جمع بندی اگر خدا بی نیاز است پس چگونه حس یک نیازمند را درک می کند؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اگر خدا بی نیاز است پس چگونه حس یک نیازمند را درک می کند؟

بسم الله الرحمن الرحیم....سلام....نیازمند و بی نیاز....چند سوال دارم..1.خدا بی نیاز است دقیقا به چه معناست... کلا هیچ نیازی ندارد یا نیاز دارد اما خودش در خودش ایجاد می کند و خودش هم بر طرف می کند.... 2.حتما این جمله رو شنیدید که یه نفر مثلا یه مریضی خاصی داره بهش دلداری میدید میگه تو نمیدونی من چی میکشم چون خودت نکشیدی.... و یه جورایی واقعا حقیقته مثلا من تا حالا از گرسنگی نمردم و نمی دونم از گرسنگی مردن یعنی چی..یا مثال بهتری بزنم من از اول عمرم کور مادرزادم مثلا....خب یه نفر بینا میاد بهم میگه چشم خیلی خوبه اینطوری میبینی و دیدن رو کامل شرح میده که عمل دیدن یعنی چی....اما محاله کوره بفهمه دیدن یعنی چی.... خب من نیازمندم خداوند بی نیاز اگه بیناز است پس چگونه می فهمد درد من چیست...چگونه واقعا درک می کند حس می کند درد من چیست....اگر درک کند و حس کند یعنی او نیازمند می شود یا او درد و ضعف رو هم دارد.... اگه بگیم نه خدا درد و ضعف ندارد پس غافل است ایا از فهم چگونگی درد داشتن.....یعنی ما مخلوقات حسی رو تجربه می کنیم مثل رو به ضعف رفتن مثل درد کشیدن که خدا اصلا تجربه نکرده...مگه میشه چیزی رو ما داشته باشم و تجربه کنیم که خدا نداره و تجربه نکرده.....یه سوال مربوط دیگه...خب چی میشه اگه خدا رو نیازمند به خودش بگیریم مثلا نیازی در خودش بوجود بیاره که خودش برطرفش کنه و لذت ببره ..مگه لذت بردن بده و مثلا از زیبایی خودش لذت ببره...یعنی خدا هیچ حسی نداره در خودش...خوشحال نمیشه....یعنی ناراحت نمیشه...حتی در قران اومده خدا خیلی ناراحت میشه از کاری که بگید انجام میدم و عمل نکنید...خوشحالی نیاز و ناراحتی ضعفه....یعنی اینا همه استعارس و اصلا خدا هیچ حسی نداره..شاید یه ذره مثالام نا مربوط بوده باشه اما امیدوارم منظورمو رسونده باشم....با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مسلم

nothing;594183 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم....سلام....نیازمند و بی نیاز....چند سوال دارم..1.خدا بی نیاز است دقیقا به چه معناست... کلا هیچ نیازی ندارد یا نیاز دارد اما خودش در خودش ایجاد می کند و خودش هم بر طرف می کند....

با سلام و تشکر از سوال خوب شما

بی نیازی خداوند به این معنا نیست که او نیازمند است اما نیازش را خودش برطرف می کند، چرا که اگر مرادتان نیازمندی به چیزی خارج از ذات خداوند باشد محال است، زیرا وقتی وجود خداوند را پذیرفتیم و با برهان امکان و وجوب خالقیت او را برای همه چیز اثبات نمودیم دیگر نمیتوانیم او را نیازمند به غیر بدانیم، چون هر چه غیر او هست مخلوق اوست، و مخلوق هرچه دارد از خالق خویش گرفته است لذا نیاز خالق به مخلوق خودش معنا ندارد.(المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی(ره)، ج16، ص232)

توجه کنید که نیاز در هر صورت نقص است و فرقی نمی کند که توان برطرف کردن آن باشد یا نباشد، اگر بخواهم مثالی بزنم مثل این است که شما نیاز به خوردن و آشامیدن دارید اما توان تهیه خوردنی و آشامیدنی را نیز دارید لذا نیازتان را برطرف می کنید، اما دیگر نمی شود به شما گفت بی نیاز، چرا که در هر صورت شما موجود نیازمندی هستید، نیازمندی که از عهده نیازتان برمی آیید.

اما اگر مرادتان این باشد که خداوند به چیزی در درون خودش نیازمند است، مثلا به وجود یا اوصافش نیازمند است، این هم امکان ندارد، زیرا اولا با نگاه دقیق، نیازمندی به خود اصلا معنا ندارد، مثلا در اصل وجود اگر خداوند بخواهد در وجود به خودش نیازمند باشد لازم است قبل از این که به وجود آمده باشد، خودش وجود داشته باشد، چون فاعل هر چیزی باید قبل از فعلش وجود داشته باشد، و این محال است چرا که لازمه آن مقدم شدن چیزی بر خودش است(انوار الملکوت، علامه حلی، ص59) و اما در مورد صفات نیز، اگر خداوند فاقد صفتی باشد چگونه میتواند خودش آن را به خود بدهد و از خود رفع نیاز کند؟ اگر دارد که بی نیاز است، و اگر ندارد چطور نیاز خودش را بر طرف می کند؟ فاقد یک چیز چطور میتواند آن را بخشد؟

و ثانیا: طبق برهان امکان و وجوب باید سلسله موجودات ممکن به موجودی ختم شود که وجود برای او ضرورت داشته باشد و چنین موجودی باید همه کمالات را دارا باشد، چرا که هر وجود و کمالی موجود شده است از او نشأت گرفته و او نمی تواند فاقد آن باشد،(اسرار الآیات، ملاصدرا، ص37) به عبارت دیگر اگر فاقد یک کمال باشد، باید خالق آن کمال را در غیر او جستجو کرد در حالی که ما با برهان امکان و وجوب، آن موجود را خالق همه چیز دانسته ایم.
علاوه بر این که بین وجود خداوند و صفاتش دوگانگی وجود ندارد، علم و قدرت و حیات و... عین ذات خداوند است، (الالهیات، آیت الله سبحانی، ج2، ص38) لذا وقتی در وجود بی نیاز باشد، در اوصاف نیز بی نیاز خواهد بود.

nothing;594183 نوشت:
اگر درک کند و حس کند یعنی او نیازمند می شود یا او درد و ضعف رو هم دارد.... اگه بگیم نه خدا درد و ضعف ندارد پس غافل است ایا از فهم چگونگی درد داشتن.....یعنی ما مخلوقات حسی رو تجربه می کنیم مثل رو به ضعف رفتن مثل درد کشیدن که خدا اصلا تجربه نکرده...مگه میشه چیزی رو ما داشته باشم و تجربه کنیم که خدا نداره و تجربه نکرده.

نه درک کردن تلازمی با نیازمندی دارد، و نه درد و ضعف نداشتن تلازمی با غفلت
خداوند علم به همه چیز دارد اما نه از راه اسباب حسی آن، خداوند میبیند و می شنود «ان الله سمیع بصیر» اما نه چشمی دارد و نه گوشی
خداوند بارها در قرآن از احساسات دیگران خبر داده است، مثلا:

خداوند هرگز ترس را احساس نکرده است، اما به اندک ترس موسی علم دارد:
« فَأَوْجَسَ فىِ نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسىَ‏ * قُلْنَا لَا تخَف‏» (طه-67و68)
موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد * گفتيم: «نترس‏».

خداوند هرگز انتظار را احساس نکرده است، اما نگاه منتظرانه پیامبر(ص) را درک می کند:
«قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها»(بقره-144)
نگاه‏هاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان (براى تعيين قبله نهايى) مى‏بينيم! اكنون تو را به سوى قبله‏اى كه از آن خشنود باشى، باز مى‏گردانيم‏.

غم و اندوهی برای خداوند نیست، اما از وجود آن را در پیامبر خویش آگاه است:
«لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنين‏»(شعراء-3)
گويى مى‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى بخاطر اينكه آنها ايمان نمى‏آورند.

خداوند جنسیت ندارد، و آرامش در کنار همسر بودن را حس نکرده است، اما از این آرامش خبر داده است:
«خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها»(روم-21)
همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد.

این که ما انسان ها نمی توانیم بدون تجربه یک درد یا شادی، یکدیگر را درک کنیم حرف درستی است، اما علت آن این است که اولا علم و آگاهی ما عین ذاتمان نیست و با کسب و تجربه حاصل می شود، قرآن کریم می فرماید:

«وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَة» (نحل-78)

و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى‏دانستيد و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد.

پس علم انسان حاصل تعلم و تجربه است، لذا محدود بوده و با گذر زمان گسترش می یابد، در حالی که علم خداوند هم نامحدود بوده و همه حسیات و معقولات و فطریات و... را در برمی گیرد، و هم از ازل با او بوده چرا که عین ذات اوست.
و ثانیا به این خاطر که ما نسبت به دیگران هیچ نقش فاعلیتی نداریم تا احاطه علمی به آنها داشته باشیم، لذا نمی توان خداوند را در این امور با بشر قیاس نمود، او فاعل حقیقی انسان است، نه فاعل عرفی مثل بنا و نجار و...؛ فاعل حقیقی به فعلش احاطه کامل دارد. (الالهیات، آیت الله سبحانی،ج1، ص113)
گواه و شاهد دیگر در این که خداوند عالم به حسیات ما هست، تدبیر او در رفع نیازهای حسی ماست، او خود این نیاز و احساس را در درون ما قرار داده و متعلق آن را نیز تدارک دیده است، اگر خداوند علم به احساس گرسنگی ما نداشت، عامل رفع آن، یعنی خوراکی های متنوع و دستگاه گوارش را خلق نمیکرد، اگر خداوند به نیاز ما به بینایی عالم نمی بود چشم را با این همه ظرافت خلق نمیکرد، اگر به معایب جسمی احتمالی آگاه نمی بود سیستم عصبی را برای انتقال این دردها به مغز تدارک نمی دید و اگر و اگر...

nothing;594183 نوشت:
خب چی میشه اگه خدا رو نیازمند به خودش بگیریم مثلا نیازی در خودش بوجود بیاره که خودش برطرفش کنه و لذت ببره ..مگه لذت بردن بده و مثلا از زیبایی خودش لذت ببره...یعنی خدا هیچ حسی نداره در خودش...خوشحال نمیشه....یعنی ناراحت نمیشه...حتی در قران اومده خدا خیلی ناراحت میشه از کاری که بگید انجام میدم و عمل نکنید...خوشحالی نیاز و ناراحتی ضعفه....یعنی اینا همه استعارس و اصلا خدا هیچ حسی نداره

ببینید صرف لذت بردن بد نیست، اما باید عامل داشته باشد، عامل لذت های احساسی غالبا یا نیازهای جسمی و جنسی است که در خداوند راه ندارد، یا این است که موجودی تا حالا چیزی نداشته و بعد به آن رسیده باشد مثلا ماشین نداشته باشد و اکنون صاحب ماشین بشود یا چیزی را که داشته است اکنون از دست بدهد، یا ممکن است از سر جهل باشد یعنی مثلا اتفاق خوشایندی افتاده و ما بی اطلاع هستیم و با شنیدن آن خبر خوشحال می شویم یا با شنیدن خبر بدی ناراحت می شویم؛ هیچکدام از این موارد در مورد خداوند صادق نیست، خداوند هم کامل مطلق است و هم داشته هایش را از دست نمی دهد، و همچنین از ازل به همه چیز علم داشته و دارد، لذا فاقد چیزی نیست که با به دست آوردنش خوشحال شود، و خبری نیست که از او مخفی باشد، تا با شنیدن آن احساس خوشحالی یا ناراحتی کند.

اما محبت و غضب خداوند که در قرآن به آن اشاره شده است، یک صفت فعلی است نه احساسی، خوشحالی خداوند یعنی لطف خداوند در مقام فعل به آن بنده، و غضب پروردگار هم یعنی دور شدن آن بنده از رحمت الهی، وإلا خداوند از ازل به کردار همه بندگان آگاه بوده است که مغضوب او خواهند بود یا محبوب او.(تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج18، ص284)

اما زیبایی که به آن اشاره فرمودید، به معنای زیبایی جسمی در خداوند راه ندارد، اما اگر کمال نامحدود ذات و جمال اوصاف منظورتان باشد، برخی حکماء سنخ عقلی آن را بر خداوند جایز دانسته اند که خداوند با درک ذات و اوصاف نامتناهی خویش نوعی لذت عقلی دارد، که البته باز از سنخ احساسات و تغییر و تبدل درونی نیست.(الالهیات، آیت الله سبحانی، ج2، ص124)

موضوع قفل شده است