آيا شفاعت خواستن از غير خداوند شرك است ؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا شفاعت خواستن از غير خداوند شرك است ؟

شفاعت ، واسطه شدن ، انبياء ، امامان و صالحان ببن خدا و خلق در قيامت براي بخشيده شدن گناهاني است كه از مؤمنان سر زده است .

شفاعت در قيامت ، با شرائط و خصوصياتي كه در بارۀ آن ذكر شده است ، از ضروريات تمامي مذاهب اسلامي و مورد اجماع تمامي علماي مسلمان است كه آيات بسياري در قرآن كريم آن را تأييد مي‌كند ؛ از جمله :

وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى . الضحي / 5 .

و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى .

وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا . الإسراء / 79 .

و پاسى از شب را زنده بدار ، تا براى تو [ به منزله ] نافله اى باشد ، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند .

تمامي مفسرين شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق دارند كه مراد از «مقام محمود» همان مقام شفاعت است كه خداوند آن را به پيامبرش وعده داده است .

فخر رازي از علما و مفسرين بزرگ اهل سنت در اين باره مي‌گويد :

أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله عليه وسلم شفاعة في الآخرة وحمل على ذلك قوله تعالى ( عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا ) وقوله تعالى ( ولسوف يعطيك ربك فترضى ) .

تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه « اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند » و « و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » را به همين معنا حمل كرده‌اند .

تفسير الرازي ، ج 3 ، ص 55 .

مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي‌فرمايد :

اتفقت الإمامية على أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يشفع يوم القيامة لجماعة من مرتكبي الكبائر من أمته ، وأن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) يشفع في أصحاب الذنوب من شيعته ، وأن أئمة آل محمد ( عليهم السلام ) كذلك ، وينجي الله بشفاعتهم كثيرا من الخاطئين .

اماميه بر اين مطلب اتفاق دارند كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در روز قيامت گروهي از كساني را كه گناهان كبيره انجام داده‌اند ، شفاعت مي‌كند . و نيز بر اين مطلب اتفاق دارند كه امير المؤمنين و بقيه ائمه گناهكاران را شفاعت مي‌كنند و با شفاعت آن‌ها خداوند بسياري از گناهكاران را نجات مي‌دهد .

أوائل المقالات في المذاهب والمختارات ، ص 29 تحقيق مهدي محقق .

و مرحوم علامۀ مجلسي رحمت الله عليه نيز در اين باره مي‌فرمايد :

أما الشفاعة فاعلم أنه لا خلاف فيها بين المسلمين بأنها من ضروريات الدين وذلك بأن الرسول يشفع لأمته يوم القيامة ، بل للأمم الأخرى ... .

تمامي مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند كه شفاعت از ضروريات دين است . و شفاعت ، يعني اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه تنها امت خود را ؛ بلكه امت‌هاي ديگر را نيز شفاعت خواهد كرد .

بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 29 - 63 .

و نووي از شارحين صحيح مسلم به نقل از قاضي عياض بن موسي مي‌نويسد :

قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها .

قاضي عياض مي‌گويد : " مذهب اهل سنت بر اين است كه شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است ؛ به دليل اين كه خداوند به صراحت در آيۀ قرآن فرموده است : " در آن روز ، شفاعت [ به كسى ] سود نبخشد ، مگر كسى را كه [ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد " و نيز گفتۀ خداوند كه فرموده : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و امثال اين آيات . و همچنين به خاطر روايات پيامبر راستگو صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر صحت شفاعت در آخرت براي گناهكاراني از مؤمنين كه مجموع اين روايات به حد تواتر مي‌رسد . تمامي علماي اهل سنت ؛ از گذشته تا كنون بر صحت شفاعت اجماع دارند .

شرح مسلم - النووي - ج 3 - ص 35 .

و تاج الإسلام أبو بكر الكلاباذي ( ت 380 ه‍ ) در اين باره مي‌گويد :

إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذكر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) في الشفاعة واجب ، لقوله تعالى : (وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ولقوله : (عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا ) وقوله : (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) . وقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي " .

علما بر اين مطلب اجماع دارند كه اقرار به تمامي آن‌چه كه خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله وسلم ) در بارۀ شفاعت گفته‌اند ، واجب است . به دليل فرمودۀ خداوند : " و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » و فرمودۀ خداوند : " اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند " و نيز فرمودۀ خداوند : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و همچنين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) كه فرمود : " من گناهكاراني از امتم را شفاعت مي‌كنم " .

لتعرف لمذهب أهل التصوف ، ص 54 _ 55 ، تحقيق د . عبد الحليم محمود ، شيخ الأزهر الأسبق .

و حتي ابن تيميه نيز شفاعت در قيامت را قبول دارد و در اين باره مي‌‌گويد :

للنبي (صلى الله عليه وآله ) في يوم القيامة ثلاث شفاعات... وأما الشفاعة الثالثة فيشفع في من استحق النار وهذه الشفاعة له (صلى الله عليه وآله) ولسائر النبيين والصديقين وغيرهم في من استحق النار أن لا يدخلها ويشفع في من دخلها .

براي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در روز قيامت سه شفاعت است ... شفاعت سوم براي كساني است كه مستحق آتش هستند . شفاعت آن حضرت ، ساير انبياء ، صديقين و ديگران به اين است كه كسي كه سزاوار آتش است ، وارد آن نشود ، و نيز در مورد كسي كه داخل آتش شده شفاعت مي‌كند .

مجموعة الرسائل الكبري ، ج1 ،‌ ص403_ 404 .

و محمد بن عبد الوهاب نيز در اين باره مي‌گويد :

وثبتت الشفاعة لنبينا محمد (صلى الله عليه وآله) يوم القيامة ولسائر الأنبياء والملائكة والأولياء والأطفال حسبما ورد ، ونسألها من المالك لها والآذن فيها بأن نقول : اللهم شفع نبينا محمدا فينا يوم القيامة أو اللهم شفع فينا عبادك الصالحين ، أو ملائكتك ، أو نحو ذلك مما يطلب من الله لا منهم ... إن الشفاعة حق في الآخرة ، ووجب على كل مسلم الإيمان بشفاعته ... .

شفاعت براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز قيامت و نيز براي ساير انبياء ، ملائكه ، اولياء و اطفال بنابر آن چه كه وارد شده است ، قطعي است . و ما درخواست مي‌كنيم از مالك و اجازۀ دهندۀ شفاعت به اين صورت كه مي‌گوييم : " بار خدايا ! پيامبر ما را در روز قيامت شفيع ما قرار بده " . يا اين‌كه مي‌گوييم : " بار خدايا ! صالحان و ملائكۀ خود را شفيع ما قرار بده " و مانند اين سخنان كه از خداوند طلب مي‌كنيم نه از غير خدا . شفاعت در آخرت حق و واجب است بر هر مسلماني كه به آن ايمان داشته باشد ... .

الهدية السنية ، الرسالة الثانية ، ص42 .

اين نمونه‌هاي كوچكي بود از نظرات علماي شيعه و سني در اين باره كه به جهت اختصار به همين تعداد بسنده مي‌شود .

اما آن‌چه كه از بين تمامي فرقه‌هاي اسلامي ، تنها وهابي‌ها آن را قبول ندارند و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را مشرك مي‌دانند ، شفاعت در دنيا ؛ يعني همان توسل است ؛ كه ما اين مطلب را در پاسخ به سؤال اول بررسي و صحت آن را از ديدگاه قرآن ثابت كرديم .

به نقل از موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

اگر شفيع را مستقل از خدا بدانيم بله شرك است اما شيعه معصومين را مستقل از خدا ندانسته و ايشان را افراد آبرومند نزد خدا ميداند (قرآن كريم: و ما يشاوون الا ان يشاالله و نميخواهندمگر آنچه خدا بخواهد) ومعتقد است آنها نيز همچون پيامبر حق شفاعت دارند و براي شهدا و علماي حقه و حتي دوستان صديق و مومن و همسر مومن و پدر و مادر مومن حق شفاعت قائل هستند كه مسلما اهل سنت واقعي هم چنين حقوقي را منكر نيستنداما بي توجه به نيت باطني شيعه به او افتراي شرك ميزنند كه بايد استغفار كرده و از شيعه طلب حلاليت نمايند

با سلام آیات وروایاتی درتأیید شفاعت خدمتتان عرض کنم انشاءالله مفید باشد.
حتما می دانید که شفاعت از نظر قرآن و روايات امريست حتمي و روشن علامه مجلسي( ره ) درباره شفاعت بيش از صد روايت در جلد هفتم بحار الانوار ذكر كرده است .
*اما آيات شفاعت:
1- { من ذالذي يشفع عنده الاباذنه } ( 1) ترجمه : چه كسي است كه شفاعت كند مگر به اذن خداوند.
2- { لايملكون الشفاعة الامن اتخذ عند الرحمن عمدا } ( 2) ترجمه : شفاعت نتوانند مگر افراديكه با خداوند پيمان بسته اند.
3- { عباد مكرمون -ولايشفعون الا لمن ارتضي } ترجمه : هرگز آن مقربان درگاه خداوند از هيچكس شفاعت نمي كنند جز اينكه خدا ا زاو راضي باشد. .
4- { و كنا نكذب بيوم الدين حتي اتانا اليقين فما تنفعهم شفاعة الشافعين } ما روز جزا را تكذيب مي كرديم تا آنكه با مرگ يقين كرديم پس در آن روز شفاعت شفيعشان در حق آنان هيچ پذيرفته نشود .
اين گفتگو در روز قيامت ميان دوزخيان و اهل بهشت صورت مگيرد : بحث در باره شفاعت مطلب مفصلي استكه باندازه يك كتاب جواب لازم دارد اما در اين وقت كم در حد امكان به كنكاش پرداخته ميشود

اما مدارك شفاعت حدود 30 آيه قرآن در ارتباط با شفاعت مي توان جستجو كرد :

گروه اول آياتيكه شفاعت را نفي مي كند { يوم لا بيع فيه و لاخله و لاشفاعه } ( 5)
گروه دوم : ٍآياتيكه شفيع را منحصرا خدا معرفي كرده { مالكم من دونه من ولي و لاشفيع } ( 6)
ترجمه : غير از خدا ولي و شفيعي نداريد .
گروه سوم : آياتيكه شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا مي كند . مثل { من ذالذي يشفع عنده الا باذنه } (7)
گروه چهارم : آياتيكه شرايط شفاعت شونده بيان كرده است .مثل : { لايشفعون الا لمن ارتضي } ( Dirol
طبق اين آيه شفيعان كساني هستند كه به مقام { ارتضاء } رسيده يعني : پذيرفته شدن در پيشگاه خداوند رسيده اند . از آيات مذكور بخوبي مي فهميم كه مسئله شفاعت از نظر منطق اسلام يك موضوع بي قيد و شرطي نيست : بلكه قيد و شرايطي براي شفاعت كننده و شفاعت شونده و از نظر جرم كه در باره آن شفاعت مي شود دارد مثلا گناهي مثل ظلم و ستم بطور كلي از دائره شفاعت خارج است و قرآن مي گويد , به ظالمان { شفيع و مطاعي } ندارند . در مورد آمرزش گناهان در ساير شفاعت در سوره نساء مي خوانيم { و لو انهم اذ ظلموا انفسهم } (9) در اين آيه توبه و استغفار مجرمان مقدمه اي براي شفاعت پيامبران شمرده شده است .

اما احاديث مربوط به شفاعت : رواياتي ائمه معصومين عليهم السلام بما رسيده كه مكمل آيات فوق خواهد بود
.
1- علي عليه السلام فرمودند از پيامبر اسلام ( ص ) شنيدم كه ميفرمودند ‹ شفاعتي لاهل الكبائر من امتي › شفاعت من براي مرتكبين گناهان كبيره است ( 10) سئوال شد ه چگونه براي گناهان كبيره شفاعت ممكن است ؟ جواب شنيدم كه فرمودند , هر فرد مسلماني كه مرتكب گناهي مي شود طبعا پشيمان خواهد شد و پيامبر فرمودند پشيماني از گناه توبه است و كسيكه پشيمان نشود مؤمن واقعي نيست و شفاعت براي او نخواهد بود , و عمل او ظلم است و خداوند مي فرمايد , ظالمان دوست و شفاعت كننده اي ندارند .
2- از امام صاد ق عليه السلام روايت شده { اذا كان يوم القيامه بعث الله العالم والعابد } ( 11)
ترجمه : در روز قيامت خداوند عالم و عابد را محشور ميكند به عابد مي فرمايد تو بسوي بهشت برو , به عالم مي گويد' مردمي را كه تربيت كردي شفاعت كن .
در پايان متذكر مي شويم كه اعتقاد به شفاعت يك مطلب قرار دادي و پارتي بازي نيست , بلكه يك مكتب تربيتي است و تجسمي است از تربيت در اين جهان. و نبايد گناه كرد باميد آنكه شفاعت مي شويم براي تحقيق بيشتر به كتابهاي مربوطه و تفسير الميزان و تفسير نمونه جلد اول مراجعه کنید.
منابع:
1- سوره مباركه بقره , آيه 225
2- سوره مباركه مريم ,آيه 87
3- سوره مباركه انبياء , آيه 28-
4- سوره مباركه مدثر آيات , 48-46-
5- سوره مباركه بقره آيات , 254-
6- سوره مباركه سجده آيه , 4
7- سوره مباركه بقره آيه , 255
8- سوره مباركه انبياء آيه, 28
9- سوره مباركه نساء آيه 64
10- تفسير برهان جلد 3 , ص 57
11- بحار الانوار جلد 3
12- شفاعت در قرآن و حديث , رضا استادي
13- تاثير شفاعت در تربيت انسان از ديدگاه قرآن و حديث , حسين محمدي
14- شفاعت : احمد مطهري , علامرضا كاردان
15- آرام بخش دل داغديدگان , ترجمه مسكن الفؤاد شهيد ثاني : حسين جناتي
16- الشفاعه في الكتاب و السنه ( عربي ) جعفر سبحاني
17- الالهيات , ( عربي ) جعفر سبحاني


فنا;57363 نوشت:
علي عليه السلام فرمودند از پيامبر اسلام ( ص ) شنيدم كه ميفرمودند ‹ شفاعتي لاهل الكبائر من امتي › شفاعت من براي مرتكبين گناهان كبيره است (

سلام علیکم جمیعا

وقتی برای کسانیکه گبعد از گناه پشیمان نمیشوند و بزرگان دین برای گناهان کبیره هم شفاعت نمیکنند میماند چه گناهانی ؟

1- کبیره نبوده
2- ندامت در آنها بوده

گناهانیکه استغفار نداشته ولی ندامت داشته و کبیره نبوده که آنرا هم خود خدای متعال آنقدر بخشنده هست که ببخشد و نیازی به کمک ائمه و پیامبران نداشته باشد.



یا اینکه نه خدا آنرا هم نمیتواند ببخشد ؟ پس حتی از برادر من هم بخشنده تر نیست ؟ برادرم دیروز دزدی را گرفت که بدروغ میگفت زن و بچه ام در خیابان داخل ماشین مانده اند من آمده ام بنزین از کسی بگیرم ( آنهم 3ونیم شب در یک کوچه بن بست) و او کمی نصیحتش کرد و گذاشت برود.

عجب خدائی است که نمیتواند بنده ای را ببخشد و نیاز به شفاعت این و آن دارد.

یا شایدم میخواهد ارج و قرب آنها را نزد دیگران نشان بدهد که فکر نکنم احتیاج به این خیمه شب بازیها باشد آن زمان انسانها بر نفس خودشان و دیگران بصیر میشوند.

نظر شما چیست این خدا را چه کنیم ؟

یاحق

شرک هم نباشد حماقت حتما هست
حداقل طبق ضرب المثهایمان که شاه همیشه میبخشد، شاغلام نمیبخشد.
شاه را ول کنی شاغلام را بچسبی حماقت نیست؟؟؟

manmehdiam;57982 نوشت:
شرک هم نباشد حماقت حتما هست
حداقل طبق ضرب المثهایمان که شاه همیشه میبخشد، شاغلام نمیبخشد.
شاه را ول کنی شاغلام را بچسبی حماقت نیست؟؟؟

سلام اول بهتون پیشنهاد میکنم در مباحث منطقی باشید و نه توهین کنید و نه مسخره کنی انسان باید دنبال حقیقت باشد نه اینکه بر جهل خود اصرار ورزد بعد پستها و دلایلی که اورده شده رو دوباره مطالعه نمائید دلایلی که هم شیعه و هم سنی انرا قبول دارند حالا این چند پست بنده را بخوانید ان شا الله به جواب خویش خواهید رسید

شفاعت

شفاعت كه همان بهره گرفتن شايستگان از رحمت گسترده و مغفرت پروردگار در پرتو وساطت اولياى الهى است، يكى از معارف اميدبخش و رفيع اسلام به شمار مىرود.
اين ويژگى سبب شده است بحث شفاعت از ديرباز به عنوان موضوعى با طراوت در عرصهى مباحث كلامى بدرخشد، هر چند در آثار برخى افراد، شبهههايى دربارهى آن مطرح شده است. اين گفتار مىكوشد به شبهههايى مانند: نسبت شفاعت با علم و قدرت الهى و تفاوت آن با واسطههاى دنيوى همچون پارتىبازى و... پاسخ دهد.

آيا شفاعت خواستن از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مايهى شرك ورزيدن به خداوند نيست؟


پندار ناسازگارى شفاعت با توحيد از اشكالهاى معروفى است كه وهابيون به آن دامن زده و حوادث تلخ و تأسفبارى را بر اساس همين عقيده، بر مسلمانان تحميل كردهاند.[1] چون اين مسأله، پىآمدهاى بدى داشته و افزون بر جنبهى اعتقادى، جنبهى سياسى و اجتماعى نيز يافته است، آن را از ديدگاه قرآن و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و عقل سليم بشرى، بررسى مىكنيم.

ديدگاه وهابيت

وهابيون با افراطگرى در توحيد و ارايهى برداشتهاى نادرست از آن با بسيارى از باورهاى مسلّم دينى مانند: توسل، تبرك و استمداد جستن از ارواح پيامبران و اولياى الهى و شفاعت، مخالفت مىورزند. به همين دليل، همهى فرقههاى اسلامى را كه به اين امور معتقدند، مشرك مىدانند و جان و مالشان را مباح مىشمارند. آنان مىگويند شفاعت خواستن از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)عبادت اوست و هر عبادتى براى غير خدا، شرك است. پس شفاعت خواستن از پيامبر، شرك به شمار مىرود. محمد بن عبدالوهاب; بنيانگذار فرقه وهابيت در اين زمينه مىگويد:
رهايى از شرك با شناخت چهار قاعده ممكن است:
1. مشركانى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با آنان مبارزه مىكرد، اعتراف داشتند كه خداوند، خالق، رازق و مدبّر جهان هستى است.[2]
2. مشكل كار مشركان اين بود كه بتها را به دليل شفاعت آنان نزد خدا، پرستش مىكردند.[3]
3. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با همهى مشركان اعم از كسانى كه بتها را يا فرشتگان و پيامبران را مىپرستيدند مبارزه مىكرد.
4. در نتيجه، مشركان عصر ما (همهى فرقههاى اسلامى به جز وهابيت) از مشركان عصر جاهليت بدتر هستند; زيرا آنان دستكم در سختىها به سراغ خدا مىآمدند،[4] ولى اينان در هر دو حالت به خدا مشركند.[5]
آنان چنان در اين مغالطه، فرو رفتهاند كه تنها خود را تنديس حقيقى اسلام به شمار مىآورند. حتى پا را از اين هم فراتر مىگذارند و با برداشت غلط از قرآن و سخنان پيامبر مىگويند: كتاب و سنّت بر اين معنى گواهى مىدهند كه هر كس، فرشتگان و پيامبران يا مثلاً ابنعباس و ابوطالب و امثال آنان را ميان خود و خدا، واسطه قرار دهد، كافر و مشركند و خون و جان آنان مباح است، هرچند شهادتين بگويند و نماز بخوانند و روزه بگيرند.[6]

آيا از نظر قرآن و سنّت، نتيجهى شفاعت به شرك مىانجامد؟

وهابيان به دليل تسلط نداشتن بر آيات قرآنى دربارهى مسألهى كفر و ايمان و شرايط شفاعتكننده و شفاعتشونده،آن را با شرك اشتباه گرفتهاند; «چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند.» به همين دليل، مسلمانان معتقد به شفاعت را همانند بتپرستان جاهلى به شمار آوردهاند و بالاتر اينكه، بتپرستان را انسانهايى معتقد به خالقيت، ربوبيت و رازقيت دانسته و تنها ايراد كارشان را اعتقاد به شفاعت پنداشتهاند.
بايد گفت:
1. آيات شفاعت 31 بار در قرآن آمده و هر كدام به گونهاى اين مسأله را روشن كرده است. با نگاهى به اين آيات، دچار چنين انحرافى نخواهيم شد[7] و نتيجهى شفاعت را به بتپرستى پيوند نخواهيم زد.
2. قرآن به چند دليل مشركان را نكوهش كرده است; نخست اينكه، بتها را كه موجوداتى بىشعور و ناشنوا و نابينا بودند، مبدأ اثر مىدانستند.[8] ديگر آنكه، در كنار تدبير الهى، براى آنها ربوبيت در نظر مىگرفتند.[9]
البته گاهى سخنان آنان ضد و نقيض بود. براى نمونه، مىگفتند: ما بتها را براى شفاعت نزد خدا مىپرستيم. نكتهى مهمتر اين است كه آنان، شفاعت بتها را به اذن خدا وابسته نمىدانستند.[10]تعبير قرآنى «من دون الله» كه پياپى دربارهى مشركان آمده است، نشان مىدهد آنان، موجوداتى را جدا از خداوند، شفيع قرار مىدادند كه اين كار همان شرك در ربوبيت است.
وهابيان با استناد به آيهى كريمهى «فلاتدعو مع الله احداً» مىگويند كه هرگونه دعوت غير خدا شرك است. در اين باره بايد گفت منظور از نهى دعوت غير خدا كه به شرك مىانجامد، مطلق دعوت نيست. اگر چنين بود بايد همهى انسانها از آدم تاكنون كه زنجيروار با هم زندگى مىكنند و از همديگر درخواستهايى دارند، مشرك باشند. مراد، نهى از پرستش غير خداست كه فراز پيشتر آيه; يعنى «المساجدلله» نيز بر اين حقيقت، گواهى مىدهد. منظور از اين آيه آن است كه غير خدا را هم عرض خداوند قرار ندهيد و آيهى «انّ الذين تدعون من دون الله»[11] نيز مبين آن است.[12]بنابراين، دليل انحراف آنان اين است كه مرز آيات قرآن را تشخيص ندادهاند، وگرنه از كتابهاى معتبر دانشمندان سعودى درمىيابيم كه آنان ميان شفاعت شركيه با شفاعت الهى تفاوت قايل شدهاند. ابن قيم در تفسير آيهى «ام اتخذوا من دون الله شفعاء قل او لو كانوا لا يملكون شيئاً و لا يعقلون، قل لله الشفاعه جميعاً له ملك السموات و الارض»[13] مىگويد:
خداوند در قرآن خبر داد شفاعت براى كسى است كه ملك آسمان و زمين از آن اوست براى اينكه ترحّمى بر بندهاش كرده باشد و اجازه مىدهد (در شفاعت كردن) براى كسى كه بخواهد. پس در حقيقت، شفاعت براى خداست و اين نوع شفاعت، ضدشفاعت شركيه است كه مشركان به آن معتقد بودند و خداوند آن را رد كرد.[14]
در كتاب ياد شده، احاديث فراوانى دربارهى شفاعت آمده است. براى نمونه، جابربن عبدالله انصارى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مىكند كه فرمود: «خداوند پنج ويژگى به من داد كه پيش از من به هيچكس نداده بود. يكى از آنها همان «اُعطيتُ الشفاعه» است». همچنين در حديث ديگرى فرموده است: «من اولين شفيع در بهشت هستم.»[15] دو كتاب معتبر اهلسنت يعنى صحيح بخارى و مسلم نيز روايات بسيارى دربارهى شفاعت از پيامبر نقل كردهاند كه به اصطلاح در حد تواترهستند.[16]

از نظر عقل، آيا شفاعت مايهى شرك است؟

درخواست كمك شخص پايينتر از بالاتر، امرى طبيعى و عادى به شمار مىآيد و تاكنون هيچ خردمندى نگفته است كه طلب كردن به معناى پرسش كردن است و طلب شنونده، معبود به شمار مىآيد. در حقيقت، شفاعت نيز گونهاى خواهش فرد گنهكار و بيچاره از شخصى آبرومند در درگاه الهى است. همانگونه كه باور داشتن وجود اسباب در جهان آفرينش مانند تأثير تابش آفتاب و بارش باران در پرورش گياهان، با اصل توحيد منافات ندارد، شفاعت نيز چنين است; زيرا تأثير اين اسباب همه به فرمان اذن خدا است. همچنين در عالم شريعت وجود چنين اسبابى براى مغفرت و آمرزش به اذن خدا نه تنها با توحيد منافات ندارد، بلكه تأكيدى بر آن است.[17]
شفاعت، امرى عقلايى و وسيلهاى براى برداشتن كيفر يا كسب درجههاى بالاتر است. علامه طباطبايى در اين زمينه مىفرمايد:
اگر انسان بخواهد به كمال و خيرى مادى و معنوى برسد كه از منظر معيارهاى اجتماعى، آمادگى و ابزار آن را ندارد يا بخواهد از خود شرى را دفع كند; آن شرى كه به خاطر مخالفت متوجه او شده و از سوى ديگر، قادر به اداى وظيفه نيست، متوسل به شفاعت مىشود.[18]
به طور كلى، اگر حقيقت شفاعت و نكات آموزندهى تربيتى آن بيان شود و همه بدانند كه شفاعت، روح اميد را در دل گنهكاران زنده مىكند تا دگرباره به سوى خداى خويشتن بازگردند، هر انسان عاقل و باانصافى به حقانيت آن شهادت مىدهد و آرزوى رسيدن به شفاعت محمد و آلش را در دل خود مىپروراند.
به قول عطار نيشابورى:
اى شفاعت خواه مشتى تيره روز *** لطف كن شمع شفاعت برفروز
تا چو پروانه ميان جمع تو *** پر زنان آيم به پيش شمع تو[19]

آيا اعتقاد به شفاعت سبب تشويق افراد به انجام گناه نمىشود؟


اين پرسش از آنجا ريشه مىگيرد كه تصور و تعريف درستى از شفاعت را در نظر نگرفتهايم. شفاعت عبارت است از: رسيدن رحمت گستردهى الهى و آمرزش او به وسيلهى اولياى الهى به افراد گنهكارى كه شايستگى بخشايش خداوند را يافتهاند. با اين تعريف، ديگر اين تصور اشتباه كه شفاعت سبب تشويق انسان به گناه مىشود، در ذهن ما نقش نخواهد بست. براى تبيين بيشتر مطلب به نكتههايى اشاره مىكنيم.
1. اگر اعتقاد به شفاعت سبب گناه كردن باشد، «توبه» نيز كه بخشايش گناهان را در پى دارد، مايهى تشويق به انجام دوبارهى گناه خواهد بود. اين در حالى است كه توبه يكى از باورهاى اصيل اسلامى و مورد اتفاق مسلمانان است. قرآن نيز فرموده است:
(يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا)[20]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به سوى خدا توبه كنيد; توبهاى خالص.
همچنين در ميان همهى ملّتهاى جهان مسألهاى به نام توبه و پشيمانى گناهكاران وجود دارد; يعنى در شرايط ويژهاى، پشيمانى آنان پذيرفته مىشود و مجرى قانون از مجازاتى كه براى آنان تعيين شده است، چشم مىپوشد.[21]
2. اگر خداوند، شفاعت را براى همهى انسانها و همهى گناهان قرار مىداد و مصداقهاى آن را مشخص مىكرد، انسانها مىتوانستند با اميد داشتن به شفاعت، با خيالى آسوده به انجام گناه و پيروى از هواى نفس بپردازند. با اندكى دقت در متون اسلامى درمىيابيم كه چنين نيست. شفاعت به صورت مبهم بيان شده و مشخص نشده است كه شفاعت در كدام زمان از مسير پرفراز و نشيب قيامت و نسبت به چه گناهانى و در حق چه اشخاصى صورت مىپذيرد.[22]
علامه طباطبايى در اين باره مىفرمايد:
وعدهى شفاعت در صورتى مستلزم تمرّد و عصيانگرى است كه مجرمين با تمام صفات و خصوصيات مشخص باشند و نسبت به تمام انواع عقاب و تمام اوقات آن جارى باشد... ولى اگر اين امور مبهم باشند و معين نباشد كه در مورد چه گناهانى و كدام گناهكاران و چه وقتى از قيامت است، هيچ كس نمىداند كه آيا مشمول شفاعت مىشود يا نه و لذا موجب تشويق بر انجام معاصى نخواهد شد.[23]
3. با اندكى انديشه در آيات قرآن و گفتار پيشوايان معصوم(عليهما السلام) روشن مىشود كه خداوند،شرايط ويژهاى براى شفاعت قرار داده است. خداوند مىفرمايد:
(يومئذ لاتنفع الشفاعة الا من أذن له الرحمن و رضى له قولا)[24]
در آن روز، (قيامت) شفاعت هيچ كس سودى نمىبخشد جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داد و به گفتار او راضى است.
هم چنين فرموده است:
(ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع)[25]
براى ستمكاران نه دوستى وجود دارد و نه شفاعت كنندهاى كه شفاعتش پذيرفته شود.
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) نيز آمده است:
انّ شفاعتنا لن تنال مستخفاًبالصلاة.[26]
همانا شفاعت ما اهلبيت(عليهما السلام) به كسى كه نماز را سبك بشمارد، نخواهد رسيد.
آشكار است كه چنين شرايطى نه تنها سبب تشويق به انجام گناه نمىشود، بلكه انسان را وادار مىكند براى دستيابى به آنها بكوشد و از شفاعت پيامبران و اولياى الهى برخوردار گردد.
4. شفاعت نه تنها تشويقكنندهى گناه نيست، بلكه يكى از پىآمدهاى تربيتى مهم شفاعت اين است كه گنهكار به آيندهى خود اميدوار مىشود و به اين باور مىرسد كه مىتواند سرنوشت خود را دگرگون سازد. او درخواهد يافت كه كردار گذشتهى او سرنوشتى شوم و تغييرناپذيرآور براى وى پديد نياورده است، بلكه او مىتواند با يارى اولياى الهى و تصميم راسخ بر فرمانبردارى خداوند، سرنوشت خويش را دگرگون كند و آيندهاى روشن فراروى خود بگشايد. بدين ترتيب، اعتقاد به شفاعت نه تنها مايهى گستاخى و سرسختى در برابر خداوند نيست، بلكه سبب مىشود گروهى به اين اميد كه راه بازگشت به سوى خدا براى آنان باز است، به يارى اولياى خدا، آمرزش الهى را بجويند و با كنار نهادن سركشى، به سوى حق بازگردند.[27]
5. يكى از واقعيتهاى تلخ در بعضى جامعههاى اسلامى، دگرگون شدن مفهوم واقعى آموزههاى عالى اسلام است. براى نمونه،برخى «زهد» را كه زيباترين آموزههاى اسلامى است، به رهبانيت تفسير مىكنند و چهرهاى نامطلوب از آن ارايه مىدهند. گاهى دربارهى شفاعت نيز كه يكى از مفاهيم سازندهى دين مبين اسلام است، تفسيرهاى نادرست بيان مىشود. برخى، شفاعت را به معناى واسطه شدن اولياى خدا براى بخشايش همهى گناهان مىدانند و به همين دليل، برخى مىپندارند شفاعت، آدمى را به گناه، تحريك مىكند. گفتنى است اگر تعريف و تفسيرى درست از شفاعت ارايه شود ـ همان گونه كه پيشتر آمد ـ ديگر چنين گمانهاى ناراستى به ذهن خطور نخواهدكرد.
6. شفاعت يكى از نشانههاى آمرزش الهى است كه براساس آن، گناهكاران به واسطهى اولياى خاص خداوند از عذاب الهى، رهايى مىيابند. شهيد مطهرى مىفرمايد:
شفاعت همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند كه منبع و صاحب خيرها و رحمتهاست، نسبت داده مىشود، به نام «مغفرت» خوانده مىشود و هنگامى كه به وسايط و مجارى رحمت منسوب مىگردد، نام «شفاعت» به خود مىگيرد.[28]
پس شفاعت به مغفرت الهى برمىگردد. حال اگر صفت مغفرت و رحمت گستردهى الهى را به تنهايى و بدون در نظر گرفتن ديگر صفات خداوند بررسى كنيم، ممكن است اين اشكال پيش آيد كه انسان با اميد به شفاعت و مغفرت خداوند، به انجام گناه تشويق مىشود. در بررسى صفات خداوند بايد با پرهيز از يك سويهنگرى و جزءبينى، همهى اين صفات را در كنار هم تفسير كرد تا از افراط و تفريط در امان ماند. براى نمونه، در كنار رحمت گستردهى الهى بايد صفت «اشد المعاقبين» نيز در نظرگرفته شود، چنان كه اين دو صفت در آيات و روايات بسيارى كنار يكديگر قرار گرفتهاند مانند:
(واعلموا انّ الله شديد العقاب و اِن الله غفور رحيم)[29]
بدانيد خدا مجازات دهندهى شديد و در عين حال، آمرزنده و مهربان است.
يا:
و ايقنت انك انت ارحم الراحمين فى موضع النكال و الـنَّقمة.[30]
يقين دارم كه تو در مقام گذشت و بخشايش، مهربانترين مهربانان هستى و در مقام عذاب و مجازات، شديدترين مجازاتگر.
پس روشن است كه در اين صورت، «شفاعت» نه تنها مايهى ادامه دادن گناه نمىشود، بلكه انسان را در حالتى ميان خوف و رجا قرار مىدهد; يعنى نه آن چنان ترسان و نااميد مىشود كه پديدهى شوم نااميدى بر او چيره شود و نه آن چنان اميدوار مىشود كه پردههاى جهل و غرور، ديدگان او را از ديدن واقعيت باز دارد. در اين حالت، آدمى با اميد به شفاعت و بخشش خداوند، به آينده اميدوار مىشود و براى جبران گذشته خويش، گام بر مىدارد.

تفاوت شفاعت با واسطههاى دنيايى همچون پارتىبازى چيست؟



در گام نخست بايد دانست شفاعت، كمك كردن اولياى الهى به افرادى است كه در عين گنهكار بودن، پيوند ايمانى و معنوى خويش را با خداوند و اولياء الهى نگسستهاند. شفاعت شافعان واقعى براى كسانى است كه نيروى جهش به سوى كمال و پاكى در روح و روان آنان باشد. بنابراين، نورانيت شافعان، وجود تاريك كسانى را كه از هيچگونه ويژگى مثبتى برخوردار نيستند، روشن نخواهد كرد. شفاعت شافعان به اذن پروردگار جهان بستگى دارد و اذن خدا بىجهت و بىحكمت نيست. شفاعت، كسانى را در برمىگيرد كه شايستهى عفو و چشمپوشى هستند و اگر در طول زندگى نيز لغزش و گناهى داشتهاند، به مرحلهى پردهدرى و طغيان نرسيده باشد.[31]
بنابراين، شفاعتهاى رايج ميان مردم مانند پارتىبازى، با شفاعت در منطق اسلام، تفاوتهاى زياد دارد كه اينك برمىشماريم:
1. در واسطهگرىهاى دنيايى، فرد گنهكار، شفيع را برمىانگيزاند تا شفيع با سرپرست فلان بخش تماس بگيرد و به دليل نفوذى كه در دستگاه او دارد، وى را وادار كند از تقصير گنهكار درگذرد و از اجراى قانون در حق او چشم بپوشد. در شفاعت اسلامى، كار در دست خدا است و اوست كه شفيع را برمىانگيزاند. خداوند به دليل كمال و جايگاه شفيع، به او حق شفاعت مىبخشد و رحمت و بخشايش خود را از گذرگاه وى شامل حال بندگان مىسازد.
2. اگر گنهكار در روز رستاخيز بسان اين جهان، واسطهاى را برانگيزاند و شفيع نيز بدون در نظر گرفتن هيچ شرطى و در پرتو نفوذى كه در پيشگاه خداوند دارد، عفو و مغفرت خدا را نسبت به او بخواهد، اين گونه شفاعت همان بيدادگرى و پارتىبازى خواهد بود. همه نيز مىدانيم كه دستگاه ربوبى از اين آلودگىها، پاك و پيراسته است.[32]
3. در شفاعت، شفيع از مقام ربوبى تأثير مىپذيرد، ولى در واسطهگرىهاى باطل، قدرت برتر سخنان شفيع است و شفيع نيز به گفتهى خلافكار، ترتيب اثر مىدهد. به ديگر سخن، در شفاعتهاى عرفى و دنيايى، شفاعتكننده، مولا و حاكم را برخلاف ارادهىشان، به انجام كارى وادار مىكند، ولى در شفاعت الهى، در علم و ارادهى خداوند هيچگونه دگرگونى پديد نمىآيد، بلكه تنها مراد و معلوم دگرگونى مىشود. براى نمونه، خدا مىداند چه حالتهايى براى فلان انسان رخ مىدهد. در فلان روز، به دليل وجود شرايط و اسباب ويژهاى، در حالتى قرار مىگيرد كه خداوند در آن حال دربارهى او ارادهاى مىكند. سپس روز ديگر به دليل شرايط و اسباب ديگر، وى حال تازهاى پيدا مىكند و خداوند نيز دربارهى شرايط پيش آمده،[33] به گونهى ديگر اراده مىكند.
4. جوهر اصلى شفاعتهاى دنيايى، تبعيض در قانون است. بدين ترتيب كه نفوذ شفيع بر ارادهى قانونگذار يا مجريان قانون چيره مىشود و قدرت قانون تنها در برخورد با ناتوانان، نمود مىيابد. اين در حالى است كه در شفاعت اخروى، هيچ كس قدرت خود را بر خدا تحميل نمىكند و نمىتواند از اجراى قانون، پيشگيرى كند. در حقيقت، شفاعت، رحمت گسترده و بخشايش بىپايان خداى مهربان است كه به وسيلهى آن، كسانى را كه شايستهى پاك شدن هستند، پاك مىكند. به همين دليل گروهى كه از شفاعت محروم شدهاند، شايستهى برخوردارى از بخشايش و رحمت گستردهى الهى را نداشتهاند وگرنه در قانون خدا، تبعيض وجود ندارد.[34]

4. شفاعت شونده بايد داراى شرايطى باشد از جمله:
الف ـ خدا از او راضى باشد و او از ترس خدا بيمناك باشد: (ولا يشفعون الا لمنارتضى و هم مِن خشيته مشفقون).[35]
ب ـ نزد خدا، پيمانى داشته باشد. براى مثال، از ايمان به خدا، اقرار به يگانگى او، تصديق نبوت و ولايت و كردار شايسته برخودار باشد: (لا يملكون الشفاعه الا من اتّخذ عندالرحمان عهداً).[36]
ج ـ حتّى اگر گناهكار است، ستمكار نباشد: (ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع).[37]
دـ نماز را سبك نشمارد; زيرا به گفتهى امام صادق(عليه السلام): «انّ شفاعتنا لا تنال مُسْتَخِفاً بالصلوة».[38] شفاعت نه تشويق به گناه است و نه چراغ سبز براى گناهكار. همچنين عامل عقبافتادگى و چيزى شبيه پارتىبازى نيز نيست، بلكه مسألهى مهم تربيتى است كه پىآمدهاى سازندهاى دارد. برخى از اين پىآمدها بدين قرار است:

الف ـ اميدآفرينى

بسيار ديده شدهاست كه چيرگى هواى نفس بر انسان سبب ارتكاب گناهان مهمى مىشود و به دنبال آن روح يأس بر كسانى كه مرتكب آن شدهاند، غلبه مىكند و اين نااميدى، آنها را به آلودگى بيشتر و غوطهور شدن در گناهان مىكشاند در مقابل، اميد به شفاعت اولياى الهى به عنوان يك عامل بازدارنده به آنها نويد مىدهد كه اگر خود را اصلاح كنند، ممكن است گذشتهى آنها از طريق شفاعت نيكان و پاكان جبرانگردد.

ب ـ برقرارى پيوند معنوى با اولياى الهى

مسلماً كسى كه اميد به شفاعت دارد، مىكوشد به نوعى اين رابطه را برقرار سازد و كارى كه موجب رضاى آنها است، انجام دهد و پيوندهاى محبت و دوستى را نگسلد.

ج ـ تلاش براى به دست آوردن شرايط شفاعت

مسلّماً اميدواران شفاعت بايد در اعمال گذشتهى خويش تجديدنظر كنند و نسبت به آينده تصميمات بهترى بگيرند; زيرا شفاعت بدون زمينهى مناسب انجام نمىگيرد. حاصل آن كه شفاعت نوعى تفضّل است كه از يك سو به خاطر زمينههاى مناسب «شفاعت شونده» و از سوى ديگر به خاطر آبرو و احترام و اعمال صالح «شفاعت كننده» است.[39]

چرا خداوند بهطور مستقيم، گناه بندگان را نمىبخشد و چهنيازى به وجود واسطه و شفيع داريم؟

«شفاعت» يكى از باورهاى مورد اتفاق همهى فرقههاى اسلامى است. خواجه نصيرالدين طوسى در تجريد الاعتقاد[40] و فخرالدين رازى در تفسير كبير[41] و ديگر علماى اسلامى، اجماع مسلمانان را بر اين مطلب پذيرفتهاند. اين عقيده در آيات الهى ريشه دارد. خداوند متعال مىفرمايد:
(ولا يملك الّذين يدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحقّ و هم يعلمون)[42]
كسانى جز او را كه مىخوانند، نمىتوانند شفاعت كنند، مگر آنان كه به حق شهادت دادند و به خوبى آگاهند.
هر چند ما انسانها نمىتوانيم حكمت همهى كردارهاى الهى را درك كنيم و مهر «و ما أوتيتم من العلم الا قليلا»[43] بر پيشانى ما خورده است، ولى يقين داريم كه همهى افعال الهى، حكيمانه است. اينك با بهرهگيرى از آيات الهى و سخنان پيشوايان معصوم(عليهما السلام) به پاسخ اين پرسش مىپردازيم.
1. خداوند متعال، جهان آفرينش را به بهترين صورت آفريده است:
(الذى أحسن كلّ شىء خلقه)[44]
آن خدايى كه هر چيز را به بهترين صورت آفريده است.
جهان براساس نظام علّى و معلولى و اسباب و مسببات، براى هدايت و رشد و تكامل انسانها آفريده شده است و نيازمندىهاى طبيعى بشر به وسيلهى عوامل و اسباب عادى، برآورده مىگردد. فيوضات معنوى خداوند همچون هدايت، مغفرت و آمرزش نيز براساس نظامى خاص بر انسانها نازل مىشود و ارادهى حكيمانهى خداوند اينگونه تعلق گرفته است كه اين امور به وسيلهى اسباب خاص و علل و معين به انسانها برسد.[45] بنابراين، همانگونه كه در عالم ماده نمىتوان پرسيد: چرا خداوند متعال زمين را به وسيلهى خورشيد نورانى كرده و خود بىواسطه به چنين كارى دست نزده است، در عالم معنا نيز نمىتوان گفت: چرا خداوند به واسطهى اولياى الهى، مغفرت خويش را شامل حال بندگان مىكند؟
شهيد مطهرى مىفرمايد:
فعل خدا، داراى نظام است. اگر كسى بخواهد به نظام آفرينش، اعتنا نداشته باشد، گمراه است. به همين جهت است كه خداى متعال، گناهكاران را ارشاد فرموده است كه در خانهى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) بروند و علاوه بر اين كه خود طلب مغفرت كنند، از آن بزرگوار بخواهند كه براى ايشان، طلب مغفرت كند. قرآن كريم مىفرمايد: «و لو أنهّم اذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول لوجدو الله توّاباً رحيماً»[46]; و اگر ايشان هنگامى كه (با ارتكاب گناه) به خود ستم كردند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پيامبر هم براى ايشان طلب مغفرت مىكرد، خدا را توبهپذير مهربان مىيافتند.[47]

موضوع قفل شده است