جمع بندی استدلال قرآن برای مبداء و نبوت و معاد

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
استدلال قرآن برای مبداء و نبوت و معاد

سلام. قرآن به عنوان کتاب هدایت، آیا استدلال معتبری برای وجود خدا و اصل نبوت و حیات پس از مرگ، ارائه نموده است؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد محسن

חסר משמעות;584577 نوشت:
سلام. قرآن به عنوان کتاب هدایت، آیا استدلال معتبری برای وجود خدا و اصل نبوت و حیات پس از مرگ، ارائه نموده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از شما
همان طور که خودتان هم گفته اید، کتاب خدا کتاب هدایت است.هدایت انسان ها برای رسیدن به سعادت ابدی.
و اما هدایت وقتی معنا می یابد که مبدا و معادی باشد. فرض کنیم قرار است با وسیله نقلیه به مقصدی برویم اول باید وارد ایستگاهی که نامش مبدأ است بشویم تا از آن جا با سوار شدن به یک وسیله به مقصدی هدایت شویم. پس به راننده ای قابل اعتماد نیاز داریم تا کنترل وسیله نقلیه را بر عهده گرفته ما و دیگر مسافران را سالم به مقصد برساند.پس اصل هدایت از دنیا که مبدأ است،آغاز و به مقصد که آخرت(معاد) است،ختم می شود.
پیامبران الهی هادیان این مسیر اند. ایشان مسافران دنیا را به مقصدی ابدی رهنمون می کنند. پس، مبدأ(ایستگاه) دنیا و مقصد آخرت و راهنما پیامبران هستند.
و اما در کتاب خدا آیات فراوانی وجود دارد مبنی بر این که جهان هستی هم خدا و هم مبدأ و معاد(آغاز و انجامی) دارد.
پیامبران آمده اند تا مردم را به راه نجات رهنمون و این باور را در دل های شان مستقر کنند که هیچ عملی بدون حساب و کتاب نیست.پس باید رستاخیزی (معاد) باشد.آن رستاخیز دادگاه عدل الهی است.
هر کسی پاداش یا سزای عمل خود را خواهد دید و آن چه در مزرعه دنیا کشته است،درو خواهد کرد.تا برایش ثابت شود که دنیا مزرعه آخرت بوده است.
کتاب خدا در این باره هم استدلال آورده است که رسولان الهی با حضورشان میان انسان ها، خطوط هدایت را به روشنی ترسیم کردند.
با بیان این مقدمه پاسخ به پرسش شما را که شامل سه بخش است،آغاز می کنیم.
بخش اول اثبات توحید بخش دوم اثبات نبوت و بخش سوم اثبات معاد است.
بخش اول اثبات وجود خدا در قرآن
آیا در قرآن بر وجود خدا استدلال شده است؟باید گفت البته فراوان و از راه برهان های متفاوت به این پرسش پاسخ داده شده است.علاوه، در کتاب های تفسیری، روایی و کلامی به طور مفصل و با استشهاد به آیات، این موضوع مورد بحث قرار گرفته است که برای پرهیز از طولانی شدن پاسخ، به دو بیان کوتاه از بعضی از تفاسیر بسنده می کنیم.
استشهاد به یکی از آیات الهی در باره وجود خدای متعال
در یکی از تفاسیر در تبیین آیه شریفه" َ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ" (1)معبود ما و شما يكى است، و ما در برابر او تسليم هستيم،در باره اثبات خالق متعال سه برهان اقامه شده است
برهان اول
مى‏فرمايد: اين آسمان ها كه بر بالاى ما قرار گرفته و بر ما سايه افكنده، با همه بدايعى كه در خلقت آن ها است، و اين زمين كه ما را در آغوش گرفته و بر پشت خود سوار كرده، با همه عجایبى كه در آن است، و با همه غرایبى كه در تحولات و انقلاب هاى آن از قبيل اختلاف شب و روز و جريان كشتى‏ها در دريا و نازل شدن باران‏ها و وزيدن باد هاى گردنده و گردش ابرهاى تسخير شده، همه امورى هستند فى نفسه نيازمند به صانعى كه ايجادشان كند، پس براى هر يك از آن ها الهى است، پديد آورنده، (اين صورت برهان اولى است) كه آيه شريفه بر مسئله توحيد اقامه كرده است.
برهان دوم
برهان ديگر را می توان از راه نظامى که در عالم وجود دارد به دست آورد و حاصلش اين است اين اجرام زمينى و آسمانى كه از نظر حجم و كوچك و بزرگى و هم دورى و نزديكى مختلفند...
و بزرگ ترين آنها كه حجم اش ميليون ها برابر حجم زمين است، كره‏اى است كه قطرش تقريبا معادل 9000 ميل است و فاصله ميان دو ستاره و دو جرم آسمانى، قريب به سه مليون سال نورى است و ... خلاصه به اين ارقام دهشت‏ آور خوب توجه کن، آن گاه خودت حكم خواهى كرد كه تا چه اندازه نظام اين عالم، بديع و شگفت‏آور است.. از این همه شگفتی به دست می آوریم ،مجموع عالم يك چيز است، و تدبير حاكم بر سراپاى آن متصل است و تمامى اجزائش در تسخیر یک نظام است.هر چند كه اجزائش بسيار و احكامش مختلف است، "وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ" همه وجوه براى خداى حى قيوم خاضع است) پس خدای عالم كه پديد آورنده آن و مدبر امر آن است، نيز يكى است (اين برهان دومى است كه آيه شريفه بر مسئله توحيد اقامه كرده است.
برهان سوم
برهان سومى كه در آيه اقامه شده از راه احتياج انسان است، مى‏فرمايد: اين انسان كه يكى از پديده ‏هاى زمينى است، در زمين زنده مي شود، و زندگى مى ‏كند و سپس مى‏ميرد و دوباره جزء زمين مي شود، در پديد آمدن و بقایش، به غير اين نظام كلى كه در سراسر عالم حكم فرما است، و با تدبيرى متصل سراپاى عالم را اداره مى‏كند، به نظام ديگرى احتياج ندارد.
اين اجرام آسمانى در درخشندگى‏اش و حرارت دادنش، اين زمين در شب و روزش و بادها و ابرها و بارانهايش و منافع و كالاهايى كه از هر قاره به قاره ديگرش منتقل ميشود، همه اين ها مورد احتياج آدمى است، و زندگى انسان و پيدايش و بقائش بدون آن تدبير نمي شود، خدا از ما وراى همه اين ها محيط به آدمى است- پس وقتى نظام هستى انسان و همه عالم يكى است، نتيجه مى‏گيريم كه اله و پديد آورنده و مدبر آن، همان اله و پديد آورنده و مدبر امر انسان است.(2)
در تفسیر دیگر از مسیر برهان نظم و برهان صدیقین به اثبات خالق متعال می پردازد.
برهان" نظم" و برهان" صديقين"
مى‏دانيم فلاسفه از ميان دلایل توحيد به دو دليل اهميت زيادى مى‏دهند
نخست برهان" نظم" سپس برهان" صديقين".
برهان نظم چنان كه از نامش پيداست از نظام عالم هستى و اسرار و دقايق آن به مبدء علم و قدرتى كه آن را ايجاد و تدبير نموده، رهنمون مى‏گردد، و قرآن مجيد پر است از استدلال به اين دليل روشن، و در همه جا نمونه‏هايى از آيات حق را در آسمان و زمين، و عالم حيات، و موجودات مختلف، بيان مى‏كند، و از آن طريق آشكارى به سوى ذات پاكش مى‏گشايد.
اين دليل براى همه قشرها قابل درك است، و هر كس به مقدار فهم و معلومات خود مى‏تواند از آن بهره گيرد، بزرگ ترين دانشمندان به مقدار فهم شان و افراد كم سواد و بى سواد نيز به مقدار درك شان.
ولى برهان" صديقين" برهانى است كه با آن از" ذات" به" ذات" مى‏رسند و از وجود واجب تعالى به او پى مى‏برند، و به تعبير ديگر در اينجا ممكنات و مخلوقات واسطه اثبات وجود او نيستند، بلكه خود ذات او دليل بر ذات پاكش مى‏شود، و مصداق يا من دلّ على ذاته بذاته مى‏گردد، و يا مصداق "شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ" خداوند گواهى مى‏دهد كه معبودى غير از او نيست
اين استدلال يك استدلال پيچيده فلسفى است كه جز آگاهان به مبادى آن نمى‏توانند به عمق آن پى برند، و منظور ما در اينجا شرح و بسط آن نيست كه جاى آن كتب فلسفى است، بلكه منظور تنها بيان اين حقيقت است كه بعضى از مفسران آغاز آيه" سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ" را اشاره به برهان نظم و علت و معلول دانسته ‏اند، و ذيل آن را" أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ" اشاره برهان صديقين، ولى قرينه روشنى در خود آيه بر اين مطلب وجود ندارد.(3)

پی نوشت ها:
1. سوره عنکبوت،آیه 46
2.علامه طباطبایی سید محمد حسین، تفسیر المیزان،ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم،جلد اول، خلاصه ای از ص 597 تا ص 600 با ویرایش و اقتباس
3. آیت الله مکارم شیرازی ناصر،تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج‏20، ص 335

חסר משמעות;584577 نوشت:
سلام. قرآن به عنوان کتاب هدایت، آیا استدلال معتبری برای وجود خدا و اصل نبوت و حیات پس از مرگ، ارائه نموده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به بخش اثبات نبوت در قرآن
برای اثبات نبوت در قرآن اگر چه آیات و دلایل بسیاری بیان شده است،اما به نظر می رسد، بیان فقط یک آیه کفایت بکند.
"لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ .."(1)
ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آن ها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.
شهید مطهری نوشته است:
قرآن كريم براى بشر دو خاصيت ذكر مى‏فرمايد، يكى موضوع عقل انسان است و يكى هم احساسات و عواطف است و بشر هيچ وقت خارج از اين دو خاصيت نيست، يعنى بشر اگر عقل تنها بود، مثل ماشين بود، حرف همين ماترياليست ها درست بود براىاين كه انسان با همين عقلش مى‏تواند جلو برود، ولى علاوه بر عقل، انسان يك مقدار عواطف و احساسات دارد مثل احساس جاه طلبى، احساس حسد، احساس شهوت، همين هايى كه جزو عواطف و احساسات ذكر كرده‏اند و اين ها است كه در بشر احتياج به كنترل دارد و تمام فشار و تكيه قرآن هم روى اين نكته است. به همين دليل هم يك نمونه در خود قرآن ذكر كرده و آن نمونه سمبل و اصل است براى اين موضوع كه همان موضوع خلقت آدم است در آن جا كه مى ‏فرمايد: ما به آدم گفتيم اين كار را نكن، بعد شيطان وسوسه كرد، بعد ما او را از بهشت بيرون كرديم، و دنبال آيه دارد كه: فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً شما بايد بروى بيرون ولى بعدا هدايت و راهنمايى از طرف من براى شما خواهد آمد. معلوم مى‏شود هدف انبياء كه قرآن روى آن خيلى اصرار دارد فقط تعادل آن عواطف و احساسات بشر است و آن دليلى كه آن ها مى‏آورند كه بشر عاقل ديگر احتياجى به اين ندارد كه خدا يا غيب [به كمك او] بيايد، البته اگر بشر عقل خالى بود بله، ولى چون عقلى است توأم با عواطف و احساسات، براى تعديل و تعادل اين احساسات و عواطف، حتما احتياج به پیامبر است، و اين دليل قرآنى است و نه فلاسفه اين را ذكر كرده‏ اند و نه ديگران.(2)

پی نوشت ها:
1.سوره حدید آیه 25
2.مرتضی مطهری، مجموعه آثار،تهران،انتشارات صدرا، ج‏4، ص 385

חסר משמעות;584577 نوشت:
سلام. قرآن به عنوان کتاب هدایت، آیا استدلال معتبری برای وجود خدا و اصل نبوت و حیات پس از مرگ، ارائه نموده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
بخش اثبات معاد در قرآن.
خدای متعال فرمود:
"إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُون"(1)
بازگشت همه شما بسوى اوست! خداوند وعده حقّى فرموده او آفرينش را آغاز مى‏كند، سپس آن را بازمى‏گرداند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، بعدالت جزا دهد و براى كسانى كه كافر شدند، نوشيدنى از مايع سوزان است و عذابى دردناك، بخاطر آنكه كفر مى‏ورزيدند.
در برخی از تفاسیر در باره اثبات معاد به این آیه شریفه به دو برهان استدلال شده است.
نوشته اند:
جمله" إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً".
...ممكن است بخواهد به دو حجت و برهانى كه قرآن همواره به آن دو حجت بر اثبات معاد استدلال مى‏كند اشاره نمايد
دلیل اول:.
استدلال اول بر اثبات معاد، به سنت جاريه الهيه بر افاضه رحمت تا تماميت و كمال موجودات اشاره دارد.‏
دلیل اول را جمله:" إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ" متضمن است، به اين بيان كه يكى از سنت‏هاى جارى خداى سبحان اين است كه هستى را به هر چيزى كه مى‏آفريند، افاضه مى‏كند. و اين افاضه خود را به رحمتش آن قدر ادامه مى‏دهد تا آن موجود خلقتش به حد كمال و تماميت برسد، در اين مدت آن موجود به رحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مى‏كند و از آن رحمت برخوردار مى‏گردد، و اين برخوردارى هم چنان ادامه دارد تا مدت معين.
بعد از آن كه آن مدت به سر آمد و موجود نام برده به نقطه انتهاى اجل معين خود رسيد، اين رسيدن به نقطه نهايى فناء و هيچ شدن آن موجود نيست. زيرا معناى فانى شدنش باطل شدن رحمت الهى‏ايست كه باعث وجود و بقاء و آثار وجود يعنى حيات، قدرت، علم و ساير آثار وجودى او بود، و معلوم است كه رحمت الهى بطلان نمى‏پذيرد. پس، رسيدن به نقطه نهايى اجل به معناى گرفتن و قبض كردن رحمتى است كه بسط كرده بود. آرى، آن چه خداى تعالى افاضه مى‏كند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذير نيست.
پس، اين كه مى‏بينيم فلان موجود از بين مى‏رود و اجلش به سر مى‏آيد، اين سرآمدن اجل آن طور كه ما مى‏پنداريم فنا و بطلان آن موجود نيست، بلكه برگشتن آن به سوى خداى تعالى است، به همان جايى كه از آن جا نازل شده بود، و چون آن چه نزد خدا است باقى است، پس اين موجود نيز باقى است، و آن چه كه به نظر ما، هست و نيست شدن مى‏باشد در واقع بسط رحمت خداى تعالى و قبض آن است، و اين همان معاد موعود است.
دلیل دوم: اعمال قسط و عدل الهى، با پاداش دادن به صالح و كيفر دادن به طالح
با جمله " لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ ..." ثابت می شود. به اين بيان كه عدل و قسط الهى- كه يكى از صفات فعل او است- اجازه نمى‏دهد كه در درگاه او دوغ و دوشاب يكسان باشد، با آن كسى كه با ايمان آوردن در برابرش خضوع نموده، و عمل صالح انجام داده با آن كسى كه به آياتش كفر ورزيده يك جور معامله كند. اين دو طايفه در دنيا كه به طور يكسان در تحت سيطره اسباب و علل طبيعى قرار داشتند، اسبابى كه به اذن خدا يا سود مى‏رسانيد، و يا ضرر اگر قرار باشد در آخرت هم به طور يكسان با آنان معامله شود، ظلم خواهد بود. پس، جز اين باقى نمى‏ ماند كه خداى تعالى بين اين دو طايفه زمانى كه به سوى او بر مى‏گردند فرق بگذارد، به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاى خير، و كفار بد كار را سزاى بد دهد، تا ببينى آنان از چه چيز لذت مى ‏برند، و اينان از چه چيز ناراحت مى‏شوند.
بنا بر اين، تكيه اين حجت بر دو چيز است، يكى بر تفاوت اين دو طائفه به خاطر ايمان و عمل صالح، و كفر و عمل ناصالح، و ديگرى بر كلمه" بالقسط"(2)

پی نوشت ها :
1.سوره یونس آیه 4
2.علامه طباطبایی سید محمد حسین،تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ج‏10، ص 13

چرا استدلالات قرآن، به صورت مشروح نیامده است و به اشاره اکتفا شده است؟ آیا این با تبیان کلّ شیء بودن سازگار است؟

חסר משמעות;588216 نوشت:
چرا استدلالات قرآن، به صورت مشروح نیامده است و به اشاره اکتفا شده است؟ آیا این با تبیان کلّ شیء بودن سازگار است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
اگر قرار باشد کتاب خدا هر واقعه یا حادثه و سر گذشتی را به صورت مشروح همراه با استدلال بیان کند،می بایستی کتابی با حجم بسیار بزرگ یا در مجلداتی که می توانست در تعداد بیش از اندازه باشد، در اختیار مردم قرار می گرفت که این موضوع خود موجب عدم اقبال مردم نسبت به قرآن که صرفا کتاب هدایت است، می شد.قرآن کتابی است با حجم اندک، اما بهترین هدایت گر بشر که قصدش انسان سازی است.خدای متعال در این کتاب مردم را با برنامه های دینی و توصیه های اخلاقی به سعادت ابدی رهنمون می کند.و اما در پاسخ این پرسش که آیا مشروح نبودن برخی از استدلال های قرآنی با تبیان بودن آن سازگاری دارد می توان گفت: تبیان به معنای عدم ابهام است.در حالی که هیچ گونه ابهامی در آیات الهی وجود ندارد.و اگر می بینیم بعضی از مسایل به اشاره بیان شده است، به همان دلیلی است که بیان شد یا که دلایل دیگری دارد که با مطالعه تفاسیر معلوم خواهد شد.در هر صورت، بیان برخی از مسایل در قالب اشاره و رمز و راز در قرآن، به معنای عدم تبیان آن نیست.دقت کنیم.!

חסר משמעות;588216 نوشت:
چرا استدلالات قرآن، به صورت مشروح نیامده است و به اشاره اکتفا شده است؟ آیا این با تبیان کلّ شیء بودن سازگار است؟

وظيفهٔ اصلي قرآن، رساندن مردم به كمال واقعي (قرب به خداي متعال) است و لازمهٔ آن، بيان همه مسائلي است كه به نوعي در عروج يا سقوط بشر تأثير دارد؛ خواه در زمينه ارزش‌ها و عبادات يا در زمينه‌هاي خانواده، جامعه، اقتصاد، سياست و ديگر ابعاد باشد

جمع بندی:

بسم الله الرحمن الرحیم

در جمع بندی به این نکته مهم اشاره می شود که کتاب خدا سند هدایت مردم برای رسیدن به سعادت ابدی است.

انسان مسافر است.مبدأ سفر دنیا،راهنمای سفر قرآن و پیامبران، و مقصد آخرت است.

پیامبران الهی همراه با کتاب های مقدس شان از طرف خالق هستی مبعوث شدند تا انسان ها را از گمراهی و ضلالت نجات دهند.
رسولان، هادیان این مسیر اند.آنان مسافران دنیا را به مقصدی ابدی رهنمون می کنند.
در کتاب خدا آیات فراوانی به چشم می خورد مبنی بر این که جهان هستی هم خدا و هم مبدأ و معاد(آغاز و انجامی) دارد.
پیامبران آمده اند تا این باور را در دل های مردم مستقر کنند که هیچ عملی بدون نتیجه و حساب و کتاب نیست.پس باید رستاخیزی (معاد) باشد تا هر کسی ثمره عمل خود را مشاهده کند.در حقیقت آن رستاخیز،قیامت و دادگاه عدل الهی است.
قرآن در این باره استدلال آورده است که پیامبران ،خطوط هدایت را به روشنی ترسیم کردند.

و اما در باره بخش اول که به اثبات خدا در قرآن که در واقع اثبات توحید است مربوط می شود، می توان به ترجمه فارسی تفسیر المیزان، موسوی همدانی جلد اول از ص 597 به بعد و نیز تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی جلد بیست ص 335 و نیز کتاب های پیام قرآن آیت الله مکارم شیرازی و کتاب منشور جاوید آیت الله سبحانی که مطالب مبسوطی در باره موضوع بحث دارند، مراجعه کرد.

و اما بخش دوم که مربوط به اثبات نبوت در کتاب خدا است، باید بگوییم در این باره آیات و دلایل فراوانی اقامه شده است. ولی بیان یک آیه برای پاسخ کفایت می کند.

خدای متعال فرمود:

"لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ َ النَّاسُ بِالْقِسْط"سوره حدید،آیه 25
ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آن ها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.
شهید مطهری در این باره مطلبی بدین مضمون دارند:
قرآن كريم براى بشر دو خاصيت ذكر مى‏ کند. عقل و عواطف و احساسات . عقل به تنهایی می تواند انسان را به جلو ببرد اما در باره عواطف این دیگر اختیارش در دست عقل نیست.احساساتی نظیر حسد،شهوت،غضب،جاه طلبی باید کنترل شود.هدف از ارسال انبیاء کنترل عواطف و احساسات است. هدفی که قرآن روی آن تکیه می کند.ر ک شهید مطهری، مجموعه آثار، جلد چهارم،ص 385 با اقتباس

و اما بخش سوم پرسش که مربوط به اثبات معاد در قرآن است، این آیه بیان می شود:
"إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُون"سوره یونس،آیه 4
بازگشت همه شما به سوى اوست! خداوند وعده حقّى فرموده. او آفرينش را آغاز مى‏كند، سپس آن را بازمى‏گرداند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، به عدالت جزا دهد و براى كسانى كه كافر شدند، نوشيدنى از مايع سوزان است و عذابى دردناك، به دلیل آن كه کافر شدند.

مطلع آیه شریفه که " إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً".است به صراحت به انسان می فهماند که معاد ما انسان ها حتمی است.

در برخی از تفاسیر در باره اثبات معاد به این آیه شریفه به دو برهان استدلال شده است.
نوشته اند:
جمله" إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً"....ممكن است بخواهد به دو حجت و برهانى كه قرآن همواره به آن دو حجت بر اثبات معاد استدلال مى‏كند، اشاره نمايد.
1.استدلال اول بر اثبات معاد، به سنت جاريه الهيه بر افاضه رحمت تا تماميت و كمال موجودات اشاره دارد:" إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ". ... اين كه مى‏بينيم فلان موجود از بين مى‏رود و اجلش به سر مى‏آيد، اين سرآمدن اجل آن طور كه ما مى‏پنداريم فنا و بطلان آن موجود نيست، بلكه برگشتن آن به سوى خداى تعالى است، به همان جايى كه از آن جا نازل شده بود، و چون آن چه نزد خدا است باقى است، پس اين موجود نيز باقى است، و آن چه كه به نظر ما هست و نيست شدن مى ‏باشد، در واقع بسط رحمت خداى تعالى و قبض آن است. اين همان معاد موعود است.
2. اعمال قسط و عدل الهى، با پاداش دادن به صالح و كيفر دادن به طالح
با جمله " لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ ..." ثابت می شود. به اين بيان كه عدل و قسط الهى- كه يكى از صفات فعل او است- اجازه نمى‏دهد كه در درگاه او مومن و کافر يكسان باشد... پس، جز اين باقى نمى‏ ماند كه خداى تعالى بين اين دو طايفه زمانى كه به سوى او بر مى‏گردند فرق بگذارد، به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاى خير، و كفار بد كار را سزاى بد دهد.ر ک ترجمه تفسیر المیزان علامه طباطبایی جلد دهم،ص 13 با ویرایش و اقتباس

در ادامه این پرسش بیان شده است که:

چرا استدلال های قرآن، به صورت مشروح نیامده و به اشاره اکتفا شده است؟ آیا این با تبیان کلّ شیء بودن قرآن سازگار است؟

پاسخ این است که:
اگر قرار باشد قرآن هر سر گذشتی را به صورت مشروح همراه با استدلال بیان کند،می بایستی کتابی با حجم بسیار بزرگ یا در مجلداتی بسیار باشد،این موضوع خود موجب عدم اقبال مردم نسبت به قرآن که صرفا کتاب هدایت است، می شد.

اما در پاسخ این پرسش که آیا مشروح نبودن برخی از استدلال های قرآنی با تبیان بودن آن سازگاری دارد می توان گفت: تبیان به معنای عدم ابهام است.در حالی که هیچ گونه ابهامی در آیات الهی وجود ندارد.و اگر می بینیم بعضی از مسایل به اشاره بیان شده است، دلایل دیگری دارد که با مطالعه تفاسیر معلوم خواهد شد.در هر صورت، بیان برخی از مسایل در قالب اشاره و رمز در قرآن، به معنای عدم تبیان آن نیست.دقت کنیم.!
موضوع قفل شده است