جمع بندی آیا نافرمانی حضرت آدم (ع) با عصمت پیامبران در تضاد نیست؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا نافرمانی حضرت آدم (ع) با عصمت پیامبران در تضاد نیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم...سلام...می دانیم حضرت ادم ع از دستور خدا سرپیچی کرد و او یک پیامبر و اولین پیامبر خداست...از طرفی گفته شده پیامبران معصوم اند و عصمت دارند و گناه و نافرمانی خدا را نمی کنند...این دو چگونه با هم توجیه می شوند....سوال بعد...اگر خدا از اول حضرت ادم رو برای بهشت در بهشت افرید و از روی نافرمانی او را در زمین قرار داد پس قبل از اینکه وارد دنیا بشه هدف خلقت تکامل نبوده....و زندگی در بهشت بوده یا نه.....سوال مرتبط بعد.... گویا در تورات خوندم که حضرت ادم از درخت نیک و بد خورد که فهمید بدی چیه و خوبی چیه....کلا می خوام بگم چرا خدا ما انسان ها رو سر خوب و بد امتحان کرد چرا بین معمولی و خوب و خوب تر امتحان نکرد که این همه ظلم و بدبختی بوجود نیاره و یک کلام همه بوجود نیاریم چون من مطمئنم خدا هم نقش داره در بوجود امدن ظلم و بدبختی ....ظلم رو ما می کنیم اما خدا هم می تونه جلوشو بگیره قبل اینکه انجام بدیم و نمی گیره یعنی دخیله در این جور امور....

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد شعیب

سلام خدمت شما دوست عزیز
چند سوال فرمودید که باید به صورت جداگانه و مختصر به آن پاسخ داد چرا که پاسخ به این سوالات به صورت مفصل هر کدام تاپیک جدایی را می طلبد.

nothing;592269 نوشت:
می دانیم حضرت ادم ع از دستور خدا سرپیچی کرد و او یک پیامبر و اولین پیامبر خداست...از طرفی گفته شده پیامبران معصوم اند و عصمت دارند و گناه و نافرمانی خدا را نمی کنند...این دو چگونه با هم توجیه می شوند.

در پاسخ به این شبهه باید توجه نمود که نهی الهی، بسان امر او بر دو نوع است:
۱- امر و نهی مولوی:
مقصود از آن این است که آمر بر منصبی که از طرف خدا، یا اجتماع به او داده شده، تکیه نماید، و امر و نهی نماید و به اصطلاح از موضع قدرت سخن بگوید و از آن نظر که او بزرگ و فرمانده است و طرف مقابل، کوچک و فرمانبر است امر و نهی صادر کند و در واقع امر و نهی بر محور مولویت و عبودیت دور بزند. در این نهی، آمر و ناهی از موضع فرماندهی، سخن می گویند و شنونده را، زیردست قرار می دهند. در چنین شرایطی امر و نهی او، حالت مولوی به خود گرفته و در صورت مؤکد بودن نهی، آن رامولوی تحریمی و درغیر این صورت، مولوی تنزیهی (کراهت) نامیده می شود و قسمت اعظم اوامر و نواهی الهی از این مقوله است. یعنی هر گاه اراده و فرمان آمر شدید باشد آن را «واجب» و در غیر این صورت آن را مستحب می نامند، نهی هم به اعتبار شدت و ضعف اراده و خواست ناهی، به تحریمی و تنزیهی مولوی تقسیم می شود. مخالفت با نهی مولوی تحریمی موجب عقاب است،ولی مخالفت با نهی مولوی تنزیهی، مایه تیرگی روح و روان می گردد، اما پیامدی مانند عقاب ندارد.

۲- امر و نهی ارشادی:
مقصود از آن این است که آمر، برتری و مقام و فرماندهی خود را به رخ طرف نکشد و در دستورهائی که به زیردست خود می دهد، قیافه پند و اندرز بگیرد و همانند افراد بیطرف ولی خیرخواه، دلسوز و نیک اندیش، لوازم و عکس العمل کردار او را گوشزد نماید، در این صورت امر و نهی وی بر محور ارشاد و هدایت دور می زند. در این نهی، آمر و ناهی از موضع پند و اندرز، سخن می گویند و می کوشند افراد را از طریق پند و اندرز و تذکر لوازم طبیعی عمل، به کاری دعوت کنند و یا از آن باز دارند. در چنین شرایطی امر و نهی، حالت ارشادی به خود گرفته و پیامدی جز نتیجه طبیعی عمل، نخواهد داشت و عقابی هم بر آن مترتب نمی شود. به طور مثال: خداوند بر اساس «مولویت» دستور می دهد که به طور الزام مردم نماز بخوانند و زکات و خمس بدهند و روزه بگیرند و جهاد بروند، آنگاه به طور ارشاد می فرماید: «اطیعوا الله» ؛ هرگاه ما از اجرای این امر و نهی اخیر سرپیچی کنیم، فقط تبعات و آثار ترک آن اوامر پیشین(نماز بخوانید و …) متوجه ما می شود و اما مخالفت«امربه اطاعت» و یا «نهی از مخالفت» کوچک ترین عکس العملی ندارد.و به دیگر سخن: در صورت عدم اجرای اوامر اولیه، واکنش مخالفت با اوامر(نماز بخوانید) متوجه ما می شود، خواه دستور ثانوی «اطیعوا الله» صادر بشود یا صادر نشود زیرا امر به پیروی و اطاعت اگرچه به صورت ظاهر دستور و فرمان است ولی حقیقت و روح آن ارشادی است، نه امر مولوی به گواه اینکه اگر کسی نماز نخواند دو جرم مرتکب نمی شود، یکی اینکه امر نماز را ترک کرده و دیگری اینکه «اطیعوا الله» را که در آیه دیگری وارد شده است عمل نکرده است، در صورتی که همه می دانیم برای «تارک الصلاه» یک کیفر بیش نیست و آن کیفر ترک نماز است.

نوع نهی الهی در آیه «ولاتقربا»
باید دید نهی الهی در آیه «ولاتقربا» کدامیک از دو نوع یاد شده است؟ آیا خداوند از موضع مولویت، یا از موضع ارشاد و اندرز، آدم را نهی کرده است؟ اگر از موضع نخست باشد، مخالفت با آن نهی، برخلاف عصمت بوده و موجب گناه می شود. ولی اگر از موضع دوم سخن گفته باشد، سرپیچی جز نتیجه طبیعی عمل، پیامد دیگری نخواهد داشت و موجب گناه و مخالفت عصمت نخواهد بود. موضوع نهی در این آیه نهی ارشادی بوده است.


دیدگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی می فرماید: شجره نامبرده درختى بوده که نزدیکى بدان مستلزم تعب و بدبختى در زندگى دنیا بوده، و آن شقاء این است که انسان در دنیا پروردگار خود را فراموش کند، و از مقام او غفلت بورزد، و گویا آدم نمى خواست میانه آن درخت، و میثاقى که از او گرفته بودند، جمع کند، هم آن را داشته باشد، و هم این را، ولى نتوانست، و نتیجه اش فراموشى آن میثاق و وقوع در تعب زندگى دنیا شد، و در آخر، این خسارت را با توبه خود جبران نمود.(و کلا منها رغدا) کلمه (رغد) به معناى گوارایى و خوشى زندگى است، وقتى میگویند (أرغد القوم مواشیهم)، معنایش اینست که این مردم حیوانات خود را رها کردند، تا هر جور خود می خواهند بچرند، و وقتى می گویند: (قوم رغد) و یا (نساء رغد)، معنایش (قومى و یا زنانى مرفه و داراى عیشى گوارا) میباشد. (و لا تقربا هذه الشجره) گویا نهى در این جمله، نهى از خوردن میوه آن درخت بوده، نه خود درخت، و اگر از آن تعبیر کرده به اینکه (نزدیک آن درخت مشوید)، براى این بوده که شدت نهى، و مبالغه در تاکید را برساند، به شهادت اینکه فرمود: «همین که از آن درخت چشیدند، عیبهاشان بر ملا شد» (اعراف آیه ۲۲) و نفرمود (همین که از آن خوردند) و گر نه آیه « فأکلا منها فبدت لهما سوآتهما» (طه آیه ۱۲۱) صریح در این است که منظور از نزدیک نشدن به آن، خوردن آنست، و مخالفتى هم که نتیجه اش بر ملا شدن عیبها شد، همان خوردن بود، نه نزدیکى.«فتکونا من الظالمین» کلمه ظالمین اسم فاعل از ظلم است، نه ظلمت، که بعضى از مفسرین احتمالش را داده اند، چون خود آدم و همسرش در آیه: «ربنا ظلمنا أنفسنا، و إن لم تغفر لنا و ترحمنا»، اعتراف به ظلم خود کرده اند.چیزى که هست خداى تعالى این تعبیر را در سوره (طه) مبدل به تعبیر شقاوت کرده در اینجا فرموده: (فتکونا من الظالمین)، و در آنجا فرموده (فلا یخرجنکما من الجنه فتشقى )، و شقاء به معناى تعب است، هم چنان که خود قرآن آن را تفسیر نموده ، و تفصیل داده به اینکه : « إن لک ألا تجوع فیها، و لا تعرى، و أنک لا تظمؤا فیها و لا تضحى » ترجمه: همانا تو را [در آن جا این نعمت ] است که نه گرسنه شوى و نه برهنه مانى.و هم این که در آن جا نه تشنه مى شوى و نه آفتاب زده. (سوره طه آیه ۱۱۸-۱۱۹) از اینجا به خوبى روشن مى گردد که وبال ظلم نامبرده همان واقع شدن در تعب زندگى در دنیا، از گرسنگى، و تشنگى، و عریانى، و خستگى بوده، و بنا بر این ظلم آدم و همسرش، ظلم بنفس خود بوده، نه نافرمانى خدا، چون اصطلاحا وقتى این کلمه گفته میشود، معصیت و نافرمانى و ظلم به خداى سبحان بذهن مى رسد.در نتیجه این نیز روشن مى گردد، که پس نهى نامبرده یعنى (نزدیک این درخت مشوید) نهى تنزیهى، و ارشادى، و خلاصه خیر خواهانه بوده، نه نهى مولوى، که تا نافرمانیش عذاب داشته باشد، (مثل اینکه شما بفرزند خود بگویى) پا برهنه راه مرو، چون ممکن است میخ پاى تو را سوراخ کند)، و مخالفت چنین نهیى را معصیت نمیگویند.پس آدم و همسرش بنفس خود ظلم کردند، و خود را از بهشت محروم ساختند، نه اینکه نافرمانى خدا را کرده، و باصطلاح گناهى مرتکب شده باشند.از این هم که بگذریم، اگر نهى خدا، تکلیفى و مولوى بود، باید بعد از آنکه مرتکبش توبه کرد، و توبه اش قبول هم شد، کیفرش نیز برداشته شود، و ما مى بینیم در مورد آدم این کیفر برداشته نشد، چون توبه کردند، و توبه شان هم قبول شد، ولى به بهشت برنگشتند، و وضعى را که در آنجا داشتند بدست نیاوردند، و اگر نهى و تکلیف خدا ارشادى نبود، باید غیر از اثر وضعى و تکوینى، اثر دیگرى شرعى نداشته باشد،چون توبه اثر شرعى گناه را از بین مى برد، و باید در مورد آدم و همسرش نیز اثر شرعى گناه را از بین مى برد، و دوباره به بهشت بر مى گشتند، و مقام قرب را بدست مى آوردند، ولى نیاوردند، پس مى فهمیم که نهى خدا مولوى نبوده، تنها ارشاد آدم، و خیر خواهى او بوده است.

nothing;592269 نوشت:
.اگر خدا از اول حضرت ادم رو برای بهشت در بهشت افرید و از روی نافرمانی او را در زمین قرار داد پس قبل از اینکه وارد دنیا بشه هدف خلقت تکامل نبوده....و زندگی در بهشت بوده یا نه....

بنا بر علم ازلی خداوند از اول قرار بوده است که حضرت آدم در روی زمین با انجام تکالیف الهی و زندگی مادی به تکامل برسد اما چون آدم تجربه زندگی مادی را نداشت خدا او را در محیطی میانه که از آن به بهشت تعبیر می شود اما بهشت زمینی بوده است یا به تعبیری باغی از باغ های میانه زمین و آسمان بوده تا آدم در آن تجربه زندگی بشری مادی را تاحدودی به دست آورد و آنگاه وارد زمین خاکی پر مشقت شود و مورد امتحانات و آزمایشات الهی واقع شود تا با این آزمایشات و تکالیف به تکامل برسد
پس از ابتدا قرار بوده انسان روی زمین بیاید و با تلاش بر روی زمین به تکامل برسد و بهشت مامنی برای آشنا شدن آدم با محیط زندگی بوده است.

nothing;592269 نوشت:
گویا در تورات خوندم که حضرت ادم از درخت نیک و بد خورد که فهمید بدی چیه و خوبی چیه

این از تحریفات انجیل است که سازگار با مکتب اومانیستی حاکم در اروپاست و الا آنچه که در آموزه های اسلام هست این است که درختی برای امتحان ادم بود نه این که درخت علم و دانش باشد اسلام می گوید این درخت سوئات و بدی های ادم را هویدا می کرد نه این که خوبی را به او بیاموزد و بدی را . اصلا به نص صریح قرآن " و علم الادم اسماء کلها" خدا اسماء(علوم) را به آدم یاد داد دیگر نیازی نیست که بگوییم درخت دانش را از او نهی کرده بود.

nothing;592269 نوشت:
کلا می خوام بگم چرا خدا ما انسان ها رو سر خوب و بد امتحان کرد چرا بین معمولی و خوب و خوب تر امتحان نکرد که این همه ظلم و بدبختی بوجود نیاره

امتحان آنگاه معنای واقعی خود را می یابد که فرد مختار بر سر دو راهی واقعی قرار بگیرد و الا بین خوب و خوبتر که امتحان واقعی شکل نمی گیرد آنگاه انسان با تمام ظرفیتش می تواند فعالیت کند که سر دو راهی واقعی قرار بگیرد آن انتخابی معنا و مفهوم واقعی دارد که طرف های انتخاب در غایت اختلاف باشد .
به عبارت دیگر انسان با اختیار های خود تکامل می یابد و اگر انتخاب های او محدود باشد تکامل او هم محدود می باشد.

nothing;592269 نوشت:
چون من مطمئنم خدا هم نقش داره در بوجود امدن ظلم و بدبختی ....ظلم رو ما می کنیم اما خدا هم می تونه جلوشو بگیره قبل اینکه انجام بدیم و نمی گیره یعنی دخیله در این جور امور....

فرق انسان با دیگر مخلوقات الهی در همین است که انسان با اختیار خود کارهای خود را انجام می دهد و این امتیاز مختار بودن (انتخاب نیک و بد) در انسان وجه تمایز انسان و حیوان و دیگرموجودات است حال اگر خدا بیاید و هر وقت ما می خواهیم فعل بد را انجام بدهیم آن را مانع شود این امتیاز را از انسان سلب کرده و او را از کارایی خود یعنی مختار بودن و فعل اختیاری انجام دادن می اندازد و این مخالف حکمت الهی است

سلام
در مورد عصمت واقعا ابهامات زیادی هست!! مثلا داستان حضرت یوسف که به خاطر کمک خواستن از غیر خدا مدت زندانش دوبرابر شد! یا حضرت یونس که به خاطر رها کردن قومش تو شکم نهنگ زندانی شد! حتی حضرت محمدم از بعضی آیات قران میشه این نتیجه رو گرفت که خلاف دستور خدا عمل کرده! به عنوان مثال در آیه ای گفته: "ای پیامبر، آیا چیزی که خدا برایت حلال کرده را به خاطر همسرانت حرام میکنی؟" موارد دیگه ایم هست که متاسفانه اصلا یادم نیست!
در مورد اینکه توبه کردن، وقتی میخی رو به دیوار بکوبیم حتی اگه میخم در بیاریم باز جاش میمونه!

Masood11;594871 نوشت:
در مورد عصمت واقعا ابهامات زیادی هست!! مثلا داستان حضرت یوسف که به خاطر کمک خواستن از غیر خدا مدت زندانش دوبرابر شد! یا حضرت یونس که به خاطر رها کردن قومش تو شکم نهنگ زندانی شد! حتی حضرت محمدم از بعضی آیات قران میشه این نتیجه رو گرفت که خلاف دستور خدا عمل کرده! به عنوان مثال در آیه ای گفته: "ای پیامبر، آیا چیزی که خدا برایت حلال کرده را به خاطر همسرانت حرام میکنی؟" موارد دیگه ایم هست که متاسفانه اصلا یادم نیست!
در مورد اینکه توبه کردن، وقتی میخی رو به دیوار بکوبیم حتی اگه میخم در بیاریم باز جاش میمونه!

با سلام خدمت شما دوست گرامی
تمامی مواردی که فرمودید توجیحاتی دارد که یا حمل به ترک اولی می شود ( مانند مورد حضرت یوسف و حضرت یونس ) یا حمل به مخالفت با نهی ارشادی می شود(مانند داستان حضرت آدم) یا مانند موردی که درابره پیامبر نقل کردید که با دقت در مضامین آیات می توان فهمید که آن حرام کردن حلال حرام کردن واجب نبوده بلکه مباحی بوده که پیامبر به واسطه قسم آن مباح را بر خود حرام کرده(آن هم به خاطر مصالحی که میدیده ) آنگاه این قسم را به عنوان سری برای یکی از همسرانش ابراز می دارد که او هم راز را نگه نمی دارد و در اذیت و آزار پیامبر می کوشد که خدا به پیامبر این راز نگه نداشتن همسرانش را خبر می دهد و از او دلجویی می کند که این دو همسر تو ارزش این را ندارند که مباح را بر خود حرام کنی پس کفاره بده و قسم خود را بشکن.
پس این کار پیامبر عمل منافی عصمت نیست بلکه قسمی است که می تواند بر هر امر مباحی جاری شود.

پرسش:
می دانیم حضرت آدم (علیه السلام) از دستور خدا سرپیچی کرد و او یک پیامبر است و از طرفی گفته شده پیامبران معصوم اند و نافرمانی خدا را نمی کنند...این دو چگونه با هم توجیه می شوند. در مورد عصمت واقعا ابهامات زیادی هست مثل دو برابر شدن زندان حضرت یوسف؛ یا قرار گرفتن یونس در شکم ماهی و یا حتی در مورد پیامبر خودمان و یا این که حضرت آدم از درخت نیک و بد خورد و ...
و این که هدف از خلفت حضرت آدم زندگی در بهشت بوده یا نه؟
چرا خدا ما انسان ها را سر خوب و بد امتحان کرد چرا بین معمولی و خوب و خوب تر امتحان نکرد که این همه ظلم و بدبختی به وجود نیاورد؟ خداوند می تواند جلوی این مسائل را بگیرد ولی چون نمی گیرد پس دخیل در ظلم انسان ها هست.

پاسخ:
در پاسخ به شبهات شما مطالبی عرض می شود

باید توجه نمود که نهی الهی، بسان امر او بر دو نوع است:
۱- امر و نهی مولوی:
مقصود از آن این است که آمر بر منصبی که از طرف خدا، یا اجتماع به او داده شده، تکیه نماید، و امر و نهی نماید و به اصطلاح از موضع قدرت سخن بگوید و از آن نظر که او بزرگ و فرمانده است و طرف مقابل، کوچک و فرمانبر است امر و نهی صادر کند و در واقع امر و نهی بر محور مولویت و عبودیت دور بزند. در این نهی، آمر و ناهی از موضع فرماندهی، سخن می گویند و شنونده را، زیر دست قرار می دهند. در چنین شرایطی امر و نهی او، حالت مولوی به خود گرفته و در صورت مؤکد بودن نهی، آن را مولوی تحریمی و در غیر این صورت، مولوی تنزیهی (کراهت) نامیده می شود و قسمت اعظم اوامر و نواهی الهی از این مقوله است. یعنی هر گاه اراده و فرمان آمر شدید باشد آن را «واجب» و در غیر این صورت آن را مستحب می نامند، نهی هم به اعتبار شدت و ضعف اراده و خواست ناهی، به تحریمی و تنزیهی مولوی تقسیم می شود. مخالفت با نهی مولوی تحریمی موجب عقاب است،ولی مخالفت با نهی مولوی تنزیهی، مایه تیرگی روح و روان می گردد، اما پیامدی مانند عقاب ندارد.

۲- امر و نهی ارشادی:
مقصود از آن این است که آمر، برتری و مقام و فرماندهی خود را به رخ طرف نکشد و در دستورهائی که به زیر دست خود می دهد، قیافه پند و اندرز بگیرد و همانند افراد بی طرف ولی خیرخواه، دلسوز و نیک اندیش، لوازم و عکس العمل کردار او را گوشزد نماید، در این صورت امر و نهی وی بر محور ارشاد و هدایت دور می زند. در این نهی، آمر و ناهی از موضع پند و اندرز، سخن می گویند و می کوشند افراد را از طریق پند و اندرز و تذکر لوازم طبیعی عمل، به کاری دعوت کنند و یا از آن باز دارند. در چنین شرایطی امر و نهی، حالت ارشادی به خود گرفته و پیامدی جز نتیجه طبیعی عمل، نخواهد داشت و عِقابی هم بر آن مترتب نمی شود. به طور مثال: خداوند بر اساس «مولویت» دستور می دهد که به طور الزام مردم نماز بخوانند و زکات و خمس بدهند و روزه بگیرند و جهاد بروند، آنگاه به طور ارشاد می فرماید: «اطیعوا الله» ؛ هرگاه ما از اجرای این امر و نهی اخیر سرپیچی کنیم، فقط تبعات و آثار ترک آن اوامر پیشین (نماز بخوانید و …) متوجه ما می شود و اما مخالفت «امر به اطاعت» و یا «نهی از مخالفت» کوچک ترین عکس العملی ندارد. و به دیگر سخن: در صورت عدم اجرای اوامر اولیه، واکنش مخالفت با اوامر (نماز بخوانید) متوجه ما می شود، خواه دستور ثانوی «اطیعوا الله» صادر بشود یا صادر نشود زیرا امر به پیروی و اطاعت اگرچه به صورت ظاهر دستور و فرمان است ولی حقیقت و روح آن ارشادی است، نه امر مولوی به گواه این که اگر کسی نماز نخواند دو جرم مرتکب نمی شود، یکی این که امر نماز را ترک کرده و دیگری اینکه «اطیعوا الله» را که در آیه دیگری وارد شده است عمل نکرده است، در صورتی که همه می دانیم برای «تارک الصلاه» یک کیفر بیش نیست و آن کیفر ترک نماز است.

_ نوع نهی الهی در آیه «ولاتقربا»
باید دید نهی الهی در آیه «ولاتقربا» کدام یک از دو نوع یاد شده است؟ آیا خداوند از موضع مولویت، یا از موضع ارشاد و اندرز، آدم را نهی کرده است؟ اگر از موضع نخست باشد، مخالفت با آن نهی، برخلاف عصمت بوده و موجب گناه می شود. ولی اگر از موضع دوم سخن گفته باشد، سرپیچی جز نتیجه طبیعی عمل، پیامد دیگری نخواهد داشت و موجب گناه و مخالفت عصمت نخواهد بود. موضوع نهی در این آیه نهی ارشادی بوده است.

_ دیدگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی می فرماید: شجره نام برده درختى بوده که نزدیکى بدان مستلزم تعب و بدبختى در زندگى دنیا بوده، و آن شقاء این است که انسان در دنیا پروردگار خود را فراموش کند، و از مقام او غفلت بورزد، و گویا آدم نمى خواست میانه آن درخت، و میثاقى که از او گرفته بودند، جمع کند، هم آن را داشته باشد، و هم این را، ولى نتوانست، و نتیجه اش فراموشى آن میثاق و وقوع در تعب زندگى دنیا شد، و در آخر، این خسارت را با توبه خود جبران نمود. «و کلا منها رغدا» کلمه (رغد) به معناى گوارایى و خوشى زندگى است، وقتى می گویند (أرغد القوم مواشیهم)، معنایش این است که این مردم حیوانات خود را رها کردند، تا هر جور خود می خواهند بچرند، و وقتى می گویند: (قوم رغد) و یا (نساء رغد)، معنایش (قومى و یا زنانى مرفه و داراى عیشى گوارا) می باشد.

«و لا تقربا هذه الشجره» گویا نهى در این جمله، نهى از خوردن میوه آن درخت بوده، نه خود درخت، و اگر از آن تعبیر کرده به این که (نزدیک آن درخت مشوید)، براى این بوده که شدت نهى، و مبالغه در تاکید را برساند، به شهادت اینک ه فرمود: «همین که از آن درخت چشیدند، عیب هاشان بر ملا شد»(1) و نفرمود (همین که از آن خوردند) و گر نه آیه « فأکلا منها فبدت لهما سوآتهما»(2) صریح در این است که منظور از نزدیک نشدن به آن، خوردن آن است، و مخالفتى هم که نتیجه اش بر ملا شدن عیب ها شد، همان خوردن بود، نه نزدیکى.
«فتکونا من الظالمین» کلمه "ظالمین" اسم فاعل از ظلم است، نه ظلمت، که بعضى از مفسرین احتمالش را داده اند، چون خود آدم و همسرش در آیه: «ربنا ظلمنا أنفسنا، و إن لم تغفر لنا و ترحمنا»، اعتراف به ظلم خود کرده اند.چیزى که هست خداى تعالى این تعبیر را در سوره (طه) مبدل به تعبیر شقاوت کرده در اینجا فرموده: «فتکونا من الظالمین»، و در آن جا فرموده «فلا یخرجنکما من الجنه فتشقى»، و "شقاء" به معناى تعب است، هم چنان که خود قرآن آن را تفسیر نموده، و تفصیل داده به این که : «إن لک ألا تجوع فیها، و لا تعرى، و أنک لا تظمؤا فیها و لا تضحى»؛ همانا تو را [در آن جا این نعمت ] است که نه گرسنه شوى و نه برهنه مانى.و هم این که در آن جا نه تشنه مى شوى و نه آفتاب زده.(3)

از اینجا به خوبى روشن مى گردد که وبال ظلم نام برده همان واقع شدن در تعب زندگى در دنیا، از گرسنگى، و تشنگى، و عریانى، و خستگى بوده، و بنا بر این ظلم آدم و همسرش، ظلم به نفس خود بوده، نه نافرمانى خدا، چون اصطلاحا وقتى این کلمه گفته می شود، معصیت و نافرمانى و ظلم به خداى سبحان به ذهن مى رسد. در نتیجه این نیز روشن مى گردد، که پس نهى نام برده یعنى (نزدیک این درخت مشوید) نهى تنزیهى، و ارشادى، و خلاصه خیر خواهانه بوده، نه نهى مولوى، که تا نافرمانیش عذاب داشته باشد، (مثل این که شما بفرزند خود بگویى) پا برهنه راه مرو، چون ممکن است میخ پاى تو را سوراخ کند)، و مخالفت چنین نهیى را معصیت نمی گویند.

پس آدم و همسرش به نفس خود ظلم کردند، و خود را از بهشت محروم ساختند، نه این که نافرمانى خدا را کرده، و باصطلاح گناهى مرتکب شده باشند. از این هم که بگذریم، اگر نهى خدا، تکلیفى و مولوى بود، باید بعد از آن که مرتکبش توبه کرد، و توبه اش قبول هم شد، کیفرش نیز برداشته شود، و ما مى بینیم در مورد آدم این کیفر برداشته نشد، چون توبه کردند، و توبه شان هم قبول شد، ولى به بهشت برنگشتند، و وضعى را که در آن جا داشتند به دست نیاوردند، و اگر نهى و تکلیف خدا ارشادى نبود، باید غیر از اثر وضعى و تکوینى، اثر دیگر شرعى نداشته باشد،چون توبه اثر شرعى گناه را از بین مى برد، و باید در مورد آدم و همسرش نیز اثر شرعى گناه را از بین مى برد، و دوباره به بهشت بر مى گشتند، و مقام قرب را بدست مى آوردند، ولى نیاوردند، پس مى فهمیم که نهى خدا مولوى نبوده، تنها ارشاد آدم، و خیر خواهى او بوده است.

_ خلفت حضرت آدم برای بهشت
بنا بر علم ازلی خداوند از اول قرار بوده است که حضرت آدم در روی زمین با انجام تکالیف الهی و زندگی مادی به تکامل برسد اما چون آدم تجربه زندگی مادی را نداشت خدا او را در محیطی میانه که از آن به بهشت تعبیر می شود اما بهشت زمینی بوده است یا به تعبیری باغی از باغ های میانه زمین و آسمان بوده تا آدم در آن تجربه زندگی بشری مادی را تا حدودی به دست آورد و آن گاه وارد زمین خاکی پر مشقت شود و مورد امتحانات و آزمایشات الهی واقع شود تا با این آزمایشات و تکالیف به تکامل برسد.
پس از ابتدا قرار بوده انسان روی زمین بیاید و با تلاش بر روی زمین به تکامل برسد و بهشت مأمنی برای آشنا شدن آدم با محیط زندگی بوده است.

_ خوردن آدم از درخت نیک و بد.
این از تحریفات انجیل است که سازگار با مکتب اومانیستی حاکم در اروپا است و الا آنچه که در آموزه های اسلام هست این است که درختی برای امتحان آدم بود نه این که درخت علم و دانش باشد اسلام می گوید این درخت سوئات و بدی های ادم را هویدا می کرد نه این که خوبی را به او بیاموزد و بدی را. اصلا به نص صریح قرآن «و علم الادم اسماء کلها»؛ خدا اسماء (علوم) را به آدم یاد داد دیگر نیازی نیست که بگوییم درخت دانش را از او نهی کرده بود.

_ امتحانات الهی.
امتحان آنگاه معنای واقعی خود را می یابد که فرد مختار بر سر دو راهی واقعی قرار بگیرد و الا بین خوب و خوب تر که امتحان واقعی شکل نمی گیرد آنگاه انسان با تمام ظرفیتش می تواند فعالیت کند که سر دو راهی واقعی قرار بگیرد آن انتخابی معنا و مفهوم واقعی دارد که طرف های انتخاب در غایت اختلاف باشد .
به عبارت دیگر انسان با اختیار های خود تکامل می یابد و اگر انتخاب های او محدود باشد تکامل او هم محدود می باشد.
فرق انسان با دیگر مخلوقات الهی در همین است که انسان با اختیار خود کارهای خود را انجام می دهد و این امتیاز مختار بودن (انتخاب نیک و بد) در انسان وجه تمایز انسان و حیوان و دیگرموجودات است حال اگر خدا بیاید و هر وقت ما می خواهیم فعل بد را انجام بدهیم آن را مانع شود این امتیاز را از انسان سلب کرده و او را از کارایی خود یعنی مختار بودن و فعل اختیاری انجام دادن می اندازد و این مخالف حکمت الهی است

_ عصمت پیامبران و امتحانات الهی
با وجود عصمت در پیامبران بعضی از
کارهایشان حمل به ترک اولی می شود ( مانند مورد حضرت یوسف و حضرت یونس ) یا حمل به مخالفت با نهی ارشادی می شود (مانند داستان حضرت آدم) یا آن چرا که در مورد پیامبر نقل شده است که با دقت در مضامین آیات می توان فهمید که آن حرام کردن حلال حرام کردن واجب نبوده بلکه مباحی بوده که پیامبر به واسطه قسم آن مباح را بر خود حرام کرده (آن هم به خاطر مصالحی که می دیده ) آنگاه این قسم را به عنوان سرّی برای یکی از همسرانش ابراز می دارد که او هم راز را نگه نمی دارد و در اذیت و آزار پیامبر می کوشد که خدا به پیامبر این راز نگه نداشتن همسرانش را خبر می دهد و از او دلجویی می کند که این دو همسر تو ارزش این را ندارند که مباح را بر خود حرام کنی پس کفاره بده و قسم خود را بشکن.

پس این کار پیامبر عمل منافی عصمت نیست بلکه قسمی است که می تواند بر هر امر مباحی جاری شود.

________
(1) اعراف/ ۲۲.
(2) طه/ ۱۲۱.
(3) طه/ ۱۱۸-۱۱۹.

موضوع قفل شده است