زمانِ خلقت روح انسان

تب‌های اولیه

116 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زمانِ خلقت روح انسان

سلام و عرض ادب.

کدام نظریه صحیح است؟
آیا روح انسان بعد از شکل گیری جنین و از بطن آن خلق می‌شود ، یا اینکه از قبل خلق شده و وجود دارد و پس از خلق بدن با آن مرتبط می‌گردد؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مشکور

استوار;593850 نوشت:
سلام و عرض ادب.

کدام نظریه صحیح است؟
آیا روح انسان بعد از شکل گیری جنین و از بطن آن خلق می‌شود ، یا اینکه از قبل خلق شده و وجود دارد و پس از خلق بدن با آن مرتبط می‌گردد؟


سلام و ادب

قبل از ورود به اصل بحث، یعنی گفتگو در باب زمان خلقت روح انسانی شایسته است به معانی گوناگون روح، اشاره ای داشته باشیم:

روح در قرآن بـه مـعـنـاي امر خداوند است كه همان كلمه ايجاد است و همان فعل مخصوص اوست بدون دخالت اسباب وجودي و مادي و تاثيرات تدريجي آنها در آن. گـاهي اين روح به تنهايي توصيف شده است مانند : يوم يقوم الروح و الملائكه صفا ( نباء / 38 ) گاهي همراه با ملائكه توصيف شده است مانند : انزل به الروح الامين علي قلبك ( شعراء / 193 ) و گاهي آن حقيقتي است كه در همه انسان ها دميده شده است : ثم سويه و نفخ فيه من روحه ( سجده / 9 ) و گاهي آن حقيقتي است كه همراه با مومنان و مويد آنان است : اولئك في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ( انعام / 122 ) . گاهي آن حقيقتي است كه انبياء با آن در تماس هستند : و كذلك اوحينا اليك روحامن امرنا ( شوري / 52 ) و گاهي آن حقيقتي است كه در حيوانات و گياهان زنده وجود دارد .

منبع: تفسير الميزان ج 13 ص 208، طباطبائي - سيد محمد حسين

استوار;593850 نوشت:
سلام و عرض ادب.
کدام نظریه صحیح است؟
آیا روح انسان بعد از شکل گیری جنین و از بطن آن خلق می‌شود ، یا اینکه از قبل خلق شده و وجود دارد و پس از خلق بدن با آن مرتبط می‌گردد؟

سلام مجدد:Gol:

در این مجال، اگر بخواهیم بدون دخالت فلسفه و به صرف تکیه بر روایات، مراتب هستی و کیفیت صدور و خلقت عالم تکوین را بیان کنیم، چنین باید بگوییم: آن‏چه از روایات به دست می‏ آید این است که کل عالم هستی در دو بخش آفریده شده است: 1. عالم انوار و ارواح 2. عالم اجسام و مادیات.

شروع خلقت عالم انوار و به طور کلی عالم هستی از خلقت نور و روح حضرت محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله است که خداوند آن را از نور وجود خود آفرید. سپس از نور وجود حضرت ختمی مرتبت، نور حضرت علی علیه‏ السلام را آفرید و از آن دو نور طیّب، نور حضرت فاطمه علیها سلام را خلق کرد و از این سه نور پاک، انوار حضرت حسن و حسین علیهماالسلام را آفرید و از نور امام حسین علیه‏السلام ، انوار نُه امام دیگر را به ترتیب آفرید، پیش از این‏که مخلوق دیگری را آفریده باشد، نه آسمانی و زمینی و نه خورشید و ماهی و نه آب و هوایی و نه هیچ چیز دیگر. (بحار، مجلسی، همان، 169-168) از این رو، خلقت عالم روحانی بر عالم جسمانی تقدّم دارد و این مطلب را می‏توان از خود روایات استفاده کرد.

در روایت دیگری از حضرت علی علیه‏السلام آمده است که نور 124 هزار پیامبر و رسول نیز از نور وجود پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله خلق شده است، پیش از این‏که موجود دیگری خلق شده باشد که باید آنها را نیز مربوط به خلقت عالم انوار دانست. (همان، 15/28) در همین روایت به خلقت ملائکه، عرش، کرسی، لوح، قلم، بهشت و ارواح مؤمنین نیز اشاره شده است که خداوند از نور وجود پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله جوهری را آفرید و آن را به دو قسمت کرد و با چشم هیبت به قسم اول نگاه کرد که تبدیل به آب شد و با چشم شفقت به قسم دوم نظر انداخت که از آن عرش را آفرید و از نور عرش، کرسی را آفرید و از نور کرسی، لوح را آفرید و از نور لوح، قلم را آفرید. آن‏گاه به قلم گفت: توحید مرا بنویس! قلم هزار سال از این کلام خداوند بیهوش ماند و وقتی به هوش آمد، خداوند گفت: بنویس! قلم گفت: چه بنویسم؟ خداوند گفت: بنویس «لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه». (همان، 29) در ادامه حدیث آمده است که بهشت (همان) و ملائکه و ارواح مؤمنین (همان، 30) از نور پیامر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله خلق شده ‏اند.

بنابراین، طبق این حدیث باید خلقت عرش، کرسی، لوح، قلم(1)، بهشت، ملائکه و ارواح مؤمنین را نیز جزو مراتب خلقت در عالم انوار دانست.(رک: مجله پژوهش های فلسفی - کلامی - زمستان1383و بهار1384 - شماره 22و23 ، مراتب خلقت از دیدگاه آیات و روایات)

موفق باشید ...:Gol:

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

با تشکر از پاسخگوئی شما استاد گرامی :Gol:

مشکور;594268 نوشت:
از این رو، خلقت عالم روحانی بر عالم جسمانی تقدّم دارد و این مطلب را می‏توان از خود روایات استفاده کرد.

با توجه به مطالبی که بیان کردید و نیز آیه 14 سوره مؤمنون، آیا منظورتان اینست که روح انسان پس از خلقت در عالم روحانی، در قوس نزول به ماده تنزل نموده و آنگاه از بطن جنین دوباره از عالم ماده جدا میشود؟

مشکور;594268 نوشت:

سلام مجدد:Gol:

در این مجال، اگر بخواهیم بدون دخالت فلسفه و به صرف تکیه بر روایات، مراتب هستی و کیفیت صدور و خلقت عالم تکوین را بیان کنیم، چنین باید بگوییم: آن‏چه از روایات به دست می‏ آید این است که کل عالم هستی در دو بخش آفریده شده است: 1. عالم انوار و ارواح 2. عالم اجسام و مادیات.

شروع خلقت عالم انوار و به طور کلی عالم هستی از خلقت نور و روح حضرت محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله است که خداوند آن را از نور وجود خود آفرید. سپس از نور وجود حضرت ختمی مرتبت، نور حضرت علی علیه‏ السلام را آفرید و از آن دو نور طیّب، نور حضرت فاطمه علیها سلام را خلق کرد و از این سه نور پاک، انوار حضرت حسن و حسین علیهماالسلام را آفرید و از نور امام حسین علیه‏السلام ، انوار نُه امام دیگر را به ترتیب آفرید، پیش از این‏که مخلوق دیگری را آفریده باشد، نه آسمانی و زمینی و نه خورشید و ماهی و نه آب و هوایی و نه هیچ چیز دیگر. (بحار، مجلسی، همان، 169-168) از این رو، خلقت عالم روحانی بر عالم جسمانی تقدّم دارد و این مطلب را می‏توان از خود روایات استفاده کرد.

در روایت دیگری از حضرت علی علیه‏السلام آمده است که نور 124 هزار پیامبر و رسول نیز از نور وجود پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله خلق شده است، پیش از این‏که موجود دیگری خلق شده باشد که باید آنها را نیز مربوط به خلقت عالم انوار دانست. (همان، 15/28) در همین روایت به خلقت ملائکه، عرش، کرسی، لوح، قلم، بهشت و ارواح مؤمنین نیز اشاره شده است که خداوند از نور وجود پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله جوهری را آفرید و آن را به دو قسمت کرد و با چشم هیبت به قسم اول نگاه کرد که تبدیل به آب شد و با چشم شفقت به قسم دوم نظر انداخت که از آن عرش را آفرید و از نور عرش، کرسی را آفرید و از نور کرسی، لوح را آفرید و از نور لوح، قلم را آفرید. آن‏گاه به قلم گفت: توحید مرا بنویس! قلم هزار سال از این کلام خداوند بیهوش ماند و وقتی به هوش آمد، خداوند گفت: بنویس! قلم گفت: چه بنویسم؟ خداوند گفت: بنویس «لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه». (همان، 29) در ادامه حدیث آمده است که بهشت (همان) و ملائکه و ارواح مؤمنین (همان، 30) از نور پیامر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله خلق شده ‏اند.

بنابراین، طبق این حدیث باید خلقت عرش، کرسی، لوح، قلم(1)، بهشت، ملائکه و ارواح مؤمنین را نیز جزو مراتب خلقت در عالم انوار دانست.(رک: مجله پژوهش های فلسفی - کلامی - زمستان1383و بهار1384 - شماره 22و23 ، مراتب خلقت از دیدگاه آیات و روایات)

موفق باشید ...:Gol:

سلام
احادیث اکثرا ممکنه با هم تضاد داشته باشن و از کجا معلوم این حدیث معتبر باشد و یاد تصرفی در ان نشده باشد
این حدیث میگوید که بعد خدا بالا مرتبه ترین مخلوق روح حضرت محمد ص هست.
در حالیکه پیامبر ایشان خود قبلا وجود نداشتن و در نتیجه روح ایشان هم وجود نداشت چون نظریه جوهری میگوید روح بعد از تکامل جسم انسان حاصل میشود و قبلا جسم مبارک پیامبر وجود نداشت
خداوند ارواح و فرشتگان رو از تعین اول خودش خلق کرده که این روح روح کلی هست و بنده نظرم اینه که روح کلی که به اولین تعین هم معروفه روح پیامبر نیست بلکه روح پیامبر و سایر ارواح و فرشتگان از ان تکثر یافته.

استوار;594630 نوشت:
با توجه به مطالبی که بیان کردید و نیز آیه 14 سوره مؤمنون، آیا منظورتان اینست که روح انسان پس از خلقت در عالم روحانی، در قوس نزول به ماده تنزل نموده و آنگاه از بطن جنین دوباره از عالم ماده جدا میشود؟

سلام و ادب:Gol:

ما هنوز در حال بیان مراتب روح و نفس در عوالم وجود بودیم. مطالب پیش گفته نظر قطعی در خصوص تقدم یا تأخر روح و بدن نبود.

در پاسخ به سؤال شما اجمالاً می توان گفت: در مورد چگونگی پیدایش نفس(روح) نظریات مختلفی از سوی حکیمان بیان شده است. اکثر حکیمان معاصر نظریه صدر المتألهین را در این زمینه پذیرفته‌اند. بر اساس این نظریه، نفس انسانی همراه با پیدایش بدن و به تدریج خلق می‌شود؛ یعنی همان‌گونه که خلقت بدن تدریجی است؛ ابتدا نطفه، سپس خون بسته، و در نهایت کامل می‌شود؛ نفس نیز ابتدا همان صورت جمادی است و در نهایت کامل می‌شود. به بیان فلسفی، نفس در ابتدای حدوث، جسمانی است و در اثر حرکت جوهری و سیر تکاملی، به درجۀ تجرد و روحانیت می‌‌رسد. این نظریه به نظریه «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» معروف است.

این دیدگاه با آیات قرآن و روایات ، سازگاری دارد و هماهنگ است. گرچه نظریه حدوث جسمانی با چالش‌هایی مواجه است. یکی از آن چالش‌ها این است که حدوث جسمانی، با مبانی دینی و مفاد روایات، در تعارض است. توضیح این‌که، برخی مدعی‌‌اند: تعدادی از روایات وجود دارد که می‌‏توان در روحانیة الحدوث‌ بودن روح به آن استناد کرد؛ مانند روایات فراوانی دالّ بر وقوع میثاق قبل از عالم دنیا- که بیشتر آنها در توضیح آیه میثاق است - که علامه طباطبایی در رسائل توحیدی قائل به تواتر آنها است و این تواتر، موضوعی نیست که بتوان به ‌راحتی از کنار آن گذشت.

دسته دیگری از احادیث، به ‌طور صریح از خلقت ارواح قبل از اجساد صحبت کرده‌‏اند و در برخی از این دسته احادیث، از مدت زمان تقدم ارواح بر اجساد هم صحبت شده است. (1)

آنچه در پاسخ این چالشها می‌توان گفت، این است که بیشتر این روایات مربوط به خلقت پیشین و وجود انسان در مرحله قبل از دنیا است؛ چنان‌‌که تعبیر به «روح» نیز می‌‌تواند شاهد این ادعا باشد. در حالی‌‌که بحث جسمانیة الحدوث مربوط به مرحله طبیعی و نشئه عنصری نفس است. به ‌عبارت دیگر، بحث روی عنوان نفس و نفسیت نفس است. همان‌‌گونه ‌که تذکر دادیم، نفس دارای اطوار و شئون مختلف است و نباید بین احکام آنها خلط نمود. صدرالمتألهین تأکید می‌‌کند که نفس دارای وجود پیشین است که مربوط به مرحلۀ وجود عند العلة است که در این مرحله، نفس دارای حدوث جسمانی نیست. (2)

بنابر این، نظریه ایشان و حکمای اسلامی در باره «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» نفس، مربوط به نشئه ی عنصری و مرحله طبیعی نفس بوده و نافی وجود پیشین (مرحله وجود عندالعلة) که روایات نیز بر آن تصریح می کنند نیست بلکه مؤید آن است.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی__________________________________________
1. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8، ص 308، مؤسسه الوفا، بیروت، 1404ق.
2. الاسفار الاربعة، ج 8، ص 346.

امن;594645 نوشت:
احادیث اکثرا ممکنه با هم تضاد داشته باشن و از کجا معلوم این حدیث معتبر باشد و یاد تصرفی در ان نشده باشد
این حدیث میگوید که بعد خدا بالا مرتبه ترین مخلوق روح حضرت محمد ص هست.
در حالیکه پیامبر ایشان خود قبلا وجود نداشتن و در نتیجه روح ایشان هم وجود نداشت چون نظریه جوهری میگوید روح بعد از تکامل جسم انسان حاصل میشود و قبلا جسم مبارک پیامبر وجود نداشت

سلام و ادب:Gol:

این قبیل روایات معتبر بوده و جزء معارف بلند و مهم اسلامی هستند، لازم است اشاره شود که این روایات به بیانات متفاوتی آمده­ اند مانند:

اول ما خلق الله العقل

اول ما خلق الله نوری

اول ما خلق الله روحی

اول ما خلق الله القلم

اول ما خلق الله ملک کروبی

این عبارات به ظاهر اگر چه متفاوت هستند ولی به یک معنا بر می­گردند و تعابیر مختلف به خاطر لحاظ­ های متفاوت است. دانشمندان و محققان از عرفا، اولین مخلوق را حقیقت محمدیه (ص) نامیده­ اند چون آن مخلوق اول اصل حیات نفوس عالی و دانی است.

پاسخ بخش آخر سؤالتان را در پست قبلی دادیم که ایجاد و تکامل روح طبق نظریه جوهری نفس ملاصدرا مربوط به نشئه ی طبیعی و مرحله ی عنصری نفس است و این با وجود روح در عوالم پیشین (وجود عندالعلة) که روایات بر آن تکیه دارند تعارضی ندارد.

امن;594645 نوشت:
خداوند ارواح و فرشتگان رو از تعین اول خودش خلق کرده که این روح روح کلی هست و بنده نظرم اینه که روح کلی که به اولین تعین هم معروفه روح پیامبر نیست بلکه روح پیامبر و سایر ارواح و فرشتگان از ان تکثر یافته.

گفتیم که روایات در این خصوص متعدد است البته همه به یک معنا بر می گردند و تعارضی بین انها وجود ندارد اما انچه روایات بر ان تأکید دارند آنست که همه مخلوقات از نور و روح محمدیه خلق شده اند. علاوه بر روایاتی که در منابع شیعی ذکر شده در روایات اهل سنت نیز، این روایات آمده­ اند مانند سنن ابن داوود جزء 5 ص 76 حدیث شماره4700 که می­گوید اول ما خلق الله العقل و همچنین در مسند احمد آمده است که پیامبر (ص) فرمود: "من و علی از نور واحد خلق شده ایم و خداوند روح من و روح علی بن ابیطالب را قبل از خلقت عالم خلق نمود و ابن مغازلی شافعی در کتاب مناقب خود نقل می­کند که پیامبر (ص) فرمود: من و علی نوری بودیم در خدمت حضرت حق و این نور خداوند را تسبیح می­گفت و تقدیس می­کرد قبل از آنکه آدم خلق شده باشد و امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: "کنت ولیاُ و آدم بین الماء و الطین" شرح و تفصیل این روایات مجال دیگری می­طلبد. (با استفاده از شرح اصول کافی ملاصدرا ص17- شرح مقدمه قیصری استاد سید جلال الدین آشتیانی ص223-224 و پاورقی های آنان.)

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;595376 نوشت:
گفتیم که روایات در این خصوص متعدد است البته همه به یک معنا بر می گردند و تعارضی بین انها وجود ندارد اما انچه روایات بر ان تأکید دارند آنست که همه مخلوقات از نور و روح محمدیه خلق شده اند. علاوه بر روایاتی که در منابع شیعی ذکر شده در روایات اهل سنت نیز، این روایات آمده­ اند مانند سنن ابن داوود جزء 5 ص 76 حدیث شماره4700 که می­گوید اول ما خلق الله العقل و همچنین در مسند احمد آمده است که پیامبر (ص) فرمود: "من و علی از نور واحد خلق شده ایم و خداوند روح من و روح علی بن ابیطالب را قبل از خلقت عالم خلق نمود و ابن مغازلی شافعی در کتاب مناقب خود نقل می­کند که پیامبر (ص) فرمود: من و علی نوری بودیم در خدمت حضرت حق و این نور خداوند را تسبیح می­گفت و تقدیس می­کرد قبل از آنکه آدم خلق شده باشد و امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: "کنت ولیاُ و آدم بین الماء و الطین" شرح و تفصیل این روایات مجال دیگری می­طلبد. (با استفاده از شرح اصول کافی ملاصدرا ص17- شرح مقدمه قیصری استاد سید جلال الدین آشتیانی ص223-224 و پاورقی های آنان.)

سلام و تشکر بابت توضیح
بنده منظور منم در اصل همینه منتها دچار یه شبهه کوچکی شدم اون این که بنده حقیقت محمدیه رو همان اولین مخلوق خداوند میدانم ولی حرف من این بود که روح پیامبر اسلام با حقیقت محمدیه یکی نیست بلکه روح پیامبر از ان حاصل شده و روح سایر اولیای خداوند و فرشتگان مقرب اولین تعینات ان روح کلی یا حقیقت محمدیه هستن.ولی من از ظاهر نوشته شما این طور برداشت میکنم که شما روح کلی یا حقیقت محمدیه رو همان روح پیامبر میدانید.
علت اینکه روح کلی حقیقت محمیه نامیده شده شاید به خاطر اینکه اولین مخلوق ان روح حضرت محمد ص بوده
البته این برداشت من بوده و شاید اشتباه میکنم

امن;595379 نوشت:
سلام و تشکر بابت توضیح
بنده منظور منم در اصل همینه منتها دچار یه شبهه کوچکی شدم اون این که بنده حقیقت محمدیه رو همان اولین مخلوق خداوند میدانم ولی حرف من این بود که روح پیامبر اسلام با حقیقت محمدیه یکی نیست بلکه روح پیامبر از ان حاصل شده و روح سایر اولیای خداوند و فرشتگان اولین تعینات ان روح کلی یا حقیقت محمدیه هستن
علت اینکه روح کلی حقیقت محمیه نامیده شده شاید به خاطر اینکه اولین مخلوق ان روح حضرت محمد ص بوده
البته این برداشت من بوده و شاید اشتباه میکنم

سلام مجدد:Gol:

اینکه اول ما خلق الله را روح فرمود، چون روح خاصیتش محبت به حضرت حق است و از اینرو دانشمندان و محققان از عرفا، اولین مخلوق را حقیقت محمدیه (ص) نامیده­ اند چون آن مخلوق اول اصل حیات نفوس عالی و دانی است. در روايات گوناگونى، مخلوق اوّل بودن رسول خدا و ائمه اطهار بيان شده است:

اینکه حقیقت محمدیه چیست؟ در اینباره گفتنی است:

الف. اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: «ان اللَّه خلق نور محمد(صلى الله عليه وآله) قبل المخلوقات...»؛ بحارالانوار، ج 57، ص 170.؛ يعنى، اولين مخلوق نور رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود.

ب. جابر گويد: به رسول خدا عرض كردم: اولين مخلوق چه بود؟ آن حضرت فرمود: «نور نبيك يا جابر خلقه الله ثم خلق منه كل خير...»؛ الميزان، ج 1، ص 121.؛ «نور نبى تو است و سپس از او هر خيرى خلق شد».

ج. امام رضا(عليه السلام) به نقل از پدران خود مى‏ فرمايد: «انّ اول ما خلق الله عزوجل ارواحنا...»؛ بحارالانوار، ج 57، ص 58.؛ «نخستين چيزى كه خداى متعال خلق فرمود، ارواح ما است».
به هر حال رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام)، هر چند به لحاظ «بدن مادى»، از لحاظ «زمانى» متأخر از مخلوق اول‏ اند؛ ولى از نظر رتبه وجودى و حقيقت روحى، نخستين مخلوق‏ اند.

در روايات، اولين مخلوق و نخستين صادر، نور رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و سيزده معصوم پاک دانسته شده است. آن حضرت مى‏ فرمايد: «اوّل ما خلق الله، نورى»؛ «نخستين چيزى كه خداوند خلق كرد، نور من بود». بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح 7. خداى سبحان به پيغمبرش دستور مى‏دهد كه: «بگو من اولين مسلمانم» انعام(6)، ص 163. ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 30 و 31..

همچنین در روايتى آمده است: «يا جابر! انّ اللَّه اول ما خلق خلق محمداً و عترته الهداة المهتدين، فكانوا اشباح نور بين يدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورية بلا ارواح، و كان مؤيداً بروح واحد و هى روح القدس ...» ؛ « اى جابر! نخستين مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر مى‏ گويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدن‏هاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روح‏ القدس بود...».

روايت بالا، نشانگر اين حقيقت است كه «مخلوق اول» در عين اينكه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم حقيقت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همه آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مى‏ باشند. اين روايت با صراحت كامل مى‏ فرمايد: آنان بدن‏هاى نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از: «روح‏ القدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (بدن‏هاى نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود. اينكه در زيارت جامعه مى‏ خوانيم: «و ان ارواحكم و طينتكم واحدة»؛ اشاره به اين حقيقت دارد كه چهارده معصوم، يك نورند و در اين جهت با هم اتحاد دارند. ايشان در عين تعدد صورى و ظاهرى، با همديگر وحدت و اتحاد دارند. ر.ك: انسان و خلافت الهى، سید محمد شجاعی، صص 139 - 142.

موفق باشید ...:Gol:

با تشکر
جناب مشکور پس روح چهارده معصوم از روح الامین یا همون جبرئیل امین مرتبه وجودی بالاتری داره درسته؟

امن;595384 نوشت:
با تشکر
جناب مشکور پس روح چهارده معصوم از روح الامین یا همون جبرئیل امین مرتبه وجودی بالاتری داره درسته؟

سلام مجدد:Gol:

بله بدون شک؛ این مطلب در روایات هم تأکید شده است:

درباره اين موضوع كه انسان كامل در عالم، بزرگ ترين آيت الهى است، حقايق و معارف بسيارى از ساحت مقدس و پيامبر و اهل بيت عليهم السلام رسيده است كه از آن ميان، جناب صدوق در عيون اخبار الرضا از على عليه السلام نقل كردند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: هرگز خداى سبحان عظيم تر و كريم تر از من موجودى را نيافريده است. حضرت امير پس از آن مى گويد به پيامبر عرض كردم: آيا شما افضل هستيد يا جبرئيل؟ حضرت در پاسخ فرمود: خداوند انبيا و پيامبران را بر فرشتگان مقرب فضيلت داده و مرا بر همه انبيا و مرسلين برترى بخشيده است.

بعد از من فضيلت از آن شما و امامان بعد از شماست. بدون ترديد، فرشتگان الهى خدمت گذار ما و دوستان ما هستند. هم چنين فرشتگانى كه پيرامون عرش طواف مى كنند و تسبيح خداوند را مى گويند، براى كسانى كه به ولايت ما ايمان آورده اند، طلب آمرزش مى كنند. بعد حضرت فرمود: يا على، اگر وجود ما نمى بود، خداوند آدم و عالم را نمى آفريد، بنابر اين، چرا ما افضل از فرشتگان نباشيم، در حالى كه ما قبل از آن ها خداى خويش را شناخته و او را تسبيح، تهليل و تقديس كرده ايم، زيرا اولين موجودى كه خداوند او را خلق كرد، ارواح ما بود كه به توحيد و تمجيد حق سبحانه بعد از خلقت خود گويا شدند و بعد از ما خداوند فرشتگان را خلق كرد. وقتى ملائكه الهى ما را به صورت نور مشاهده كردند و كار ما را بزرگ شمردند، ما براى آموزش فرشتگان تسبيح حق را به جاى آورديم و گفتيم : كه ما مخلوق او هستيم و او از صفات ما منزه و پاكيزه است. آن گاه فرشتگان الهى بعد از ما خداى متعال را تسبيح كردند، و او را از صفات مخلوق تنزيه كردند و به اين ترتيب، حمد، تسبيح و تمجيد الهى را فرشتگان از ما آموختند.(شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 1، باب 26، ص 237.)

امام خمينى بعد از نقل اين حديث نورانى درباره از فرازهاى آن نكته هاى عميق و لطيفى بيان داشته است كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:
نكته اول: افضليت پيامبر اسلام نسبت به همه جهانيان - كه در اين حديث بدان اشاره شده - مربوط به مرتبه تعين خلقت اوست.
نكته دوم: اين سؤ ال هايى را كه امير مؤ منان عليه السلام از پيامبر پرسيد، براى كشف حقايق براى ساير مردم بود، چون حضرت امير مؤ منان اين حقايق و اسرار غيبى را در مقام عقلى و شاءن غيبى خود قبل از آمدن به عالم مثال خيالى و تنزل آن ها به قالب الفاظ، دريافته بود.

نكته سوم: گر چه در حديث مذكور از برترى پيامبر اسلام از جبرئيل سؤ ال شده ، هدف ، فضيلت حضرت بر تمام عالم جبروت است ، ليكن چون جبرئيل مورد توجه اذهان بود يا چون جبرئيل افضل از ساير فرشتگان است ، از اين رو، تنها از افضليت او سؤ ال شده است . مولوى درباره فضيلت پيامبر اسلام بر جبرئيل سخن نغزى درباره سفر معراج دارد:(مثنوى معنوى ، دفتر 4، ص 712، شماره بيت 3800.)

align: center

احمد ار بگشايد آن پر جبرئيل

align: center

تا ابد مدهوش ماند جبرئيل

align: center

چون گذشت احمد ز سدر و مرصدش

align: center

وز مقام جبرئيل و زحدش

align: center

گفت او را هين بپر اندر پيم

align: center

گفت ، رو، ور من حريف تو نيم

align: center

باز گفت او را بيا اى پرده سوز

align: center

من به اوج خود نرفتستم هنوز

align: center

گفت بيرون زين حد اى خوش فر من

align: center

گر زنم پرى بسوزد پر من

نكته چهارم: اين فضيلت پيامبر، فضيلت اعتبارى نيست، بلكه فضيلت حقيقى، وجودى و كمالى است كه از احاطه تام و سلطنت قيومى ناشى شده كه پرتوى از احاطه حضرت اسم اعظم الهى است، همان طور كه شرافت اسم اعظم بر ساير اسماى الهى شرافتى اعتبارى نيست، در مربوب اسما نيز كه پيامبر و نبى هر عصر، به خصوص خاتم انبيا كه مربوب اسم اعظم است چنين است، از اين رو، نبوت همه انبياى گذشته جلوه اى از نبوت خاتم انبياست...(مصباح الهداية الى الخلافة و الولاية ، ص 72 - 78.)

موفق باشید ...:Gol:

استوار;593850 نوشت:
سلام و عرض ادب.

کدام نظریه صحیح است؟
آیا روح انسان بعد از شکل گیری جنین و از بطن آن خلق می‌شود ، یا اینکه از قبل خلق شده و وجود دارد و پس از خلق بدن با آن مرتبط می‌گردد؟

الان من باید چی جوابتو بدم آخه ؟

مگه ما اونجا بودیم ! حدیثی هم در این باره ندیدم

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و احترام

سوالی دارم از محضر شریف شما

میدانیم که معراج نبی اکرم صلی الله علیه واله جسمانی بوده است

. با توجه به اینکه حضرت به عالم برزخ پاگذاشته بودند و بهشت و جهنم را رویت نمودند پس با همین جسم مادی به معراج نرفته اند. از طرفی حضرت به مکانی رسیدند که سدره المنتهی نامیده میشود

از آیات و روایات همین قدر استفاده می‌شود كه "سدرة المنتهی‌" محلی است و یا درختی كه در انتها واقع شده‌، امّا انتهای چه چیزها معلوم نیست‌.(ر.ك قاموس قرآن‌، سید علی‌اكبر قرشی‌، مدخل "سدر".)
در تفسیر نمونه در این باره آمده است‌: "سدره‌" درخت پر برگ و پر سایه‌ای است كه در اوج آسمان‌ها، در منتهی الیه عروج فرشتگان و ارواح شهدا و علوم انبیا و اَعمال انسان‌ها قرار گرفته است‌. آن‌، در جایی است كه ملائكه از آن فراتر نمی‌روند و جبرییل در سفر معراج‌، هنگامی كه به آن رسید، متوقّف شد.

، و علی بن ابراهیم (رض) گفت: آن درختی است که «شیعیان در بهشت در سایه آن به گفتگوی با یکدیگر می نشینند»، و شاید برزخی میان عالم دنیا و عالم آخرت بوده باشد.
منبع

با توجه به اینکه حتی جبرئیل هم توان رفتن به فراتر از سدره المنتهی را ندارد و آمده است که به حضرت فرموده اگر بیشتر روم پروبالم میسوزد ؛ آیا همین امر بیانگر این نیست که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله پس از آن با روح مقدسشان عروج فرموده است.

همانطور که در دعای شریف ندبه هم میفرماید:

و عرجت بروحه إلی سمائک


و همین مساله ثابت نمیکند که تنها روح آن حضرت است که میتواند بدون جسم بقا داشته باشد و این مساله با ازلی و ابدی بودن مخلوق اول هم مطابقت دارد یا خیر؟

باتشکر

.امین.;595447 نوشت:
ا عرض سلام و احترام

سوالی دارم از محضر شریف شما

میدانیم که معراج نبی اکرم صلی الله علیه واله جسمانی بوده است

. با توجه به اینکه حضرت به عالم برزخ پاگذاشته بودند و بهشت و جهنم را رویت نمودند پس با همین جسم مادی به معراج نرفته اند. از طرفی حضرت به مکانی رسیدند که سدره المنتهی نامیده میشود

از آیات و روایات همین قدر استفاده می‌شود كه "سدرة المنتهی‌" محلی است و یا درختی كه در انتها واقع شده‌، امّا انتهای چه چیزها معلوم نیست‌.(ر.ك قاموس قرآن‌، سید علی‌اكبر قرشی‌، مدخل "سدر".)
در تفسیر نمونه در این باره آمده است‌: "سدره‌" درخت پر برگ و پر سایه‌ای است كه در اوج آسمان‌ها، در منتهی الیه عروج فرشتگان و ارواح شهدا و علوم انبیا و اَعمال انسان‌ها قرار گرفته است‌. آن‌، در جایی است كه ملائكه از آن فراتر نمی‌روند و جبرییل در سفر معراج‌، هنگامی كه به آن رسید، متوقّف شد.

، و علی بن ابراهیم (رض) گفت: آن درختی است که «شیعیان در بهشت در سایه آن به گفتگوی با یکدیگر می نشینند»، و شاید برزخی میان عالم دنیا و عالم آخرت بوده باشد.
منبع

با توجه به اینکه حتی جبرئیل هم توان رفتن به فراتر از سدره المنتهی را ندارد و آمده است که به حضرت فرموده اگر بیشتر روم پروبالم میسوزد ؛ آیا همین امر بیانگر این نیست که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله پس از آن با روح مقدسشان عروج فرموده است.

همانطور که در دعای شریف ندبه هم میفرماید:

و عرجت بروحه إلی سمائک

و همین مساله ثابت نمیکند که تنها روح آن حضرت است که میتواند بدون جسم بقا داشته باشد و این مساله با ازلی و ابدی بودن مخلوق اول هم مطابقت دارد یا خیر؟


سلام و ادب:Gol:

در پاسخ گفتنی است:

درباره کيفيت معراج رسول گرامي چهار نظريه وجود دارد:

1. معراج پيامبر(ص) در تمام مراحل روحاني بوده است؛ يعني روح به صورت تخليه از جسد، اين عوالم را طي کرده است.
2. معراج پيامبر روحي بوده اما نه به صورت تجرد از بدن بلکه به صورت رؤيا و برزخي بوده و تمام اين عوالم را به صورت رؤياي صادقه سير کرده است.
3. سير پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي جسماني و روحاني بوده و از آنجا به بعد روحاني بوده است.
4. سير حضرت در تمام مراحل جسماني و روحاني بود و همه جا را با تن و روان سير نموده است. اين قول مشهور ميان دانشمندان شيعه است(1).

به نظرات اول و دوم نقدهای جدی وارد است و بر اساس صریح آیات و متن روایات این دو نظر قابل اعتنا نبوده و مردود هستند. که بررسی آنها مجال دیگری می طلبد.

اما در خصوص دیدگاه سوم و چهارم بايد گفت که، ظاهر آيه اول سوره اسراء و نيز روايات متعدد، بر اثبات جسماني بودن مرحله ي اول معراج پيامبر يعني سير از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي دلالت دارد، پس جسماني بودن اين مقدار از معراج را مي توان قطعي دانست. اما سخن درباره ي مراحل بعدي معراج است که آيا جسماني بوده و يا به نحو روحاني تحقق يافته است؟ در اين باره مشهور دانشمندان و محققان اسلامي با توجه به ظهور روايات و نيز درک چنين معنايي از آيات سوره نجم که بيانگر مراحل بعدي سير پيامبر است؛ نظريه ي جسماني بودن ساير مراحل معراج پيامبر را پذيرفته اند(2).

چنانکه زمخشری حدیثی را نقل نموده است که در قسمتی از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الی السماء فی تلک اللیله... و انه لقی الانبیاء و بلغ البیت المأمور و سدرة المنتهی؛ در حالی که سیر داده شده بود بسوی آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیت المأمور و سدرة النتهی سیر نمود.»(3) در این حدیث «عرج به»، به معراج جسمانی اشاره دارد؛ از اینجا معلوم می شود روایاتی که فقط دلالت بر معراج روحانی دارد، چون مخالف ظاهر قرآن کریم است، قابل اعتماد نیست.

سخن از این که آیا تنها روح بزرگ پیامبر (ص) در خواب و مکاشفه در این سفر همراه جبرئیل بوده و یا آن حضرت با این بدن خاکی دعوت به عالم بالا شده است، مورد اختلاف است. با این که صریح قرآن و روایات اسلامی گواهی قطعی بر جسمانی بودن آن می دهد؛ چنان که فقیه و مفسر بزرگ شیعه، مرحوم طبرسی، در تفسیر «مجمع البیان» اتفاق علماء را بر جسمانی بودن معراج نقل می کند.(4)

همچنین محدث عالیقدر شیعه، علامه مجلسی (ره)، و مفسر معروف اهل سنت، فخررازی، معتقدند که اهل تحقیق بر این باورند که به مقتضای دلالت قرآن کریم و روایات متواتر شیعه و سنی، خدای متعال روح و جسد پیامبر اسلام (ص) را از مکه به مسجدالاقصی و سپس از آنجا به آسمانها برد و انکار این مطلب، یا تأویل آن به عروج روحانی، یا وقوع آن در خواب، ناشی از کمی تتبع یا سستی دین و ضعف یقین است.(5)

برای اثبات این موضوع دلائل و شواهدی وجود دارد که:

1ـ کلمه «عبد» نشان می دهد،(6) که این سفر در بیداری و این سیر، جسمانی بوده است؛ چون وقتی گفته می شود: فلان شخص را به فلان نقطه بردم، یعنی خودش را با همان جسم و روح، نه این روح تنها و یا اینکه در عالم خواب و خیال برده؛ مگر قرینه ای برخلاف باشد. بنابراین، از باب آن که قرآن خود مفسر خود است می بینیم در سوره «جن» آیه 19 می فرماید: «و انّه لمّا قام عبدالله یدعوه» و در سوره «علق» آیه 10 می فرماید: «عبدا اذا صلی» از عبد اراده مجموع روح و جسم شده است. یعنی پیامبر اسلام (ص) با تن و جسم خود به عالم بالا عروج کرده است و این سیر جسمانی و روحانی بوده است، نه روحانی تنها، و معلوم است چنین سیری، از مسجدالحرام تا بیت المقدس (حدود یکصد فرسخ) در صورتی یک ارزش و معجزه حساب می شود که با جسم بوده باشد.

2ـ بعلاوه لفظ «سبحان» که در ابتدای سوره اسراء آمده حکایت از اعجازگونه بودن این جریان مهم دارد که خداوند متعال برای رفع استبعاد مردم، خود را از هرگونه عیب و نقص و ناتوانی تنزیه می کند و گرنه سیر روح منهای جسد که از محدویت های عالم مادی رها باشد، این تعبیر را نمی طلبد.

در عين حال، با توجه به برخي روايات و نيز بعضي تفاسير از آيات سوره نجم، نمي توان نظريه روحاني بودن ساير مراحل معراج را به طور قطع مردود دانست؛ از اين رو، برخي از دانشمندان اين نظريه را پذيرفته اند و علامه طباطبايي اين تفسير را جايز شمرده و آن را محتمل مي دانند. البته در صورتي که اين روحاني بودن به معناي قول دوم يعني رؤيا تفسير نشود.(7)

موفق باشید ...

پي نوشت ها___________________________________________
1. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 6، ص 178، مؤسسه امام صادق، قم، چاپ اول 1375.
2. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 288، مؤسسه الوفاء، بيروت 1404ق.
3. الکشاف، ج 2، ص 647.

4. مجمع البیان، ج7، ص 395.

5. بحارالانوار، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، ج 18، ص 289 فخررازی، مفاتیح الغیب، ج 5، ص 540 ـ 546.

6. تفسیر نمونه، ج 12، ص 9.

7. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 13، ص 32، مطبوعاتي اسماعيليان.

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

مشکور;595362 نوشت:

سلام و ادب:Gol:

ما هنوز در حال بیان مراتب روح و نفس در عوالم وجود بودیم. مطالب پیش گفته نظر قطعی در خصوص تقدم یا تأخر روح و بدن نبود.

در پاسخ به سؤال شما اجمالاً می توان گفت: در مورد چگونگی پیدایش نفس(روح) نظریات مختلفی از سوی حکیمان بیان شده است. اکثر حکیمان معاصر نظریه صدر المتألهین را در این زمینه پذیرفته‌اند. بر اساس این نظریه، نفس انسانی همراه با پیدایش بدن و به تدریج خلق می‌شود؛ یعنی همان‌گونه که خلقت بدن تدریجی است؛ ابتدا نطفه، سپس خون بسته، و در نهایت کامل می‌شود؛ نفس نیز ابتدا همان صورت جمادی است و در نهایت کامل می‌شود. به بیان فلسفی، نفس در ابتدای حدوث، جسمانی است و در اثر حرکت جوهری و سیر تکاملی، به درجۀ تجرد و روحانیت می‌‌رسد. این نظریه به نظریه «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» معروف است.

این دیدگاه با آیات قرآن و روایات ، سازگاری دارد و هماهنگ است. گرچه نظریه حدوث جسمانی با چالش‌هایی مواجه است. یکی از آن چالش‌ها این است که حدوث جسمانی، با مبانی دینی و مفاد روایات، در تعارض است. توضیح این‌که، برخی مدعی‌‌اند: تعدادی از روایات وجود دارد که می‌‏توان در روحانیة الحدوث‌ بودن روح به آن استناد کرد؛ مانند روایات فراوانی دالّ بر وقوع میثاق قبل از عالم دنیا- که بیشتر آنها در توضیح آیه میثاق است - که علامه طباطبایی در رسائل توحیدی قائل به تواتر آنها است و این تواتر، موضوعی نیست که بتوان به ‌راحتی از کنار آن گذشت.

دسته دیگری از احادیث، به ‌طور صریح از خلقت ارواح قبل از اجساد صحبت کرده‌‏اند و در برخی از این دسته احادیث، از مدت زمان تقدم ارواح بر اجساد هم صحبت شده است. (1)

آنچه در پاسخ این چالشها می‌توان گفت، این است که بیشتر این روایات مربوط به خلقت پیشین و وجود انسان در مرحله قبل از دنیا است؛ چنان‌‌که تعبیر به «روح» نیز می‌‌تواند شاهد این ادعا باشد. در حالی‌‌که بحث جسمانیة الحدوث مربوط به مرحله طبیعی و نشئه عنصری نفس است. به ‌عبارت دیگر، بحث روی عنوان نفس و نفسیت نفس است. همان‌‌گونه ‌که تذکر دادیم، نفس دارای اطوار و شئون مختلف است و نباید بین احکام آنها خلط نمود. صدرالمتألهین تأکید می‌‌کند که نفس دارای وجود پیشین است که مربوط به مرحلۀ وجود عند العلة است که در این مرحله، نفس دارای حدوث جسمانی نیست. (2)

بنابر این، نظریه ایشان و حکمای اسلامی در باره «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» نفس، مربوط به نشئه ی عنصری و مرحله طبیعی نفس بوده و نافی وجود پیشین (مرحله وجود عندالعلة) که روایات نیز بر آن تصریح می کنند نیست بلکه مؤید آن است.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی__________________________________________
1. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8، ص 308، مؤسسه الوفا، بیروت، 1404ق.

2. الاسفار الاربعة، ج 8، ص 346.

با تشکر از پاسخ زیبایتان :Gol:

با این اوصاف، نظریه جسمانیة الحدوث بودن روح انسان، نظریه‌ای است جامعتر و کاملتر از نظریه دیگر. (در واقع آنرا نیز شامل می‌شود)

[="Tahoma"][="Navy"]

استوار;593850 نوشت:
سلام و عرض ادب.

کدام نظریه صحیح است؟
آیا روح انسان بعد از شکل گیری جنین و از بطن آن خلق می‌شود ، یا اینکه از قبل خلق شده و وجود دارد و پس از خلق بدن با آن مرتبط می‌گردد؟


سلام
نظر جناب صدرا این است که بعد مجرد انسان از تعالی همین بعد مادی به بعد مجرد ناشی میشود .
اما برخی روایات بر خلقت ارواح قبل از ابدان دلالت دارد
ظاهرا ایشان جمعی صورت داده و فرموده بعد عقلی آن همان بعد مجردی است که از قبل خلق میشود که پس از خلق بدن مادی و سپس مثالی بدان تعلق می گیرد
یا علیم[/]

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
حقیر ماده را چیزی به کل متفاوت از آنچه مجرد می‌خوانیم نمی‌دانم، از هر کدام باید بشود به دیگری رسید. علاوه بر بحث‌هایی که در تاپیک‌های دیگر پیرامون این نکته انجام شده است (مثل اینکه اصل روح نباتی از خون است ولی بسیار رقیق، یا اینکه فرشتگان از هوا هستند ولی بسیار رقیق و روایاتی پیرامون این نکته که ظاهر و باطن را به هم گره می‌زنند) دلایل دیگری هم هست، مثل اینکه فرمودند شیعیان ما از اضافه‌ی طینت ما خلق شده‌اند، خلقت شیعیان یعنی خلقت جسمشان یا روحشان؟ یا داریم که خداوند از دو طینت خلق کرد و یکی اصحاب یمین شدند و یکی اصحاب شمال، باز سؤال سر اینجاست که آیا این خاکی که انسان‌ها از آن خلق شدند روحسان را ساخت یا جسمشان را؟ پاسخ این است که این دو هم از جدا نیستند، جدا هستند ولی تمایز ذاتی ندارند، در یک راستا هستند با شدت و ضعف‌های متفاوت و با رقت و غلظت‌های متفاوت و نهایتاً اینکه حواسّ ظاهری تنها قادر به شکار بخشی از حقیقت است. خلقت انسان مقدم بر خلقت بدنی از اوست که از مادر متولد می‌شود، «عالم ذر» در انتهای خلقت آسمان‌ها و زمین در روز جمعه (ششمین روز از خلقت شش‌روزه‌ی زمین‌ها و آسمان‌ها) بوده است و در این روز نه فقط از انسان‌ها که از تمامی موجودات آسمان‌ها و زمین عهد گرفته شده است و فطرت خداشناسی از این روز در نهاد هر انسانی و بلکه هر موجودی اضافه شده است.
اما روح ... بزرگانی که روح را «روی بالایی عقل» می‌دانند که از سنگینی و کثرت خلقت راحت بوده و محو اسماء و صفات الهی است قائل به این هستند که بالاتر از مرتبه‌ی عقل وحدت وجود داشته و در نتیجه آن روحی که عالم را به خداوند متصل می‌گرداند مشترک میان تمام موجودات است و در نتیجه روحی که به صورت متمایز به افراد متفاوت و حتی حیوانات و گیاهان و جنیان و فرشتگان متفاوت نسبت داده می‌شود باید مثلاً در عالم ملکوت باشد که مخلوق عقل است. با این حساب آنچه ما به آن معمولاً روح می‌گوییم همان جزئی است که از طینت یمین یا شمال خلق شده است و مقدم بر حلقت بدن است که عصاره‌ی آن روح را در خود دارد و از عالم ذر نسل‌درنسل انتقال یافته است از صلبی در رحمی و باز از صلبی در رحمی الی آخر.
شاید هم اشتباه می‌کنم :Gig:
یا علی علیه‌السلام :Gol:

طبق فرموده قرآن اصل هر چیزی نزد خداست که انرا به اندازه ای معین نازل میکند
جسم انسان بعد از تکامل در داخل رحم به مرحله میرسد که شایستگی اتحاد روح از عالم امر پیدا میکند .پس هرچه جسم انسان بیشتر رشد کند تعلق روح بدان نیز بیشتر میشود در نتیجه عقل و فهم و شعور یه انسان بالغ بیشتر از انسان کودک هست.یعنی روح انسان به موازات تکامل جسم با بدن انسان متحد میشود .مراتب عالیتر روح با کسب فضائل انسانی از جانب عالم قدس به انسان اعطا میشود .فکر کنم معنای حرکت جوهری صدرا و تکامل انسان به بعد تجرد و معنویت باید همین باشد.

مشکور;595362 نوشت:

بر اساس این نظریه، نفس انسانی همراه با پیدایش بدن و به تدریج خلق می‌شود؛ یعنی همان‌گونه که خلقت بدن تدریجی است؛ ابتدا نطفه، سپس خون بسته، و در نهایت کامل می‌شود؛ نفس نیز ابتدا همان صورت جمادی است و در نهایت کامل می‌شود. به بیان فلسفی، نفس در ابتدای حدوث، جسمانی است و در اثر حرکت جوهری و سیر تکاملی، به درجۀ تجرد و روحانیت می‌‌رسد. این نظریه به نظریه «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» معروف است.

این دیدگاه با آیات قرآن و روایات ، سازگاری دارد و هماهنگ است. گرچه نظریه حدوث جسمانی با چالش‌هایی مواجه است. یکی از آن چالش‌ها این است که حدوث جسمانی، با مبانی دینی و مفاد روایات، در تعارض است. توضیح این‌که،



سلام و عرض ادب

لطفا برای این دیدگاه از آیات و روایات مثالهایی بزنید.

مشکور;595362 نوشت:
برخی مدعی‌‌اند: تعدادی از روایات وجود دارد که می‌‏توان در روحانیة الحدوث‌ بودن روح به آن استناد کرد؛ مانند روایات فراوانی دالّ بر وقوع میثاق قبل از عالم دنیا- که بیشتر آنها در توضیح آیه میثاق است - که علامه طباطبایی در رسائل توحیدی قائل به تواتر آنها است و این تواتر، موضوعی نیست که بتوان به ‌راحتی از کنار آن گذشت.

لطفا چند نمونه از این روایات را هم برایمان بیاورید.

باتشکر

مشکور;595362 نوشت:
. اکثر حکیمان معاصر نظریه صدر المتألهین را در این زمینه پذیرفته‌اند. بر اساس این نظریه، نفس انسانی همراه با پیدایش بدن و به تدریج خلق می‌شود؛ یعنی همان‌گونه که خلقت بدن تدریجی است؛ ابتدا نطفه، سپس خون بسته، و در نهایت کامل می‌شود؛ نفس نیز ابتدا همان صورت جمادی است و در نهایت کامل می‌شود. به بیان فلسفی، نفس در ابتدای حدوث، جسمانی است و در اثر حرکت جوهری و سیر تکاملی، به درجۀ تجرد و روحانیت می‌‌رسد.


در اینصورت آیا تجرد و روحانیت نفس چیزی جز همان پرورش عقل و کسب فضائل انسانی است؟ پس چگونه فلاسفه بر این اعتقاد دارند که روح کفار هم مجرد است و در نتیجه ابدی و جاودانه خواهد بود؟

.امین.;596727 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط مشکور نمایش پست ها
بر اساس این نظریه، نفس انسانی همراه با پیدایش بدن و به تدریج خلق می‌شود؛ یعنی همان‌گونه که خلقت بدن تدریجی است؛ ابتدا نطفه، سپس خون بسته، و در نهایت کامل می‌شود؛ نفس نیز ابتدا همان صورت جمادی است و در نهایت کامل می‌شود. به بیان فلسفی، نفس در ابتدای حدوث، جسمانی است و در اثر حرکت جوهری و سیر تکاملی، به درجۀ تجرد و روحانیت می‌‌رسد. این نظریه به نظریه «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» معروف است.

این دیدگاه با آیات قرآن و روایات ، سازگاری دارد و هماهنگ است. گرچه نظریه حدوث جسمانی با چالش‌هایی مواجه است. یکی از آن چالش‌ها این است که حدوث جسمانی، با مبانی دینی و مفاد روایات، در تعارض است. توضیح این‌که،

سلام و عرض ادب لطفا برای این دیدگاه از آیات و روایات مثالهایی بزنید.


سلام و ادب:Gol:

با توجه به آیات قرآن مشخص می شود که نفس انسان ، جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است.

الف . از جمله آیاتی که اشاره به جسمانیة الحدوث بودن نفس می کند عبارتند از:

- ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ
﴿سجده/8-9﴾

سپس نسل او را از عصارهاي از آب ناچيز و بيقدر خلق كرد. بعد اندام او را موزون ساخت و از روح خويش در وي دميد و براي شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد، اما كمتر شكر نعمت هاي او را بجاي مي ‏آوريد!

" سواه" از ماده" تسويه" به معنى تكميل كردن است، و اين اشاره به مجموع مراحلى است كه انسان از هنگامى كه به صورت نطفه است تا مرحله‏ اى كه تمام اعضاى بدن او آشكار مى‏ گردد طى مى ‏كند و همچنين مراحلى را كه آدم بعد از آفرينش از خاك تا به هنگام نفخ روح پيمود .( تفسير نمونه، ج‏17، ص 127.)
بعد از اینکه این مراحل طی شد روح به اندام های انسان دمیده می شود.



- وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ
﴿مومنون/12-14﴾
ما انسان را از عصاره ‏اي از گل آفريديم. سپس آن را نطفه ‏اي در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم. سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چيزي شبيه گوشت جويده) و مضغه را به صورت استخوان هائي در آورديم، از آن پس آن را آفرينش تازه ‏اي ايجاد كرديم، بزرگ است خدائي كه بهترين خلق كنندگان است!

در این آیه پنج مرحله رشد انسان بیان شده است: 1.نطفه. 2.علقه. 3. مضغه. 4. استخوان. 5. ایجاد روح

در مورد چهار مرحله اول واژه "خلق" به کار برده شده است اما در مورد مرحله پنجم از واژه "انشاء" استفاده شده است.

نش‏ء و نشاه- يعنى بوجود آوردن چيزى و تربيت كردن آن.(مفردات راغب، ذیل نشا)


در اين جمله سياق را از خلقت، به انشاء تغيير داده و فرموده:" ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ" ؛ ضمير در" انشاناه"- به طورى كه از سياق بر مى ‏آيد- به انسان در آن حالى كه استخوانهايى پوشيده از گوشت بود بر مى ‏گردد، چون او بود كه در مرحله اخير خلقتى ديگر پيدا كرد، يعنى، صرف ماده ‏اى مرده و جاهل و عاجز بود، سپس موجودى زنده و عالم و قادر شد پس ماده بود و صفات و خواص ماده را داشت، سپس چيزى شد كه در ذات و صفات و خواص مغاير با سابقش مى ‏باشد و در عين حال اين همان است، و همان ماده است پس مى‏ شود گفت آن را به اين مرحله در آورديم و در عين حال غير آن است، چون نه در ذات با آن شركت دارد و نه در صفات و تنها با آن، نوعى اتحاد و تعلق دارد تا آن را در راه رسيدن به مقاصدش به كار گيرد، مانند آلتى كه در دست صاحب آلت است، و در انجام مقاصدش استعمال مى ‏كند، نظير قلم براى نويسنده. پس تن آدمى هم آلتى است براى جان آدمى. (ترجمه الميزان، ج‏15، ص 26-25.)

.امین.;596727 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط مشکور نمایش پست ها
برخی مدعی‌‌اند: تعدادی از روایات وجود دارد که می‌‏توان در روحانیة الحدوث‌ بودن روح به آن استناد کرد؛ مانند روایات فراوانی دالّ بر وقوع میثاق قبل از عالم دنیا- که بیشتر آنها در توضیح آیه میثاق است - که علامه طباطبایی در رسائل توحیدی قائل به تواتر آنها است و این تواتر، موضوعی نیست که بتوان به ‌راحتی از کنار آن گذشت.

لطفا چند نمونه از این روایات را هم برایمان بیاورید.
باتشکر

روایات متعددی در این باب، وارد شده که برای نمونه، عبدالله‌ بن‌ مسکان روایت می‏‌کند که از امام صادق(ع) در مورد «و اذ اخذ ربک»(اعراف، 172) پرسیدم، که آیا این جریان به صورت مشاهده بود؟ امام فرمود: آری، پس معرفت [در جان آنها] ثابت ماند، ولی آن موطن را فراموش کردند و به زودی آن‌را به یاد می‌‌آورند و اگر آن واقعه نبود، کسی نمی‌‏دانست آفریدگار و روزی ‌دهنده‌‏اش کیست و گروهی از آنان در عالم ذرّ تنها با زبان اقرار کردند و ایمان قلبی نیاوردند.(قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، ج1، ص 284، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367 ش.)

همچنین امام صادق (ع) فرمود: «همانا خداوند- تبارک و تعالی- پیش از وعده‌‏گاه، در حالی‌‌که بندگانش سایه‌‌‏هایی بودند، از آنان پیمان گرفت. پس آن روح‌‏هایی که یکدیگر را شناختند، مأنوس گردیدند و آنها که یکدیگر را نشناختند [یا با هم دشمنی ورزیدند]، متفرّق گشتند.(شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 84 ، کتابفروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش.)

در احادیث طینت نیز اشاراتی به مطلب مورد بحث وجود دارد، برای نمونه، ابی‌‌بصیر از امام صادق(ع) نقل می‌‏کند که فرمود: ما و شما (شیعیان) از نور خداوند- عزوجل- هستیم. او، سرشت ما و سرشت شما را یکی قرار داد. حضرت این پیوستگی را به پیوستگی شعاع و پرتو خورشید با خورشید تشبیه کرده است.(همان، ص93.)

همان‌‌طور که دیده می‏‌شود، طبق این دسته از احادیث، سرشت و نور انسان‌‏ها قبل از عالم مادی خلق شده است و همان‌‏جا از هم تفکیک شده است، به انبیا و اولیا و دوستان و دشمنان آنها و بازگشت هرکدام هم، به اصل خود است.

موفق باشید ...:Gol:

.امین.;596734 نوشت:
در اینصورت آیا تجرد و روحانیت نفس چیزی جز همان پرورش عقل و کسب فضائل انسانی است؟ پس چگونه فلاسفه بر این اعتقاد دارند که روح کفار هم مجرد است و در نتیجه ابدی و جاودانه خواهد بود؟

سلام مجدد:Gol:

در پست های قبل گفتیم که نفس دارای وجود پیشین است که مربوط به مرحله وجود عند العلة است، که در این مرحله، نفس دارای حدوث جسمانی نیست؛ بلکه در آن مرتبه محتاج بدن نیست. و این مرتبه تنها اختصاص به غیرکفار از نوع انسانی ندارد بلکه نوع انسانی را شامل می شود.

استدلالی که صدرا بر این ادعا بیان می‌‌کند آن است که از یکسو علم یقینی داریم که سبب قبل از بدن وجود دارد؛ از سوی دیگر، معنای سببیت و مسببیت این است که سبب ذاتی، تمام و کمال مسبّب است. بنابراین، دانسته می‌‌شود که نفس، قبل از بدن، به صورت بی‌‌نیاز و کامل وجود دارد و آنچه متوقف بر بدن است، بعضی از نشئات او است و استعداد بدن شرط وجود این نشئه طبیعی و دنیایی او است که همان وجه فقر و حاجت و امکان و نقص او است، نه وجه وجوب و بی‌‌نیازی او.

استدلال دیگر صدرا این است که اگر بدن، شرط کمال هویت و وجود او می‌بود، مانند بقیه حیوانات و نباتات، باید نابودی بدن، موجب نابودی نفس می‌شد، مانند بقیه قوای مادی، که زوال و فساد پذیرند؛ در حالی‌‌که با براهین ثابت شده است که نفس، نیروی عقلانی است که بدون ابزار در عقلیات تصرّف می‌‌کند و این مرتبه عقلانی، کمال ذاتی و جهت بی‌‌نیازی او از بدن و اجسام است؛ پس نفس در مرحله کمال سبب، بیرون از عالم طبیعی متغیر است.(صدرا، محمد بن ابراهیم، الاسفار الاربعة، ج 8، ص 346- 347، مصطفوی، قم، چاپ اول، 1368ش)

بنابر این، نفس نوع انسانی بدلیل آنکه قبل از بدن، به صورت بی‌‌نیاز و کامل وجود داشته، در ادامه نیز پس از گذار از نشئات مادی می تواند به صورت بی نیاز از بدن، باقی و جاودانه بماند و در این مسأله بین نفس اهل ایمان و کفار تفاوتی نیست.

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;596883 نوشت:

سلام مجدد:Gol:

در پست های قبل گفتیم که نفس دارای وجود پیشین است که مربوط به مرحله وجود عند العلة است، که در این مرحله، نفس دارای حدوث جسمانی نیست؛ بلکه در آن مرتبه محتاج بدن نیست. و این مرتبه تنها اختصاص به غیرکفار از نوع انسانی ندارد بلکه نوع انسانی را شامل می شود.

استدلالی که صدرا بر این ادعا بیان می‌‌کند آن است که از یکسو علم یقینی داریم که سبب قبل از بدن وجود دارد؛ از سوی دیگر، معنای سببیت و مسببیت این است که سبب ذاتی، تمام و کمال مسبّب است. بنابراین، دانسته می‌‌شود که نفس، قبل از بدن، به صورت بی‌‌نیاز و کامل وجود دارد و آنچه متوقف بر بدن است، بعضی از نشئات او است و استعداد بدن شرط وجود این نشئه طبیعی و دنیایی او است که همان وجه فقر و حاجت و امکان و نقص او است، نه وجه وجوب و بی‌‌نیازی او.

استدلال دیگر صدرا این است که اگر بدن، شرط کمال هویت و وجود او می‌بود، مانند بقیه حیوانات و نباتات، باید نابودی بدن، موجب نابودی نفس می‌شد، مانند بقیه قوای مادی، که زوال و فساد پذیرند؛ در حالی‌‌که با براهین ثابت شده است که نفس، نیروی عقلانی است که بدون ابزار در عقلیات تصرّف می‌‌کند و این مرتبه عقلانی، کمال ذاتی و جهت بی‌‌نیازی او از بدن و اجسام است؛ پس نفس در مرحله کمال سبب، بیرون از عالم طبیعی متغیر است.(صدرا، محمد بن ابراهیم، الاسفار الاربعة، ج 8، ص 346- 347، مصطفوی، قم، چاپ اول، 1368ش)

بنابر این، نفس نوع انسانی بدلیل آنکه قبل از بدن، به صورت بی‌‌نیاز و کامل وجود داشته، در ادامه نیز پس از گذار از نشئات مادی می تواند به صورت بی نیاز از بدن، باقی و جاودانه بماند و در این مسأله بین نفس اهل ایمان و کفار تفاوتی نیست.

موفق باشید ...:Gol:

سلام و احترام و تشکر از شما

یکی از سوالاتی که در اینجا مطرح میشود اینست که اگر هیچ فرقی در ازلی بودن ارواح کفار و مومنین وجود ندارد پس چرا برای اثبات مقامهای والای معنوی حضرت نبی اکرم صلی الله علیه واله و معصومین به مخلوق اول بودن ایشان استناد میکنند؟

.امین.;596997 نوشت:
سلام و احترام و تشکر از شما

یکی از سوالاتی که در اینجا مطرح میشود اینست که اگر هیچ فرقی در ازلی بودن ارواح کفار و مومنین وجود ندارد پس چرا برای اثبات مقامهای والای معنوی حضرت نبی اکرم صلی الله علیه واله و معصومین به مخلوق اول بودن ایشان استناد میکنند؟

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
منظور از اول در مخلوق اول بودن زمانی نیست بلکه رتبه‌ای است، اول از نظر رتبه نه اول از نظر زمانی. چنین تعبیری برای لازمان بودن مراتب بالای وجودی لازم است و از این نگاه اگر کسی تمام عالم ماده را هم ازلی بداند باز مشکلی ایجاد نمی‌کند، در واقع یک بحث هست که کل عالم ماده هم وجودش واجب است و نه ممکن، البته منظور از وجود واجب در اینجا متفاوت است از واجب‌الوجود، بلکه ضروری بودن را می‌رساند، کل عالم ماده روی هم وجودش ضروری و واجب است اما برش‌های متفاوت از آن که مورد تجربه‌ی حیات در رتبه‌ی مادی است هر کدام به تنهایی واجب نیستند و ممکن هستند، یعنی محتمل در مقابل ضروری ....
یا علی علیه‌السلام

.امین.;596997 نوشت:
سلام و احترام و تشکر از شما

یکی از سوالاتی که در اینجا مطرح میشود اینست که اگر هیچ فرقی در ازلی بودن ارواح کفار و مومنین وجود ندارد پس چرا برای اثبات مقامهای والای معنوی حضرت نبی اکرم صلی الله علیه واله و معصومین به مخلوق اول بودن ایشان استناد میکنند؟


سلام علیکم:Gol:

اولاً شما بر اساس کدام مبنا ازلی بودن ارواح را نتیجه گرفتید؟ با توجه به اینکه ازلي بودن يعني آنكه چيزي از ازل و ابتدا وجود داشته باشد و وجودي مقدم بر وجود او نباشد، بعبارتی صفت ازلي و ابدي، داراي وجودي سرمد است و اين صفت مخصوص خداوند است.

ثانیاً اینکه پیشتر، تقدم نور و روح نبی مکرم اسلام (ص) بعنوان اولین مخلوق و انوار و ارواح قدسی اهل بیت (ع)، بر اساس روایات، بر سایر نفوس که در رتبه های بعدی خلق شده اند ثابت شد منافاتی با مطلب پیش گفته ما ندارد زیرا اشاره ما به یکسانی نفوس اهل ایمان و کفار نه در یکسانی رتبه است و نه مربوط به همزمانی خلقت در آغاز، بلکه یکسانی ارواح مؤمنین و کفار در مرحله بقاء و تداوم است. زیرا گرچه ارواح انبیای الهی و تمام انسانهاي ديگر، ابدي و جاودانه اند. اما لازمه آن ازلي بودن، یکسانی رتبه و همزمانی خلقت آنها نيست.

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;597113 نوشت:

سلام علیکم:Gol:

اولاً شما بر اساس کدام مبنا ازلی بودن ارواح را نتیجه گرفتید؟ با توجه به اینکه ازلي بودن يعني آنكه چيزي از ازل و ابتدا وجود داشته باشد و وجودي مقدم بر وجود او نباشد، بعبارتی صفت ازلي و ابدي، داراي وجودي سرمد است و اين صفت مخصوص خداوند است.

سلام علیکم

ازلی بودن روح پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله بر مبنای همان قول معروفیست که میگوید نمیشود زمانی وجود داشته باشد که خداوند بوده باشد اما مخلوقی نداشته باشد و نیز احادیثی که روح آن حضرت را مخلوق اول و واسطه فیض دانسته اند و همچنین قاعده الواحد که میگوید از خالق واحد یک علت سرمیزند نه بیشتر. خلاصه اینکه منظورمان از ازلی بودن اینست که وجودش وابسته به وجود واجب الوجود است نه قائم به ذات.

اما در مورد دیگر ارواح از جمله ارواح کفار از همان فرمایشات حضرتعالی چنین برداشتی شد.

مشکور;597113 نوشت:

ثانیاً اینکه پیشتر، تقدم نور و روح نبی مکرم اسلام (ص) بعنوان اولین مخلوق و انوار و ارواح قدسی اهل بیت (ع)، بر اساس روایات، بر سایر نفوس که در رتبه های بعدی خلق شده اند ثابت شد منافاتی با مطلب پیش گفته ما ندارد زیرا اشاره ما به یکسانی نفوس اهل ایمان و کفار نه در یکسانی رتبه است و نه مربوط به همزمانی خلقت در آغاز، بلکه یکسانی ارواح مؤمنین و کفار در مرحله بقاء و تداوم است. زیرا گرچه ارواح انبیای الهی و تمام انسانهاي ديگر، ابدي و جاودانه اند. اما لازمه آن ازلي بودن، یکسانی رتبه و همزمانی خلقت آنها نيست.

موفق باشید ...:Gol:

پس میفرمایید ارواح کفار و ارواح رسولان الهی با هم همزمان خلق نشده است؟ صحیح؟ پس آن روحی که واسطه فیض بوده میتواند ازلی باشد نه آن روحی که این فیوضات را درک نکرده و به رشد و تعالی نرسیده و بمانند انسان ناقص الخلقه ای میماند که امیدی به زندگیش نیست و به زودی دار فانی را وداع خواهد گفت.

جناب شکور ، روح انسان آن چیزی است که به او حیات و زندگی میدهد (مثل ارواح حیوانات) و این روح زمانی به درجه روحانیت و بقا میرسد که مراحل تکامل و سیر الی الله را طی کرده باشد وگرنه دیگر انسانی نخواهد بود که در موردش قائل به حیات ابدی باشیم

همین عروج حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله به آنجاییکه جبرئیل نمیتوانست وارد شود بیانگر آنست که تجرد روح حتی برای مومنین هم یکسان نیست.

تفاوت پاداشهای اخروی هم در همین مساله است. فرق بین رضوان الهی با بهشت افراد عادی در همین تفاوت روحانیت و تجرد ایشان است با این وجود چگونه میشود روح کفار را هم مجرد و روحانی و جاودانه دانست؟

مگر نه اینکه همین روحانیت است که به انسان وجه الهی داده و او را به مبداء حیات و هستی وصل میکند؟

باتشکر

:Gol:

.امین.;597136 نوشت:
ازلی بودن روح پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله بر مبنای همان قول معروفیست که میگوید نمیشود زمانی وجود داشته باشد که خداوند بوده باشد اما مخلوقی نداشته باشد و نیز احادیثی که روح آن حضرت را مخلوق اول و واسطه فیض دانسته اند و همچنین قاعده الواحد که میگوید از خالق واحد یک علت سرمیزند نه بیشتر. خلاصه اینکه منظورمان از ازلی بودن اینست که وجودش وابسته به وجود واجب الوجود است نه قائم به ذات.

سلام و ادب:Gol:

باید توجه داشته باشید که غیر از وجود حق تعالی ﴿واجب الوجود﴾ همه موجودات حادث اند و هیچ موجود ممکن الوجودی ازلی نیست. چگونه موجودی که مخلوق و حادث است می تواند ازلی باشد. بر اساس معنایی که از ازلی مورد اتفاق است. ولی بعد از خلقت، ابدی خواهد بود یعنی بعد از این که خداوند به آنها وجود عنایت نمود دیگر معدوم نمی شوند تنها در پی مرگ از یک نشئه به نشئه دیگر منتقل می شوند.

انسان، با وجودی که گل سر سبد عالم خلقت است نیز ازلی نیست ولی ابدی است. در خصوص این که قبل از خلقت مادی، در چه وضعیتی بوده؟ باید گفت بر اساس آموزه های دینی روح انسان قبل از خلقت در عالم دنیا، در نشئه دیگر خلق شده، چون روح انسان موجودی مجرد وفرا مادی است و از عالم مجردات به عالم طبیعت هبوط نموده است. ﴿ر،ک عالمه طبا طبایی . انسان از آغاز تا انجام . نشر بوستان کتاب . قم 1378 ش ص21)

.امین.;597136 نوشت:
جناب شکور ، روح انسان آن چیزی است که به او حیات و زندگی میدهد (مثل ارواح حیوانات) و این روح زمانی به درجه روحانیت و بقا میرسد که مراحل تکامل و سیر الی الله را طی کرده باشد وگرنه دیگر انسانی نخواهد بود که در موردش قائل به حیات ابدی باشیم

سیر مراحل تکامل و قرب الی الله یک چیز است که مربوط به رتبه انسانی در عالم بقاء است اما بر اساس آیات و روایات، ارواح مؤمنین و کفار ابدی و جاودانه هستند برخی متنعم ذو درجات، و برخی معذب ذو درجات.

.امین.;597136 نوشت:
همین عروج حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله به آنجاییکه جبرئیل نمیتوانست وارد شود بیانگر آنست که تجرد روح حتی برای مومنین هم یکسان نیست.

تفاوت پاداشهای اخروی هم در همین مساله است. فرق بین رضوان الهی با بهشت افراد عادی در همین تفاوت روحانیت و تجرد ایشان است با این وجود چگونه میشود روح کفار را هم مجرد و روحانی و جاودانه دانست؟


در تفارت رتبه ارواح اولیاء الهی و مؤمنین و از غیر آنها اختلافی نیست، و مصادیقی که ذکر نمودید نظیر عروج نبی اکرم (ص) و مقامات اولیاء الهی و کشف و شهودات آنها و نیز پاداشهای اخروی اینها همه دلیل بر تفاوت رتبه و درجه ارواح ایشان است، نه به معنای عدم ابدی و جاودانه بودن ارواح غیرمتکامل کفار و اهل عذاب.

چنانکه در آیات بسیاری مسأله ی خُلد و جاودانگی کفار و مشرکان تصریح شده و حتی جاودانگی ابدی آنها در عذاب الهی نیز مورد اشاره قرار گرفته است.

موفق باشید ...:Gol:

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;596997 نوشت:
سلام و احترام و تشکر از شما

یکی از سوالاتی که در اینجا مطرح میشود اینست که اگر هیچ فرقی در ازلی بودن ارواح کفار و مومنین وجود ندارد پس چرا برای اثبات مقامهای والای معنوی حضرت نبی اکرم صلی الله علیه واله و معصومین به مخلوق اول بودن ایشان استناد میکنند؟


سلام
این اولیت در مرتبه وجودی است وگرنه آن مقام که زمان بردار نیست تا یکی پس از دیگری باشد به حسب زمان
یا علیم[/]

محی الدین;597304 نوشت:

سلام
این اولیت در مرتبه وجودی است وگرنه آن مقام که زمان بردار نیست تا یکی پس از دیگری باشد به حسب زمان
یا علیم

سلام علیکم

البته حق با شماست ولی حدیث میفرماید اولین مخلوق خداوند روح پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بوده است ... این چه معنایی میتواند داشته باشد جز مرتبه زمانی ؟

اگر منظور مرتبه وجودی باشد باید بفرماید بالاترین مخلوق خداوند...

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;597342 نوشت:
سلام علیکم

البته حق با شماست ولی حدیث میفرماید اولین مخلوق خداوند روح پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بوده است ... این چه معنایی میتواند داشته باشد جز مرتبه زمانی ؟

اگر منظور مرتبه وجودی باشد باید بفرماید بالاترین مخلوق خداوند...


سلام
آنوقت برخی فکر می کردند احتمالا روح حضرت در آسمان خلق شده و روح دیگران در زمین چون از نظر ساکنان عالم ماده بالا همین معنا را می دهد
یا علیم[/]

محی الدین;597364 نوشت:

سلام
آنوقت برخی فکر می کردند احتمالا روح حضرت در آسمان خلق شده و روح دیگران در زمین چون از نظر ساکنان عالم ماده بالا همین معنا را می دهد
یا علیم

ببخشید در زبان عربی بالا به معنای برتری مقام و مرتبه با "بالا" به معنای بالای سر فرق میکنه.

اما کلمه ی "اول" معنایی غیر از همان اول و آخر بودن را ندارد.

در حدیث هم آمده است اول نور یا روح آن حضرت خلق شده و از آن نور، عرش و کرسی و قلم آفریده شده. اگر هم بخواهید از آن برتری و رفعت درجه را برداشت کنید از همین جایگاه است که به آن میرسید.

مشکور;597297 نوشت:

سلام و ادب:Gol:

باید توجه داشته باشید که غیر از وجود حق تعالی ﴿واجب الوجود﴾ همه موجودات حادث اند و هیچ موجود ممکن الوجودی ازلی نیست. چگونه موجودی که مخلوق و حادث است می تواند ازلی باشد. بر اساس معنایی که از ازلی مورد اتفاق است. ولی بعد از خلقت، ابدی خواهد بود یعنی بعد از این که خداوند به آنها وجود عنایت نمود دیگر معدوم نمی شوند تنها در پی مرگ از یک نشئه به نشئه دیگر منتقل می شوند.

انسان، با وجودی که گل سر سبد عالم خلقت است نیز ازلی نیست ولی ابدی است. در خصوص این که قبل از خلقت مادی، در چه وضعیتی بوده؟ باید گفت بر اساس آموزه های دینی روح انسان قبل از خلقت در عالم دنیا، در نشئه دیگر خلق شده، چون روح انسان موجودی مجرد وفرا مادی است و از عالم مجردات به عالم طبیعت هبوط نموده است. ﴿ر،ک عالمه طبا طبایی . انسان از آغاز تا انجام . نشر بوستان کتاب . قم 1378 ش ص21)

سیر مراحل تکامل و قرب الی الله یک چیز است که مربوط به رتبه انسانی در عالم بقاء است اما بر اساس آیات و روایات، ارواح مؤمنین و کفار ابدی و جاودانه هستند برخی متنعم ذو درجات، و برخی معذب ذو درجات.

در تفارت رتبه ارواح اولیاء الهی و مؤمنین و از غیر آنها اختلافی نیست، و مصادیقی که ذکر نمودید نظیر عروج نبی اکرم (ص) و مقامات اولیاء الهی و کشف و شهودات آنها و نیز پاداشهای اخروی اینها همه دلیل بر تفاوت رتبه و درجه ارواح ایشان است، نه به معنای عدم ابدی و جاودانه بودن ارواح غیرمتکامل کفار و اهل عذاب.

چنانکه در آیات بسیاری مسأله ی خُلد و جاودانگی کفار و مشرکان تصریح شده و حتی جاودانگی ابدی آنها در عذاب الهی نیز مورد اشاره قرار گرفته است.

موفق باشید ...:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام وعرض ادب و تشکر از توضیحات.

جناب مشکور سوال اینجاست که اگر موجودات ازلی نیستند شما چگونه اصرار دارید که بقایشان لزوما ابدی خواهد بود؟

از آیات و روایات؟ آیا در آیات و روایات آمده است که کفار برای ابد زنده هستند؟ اگر بله لطفا عین همین جمله را برای ما بیاورید.

ما در تاپیک زیر مفصلا در اینباره بحث کردیم:

و به دلایل مختلف ثابت کردیم که خلود در جهنم به معنای ماندن به مدت طولانی است و در آنجاییکه با ابدا همراه شده به معنای خارج نشدن از آن عذابی است که روز نخست به آن وارد شده اند، نه به معنای زنده ماندن ابدی در عذاب.
مانند زندانی حبس ابد که ابدی بودنش در حبس به معنای خارج نشدنش از حبس است نه به معنای زنده ماندن ابدی اش.

http://www.askdin.com/thread42253.html

به هر صورت تشکر از اینکه همراهی نموده و پاسخ دادید

مناسب دیدم آیه ای را که در این رابطه همین الان بهش رسیدم را در اینجا بیاورم . هر چند که میدانم مخالفین شروع میکنند به توجیه آیه شریفه .

تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فسادا

این سرای آخرت را برای کسانی قرار دادیم که نمیخواهند در زمین برتری جویی و فساد کنند.

آیه شریفه نفرموده این بهشت را برای ایشان قرار دادیم و بطور کلی سرای آخرت را که ابدی است ، به این گروه اختصاص داده نه همه انسانها...

سلام
منظور از اینکه اولین مخلوق خداوند روح پیامبر اکرم ص میباشد یعنی اینکه اولین مرتبه وجودی که خداوند خلق کرد روح ایشان بوده و وقتی که روح پیامبر خلق شد مراتب وجودی سایر انسانها هم بطور همزمان خلق شدند.و این به معنی این نیست که اول روح پیامبر خلق شد و بعد از مدت زمانی هرچند اندک روح مخلوق بعدی خلق شد بلکه چون روح پیامبر از نظر رتبه وجودی بالاترین و شدیدترین هست عقلا میتوان نتیجه گرفت که اولین مخلوق خدا و اولین تجلی خدا شدیدترین مرتبه وجودی هست که شدیدترین مرتبه وجودی هم طبق احادیث روح پیامبر هست و خلق روح پیامبر سایر ارواح رو هم همزمان بوجود میاورد و در اینجا زمان معنا ندارد بلکه چون خلق مرتبه وجودی ضعیفتر به وجود مرتبه بالاتر وابسته هست از واژه اول استفاده میشود.

مشکور;597113 نوشت:

سلام علیکم:Gol:

اولاً شما بر اساس کدام مبنا ازلی بودن ارواح را نتیجه گرفتید؟ با توجه به اینکه ازلي بودن يعني آنكه چيزي از ازل و ابتدا وجود داشته باشد و وجودي مقدم بر وجود او نباشد، بعبارتی صفت ازلي و ابدي، داراي وجودي سرمد است و اين صفت مخصوص خداوند است.


مشکور;597297 نوشت:
باید توجه داشته باشید که غیر از وجود حق تعالی ﴿واجب الوجود﴾ همه موجودات حادث اند و هیچ موجود ممکن الوجودی ازلی نیست. چگونه موجودی که مخلوق و حادث است می تواند ازلی باشد. بر اساس معنایی که از ازلی مورد اتفاق است. ولی بعد از خلقت، ابدی خواهد بود یعنی بعد از این که خداوند به آنها وجود عنایت نمود دیگر معدوم نمی شوند تنها در پی مرگ از یک نشئه به نشئه دیگر منتقل می شوند.

انسان، با وجودی که گل سر سبد عالم خلقت است نیز ازلی نیست ولی ابدی است.


سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
همینکه وجودی لازمان باشد ناچار خواهد بود که از نگاه موجود زمان‌مند هم ازلی باشد و هم ابدی، البته حقیر بجز وجود خداوند و حداکثر اهل بیت علیهم‌السلام که به ترتیب خالق زمان و حقیقت زمان هستند سایر موجودات را مقید به زمان می‌دانم گرچه تقیدشان به زمان متفاوت از تقید مادی به زمان باشد، ولی کسانی که موجوداتی را مجرد از زمان و اصطلاحاً لازمان می‌دانند چطور برای هر وجودی بجز خداوند می‌توانند حدوث زمانی در نظر بگیرند و آنها را ازلی فرض ننمایند؟
خیلی ممنون می‌شوم اگر همچنین لطف کنید معنایی که از ازلی بودن مورد اتفاق است را هم بفرمایید، شاید اینکه حقیر متوجه نمی‌شوم بخاطر نشناختن اصطلاحات مورد اتفاق باشد
:Gol:
با تشکر، :Gol:
یا علی علیه‌السلام

باء;597489 نوشت:


همینکه وجودی لازمان باشد ناچار خواهد بود که از نگاه موجود زمان‌مند هم ازلی باشد و هم ابدی، البته حقیر بجز وجود خداوند و حداکثر اهل بیت علیهم‌السلام که به ترتیب خالق زمان و حقیقت زمان هستند سایر موجودات را مقید به زمان می‌دانم گرچه تقیدشان به زمان متفاوت از تقید مادی به زمان باشد، ولی کسانی که موجوداتی را مجرد از زمان و اصطلاحاً لازمان می‌دانند چطور برای هر وجودی بجز خداوند می‌توانند حدوث زمانی در نظر بگیرند و آنها را ازلی فرض ننمایند؟
خیلی ممنون می‌شوم اگر همچنین لطف کنید معنایی که از ازلی بودن مورد اتفاق است را هم بفرمایید، شاید اینکه حقیر متوجه نمی‌شوم بخاطر نشناختن اصطلاحات مورد اتفاق باشد
:Gol:
با تشکر، :Gol:
یا علی علیه‌السلام

سلام علیکم و رحمه الله

فکرمیکنم منظور استاد این هست که قدیم ذاتی نیستند، نه اینکه قدیم زمانی هم نباشند.

ضمنا عالم امر در یک چشم به هم زدن ایجاد شده است ، پس نباید فرقی بین ارواح اهلبیت علیهم السلام و دیگر مخلوقات در زمان ایجادشان باشد.

.امین.;597418 نوشت:

از آیات و روایات؟ آیا در آیات و روایات آمده است که کفار برای ابد زنده هستند؟ اگر بله لطفا عین همین جمله را برای ما بیاورید.

ما در تاپیک زیر مفصلا در اینباره بحث کردیم:

و به دلایل مختلف ثابت کردیم که خلود در جهنم به معنای ماندن به مدت طولانی است و در آنجاییکه با ابدا همراه شده به معنای خارج نشدن از آن عذابی است که روز نخست به آن وارد شده اند، نه به معنای زنده ماندن ابدی در عذاب.
مانند زندانی حبس ابد که ابدی بودنش در حبس به معنای خارج نشدنش از حبس است نه به معنای زنده ماندن ابدی اش.


http://www.askdin.com/thread42253.html

سلام علیکم جناب .امین. و رحمة الله و برکاته،
برادر عزیز اگر آنجا مطلبتان را اثبات کرده بودید که ما هم الآن با شما هم‌عقیده بودیم :Nishkhand:
اصطلاح «حبس ابد»ی که ما در محاوره‌های خود به کار می‌بریم که مثل کلمات خداوند یا معصومین علیهم‌السلام نیست که به آن استناد می‌کنید، محاورات ما گاهی می‌توانند مطلب را روشن کنند ولی جهت اثبات منظور نمی‌توانند مورد استفاده قرار بگیرند، تمامی معجم‌های عربی موجود هم این ضعف را دارند که در بسیاری از اوقات از ضرب‌المثل‌ها و غیره سعی در کشف مفاهیم دارند، اما در این مورد خاص مورد بحث شما روایاتی هستند که عکس آن مطلب را بیان می‌کنند و این چیزی نیست که به سادگی از روی آن عبور نماییم. در همان تاپیکی که به آن اشاره فرمودید هم در پست شماره‌ی ۱۵۶ روایاتی از این دست آورده شد که نه تنها جهنم که عذاب در جهنم را هم برای جهنمیان ابدی معرفی می‌نمایند و خودتان هم دو پست بعد از آن در پست شماره‌ی ۱۵۸ فرمودید که درست است و این مطلب را پذیرفتید که در لسان روایات چنین مطلبی وارد شده است، البته همچنان می‌توانید باز بحث کنید که مثلاً ابد هم به معنای بی‌انتها نیست و مثلاً عدن به معنای بی‌انتهاست که فقط هم در مورد بهشت به کار رفته است، ولی خوب فعلاً این نظر چندان نزدیک به ذهن نیست.

.امین.;597418 نوشت:

مناسب دیدم آیه ای را که در این رابطه همین الان بهش رسیدم را در اینجا بیاورم . هر چند که میدانم مخالفین شروع میکنند به توجیه آیه شریفه .

تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فسادا

این سرای آخرت را برای کسانی قرار دادیم که نمیخواهند در زمین برتری جویی و فساد کنند.

آیه شریفه نفرموده این بهشت را برای ایشان قرار دادیم و بطور کلی سرای آخرت را که ابدی است ، به این گروه اختصاص داده نه همه انسانها...

از اشاره به آیه‌ی مذکور متشکرم :Gol: در این زمینه هم قابل تأمل است، شاید حق با شما باشد، شاید هم کسی بگوید که در اینجا «لام مالکیت» آورده شده است و اینکه حصر مالکیت را برای غیرمستکبرین آورده است در این صورت بدیهی خواهد بود، چه آنکه اولاً آخرت برای مؤمنین و بر علیه معاندین است، ثانیاً کفار در دنیا امانت‌دارهای خوبی نبودند و در نتیجه در آخرت دیگر چیزی به مالکیت ولو اعتباری ایشان در آورده نمی‌شود بعد از آنکه در آستانه‌ی قیامت الملک یومئذ لله معرفی گردید، به این معنی که در آن عالم حتی دست و پای کفار به جای آنکه به فرمان او باشند به فرمان خدایند. شاید هم اشتباه می‌کنم :Gig:
[SPOILER]البته در مورد بخش آخری حتماً اشتباه می‌کنم، چون مثلاً کفار اراده می‌کنند که از جهنم خارج شوند و دست و پایشان در خدمتشان هست ولی فرشتگانی که برای آنها عوامل خارجی محسوب می‌شوند ایشان را از فرار از ملک خداوند باز می‌دارند و «لا یمکن الفرار من حکومته». به عبارت دیگر همیکه خداوند باز از ملک خودش به انسان‌های خطاکار امانت می‌سپارد این خودش یک موهبت بزرگ است و اگر کسی تصور کند که دست و پا و چشم و گوش و زبان و غیره‌اش در اختیار او نباشد چه زجری می‌کشد خواهد فهمید که رحمانیت خداوند یعنی چه که حتی در جهنم هم برقرار است![/SPOILER]
با تشکر :Gol:
یا علی علیه‌السلام

.امین.;597509 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

فکرمیکنم منظور استاد این هست که قدیم ذاتی نیستند، نه اینکه قدیم زمانی هم نباشند.



سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
بله ظاهراً حق با شماست، اگرچه درک مفهوم حادث ذاتی برای حقیر ثقیل است، آن هم وقتی به عقیده‌ی برخی بزرگان در مراتب وحدت وجود (پیش از بروز کثرت) ما واجب‌هایی را در طول هم داریم (مثل واحدیت در طول احدیت) که وجودشان نتیجه‌ی وجود خداوند است و نه نتیجه‌ی ایجاد خداوند، یعنی اگر خداوند هست (که هست) آن مراتب هم بالضرورة باید باشند و اگر خداوند حادث ذاتی نباشد (که نیست) به نظر می‌رسد گفتن اینکه آن مراتب وجود هم حادث ذاتی نیستند خیلی بی‌راه نباشد و البته می‌دانیم که بی‌راه هست و تنها وجود قدیم تنها خود خداوند است. دو حالت دارد یا حقیر دارم یک جایی اشتباه می‌کنم و یا اینکه جدا کردن بحث زمان و ذات و مستقل دانستن آنها کار کاملاً صحیحی نیست. اگرچه احتمال اینکه حقیر اشتباه کنم بیشتر است ولی تا محل این اشتباه را نفهمم ناچارم فرض کنم که در نظر گرفتن چنان استقلالی اشتباه است، یعنی زمان باید بازگردد به همان ذات و البته جالب است که در روایات هم نشانه‌هایی برای درستی این نظر داریم، مثل آنجایی که معصوم علیه‌السلام فرموده است که خداوند خودش بود و غیر او نبود و حتی اسمی هم نداشت و خود را هم صدا نمی‌زد و درخواستی از خود نداشت، بعد (رتبه‌ای) برای خود نامی آفرید (حقیقت محمدیه) و آنرا چهار جزء قرار داد که یکی را پنهان نمود (باطن حقیقت محمدی که جز خود خداوند نمی‌شناسد) و سه تای دیگر را هر کدام با چهار رکن کامل نمود تا بشود ۱۲ رکن (عدة الشهور عند الله اثنی عشر که همان ائمه علیهم‌السلام هستند) و بعد هر یک از ۱۲ رکن را به ۳۰ نام مدد فرمود (ماه‌های قمری) تا تعداد آن اسماء با تکرارهایشان مجموعاً بشود ۳۶۰ عدد (به تعداد روزهای سال مطابق احادیث بسیار که اگر سال ۳۵۴ روز است بخاطر این است که ۶ روز ان صرف حلقت آسمان‌ها و زمین شده است) و الی آخر، بنابراین از همان ابتدای خلقت که نخستین رتبه بنیان گذاشته شد زمان هم خلق شده است و البته این زمان در هر رتبه‌ی از وجود یک صورت بروز دارد و در عالم ماده این زمان به این صورت درآمده است و داریم که حقیقت ماه امامان علیهم‌السلام هستند و حقیقت سال رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله یا حقیقت شب قدر حضرت زهراء سلام‌الله‌علیها یا ...، بنابراین زمان آنچه ما به طور معمول برداشت می‌کنیم نیست و آنچه می‌بینیم فروکاهیده‌ شده‌ی یک حقیقت عالی‌تر است و موجود مجرد از زمان جز ذات خداوند و حداکثر حقیقت وجودی اهل بیت علیهم‌السلام نمی‌تواند باشد.
[SPOILER]این مطلب چیز جدیدی نیست، به قول آن عالم بزرگوار مثلاً یک نفر می‌گوید که خداوند در قرآن فرموده است «ید الله» بعد یکی دیگر می‌پرسد مگر خداوند دست دارد و آن دیگری می‌گوید خیر! یعنی گفته‌ی خود خداوند را انکار می‌کند! حال آنکه باید گفت که بله خداوند دست دارد ولی دست آنچه که ما فکر می‌کنیم نیست، چه کسی گفته است که این عضو ماهیچه‌ای و استخوانی دست است؟ بلکه دست یک حقیقتی دارد که این دست ما چون بروز نازلی از آن حقیقت است به ان هم دست می‌گوییم. دست در اصل به معنای قدرت است و اینطور نیست که معنای دست همین باشد که ما می‌گوییم و بعد قدرت تعبیر استعاری از آن باشد. در واقع اگر معنای حقیقی دست را بشناسیم خواهیم فهمید که نه تنها خداوند دست دارد که اصلاً فقط هم خداوند دست دارد، نه تنها خداوند عرش دارد که بلکه فقط هم خداوند عرش دارد و اینکه ما فکر می‌کنیم عرش یعنی کرسی سلطنت این حقیقت عرش نیست و ما هستیم که اشتباه می‌کنیم. به همین ترتیب درست هم نیست که بگوییم زمان همین است که ما می‌گوییم و بعد آن روایات همگی تعابیر استعاری هستند، بلکه آن روایات همگی دقیق هستند و این برداشت ما از حقایق هستند که نازل و ناقص می‌باشند.[/SPOILER]
.امین.;597509 نوشت:
ضمنا عالم امر در یک چشم به هم زدن ایجاد شده است ، پس نباید فرقی بین ارواح اهلبیت علیهم السلام و دیگر مخلوقات در زمان ایجادشان باشد.

بحث ما اگر سر مفهوم زمان باشد مهم است که وقتی شما می‌فرمایید «یک چشم به هم زدن» حقیر متوجه باشم که منظور شما از این عبارت دقیقاً چه چیزی است، اینکه آیا عالم أمر از نظر شما زمان‌مند هست یا خیر و غیره ... همچنین باید سر اینکه روح چیست و چه مرتبه‌ای از حقیقت روح مدّ نظرتان است هم دقیقاً نگاهمان یکسان باشد، مثلاً حقیر تا جایی که فهمیدم هر مرتبه‌ی از وجود برای مرتبه‌ی پایین‌تر از خود به منزله‌ی روح است به بدن، باطن است برای ظاهر، پس هر مرحله‌ای از وجود در آن واحد می‌تواند هم روح باشد و هم جسم، اگر جسم مادی تنها مرتبه‌ای باشد که فقط جسم است و روح نیست (چون پایین‌تر از ان مرتبه‌ای نمی‌شناسیم) در این صورت آن مرتبه‌ی از وجود که فقط روح است و جسم نیست باید بالاترین مرتبه‌ی وجود باشد و در نتیجه تنها می‌تواند حقیقت محمدیه باشد، در این رتبه هم دیگر ما و شمایی وجود ندارد و همه‌ی موجودات از انسان و غیرانسان و حتی حیوان و گیاه و جماد و در بین انسان‌ها هم از مؤمن گرفته تا کافر همگی دارای یک روح مشترک هستیم که همان حقیقت محمدیه است صلی‌الله‌علیه‌وآله، البته معنا هم خیلی ندارد که بگوییم روح ما و شما یکی است چون در آن رتبه ما و شمایی در کار نیست و فقط رسول خداست صلی‌الله‌علیه‌واله و اهل بیت علیهم‌السلام که کلهم نور واحد، ولی مؤمنین ممکن است در مرتبه‌ای بالاتر از وجود متکثر شده باشند و کافرین از مرتبه‌ی دانی‌تر (زیر چهارپایان و شاید حتی زیر جمادات چنانکه در قیامت هم می‌گویند «وَيَقُولُ الْكَافِرُ‌ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَ‌ابًا»، اگرچه این بخش از آیه مطابق حدیث چه بسا تفسیر دیگری دارد که به ابوتراب بودن امیرمؤنان علیه‌السلام مربوط می‌شود)، حقیقت وجودی همه ولی نهایتاً به همان یک وجود عالی برمی‌گردد و سرّ ابدی بودنشان هم در همین است که از یک مجرایی در هر صورت به خداوند وصل هستند، فقط اینکه در «عالم کثرت» وجودها امکانی هستند و نه واجب، حال آنکه حقیقت محمدیه را وجودی واجب در ذیل وجود واجب‌الوجود می‌دانند، موجود به وجود خداوند تبارک و تعالی و تنها رتبه‌ای پایین‌تر (تنها تقلیل رتبه‌ای که خارج از حیطه‌ی زمان است).
با این حساب اینکه می‌فرمایید فرقی میان ارواح اهل بیت علیهم‌السلام و دیگر مخلوقات نیست حقیر هم با آن مخالف هستم و هم موافق، بسته به اینکه منظورتان روح از کدام مرتبه‌ی وجودی باشد، روحی که تنها باطن است یا روح مثلاً در ذیل نفوس متکثر.
شاید هم حقیر مطلب را درست نفهمیده باشم، :Gol:
یا علی علیه‌السلام

سلام
خب منم نظرمو بصورت خلاصه و ساده بگم
تنها وجود نامحدود که هیچ قید و حدی محدود نیست فقط ذات خداوند هست.
ماسوی الله همگی مخلوق اند و چطور میتوان فرض کرد که مثلا فرشتگان مجرد همسان خدا تجرد تام داشته باشند؟فرشتگان هم محدود هستند .انها در عالم امر بیحرکت نیستند و مشغول تدبیر عوالم وجودی هستند و میتوانند به عوالم وجودی پایینتر نزول کنند.این یعنی فرشتگان بی حرکت نیستند و انها هم مقید به زمانند .
البته معنای حرکت و به تبع ان معنای زمان برای فرشتگان کاملا با انچه برای ماده در طبیعت رخ میدهد متفاوت هست و ما هم از درک این تفاوت عاجزیم و به ناچار مجبوریم از همان کلمه زمان برای انها نیز استفاده کنیم.
اما کسی مثل خدا که خالق هرچیزی حتی زمان و خالق هر قید و حدی هست خودش از چارچوب زمان بیرون هست.به همین دلیل هست که حتی بالاترین فرشتگان هم به ذات خدا شناخت ندارن چون حتی انها هم هرچند در حد کم مقید به حدودی هستند.
پس حتی فرشتگان مجرد هم زمان بردار هستند .اما باید توجه کنیم زمان در عالم امر با زمان در عالم طبیعت و ماده باید فرق داشته باشد.حرکت تنها این نیست که ماده از مکان a به مکان b انتقال یابد.
بلکه هر نوع فعلی و هرنوع اتفاقی که در عوالم رخ میدهد رو میتوان نام حرکت روی ان گذاشت.فرشتگان واسطه فیض الهی هستند و انها هم در باطن و حقیقت زمان و مکان در عالم امر زمان بردار هستند ولی با تفاوتی که برای ما قابل درک و تصور نیست.

باء;597512 نوشت:

سلام علیکم جناب .امین. و رحمة الله و برکاته،
برادر عزیز اگر آنجا مطلبتان را اثبات کرده بودید که ما هم الآن با شما هم‌عقیده بودیم

:Nishkhand:


سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

بزرگوار، هم عقیده نبودن حضرتعالی بیانگر این نیست که ما نتوانستیم ثابت کنیم. به این دلیل که شما هیچ یک از دلایل ما را نتوانستید با ادله قطعی یعنی بوسیله آیات و روایات رد نمایید...

در مورد حدیث هم همانطور که جناب ملاصدرا حدیث را مورد بررسی سندی قرار دادند مشخص شد که حدیث اولتان سندش ضعیف است. حدیث پست 158 هم بررسی سندی نشده . در عین حال ما میپذیریم که امکان صحت حدیث وجود دارد اما لازم است شما برای اثبات صحت آن از قرآن کریم شاهدی بیاورید و همانطور که میدانید در قرآن چیزی بنام عذاب ابد یا لایموتون فیها ابدالابدین وجود ندارد.

چون این بحث ارتباطی به موضوع تاپیک ندارد از ادامه خودداری میکنم. شما میتوانید با مسوولان مربوطه درمیان گذارید تاپیک را مجددا باز کنند تا اگر فرمایشی دارید در جای خودش مطرح فرمایید.

باتشکر

:Gol:

.امین.;597418 نوشت:
جناب مشکور سوال اینجاست که اگر موجودات ازلی نیستند شما چگونه اصرار دارید که بقایشان لزوما ابدی خواهد بود؟

سلام و ادب:Gol:

در پاسخ گفتنی است: بين ازلي نبودن و ابدي نبودن ارتباطي نيست؛ بدين معنا كه گمان کنیم هر چيزي ازلي نبود ضرورتا ابدي هم نیست به عبارت ديگر موجودات چون وجود براي آنها ضروري شده است و عدم هم نقيض وجود است و از طرفي هم در وجود، عدم راه ندارند. با تمام اين حرفها ابدي هستند.

پس با اين گفته ها روشن مي شود كه نتيجه گرفتن از اين حرف كه چون فلان چيز ازلي نيست پس ابدي هم نخواهد بود نتيجه اي كاملا اشتباه است، اين شبهه از طرف كساني مطرح مي شود كه مساله معاد را درست درك نكرده اند و آنرا بازگشت چيزي دانستند كه معدوم مي شود در حالي كه مرگ در واقع ادامه حيات موجودات در عالمي ديگر و به قول امامان معصوم (ع) مرگ پلي است كه انسان را از حيات اين جهاني به زندگي آن جهاني مي برد.

.امین.;597418 نوشت:
از آیات و روایات؟ آیا در آیات و روایات آمده است که کفار برای ابد زنده هستند؟ اگر بله لطفا عین همین جمله را برای ما بیاورید.

آیات فراوانی در قرآن مجید، نسبت به خلود و جاودانگی کیفر کفّار دلالت روشن دارد و با تعابیر گوناگونی، این حقیقت را بیان می دارد: «خالدین فیها»، «یخلد فیها»، «عذاب الخلد»، «عذاب مقیم»، «ما هم بخارجین من النّار»، «لا یخفّف عنهم العذاب»، «دار الخلد»، «فیها خالدون»، «فی العذاب هم خالدون»، «فی جهنم خالدون»، «خالدین فیها ابداً»، «خالدین فیها مادامت السّموات و الأرض»

با وجود این تصریحات، ادعا شده است که اعتقاد به خلود عذاب، به دلایل گوناگون با مبانی عقلی و فلسفی سازگاری ندارد. که این مجال، فرصت پرداختن به دلایل فلسفی و نقد آن نیست. اجمالاً گفتنی است: ضمن انکه اشکالات بسیاری بر این دلایل عقلی و فلسفی که مبتنی بر تأویل آیات و روایات بوده وارد است. حقیقت این است که هر چند ملاصدرا تلاش وسیعی در توجیه انقطاع عذاب و عدم خلود و توجیه و تأویل آیات و روایات کرده است اما به دلایلی، نمی توان بر آن مُهر تأیید زد:

این دیدگاه، خلاف صریح آیات قرآن و روایات معصومین(ع) است. دلالت آیات و روایات، بر خلود و جاودانگی در عذاب و الیم و دردناک بودن آن، در حدّ صراحت قطعی است و هیچ گونه توجیه و تأویلی را برنمی تابد. حتی اگر بنا باشد در مواردی در قرآن و روایات، نظر روشن و صریحی پیدا کرد، یکی از مصادیق بارز آن، همین مورد است. بعلاوه اینکه مرحوم علاّمه طباطبایی رحمه الله نیز، در تفسیر شریف المیزان بحث بسیار زیبا و مستدلّی درباره خلود در عذاب مطرح کرده و با بیانی شیوا و رسا به اشکالهای وارده و نیز ادلّه ای که برای عدم خلود آورده اند، پاسخ داده است.

موفق باشید ...:Gol:

باء;597489 نوشت:
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
همینکه وجودی لازمان باشد ناچار خواهد بود که از نگاه موجود زمان‌مند هم ازلی باشد و هم ابدی، البته حقیر بجز وجود خداوند و حداکثر اهل بیت علیهم‌السلام که به ترتیب خالق زمان و حقیقت زمان هستند سایر موجودات را مقید به زمان می‌دانم گرچه تقیدشان به زمان متفاوت از تقید مادی به زمان باشد، ولی کسانی که موجوداتی را مجرد از زمان و اصطلاحاً لازمان می‌دانند چطور برای هر وجودی بجز خداوند می‌توانند حدوث زمانی در نظر بگیرند و آنها را ازلی فرض ننمایند؟
خیلی ممنون می‌شوم اگر همچنین لطف کنید معنایی که از ازلی بودن مورد اتفاق است را هم بفرمایید، شاید اینکه حقیر متوجه نمی‌شوم بخاطر نشناختن اصطلاحات مورد اتفاق باشد
با تشکر،
یا علی علیه‌السلام

سلام و ادب:Gol:

بر اساس آموزه هاي متعالي دین، نور حقيقت وجود پيامبر و به تبع او نور حقيقت وجود اهل بيت ع قبل از خلقت زمان و زماني ها آفريده شده است، ولي اين به معناي ازلی بودن آنها نيست، چون ازليت تنها از آن خداوند است و تنها او اول مطلق و ازلي است. مگر اينكه بگويیم ازليت ذاتي از آن خداوند است و حقيقت نور وجود پيامبر و اهل بيت ازلی نسبي و ازلی زماني است.(مهدي الهي قمشه ا، حكمت الهي ج 1 ص 303 نشرانتشارات قزويني، تهران 1363 ش.)

بر این اساس، می توان گفت: اين سخن كه نور پیامبر و ائمه ع ازلي است خاستگاه روايي دارد. ثانيا: مراد از ازلي بودن آنها ازليت نسبي است و گرنه ازليت ذاتي اختصاص به خداوند دارد. فلذا وقتی بطور مطلق به وجودی بگوییم ازلی، مقصود ازلی مطلق است که مختص ذات باریتعالی است و اگر بخواهیم در باره انوار قدسیه پیامبر و اهل بیت (ع) بکار ببریم باید مقید به نسبی یا زمانی کنیم.

گفتني است که مراد از آزليت ذاتي آن است، که هيچ چيزي غير از ذات در اتصاف آن به ازليت دخالت ندارد و تنها ذات، با قطع نظر از همه گونه لحاظ ها متصف به صفت ازلي مي شود، مثل اتصاف باري تعالي به ازليت و مراد از ازليت نسبي وزماني آن است که موجودي با در نظر داشت زمان و وجود زمانيات، وجودی فراتر از زمان و ازلي محسوب مي شود همانند نور وجود اهلبيت که قبل از عالم و خلقت زمان وجود داشته اند.

موفق باشید ...:Gol:


مشکور;597869 نوشت:

سلام و ادب:Gol:

در پاسخ گفتنی است: بين ازلي نبودن و ابدي نبودن ارتباطي نيست؛ بدين معنا كه گمان کنیم هر چيزي ازلي نبود ضرورتا ابدي هم نیست به عبارت ديگر موجودات چون وجود براي آنها ضروري شده است و عدم هم نقيض وجود است و از طرفي هم در وجود، عدم راه ندارند. با تمام اين حرفها ابدي هستند.
پس با اين گفته ها روشن مي شود كه نتيجه گرفتن از اين حرف كه چون فلان چيز ازلي نيست پس ابدي هم نخواهد بود نتيجه اي كاملا اشتباه است، اين شبهه از طرف كساني مطرح مي شود كه مساله معاد را درست درك نكرده اند و آنرا بازگشت چيزي دانستند كه معدوم مي شود در حالي كه مرگ در واقع ادامه حيات موجودات در عالمي ديگر و به قول امامان معصوم (ع) مرگ پلي است كه انسان را از حيات اين جهاني به زندگي آن جهاني مي برد.



بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب خدمت کارشناس محترم:Gol:

بله همینطور است که شما فرمودید، اما این جبری هم که فلاسفه به ابدیت انسانها نسبت میدهند مردود است. چون ایشان ابدیت ارواح را از همان منشاء ازلیت و نسبت ارواح با ذات الهی استنباط میکنند. درصورتیکه خدای متعال در قرآن کریم ابدیت در بهشت یا جهنم را به خواست و اراده خود نسبت میدهد و با رجوع به آیات کریمه و تفاوتی که در پاداشهای بهشتی و عذابهای جهنم آمده میتوان تفاوت خلود در بهشت و جهنم را دریافت...

مشکور;597869 نوشت:
آیات فراوانی در قرآن مجید، نسبت به خلود و جاودانگی کیفر کفّار دلالت روشن دارد و با تعابیر گوناگونی، این حقیقت را بیان می دارد: «خالدین فیها»، «یخلد فیها»، «عذاب الخلد»، «عذاب مقیم»، «ما هم بخارجین من النّار»، «لا یخفّف عنهم العذاب»، «دار الخلد»، «فیها خالدون»، «فی العذاب هم خالدون»، «فی جهنم خالدون»، «خالدین فیها ابداً»، «خالدین فیها مادامت السّموات و الأرض»

مشخص است که شما بحثهای آن تاپیک را نخوانده اید، در اینصورت غیر از این مطالبی که آوردید دلایل دیگری هم دارید که لازم است پاسخ بگیرید.
درمورد آیاتی که در آنها واژه "خالدین" بکار رفته است ما ثابت کردیم که این خلود به معنای ابدیت نیست و خود جناب کارشناس بحث هم سرانجام همین را فرمودند که بعضی از گنهکارانی که مشمول خلود در جهنم میشوند پس از اینکه پاک شدند از آن خارج شده و به بهشت میروند. ( این سخن خود یعنی تاییدی بر اینکه خلود به معنای مدت بسیار طولانی است)

درمورد آیه شریفه "خالدین فیها مادامت السموات والارض" هم این جمله برخلاف دیگر آیات با قید الا ماشاء ربک آمده است... درباره واژه "ابدا " هم در پست قبل توضیح داده شد..

مشکور;597869 نوشت:
با وجود این تصریحات، ادعا شده است که اعتقاد به خلود عذاب، به دلایل گوناگون با مبانی عقلی و فلسفی سازگاری ندارد. که این مجال، فرصت پرداختن به دلایل فلسفی و نقد آن نیست. اجمالاً گفتنی است: ضمن انکه اشکالات بسیاری بر این دلایل عقلی و فلسفی که مبتنی بر تأویل آیات و روایات بوده وارد است. حقیقت این است که هر چند ملاصدرا تلاش وسیعی در توجیه انقطاع عذاب و عدم خلود و توجیه و تأویل آیات و روایات کرده است اما به دلایلی، نمی توان بر آن مُهر تأیید زد:

چرا باید جناب صدرالمتالهین معتقد به انقطاع عذاب و عدم خلود کفار باشند؟ مگر نه اینکه این عقاید با قرآن کریم مغایرت دارد؟ هیچ فکر کرده ایم که چرا آن عالم بزرگ چنین عقیده ای داشته است؟ غیر از اینست که پایبندی به آراء فلسفی مانند غل و زنجیری باعث شده است نظری بر خلاف قرآن کریم بدهد؟

چگونه است که ما میتوانیم معاد جسمانی را بپذیریم و بگوییم چون قرآن گفته پس باید تسلیم بود اما نمیتوانیم بپذیریم که قرآن نگفته کفار برای ابد زنده هستند؟

مشکور;597869 نوشت:
این دیدگاه، خلاف صریح آیات قرآن و روایات معصومین(ع) است. دلالت آیات و روایات، بر خلود و جاودانگی در عذاب و الیم و دردناک بودن آن، در حدّ صراحت قطعی است و هیچ گونه توجیه و تأویلی را برنمی تابد. حتی اگر بنا باشد در مواردی در قرآن و روایات، نظر روشن و صریحی پیدا کرد، یکی از مصادیق بارز آن، همین مورد است. بعلاوه اینکه مرحوم علاّمه طباطبایی رحمه الله نیز، در تفسیر شریف المیزان بحث بسیار زیبا و مستدلّی درباره خلود در عذاب مطرح کرده و با بیانی شیوا و رسا به اشکالهای وارده و نیز ادلّه ای که برای عدم خلود آورده اند، پاسخ داده است.

موفق باشید ...:Gol:



در اینکه عذابهای جهنم طولانی و دردناک است هیچ بحثی نیست. اما بنده هیچگاه تفاسیر علامه را در زمینه ابدی بودن عذاب قانع کننده ندیدم. ضمنا این را هم به عرضتان برسانم که ما در فامیل و دوست و آشنا هیچ کافر یا کسی که مشمول خلود در جهنم شود نداریم که فکر کنید از روی تعصب و یا دلرحمی دنبال اثبات چنین امری هستم.


از آنجاییکه این تاپیک مربوط به این بحث نیست اگر توضیحی دارید خیلی متشکر میشوم در همان تاپیک "خلود در عذاب و تطابق کیفر با عمل" ادامه دهید. ( اسائه ادب نشود ، فقط بدلیل اینکه مسوولین سایت به این مساله حساسند)

باتشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;597394 نوشت:
ببخشید در زبان عربی بالا به معنای برتری مقام و مرتبه با "بالا" به معنای بالای سر فرق میکنه.

اما کلمه ی "اول" معنایی غیر از همان اول و آخر بودن را ندارد.

در حدیث هم آمده است اول نور یا روح آن حضرت خلق شده و از آن نور، عرش و کرسی و قلم آفریده شده. اگر هم بخواهید از آن برتری و رفعت درجه را برداشت کنید از همین جایگاه است که به آن میرسید.


سلام
خوب پس شما به نبی اکرم بگویید جمله شان را اصلاح بفرمایند
یا علیم[/]

محی الدین;598191 نوشت:

سلام
خوب پس شما به نبی اکرم بگویید جمله شان را اصلاح بفرمایند
یا علیم

سلام

جمله نیازی به اصلاح نداره چون منظور همان ترتیب است یعنی اول نورحضرت بوده بعد بقیه مخلوقات. مگر اینکه شما بخواهید جور دیگری معنی کنید

سوال:

اگر احادیث صحیح باشد و خداوند روح حضرت را که از نظر وجودی بر دیگر مخلوقات برتری داشته اولین مخلوق قرار داده باشد آیا این از مقام حضرت کم نمیکند و نوعی جبر محسوب نمیشود؟ یعنی همان مخلوقی که مرتبه وجودی بالاتری داشته برترین مخلوق هم شده است. یا اینکه امکان این هم بود که اولین مخلوق انسان بدی باشد؟

.امین.;597849 نوشت:

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

بزرگوار، هم عقیده نبودن حضرتعالی بیانگر این نیست که ما نتوانستیم ثابت کنیم. به این دلیل که شما هیچ یک از دلایل ما را نتوانستید با ادله قطعی یعنی بوسیله آیات و روایات رد نمایید...



سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
نشد دیگر برادر عزیز، وقتی حقیر با این فرض وارد بحث می‌شوم که نقد کنم و نقد بشوم و بدون تعصب مطلبی که به نظرم درست‌تر می‌رسد را بپذیرم یعنی در بحث با شما ان شاء الله از در انصاف وارد شده‌ام، اگر هم‌اعتقاد نشدیم به این معنا نیست که شما اثبات کرده باشید و حقیر نتوانسته باشم رد کنم و باز بر اعتقاد قبلی‌ام باشم، پس یا شما اثبات نکرده‌اید و برای ادعای خود دلیل کافی و به قول خودتان قطعی ارائه نداده‌اید و یا سواد حقیر برای درک نقدهای شما به مطالب ارائه شده و دفاعتان از نقدهای انجام شده کافی نبوده است.
:ok: :Gol:
[SPOILER]با کمال احترام و بدون آنکه قصد ذره‌ای جسارت و یا حتی کم‌ادبی داشته باشم استدلال‌های شما را در آن تاپیک اینطور دیدم که ابتدا «خلد» را فرمودید می‌تواند به معنای مدت زیاد باشد و معنای ابدی ندهد که ما هم قبول داشتیم (بدون اینکه اثبات کنید همیشه فقط همینطور است و هرگز معنای ابد نخواهد داشت)، پس به یکباره تمامی آیاتی که صحبت از خلود در جهنم می‌کردند را فرمودید که حتماً دلالت بر ابد می‌دانیم که نمی‌کنند (یعنی امر محتمل را قطعی دانستید، البته درست است اگر بگویید ابدی بودن را نمی‌توانند به خودی خود اثبات نمایند)، بعد آیات سوره‌ی هود را آوردید که هم در مورد بهشت و هم در مورد جهنم صحبت از خلود تا انتهای عمر آسمان‌ها و زمین کرده است و بعد نیز هم خلود در بهشت و هم خلود در جهنم را استثناء‌بردار معرفی کرده است و فرمودید الا و بالله که این آیات خلود در جهنم را نشان می‌دهد که ابدی نیستند (که آن وقت باید خلود در بهشت هم ابدی نباشد به قرینه‌ی آیه‌ی دوم)، البته بحثی کردید روی تفاوت این دو آیه در مورد استثائات وارده در مورد بهشت و جهنم که به نظر حقیر قانع کننده نبود و در روایات صحبت به میان آمده است که اصلاً بهشت و جهنم بیان شده در این آیات آن بهشت و جهنم ابدی نیستند و به همین دلیل مقید و مستثني‌منه هستند و در نتیجه شما باید ابتدا اثبات نمایید که جهنم در آن آیه همان جهنم مورد مناقشه است و البته حقیر دلیلی بر این ادعا از طرف شما نیافتم. بعد اینکه شما آیاتی را بیان فرمودید که نمی‌توانید اثبات نمایید که نیاز به تأویل نداشته باشند و صراحتاً تأیید فرمایش شما باشند، بعد احادیثی خدمتتان آورده شد که هیچ کدام به طور صریح خلاف آیات قرآن نیستند و همه هم با مصادر متفاوت یکدیگر را تأیید می‌نمایند اما شما فرمودید برخی از اینها سندشان ضعیف است و برخی دیگر نیاز به بررسی سندی دارند، حال آنکه هر حدیث با ضعف سند که لزوماً غلط نیست، وقتی روایاتی برخی ایات قرآن را توضیح می‌دهند و آیات دیگر هم آنها را نقض نمی‌کنند شخصی باید خیلی شجاع باشد یا به نظریات خودش مطمئن باشد که بگوید آن احادیث شاید جعلی باشند، می‌فرمایید بررسی سندی نشده‌اند خوب اول به دنبال سندهایشان بروید، لااقل اول مطمئن باشید که نظر معصوم علیه‌السلام خلاف نظر شما نیست بعد بفرمایید که نظرتان اثبات شده است و ما قادر به رد کردن قاطع آن نیستیم علاوه بر اینکه حقیر حتی به لحاظ عقلی هم ابدی بودن جهنم و جهنمیان برایم بدیهی است و ابدی بودن جهنم بدون جهنمیان هم برایم غیرقابل درک است و ابدی بودن جهنمیان در عذاب برایم منطقی‌تر است تا نابود شدن جهنمیان بعد از گذراندن دوران محکومیتشان، حتی از نقطه‌نظر رحمت خداوندی![/SPOILER]
.امین.;597849 نوشت:
در مورد حدیث هم همانطور که جناب ملاصدرا حدیث را مورد بررسی سندی قرار دادند مشخص شد که حدیث اولتان سندش ضعیف است. حدیث پست 158 هم بررسی سندی نشده . در عین حال ما میپذیریم که امکان صحت حدیث وجود دارد اما لازم است شما برای اثبات صحت آن از قرآن کریم شاهدی بیاورید و همانطور که میدانید در قرآن چیزی بنام عذاب ابد یا لایموتون فیها ابدالابدین وجود ندارد.

همینکه خبری به شما رسیده است آن هم نه از یک حدیث که از چندین و چند حدیث که در میان آنها مثلاً حدیث غدیر خم هم وجود دارد و همه هم یکدیگر را تأیید می‌کنند و هیچ آیه‌ای هم مستقیماً در ردّ آنها نمی‌شناسیم (هر آیه‌ای که بیاورید با توجه به مضامین این احادیث قابل تفسیر و تأویل هستند) آیا برای شما کافی نیست؟ حتی آنقدر کافی نیست که در نظر خود تردید کنید و با این اوصاف باز نظر خود را ثابت شده می‌دانید؟
:Gig:
[SPOILER]شکر خدا که قبول دارید احادیث پست مذکور نیاز به بررسی سندی دارند و لااقل ابتدا به ساکن قابل رد کردن نیستند. ان شاء الله اساتید حدیث از کارشناسان و دوستان بررسی لازم را بکنند و نتیجه را بیان کنند تا یا آب پاکی به دست ما ریخته شود و یا شما. :ok:
[/SPOILER]
.امین.;597849 نوشت:
چون این بحث ارتباطی به موضوع تاپیک ندارد از ادامه خودداری میکنم. شما میتوانید با مسوولان مربوطه درمیان گذارید تاپیک را مجددا باز کنند تا اگر فرمایشی دارید در جای خودش مطرح فرمایید.
باتشکر
:Gol:

برادر عزیزم اگر درست خاطرم باشد آن تاپیک بسته شد وقتی شما دیگر دوست نداشتید بحث را ادامه دهید و چند بار فرمودید که ادامه‌ی بحث فایده‌ای ندارد و البته بحثمان هم تکرار مکررات شده بود و شاید واقعاً هم فایده‌ای نداشت، نه اینکه خدای ناکرده یکی از دو طرف تعصب بورزند:Esteghfar: بلکه لابد استدلال‌های دو طرف هیچ کدام برای قانع کردن طرف مقابل کافی نبوده است، :ok: به همین دلیل حقیر هم فقط اینجا گفتم که اینکه می‌فرمایید در آن تاپیک دیگر نظرتان را اثبات نموده‌اید چندان منصفانه به نظر حقیر نمی‌رسد، حالا حقیر علم زیادی ندارم و سوادم برای درک فرمایشات شما کم است ولی استاد گرانقدری که ایشان هم از ادله‌ی شما قانع نشدند چه؟ حداقلش این است که باید تلاش بیشتری برای اثبات نظر خودتان کنید :ok:
در پناه خداوند باشید ان شاء الله :Gol:
یا علی علیه‌السلام

مشکور;597878 نوشت:

سلام و ادب:Gol:

بر اساس آموزه هاي متعالي دین، نور حقيقت وجود پيامبر و به تبع او نور حقيقت وجود اهل بيت ع قبل از خلقت زمان و زماني ها آفريده شده است، ولي اين به معناي ازلی بودن آنها نيست، چون ازليت تنها از آن خداوند است و تنها او اول مطلق و ازلي است. مگر اينكه بگويیم ازليت ذاتي از آن خداوند است و حقيقت نور وجود پيامبر و اهل بيت ازلی نسبي و ازلی زماني است.(مهدي الهي قمشه ا، حكمت الهي ج 1 ص 303 نشرانتشارات قزويني، تهران 1363 ش.)

سلام علیکم استاد گران‌قدر و رحمة الله و برکاته،
عذر تقصیر اگر زیاد سؤال می‌پرسم یا فرمایشات شما را درست متوجه نمی‌شوم، :Gol:

اینکه می‌فرمایید خلقت اهل بیت علیهم‌السلام قبل از خلقت زمان بوده است را متوجه نمی‌شوم، وقتی مثلاً در روایت مبارکه آمده که خداوند ما را چند هزار سال پیش از خلقت فرشتگان یا آسمان‌ها و زمین یا هر موجود زمان‌مندی آفرید این بدان معناست که زمان هم‌زمان با خلقت ایشان وجود داشته است و یا به وجود آمده است و اینکه نداریم خداوند پیش از خلقت ما چقدر مثلاً درنگ کرده است یا غیره تلویحاً می‌رساند که زمان پیش از خلقت ایشان وجود نداشته است و گذر زمان از همان خلقت ایشان کلید خورده است و بر اساس روایات دیگر داریم که اصلاً ایشان همان حقیقت زمان هستند که وقتی خلق شدند زمان هم به وجود آمد و روایات زیادی در تأیید این نظر وجود دارد و همینطور آیاتی که اینطور تأویل شده‌اند، مثل همان آیه که عده‌ی ماه‌ها نزد خداوند دوازده است که چهارتای آنها حرام است. روایات دیگری هم در همین زمینه پیشتر بیان گردید تا به زعم حقیر اثبات شده باشد که بجز ذات خداوند کریم که خالق زمان است و اهل بیت علیهم‌السلام که حقیقت زمان هستند (ولی عصر بودن هم دور از این حقیقت عصر بودن نیست) سایر موجودات همگی زمان‌مند هستند و بجز خداوند موجود مجردی وجود ندارد، مگر آنکه به طور اصطلاحی بخواهیم برخی موجودات را مجرد و برخی را مادی تعریف نماییم که بحث جدایی خواهد داشت. بر این اساس اهل بیت علیهم‌السلام ازلی زمانی هستند به این معنا که وجودشان لحظه‌ی صفر زمانی را ایجاد کرد و چیزی به نام زمان منفی وجود ندارد که در حدیث امام رضا علیه‌السلام هم وارد شده است، اینکه پیش از خلقت چیزی به نام زمان وجود نداشته است، پس منفی‌بی‌نهایت برای زمان اصطلاحی غلط است و ازل به معنای لحظه‌ی صفر است و نه لحظه‌ای در منفی بی‌نهایت در مقابل ابد که مثبت بی‌نهایت زمانی است و هرگز دست‌یافتنی نیست و هر چه عقب برویم به آن نرسیم.

این هم که می‌فرمایید ازلی بودن ذاتی غیر از ازلی بودن زمانی است باز برای حقیر قابل درک نیست، درست است که واجب الوجود فقط یکی است ولی نمی‌فهمم چطور وجودی که وجودش در صورت وجود واجب‌الوجود واجب می‌شود را ازلی ذاتی نمی‌دانیم وقتی که می‌فرمایید

مشکور;597878 نوشت:
مراد از آزليت ذاتي آن است، که هيچ چيزي غير از ذات در اتصاف آن به ازليت دخالت ندارد و تنها ذات، با قطع نظر از همه گونه لحاظ ها متصف به صفت ازلي مي شود

آیا ما موجودات را تنها هویت‌هایی بدون ذات می‌پنداریم؟ اگر خیر آیا ذات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که اصل وجودی ایشان است ضروری و واجب نبوده و در نتیجه ازلی نخواهد بود؟ (منظورم این است که گفته می‌شود وجود ایشان در ادامه‌ی وجود خداوند است و نه در نتیجه‌ی ایجاد خداوند، اگر این جمله غلط نباشد؟) البته می‌دانم که حق با شماست و این بیان حقیر غلط است و در آن شرک مشهود است ولی می‌خواهم محل اشکال در آن را بدانم.

با تشکر از صبر و حلمتان، :Gol:
یا علی علیه‌السلام

.امین.;598214 نوشت:
سوال:

اگر احادیث صحیح باشد و خداوند روح حضرت را که از نظر وجودی بر دیگر مخلوقات برتری داشته

اولین مخلوق قرار داده باشد آیا این از مقام حضرت کم نمیکند و نوعی جبر محسوب نمیشود؟ یعنی همان مخلوقی که مرتبه وجودی بالاتری داشته برترین مخلوق هم شده است. یا اینکه امکان این هم بود که اولین مخلوق انسان بدی باشد؟

سلام علیکم و رحمة الله،
تا اساتید پاسخ دهند حقیر نظر شخصی‌ام را می‌گویم، وقتی که از خداوند فقط خیر صادر می‌شود و هرچه صادر شود خیر است در این صورت اولین وجود خیر محض است و مصداق کامل رحمت، بعد از شکل‌گیری کثرت‌هاست که تزاحم‌هایی پیش می‌آیند که به صورت موضعی و موقتی ممکن است برداشت شر از آنها شود حال آنکه خلقت خداوند در نگاه کلی به مجموعه‌ی خلقت باز همیشه عین خیر و رحمت است. پس اینکه اولین مخلوق خداوند (مخلوقی که هست و با او مخلوق دیگری نیست) واجب است که خیر و رحمت محض باشد آنچنان که صفات رحمت و مشابه آن برای خداوند واجب است. طبق قاعده‌ی الواحد از خداوند عزّ و جلّ جز رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خلق نمی‌شود و از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله جز امیر مؤمنان علیه‌السلام خلق نمی‌شود و سایر موجودات هم ترکیبی هستند مثلاً از ترکیب رسول خدا و امیر مؤمنان علیهماالسلام که حضرت زهراء سلام‌الله‌علیها خلق می‌شود و الی آخر ... و وقتی که مخلوقین کم‌تعداد باشند موضعی و موقتی برایشان می‌شود جهانی و همیشگی و به همین دلیل بروز شر در میانشان ممکن نیست و این در روایات هم وارد شده است که خداوند خیر را قبل از شر خلق نموده است که احتمالاً باید آنرا به این صورت تفسیر نمود. بنابراین اولین مخلوقات خداوند اهل بیت علیهم‌السلام هستند و شیعیان ایشان و ملائکه و شاید بعد جهل و جنود جهل و شرّ که بروز نسبی دارد.
اما اینکه می‌فرمایید جبری هست یا خیر بحثش مفصل است، با خلقت ارکان خلقت و منطق حاکم بر خلقت تمامی موجودات به صورت امکانی مشخص می‌شوند و محتاج فعل «کن» خواهند بود تا ایجاد گردند، بر این اساس جبر پیش می‌اید ولی جبری که عین عدالت است و نه ظلم، به همین دلیل به آن جبر گفته نمی‌شود که کسی اشتباه از آن برداشت ننماید. شاید هم حقیر در اشتباه باشم. شاید این پست بیشتر گویای منظورم باشد :Gol:
یا علی علیه‌السلام

باء;598234 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
نشد دیگر برادر عزیز، وقتی حقیر با این فرض وارد بحث می‌شوم که نقد کنم و نقد بشوم و بدون تعصب مطلبی که به نظرم درست‌تر می‌رسد را بپذیرم یعنی در بحث با شما ان شاء الله از در انصاف وارد شده‌ام، اگر هم‌اعتقاد نشدیم به این معنا نیست که شما اثبات کرده باشید و حقیر نتوانسته باشم رد کنم و باز بر اعتقاد قبلی‌ام باشم، پس یا شما اثبات نکرده‌اید و برای ادعای خود دلیل کافی و به قول خودتان قطعی ارائه نداده‌اید و یا سواد حقیر برای درک نقدهای شما به مطالب ارائه شده و دفاعتان از نقدهای انجام شده کافی نبوده است.
:ok::Gol:
[SPOILER]با کمال احترام و بدون آنکه قصد ذره‌ای جسارت و یا حتی کم‌ادبی داشته باشم استدلال‌های شما را در آن تاپیک اینطور دیدم که ابتدا «خلد» را فرمودید می‌تواند به معنای مدت زیاد باشد و معنای ابدی ندهد که ما هم قبول داشتیم (بدون اینکه اثبات کنید همیشه فقط همینطور است و هرگز معنای ابد نخواهد داشت)، پس به یکباره تمامی آیاتی که صحبت از خلود در جهنم می‌کردند را فرمودید که حتماً دلالت بر ابد می‌دانیم که نمی‌کنند (یعنی امر محتمل را قطعی دانستید، البته درست است اگر بگویید ابدی بودن را نمی‌توانند به خودی خود اثبات نمایند)، بعد آیات سوره‌ی هود را آوردید که هم در مورد بهشت و هم در مورد جهنم صحبت از خلود تا انتهای عمر آسمان‌ها و زمین کرده است و بعد نیز هم خلود در بهشت و هم خلود در جهنم را استثناء‌بردار معرفی کرده است و فرمودید الا و بالله که این آیات خلود در جهنم را نشان می‌دهد که ابدی نیستند (که آن وقت باید خلود در بهشت هم ابدی نباشد به قرینه‌ی آیه‌ی دوم)، البته بحثی کردید روی تفاوت این دو آیه در مورد استثائات وارده در مورد بهشت و جهنم که به نظر حقیر قانع کننده نبود و در روایات صحبت به میان آمده است که اصلاً بهشت و جهنم بیان شده در این آیات آن بهشت و جهنم ابدی نیستند و به همین دلیل مقید و مستثني‌منه هستند و در نتیجه شما باید ابتدا اثبات نمایید که جهنم در آن آیه همان جهنم مورد مناقشه است و البته حقیر دلیلی بر این ادعا از طرف شما نیافتم. بعد اینکه شما آیاتی را بیان فرمودید که نمی‌توانید اثبات نمایید که نیاز به تأویل نداشته باشند و صراحتاً تأیید فرمایش شما باشند، بعد احادیثی خدمتتان آورده شد که هیچ کدام به طور صریح خلاف آیات قرآن نیستند و همه هم با مصادر متفاوت یکدیگر را تأیید می‌نمایند اما شما فرمودید برخی از اینها سندشان ضعیف است و برخی دیگر نیاز به بررسی سندی دارند، حال آنکه هر حدیث با ضعف سند که لزوماً غلط نیست، وقتی روایاتی برخی ایات قرآن را توضیح می‌دهند و آیات دیگر هم آنها را نقض نمی‌کنند شخصی باید خیلی شجاع باشد یا به نظریات خودش مطمئن باشد که بگوید آن احادیث شاید جعلی باشند، می‌فرمایید بررسی سندی نشده‌اند خوب اول به دنبال سندهایشان بروید، لااقل اول مطمئن باشید که نظر معصوم علیه‌السلام خلاف نظر شما نیست بعد بفرمایید که نظرتان اثبات شده است و ما قادر به رد کردن قاطع آن نیستیم علاوه بر اینکه حقیر حتی به لحاظ عقلی هم ابدی بودن جهنم و جهنمیان برایم بدیهی است و ابدی بودن جهنم بدون جهنمیان هم برایم غیرقابل درک است و ابدی بودن جهنمیان در عذاب برایم منطقی‌تر است تا نابود شدن جهنمیان بعد از گذراندن دوران محکومیتشان، حتی از نقطه‌نظر رحمت خداوندی![/SPOILER]

همینکه خبری به شما رسیده است آن هم نه از یک حدیث که از چندین و چند حدیث که در میان آنها مثلاً حدیث غدیر خم هم وجود دارد و همه هم یکدیگر را تأیید می‌کنند و هیچ آیه‌ای هم مستقیماً در ردّ آنها نمی‌شناسیم (هر آیه‌ای که بیاورید با توجه به مضامین این احادیث قابل تفسیر و تأویل هستند) آیا برای شما کافی نیست؟ حتی آنقدر کافی نیست که در نظر خود تردید کنید و با این اوصاف باز نظر خود را ثابت شده می‌دانید؟
:Gig:
[SPOILER]شکر خدا که قبول دارید احادیث پست مذکور نیاز به بررسی سندی دارند و لااقل ابتدا به ساکن قابل رد کردن نیستند. ان شاء الله اساتید حدیث از کارشناسان و دوستان بررسی لازم را بکنند و نتیجه را بیان کنند تا یا آب پاکی به دست ما ریخته شود و یا شما. :ok:
[/SPOILER]
برادر عزیزم اگر درست خاطرم باشد آن تاپیک بسته شد وقتی شما دیگر دوست نداشتید بحث را ادامه دهید و چند بار فرمودید که ادامه‌ی بحث فایده‌ای ندارد و البته بحثمان هم تکرار مکررات شده بود و شاید واقعاً هم فایده‌ای نداشت، نه اینکه خدای ناکرده یکی از دو طرف تعصب بورزند:Esteghfar: بلکه لابد استدلال‌های دو طرف هیچ کدام برای قانع کردن طرف مقابل کافی نبوده است، :ok: به همین دلیل حقیر هم فقط اینجا گفتم که اینکه می‌فرمایید در آن تاپیک دیگر نظرتان را اثبات نموده‌اید چندان منصفانه به نظر حقیر نمی‌رسد، حالا حقیر علم زیادی ندارم و سوادم برای درک فرمایشات شما کم است ولی استاد گرانقدری که ایشان هم از ادله‌ی شما قانع نشدند چه؟ حداقلش این است که باید تلاش بیشتری برای اثبات نظر خودتان کنید :ok:
در پناه خداوند باشید ان شاء الله :Gol:
یا علی علیه‌السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

جناب باء تاپیک خلود در جهنم را استاد میقات بدون اینکه به اطلاع بنده برسانند بستند و تا از ایشان تقاضا نکردیم باز نکردند وقتی هم که باز کردند فرصتی دست نداد که در آنجا بحث را ادامه دهیم مجددا ایشان اخطار دادند که بسته میشود و کسی هم نبود که بخواهد بحث را ادامه دهد ؛ گویا در این سایت هیچ کسی به این مساله علاقمند نیست. نه موافقان و نه مخالفان. ما هم که عجله کارشناس را دیدیم مجبور به تسلیم شدیم.

اما اینکه شما عذاب ابدی را عقلانی میدانید و بحثهای ما برایتان قانع کننده نبوده ، از ما کاری ساخته نیست.

درمورد قیاستان با حدیث غدیر هم باید خدمتتان عرض کنم در قرآن کریم به مناسبتهایی از اوصیاء رسولان الهی یاد شده است. پس اصل اعتقاد اینست که هر رسولی وصیی دارد و این در قرآن آمده است. حال اگر نام آن حضرت نیامده این دیگر برمیگردد به دلایل امنیتی.

اما اگر این احادیثی که آوردید صحیح باشد ، بدون چون و چرا باید پذیرفت که کفار برای ابد زنده اند و در عذابند و همین دو کلمه (عذاب ابد و اینکه تا ابد نمیمیرند) راه را بر هر گونه برداشتی از آیات شریفه میبندد،

پس وجود این دو کلمه در قرآن ضروریست

از کجا معلوم مخالفین برای اینکه مردم را به اسلام بدبین کنند با افزودن همین یکی دو کلمه به احادیث معنای آن را عوض نکرده باشند؟ آیا ما حق نداریم چنین احتمالی بدهیم؟

دیگر اینکه شما با این دلیل که ممکن است منظور از "خلود" ابدیت باشد نمیتوانید چیزی را ثابت کنید. چیزی که علما را برآن میدارد که به عذاب ابدی اعتقاد داشته باشند همان عقاید فلسفی است که روح را ابدی میدانند وگرنه در قرآن دلایل بر رد این عقیده فراوان است و البته تا علما بر چنین عقیده ای باشند امثال ما حق اظهار نظر نداریم

یاحق

باء;598258 نوشت:

سلام علیکم و رحمة الله،
تا اساتید پاسخ دهند حقیر نظر شخصی‌ام را می‌گویم، وقتی که از خداوند فقط خیر صادر می‌شود و هرچه صادر شود خیر است در این صورت اولین وجود خیر محض است و مصداق کامل رحمت، بعد از شکل‌گیری کثرت‌هاست که تزاحم‌هایی پیش می‌آیند که به صورت موضعی و موقتی ممکن است برداشت شر از آنها شود حال آنکه خلقت خداوند در نگاه کلی به مجموعه‌ی خلقت باز همیشه عین خیر و رحمت است. پس اینکه اولین مخلوق خداوند (مخلوقی که هست و با او مخلوق دیگری نیست) واجب است که خیر و رحمت محض باشد آنچنان که صفات رحمت و مشابه آن برای خداوند واجب است. طبق قاعده‌ی الواحد از خداوند عزّ و جلّ جز رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خلق نمی‌شود و از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله جز امیر مؤمنان علیه‌السلام خلق نمی‌شود و سایر موجودات هم ترکیبی هستند مثلاً از ترکیب رسول خدا و امیر مؤمنان علیهماالسلام که حضرت زهراء سلام‌الله‌علیها خلق می‌شود و الی آخر ... و وقتی که مخلوقین کم‌تعداد باشند موضعی و موقتی برایشان می‌شود جهانی و همیشگی و به همین دلیل بروز شر در میانشان ممکن نیست و این در روایات هم وارد شده است که خداوند خیر را قبل از شر خلق نموده است که احتمالاً باید آنرا به این صورت تفسیر نمود. بنابراین اولین مخلوقات خداوند اهل بیت علیهم‌السلام هستند و شیعیان ایشان و ملائکه و شاید بعد جهل و جنود جهل و شرّ که بروز نسبی دارد.
اما اینکه می‌فرمایید جبری هست یا خیر بحثش مفصل است، با خلقت ارکان خلقت و منطق حاکم بر خلقت تمامی موجودات به صورت امکانی مشخص می‌شوند و محتاج فعل «کن» خواهند بود تا ایجاد گردند، بر این اساس جبر پیش می‌اید ولی جبری که عین عدالت است و نه ظلم، به همین دلیل به آن جبر گفته نمی‌شود که کسی اشتباه از آن برداشت ننماید. شاید هم حقیر در اشتباه باشم. شاید این پست بیشتر گویای منظورم باشد :Gol:
یا علی علیه‌السلام

علیکم السلام ورحمه الله

در اینکه فرمودید از خداوند فقط خیر صادر میشود موافقم.. اما چند و چونش را اگر جناب کارشناس توضیح دهند ممنون خواهم شد

موضوع قفل شده است