شخصیت های مذهبی ------->> اصفهان

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شخصیت های مذهبی ------->> اصفهان

3 اردیبهشت روز اصفهان

شیخ بهایی

بهاء الدين محمد بن عزالدين حسين بن عبدالصمد بن شمس الدين محمد بن حسن بن محمد بن صالح حارثي همداني عاملي جبعي (جباعي) معروف به شيخ بهائي در سال 953 ه.ق 1546 ميلادي در بعلبك متولد شد. او در جبل عامل در ناحيه شام و سوريه در روستايي به نام "جبع" يا "جباع" مي زيسته و از نژاد "حارث بن عبدالله اعور همداني" متوفي به سال 65 هجري از معاريف اسلام بوده است. ناحيه "جبل عامل" همواره يكي از مراكز شيعه در مغرب آسيا بوده است و پيشوايان و دانشمندان شيعه كه از اين ناحيه برخاسته اند، بسيارند. در هر زمان، حتي امروزه فرق شيعه در جبل عامل به وفور مي زيسته اند و در بنياد نهادن مذهب شيعه در ايران و استوار كردن بنيان آن مخصوصاً از قرن هفتم هجري به بعد ياري بسيار كرده و در اين مدت پيشوايان بزرگ از ميان ايشان برخاسته اند و خاندان بهائي نيز از همان خانواده هاي معروف شيعه در جبل عامل بوده است. بهاءالدين در كودكي به همراه پدرش به ايران آمد و پس از اتمام تحصيلات، شيخ الاسلام اصفهان شد. چون در سال 991 هجري قمري به قصد حج راه افتاد، به بسياري از سرزمينهاي اسلامي از جمله عراق، شام و مصر رفت و پس از 4 سال در حالي كه حالت درويشي يافته بود، به ايران بازگشت. وي در علوم فلسفه، منطق، هيئت و رياضيات تبحر داشت، مجموعه تأليفاتي كه از او بر جاي مانده در حدود 88 كتاب و رساله است. وي در سال 1031 ه.ق در اصفهان درگذشت و بنا بر وصيت خودش جنازه او را به مشهد بردند و در جوار مرقد مطهر حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام جنب موزه آستان قدس دفن كردند. شخصيت ادبي شيخ بهايی: ـ بهائي آثار برجسته اي به نثر و نظم پديد آورده است. وي با زبان ترکي نيز آشنايي داشته است. عرفات العاشقين (تأليف 1022ـ 1024)، اولين تذکره اي است که در زمان حيات بهائي از او نام برده است. بهترين منبع براي گردآوري اشعار بهائي، کشکول است تا جائي که به عقيده برخي محققان، انتساب اشعاري که در کشکول نيامده است به بهائي ثابت نيست. از اشعار و آثار فارسي بهائي دو تأليف معروف تدوين شده است؛ يکي به کوشش سعيد نفيسي با مقدّمه اي ممتّع در شرح احوال بهائي، ديگري توسط غلامحسين جواهري وجدي که مثنوي منحول « رموز اسم اعظم » (ص 94 ـ 99) را هم نقل کرده است. با اين همه هر دو تأليف حاوي تمام اشعار و آثار فارسي شيخ نيست. اشعار فارسي بهائي عمدتاً شامل مثنويّات، غزليّات و رباعيّات است. وي در غزل به شيوه فخرالدين عراقي و حافظ، در رباعي با نظر به ابو سعيد ابوالخير و خواجه عبدالله انصاري و در مثنوي به شيوه مولوي شعر سروده است. ويژگي مشترک اشعار بهائي ميل شديد به زهد و تصوّف و عرفان است. ازمثنوّيات معروف شيخ مي توان از اينها نام برد: «نان و حلوا يا سوانح سفر الحجاز»، اين مثنوي ملمّع چنانکه از نام آن پيداست در سفر حج و بر وزن مثنوي مولوي سروده شده است و بهائي در آن ابياتي از مثنوي را نيز تضمين کرده است. او اين مثنوي را به طور پراکنده در کشکول نقل کرده و گردآورندگان ديوان فارسي وي ظاهراً به علت عدم مراجعه دقيق به کشکول متن ناقصي از اين مثنوي را ارائه کرده اند. «نان و پنير»، اين اثر نيز بر وزن و سبک مثنوي مولوي است؛ «طوطي نامه» نفيسي اين مثنوي را که از نظر محتوا و زبان نزديکترين مثنوي بهائي به مثنوي مولوي است، بهترين اثر ادبي شيخ دانسته و با آنکه آن را در اختيار داشته جز اندکي در ديوان بهائي نياورده و نام آن را نيز خود براساس محتوايش انتخاب کرده است. «شير و شکر»، اولين منظومه فارسي در بحر خَبَب يا مُتدارک است. در زبان عربي اين بحر شعري پيش از بهائي نيز مورد استفاده بوده است. « شير و شکر » سراسر جذبه و اشتياق است و علي رغم اختصار آن (161 بيت در کليات، چاپ نفيسي، ص 179 ـ 188؛ 141 بيت در کشکول، ج 1، ص 247 ـ 254) مشحون از معارف و مواعظ حکمي است، لحن حماسي دارد و منظومه اي بدين سبک و سياق در ادب فارسي سروده نشده است؛ مثنويهايي مانند «نان و خرما»، «شيخ ابوالپشم» و «رموز اسم اعظم» را نيز منسوب بدو دانسته اند که مثنوي اخير به گزارش مير جهاني طباطبائي (ص 100) از آنِ سيد محمود دهدار است. شيوه مثنوي سرايي بهائي مورد استقبال ديگر شعرا، که بيشتر از عالمان اماميّه اند واقع شده است. تنها نثر فارسي بهائي که در ديوان هاي چاپي آمده است، « رساله پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش » است. بهائي در عربي نيز شاعري چيره دست و زبان داني صاحب نظر است و آثار نحوي و بديع او در ادبيات عرب جايگاه ويژه اي دارد. مهمترين و دقيقترين اثر او در نحو، « الفوائد الصمديّه » معروف به صمديّه است که به نام برادرش عبدالصمد نگاشته است و جزو کتب درسي در مرحله متوسط علم نحو در حوزه هاي علميّه است. اشعار عربي بهائي نيز شايان توجه بسيار است. معروفترين و مهمترين قصيده او موسوم به « وسيله الفوزوالامان في مدح صاحب الزّمان عليه السلام » در 63 بيت است که هر گونه شبهه اي را در اثناعشري بودن وي مردود مي سازد. بهائي در ارجوزه سرايي نيز مهارت داشت و دو ارجوزه شيوا يکي در وصف شهر هرات به نام « هراتيه يا الزّهره » (کشکول، ج1،ص 189 ـ 194) و ديگر ارجوزه اي عرفاني موسوم به « رياض الارواح » (کشکول، ج1، ص225 ـ 227) از وي باقي مانده است. دوبيتيهاي عربي شيخ نيز از شهرت و لطافت بسياري برخوردار بوده که بيشتر آنها در اظهار شوق نسبت به زيارت روضة مقدّسه معصومين عليه السلام است. شيخ محمدرضا فرزند شيخ حرّعاملي (متوفي 1110) مجموعه لطيفي از اشعار عربي و فارسي شيخ بهائي را در ديواني فراهم آورده است. اشعار عربي وي اخيراً با تدوين ديگري نيز به چاپ رسيده است. بخش مهمي از اشعار عربي بهائي، لُغَز و معمّاست. از بررسي شيوه نگارش بهائي در اکثر آثارش، اين نکته هويداست که وي مهارت فراواني در ايجاز و بيان معمّا آميز مطالب داشته است. وي حتي در آثار فقهي اش اين هنر را به کار برده که نمونه بارز آن «رسائل پنجگانه الاثناعشرّيه »، است. اين سبک نويسندگي در « خلاصه الحساب، فوائد الصمّديه، تهذيب البيان و الوجيزه في الدرايه » آشکاراتر است. بهائي تبحّر بسياري در صنعت لغز و تعميه داشته و رسائل کوتاه و لغزهاي متعدّد و معروفي به عربي از وي بر جا مانده است. مانند: « لغزالزبده » ( لغزي است که کلمه زبده از آن به دست مي آيد )، « لغزالنحو »، « لغزالکشّاف »، « لغزالصمديه »، « لغزالکافيه » و « فائده ». نامدارترين اثر بهائي الکشکول، معروف به «کشکول شيخ بهائي» است که مجموعه گرانسنگي از علوم و معارف مختلف و آينه معلومات و مشرب بهائي محسوب مي شود. بهائي در شمار مؤلفان پر اثر در علوم مختلف است و آثار او که تماماً موجز و بدون حشو و زوايد است، مورد توجه دانشمندان پس از او قرار گرفته و بر شماري از آنها شروح و حواشي متعدّدي نگاشته شده است. خود بهائي نيز بر بعضي تصانيف خود حاشيه اي مفصّل تر از اصل نوشته است. از برجسته ترين آثار چاپ شده بهائي مي توان از اينها نام برد: «مشرق الشمسين و اکسير السعادتين» ( تأليف 1015)، که ارائه فقه استدلالي شيعه بر مبناي قرآن (آيات الاحکام) و حديث است. اين اثر داراي مقدمه بسيار مهمي در تقسيم احاديث و معاني برخي اصطلاحات حديثي نزد قدما و توجيه تعليل اين تقسيم بندي است. از اثر مذکور تنها باب طهارت نگاشته شده و بهائي در آن از حدود چهارصد حديث صحيح و حسن بهره برده است؛ «جامع عباسي»، از نخستين و معروفترين رساله هاي علميّه به زبان فارسي؛ « حبل المتين في اِحکام احکام الدّين » (تأليف 1007) در فقه که تا پايان صلوه نوشته است و در آن به شرح و تفسير بيش از يکهزار حديث فقهي پرداخته شده است؛ « الاثنا عشريه » در پنج باب طهارت، صلات، زکات، خمس، صوم و حج است. بهائي دراين اثر بديع، مسائل فقهي هر باب را به قسمي ابتکاري بر عدد دوازده تطبيق کرده است، خود وي نيز بر آن شرح نگاشته است. «زبده الاصول» اين کتاب تا مدتها کتاب درسي حوزه هاي علمي شيعه بود و داراي بيش از چهل شرح و حاشيه و نظم است. « الاربعون حديثاً » (تأليف 995) معروف به اربعين بهائي ؛ « مفتاح الفلاح » (تأليف 1015) در اعمال و اذکار شبانه روز به همراه تفسير سورة حمد. اين اثر کم نظير که گفته مي شود مورد توجه و تأييد امامان معصوم عليه السّلام قرار گرفته است. «حدائق الصالحين» (ناتمام)، شرحي است بر صحيفة سجاديه که هر يک از ادعية آن با نام مناسبي شرح شده است. از اين اثر تنها الحديقه الهلاليّه در شرح دعاي رؤيت هلال (دعاي چهل و سوم صحيفة سجاديه) در دست است. «حديقة هلاليّه » شامل تحقيقات و فوائد نجومي ارزنده است که ساير شارحان صحيفه از جمله سيّد عليخان مدني در شرح خود موسوم رياض السالکين از آن بسيار استفاده کرده اند. همچنين فوائد و نکات ادبي، عرفاني، فقهي و حديثي بسيار در اين اثر موجز به چشم مي خورد. بنا بر قـول کلیة کسـانی که در احوال شیخ سخن گفته اند. وی نزد پدر تفسیر ، حدیث و عربیت و امثال این ها راآموخت و پس از محضر استادان دیگر از جمله مولانا عبدالله مدرس(1) یزدی حکمت و کلام و بعضی علوم منقول را نزد ملاعلی مذهّب و ملا افضل قاضی مدرس و ملا محمد باقرین زین العابدین یزدی ریاضی را آموخت و در طب از حکیم عماد الدین مسعود کسب فیض نموده ». (نفیسی : 1368 ، ص 17 ) بهاءالدین محمّد عاملی در عصر خود ، چه در دانش و چه در اخلاق از مردان بزرگ جهان به شمار می رفت . وی در علوم ریاضی و نجوم و هیأت استاد مسلم عصر خود بود وپس از یکصد سال که این علم در ایران رواجی نداشت . برای نخستین بار در اواخر قرن دهم و ابتدای قرن یازدهم هجری قمری این علوم را درهرات آموخته است و بار دیگر در ایران رواج داد . خدمات شيخ بهائي: در عرف مردم ايران، شيخ بهائي به مهارت در رياضي و معماري و مهندسي معروف بوده و هنوز هم به همين صفت معروف است، چنانكه معماري مسجد امام اصفهان و مهندسي حصار نجف را به او نسبت مي دهند. و نيز شاخصي براي تعيين اوقات شبانه روز از روي سايه آفتاب يا به اصطلاح فني، ساعت آفتاب يا صفحه آفتابي و يا ساعت ظلي در مغرب مسجد امام (مسجد شاه سابق) در اصفهان هست كه مي گويند وي ساخته است. در احاطه وي در مهندسي مساحي ترديد نيست و بهترين نمونه كه هنوز در ميان است، نخست تقسيم آب زاينده رود به محلات اصفهان و قراي مجاور رودخانه است كه معروف است هيئتي در آن زمان از جانب شاه عباس به رياست شيخ بهائي مأمور شده و ترتيب بسيار دقيق و درستي با منتهاي عدالت و دقت علمي در باب حق آب هر ده و آبادي و محله و بردن آب و ساختن ماديها داده اند كه هنوز به همان ترتيب معمول است و اصل طومار آن در اصفهان هست. ديگر از كارهاي علمي كه به بهائي نسبت مي دهند طرح ريزي كاريز نجف آباد اصفهان است كه به نام قنات زرين كمر، يكي از بزرگترين كاريزهاي ايران است و از مظهر قنات تا انتهاي آبخور آن 9 فرسنگ است و به 11 جوي بسيار بزرگ تقسيم مي شود و طرح ريزي اين كاريز را نيز از مرحوم بهائي مي دانند. ديگر از كارهاي شيخ بهائي، تعيين سمت قبله مسجد امام به مقياس چهل درجه انحراف غربي از نقطه جنوب و خاتمه دادن به يك سلسله اختلاف نظر بود كه مفتيان ابتداي عهد صفوي راجع به تشخيص قبله عراقين در مدت يك قرن و نيم اختلاف داشته اند. يكي ديگر از كارهاي شگفت كه به بهائي نسبت مي دهند، ساختمان گلخن گرمابه اي كه هنوز در اصفهان مانده و به حمام شيخ بهائي يا حمام شيخ معروف است و آن حمام در ميان مسجد جامع و هارونيه در بازار كهنه نزديك بقعه معروف به درب امام واقع است و مردم اصفهان از دير باز همواره عقيده داشته اند كه گلخن آن گرمابه را بهائي چنان ساخته كه با شمعي گرم مي شد و در زير پاتيل گلخن فضاي تهي تعبيه كرده و شمعي افروخته در ميان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهاي مديد همچنان مي سوخت و آب حمام بدان وسيله گرم مي شد و خود گفته بود كه اگر روزي آن فضا را بشكافند، شمع خاموش خواهد شد و گلخن از كار مي افتد و چون پس از مدتي به تعمير گرمابه پرداختند و آن محوطه را شكافتند، فوراً شمع خاموش شد و ديگر از آن پس نتوانستند بسازند. همچنين طراحي منار جنبان اصفهان كه هم اكنون نيز پا برجاست به او نسبت داده مي شود. استادان شيخ بهائي: آن طور كه مؤلف عالم آرا آورده است، استادان او بجز پدرش از اين قرار بوده اند: "تفسير و حديث و عربيت و امثال آن را از پدر و حكمت و كلام و بعضي علوم منقول را از مولانا عبدالله مدرس يزدي مؤلف مشهور حاشيه بر تهذيب منطق معروف به حاشيه ملا عبدالله آموخت. رياضي را از ملا علي مذهب ملا افضل قاضي مدرس سركار فيض كاشاني فرا گرفت و طب را از حكيم عماد الدين محمود آموخت و در اندك زماني در منقول و معقول پيش رفت و به تصنيف كتاب پرداخت." مؤلف روضات الجنات استادان او را پدرش و محمد بن محمد بن محمد ابي الطيف مقدسي مي شمارد و گويد كه صحيح بخاري را نزد او خوانده است. علاوه بر استادان فوق در رياضي، بهائي نزد ملا محمد باقر بن زين العابدين يزدي مؤلف كتاب مطالع الانوار در هيئت و عيون الحساب كه از رياضي دانان عصر خود بوده نيز درس خوانده است. شاگردان شیخ بهایی : براى پى بردن به مقام علمى و میزان دانش شیخ، كافى است‏ بدانیم كه متجاوز از چهل تن از دانشمندان و بزرگان قرن یازدهم هجرى قمرى از وى علم آموخته و بهره ‏برده‏اند و بعضى از آنان، اشخاص زیر هستند: 1- صدرالدین محمد ابراهیم شیرازى، معروف به ملاصدرا، فیلسوف معروف. 2- ملا محمد محسن بن مرتضى بن محمود، معروف به فیض كاشانى، صاحب ‏تفسیر صافى. 3- ملا عزالدین فراهانى مشهور به علینقى كمره‏اى، شاعر معروف قرن یازدهم . 4- ملا محمدباقر بن محمد مؤمن خراسانى، معروف به محقق شیخ الاسلام. 5- شیخ جواد بغدادى، مشهور به فاضل جواد، صاحب شرح خلاصة الحساب و زبدة فی الاصول. 6- ملا محمدتقى بن مقصود على مجلسى، صاحب روضة المتقین(م 1070) . 7- سید عزالدین حسینى كركى عاملى، مشهور به مجتهد مفتى اصفهانى. سخنى در تاریخ وفات شیخ در مورد تاریخ وفات شیخ بهایى اقوال گوناگونی وجود دارد، صاحب‏ «تاریخ ‏عالم آراى عباسى‏» كه از مآخذ مورد اعتماد است، مى‏گوید كه در شب چهارم شوال سال‏1030 ه.ق بیمار شد و هفت روز رنجور بود، تا این كه در شب 11 شوال درگذشت، و چون وى رحلت كرد، شاه عباس در ییلاق بود و اعیان شهر جنازه او را برداشتند و ازدحام مردم به اندازه‏اى بود كه در میدان نقش جهان جا نبود كه جنازه او را حركت‏ دهند. در مسجد جامع عتیق به آب چاه غسل دادند و علماء بر او نماز گزاردند و در بقعه‏اى منسوب به امام زین العابدین(علیه السلام) كه مدفن دو امامزاده است، گذاشتند و از آنجا به مشهد بردند و به وصیت‏ خود او در پائین پا، در جایى كه هنگام توقف در مشهد در آنجا درس مى‏گفت، به خاكش سپردند. صاحب روضات الجنات مى‏گوید كه چون شیخ درگذشت، پنجاه هزار نفر بر جنازه وى نماز گزاردند و در تاریخ فوت وى گفته‏اند: «بى ‏سر و پا گشت و شرع و افسر فضل اوفتاد.» مقصود از «بى‏سر و پا گشت‏ شرع‏» این است كه شین و عین از آغاز و آخر شرع مى‏افتد، و «راء» مى‏ماند كه 200 باشد، و «افسر فضل اوفتاد»، یعنى ‏«فاء» از آغاز آن ساقط مى‏شود و «ضاء» كه 800 و «لام‏» كه 30 باشد مى‏ماند و روى هم رفته،1030مى‏شود. صاحب كتاب تنبیهات مى‏گوید كه سال یك هزار و سى هجرى، مریخ در عقرب ‏راجع شد، و شیخ پس از یك هفته مریضى به رحمت ایزدى پیوست. اعتماد الدوله میرزا ابو طالب در تاریخ رحلت وى گفته است: رفت چون شیخ از این دار فناى گشت ایوان جنانش ماواى دوستى جست ز من تاریخش گفتمش ‏«شیخ بهاء الدین واى‏» كه از جمله آخر بدون همزه‏ «بهاء»، عدد 1030 به دست مى‏آید. صاحب مطلع الشمس مى‏گوید كه در چهارم شوال سال 1030 هجرى شمسى‏ مریض گشت و در سه‏شنبه دوازدهم رحلت نمود و جسد شریفش به مشهد نقل شد. صاحب امل الآمل در مورد تاریخ وفات شیخ گوید كه از مشایخ خود شنیدم كه ‏در سال 1030 هجرى قمرى درگذشت. ولى صاحب قصص العلماء تاریخ درگذشت وى را سال 1031 هجرى قمرى ‏ذكر كرده است. صاحب سلافة العصر، تاریخ وفات شیخ را دوازده روز مانده از شوال سال ‏1031 هجرى قمرى نوشته است، و در كتاب دیگر خویش موسوم به حدائق الندیه فی‏ شرح الفوائد الصمدیه در دوازدهم شوال سال 1030 هجرى قمرى ذكر كرده است و ممكن است در چاپ كتاب اول تحریفى شده باشد. به طور كلى آنچه از این اقوال برمى‏آید، وفات شیخ در دوازدهم شوال سال‏1030 یا 1031 هجرى قمرى اتفاق افتاده است و چون صاحب تاریخ عالم آراى عباسى‏ كه نظرش معتبرتر از دیگران است، و همچنین كتاب تنبیهات كه تالیف خود را چند ماه بعد از آن واقعه نوشته است، سال 1030 را ذكر كرده‏اند، از این رو گفته كسانى كه وفات‏ شیخ را در این سال نوشته‏اند، صحیح‏تر به نظر مى‏رسد. در این صورت وفات شیخ در دوازدهم ماه شوال سال 1030 ه.ق در شهر اصفهان روى داده است. وقتی شیخ بهایی رحلت كرد، شاه عباس در ییلاق بود و اعیان شهر جنازه او را برداشتند و ازدحام مردم به اندازه‏اى بود كه در میدان نقش جهان جا نبود كه جنازه او را حركت‏ دهند. در مسجد جامع عتیق به آب چاه غسل دادند و علماء بر او نماز گزاردند و در بقعه‏اى منسوب به امام زین العابدین(علیه السلام) كه مدفن دو امامزاده است، گذاشتند و از آنجا به مشهد بردند و به وصیت‏ خود او در پائین پا، در جایى كه هنگام توقف در مشهد در آنجا درس مى‏گفت، به خاكش سپردند. نمونه اشعار : تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه ای تیره غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آئین تو جوید تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه بیچاره بهایی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر "خیالی" به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه نصایح شیخ بهایی به فرزندش اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست. اگر بسیار كار كند، می‌گویند احمق است. اگر كم كار كند، می‌گویند تنبل است. اگر بخشش كند می‌گویند افراط می‌كند. اگر ثروت اندوزی كند، می‌گویند بخیل است. اگر ساكت و خاموش باشد می‌گویند لال است. اگر زبان‌آوری كند، می‌گویند وراج و پر روست. اگر روزه بدارد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاكار است. و اگر نماز نخواند می‌گویند كافر و بی دین است. پس فرزندم نباید به حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز از خداوند نباید از كسی ترسید .

منبع : سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران سایت مشاهیر ، سایت شهید آوینی کشکول شیخ بهایی فقهاى نامدار شیعه، عقیقى بخشایشى، ص 211

ابوعبدالله سلمان فارسی

(وف 37 -27 ق)، صحابى نامى پیامبر اسلام (ص). دهقان‏زاده‏اى از قریه‏ى جى اصفهان و یا رامهرمز فارس است. گفته‏اند نام پدرش بدخشان یا وخشوذلان یا خشنودان یا لوذخشان اصفهانى و مادرش اهل رامهرمز است. نام اصلى او روزبه است. چون پیشاپیش مژده یا ظهور پیامبر (ص) را شنید به جستجوى حقیقت خانه‏ى پدر را ترك گفت و به شامات رسید. در بلاد عرب به اسارات درآمد، مردى از بنى‏قریظه او را خرید و به مدینه آورد و در بوستان خویش وى را به كار واداشت. پیامبر (ص) او را خرید و آزاد كرد. از آن پس در خدمت رسول خدا (ص) باقى ماند و تا بدان جا رسید كه از حواریین آن حضرت و در شمار اهل‏بیت (ع) قرار گرفت. چنانكه او را سلمان محمدى مى‏نامیدند. به آورده‏ى احمد بن حنبل پیامبر (ص) فرمود كه خداوند چهار نفر از صحابه‏ى مرا دوست دارد و مرا نیز امر كرده كه آنها را دوست بدارم و آنان على (ع) و سلمان و ابوذر و مقداد مى‏باشند به آورده‏ى بخارى او یكى از چهار گروهى است كه علم را باید از او جستجو كرد. او را به مثل لقمان حكیم گفته و درباره‏اش آورده‏اند كه وى داراى علم اول و آخر بوده و دریایى است كه پایانى ندارد. در جنگ خندق حضور فعال داشت و مشاوره نظامى بود. برخى او را نفر دهم عشره مبشره دانسته‏اند. او از اصحاب صفه (سكو) بود از زهد و تقوى و فضیلتش روایتها آورده‏اند بطورى كه عده‏اى از صوفیه او را از پیشقدمان خود شمرده‏اند. ابن‏عباس، انس بن مالك، ابوسعید خدرى، ابوطفیل، ابوعثمان، نهدى، ابوقره كندى، عبدالرحمان نخعى و ابوعمر زاذان از وى روایت كرده‏اند. در تمامى «صحاح» شش گانه و در «مسند» احمد حنبل از وى حدیث روایت شده است. در اواخر عمر از طرف خلیفه حكومت مداین را بر عهده گرفت. او مستمرى حقوق خود از بیت‏المال را به مستمندان مى‏بخشید و براى امرار معاش زنبیل مى‏بافت. وى را از معمرین دانسته و عمرى متجاوز از دویست سال برایش ذكر كرده‏اند. در مداین درگذشت و در نزدیكى ایوان كسرى در بقعه‏اى به نام سلمان پاك دفن شد. درباره‏ى سلمان كتب بسیارى نوشته شده كه از آن جمله مى‏توان به «نفس الحرمان» محدث نورى و اجزایى از «بحارالانوار» مجلسى و «اخبار سلمان محمدى» ابواحمد عبدالعزیز جلودى و «اخبار سلمان» شیخ صدوق و «سلمان الفارسى» عبداللَّه السبیتى و «سلمان الفارسى» سید جعفر مرتضى العاملى و «سلمان پاك» پرفسور لویى ماسینیون، ترجمه دكتر على شریعتى اشاره كرد.

برگرفته از کتاب: اثرآفرینان (جلد اول-ششم)



منابع زندگینامه: آفرینش و تاریخ (803 -801)، بررسى سیر زندگى و حكمت و حكومت سلمان فارسى، بزرگان شیراز (101 -100)، تاریخ ادبیات در ایران (75 ،47 /1)، تاریخ الاسلام (حوادث 521 -510 /40 -11)، تاریخ برگزیدگان (599)، تاریخ بغداد (171 -163 /1)، تاریخ الكبیر (136 -135 /4)، تهذیب التهذیب (125 -124 /4)، الجرح و التعدیل (ج 2، ق 297 -296 /1)، حلیه الاولیاء (208 -185 /1)، دانشمندان و سخن‏سرایان فارس (188 -177 /3)، دائرةالمعارف الاسلامیه (111 -108 /12)، دایرةالمعارف فارسى (1327/1)، الذریعه (333 -332 /1)، سرآمدان فرهنگ (480 -479 /1)، سیر النبلاء (558 -505 /1)، شخصیتهاى نامى (248 -247)، طبقات ابن سعد (70 -56 /4)، لغت نامه (ذیل/ سلمان فارسى)، مجالس المومنین (208 -205 /1)، مجمل فصیحى (ذیل/ سال 35)، نامه‏ى دانشوران (245 -204 /9)، نفس الرحمان.


ابوالحسن شمس آبادی

آقاى حاج سید ابوالحسن بن العلامه آیه‏الله المرحوم میرزا محمد ابراهیم موسوى شمس‏آبادى مازندرانى از علماء طراز اول معاصر اصفهان و وكیل مطلق زعیم اعظم آیه‏الله العظمى حاج سید ابوالقاسم خوئى مدظله العالى میباشد. وى عالمى ناطق و فقیهى جامع و در ولایت اهل‏بیت عصمت علیهم‏السلام دانشمندى خالص و كامل میباشد. جد اعلاى وى مرحوم سید محمد لاریجانى فرزند مرحوم حاج سید عبدالله مازندرانى كه داراى چهل فرزند و همه از اعیان و اشراف و مالكین مزرعه لاریجان بوده‏اند و او آخرین پسر او بوده و علاقه شدیدى بتحصیل علم داشته و حتى شب هفته‏ى مرحوم پدرش بمطالعه معالم مشغول بوده برادر بزرگترش بوى تندى میكند كه امشب وقت مطالعه نیست وقت تعارف با مردم است، او از این عتاب رنجیده و شبانه از محل حركت و با پاى پیاده بسمت تهران میآید و در تهران با میرزا شفیع صدر اعظم فتحعلى شاه قاجار برخورد نموده و سؤال مى كند كه آقا سید محمد كجا بوده و كى آمده‏اى وى جریانرا بیان میكند صدر اعظم مزبور اصرار میكند بیا برگرد بمحل و من همه‏گونه وسائل عزت تو را فراهم میكنم قبول نمیكند مى گوید كجا میخواهى بروى میگوید بخواست خدا باصفهان خدمت آقاى آقا محمد بیدآبادى میروم تحصیل كنم صدر اعظم میگوید من براى شما فكرى كرده‏ام زمینى در اصفهان دارم بشما میبخشم و شما در عوض آن چهل ختم قرآن بخوانید براى پدرم میگوید معلوم نیست عمر من وفا كند میگوید مانعى ندارد فرزندان شما بخوانند پس قبول میكند. اما جد دوم ایشان مرحوم آیه‏الله حاج سید عبدالله عالمى جلیل از شاگردان مرحوم آیه‏الله حاج میرزا محمد هاشم چهارسوقى خونسارى و مرحوم آیه‏الله آقاى نجفى مسجد شاهى اصفهان بوده و بعد از فوت مرحوم آیه‏الله میرزا محمد على مازندرانى كه عالمى ربانى و داراى مقامات و كرامات باهره بود در مسجد قطبیه كه براى او بنا كرده بودند بنا بر وصیت او اقامه جماعت نموده ولى بعلل و جهاتى ادامه جماعت را تعطیل و آخرالامر تفویض بمرحوم صدرالعلماء فرزند مرحوم حجه‏الاسلام والمسلمین حاج سید عبدالوهاب شمس‏آبادى نموده و مدتها آنمرحوم اقامه جماعت میكردند. معظم‏له در حدود سال 1326 ق در اصفهان متولد شده و پس از دوران ادبیات و سطوح در خدمت مرحوم حاج ملا ابوالقاسم زفره‏اى مدت دو سال از درس خارج مرحوم آیه‏الله حاج میرزا سیدعلى نجف‏آبادى و مرحوم آیه‏الله حاج سید محمد نجف‏آبادى استفاده كرده و قسمتى از شرایع را با معیّت اخوى بزرگش جناب فاضل عالم زبده‏العلماء الاعلام آقاى حاج میرزا محمد رضا آل رسول دامت بركاته نزد حجه‏الاسلام والمسلمین فقیه اهل البیت مرحوم آقا شیخ احمد حسین آبادى برادر بزرگ مرحوم آیه‏الله میرزا محمدعلى شاه‏آبادى خوانده و در سن 25 سالگى بنجف اشرف مهاجرت نموده و قریب ده سال بدرس خارج ملجاء الشیعه آیه‏الله المطلق فى الارضین مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى و حدود شش سال بدرس اصول استاد الكل آیه‏الله آقا ضیاءالدین عراقى حاضر شده و بحث آنجناب را براى عده‏اى از فضلاء تقریر نموده و مدتى هم در درس تعطیلى مرحوم آیه‏الله حاج میرزا ابوالحسن مشكینى صاحب حاشیه شركت نموده و مدت دو سال هم از محضر مرحوم آیه‏الله العظمى میرزا عبدالهادى شیرازى طاب ثراه استفاده نموده و مدت كمى هم از محضر و درس جمال‏الفقهاء والمجتهدین آیه‏الله سید جمال‏الدین گلپایگانى بهره‏مند گردید و خلاصه پس از توقف مدت دوازده سال در مهد علم و كمال و معنویت نجف اشرف باصفهان مراجعت و باقامه جماعت و انجام وظائف دینى و روحى اشتغال دارد. داراى آثار قلمى میباشد: 1- شرح بر صحیفه سجادیه 2- موعظه ابراهیم 3- رساله مختصرى در اصول دین 4- اشعارى در مراثى و مصائب اهل‏بیت علیهم‏السلام. حاج سید ابوالحسن شمس‏آبادى (شهید اصفهانى) كه ترجمه - و زندگینامه‏اش در جلد سوم گنجینه دانشمندان گذشت از علماء صالحین و خدمتگزاران راستین اسلام و مسلمین معاصر بوده است. معظم‏له حدود هفتاد سال از عمر شریف خود را در راه تحصیل علم و كمال و خدمت به اسلام و ملت گذرانیده و با خلوص نیت و صداقت كامل این وظیفه را انجام و آثار و باقیات الصالحات چشمگیر و ارزنده‏اى از قبیل موسسه آموزش (ابابصیر) براى نابینایان تاسیس و صدها نابینا را با خواندن ثرآن و سایر تعلیمات دینى آشنا بدین وسیله خدمت حیات بخشى نموده است مرحوم شمس‏آبادى كه در اثر یك توطئه ناجوانمردانه از طرف دشمنان ولایت و خاندان رسالت در روز چهارشنبه سوم مراجعتش از عمره مفرده در روز هفتم ربیع‏الثانى 1396 برابر 18 فروردین 1355 شمسى در هنگام طلوع فجر در وقتى كه به قصد اداء فریضه صبح عازم رفتن به مسجدش بود ربوده شد و در نزدیكى اصفهان (درچه) به شهادت رسیده و به (شهید اصفهانى) شهرت یافته است. و چون خبر این ضایعه اسفناك و فاجعه دردناك به مردم استان اصفهان و غیره رسیده چنان موجى از جنبش مردم در اصفهان ایجاد شد كه در تاریخ این شهر باستانى بى‏نظیر بوده است تا یك هفته كلیه دكاكین تعطیل و شورى از مردم برخاست كه مانندش دیده نشده بود. نویسنده كه از قم براى شركت در مجلس شب هفت آن مرحوم به اصفهان رفته بودم از نزدیك ناظر انقلاب و هیجان مردم بودم مجالس ترحیم و فواتح براى آن مرحوم در سراسر ایران و مخصوص در اصفهان تا چهلم آن شهید بزرگوار ادامه داشت و نویسنده در چهلم شهادت آن مرحوم نیز در مجلس بزرگى كه در (تخت فولاد) در سر مزار ایشان تشكیل و از سراسر كشور آمده بودند شركت و شور و آشور عجیبى مشاهده كردم كه نظیر آن را كمتر دیده بودم و در تمام محافل و مجالس خواسته عموم مردم گذشته از تاثرات عمیق مجازات سریع و قاتلین آن شهید مظلوم بود ولى متاسفانه عده‏اى كه به اتهام شركت در توطئه و قتل آن مرحوم دستگیر و بعضى از آنها هم كه اعتراض كرده بودند به واسطه سهل‏انگارى و بى‏تفاوتى هیئت حاكمه طاغوتى در امر قصاص ومجازات متجاسرین به ویژه كه مربوط به روحانیت و چنین عالم مجاهد بزرگوارى بود به تاخیر انداخته تا در انقلاب و جنبش مردم مبارز ایران درهاى زندانهاى كشور شكسته و تمام زندانیهاى سیاسى و جنائى و غیره آزاد قاتلین آن شهید مظلوم هم آزاد و خون- چنین عالم ربانى از بین رفت. شهراء و ادباء بسیارى از اصفهان و قم و تهران و سایر نقاط این حادثه جبران‏ناپذیر را به نظم و قصایدى در شهادت و رثاء ایشان سروده‏اند. پس از انقلاب با دستگیرى مهدى هاشمى معدوم داستان شهادت آیت‏اللَّه شمس‏آبادى مشخص شد.

برگرفته از کتاب: گنجینه دانشمندان (جلد سوم)

سید ابوالحسن اصفهانی

مرحوم آيت الله حاج سيد ابو الحسن اصفهانی رحمة الله عليه یکی از بزرگترين علما و مراجع شيعه در قرن اخير است که متجاوز از سی سال در رأس حوزه نجف از اساتيد بزرگ فقه و اصول بود و بعد از فوت مرحوم حائری و مرحوم نائينی زعامت و مرجعيت جهان تشيع به معظم له منتهی شد. در سال 1284 در یکی از قصبات اصفهان متولد شد و ابتدا چند سال در اصفهان مقدمات علوم و سطوح فقه و اصول را به پايان برد و سپس وارد حوزه عراق شد و سالها از کرسی درس آيات عظام: مرحوم سيد استاد، آخوند خراسانی، علامه یزدی، مجاهد شيرازی، و آقا شريعت اصفهانی به خوبی بهره مند بود و خود به درجه اجتهاد و استادی ارتقاء یافت. آيت الله اصفهانی یکی از مدرسين بزرگ حوزه نجف بود که پس ازفوت علامه یزدی حوزه درس او محل استفاده اعلام بزرگ و فضلای متعدد قرار گرفت. آيت الله اصفهانی مجتهدی اصولی، محققی مدبر، استادی کامل و دانشمندی جامع علوم فقهی بود. او عمری در حوزه نجف در کوران بحثهای مختلف علمی و فقهی قرار داشت و خود سرآمد اقران گرديد. مرحوم اصفهانی دانشمندی متقی و مجسمه ای از فضائل انسانی و معالم دينی و اخلاقی بود. اين پيکر تقوی و صبر و استقامت، از مسير علم و عبادت چنان پيشرفتی نمود که مورد توجه خاص اوليای خدا قرار گرفت و از امدادهای غيبی و توجهات خاصه بقية الله الاعظم ارواحنا فداه برخوردار گشت، و از او در دوران زعامت و سرپرستی کرامات و عجايبی مشاهده شد که مسلما مورد توجهات باری تعالی و ولی امر او بوده است. نوشته اند معظم له در موارد لزوم ضمن تماس با سرور انس و جان نارسائيهای حوزه و حوايج ضروری جهان تشيع را مرتفع می ساخت. مرحوم آيت الله اصفهانی را دولت انگليس با مبالغی زياد قصد داشت استعمار کند. سفير آنها به اتفاق نوری سعيد تقاضای ملاقاتی درخلوت به او پيشنهاد نمود نپذيرفت.آخر الامر سفير به اتفاق نوری سعيد وارد جلسه عمومی که آيات و شيعيان در حضور آقا بودند به خدمت رسيد و ضمن سخنانی مزورانه چکی سنگين از طرف دولت متبوع خود تقديم آقا نمود. مرحوم اصفهانی آن چک را با مبالغی زيادتر (جهت هزينه مسلمانان و شيعيان مستضعف و مستمندانی که همه توان خويش را به اضافه عزيزان خود در جنگهای بين الملل از دست داده بودند) به سفير و نوری سعيد مسترد داشت و فرمود اگر داشتيم (مبسوط اليد بوديم) خيلی بيش از اينها در راه اسلام و مسلمين مصرف می نموديم. سفير در مراجعت از خانه آقا، گفته بود ما خواستيم او و پيروان او را بخريم! اما او ما و دولت انگليس را خريد!! جهانيان زعما و سران مختلف ممالک و مذاهب را با زعمای شيعه مقايسه نمايند و خود قضاوت کنند!! آنگاه پی به حقانيت اسلام و تشيع سرخ علوی که در رأس آن پيامبر بزرگ اسلام و علی و اولادش عليهم السلام بازو به بازو با اقيانوس علوم تشريعی (و تکوينی) ايستاده و خونها داده اند خوب بنگرند! و قضاوت نمايند!! و سپس به حقيقت و روح اسلام پی ببرند. مرحوم آيت الله اصفهانی عمری طولانی در راه خدمت به اسلام و مسلمين به خوبی پيش رفت و خود وسيله نجات بود و وسيلة النجاتی نيز جهت عمل مقلدين به رشته تحرير برد و فضلا و دانشمندانی به جهان تشيع تحويل داد. فرزند عالم و مجتهد او سيد حسن موسوی اصفهانی را بعد از نماز مغرب در حضور آقا به دستور استعمارگران و نوکران ابله سربريدند و او که در مقابل خدا بود خم به ابرو نياورد. معظم له که خواستار رضای خدای متعال و بقای اسلام عزيز بود بعد از مدتی قاتل ابله را نيز پيامبر گونه بخشيد. مرحوم آيت الله اصفهانی سالها از دست استعمارگران و نوکران داخلی آنها در رنج بود و مدتی تبعيدی کشيد و از دست ددمنشان منافق ناراحتيها و آزارهای روحی ديد ولی تحمل می فرمود. و در عين حال که از رنج مسلمين و شيعيان غافل نبود، خود عمری ايستاد و در راه انجام وظائف و ابلاغ رسالت خويش کوتاهی ننمود، و سرانجام در ششم ذيحجه سال 1365 روانش از زندان تن آزاد شد و به لقای حق نائل گرديد و در کنار صحن مرتضوی مدفون شد. با مرگ او همانگونه که به یاد داريد جهان اسلام و تشيع به ماتم عظيمی فرو رفت که فقدان اين گونه افراد ثلمه ايست بر پيکر اسلام که لایسدها شیء. یادآوری: بعد از مرحوم آيت الله العظمی اصفهانی رحمة الله عليه، با آنکه به مراجع و آياتی بزرگ بر می خوريم، اما سرانجام زعامت و مرجعيت جهان تشيع به مرحوم آيت الله بروجردی منتهی شد. روان همگان شادتر باد.

منابع زندگینامه: http://www.shaaer.com

علامه محمد باقر مجلسی

محمد باقر فرزند محمد تقي مشهور به علامه مجلسي اعلي الله مقامه يکي از بزرگترين علماي جهان اسلام و تشيع است. علامه در احاطه به دانشها و تدوين حديث و تأليف کتاب به آخرين پايه رسيد. او گهرهاي گران قيمت اخبار معصومين عليهم السلام را به دست آورد و از گنجهاي خاندان عصمت بهر? کاملتري برد، و در جهان اسلام و تشيع کسي را در ترويج سخنان معصومين در پايه او نمي بينيد. يکي از محققان هندي در جهان علم پس از تحقيق و بررسي از آثار علامه و پي بردن به تأليفات متعدد و همچنين اقيانوس بيکران دانش او مبهوت مي نمايد سپس اين جمله را به زبان مي آورد اگر دين شعله را دين مجلسي بنامند جا دارد. يک کتاب او به نام بحارالانوار بالغ بر بيست و شش جلد است (با يک ميليون بيت) مجموع مجلدات بحار دائرة المعارفي است شامل تمام احاديث معصومين (به استثناي نهج البلاغه) او شرح و توضيحي نيز به کتب اربعه دارد و آنچه از احاديث معصومين در کتب اربعه موجود نيست در مجلدات بحار تمامي آنها را نقل نموده مرآة العقول و شرح اربعين او در شرح مجموعه کافي و ملاذ الاخبار وي در شرح تهذيب طوسي است گذشته از تأليفات تازي اکثر کتب علامه مانند مجلدات حياة القلوب عين الحيوة، مشکوة الانوار، جلاء العيون، تحفة الزائر، زاد المعاد، حق اليقين، حلية المتقين ساده و به زبان فارسي است کتب مذکور در تاريخ پيامبران و چهارده معصوم، در آداب و سنن و ادعيه و اخلاقيات و اعتقادات نوشته است. او همچنين مجلداتي از تفسير آيات مختلف قرآن، اجازات صد و بيست گانه، آداب حج، آداب رمي، آداب سبق و رمايه، آداب تجهيز اموات، اختيارات، اربعيني در اصول، اربعيني در امامت، اوقات نماز اوقات نوافل، تذکرة الائمه، تعبير رؤيا، تفسير الآيات، توحيد مفضل، شرح صحيفه، شرح روضه کافي، شرح دعاي جوشن کبير، شرح الاسماء، تفضيل امير المؤمنين، صراط النجاة، صواعق، الفرق، فوايد، مسائل هندسه، مصابيح، مقياس وجيزه و غيره نيز دارد که تبحر او را در فقه و حديث و تاريخ و غيره آشکار مي سازد.



وجيزه و غيره نيز دارد که تبحر او را در فقه و حديث و تاريخ و غيره آشکار مي سازد.


علامه مجلسي در سال 1037 در خانه دانش و بيت حديث به دنيا چشم گشود و گهواره او پس از تولد به کنار حديث آل محمد صلي الله عليه و آله رفت به سخنان پدر با علما لبخند شادي زد و گذشته از اذان و اقامه کام او را به دوستي محمد و آلش از شير مادري طاهره و هميشه با وضو به سلولهاي بدن و جانش افکندند او زگهواره تا گور فرمود قال الصادق و... قال الرسول، کتابخانه او از بستان کتب مملو بود چه آنکه فقط تأليفات و آثار متعدد خود او شامل کتابخانه معظم بود به اضافه هزاران برابر کتب مختلف ديگر و صدها عالم و فاضل به اين بستان کتاب خزيدند و قال الصادق و قال الباقر و قال الرسول شنيدند و اگر فردا در صف مقدم علما علامه را با مجلدات کتب عديده ديدند و جهت محاکمه و گفتار مختلف وعاظ کتاب او را خواستند و خير البشر او را احضار نفرمود عجب مدار چه بسا وي اشرف العلما باشد و اين پيامبر عزيز اشرف الانبيا و باز اگر فردا جناب موسي با آن عصا کنار سيد بحر العلومها چون شاگردي مؤدب اما آن تکيه بر عصا و اين تکيه بر علوم عجب مدار که خير البشر فرمود امثال بحر العلومها از پيامبران بني اسرائيل بسي بهتر. علامه مجلسي به زبان خويش از نفوذ معنوي و قدرت ظاهري و اصابت رأي به تمام امور مملکتي نيز برخوردار بود. مخصوصا در منصب قضا و رتق و فتق امور مهمه چون اولو الامري مبسوط اليد عمل مي کرد. علامه در ترويج اسلام و مکتب و اعلاي کلمه حق، اجراي حدود شرعي و مجازات تبه کاران جديتي به سزا داشت.


به فرمان اکيد و قاطع وي بت بزرگ هندوان به اصفهان شکسته شد. و يکي از عشاق صنم در فراق معشوق پس از شکستن بت خود را به دار کشيد!!


علامه در اقامه جمعه و جماعات، تشکيل محافل مذهبي، تشکيل مدارس ديني، گسترش حوزه هاي درسي، ايجاد مساجد و مدارس مذهبي، اقامه مجلس عزا و بيان احکام و مسائل ديني و مخصوصا نشر و ترويج احاديث معصومين سعيي فراوان مي نمود، و به موقع مسئولين مملکتي را در حفظ انتظامات و حفظ حدود و ثغور کشور تشويق مي فرمود. همان گونه که تاريخ حاکي است پس از فوت علامه تدريجا حکومت چندين ساله صفويان متزلزل شد و چند سال پس از مرگ وي سرانجام فتنه و شورش افاغنه در زمان حسين صفوي بروز کرد که اغلب شهرهاي ايران (مخصوصا اصفهان) به خاک و خون کشيده شد.


علامه مجلسي پس از علامه حلي به کثرت تأليفات در جهان اسلام شهرت دارد. صاحب روضات جمع ابيات (سطرهاي) تأليفات او را بيش از يک ميليون و چهارصد هزار بيت مرقوم داشته که اگر به شصت سال دوران تکليف او را تقسيم شود سهم هر سال بيست هزار بيت مي گردد ولي اين ارقام با توجه به مجموع تأليفات او (و با توجه به نوشته ديگر صاحب تراجم) اشتباه است و خيلي بيش از اين ارقام مي گردد علماي بزرگ اصفهان که بعد از شيخ بهائي در دارالعلم اصفهان زندگي مي کردند اغلب از اساتيد وي هستند و در اين جزو? مختصر، به شرح حال آنها اشاره رفت سال وفات علامه را اغلب 1111 نوشته اند هر چند بعضي وفات او را در 27 ماه رمضان سال 1110 مي نويسند قبر شريفش در جامع اصفهان کنار پدر بزرگوارش زيارتگاه است.

بانوی مجتهده، نصرت الملوک امین

نصرت الملوک دختر امین التّجار اصفهانی در سال 1266 هجری شمسی در خانواده ای اصیل و مذهبی در شهر اصفهان به دنیا آمد . او سنین کودکی را بر خلاف هم سن و سالان خود در تفکر وسکوت و دور از قیل و قال و بازی بچه ها گذراند . ولی از چهار سالگی به مکتب رفت این آغاز یادگیری علوم دینی و قرآن برای او بود او عاشق کتاب خواندن و تفکر بود و لحظات زیادی از عمرش را به مطالعه و یا خواندن قرآن می گذراند گویی در قرآن نشانی از بهشت را می یافت .

پس از چند سال، این حجم از کار و تحصیل برای او کفایت نکرد و او در جریان جلسات یادگیری قرآن این نکته را دریافت که زنان در بین خود نیاز به یک مجتهد دارند تا مسائل مربوط به ایشان را به خوبی درک کرده، احکامش را به راحتی استخراج و در اختیارشان قرار دهند .

پس از مدتی و با کسب اجازه و موافقت پدر، و در سن یازده سالگی آغاز به تحصیل علم به صورت جدی و هدفمند و با کمک معلمینی در منزل نمود وی در سن 15 سالگی با پسر عموی خود میرزا پسر معین التّجار اصفهانی ازدواج کرد اما از آنجائیکه شوق به علم و ادامه تحصیل در وجود او شعله می کشید، حتی پس از ازدواج و همزمان با به دوش کشیدن دو وظیفه خطیر همسرداری و مادری، لحظه ای از یادگیری و علم آموزی فروگذار نکرد . آقا میر سید علی نجف آبادی اولین استاد او در این مرحله بود که تا آخر نیز همراه ایشان بود تا مگر دل دریائیش را سیراب نماید .

او حتی پس از فوت چند فرزند بر اثر بیماریهای مختلف نیز ناامید و دست بردار نشد و همیشه به رحمت خداوند امیدوار و شاکر و شکرگزار او بود .
در نتیجه این مجاهدت ها و تلاش ها و این شب بیداریها به کشفیات بسیاری دست یافت تا جائیکه صدای مناجات برگها و درختان و پرندگان و حتی سنگریزه ها را نیز با گوش دل می شنید از میان چندین فرزندی که به دنیا آورد تنها یکی از آنها برایش زنده ماند و شاید اینهم عرصه ی آزمایش دیگری از جانب خداوند برای او بود ، تا با سختی و داغ های پی در پی بتواند راه کمال را سریعتر بپیماید .

در سال 1314 ایشان اولین کتاب خود، یعنی کتاب اربعین الهاشمیه که حفظ و ثبت چهل حدیث است، و به زبان عربی نوشته شده است ، تألیف می نمایند و این در حالیست که اجازه اجتهاد خود را از سه تن از علمای نجف دریافت می کنند . حضرت آیت ا... محمد کاظم شیرازی، آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم و حضرت آیت ا... ابراهیم حسینی شیرازی اصطهبانی سه تن از افرادی هستند که اجازه اجتهاد ایشان را صادر کرده اند .

در سال 1316 پس از ارسال یک نسخه از کتاب فوق الذکر برای نجف، آیت ا... شیخ محمدرضا نجفی به بانو اجازه ی روایت می دهند :
این سالها مصادف می شود با حکومت رضاخان و ترویج فساد و بی بندوباری توسط وی و کشیدن چادر از سر زنان و او به همین علت مشغول به پرورش و تربیت دختران مؤمنه و کوشایی که نمی خواهند در جامعه حضور یا بند، نمود . زینب السادات همایونی یکی از این شاگردان است که به خوبی راه او را می پیماید و همراه و هم مسیر او در طیّ الباقی طریق می شود . او کتابهای زیادی را در طول سالهای 1316 تا 1329 تألیف می نماید که از جمله آنهاست اخلاق و راه سعادت بشر سیر و سلوک در روش اولیاء ،النفحات الرحمانیه فی الواردات القلبیه ( که کتابی است مخصوص خواص به زبان عربی )وی در سال 1336 شروع به نگارش تفسیر پانزده جلدی مخزن العرفان می نماید که تا سال 1353 نیز به طول می انجامد . او با کمک برخی شاگردان در سال 1344 دبیرستان امین و پس از آن نیز در سال 1346 حوزه علیمه خواهران با نام مکتب فاطمه (س)، را تأسیس می نماید که نقش بسیار مهمی در تعلیم و تربیت دختران مؤمنه و انقلابی ایفا می کند .
پس از آن در سالهای مبارزات مردمی بر ضذ رژیم شاه با وجودیکه با تمام وجود آرزوی همراهی و همدمی با مردم را داشتند ولی به دلیل پیری و ضعف نمی توانستند به صورت عملی در صحنه باشند اما آثار، شاگردان و کارهای پیشین ایشان چون مدرسه و مکتب فاطمه (س) نقش مؤثری در این حرکت مردمی ایفا می کنند . اما ایشان مسرور و شاکر خدا می شوند که با همان حال ضعف و بیماری، آنقدر زنده مانده اند تا طعم شیرین پیروزی اسلام را بچشند .

سرانجام در شب دوشنبه اول رمضان المبارک 1365 هجری شمسی در حالیکه کوله بار نورانی 95 سال تجربه، تلاش، علم اندوزی و عبادت و زهد را بر دوش دارند، چون قطره ای به دریا می پیوندند . آرامگاه ایشان در تکیه خانوادگیشان در تخت فولاد اصفهان و در کنار قبر حاج میرزا آقا معین التجّار اصفهانی می باشد . خداوند روحش را با بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) محشور نماید .


شماری از آثار بانو امین



این عالم فاضل و فقیه نادر در طول عمر پربار خود آثار متنوع علمی از خود به جای گذاشت که هر کدام چون گوهری ناب می درخشند. ذیلاً به معرفی این آثار می پردازیم:


1- «الأربیعن الهاشمیه»

2- «تفسیر مخزن العرفان» (در پانزده جلد) که یک دوره کامل تفسیر قرآن است.

3- اقتباس و ترجمه «تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق این مسکویه»:

4- جامع الشتات

5- «روش خوشبختی و توصیه به خواهران ایمانی»

6- «سیر و سلوک در روش اولیا و طریق سیر سعدا». از کتاب های مهم عرفانی خانم امین.

7- «مخزن اللثالی فی فضائل مولی الموالی حضرت علی (ع)»

8- «معاد یا آخرین سیر بشر»

9- «نفحات الرحمانیه فی واردات قلیله»

منبع کتاب بانو امین انتشارات چلچراغ

حضرت آیة الله االعظمی آقای حاج شیخ حسین مظاهری

تولد و دوران کودکی



مرجع عالیقدر حضرت آیة الله االعظمی آقای حاج شیخ حسین مظاهری، در سال 1312 هجری شمسی در «تیران»، یکی از شهرستان‌های استان اصفهان و در خانواده‌ای مذهبی و روحانی و دوستدار خاندان پیامبر گرامی اسلام «صلی الله علیه وآله وسلم» پا به عرضۀ وجود نهادند.تقید به شریعت و کوشش برای انجام واجبات و ترک محرمات الهی از ویژگی های برجستۀ خانوادۀ آیه الله العظمی مظاهری به ویژه والد ایشان، مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن مظاهری بود که این مسأله، سهم بسزایی در رشد و تعالی روحی ایشان و علاقه مندی معظّم له در حوزۀ علمیه داشت.



دوران تحصیل



آیة الله العظمی مظاهری،با پایان دادن به تحصیلات غیر حوزوی، در سال 1326هجری شمسی،برای تحصیل علوم دینی، وارد حوزۀ علمیۀ اصفهان شدند. حوزۀ علمیۀ اصفهان در دوره‌های قبل،به‌ویژه در عصر صفوی،با ظهور عالمانی برجسته و سترگ و بر پایی جلسات علمی درخشش فراوان داشت.در دوره ای که آیة الله العظمی مظاهری به تحصیلات حوزوی روی آورده بود،حوزه اصفهان اگر چه درخشش پیشین را نداشت؛امّا همچنان از استادان بزرگ و حوزه های بحث و درس خالی نبود.معظّم له در ابتدا به مدرسه مسجد سید اصفهان،که مقبره مرحوم سیّد شفتی نیز در آنجاست،وارد شده و مشغول به تحصیل شدند. آیة الله العظمی مظاهری دروس دورۀ ادبیات و نیز بخشی از دورۀ سطح را در اصفهان،در نزد استادان بزرگ آن دیار،فرا گرفته و در سال 1330 هجری شمسی،به منظور تکمیل تحصیلات خود و بهره مندی از محضر استادان حوزۀ علمیۀ قم،به این حوزه سترگ پای نهادند و پس از پایان تحصیلات سطح عالیه،در درس خارج فقه و اصول اعاظم حوزۀ علمیۀ قم شرکت جسته و در کنار آن به فراگیری دروس فلسفه، همانند اسفار و شفا و نیز تفسیر و کلام پرداختند. معظّم له در طی این سال‌ها، از تدریس دروس حوزوی نیز غافل نمانده و از آغاز تحصیل،دورس فراگرفته را تدریس می‌کردند. ایشان،عوامل کامیابی خود در زمینه های علمی را انتخاب استادان و هم مباحثه های خوب،تلاش برای مانع نشدن امور دنیوی در تحصیل، منظم بودن و تقویت دروس پایه می‌دانند.


اساتید



آیة الله العظمی مظاهری،با ورود به حوزۀ علمیۀ اصفهان دروس ادبیات را خدمت دو عالم ادیب،مرحوم حاج آقا جمال خوانساری و حاج آقا احمد مقدس فراگرفته و دروس سطح را نزد حضرات آیات خادمی ،فیاض، طیب،ادیب ومدرس و منظومه حاجی سبزواری را در محضر مرحوم آیة الله حاج شیخ محمود مفید آموختند.با ورود به حوزۀ علمیه قم ، کتاب مکاسب و کفایة الاصول را نزد مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی و مرحوم آیة الله العظمی مرعشی نجفی و مرحوم آیة الله مجاهدی و مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری و مرحوم آیة الله سید محمد باقر سلطانی«قدّس سرّهم» خواندند و آنگاه پیش از هشت سال در دروس خارج فقه حضرت آیة الله العظمی بروجردی و ده سال در دروس خارج فقه و اصول حضرت امام خمینی«قدّس سرّه» و بیش از دوازده سال در دروس خارج فقه و اصول آیة الله العظمی محقق داماد حاضر گشتند.همچنین اسفار ملا صدرا،شفای بوعلی سینا و دروس تفسیری و اعتقادی را نزد علامۀ طباطبائی فراگرفتند.


فعالیتهای علمی وفرهنگی



حضرت آیة الله العظمی مظاهری،در سال های زندگی پر برکت خود خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی فراوانی را به انجام رسانیده‌اند که تا هم اکنون نیز ادامه دارد.از جمله خدمات معظّم له که تحوّل بزرگی در حوزه های علمیه ایجاد کرد،اهتمام ویژه به درس اخلاق و پرورش روحیۀ معنوی فضلاء و طلاب جوان بود.ایشان پیش از انقلاب با اصرار واستقبال فضلاء وطلاب، درس اخلاق خود را ابتدا در مدرسه فیضیۀ قم آغاز کردند. و اکنون متجاوز از چهل و پنج سال است که این دروس به طور مداوم تشکیل می‌گردد و از این رهگذر، شاگردان و طلاب فاضلی به مکتب شیعه تقدیم شده است.آیة الله العظمی مظاهری در امر سامان دادن به حوزه‌های علمیه نیز در پیش و پس از انقلاب خدمات شایانی داشته اند.از جمله، در پیش از انقلاب، به همراه بزرگانی چون آیة الله مصباح یزدی و آیة الله خرازی در تنظیم و تدوین برنامه های علمی و آموزشی موسسۀ در راه حق شرکت جستند که برکات بسیار عظیمی را به همراه داشت.در سال 1374 هجری شمسی نیز با هجرت ایشان از حوزۀ علمیۀ قم به شهر اصفهان ،حوزۀ علمیۀ اصفهان استقلال یافت.در دورۀ حضور معظّم له در اصفهان نیز خدمات فراوانی به آن حوزه کهن ارزانی گشته که از جمله می‌توان به تاسیس «مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان»، «مرکز آموزش‌های تخصصی حوزه علمیه اصفهان»، «مرکزمشاورۀ حوزۀ علمیۀ اصفهان»، «مرکز خدمات حوزۀ علمیۀ اصفهان با بخش های مختلف بیمه، مسکن، قرض الحسنه، دفتر تعاون و ...»، «مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزۀ علمیۀ اصفهان» و نیز «مرکز رسیدگی به امور مساجد استان اصفهان» اشاره کرد.


تدریس وتألیف


آیة الله العظمی مظاهری سالیان بسیاری در حوزه های علمیه علاوه بر دروس اخلاق به تدریس دروس مختلف فقهی، اصولی، فلسفی، اقتصادی و... پرداخته‌اند. ایشان چندین بار، شرح منظومه، نهایةالحکمة و بخش‌هائی از اسفار اربعه را تدریس نموده و از سال 1356 تا کنون به تدریس دروس خارج فقه و اصول اشتغال داشته اند.معظّم له طی این سال‌ها بسیاری از ابواب فقهی همانند طهارة، صلوة، صوم، خمس،زکوة،حجّ،امر به معروف و نهی از منکر، بیع، اجاره، مضاربه، شرکت، ضمان، حواله، کفالت، صلح، حجر،قرض،فلس،قضا،شهادات،حدود ودیات،ولایت فقیه و ... و همچنین بیش از پنج دوره کامل مباحث علم اصول فقه و یک دوره مبحث قواعد فقهیه را در حوزۀ علمیۀ قم و اصفهان تدریس فرموده اند. معظّم له در ضمن تدریس از تألیف و پژوهش نیز غافل نبوده و کتاب های فراوانی را به میراث مکتوب شیعه افزوده‌اند. فهرست آثار و تألیفات منتشر شدۀ آیة الله العظمی مظاهری،بدین شرح است:




قرآن کریم


1-معارف اسلام در سورۀ یس
2- معاد در قرآن


فقه


3- الحاشیة علی العروة الوثقی
4- رسالۀ توضیح المسائل (احکام،اخلاق،عقائد)
5- فقه‌الولاية و الحکومة الاسلاميّه
6- مناسک حج
7- احکام عمرة مفرده
8- استفتائات حجّ و عمره
9- نکته‌هایی پیرامون ولایت فقیه و حکومت دینی
10- 70نکته فقهي و اخلاقي مورد احتياج در حجّ و عمره


رجال


11- الثقاة الاخیار من رواة الاخبار


اعتقادات


12- الیوم الآخر
13- الامامة و الولایة فی القرآن (با همکاری حضرات آیات:محمدی گیلانی،محمد یزدی،مصباح،موسوی)
14- برنامۀ زندگی
15-اسلام، آئين رستگاري



اخلاق


16- دراسات فی الاخلاق و شئون الحکمة العملیّة
17- عوامل کنترل غرائز در زندگی انسان
18- جهاد با نفس (4 جلد)
19- فرماندهی در اسلام
20- اخلاق در خانه
21- فضائل و رذائل اخلاقی
22- تربیت فرزند از نظر اسلام
23- جبهه و جهاد اکبر
24- خانواده در اسلام
25- به سوی حق
26- ویژگی های معلّم خوب
27- در ساحل سپیدۀ اخلاص
28- اخلاق و خودسازی
29- آفتاب پرهیزکاری
30- اخلاقیات العلاقة الزوجیّة
31- اخلاق و جوان (2 جلد)
32- اخلاق در اداره
33- کاوشی نو در اخلاق اسلامی (2 جلد)
34- اخلاق و خودسازی در مکتب اهل بیت (علیهم السّلام)
35- حدیث اهل نظر
36- اخلاق در توحید
37- اسرار حج
38- راز عروج
39- اخلاق فرماندهی
40- اعتکاف، سلوک منتظران
41- روزه، سلوک پرهيزکاران
42- اسرار حج
43- راهکارهاي عملي درمان وسواس
44- حريم‌هاي اخلاق در آئينه احکام


حدیث


45- شرح و تفسیر دعای کمیل (3 جلد)
46- شرح و تفسیر دعای سحر(2 جلد)
47- شرح و تفسیر مناجات شعبانیه(2 جلد)
48- الحکومة الاسلامیة فی احادیث الشیعة الامامیّة (با همکاری حضرات آیات:خرازی،مصلحی،شهید سلطانی و استادی)


اقتصاد اسلامی


49- احکام اقتصادی در مورد زمین
50- مقایسه‌اي بین سیستم‌هاي اقتصادی (3 جلد)
51- التوازن الاسلامی بین الدنیا و الآخرة (با همکاری حضرات آیات:خرازی، مصلحی، شهید سلطانی و استادی)


تاریخ و سیره


52-‌زندگانی چهارده معصوم(عليهم‌السلام)
53-‌مظهر حق


نرم افزارهای منتشر شده(به ترتیب انتشار)


1- نرم افزار خورشید معرفت (حاوی 120 ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له)
2- نرم افزار صفای دل،دفتر اول(حاوی 100 ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له)
3- نرم افزار صفای دل،دفتر دوم(حاوی 70 ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له ومتن برخی از کتب اخلاق)
4- نرم افزار تجلّی حقّ (حاوی 60 جلسۀ صوتی وتصویری از سخنرانی های معظّم له پیرامون شخصیت و سیرۀ پیامبراعظم«ص»)
5- نرم افزار تهذیب نفس ، شامل دروس اخلاق معظم له به صورت صوتی
6- نرم افزار انسان در قرآن ، شامل دروس تفسیری قرآن کریم معظم له با موضوعات: هدف از خلقت ، کرامت ، سعادت و شقاوت و ...، به صورت صوتی
7- نرم افزار مهر پنهان ، شامل دفتر اول از سلسله مباحث مهدویت معظم له و به صورت صوتی
8-‌نرم افزار مهر پنهان ، دفتر دوم (حاوی 41 جلسه صوت از مباحث مهدویت معظم له و متن برخی از کتب اخلاقي)
9- نرم افزار شهادات ، دفتر اول و دوم از سلسله دروس خارج فقه معظم له با موضوع شهادات
10- نرم افزار ازدواج و خانواده شامل سلسله مباحث اخلاقی معظم له در زمینه ازدواج و خانواده (حاوی120 سخنرانی صوتی)
11- نرم‌افزارهاي دروس خارج فقه با موضوعات مختلف از جمله: قرض، فلس، حجر و ...

همچنین آیة الله العظمی مظاهری«مدّظلّه‌العالي» در زمینه‌های دیگر اسلامی نیز تحقیقات و کتب فراوانی نگاشته‌اند که تاکنون به چاپ نرسیده است که از آن جمله می‌توان به تقریرات فقه و اصول اساتیدشان، کتب و رساله‌های متعدّد فقهی و اصولی، کتاب ولایة الفقیه، دورۀ کامل اصول فقه، رسالةٌ فی العرفان، رسالة فی المعاد، المالکیه فی الاسلام و ... اشاره کرد.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مظاهری

آیت الله محمد ناصری دولت آبادی

حضرت آيت الله حاج شيخ محمّد ناصرى دولت آبادى، به سال هزار و سيصد و نُه ‏هجرى شمسى، در شهر دولت‏آباد برخوار واقع در ده كيلومترى شهر اصفهان، در خانواده‏اى كه سهمى بسزا از زهد و تقوا و دانش دينى تحصيل كرده بود؛ به دنياآمد. پدر ايشان، زاهد متّقى حجّةالإسلام و المسلمين حاج شيخ محمّد باقر ناصرى‏ نام داشت، كه خود در شمار عالمان فرهيخته آن دوران بود؛ و محضر دانشيان‏ گرانسنگى همچون علامه آخوند كاشى و نيز جهانگيرخان قشقائى را به خوبى‏ دريافته بود، و در شمار ياران و تلاميذ مورد عنايت خاصّ علامه مرحوم حاج آقارحيم ارباب نيز قرار داشت ايشان به هنگام بدنيا آمدن اين فرزند، او را «محمّد­على» خواند، و او بعدها به نام «محمّد» شهره شد. محمّد هنوز در دوران خردى به سر مى‏برد، كه پدر به اشاره مرحوم علامه ارباب ‏راهى نجف اشرف شد؛ تا خدمت فقيهان و عارفان بزرگ آن ديار همچون آيت‏الله آقاميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت‏الله سيد محمود شاهرودى و آية الله آقا سيّد جمال‏الدين گلپايگانى را دريابد. بعد از مهاجرت پدر به نجف­اشرف، حضرت آية الله ناصرى تحصيل را در همان ‏دوران خردى آغازيد. اين دوران با حضور در مكتب خانه‏اى در دولت آباد آغاز، وبعد از يكى دوسال با ورود به حوزه علميّه اصفهان و تحصيل علوم ادبىِ رائج در آن‏حوزه، ادامه يافت. در اين دوران كه ايشان هنوز در دوران نوجوانى به سرمى‏بردند، لطف اميرمؤمنان شامل حالشان مى‏شود، و استاد به همراه پدر و خانواده ‏به نجف‏اشرف كوچ مى‏كند. ايشان در اين زمان چهارده سالى بيشتر نداشته‏اند. اگر چه در نجف­اشرف مشكلات و فقر و كمبود امكانات اوّليه اين خانواده پنج نفره را در سختى بسيار قرار مى‏دهد، امّا خاطرات شيرين استاد از آن دوران، نشان دهنده روحيّه ‏علم و معرفت­جوى ايشان در همان آغازين دوران ورود ايشان به نجف­اشرف مى‏باشد. اين دوران دوسالى بيشتر به طول نمى‏انجامد؛ چه در اين هنگام مادر رخت از اين ‏دنياى گذران به دار ديگر مى‏كشد؛ و سعادت او را، كه عليرغم غربتى كه در آن شهرمقدّس داشت، در قبرى در صحن مطهّر علوى كه فاصله چندانى تا روضه منوّره‏ نداشت، براى هميشه آرام مى‏گيرد. يك سالى پس از آن، خانواده پدر به ايران باز مى‏گردد، و ايشان را در سن هفده ‏سالگى براى ادامه تحصيل در نجف‏اشرف تنها مى‏گذارد. اين دوران، با رخت كشيدن‏ايشان به مدرسه صدر نجف آغاز؛ و فصلى جديد در زندگىِ ايشان آغاز مى‏شود. پدر پيش از جدائى از فرزند، او را نخست به اميرمؤمنان و زان پس به مرحوم آيت‏الله شيخ‏ محمّد حسين دهاقانى كه در شمار اعلام و اوتاد آن شهر مقدّس بود، مى­سپارد؛ والحق كه آن فقيه عارف فرزانه نيز در تربيت اين جوان از هيچ دقيقه‏اى فروگذار نمى‏كند. در اين دوران، ايشان گذشته از شركت در دروس علمىِ نجف اشرف، با شمارى ازاهل معانى اين شهر مقدّس همچون مرحوم حضرت حاج شيخ محمّد كوفي نيزآشنا، و در طريق معرفت ائمّه هدى دست به دامن آنان مى‏زند. ايشان در اين دوران، بخشى از علوم ادبى، حاشيه ملاعبدالله، معالم‏الأصول و قسمتى از شرح لمعه را، نزد مرحوم علامه ‏آيت‏الله مدرس افغانى فرا مى‏گيرد. ادامه شرح لمعه را از محضر آيت‏الله شيخ مجتبى ‏لنكرانى، مكاسب را از محضر آيت‏الله حاج سيّد عبدالأعلى سبزوارى، رسائل را ازمحضر مرحوم آيت‏الله حاج شيخ عبدالكريم كرونى اصفهانى كه بعدها به دامادى ‏ايشان نيز سرافراز مى‏شود، كفايه را از محضر آيت‏الله حاج شيخ محمّد حسين ‏دهاقانى، و براى دوّمين مرتبه باز در محضر آيت‏الله شيخ صدرا بادكوبه‏اى، خارج‏ مكاسب محرّمه را از محضر آيت‏الله ميرزا هاشم آملى، بحث خارج صلاة آيات را از محضر آيت‏الله سيّد عبدالهادى شيرازى، و خارج بيع و خيارات را از محضر مرحوم ‏آيت‏الله العظمى امام خمينى استفاده مى‏كند. گذشته از اين، در شمارى ديگر از دروس همچون بحث خارج كتاب الحج آيت‏الله حاج سيّد محمود شاهرودى نيز شركت، و يك ‏دوره كامل اصول‏ فقه را ازمحضر آيت‏الله العظمى حاج سيّد ابوالقاسم خوئى فرا مى‏گيرد. در اين دوران، با مرحوم آيت‏الله حاج سيّد جواد آل‏على كه در شمار علماى ‏كشور كويت قرار داشتند، مجالس علمى مرتبى برقرار مى‏نمودند، و بخش عمده‏ اين دروس را با هم مباحثه مى‏كردند. ايشان در سراسر اين دوران، محضر اخلاقى/عرفانىِ زاهد و عارف نامدار مرحوم‏ آيت‏الله آقا سيّد محمّد كشميرى فرزند عارف بزرگ آيت‏الله سيّد مرتضى كشميرى را سخت غنيمت شمردند، و بسيار از محضر او آموختند و به عمل درآوردند. گذشته از ايشان، با بزرگان ديگرى همچون مرحوم آيت‏الله حاج شيخ عبّاس ‏قوچانى وصىِّ مرحوم علامه قاضى نيز آشنا و به درك محضر آنان مى­پرداختند. دراين شماراست مرحوم حضرت آقا سيّد هاشم حدّاد، كه حضرت آيت‏الله ناصرى ‏گذشته از استفاده از تعاليم ايشان، با شمارى از ياران ايشان همچون مرحوم علامه ‏طباطبائى و حاج عبدالزهراء گرعاوى نيز بواسطه همين مجالس آشنا مى­شوند. درهمين دوران با مرحوم عارف بزرگ جناب حاج آقا اسماعيل دولابى نيز آشنا مى‏شوند، و اين آشنائى تا پايان عمر آن فقيد سعيد ادامه داشت. ايشان، هر از چندى كه‏ به اصفهان مى‏آمدند به ديدار اين دوست قديمى نيز مى‏شتافتند و در منزل از ايشان ‏ديدار مى‏كردند. عارف گمنام مولوى قندهارى كه الحق سراسر عمر را به توجّه و مراقبه گذرانيد نيز در شمار ياران ايشان قرار داشت. ميان اين دو بزرگمرد، عقد اخوّتى بسته شده بود، و از همين رو تا پايان عمر جناب مولوى، اين دو هرگز يكديگر را فراموش نكردند. حضرت آيت‏الله حاج شيخ حسن صافي اصفهانى نيز در همين ‏شمار قرار داشت، كه دوستىِ ديرينى ميان اين دو٬ از دوران اقامت در نجف اشرف ‏برقرار بود. حضرت آيت‏الله ناصرى پس از آنكه به امر استادشان مرحوم آيت‏الله كشميرى به ‏اصفهان بازگشت، گذشته از مجالس تدريس فقه و اصول و تفسيرى كه ساليانى دراز در حوزه علميّه اين شهر اقامه نمود و تا كنون نيز ادامه دارد­، به تربيت نفوس ‏مستعدّ و طالب معارف الهى نيز همّت گماشت. گذشته از جلسات درس اخلاق ايشان كه در شمارى از مدارس علميّه اين شهر برگزار مى‏شود­، نماز جماعت و مجالس ‏وعظ و تذكير ايشان كه در مسجد كمرزرّين اصفهان برپاست، در ميان عاشقان ‏اهل‏بيت و طالبان معرفت الله از شهرتى بسزا برخوردار است. اميد مى‏بريم كه خداوند وجود مبارك و شريف آن استاد فرزانه را پايدار دارد، و از تمامىِ مكروهات مصون نمايد.

بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله حاج آقا رحیم ارباب






حکیم فرزانه، فقیه بزرگوار و معلم اخلاق حضرت آیت ‏الله العظمى حاج‏ آقا رحیم ارباب از علماى بزرگ اصفهان و استادى مسلم در تمام علوم اسلامى متداول از جمله حکمت، ادبیات، تفسیر، کلام، هیئت، ریاضى و فقه و اصول بود.

آن بزرگوار علاوه بر دانش سرشار، فردى عارف، پرکار، مؤدب، متواضع و در مجموع الگو و نمونه‏اى از یک انسان کامل بوده، همواره رفتار و برخوردهاى ایشان با مردم زبانزد خاص و عام است.

سال یکهزار و سیصد و سى و دو شمسى بود، من و عده‏ اى از جوانان پرشور آن روزگار پس از تبادل ‏نظر و بحث و مشاجره به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلى دارد که ما نماز را به عربى بخوانیم؟

چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ و عاقبت تصمیم گرفتیم که نماز را به فارسى بخوانیم و همین‏ کار را هم کردیم.

والدین، کم‏ کم از این موضوع آگاهى یافتند و به فکر چاره افتادند.




آنها هم پس از تبادل‏ نظر با یکدیگر تصمیم گرفتند که اول خودشان با نصیحت کردن ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود راه دیگرى برگزینند، چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد روزى ما را به نزد یکى از روحانیون آن زمان بردند و آن فرد روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز مى‏خوانیم به طرز اهانت‏ آمیزى، ما را کافر و نجس خواند.

این عمل او ما را در کارمان راسخ ‏تر و مصرتر ساخت.

عاقبت یکى از پدران، آنها را یعنى والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت‏ الله حاج ‏آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت و روزى آنها نزد ایشان مى‏روند و موضوع را با ایشان درمیان مى‏گذارند و ایشان دستور مى‏دهند که در وقت معینى ما را به خدمت آقاى ارباب راهنمائى کنند.




مقبره آیت الله حاج آقا رحیم ارباب - تخت فولاد اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگینامه شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی




نقل اين کرامات توسط افراد موجه به حدي بوده است که آيت‌الله العظمي مرعشي‌نجفي در كتاب «المسلسلات في الاجازات» مي‌نويسد:« او در بين مردم به مستجاب‌الدعوه‌بودن شناخته شده بود و بسياري از حاجت‌مندان و بيماران به او پناه‌ مي‌بردند؛ پس او براي آنها دعا مي‌كرد يا براي آنها دعاها و حرزهايي مي‌نوشت و به اين وسيله، گرفتاري آنها برطرف مي‌شد و بيماران آنها شفا مي‌يافتند و با اين وجود، در كمال تواضع و فروتني بود و هيچ ادعايي نداشت و نمونه بارز زاهداني بود كه تنها به خدا توجه دارند و از امور دنيوي دور هستند.»
«حقير ابداً قابليت اين امر که خواسته‌ايد ندارم... شما از من تعريف بسياري نزد ايشان کرده‌ايد و حال آنکه حقير به کلي از اين عوالم عاري و بري هستم. دو کلمه عبارت عربي فهميدن يا دعاي ندبه دادن آن هم چهار تا بي‌اثر و دو تاي آن موثر با تعريف‌هايي که کرديد سازگار نيست. حقير ابداًً از اين علوم اطلاعي ندارم.» (نشان از بي‌نشان‌ها، ج2، ص 101) اين جملات، پاسخ حاج ‌شيخ‌حسنعلي مقدادي اصفهاني معروف به «نخودکي» به کسي است که درخواست دعا براي نخست‌وزير شدن قوم‌السلطنه کرده بود.

مرحوم نخودكي 146 سال پيش در اصفهان متولد شد و به‌خاطر ارادت پدرش به حاج محمدصادق تخت‌فولادي، از همان اوان کودکي تحت تربيت اين درويش غيرحوزوي قرار گرفت. خود را ملزم به اطاعت از حاج محمد صادق دانست و او نيز حسنعلي را «بنده علي» ناميد. حسنعلي تا 11‌سالگي که درويش فوت کرد، دست خويش را به دست او سپرده بود. در نوجواني در حوزه اصفهان از فقه و فلسفه ملامحمد کاشي و از فلسفه و حکمت جهانگيرخان قشقايي استفاده برد و سپس به نجف رفت و در درس حضرات آيات سيدمحمد فشارکي و سيدمرتضي کشميري که شيخ‌حسنعلي وي را «يگانه عصر خويش و مستجاب الدعوه» مي‌دانست (همان، ج1، ص 126) حاضر شد.


پس از سفرها و مراجعت‌هاي متعدد به اصفهان، مشهد و نجف تصميم به سفر حج گرفت و با ‌شيخ‌فضل‌الله نوري همسفر شد. شيخ‌فضل الله ارادت زيادي به وي نشان داد؛ به شکلي که وقتي «شريف مکه» براي برطرف شدن نياز خود به او مراجعه مي‌کند، شيخ‌فضل‌الله، حاج ‌شيخ‌حسنعلي را براي برآورده شدن اين حاجت معرفي مي‌کند. (همان، ج1، ص 104)


از سال 1327 قمري تا پايان عمر به مدت 34‌سال در مشهد ساکن شد و در ابتدا به تدريس فلسفه و عرفان پرداخت، ولي بعد از مدتي از تعليم اين دروس خودداري کرد (همان، ج2، ص 19) و حتي ديگران را از تحصيل آن نهي کرد و تنها با وجود شرايطي مثل مطالعه همه اخبار و احاديث اهل بيت (ع)، دانستن علم طب‌ و تزکيه و رياضت نفس، تحصيل اين علوم را جايز دانسته بود و مي‌گفت: «بخشي از معضلات علم حکمت و فلسفه، جز با مکاشفه حل شدني نيست.‌» (همان، ج1، ص 20)


حاج‌شيخ‌حسنعلي نخودكي نسبت به ديگر علوم، به مانند «فلسفه» حساسيت نداشت و حتي تحصيل علومي مثل «سحر» را لازم ولي استعمال آن را حرام مي‌دانست. (همان) البته روي خوشي به «اصول فقه» نشان نمي‌داد و مي‌گفت: «قسمتي از اين علم واجب و بسياري از آن اتلاف عمر است.» (همان)


با حاکم‌شدن رضاخان و سختگيري او بر روحانيون و پيش آمدن مسائلي مثل کشف حجاب و واقعه مسجد گوهرشاد، همچنين با مراجعات مکرر به شيخ‌حسنعلي، وي چند سال پايان عمر را به روستاهاي اطراف مشهد رفت و چون توقف ايشان بيشتر در ده «نخودک» بود، به نخودکي معروف شد. (همان، ج2، ص 23) وي هرچند از کارهاي رضاخان رضايت نداشت ولي در عين حال مي‌گفت: « اگر رضا شاه از بين برود فساد آن بيشتر از صلاح آن است. (چند سال ديگر خودش نابود مي‌شود.) » (همان، ج2، ص 58)


آن‌ چيزي که باعث شهرت حاج ‌شيخ‌حسنعلي نخودکي شده است، نقل کرامات و داستان‌هاي شگفت‌انگيز فراوان از اوست. خود او نيز در نامه‌اي به اين شهرت و سوء‌استفاده بعضي از آن اشاره مي‌کند. (همان، ج1، ص 136) آيت‌الله مرواريد که از شاگردان و سال‌هاي زيادي تحت تربيتش بوده است، دراين باره گفته بود: «هر روز در جلوي منزل او و حتي در محل تدريس او...


بيماران صف مي‌كشيدند و از او دعا مي‌خواستند و آن بزرگ، هميشه با روي خوش با آنها برخورد مي‌كرد و گاه براي پيدا كردن نوعي از گياهان دارويي، به كوه‌ها و نواحي اطراف مشهد مقدس مي‌رفت و كمتر در شهر بود و همين عامل و عوامل ديگر، سبب مي‌شد كه نتواند به نحو دلخواه به تدريس علوم بپردازد؛ ولي با اين حال، تا آنجا كه فرصت داشته، به تدريس و پرورش شاگرداني پرداخته است؛ اما به دليل شهرت او در استجابت دعا و مداواي بيماران، از شاگردان و كرسي تدريس او اطلاعات كمي در اختيار مي‌باشد.» (به نقل از حجت‌‌الاسلام‌و‌المسلمين محمدعلي رحيميان فردوسي، مقاله‌اي از نعمت الله فروغي)

نقل اين کرامات توسط افراد موجه به حدي بوده است که آيت‌الله العظمي مرعشي‌نجفي در كتاب «المسلسلات في الاجازات» مي‌نويسد:« او در بين مردم به مستجاب‌الدعوه‌بودن شناخته شده بود و بسياري از حاجت‌مندان و بيماران به او پناه‌ مي‌بردند؛ پس او براي آنها دعا مي‌كرد يا براي آنها دعاها و حرزهايي مي‌نوشت و به اين وسيله، گرفتاري آنها برطرف مي‌شد و بيماران آنها شفا مي‌يافتند و با اين وجود، در كمال تواضع و فروتني بود و هيچ ادعايي نداشت و نمونه بارز زاهداني بود كه تنها به خدا توجه دارند و از امور دنيوي دور هستند.» (المسلسلات في الاجازات، ج2، ص 307، به نقل از مقاله نعمت الله فروغي)


البته مرحوم نخودکي در بعضي نامه‌ها و درخواست‌ها به کلي اظهار بي‌اطلاعي و عدم توانايي مي‌کرد و حتي در بعضي نامه‌ها با بيان صريح مي‌نوشت: «هر کاري راهي دارد و بايد از طريق عادي و طبيعي خود انجام شود و خلاف عادت درست نيست. ائمه ما که صدر اعظم در خانه خدا مي‌باشند چنين کاري نکردند تا چه جاي ديگران، گاهي از باب معجزه يا کرامت کاري مي‌کردند ولي مي‌گويند با يک گل بهار نمي‌آيد، عموما هرگز اينگونه رفتار نمي‌کردند.» (نشان از بي‌نشان‌ها، ص 150) او همچنين گفته است: «چون فقها عنوان مي‌دارند که اگر کسي در بلدي بود که مجتهد نداشت و دست او به مجتهد نمي‌رسيد‌ اما يک نفر بود که بتواند جامع عباسي شيخ‌بهايي يا حديقه مجلسي را درس بگويد و توضيح دهد، تکليف مردم آن است که تا وقتي که به مجتهدي برسند مسائل را از او اخذ کنند. حقير به اين عنوان گاهي دوستان را که طالب راه خدا مي‌بينم... مطالبي که از بزرگان شنيده‌ام به آنها مي‌گويم.» (همان، ج1، ص 134)


آيت‌الله مرتضي مطهري نيز به تمجيد از مرحوم نخودکي مي‌پرداخت و تحت تاثير همين نقل کرامات، گفته بود: «لابد كم و بيش اسمش را شنيده‌ايد و در اينكه او كارهاى خارق‏العاده زياد‌ داشته من خيال نمى‏كنم اصلا بشود ترديد كرد. همين آقاى آيت‌الله خوانسارى حاضر براى من از خود حاج شيخ‌حسنعلى بلاواسطه نقل كردند؛ مى‏گفتند‌ وقتى كه مرحوم حاج شيخ‌حسنعلى در نجف بود وارد رياضت‌هاى زيادى بود و گاهى حرف‌هايى مى‏زد كه شايد براى او گفتنش جايز بود ولى براى ما شنيدنش جايز نبود يعنى ما پرهيز داشتيم بشنويم. گاهى مى‏گفت من در حرم، فلان آقا (از اشخاص بزرگ) را به صورت... مى ‏بينم.» (مجموعه آثار استاد مطهري، ج4، ص 419)
اظهار ارادت و نزديکي علما به شيخ‌حسنعلي نخودکي محدود به همين چند عالم نامبرده نمي‌شود. آيت‌الله‌العظمي بروجردي يکي از علمايي است که رابطه بسيار نزديکي با مرحوم نخودکي داشت و انس زيادي به ايشان پيدا کرده بود. (مجله حوزه، فروردين و ارديبهشت 1370، مقاله بروجردي در بروجرد) مرحوم نخودکي نيز بنا به گفته آيت‌الله محسني ملايري از مقلدان آقاي بروجردي بوده است: «ايشان سال‌ها قبل از رحلت مرحوم آيت‌الله اصفهاني مقلد مرحوم آيت‌الله بروجردي بود واظهار مي‌داشت من از راه علوم غريبه کشف کرده‌ام که ايشان اعلم است.» (همان)


از ديگر علماي ارادتمند به مرحوم نخودکي آيت‌الله العظمي خوئي بود. از سوي ديگر، آيت‌الله العظمي سيدموسي شبيري زنجاني در خاطره‌اي از آيت‌الله العظمي بهجت در اين باره مي‌گويد: «آقاي بهجت نقل مي‌كردند زماني كه آقا شيخ‌محمود حلي به نجف آمدند ما براي ديدن ايشان خدمتشان رسيديم و ايشان نيز براي بازديد به خانه ما آمدند، وقتي آيت‌الله خوئي شنيدند كه آقا شيخ‌محمود به منزل ما مي‌آيند براي ديدار ايشان تشريف آوردند تا به اصطلاح ديد ديگري (از نظر معنوي) به ايشان كنند... آقاي خوئي فرمودند: من دلم مي‌خواست مقداري از آقا حسنعلي نخودكي اصفهاني تعريف كنيد، تا وقتي ما مي‌خواهيم براي اثبات عالم ماورا دليل بياوريم، تنها از آيات و روايات استفاده نكنيم بلكه از حالات يك شخص هم در اين مورد استفاده كنيم. آقا شيخ‌محمود فرمودند: آقا شيخ‌حسنعلي مختصرات داشت (يعني مختصري از مطالب و عوالم را داشتند)، و اگر شما به همين كارتان (تربيت طلاب) توجه كنيد بيشتر مي‌توانيد به اسلام خدمت كنيد، تازه آقا شيخ‌حسنعلي مريد يكي از شماها بود كه آقاي بهجت مي‌فرمودند: منظورشان آقاي بروجردي بود.» درحالي شيخ‌محمود حلي گفته بود آقا شيخ‌حسنعلي مختصري از مطالب و عوالم داشته است که مرحوم نخودکي اساسا همين مختصر را براي شخص ديگري قائل نيست و در نامه‌اي مي‌نويسد: «کسي باقي نمانده که يک کلمه از شرايط سلوک را بداند...


بنده امروزه مي‌بينم که طريق مسدود است» (نشان از بي‌نشان‌ها، ج1، ص 144) و اين در صورتي است که در زمان حيات ايشان علمايي چون آيت‌الله قاضي، مشهور به سير و سلوک و تدريس اخلاق و عرفان بوده‌اند. حاج شيخ‌حسنعلي نخودکي در عقايد شيعي خود بسيار راسخ بود و بسيار به آن اهميت مي‌داد. تنها مذهب شيعه را قبول داشت و مي‌گفت: «غير از شيعه ساير فرق اسلامي کتاب خدا را پشت سر انداخته‌اند» (همان، ج1، ص 182) انجام احکام را بدون قبول داشتن ولايت ائمه بي‌فايده مي‌دانست و مي‌نوشت: «اشتغال مجرد به نماز و روزه و ظواهر شريعت‌محمدي‌(ص) وقتي همراه با تمسک به ولايت‌ اميرالمومنين‌(ع‌) نباشد، نفعي براي انسان نخواهد داشت، مانند اهل سنت که از درک ولايت بي‌بهره‌اند» (همان، ص 201) و اشاعره را مشرک مي‌دانست. (همان، ص 183)

وي بسيار به شرع پايبند بود و مي‌گفت: «طريقه حقير طريقتي است که تمام مطالب شرع را نهايت اهتمام دارد، خلاف باقي طرق که به مطالب شرعيه خيلي بي‌اعتنا هستند.» (همان، ص 141) و در جاي ديگر گفته بود: «حقيقت را بايد از شريعت تحصيل نمود. حقير طالب اين مقام و سالک اين راه بوده و بستگان حقير را نيز اعلام کنيد که حقيقت را که ما در طلب آن هستيم بايد از همين شريعت تحصيل کنيم نه از جاي ديگر به همان نحو که ائمه (ع) رفتار نموده و مشايخ ما تحصيل کرده‌اند.» (همان، ص 145) و اين پايبندي به احکام و شرع را مي‌توان در جاي جاي سخنان و نوشته‌هاي ايشان ديد. با اين حال «‌ورالدين مدرسي چاردهي» در کتاب «سلسله‌هاي صوفيه ايران» حاج شيخ‌حسنعلي نخودکي را قطب سلسله «چشتيه» از فرق صوفيه معرفي مي‌کند (سلسله‌هاي صوفيه ايران، ص 182) که با توجه به سخنان و نوشته‌هاي مرحوم نخودکي و الزام ايشان بر تقليد از مراجع، همچنين ارادت و انس مراجع و علماي بزرگ شيعي به ايشان و تعاريف آنان از ايشان، اين ادعا نادرست جلوه مي‌كند.


حاج شيخ‌حسنعلي نخودکي اصفهاني در 17‌شعبان‌1361 قمري مطابق با هفتم شهريور 1321 شمسي در 79 سالگي در مشهد دار فاني را وداع گفت و جنازه‌اش در ميان انبوه جمعيت تشييع شد و طبق وصيتش در صحن عتيق حرم امام‌رضا‌(ع) دفن شد كه از شاگردان ايشان مي‌توان به آقايان حسنعلي مرواريد، عباس قمي، محمود حلبي، محمد‌باقر ملکي ميانجي، حسن مصطفوي، سيد عبدالعلي موسوي سبزواري و... اشاره کرد.


موضوع قفل شده است