جمع بندی چرا شهادت ذوالشهادتین شرعی است؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا شهادت ذوالشهادتین شرعی است؟

باسلام
چرا شهادت ذوالشهادتین شرعی است؟
آیا شهادت ائمه معصوم (ع) نیز مانند ذوالشهادین؛ دو تا محسوب میشود؟ اگر نه؛ آیا ذوالشهادتین مقدم بر اهل بیت (ع) در این بخش شده؟

البته قبلا در قسمت تاریخی درج شده و از نظر تاریخی پاسخ داده شده. خواهشمندم کارشناسان بخش فقه و اعتقادی نیز این سوال رو پاسخ دهند. http://www.askdin.com/thread43760.html#post580512

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مسلم

علی سجاد فاطمی;581933 نوشت:
باسلام
چرا شهادت ذوالشهادتین شرعی است؟
آیا شهادت ائمه معصوم (ع) نیز مانند ذوالشهادین؛ دو تا محسوب میشود؟ اگر نه؛ آیا ذوالشهادتین مقدم بر اهل بیت (ع) در این بخش شده؟

البته قبلا در قسمت تاریخی درج شده و از نظر تاریخی پاسخ داده شده. خواهشمندم کارشناسان بخش فقه و اعتقادی نیز این سوال رو پاسخ دهند. چرا شهادت ذوالشهادتین شرعی است؟

با سلام و عرض تبریک عید غدیر
و همچنین تشکر از سوال خوب شما

ببینید نبوت پیامبر(ص)، حقانیت قرآن، امامت ائمه(ع)، مشروعیت آیین و معارف اسلام، و... در گرو صداقت پیامبر اسلام است، بدون صداقت پیامبر(ص)، و حتی با ذره ای، دقت بفرمایید ذره ای احتمال، حتی احتمال خطا، فراموشی، و نعوذ بالله دروغ از طرف ایشان، اساس اسلام غیر قابل استناد و فاقد حقانیت خواهد شد.
پیامبر(ص) با پذیرفتن شهادت خزیمه در رابطه با معامله یک اسب، در حقیقت می‌خواهد مردم، و نسل های بعد را متوجه این امر نماید، متوجه یک اصل اعتقادی، که حقیقت قرآن، و اساس اسلام در گرو پذیرفتن صداقت ایشان(ص) است، و کسی که اسلام را از ایشان پذیرفته، و جانش را در این راه هدیه می‌کند، چطور در مورد معامله یک اسب ناچیز در صداقت ایشان شک ‌کند؟! خزیمه به همین دلیل استناد می‌کند، وقتی پیامبر از او می پرسد: مگر تو در هنگام معامله ما بودی؟ خزیمه جواب می دهد:

«أَفَأُصَدِّقُكَ بِمَا جِئْتَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ لَا أُصَدِّقُكَ عَلَى هَذَا الْأَعْرَابِيِّ الْخَبِيث‏» (الکافی، کلینی، ج7، ص401)

«ای رسول خدا، من تو را به خبر دادن از آسمان تصدیق کرده ام، چگونه در برابر ادعای این اعرابی خبیث تصدیق نکنم؟!»

حقیقتا اینگونه است، پس این شهادت بیشتر به خاطر متعلق آن، یعنی پیامبر«ص»، مشهور و معروف شده است، نه شهادت دهنده آن، خزیمة؛ اگرچه نشان دهنده اعتقاد درونی او بوده و او را مفتخر به دریافت لقب «ذوالشهادتین» کرده است، اما این نحو شهادت در حق همه انبیاء و معصومین(ع) از طرف هر شخص معتقد دیگری نیز دو شهادت محسوب می شود، به این معنا که نیاز به شهادت دیگری نیست.
چون یک قاعده کلی پشت سر آن هست، کسی که در امر دین و آخرتت او را صادق می دانی و آنگونه بر صداقتش شهادت میدهی که تا پای جان بر تعالیم او ایستاده ای، صداقت چنین شخصی برای امر دنیوی نیاز به شهادت دیگری ندارد.
پس روشن میشود این نوع شهادت، در نگاه درون دینی کاملا شرعی است، اصلا شرع مبتنی بر این نوع شهادت است، چطور می توانیم بگوییم شرعی نیست! یعنی شک کردن در صداقت پیامبر(ص) در معامله همان و خروج از دین همان.

برتری شهادت ائمه(ع) بر شهادت ذوالشهادتین
ارزش شهادت به دو چیز است:

1- متعلق شهادت: هر چقدر که یک امری بزرگ تر باشد، شهادت بر آن بزرگ تر است، در این مورد، متعلق شهادت، صداقت رسول الله (ص) است؛ که همه ما بر آن شهادت می دهیم،پس در این مورد خزیمة فضیلتی بر سایر مسلمین ندارد.

2- عمق شهادت: هر چقدر این شهادت عمیق‌تر باشد، ارزش آن بیشتر است، گاهی شخصی چنان به صداقت پیامبر(ص) معتقد است که انگار دارد بهشت و جهنم را می بیند و اکنون صدای پیامبر(ص) را می شنود و در راه دفاع از تعالیم ایشان هر سختی را به جان می خرد، اما گاهی شخصی به صداقت پیامبر(ص) ایمان دارد، اما در مراحل ابتدایی آن است و در اعمالش بروز نکرده است.
در این بُعد اگرچه ایمان خزیمه قابل تقدیر است و ختم به شهادت وی در جنگ صفین شد، اما نمی توان گفت بر ایمان امثال عمار و سلمان و... برتری دارد، چه برسد بر ایمان ائمه(ع)، مانند امیرالمومنین(ع) که فرمودند:
« لو كشف الغطا ما ازددت يقينا» (غرر الحکم، تمیمی آمدی، ص566)
اگر پرده ها از جلوی چشمم کنار روند، ذره ای بر یقینم افزوده نمیشود.
پس ملاک شهرت خزیمة به «ذوالشهادتین» را باید در جای دیگر جست، و آن، این است که
پس ملقب شدن خزیمه به این لقب، فقط به خاطر این است که او برای اولین بار از طریق شهادت بر صداقت پیامبر(ص) در تعالیم عظیم آسمانی، بر صداقت ایشان در امور حقیر دنیوی شهادت داد، نه این که شهادت او ارجحیتی داشته باشد، بر شهادت امثال عمار و سلمان و... چه برسد به شهادت اهل بیت(ع).
و این که فرمود: شهادت خزیمة در حق همه، دو شهادت محسوب می شود، بعد از این ماجرا بود، به عنوان تحریک افکار عمومی و توجه به اهمیت سنخ شهادت خزیمه، و معرفی او به عنوان کسی که هرگز دروغ نمیگوید و بدون علم از چیزی سخن نمیگوید.
و شاید پیامبر(ص) می دانست او جزء معدود نفراتی هست که بعد از غصب خلافت، بر ولایت امیرالمومنین(ع) شهادت خواهد داد، تا مردم برای نپذیرفتن شهادتش حجتی نداشته باشند:

«أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ خُزَيْمَةُ بْنُ‏ ثَابِتٍ‏ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ [رَحِمَهُمُ اللَّهُ‏] فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا قَدْ سَمِعْنَا قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَفِظْنَاهُ أَنَّهُ قَالَ يَوْمَئِذٍ وَ هُوَ قَائِمٌ وَ عَلِيٌّ قَائِمٌ إِلَى جَنْبِهِ‏ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَاماً وَ وَصِيّاً يَكُونُ وَصِيَّ نَبِيِّكُمْ فِيكُمْ وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ فِي أَهْلِ بَيْتِي مِنْ بَعْدِي وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ طَاعَتَهُ وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ فَرَاجَعْتُ رَبِّي خَشْيَةَ طَعْنِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ تَكْذِيبِهِمْ فَأَوْعَدَنِي لَأُبَلِّغُهَا أَوْ لَيُعَذِّبَنِّي‏ [ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏] أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ أَمَرَكُمْ فِي كِتَابِهِ بِالصَّلَاةِ وَ قَدْ بَيَّنْتُهَا لَكُمْ وَ سَنَنْتُهَا وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَبَيَّنْتُهَا وَ فَسَّرْتُهَا لَكُمْ وَ أَمَرَكُمْ فِي كِتَابِهِ بِالْوَلَايَةِ وَ إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ أَنَّهَا خَاصَّةٌ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ وُلْدِ أَخِي وَ وَصِيِّي- عَلِيٌّ أَوَّلُهُمْ ثُمَّ الْحَسَنُ‏ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ابْنِي لَا يُفَارِقُونَ الْكِتَابَ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّى يَرِدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ أَعْلَمْتُكُمْ مَفْزَعَكُمْ‏ وَ إِمَامَكُمْ بَعْدِي وَ دَلِيلَكُمْ‏ وَ هَادِيَكُمْ وَ هُوَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ فِيكُمْ بِمَنْزِلَتِي فِيكُمْ فَقَلِّدُوهُ دِينَكُمْ وَ أَطِيعُوهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِكُمْ فَإِنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ مَا عَلَّمَنِيَ اللَّهُ وَ أَمَرَنِيَ اللَّهُ أَنْ أُعَلِّمَهُ إِيَّاهُ وَ أُعْلِمُكُمْ‏ أَنَّهُ عِنْدَهُ فَاسْأَلُوهُ وَ تَعَلَّمُوا مِنْهُ وَ مِنْ أَوْصِيَائِهِ بَعْدَهُ وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوهُمْ وَ لَا تَتَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ لَا يُزَايِلُونَهُ وَ لَا يُزَايِلُهُمْ...الخ»‏(كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص 760 -762)

ابو الهيثم بن تيهان، ابو ايّوب انصارى، عمّار بن ياسر، خزيمة بن‏ ثابت‏ ذو الشهادتين كه خداوند آنان را رحمت كند. اينان گفتند:
شهادت مى‏دهيم كه سخن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على هم در كنار او ايستاده بود. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصىّ پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امّتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گر نه مرا عذاب خواهد كرد. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز دستور داده و من آن را براى شما بيان كردم و سنّتهاى آن را گفتم، و به زكات و روزه و حج امر كرده و من براى شما بيان كردم و تفسير نمودم، و در كتابش به ولايت‏ دستور داده و من- اى مردم- شما را شاهد مى‏گيرم كه آن مخصوص على بن ابى طالب و جانشينان از فرزندان من و فرزندان برادرم و وصيّم است. على اوّل ايشان و سپس حسن و بعد حسين و سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسين‏اند. از قرآن جدا نمى‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏شود تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. اى مردم، من پناهگاه شما و امامتان بعد از خودم و راهنما «23» و هدايت‏كننده شما را به شما معرّفى كرده‏ام و او برادرم على بن ابى طالب است. او در بين شما مثل من در ميانتان است. دين خود را بر عهده او بسپاريد و در همه امورتان از او اطاعت كنيد. همه آنچه خداوند به من آموخته نزد اوست، و خداوند به من دستور داده آنها را به او بياموزم و به شما بفهمانم كه آن علوم نزد اوست. از او سؤال كنيد و از او و جانشينان بعد از او بياموزيد. به آنان ياد ندهيد و از آنان پيشى نگيريد و از آنان تخلف نكنيد. آنان با حق‏اند و حق با آنان است، نه از آن جدا مى‏شوند و نه حقّ از آنان جدا مى‏شود».

موفق باشید.

ذوشهادتین که خودش یعنی دو شهادت... یعنی هم مردانه، هم زنانه!!!

یعنی محکم محکم....

یعنی همه جوانب رو دیده... یعنی هم مخالف، هم موافق... یعنی هم شیعه، هم سنی....یعنی پیامبر اکرم (ص) گفته باشد...

جمع بندی
________________________

سوال(1):
چرا شهادت خذیمه معروف به «ذوالشهادتین» شرعی است و به جای دو شاهد پذیرفته می شد؟

پاسخ:

سوال مذکور دو بخش دارد:
اول: شهادت خذیمه چرا در حق پیامبر(ص) دو شهادت محسوب شد؟
دوم: چرا بعد از پیامبر(ص) در حق دیگران هم دو شهادت محسوب می شده است؟

اول: این که چرا شهادت خذیمه در حق پیامبر(ص) دو شهادت محسوب شد، به این خاطر است که اصلا نبوت پیامبر(ص)، حقانیت قرآن، امامت ائمه(ع)، مشروعیت آیین و معارف اسلام، و... در گرو پذیرفتن صداقت پیامبر اسلام است، بدون صداقت پیامبر(ص)، و حتی با ذره ای احتمال، حتی احتمال خطا، فراموشی از طرف ایشان اساس اسلام غیر قابل استناد و فاقد حقانیت خواهد شد، چه برسد به دروغ!
پیامبر(ص) با پذیرفتن شهادت خزیمه در رابطه با معامله یک اسب، در حقیقت می‌خواهد مردم، و نسل های بعد را متوجه این امر نماید، متوجه یک اصل اعتقادی، که حقیقت قرآن، و اساس اسلام در گرو پذیرفتن صداقت ایشان(ص) است، و کسی که اسلام را از ایشان پذیرفته، و جانش را در این راه هدیه می‌کند، چطور در مورد معامله یک اسب ناچیز در صداقت ایشان شک ‌کند؟! خزیمه به همین دلیل استناد می‌کند، وقتی پیامبر از او می پرسد: مگر تو در هنگام معامله ما بودی؟ خزیمه جواب می دهد:

«أَفَأُصَدِّقُكَ بِمَا جِئْتَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ لَا أُصَدِّقُكَ عَلَى هَذَا الْأَعْرَابِيِّ الْخَبِيث‏» (1)
ای رسول خدا، من تو را به خبر دادن از آسمان تصدیق کرده ام، چگونه در برابر ادعای این اعرابی خبیث تصدیق نکنم؟

حقیقتا اینگونه است، پس این شهادت بیشتر به خاطر متعلق آن، یعنی پیامبر«ص»، مشهور و معروف شده است، نه شهادت دهنده آن، خزیمة؛ اگرچه نشان دهنده اعتقاد درونی او بوده و او را مفتخر به دریافت لقب «ذوالشهادتین» کرده است، اما این نحو شهادت در حق همه انبیاء و معصومین(ع) از طرف هر شخص معتقد دیگری نیز دو شهادت محسوب می شود، به این معنا که نیاز به شهادت دیگری نیست.
چون یک قاعده کلی پشت سر آن هست، کسی که در امر دین و آخرتت او را صادق می دانی و آنگونه بر صداقتش شهادت میدهی که تا پای جان بر تعالیم او ایستاده ای، صداقت چنین شخصی برای امر دنیوی نیاز به شهادت دیگری ندارد.
پس روشن میشود این نوع شهادت، در نگاه درون دینی کاملا شرعی است، اصلا شرع مبتنی بر این نوع شهادت است، چطور می توانیم بگوییم شرعی نیست! یعنی شک کردن در صداقت پیامبر(ص) در معامله همان و خروج از دین همان.

دوم: اما این که چرا شهادت او در حق دیگران نیز شرعی می بود و به جای دو شهادت پذیرفته می شد به خاطر اعلام و تضمین صداقت وی از طرف یک معصوم بوده است؛ که می تواند اهداف دیگری نیز در میان باشد، اهدافی چون حفظ ارزش سنخ شهادت او بر نبوت پیامبر(ص) و این که بعدها جزء معدود نفراتی خواهد بود که بر ولایت علی(ع) شهادت خواهد داد:

«أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ خُزَيْمَةُ بْنُ‏ ثَابِتٍ‏ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ [رَحِمَهُمُ اللَّهُ‏] فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا قَدْ سَمِعْنَا قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَفِظْنَاهُ أَنَّهُ قَالَ يَوْمَئِذٍ وَ هُوَ قَائِمٌ وَ عَلِيٌّ قَائِمٌ إِلَى جَنْبِهِ‏ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَاماً وَ وَصِيّاً يَكُونُ وَصِيَّ نَبِيِّكُمْ فِيكُمْ وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ فِي أَهْلِ بَيْتِي مِنْ بَعْدِي وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ طَاعَتَهُ وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ فَرَاجَعْتُ رَبِّي خَشْيَةَ طَعْنِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ تَكْذِيبِهِمْ فَأَوْعَدَنِي لَأُبَلِّغُهَا أَوْ لَيُعَذِّبَنِّي‏ [ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏] أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ أَمَرَكُمْ فِي كِتَابِهِ بِالصَّلَاةِ وَ قَدْ بَيَّنْتُهَا لَكُمْ وَ سَنَنْتُهَا وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَبَيَّنْتُهَا وَ فَسَّرْتُهَا لَكُمْ وَ أَمَرَكُمْ فِي كِتَابِهِ بِالْوَلَايَةِ وَ إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ أَنَّهَا خَاصَّةٌ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ وُلْدِ أَخِي وَ وَصِيِّي- عَلِيٌّ أَوَّلُهُمْ ثُمَّ الْحَسَنُ‏ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ...الخ»(2)

ابو الهيثم بن تيهان، ابو ايّوب انصارى، عمّار بن ياسر، خزيمة بن‏ ثابت‏ ذو الشهادتين كه خداوند آنان را رحمت كند. اينان گفتند:
شهادت مى‏دهيم كه سخن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على هم در كنار او ايستاده بود. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصىّ پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امّتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گر نه مرا عذاب خواهد كرد. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز دستور داده و من آن را براى شما بيان كردم و سنّتهاى آن را گفتم، و به زكات و روزه و حج امر كرده و من براى شما بيان كردم و تفسير نمودم، و در كتابش به ولايت‏ دستور داده و من- اى مردم- شما را شاهد مى‏گيرم كه آن مخصوص على بن ابى طالب و جانشينان از فرزندان من و فرزندان برادرم و وصيّم است. على اوّل ايشان و سپس حسن و بعد حسين و سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسين‏اند...الخ.

پس به نظر می رسد ملاک پذیرفته شدن شهادت او در حق دیگران در شهادت های بعدی علاوه بر تصدیق صداقت وی، به خاطر مبدأ شهادت، یعنی شهادت بر نبوت پیامبر(ص) و منتهای این شهادت، یعنی شهادت بر ولایت علی(ع) است، پس پذیرفتن شهادت های مابین این دو شهادت برای این است که اولا ارزش شهادت استدلالی خذیمه بر نبوت محفوظ بماند، و ثانیا این لقب او تا زمان شهادت او بر ولایت علی(ع) فراموش نشود.
در هر صورت این یک امر درون دینی است و کسی که پیامبر(ص) صداقت او را در شهادت دادن تضمین نموده باشد، به خاطر استناد به قول معصوم شهادتش به جای دو شاهد اثبات کننده خواهد بود و پذیرفته می شود.

سوال(2)
آیا ائمه(ع) نیز دارای این جایگاه بوده اند یا ذوالشهادتین در این مقام برتر از ائمه(ع) بوده است؟

پاسخ:
در مورد شهادت خزیمه در حق پیامبر(ص)، که باید عرض کنم شهادت هر مسلمانی در حق آن حضرت(ص) دو شهادت محسوب می شود، چرا که وقتی صداقت ایشان را در امر آسمانی و آخرت پذیرفت دیگر در امور دنیوی در صداقت ایشان شک نمی کند، فقط عمق شهادت فرق میکند، که در این بُعد اگرچه ایمان خزیمه قابل تقدیر است و ختم به شهادت وی در جنگ صفین شد، اما نمی توان گفت برتر از ایمان ائمه(ع)، مانند امیرالمومنین(ع) است که فرمودند:
« لو كشف الغطا ما ازددت يقينا» (3)
اگر پرده ها از جلوی چشمم کنار روند، ذره ای بر یقینم افزوده نمیشود.

اما مقایسه از این منظر که شهادت او در حق دیگران نیز دو شهادت محسوب می شد باید دقت کرد که اگر شهادت خذیمه به تنهایی، به خاطر تصدیق صداقت وی از طرف پیامبر(ص) پذیرفته می شد، صداقت اهل بیت(ع) از طرف خداوند تصدیق و تاکید شده است:
« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًا» (4)
جز اين نيست كه همواره خدا مى‏خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت برطرف نمايد، و شما را چنان كه شايسته است پاك و پاكيزه گرداند.
در حقیقت شهادت اهل بیت(ع) مشمول همان حرف خذیمه نسبت به پیامبر(ص) می شود، یعنی وقتی شهادت ائمه(ع) در امور اخروی پذیرفته می شود، و انسان جانش را در این مسیر پذیرفتن سخنان و اطاعت از ایشان می دهد چطور در امور دنیوی شهادتشان به تنهایی پذیرفته نشود؟
پس هرگز شهادت خذیمه قابل مقایسه با شهادت اهل بیت(ع) نیست، و در مقام مقایسه پذیرفتن شهادت اهل بیت(ع) به مثابه پذیرفتن شهادت پیامبر(ص) است.
_________________________________

1) الکافی، کلینی، ج7، ص401.
2) كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص 760 -762.
3) غرر الحکم، تمیمی آمدی، ص566.
4) احزاب-33.

موضوع قفل شده است