بخشی از وصیّت نامه آیت الله مرعشی نجفی
تبهای اولیه
فرازهايى از وصيت نامه حضرت آيه الله العظمى مرعشى نجفى قدس سره
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الباقى بعد فناء الموجودات ، و وارث الكائنات ، و الصلوه والسلام على سيد الانبياء و مقدام السفراء، سيد نا ابى القاسم محمد بن عبدالله ، صلى الله عليه و آله ، و على سفن النجاه و المشاكى فى الهلكات ، صلوه دائمه مستمره ، و بعد: چنين گويد خادم علوم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام پناهنده و معتكف آستان مقدس آن بزرگواران و اميدوار بشفاعت آنان : ابوالمعالى شهاب الدين الحسينى و سلامت عقل ، بدن اكراه و اجبار، بعنوان وصيت ذيلا بقلم تحرير در مى آورم .
حقير معتقد به عقائد حقه شيعه اثنى عشريه و آنچه نبى اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم اسلام و فرموده اند مى باشم ، و از خداوند منان مسئلت مى نمايم با همين عقيده پاك و مولاه و حب آل رسول صلى الله عليه و آله از دنيا بروم .
وصى خود را قرار دادم : فرزند ارشد ذكورم جناب حجه الاسلام آقاى حاج سيد محمود مرعشى كه دقيقا به مواردى كه ذكر مى گردد بايستى عمل نمايد:
سفارش مى كنم او را كه : دامن همت به كمر زده ، و با اراده تمام و آهنين آماده ترويج دين حنيف و دفاع از مذهب حقه اثنى عشرى باشد، چه اين مذهب در حالى كه غريب است و با فرياد بلند آوا سر مى دهد:
هل من ناصر ينصرنى ، هل من ذاب يذب عنى ، ولا ارى من يلبى دعوته ، و يجيب صرخته ، الا القليل ، شكر الله مساعيهم ، و جزاهم خير الجزاء
ترجمه :
آيا كمك كننده اى هست كه دفاع از من بنمايد؟ و نمى بينم كسى لبيك گفته و ناله او را پاسخ دهد، مگر عده كمى كه پروردگار كوشش هاى آنان را سپاسگذارى كند اقتباس از سخن سرور آزادگان ابى عبدالله الحسين عليه السلام در روز عاشورا.
سفارش مى كنم او را: به انديشيدن در كتاب خداوند، و پند گرفتن از آن .
و: به زيارت اهل گورستان و قبول ، و انديشيدن در اينكه آنان ديروز چه كسانى بوده ، و امروز چه شدند، و چگونه بودند؟ پس چگونه گرديدند، و كجا بودند، و امروز كجا هستند؟
و نيز: كم كردن معاشرت و همنشينى ، زيرا معاشرت در اين زمان هم منع دارد و هم خطر، و كم انجمنى است كه خالى از بهتان و غيبت در حق مومنين و عيب جوئى و تحقير و ضايع كردن حقوق و برادرى آنان باشد.
سفارش مى كنم او را بر: رحم ، زيرا آن را نيرومندترين اسباب توفيق و بركت در عمر و زيادى روزى است .
سفارش مى كنم او را به : تصنيف و تاليف و نشر كتابها و آثار دانشمندان شيعه اماميه ، بويژه كتابهاى گذشتگان از آنان ، زيرا اين روش از بهترين راههاى تقويت مذهب در زمان واژگون و انحطاط است .
و سفارش مى كنم او را به : زهد و بى اعتنائى به شوون دنيا، و راه و روش ورع و پرهيز كارى و احتياط.
و سفارش مى كنم او را به : مداومت قرائت زيارت جامعه كبيره ، اگر چه در هفته يك بار باشد.
و سفارش مى كنم او را به : اشتغال و كوشش در فرا گرفتن علوم شرعى .
و سفارش مى كنم او را به : تدوين و تنظيم كتاب خودم : مشجرات آل رسول صلى الله عليه و آله ، و نيز: حواشى و تعليقاتى كه بر كتاب عمده الطالب دارم ، و تمام آثار حقير و آنچه از قلم من بر صفحات جارى شده ، چه بسا شبهاى بسيارى از تا به صبح بيدار بوده ، و چه رنجهائى در روزها جهت استخراج از گوشه كنار و صدها كتاب بلكه هزار كتاب در فنون مختلف كشيده ام .
و سفارش مى كنم او را به : دورى جستن از غيبت از غيبت بندگان خدا بويژه اهل علم ، زيرا غيبت آنان چون خوردن مردار مسموم است .
و سفارش مى كنم او را بر: صله رحم چه آن سبب توفيق براى اعمال صالحه و شايسته و زيادى عمر و بركت در روزى انسان است . براى اهميت صله رحم مطلب را تكرار فرموده اند.
و سفارش مى كنم او را به : خواندن سوره يس بعد از نماز صبح هر روز يك مرتبه ، و نيز به خواندن سوره نبا عم يتسائلون بعد از نماز ظهر، و به خواندن سوره (عصر) پس از نماز عصر، و به خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب ، و به خواندن سوره (الملك ) بعد از نماز عشاء، و تاكيد مى كنم بر آن (كه ) مداومت كند بر آنچه ياد آور شدم ، زيرا من شخصا روايت مى كنم اين روش را از استادان بزرگوار خود و بارها نيز تجربه آموخته ام .
و سفارش مى كنم او را به : مداومت اين دعاى شريف در قنوتهاى نمازهاى واجب و آن را من روايت مى كنم از پدر علامه خود، و نيز از جمال السالكين مرحوم شيخ محمد حسين شيرازى و آن دو بزرگوار از استاد خود مصباح السالكين مرحوم سيد مرتضى رضوى كشميرى و او نيز بطريقه خود از ستاره فروزان : سيد رضى الدين على بن طاووس حسنى مولف كتاب (لاقبال ) كه متصل با صحاب موالى ما و پيوست به پيشوايان ما دارد روايت مى كند و آن دعا اين است :
اللهم انى اسلك بحق فاطمه و ابيها، و بعلها و بنيها، و السر المستودع فيها، ان تصلى على محمد و آل محمد، و ان تفعل بى ما انت اهله ، ولا تفعل بى ما انا اهله
ترجمه :
پروردگارا: من ترا مى خوانم بحق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازى را كه در آنها امانت نهاده اى اينك : درود بفرستى بر محمد و آل محمد و اينكه آنچه تو اهل آنى با من عمل كنى و بجا آورى ، و بجا نياورى با من آنچه را كه من اهل آنم .
و سفارش مى كنم به : مداومت اين دعا پس از ذكر ركوع خصوصا در ركعت آخر:
اللهم صلى على محمد و آل محمد، و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم
ترجمه :
پروردگارا درود بفرست بر محمد و خاندانش ، و ترحم بر عجز ما كن ، و پناه بده و بداد ما برس بحق آنان .
و سفارش مى كنم به : مداومت تسبيحات جده ما زهراء بتول روح من فداى او باد.
و سفارش مى كنم به : مداومت و تفكر در خطبه اين بانوى پاك منزه پاكيزه كه در مسجد النبى صلى الله عليه و آله آن خطبه اى كه بلغا و فصحا را از آوردن مانند آن عاجز ساخت ، و آنرا عده اى از بزرگان گذشته نقل كرده اند.
و سفارش مى كنم او را: در تدبر و انديشيدن در خطبه شقشقيه مولاى ما اميرالمومنين و سيد مظلومان كه در مسجد انشاء فرمود، و آنرا عده بيشمارى از فريقين كه مورد وثوق هستند نقل كرده اند.
و سفارش اكيد مى كنم او را به : نماز شب و استغفار در سحرها.
سفارش مى كنم به : صله رحم خصوصا و بويژه به برادران و خواهران خود، و نيكى كردن در حق آنان ، و من پس خود چيزى از زخارف دنيا براى آنان نگذاشتم ، و آنچه را كه بدستم رسيد در نيازهاى مردم خصوصا اهل علم صرف نمودم ، حتى نذورات شخصى خود را كه مردم براى من نذر مى نمودند، همه را در احتياجات اهل علم صرف كردم .:Gol:
(سروش هدايت-علی شيروانی)
[=simplified arabic]ادامه وصيت نامه آيت الله مرعشی
...و سفارش مى كنم : به كوشش اكيد در امر كتابخانه عمومى كه در اين شهر مقدس تاسيس كرده ام براى حوزه مقدسه قم و عموم مردم ، و نيز حسينيه اى كه از نفقه مرحوم حاج غلامحسين شاكرين بنياد كرده ام و در آن عزاى آل رسول صلى الله عليه و آله و مجالس شاكرين بنياد كرده ام و در آن منعقد مى گردد، همچنين مدرسه اى كه در خيابان ارم ساخته ام ، و نيز مدرسه اى كه نوسازى و عمران آنرا نموده ام كه در انتهاى خيابان چهار مردان واقع شده ، و نيز مدرسه شهابيه كه در محل سينماى سابق قم قرار دارد كه زمين آنرا از صاحبش خريدارى و با كمك مردمان با ايمان ساخته شد، خداوند توفيقات آنان را افزون فرمايد. و غير آنها از آثارى كه خداوند توفيق ساختن آن يا ترميم و تعمير آنرا بحقير داد.
و سفارش مى كنم اون را به : تكميل آنچه از قلم من صادر شده از تاليف و تصنيف ، نيز نشر آنها، و شامل نوشتجات زيادى در فقه و اصول و كلام و انساب و رجال و درايه و تفسير و حديث و تاريخ و تراجم و مجموعه ها و سير و سلوك و عرفان و مقامات ، و نيز نوشتجات ديگر در حالات معنوى و مكاشفات و مجاهدات و رياضتها و سختى هائى كه متحمل شده ام مى باشد.
و سفارش مى كنم در: نيكى كردن در حق فقرا و سادات و طلاب علوم دينى .
سفارش مى كنم به مداومت زيارت مشاهد عترت زاكيه ، و من شخصا چه بهره هاى : فراوانى از اين مشاهد برده ام .
و سفارش مى كنم به : شكيبائى در مصيبت ها و شدائد روزگار خصوصا در ميدان تير حسودان ، پس نگاه كن و بنگر به آنچه با پدر مظلوم و غريب تو رفتار كردند.
و سفارش مى كنم او را به ، قرائت قرآن شريف ، و تدريس و تدرس احاديث بلند پايه پيشوايان راستين دين ، زيرا آنان شفا دهنده بيمارى دلها، و نور دهنده باطن هستند.
و سفارش مى كنم او را كه : مرا از دعاى خير فراموش نكند در زندگى من ، و پس از آن .
و سفارش مى كنم او را به : توسل و مداومت دعاها و ذكرها. و اجازه به او مى دهم در: خواندن دعاء سيفى مشهور به : حرزيمانى زيرا من اجازه در قرائت آنرا دارم از پدر علامه خودم كه خداوند اكرام او را افزون كند، و نيز از علامه شيخ محمد حسين بن محمد خليل شيرازى ، و علامه حاج شيخ حسنعلى اصفهانى ساكن مشهد الرضا، و آنان از علامه جمال السالكين سيد مرتضى رضوى كشميرى نجفى بطريق خود كه منتهى مى شود به علامه سيد رضى الدين على بن طاووس حسنى صاحب كتاب (اقبال ) نقل مى كنند.
و نيز: اجازه قرائت اعتصام سيفى و خاتمه آنرا با و دادم .
و همچنين : اجازه قرائت اورادى را كه در شدائد داشتم .
و نيز اجازه با و دادم در: قرائت آنچه در كتاب خود در اين شؤ ون آورده ام و اين كتابرا از غير اهلش محفوظ دارند.
و سفارش مى كنم او را به : دورى جستن از بيكارى و بطالت و صرف عمر عزيز در چيزهائى كه نفعى ندارد و...
التماس دعا.:Gol::aks::koodak::Bye::salavat(10):
ماجرای دلاکی آیت الله مرعشی نجفی
حجتالاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی نجفی پسر ارشد آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) که نزدیک به پنجاه سال از عمر با برکت پدر را درک کرده است، در گفتوگویی با مرکز خبر حوزههای علمیه، ناگفتههای زیادی را از زندگی زاهدانه این عالم ربانی تشریح کرد.
نیکی به والدین، رمز موفقیت آیت الله مرعشی نجفی
آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین قائل بودند؛ خودشان میفرمودند «وقتی مادرم مرا میفرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقتها میدیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمیآمد ایشان را بیدار کنم، همانطور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم میمالیدم تا ایشان بیدار میشد.
در این حال که بیدار میشد، برایم دعا میکرد و عاقبتبخیری میخواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.
حتی یک بار هم به مادرم تندی نکرد
پدرم سعی میکرد تا جایی که میتواند کارهایش را خودش انجام دهد و با مادرم خیلی مهربان بود، به یاد ندارم حتی یکبار هم نسبت به او تندی کرده باشد.
ایشان در کارهای منزل به مادرم کمک میکرد و وقتی کسالتی برای او پیش میآمد، پدرم غذا درست میکرد و در داخل غذا هم چیزهای جدیدی میریخت و میفرمود:« حکم خدا نیست که از آسمان آمده باشد که مثلا آبگوشت باید چنین باشد».یک چیزهایی اضافه میکرد، خیلی هم خوشمزه میشد.
میهمان را روی صندلی نشاند و خود روی زمین نشست
با میهمان خیلی با ملاطفت و احترام برخورد میکردند، یک بار قرار بود، «هانریکربن فیلسوف فرانسوی» خدمتشان برسد، آقا قبلا در اتاق برای او صندلی آماده کرده بودند، ولی خودشان روی زمین نشستند؛ هانری کربن به خاطر احترام به استاد از نشستن روی صندلی خودداری کرد، ولی استاد فرمودند« شما چون به صندلی عادت کردهاید و نشستن روی زمین برایتان مشکل است، دوست دارم پیش من راحت باشید. حتی با این که ماه رمضان بود، خواست برایش چایی بیاورید، امّا هانری کربن گفت که ماه رمضان است و لازم نیست چایی بیاورید.
مرحوم پدرم جواب دادند: پذیرایی از مهمان برای ما لازم است، چون شما مسافر هستید، اشکالی ندارد و به مسیحی بودن او اشاره نکردند.
میهمانی برای نابینایان مستمند
یک بار با پدرم رفتیم منزل یک روحانی به نام حاج آقای کنی، دیدم حدود 15 نفر مستمند نابینا هم مشغول خوردن چایی و میوه هستند. بعد از مدتی از بیرون برای اینها کباب آوردند و پدرم از اینها پذیرایی میکرد و برایشان آب و دوغ میریخت. ولی آنها ایشان را نمیشناختند. متوجه شدم که این مهمانی از طرف پدرم بوده است، ولی از ما تعهد گرفت که این جریان را جایی نقل نکنیم.
بنیانگذار تقریب مذاهب
پدرم با اکثر علمای سنی کشورهای مختلف ارتباط داشتند و با آنها مکاتبه میکردند، این در شرایطی بود که رژیم پهلوی، به اختلافافکنی میان شیعه و سنی دامن میزد و تحت تاثیر این فضا هر کسی که با اهل تسنن ارتباط داشت به سنیگری محکوم میشد. این ارتباطات به حدی زیاد بود که ایشان دهها اجازه روایتی از شخصیتها مطرح اهل تسنن داشتند.
مأنوس با امام خمینی (ره)
از بین علمای معاصر بیش از همه با حضرت امام(ره) ارتباط داشت و از سال 42 با ایشان همراه بود. با یکدیگر زیاد مأنوس بودند و رفت و آمد داشتند. از حال یکدیگر جویا میشدند و نامههای زیادی از حضرت امام(ره) به پدرم به یادگار مانده است.
وقتی امام خمینی(ره) در عراق و فرانسه تبعید بودند، پدرم مرا به ملاقات ایشان میفرستاد تا برایشان نامه ببرم. وقتی امام(ره) به فرانسه تبعید شدند، بنده اولین کسی بودم که از ایران به ملاقات ایشان رفته بود. آن موقع امام(ره) در هتلی در پاریس اقامت داشتند و هنوز به نوفللوشاتو منتقل نشده بودند.
این جمله خیلی معنی دارد
شهید مصطفی خمینی هم ارتباط صمیمانهای با پدرم داشت و با ایشان خیلی مانوس بود و در بعضی از نامههایش که از عراق برایش میفرستاد، پدرم را با عباراتی مثل پدر مهربان خطاب قرار داده است. در یکی از نامههایش که هنوز هم باقیاست نوشته است «پدر مهربانم! مدتی است که نامهای از جنابعالی نرسیده است. نگران هستم که نکند کسالتی برای شما حاصل شده باشد... .آن صفا و صمیمیتی که بین شما و پدر من وجود دارد، اگر در دیگر اعلام نجف وجود داشت الان کار به اینجا نمیرسید». این جمله خیلی معنی دارد.
پدرم کبوتر حرم حضرت معصومه(س) بودند
حضرت آیت الله مرعشی نجفی کبوتر حرم حضرت معصومه(س) بودند، هفتاد سال هر سه وعده نمازشان را اول وقت در حرم اقامه میکردند و خادم حضرت معصومه(س) محسوب میشدند. بعضی صبحها که هنوز در حرم باز نشده بود، همانجا پشت در مینشست و مشغول عبادت و تهجد میشد. حتی در زمستان که برف سنگینی میآمد، بیلچه و جاروی کوچکی با خود میبرد و بیرون در حرم را جارو میکردند و همانجا مشغول عبادت میشدند تا در حرم را باز میکردند.
خادمان از ایشان خواسته بودند که هر وقت به حرم مشرف میشوند، اطلاع دهند تا در را برایش باز کنند، ولی پدرم گفته بودند که لازم نیست این کار را انجام دهید و هر وقت در حرم برای مردم عادی باز میشود من هم همان موقع داخل حرم میشوم.
هیچ وقت لباس خارجی به تن نپوشید
هیچ وقت لباس خارجی به تن نمیکرد و از خیاط میخواست که با پارچههای تولید داخل برایش لباس بدوزند. آن موقع در ایران دکمه تولید نمیشد و خیاط از دکمه خارجی استفاده کرده بود، علامه از خیاط خواسته بودند که با قیطان دکمه درست کنند. نمونهای از لباس ایشان در کتابخانه محفوظ است که با این طریق تهیه شده است.
بیمه با تربت کربلا
وقتی که این کتابخانه بنا میشد به معمار گفتند: وقتی که پی را کندید و خواستید بتن بریزید، مرا خبر کنید. پدرم تشریف آوردند و چهار گوشه این زمین را تربت سیدالشهدا(ع) ریختند. یکی از آقایان از حکمت این کار سوال کرد. فرمودند: من با این کار افرادی که به این کتابخانه میآیند را بیمه میکنم، تا از طریق خواندن کتابهای این کتابخانه انحرافی حاصل نکنند.
در چهار مدرسهای که برای طلاب ساختند نیز همین کار را انجام میدادند و میگفتند؛ طلبههایی که در این مدارس درس میخوانند، بیمه میکنم تا از مسیر ائمهاطهار(ع) راهشان را جدا نکنند.
طلب شفا از منبر سیدالشهدا
آقای شهیدی یکی از ارادتمندان آیت الله العظمی مرعشی نقل میکرد:«یک شب دیدم ایشان بدون این که چراغ روشن کند داخل حسینیه شد و در تاریکی مشغول دعا و نیایش شد و نگذاشت ما هم همراهش داخل برویم، چون تاخیر کرد نگران شدم که حالش خراب شده باشد، داخل شدم زیر نور ضعیفی که از پنجره به داخل افتاده بود دیدم آیت الله مرعشی نجفی پیراهنش را بالازده و شمکشان را به منبر سیدالشهدا(ع) میمالند، آقا متوجه شدند که کسی داخل شده است، نزدیک رفتم و گفتم آقا چیزی لازم دارید آقا گفتند نه، آمده بودم که شفایم را از سیدالشهدا(ع) بگیرم.
ایشان فردای آن شب برای عمل جراحی عازم تهران بودند و جای عمل جراحی را به منبر میمالیدن تا سیدالشهدا(ع) او را شفا داده و عمل موفقیت آمیز باشد.
آقای شهیدی میگفت؛ که آقا از من تعهد گرفتند تا ایشان زنده هستند این جریان را جایی نقل نکنم.
دلاک زائر حضرت معصومه(س)
آن موقع حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده میکردند و دلاکها هم معمولا ریش بلندی داشتند و سرشان را میتراشیدند؛ روزی مرحوم آیت الله مرعشی که وارد حمام عمومی میشوند و از قضا تعدادی مسافر اصفهانی مشغول شستوشوی خود در حمام بودند، فکر میکنند ایشان دلاک است. یکی با تحکم می گوید: دلاک چرا دیر کردی! ما عجله داریم. ایشان بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها میشود. یکی از آنها میگوید، اوستا خوب بلد نیستی کیسه بکشی! در این حین دلاک اصلی وارد میشود و آقا را در این حال میبیند، از ایشان معذرت میخواهد آن اصفهانی نیز متوجه اشتباه خود میشود و از آیت الله مرعشی عذرخواهی میکند. آقا میگوید: زائر حضرت معصومه هستند، اشکال ندارد.
روضه خوانی آیت الله مرعشی برای جوان مست
یک شب آیت الله مرعشی نجفی به مراسم عقد یکی از آشنایان دعوت میشود و مهمانی طول میکشد، موقع برگشتن در تاریکی با یک جوان مست عربده کش مواجه میشوند. جوان با تحکم میگوید: شیخ از کجا میآیی؟ ایشان هم جریان را توضیح میدهند؛ جوان مست میگوید: شیخ برایم روضه بخوان! آقا بهانه میآورند که اینجا منبر و چراغ و روشنایی نیست که روضه بخوانم. جوان روی زمین افتاده و میگوید: خوب این هم صندلی بنشین روی گرده من. پدرم میگفت؛ نشستم روی گرده این جوان مست، تا گفتم یا اباعبدالله، شروع کرد به گریه کردن به حدی که شانههایش تکان میخورد و مرا هم تکان میداد، چنان که من از گریه او متاثر شدم، فکر کردم اگر این طور پیش برود او غش میکند، روضه را خلاصه کردم. گفت« شیخ چرا کم روضه خواندی؟ گفتم که خوب سردم شده ... وقتی خواستم خداحافظی کنم گفت که من باید تا در خانه شما را همراهی کنم تا یکی مثل من مزاحم شما نشود.
ابوی میفرمود: دو سه هفته از این قضیه گذشته بود در مسجد بالاسر در محراب نشسته بودم دیدم جوانی آمد و افتاد دست و پای من، به حضرت معصومه(س) قسمم داد که او را ببخشم، بعد که خودش را معرفی کرد متوجه شدم که همان جوان مست بوده است. از آن شب به بعد به کلی دگرگون شده و توبه کرده بود و به نماز جماعت میآمد.
این جوان تا آخر عمر در صف اول نماز جماعت ایشان شرکت میکردند و محاسن بلندی داشت و عرقچین و عبا میپوشید و اهل تهجد شده بود، وقتی هم که فوت کرد تشییع و مراسم ختمش بسیار شلوغ بود.
نمی گذارم انگلیسی ها مارا از درون تهی کنند
آیت الله مرعشی نجفی نقل میفرمود« از بازار نجف عبور میکردم، دیدم طلبهها به یک مغازهای خیلی رفت و آمد میکنند، پرسیدم که چه خبر است گفتند: علمایی که فوت میکنند کتابهایشان را اینجا حراج میکنند؛ رفتم داخل دیدم که عدهای حلقه زدهاند و آقایی کتابها را آورده و چوب حراج میزند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد میداد، کتاب را میخرید. یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتابها را میخرید و به دیگران فرصت نمیداد.
متوجه شدم که ایشان فردی به نام کاظم، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته کتابها را خریده و جمعهها به بغداد برده و تحویل انگلیسیها میداد و پولشان را گرفته و بعد دوباره میآید و کتاب میخرد.
ایشان از آن موقع تصمیم میگیرد که نگذارد کتابها را انگلیسیها به یغما برده و ما را از درون تهی کنند و بعد از آن شبها بعد از درس و بحث در یک کارگاه برنجکوبی مشغول کار میشود و با کم کردن وعدههای غذا و قبول روزه و نماز استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمعآوری کتابها اقدام میکنند.
به جدم قسم نفرینت میکنم!
آیت الله مرعشی نجفی هیچ وقت، محافظ قبول نمیکرد. فرمانده وقت سپاه قم، حاج آقای ایرانی دو مامور موتور سوار را موظف کرده بود که بدون اطلاع آقا از ایشان محافظت کنند. آقا که متوجه این امر میشوند آقای ایرانی را فوری احضار کرده و گفتند: تو با این کارت توکل به خدا را از من میگیری. اگر اینها را از اینجا نبردی به جدم قسم نفرینت میکنم! بعد آقای ایرانی قبول کرد که آقا محافظ نداشته باشند.
امام زمان(عج): آیت الله مرعشی نجفی از ما هستند
آیت الله بهجت در مجالس ترحیم و ختم ابوی شرکت میکرد. بعد از شب هفت پدرم، خدمت آیت الله بهجت رسیدیم فرمودند، یکی از اولیا خدا به حضرت ولیعصر(عج) متوسل میشوند تا در مورد آیت الله مرعشی نجفی بپرسند(بعدا متوجه شدیم که خودشان بودند) چند شب بعد، حضرت ولیعصر(عج) پشت پرده به آیت الله بهجت فرموده بودند: ایشان (آیت الله مرعشی نجفی) از ما هستند. باز توضیح خواسته بود دوباره حضرت فرموده بودند: ایشان از ما هستند. آیت الله بهجت به ما فرمودند: هنیاً (گوارا باد) بر شما که چنین پدری دارید.
خیلی پردهها برای آیت الله مرعشی مکشوف بود!
خیلی پردهها برای آیت الله مرعشی نجفی مکشوف شده بود. در سالهای آخر، آقا کسالت داشتند و یک پزشک بود به نام آقای افشاری که الان هم در قید حیات هستند؛ هر روز عصرها خدمت آقا میرسید و او را معاینه میکرد.
او میگفت: یک روز غسلی به گردن داشتم و چون در خانه حمام نبود گفتم، بعد از معاینه آقا به حمام میروم. خدمت آقا رسیدم تا خواستم کیسه فشار سنج را به دستشان ببندم آقا گفتند: حاجی نپیچ. بعد از این، پیش من پاک بیا.
حاج آقای فاطمینیا پارسال در مجلس ختم آیت الله مرعشی این جریان را نقل کرد و گفت: این شخص شاید الان در این جمع حاضر باشد. آقای افشاری بلند شد و گفت: بلی من هستم و مردم خیلی منقلب شده و زدند زیر گریه.
یکشنبه 11 دی/ 7 صفر
ارتحال فقیة بزرگوار،آیة الله العظمی سیدشهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره(1411ه.ق)