حکیم کیست ؟ و حکمت چیست ؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حکیم کیست ؟ و حکمت چیست ؟

شیخ اشراق شیخ شهاب الدین سهروردی مینویسد

" ما حكيم را حكيم نمی‏دانيم مگر وقتی كه بتواند با اراده خود ، خلع‏ بدن نمايد " . كه خلع بدن برای او كار ساده و عادی گردد و ملكه او شده‏ باشد .

حکیم کسی است که بتواند ساعاتی از زندگی اش را در هر شبانه روز از بدنش جدا شده و به اصطلاح خلع بدن نموده و در عوالم ملکوت و معنا به سیر و سلوک بپردازد

امروزه به این کار برون فکنی میگوئیم

چگونه حکیم شویم :

پيامبر حکيم (ص) فرمود:

« من اخلص لله اربعين يوماً فجر الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه »

هر كس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص ورزد خداوند چشمه های حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‏سازد.»

این کلید برون فکنی و حکیم شدن است

یعنی که اگر چهل روز انسان آگاهی خود را روی خداوند متعال متمرکز کند برون فکنی خود به خود در وی بروز کرده و ملکوت را خواهد دید و بسیاری چیزهای دیگر را ...

1.اگر به این کار برون فکنی می گوئیم ، درون فکنی یعنی چه؟
2.چشمه های حکمت چیست؟

کمت هاي ده گانه لقمان در قرآن

لقمان كيست؟

يكي از حكماي راستين و بزرگ تاريخ، حضرت لقمان(ع) است كه نامش در قرآن دو
بار1 با عظمت ياد شده و يك سوره قرآن (سي و يكمين سوره) به نام او است.
خداوند او را در قرآن براين اساس ياد كرده كه فرزندش را به ده اندرز بسيار
مهم و سرنوشت ساز نصيحت كرده، و اين نصايح در ضمن پنج آيه سوره لقمان ذكر
شده است. 2
مطرح شدن لقمان و حكمت هاي دهگانه او در قرآن، و يك سوره به نام او، در
كتابي كه جاوداني و جهاني است بيانگر آن است كه خداوند مي خواهد نام لقمان
و روش و نصايح حكيمانه او را در پيشاني ابديت ثبت كرده ، و تابلو قرار
دهد، تا شيفتگان حق و عرفان در هر نقطه و عصري، در پرتو آن هدايت يابند، و
از فيوضات آن براي پاك سازي و بِه سازي بهره جويند. بر همين اساس نخستين
سؤال در اين راستا اين است كه لقمان كيست؟ اهل كجاست؟ و در چه عصر مي
زيسته؟ آيا پيغمبر است يا نه؟ و...
براي دريافت پاسخ به اين سؤالات، نظر شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

كشور سودان يكي از مناطق افريقا) چشم به جهان گشود. بنابراين قيافه تيره و
متمايل به سياه داشت، و تاريخ نويسان او را به عنوان سياه چهره با لب هاي
ستبر و درشت، و قدم هاي بلند و گشاد ياد كرده اند.
پس او از نژاد مردم افريقا بود و بعضي او را از اهالي «اِيْله» كه شهري
بندري در كنار دريا، نزديك مصر، در سرزمين فلسطين بوده دانسته اند. 3
لقمان نظر به اين كه عمر طولاني كرد، با پيامبران بسيار (كه طبق بعضي از
احاديث تا چهارصد پيامبر) را ديدار كرده است4 و نظر صحيح اين است كه او
پيامبر نبود، چنانكه خاطرنشان مي شود.
به عقيده بعضي چند سال قبل از تأسيس حكومت حضرت داود(ع)، و به نظر بعضي ده
سال پس از حكومت داود(ع) متولد شد، و عمر او تا عصر پيامبري حضرت يونس(ع)
ادامه يافت، او در عصر نبوّت و حكومت حضرت داود (ع) همراه آن حضرت به جنگ
جالوت رفت، و در كشتن جالوت كه طاغوت آن عصر بود، شركت داشت.
سلسله نسب لقمان را چنين نوشته اند: «لقمان بن عنقي بن مزيد بن صارون» و
به گفته بعضي او پسرخاله يا خواهرزاده ايّوب(ع) بود، و سلسله نسبش به
ناحور بن تارَخ (برادر ابراهيم خليل«ع») مي رسد.
او عمر طولاني كرد، كه عمرش را از دويست تا 560 سال، و از هزار تا 3500
سال نوشته اند، در عين حال بسيار زاهد بود، و دنيا را به اندازه عبور از
سايه اي به سايه ديگر در نزديك آن مي دانست.
او مدّتي چوپان و برده قَيْن بن حسر (از ثروتمندان بني اسرائيل) بود، سپس
بر اثر بروز حكمت هاي سرشار نظري و عملي از او، از طرف اربابش آزاد شد.5 و

به نظر مي رسد لقمان(ع) بيشتر عمرش را در خاورميانه، به خصوص در فلسطين و
بيت المقدس گذرانده است، و نقل شده كه قبرش در اِيله (يكي از بندرهاي
فلسطين) است.
از گفتني ها اين كه او داراي فرزندان بسيار بود، آنها را به گرد خود جمع
مي كرد، و نصيحت مي نمود. و به گفته بعضي گرچه با گفتن «يا بُنَيّ؛ اي
پسرك من» تنها پسر بزرگش به نام باران را مورد خطاب خود قرار مي داد، ولي
خطاب او در حقيقت به همه پسران و فرزندانش، بلكه به همه انسان ها بود، و
با اين تعبير مهرانگيز مي خواست عواطف آنها را جلب كند، و به آنها بفهماند
كه من همانند پدر دل سوز براي شما هستم، نصايح دل سوزانه مرا كه از روي
خيرخواهي است بپذيريد.7
چنان كه اين شيوه در نصايح اميرمؤمنان حضرت علي(ع) به دو فرزندش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) به طور فراوان ديده مي شود.8
استاد محقق آيت الله جوادي آملي مي نويسد: «تصغير كلمه «اِبْن» به صورت «بُنَيّ»

حضرت زهرا سلام الله عليها:«البِشْرُ في وَجْهِ الْمُؤُمِنِ يُوجِبُ
لِصاحِبِه الْجَنَّةَ، وَالْبِشرُ في وَجه المُعاند المُعادي يقي صاحبَه
عَذابَ النّار»
خوشرويي و بشاشت با مؤمن موجب مي شود كه صاحب آن را بهشت مأوا باشد ليكن
خوشرويي با دشمنان ما سبب مي گردد كه صاحبش به عذاب دوزخ گرفتار آيد.
(تفسير المنسوب الي الامام العسكري، ص354، المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص375.

براي تفقد و دل جويي و اظهار محبّت است، چنانكه در نامه حضرت علي(ع) به
امام مجتبي(ع) (نامه 31 نهج البلاغه) همين تعبير مشاهده مي شود، كه انگيزه
عاطفي و مهرباني او را همراهي مي كند از اين رو وصاياي سودمندي كه چهره
رحمت و عطوفت را ارائه مي دهد، در كلمات لقمان و در گفتار حضرت علي(ع)
مشهود است»9
مطلب ديگر اين كه در قرآن تنها بخش كوچكي از نصايح لقمان(ع) آمده، وگرنه
او نصايح و پندهاي بسيار دارد كه در كتب روايي ما از امامان(ع) و
پيامبر(ص) روايت شده، كه گردآوري همه آنها داراي چند جلد كتاب خواهد شد.
براي اين كه باز لقمان را بيشتر بشناسيم نظر شما را به اين حديث جلب مي كنيم، او خطاب به فرزندش چنين گفت:
«يا بُنَيَّ اِنّي خَدَّمْتُ اَرْبَعَمِأَةَ نَبِيٍ و اخذْتُ مِنْ
كَلامِهِمْ أرْبَعَ كلماتٍ، و هِيَ : إذا كُنْتَ في الصّلوةِ فاحْفَظْ
قَلْبَكَ، وَ إذا كُنْتَ عَلَي المائدةِ فَاحفَظْ حلقَكَ، و إذا كُنْتَ في
بَيْتِ الْغَيْرِ فاحْفَظْ عينَك، وإذا كُنْتَ بَيْنَ الخَلقِ فاحْفَظْ
لِسانَكَ؛ اي پسرجان! من چهار صد پيامبر را خدمت كردم، و از گفتار آنها
چهار سخن را برگزيدم: 1ـ هنگامي كه در نماز هستي، حضور قلبت را حفظ كن 2ـ
هنگامي كه در كنار سفره نشستي گلويت را (از مال حرام) حفظ كن 3ـ هنگامي كه
به خانه ديگري رفتي، چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ كن 4 ـ و هنگامي
كه بين انسان ها رفتي، زبانت را حفظ كن.» 10
از ويژگي هاي لقمان اين كه، مسافرت هاي بسيار نمود، با انسان هاي مختلف
مانند پيامبران، علماء، فقهاء و.. حشر و نشر داشت، و با توجه به عمر
طولاني، و حالت عبرت پذيري اي كه داشت، تجربيات بسيار آموخت ، در حدي كه
مصداق اين شعر مولانا جلال الدين شد:

1ـ نام او لقمان، و كنيه او ابوالاسود است ، او در سرزمين نَوبَه (واقع در 6

  • حاصل عمرم سه سخن بيش نيست خام بُدم پخته شدم سوختم
  • خام بُدم پخته شدم سوختم

معني حكمت، و ابعاد آن

حكمت در اصل از ماده «حَكْم» (بر وزن حرف) به معني منع است، و از آن جا كه علم و دانش و تدبير كه از معاني حكمت است، انسان را از كارهاي خلاف باز مي دارد، به آن حكمت مي گويند. حكمت داراي معاني بسيار، و مفهوم گسترده است، از جمله: معرفت، شناخت اسرار جهان هستي، آگاهي از حقايق، وصول به حق از نظر گفتار و عمل، شناخت خدا، شناخت اشياء آن گونه كه هستند، و نيز به معني نور الهي كه انسان را از وسوسه هاي شيطاني و تاريكي گمراهي ها نجات مي بخشد. اين كه به درس فلسفه، حكمت مي گويند از اين رو است كه اين علم، شاخه اي از حكمت است و مي تواند انسان را در مسير حكمت حقيقي قرار دهد.
به طور كلي حكمت بر دو گونه است:

خداوند، حكيمِ مطلق است و در قرآن ذات پاك خدا، 97 بار به عنوان حكيم ياد شده، و واژه حكمه بيست بار در قرآن آمده، و از آن تمجيد شده، و تعليم حكمت به عنوان هدف از آمدن رسولان خداوند ذكر شده است.11
اهميت و ارزش حكمت از نظر قرآن در حدّي است كه خداوند در قرآن، دنيا را با آن همه وسعت، اندك و مايه فريب مي داند و مي فرمايد: «قُل مَتاعُ الدّنيا قليلٌ؛12 سرمايه زندگي دنيا، ناچيز و اندك است.» و نيز مي فرمايد: «وَ مَا الحياةُ الدّنيا الاّ متاعُ الغُرر؛13زندگي دنيا جز سرمايه فريب نيست» ولي درباره حكمت مي فرمايد: «وَ مَنْ يُؤتي الحِكْمَةَ فَقَدْ اوتيَ خَيْرا كثيرا؛14 به هر كس كه دانش داده شود، خير فراواني داده شده است.»
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: «... الْحِكْمَةِ الّتي هِيَ حَياةٌ للْقَلْبِ الميّت؛15 حكمت مايه زنده شدن قلب مرده است.» و خطاب به امام حسن(ع) مي فرمايد: «أحيِ قلْبَكَ بالموعظةِ، و نوّرْهُ بالْحِكمَة؛16 قلبت را با موعظه زنده بدار، و به وسيله نور حكمت، نوراني كن.»
از اهميّت حكمت همين بس كه آن حضرت فرمود: «الحكمةُ ضالَّةُ المؤمِنِ، فَخُذِ الحِكْمَةَ وَلَوْ مِنْ أهْلِ النّفاق؛17 حكمت گم شده مؤمن است، آن را گرچه از ناحيه منافقان باشد دريافت كن.»
در تعبير ديگر مي فرمايد: «اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَما تَمَلَّ الاَبدانُ فَابْتَغُوا لَها طَرائفَ الْحِكْمَةِ؛18 اين دل ها همانند تن ها خسته و افسرده مي شوند، پس براي نشاط آنها از حكمت هاي زيبا و نشاط انگيز بهره بگيريد.»

آثار درخشان حكمت عملي

در مواعظ حضرت عيسي(ع) در معني حكمت، و آثار درخشان آن چنين مي خوانيم:
«بِحَقٍّ اَقُولُ لَكُمْ، اِنَّ الشَّمْسَ نُورُ كُلِّ شَي ء، وَ اِنَّ الْحِكْمَةَ، نُورُ كُلِّ قَلْبٍ وَ التَّقوي رَأسُ كُلِّ حِكْمَةٍ؛ به حق به شما مي گويم كه خورشيد
حضرت زهرا سلام الله عليها:
«شِرارُ أُمّتي الّذينَ غُذّوا بالنّعيم، الّذين يأكُلونَ ألْوانَ الطّعامِ، و يَلْبِسُون ألْوانَ الثّياب، و يَتَشدَّقونَ فِي الْكَلامِ».
فاطمه(س) از رسول خدا(ص) نقل مي كند:
بدترين امّت من كساني هستند كه در ناز و نعمت و آسودگي پرورش مي يابند، غذاهاي رنگارنگ تناول مي كنند، لباسهاي رنگارنگ بر تن مي كنند و در گفتار با مردم با ريشخند و دهن كجي سخن مي گويند.
(مسند فاطمه (س)، سيوطي، ص70)
وسيله روشني هر چيز است، و حكمت مايه روشني هر روح و روان است، و پرهيزكاري سرلوحه هر حكمت است.»
نيز فرمود:
«بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ اِنَّ الصَّقالَة تُصْلِحُ السَّيْفَ، وَ تَجْلُوهُ، كَذلِكَ الْحِكْمَةً لِلْقَلْبِ تَصْقِلُهُ وَ تَجْلُوهُ وَ هِيَ في قَلْبِ الْحَكيم مِثْلُ الْماء في الأرْضِ الْمَيْتَةِ، تُحْيِي قَلْبَهُ كَما يُحْيِي الْماءُ الأرْضَ الْمَيْتَةِ، وَ هِيَ في قَلْبِ الْحَكيمِ مِثْلُ النُّورِ في الظُّلْمَةِ يُمْشي بِها في النّاسِ؛ به حق به شما مي گويم؛ صيقل دادن و زنگ زدايي شمشير، آن را اصلاح كند و جلا دهد و آبدار كند، حكمت نيز روح و روان را نوراني كرده و جلا دهد، حكمت در قلب حكيم مانند آب در زمين مرده است، دل را زنده كند، چنان كه آب زمين را زنده نمايد، و همانند نور در تاريكي است كه انسان در پرتو آن، ميان مردم راه رود.»19
لقمان در مورد آثار درخشان حكمت، به فرزندش چنين مي گويد:
«يا بُنَيَّ تَعَلَّمِ الْحِكْمَةَ تَشْرَفْ، فَاِنَّ الْحِكْمَةَ تَدُلُّ عَلَي الدِّينِ، وَ تُشَرِّفُ الْعَبْدَ عَلَي الْحُرِّ، وَ تَرْفَعُ الْمِسْكينَ عَلَي الْغَنِيّ، وَ تُقَدِّمُ الصَّغيرَ عَلَي الْكَبيرِ، وَ تُجْلِسُ الْمِسْكِينَ مَجالِسَ الْمُلُوكِ، وَ تَزيدُ الشَّرِيفَ شَرَفا، وَالسَّيِدَ سُؤْدَدا، وَالْغَنِيَّ مَجْدا...؛ اي پسر جان! حكمت را بياموز تا به مقام شامخ شرافت برسي، چرا كه حكمت راهنماي دين است، و شرافت بخش غلام بر آزاد است، تهي دست را ارجمندتر از ثروتمند مي كند، و كوچك را بر بزرگ مقدّم مي دارد و فقير درمانده را در جايگاه پادشاهان قرار مي دهد، و بر شرافت انسان شريف مي افزايد، و آقايي آقا را زياد مي كند، و ثروتمند را ستوده مي نمايد، دين و زندگي بدون حكمت، گوارا نيست، و كار دنيا و آخرت، تنها در پرتو حكمت سامان مي يابد، مثال حكمت منهاي اطاعت از خدا، همچون پيكر بي روح، يا زمين بي آب است، همان گونه كه پيكر بدون روح و زمين بدون آب، نابسامان و بي نشاط است، هم چنين حكمت بدون اطاعت خدا بي سامان و بي نشاط مي باشد.»20 2ـ حكمت عملي، كه همان حالت زيباي معنوي و نور تابان باطني است كه دارنده اش را به مقامات عالي مي رساند، و چنين كسي را حكيم مي نامند. حكيم كسي است كه عاقل، هوشمند، مدبّر بوده ، و از نظر فكر و عمل، پاك، خالص و رشد يافته باشد. 1ـ حكمت نظري كه همان آگاهي عميق و وسيع به اشياء است.

حکمت یعنی سوراخ کردن کشتی در وسط دریا جهت نجات کشتی!!!

چقدر تناقض آمیز شد:Gig:

بنام خدا

پاسخ:

حکمت، از ریشه حکم است که در آن «اتقان» استواری منع تعبیه شده است.(1) «حکمت» در جنبه علمی شناخت متقن و استور است و در جنبه عملی رفتار درست و صحیح و عمل صالح.

این کلمه 20 بار در قرآن کریم آمده است.(2) در برخی از موارد مراد «حکمت نظری» است و در برخی موارد «حکمت عملی» روشن است که حکمت قرآنی اعم است از آنچه که نامش را حکمت مرادف با فلسفه می‏گذارند. آن معارف هم در صورت اتقان بخشی از حکمت قرآنی است نه تمام آن. حکمتی که قرآن از آن سخن می‏گوید «مجموعی ای از معرفت و علم و اخلاق پاک تقوا و نور هدایت» بوده است.

در روایات این مصادیق در معنای حکمت آمده است:

1.اطاعت از خداوند و خشیت از خداوند 2. ترک گناه 3. معرفت و آموزشهای دینی 4. زهد 5. خودشناسی 6. معرفت 7. امام 8. انصاف 9. حق مداری 10. رفق و مدارا با مردم و ... (3)

خداوند در قرآن، حکمت را به "خیر کثیر" تعبیر می کند و می فرماید: "یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤتی الحکمة فقد اوتی خیراً کثیرا؛ (4) خدا به هر کس که بخواهد حکمت می دهد و به هر کس حکمت داده شود تحقیقاً خیر کثیر داده شده است."

و نیز از آنجائیکه حکمت علم و آگاهی به باطن امور است و به تعبیری نوعی فرقان، بصیرت و بینش خاص و تشخیص حق از باطل محسوب می شود به تعبیر قرآن به انسان های با تقوا و شایسته داده می شود. "یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ (5) هر کس تقوا داشته باشد خداوند بینشى به او مى‌دهد که تفاوت میان حق و باطل را به آسانى مى‌یابد."

همچنین دستور خداوند است که تقوا پیشه کنید که خدا به شما علم و دانش عطا مى‌کند. "و اتقوا الله و یعلمکم الله." (6) همان علم و دانش و حکمتی که شما را به باطن و کنه امور رهنمون می شود.

قرآن مصادیقی از حکمت را چنین معرفی می کند:

در بارۀ داوود (ع) می فرماید: «و شددنا ملکه و آتیناه الحکمة و فصل الخطاب؛ و حکومت او (داود) را استحکام بخشیدیم و هم دانش به او دادیم و هم منطق نیرومند.»

در خصوص لقمان (ع) می فرماید: "وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ اَنِ اشْكُرْ لِلّهِ؛ (7) ما به لقمان حكمت (ايمان و اخلاق) آموختيم (و به او گفتيم) شكر خدا را به جا آور!" چون لقمان معلّم بزرگ اخلاق بوده در این آیه از علم اخلاق به «حكمت» تعبير مى كند.

در روایات اهل بیت (ع) نیز حکمت به تعابیر مختلفی تعریف شده است که در این مجال به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم:

امیر بیان علی (ع) فرموده اند: "جکمت درختی است که در دل می روید و بر زبان به بار می نشیند." (8) اشارت حضرت امیر (ع) به همان حکمتی است که در روایت نبوی آمده است: " هر کس چهل شبانه روز اخلاص پیشه کند خداوند چشمه های حکمت را در قلبش می جوشاند و بر زبان و قلمش جاری می سازد."(9)

امام صادق (ع) نیز در تعریف حکمت فرمودند: "حکمت یعنی شناخت و فهم دین، پس هر کس از شما در دین فقیه و فهیم باشد حکیم است." (10)

نتیجه آنکه محدوده ای از حکمت از طریق کسب علم و دانش و تفقه در دین حاصل می شود اما حکمت حقیقی که بینش و بصیرت واقعی و تشخیص حق و باطل و معرفت باطن امور است ثمرۀ اخلاص و تقوای الهی و مجاهدت با نفس است.

با توجه در معنای حکمت، بوضوح شخص حکیم نیز مشخص می شود یعنی کسی که واجد خصوصیات و ویژگی های حکمت، اعم از علم و دانش، بینش و بصیرت، آگاه به صلاح و فساد امور و اخلاص و تقوا باشد حکیم گویند.

پاورقی___________________

1.التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 264.

2.این بیست مورد عبارتند از:1 تا 6 ـ سوره بقره، آیات 129 ـ 151 ـ 231 ـ 251 ـ 269 دوبار؛ 7 تا 10 ـ سوره آل عمران، آیات 48 ـ 81 ـ 164؛10 و 11ـ سوره نساء آیه 54 و 113؛ 12ـ سوره مائده، آیه 110. 13ـ سوره نحل، آیه 125. 14 ـ سوره اسراء، آیه 39. 15ـ سوره لقمان، آیه 12. 16 ـ سوره احزاب آیه 34. 17 ـ سوره ص، آیه 20. 18 ـ سوره زخرف، آیه 63. 19 ـ سوره قمر، آیه 5. 20 ـ سوره جمعه، آیه 2. بنقل از پایگاه حوزه نت.

3.ر.ک میزان الحکمة، ج 2، ص 672.

4.سوره بقره، 269.

5.سوره انفال، 29.

6.سوره بقره، آیه 282

7.سوره لقمان، آيه 12.

8.غررالحکم، ج 2، ص 106.

9.بحار، ج 67، ص 249.

10.بحارالانوار، ج 1، ص 215.

در یک تقسیم بندی کلی حکمت به دو دسته تقسیم می گردد :

حکمت نظری :

دانشی که در مرحله ی فکر و نظر حاصل می شود که شامل :
1 - ریاضیات .
2 - طبیعیات .
3 - نجوم .
4 - الاهیات : بالمعنی الاعم ( شامل فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست ) و به طور کلی وجود شناسی است.
بالمعنی الاخص که همان خداشناسی است .

حکمت عملی :
دانشی که در میدان عمل به کار می آید و درباره افعال مورد اختیار و قدرت انسان صحبت می کند شامل :

1 - تهذیب نفس یا همان اخلاق فردی ( علم اخلاق ) .
2 - تدبیر منزل و خانه داری ( تعلیم و تربیت ) .
3 - سیاست و مدن و کشور داری ( علم سیاست ) .

منابع حكمت
قرآن كريم عقل،‌خدا،‌انبياء [=AGA Arabesque]u ،‌اهل بيت [=AGA Arabesque]u،‌كتب آسماني و رعايت اصول اخلاقي را از منابع حكمت برشمرده است.

عقل
در آيه 269 سوره بقره ـ كه قبلاً نقل شد ـ پس از بيان اينكه خدا حكمت را به هر كس كه بخواهد مي‌دهد و حكمت خير كثير است، آمده است كه نها اولوالالباب، خردمندان و عقلا متذكراين مطلب مي‌شوند . بنابراين شرط وجدان حكمت،‌عقل بوده و هر كس به ميزان بهره‌مندي از عقل ،‌از حكمت برخوردار است[=Times New Roman][11.در حديث مشهوري كه در آن جنود عقل و جهل بيان شده است،‌حكمت از جنود عقل، در مقابل هوي از جنود جهل قرار گرفته است[=Times New Roman][12]. در احاديث زيادي حكمت از آثار عقل شمرده شده و هوي،‌هوس و شهوت ضد عقل بيان گرديده است [=Times New Roman][13].

خداي حكيم، انبيا و اهل البيت [=AGA Arabesque]u و كتابهاي آسماني
در آياتي كه تاكنون مورد بحث قرار گرفت،‌ديديم كه خدا معطي حكمت بيان شده است. مؤيد اين مطلب،‌آيات زيادي است كه در آنها خداوند خود را حكيم خوانده است. اما سنت الهي اين است كه در اكثر موارد، مواهب الهي پس از آماده بودن زمينه‌هاي لازم،‌از طريق واسطه‌ها در اختيار آدميان قرار گيرد.
در مورد حكمت نيز مطلب از همين قرار است و سنت الهي بر اين قرار گرفته است كه حكمت يا بخش اعظم آن،‌از طريق پيامبران، كتابهاي آسماني و اولياي خاص و معصوم خدا براي مردم بيان شود. آيات و احاديث زيادي در تأييد اين مطلب وجود دارد كه نقل و بررسي آنها از حوصله اين مختصر خارج است . در اينجا تنها به ذكر برخي مأخذ همراه با اشاره‌اي به محتواي آنها، اكتفا مي‌شود[=Times New Roman][14]. پيشتر در آيات و احاديث نيز ديديم كه حكمت به قرآن و تفقه در دين تفسير شده بود. در اينجا تنها به يكي از سوره‌هاي قرآن اشاره مي‌كنيم:
در سوره اسراء خصوصاً آيات 22 تا 38 خداي حكيم پس از بيان آياتي از قرآن، اين آيات را بخشي از حكمت معرفي كرده، مي‌فرمايد:« ذلك مما اوحي اليك ربك من الحكمة»[اسراء/39].
خلاصه‌اي از مهمترين مطالب مذكور در اين آيات بدين قرار است: 1ـ توحيد و دوري از شرك؛ 2ـ عبادت خدا؛ 3ـ نيكي به والدين؛ 4ـ رعايت حقوق نزديكان و مستمندان ؛ 5ـ دوري از اسراف و تبذير و رعايت اعتدال؛ 6ـ پرهيز از كشتن فرزندان از ترس فقر ؛ 7ـ دوري از زنا،‌فحشا و قتل ؛ 8ـ رعايت مال يتيم و وفاي به عهد ؛ 9ـ رعايت حقوق مردم؛ 10ـ پيروي از علم وتحقيق علمي در امور.
نتيجه مطالب بالا همان است كه از بررسي آيات سوره لقمان در ابتداي مقاله، استنباط شد. چنانكه مي‌بينيم آيات قرآن منبع حكمت قلمداد شده و محتواي آن مصداق حكمت است.

رعايت اصول اخلاقي و عملي
چنانكه گذشت يكي از تفاسير حكمت،‌ اصول اخلاقي است . در احاديث ديگر، رعايت مسائل اخلاقي و عبادي اسباب حكمت و به عبارت دقيقتر از شرايط وجدان حكمت و دريافت آن از خدا تلقي شده است. براي مثال ، اخلاص براي خدا وحب اهل البيت[=AGA Arabesque]u وسيله ثبات حكمت در قلب يا جاري شدن سرچشمه‌هاي آن از قلب بر زبان معرفي شده [=Times New Roman]15]و ترس از خدا و زهد در دنيا كليد حكمت و وسيله ثبات آن در قلب بيان شده است[=Times New Roman][16] . همچنين حكمت ميراث جوع و صوم [=Times New Roman][17] و سكوت و تفكر از ابواب حكمت ،‌بيان گرديده است.
در اينجا، در خور ذكر است كه بررسي آثار حكمت و موانع آن و ويژگيهاي حكيم نيز در فهم معناي حكمت مفيد است. امااز آنجا كه طرح اين مطالب موجب بسط مقال مي‌شود و از سو ي ديگر ، اين مطالب مؤيد مباحث پيشين است،‌لذا ازبيان آنها صرف‌نظر مي‌كنيم. حال به جمع‌بندي بررسي ‌هاي انجام شده مي‌پردازيم .
چنانكه ديديم حكمت در لغت به معناي جيز مستحكمي است كه انسان را از جهل و زشتي باز مي‌دارد . به عبارت ديگر، حكمت دانشي است مطابق با واقع كه راهنماي انسان در پيمون راه كمال است . در آيات و احاديث ديديم كه اين دانش،‌هم در بعد اعتقادي است و هم در بعد عملي و اخلاقي،‌و شامل عقايد درست و اعمال و اخلاق پسنديده است. در مأثورات ديني،‌منابع حكمت بطور كلي عقل و وحي بيان شده است ؛ ضمن اينكه در پاره‌اي موارد ،‌خود اين منابع به عنوان حكمت توصيف گشته‌اند[=Times New Roman][18] .
اصول اخلاقي نيز گاهي به عنوان حكمت و گاهي مقدمه وجدان حكمت بيان شده است. شايد جهت آن اين باشد كه اگر انسان به اصول اخلاقي كه با عقلش وجدان مي‌كند و حكمت عقلي نام دارد عمل كند،‌روحش آماده دريافت حكمتي مي‌شود كه با عقلش آن را درك نمي‌كند. در مورد امور اعتقادي نيز چنين است و اگر انسان به مقتضاي اعتقادات عقلي خويش عمل كند و به خدا و رسولش ايمان آورد،‌خدا نيز از طريق وحي و حتي گاهي بدون واسطه،‌حكمت‌هايي را كه بطور معمول با عقلش درك نمي‌كند، به او مي‌دهد. بدينسان حكمت عبارت است از عقايد بديهي عقلي كه فهم حقانيت دين بر آن متوقف است و حسن و قبح بديهي عقلي و نيز مجموعه معارف و احكام عملي ،‌اخلاقي، ديني و وحياني .
اگر تفسير عقل حكمت ،‌در منابع ديني باهم ديده شوند،‌نتايج بالا بطور روشن‌تري استنتاج خواهد شد.
نكته آخر اينكه در آيات و احاديث مربوط به حكمت، بر عمل و اخلاق تأكيد زيادي شده است، خواه در تفسير حكمت، خواه در مقدمات و شرايط رسيدن به آن و خواه در آثارش و حتي هنگامي كه در باب عقايدي چون توحيد سخن به ميان مي‌آيد،‌امر به دوري از شرك و پرستش خداي واحد به چشم مي‌‌خورد . اين نكته در سرتاسر مأثورات ديني به چشم مي‌خورد و قابل بررسي و تأمل است.

پي‌نوشت‌ها

1[=Times New Roman]] احمد بن فارس بن زكريان، معجم مقاييس اللغه،‌تحقيق عبدالسلام محمد هارون،‌قم : مكتبة الاعلام الاسلامي، 1404،‌2/91،‌همچنين ر.ك: جوهري،‌الصحاح، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407، 5/1902.
2[=Times New Roman][ كليني،‌كافي،‌تصحيح علي اكبر غفاري،‌تهران، دارالكتاب الاسلاميه،‌1388، 1/16، ح 12ـ9 ـ‌ همان مأخذ ،‌1/206/3.
3[=Times New Roman][ علامه مجلسي ،‌مرآة العقول، تهران، دارالكتب الاسلامية ، 1370 2/411.

4 تفسير عياشي، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي ، تهران، مكتبة الاسلامية 1/151، ح 498.

5[=Times New Roman][ شهيد ثاني ، منية المريد، تصحيح رضا مختاري،‌قم،‌دفتر تبليغات اسلامي، ص 215 و مسند الفردوس ،‌بيروت دارالكتب العملية ،‌1406،‌4/419،‌ح 7221.

6 مجمع البيان، 2/659.

[=Times New Roman]]7 تفسير عياشي، 1/15/496 و 497 و اصول كافي 2/284/20.

8[=Times New Roman]] تفسير نورالثقلين،‌تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي ،‌قم،‌مؤسسه اسماعيليان ،‌1370 4/196 ،‌ح 18.

[=Times New Roman]]9 من لا يحضره الفقيه، تصحيح علي‌اكبر غفاري، قم ،‌جماعة المدرسين 4/287 و 272/864 و 828،‌امالي الصدوق ،‌بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1400، ص 394، ح 1،‌تنبيه الخواطر و رام ، بيروت، دارالتعارف 1/221،‌تفسير القمي 1/291، الفردوس 2/193 و 270/2964 و 3225،‌سيوطي،‌الجامع الصغير، بيروت، دارالفكر،‌1/603 و 67/3903 و 436، سيوطي ، الدرالمنثور، بيروت، دارالفكر 1403 4/189،‌كنزالعمال ،‌حلب، مكتبة الثراث الاسلامية ، حديث 5873.

10 تحف العقول،‌تصحيح علي‌اكبر غفاري، قم‌جماعة المدرسي، 1363 ، ص 167،‌مجلسي، بحارالانوار، تهران،‌دارالكتب الاسلامية ،‌1362،‌11/283،‌ح 11،‌غرر الحكم،‌حديث 4546، ابن ابي جمهور،‌عوالي الليالي،‌تحقيق آقا مجتبي عراقي، قم، مطبعة سيدالشهداء[=AGA Arabesque]u ،‌1403،‌21/371، مسند‌الشهاب ،‌1/64،‌الفردوس 2/280،‌غررالحكم ،‌4794 و 5252 و 5249 و 4900 و 3052.

[=Times New Roman][11] ر.ك: الميزان،‌قم،‌اسماعيليان، 1393، 2/396.

12 اصول كافي 1/22، تحف العقول ص 402، خصال ص 591.

ر.ك : اصول كافي 1/28، غرر الحكم 4208، 5420، 8282، صدوق ، الخصال، تصحيح سيد احمد فهري، تهران،‌علميه اسلاميه،‌ج 13، حديث 244،‌غررالحكم: 266،‌10898،‌4921، 10985،‌2099، 5180، 2100، 7205، 10573، 10415، 4902، نهج‌البلاغه،‌كتاب 3، خطبه 109 و حكمت 424 و 211، تحف العقول : 208،‌اصول كافي 1/20.

[=Times New Roman][14 نحل 125 ،‌بقره 129،‌151،‌231، آل عمران 48،‌164،‌نساء 133،‌مائده 110،‌جمعه 2، قمر 4 و 5 ، انعام 89،‌در منابع ذيل پيامبر اكرم [=AGA Arabesque]r واميرالمؤمنين [=AGA Arabesque]u ،‌و اهل البيت [=AGA Arabesque]u ،‌ينابيع حكمت و ابواب و مفاتيح آن بيان شده‌اند: نهج‌البلاغه،‌خطبه‌هاي 2، 108، 109، 120،‌اصول كافي 1/221، تحف العقول ص163،‌غرر الحكم:10062 و 10005، 2786،‌مجلسي، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلامية ،‌ 1362، 38/318، والفردوس 3/227/4666. در منابع بعدي قرآن با ويژگي‌هاي « منار الحكمة» و « حكمة‌ابلغ» بيان شده و سوره حمد به عنوان سوره‌اي كه جوامع حكمت در آن جمع است،‌معرفي شده است: اصول كافي 2/599،‌تفسير عياشي 1/2، غررالحكم: 11004، من لايحضره الفقيه 1/310/926.

[=Times New Roman]15] اصول كافي، 2/16/6،‌برقي،‌المحاسن، تحقيق سيد مهدي رجائي ،‌قم،‌مجمع‌العالمي لآهل البيت [=AGA Arabesque]u ،‌1413، 61، ح 103.

[=Times New Roman]16 امالي الطوسي، تحقيق مؤسسه البعة ،‌قم ، دارالثقافة ، 1414، ص 581،‌اصول كافي 2/28.

[=Times New Roman]17ديلمي،‌ارشاد القلوب،‌بيروت،‌مؤسسه الاعلي،‌1398 ق، ص 203ـ200.

[=Times New Roman]18 اصول كافي،‌2/13، ديلمي، اعلام‌الدين، قم،‌مؤسسه آل‌البيت[=AGA Arabesque]u لاحياء التراث،‌1408،‌ص 297.

معناي لغوي حكمت
برخي لغت‌شناسان به ريشه اصلي واژه‌ها توجه دارند، معناي اصلي و اوليه حكمت را منع و جلوگيري بيان كرده‌اند و معتقدند كه حكم (حكم قضايي) از آن مشتق شده و به معناي چيزي است كه از ظلم جلوگيري مي‌كند . حكمت نيز بر همين قياس است و به معناي چيزي است كه از جهل جلوگيري مي‌كند[=Times New Roman][1].
3ـ معناي حكمت در قرآن و حديث
براي روشن شدن معناي حكمت و جايگاه آن در اسلام،‌گذشته از تفسير حكمت بايد به ويژگي‌هاي مختلف آن، مانند منابع حكمت و شرايط حصول آن نيز توجه نمود. از آنجا كه در آيات 12 تا 19 سوره لقمان به اين جنبه‌ها اشاره شده است،‌ابتدا اين آيات را بررسي كرده، نتايج آن را بيان مي‌كنيم، سپس آيات و احاديث ديگر را در ضمن چند عنوان مشخص طرح مي‌كنيم.
در قرآن كريم آمده است :‌« و لقد آتينا لقمان الحكمة‌ ... » [لقمان 12] .
در اين آيه و آيات پس از آن،‌ضمن بيان اين مطلب كه خداوند به لقمان حكمت داد، مواعظ لقمان به فرزندش كه در واقع بخشي از حكمت اوست،‌نقل شده است. از آنجا كه شناخت لقمان حكيم و حكمت‌هاي او،‌در شناخت معناي حكمت از نظر قرآن مفيد است،‌به بررسي اين مطالب مي‌پردازيم . در اينجا خلاصه‌اي از حكمت‌هاي لقمان را كه در آيات 13 تا 19 سوره لقمان نقل شده است بيان مي‌كنيم:
1ـ توحيد و دوري از شرك؛ 2ـ معاد و رسيدگي به همه اعمال؛ 3ـ اقامه نماز ؛ 4ـ امر به معروف و نهي از منكر؛ 5ـ صبر و استقامت در برابر مشكلات ؛ تواضع و فروتني ؛ 7ـ اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن.
همانطور كه مي‌بينيم، مباني اعتقادات صحيح ، اعمال و اخلاق فردي و اجتماعي در سخنان لقمان جمع شده است. نتيجه بررسي آيات مذكور را مي‌توان در چند مطلب كلي خلاصه كرد:
1ـ مبدأ اصلي حكمت خداست ؛ زيرا اوست كه حكمت را به لقمان داد؛ از اين رو، يكي از اوصاف خدا حكيم است.
2ـ شرط بهره‌مندي از حكمت تعقل ،‌تفكر،‌تهذيب نفس و رعايت مسايل اخلاقي است.
3ـ حكمت شامل معارف اعتقادي، احكام عملي ،‌و تذكرات اخلاقي است.
4ـ مطابقت با واقع در بعد توصيفي و دارا بودن جنبه مثبت در بعد ارزشي و انشايي، در حكمت مورد لحاظ قرار گرفته است.

4ـ تفسير حكمت
حكمت در قرآن به معاني چندي چون عقل، فهم، قضا،‌شناخت دين،‌اطاعت از خدا و اصول اخلاقي تفسير شده است.

1ـ4ـ عقل و فهم و قضا
در تفسير آيه 12 از سوره لقمان، احاديث نقل شده كه جنبه تفسيري دارند و حكمت مطرح شده در آيه شريفه را تفسير كرده‌اند . امام كاظم [=AGA Arabesque]u در تفسير آيه شريفه مي‌فرمايند: مراد از حكمت در اين آيه فهم و عقل است[=Times New Roman][2].
در حديث ديگري كه از امام صادق [=AGA Arabesque]u در ذيل آيه شريفه نقل شده، حكمت به فهم و قضا تفسير شده است اگر احاديث بالا را با توجه به آيات 12 تا 19 سوره لقمان و به عنوان مفسر آن در نظر بگيريم،‌ به نظر مي‌رسد بتوان نتيجه گرفت كه خداوند، عقل و فهم معارف حكمي در آيات ياد شده را به لقمان داده است . مؤيد اين بيان، احاديث بسياري است كه عقل و فهم را منشأ حكمت و شرط دريافت آن بيان كرده‌اند. اين احاديث در ادامه نقل خواهد شد. بنابراين حكمت گاهي به لحاظ منشأ و گاهي به لحاظ محتواي آن تفسير مي‌شود. علامه مجلسي در توضيح اين حديث، ضمن اينكه سندش را حسن مي‌داند، احتمال مي‌دهد مراد از فهم، الهام باشد و مراد از قضا ،‌دانش قضاوت بين انسانها،‌يا مراد از فهم ،‌مطلق علوم بوده و اشاره به حكمت نظري دارد و مراد از قضا ، حكمت عملي است [=Times New Roman][3].

2ـ4ـ شناخت دين و اطاعت از خدا
در قرآن كريم آمده است :« يؤتي الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة‌فقد اوتي خيراً كثيراً و ما يذكر الااولوالالباب [بقره /269]؛ حكمت را به هر كس كه بخواهد مي‌دهد و به هر كه حكمت داده شود،‌خير فراوان داده شده است و جز خردمندان متذكر نمي‌شوند.»
امام صادق [=AGA Arabesque]u در تفسير آيه شريفه مي‌فرمايد:« ان الحكمة،‌ المعرفة و التفقه في الدين، فمن فقه منم فهو حكيم[=Times New Roman][4]؛ همانا حكمت، معرفت دين است پس هر كدام از شما متفقه در دين باشد،‌پس او حكيم است.»
در برخي روايات نقل شده از پيامبر اكرم[=AGA Arabesque]r و امام صادق [=AGA Arabesque]u در تفسير اين آيه شريفه،‌حكمت به قرآن تفسير شده [=Times New Roman]5 و در نقل ديگر حديث امام صادق [=AGA Arabesque]u، حكمت به قرن و فقه معنا شده است[=Times New Roman]6].
در برخي روايات ديگر، مراد از حكمت،‌ اطاعت از خدا و دوري از گناهان كبيره، بيان شده است [=Times New Roman][7. در اين احاديث و حديث ديگري كه در ذيل آيه 12 سوره لقمان نقل شده، [=Times New Roman][8] شناخت امام نيز جزء حكمت بيان شده است .
روايات زيادي از پيامبراكرم [=AGA Arabesque]r و اميرالمؤمنين [=AGA Arabesque]u در جوامع روايي شيعه و سني موجود است كه در آنها اطاعت از خدا و ترس از او و تبعيت از دين و حق، رأس حكمت معرفي شده است[=Times New Roman][9.

3ـ4ـ اصول اخلاقي
در منابع حديثي فريقين،‌ برخي اصول اخلاقي مانند تقوي، حلم، رفق و مدارا با مردم،‌دروي از خدعه و نيرنگ،‌ و زهد دردنيا و روي آوردن به آخرت، به عنوان رأس حكمت و ميزان آن بيان شده است [=Times New Roman][10].
چنانكه مي‌بينيم در تفسير حكمت گاهي به شناخت دين اشاره شده كه شامل معارف اعتقادي و احكام عملي و تذكرات اخلاقي است و گاهي برخي از مطالب ديني مانند اطاعت از خدا و اصول اخلاقي، مورد تصريح قرار گرفته است. بدينسان حكمت شامل همه جنبه‌هاي ديني و معارف حقيقي و احكام ارزشي اصيل مي‌شود. گاهي نيز به عقل و فهم اشاره شده كه در واقع ابزار فهم اين معارف و احكام است. در جاي ديگري كه به بررسي عقل پرداخته‌ايم، اين مسألة و ابعاد مختلفش را با توضيح بيشتري بيان كرده‌ايم. در ادامه به آيات و احاديثي كه بيانگر منابع حكمت‌اند، مي‌پردازيم.

با سلام و احترام
وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّه( لقمان 31)
ما به لقمان حكمت داديم (و به او گفتيم) شكر خدا را بجاى آر.
در تفسير اين آيه گفته اند كه منظور از حكمت، عقل و فهم است؛ [1] به عبارت ديگر، لقمان حكيم يعني لقمان ِعاقل و داراي فهم
حكمتِ عطا شده به لقمان چه بود كه او را به اين مرتبه­ از شكرگزاريِ خداوند رساند؟
امام صادق عليه­‌­­السلام پاسخ فرموده­‌­­اند: «معرفتِ امام ِزمانش به او داده شد.»[2]
قرآن پاسخ مي‌دهد: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (269بقره)
(خدا) هر كس را كه بخواهد، حكمت عطا كند و هركس به او حكمت داده شد، قطعاً به خيرِ كثيري رسيده است.﴾
[=Calibri]1.كافي، ج 1، كتب العقل و الجهل.
[=Calibri]2.تفسير كنزالدّقائق 10: 236.

حضرت آیت الله جوادی این حکیم متاله در اثرات حکمت و حکیم بودن می فرمایند:
هر کس که نتواند این روح مجرد را همچون پرنده ای سبک بال هر زمان که خواست از این قفس خاکی بیرون آورد و هر زمان که اراده نمود باز گرداند ،حکیم نیست.
اوج این معنا در استفتائ حضرت آیت الله بهجت در عنفوان جوانی دیده می شود آن جا که از مرحوم آقا جمال گلپایگانی در نامه ای سئوال می کند: " اگر کسی به موت اختیاری چند روز در خدمت حضرت صاحب الامر علیه السلام باشد ، وضعیت نماز ظاهری او چگونه می شود؟"
مرحوم آقا جمال می فرماید: فرد این استفتاء خود محمد تقی رشتی ( بهجت) است، و در جواب می گویند حکیم الهی ملا هادی سبزواری هشت روز به موت اختیاری چنین کرد اما در مواقع نماز به بدن رجوع می کرد و نماز را می گزارد.
والله هو الهادی

انواع حکمت گرانبها از زبان حضرت علی (ع)



لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِیلِ فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ (حکمت ۶۷)
از بخشش اندک شرم مدار که محروم کردن، از آن کمتر است .

۲٫ لِکُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ یَکُنْ (حکمت ۱۵۲)
آنچه روى مى‏آورد، باز مى‏گردد، و چیزى که باز گردد گویى هرگز نبوده است.

۳٫ عَاتِبْ أَخَاکَ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَیْهِ (حکمت ۱۵۸)
برادرت را با احسانى که در حق او مى‏کنى سرزنش کن، و شر او را با بخشش باز گردان.

۴٫ رَسُولُکَ تَرْجُمَانُ عَقْلِکَ وَ کِتَابُکَ أَبْلَغُ مَا یَنْطِقُ عَنْکَ (حکمت ۳۰۱)

[=microsoft sans serif]حکیم کیست؟ حکمت چیست؟
پرسش: حکیم کیست؟ حکمت چیست؟

پاسخ:
حکمت، از ریشه حکم است که در آن «اتقان» استواری تعبیه شده است.[1] «حکمت» در جنبه علمی شناخت متقن و استور است و در جنبه عملی رفتار درست و صحیح و عمل صالح.
در تفسير حكمت معانى زيادى ذكر شده از جمله معرفت و شناخت اسرار جهان هستى و آگاهى از حقايق قرآن و رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسايى خدا و آن نور الهى كه وسوسه‏هاى شيطانى را از الهامات الهی جدا می سازد.
و ظاهر اين است حكمت يك معنى وسيعى دارد كه تمام اين امور، حتى نبوت را كه بعضى از معانى آن شمرده‏اند شامل مى‏شود كه آن نوعى از علم و آگاهى است، و در اصل از ماده حكم (بر وزن حرف) به معنى منع گرفته شده و از آنجا كه علم و دانش و تدبير، انسان را از كارهاى خلاف باز مى‏دارد به آن حكمت گفته‏اند.[2]
این کلمه 20 بار در قرآن کریم آمده است.[3] در برخی از موارد مراد «حکمت نظری» است و در برخی موارد «حکمت عملی». روشن است که حکمت قرآنی اعم است از آنچه که نامش را حکمت مرادف با فلسفه می‏گذارند. آن معارف هم در صورت اتقان بخشی از حکمت قرآنی است نه تمام آن. حکمتی که قرآن از آن سخن می‏گوید «مجموعی ای از معرفت و علم و اخلاق پاک تقوا و نور هدایت» بوده است.
در روایات اهل بیت (ع) نیز حکمت به تعابیر مختلفی تعریف شده است که در این مجال به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم:
امیر بیان علی (ع) فرموده اند: حکمت درختی است که در دل می روید و بر زبان به بار می نشیند.[4]
اشاره حضرت امیر (ع) به همان حکمتی است که در روایت نبوی آمده است: هر کس چهل شبانه روز اخلاص پیشه کند خداوند چشمه های حکمت را در قلبش می جوشاند و بر زبان و قلمش جاری می سازد.[5]
امام صادق (ع) نیز در تعریف حکمت فرمودند: حکمت یعنی شناخت و فهم دین، پس هر کس از شما در دین فقیه و فهیم باشد حکیم است. [6]
در بیانی جامع از امام صادق علیه السلام در تفسیر و تعریف حکمت، چندین خصوصیت برای آن بیان شده است.

[=1]

  • [=microsoft sans serif]روشنایی و جلوه معرفت است
  • [=microsoft sans serif]میراث و نتیجه تقوای الهی است.
  • [=microsoft sans serif]ثمره ومیوه صدق شخص است.
  • [=microsoft sans serif]بهترین و بالاترین و باعظمت ترین نعمتی که خداوند به انسان داده است.
  • [=microsoft sans serif]حکمت، وسيله نجات يافتن از ابتلائات و ناراحتيها و اضطراب است. [/]
    [=microsoft sans serif]در این بیان نورانی، ویژگی شخص حکیم نیز بیان شده است. حکیم به تعبیر این روایت شریف، کسی است که در
    به هنگام پیش امدها و حوادث دارای استقرار و ثبات قدم و عدم تزلزل و اضطراب خاطر است
    و در اواخر جریانها، دارای ثبات قدم، اطمینان و رضا و تسليم شدن. [7]
    در بیانات حضرات معصومین علیهم السلام، مصادیقی برای حکمت بیان شده است که عبارتند از:
    1.اطاعت از خداوند و خشیت از خداوند
    2. ترک گناه
    3. معرفت و آموزشهای دینی
    4. زهد
    5. خودشناسی
    6. معرفت
    7. امام
    8. انصاف
    9. حق مداری
    10. رفق و مدارا با مردم و ... [8]
    در قران کریم حکمت، به خیر کثیر تعبیر می کند و می فرماید:
    « یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤتی الحکمة فقد اوتی خیراً کثیرا»؛[9]
    خدا به هر کس که بخواهد حکمت می دهد و به هر کس حکمت داده شود تحقیقاً خیر کثیر داده شده است.
    و از آنجا که حکمت، علم و آگاهی به باطن امور است و به تعبیری نوعی فرقان، بصیرت و بینش خاص و تشخیص حق از باطل محسوب می شود، به تعبیر قرآن به انسان های با تقوا و شایسته داده می شود:
    یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛[10]
    هر کس تقوا داشته باشد خداوند بینشى به او مى‌دهد که تفاوت میان حق و باطل را به آسانى مى‌یابد.

    قرآن کریم، چندین نفر را به عنوان افرادی نام می برد که به انها حکمت داده شده است. در بارۀ داوود (ع) می فرماید: «و شددنا ملکه و آتیناه الحکمة و فصل الخطاب»؛ و حکومت او (داود) را استحکام بخشیدیم و هم دانش به او دادیم و هم منطق نیرومند.» در خصوص لقمان نیز می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ اَنِ اشْكُرْ لِلّهِ»؛ (7) ما به لقمان حكمت (ايمان و اخلاق) آموختيم (و به او گفتيم) شكر خدا را به جا آور! چون لقمان معلّم بزرگ اخلاق بوده در این آیه از علم اخلاق به «حكمت» تعبير مى كند.
    نتیجه آنکه محدوده ای از حکمت از طریق کسب علم و دانش و تفقه در دین حاصل می شود اما حکمت حقیقی که بینش و بصیرت واقعی و تشخیص حق و باطل و معرفت باطن امور است ثمرۀ اخلاص و تقوای الهی و مجاهدت با نفس است.
    کلمه حکیم که از اسماء حسنى است، مجموعا 97 بار در قرآن مجيد بكار رفته است. در پنج در صفت قرآن و در يك مورد وصف صفت امر آمده و در مابقی موارد، در باره حكيم بودن خداوند سبحان است.[11]
    با توجه در معنای حکمت، بوضوح شخص حکیم نیز مشخص می شود یعنی کسی که واجد خصوصیات و ویژگی های حکمت، اعم از علم و دانش، بینش و بصیرت، آگاه به صلاح و فساد امور و اخلاص و تقوا باشد حکیم گویند.
    به عبارت دیگر، حكيم كسى است كه رفتار خود را تابع احكام عقل قرار دهد و يا كسى است كه براى هر چيزى حد و نهايتى قائل است، يا كسى است كه مالك نفس خود است و از هوا و طمع بركنار است، بر آنچه از دست رفته زارى نمى‏كند و مضطرب نمى‏شود و اندوهگين نمى‏گردد، بلكه مسرور به حق است، با صبر و اميدوارى و اطمينان و اعتماد با مشكلات زندگى موجّه مى‏شود.[12]

    [=microsoft sans serif]

    [/HR][=microsoft sans serif][1] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 264.

    [=microsoft sans serif][2] . تفسیر نمونه، ج2 ص 340

    [=microsoft sans serif][3] . این بیست مورد عبارتند از:
    سوره بقره، آیات 129 ـ 151 ـ 231 ـ 251 ـ 269 دوبار؛
    سوره آل عمران، آیات 48 ـ 81 ـ 164؛10 ؛
    سوره نساء آیه 54 و 113؛
    سوره مائده، آیه 110؛
    سوره نحل، آیه 125؛
    سوره اسراء، آیه 39؛
    سوره لقمان، آیه 12؛
    سوره احزاب آیه 34؛
    سوره ص، آیه 20؛
    سوره زخرف، آیه 63؛
    سوره قمر، آیه 5؛
    سوره جمعه، آیه 2.

    [=microsoft sans serif][4] . بحار، ج 67، ص 249.

    [=microsoft sans serif][5] . بحار، ج 67، ص 249.

    [=microsoft sans serif][6] . بحارالانوار، ج 1، ص 215.

    [=microsoft sans serif][7] . مصباح الشريعة، ص: 199

    [=microsoft sans serif][8] . ر.ک میزان الحکمة، ج 2، ص 672.

    [=microsoft sans serif][9] . سوره بقره، 269.

    [=microsoft sans serif][10] . سوره انفال، 29.

    [=microsoft sans serif][11] . قاموس قران، ج2 ص 164

    [=microsoft sans serif][12] . فرهنگ فلسفی، ج1 ص 323

    [=microsoft sans serif]

  • موضوع قفل شده است