جمع بندی مکتب حدیثی بغداد

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مکتب حدیثی بغداد

با سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام عزاداری اباعبدالله الحسین
در مورد مکتب حدیثی بغداد متاسفانه بررسی دقیق و کاملی انجام نشده از این حیث که روات اون و همچنین روایاتی که در این مکتب نقل شده شامل چه موضوعاتی بوده و اینکه تحت تاثیر چه اندیشه ای بوده لطفا پاسخ دهید .
سوال مهم دیگه اینکه چرا با وجود رواتی در این مکتب که برخی از انها از اصحاب اجماع بوده اند روایاتی مثل مطلاق بودن امام مجتبی (ع) ذکر شده و انها هم در سلسله سند این روایاتی که درصدد خدشه دار کردن نام این حضرت بوده اند قرار گرفتنه اند . با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

history.man;591014 نوشت:
با سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام عزاداری اباعبدالله الحسین
در مورد مکتب حدیثی بغداد متاسفانه بررسی دقیق و کاملی انجام نشده از این حیث که روات اون و همچنین روایاتی که در این مکتب نقل شده شامل چه موضوعاتی بوده و اینکه تحت تاثیر چه اندیشه ای بوده لطفا پاسخ دهید .

با صلوات بر محمد و آل محمد
سلام علیکم
در مورد مکتب بغداد مطالبی را خدمت شما ارسال می نمایم:
مکتب حديثي بغداد
پيدايش و گسترش اين مکتب
شروع به کار اين حوزه حديثي را نيز مي توان هم چون برخي از حوزه هاي حديثي ياد شده، به اواسط قرن دوّم هجري مربوط دانست. از زماني که منصور، خليفه عبّاسي، پايتخت خود را با تأسيس بغداد، از کوفه بدان جا منتقل نمود(50) و گروه هايي از شيعيان، به علل مختلف راهي بغداد شدند و در آن سکنا گزيدند، حديث شيعي نيز به اين ناحيه راه يافت. بخش عمده اي از اين شيعيان که وارد بغداد شدند، ابتدا در کوفه مي زيستند، از اين رو، مکتب حديثي بغداد نيز همچون قم و ري از آبشخور مکتب کوفه سيراب شده است. اين که شيعيان به چه دليل بدان سوي روانه شده و در نتيجه، موجب پديد آمدن اين حوزه جديد حديثي گشته اند، به اعتقاد برخي محقّقان(51) ناشي از چند عامل بوده است:
نخست آن که، با تأسيس بغداد و آبادشدن آن به عنوان پايتخت عبّاسيان، و شروع حرکت ترجمه متون بيگانه به زبان عربي، عدّه اي از دانشمندان اسلامي در بغداد گرد هم آمدند و طبعا شيعيان نيز از اين فرصت براي طرح معارف شيعي بهره جستند. (52)
ديگر آن که، در اين زمان انتصاب برخي از شيعيان به سمت هايي از جمله وزارت و دبيري بي تأثير نبود و طبيعتا در رشد دامنه حديث شيعي در بغداد نقش خوبي داشت. نجاشي در شرح حال فضل بن سليمان، معروف به کاتب بغدادي، گفته است: «او در زمان منصور و مهدي عباسي، حساب خراج و ماليات ها را مي نوشت و از راويان امام ششم و هفتم عليهماالسلام بود». (53) علي بن يقطين نيز تا پست وزارت، ارتقاء يافت و توانست با سلاح تقيّه، جز در چهار سال آخر عمر خود، اين مقام را حفظ نمايد؛ و در آن سال بود که بر اثر سعايت بدخواهان، همچون مولاي خود، امام موسي بن جعفر عليه السلام به زندان افتاد. (54)
يکي ديگر از دلايل مهم رشد حوزه حديثي شيعه در بغداد و مهاجرت شيعيان به اين منطقه، جلب و احضار تني چند از امامان بزرگوار شيعه به اين شهر، از سوي حکّام عبّاسي بود. اين امر که در اواخر قرن دوّم و نيمه اوّل قرن سوّم هجري اتفاق افتاد، موجب شد که با مهاجرت و اسکان عدّه اي از شيعيان به بغداد، برخي از محلاّت اين شهر رنگ شيعي به خود گرفته و به مرکز تجمّع و تحرّک شيعيان در برابر مخالفان تبديل شود؛ به عنوان نمونه، مي توان به «محلّه کرخ» بغداد اشاره نمود؛ اين نقطه بارانداز شهر بغداد و در قسمتي خارج از شهر واقع بوده است. (55)

رشد فزاينده محدّثان بغداد
رشد فزاينده حضور محدّثان شيعي در بغداد را مي توان با تأملي در فهرست راويان ائمه عليهم السلام مورد تأييد قرار داد. از عصر امام ششم عليه السلام به بعد، مقارن با تأسيس بغداد، در پي اسامي تعدادي از راويان، به لقب «بغدادي»بر مي خوريم. در عصر امام کاظم عليه السلام که آن حضرت براي چند سال در اين شهر محبوس گشت، تعداد زيادي از راويان برجسته شيعه در بغداد گرد آمدند که به عنوان نمونه مي توان به محمد بن ابي عمير، عبدالرحمن بن الحجاج، يونس بن عبدالرحمن، سعيد بن جناح، سندي بن الربيع، عيسي بن جوهري، نضر بن سويد، يعقوب بن يزيد، و هشام بن الحکم اشاره نمود؛(56) که از اين ميان، يونس بن عبدالرحمن و محمد بن ابي عمير در شمار اصحاب اجماعند. (57) اين دو تن از جمله راويان از امام هفتم و هشتم عليهماالسلام هستند و داراي تأليفات بسيار بوده اند. به عنوان نمونه، ابن ابي عمير علاوه بر تأليفات شخصي، نزديک به صد اصل از اصول روايي شيعه را نيز حديث کرده است. (58) از آن جا که امام جواد عليه السلام نيز مدتي در بغداد به سر برده(59) و قبر مطهّر آن جناب در کاظمين، در نزديکي بغداد است، بهترين گواه بر اين امر است، حوزه حديث شيعي در بغداد در عصر آن حضرت، که اوايل قرن سوّم بود، از رشد و بالندگي خوبي برخوردار گرديد. از جمله نشانه هاي حضور گسترده فقها و محدّثان شيعه در اين عصر در بغداد، روايت مسعودي است مبني بر اين که پس از شهادت امام رضا عليه السلام که امام جواد عليه السلام تنها هفت سال داشت و همين امر موجب بروز ترديدهاو تشکيکاتي در ميان شيعيان نسبت به قبول امامت آن جناب شده بود، تعدادي از بزرگان شيعه که در ميانشان ريّان ابن صلت قمي، صفوان بن يحيي کوفي، محمد بن حکيم خثعمي، و عبدالرحمن بن حجاج بغدادي با جماعتي ديگر در خانه عبدالرحمن بن حجاج، که در برکه زلول واقع بود، گرد آمدند و تصميم بر آن گرفتند که به مدنيه رفته و از نزديک با آن حضرت ملاقات نمايند؛ و سرانجام قريب به هشتاد تن از چهره هاي برجسته شيعه راهي مدينه شده و ضمن ملاقات با امام جواد عليه السلام به صدق امامت وي يقين حاصل نمودند. (60) از اين روايت، اوّلاً کثرت حضور محدّثان شيعه در بغداد در اين زمان، قابل استفاده است؛ و ثانيا حضور افراد مبرّزي هم چون عبدالرحمن بن حجاج، که نماينده و وکيل امام ششم و امام هفتم عليهماالسلام در عراق بوده است. (61)
حضور او در بغداد و مرکزيّت خانه وي براي تجمّع شيعيان، و هم چنين رجوع صفوان بن يحيي کوفي (که از استوانه هاي شيعه محسوب مي شد و وکيل امام هشتم و نهم عليهماالسلام ، در اين منطقه بود)(62) به بغداد براي کسب آگاهي درباره امام نهم عليه السلام از نشانه هاي اهميت حوزه حديثي بغداد در نيمه اوّل قرن سوّم است.

در قرن سوّم و چهارم هجري، به خلاف حاکميّت سياسي و اجتماعي اهل سنّت در بغداد، محلّه کرخ به عنوان مهم ترين مرکز سکونت شيعيان، به فعاليت خود ادامه مي داد؛ و برخي از بزرگان شيعه رياست حوزه حديث و فقه شيعي را در اين محلّه به عهده داشتند. به عنوان نمونه، نجاشي در شرح حال محمد بن احمد بن اسحاق بن رباط کوفي مي نويسد: «او در بغداد ساکن شد و منزلتش در آن جا بالا گرفت و شخصي موثَّق و فقيه بود و عقيده اي سالم داشت ... و رياست و پيشوايي شيعيان در کرخ به او رسيد.»(63) انتقال امام هادي عليه السلام و سپس امام عسکري عليه السلام به سامراء، از ديگر عوامل استمرار پويايي مکتب حديثي شيعه در بغداد در نيمه اوّل قرن سوّم هجري بود؛(64) چرا که با حضور امام معصوم در عراق (هر چند در شهري به غير از بغداد) زمينه تماس شيعيان با امام خويش بيشتر فراهم گشت. اين دو امام هُمام به صورتِ تحت نظر، در پادگان نظامي نگهداي مي شدند، ولي ارتباط مخفي آنان با شيعيان، به خصوص از طريق شبکه ارتباطي وکالت و از طريق وکلاي مبرزشان در سامّراء و بغداد، ادامه ارتباط شيعيان با آن ها را ميسّر مي ساخت. (65)
مرکز شبکه ارتباطي ياد شده، با شروع غيبت صغري در سال 260 هجري، عملاً به بغداد منتقل شد. (66) هر چند خود امام عصر عليه السلام در سامراء مي زيست و براي مدّتي نيز به مدينه هجرت فرمود، ولي سفراي چهارگانه ايشان در بغداد مي زيستند و مرکز رهبري وکلاي ديگر نقاط شيعي نيز بغداد بود. اين که چرا بغداد به جاي سامراء به عرصه حضور رهبري سازمان وکالت تبديل گشت بحثي ديگر را مي طلبد،(67) ولي ترديدي نيست که اين امر به رشد و پويايي حديث شيعي در طول قريب به 70 سال دوره غيبت صغري، کمک شاياني کرده است.
در طول اين مدّت، و به خصوص در عصر فعاليت سفير دوّم و سوّم، سؤال هاي بسياري از سوي شيعيان، از طريق سفرا به محضر شريف امام عصر عليه السلام عرضه شد و پاسخ آن ها به صورت توقيعات و مکتوبات به شيعيان واصل مي شد و بغداد به صحنه خلق مجموعه هايي از احاديث المهدي عليه السلام تبديل گشت. (68)

مکتب بغداد در قرن چهارم
در اوايل قرن چهارم، عامل مهمّ ديگري موجب رشد و ترقّي حوزه حديث شيعي در بغداد گرديد و آن، پيروزي سلسله آل بويه و تسلّط معزّ الدوله ديلمي بر بغداد بود. (69) با پيروزي اين تحوّل، دانش و حکومت دست به دست هم داده و در خدمت به مذهب اهل بيت عليهم السلام شمشير و قلم به همياري يکديگر درآمدند و دانشمندان برجسته به همراه سلاطين آل بويه به رواج و تقويت تشيّع روي آوردند؛ و در اين زمان، تدريس فقه جعفري و علم کلام و علوم آل محمد صلي الله عليه و آله و ديگر فرقه هاي اسلامي در بغداد تمرکز يافت؛ و رجالي انگشت شمار از علماي شيعه در اين نقطه ظهور کردند همچون: ابن قولويه،، شيخ مفيد، شريف رضي، شريف مرتضي و شيخ طوسي. اينان به جز کساني هستند که در اواخر عصر ائمه عليهم السلام و نوّاب اربعه مي زيستند؛ هم چنين دانشوراني مانند کليني و صدوق، که بخش عمده اي از دوران تحصيل و تدريس خود را در بغداد گذراندند. (70)
آنچه گذشت، تا حدودي تصوير حوزه حديثي بغداد در قرن چهارم را به دست مي دهد؛ و شواهد فراواني مؤيّد آن است. پديد آورندگان کتب اربعه شيعه، هر يک به نحوي با حوزه بغداد مرتبط بوده اند. کليني، کافي را در بغداد بر شاگردانش، از جمله ابوغالب زراري، عرضه نمود. (71) و در همين شهر نيز رحلت نمود و در «باب الکوفه» بغداد مدفون گشت. (72) صدوق نيز در سال 355 هجري، به بغداد آمد و از مشايخ اين ديار اخذ حديث نمود و مشايخ آن ديار نيز متقابلاً از او کسب حديث کردند. (73)

مکتب بغداد در عصر شيخ طوسي
شيخ طوسي نيز در سال 408 هجري به بغداد پاگذاشت و تا سال 448 هجري که مجبور به مهاجرت به شهر نجف گرديد در مقام شاگرد، شيخ حديث و رئيس حوزه، در آن جا به فعاليت مشغول بود. در اين مدّت، درگيري هاي سختي بين شيعيان و سُنّيان بغداد رخ داد و سرانجام در آخرين نوبت (به سال 448) هجري که کتاب خانه و حوزه درسي شيخ طوسي مورد هجوم و آتش سوزي قرار گرفت و شيخ طوسي مجبور به مهاجرت گرديد،(74) حوزه حديثي بغداد نيز عملاً آن پويايي و تحرّک سابق را از دست داد، هر چند از اين پس خالي از محدّثان و ذکر حديث شيعي نگشت.

عقل گرايي در مکتب بغداد
درباره گرايش هاي موجود در حوزه حديثي بغداد، مي توان چنين استظهار نمود که با توجه به وجود درگيري هاي فکري بين شيعيان و مخالفانشان در بغداد و تأثيرپذيري حوزه حديثي بغداد از کوفه، نوعي عقل گرايي در قرن دوّم و سوّم در اين حوزه حديثي پيدا شده بود. علاوه بر اين، وجود متکلّماني از خاندان نوبختي هم چون ابوسهل نوبختي و غير او در بغداد،(75) از ديگر نشانه هاي گرايش هاي عقلي و کلامي در حوزه حديثي شيعه در بغداد است. وجود چنين زمينه هايي بود که سرانجام موجب شد در قرن چهارم، گرايش هاي بارز عقل گرايي و اجتهاد در احاديث فقهي در حوزه بغداد به روشني ظاهر شود و حرکتي که «ابن ابي عقيل عمّاني» در ثلث اوّل اين قرن آغاز کرد با حرکت «ابن جنيد» پي گيري شود و سپس با تلاش هاي شيخ مفيد و سيدمرتضي در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم، به اوج خود برسد؛ به نحوي که در انتهاي قرن چهارم هجري حوزه حديثي بغداد کاملاً داراي مشرب عقل گرايي شد و در مقابل حوزه حديث گراي قم قرار گرفت.


پی نوشت

  1. 50. ر. ک. به: محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، قاهره، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، 1960، ج 3، 176.
  2. 51. مجيد معارف، همان، ص 37، در مبحث حاضر از کتاب ياد شده بهره وافر برديم.
  3. 52. اسد حيدر، الامام صادق عليه السلام و المذاهب الاربعة، ج 2، ص 234، تحت عنوان نشاط العلماء و تأييد الدولة العباسي.
  4. 53. نجاشي، همان، ص 216.
  5. 54. همان، ص 194.
  6. 55. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، قاهره، 1931 م، ج1، ص 79 / محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه دکتر سيدمحمدباقر حجّتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368 ش، ص 53.
  7. 56. مجيد معارف، همان، ص 370.
  8. 57. کشي، همان، ص 556 رقم 1050.
  9. 58. نجاشي، همان، ص 228.
  10. 59. مفيد، الارشاد: ص 323.
  11. 60. علي بن حسين مسعودي، اثبات الوصيه، نجف، 1955 م، ص 213 215.
  12. 61. طوسي، کتاب الغيبة: ص 210.
  13. 62. همان، ص 211.
  14. 63. نجاشي، همان، 280.
  15. 64. مفيد، الارشاد، 332.
  16. 65. از جمله وکلاي دو امام هادي و عسکري عليهماالسلام در بغداد مي توان به اين افراد اشاره کرد: عثمان بن سعيد العمري محمد بن عثمان بن سعيد العمري علي بن جعفر الهماني فارس بن حاتم بن ماهويه القزويني ابوالاديان (طوسي، کتاب الغيبة، ص 214 و 218 / کشي، همان، ج 6، ص 527 / صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص 475.)
  17. 66. در اولين روزهاي غيبت صغري امام عصر عليه السلام در ملاقاتي که با گروهي از شيعيان قمّي داشتند به آنان اعلام فرمودند که از آن پس براي انجام ارتباطات به بغداد مراجعه کنند. شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمة، ص 476 گزارش کاملي از اين ملاقات ارائه کرده است.
  18. 67. بحث مستوفايي در اين باره و ديگر مباحث سازمان وکالت در کتاب سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه عليهم السلام از نگارنده، انجام گرفته است. اين کتاب توسط انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله منتشر شده است.
  19. 68. مجموعه اي از اين توقيعات توسط شيخ صدوق در کتاب کمال الدين و تمام النعمة، باب ذکر التوقيعات، ص 482 به بعد و همچنين چند توقيع در کتاب الغيبة از شيخ طوسي ص 229 به بعد، نقل شده است. از جمله منابعي که بسياري از توقيعات را يکجا جمع کرده کتاب الزام الناصب از سيد علي يزدي و کتاب معادن الحکمة في مکاتيب الائمه از محمد بن المحسن بن المرتضي الکاشاني (متوفي بين 1112 تا 1123 ق)، فرزند مرحوم فيض کاشاني است.
  20. 69. جعفريان، همان، ص 241. معزّالدوله به سال 334 هجري وارد بغداد گرديد و خلافت عباسي، همچون بازيچه در دست آل بويه قرار گرفت.
  21. 70. مظفر، تاريخ شيعه، ص 154.
  22. 71. ابوغالب زراري، اسالة ابي غالب الزراري الي ابنه في ذکر آل اعين، تصحيح سيدمحمدرضا جلالي، قم، سازمان تبليغات اسلامي، 1411 ق، ص 177.
  23. 72. نجاشي، همان، ص 283 / طوسي، رجال الطوسي، ص 495.
  24. 73. نجاشي، همان، ص 276.
  25. 74. محمد بن علي بن الجوزي، المنتظم في تاريخ الملوک و الامم، ج 8، ص 173 و 179.
  26. 75. عباس اقبال، خاندان نوبختي، تهران، کتابخانه طهوري، 1375 ش، ص 95.
  27. نويسنده: محمد رضا جباري/ منبع: فصلنامه شيعه شناسي، شماره 3 و4

پست جمع بندی موضوع

پرسش:
با سلام
در مورد مکتب حدیثی بغداد متاسفانه بررسی دقیق و کاملی انجام نشده از این حیث که روات اون و همچنین روایاتی که در این مکتب نقل شده شامل چه موضوعاتی بوده و اینکه تحت تاثیر چه اندیشه ای بوده لطفا پاسخ دهید .
سوال مهم دیگه اینکه چرا با وجود رواتی در این مکتب که برخی از انها از اصحاب اجماع بوده اند روایاتی مثل مطلاق بودن امام مجتبی (ع) ذکر شده و انها هم در سلسله سند این روایاتی که درصدد خدشه دار کردن نام این حضرت بوده اند قرار گرفتنه اند . با تشکر

پاسخ:
سلام علیکم
در مورد مکتب بغداد مطالبی را خدمت شما ارسال می نمایم:
مکتب حديثي بغداد
پيدايش و گسترش اين مکتب
شروع به کار اين حوزه حديثي را نيز مي توان، به اواسط قرن دوّم هجري مربوط دانست. از زماني که منصور، خليفه عبّاسي، پايتخت خود را با تأسيس بغداد، از کوفه بدان جا منتقل نمود(1) و گروه هايي از شيعيان، به علل مختلف راهي بغداد شدند و در آن سکنا گزيدند، حديث شيعي نيز به اين ناحيه راه يافت. بخش عمده اي از اين شيعيان که وارد بغداد شدند، ابتدا در کوفه مي زيستند، از اين رو، مکتب حديثي بغداد نيز هم چون قم و ري از آبشخور مکتب کوفه سيراب شده است. اين که شيعيان به چه دليل بدان سوي روانه شده و در نتيجه، موجب پديد آمدن اين حوزه جديد حديثي گشته اند، به اعتقاد برخي محقّقان(2) ناشي از چند عامل بوده است:
نخست آن که، با تأسيس بغداد و آباد شدن آن به عنوان پايتخت عبّاسيان، و شروع حرکت ترجمه متون بيگانه به زبان عربي، عدّه اي از دانشمندان اسلامي در بغداد گرد هم آمدند و طبعا شيعيان نيز از اين فرصت براي طرح معارف شيعي بهره جستند. (3)
ديگر آن که، در اين زمان انتصاب برخي از شيعيان به سمت هايي از جمله وزارت و دبيري بي تأثير نبود و طبيعتا در رشد دامنه حديث شيعي در بغداد نقش خوبي داشت. نجاشي در شرح حال فضل بن سليمان، معروف به کاتب بغدادي، گفته است: «او در زمان منصور و مهدي عباسي، حساب خراج و ماليات ها را مي نوشت و از راويان امام ششم و هفتم عليهماالسلام بود». (4) علي بن يقطين نيز تا پست وزارت، ارتقاء يافت و توانست با سلاح تقيّه، جز در چهار سال آخر عمر خود، اين مقام را حفظ نمايد؛ و در آن سال بود که بر اثر سعايت بدخواهان، هم چون مولاي خود، امام موسي بن جعفر عليه السلام به زندان افتاد. (5)
يکي ديگر از دلايل مهم رشد حوزه حديثي شيعه در بغداد و مهاجرت شيعيان به اين منطقه، جلب و احضار تني چند از امامان بزرگوار شيعه به اين شهر، از سوي حکّام عبّاسي بود. اين امر که در اواخر قرن دوّم و نيمه اوّل قرن سوّم هجري اتفاق افتاد، موجب شد که با مهاجرت و اسکان عدّه اي از شيعيان به بغداد، برخي از محلاّت اين شهر رنگ شيعي به خود گرفته و به مرکز تجمّع و تحرّک شيعيان در برابر مخالفان تبديل شود؛ به عنوان نمونه، مي توان به «محلّه کرخ» بغداد اشاره نمود؛ اين نقطه بارانداز شهر بغداد و در قسمتي خارج از شهر واقع بوده است. (6)

رشد فزاينده محدّثان بغداد
رشد فزاينده حضور محدّثان شيعي در بغداد را مي توان با تأملي در فهرست راويان ائمه عليهم السلام مورد تأييد قرار داد. از عصر امام ششم عليه السلام به بعد، مقارن با تأسيس بغداد، در پي اسامي تعدادي از راويان، به لقب «بغدادي»بر مي خوريم. در عصر امام کاظم عليه السلام که آن حضرت براي چند سال در اين شهر محبوس گشت، تعداد زيادي از راويان برجسته شيعه در بغداد گرد آمدند که به عنوان نمونه مي توان به محمد بن ابي عمير، عبدالرحمن بن الحجاج، يونس بن عبدالرحمن، سعيد بن جناح، سندي بن الربيع، عيسي بن جوهري، نضر بن سويد، يعقوب بن يزيد، و هشام بن الحکم اشاره نمود؛(7) که از اين ميان، يونس بن عبدالرحمن و محمد بن ابي عمير در شمار اصحاب اجماعند. (8) اين دو تن از جمله راويان از امام هفتم و هشتم عليهماالسلام هستند و داراي تأليفات بسيار بوده اند. به عنوان نمونه، ابن ابي عمير علاوه بر تأليفات شخصي، نزديک به صد اصل از اصول روايي شيعه را نيز حديث کرده است. (9) از آن جا که امام جواد عليه السلام نيز مدتي در بغداد به سر برده(10) و قبر مطهّر آن جناب در کاظمين، در نزديکي بغداد است، بهترين گواه بر اين امر است، حوزه حديث شيعي در بغداد در عصر آن حضرت، که اوايل قرن سوّم بود، از رشد و بالندگي خوبي برخوردار گرديد. از جمله نشانه هاي حضور گسترده فقها و محدّثان شيعه در اين عصر در بغداد، روايت مسعودي است مبني بر اين که پس از شهادت امام رضا عليه السلام که امام جواد عليه السلام تنها هفت سال داشت و همين امر موجب بروز ترديدها و تشکيکاتي در ميان شيعيان نسبت به قبول امامت آن جناب شده بود، تعدادي از بزرگان شيعه که در ميانشان ريّان ابن صلت قمي، صفوان بن يحيي کوفي، محمد بن حکيم خثعمي، و عبدالرحمن بن حجاج بغدادي با جماعتي ديگر در خانه عبدالرحمن بن حجاج، که در برکه زلول واقع بود، گرد آمدند و تصميم بر آن گرفتند که به مدنيه رفته و از نزديک با آن حضرت ملاقات نمايند؛ و سرانجام قريب به هشتاد تن از چهره هاي برجسته شيعه راهي مدينه شده و ضمن ملاقات با امام جواد عليه السلام به صدق امامت وي يقين حاصل نمودند. (11) از اين روايت، اوّلاً کثرت حضور محدّثان شيعه در بغداد در اين زمان، قابل استفاده است؛ و ثانيا حضور افراد مبرّزي هم چون عبدالرحمن بن حجاج، که نماينده و وکيل امام ششم و امام هفتم عليهماالسلام در عراق بوده است. (12)
حضور او در بغداد و مرکزيّت خانه وي براي تجمّع شيعيان، و هم چنين رجوع صفوان بن يحيي کوفي (که از استوانه هاي شيعه محسوب مي شد و وکيل امام هشتم و نهم عليهماالسلام ، در اين منطقه بود)(13) به بغداد براي کسب آگاهي درباره امام نهم عليه السلام از نشانه هاي اهميت حوزه حديثي بغداد در نيمه اوّل قرن سوّم است.
در قرن سوّم و چهارم هجري، به خلاف حاکميّت سياسي و اجتماعي اهل سنّت در بغداد، محلّه کرخ به عنوان مهم ترين مرکز سکونت شيعيان، به فعاليت خود ادامه مي داد؛ و برخي از بزرگان شيعه رياست حوزه حديث و فقه شيعي را در اين محلّه به عهده داشتند. به عنوان نمونه، نجاشي در شرح حال محمد بن احمد بن اسحاق بن رباط کوفي مي نويسد: «او در بغداد ساکن شد و منزلتش در آن جا بالا گرفت و شخصي موثَّق و فقيه بود و عقيده اي سالم داشت ... و رياست و پيشوايي شيعيان در کرخ به او رسيد.»(14) انتقال امام هادي عليه السلام و سپس امام عسکري عليه السلام به سامراء، از ديگر عوامل استمرار پويايي مکتب حديثي شيعه در بغداد در نيمه اوّل قرن سوّم هجري بود؛(15) چرا که با حضور امام معصوم در عراق (هر چند در شهري به غير از بغداد) زمينه تماس شيعيان با امام خويش بيشتر فراهم گشت. اين دو امام هُمام به صورتِ تحت نظر، در پادگان نظامي نگهداي مي شدند، ولي ارتباط مخفي آنان با شيعيان، به خصوص از طريق شبکه ارتباطي وکالت و از طريق وکلاي مبرزشان در سامّراء و بغداد، ادامه ارتباط شيعيان با آن ها را ميسّر مي ساخت. (16)
مرکز شبکه ارتباطي ياد شده، با شروع غيبت صغري در سال 260 هجري، عملاً به بغداد منتقل شد. (17) هر چند خود امام عصر عليه السلام در سامراء مي زيست و براي مدّتي نيز به مدينه هجرت فرمود، ولي سفراي چهارگانه ايشان در بغداد مي زيستند و مرکز رهبري وکلاي ديگر نقاط شيعي نيز بغداد بود. اين که چرا بغداد به جاي سامراء به عرصه حضور رهبري سازمان وکالت تبديل گشت بحثي ديگر را مي طلبد،(18) ولي ترديدي نيست که اين امر به رشد و پويايي حديث شيعي در طول قريب به 70 سال دوره غيبت صغري، کمک شاياني کرده است.
در طول اين مدّت، و به خصوص در عصر فعاليت سفير دوّم و سوّم، سؤال هاي بسياري از سوي شيعيان، از طريق سفرا به محضر شريف امام عصر عليه السلام عرضه شد و پاسخ آن ها به صورت توقيعات و مکتوبات به شيعيان واصل مي شد و بغداد به صحنه خلق مجموعه هايي از احاديث المهدي عليه السلام تبديل گشت. (19)

مکتب بغداد در قرن چهارم
در اوايل قرن چهارم، عامل مهمّ ديگري موجب رشد و ترقّي حوزه حديث شيعي در بغداد گرديد و آن، پيروزي سلسله آل بويه و تسلّط معزّ الدوله ديلمي بر بغداد بود. (20) با پيروزي اين تحوّل، دانش و حکومت دست به دست هم داده و در خدمت به مذهب اهل بيت عليهم السلام شمشير و قلم به همياري يکديگر درآمدند و دانشمندان برجسته به همراه سلاطين آل بويه به رواج و تقويت تشيّع روي آوردند؛ و در اين زمان، تدريس فقه جعفري و علم کلام و علوم آل محمد صلي الله عليه و آله و ديگر فرقه هاي اسلامي در بغداد تمرکز يافت؛ و رجالي انگشت شمار از علماي شيعه در اين نقطه ظهور کردند هم چون: ابن قولويه،، شيخ مفيد، شريف رضي، شريف مرتضي و شيخ طوسي. اينان به جز کساني هستند که در اواخر عصر ائمه عليهم السلام و نوّاب اربعه مي زيستند؛ هم چنين دانشوراني مانند کليني و صدوق، که بخش عمده اي از دوران تحصيل و تدريس خود را در بغداد گذراندند. (21)
آنچه گذشت، تا حدودي تصوير حوزه حديثي بغداد در قرن چهارم را به دست مي دهد؛ و شواهد فراواني مؤيّد آن است. پديد آورندگان کتب اربعه شيعه، هر يک به نحوي با حوزه بغداد مرتبط بوده اند. کليني، کافي را در بغداد بر شاگردانش، از جمله ابوغالب زراري، عرضه نمود. (22) و در همين شهر نيز رحلت نمود و در «باب الکوفه» بغداد مدفون گشت. (23) صدوق نيز در سال 355 هجري، به بغداد آمد و از مشايخ اين ديار اخذ حديث نمود و مشايخ آن ديار نيز متقابلاً از او کسب حديث کردند. (24)

مکتب بغداد در عصر شيخ طوسي
شيخ طوسي نيز در سال 408 هجري به بغداد پاگذاشت و تا سال 448 هجري که مجبور به مهاجرت به شهر نجف گرديد در مقام شاگرد، شيخ حديث و رئيس حوزه، در آن جا به فعاليت مشغول بود. در اين مدّت، درگيري هاي سختي بين شيعيان و سُنّيان بغداد رخ داد و سرانجام در آخرين نوبت (به سال 448) هجري که کتاب خانه و حوزه درسي شيخ طوسي مورد هجوم و آتش سوزي قرار گرفت و شيخ طوسي مجبور به مهاجرت گرديد،(25) حوزه حديثي بغداد نيز عملاً آن پويايي و تحرّک سابق را از دست داد، هر چند از اين پس خالي از محدّثان و ذکر حديث شيعي نگشت.

عقل گرايي در مکتب بغداد
درباره گرايش هاي موجود در حوزه حديثي بغداد، مي توان چنين استظهار نمود که با توجه به وجود درگيري هاي فکري بين شيعيان و مخالفانشان در بغداد و تأثيرپذيري حوزه حديثي بغداد از کوفه، نوعي عقل گرايي در قرن دوّم و سوّم در اين حوزه حديثي پيدا شده بود. علاوه بر اين، وجود متکلّماني از خاندان نوبختي هم چون ابوسهل نوبختي و غير او در بغداد،(26) از ديگر نشانه هاي گرايش هاي عقلي و کلامي در حوزه حديثي شيعه در بغداد است. وجود چنين زمينه هايي بود که سرانجام موجب شد در قرن چهارم، گرايش هاي بارز عقل گرايي و اجتهاد در احاديث فقهي در حوزه بغداد به روشني ظاهر شود و حرکتي که «ابن ابي عقيل عمّاني» در ثلث اوّل اين قرن آغاز کرد با حرکت «ابن جنيد» پي گيري شود و سپس با تلاش هاي شيخ مفيد و سيدمرتضي در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم، به اوج خود برسد؛ به نحوي که در انتهاي قرن چهارم هجري حوزه حديثي بغداد کاملاً داراي مشرب عقل گرايي شد و در مقابل حوزه حديث گراي قم قرار گرفت.(27)
اما در مورد بخش دوم سوال شما باید عرض شود که:
در بحث مطلاق بودن امام حسن (ع) دو روایت در کافی، یک روایت در دعائم الاسلام و یک روایت در محاسن برقی وجود دارد.
کتاب محاسن از کتب درجه اول شیعه نیست و خود برقی نیز از محدثین طراز اول نبوده. نجاشی در وصف او می گوید: "وی انسان مورد اطمینان است، اما از ضعفا نقل می کند و به احادیث مرسل اعتماد دارد". روایت دعائم الاسلام غیر از ضعف کتاب، مرسل است.
یکی از روایات کافی، چون در طریق آن یحیی بن ابی العلاء، قرار دارد، که وی شخص مجهولی است، از طرف علما، از جمله محمد باقر مجلسی در مرآة العقول روایت مجهول نامیده شده است. روایت دیگر از جمله روایات واقفیه است که توسط دیگر اصحاب؛ مانند شیخ طوسی و شیخ صدوق رد شده است. بنابراین، انتساب این نسبت به امام حسن (ع) به وسیله این روایات صحیح نیست. غیر از آن که، این نسبت با مقام امامت و عصمت ایشان سازگار نیست.

پی نوشت:

  1. ر. ک. به: محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، قاهره، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، 1960، ج 3، 176.
  2. مجيد معارف، همان، ص 37، در مبحث حاضر از کتاب ياد شده بهره وافر برديم.
  3. اسد حيدر، الامام صادق عليه السلام و المذاهب الاربعة، ج 2، ص 234، تحت عنوان نشاط العلماء و تأييد الدولة العباسي.
  4. نجاشي، همان، ص 216.
  5. همان، ص 194.
  6. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، قاهره، 1931 م، ج1، ص 79 / محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه دکتر سيدمحمدباقر حجّتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368 ش، ص 53.
  7. مجيد معارف، همان، ص 370.
  8. کشي، همان، ص 556 رقم 1050.
  9. نجاشي، همان، ص 228.
  10. مفيد، الارشاد: ص 323.
  11. علي بن حسين مسعودي، اثبات الوصيه، نجف، 1955 م، ص 213 215.
  12. طوسي، کتاب الغيبة: ص 210.
  13. همان، ص 211.
  14. نجاشي، همان، 280.
  15. مفيد، الارشاد، 332.
  16. از جمله وکلاي دو امام هادي و عسکري عليهماالسلام در بغداد مي توان به اين افراد اشاره کرد: عثمان بن سعيد العمري محمد بن عثمان بن سعيد العمري علي بن جعفر الهماني فارس بن حاتم بن ماهويه القزويني ابوالاديان (طوسي، کتاب الغيبة، ص 214 و 218 / کشي، همان، ج 6، ص 527 / صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص 475.)
  17. در اولين روزهاي غيبت صغري امام عصر عليه السلام در ملاقاتي که با گروهي از شيعيان قمّي داشتند به آنان اعلام فرمودند که از آن پس براي انجام ارتباطات به بغداد مراجعه کنند. شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمة، ص 476 گزارش کاملي از اين ملاقات ارائه کرده است.
  18. بحث مستوفايي در اين باره و ديگر مباحث سازمان وکالت در کتاب سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه عليهم السلام از نگارنده، انجام گرفته است. اين کتاب توسط انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله منتشر شده است.
  19. مجموعه اي از اين توقيعات توسط شيخ صدوق در کتاب کمال الدين و تمام النعمة، باب ذکر التوقيعات، ص 482 به بعد و همچنين چند توقيع در کتاب الغيبة از شيخ طوسي ص 229 به بعد، نقل شده است. از جمله منابعي که بسياري از توقيعات را يکجا جمع کرده کتاب الزام الناصب از سيد علي يزدي و کتاب معادن الحکمة في مکاتيب الائمه از محمد بن المحسن بن المرتضي الکاشاني (متوفي بين 1112 تا 1123 ق)، فرزند مرحوم فيض کاشاني است.
  20. جعفريان، همان، ص 241. معزّالدوله به سال 334 هجري وارد بغداد گرديد و خلافت عباسي، همچون بازيچه در دست آل بويه قرار گرفت.
  21. مظفر، تاريخ شيعه، ص 154.
  22. ابوغالب زراري، اسالة ابي غالب الزراري الي ابنه في ذکر آل اعين، تصحيح سيدمحمدرضا جلالي، قم، سازمان تبليغات اسلامي، 1411 ق، ص 177.
  23. نجاشي، همان، ص 283 / طوسي، رجال الطوسي، ص 495.
  24. نجاشي، همان، ص 276.
  25. محمد بن علي بن الجوزي، المنتظم في تاريخ الملوک و الامم، ج 8، ص 173 و 179.
  26. عباس اقبال، خاندان نوبختي، تهران، کتابخانه طهوري، 1375 ش، ص 95.
  27. نويسنده: محمد رضا جباري/ منبع: فصلنامه شيعه شناسي، شماره 3 و4 .
موضوع قفل شده است