جمع بندی کم و کیف شهادت امام حسین(ع) و یاران ایشان

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کم و کیف شهادت امام حسین(ع) و یاران ایشان

با سلام .

لطفا با پرهیز از طولانی شدن مطلب کم و کیف شهادت امام حسین :doa(6): و اصحاب ایشان را توضیح دهید.
چنانچه در توضیح و رد برخی داستانهای شهادت از عدله و اسناد استفاده کنید ممنون میشوم.

فعلا در ابتدای این مطلب به نحوه شهادت امام حسین :doa(6): و معروفترین یاران و نزدیکانشان بپردازید .
استدعا دارم در مورد تاریخ و ساعت شهادت ها هم دقت بخرج دهید.

اصرار دارم که در توضیح شهادت ها رعایت کوتاهی مطلب را بفرمایید .
گاه خود من از خواندن توضیح شهادت ها بخاطر طولانی شدن مطلب میگذرم .(مثلا چه نیازی است متن عربی نوشته شود و بعد ترجمه اش بیاید)

ابد والله یا زهرا ما ننسی حسینا

بسم الله منتظریم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مقداد

نحوه شهادت امام حسین(علیه السلام):

مطالب زير به نقل از كتاب ارزشمند «مقتل سيدالشهدا» (نوشته گروهي از تاريخ پژوهان زير نظر استاد مهدي پيشوايي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره) نقل مي‌گردد:
امام حسين† شجاعانه مي‌جنگيد و مواظب تيراندازان بود و [پيوسته] و در هر فرصت به سپاه [دشمن] حمله مي‌كرد،‌ در حالي كه مي‌گفت: آيا يكديگر را به كشتن من تحريك مي‌كنيد؟، پس از من هرگز بنده‌اي از بندگان خدا را نمي‌كشيد كه به اندازة كشتن من خشم خدا را برانگيزد. به خدا سوگند، اميدوارم با خواري شما، خدا به من كرامت بخشد، سپس به گونه‎اي كه نفهميد، انتقام مرا از شما بگيرد. آگاه باشيد به خدا سوگند، اگر مرا بكشيد، خداوند نيروي‎تان را به جان خودتان خواهد افكند و خون‎هايتان را خواهد ريخت. سپس براي شما، به كمتر از عذاب مضاعف راضي نخواهد شد.[1]
حُمَيْد بن‌مُسلم مي‌گويد:
«به خدا، هرگز مغلوبي را كه فرزند و خانواده و يارانش كشته شده باشند، به قوّت قلب و دل آرامي و جرأت او نديده‎ام. هنگامي كه با شمشير به پيادگان حمله مي‌كرد، آنها همانند گله‌بزي كه گرگ (يا شير) به آنها حمله كند از راست و چپ او مي‌گريختند».[2]

گزارش‌هاي ديگر نيز اين مطلب را تأييد مي‌كند. شاهدان عيني كربلا به اين معني اعتراف كرده مي‌گفتند:
هيچ مغلوبي را كه برادران، خاندان و يارانش را از دست داده و تنها مانده باشد، شجاع‎تر از حسين نديديم، او مانند شير خشمگين، سواره نظام را نابود مي‎كرد. دربارة مردي كه از ستم پذيري و تسليم شدن خودداري كرد، چه گمان مي‌رود؟ مردي كه خود، پسران، برادران و عموزادگانش با آن كه به آنان امان داده شد و سوگندهاي استوار بر آنان خوردند كه در امان خواهند بود، چندان جنگيدند كه كشته شدند. او كسي بود كه خودداري از تسليم و زبوني را براي عرب معمول كرد، چندان كه پس از او پسران زبير، مهلب و ديگران به او اقتدا كردند.[3]
امام† به سپاه دشمن ـ كه تعداد آنان به سي هزار رسيده بود ـ يورش مي‎برد و آنان همانند ملخ‎هاي پراكنده شده، از برابر وي فرار مي‎كردند و سپس حضرت به مركز (جاي نخست) خود برمي‎گشت و مي‎فرمود: لاحَوْل و لا قُوّة الا بالله العَلِيِّ العَظيم.[4]
او پيوسته مي‎جنگيد تا تعداد زيادي از آنها را كشت. پس عمرسعد به سپاهش گفت: از هر سو بر او يورش بريد. پس گروهي بزرگ از نيزه‌داران و تيراندازان به او حمله كردند.[5]

واكنش دشمن
شمر كه شجاعت و مبارزة دليرانة امام را ديد، از سواران خواست تا پشت سر پيادگان [تيرانداز] قرار گيرند. به تيراندازان نيز دستور تيراندازي داد. آنان حضرت را چنان تيرباران كردند كه بدنش پوشيده از پيكان تير شد و † عقب نشست و آنان مقابل او ايستادند.[6] عمرسعد به حسين† نزديك شد، در اين هنگام زينبƒ دختر فاطمهƒ و خواهر حسين† از خيمه‎گاه بيرون آمده و ‎گفت: اي كاش آسمان بر زمين خراب مي‎شد، آن گاه گفت: اي عمرسعد، آيا اباعبدالله كشته مي‎شود و تو نظاره مي‎كني؟*
عمر، صورتش را از زينبƒ برگرداند.[7] زينب فرمود: آيا ميان شما مسلماني نيست؟! كسي پاسخ او را نداد.[8] در اين هنگام شمر و يا بنابر قولي سنان بن انس سر امام را از بدن جدا كرد.

پی نوشتها:
[1]. طبري، تاريخ الامم والملوك، ج5، ص452.
[2]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص111؛ ابن‌فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص189؛ طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص245.
[3]. ابن‌ابي‎الحديد، شرح نهج البلاغة، ج15، ص 274 ـ 275.
[4].سيد ابن‌طاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص171؛ ابن‌نما، مثيرالاحزان، ص72؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 50.
[5]. مناقب آل‌ابي‌طالب، ج4، ص120.
[6]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص111 ـ 112؛ طبرسي، ‎اعلام الوري بأعلام الهدي، ص245؛ ابن‌فتّال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص 189.
*. با وجود آن كه عمرسعد فرمانده سپاه بود، شايد اين سؤال به ذهن بيايد كه چرا حضرت زينبƒ چنين انتظاري از او داشت؟ پاسخ اين است كه چون عمرسعد از قريش بود، گويا حضرت زينب با اين تعبير ملامت‌گونه، خواسته است نسبت خويشاوندي او را با امام† به خاطرش بياورد تا شايد با تحريك احساسات خويشاوندي‎اش، سپاه خود را از كشتن امام† باز دارد.
[7]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص452. بلاذري نيز به توبيخ عمرسعد توسط حضرت زينب و گرية پسر سعد اشاره كرده است. (انساب الاشراف،‌ ج 3، ص 409).
[8]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 112.

شهادت حبیبن مظاهر

هنگامى كه امام حسین علیه ‏السلام براى اداى نماز ظهر از سپاه كوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست!!

حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان مى ‏كنى كه نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان مقبول افتد؟!

حصین بن تمیم به او حمله كرد و حبیب نیز به طرف او حمله ور شد و ضربه‌اى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد، یارانش آمده او را نجات دادند و حبیب بر آنان حمله كرد و رجز مى ‏خواند و مى‏گفت:

انا حبیب و ابى مظهر فارس هیجأ و حرب تسعر انتم اعدّ عدًّْ و اكثرو نحن او فى منكم واصبر.

پس گروهى را به قتل رساند تا این كه بدیل بن صریم با شمشیر به او حمله كرد و ضربه‌اى بر او وارد ساخت، و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حمله ور شد، حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بپاخیزد، حصین بن تمیم با شمشیر ضربه‌اى دیگر به سر او زد، و آن مرد تمیمى سر از تن حبیب جدا كرد، رضوان و بهشت خداوند بر او مبارك باد.

حصین بن تمیم به آن مرد تمیمى گفت: من با تو در كشتن حبیب شریك هستم! او مى‏ گفت: من خود به تنهایى حبیب را كشته ‏ام!

حصین بن تمیم به او گفت: سر حبیب را به من ده تا بر گردن اسبم آویزان كنم تا مردم بدانند من در كشتن او با تو شریكم! و بعد به تو خواهم داد كه نزد عبیدالله ببرى و جایزه بگیرى!! ولى او قبول نكرد!

آشنایان آن دو آنها را اصلاح دادند و حصین بن تمیم سر را به گردن اسب آویزان نموده و در میان لشكر مى ‏چرخید! و بعد به او برگرداند.

محمدبن قیس نقل كرده است كه شهادت حبیب بن مظاهر براى امام بسیار گران آمد و دل مباركش شكست و گفت: از خدا انتظار دارم كه حامیان مرا و یاران مرا اجر دهد.

همچنین آمده است كه آن حضرت فرمود: اى حبیب! چه برگزیده مردى بودى كه خدا تو را توفیق عنایت كرد تا هر شب ختم قرآن كنى.( نفس المهموم، 272.)

بهر حال از آنچه گذشت معلوم مى‏شود حبیب بن مظاهر قبل از نماز ظهر به شهادت رسیده است.

شهادت مسلم بن عوسجه:

مسلم بن عوسجه: او مردى شریف، عابد و زاهد بود، و از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشمار مى ‏رفت؛ شجاعت او در جنگ‌ها و فتوحات اسلامى همیشه ورد زبان‌ها بود.

عمرو بن الحجاج كه در میسره لشكر عمر بن سعد قرار گرفته بود، بر میمنه امام - كه زهیر بن قین فرماندهى آن را بر عهده داشت - حمله ور شد، و این درگیرى در ناحیه فرات صورت گرفت و ساعتى به طول انجامید و در آن مسلم بن عوسجه اسدى بر روى زمین افتاد و به فیض شهادت نائل آمد.

آن بزرگوار در كوفه وكیل مسلم بن عقیل بود و مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت از مردم را بر عهده داشت.

در روز عاشورا ضمن مبارزه‏اى تحسین ‏انگیز این رجز را مى ‏خواند:

ان تسألوا عنى فانى ذو لبد من فرع قوم من ذرى بنى اسد فمن بغانى حائر عن الرشد و كافر بدین جبار صمد.

حاضران در صحنه پیكار كربلا مى‏گویند كه چون غبار صحنه جنگ فرو نشست، مشاهده كردند كه مسلم بن عوسجه بر روى زمین افتاده است و آخرین لحظات حیاتش بود كه امام حسین علیه ‏السلام بر بالین او حاضر شد و فرمود: خداى تو را رحمت كند اى مسلم بن عوسجه، و این آیه را تلاوت كردند: (فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.)

حبیب بن مظاهر نزدیك آمد و گفت: اى مسلم بن عوسجه! شهادت تو سخت بر من گران است، تو را به بهشت بشارت مى ‏دهم.

مسلم بن عوسجه با صدایى ضعیف گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.

حبیب بن مظاهر به او گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.

حبیب بن مظاهر به او گفت: اگر من هم در همین لحظات به تو ملحق نمى‌شدم دوست داشتم كه مرا وصى خود قرار دهى تا به وصایاى تو عمل كنم.

مسلم بن عوسجه گفت: تو را به این (امام حسین علیه ‏السلام) وصیت مى ‏كنم كه جان خود را فداى او كنى؛ و با دست خود به امام علیه ‏السلام اشاره كرد.

جبیب گفت: به خداى كعبه چنین خواهم كرد.

پس مسلم بن عوسجه جان داد و در جوار رحمت حق آرمید. در این هنگام كنیز مسلم بن عوسجه فریاد بر آورد: یا سیداه! و یابن عوسجتاه!

سپاه عمرو بن حجاج فریاد برآوردند كه: مسلم بن عوسجه را كشتیم!

شبث بن ربعى به بعضى از یارانش كه در كنارش بودند گفت: مادرانتان در سوگ شما بگریند! شما خود را به دست خود كشته و موجبات سرافكندگى خود را فراهم ساخته ‏اید، در این حال شادى مى ‏كنید كه یلى مانند مسلم بن عوسجه را كشته‏ اید؟!! به خدا سوگند او را در جایگاه كریم در میان مسلمانان دیدم، او را در دشت آذربایجان مشاهده كردم كه قبل از آمدن تمامى سواران، شش نفر را كشته بود، شما بر كشتن چنین افرادى شادى مى ‏كنید؟!

نوشته ‏اند كه: مسلم بن عوسجه به دست دو نفر شهید شد كه نام‌هاى آنها مسلم بن عبدالله ضبابى و عبدالرحمن بن ابى خشكاره بجلى است. ( نفس المهموم، 264.)

موضوع قفل شده است