جمع بندی آیا دجال همان بلعم باعوراء است؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا دجال همان بلعم باعوراء است؟

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
اگر لطف کنید می‌خواستم در مورد سرنوشت بلعم باعوراء سؤال کنم، آیا امکان دارد که او همان دجّال آخرالزمان باشد که گاهی گفته شده است که اکنون هم زنده و در حال تکمیل جادوی عظیم خود است؟ علت این گمان حقیر بخشی از آیه‌ی شریفه‌ی

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ / وَلَوْ شِئْنَا لَرَ‌فَعْنَاهُ بِهَا وَلَـٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْ‌ضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُ‌كْهُ يَلْهَث ۚ ذَّٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُ‌ونَ [الأعراف، ۱۷۵ و ۱۷۶]

است که در آن خداوند فرموده است «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْ‌ضِ»، اگرچه می‌دانم در تفاسیری که دیدم این خلود در زمین را کنایه از سقوط او از مراتب و درجات انسانی‌اش در نظر گرفته‌اند و دل خوش کردن به زندگی دنیایی و اینکه این خلود در زمین در مقابل «لَرَ‌فَعْنَاهُ بِهَا» است که تقرب به خداوند را در خود دارد و اوج گرفتن از دنیا و دل کندن از آن، اما این تعبیر قرآن کمی در انتخاب الفاظش عجیب است و بعید می‌دانم که بشود به همین ظاهر کنایی آن تفسیر آیه را ختم نمود، همچنین اینکه خداوند فرموده است «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ» این تعبیر هم خیلی سنگین است، در ترجمه‌ها مثلاً گفته می‌شود که شیطان در پی او افتاد انگار که سوارش شده باشد تا او را منحرف نماید و او دیگر هرگز روی رستگاری را نبیند، حال آنکه تبعیت بیشتر به معنای خط گرفتن است تا خط دادن، انگار که او رئیس باشد و شیطان مرئوس و دنباله‌روی او، او مراد و شیطان مریدش، چنین تعبیری سنگین‌تر از آن است که برای کسی بجز مثلاً دجّال بیان گردد، :Gig: اگر ابلیس پر تدلیس و فریب است دجّال هم صفت مبالغه برای فریب‌کاری است، در ضمن آنکه دجّال دشمن خیلی بزرگی برای حق و حقیقت شمرده می‌شود و عجیب است که ردّ پایی از او در قرآن که کتاب هدایت برای همه‌ی اعصار است نباشد. آیا با این وصف‌ها این امکان وجود دارد که دجّال همان بلعم باعوراء بنی‌اسرائیل باشد؟ شیطان ۶۰۰۰ سال عبادت کرد و رانده‌ی درگاه حق شد، او هم عبادت طولانی کرد و به مقامات رسیده بود و رانده‌ی درگاه حق شد و حقیر هم خبری از سرگذشت او بعد از این رانده شدن ندیده‌ام، آیا خبری در این زمینه موجود است؟ آیا راه او و شیطان یکی شده است؟ آیا به او هم اجازه‌ی خلود تا «یوم وقت معلوم» داده شد در مقابل عبادات زیادی که کرده بود؟ جالب است که هم دجّال و هم شیطان را در روایات آمده است که تا زمان ظهور مهلت داده شده‌اند و این می‌تواند از ارتباط تنگاتنگی بین شیطان رجیم و دجال لعین پرده بردارد و اینکه «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ» که اشاره به بلعم است به دجال بازگردد و در واقع بلعم همان دجّال باشد، آیا چنین نتیجه‌گیری‌ای ممکن است یا بدون شک غلط است؟

با تشکر، :Gol:
یا علی

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد هدی

سلام عليكم و رحمة الله و بركاته

باء;587205 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
اگر لطف کنید می‌خواستم در مورد سرنوشت بلعم باعوراء سؤال کنم، آیا امکان دارد که او همان دجّال آخرالزمان باشد که گاهی گفته شده است که اکنون هم زنده و در حال تکمیل جادوی عظیم خود است؟

سوال شما پرسشي گره خورده به سه شخصيت بلعم باعورا ، دجال و سامري است و بنده تصور مي كنم شايد شما شخصيت بلعم باعورا و سامري را يكي دانسته ايد . البته در خصوص دجال بايد به طور جداگانه به بحث نشست كه به دليل اينكه خارج از موضوع تاپيك است بنده سعي خواهم كرد در يك پست به اجمال به اين مساله بپردازم .
اما در مورد بلعم باعورا :

بلعم باعورا يكي از علماي هم عصر حضرت موسي عليه السلام بود (1) كه در نقل ها مشهور است كه وي به درجه اي رسيد كه اسم اعظم به او عطا شد (2) و مستجاب الدعوه بود (3) گفته مي شود وي فريفته فرعون شد و اقدام به نفرين حضرت موسي عليه السلام و لشكر او نمود (4) هر چند كه اين نفرين كارگر نشد و اسم اعظم از او گرفته شد (5) اما به سبب اين كار ، از درجه و مقامي كه بود سقوط نمود .(6)

(1)- تفسير نمونه ، ج7،ص11
(2)- اعلام قرآن ، مركز فرهنگ و معارف ، ص 164
(3)- نمونه ، پيشين، ص12
(4)- اعلام قرآن ، پيشين ، ص 165
(5)- الميزان ، ج8،ص440
(6)- نمونه ، همان ، ص 13

ولي سامري فردي از قوم بني اسرائيل بود كه در غيبت حضرت موسي عليهالسلام گوساله پرستي را در بني اسرائيل ترويج داد . در مورد زنده بودن او تا قيامت بنده در تفاسيري كه مراجعه كردم چيزي نديدم مگر اينكه در نقلي ديدم مرحوم دهخدا به نقل از تفسير زاهدي بيان نموده كه :" در تفسير زاهدي مرقوم است كه سامري تا قيامت زنده خواهد بود"(7) كه بعضي اين مساله را مجازات وي مي دانند اما در نقلهاي ديگر هم مجازاتهاي ديگري براي او بيان شده است (8) بنابراين فردي كه در نقلهاي ضعيف او را هنوز زنده مي دانند سامري است نه بلعم باعورا ؛همچنين كار بلعم ، جادوگري نبود بلكه همانگونه كه عرض شد او داراي اسم اعظم و مستجاب الدعوه بود ، كما اينكه كارسامري نيز جادوگري نبود بلكه به نقل قرآن عزيز "فقبضت قبضة من اثر الرسول" (9) كفي از خاك پاي رسول بر گرفتم .
بنابراين شخصيت ، ويژگيها و عملكرد بلعم باسامري همانند نيست تا شخصيت واحدي باشند .

(7)- منبع :سايت پرسمان دانشجويي
(8)- ر.ك: بخش بحث روايي الميزان ذيل آيه 96 سوره مباركه طه
(9)- طه/96


در خصوص فراز "فاتبعه الشيطان " نيز استاد جوادي آملي توضيح كامل و خوبي در اين مورد دارند :" اين تابع يعني به دنبال او افتاد كه او را بگيرد مثل اينكه فرعون به دنبال آنها رفت آنها را بگيرد... يك وقت است كه تابع است يعني پيرو است كه هر چه او دستور داد اين تابع انجام مي‌دهد يك وقت است نه، دنباله رو است دنباله رو است كه او را بگيرد مثل جريان فرعون كه فرمود ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ﴾... آنطوري كه فرعون به دنبال بني اسرائيل رفت كه آنها را بگيرد ولي نتوانست و خودش غرق شد شيطان به همان سمت رفته به دنبال اين بلعم يا غير بلعم و او را گرفت ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ﴾ در اينجا ذات اقدس اله فرمود به اينكه اين شخص از پوستين به درآمد از جامه تقوي به در آمد اين يك ،شيطان هم به دنبال او راه افتاد اين دو، و به او دسترسي پيدا كرد و او را تحت غوايت خود قرار داد سه."(10)
البته در بخشي ديگر نيز توضيح مي دهند كه در قرآن كريم در بسياري از جاها فعل "اتبع" در معناي "تبع" بكار رفته است و بالعكس آنگاه مي فرمايند كه " اگر ما دليلي داشته باشيم به[يا] تأييدي از خارج داشته باشيم كه فاتبعه الشيطان را به معناي فجعله الشيطان تابعًا له[ يعني شيطان را تابع او قرار داد] قرار بدهيم اين اولي است اگر نداشته باشيم همينطوري كه غالب مفسرين معنا كرده‌اند كه فاتبعه الشيطان يعني تبعه[ او را تعقيب كرد] معنا خواهيم كرد..."(11) و توضيحات ديگري كه پيشنهاد مي كنم به لينك پي نوشت مراجعه و مطالعه بفرماييد .

(10)- ر.ك: بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، تفسير سوره مباركه اعراف ، جلسه 206
(11)- پيشين

و اما دجال :
با فرض پذيرش اصل قضيه دجال به عنوان امري محتمل و ممكن ، دو احتمال اساسي در اين زمينه كه دجال چيست وجود دارد:
1. با توجه به معاني لغوي دجال، مقصود از آن نام شخصي معين نباشد، بلكه هر كسي كه با ادعاهاي پوچ و بي اساس و با تمسك به انواع اسباب حيله‌گري و نيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجال است. بر اين اساس، دجال‌ها متعدد خواهند بود. وجود رواياتي كه در آن سخن از دجال‌هاي متعدد رفته است، اين احتمال را تقويت مي‌كند. مانند «قال رسول الله: يكون قبل خروج الدجال نيف علي سبعين دجالا؛ پيش از خروج دجال، بيش از هفتاد دجال، خروج خواهند كرد.» (12) بنابراين احتمال، در حقيقت و قضيه دجال نشانه‌ي اين مطلب است كه در آستانه انقلاب امام مهدي(ع) افراد فريب كار و حيله‌گري براي نگه داشتن فرهنگ و نظام جاهلي همه تلاش خود را به كار مي‌گيرند و با تزوير و حيله‌گري، مردم را نسبت به اصالت تحقق انقلاب جهاني منجي، دل سرد و يا دو دل مي‌كنند.
اين كه در همين روايات تأكيد شده است: «هر پيامبري، امت خويش را از خطر دجال بر حذر داشته است». خود تأييدي ديگر بر همين احتمال است كه مقصود از دجال، هر شخص حيله‌گر و دروغگويي است كه قبل از خروج حضرت مهدي(ع) در صدد فريب مردم است.
2. دجال، كنايه از كفر جهاني و سيطره‌ي فرهنگ مادي بر همه جهان باشد. استكبار، با ظاهري فريبنده و با قدرت مادي و صنعتي و فني عظيمي كه در اختيار دارد، سعي مي‌كند مردم را فريب دهد و مرعوب قدرت و ظاهر فريبنده خود كند. بر اين اساس، اين كه پيامبران امت‌هاي خود را از فتنه دجال بيم داده‌اند «ما بعث الله نبيا الا و قد انذر قومه الدجال... ؛ هيچ پيامبري مبعوث نشد، مگر آن كه قوم‌اش را از فتنه دجال بر حذر داشت(13) به اين معنا است كه آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطه‌ي حاكميت طاغوت و استكبار جهاني بر حذر داشته‌اند. پس احتمال مي‌رود، منظور از دجال با آن شرايط و اوصافي كه در اين روايات براي او شمرده شده، همان استكبار جهاني باشد.
لذا با توضيحات فوق ، بلعم باعورا نه دجال است و نه سامري بلكه هر يك ويژگيها و عملكردهاي متفاوت از هم دارند . (14)

(12)- كنز العمال، ج14، ص200
(13)- بحار الانوار، ج52، ص205
(14)- پرسمان دانشجويي ، پيشين

هدی;588430 نوشت:
سلام عليكم و رحمة الله و بركاته

سوال شما پرسشي گره خورده به سه شخصيت بلعم باعورا ، دجال و سامري است و بنده تصور مي كنم شايد شما شخصيت بلعم باعورا و سامري را يكي دانسته ايد . البته در خصوص دجال بايد به طور جداگانه به بحث نشست كه به دليل اينكه خارج از موضوع تاپيك است بنده سعي خواهم كرد در يك پست به اجمال به اين مساله بپردازم .

سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
أحسن الله لک العزاء فی مصیبة مولانا الجائع علیه‌السلام
خیلی ممنون هستم از پاسخ‌هایتان، خیلی خوب بودند. بیش از همه متشکرم بخاطر وارد کردن شخصیت سوم که سامریّ باشد به ماجرا. وقتی اسم او را بردید هر چه فکر کردم ارتباطی بین او و دو نفر دیگر نیافتم تا آنکه اشاره به احتمال ضعیف زنده ماندن او در زمین کردید:

قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تُخْلَفَهُ ۖ وَانظُرْ‌ إِلَىٰ إِلَـٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ لَّنُحَرِّ‌قَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا [طه، ۹۷]

که در آن خداوند تعیین موعدی برای سامری کرده است که هرگز از آن تخلف نخواهد شد (اگرچه به قول شما تفاسیر معمولاً این موعد را در قیامت می‌دانند نه به عنوان پایان زندگی او آنطور که به ابلیس وعده داده شده است). همچنین سامریّ تطبیق بهتری با دجّال می‌تواند داشته باشد چه آنکه:

  • از جامعه طرد شد و لا مساس او را به عزلت‌نشینی کشاند که می‌تواند مخفی شدن او برای چند هزار سال را توضیح دهد،
  • از طرف دیگر او با وجود ارتدادش و فتنه‌ای که به راه انداخت اعدام نشد و خداوند حضرت موسی علیه‌السلام را از اعدام او بازداشت و فرمود که او سخیّ است و جالب است که از صفات دجّال هم یکی همین بخشندگی اوست که پشت او کوهی از نان است در زمان قحطی،
  • و سوم اینکه بعضاً اینطور برداشت شده است که لامساس بیماری جذام باشد و باز این با ویژگی‌های شمرده شده برای دجّال شباهاتی دارد اگر کامل یکسان نباشد، مثل اینکه دجال تنها یک چشم دارد آن هم چشم چپ، البته اینکه چطور این چشم چپ بخواهد در وسط پیشانی‌اش قرار بگیرد را اینطوری فکر نکنم بشود دیگر توضیح داد، ولی وقتی گفته می‌شود چشم چپ می‌تواند حاکی از آن باشد که پیشتر دو چشم بوده که چشم راست از بین رفته است و تنها چشم چپ باقی مانده است، اگرچه چشم چپ به لحاظ شکلی هم متفاوت از چشم راست است و باز اگرچه معمولاً تمام این نشانه‌ها به صورت استعاری تفسیر می‌شوند.

اما با این وجود لطفاً این حدیث شریف از کتاب خصال را هم ببینید:

الخصال، ج‏2، ص: ۴۵۷ و ۴۵۸
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ الْكُوفِيُّ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ وَ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْجُنَيْدِ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَارِثُ بْنُ حَصِيرَةَ عَنِ الصَّخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَيَّانَ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلٍ الضَّبِّيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرُّؤَاسِيِ‏ قَالَ: لَمَّا سِيرَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدِّثُوا حَدِيثاً نَذْكُرُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ نَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَ نُصَدِّقُهُ بِالتَّوْحِيدِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع مَا هَذَا زَمَانَ حَدِيثِي قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا يَا حُذَيْفَةُ فَقَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي سَأَلْتُ الْمُعْضِلَاتِ وَ خُبِّرْتُهُنَّ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهَا قَالَ حَدِّثْنَا يَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهِ وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِيثِ قَالُوا صَدَقْتَ قَالَ حَدِّثْنَا يَا مِقْدَادُ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي إِنَّمَا كُنْتُ صَاحِبَ السَّيْفِ لَا أُسْأَلُ عَنْ غَيْرِهِ «1» وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِيثِ قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا يَا عَمَّارُ قَالَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي رَجُلٌ نَسِيٌّ إِلَّا أَنْ أُذَكَّرَ فَأَذْكُرَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنَا أُحَدِّثُكُمْ بِحَدِيثٍ قَدْ سَمِعْتُمُوهُ وَ مَنْ سَمِعَهُ مِنْكُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ قَالُوا نَشْهَدُ قَالَ وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ شَرُّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ ثُمَّ سَمَّى السِّتَّةَ مِنَ الْأَوَّلِينَ ابْنَ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِيَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِي الْأَوَّلِينَ وَ يَخْرُجُ فِي الْآخِرِينَ وَ أَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الْآخِرِين‏ ...

که در آن نام سامریّ در کنار نام دجّال آمده است و آن دو مطابق این حدیث یک نفر نیستند، اما دجّال هم شخصی متعلق به گذشته است که در آینده ظهور می‌کند، بجز او هم اشاره‌ی به سایر ۶ تن از «شرّ الأولین» در قرآن صراحتاً آمده است و انتظار بر این است که ششمین ایشان که تنها فرد از آن شش تن است که آیندگان را مستقیماً به فتنه خواهد انداخت هم در قرآن ذکر شده باشد و حقیر برای این اشاره آیه‌ای جز آن آیه که بیان کردم (آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ از سوره‌ی أعراف) و معمولاً آن را بر «بلعم باعوراء» حمل می‌کنند نیافتم، سپس از آنجا که هیچ کجا هم اثری از آخر کار بلعم باعوراء ندیدم این احتمال را دادم که او همان دجّال باشد.
البته شما درست می‌فرمایید، دجّال فریب‌کار و جادوگر است حال‌آنکه بلعم‌باعوراء عابد بنی‌اسرائیل بود، اما عابدی که اسم اعظم را داشت و مستجاب‌الدعوة بود اگر رانده شود و مانند ابلیس توبه هم نکند و برعکس بر گمراه کردن سایرین کمر همت ببندد (بعد از اینکه اسم أعظم از او گرفته شد او نیرنگ فرستادن زنان آرایش کرده در میان سپاه حضرت موسی علیه‌السلام را به کار بست) در این صورت بعید نیست برای گمراه کردن سایرین مشابه ابلیس به هر نقشه و ابزاری متوسل شود، ظاهراً خداوند هم به او فرصت داد همانطور که به ابلیس فرصت داد چه آنکه هر دو عبادات زیادی داشتند که باید در دنیا پاداش آنها داده می‌شد تا در قیامت بی‌توشه باشند، در آن زمان هم فرعونیان علوم جادوگری داشتند و در نتیجه بلعم باعوراء می‌توانسته به این علوم دست پیدا کند وقتی که با فرعون هم‌پیمان گردید، اینکه با شیطان هم گره بخورد دیگر می‌توانسته در پیشبرد جادوگری‌اش کمک زیادی به او بکند. پس از این نظر اینکه بلعم باعوراء همان دجّال باشد اشکالی پیش نمی‌آید، او قبل از رانده شدنش هم عابد بوده است و در نتیجه تحمل مشقت برای رسیدن به اهدافش را می‌توانسته است بپذیرد. از طرف دیگر در مورد دجّال هم ما می‌دانیم که مربوط به گذشته است ولی چیزی در مورد تولد و نسبش نمی‌دانیم (درست است؟) و این هم طبیعی است که هر کسی نتواند چند هزار سال خودش را مخفی کند تا جادویش را تکمیل گرداند، یعنی این شخص باید هم پیشینه‌ی خاصی داشته باشد و هم انگیزه‌ی خاصی برای انجام این کار و در قرآن هم طبیعی است که انتظار برود یادی از او باشد، با این حساب بلعم باعوراء به نظر حقیر بهترین گزینه برای دجال بودن است، البته به قول شما دجال زیاد بوده است ولی منظور حقیر «الدجّال» است، یعنی دجّال با «ال» در ابتدای آن که اشاره به یک دجّال خاص است ...

با تشکر،
یا علی

باء;588672 نوشت:

اما با این وجود لطفاً این حدیث شریف از کتاب خصال را هم ببینید:
الخصال، ج‏2، ص: ۴۵۷ و ۴۵۸
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ الْكُوفِيُّ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ وَ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْجُنَيْدِ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَارِثُ بْنُ حَصِيرَةَ عَنِ الصَّخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَيَّانَ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلٍ الضَّبِّيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرُّؤَاسِيِ‏ قَالَ: لَمَّا سِيرَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدِّثُوا حَدِيثاً نَذْكُرُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ نَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَ نُصَدِّقُهُ بِالتَّوْحِيدِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع مَا هَذَا زَمَانَ حَدِيثِي قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا يَا حُذَيْفَةُ فَقَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي سَأَلْتُ الْمُعْضِلَاتِ وَ خُبِّرْتُهُنَّ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهَا قَالَ حَدِّثْنَا يَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهِ وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِيثِ قَالُوا صَدَقْتَ قَالَ حَدِّثْنَا يَا مِقْدَادُ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي إِنَّمَا كُنْتُ صَاحِبَ السَّيْفِ لَا أُسْأَلُ عَنْ غَيْرِهِ «1» وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِيثِ قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا يَا عَمَّارُ قَالَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي رَجُلٌ نَسِيٌّ إِلَّا أَنْ أُذَكَّرَ فَأَذْكُرَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنَا أُحَدِّثُكُمْ بِحَدِيثٍ قَدْ سَمِعْتُمُوهُ وَ مَنْ سَمِعَهُ مِنْكُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ قَالُوا نَشْهَدُ قَالَ وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ شَرُّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ ثُمَّ سَمَّى السِّتَّةَ مِنَ الْأَوَّلِينَ ابْنَ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِيَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِي الْأَوَّلِينَ وَ يَخْرُجُ فِي الْآخِرِينَ وَ أَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الْآخِرِين‏ ...

که در آن نام سامریّ در کنار نام دجّال آمده است و آن دو مطابق این حدیث یک نفر نیستند، اما دجّال هم شخصی متعلق به گذشته است که در آینده ظهور می‌کند، بجز او هم اشاره‌ی به سایر ۶ تن از «شرّ الأولین» در قرآن صراحتاً آمده است و انتظار بر این است که ششمین ایشان که تنها فرد از آن شش تن است که آیندگان را مستقیماً به فتنه خواهد انداخت هم در قرآن ذکر شده باشد و حقیر برای این اشاره آیه‌ای جز آن آیه که بیان کردم (آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ از سوره‌ی أعراف) و معمولاً آن را بر «بلعم باعوراء» حمل می‌کنند نیافتم، سپس از آنجا که هیچ کجا هم اثری از آخر کار بلعم باعوراء ندیدم این احتمال را دادم که او همان دجّال باشد.

با تشکر،
یا علی

با سلام

با توجه به پاره‌ای از مشابهت‌ها که بین افراد وجود دارد گاه نام یکی مجازا بر دیگری گذاشته می شود و این موضوعی رایج در تمام زبانها است و این نسبت در جهت مثبت و منفی هر دو می باشد که ویژه انسان ها هم نیست، البته به معنای این همانی نیست که الزاما بخواهیم به دنبال بررسی سند باشیم.
الف. پيامبر فرمود: آيا خوشنود نيستى كه نسبت به من مانند نسبت هارون به موسى باشى، جز آنكه پس از من هيچ پيامبرى نخواهد بود1.
ب. رسول خدا (ص) فرمود: گواه باشید كه بدترين خلق از اولين و آخرين دوازده نفر هستند شش نفر از گذشتگان و امت هاى سلف و شش نفر از اين امت سپس شش نفر از امت هاى گذشته را نامبرد، پسر آدم كه برادر خود را كشت و فرعون و هامان و قارون و سامرى و دجال كه نامش در امت هاى گذشته هست ولى در آخر الزمان بيرون مى‏آيد و اما شش نفر از آخرين و افراد اين امت است كه ريش دراز روباهى دارد و فرعون است كه معاويه باشد و هامان اين امت است كه زياد باشد و قارون اين امت سعيد بن عاص است و سامرى اين امت ابو موسى اشعرى عبد اللَّه بن قيس است؛ زيرا او هم چون سامرى گفت لا مساس يعنى نبايد جنگيد و ابتر است كه عمر و عاص باشد.2


[/HR] 1. فَقَالَ (ص) لَهُ (ع): أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِی، طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص 51، مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403ق.

.2 أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ شَرُّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ ثُمَّ سَمَّى السِّتَّةَ مِنَ الْأَوَّلِينَ ابْنَ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِيَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِي الْأَوَّلِينَ وَ يَخْرُجُ فِي الْآخِرِينَ وَ أَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الْآخِرِينَ فَالْعِجْلُ وَ هُوَ نَعْثَلٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ هُوَ مُعَاوِيَةُ وَ هَامَانُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ زِيَادٌ وَ قَارُونُهَا وَ هُوَ سَعِيدٌ وَ لسَّامِرِيُّ وَ هُوَ أَبُو مُوسَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَيْسٍ لِأَنَّهُ قَالَ كَمَا قَالَ سَامِرِيُّ قَوْمِ مُوسَى لا مِساسَ أَيْ لَا قِتَالَ وَ الْأَبْتَرُ وَ هُوَ عَمْرُو بْنُ الْعَاص، صدوق، خصال، ج ‏2، ص 458 - 459، قم، جامعه مدرسين، چاپ اول، 1362ش.


رضا;589116 نوشت:
با سلام

با توجه به پاره‌ای از مشابهت‌ها که بین افراد وجود دارد گاه نام یکی مجازا بر دیگری گذاشته می شود و این موضوعی رایج در تمام زبانها است و این نسبت در جهت مثبت و منفی هر دو می باشد که ویژه انسان ها هم نیست، البته به معنای این همانی نیست که الزاما بخواهیم به دنبال بررسی سند باشیم.
الف. پيامبر فرمود: آيا خوشنود نيستى كه نسبت به من مانند نسبت هارون به موسى باشى، جز آنكه پس از من هيچ پيامبرى نخواهد بود1.
ب. رسول خدا (ص) فرمود: گواه باشید كه بدترين خلق از اولين و آخرين دوازده نفر هستند شش نفر از گذشتگان و امت هاى سلف و شش نفر از اين امت سپس شش نفر از امت هاى گذشته را نامبرد، پسر آدم كه برادر خود را كشت و فرعون و هامان و قارون و سامرى و دجال كه نامش در امت هاى گذشته هست ولى در آخر الزمان بيرون مى‏آيد و اما شش نفر از آخرين و افراد اين امت است كه ريش دراز روباهى دارد و فرعون است كه معاويه باشد و هامان اين امت است كه زياد باشد و قارون اين امت سعيد بن عاص است و سامرى اين امت ابو موسى اشعرى عبد اللَّه بن قيس است؛ زيرا او هم چون سامرى گفت لا مساس يعنى نبايد جنگيد و ابتر است كه عمر و عاص باشد.2



[/HR] 1. فَقَالَ (ص) لَهُ (ع): أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِی، طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص 51، مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403ق.

.2 أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ شَرُّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ ثُمَّ سَمَّى السِّتَّةَ مِنَ الْأَوَّلِينَ ابْنَ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِيَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِي الْأَوَّلِينَ وَ يَخْرُجُ فِي الْآخِرِينَ وَ أَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الْآخِرِينَ فَالْعِجْلُ وَ هُوَ نَعْثَلٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ هُوَ مُعَاوِيَةُ وَ هَامَانُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ زِيَادٌ وَ قَارُونُهَا وَ هُوَ سَعِيدٌ وَ لسَّامِرِيُّ وَ هُوَ أَبُو مُوسَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَيْسٍ لِأَنَّهُ قَالَ كَمَا قَالَ سَامِرِيُّ قَوْمِ مُوسَى لا مِساسَ أَيْ لَا قِتَالَ وَ الْأَبْتَرُ وَ هُوَ عَمْرُو بْنُ الْعَاص، صدوق، خصال، ج ‏2، ص 458 - 459، قم، جامعه مدرسين، چاپ اول، 1362ش.

سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
أحسن الله لک العزاء فی مصیبة مولانا المظلوم علیه‌السلام
ممنون از وقتی که گذاشتید، ولی حقیر احتمالاً درست متوجه منظورتان نشدم، :Gig:، اینکه فرعون و هامان و سامریّ و غیره می‌توانند مصادیقی بجز آن مصادیق اولیه‌ی خود هم داشته باشند و باز در صورت‌های جدیدی تکرار شوند درست، اما در مورد دجّال چه؟ منظورتان از اینکه گاهی برای تأکید کردن بر روی برخی ویژگی‌های یک شخص مجازاً او را به نام کس دیگری صدا می‌زنند که در آن صفات شاخص است چطور در مورد دجّال فهمیده می‌شود؟
با تشکر،
یا علی

باء;589441 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
أحسن الله لک العزاء فی مصیبة مولانا المظلوم علیه‌السلام
ممنون از وقتی که گذاشتید، ولی حقیر احتمالاً درست متوجه منظورتان نشدم، :Gig:، اینکه فرعون و هامان و سامریّ و غیره می‌توانند مصادیقی بجز آن مصادیق اولیه‌ی خود هم داشته باشند و باز در صورت‌های جدیدی تکرار شوند درست، اما در مورد دجّال چه؟ منظورتان از اینکه گاهی برای تأکید کردن بر روی برخی ویژگی‌های یک شخص مجازاً او را به نام کس دیگری صدا می‌زنند که در آن صفات شاخص است چطور در مورد دجّال فهمیده می‌شود؟
با تشکر،
یا علی

با سلام
در مورد دجال مطالبی یافتم که امیدوارم مفید واقع شود

در فرهنگ جدید عربی - فارسی منجدالطلاب و فرهنگ لاروس معانی لغت دجال چنین آمده است: «آب طلا، گروه بزرگ انبوه ، دروغگو ، فریبنده لقب مسیح کذاب که در آخرالزمان ظهور کند.»

مرحوم علامه علی اکبر دهخدااین لغت را در لغتنامه خود، هم باتشدید «جیم » و هم بدون تشدید«جیم » ضبط نموده است.

مهدی پرتوی آملی درباره این لغت می نویسد: «دجال صیغه مبالغه از لغت دجل و به معنی خدعه ،نیرنگ ، حیله و باطل است.»
شادروان دکتر محمد خزائلی تعبیری زیبا و ظریف از لغت دجال کرده است: «دجال کلمه ای مرکب است و الف و لام آن همان الف ولامی است که در نامهای دانیال وخرقیال هم وجود دارد و به معنی «خدا» ست. جزء اول آن هر چه باشدبه معنی «ضد» و «دشمن » است ودور نیست که با «دژ»، «دشمن » و«دشوار» همریشه باشد. (1) بنابراین تعبیر، دجال یعنی : ضدخدا، دشمن خدا.

شکل ظاهری «دجال »

دجال را با سیمایی عجیب مجسم کرده اند.
صورتی آبله رو که یک چشم او کور شده - چشم راست - وچشم دیگرش در وسط پیشانی ،مانند ستاره صبح درخشان است.این بیت مولانا جلال الدین بلخی به یک چشم بودن دجال گواهی دارد :

او به سر، دجال یک چشم لعین ای خدا فریادرس نعم المعین

نام اصلی، کنیه، محل اقامت و محل ظهور دجال

نام اصلی دجال، «صائد بن صید»و کنیه اش «ابویوسف » است.
ازمادری یهودی به نام «میمونه » به دنیا آمده و در جزیره ای به یک صخره بسته شده است. چون سال از چهارصد هجرت بگذرد، بایدمنتظر بود تا ظاهر شود و این ازعلامات آخرالزمان است.

خراسان و کوفه از نقاطی هستندکه به عنوان محل خروج و ظهوردجال ذکر شده اند.
خاقانی شاعرنامی قرن ششم هجری قمری محل ظهور دجال را چنین ذکر می کند:

نه عیسی راست از یاران کمینه سوزنی دربر؟ نه سوزن شبه دجال است یک چشم و صفاهانی (2) ؟

کیفیت خروج دجال

کیفیت خروج دجال به این ترتیب است که سه سال قبل از خروجش دردنیا قحط و خشکسالی می شود. به این صورت که سال اول، ثلث باران وسال دوم دو ثلث باران معمولی نمی بارد و سال سوم حتی یک قطره باران از آسمان به زمین نمی بارد ویک برگ سبز از زمین روییده نمی شود. در این موقع که گرسنگی وتشنگی بر عالمیان سایه افکنده است، دجال خروج می کند.
هنگامه عجیبی بر پا می شود و دجال به کمک پیروانش بر تمام شهرها مسلطمی شود و «بیت المقدس » را که ساکنانش حاضربه تسلیم نمی شوند،محاصره می کند.
در چنین زمانی به هنگام نماز صبح و یا عصر، حضرت مهدی صاحب الزمان علیه السلام ظهورمی کند و با جماعت محصورین به نماز می ایستد.
حضرت عیسی بن مریم علیه السلام نیز از آسمان فرود می آیدو به صاحب الامرعلیه السلام اقتدا می کند.
آنگاه حضرت صاحب الزمان علیه السلام ازحصار خارج شده، دجال و پیروانش را از میان برمی دارد.


پی نوشتها:
1. اعلام قرآن، ص 479; پرتوی آملی، مهدی،به نقل از ریشه های تاریخی امثال وحکم ، ج 1،ص 436.
2.دیوان خاقانی،پیراسته دکترمیر جلال الدین کزازی، ج 1،ص 616.

رضا;589490 نوشت:
با سلام
در مورد دجال مطالبی یافتم که امیدوارم مفید واقع شود
...
نام اصلی دجال، «صائد بن صید»و کنیه اش «ابویوسف » است.
ازمادری یهودی به نام «میمونه » به دنیا آمده و در جزیره ای به یک صخره بسته شده است. چون سال از چهارصد هجرت بگذرد، بایدمنتظر بود تا ظاهر شود و این ازعلامات آخرالزمان است.

سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
أحسن الله لکم العزاء فی مصیبة مولانا المظلوم علیه‌السلام
اگر جایی که نام اصلی و کنیه‌ی دجال را از آنجا پیدا کرده‌اید معتبر باشد این اطلاعات خودش می‌تواند دلیل باشد بر اینکه دجّال همان بلعم باعوراء نیست، البته در آن آیات سوره‌ی أعراف هم صراحتاً نامی از «بلعم باعوراء» نیامده است و با قرائنی به او نسبت داده شده است و در نتیجه می‌تواند استبعادی هم نداشته باشد اگر به دجّال هم نسبت داده شود.
در مورد بخش دوم که فرمودید مادرش یهودی بوده است باز جالب توجه است اما بخش بعدی مطلب که در جزیره‌ای به صخره بسته شده بود خیلی روشن نیست، حقیر جای دیگری که الآن بخاطر ندارم خوانده بودم که او در چاهی در اصفهان یا حوالی اصفهان زنده است و مشغول کامل کردن جادوی خودش است که در آخرالزمان با آن فتنه‌ی بزرگش را به راه بیاندازد، برداشت خودم هم این است که این جادوی آخر زنده کردن مردگان باشد که برای ادعای خدا بودنش به آن نیاز دارد و حضرت خضر علیه‌السلام را به درخواست خود ایشان می‌کشد و زنده می‌کند ولی او به جای شهادت دادن به خدایی او می‌گوید که شهادت می‌دهم که تو همان دجال هستی و دجال می‌خواهد دوباره او را بکشد که دیگر این بار حتی از کشتن او هم عاجز می‌ماند. به هر حال مسیحیت امروز که اکثریت جمعیت کره‌ی زمین را تشکیل داده‌اند اگر انسانی مرده زنده کند و ادعای خدایی کند و غیره خیلی راحت می‌توانند او را بپذیرند و به جای مسیح بپذیرند و البته می‌دانیم که در خود مسیحیت هم بحث دجال با عنوان ضد مسیح مطرح است و طبیعی است که این وسط ارتباط دجال با مسیح علیه‌السلام باید خاص‌تر باشد و از این جادوی زنده کردن مردگان مشخص می‌شود که او می‌خواهد از طریق دین مسیحیت خود را مسیح و سپس خداوند معرفی نماید، پس این احتمال که او به راستی در حال کار کردن بر روی این جادوی خود باشد قوی‌تر از احتمالات دیگری مانند بسته شده بودن در یک جزیره است ...
با تشکر از وقتی که گذاشتید :Gol:
یا لیتنی کنت مع الإمام الحسین علیه‌السلام فأفوز فوزاً عظیماً
یا علی
یا علی

سلام و بركات و رحمت خداوند برشما و عزاداريها مقبول ان شاء الله

باء;588672 نوشت:
همچنین سامریّ تطبیق بهتری با دجّال می‌تواند داشته باشد چه آنکه: از جامعه طرد شد و لا مساس او را به عزلت‌نشینی کشاند که می‌تواند مخفی شدن او برای چند هزار سال را توضیح دهد،از طرف دیگر او با وجود ارتدادش و فتنه‌ای که به راه انداخت اعدام نشد و خداوند حضرت موسی علیه‌السلام را از اعدام او بازداشت و فرمود که او سخیّ است و جالب است که از صفات دجّال هم یکی همین بخشندگی اوست که پشت او کوهی از نان است در زمان قحطی،و سوم اینکه بعضاً اینطور برداشت شده است که لامساس بیماری جذام باشد و باز این با ویژگی‌های شمرده شده برای دجّال شباهاتی دارد اگر کامل یکسان نباشد، مثل اینکه دجال تنها یک چشم دارد آن هم چشم چپ، البته اینکه چطور این چشم چپ بخواهد در وسط پیشانی‌اش قرار بگیرد را اینطوری فکر نکنم بشود دیگر توضیح داد، ولی وقتی گفته می‌شود چشم چپ می‌تواند حاکی از آن باشد که پیشتر دو چشم بوده که چشم راست از بین رفته است و تنها چشم چپ باقی مانده است، اگرچه چشم چپ به لحاظ شکلی هم متفاوت از چشم راست است و باز اگرچه معمولاً تمام این نشانه‌ها به صورت استعاری تفسیر می‌شوند.

دلايل شما براي تطبيق شخصيت سامري و دجال دلايل مقبول و مستندي نيستند ، تعبيرات و تفاسير در خصوص "لا مساس " گفتن سامري با شخصيت يا ويژگيهاي دجال منطبق نيست ، دليلي هم بر اين مساله وجود ندارد كه ما يك فردي را كه به دليل خاصي از زندگي جمعي طرد شده است به فردي تطبيق دهيم كه قرار است در آينده فتنه انگيزي كند در واقع سامري فردي است كه فتنه انگيزي كرده و سپس به عنوان مجازات دنيوي از زندگي جمعي طرد شده است اما در خصوص دجال چنين مطلبي نداريم بلكه روايات او را فردي فريبكار و ضد الهي معرفي مي كنند ،البته در توضيحي كه در پست اخير عرض شد و با توجه به روايات وارده در مورد دجال :«ما بعث الله نبيا الا و قد انذر قومه الدجال... ؛ هيچ پيامبري مبعوث نشد، مگر آن كه قوم‌اش را از فتنه دجال بر حذر داشت ( 1 ) وي شخصيت ثابت و واحدي ندارد و در هر زماني و در عهد هر پيامبري دجال و فريبكاري وجود داشته كه اقدام به فريب و گمراهي مردم نمايد البته از اين بعد مي توان خود سامري را مصداقي از دجال عصر موسي عليه السلام ناميد اما اينكه براي دجال شخصيت واحدي قائل باشيم كه ساليان بسيار است بصورت مخفي زندگي مي كند- آنهم با آن ويژگيهاي عجيب الخلقه ظاهري- و بيش از 3 هزار سال است كه زنده است ( سامري و بلعم در زمان حضرت موسي عليه السلام بودند اكنون بيش از 2000 سال از ميلاد حضرت عيسي عليه السلام مي گذرد و فاصله زماني ميان حضرت موسي و حضرت عيسي عليهما السلام تا 1500 سال گفته شده است) ( 2) و در حال تكميل جادوي خويش است بنظر صحيح نمي آيد بويژه اينكه همانگونه كه عرض شد سامري بنا به تصريح قرآن كريم ، جادوگري نكرد بلكه از جاي پاي رسول كفي خاك برگرفت و در جوف گوساله ريخت ، لذا تطبيق اين دو شخصيت صحيح بنظر نمي رسند .

(1)- بحار ، ج 52، ص250
(2)- الدر المنثور ، ج‏2، ص 248


اما اينكه چرا نامي از دجال در قرآن نيامده امادر روايات آمده لذا دجال بايد بلعم باعورا باشد نيز دليل مقبولي نيست زيرا اولا چه الزام و قطعي وجوددارد كه بايد حتما نام وي در قرآن باشد ؟ نام خيلي از شخصيتهاي ديگر چه مثبت و چه منفي در قرآن كريم ذكر نشده است و ثانيا قرآن كريم برآن نيست كه حتما سرانجام افراد را بيان نمايد ، معمولا در قصص قرآني آن بخش كه حاوي پيام وعبرت و پند است يا از زاويه خاصي مورد عنايت خداوند متعال بوده ، بيان شده است نه بيشتر ، مثلا ما از سرگذشت قابيل و سرانجام وي هم اطلاع نداريم زيرا فقط آن بخش اززندگي او كه گناه برادر كشتي و قتل نفس را بيان ميكند در قرآن ذكر شده است يا اگراز سرانجام فرعون و هامان و قارون سخن بميان آمده ، ناظر به وجهي خاص از زندگيآنان بوده تا عبرت آموز ديگران شود و گرنه الزامي در بيان كل سرگذشت يا سرانجام افراد در قرآن كريم يا حتي ذكر نام آنان وجود ندارد .
وانگهي در مورد دجال هم آنچه در روايات صراحت دارد بحث فريب و نيرنگ وگمراهي است نه جادوگري .

دوستان نمیدونم این سوال ام مربوط به این تاپیک هست یا نه اما میخواهم بپرسم
آیا کشت و کشتار اخیر که داعش انجام میدهد شبیه به تسلط دجال بر شهر ها ندارد ؟

[="Blue"]:Sham:خداوند خودش کمکمون کنه....منی که حریف هوای نفسم نمیشم وای به زمانی که حق و باطل هم یکی شن و از هم تشخیص نتونیم بدیم....تمام وجود ادم ترس میشه:Sham:[/]

با سلام

farsvideo;591148 نوشت:
آیا کشت و کشتار اخیر که داعش انجام میدهد شبیه به تسلط دجال بر شهر ها ندارد ؟

آنچه در روايات در خصوص عملكرد دجال آمده و ما برخي از آن را در پستهاي قبل بيان كرديم ، تسلط دجال با فريب و حيله گري بر مردم است و كوشش او براي ايجاد ترديد نسبت به اصالت انقلاب مهدوي عليه السلام است اما عملكرد داعش اولا فريب نيست بلكه ايجاد ارعاب و وحشت و خشونت است و ثانيا هدف آنها بد بين نمودن مردم جهان نسبت به اسلام و ايجاد مانعي دروني و عاطفي عليه اسلام و متوقف نمودن موج عظيم اسلامگرايي در سراسر جهان است نه انقلاب و قيام مهدوي عليه السلام .

پرسش: می‌خواستم در مورد سرنوشت بلعم باعوراء سؤال کنم، آیا امکان دارد که او همان دجّال آخرالزمان باشد که گاهی گفته شده است که اکنون هم زنده و در حال تکمیل جادوی عظیم خود است؟ زيرا در آيه 175 اعراف خداوند فرموده است «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ» این تعبیر خیلی سنگین است، در ترجمه‌ها مثلاً گفته می‌شود که شیطان در پی او افتاد انگار که سوارش شده باشد تا او را منحرف نماید و او دیگر هرگز روی رستگاری را نبیند، حال آنکه تبعیت بیشتر به معنای خط گرفتن است تا خط دادن، انگار که او رئیس باشد و شیطان مرئوس و دنباله‌روی او، او مراد و شیطان مریدش، چنین تعبیری سنگین‌تر از آن است که برای کسی بجز مثلاً دجّال بیان گردد
پاسخ : شايد شما شخصيت بلعم باعورا و سامري را يكي دانسته ايد. بلعم باعورا يكي از علماي هم عصر حضرت موسي عليه السلام بود (1) كه در نقل ها مشهور است كه وي به درجه اي رسيد كه اسم اعظم به او عطا شد (2) و مستجاب الدعوه بود (3) گفته مي شود وي فريفته فرعون شد و اقدام به نفرين حضرت موسي عليه السلام و لشكر او نمود (4) هر چند كه اين نفرين كارگر نشد و اسم اعظم از او گرفته شد (5) اما به سبب اين كار ، از درجه و مقامي كه بود سقوط نمود .(6)
ولي سامري فردي از قوم بني اسرائيل بود كه در غيبت حضرت موسي عليه السلام گوساله پرستي را در بني اسرائيل ترويج داد . در مورد زنده بودن او تا قيامت بنده در تفاسيري كه مراجعه كردم چيزي نديدم مگر اينكه در نقلي ديدم مرحوم دهخدا به نقل از تفسير زاهدي بيان نموده كه :" در تفسير زاهدي مرقوم است كه سامري تا قيامت زنده خواهد بود"(7) كه بعضي اين مساله را مجازات وي مي دانند اما در نقلهاي ديگر هم مجازاتهاي ديگري براي او بيان شده است (8) بنابراين فردي كه در نقلهاي ضعيف او را هنوز زنده مي دانند سامري است نه بلعم باعورا ؛همچنين كار بلعم ، جادوگري نبود بلكه همانگونه كه عرض شد او داراي اسم اعظم و مستجاب الدعوه بود ، كما اينكه كارسامري نيز جادوگري نبود بلكه به نقل قرآن عزيز "فقبضت قبضة من اثر الرسول" (9) كفي از خاك پاي رسول بر گرفتم .
بنابراين شخصيت ، ويژگيها و عملكرد بلعم باسامري همانند نيست تا شخصيت واحدي باشند .
يعني به دنبال او افتاد كه او را بگيرد مثل اينكه فرعون به دنبال آنها رفت آنها را بگيرد... يك وقت است كه تابع است يعني پيرو است كه هر چه او دستور داد اين تابع انجام مي‌دهد يك وقت است نه، دنباله رو است دنباله رو است كه او را بگيرد مثل جريان فرعون كه فرمود ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ﴾... آنطوري كه فرعون به دنبال بني اسرائيل رفت كه آنها را بگيرد ولي نتوانست و خودش غرق شد شيطان به همان سمت رفته به دنبال اين بلعم يا غير بلعم و او را گرفت ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ﴾ در اينجا ذات اقدس اله فرمود به اينكه اين شخص از پوستين به درآمد از جامه تقوي به در آمد اين يك ،شيطان هم به دنبال او راه افتاد اين دو، و به او دسترسي پيدا كرد و او را تحت غوايت خود قرار داد سه."(10)
البته در بخشي ديگر نيز توضيح مي دهند كه در قرآن كريم در بسياري از جاها فعل "اتبع" در معناي "تبع" بكار رفته است و بالعكس آنگاه مي فرمايند كه " اگر ما دليلي داشته باشيم به[يا] تأييدي از خارج داشته باشيم كه فاتبعه الشيطان را به معناي فجعله الشيطان تابعًا له[ يعني شيطان را تابع او قرار داد] قرار بدهيم اين اولي است اگر نداشته باشيم همينطوري كه غالب مفسرين معنا كرده‌اند كه فاتبعه الشيطان يعني تبعه[ او را تعقيب كرد] معنا خواهيم كرد..."(11)
و اما دجال : دو احتمال اساسي در اين زمينه كه دجال چيست وجود دارد:
1. با توجه به معاني لغوي دجال، مقصود از آن نام شخصي معين نباشد، بلكه هر كسي كه با ادعاهاي پوچ و بي اساس و با تمسك به انواع اسباب حيله‌گري و نيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجال است. بر اين اساس، دجال‌ها متعدد خواهند بود. وجود رواياتي كه در آن سخن از دجال‌هاي متعدد رفته است، اين احتمال را تقويت مي‌كند. مانند «قال رسول الله: يكون قبل خروج الدجال نيف علي سبعين دجالا؛ پيش از خروج دجال، بيش از هفتاد دجال، خروج خواهند كرد.» (12) بنابراين احتمال، در حقيقت و قضيه دجال نشانه‌ي اين مطلب است كه در آستانه انقلاب امام مهدي(ع) افراد فريب كار و حيله‌گري براي نگه داشتن فرهنگ و نظام جاهلي همه تلاش خود را به كار مي‌گيرند و با تزوير و حيله‌گري، مردم را نسبت به اصالت تحقق انقلاب جهاني منجي، دل سرد و يا دو دل مي‌كنند.
اين كه در همين روايات تأكيد شده است: «هر پيامبري، امت خويش را از خطر دجال بر حذر داشته است». خود تأييدي ديگر بر همين احتمال است كه مقصود از دجال، هر شخص حيله‌گر و دروغگويي است كه قبل از خروج حضرت مهدي(ع) در صدد فريب مردم است.
2. دجال، كنايه از كفر جهاني و سيطره‌ي فرهنگ مادي بر همه جهان باشد. استكبار، با ظاهري فريبنده و با قدرت مادي و صنعتي و فني عظيمي كه در اختيار دارد، سعي مي‌كند مردم را فريب دهد و مرعوب قدرت و ظاهر فريبنده خود كند. بر اين اساس، اين كه پيامبران امت‌هاي خود را از فتنه دجال بيم داده‌اند «ما بعث الله نبيا الا و قد انذر قومه الدجال... ؛ هيچ پيامبري مبعوث نشد، مگر آن كه قوم‌اش را از فتنه دجال بر حذر داشت(13) به اين معنا است كه آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطه‌ي حاكميت طاغوت و استكبار جهاني بر حذر داشته‌اند. پس احتمال مي‌رود، منظور از دجال با آن شرايط و اوصافي كه در اين روايات براي او شمرده شده، همان استكبار جهاني باشد.
لذا با توضيحات فوق ، بلعم باعورا نه دجال است و نه سامري بلكه هر يك ويژگيها و عملكردهاي متفاوت از هم دارند . (14)

(1)- تفسير نمونه ، ج7،ص11
(2)- اعلام قرآن ، مركز فرهنگ و معارف ، ص 164
(3)- نمونه ، پيشين، ص12
(4)- اعلام قرآن ، پيشين ، ص 165
(5)- الميزان ، ج8،ص440
(6)- نمونه ، همان ، ص 13
(7)- منبع :سايت پرسمان دانشجويي
(8)- ر.ك: بخش بحث روايي الميزان ذيل آيه 96 سوره مباركه طه
(9)- طه/96
(10)- ر.ك: بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، تفسير سوره مباركه اعراف ، جلسه 206
(11)- پيشين
(12)- كنز العمال، ج14، ص200
(13)- بحار الانوار، ج52، ص205
(14)- پرسمان دانشجويي ، پيشين

كليد واژه ها: بلعم باعورا، دجال ، سامري

موضوع قفل شده است