جمع بندی چرا خود را مثل سایر موجودات "بدون نبوت" نپنداریم؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خود را مثل سایر موجودات "بدون نبوت" نپنداریم؟

چرا باید برای خود بهشت و جهنم متصور شویم و بعد بگوییم "خدا باید حتما نبوتی قرار میداده که راه را از چاه مشخص کند" و نبوت را اینگونه اثبات کنیم؟ چرا نگوییم خدا از خلقت این جهان از جمله خلقت ما هدف دیگری داشته که برای ما ناشناخته است و در دایره حکمت الهی قرار میگیرد؟ چرا انسان ها خودشان را محور خلقت قرار می دهند و تمام هم و غم خدا را انسان میدانند؟ چرا هدف موجودیت خود را مثل هدف موجودیت حیوانات دیگر یا هرچیز دیگری ندانیم؟
خلاصه کلام اینکه چرا نبوت برای انسانها یک امر ضروری است؟
این فرض را چگونه رد میکنید: شاید ما اینقدرها هم مهم نباشیم و فقط کمی پیشرفته تر از سایر حیوانات، برای هدف حکیمانه خداوند "که چیزی غیر از کمال و بهشت و دوزخ است" خلق شده باشیم.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مشکور

mejzam;584054 نوشت:
چرا باید برای خود بهشت و جهنم متصور شویم و بعد بگوییم "خدا باید حتما نبوتی قرار میداده که راه را از چاه مشخص کند" و نبوت را اینگونه اثبات کنیم؟ چرا نگوییم خدا از خلقت این جهان از جمله خلقت ما هدف دیگری داشته که برای ما ناشناخته است و در دایره حکمت الهی قرار میگیرد؟ چرا انسان ها خودشان را محور خلقت قرار می دهند و تمام هم و غم خدا را انسان میدانند؟ چرا هدف موجودیت خود را مثل هدف موجودیت حیوانات دیگر یا هرچیز دیگری ندانیم؟
خلاصه کلام اینکه چرا نبوت برای انسانها یک امر ضروری است؟
این فرض را چگونه رد میکنید: شاید ما اینقدرها هم مهم نباشیم و فقط کمی پیشرفته تر از سایر حیوانات، برای هدف حکیمانه خداوند "که چیزی غیر از کمال و بهشت و دوزخ است" خلق شده باشیم.

سلام علیکم:Gol:

با تشکر از سؤال کلیدی شما در باب ضرورت نبوت، چند مقدمه لازم است:

اولاً: انسان براى اين آفريده شده كه با عبادت و اطاعت خداى متعال، شايستگى دريافت رحمت‏هايى را پيدا كند كه ويژه انسان‏هاى كامل است. اما از آن جا كه اين كمال و سعادتِ والا، جز از راه انجام دادن افعال اختيارى، حاصل نمى ‏شود، مسير زندگى بشر دو راهه و دو سويه قرار داده شده است، تا زمينه گزينش براى وى فراهم شود.

ثانیاً: اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام كار و فراهم شدن زمينه‏ هاى بيرونى براى كارهاى گوناگون و وجود ميل و كشش درونى به سوى آنها، نياز به شناخت صحيح نسبت به كارهاى خوب و بد و راه‏هاى شايسته و ناشايسته دارد؛ و در صورتى انسان مى‏ تواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه انتخاب كند كه هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيب‏ها و پيچ و خم‏ها و لغزشگاه‏هاى آن، آگاه باشد. پس مقتضاى حكمت الهى اين است كه ابزار و وسايل لازم براى تحصيل چنين شناخت‏هايى را در اختيار بشر قرار دهد؛ وگرنه همانند كسى خواهدبود كه مهمانى را به مهمانسرايش دعوت كند. ولى محل مهمانسرا و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد؛ و بديهى است كه چنين رفتارى خلاف حكمت و موجب نقض غرض است.

ثالثاً: شناخت‏هاى عادى و متعارف انسان‏ها كه از همكارى حس و عقل به دست مى‏ آيد، هر چند نقش مهمى در تأمين نيازمندى‏ هاى زندگى ايفا مى‏ كند؛ براى بازشناختن راه كمال و سعادت حقيقى، در همه ابعاد فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و دنيوى و اخروى كافى نيست؛ زيرا اين همه صفات ناپسند و كارهاى ناروا كه در جامعه انسانى مشاهده مى‏ شود، همه از كسانى است كه عقل و قوه تميز دارند؛ جز اين كه در اثر خودخواهى و سودپرستى و هوسرانى، عقلِ آنان مغلوب عواطف و تابع هوا و هوس گرديده، در نتيجه دچار گمراهى شده‏ اند. علاوه بر آن كه براى شناخته شدن راه صحيح زندگى در همه ابعاد و جوانبش، بايد آغاز و انجام وجود انسان و پيوندهايى كه با موجودات ديگر دارد؛ و روابطى كه مى‏ تواند با همنوعان و ساير آفريدگان برقرار كند و تأثيراتى كه انواع روابط گوناگون مى‏ تواند در سعادت يا شقاوت او داشته باشد، معلوم گردد؛ و این امور برای انسان مکشوف و معلوم نمی شود جز از طریق هدایت و وحی الهی.

رابعاً: قوانين بشرى نمى‏ توانند اختلاف‏ها را به طور اساسى و ريشه‏اى و حقيقى حل كنند؛ زيرا چگونه ممكن است شعور غريزى انسان كه خود منشأ بروز اختلاف و فساد، سودخواهى و منفعت‏ طلبى خويش است؛ منشأ رفع اختلاف و عامل از ميان بردن فساد و بهره‏ كشى از ديگران شود؟ ما در صحنه آفرينش عاملى نداريم كه به اثرى دعوت كند و به نابود كردن اثر خود نيز دعوت كند! علاوه بر آن كه قوانين بشرى بر افعال و اعمال اجتماعى مردم نظارت دارند، نه بر شعور درونى و احساسات نهانى آنها؛ در حالى كه اختلاف از شعور درونى، خودخواهى و احساسات نهانى سرچشمه مى‏ گيرد. از اين بيان، روشن مى‏ شود كه طريق رفع اين اختلاف تنها اصلاح احساسات درونى انسان است، نه تأكيد و تشديد آنها؛ و نه اصلاح متولى قوانين.

با توجه به اين چهار مقدمه، مى‏ گوييم: از آن جا كه قوانين بشرى نمى‏ توانند چاره‏ ساز اختلاف باشند و در نتيجه، انسان را به سوى سعادت حقيقى خود رهنمون شوند، خداى متعال بايد مردم را به سوى راه و رسم زندگى از طريقى هدايت فرمايد كه از هرگونه خطا و لغزش مصون بوده، اختلاف را به صورت ريشه‏ اى و عميق برطرف سازد؛ و آن طريقه نبوت است؛ يعنى، خداى متعال از راه وحى به برخى از بندگان خود يك رشته معارف و احكام را تعليم مى‏ كند كه به كار بستن آنها بشر را به سوى سعادت واقعى رهبرى مى‏ كند. (نگا: علامه سيد محمدحسين طباطبايى، مجموعه رسائل، به كوشش سيد هادى خسروشاهى، صص 35 - 27 و آموزش دين، صص 72 - 70)

البته نا گفته نماند که همه این ضرورتها با توجه به شناخت انسان از خود، جهان پیرامونی و خالق هستی بخش میسور است. اگر انسان، در وهله اول، قدر و منزلت و جایگاه خویشتن را در نظام هستی در مقایسه با دیگر مخلوقات عالم شناخت که این شناخت، مقدمه شناخت خدای هستی بخش را بعنوان خدای حکیم و دانا و قادر علی الاطلاق فراهم می سازد، برای فهم حکمت های الهی و ابهامات و سؤالاتی که در او ایجاد می شود و برای شناختن مسیر کمال و طریق بندگی، علاوه بر بهره مندی از عقل و خرد این موهبت الهی بدنبال، نور هدایت و چراغ ها و نشانه های کمال و سعادت، از طرف خالق می گردد. چنانکه هیچ صاحب خردی، برای بهره گیری درست از محصولی که خریداری کرده به سراغ دفترچه راهنمای دیگر کمپانی های غیرمرتبط نمی رود بلکه به دفترچه راهنمایی مراجعه می کند که کمپانی همان محصول ارائه می دهد. و این مطلب علاوه بر تأیید همگانی مبنی بر ضرورت ارائه دفترچه راهنما و راهنمایانی برای استفاده درست از محصول است.

انسان نیز، برای اینکه راه سعادت و کمال خویش را بشناسد به راهنمایان و دفترچه راهنمای خدای هستی بخش محتاج است و بی شک، شایسته است که خدای حکیم، برای رسیدن انسان به سعادت و کمال که هدف تکوینی الهی است و خلیفه الهی بر زمین و دارای کرامت و شرافت بر سایر مخلوقات است، افرادی را بعنوان پیامبر و امام گسیل دارد. در غیر اینصورت نقض غرض صورت گرفته است. ضمناً بهترین راه شناخت انسان از خویشتن خویش، در معرفی خداوند نهفته است، زیرا چه کسی بهتر از خالق می تواند مخلوق خود را بشناسد از اینرو وقتی خداوند، انسان را با ویژگی های کرامت، شرافت، مسجود ملائکه، خلیفه الهی بر زمین، هدف از خلقت عالم و ... معرفی می کند چه جای شک و تردید در جایگاه و مکانت عالی انسانی؟

موفق باشید ...:Gol:

ممنون از پاسخ شما

مورد اول: یکی از اشکالات من، همین اهدافی است که انسان برای خود در نظر گرفته. شاید هدف از خلقت انسان، عبادت و اطاعت و بهشت و جهنم نبوده است و ما اشتباه کرده ایم. شاید حکمت دیگری در خلقت ما نهفته است و این حکمت را فقط خدا می داند. مثل خیلی از مسائل دیگر که ما حکمتش را نمی دانیم. از کجا معلوم که هدف ما مثل هدف خلقت سایر موجودات در راستای یک هدف برتر غیرمعلوم برای ما و معلوم برای خدا نباشد؟
مورد دوم: این اختیار و انتخاب در سایر حیوانات هم وجود دارد. آنها هم با مغز خود، مسائل پیرامون را تجزیه و تحلیل میکنند و لو با پیچیدگی کمتر نسبت به انسان و بعد تصمیم گیری می کنند. حال چرا ابزار و وسایل لازم برای انسان را ضرورتا "نبوت" بدانیم و برای سایر موجودات فقط همان هدایت عمومی را در نظر بگیریم؟ شاید بگویید چون انسان پیچیدگی بیشتری دارد سوال اینکه از کجا به این نتیجه رسیدیم که این میزان پیچیدگی که انسان دارد نیاز به نبوت دارد؟
مورد سوم: اگر موضوع هوا و هوس است حیوانات دیگر در این امر غریزی تر عمل می کنند. چرا برای آنها ابزاری نیامده تا با ایجاد تعادل در هوا و هوس آنها، در مسیر سعادت قرار گیرند؟
مورد چهارم: چرا باید فکر کنیم از بین بردن اختلافات به صورت اساسی در دایره حکمت الهی است؟ شاید این اختلافات و نزاع ها، همانطور که در حیوانات هست در انسان نیز جزوی از حکمت الهی باشد.

ابتدا باید غرض خداوند مشخص باشد تا بعد بگوییم نقض غرض صورت میگرفته. شاید ما در فهم غرض الهی، ضعیف و جاهل بوده ایم و به اصطلاح عقلمان به آن قد نمیدهد.
دقت کنید که بحث ضرورت نبوت قبل از وحی است و در مسیر اثبات آن، نمی توان به مواردی از قبیل مسجود ملائکه بودن یا خلیفه الهی بودن استناد کرد.

mejzam;584460 نوشت:
مورد اول: یکی از اشکالات من، همین اهدافی است که انسان برای خود در نظر گرفته. شاید هدف از خلقت انسان، عبادت و اطاعت و بهشت و جهنم نبوده است و ما اشتباه کرده ایم. شاید حکمت دیگری در خلقت ما نهفته است و این حکمت را فقط خدا می داند. مثل خیلی از مسائل دیگر که ما حکمتش را نمی دانیم. از کجا معلوم که هدف ما مثل هدف خلقت سایر موجودات در راستای یک هدف برتر غیرمعلوم برای ما و معلوم برای خدا نباشد؟

سلام مجدد و تشکر از پیگیری شما:Gol:

چنانکه گفتیم؛ خداوند که خالق هستی بخش جهان و انسان است بهتر از هر کس دیگری می تواند هدف خلقت انسان، این موجود مختار و دارای عقل و خرد و سرمایه های وجودی بی بدیل و بی نظیر در بین موجودات عالم هستی را بیان کند. و گفتیم که خداوند این هدف عالی و متعالی را علاوه بر اینکه در نهاد و سرشت آدمی نهادینه کرده، از طریق وحی به انبیاء الهی ابلاغ نموده است و آن عبارت است از بندگی و عبودیت حضرت باریتعالی، چنانکه فرمود: " و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" یعنی هدف عالی خلقت انسان، عبودیت و بندگی است و از این مدار است که انسان به عالی ترین درجات کمال و سعادت خواهد رسید. بعبارتی هدف عالی و متعالی خلقت انسان علاوه بر اینکه از طریق خودشناسی و تأمل در فطرت خداجو و متمایل به کمال و جاودانگی قابل تمییز است، در منابع دینی (قرآن و روایات) نیز بدان پرداخته شده است.

از اینرو آنچه در باره هدف از خلقت انسان بیان گردید تنها گزاره هایی فاقد معنا و ساخته ذهن آدمی نیست. بلکه پشتوانه عقلی، قلبی و نقلی دارد. بنابر این، تردید در این هدفگذاری خلقت انسان، از یکسو گواه خودناشناسی و از سوی دیگر نشان عدم شناخت خالق هستی بخش است.

mejzam;584460 نوشت:
مورد دوم: این اختیار و انتخاب در سایر حیوانات هم وجود دارد. آنها هم با مغز خود، مسائل پیرامون را تجزیه و تحلیل میکنند و لو با پیچیدگی کمتر نسبت به انسان و بعد تصمیم گیری می کنند. حال چرا ابزار و وسایل لازم برای انسان را ضرورتا "نبوت" بدانیم و برای سایر موجودات فقط همان هدایت عمومی را در نظر بگیریم؟ شاید بگویید چون انسان پیچیدگی بیشتری دارد سوال اینکه از کجا به این نتیجه رسیدیم که این میزان پیچیدگی که انسان دارد نیاز به نبوت دارد؟
مورد سوم: اگر موضوع هوا و هوس است حیوانات دیگر در این امر غریزی تر عمل می کنند. چرا برای آنها ابزاری نیامده تا با ایجاد تعادل در هوا و هوس آنها، در مسیر سعادت قرار گیرند؟
مورد چهارم: چرا باید فکر کنیم از بین بردن اختلافات به صورت اساسی در دایره حکمت الهی است؟ شاید این اختلافات و نزاع ها، همانطور که در حیوانات هست در انسان نیز جزوی از حکمت الهی باشد.

اشکال پیشامده در موارد دوم، سوم و چهارم هم بطور مستقیم به نوع خاص هدف عالی و متعالی خلقت انسان مربوط است بنابر این اگر هدف خاص و ویژه ی خداوند از خلقت انسان را بپذیریم، و به اصل حکمت الهی در همه امور عالم و از آن جمله آفرینش جهان و انسان اذعان کنیم، مقایسه های صورت گرفته وارد نیست.

از این رهگذر اعتراف خواهیم کرد که:
- نیاز به نبوت در انسان وابسته به هدفی است که برایش مقرر گردیده.
- حیات حیوانات مبتنی است بر غریزه در حالیکه انسان موجودی است متشکل از عقل و اختیار و غریزه، فلذا ساختار وجودی انسان و محدودیت هایی که در مسیر دستیابی به هدف متعالی خلقت دارد ضرورت نبوت را آشکار می سازد.

mejzam;584460 نوشت:
ابتدا باید غرض خداوند مشخص باشد تا بعد بگوییم نقض غرض صورت میگرفته. شاید ما در فهم غرض الهی، ضعیف و جاهل بوده ایم و به اصطلاح عقلمان به آن قد نمیدهد.
دقت کنید که بحث ضرورت نبوت قبل از وحی است و در مسیر اثبات آن، نمی توان به مواردی از قبیل مسجود ملائکه بودن یا خلیفه الهی بودن استناد کرد.

چند نکته در باب ضرورت نبوت، ضروری است:
- غرض الهی از خلقت انسان و جهان از طریق عقل و فطرت روشن است، و کلام وحی مؤید آن می باشد. عقل با شناخت خداوند و حکمت الهی گواهی می دهد که خداوند کارش در نهایت اتقان و استواری است و خدای حکیم کار عبث و بیهوده نمی کند.
- هدف از آفرینش هر موجودی آن است که به کمال مطلوب خود برسد، از اینرو حکمت خداوند اقتضاء می کند که زمینه نیل به کمال را نیز فراهم آورد.
- خداوند انسان را با سرمایه هایی متفاوت از سایر مخلوقات آفریده (عقل و دل و اختیار و غرایز) و این مطلب، نشان مسئولیتی متفاوت و متعالی است، هر کس داشته هایش بیشتر باشد مسئولیت ها و تکالیفش بیشتر خواهد بود.
- زندگی انسان محدود به زندگی دنیایی نیست و جاودانگی را عقل و فطرت انسانی گواهی می دهد، از آنجایی که نوع زندگی در آن دنیا نتیجه و بازتاب زندگی این جهانی است، بنابر این نحوه زندگی ما، انتخاب های ما و راه و مسیری را که می پیماییم در سعادت و کمال انسانی مؤثر است. از مهمترین اموری که شناخت آنها برای انسان در زندگی ضروری است شناخت خدا و زندگی اخروی است.
- این آگاهی شایسته و ضروری، از عهده منابع شناخت آدمی (عقل و علوم بشری و حتی دل) بر نمی آید. دیدگاه ها و نظریات مختلف و متعارض در باب خدا، معاد و مسائل اخلاقی، اجتماعی، حقوقی و ... شاهدی بر نارسایی و ناکارامدی عقل و دانش بشری است.

همه این موارد، بعلاوه بسیاری دیگر، ضرورت نبوت (ارسال رسل و انزال کتب) را برای رسیدن انسان به کمال و سعادت واقعی اش گوشزد می نماید.

موفق باشید ...:Gol:

ممنون از پاسخ شما اما سوالات قبلی همچنان باقیست. مختصرا توضیحاتی میدهم:
دقت کنید استفاده از آیات، در این مبحث مصادره به مطلوب خواهد بود و منطقا چیزی را اثبات نمیکند.چنانکه عرض شد حیوانات هم دارای اختیار و قدرت تجزیه و تحلیل هستند. آنها هم جانشان برایشان عزیز است و برای حیات و جاودانگی تقلا میکنند. این موارد از انسان موجودی منحصر به فرد نمی سازد تنها میتوانیم بگوییم پیشرفته تر و پیچیده تر است. اگر کمال را برای انسان در نظر میگیریم چرا برای حیوانات دیگر در نظر نگیریم و اگر برای حیوانات بهشت و جهنمی متصور نیستیم چرا برای انسان متصور باشیم؟ آیا عقل محدود ما هرچه که اندیشید همان عین حکمت الهی است؟ وقتی عقل ما در انتخاب راه زندگی ناتوان است چگونه بپذیریم در دریافت هدف ذات اقدس اله توانا باشد؟ شاید این نگاه انسان به خلقت خود، ناشی از تکبر و خود برتر بینی اش باشد؟

mejzam;584606 نوشت:
ممنون از پاسخ شما اما سوالات قبلی همچنان باقیست. مختصرا توضیحاتی میدهم:
دقت کنید استفاده از آیات، در این مبحث مصادره به مطلوب خواهد بود و منطقا چیزی را اثبات نمیکند.چنانکه عرض شد حیوانات هم دارای اختیار و قدرت تجزیه و تحلیل هستند. آنها هم جانشان برایشان عزیز است و برای حیات و جاودانگی تقلا میکنند. این موارد از انسان موجودی منحصر به فرد نمی سازد تنها میتوانیم بگوییم پیشرفته تر و پیچیده تر است. اگر کمال را برای انسان در نظر میگیریم چرا برای حیوانات دیگر در نظر نگیریم و اگر برای حیوانات بهشت و جهنمی متصور نیستیم چرا برای انسان متصور باشیم؟ آیا عقل محدود ما هرچه که اندیشید همان عین حکمت الهی است؟ وقتی عقل ما در انتخاب راه زندگی ناتوان است چگونه بپذیریم در دریافت هدف ذات اقدس اله توانا باشد؟ شاید این نگاه انسان به خلقت خود، ناشی از تکبر و خود برتر بینی اش باشد؟

سلام و ادب

البته مطلب جدیدی طرح نشده و پاسخ مطالب شما را در پستهای قبلی دادیم لکن اگر دقت کنید خودتان در اختلاف و تناقض صدر و ذیل سخن تان در این پست، پاسخ خودتان را داده و زحمت ما را کم کرده و ناخواسته بر مطالب پیش گفته ی ما تصریح نمودید. از طرفی گفته اید:

mejzam;584606 نوشت:
دقت کنید استفاده از آیات، در این مبحث مصادره به مطلوب خواهد بود و منطقا چیزی را اثبات نمیکند

و از طرفی تأکید نمودید که
mejzam;584606 نوشت:
آیا عقل محدود ما هرچه که اندیشید همان عین حکمت الهی است؟ وقتی عقل ما در انتخاب راه زندگی ناتوان است چگونه بپذیریم در دریافت هدف ذات اقدس اله توانا باشد؟ شاید این نگاه انسان به خلقت خود، ناشی از تکبر و خود برتر بینی اش باشد؟

و این همان نکاتی است که ما در توضیحات قبلی بر آن تصریح نموده و گفتیم: خداوند که خالق هستی بخش جهان و انسان است بهتر از هر کس دیگری می تواند هدف خلقت انسان، این موجود مختار و دارای عقل و خرد و سرمایه های وجودی بی بدیل و بی نظیر در بین موجودات عالم هستی را بیان کند. الخ ...(رجوع کنید به پست قبلی)

mejzam;584606 نوشت:
چنانکه عرض شد حیوانات هم دارای اختیار و قدرت تجزیه و تحلیل هستند.

بله اساسا از نظر عرفا و فلاسفه ي اسلامي و به خصوص فلاسفه صدرايي تمام موجودات عالم، مختار و زنده اند، لكن هر موجودي به اندازه شدّت وجودي خودش. در آيات و روايات نيز شواهد زيادی بر اين مطلب وجود دارد. فلذا حیوانات هم دارای اختیار هستند اما اختیار آنها غریزی است در حالیکه اختیار انسان و جن، مبتنی بر دارا بودن عقل و برخی ویژگی های دیگر است و اینجاست که مسئولیت و تکلیف و در قبال آن پاداش و جزا یعنی بهشت و جهنم را در بر دارد. اصولاً اگر اختیار مبتنی بر غریزه و بعبارتی تحت تأثیر جبر درونی باشد نه مسئولیتی و نه پاداش و جزائی متوجه آن موجود می شود. چنانکه در حیوانات چنین است.

در خصوص ادراک و فهم در حیوانات، گفتنی است: بی شک، حیوانات نیز، از سطحی از درک و فهم برخوردارند، آیات قرآن نیز به این معنا اشاره دارند اما علاوه بر اینکه حیوانات، صرفاً از ادراک جزئیات آنهم در سطح محدودی برخوردارند و از ادراک کلیات، محرومند مضافاً همان سطح فهم و ادراک، هم متکی و مبتنی بر غریزه است فلذا دایره اش محدود و بسته است اما در انسان بدلیل ادراک کلی و جزئی و بسیط بودن دامنه تعقل و تفکر و نیز آزادی و اختیار خاص انسان نسبت به دیگر موجودات، دامنه اش بسیار وسیع و گسترده و غیرقابل مقایسه با مصادیق دیگر است.

موفق باشید ...:Gol:

[="Tahoma"][="Navy"]

mejzam;584054 نوشت:
چرا باید برای خود بهشت و جهنم متصور شویم و بعد بگوییم "خدا باید حتما نبوتی قرار میداده که راه را از چاه مشخص کند" و نبوت را اینگونه اثبات کنیم؟ چرا نگوییم خدا از خلقت این جهان از جمله خلقت ما هدف دیگری داشته که برای ما ناشناخته است و در دایره حکمت الهی قرار میگیرد؟ چرا انسان ها خودشان را محور خلقت قرار می دهند و تمام هم و غم خدا را انسان میدانند؟ چرا هدف موجودیت خود را مثل هدف موجودیت حیوانات دیگر یا هرچیز دیگری ندانیم؟
خلاصه کلام اینکه چرا نبوت برای انسانها یک امر ضروری است؟
این فرض را چگونه رد میکنید: شاید ما اینقدرها هم مهم نباشیم و فقط کمی پیشرفته تر از سایر حیوانات، برای هدف حکیمانه خداوند "که چیزی غیر از کمال و بهشت و دوزخ است" خلق شده باشیم.

سلام
مطمئنا اگر پیامبرانی از سوی خدا نمی آمدند ما هم تصوری از خدای تعالی و نبوت نداشتیم
لذا سیستم نبوت ساخته و پرداخته ذهن ما نیست تا در مورد محتوایش به قضاوت بنشینیم بلکه باید دید ادعا و محتوای نبوت مدعیان آن چیست ؟ سپس این مدعا و محتوا را با ملاکهای عقلی بسنجیم و درباره اش قضاوت کنیم
یا علیم[/]

در حرفهایم تناقضی مشاهده نکردم. اینکه عقل نتواند هدف را تشخیص بدهد توجیهی برای استفاده از احادیث ایجاد نمیکند. مگر آنکه بپذیریم درک ضرورت نبوت و اهداف خداوند، موخر به پذیرش نبوت باشد. میتوان گفت انسان ها به آن حد از تفکر نرسیده اند که بتوانند اهداف خدا را تشخیص دهند و نتیجتا بدون تشخیص هدف، تشخیص راهکاری که خداوند ارائه داده است ممکن نیست. دامنه تفکر انسان نسبت به حیوانات وسیع تر است لکن تصور اینکه اهداف ذات اقدس اله قابل درک برای ماست به نظر نگاهی کبرآمیز است. تفکر ما کجا و اهداف او کجا.

mejzam;590849 نوشت:
در حرفهایم تناقضی مشاهده نکردم. اینکه عقل نتواند هدف را تشخیص بدهد توجیهی برای استفاده از احادیث ایجاد نمیکند. مگر آنکه بپذیریم درک ضرورت نبوت و اهداف خداوند، موخر به پذیرش نبوت باشد. میتوان گفت انسان ها به آن حد از تفکر نرسیده اند که بتوانند اهداف خدا را تشخیص دهند و نتیجتا بدون تشخیص هدف، تشخیص راهکاری که خداوند ارائه داده است ممکن نیست. دامنه تفکر انسان نسبت به حیوانات وسیع تر است لکن تصور اینکه اهداف ذات اقدس اله قابل درک برای ماست به نظر نگاهی کبرآمیز است. تفکر ما کجا و اهداف او کجا.

سلام:Gol:
بدون شک، فهم این مطلب که خداوند انسان را برای رسیدن به کمالی مطلوب آفریده کار دشواری نیست و این مطلب از حکمت خداوند بدست می اید بنابر این حکمت خدا اقتضاء می کند که برای تحقق این هدف، زمینه ها و اقتضاءات ان را فراهم سازد وگرنه نقض غرض صورت گرفته است. بعلاوه میل به جاودانگی و کمال در انسان می طلبد "ما به ازای" آن، حیاتی جاوید و همیشگی باشد چنانکه امیال وجودی ما "ما به ازای" خاص خود را دارند. از آنجاییکه بین حیات دنیا و آخرت رابطه حقیقی برقرار است و نوع رویکرد ما در دنیا در چگونگی حیات عقبای ما مؤثر است باید شیوه ای صحیح را در پیش گیریم که ما را به سعادت و کمال حقیقی در حیات جاودانه برساند. با توجه محدودیت عقل در تشخیص و تمیز جزئیات این مسیر و اختلاف دیدگاه های بشری در حوزه اندیشه و عقیده و اخلاق، ناگزیر، انسان محتاج و نیازمند منبعی معصومانه است تا انسان را در مسیر صحیح شناخت و عمل قرار دهد و آن منبع موثق و معتبر، چیزی جز همان وحی و بعثت انبیاء الهی نیست.

موفق باشید ...:Gol:

محی الدین;590630 نوشت:
مطمئنا اگر پیامبرانی از سوی خدا نمی آمدند ما هم تصوری از خدای تعالی و نبوت نداشتیم

سلام:Gol:

یکی از راه های شناخت خدا، وحی و طریق انبیاء الهی است لکن شناخت خدا صرفاً متوقف بر وحی نیست بلکه انسان، صرفنظر از وحی و از طریق انبیاء الهی نیز فطرتاً خداجو، خداشناس و دارای حس پرستش است. بعلاوه عقل نیز با سیرآفاقی و انفسی و سلوک عقلانی قادر به شناخت خداوند می باشد. بعبارتی پیامبران نیامدند تا برای بشر وجود خدا را ثابت کنند بلکه مبعوث شده اند تا کژی ها را برطرف ساخته و به بشر متذکر و یادآورشوند که شما در نهادتان(فطرت) با خدای هستی بخش آشنا هستید.(فذکر انما انت مذکر)، پیامبران امده اند تا میثاق فطرت را به یاد انسان آورده و دفائن عقولشان را احیاء کنند.

همچنین مسأله نبوت و ضرورت آن نیز امری فطری - عقلانی است. انسان فطرتاً در سرچند راهی ها که دچار تحیر و سرگردانی است ضرورت راهنما را حس می کند و بدنبال راهنمایی مطمئن و مؤثق می گردد. حال و حکایت انسان در دنیا نیز، بمثابه انسان سرگشته و حیرانی در ضلالت و تاریکی بیابان و در سر چند راهیها است که بدنبال نجات می گردد، چنین انسانی هم عقلاً و هم قلباً می داند با نور محدود عقل و حس نمی تواند مسیر و راه نجات واقعی را از غیر آن تمیز دهد. بعلاوه فرصت و توان تجربه ی همه راهها را نیز ندارد از اینرو ضرورت راهنمای راه بلدِ صادق و معصوم در کنه وجودش مورد مطالبه است.

موفق باشید ...:Gol:

بنام خدا

سلام و ادب و تشکر:Gol:

در جمعبندی و نتیجه گیری مبحث "چرا خود را مثل حیوانات، بدون نبوت نپنداریم" که منبعث از بحث "ضرورت نبوت" است گفتنی است:

اولاً: انسان برای عبادت و بندگی و از گذر آن رسیدن به سعادت و کمال و قرب الهی آفریده شده که لازمه آن، شناخت و معرفت و بکارگیری عقل و اختیار و انتخاب آگاهانه است.

ثانیاً: انسان زمانی مى‏ تواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه انتخاب كند كه علاوه بر مبدأ، هدف و مقصد(معاد) و هم راه رسيدن به آن را بشناسد(نبوت) و از فراز و نشيب‏ها و پيچ و خم‏ها و لغزشگاه‏هاى آن، آگاه باشد. پس مقتضاى حكمت الهى اين است كه ابزار و وسايل لازم(تکوینی و تشریعی) را براى تحصيل چنين شناخت‏هايى، در اختيار بشر قرار دهد.

ثالثاً: شناخت‏هاى عادى و متعارف انسان‏ها كه از همكارى حس و عقل به دست مى‏ آيد، هر چند نقش مهمى در تأمين نيازمندى‏ هاى زندگى ايفا مى‏ كند؛ لکن، براى بازشناختن راه كمال و سعادت حقيقى، در همه ابعاد فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و دنيوى و اخروى، كافى نیست. بعلاوه قوانين بشرى نمى‏ توانند اختلاف‏ها را به طور اساسى و ريشه‏اى و حقيقى حل كنند؛ زيرا چگونه ممكن است شعور غريزى انسان كه خود منشأ بروز اختلاف و فساد، سودخواهى و منفعت‏ طلبى خويش است؛ منشأ رفع اختلاف و عامل از ميان بردن فساد و بهره‏ كشى از ديگران شود؟

رابعاً: خداوند انسان را با سرمایه هایی متفاوت از سایر مخلوقات آفریده (عقل و دل و اختیار و غرایز) و این مطلب، نشان مسئولیتی متفاوت و متعالی است، هر کس داشته هایش بیشتر باشد مسئولیت ها و تکالیفش بیشتر خواهد بود. وانگهی زندگی انسان محدود به زندگی دنیایی نیست و جاودانگی را عقل و فطرت انسانی گواهی می دهد، از آنجایی که نوع زندگی در آن دنیا نتیجه و بازتاب زندگی این جهانی است.

خامساً: اگر پذیرفتیم که خداوند که خالق هستی بخش جهان و انسان است بهتر از هر کس دیگری به نیازها، ظرفیت و استعداد و اقتضاءات وجودی انسان واقف بوده و بهتر از هر کس دیگری می تواند هدف خلقت انسان(عبودیت و کمال) را تبیین کند.

از این رهگذر نتیجه می گیریم:

  1. نیاز به نبوت در انسان، از طرفی وابسته به هدف متعالی است که برایش مقرر گردیده.
  2. حیات حیوانات مبتنی است بر غریزه در حالیکه انسان موجودی است متشکل از عقل و اختیار و غریزه، فلذا ساختار وجودی انسان و محدودیت ها و موانعی که در مسیر دستیابی به هدف متعالی خلقت دارد ضرورت نبوت را آشکار می سازد.
  3. بعلاوه، بر اساس برهان لطف، حکمت الهی اقتضاء می کند تا مردم را به سوى راه و رسم زندگى از طريقى خاص و معصومانه هدايت فرمايد كه از هرگونه خطا و لغزش مصون بوده، اختلاف را به صورت ريشه‏ اى و عميق برطرف سازد؛ و آن طريقه نبوت است. بعبارتی، انسان نیز، برای اینکه راه سعادت و کمال خویش را حقیقتاً بشناسد به راهنمایان(رسل) و دفترچه راهنما(کتب) محتاج است. چون این آگاهی شایسته و ضروری، از عهده منابع شناخت آدمی (عقل و علوم بشری و حتی دل) بر نمی آمد.

البته ناگفته نماند، مسأله نبوت و ضرورت آن، امری فطری - عقلانی است. انسان فطرتاً در سرچند راهی ها که دچار تحیر و سرگردانی است ضرورت راهنما را حس می کند و بدنبال راهنمایی مطمئن و مؤثق می گردد. حال و حکایت انسان در دنیا نیز، بمثابه انسان سرگشته و حیرانی در ضلالت و تاریکی بیابان و در سر چند راهیها است که بدنبال نجات می گردد، چنین انسانی هم عقلاً و هم قلباً می داند با نور محدود عقل و حس نمی تواند مسیر و راه نجات واقعی را از غیر آن تمیز دهد. بعلاوه فرصت و توان تجربه ی همه راهها را نیز ندارد از اینرو ضرورت راهنمای راه بلدِ صادق و معصوم در کنه وجودش مورد مطالبه است.

موفق باشید ...:Gol:

موضوع قفل شده است