جمع بندی آیا شطحیات برخلاف ادب است؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا شطحیات برخلاف ادب است؟

سلام. حضرت علامه حسن زاده آملی فرموده اند: «اگر كسى از اين شطحيات‏ بگويد بى‏ادب است و بايد ملامتش كرد تا مؤدّبانه سخن گويد، امّا كافر نيست كه نجس باشد؛ چون معناى صحيح از لفظ خود قصد كرده است نه معناى باطل.»(هزار و یک کلمه،ج4،ص254)

چرا کسی که شطحیاتی مثل أنا الحق را بگوید بی ادب است؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد بصیر

[="Tahoma"][="Blue"]

مسلمان ایرانی;595472 نوشت:
چرا کسی که شطحیاتی مثل أنا الحق را بگوید بی ادب است؟

باسلام و عرض ادب
این به نظر می رسد که استاد محترم، منظورشان از «بی ادبی»، همان گناه باشد و نوعی جسارت کردن به مقام حضرت حق؛ اما این که او را کافر نمی دانند به خاطر این است که ایشان قائلند کسی که این حرف را زده -یعنی «انا الحق» گفته- مطمئنا نظرش این نبوده که من خدا هستم، لذا مشرک نیست، اما چون ادعای بزرگی کرده و گناهی انجام داده است، و شاید عجب و خودپسندی را در آن می دیدند، تعبیر به بی ادبی، یعنی گناه کرده باشند.[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

مسلمان ایرانی;595472 نوشت:
سلام. حضرت علامه حسن زاده آملی فرموده اند: «اگر كسى از اين شطحيات‏ بگويد بى‏ادب است و بايد ملامتش كرد تا مؤدّبانه سخن گويد، امّا كافر نيست كه نجس باشد؛ چون معناى صحيح از لفظ خود قصد كرده است نه معناى باطل.»(هزار و یک کلمه،ج4،ص254)

چرا کسی که شطحیاتی مثل أنا الحق را بگوید بی ادب است؟


سلام
به اعتبار اینکه شاید او اهل این معنا نیست و در عین خبر از خود می گوید انا الحق و حال اینکه اگر حق از زبان کسی انالحق بگوید او از خود بیخود خواهد بود پس ادعای بزرگی کرده و مقامی را که نداشته مدعی شده پس بی ادب است
اما اگر انا الحق از زبان ولی پاک نهادی که تمام شوونش به حق تعالی قابل نسبت است شنیده شود به اعتبار اینکه قرب فریضه پیدا کرده و حق تعالی از زبان او خود را معرفی کرده همچنانکه از زبان شجره به موسی ع فرمود : انی نا الله ... بی ادبی نیست چه اینکه انسان در مظهریت حق تعالی کمتر از شجره کوه طور نیست
هرچند حق تعالی اهل عصمت را از این معنا معصوم می دارد تا کلام متشابه ایشان باعث گمراهی عوام نشود
یا علیم[/]

بصیر;595960 نوشت:

باسلام و عرض ادب
این به نظر می رسد که استاد محترم، منظورشان از «بی ادبی»، همان گناه باشد و نوعی جسارت کردن به مقام حضرت حق؛ اما این که او را کافر نمی دانند به خاطر این است که ایشان قائلند کسی که این حرف را زده -یعنی «انا الحق» گفته- مطمئنا نظرش این نبوده که من خدا هستم، لذا مشرک نیست، اما چون ادعای بزرگی کرده و گناهی انجام داده است، و شاید عجب و خودپسندی را در آن می دیدند، تعبیر به بی ادبی، یعنی گناه کرده باشند.

سلام. خب سؤال بنده هم همین است که چرا گناه است؟ چرا یک عارف نمی تواند انا الحق یا لا اله الا انا بگوید، در حالی که از دیدگاه عرفان نظری، این ادعا، دروغ نیست؟

مسلمان ایرانی;596704 نوشت:
سلام. خب سؤال بنده هم همین است که چرا گناه است؟ چرا یک عارف نمی تواند انا الحق یا لا اله الا انا بگوید، در حالی که از دیدگاه عرفان نظری، این ادعا، دروغ نیست؟

اگر گویندگان جملات فوق، "منِ" خود را درست به جای می آوردند، اولی به جای "اناالحق"، "انا من الحق وبالحق و الی الحق" می گفت. دومی به جای "لا اله الا انا"، "لا اله الا ربی" می گفت.
برخی مانند مولوی، این قبیل عبارات را نشانه بی ادبی و گستاخی دانسته است و در تصحیح این بی ادبی می گوید: انسان توانایی حضور به مقام شامخ ربوبی را پیدا می كند و تصور می كند كه خود اوست و سپس این گمان غلط را به صورت عبارات مذكور در می آورد. سپس مولوی می گوید: آن بی ادبی و گستاخی كه همراه با حضور است، بهتر است از عدم حضور.

بی ادب حاضر ز غایب خوش تر است حلقه گرچه كژ بود، نی بر در است

شاید استاد علامه حسن زاده آملی با به کار بردن لفظ «بی ادبی» می خواستند اشاره به سخن مولوی داشته باشند و این جمله را از ایشان اقتباس کرده باشند.

بصیر;597877 نوشت:

اگر گویندگان جملات فوق، "منِ" خود را درست به جای می آوردند، اولی به جای "اناالحق"، "انا من الحق وبالحق و الی الحق" می گفت. دومی به جای "لا اله الا انا"، "لا اله الا ربی" می گفت.
برخی مانند مولوی
، این قبیل عبارات را نشانه بی ادبی و گستاخی دانسته است و در تصحیح این بی ادبی می گوید: انسان توانایی حضور به مقام شامخ ربوبی را پیدا می كند و تصور می كند كه خود اوست و سپس این گمان غلط را به صورت عبارات مذكور در می آورد. سپس مولوی می گوید: آن بی ادبی و گستاخی كه همراه با حضور است، بهتر است از عدم حضور.

بی ادب حاضر ز غایب خوش تر است حلقه گرچه كژ بود، نی بر در است

شاید استاد علامه حسن زاده آملی با به کار بردن لفظ «بی ادبی» می خواستند اشاره به سخن مولوی داشته باشند و این جمله را از ایشان اقتباس کرده باشند.

1.آیا ابن عربی و عرفای بزرگ قدیم هم شطحیات را بی ادبی یا گناه می دانند؟ اگر آری، لطفاً مستنداً نشان بدهید.

2.مستنداً بفرمایید کدام عارف می گوید به جای این تعابیر، آن تعابیر جایگزین مورد نظر را بگویند؟ یا اگر نظر شماست، دلایلتان را بفرمایید.

ببخشید اگر بشه من هم یک سؤال بپرسم. آیا برای پیامبری که کلمة الله است، مثل عیسی مسیح، ایرادی دارد که بگوید من خدا هستم؟ او تجلی کلام خداست و اگر بگوید من خدا هستم، در واقع خداست که می گوید من خدا هستم، و نمی توان گفت که حرف باطلی زده است.

مسلمان ایرانی;595472 نوشت:
سلام. حضرت علامه حسن زاده آملی فرموده اند: «اگر كسى از اين شطحيات‏ بگويد بى‏ادب است و بايد ملامتش كرد تا مؤدّبانه سخن گويد، امّا كافر نيست كه نجس باشد؛ چون معناى صحيح از لفظ خود قصد كرده است نه معناى باطل.»(هزار و یک کلمه،ج4،ص254)

چرا کسی که شطحیاتی مثل أنا الحق را بگوید بی ادب است؟

باسمه تعالی

حدیث وماجرای شطح وطامات/خیال خلوت و نور کرامات(1)

با تشکر از فرمایشات استاد بصیر و کسب اجازه از محضر ایشان:

-ابو نصر سرّاج طوسی (وفات 873 هـ) می‌گوید شطح به معنی حرکت است و آسیاب را هم به این جهت مشطاح گویند که آردهمواره در آن حرکت می‌کند وچه بسا که‌ از شدت پری،از هر دو جانب،آرد سرریز گردد شطح مانند آب سرشاری است که از جویبار تنگ می‌گذرد و لذا از شدت سرشاری به طرفین سرریز کند و خرابی به بار آورد به‌ همین خاطر در این گونه مواردمی‌گویند شطح الماء فی النهر؛یعنی آب باشدت در جوی‌ جاری شد و سرریز گردید.
و از جهت مناسبت بین معنای لغوی و اصطلاحی شطح مرید سالکی هم که دچار جذبه و هیجان روحی می‌گردد،و توان‌ و تحمل نور و نیروی آب معنا را ندارد،با سخنانی شگفت و شگرف ازیافته‌های درون، پرده برمی‌دارد و جمالی را نشان می‌دهد که جز اندکی،توان ادراک آن راندارند،این‌«سرریزهای روح»در زبان تصوف همان شطحاتست.(2) پس شطح در اصطلاح عرفا عبارت است از سخنانی که در حال فنا و بی خودی و غلبه شهود حق تعالی بر عرفا ،از آنها صادر می گردد به نحوی که در آن هنگام جز حق تعالی نمی بینند(3) و چه بسا در ظاهر مخالف عقل ،شرع ،عرف باشد.
در نتیجه منشاء شطیحات حالت وجد و مستی و بیخودی عارف می باشدکه اینگونه سخنان بر اساس اصول عرفان نظری و عملی صحیح است زیرا عارف در راه رسیدن به خدا وپیمودن منازل گوناگون و رد شدن از حجاب های ظلمانی و نورانی آهسته آهسته به جایی می رسد که غیر از وحدت چیزی را نمی بیند و این باعث می شود که وجودش الهی شود و غیر از خدا چیزی نبیند و به علت اینکه فانی در خدا شده حرف هایی می زند که حکایت از غرق شدن او در وجود حق تعالی می کند و اگر عارفی به این مقام نرسیده باشد نمی تواند این حرف ها را بزند بنابراین اگر کسی بخواهد بدون رسیدن به این مقام این کلمات را بگوید به غیر از تاریکی باطن چیزی برای او ندارد (4)
البته شطحیاتی که از عرفا سر می زند دلالت بر نقصان وجودی انها می کند و شاهدش ائمه دینمان و حضرات معصومین علیهم السلام هستند با اینکه در اوج کمال و معرفت نسبت به حق تعالی بودند ولی هرگز شطحیاتی مانند انا الحق ،لیس فی جبتی غیر الله .....از آن بزرگواران صادر نشده است لذا حضرت علامه حسن زاده آملی در آثارشان بیان می دارند :
شطحیاتی که از اکابر علما و اعاظم عرفا و افاخم حکما و اماجد سلاک مشاهده می شود دلیل بر عظمت وسعه وجودی پیغمبر و آلش وهمه سفرای الهی است که با آنهمه مقامات علمی و رویت ملکوت وقدرت تصرف بر ماده کائنات یک جمله شطح از آنها دیده نشده است (فتدبر)(5)
و یا حضرت امام خمینی (ره)فرموده اند :و الشطحیات کلها من نقصان السالک و السلوک (شطحیات جملگی از نقصان سالک وسلوک است (6)

بنابراین اظهار آن چه شارع ظاهر نکرده است خلاف ادب است.

پی نوشت:
1- شبستری در گلشن راز
2- اللمع،ص 404
3- تاج العروس; ط مصر، 2/172
4آشتیانی -سید جلال الدین شرح مقدمه قیصری ص 389 -
5- هزار ویک نکته -نکنه 260
6- مصباح الهدایة ص 207

با سلام

سمیع;599267 نوشت:

در نتیجه منشاء شطیحات حالت وجد و مستی و بیخودی عارف می باشدکه اینگونه سخنان بر اساس اصول عرفان نظری و عملی صحیح است زیرا عارف در راه رسیدن به خدا وپیمودن منازل گوناگون و رد شدن از حجاب های ظلمانی و نورانی آهسته آهسته به جایی می رسد که غیر از وحدت چیزی را نمی بیند و این باعث می شود که وجودش الهی شود و غیر از خدا چیزی نبیند و به علت اینکه فانی در خدا شده حرف هایی می زند که حکایت از غرق شدن او در وجود حق تعالی می کند و اگر عارفی به این مقام نرسیده باشد نمی تواند این حرف ها را بزند بنابراین اگر کسی بخواهد بدون رسیدن به این مقام این کلمات را بگوید به غیر از تاریکی باطن چیزی برای او ندارد (4)

گذشته از بحث بعدی که مطرح فرمودید در مورد آنچه شارع اظهار نکرده است، اگر شطحیات در حال وجد و مستی و بیخودی عارف، از دید عرفان عملی و نظری صحیح است، چرا حضرت علامه می فرمایند که گویند ادب ندارد و باید تأدیب شود؟ آیا دلیلی غیر از این دارد که ائمه چنین نگفته اند، یا فقط به صرف پیشی گرفتن بر معصوم در بیانات عرفانی، بی ادب است و باید تأدیب شود.

سمیع;599267 نوشت:

البته شطحیاتی که از عرفا سر می زند دلالت بر نقصان وجودی انها می کند و شاهدش ائمه دینمان و حضرات معصومین علیهم السلام هستند با اینکه در اوج کمال و معرفت نسبت به حق تعالی بودند ولی هرگز شطحیاتی مانند انا الحق ،لیس فی جبتی غیر الله .....از آن بزرگواران صادر نشده است لذا حضرت علامه حسن زاده آملی در آثارشان بیان می دارند :
شطحیاتی که از اکابر علما و اعاظم عرفا و افاخم حکما و اماجد سلاک مشاهده می شود دلیل بر عظمت وسعه وجودی پیغمبر و آلش وهمه سفرای الهی است که با آنهمه مقامات علمی و رویت ملکوت وقدرت تصرف بر ماده کائنات یک جمله شطح از آنها دیده نشده است (فتدبر)(5)
و یا حضرت امام خمینی (ره)فرموده اند :و الشطحیات کلها من نقصان السالک و السلوک (شطحیات جملگی از نقصان سالک وسلوک است (6)

بنابراین اظهار آن چه شارع ظاهر نکرده است خلاف ادب است.


بنا بر فرمایشات فوق، برداشت بنده این است که بی ادبانه بودنِ شطحیات، دلیلی عقلی ندارد، بلکه دلیل آن نقلی بوده، به خاطر اینکه ائمه و شارع چنین حرفی نزده اند، برخلاف ادب است. در واقع باید بگوییم اگر کسی در مقام رسالت یا امامت، اقدام به بیان شطحیات می کرد، نظر به اینکه خودش از انوار الهی بود، نه بر خودش خورده می گرفتیم و نه شطحیات گفتن عارف ایرادی داشت. آیا این برداشت صحیح است؟

مسلمان ایرانی;599332 نوشت:
با سلام

گذشته از بحث بعدی که مطرح فرمودید در مورد آنچه شارع اظهار نکرده است، اگر شطحیات در حال وجد و مستی و بیخودی عارف، از دید عرفان عملی و نظری صحیح است، چرا حضرت علامه می فرمایند که گویند ادب ندارد و باید تأدیب شود؟ آیا دلیلی غیر از این دارد که ائمه چنین نگفته اند، یا فقط به صرف پیشی گرفتن بر معصوم در بیانات عرفانی، بی ادب است و باید تأدیب شود.

بنا بر فرمایشات فوق، برداشت بنده این است که بی ادبانه بودنِ شطحیات، دلیلی عقلی ندارد، بلکه دلیل آن نقلی بوده، به خاطر اینکه ائمه و شارع چنین حرفی نزده اند، برخلاف ادب است. در واقع باید بگوییم اگر کسی در مقام رسالت یا امامت، اقدام به بیان شطحیات می کرد، نظر به اینکه خودش از انوار الهی بود، نه بر خودش خورده می گرفتیم و نه شطحیات گفتن عارف ایرادی داشت. آیا این برداشت صحیح است؟

باسمه تعالی

1- هر دو دلیل می تواند صحیح باشد
2-بله چنین برداشتی صحیح است

سمیع;599357 نوشت:
باسمه تعالی

1- هر دو دلیل می تواند صحیح باشد
2-بله چنین برداشتی صحیح است

سلام.

منظورتان از «هر دو دلیل» را متوجه نشدم. منظورتان دلیل عقلی در کنار دلیل نقلی است یا دلیلی غیر از عمل نکردن ائمه؟ لطفاً اگر منظورتان وجود دلیل عقلی یا دلیلی غیر از عدم اقدام ائمه به چنین کاری می باشد، توضیح دهید.

مسلمان ایرانی;599688 نوشت:
سلام.

منظورتان از «هر دو دلیل» را متوجه نشدم. منظورتان دلیل عقلی در کنار دلیل نقلی است یا دلیلی غیر از عمل نکردن ائمه؟ لطفاً اگر منظورتان وجود دلیل عقلی یا دلیلی غیر از عدم اقدام ائمه به چنین کاری می باشد، توضیح دهید.

باسمه تعالی
منظورم از هر دو دلیل همان است که نوشتید 1-ائمه چنین نگفته اند،2- پیشی گرفتن بر معصوم در بیانات عرفانی

مسلمان ایرانی;595472 نوشت:
سلام.
حضرت علامه حسن زاده آملی فرموده اند: «اگر كسى از اين شطحيات‏ بگويد بى‏ ادب است و بايد ملامتش كرد تا مؤدّبانه سخن گويد، امّا كافر نيست كه نجس باشد؛ چون معناى صحيح از لفظ خود قصد كرده است نه معناى باطل.»

چرا کسی که شطحیاتی مثل أنا الحق را بگوید بی ادب است؟

با سلام

سخن از جرعه ی شراب است و جام و دریای بی پایان شراب!

سالکی جرعه ای از شراب میخورد و چون ظرفیت و درک شهودی کافی و لازم برای آن شراب معرفتی ندارد مدتی بیخود میشود مثل کسی که شراب انگوری یا قرص توهم زا میخورد و بعد مست شدن میگوید من هیتلرم، من خدام و...

اما وقتی سالک به مقامات بالاتر میرسد، کم کم درک شهودی اش افزایش می یابد و در نتیجه ظرفیتش برای شراب معرفت زیاد شده، دیگر شطحیات از وی بروز نمیکند! اما وقتی به مقام فنای حقیقی (نه فنای خیالی) رسید در اشعارش (نه کلامش بین مردم) دم از انا الحق میزند همانطور که پیامبر نازنین نیز فرمود: من رانی فقد رای الحق! چون این سخنان را هر کسی نمیفهمد باید در شعر و.. مخفی کرد!

بنده جایی نشنیدم و ندیدم که از عرفای معروف چنین شطحیاتی بروز کرده باشد و بیشتر در میان برخی صوفیان قدیم اتفاق افتاده! و بعضی افراد نیز به دروغ شطحیاتی به بزرگان تصوف نسبت داده اند!

این را هم بدانید که صوفیان اذکار سرّی دارند که همراه با ریاضت میخوانند و... طبیعی است که فقط ذکر نمیتواند برای آن شخص، ظرفیت لازم را ایجاد کند و احتمالا این شطحیات که در بین این قبیل افراد اتفاق افتاده به خاطر همین سلوک ناقص آنها بوده است!

روزي جلال الدين بلخی با جمع مريدان، سوار بر اسب، از بازار قونيه مي گذشت، درويشي (شمس تبریزی) ندا كرد كه: مولانا، مرا سئوالي است. گفت: بازگوي تا به جواب آن همه بهره گيرند.

گفت محمد برتر بود يا بايزيد بسطامي؟

مولانا گفت: اين چه جاي سئوال است؟ كه بايزيد از امت محمد بود و مقام سلطاني از تاج پيروي احمد داشت.

درويش گفت: چون است كه محمد با حق گفت « ما عرفناك حق معرفتك» (تو را چنانكه شايسته مقام توست نشناختم)؟ و بايزيد گفت: سبحاني ما اعظم شاني. نيست اندر جُبّه ام الا خدا *** چند جويي در زمين و در سما؟

مولانا فرو ماند و گفت: درويش، تو خود بگوي.

گفت: اختلاف در ظرفيت است كه محمد را گنجايش بيكران بود، هر چه از شراب معرفت در جام او مي‌ريختند همچنان خمار بود و جامي ديگر طلب مي‌كرد. اما بايزيد به جامي مست شد و نعره برآورد: شگفتا كه مرا چه مقام و منزلتي است! سبحاني ما اعظم شاني!


یکی از بوی دردش ناقل آمد
یکی از نیم جرعه عاقل آمد
یکی از جرعه‌ای گردیده صادق
یکی از یک صراحی گشته عاشق

یکی دیگر فرو برده به یک بار
می و میخانه و ساقی و میخوار
کشیده جمله و مانده دهن باز
زهی دریا دلِ رندِ سرافراز

شوخ;599802 نوشت:
با سلام

اما وقتی سالک به مقامات بالاتر میرسد، کم کم درک شهودی اش افزایش می یابد و در نتیجه ظرفیتش برای شراب معرفت زیاد شده، دیگر شطحیات از وی بروز نمیکند!

اما وقتی به مقام فنای حقیقی (نه فنای خیالی) رسید در اشعارش (نه کلامش بین مردم) دم از انا الحق میزند همانطور که پیامبر نازنین نیز فرمود: من رانی فقد رای الحق! چون این سخنان را هر کسی نمیفهمد باید در شعر و.. مخفی کرد!



باسمه تعالی
امیدوارم که منظورتان از آوردن کلمه
«همان طور» تداعی کننده این معنا نباشد که این بیان حضرت، شطح و یا شعر بوده است.

سمیع;600228 نوشت:
باسمه تعالی
امیدوارم که منظورتان از آوردن کلمه
«همان طور» تداعی کننده این معنا نباشد که این بیان حضرت، شطح و یا شعر بوده است.

اما وقتی سالک به مقامات بالاتر میرسد، کم کم درک شهودی اش افزایش می یابد و در نتیجه ظرفیتش برای شراب معرفت زیاد شده، دیگر شطحیات از وی بروز نمیکند!
اما وقتی به مقام فنای حقیقی (نه فنای خیالی) رسید در اشعار و کلامش بین محرمان به اسرار (نه کلامش بین مردم) دم از انا الحق میزند همانطور که پیامبر نازنین نیز فرمود: من رانی فقد رای الحق! چون این سخنان را هر کسی نمیفهمد باید در شعر و.. مخفی کرد!

باسلام خدمت شما

بنظر بنده انا الحق گفتن در مقام و جایگاه خودش، جزو شطحیات نیست اما وقتی شخص به آن درجه فنای کامل نرسیده و دم از انا الحق گفتن بزند، این شطح بحساب می آید و در واقع خودش هست که انا الحق میگوید نه خداوند! در مقام فنا، منیّتی در سالک نیست که انا الحق بگوید بلکه خود خداوند است که میگوید انا الحق!

کسیکه در مقام فنای کامل دم از اناالحق میزند سالک کامل بحساب می آید و بر حال خود کنترل دارد به همین جهت در پرده و خفاء دم از انا الحق میزنند اما شطح گویان، حالت هذیان گویی دارند!

امام خمینی (ره) می فرماید : « ای مدعی معرفت و جبه و سلوک و محبت و فنا، تو اگر به راستی اهل الله و از اصحاب قلب و اهل سابقه حسنایی ، هنئاًلک ، ولی اینقدر شطحیات و تلوینات و دعوی های گزاف که از حب نفس و وسوسه شیطان کشف می کند ، مخالفت با محبت جذبه است ؛« ان اولیایی تحت قبایی لایعرفهم غیر » ... این قدر قلوب ضعیفه بندگان خدا را از خالق به مخلوق متوجه مکن و خانه خدای را غصب مکن .بدان که این بندگان خدا عزیزند و قلوب آن ها پرقیمت است باید صرف محبت خدا شود . اینقدر با خانه خدا بازی مکن و به ناموس او دست درازی نکن ... پس اگر در دعوی خود صادق نیستی در زمره ی دورویان و اهل نفاقی . ( چهل حدیث حدیث 9 )

و در جای دیگر می فرمایند : « همه شطحیات از نقض سالک و خودی و خود خواهی است .» ( مصباح الهدایه ص 207 )


ایشان در آخر کتاب مصباح الهدایه که به تحلیل اسفار اربعه در سیرو سلوک اهل طریقت پرداخته اند ، در بحث مربوط به سفر اول و دوم ، بر این باورند که برای سالک در پایان سفر اول و در طی سفر دوم که استهلاک تعینات خلقیه و اضمحلال هویات وجودیه است و حق تعالی برای سالک با تمام وحدانیتش تجلی کرده و بنابراین سالک هیچ چیز و هیچ کس را غیر از یار نمی بیند، مع الوصف، این امکان وجود دارد که هنوز از انانیّت چیزی باقی مانده باشد. این جاست که در سلوک و سالک نقصانی وجود دارد و همین نقصان منشأ صدور شطح می شود .

سوال:
چرا کسی که شطحیاتی مثل أنا الحق را بگوید بی ادب است؟


پاسخ:
حدیث وماجرای شطح وطامات/خیال خلوت و نور کرامات(1)

ابو نصر سرّاج طوسی (وفات 873 هـ) می‌گوید شطح به معنی حرکت است و آسیاب را هم به این جهت مشطاح گویند که آردهمواره در آن حرکت می‌کند وچه بسا که‌ از شدت پری،از هر دو جانب،آرد سرریز گردد شطح مانند آب سرشاری است که از جویبار تنگ می‌گذرد و لذا از شدت سرشاری به طرفین سرریز کند و خرابی به بار آورد به‌ همین خاطر در این گونه مواردمی‌گویند شطح الماء فی النهر؛یعنی آب باشدت در جوی‌ جاری شد و سرریز گردید.
و از جهت مناسبت بین معنای لغوی و اصطلاحی شطح مرید سالکی هم که دچار جذبه و هیجان روحی می‌گردد،و توان‌ و تحمل نور و نیروی آب معنا را ندارد،با سخنانی شگفت و شگرف ازیافته‌های درون، پرده برمی‌دارد و جمالی را نشان می‌دهد که جز اندکی،توان ادراک آن راندارند،این‌«سرریزهای روح»در زبان تصوف همان شطحاتست.(2) پس شطح در اصطلاح عرفا عبارت است از سخنانی که در حال فنا و بی خودی و غلبه شهود حق تعالی بر عرفا ،از آنها صادر می گردد به نحوی که در آن هنگام جز حق تعالی نمی بینند(3) و چه بسا در ظاهر مخالف عقل ،شرع ،عرف باشد.
در نتیجه منشاء شطیحات حالت وجد و مستی و بیخودی عارف می باشدکه اینگونه سخنان بر اساس اصول عرفان نظری و عملی صحیح است زیرا عارف در راه رسیدن به خدا وپیمودن منازل گوناگون و رد شدن از حجاب های ظلمانی و نورانی آهسته آهسته به جایی می رسد که غیر از وحدت چیزی را نمی بیند و این باعث می شود که وجودش الهی شود و غیر از خدا چیزی نبیند و به علت اینکه فانی در خدا شده حرف هایی می زند که حکایت از غرق شدن او در وجود حق تعالی می کند و اگر عارفی به این مقام نرسیده باشد نمی تواند این حرف ها را بزند بنابراین اگر کسی بخواهد بدون رسیدن به این مقام این کلمات را بگوید به غیر از تاریکی باطن چیزی برای او ندارد (4)
البته شطحیاتی که از عرفا سر می زند دلالت بر نقصان وجودی انها می کند و شاهدش ائمه دینمان و حضرات معصومین علیهم السلام هستند با اینکه در اوج کمال و معرفت نسبت به حق تعالی بودند ولی هرگز شطحیاتی مانند انا الحق ،لیس فی جبتی غیر الله .....از آن بزرگواران صادر نشده است لذا حضرت علامه حسن زاده آملی در آثارشان بیان می دارند :
شطحیاتی که از اکابر علما و اعاظم عرفا و افاخم حکما و اماجد سلاک مشاهده می شود دلیل بر عظمت وسعه وجودی پیغمبر و آلش وهمه سفرای الهی است که با آنهمه مقامات علمی و رویت ملکوت وقدرت تصرف بر ماده کائنات یک جمله شطح از آنها دیده نشده است (فتدبر)(5)

حضرت علامه حسن زاده آملی فرموده اند: «اگر كسى از اين شطحيات‏ بگويد بى ‏ادب است و بايد ملامتش كرد تا مؤدّبانه سخن گويد، امّا كافر نيست كه نجس باشد؛ چون معناى صحيح از لفظ خود قصد كرده است نه معناى باطل.»(هزار و یک کلمه،ج4،ص254)

و یا حضرت امام خمینی (ره)فرموده اند :و الشطحیات کلها من نقصان السالک و السلوک (شطحیات جملگی از نقصان سالک وسلوک است (6)

بنابراین اظهار آن چه شارع ظاهر نکرده است خلاف ادب است.

پی نوشت:
1- شبستری در گلشن راز
2- اللمع،ص 404
3- تاج العروس; ط مصر، 2/172
4آشتیانی -سید جلال الدین شرح مقدمه قیصری ص 389 -
5- هزار ویک نکته -نکنه 260
6- مصباح الهدایة ص 207

موضوع قفل شده است