جمع بندی توحید و برداشتن اسم از روی اشیاء

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توحید و برداشتن اسم از روی اشیاء

سلام
از جناب سید هاشم حداد نقل شده است که فرموده اند :
برای درک وحدت وجود کافی است اسم را از روی اشیاء بردارید
ما اینجا وحدت وجود را همان توحید گرفتیم
اما ارتباط توحید با برداشتن اسم از روی اشیاء چیست ؟
یا علیم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد طاها

سؤال:
ارتباط توحید با برداشتن اسم از روی اشیاء که از «سید هاشم حداد» نقل شده است، چیست؟

پاسخ:

سؤالی که مطرح کرده‌اید، مربوط به حوزه مباحث عرفان می‌شود که هم نیازمند تحصیل و تبیین مقدمات فراوانی است و هم برای عموم مخاطبان نامناسب است. با این حال، مطالب مختصری ارائه می‌شود و در صورت نیاز با توضیح و تفصیل بیشتری به آن خواهیم پرداخت.
پاسخ به سوال جناب عالی، مبتنی بر تبیین دو اصطلاح «وحدت وجود» و «اسم» در آموزه‌های عرفای اسلامی است.
الف) «وحدت وجود»
وحدت وجود از نگاه عرفایی همچون محی الدین عربی و هم‌فکرانش به این معناست که در حقیقت وجود هیچ کثرت و مرتبه‌ای راه ندارد و اگر کثرتی در عالم مشاهده می‌کنیم این کثرت‌ها در مظاهر وجود است و نه وجود. به عبارت دیگر همه مخلوقات عالم مَظهر و تجلی یک حقیقت به نام وجود هستند که همان ذات خداوند است و این حقیقت یکی بیش نیست. برای روشن شدن این عقیده لازم است به تبیین‌هایی که در عرض تبیین یاد شده وجود دارد اشاره نماییم:
1. وحدت وجود يعنى وحدت شهود. در اين نظريه هر چند گفته مى‌شود ذات حق وجود لايتناهى است و عارف با روئيت عظمت حق، موجودات متناهى را در برابر او هيچ و غير قابل اعتنا مى‌بيند. بنابراین صاحبان این دیدگاه حقیقت وجود را دارای سلسله مراتب میدانند.
2. كل عالم مساوى با خداست و ذات احديت، جدا و مجرد از مظاهر بالفعل نيست. بنابراین خداوند مساوی است با مجموع عالم ظاهر. قائلین به این نظریه تکفیر شده‌اند.
3. وحدت تشكيكى وجود. اين وحدت (که از آن با نام وحدت تشکیکی وجود یاد می‌شود) عبارت است از اين كه حقيقت وجود واحد است؛ اما صاحب مراتب است. يک مرتبه از آن حقيقت واجب (خدا) است و مرتبه ديگر ممكن (مخلوقات خدا). اين وحدت وجود در آراء اوليه صدر المتألهين شيرازى وجود دارد.
4. تفسير چهارم از وحدت وجود كه صدر المتألهين به تدريج به آن گرایش یافته است همان تحليل خاص عرفا است كه توسط ابن عربى و پيروانش تبيين شد. بر اساس اين نظريه، وجود از جميع جهات بسيط و واحد است و (بر خلاف دیدگاه اول و سوم) كثرت و مرتبه در آن راه ندارد. اين حقيقت واحد همان خداست و غير از او هر چه هست ظهور وجود و نمود وجود است و نه وجود.
بر اساس اين ديدگاه، كثرت‌هایی که ما در عالم هستی مشاهده می‌کنیم نسبت به وجود خداوند نسبت سايه به صاحب سايه و يا نسبت آيينه به صاحب تصوير است. همه عالم هستى سايه آن وجود واحد است و همه موجودات تجلى آن ذات يگانه هستند.
همچنین (برخلاف دیدگاه دوم) وجود كثرات و وجود ممكنات همان وجود خدا هم نیست.
ب) اسم در عرفان
مراد از اسم در عرفان، مجموعه‌ای از الفاظ نیست؛ بلكه همان چیزی است که در مقدمه گذشته آن را مَظهر و تجلی و نمود حقیقت وجود نامیدیم.
وقتی مخلوقات، مظهر و نمود باشند طبعا خصوصیت یا خصوصیاتی از مُظهر و صاحب آن نمود را نشان می‌دهند. بنابراین، هر مخلوقی، ظهور یک یا چند صفت از حقیقت وجود است و به این اعتبار به آنها اسم گفته می‌شود.
از توضیحات گذشته به دست می‌آید که مخلوقات مجموعه‌ای از اسم‌ها هستند و عموم انسان‌ها به همین اسم‌ها که ظهورها و تجلی‌های حقیقت واحده وجودند سرگرم هستند. اگر عارف می‌‌خواهد محض در حق (یعنی حقیقت یگانه وجود) شود، باید از بند اسماء و نمودها خود را خلاص کنید و به بود (یعنی حقیقت یگانه وجود) برسد.

سؤال:

ارتباط توحید با برداشتن اسم از روی اشیاء که از «سید هاشم حداد» نقل شده، چیست؟

پاسخ:

پاسخ به سوال، مبتنی بر تبیین دو اصطلاح «وحدت وجود» و «اسم» در آموزه‌های عرفان اسلامی است.

الف) «وحدت وجود»
وحدت وجود از نگاه عرفایی همچون محی الدین عربی و هم‌فکرانش به این معناست که در «حقیقتِ وجود» هیچ کثرت و مرتبه‌ای راه ندارد و اگر کثرتی در عالم مشاهده می‌کنیم این کثرت‌ها در مظاهر وجود است و نه حقیقتِ وجود. به عبارت دیگر همه مخلوقات عالم، مَظهر و تجلّی یک حقیقت به نام وجود هستند که یکی بیش نیست و این وجود یگانه همان ذات خداوند است. برای روشن شدن این عقیده لازم است به تبیین‌هایی که در عرض «وحدت وجود عرفانی» است اشاره نماییم:

1. وحدت وجود يعنى وحدت شهود؛ در اين نظريه گفته مى‌شود ذات خداوند یک وجود لايتناهى است و عارف با مشاهده عظمت حق تعالی، توجهی به موجودات متناهى ای که در طول وجود خدا هستند ندارد. به عبارت دیگر، عارف مى‏رسد به مقامى كه آنقدر محو تماشای خدا میشود که غير از خدا چيزى نمى‏بيند و به چیزی اعتنا نمیکند نه اینکه وجود مختص خداست و حقیقتِ وجود در خدا خلاصه میشود. (1)

2. كل عالم مساوى با خداست و ذات احديت، جدا و مجرد از مظاهر و مخلوقات نيست؛ به این معنا که حقیقتِ خدا مساوی است با حقیقتِ مجموع مخلوقات. پس خداوند حقیقتی جز مجموع عالم ظاهر و خلقت ندارد. قائلین به این نظریه تکفیر شده‌اند. (2)

3. وحدت تشكيكى وجود؛ اين وحدت عبارت است از اينكه، وجود دارای یک حقیقت است اما سلسله مراتب دارد. يک مرتبه از این حقیقت یگانه، واجب الوجود (خدا) است که در رأس این سلسله قرار دارد و مراتب دیگر را ممكن الوجودها (مخلوقات خدا) تشکیل میدهند. این مراتب در حقیقتِ وجود، مشترکند و اختلافشان نیز باز میگردد به همین حقیقتِ وجود. اين وحدت وجود، با نام «وحدت تشکیکی»، به فلاسفه نسبت داده میشود. (3)

4. تفسير چهارم از وحدت وجود، همان تحليل خاص عرفاست که قبلا اشاره کردیم؛ بر اساس اين نظريه، وجود از جميع جهات بسيط و واحد است و كثرت و مرتبه در آن راه ندارد. اين حقيقت واحد، همان خداست و غير از او هر چه هست «ظهورِ وجود» و «نمودِ وجود» است و نه «حقیقتِ وجود» و «بودِ وجود». طبق اين ديدگاه، كثرت‌هایی که ما در عالم هستی مشاهده می‌کنیم، نسبت به وجود خداوند، نسبتِ سايه به صاحب سايه و يا نسبتِ آينه به صاحب تصوير است. همه عالم هستى سايه آن وجود واحد است و همه موجودات تجلى آن ذات يگانه اند.

استاد مطهری در توضیح ساده ای از این اندیشه مینویسد:
«عرفا قائل به وحدت وجود هستند بدون اينكه هيچ كثرتى در حقيقت وجود قائل باشند؛ يعنى مى‏گويند وجود يك واحد محض است بدون اينكه هيچ كثرتى در آن راه يافته باشد كه اين قهرا مساوى است با وجوب بالذات؛ زيرا حقيقت وجود مساوى است با وجوب ذاتى و قهرا مساوى است با ذات حق. آنها عالم را به عنوان يك مظهر و چيزى كه حقيقت حق در آن ظهور دارد مى‏دانند.» (4)

قابل ذکر است، اساس عرفان بر وحدت شخصي وجود و كثرت‏ زدايي از حريم آنست؛ خواه کثرت به نحو تباين وجود مخلوق از وجود خالق باشد و خواه به طور تشكيك وجود میان خالق و مخلوق باشد و خواه به سبك وحدت وجود و كثرت موجود باشد. (5)

عرفان بر دو ركن استوار است:
1. بيان توحيد 2. بيان موحّد؛ انسان كامل همان موحدي است كه نه تنها به وحدت شهود راه يافته، بلكه به وحدت شخصي وجود بار يافته است و نه تنها آن وجود واحد را همواره با خود مي‏بيند بلكه باطن خود را كه همان خليفه مطلق خداست در خدمت مستخلفٌ‏عنه خويش (خدا) مشاهده مي‏كند. (6)

در این دیدگاه، هم استقلال وجود مخلوقات از خدا محال است و هم حلول وجود خدا كه اصيل و مستقل است در آن‏ها ممتنع خواهد بود و هم اتّحاد وجود خدا با آن‏ها مستحيل است. (7)

بر این اساس، وحدت وجودی که عارف باور دارد بر خلاف دیدگاه اول و سوم فاقد كثرت و مرتبه است و نیز برخلاف دیدگاه دوم، وجود مخلوقات و ممكنات همان وجود خدا قلمداد نشده است.

استدلال عرفا بر «وحدت وجود» از راه مساوى بودن وجود با وجوب ذاتى و مساوى بودن وجوب ذاتى با وحدت از جمیع جهات، است. استدلال ایشان از دو مقدمه و يك نتيجه تشكيل شده است:
(1) وجود، مساوى با وجوب ذاتى است.
(2) وجوب ذاتى، مساوى با وحدت من جميع ‏الجهات است.
نتيجه: وجود، مساوى با وحدت من جميع‏ الجهات است. (8)

در وحدت شخصي وجود، هيچ‏گونه كثرتي به حريم اَمنِ وجود راه ندارد و هرگونه كثرتي، مظاهر واجب تعالی هستند یعنی مظاهر متعددند؛ ولي هيچ يك از آنها سهمي از «بود» ندارند، چون همه آنها «نمود» اند. (9)

بنابراین عارف، وحدت وجود را همان توحیدی میداند که دین بیان میکند زیرا، حقيقت وجود را مساوى با ذات حق میداند و غير او را «فَى‏ء» مى‏داند نه «شى‏ء»، و «نمود» مى‏ داند نه «بود». (10) به عبارت دیگر، وجود در عرفانْ مخصوص واجب الوجود و خداوند است، و بر ممكن الوجود و مخلوقات اطلاق نخواهد شد، مگر مجازاً. (11)

در وحدت وجود عرفانی، تنها یک حقیقت، وجود دارد و آن خداوند است و هیچ حقیقتی در برابر خدا وجود ندارد تا با خدا مجموعا کثرت و مراتب را تشکیل دهند اما آیا این بدان معناست که زمین و آسمان و آنچه در آنها خلق شده سراب است؟

عارف به صراحت پاسخ منفی میدهد. از نگاه او كثرت، گرچه اعتباري است و وحدتْ حقيقي؛ ليكن اعتباري بودن آن همانا نسبت به خداي سبحان است و هرگز همانند سراب نيست كه نماي كاذب باشد بلكه نظير صورت نقش بسته در آينه است كه نماي صادق دارد نه كاذب ولی صورت نقش بسته در آينه، جز نشان دادن جمالِ صاحب صورت، سهمي از واقعیت ندارد. از لحاظ نگاه موحدانه نیز مخلوقاتی که ما مشاهده میکنیم همه جلوه و نمود خداوند هستند و حقیقتی جز نمود صورت صاحب خود ندارند اما غیرعارف، مخلوقات را موجوداتی در طول وجود خدا مي‏پندارد؛ نظير كودكي كه صورت آينه را موجودی جداي از صاحب صورت مي‏پندارد. (12)

ب) اسم در عرفان
مراد از اسم در عرفان، مجموعه‌ای از الفاظ نیست؛ بلكه همان چیزی است که در مقدمه گذشته آن را «مَظهر» و «تجلّی» و «نمود» حقیقتِ وجود، نامیدیم.

وقتی مخلوقات، مظهر و نمود باشند طبعا خصوصیت یا خصوصیاتی از مُظهر و صاحب آن نمود را نشان می‌دهند. پس هر مخلوقی، ظهور یک یا چند صفت از حقیقت وجود است و به این اعتبار به آنها اسم گفته می‌شود. (13)

عارف قایل است هرگاه ذات حق تعالی را با تعين و تجلی خاصي در نظر آوريم، يكي از اسم‌ها و نام‌هاي الهي بروز خواهد يافت و مخلوقاتی که در عالم مشاهده میکنیم حاصل همین تعین و تجلی است.

از آنجا که حقيقت هر اسمي عبارت است از ذات به اضافه يك صفت و نسبت، پس بين عين مسما (ذات خداوند که تعین و تجلی خاص یافته) و اسماء ‌تكويني خارجي (مخلوقات که مظهر ذات تعین یافته خدا هستند)، يك جهت عينيت و يك جهت غيريت هست. اسم، با نظر به ذات متجلي خدا در آن، عين ذات خدا است اما از جهت صفت و تعين خاصي كه در آنست غير ذات خدا خواهد بود.

بنابراين اسماء، به حسب ذات خود معدوم‌اند، و بر ‌حسب نسبتی که با ذات خداوند دارند، موجود و متحقق‌اند. (14)

با حفظ نکات گذشته عرض میکنیم:

مخلوقات مجموعه‌ای از اسم‌ها هستند و عموم انسان‌ها به همین اسم‌ها که ظهورها و تجلی‌های حقیقت واحد وجودند سرگرمند بدون اینکه به «مظهر و نمود» بودن آنها توجه و از آنها عبور کنند؛ در حالیکه عارف می‌‌خواهد محض در حق (یعنی حقیقت یگانه وجود) شود و برای رسیدن به این مقصود لازم است از بند اسماء و نمودها خود را خلاص کرده، به بود (یعنی حقیقت یگانه وجود) برسد.

عارف موحد، قادر است تا جایی پیش رود که هم‏اكنون (در همین دنیا) تمام ماسوي الله را نهان و خداوند جهان‏آفرين را آشكار ببیند. (15)

به گفته عرفا، انسان قبل از نيل به كمال نهايي، سرگرم سير و سلوك است و با پيمودن مدارج عرفاني به توحيد مي‏رسد و براي توحيد چهار مرتبه ياد شده است:
1. «قِشرِ قشر» و آن همان اقرار زبان با غفلت قلب است.
2. «قِشر» و آن تصديق قلبي گرچه به طور تقليد يا نظر و فكر و استدلال باشد.
3. «لُبّ» و آن مشاهده و كشف اينكه همه اشيا صادر از حق يكتا و يگانه‏اند.
4. «لُبّ لُبّ» و آن اينكه در جهان هستي چيزي غير از واحد نبيند و اين فناي در توحيد است.
باید توجه داشت، فناي كامل در «وحدت شهود» نيست بلكه در «وحدت وجود» است و در صدر مطلب، به تفاوت این دو اشاره شد. (16)

این امر شگفت انگیز وقتی دست میدهد که عارف چهار مرحله معرفتی را کشف و شهود میکند که در طی آن از جنبه های نبودی و نیستی مخلوقات (اسماء) آگاه میشود و نتیجتاً به «وحدت شخصی وجود» بار می یابد. (17)

اين همان مقامى‌است كه سعدى اشاره مى‌كند: رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند *** بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت. (18)

با این توضیح شاید تا حدودی بتوان منظور سید هاشم حداد از این گفته که «برای درک وحدت وجود کافی است اسم را از روی اشیاء بردارید» را دریافت.

فهرست منابع
(1) مرتضی مطهری، مجموعه‏ آثار، انتشارات صدرا، ج‏9، ص: 173.
(2) صدر المتألهين شیرازی، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، دار احياء التراث،1981م‏، چاپ سوم،‏ بيروت، ج‏2، ص: 345.
(3) مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏9، ص: 185.
(4) همان، ص: 184.
(5) عبدالله جوادی آملی، تحرير تمهيد القواعد، محقق: حمید پارسانیا، نشر اسراء، 1387ش، چاپ اول، ج1، ص40.
(6) همان، ص: 81.
(7) همان، ص: 34.
(8) مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏6، ص: 510.
(9) تحرير تمهيد القواعد، ج1، ص40.
(10) مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏5، ص: 32.
(11) تحرير تمهيد القواعد، ج1، ص32.
(12) همان، ص: 34.
(13) صدر المتألهين شیرازی، الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية، تصحيح و تعليق: سيد جلال الدين آشتيانى، المركز الجامعى للنشر، 1360ش‏، چاپ دوم‏، مشهد، ص: 41.
(14) http://erfanvahekmat.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D9%85_%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86%DB%8C.
(15) تحرير تمهيد القواعد، ج1، ص34.
(16) همان، ص: 81.
(17) همان، ص: 36.
(18) محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی، 1391ش، چاپ چهارم، قم، ج1، ص95.

موضوع قفل شده است