جمع بندی آیا عمل حضرت یوسف نسبت به برادرانش صحیح بود؟
تبهای اولیه
سلام. در قرآن می خوانیم که حضرت یوسف جامی را در وسایل برادر کوچکترش گذاشت و آنگاه کسی بانگ زد و برادرانش را دزد نامید و بعد هم جام را در وسایل برادر کوچکتر یافتند. این مسئله هم باعث بی آبرویی برادران یوسف شد و هم، وقتی برادران یوسف به نزد پدر بازگشتند، باعث ناراحتی شدید حضرت یعقوب گردید. آیا این عمل حضرت یوسف که منجر به بی آبرویی برادران و غم پدر شده است، با عصمت ایشان سازگار است؟
[="Tahoma"]با سلام و درود
در مورد این که عمل حضرت یوسف علیه السلام منافاتی با عصمت ندارد، مطالبی عرض می شود:
دنیا دار تزاحم است و در این تزاحمات، ترجیح اهم بر مهم، منطقی و معقول است.
به بیان دیگر، وقتی غرض و مصلحت مهمه ای وجود دارد، می توان به خاطر آن مصلحت مهمه، از مراتب پایین تر چشم پوشی کرد.
در مجمع البیان آمده: در جايى كه اين مقدار غم و اندوه پدر و برادرانش موجب بر طرف ساختن اندوه هاى بسيارى از همگان گردد، بدون شک مورد تعلق مصلحت واقع شده و جايز خواهد بود.(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 385)
افزون بر این که حضرت یوسف، چاره ای غیر از این نداشته تا بتواند برادرش را نزد خود نگهدارد: «مَا كاَنَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فىِ دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَن يَشَاءَ الله»؛ او هرگز نمى توانست برادرش را مطابق آيين پادشاه (مصر) بگيرد، مگر آنكه خدا بخواهد! (یوسف، 76)
لازم به ذکر است که یوسف با این کار، زمینه ساز رسیدن و وصال پدر و پایان دادن به غم های او را فراهم کرده:
«يَبَنىَِّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ ... فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ ... قَالُواْ أَ ءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى ...»؛ پسرانم! برويد، و از يوسف و برادرش جستجو كنيد، ... هنگامى كه آنها بر او [يوسف] وارد شدند ... گفتند: آيا تو همان يوسفى؟! گفت: (آرى،) من يوسفم، و اين برادر من است ... .(یوسف، 87-90)
و اگر به آیات قبل تر توجه فرمایید، از همان ابتدا و نگرفتن پول گندم ها و قرار دادن پول در وسائل برادران، یوسف علیه السلام برای آوردن برادرش به مصر و رسیدن به یعقوب علیه السلام، اقدام و زمینه سازی کرده است:
«وَ لَمَّا جَهَّزَهُم بجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونىِ بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ .... وَ قَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتهُمْ فىِ رِحَالهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ و هنگامى كه (يوسف) بارهاى آنان را آماده ساخت، گفت: (نوبت آينده) آن برادرى را كه از پدر داريد، نزد من آوريد. ...، (سپس) به كارگزاران خود گفت: «آنچه را بعنوان قيمت پرداخته اند، در بارهايشان بگذاريد! شايد پس از بازگشت به خانواده خويش، آن را بشناسند و شايد برگردند!»(یوسف، 59-62)
از طرفی سایر برادران یوسف، هر چند برای لحظه ای ناراحت شدند ولی پس از بازرسی، رفع اتهام شد لذا آبروی آن ها نرفت.
حتی پس از رفع اتهام از سایر برادران، یوسف با تقاضای آنان به مجازات یکی از آنان به جای بنیامین، مخالفت کرده گفت من ظلم به شما نمی کنم:
«قَالُوا ... فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَئكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَلِمُونَ»؛ گفتند ... يكى از ما را به جاى او بگير ...، گفت: پناه بر خدا كه ما غير از آن كس كه متاع خود را نزد او يافته ايم بگيريم در آن صورت، از ظالمان خواهيم بود. (یوسف، 78و79)
چند نکته:
1. گوینده خطاب «إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ»، معلوم نیست چه کسی است و می تواند از خادمان یوسف باشند زیرا این توافقی پنهانی بین یوسف و بنیامین بوده و دیگران اطلاعی از حقیقت ماجرا نداشته اند.
2. خطاب به جمع به خاطر یک نفر که در آن جمع است و هنوز تمیز داده نشده اند، از لحاظ ادبی مشکلی ندارد.
3. آبروریزی نشده بلکه برادران پوسف برای لحظاتی در ناراحتی و نگرانی بودن که پس از بازرسی از آنان رفع اتهام شد و بقیه کاروان نیز شاهد این ماجرا و رفع اتهام از آنان بوده اند.
4. یوسف علیه السلام غیر از این راه برای نگه داشتن برادر در نزد خود و زمینه سازی برای رسیدن به پدر، چاره ای نداشته است.
5. ناراحتی پدر برای رسیدن به هدفی مهمتر یعنی رفع همه ناراحتی ها و رسیدن و وصال، معقول و منطقی است.
بنابر این:
این امور با عصمت منافاتی ندارد و حتی ایراد اخلاقی هم محسوب نمی شود تا بخواهد از این طریق، خدشه ای به عصمت وارد شود، زیرا چاره ای نبوده و مصلحت مهمتری وجود داشته است.
سلام. آیا این هدف مهمتر بدون این اعمال دست یافتنی نبود؟ آیا حضرت یوسف نمی توانست همان ابتدا خودش را معرفی کند یا اینکه کسی را به کنعان بفرستد و پدر را از حضور خویش در مصر مطلع فرماید؟
[="Tahoma"]سلام. آیا این هدف مهمتر بدون این اعمال دست یافتنی نبود؟ آیا حضرت یوسف نمی توانست همان ابتدا خودش را معرفی کند یا اینکه کسی را به کنعان بفرستد و پدر را از حضور خویش در مصر مطلع فرماید؟
با سلام و درود
حتما راهی نبوده، کما این که خداوند می فرماید: «مَا كاَنَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فىِ دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَن يَشَاءَ الله»؛ او هرگز نمى توانست برادرش را مطابق آيين پادشاه (مصر) بگيرد، مگر آنكه خدا بخواهد! (یوسف، 76)
توجه داشته باشید که یوسف، مامور الهی است و بر اساس فرامین الهی باید عمل کند، و الا مگر خود خداوند نمی توانست از طریق معجزه یا ... یعقوب را خبردار کند، و یا یوسف اصلا گم نمی شد و همان موقع او را پیدا می کردند و اصلا چنین ماجراهایی هم به وجود نمی آمد.
قطعا در این مسیر، خداوند مصالحی دیده که چنین مقدر فرموده و دستور داده است. در این مسیر، یعقوب، یوسف، برادران یوسف و ... هر کدام به گونه ای درگیر و مورد آزمایش قرار می گیرند تا هر کدام به سهم و ظرفیت خویش، مسیر کمال را طی کنند.
[="Black"]با سلام؛
دنیا دار تزاحم است و در این تزاحمات، ترجیح اهم بر مهم، منطقی و معقول است.
به بیان دیگر، وقتی غرض و مصلحت مهمه ای وجود دارد، می توان به خاطر آن مصلحت مهمه، از مراتب پایین تر چشم پوشی کرد.
جدای از این ماجرا...
ترجیح اهم و نادیده گرفتن مهم از نظر عقلی موجه هست؛
اما در عمل گاهی مصلحت اینه که حق کسی ضایع بشه وگرنه اتفاق بدتری میفته
اگر اهم حفظ مصلحت و مهم دفاع از حق باشد کدام را باید انتخاب کرد؟
ایا باید حق رو پایمال کرد؟
در واقع اینجا شبهه ای که پیش میاد اینه که مرز مصلحت تا کجاست؟
یعنی تا کجا مُجازیم برای حفظ اهم، امر مهم را نادیده بگیریم؟
[/]
[="Tahoma"] جدای از این ماجرا...با سلام؛
اما در عمل گاهی مصلحت اینه که حق کسی ضایع بشه وگرنه اتفاق بدتری میفته
اگر اهم حفظ مصلحت و مهم دفاع از حق باشد کدام را باید انتخاب کرد؟
ایا باید حق رو پایمال کرد؟
در واقع اینجا شبهه ای که پیش میاد اینه که مرز مصلحت تا کجاست؟
یعنی تا کجا مُجازیم برای حفظ اهم، امر مهم را نادیده بگیریم؟
با سلام و درود
همیشه باید طرفدار حق بود، زیرا می دانیم خداوند راضی نیست آن حق (مهم) کنار گذاشته شود؛ مگر در قدر متیقن مواردی که قطعا بدانیم اقوی و اهم، چیز دیگری است؛ یعنی تا بطور قطع، اهم و اقوی بودن چیزی را ندانیم، نمی توانیم از مهم و قوی دست برداریم.
بنابر این، قطع داشتن به اهم بودن، لازم است.
به عنوان مثال، دروغ گفتن حرام است و باید از این حرام الهی اجتناب کرد، زیرا می دانیم خداوند راضی به انجام آن نیست؛ مگر موردی که بدانیم دروغ گفتن ما موجب قتل نفس مؤمن می شود، در این صورت به خاطر مصلحت اهمی (نجات یک انسان مؤمن)، از حرام بودن آن دست بر می داریم.
سؤال:
در قرآن آمده که حضرت یوسف (علیه السلام) جامی را در وسایل برادر کوچکتر خود گذاشت و کسی بانگ زد و برادرانش را دزد نامید و بعد هم جام را در وسایل برادر کوچکتر یافتند. آیا این عمل که منجر به بیآبرویی برادران و غم پدر شده است، با عصمت یوسف پیامبر سازگار است؟
پاسخ:
در مورد این که عمل حضرت یوسف (علیه السلام) منافاتی با عصمت ندارد، مطالبی عرض میشود:
دنیا دار تزاحم است و در این تزاحمات، ترجیح اهم بر مهم، منطقی و معقول است.
به بیان دیگر، وقتی غرض و مصلحت مهمهای وجود دارد، میتوان به خاطر آن مصلحت مهمه، از مراتب پایین تر چشم پوشی کرد.
در مجمع البیان آمده: در جايى كه اين مقدار غم و اندوه پدر و برادرانش موجب بر طرف ساختن اندوههاى بسيارى از همگان گردد، بدون شک مورد تعلق مصلحت واقع شده و جايز خواهد بود. (1)
افزون بر این که حضرت یوسف (علیه السلام)، چارهای غیر از این نداشته تا بتواند برادرش را نزد خود نگهدارد: «مَا كاَنَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فىِ دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَن يَشَاءَ الله»؛ او هرگز نمىتوانست برادرش را مطابق آيين پادشاه (مصر) بگيرد، مگر آن كه خدا بخواهد. (2)
و لازم به ذکر است که یوسف با این کار، زمینهساز رسیدن و وصال پدر و پایان دادن به غمهای او را فراهم کرده:
«يَابَنىَِّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ ... فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ ... قَالُواْ أَ ءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى ...»؛ پسرانم! برويد، و از يوسف و برادرش جستجو كنيد، ... هنگامى كه آنها بر او [يوسف] وارد شدند ... گفتند: آيا تو همان يوسفى؟! گفت: (آرى،) من يوسف هستم، و اين برادر من است ... . (3)
و اگر به آیات قبل تر توجه فرمایید، از همان ابتدا و نگرفتن پول گندم ها و قرار دادن پول در وسائل برادران، یوسف (علیه السلام) برای آوردن برادرش به مصر و رسیدن به یعقوب (علیه السلام)، اقدام و زمینهسازی کرده است:
«وَ لَمَّا جَهَّزَهُم بجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونىِ بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ .... وَ قَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتهُمْ فىِ رِحَالهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ و هنگامى كه (يوسف) بارهاى آنان را آماده ساخت، گفت: (نوبت آينده) آن برادرى را كه از پدر داريد، نزد من آوريد. ...، (سپس) به كارگزاران خود گفت: «آن چه را به عنوان قيمت پرداختهاند، در بارهايشان بگذاريد! شايد پس از بازگشت به خانواده خويش، آن را بشناسند و شايد برگردند!» (4)
از طرفی سایر برادران یوسف، هر چند برای لحظهای ناراحت شدند؛ ولی پس از بازرسی، رفع اتهام شد لذا آبروی آنها نرفت.
حتی پس از رفع اتهام از سایر برادران، یوسف با تقاضای آنان به مجازات یکی از آنان به جای بنیامین، مخالفت کرده گفت من ظلم به شما نمیکنم:
«قَالُوا: ... فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَئكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَلِمُونَ»؛ گفتند ... يكى از ما را به جاى او بگير ...، گفت: پناه بر خدا كه ما غير از آن كس كه متاع خود را نزد او يافتهايم بگيريم در آن صورت، از ظالمان خواهيم بود. (5)
چند نکته:
1. گوینده خطاب « إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ»، معلوم نیست چه کسی است و میتواند از خادمان یوسف باشند؛ زیرا این توافقی پنهانی بین یوسف و بنیامین بوده و دیگران اطلاعی از حقیقت ماجرا نداشتهاند.
2. خطاب به جمع به خاطر یک نفر که در آن جمع است و هنوز تمیز داده نشدهاند، از لحاظ ادبی مشکلی ندارد.
3. آبروریزی نشده است؛ بلکه برادران پوسف برای لحظاتی در ناراحتی و نگرانی بودن که پس از بازرسی از آنان رفع اتهام شد و بقیه کاروان نیز شاهد این ماجرا و رفع اتهام از آنان بودهاند.
4. یوسف (علیه السلام) غیر از این راه برای نگاه داشتن برادر در نزد خود و زمینه سازی برای رسیدن به پدر، چارهای نداشته است.
5. ناراحتی پدر برای رسیدن به هدفی مهمتر یعنی رفع همه ناراحتیها و رسیدن و وصال، معقول و منطقی است.
6. قطعا در این مسیر، خداوند مصالحی دیده که چنین مقدر فرموده و دستور داده است. در این مسیر، یعقوب، یوسف، برادران یوسف و ... هر کدام به گونهای درگیر و مورد آزمایش قرار میگیرند تا هر کدام به سهم و ظرفیت خویش، مسیر کمال را طی کنند. و الا مگر خود خداوند نمیتوانست از طریق معجزه یا ... یعقوب را خبردار کند، و یا یوسف اصلا گم نمیشد و همان موقع او را پیدا میکردند و اصلا چنین ماجراهایی هم به وجود نمیآمد.
بنابر این:
این امور با عصمت منافاتی ندارد و حتی ایراد اخلاقی هم محسوب نمیشود تا بخواهد از این طریق، خدشهای به عصمت وارد شود؛ زیرا چارهای نبوده و مصلحت مهمتری وجود داشته است.
در مورد ترجیح اهم بر مهم، لازم به ذکر است که همیشه باید طرفدار حق بود؛ زیرا میدانیم خداوند راضی نیست آن حق (مهم) کنار گذاشته شود؛ مگر در قدر متیقن مواردی که قطعا بدانیم اقوی و اهم، چیز دیگری است؛ یعنی تا به طور قطع، اهم و اقوی بودن چیزی را ندانیم، نمیتوانیم از مهم و قوی دست برداریم. بنابر این، قطع داشتن به اهم بودن، لازم است.
به عنوان مثال، دروغ گفتن حرام است و باید از این حرام الهی اجتناب کرد؛ زیرا میدانیم خداوند راضی به انجام آن نیست؛ مگر موردی که بدانیم دروغ گفتن ما موجب قتل نفس مؤمن میشود، در این صورت به خاطر مصلحت اهمی (نجات یک انسان مؤمن)، از حرام بودن آن دست بر میداریم.
منابع:
1. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 5، ص 385.
2. یوسف: 12/ 76.
3. یوسف: 12/ 87 ـ 90.
4. یوسف: 12/ 59 ـ 62.
5. یوسف: 12/ 78 ـ 79.