آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله به جاى امر به معروف، امر به منكر كرده است؟

براى اطلاع بيشتر در اين زمينه به آدرس ذيل مراجعه فرماييد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15305

پس ترديدى نيست كه قصد عائشه از به راه انداختن جنگ جمل و كشتن هزاران مسلمانان، اصلاح امت اسلام نبوده است.

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم





[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

[=arial black]==============================================


6. مدعی شدید که :

نقل قول:

باز حضرت قعقاع رضی الله عنه با حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نمود و پرسید: شما چه صورتی را برای اصلاح تجویز کرده‌اید؟
هر دو گفتند: بدون قصاص از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه راهی دیگر برای امنیت متصور نیست.
حضرت قعقاع رضی الله عنه گفت: حصول این مقصود بدون از اتفاق تمام مسلمانان امکان پذیر نیست؛ لذا باید شما با حضرت علی رضی الله عنه بپیوندید و با هم متفق شده و برای آن تدبیری در نظر بگیرید.
این رأی مورد پسند حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما قرار گرفت. حضرت قعقاع رضی الله عنه بشارت صلح را به محضر حضرت علی رضی الله عنه آورد و ایشان بسیار خوش‌حال شد و تا سه روز بین آن‌ها تبادل نامه و پیام جاری بود. روز سوم به وقت شام چنین برنامه‌ریزی شد که فردا صبح حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما با حضرت علی رضی الله عنه طوری ملاقات نمایند که کسی از شورشیان در جلسه حاضر نباشد.
این امر برای شورشیان سخت ناگوار گذشت؛ زیرا می‌دانستند که هر گاه حضرت علی رضی الله عنه به تنهایی با طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نماید، از توان ما خارج خواهد شد؛ لذا آنان در فکر افتادند تا به یک صورتی صلح را به هم بزنند و نگذارند ملاقات صورت گیرد!
منافق مشهور، عبدالله بن سبا، در رأس مفسدان بود و رأی داد که شما امشب جنگ را آغاز کنید و بعداً به اطلاع حضرت علی رضی الله عنه برسانید که طرف مقابل غدر کرده و به جنگ پرداخته است؛ چنان‌که همین طور واقع شد.
شورشیانِ مفسد در آخر شب خودسرانه جنگ را آغاز کردند و از جانب دیگر به آنان جواب داده شد و در لشکر حضرت علی رضی الله عنه فریاد برآوردند که طلحه و زبیر رضی الله عنهما عهدشکنی کرده‌اند و در آن طرف این صدا در هم پیچید که علی رضی الله عنه عهدشکنی کرده است.
هدف این‌که با این توطئه‌ معرکه‌ی بزرگی به پا شد و از دو طرف سیزده‌هزار مسلمان کشته شد. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما هم در این جنگ شهید شدند؛ «إِنَّا لِلّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رٰجِعُونَ

پس به گفته شما منافق در لشگر یان امام علی علیه السلام بوده است. در حالی که در بند قبلی اثبات کردیم طبق دستور نبی مکرم اسلام (ص) امیرالمومنین(ع) مامور به جنگ با منافقین بوده است و آنها همان ناکثین و قاسطین ومارقین بوده اند .

واقعا آغازگر فتنه چه كسي بود؟

شما ادعا می کنید كه عائشه، طلحه و زبير نقشى در آغاز جنگ جمل نداشتند؛ بلكه عبد الله بن سبأ و دار ودسته او بودند كه با استفاده از تاريكى شب به لشكر عائشه حمله كردند و آتش جنگ را برافروختند.

جدايى از اين كه اصل وجود عبد الله بن سبأ و نقش او در جنگ جمل و... ثابت شده نيست و هيچ روايت صحيح السندى در كتاب‌هاى شيعه و سنى براى اثبات اين قضيه وجود ندارد، ادعاى شما دوستان با مداركى كه در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد، در تضاد است.

افسانه عبد الله بن سبأ ساخته و پرداخته شخصى به نام سيف بن عمر است و نشأت گرفته از تخيلات او است كه بزرگان اهل سنت اين شخص را زنديق و كافر خوانده و به شدت تضعيف كرده‌اند؛
اما با اين حال شما براى اثبات افسانه عبد الله بن سبأ يهودى به سخنان اين زنديق اعتماد مى‌كنید و عقائد خود را بر اساس گفته‌هاى او پايه ريزى مى‌نمايید؟!

طبق آن چه كه علماى اهل سنت نوشته‌‌اند، پيروان جمل، پيش از ورود اميرمؤمنان عليه السلام به بصره، تعداد زيادى از ياران آن حضرت را به شهادت رساندند، شهر بصره را تصرف و بيت المال مسلمين را غارت كردند.

وقتى اميرمؤمنان عليه السلام از اين قضيه آگاه شدند، تصميم جدى گرفتند كه فتنه‌گران را سرجاى خود نشانده و انتقام ياران شهيدش را از پيروان جمل بگيرد.

ابن قتيبه دينورى در كتاب المعارف در باره اتفاقات جنگ جمل مى‌نويسد:

((وهموا بالشام لمكان معاوية بها فصرفهم عبدالله بن عامر عن ذلك إلى البصرة فتوجهوا إليها فأخذوا عثمان بن حنيف عامل على بها فحبسوه وقتلوا خمسين رجلا كانوا معه على بيت المال وغير ذلك من أعماله وأحدثوا أحداثا فلما بلغ عليا سيرهم خرج مبادرا إليهم واستنجد أهل الكوفة ثم سار بهم إلى البصرة وهم بضعة عشر ألفا.))

(فتنه‌گران جمل ) به خاطر موقعيتى كه معاويه داشت، قصد شام كردند؛ اما عبد الله بن عامر آن‌ها را به طرف بصره منصرف كرد؛ وقتى به آن جا رسيدند، عثمان بن حنيف، عامل على عليه السلام را دستگير و زندانى كردند، پنجاه نفر از افرادى كه مأمور بيت المال بودند و همچنين تعداد ديگر از كارگزاران آن حضرت را كشتند و كارهاى ناشايستى انجام دادند.
وقتى خبر به على عليه السلام رسيد، براى جنگ با آن‌ها خارج شد و از مردم كوفه كمك خواست؛ سپس به همراه آن‌ها به سوى بصره رفت؛ در حالى بيش از ده هزار نفر بودند.

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاى276هـ)، المعارف، ج1، ص208، تحقيق: دكتور ثروت عكاشة، ناشر: دار المعارف - القاهرة.

بلاذرى در انساب الأشراف داستان آغاز جنگ جمل در بصره را اين گونه تعريف مى‌كند:

((وأتي بعائشة على جملها في هودجها فقالت: صه صه، فخطبت بلسان ذلق وصوت جهوري، فأسكت لها الناس فقالت: إن عثمان خليفتكم قتل مظلوماً بعد أن تاب إلى ربه وخرج من ذنبه، والله ما بلغ من فعله ما يستحل به دمه، فينبغي في الحق أن يؤخذ قتلته فيقتلوا به ويجعل الأمر شورى.
فقال قائلون: صدقت. وقال آخرون: كذبت حتى تضاربوا بالنعال وتمايزوا فصاروا فرقتين: فرقة مع عائشة وأصحابها، وفرقة مع ابن حنيف، وكان على خيل ابن حنيف حكيم بن جبلة فجعل يحمل ويقول:
خيلي إليّ أنها قريش... ليردينها نعيمها والطيش.
وتأهبوا للقتال فانتهوا إلى الزابوقة، وأصبح عثمان بن حنيف فزحف إليهم فقاتلهم أشد قتال، فكثرت بينهم القتلى وفشت فيهم الجراح.
ثم إن الناس تداعوا إلى الصلح فكتبوا بينهم كتاباً بالموادعة إلى قدوم علي على أن لا يعرض بعضهم لبعض في سوق ولا مشرعة، وان لعثمان بن حنيف دار الامارة وبيت المال والمسجد، وأن طلحة والزبير ينزلان ومن معهما حيث شاؤوا، ثم انصرف الناس وألقوا السلاح.
وتناظر طلحة والزبير فقال طلحة: والله لئن قدم علي البصرة ليأخذن بأعناقنا، فعزما على تبييت ابن حنيف وهو لا يشعر، وواطآ أصحابهما على ذلك؛ حتى إذا كانت ليلة ريح وظلمة جاؤوا إلى ابن حنيف وهو يصلي بالناس العشاء الآخرة فأخذوه وأمروا به فوطئ وطئاً شديداً، ونتفوا لحيته وشاربيه فقال لهما: إن سهلاً حي بالمدينة والله لئن شاكني شوكة ليضعن السيف في بني أبيكما. يخاطب بذلك طلحة والزبير فكفا عنه وحبساه.
وبعثا عبد الله بن الزبير في جماعة إلى بيت المال وعليه قوم من السبايجة يكونون أربعين، ويقال: أربعمائة فامتنعوا من تسليمه دون قدوم علي، فقتلوهم ورئيسهم أبا سلمة الزطي وكان عبداً صالحاً.))

عائشه، داخل هودجى كه بر روى شتر گذاشته شده بود، آمد و گفت: ساكت باشيد ساكت باشيد. پس خطبه‌اى خواند با زبان تيز و صداى بلند؛ پس مردم به خاطر او ساكت شدند، عائشه گفت: خليفه شما عثمان، پس از آن كه توبه كرد و از گناهش خارج شد، مظلومانه كشته شد، به خدا سوگند او كارش به جايى نرسيده بود كه خونش حلال باشد؛ پس حقيقتا شايسته است كه قاتلان او دستگير شده و كشته شوند و حكومت به شورا واگذار شود.

برخى گفتند كه راست گفتى و تعداد ديگر گفتند كه دروغ مى‌گويى؛ تا جائى كه همديگر را با كفش زدند و در برابر همديگر موضع گرفتند و دو فرقه شدند: گروهى طرفدار عائشه و يارانش و گروهى با پسر حنيف. حكيم بن جبله فرمانده لشكر پسر حنيف بود، حمله مى‌كرد و مى‌گفت: لشكريان من به سوى من آييد كه آن‌ها از قريش‌اند...

آن روز پراكنده شده تا به منطقه زابوقه رسيدند. فرادى آن روز عثمان بن حنيف خود را به آن‌ها رساند و با آنان جنگ شديدى كرد؛ كشته‌ها در ميان آن‌ها زياد و زخمى‌هاى فراوانى بر جاى ماند.

سپس مردم به صلح دعوت شدند؛ پس بين آن‌ها صلح نامه‌اى نگاشته شد كه تا آمدن على عليه السلام به يكديگر كارى نداشته باشند؛ چه در بازارها و چه در راه‌ها و نيز تصميم گرفتند كه دار الإمارة، بيت المال و مسجد از آنِ عثمان بن حنيف باشد و طلحه و زبير و همراهان آن‌ها هر جا كه خواستند ساكن شوند؛ سپس مردم برگشتند و اسلحه خود را كنار گذاشتند.

طلحه و زبير با همديگر مذاكره كردند، طلحه گفت: اگر على عليه السلام وارد بصره شود، گردن ما را خواهد گرفت؛ پس تصميم گرفتند كه شب را پيش عثمان بن حنيف بمانند؛ در حالى كه او از چيزى خبر نداشت. آن دو با اصحاب خود قرار گذاشتند كه وقتى شب تاريك شد، به عثمان بن حنيف در حال نماز عشاء حمله و او را دستگير كنند؛ پس اين كار را انجام دادند و عثمان بن حنيف را به شدت كتك زدند و ريش و سبيل او را كندند. عثمان بن حنيف به طلحه و زبير گفت كه سهل (برادر عثمان بن حنيف) در مدينه است، به خدا سوگند اگر قدرتى پيدا كنم، شمشير را بر گردن فرزندان پدر شما خواهم گذاشت. پس طلحه و زبير از او دست كشيده و زندانيش كردند.

طلحه و زبير، عبد الله بن زبير را به همراه گروهى به سوى بيت المال فرستادند، در حالى كه نگهبان بيت المال گروهى از مردم سبايجه بودند كه چهل نفر مى‌شدند. گفته شده كه آن‌ها چهار صد نفر بودند؛ پس از تسليم بيت المال تا آمدن على عليه السلام خوددارى كردند؛ در نتيجه همه آن‌ها را كشتند. رئيس نگهبانان بيت المال، اباسلمه زطى، بنده صالحى بود.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص369، طبق برنامه الجامع الكبير.

طبق اين روايت، عائشه در سخنرانى خود،

اولا هدف از قيام را كشتن قاتلان عثمان و قرار دادن خلافت در شورا بيان مى‌كند.

يعنى عائشه، مشروعيت خلافت اميرمؤمنان عليه السلام را قبول نداشت و گرفتن خون عثمان را بهانه‌اى براى براندازى حكومت اميرمؤمنان عليه السلام قرار داده بود تا دوباره شورايى تشكيل شود و كسى ديگرى را براى خلافت انتخاب نمايند.

و این در حالی است که شما در مقاله خود عایشه را فردی صلح طلب نامیدید که برای رفع اختلاف به او مراجعت شده است.

و این در حالی که است که شما علت جنگ جمل را مفسدین می دانید!

و این در حالی است که شما نعوذ بالله علت جنگ جمل را عدم توانایی امیرالمومنین(ع) در شناسایی مفسدین می دانید!

ثانیا:
همچنين طبق اين روايت، طلحه و زبير پيش از آمدن اميرمؤمنان عليه السلام و بر خلاف توافق‌نامه‌اى كه امضا كرده بودند، به عثمان بن حنيف نيرنگ زده و به پيمان خود خيانت كردند. پس از آن كه توافق كردند، تا آمدن اميرمؤمنان عليه السلام دست از جنگ بكشند و منتظر بمانند، شبانه به عبد الله بن زبير دستور دادند كه به قصر حاكم بصره حمله نموده و محافظان بيت المال را به شهادت برسانند.

آن‌ها پس از كشتن محافظان بيت المال، عثمان بن حنيف را دستگير كرده، به شدت او را كتك زدند و حتى تمام موهاى سر و صورت او را كندند.
ابن عبد البر نيز در كتاب الإستيعاب، وقايع جنگ جمل را اين گونه تعريف مى‌كند:
((ولما قدم الزبير وطلحة وعائشة البصرة وعليها عثمان بن حنيف واليا لعلي رضي الله عنه بعث عثمان بن حنيف حكيم بن جبلة العبدي في سبعمائة من عبد القيس وبكر بن وائل فلقى طلحة والزبير بالزابوقة قرب البصرة فقاتلهم قتالا شديدا فقتل رحمه الله قتله رجل من بني حدان.
هذه رواية في قتل حكيم بن جبله وقد روى انه لما غدر ابن الزبير بعثمان بن حنيف بعد الصلح الذي كان عقده عثمان بن حنيف مع طلحة والزبير اتاه ابن الزبير ليلا في القصر فقتل نحو اربعين رجلا من الزط على باب القصر وفتح بيت المال واخذ عثمان بن حنيف فصنع به ما قد ذكرته في غير هذا الموضع وذلك قبل قدوم على رضي الله عنه فبلغ ما صنع ابن الزبير بعثمان بن حنيف حكيم بن جبلة فخرج في سبعمائة من ربيعه فقاتلهم حتى اخرجهم من القصر ثم كروا عليه فقاتلهم حتى قطعت رجله ثم قاتل ورجله مقطوعة حتى ضربه سحيم الحداني العنق فقطع عنقه واستدار راسه في جلده عنه حتى سقط وجهه على قفاه.))

وقتى طلحه و زبير و عائشه وارد بصره شدند، عثمان بن حنيف حاكم آن جا از جانب علي عليه السلام بود. عثمان بن حنيف، حكيم بن جبله را به همراه هفت صد نفر از قبيله عبد القيس و بكر بن وائل فرستاد؛ حكيم، طلحه و زبير را در زابوقه در نزديكى بصره ملاقات كرد؛ جنگ شديدى بين آن‌ها اتفاق افتاد و حكيم بن جبله كه خدا او را رحمت كند كشته شد و شخصى از قبيله بنى حدان او را كشت.
اين يك روايت در باره كشته شدن حكيم بن جبله بود. و نيز روايت شده است كه عبد الله بن زبير، به عثمان بن حنيف نيرنگ زد و بعد از آن كه عثمان بن حنيف با طلحه و زبير پيمان صلح بست، عبد الله بن زبير شبانه به قصر حمله كرد و نزديك به چهل نفر از قبيله زط را در جلوى در قصر كشت و بيت المال را ربود، عثمان بن حنيف را دستگير و با او همان كارهاى را انجام داد كه پيش از اين در جاى ديگر گفتيم.
اين قضيه قبل از آمدن على عليه السلام بود، پس كارهايى كه ابن زبير با عثمان بن حنيف انجام داده بود به گوش حكيم بن جبله رسيد و او با هفت صد نفر آمد و با آن‌ها جنگيد تا جايى كه آن‌ها را از قصر بيرون و سپس به آن‌ها حمله نمود؛ تا اين كه پايش قطع شد؛ و بعد از آن نيز با پاى قطع شده خود مى‌جنگيد. تا اين كه سحيم الحدانى به گردنش زد، گردن او را قطع كرد و سر او با پوست آويزان شد؛ حكيم به زمين افتاد و صورتش به پشت سرش برگشت.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج1، ص366، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

پس طبق گفته ابن عبد البر،:

ابتدا عثمان بن حنيف و پيروان جمل با همديگر پيمان نامه امضا كرده بودند كه تا آمدن اميرمؤمنان عليه السلام صبر كنند؛ اما عبد الله بن زبير به اين پيمان نامه خيانت كرد و به قصر عثمان بن حنيف حمله نموده و بعد از كشتن محافظان، بيت المال مسلمانان را غارت كردند.
سپس ياران اميرمؤمنان عليه السلام و از جمله حكيم بن جبله صحابى جليل القدر رسول خدا صلى الله را به شهادت رساند.
بنابراين، آغازگر فتنه، عائشه، طلحه و زبير بودند، اگر آن‌ها بر پيمانى كه با عثمان بن حنيف بسته بودند، پايبند مى‌ماندند، قطعا با ورود اميرمؤمنان عليه السلام فتنه مى‌خوابيد؛ اما طلحه و زبير مى‌دانست كه چه خلافى كرده‌اند.

ابن العبرى در تاريخ مختصر الدول مى‌نويسد:

((ولما سمع معاوية بقول عائشة في علي ونقض طلحة والزبير البيعة ازداد قوة وجراءة وكتب إلى الزبير: إني قد بايعتك ولطلحة من بعدك فلا يفوتكما العراق. وأعانهما بنو أمية وغيرهم وخرجوا بعائشة حتى قدموا البصرة فأخذوا ابن حنيف أميرها من قبل علي فنالوا من شعره ونتفوا لحيته وخلوا سبيله فقصد علياً وقال له: بعثني ذا لحية وقد جئتك أمرد. قال: أصبت أجراً وخيراً.
وقتلوا من خزنة بيت المال خمسين رجلاً وانتهبوا الأموال. وبلغ ذلك علياً فخرج من المدينة وسار بتسعمائة رجل.))

وقتى معاويه سخن عائشه را در باره على عليه السلام شنيد و از نقض بيعت طلحه و زبير آگاهى يافت، جرأت و قدرتش زياد شد، به زبير نامه نوشت كه من با تو بيعت كردم و بعد از تو نيز با طلحه بيعت مى‌كنم؛ پس عراق را از دست ندهيد. بنى اميه و ديگران طلحه و زبير را كمك كردند، آن دو با عائشه خارج شدند تا اين كه به بصره رسيدند. آن‌ها فرزند حنيف والى اميرمؤمنان عليه السلام را در آن جا دستگير كردند، موهاى سرش را كشيدند و ريشش را كندند، سپس او را رها نموده و او پيش على عليه السلام رفت و به آن حضرت گفت: شما را در حالى فرستادى كه ريش داشتم؛ ولى آن بدون ريش خدمت رسيده‌ام. آن حضرت فرمود: خير و اجر نصيبت شده است. آن‌ها پنجاه نفر از نگهبانان بيت المال را كشته و اموال را تقسيم كردند. اين خبر به اميرمؤمنان عليه السلام رسيد آن حضرت از مدينه با هفت صد نفر به سوى بصره حركت كرد.

ابن العبري، غريغوريوس بن اهرون الملطي، (متوفاى685 هـ)، تاريخ مختصر الدول، ج1، ص55، طبق برنامه الجامع الكبير.

جالب است كه طبق گفته ابن كثير دمشقى سلفى، عائشه مردم را براى جنگ با نيروهاى عثمان بن حنيف كه نماينده و حاكم اميرمؤمنان عليه السلام در بصره بود، تحريك مى‌كرد:

((وقدمت أم المؤمنين بمن معها من الناس فنزلوا المِرْبَد من أعلاه قريبا من البصرة وخرج إليها من أهل البصرة من أراد أن يكون معها وخرج عثمان بن حنيف بالجيش فاجتمعوا بالمِرْبَد فتكلم طلحة وكان على الميمنة فندب إلى الأخذ بثأر عثمان والطلب بدمه وتابعه الزبير فتكلم بمثل مقالته فرد عليهما ناس من جيش عثمان بن حنيف وتكلمت أم المؤمنين فَحَرَّضَتْ وَحَثَّتْ على القتال فَتَثَاوَرَ طوائفٌ من أطراف الجيش فَتَرامَوا بالحجارة ثم تَحَاجَزَ الناسُ ورجع كل فريق إلى حوزَتِه وقد صارت طائفة من جيش عثمان بن حنيف إلى جيش عائشة فكثُروا وجاء جارية بنُ قُدامة السعدي فقال يا أم المؤمنين! واللهِ لقتلُ عثمانَ أهونُ من خُرُوجِكِ من بَيتك على هذا الجمل عرضةً للسلاح إن كنت أتَيْتِنا طائعةً فارجعي من حيث جئتِ إلى منزلكِ وإن كنت أتَيَتِنا مُكْرَهَةً فَاسْتَعِيْنِي بالناسِ في الرجوع.))

عائشه با همراهيان خود، از طرف بالا وارد منطقه مربد در نزديكى شهر بصره شدند، افرادى از مردم بصره نيز كه قصد همراهى عائشه را داشتند وارد آن جا شدند. عثمان بن حنيف به همراه لشكر خود وارد مربد شد؛ پس طلحه كه فرمانده سمت راست لشكر بود، خطبه خواند و مردم را به گرفتن خون عثمان دعوت كرد، زبير نيز سخنان او را تكرار نمود، پس افرادى از لشكر عثمان بن حنيف پاسخ آن را دادند.
سپس عائشه سخن گفت و مردم را براى جنگ تحريك و تشويق مى‌كرد. گروه‌هايى از از اطراف لشكر برخواستند و همديگر را با سنگ زدند؛ سپس عده‌اى بين آن‌ها فاصله شدند و هر گروهى به محل خود برگشت.

جارية بن قدامة سعديى جلو آمد و گفت: اى مادر مؤمنان! به خدا سوگند كشته شدن عثمان آسان‌تر از خروج شما از خانه، سوار شدن بر اين شتر و در معرض سلاح قرار گرفتن است. اگر با ميل خودت اين جا آمده‌اى پس از همان‌جايى كه آمده‌اى به خانه‌ات برگرد و اگر به زور آورده شده‌اى، از مردم براى بازگشت كمك بگير.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج7 ص232ـ 233، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

عاصمى مكى در سمط النجوم مى‌نويسد:

((وكان الهودج ملبسا بالدروع وداخله أم المؤمنين وهى تشجع الناس الذين حول الجمل.))

هودج عائشه با سپرها پوشيده شده بود، عائشه داخل آن نشسته بود و مردمى را كه در اطراف شتر بودند براى جنگيدن بهتر تشويق مى‌كرد.

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج2، ص568، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.

اگر او براى اصلاح آمده بود، چرا مردم را براى جنگ تحريك مى‌كرد؟

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم




[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)


[=arial black]==============================================


7. مدعی شدید که :

نقل قول:
حضرت طلحه رضی الله عنه در میدان جنگ شهید شد، اما حضرت زبیر رضی الله عنه از جنگ کناره گرفت و هنگامِ برگشت ابن جرموز در راه او را شهید کرده و به امید انعام نزد حضرت علی رضی الله عنه آمد و گفت: ای أمیرالمؤمنین! مژده باد که دشمنت را کشتم.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: چه کسی را؟
گفت: زبیر را.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من تو را به جهنم مژده می‌دهم!
ابن جرموز گفت: انعام عجیبی دادی!
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من چه‌کار کنم در حالی که رسول خدا صلى الله علیه وسلم به من فرموده است:
ـ «یَا عَلِیُّ! بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِیَّةَ بِالنَّارِ»؛ ای علی! قاتل پسر صفیه را به دوزخ بشارت بده.
و حضرت زبیر رضی الله عنه پسر صفیه، عمه‌ی پیامبر صلى الله علیه وسلم بود.
ابن جرموز با شنیدن این بشارت خودکشی کرد. حضرت علی رضی الله عنه با دیدن این صحنه با آواز بلند تکبیر گفت و فرمود: ببینید گفته‌ی رسول خدا صلى الله علیه وسلم چگونه راست در آمد!

توجه کنید:

زبير از جنگ کناره گرفت و در ميان راه به وادي سباع رسيد، در آنجا مردي بنام احنف بن قيس با گروهي که از شرکت در جنگ امتناع کرده بودند حضور داشتند، وقتي احنف از حضور زبير مطلع شد با صداي بلند گفت: من با زبير چه بايد بکنم، دو لشکر مسلمين را به جان هم انداخته و چون شمشيرها به کار افتاده خود کناره گيري کرده و آنها را رها نموده است، بدانيد که او سزاوار مرگ است.

مردي به نام عمرو بن جرموز که در تاريخ به آدمکشي (ترور) معروف است با شنيدن اين سخنان (به طمع جايزه) به تعقيب زبير پرداخت،

زبير با ديدن او ايستاد و از او پرسيد: چه مي خواهي؟ گفت: آمده ام راجع به کار مردم (در مورد جنگ) از تو بپرسم،

زبير گفت: آنها را در حاليکه سرگرم جنگ بودند و با شمشير بر يکديگر مي زدند، رها کردم. عمرو بن جرموز با زبير به راه افتاد و هر يک از ديگري واهمه داشت و مراقب بود، تا اينکه وقت نماز شد، زبير به ابن جرموز گفت: اي مرد، ما مي خواهيم نماز بخوانيم، او گفت: من نيز مي خواهم چنين کنم، زبير گفت: بيا به يکديگر امان دهيم (هيچ يک با ديگري کاري نداشته باشيم) پاسخ داد: باشد.

زبير نشست و مشغول وضو شد و سپس به نماز ايستاد، که ناگاه ابن جرموز در نماز بر او حمله کرد و او را کشت، سر او را از بدن جدا کرد و به همراه انگشتر و شمشير او، به طرف احنف آمد، مقداري خاک نيز بر روي بدن زبير ريخت،وقتي خبر را به احنف داد او گفت: به خدا نمي دانم کاري درست بوده يا خطا، برو به نزد علي عليه السلام و جريان را به او بگو،

قاتل زبير به نزد حضرت آمد و به دربان گفت: به حضرت بگو که عمرو بن جرموز اجازه ورود مي خواهد و همراه اوست سر و شمشير زبير!

در برخي روايات آمده است که شمشير زبير را آورد، حضرت به او فرمود: تو او را کشتي؟ آري؟ فرمود: بخدا که پسر حنيفه (يعني زبير) ترسو و پست نبود ولي اجل است و مرگ ناگوار!

سپس فرمود: شمشير زبير را به من بده، شمشير را در دست گرفت، آن را حرکتي داد و فرمود: اين شمشيري است که مدتها با آن غم و غصه از رخسار رسول الله صلي الله عليه و آله زدوده بود.

ابن جرموز گفت: اي اميرالمؤمنين عليه السلام جايزه من چه شد؟

حضرت فرمود: من از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: قاتل زبير را به آتش جهنم بشارت ده،

لذا این که شما انگار طوری مدعی شده اید که حضرت می خواسته به او جایزه بدهد و گفته من چه کار کنم حدیث رسول خدا(ص) است هم نیست!!!! هم چنین مدعی شدید که ابن جرموز خود کشی کرد!

ابن جرموز محروم از جايزه برگشت و سرانجام در جريان خوارج نهروان با نهروانيان بر عليه حضرت علي عليه السلام به جنگ پرداخت و کشته شد.

شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 236.

شيخ مفيد رحمة الله عليه نيز جريان کشته شدن زبير را بطور مشروح ذکر کرده است و اضافه نموده است که حضرت علي عليه السلام وقتي شمشير زبير را در دست گرفت و حرکت داد فرمود:

اين شمشيري است که زبير چه بسيار با آن همراه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله جنگيد ولي اجل است و مرگ ناهنجار.

و در روايتي فرمود:

اين شمشيري است که بسيار با آن غصه از روي پيامبر زدوده است ولي اجل است و مرگ ناهنجار

((طال ما جلي به الکرب عن وجه رسول الله صلي الله عليه و آله و لکن الحين و مصارع السوء))

الاحتجاج، ج 1، ص 239.

سپس به صورت زبير خيره شد و فرمود:

تو را با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مصاحبتي بود و با آن حضرت نسبت فاميلي نيز داشتي ولي شيطان به بيني تو وارد شد و تو را به اين جايگاه انداخت.

((لقد کان لک برسول الله صلي الله عليه و آله صحبة و منه قرابة و لکن دخل الشيطان منحرک فاوردک هذا المورد))

الجمل، ص 209.

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم




[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)


[=arial black]==============================================


8.ادعا کردید که:

نقل قول:
پس از پایان جنگ، حضرت علی، امام حسن و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم جهت مشاهده‌ی اجساد مقتولین به میدان جنگ تشریف بردند؛ بر یکی که رسیدند، حضرت امام حسن رضی الله عنه آواز داد: یَا أَبَتِ! وَاللهِ فَرْخُ قُرَیْش؛ ای پدر! قسم به خدا نوجوانی از قریش این‌جا افتاده است.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: کیست؟
او گفت: محمّد بن طلحه رضی الله عنهما.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: «وَاللهِ کانَ شَاباً صَالِحاً»؛ به خدا قسم نوجوان نیکوکاری بود. [۲] .

روایت استنادی شما ضعیف می باشد:

5608 أخبرني الحسن بن يعقوب العدل ثنا يحيى بن أبي طالب ثنا بشار بن موسى ثنا الحاطبي عن أبيه عن جده محمد بن حاطب قال لما فرغنا من قتال الجمل قام علي والحسين بن علي وعمار بن ياسر وصعصعة بن صوحان والأشتر ومحمد بن أبي بكر يطوفون في القتلى فأبصر الحسن بن علي قتيلا مكبوبا على وجهه فأكبه على قفاه فقال إنا لله وإنا إليه راجعون فرخ قريش والله فقال له أبوه ما هو يا بني قال محمد بن طلحة فقال إنا لله وإنا إليه راجعون إن كان ما علمته لشاب صالح ثم قعد كئيبا حزينا

ترجمه : محمد بن حاطب مي گويد: هنگامي كه از جنگ جمل فارغ شديم، علي و حسن بن علي و عماربن ياسر و صعصعه بن صوحان و اشتر و محمد بن ابو بكر در ميان گشته ها گردش مي كردند. حسن بن علي كشته را ديد كه به رو افتاده، او را بر پشتش برگرداند و گفت: انا لله ... جواني از قريش .. پدرش فرمود: او كيست فرزندم؟ گفت: محمد بن طلحه و حضرت هم كلمه استرجاع جاري كرد آن گونه كه من مي شناختم او جوان صالحي بود پس از آن حضرت محزون شد

المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 422

در اين روايت بشار بن موسي به شدت تضعفيف شده است.

حاطبي هم ضعيف الحديث است:

"عبد الرحمن بن عثمان بن إبراهيم بن محمد بن حاطب"

اگر سند اين روايت درست بود حاكم نيشابوري كه خيلي در سند گير نمي دهد؛ اين روايت را تصحيح مي كرد.

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم





[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)


[=arial black]==============================================


9.ادعا کردید که:

نقل قول:
باز گذر حضرت علی رضی الله عنه بر جسد حضرت طلحه رضی الله عنه افتاد؛ آن را دیده و نشست و فرمود: ابومحمّد این‌جا به این حال افتاده است! و فرمود: کاش من بیست سال قبل می‌مردم! و دست حضرت طلحه رضی الله عنه را گرفته و بار بار بوسه می‌داد و می‌فرمود: این همان دستی است که از رسول خدا صلى الله علیه وسلم مصایب را دفع کرده است. [۳]
وقتی که آخرین رمق حضرت طلحه رضی الله عنه رسیده بود، کسی [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسید: از کدام لشکری؟
گفت: از لشکر امیر المؤمنین رضی الله عنه.
حضرت طلحه رضی الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت کنم. و بیعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علی رضی الله عنه عرض کرد؛ حضرت علی رضی الله عنه تکبیر خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضی الله عنه را بدون بیعت با من به جنّت داخل گرداند. [۴] .

اولا این که بفرمائید در کدام جنگ بود که طلحه رشادت کرده است؟اسم آن جنگ چه بوده است.

ثانیا، گفته ها و اضافات شاگرد ابن تیمه (پدر معنوی وهابیت) یعنی ابن کثیر سلفی دمشقی برای شیعه حجت نیست! که استناد به البدایه و النهایه کرده اید.....که حضرت امیر(ع) فرمودند که :((کاش من بیست سال قبل می‌مردم! و دست حضرت طلحه رضی الله عنه را گرفته و بار بار بوسه می‌داد))!این ها برای ما حجت نیست.

هم چنین در مورد بيعت طلحه که اشاره داشتید :

نقل قول:

نقل قول:
وقتی که آخرین رمق حضرت طلحه رضی الله عنه رسیده بود، کسی [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسید: از کدام لشکری؟
گفت: از لشکر امیر المؤمنین رضی الله عنه.
حضرت طلحه رضی الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت کنم. و بیعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علی رضی الله عنه عرض کرد؛ حضرت علی رضی الله عنه تکبیر خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضی الله عنه را بدون بیعت با من به جنّت داخل گرداند.

اولا: متن عربي روايت لازم است و بايد ديد كه سند روايت چگونه است.

ثانيا: مگر آن شخص نماينده امير مؤمنان(ع) بوده است كه با او بيعت كند؟

ثالثا: وقتي خود حضرت علي(ع) زنده باشد، چرا با ديگران بيعت كند؟


[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم





[=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)


[=arial black]==============================================

10.ادعا کردید که:

نقل قول:
از حضرت علی رضی الله عنه راجع به اهل جمل سؤال شد که آیا مشرک بودند؟
فرمود: نه؛ ایشان از شرک می‌رمیدند.
گفته شد: پس آیا منافق بودند؟
فرمود: نه؛ منافق خدا را بسیار کم یاد می‌کند.
باز پرسیده شد: آنان را چه قرار دهیم؟
فرمود: «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا»؛ آنان برادران ما بودند که بر ما بغاوت کردند [و امیدوارم من و آنان از گروهی باشیم که خداوند درباره‌ی آن‌ها فرموده است: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِیْنَ»؛ هر گونه غِلّ را از سینه‌ی آن‌ها می‌شوییم در حالی که همه برادراند و بر تخت‌های بهشت روبه‌روی یک‌دیگر قرار می‌گیرند.

روایتی که این جا نیز به آن اشاره شده است نیز سندش مشکل دارد: زیرا اين روايت را هيج يكي از علماي اهل سنت تصحيح نكرده اند پس روايت درست نيست و احتجاج كردن به آن هم كار عاقلانه نيست.

متن عربی آن:

37763 حدثنا يَزِيدُ بن هَارُونَ عن شَرِيكٍ عن أبي العنبس عن أبي الْبَخْتَرِيِّ قال سُئِلَ عَلِيٌّ عن أَهْلِ الْجَمَلِ قال قِيلَ أَمُشْرِكُونَ هُمْ قال من الشِّرْكِ فَرُّوا قِيلَ أَمُنَافِقُونَ هُمْ قال إنَّ الْمُنَافِقِينَ َلاَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ إَلاَ قَلِيلاً قِيلَ إخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنَا

ابو البختري ميگويد: از علي در باره اهل جمل سؤال شد كه گفته شده آنان مشرك بودند؟ علي فرمود: آنها از شرك گريزان بودند. سؤال شد كه آنها منافق بودند؟ فرمود: منافقان خدا را كم ياد مي كنند. گفته شده است كه آنها برادران ما بودند كه عليه ما سركشي كردند.

مصنف ابن أبي شيبة ج 7 ص 535

در پایان بد نیست بدانید که اوصاف اهل جمل در زبان استوانه علمی اهل سنت طوری دیگر آمده است که صرفا جهت اطلاع شما آن را ذکر می کنم و قصد هیچ گونه اهانتی را به مقدساتتان نداریم و این چیزی است که در منابع خود عزیزان اهل سنت آمده است:

ابن حجر عسقلانى تصريح مي‌كند اصحاب جمل، صفين و نهروان تجاوزكار بوده‌اند و همانند تيرى كه از غلاف خارج مي‌شود، از دين خارج شده‌اند:

((فَائِدَةٌ كانت وَقْعَةُ الْجَمَلِ في سَنَةِ سِتٍّ وَثَلَاثِينَ وَكَانَتْ وَقْعَةُ صَفِّينَ في رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ سَبْعٍ وَثَلَاثِينَ وَاسْتَمَرَّتْ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ وَكَانَتْ النَّهْرَوَانُ في سَنَةِ ثَمَانٍ وَثَلَاثِينَ.
قَوْلُهُ «ثَبَتَ أَنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ وَصِفِّينَ وَالنَّهْرَوَانِ بُغَاةٌ، هو كما قال وَيَدُلُّ عليه حَدِيثُ عَلِيٍّ أُمِرْت بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ وَالْقَاسِطِينَ وَالْمَارِقِينَ رَوَاهُ النَّسَائِيُّ في الْخَصَائِصِ وَالْبَزَّارُ وَالطَّبَرَانِيُّ وَالنَّاكِثِينَ أَهْلُ الْجَمَلِ لِأَنَّهُمْ نَكَثُوا بَيْعَتَهُ وَالْقَاسِطِينَ أَهْلُ الشَّامِ لِأَنَّهُمْ جَارُوا عن الْحَقِّ في عَدَمِ مُبَايَعَتِهِ وَالْمَارِقِينَ أَهْلُ النَّهْرَوَانِ لِثُبُوتِ الْخَبَرِ الصَّحِيحِ فِيهِمْ أَنَّهُمْ يَمْرُقُونَ من الدِّينِ كما يَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِيَّةِ وَثَبَتَ في أَهْلِ الشَّامِ حَدِيثُ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ وقد تَقَدَّمَ وَغَيْرُ ذلك من الْأَحَادِيثِ.))

جنگ جمل در سال سى و شش و جنگ صفين در ربيع الأول سال سى و هفت بود كه سه ماه به طول انجاميد، جنگ نهروان نيز در سال سى و هشت هجرى اتفاق افتاد.

اين سخن رافعى كه: «اهل جمل و صفين و نهروان همه متجاوز و ستمگر بودند» گفته درستى است ؛ زيرا جنگ با اين سه گروه به فرمان پيامبر بوده است كه به على(ع) فرمود: با ناكثين و قاسطين و مارقين مي‌جنگى، اين روايت را نَسائى در كتاب خصائص و بزّار و طبرانى نقل كرده‌اند.

اهل جمل همان ناكثان هستند كه بيعت خودشان را با على(ع) شكستند و قاسطين اهل شام هستند ؛ چون عليه حق قيام نموده و از بيعت سرپيچى كردند و مارقين اهل نهروان هستند كه در خبر صحيح نيز آمده است كه آنان از دين همانند خارج شدن تير از كمان بيرون مي‌روند و در باره اهل شام حديث رسول خدا در باره عمار ثابت است كه فرمود: گروهى متجاوز و ستمگر او را مي‌كشند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير، ج4، ص44، تحقيق السيد عبدالله هاشم اليماني المدني، ناشر: - المدينة المنورة – 1384هـ – 1964م.

پایان پاسخ مقدماتی.

کارشناس بزرگوار توضیحاتشان را ارائه دهند.

سلام علیکم
با تشکر از جناب سید علی بزرگوار و پاسخهای مستدل ایشان بنده نیز به نکته ای اشاره کنم
در ابتدای مقاله ای که به نقد آن پرداخته اید، مشکلی است که به عنوان زیر بنا و پیه بنای مقاله قرار گرفته است و بقیه مقاله بروی آن چیده شده است. اگر اثبات شود این زیر بنا سست است و نمی توان حتی چند آجر روی آن گذاشت تا چه به رسد به ساخت بنای چند طبقه ای !!!!
در این مقاله آمده

جنگ جمل در ماه جمادى الأخرى سال ۳۶ هجری واقع شد. در یک جانب از این جنگ حضرت علی رضی الله عنه، و در جانب دیگر أم المؤمنین حضرت عایشه رضی الله عنه و به همراهی او حضرت طلحه و حضرت زبیر رضی الله عنهما ـ که از عشره‌ی مبشره‌اند ـ قرار گرفته بودند. هر دو فریق از بزرگان صحابه رضی الله عنهم هستند؛ اما این جنگ بنا به حیله‌سازی چند نفر مفسد به صورت اشتباهی رخ داد و در میانِ ایشان نه رنجشی وجود داشت و نه می‌خواستند که با هم جنگ کنند.
این مطلب بسیار سست است، چرا که یک سپاه بزرگ از مکه تا بصره حرکت کرده است، پس از رسیدن به بصره اقدام به مثله کردن استاندار آنجا کرده اند، چطور ممکن است اینها قصد خیر و قصد اصلاح داشته باشند
اگر اینها می خواستند قاتلان عثمان را از اطراف حضرت علی علیه السلام پراکنده کنند چند نفر به عنوان رابط می فرستادند خدمت حضرت علی علیه السلام تا ایشان را در جریان امر قرار دهد همان کاری که در بصره به ادعای مولف مقاله انجام داندند نه اینکه لشکر کشی کنند، تحریب کنند، مثله کنند، بیت المال بصره را تاراج کنند!!
چطور است که ما اینها کار ها را مقدمه جنگ ندانیم و فقط بگوییم ، ایا اینها بجز جنگ معنای دیگری دارد؟
گذشته از آن بسیاری از مواردی که گفته بدون سند است، بسیاری از آنها سندش محکم نیست و بسیاری از آنها در کتابهای اهل سنت سند معارض دارد که به آنها خواهیم پرداخت.

موضوع قفل شده است