جمع بندی تناقض متولد شدن یک انسان جهنمی

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تناقض متولد شدن یک انسان جهنمی

با سلام

قبلا حدیثی خوانده بودم که میگفت انسان قبل از اینکه به دنیا بیاد مهر بهشتی یا جهنمی بودن بر پیشانیش خورده است! ظاهرا که همینطور است اگر نیست به من نشان دهید که چگونه با وجود اینکه خدا میداند ما بهشتی هستیم یا جهنمی اختیار داریم؟! آیا به دنیا آمدن کسی که مشخص است که در نهایت جهنمی میشود و عذاب های سادیسماتیکی الله را باید تحمل کند خود نوعی ظلم نیست؟!

با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

pitbull;579108 نوشت:
با سلام
قبلا حدیثی خوانده بودم که میگفت انسان قبل از اینکه به دنیا بیاد مهر بهشتی یا جهنمی بودن بر پیشانیش خورده است! ظاهرا که همینطور است اگر نیست به من نشان دهید که چگونه با وجود اینکه خدا میداند ما بهشتی هستیم یا جهنمی اختیار داریم؟! آیا به دنیا آمدن کسی که مشخص است که در نهایت جهنمی میشود و عذاب های سادیسماتیکی الله را باید تحمل کند خود نوعی ظلم نیست؟!

با تشکر



باسلام وتشکر .
اگر درک وتحلیل درست وهمه جانبه از مسله پیدانمایم شبهه یاد شده به آسانی قابل رفع است لذا باید گفت
اولا : علم و آگاهی خداوند از اعمال و کردار انسان و همه موجودات و اطلاع دقیق از سرنوشت هر کس حقیقتی است قطعی و مسلم، اما با اين وجود علم پیشین تاثیری در نتیجه نخواهد گذاشت و انسان را مجبور به کشیده شدن به یک سمت و جهت نمی کند ، در واقع وضعیت خداوند در مورد تصمیماتی که ما از روی اراده و اختیار خود می گیریم همانند پزشکی است که می‏داند فلان بیمار در آینده دچار فلان وضعیت جسمی خواهد شد و مراحل بیماری یا بهبودی اش به چه وضعیتی خواهد انجامید .
به نظر شما آیا دانستن او تأثیری در سیر طبیعی بیماری یا تاثیرات دارویی دارد ؟ یا اگر معلمی قبل از امتحان بداند که کدام دانش آموز در امتحان نمره بدی می آورد ،در امتحان او تاثیری خواهد داشت وآن دانش آموز می تواند از بی اختیار بودن خود در به دست آوردن نمره بد شکایت داشته باشد؟
بنابراین علم خدا به افعال اختیاری انسان موجب جبر نیست، زیرا :
علم خدا بر این تعلق گرفته است که هر علتی با ویژگی خود کار کند و یا هر حادثه و رویدادی از سبب ویژه خود سر بزند، مثلاً علت فاقد شعور به طور جبر کار صورت دهد، و فاعل مختار، با کمال اختیار و آزادی انجام وظیفه کند. در این صورت باید قبلاً از واقعیت این علت آگاه شویم، آن‌گاه درباره مجبور و مختار بودن آنها داوری کنیم. از این جهت می‏گوییم علل بر دو نوعند:
1ـ علل طبیعی ناآگاه مانند خورشید و ماه و آتش.
2- علل طبیعی آگاه و آزاد مانند انسان.
علم خدا در قسم نخست بر این تعلق گرفته است که این گونه علل بدون آگاهی و آزادی، مبدأ آثار ویژه خود گردند. آفتاب بدون آگاهی بیفروزد و ماه بدرخشد، در حالی که علم خدا در بخش دوم بر این تعلق گرفته است که با کمال آگاهی و در عین اختیار و آزادی مبدأ یک رشته کارها باشد. این گونه علل به حکم تخلف‏ ناپذیری علم خدا، حتماً یک رشته کارهای خوب و بد را انجام می‏دهند. اما با قید آگاهی و با ویژگی آزادی. چنین علم پیشین، نه تنها مایة جبر نیست، بلکه تأیید کننده اختیار است. به حکم تخلف ناپذیری علم خدا باید فعالیت این نوع علل با این ویژگی انجام گیرد و به قید علم و اختیار کاری را صورت دهند.(1)
اگر غیر این نحو تحقیق پذیرد، علم خدا تخلف می‏پذیرد. بنابراین خداوند در ازل عالم است که انسان با اختیار و آزادی خود کاری را انجام می‏دهد یا آن را ترک می‏کند. پس در این‌جا هم علم الهی حفظ شده و هم اختیار و آزادی انسان و این دو با هم منافات ندارد .
به عبارت دیگر: خداوند در ازل آگاهی دارد که یک کار با علل و شرایط خاص خود در یک زمان و مکان خاصی صورت می‏گیرد . از جمله آن علل و شرایط، اختیار و آزادی انسان است، پس خداوند آگاهی دارد که آن کار با اختیار انسان و با شرایط دیگر انجام می‏شود و این مسئله هیچ ضرری به اختیار و آزادی انسان نمی‏زند.
افزون بر این وجدان آدمی می‏گوید که انسان مختار است. همة ما وجداناً درمی‏یابیم که در کارها مانند ماشین خودکار نیستم، که بدون اختیار و تصمیم و اراده یک سلسله کارها از ما صادر گرد، بلکه کاملاً محسوس است که کارها با اختیار و آزادی خودمان انجام می‏گیرد، نیز مکلف بودن دلیل آزادی انسان است. تکلیف که اساس هر مکتب دینی و اخلاقی بر آن استوار است، با جبر نمی‏سازد. اگر مردم در کارها مجبور باشند، دیگر امر و نهی، پاداش و کیفر، بهشت و دوزخ مفهومی نخواهد داشت.
صحیح نیست به کسی که نمی‏تواند از کاری خودداری کند، بگویند خودداری کن. این گونه تکلیف از انسان عاقل صادر نمی‏شود، چه رسد به خداوند حکیم. پس مسئله تکلیف بهترین شاهد است که اسلام و سایر مذاهب آسمانی هیچ کدام آیین جبری نیستند.

ثانیا : فرض سوال بر این است که هدف خلقت و آفرینش انسان تنها در بهشت و جهنم خلاصه می شود ، آن هم بهشت و جهنمی که خداوند از قبل برای انسان ها تعیین کرده است ، در حالی که اولاً آفرینش انسان بر اساس صفات کمال خداوند مانند فیاضیت و رحمت است . لازمه فیض بخشیدن و رحمت الهی آن است که هر موجودی که نیازمند به وجود و هستی است، تحقق و وجود یابد و چون نظام آ فرینش اقتضای وجود انسانی یافت، فیض الهی نیز انسان را تحقق بخشید و وجود داد . بهشت و جهنمی بودن نتیجه کار خود انسان است که در نتیجه از اختیار داشتن انسان ناشی می شود.
خدا بر انسان ها تفضّل نمود و نعمت حیات بخشید و با ویژگی­ها و برجستگی‌هایش او را از سایر مخلوقات ممتاز نمود. او را گل سرسبد آفرینش نمود و زمین و آن چه در روی آن است را در خدمت و تسخیر او قرار داد.
اما آن ویژگی‌هایی که چنین کمال و برتری به انسان بخشیده و او را ممتاز نموده چیست‌؟
وجه تمایز و کمال او، اموری چون عقل‌، عزم اراده و اختیار است . اگر این مواهب عظیم الهی را در مسیر قرب به کمال مطلق قرار دهد، گوی سبقت از فرشتگان می‌رباید. چنانچه این استعدادهای گرانقدر را فدای هواهای نفسانی خود کند، نه تنها مخلوق برتر نخواهد بود، بلکه از بدترین جنبندگان روی زمین به حساب خواهد آمد. امکانات مهیاست‌. حال این بنده است که با اختیار خود، کار خوب یا بد را انتخاب کرده و بعد هم نتیجه آن را می‌بیند.
این گونه نیست که خدا کسی را جهنمی و کس دیگر را بهشتی کند تا با عدالت او تنافی داشته باشد. بله البته این مقدار را می‌توان گفت که خدا نسبت به اموری که افراد انتخاب می‌کنند و به نتایجی که می‌رسند آگاه است‌، آن هم به دلیل احاطه‌ای که به همه امور در کل عالم دارد. به عنوان مثال اگر دو اتومبیل با سرعت زیاد به سوی هم در حرکت باشند، هلی‌کوپتری که بر بالای مسیر اینها حرکت می‌کند، صحنه را می‌بیند و می‌داند که تا چند لحظه دیگر این دو اتومبیل با هم برخورد و تصادف می‌کنند. ولی تصادف اینها زاییده علم آن شخص در هلی‌کوپتر نیست‌، بلکه زاییده سرعت زیادی است که راننده‌ها با انتخاب خود برگزیده‌اند. اگر سرعت را انتخاب نمی‌کردند، تصادف پیش نمی‌آمد. حال در مورد خدا‌، آیا می‌توان سوء اختیار یک فرد و در نتیجه شقی شدن او را بر عهدة ولی‌ّ نعمتی دانست که به او امکاناتی را برای انتخاب بهترین‌ها عطا کرده است‌؟
بنا بر این، این گفته شما درست است که «خداوند به احوال تمامی انسان‏ها آگاه است» حتّی قبل از خلقت بر آینده آدمی علم کامل دارد، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله «شدنی» هاست، یعنی ما باید به این دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی «بشویم» و ظرف وجود ما با حضور در این دنیا و طی مراحل علمی و عملی او گذر از فراز و نشیب ها شکل می گیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند.
اصولاً لازمه آفرینش جهان هستی و فیض خداوند آن بود که موجودی دارای اختبار آفریده شود که راه کمال خود را در عالم دنیا با تمام سختی های آن طی نماید و به بالاترین مرتبه کمالی که یک موجود می تواند دست یابد ، برسد ، اما چون سخن از اختیار به میان آمد ، به طور طبیعی بسیاری از آن استفاده نادرست کرده و به گمراهی و سقوط کشیده می شوند. اگر تنها راه نیک و درستی باز بود ، دیگر اختیار معنا نداشت و انسان های به کمال رسیده ،دارای ارزش برتر و والاتر از تمام مخلوقات نمی شدند.


پی‌نوشت‌:
1. جعفر سبحانی، منشورجاوید، نشر موسسه امام صادق، قم ، ج 4، ص 338.

موضوع قضا و قدر یکی از مسائل بحث بر انگیز انسان در طول تاریخ بوده است. و چون انسانها از چگونگی و کیفیت ان بی اطلاع بوده اند . از طریق حقیقت منحرف شده اند .و گاهی به جبر معتقد شده اند.
مولا علی علیه السلام میفرمایند :مو ضوع قدر راهی است .تاریک ان را مپیمایید .و دریایی است ژرف وارد ان نشوید. و رازی است خدایی خود را به زحمت نیندازید. "
از مولا ی بزرگوار امام صادق علیه السلام در زمینه جبر و تفویض سوال شد. فرمودند: نه جبر است و نه تفویض . بلکه منزلی است میان ان دو که حق انجاست.و ان منزل را نداند جز عالم و یا کسی که عالم به وی امو خته باشد.
مفهوم کلام مولای بزرگوار علیه السلام حاکی از ان است که اگر کسی علم کافی در تحلیل قضا و قدر نداشته باشد امکان ندارد بتواند این موضوع را بطور صحیح تبیین نماید. مگر انکه بر اساس علمی باشد که از سوی ائمه معصومین تبیین شده باشد.
یا حق.

صادق;579967 نوشت:
حال این بنده است که با اختیار خود، کار خوب یا بد را انتخاب کرده و بعد هم نتیجه آن را می‌بیند.

با سلام
جناب کارشناس به نظر من دلایل شما کاملا" عقل رو راضی نمی کنه
آخه چه فرقی می کنه خدا خودش ما رو به خاطر گناهمون بندازه آتیش یا این که به ما اختیار بده که خودمون خودمونو بندازیم تو آتیش؟
سوای اون این چه مدل آزادی هست که به ما داده شده که آزادیم کار خوب کنیم بریم بهشت یا آزادیم کار بد کنیم بریم جهنم ؟

Pitbull;579108 نوشت:
با سلام

قبلا حدیثی خوانده بودم که میگفت انسان قبل از اینکه به دنیا بیاد مهر بهشتی یا جهنمی بودن بر پیشانیش خورده است! ظاهرا که همینطور است اگر نیست به من نشان دهید که چگونه با وجود اینکه خدا میداند ما بهشتی هستیم یا جهنمی اختیار داریم؟! آیا به دنیا آمدن کسی که مشخص است که در نهایت جهنمی میشود و عذاب های سادیسماتیکی الله را باید تحمل کند خود نوعی ظلم نیست؟!

با تشکر


پیت بول عزیز کارهای خوب و بد آدم دست خودشه :Gol: این تویی ک تعیین میکنی بری بهشت یا جهنم:Kaf:

lili2020;610569 نوشت:
با سلام
جناب کارشناس به نظر من دلایل شما کاملا" عقل رو راضی نمی کنه
آخه چه فرقی می کنه خدا خودش ما رو به خاطر گناهمون بندازه آتیش یا این که به ما اختیار بده که خودمون خودمونو بندازیم تو آتیش؟
سوای اون این چه مدل آزادی هست که به ما داده شده که آزادیم کار خوب کنیم بریم بهشت یا آزادیم کار بد کنیم بریم جهنم ؟

باسلام وتشکر .
اولا :کارهاى نیک و بد ما داراى آثار و لوازمى هـسـتند که در روز واپسین آشکار مى گردند و خود را نشان مى دهند ; بنابر این قسمت مهمى از پـاداش ها و کیفرها زاییده اعمال ما و اثر مستقیم کردارهاى ماست . هیچ نوع حق گله و اعتراض نـداریم. اگر زندگى خود را با برنامه صحیح و عالى شرع تنظیم مى نمودیم , هرگز دچار عـواقب بد و ناگوار نمى شدیم .
آتش در واقع باز تاب گناه خود ماست وگرنه خدا مارا به آتش نمی اندازد خود ما با عمل بد خود زمینه جهنمی شدن خود را فراهم می کنیم .
ثانیا_ خود ما در آتشی شدن مقصیر هستیم چون بدلیل مهربانی خداوند است که در دستورات دینی خطر و پیآمد اخروی مسله را به روشن ترین بیان اعلام فرموده و در واقع اتمام حجت کرده است و اگر با این وصف کسی باز هم دست به این جنایت بزند مصداق همان سخن است که گفت:
چندین چراغ دارد وبی راه می رود :Gol: بگذار تا بافتد وبیند سزای خویش
ثالثا_ خدا به بندگان اختیار داده ونه آزادی مطلق یعنی به آنها قدرت انتخاب داده است ولی از طریق انبیا واو لیا آنها را رهنمای نموده است که چه کاری بکند ویا نه کند .
به نظر شما چه مدل اختیار می داد ؟

جناب کارشناس
آیا این مهربونیه مطلق هست که خود خداوند ما رو کباب نکنه ولی به انسان اختیاری بده که خودش برای خودش جهنم درست کنه و تو آتیشش کباب بشه؟
آزادی تو هر ذهنی متفاوت است برای یک زندانی آزادی فقط اینه ک از زندان بیادبیرون ولی برای کس دیگه آزادی از همه لحاظ باید باشه
راستی گناه من که نمی خواستم بنده به دنیا بیام چیه؟شاید من دوست ندارم هی مراقب اعمالم باشم ؟

صادق;610688 نوشت:
خود ما در آتشی شدن مقصیر هستیم

lili2020;610764 نوشت:
جناب کارشناس
آیا این مهربونیه مطلق هست که خود خداوند ما رو کباب نکنه ولی به انسان اختیاری بده که خودش برای خودش جهنم درست کنه و تو آتیشش کباب بشه؟
سلام به همه
جناب "صادق" ، برادر عزیزم
فکر میکنم سوال خانم "lili2020" ، این نیست که چرا خداوند ما را خلق کرده (اما به اشتباه همین سوال را دنبال میکنند)

آنچه که من از صحبت های ایشان برداشت کردم این است که:
چرا خدا

به ما اختیار داده؟ مثلاً چرا مثل فرشته ها بدون توانایی خطا خلق نکرده؟

Pitbull;579108 نوشت:
با سلام

قبلا حدیثی خوانده بودم که میگفت انسان قبل از اینکه به دنیا بیاد مهر بهشتی یا جهنمی بودن بر پیشانیش خورده است! ظاهرا که همینطور است اگر نیست به من نشان دهید که چگونه با وجود اینکه خدا میداند ما بهشتی هستیم یا جهنمی اختیار داریم؟! آیا به دنیا آمدن کسی که مشخص است که در نهایت جهنمی میشود و عذاب های سادیسماتیکی الله را باید تحمل کند خود نوعی ظلم نیست؟!

با تشکر


سلام علیکم،
وجود خداوند با عثل ثابت می‌شود، لازمان بودن خداوند هم که به حکم عقل بدیهی است، پس اینکه علم خداوند به معنای احاطه‌ی وجودی خداوند بر عالم مخلوقات هم لازمان باشد بدیهی خواهد بود، پس اینکه خداوند آینده را بداند آنچنان که حال و گذشته را می‌داند بدیهی خواهد بود، اینها بدیهی هستند و اینکه ما در عین مجبور بودن در پاره‌ای از مسائل در پاره‌ای از مسائل هم اختیار داریم هم به درک شهودی از ویژگی‌های نفسانی‌مان بدیهی است، حالا خوب است که برای شما سؤال است که چطور این موارد به ظاهر متناقض همگی بدیهی هستند، ولی آنچه که اثباتش را از ما خواسته‌اید خودش بدیهی است، اولین باری که در یک مسأله‌ی خاص در یک دو راهی قرار می‌گیرید که قبلاً در موردش خوانده‌اید یا شنیده‌اید ولی خودتان تجربه نکرده‌اید را در نظر بگیرید و فرض کنید در یک طرف این دو راهی حق را می‌شناسید و در طرف دیگر آن کاری که نفستان به آن راغب‌تر است ولی خلاف عقل است، برای انتخاب هیچ یک مجبور نخواهید بود و این یعنی انتخاب، شما حق را می‌دانید و می‌توانید علی رغم نفسانیت خودتان آن را انتخاب کنید یا اینکه کاری که دوست دارید را توجیه نمایید و راه غلط را برگزینید، خداوند هم که لازمان است می‌داند شما چه تصمیمی خواهید گرفت و آنچه برای شما آینده است برای خداوند به حجاب زمان پوشیده نیست و از همان ابتدا هم می‌داند که در آخر کار باید برای شما بهشت فراهم باشد یا جهنم ...
در مورد آن عذابها هم که فرمودید از خداوند جز خیر و رحمت صادر نمی‌شود ولی انسان‌ها با تعدادی حجاب نورانی و ظلمانی از این منبع رحمت جدا شده‌اند، آنها که تنها حجاب‌های نور بین خود و خدا دارند بهشت را تجربه می‌کنند که رحمت خدا را همان رحمت می‌یابند ولی آنها که در دنیا برای خود حجاب ظلمانی فراهم کرده‌اند و به حق پشت کرده‌اند که یعنی بین خود و خدا پرده‌ها آویخته‌اند، چنین کسانی رحمت خدا را به صورت عذاب تجربه می‌کنند و این عین توشه‌ای است که از دنیا برای خود فراهم کرده‌اند و پروردگار تو ابداً به کسی ظلم روا نمی‌دارد ... هرچقدر که این گناهکاران در دنیا سادیسماتیک‌تر رفتار کرده باشند در آن دنیا هم به قول شما عذابشان سادیسماتیک‌تر خواهد بود و خلقت ایشان مقارن با ظلم نمی‌باشد به دلایلی که بارها بیان شده‌اند ... اگرچه به طرق مختلفی هم طرح می‌شود

Pitbull;579108 نوشت:
قبلا حدیثی خوانده بودم که میگفت

منبع بدید لطفا...وا......مگه داریم؟

دخترک کبریت فروش;610571 نوشت:
پیت بول عزیز کارهای خوب و بد آدم دست خودشه این تویی ک تعیین میکنی بری بهشت یا جهنم

منم کاملا موافقم...راه خدا نشون داده رفتن یا نرفتنش با خودمونه

lili2020;610569 نوشت:

آخه چه فرقی می کنه خدا خودش ما رو به خاطر گناهمون بندازه آتیش یا این که به ما اختیار بده که خودمون خودمونو بندازیم تو آتیش؟

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
خدا به ما اختیار نداده که خودمون خودمون رو بندازیم تو آتیش، اینطور که شما بیان می‌کنید مثل این است که خدا به ما اختیار داده باشد ولی گزینه‌های روی میزمان هم فقط انداختن خود در آتش باشد، چنین چیزی جبر است، وقتی که گزینه‌های روی میزمان شد نعمت و جهنم حالا هست که اختیار معنا می‌تواند داشته باشد، بعد هم به بهشت یا جهنم رفتن در قیامت که دیگر مطابق اختیارمان در آنجا نیست، آنجا دیگر جبری است و مؤمن با علاقه به سمت بهشت می‌رود ولی مخالف را به زور به جهنم می‌برند :ok:
شما الآن اختیار دارید و می‌دانید هم که داستان زندگی‌اتان می‌تواند دو عاقبت به کل متفاوت داشته باشد، اینکه چرا باید اصلاً مخیر باشید و چه شد که در وسط این داستان قرار گرفتید یک بحث دیگه‌ است، بحث فعلی این است که در هر صورت وسط این داستان هستید و چه بخواهد و چه نخواهید (جبراً) باید دست به انتخاب بزنید و البته توصیه هم به این است که نعمت را انتخاب کنید و نه درد و رنج را، مسیر هدایت برایتان روشن شده است و ابزار طی کردن مسیر هم در دسترستان هست، گفته هم شده است که شما سعیتان را بکنید اگر جایی اشتباه کردید یا از دستتان در رفت خدا خودش برایتان جبران می‌کند، این چه ظلمی است؟ :Gig: قبول ندارید یا تا بحال ندیده‌اید که حتی وقتی خواستید راه غلط را انتخاب کنید هم یک چیزی شده که انجام آن برایتان سخت شده است یا خلاصه نشده دست به آن کار بزنید؟ خدایی که شما را مطابق قرآن حفظ می‌کند و تنها اگر اصرار بر انتخاب اشتباه کنید رهایتان می‌کند آیا این رها کردن هم ظلم است؟ چقدر باید خدا بندگانش را به سمت بهشت هول بدهد، خوب زور که نیست برخی هم با اینکه بهشان هشدار داده شده است و تفهیم شده‌اند (حجت برشان تمام شده است) باز می‌گویند ما می‌خواهیم به سمت جهنم برویم، خوب این مسیر جهنم واقعاً هم تهش جهنم است و تابلوی عوضی نصب نشده ست، آخر کار می‌رسند به همانجایی که از ابتدا در راهش حرکت کرده‌ بودند، خدا هم هی دستشان را می‌کشید ببرد به صراط مستقیم که به سمت رضای خودش هست ولی او دستش را می‌کشید، حالا هم باز خدا رو مقصر بدونه این انصاف هست؟
lili2020;610569 نوشت:
سوای اون این چه مدل آزادی هست که به ما داده شده که آزادیم کار خوب کنیم بریم بهشت یا آزادیم کار بد کنیم بریم جهنم ؟

آزادی نیست که اختیار هست، ما آزاد نیستیم که اگر بودیم بازخواست هم نمی‌شدیم در قیامت، ما مختار هستیم و انتخاب‌های درست و غلط هم بهمان گفته شده‌اند (به اندازه‌ی ظرفیتمان)، ما مختار هستیم که کار خوب کنیم که برویم بهشت و یا کار بد کنیم و برویم جهنم، ولی هر کدام از کار خوب یا بد را که کردیم دیگر تکویناً مجبور خواهیم بود که یا برویم بهشت و یا برویم جهنم، بهشت و جهنم مثل جاهای دنیا نیستند که بلیط داشته باشیم مثلاً بهشت راهمان بدهند، بهشت را باید استعداد وجودی برای درک نعمات آن داشت که بتوان از طعم آن لذت برد، برای یک جهنمی که چنان استعدادی را در دنیا تحصیل نکرده است و در انسانیت خود متحقق نشده است بهشت هم جهنم خواهد بود اگر گزاف نگفته باشم (در واقع این نحو بیان درست نبود که گفتم ولی فقط خواستم بیان کنم که تقسیم کردن بهشت و جهنم بخاطر بالفعل شدن انسانیت انسان است و نه اعتباری مثل اینکه مؤمن و کافر هر دو می‌توانند وارد یک باغ دنیایی بشوند و به یک میزان لذت ببرند، جمله‌ی بهتری برای بیان این معنا پیدا نکردم)
یا علی علیه‌السلام

lili2020;610764 نوشت:

آیا این مهربونیه مطلق هست که خود خداوند ما رو کباب نکنه ولی به انسان اختیاری بده که خودش برای خودش جهنم درست کنه و تو آتیشش کباب بشه؟

سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم ... و لم یکن له کفواً أحد
خداوند مثل و مانندی ندارد ... وقتی گفته می‌شود خداوند مهربان مطلق است به این معنا نیست که یک نفر بگوید دیدی مادر چقدر مهربان است؟ او بگوید بله، بعد بگوییم خداوند ته ته آن مهربانی است که دیگر کمترین قهری درش نباشد! خیر خداوند مثل و مانندی ندارد و ما راه به سوی درک خداوند نداریم مگر از طریق اسماء حسنای او، خداوند بسیط است و این اسماء متکثر به او دلالت می‌کنند، پس تمامی این اسماء به یک حقیقت دلالت دارند، یعنی رحمانیت و رحیمیت خداوند عین قهاریت خداست و منتقم بودنش عین غفور بودنش هست، خداوند استاندارد دو گانه برای برخورد با بندگانش ندارد بلکه هر کسی به فراخور خودش یک یا چند وجه از وجوه آن حقیقت را در مراتب نازله‌ی آنها که متکثر می‌شوند درک می‌کند، مگرنه کسی که در مراتب بالای خداشناسی باشد فرقی میان این اسماء نخواهد دید و بلکه حقیقت آن اسماء را که وحدت اسم است و آن اسم أعظم الهی است را می‌بیند ... اینکه فکر کنید مهربانی مطلق خداوند یعنی اینکه همه را ببرد بهشت مثل این است که وجهی از وجوه کثرت حقایق تنزل ‌یافته را ندیده انکار کرده باشید، مثل اینکه وجود کافر و معاند را انکار کرده باشید، این قهاریت و منتقم بودن بروز همان رحمتی است که از خداوند ساطع می‌شود برای آن بندگان کافر و معاندی که پشت به حق می‌کنند، مهربانی مطلق خداوند متفاوت است از مهربانی خیلی زیاد ولی مستقل از قهار و منتقم بودن ... نمی‌دانم منظورم را توانسته باشم برسانم یا خیر
lili2020;610764 نوشت:

راستی گناه من که نمی خواستم بنده به دنیا بیام چیه؟ شاید من دوست ندارم هی مراقب اعمالم باشم ؟

گناه شما در این صورت همین حب دنیاست و این خمودی که نمی‌گذارد میل به تکامل و تقرب به حقیقت و بهره بردن از زندگی بیشتری داشته باشید، همین جا ماندن از حرکت حرکت‌کنندگان در مسیر الی الله ...
دیده‌اید یک نفر باهوش باشد و درسش خوب باشد ولی بیفتد با تنبلهای درس‌نخوان و با آنها برود گردش و تفریح و همه‌اش بگوید اگر در گروه آن دیگرانی که باهوش هستند بودم الآن چقدر پیشرفت کرده بودم؟ انسانی که از قافله‌ی انسانیت جا بماند و با حیوانات هم‌ارز بشود چنین حالی خواهد داشت، اینجاست که در جهنم گرگ هم هست ولی همان جهنم برای گرگ می‌تواند بهشت باشد ولی برای یک انسان جهنم خواهد بود، این می‌شود همان عدم سنخیت که عذاب‌آور است ...
شاید هم به این گفته‌هایم ایرادات زیادی وارد باشند که ناشی از عدم دقیق‌نویسی باشند، ان شاء الله اگر جایی غلط گفته باشم کارشناس محترم اصلاح بفرمایند تا در اشتباه نمانم و به اشتباه نیندازم :Gol:
یا علی علیه‌السلام

[="Tahoma"][="Navy"]

Pitbull;579108 نوشت:
ا سلام

قبلا حدیثی خوانده بودم که میگفت انسان قبل از اینکه به دنیا بیاد مهر بهشتی یا جهنمی بودن بر پیشانیش خورده است! ظاهرا که همینطور است اگر نیست به من نشان دهید که چگونه با وجود اینکه خدا میداند ما بهشتی هستیم یا جهنمی اختیار داریم؟! آیا به دنیا آمدن کسی که مشخص است که در نهایت جهنمی میشود و عذاب های سادیسماتیکی الله را باید تحمل کند خود نوعی ظلم نیست؟!

با تشکر


سلام
اول اینکه بهشت و جهنم پایان راه نیست : و الی الله ترجع الامور
ثانیا این روایات دلالت بر اقتضای طبیعی برخی افراد دلالت دارد مثل اینکه فرزند فحشاء اقتضای شقاوت و جهنمی شدن دارد اما اقتضا صرفا به معنای یک نوع میل است و نه اجبار
یا علیم[/]

lili2020;610764 نوشت:
جناب کارشناس
آیا این مهربونیه مطلق هست که خود خداوند ما رو کباب نکنه ولی به انسان اختیاری بده که خودش برای خودش جهنم درست کنه و تو آتیشش کباب بشه؟
آزادی تو هر ذهنی متفاوت است برای یک زندانی آزادی فقط اینه ک از زندان بیادبیرون ولی برای کس دیگه آزادی از همه لحاظ باید باشه
راستی گناه من که نمی خواستم بنده به دنیا بیام چیه؟شاید من دوست ندارم هی مراقب اعمالم باشم ؟

باسلام وتشکر .
اولا _ خداوند مهربان مطلق است وانسان را با اختیار آفرید تا با حسن انتخاب خود مسیر تکامل را بپیماید اگر مجبور می آفرید در تکامل بر او بسته بود تکامل با اختیار معنا پیدا می کند .
ثانیا_ اگر هم بر فرض امکان داشت که خداوند از بین افراد فقط کسانی را خلق کند که هیچ گناهی انجام نمی دهند و اگر قرار باشد که تنها انسان‏های خوب آفریده شوند، اختیار و حق انتخاب که شرط رسیدن به سعادت می باشد دیگر معنا نداشت. تا راه کج وجود نداشته باشد که عده‏ای دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد. نیک و خوب بودن، در کنار بدی‏ها معنا می یابد.
در واقع، آنچه خداوند آفرید، موجود انسانی است و انسان با اختیار و حق انتخاب معنا می یابد. اگر انتخاب و اختیار او نباشد، فرقی با مثلاً فرشتگان ندارد؛ یعنی اگر فقط انسان پاک ‌آفریده می شد، چیزی جز فرشته نبود؛ در حالی که انسان موجود و نوعی جدای از فرشته است. چون چنین است و پای اختیار و انتخاب به میان‌ آمد، باید راه نیک و بد هر دو وجود داشته و هر یک از این دو راه نیز برای خود رهروانی داشته باشد. اگر قرار باشد که راه بدی از همان ابتدا به جهت علم ازلی خدا بسته باشد، دیگر اختیار نیک از میان نیک و بد معنا نداشت.
پس وجود افرادی که راه نادرست را می روند، به دلیل وجود نوع بشر و انسان است که ترکیبی از حیوان و فرشته، یا ترکیبی از ماده و ملکوت، ترکیبی از شهوت و عقل است و به طور کاملاً‌ ممکن و طبیعی باید در هر دو چهره افرادی وجود داشته باشند، اما این افراد به انتخاب خود به آن می روند.
ثالثا_ اما این که چرا به وجود آمده اید و چرا خدا شما را آفرید؟
باید گفت :
اوّل: بر اساس آیات و روایات در زمینه حکمت و فلسفه آفرینش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمایش خلق شده است. او به این جهان آمده که در صحنه‏هاى مختلف زندگى دنیوى و بر سر دو راهى‏ها با اختیار خود خوبى و زیبایى را انتخاب کند و از زشتى و پلیدى دورى نماید تا نتیجه آزمایش را در سراى دیگر مشاهده کند. در سراى دیگر نیکوکاران که از عرصه‏هاى آزمون سرافراز بیرون آمده ‏اند در نعمت‏هاى بهشتى اند و بدکاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقیقت انسان به دنیا آمده است که آزمایش شود و نتیجه آزمون را ببیند.
دوم: انسان در دنیا براى عبادت خلق شده، یعنى آمده است که عمرى عبادت خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقیقى سفر کند.
سوم: انسان براى پیمودن سیر تکامل خویش پا به این جهان گذارده است. او آمده است که پله‏هاى ترقى و کمال را یک به یک طى کند و خود را به کمال نهایى برساند.
روشن است که راه اوّل و دوم یعنى آزمایش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، یعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بیرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پیدا مى کند و پله‏هاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
در قرآن کریم به فلسفه آفرینش انسان اشاره شده است. در حقیقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامین آیات بود. در سوره ص مى خوانیم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما باطلاً ذلک ظن الّذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن‏ها است بیهوده نیافریدیم واین گمان (که جهان را بیهوده و بى هدف آفریده‏ایم) گمان انسان‏هاى کافر است».(1)
این آیه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است بى هدف نیست. در سوره ملک مى خوانیم: «الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر هستید».(2) در این آیه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاریات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛ و ما جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(3)
از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود که هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایه‏هاى وجودى خود بهره گیرد و بیشترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است.
سؤال دیگر: درست است که انسان درجهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بیهوده نیست اما خدا که هیچ احتیاجى به موجودى ندارد چرا جهان و انسان را آفریده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و یا نتیجه آزمایش و امور را با علم بى نهایت خود نمى داند؟
پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهایت دارد جهان و انسان را آفریده است و لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آن‏ها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند و از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ها دعوت مى کند ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته‏ها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است واز سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایى‏هاى پیامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنه‏هایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏هاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند فراهم نمى کرد باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمى بود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است.

پى نوشت‏ها:
1. ص (38) آیه 27.
2. الملک (67) آیه 2.
3. الذاریات (51) آیه 56.

صادق;611001 نوشت:
ثانیا_ اگر هم بر فرض امکان داشت که خداوند از بین افراد فقط کسانی را خلق کند که هیچ گناهی انجام نمی دهند و اگر قرار باشد که تنها انسان‏های خوب آفریده شوند، اختیار و حق انتخاب که شرط رسیدن به سعادت می باشد دیگر معنا نداشت. تا راه کج وجود نداشته باشد که عده‏ای دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد. نیک و خوب بودن، در کنار بدی‏ها معنا می یابد

سلام
اين فرمايش شما براي من ، در اين مورد قابل درك است:

مثلاً ، يك انسان با بيماري هايي مواجه ميشود ، بايد كار و تلاش كند تا روزي خود را تهيه كند ، ممكن است عزيزان خود را از دست بدهد ، افراد نادرست سر راه او قرار ميگيرند ، بايد در برابر حسادت ، طمع ، حس برتري و..... مقاومت كند ، در عين حال بايد عبادت خدا و كسب علم و كم به ديگران را هم دنبال كند و......

اينها سختي هاي او در دنيا هستند تا او به تكامل برسد

اما....
كودك 6 ساله اي كه سر بريده ميشود!
مردي كه جلوي چشمش به زنش تجاوز ميشود!
زناني كه دزديده ميشوند و به انواع فحشا اجبار ميشوند!
كودكي كه آنقدر گرسنگي ميكشد تا ميميرد!
نوجواني كه پدر و مادرش جلوي او سر بريده ميشوند!
و.........

اينها را نميتوانم درك كنم و نميتوانم تناسبي بين اينها و تكامل پيدا كنم
اين كودكان چه چيزي را ميفهمند كه بخواهند به تكامل برسند؟!
اصلاً چرا تكامل بايد اينقدر تلخ ، زشت ، كثيف ، خون آلود و پر از درد و رنج و همراه با خورد شدن شخصيت و انسانيت باشد؟!

(دارم ديوانه ميشوم......)

Reza-D;611046 نوشت:
سلام
اين فرمايش شما براي من ، در اين مورد قابل درك است:

مثلاً ، يك انسان با بيماري هايي مواجه ميشود ، بايد كار و تلاش كند تا روزي خود را تهيه كند ، ممكن است عزيزان خود را از دست بدهد ، افراد نادرست سر راه او قرار ميگيرند ، بايد در برابر حسادت ، طمع ، حس برتري و..... مقاومت كند ، در عين حال بايد عبادت خدا و كسب علم و كم به ديگران را هم دنبال كند و......

اينها سختي هاي او در دنيا هستند تا او به تكامل برسد

اما....

كودك 6 ساله اي كه سر بريده ميشود!
مردي كه جلوي چشمش به زنش تجاوز ميشود!
زناني كه دزديده ميشوند و به انواع فحشا اجبار ميشوند!
كودكي كه آنقدر گرسنگي ميكشد تا ميميرد!
نوجواني كه پدر و مادرش جلوي او سر بريده ميشوند!
و.........

اينها را نميتوانم درك كنم و نميتوانم تناسبي بين اينها و تكامل پيدا كنم
اين كودكان چه چيزي را ميفهمند كه بخواهند به تكامل برسند؟!
اصلاً چرا تكامل بايد اينقدر تلخ ، زشت ، كثيف ، خون آلود و پر از درد و رنج و همراه با خورد شدن شخصيت و انسانيت باشد؟!

(دارم ديوانه ميشوم......)


این به فلسفه خلقت ربطی ندارد
این مسله در باب فلسفه شرور مطرح است در این باره جای سخن بسیار است عجالتا باید گفت :
اینکه چرا خداوند جلوی برخی از ظلم ها و شرارت ها را نمی گیرد، به معنای آن نیست که از وضع موجود راضی است یا توان برطرف کردن آن را ندارد ، بلکه گاهی ضرورت هایی بالاتر جلوی دخالت مستقیم خداوند در برطرف شدن این امور یا مانع شدن خداوند از تحقق این شرور را می گیرد .فرض کنید دوست دارید که فرزندتان در زندگی موفق باشد و در انتخاب های زندگی از اشتباه و لغزش پرهیز داشته باشد، اما در عین حال در برابر برخی اشتباهات وی در عین اینکه از آن ناراحت هستید اما دخالتی نمی کنید تا خود او با تجربه خود به اشتباه بودن انتخابش پی ببرد و در آینده با استفاده از تجربه گذشته اش از بروز چنین اشتباهی جلوگیری نماید .
در این وضعیت هرچند متوجه اشتباه او بوده و از انتخاب او ناراضی بودید اما رسیدن به نتیجه ای ارزشمند یعنی درک شخصی و تجربه فردی او در انتخاب ها مانع از آن شد که به طور مستقیم از رفتار او جلوگیری نمایید . در نتیجه ضرر محدود اشتباه کوچک وی را به خاطر رسیدن به منفعت بالای یک تجربه مفید نادیده گرفتید .
در خصوص شرارت ها و ظلم های عالم هم خداوند همین نگاه را داشته ، تلاش نموده تا به کمک نیروی درونی عقل و فطرت و هدایت بیرونی انبیا و امامان و هدایت های وحیانی جلوی بروز این امور را بگیرد ، اما ضرورت داشتن حق انتخاب و آزادی برای انسان و ارزشمندی انتخاب های صحیحی که در بستر آزادی شکل می گیرد و کمالات انسانی که در نتیجه مبارزه با آن ها حاصل می شود، مانع از آن شده که خداوند در بسیاری از موارد مستقیما جلوی شرارت ها و ظلم وتعدی های بشر را بگیرد .
البته منظور ما از شرور اموری است که ناشی از سوء رفتار انسان ها بر دیگران تحمیل می شود، نه آنچه شر و بدی در عالم قلمداد می گردد مانند حوادث طبیعی و... که در نگاه دقیق و فلسفی این گونه امور شرّ و بدی محض نیستند . ناخوشایندی ما از وجود آن ها تنها ناشی از نوع نگاه ما به آن ها و ضرری که ممکن است از ناحیه آن ها به ما برسد است ؛ هرچند در نگاهی عرفی همین گونه امور هم امور بد و شر دانسته می شوند . اگر قرآن از برخی از این گونه امور به "سوء" یا "سیئه" تعبیر کرده، متاثر از همین نگاه متعارف است، یا استفاده و نتایج بدی است که از این امور می شود.
در هر حال این گونه حوادث و وقایع هم از دو حال خارج نیستند :
یا ناشی از سوء رفتارهای خود انسانند و مثلا اعمال ناپسند و گناهان انسان عامل تحقق این گونه امور مخرب و ناپسند در زندگی او هستند -یعنی رابطه ای علّی و معلولی بین اعمال ما و این حوادث وجود دارد ، هرچند از نحوه این رابطه مطلع نباشیم- و
یا عوامل طبیعی و لوازم عادی عالم ماده محسوب می شوند که در کنار همه حوادث و رخدادهای موجود در عالم ، راهکارهایی در مسیر تکامل انسان و آزمودن او در کیفیت بندگی و تسلیم او در برابر خواسته های خداوند به حساب می آیند .
اما مساله ای که در باره قربانیان شرارت ها بیان کردید ، ناشی از بی دقتی در ساختار عالم و اختیار انسان ها در رفتارهای شان و تاثیر و تاثر ناگزیری است که در زندگی افراد بشر وجود دارد . ارزش و اهمیتی که حیات اختیاری انسان و آزادی او در انتخاب گزینه های گوناگون در مسیر زندگی و رسیدن به تکامل دارد ، آن قدر والاست که تحمل انواع و اقسام ظلم ها و سوء رفتارها در کنار آن قابل تحمل است و چندان به چشم نمی آید .
در واقع هزاران هزار قربانی ظلم ها و شرارت ها را نمی توان با هدایت مختارانه و آزادانه نسل های بعدی آن ها (که در پرتو فشارها و استضعاف های پدران خود به بیداری و اندیشه و حرکت و انتخاب درست هدایت شدند و در اثر همین امر با ریشه ظلم ها و ستم ها و شرارت ها به مقابله برخاستند) مقایسه نمود .
به همین خاطر خداوند هدایت نهایی و همگانی بشر و رسیدن به زندگی سراسر امنیت و سعادت را برای آخرالزمان و پس از فدا شدن هزاران نسل از بشر مقدر نمود تا پس از تلاش های هزاران پیامبر و امام این امر به دست آخرین وصی آخرین پیامبر ، اما بعد از کمال اختیاری خود بشر حاصل گردد . خداوند می توانست از ابتدا و در زمان پیامبران نخستین به اجبار و اکراه بشر را به راه راست بکشاند . جلوی هر نوع انحراف و اشتباه و شرارات را در این مسیر بگیرد .
البته در این مسیر بسیاری از افراد بی گناه قربانی شدند اما همین امر مقدمه حصول نتیجه نهایی است . به علاوه از آن جا که زندگی دنیا در برابر حیات ابدی انسان در آخرت به حساب نمی آید و تنها جنبه مقدماتی برای آن زندگی و سعادت بی کران دارد ، برخی ظلم ها و فشارها در دنیا در برابر عنایات و مقامات خاصی که خداوند به این افراد تحت ظلم و فشار در آخرت می دهد، چنان جبران می شود که احدی از این امر ناراضی نباشد و خود را قربانی نداند .

صادق;611074 نوشت:
جنبه مقدماتی برای آن زندگی و سعادت بی کران دارد

براي خود شخص چه نفعي دارد؟
منظورم از باب تكامل است
آيا اينكه جلوي چشمان كودكي سر پدر و مادر او را بِبُرند ، باعث تكامل او ميشود؟!

استاد عزيز ، توي قلبم آتش است.....
حاضرم خدا بهشت را به من ندهد (نه از اين باب كه زبانم لال بي ارزش باشد) ، اما بجاي آن ظالمين را در اختيار من بگذارد بگويد تلافي مظلومين را در بياور

حاضرم خدا مرا گرفتار صد بلا كند ولي گريهء مظلومي را نبينم ، بخصوص اگر كودك باشد

آخر يك كودك مگر چقدر ظرفيت دارد؟! حالا اگر بر اثر همين بلاهاي غير قابل تحمل كه ديده عاصي شود و دست به خطا و گناه بزند ، خدا او را به جهنم ميندازد كه چرا عاصي شدي!!!

خب مگر چقدر اين بچه ظرفيت دارد؟!!!!!!

Reza-D;611095 نوشت:
براي خود شخص چه نفعي دارد؟
منظورم از باب تكامل است
آيا اينكه جلوي چشمان كودكي سر پدر و مادر او را بِبُرند ، باعث تكامل او ميشود؟!

استاد عزيز ، توي قلبم آتش است.....
حاضرم خدا بهشت را به من ندهد (نه از اين باب كه زبانم لال بي ارزش باشد) ، اما بجاي آن ظالمين را در اختيار من بگذارد بگويد تلافي مظلومين را در بياور

حاضرم خدا مرا گرفتار صد بلا كند ولي گريهء مظلومي را نبينم ، بخصوص اگر كودك باشد

آخر يك كودك مگر چقدر ظرفيت دارد؟! حالا اگر بر اثر همين بلاهاي غير قابل تحمل كه ديده عاصي شود و دست به خطا و گناه بزند ، خدا او را به جهنم ميندازد كه چرا عاصي شدي!!!

خب مگر چقدر اين بچه ظرفيت دارد؟!!!!!!

آفرین بر این همه احساس تو
آفرین بر قلبِ چون الماس تو
لیک ای دانشور و دانش پژو
حکمت حق را دراین وادی بجو
حق بگیرد انتقام کودکان
در جهنم می برد داعشیان
تو بیا خوش باش با حور وبهشت
چون که حق داده بتو نیکو سرشت
آخرین گفتار تو مبهم بود
چون که با احساس تو مدغم بود

من نمی دانم که منظور توکیست
کودکان اندر جهنم بهر چیست ؟

گر بخواهی این سخن روشن شود
پاسخم چون باغ وچون گلشن شود
طرح پرسش را کمی گویا نما
نکته ی این گفته را پویا نما

صادق;611116 نوشت:
آفرین بر این همه احساس تو
آفرین بر قلبِ چون الماس تو
لیک ای دانشور و دانش پژو
حکمت حق را دراین وادی بجو
حق بگیرد انتقام کودکان
در جهنم می برد داعشیان
تو بیا خوش باش با حور وبهشت
چون که حق داده بتو نیکو سرشت
آخرین گفتار تو مبهم بود
چون که با احساس تو مدغم بود
من نمی دانم که منظور توکیست
کودکان اندر جهنم بهر چیست ؟
گر بخواهی این سخن روشن شود
پاسخم چون باغ وچون گلشن شود
طرح پرسش را کمی گویا نما
نکته ی این گفته را پویا نما

منظورم كودكي است كه خودش را نميكشند ولي خونواده اش جلوي چشمش قتل عام ميشوند (مثل كارهاي داعشي هاي بي همه چيز)

خب فشاري كه به اين بچه وارد ميشود ، عمقش را حتي نميتوان توضيح داد ، چه برسد به اينكه درك كرد

و احتمالش هست كه اين كودك بعد از بزرگتر شدن ، در اثر اين فشار ، به قول خودماني قاطي كند و دست به صد جور عمل بزند و بخاطر اين كار جهنمي بشود

من نميگويم بايد بهشتي بشود ، سوالم اين است كه چطور از يك كودك انتظار ميرود در برابر چنين فشار و مصيبتي تاب بياورد؟!

Reza-D;611134 نوشت:
منظورم كودكي است كه خودش را نميكشند ولي خونواده اش جلوي چشمش قتل عام ميشوند (مثل كارهاي داعشي هاي بي همه چيز)

خب فشاري كه به اين بچه وارد ميشود ، عمقش را حتي نميتوان توضيح داد ، چه برسد به اينكه درك كرد

و احتمالش هست كه اين كودك بعد از بزرگتر شدن ، در اثر اين فشار ، به قول خودماني قاطي كند و دست به صد جور عمل بزند و بخاطر اين كار جهنمي بشود

من نميگويم بايد بهشتي بشود ، سوالم اين است كه چطور از يك كودك انتظار ميرود در برابر چنين فشار و مصيبتي تاب بياورد؟!

با سلام وتشکر .
وظیفه همگان این است که بر اساس قانون وحی رفتار کند اگر بر خلاف شرع عمل نماید پیآمد کارش را خواهید دید .
این هم باز تاب عمل اوست .
قاطی کردن ومانند آن عذر نیست او باید طبق حکم خدا عمل نماید ونه طبق خواست نفس خود .
اگر گناهی از او سر زده باید توبه کند که دراین صورت در جهنم نمی رود .
اودر کودکی بد دیده در سن بزرگی خلاف عمل کند این مثل همان ظالم است که موجب رنجش او در کودکی شده چون او نیز ممکن است
در کودکی خود دچار چنین بهرانی شده باشد
اگر قرار باشد به این بهانه کسی مرتکب گناه شود که چیزی روی چیزی بند نخواهد .
لذا معیار قانون خدا است هر چیز ی در جای خود باید اعمال گردد .
دین برای هر مسله قانون وضع نموده .

صادق;611144 نوشت:
با سلام وتشکر .
وظیفه همگان این است که بر اساس قانون وحی رفتار کند اگر بر خلاف شرع عمل نماید پیآمد کارش را خواهید دید .
این هم باز تاب عمل اوست .
قاطی کردن ومانند آن عذر نیست او باید طبق حکم خدا عمل نماید ونه طبق خواست نفس خود .
اگر گناهی از او سر زده باید توبه کند که دراین صورت در جهنم نمی رود .
اودر کودکی بد دیده در سن بزرگی خلاف عمل کند این مثل همان ظالم است که موجب رنجش او در کودکی شده چون او نیز ممکن است
در کودکی خود دچار چنین بهرانی شده باشد
اگر قرار باشد به این بهانه کسی مرتکب گناه شود که چیزی روی چیزی بند نخواهد .
لذا معیار قانون خدا است هر چیز ی در جای خود باید اعمال گردد .
دین برای هر مسله قانون وضع نموده

منظور من هم بهانه نبود. منظورم سطح آزار و فشاری بود که بر یک شخص وارد میشه

من فکر میکنم در آن حالتی که عرض کردم ، خداوند از آنهایی که باعث شدند این کودک بعدها به گناه بیفتد نیز بازخواست میکند و حتی حق همین کودک رو از آونها خواهد گرفت

در واقع کار کسانی که باعث خراب شدن آیندهء کودک شده اند ، مصداق باقیات السیئات است

درضمن همچنان این بخش پرسش بنده بی پاسخ است:

این اتفاقات ، در تکامل خود آن شخص (بخصوص اگر کودک باشد) چه نقشی و چه نفعی دارد؟

[="Arial"][="Black"]

Pitbull;579108 نوشت:
با سلام

قبلا حدیثی خوانده بودم که میگفت انسان قبل از اینکه به دنیا بیاد مهر بهشتی یا جهنمی بودن بر پیشانیش خورده است! ظاهرا که همینطور است اگر نیست به من نشان دهید که چگونه با وجود اینکه خدا میداند ما بهشتی هستیم یا جهنمی اختیار داریم؟! آیا به دنیا آمدن کسی که مشخص است که در نهایت جهنمی میشود و عذاب های سادیسماتیکی الله را باید تحمل کند خود نوعی ظلم نیست؟!

با تشکر


lili2020;610569 نوشت:
آخه چه فرقی می کنه خدا خودش ما رو به خاطر گناهمون بندازه آتیش یا این که به ما اختیار بده که خودمون خودمونو بندازیم تو آتیش؟

عرض سلام وادب

در اینکه خدا میداند که ما بهشتی هستیم و یا جهنمی که شکی نیست اما اینکه دوستان فرمودند که خب خدا که میداند ما در این دنیا چه میکنیم و به چه جایگاهی میرسیم پس اختیار داشتن ما چه نقشی رو ایفا میکنه و این یک جور ظلم نیست که ما از قبل جایگاهمون مشخص شده و خودمون هیچ نقشی نداریم؟ مثلا خیلی ها سوال میکنند که چرا یزید جهنمی شد؟ چیزی که خدا از قبل براش خواسته بود رو انجام داد! تقصیره اون چی بود که خدا این سرنوشت رو براش رقم زد؟
درسته که جایگاه ما تعیین شده هست اما آیا شما از انتهای کار باخبر هستید؟ شما میدانید که خدا برای شما چه جایگاهی رو مشخص کرده؟ ما نمیدانیم و برای همین هم مختار هستیم که خودمان انتخاب کنیم! اگر آگاه بودیم از نتیجه کار به نظرم اختیار داشتن بی ارزش بود ولی خداوند ما رو به پایان امر خودمون آگاه نکرده و اختیار بهمون داده که خودمون مسیر رو انتخاب کنیم پس بهشتی و یا جهنمی شدن ما کاملا با اختیار خودمون صورت میگیره و فقط خدا از انتهای کار باخبر هست ...

Reza-D;611155 نوشت:
منظور من هم بهانه نبود. منظورم سطح آزار و فشاری بود که بر یک شخص وارد میشه

من فکر میکنم در آن حالتی که عرض کردم ، خداوند از آنهایی که باعث شدند این کودک بعدها به گناه بیفتد نیز بازخواست میکند و حتی حق همین کودک رو از آونها خواهد گرفت

در واقع کار کسانی که باعث خراب شدن آیندهء کودک شده اند ، مصداق باقیات السیئات است

به طور یقین خداوند آنها را در دنیا و اخرت کفیر خواهد داد در این تردید نیست .
سخن در این است که نباید تصور نمود که خود آن کودک در بزرگ سالی بدلیل این که در کودکی دچار ظلم شده نمی تواند دست به هر خلاف بزند .

درضمن همچنان این بخش پرسش بنده بی پاسخ است:

این اتفاقات ، در تکامل خود آن شخص (بخصوص اگر کودک باشد) چه نقشی و چه نفعی دارد؟



این اتفاقات موجب می شود که مظلوم وشخص مورد ستم از سوی خداوند عوض دریافت کند
ودر دنیا واخرت خداوند اجر به او بدهد این خود همان نکته تکامل است چون پاداش گرفتن از خدا در واقع جان مایه تکامل است .
کودک نیز در مسیر تکامل است تکامل مورد نظر پدیده دنیایی نیست بلکه مربوط به ساختار وجودی انسان است که از آغاز خلقت او تا به ابدیت تداوم دارد .

صادق;611001 نوشت:
یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است.

صادق;611001 نوشت:
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏هاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند فراهم نمى کرد باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمى بود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟!

با سلام
پس خداوند به موجودی مثل انسان نیاز داره برای زیباتر کردن جهان خلقتش و لازمه ی کامل شدن صفاتش که همون علم و قدرت و جود و... است لذا این ما انسانها هستیم که باید کفاره اش را پس بدهیم
جناب کارشناس من با جهنم مشکل دارم نه با موضوع اختیار
خداوند با چه عدالتی می خواد منو مجازات کنه وقتی خود من به این بندگی راضی نبوده و نیستم یا نباید جهنمی باشه یا نفر اول مقصر خداونده که هوس نکنه منو بیافرینه و یا اصلا" کارش گیر بوده که منو آفریده

صادق;611144 نوشت:
با سلام وتشکر .
وظیفه همگان این است که بر اساس قانون وحی رفتار کند اگر بر خلاف شرع عمل نماید پیآمد کارش را خواهید دید .
این هم باز تاب عمل اوست .
قاطی کردن ومانند آن عذر نیست او باید طبق حکم خدا عمل نماید ونه طبق خواست نفس خود .
اگر گناهی از او سر زده باید توبه کند که دراین صورت در جهنم نمی رود .
اودر کودکی بد دیده در سن بزرگی خلاف عمل کند این مثل همان ظالم است که موجب رنجش او در کودکی شده چون او نیز ممکن است
در کودکی خود دچار چنین بهرانی شده باشد
اگر قرار باشد به این بهانه کسی مرتکب گناه شود که چیزی روی چیزی بند نخواهد .
لذا معیار قانون خدا است هر چیز ی در جای خود باید اعمال گردد .
دین برای هر مسله قانون وضع نموده .

مسئله فقط این نیست مسئله اینه که برهان شر باید رد بشه وگرنه به وجود خداوند اون هم توانا خدشه وارد می شه متوجه که هستید

*گوهــر*;611178 نوشت:
چه جایگاهی میرسیم پس اختیار داشتن ما چه نقشی رو ایفا میکنه و این یک جور ظلم نیست که ما از قبل جایگاهمون مشخص شده و خودمون هیچ نقشی نداریم؟ مثلا خیلی ها سوال میکنند که چرا یزید جهنمی شد؟ چیزی که خدا از قبل براش خواسته بود رو انجام داد! تقصیره اون چی بود که خدا این سرنوشت رو براش رقم زد؟

متشکرم از وقتی که گذاشتید ولی مغلطه پهلون پنبه مشکل منو حل نمی کنه

صادق;611426 نوشت:
این اتفاقات موجب می شود که مظلوم وشخص مورد ستم از سوی خداوند عوض دریافت کند
ودر دنیا واخرت خداوند اجر به او بدهد این خود همان نکته تکامل است چون پاداش گرفتن از خدا در واقع جان مایه تکامل است .

از سخنان شما برداشت می کنم که جهان خیر محض است و اصلا" شر وجود ندارد درسته ؟چون شما به همه چیز به دیده نیکو می نگرید

lili2020;611808 نوشت:
با سلام
پس خداوند به موجودی مثل انسان نیاز داره برای زیباتر کردن جهان خلقتش و لازمه ی کامل شدن صفاتش که همون علم و قدرت و جود و... است لذا این ما انسانها هستیم که باید کفاره اش را پس بدهیم
جناب کارشناس من با جهنم مشکل دارم نه با موضوع اختیار
خداوند با چه عدالتی می خواد منو مجازات کنه وقتی خود من به این بندگی راضی نبوده و نیستم یا نباید جهنمی باشه یا نفر اول مقصر خداونده که هوس نکنه منو بیافرینه و یا اصلا" کارش گیر بوده که منو آفریده

باسلام .
خدا به خلقت ما نیازی ندارد به گفته مولوی :
من نکردم خلق تا سودی کنم
خلق کردم تا کمی جودی کنم
ویا حافظ می گوید :
سایه معشوق اگر بر عاشق افتاده چه بود
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
*********
شما که اهل بهشت اید .
ولی افراد گناه کار اگر جنهم می روند این بازتاب عمل آنها است وکار آنها باعث تلخ کامی شان می شود .
مثلا یک دانش آموز بازی گوش که درس نمی خواند نتیجه کارش شکست وتلخ کامی وسر افکندگی است .
شما اگر راضی به آمدن در دنیا نبودی
شما قیل از خلق در عدمستان بودی چیزی نبودی تا راضی باشی ویا راضی نباشی .
وقتی بدنیا آمدی تازه این مسله برای تان مطرح شد .
اگر خوب عمل نماید در بهشت واگر بد عمل کنید نتیجه اش دوزخ است .

lili2020;611813 نوشت:
مسئله فقط این نیست مسئله اینه که برهان شر باید رد بشه وگرنه به وجود خداوند اون هم توانا خدشه وارد می شه متوجه که هستید
باسلام .
کمی متوجه هستم .
ولی خطری وجودی حق تعالی را تهدید نمی کند نگران نباشید .
اگر جناب تان تصوری در این باره دارید بفرماید تا رفع توهم شود .

متشکرم از وقتی که گذاشتید ولی مغلطه پهلون پنبه مشکل منو حل نمی کنه

از سخنان شما برداشت می کنم که جهان خیر محض است و اصلا" شر وجود ندارد درسته ؟چون شما به همه چیز به دیده نیکو می نگرید

در این تردید نیست که جهان هستی خیر محض است
آنچه از سوی خدا است خیر محض است شرور (آنهم در عالم مادی) وجودی نسبی وتبعی وطفیل دارند .
در تبین مسله باید گفت : آفریدگان از آن نظر که به آفریدگار نسبت دارند، همه زیبا اند .موجود زشت و نازیبا در فیض الهی وجود ندارد. نگاه و شرایط گوناگون است که برخی را زشت و برخی دیگر را زیبا می کند و گر همه از آن نظر که مخلوق خدا هستند زیبا اند:
جمال خویش در صحرا نهادم
:Gol: تو زیبا بین که من زیبا نهادم
پس موجودات از نظر این که جلوه وجود حق و آیت الهی اند ،همه زیبا اند، چون به گفته امیر بیان، آفرینش در واقع تجلی حق در عالم است (1) .
اشیا از نظر خوبى و بدى اگر تنها و مستقل از اشیاى دیگر در نظر گرفته شوند، یک حکم دارند . اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوى از اندام در نظر گرفته شوند، حکم دیگرى پیدا مى‏کنند، مثلاً اگر از ما بپرسند که خط راست بهتر است یا خط کج، ممکن است بگوییم خط راست بهتر از خط کج است، ولى اگر خط مورد سؤال جزئى از یک مجموعه شد، در یک مجموعه به طور مطلق، نه خط مستقیم پسندیده است و نه خط منحنى، بلکه هر دو در جای خود پسندیده است. وقتى که جهان را جمعاً مورد نظر قرار مى‏دهیم، ناچاریم بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومى، وجود پستى‏ها و بلندى‏ها، فراز و نشیب‏ها، تاریکى و روشنایى‏ها، همه لازم است .همه در جای خود زیبا و نیکو است .پدیده زشت وجود ندارد .
بر اساس آموزه های وحیانی و عرفانی نظام آفرینش در واقع تجلی جمال و جلال الهی است. از این رو به طور یقین زیباترین است .در این باره به عنوان نمونه کلام نورانی امیر مومنان بسیار شنیدنی و جالب است که از خلقت به تجلی خدا یاد نموده و فرمود:« الحمدالله المتجلی لخلقه بخلقه؛ (2) سپاس خدای را که با آفرینش هستی بر آفریدگان تجلی کرده است». این سخن برای اثبات این مسئله که عالم وجود در حقیقت ظهور و جلوه‌گری جلال و جمال و اسما و صفات متعالی خداوند است ،بسیار مهم و در خور توجه است.
از این رو حافظ نکته آموز ، عالم را جلوه و سایه جمال معشوق خوانده :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
:Gol: ما به او محتاج بودیم ، او به ما مشتاق بود
حسن و زیبایي در سراسر نظام عالم موج می زند .اگر انسان به دقت در عالم هستی نگاه کند ،به خوبی می یابد که نیکوتر از این قابل تصور نخواهد بود، به خصوص آن که جهان بر اساس حکمت الهی خلق شده ،‌ حکیم به کسی گفته می‌شود که امور خلقت و جهان را با حکمت و محکم و استوار می‌سازد.(3) خداوند متعال همه عقلا را برای همیشه تاریخ دعوت نموده که در آیات آفرینش دقت کنند. آیا ناهماهنگی و سستی و نازیبایی و مانند آن در آن می‌یابند؟به صراحت فرمود:
«ما تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ؛(4)
در آفرینش آن خداى بخشایشگر هیچ گونه اختلاف و تفاوتى نمى‏بینى . باز بنگر آیا خلل و نقصانى مى‏بینى؟».
این آیه به صراحت انسان‌ها را فرا خوانده تا با دقت عقلی در نظام آفرینش نگاه کنند تا برای او معلوم شود که هیچ گونه سستی و نقصان ونا زیبای در سراسر نظام عالم وجود ندارد .
طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است . او در حق هیچ موجودى تبعیض روا نداشته و برخی را زیبا و برخی دیگر نازیبا نیافریده، بلکه موجودات هستند که به فرا خور شأن و جایگاه و مرتبه خود و قابلیت و استعداد و عوامل دیگر فیض الهی را می‌پذیرند. به اندازه استحقاق، در مرتبه‏اى از عالم هستى قرار می‌گیرند. در جهان خلقت آنچه که وجود دارد تبعیض نیست، بلکه تفاوت است، همان طور که ظرف یک لیترى نسبت به ظرف پنج لیترى مقدار کم ترى آب در خود جاى مى‏دهد. آرى هر موجودى در نظام هستى به میزان ظرفیت خود دریافت فیض مى‏کند.پس عالم و جهان خلقت بر اساس علم خدا نسبت به نظام احسن هستی خلق شده، از این رو کامل‌ترین و زیباترین فرض ممکن است . بالاتر و برتر از این نظام امکان خلق نداشته و ندارد. نظام موجود «نظام احسن» و اکمل و برتر و جلوه عینی علم عنایی خداوند است.
حسن و زیبایي که در سراسر نظام عالم موج می زند و نیکوتر از این قابل تصور نخواهد بود، از آن جهت است که جهان بر اساس حکمت الهی خلق شده ، ‌ حکیم به کسی گفته می‌شود که امور خلقت و جهان را با حکمت و محکم و استوار می‌سازد .در نتیجه موجود نازیبا و زشت در عالم وجود ندارد . هرچه از ناحیه خدا است و فیض خدا است ،همه زیبا و حسن و جمال است .

پى‏نوشت‏ها:
1. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1370 ش ،خطبه 108 .
2. نهج البلاغه، خطبه 108 ،ص200 .
3. بهاالدین خرمشاهی ،دانشنامه قرآن،نشر دوستان ،تهران، 1387 ش، ج 1، ص 955،
4. ملک (67 ) آیه 3و2.

من نمی خوام تو این بحث دخالت کنم اما یه خواهش از اساتید محترم دارم:
اگه میشه اینقد قلمبه سلمبه جواب ندین...کلمات راحت تر و گیراتر و قابل فهم تری هم وجود دارن.
من خودم وقتی می بینم یه استاد از واژه های پیچیده استفاده کرده کلاً بیخیالِ خوندن پستش میشم و نظرات و جواب های کاربرای دیگه که ساده ترن رو می خونم
پس یکم راحت تر اشکالی نداره

تشکر میکنم از جناب استاد صادق ، مثل همیشه پیگیر تاپیک هایی که مربوط به ایشان هست.
فکر میکنم خیلی زیاد بحث اختیار و اراده توی سایت مطرح شده
من باز هم میگم اختیاری که ما مدعیش هستیم داستانش مثل زندانی میمونه که شما میتونی هروقت خواستی کتاب بخونی تلویزیون ببینی بری تو حیاط و .... اما اخرش باید تابع قوانین زندان باشی.
اینکه منکر بسیاری از موارد جبری توی عالم خلقت بشیم کار عاقلانه ای نیست

muiacir;613136 نوشت:
تشکر میکنم از جناب استاد صادق ، مثل همیشه پیگیر تاپیک هایی که مربوط به ایشان هست.
فکر میکنم خیلی زیاد بحث اختیار و اراده توی سایت مطرح شده
من باز هم میگم اختیاری که ما مدعیش هستیم داستانش مثل زندانی میمونه که شما میتونی هروقت خواستی کتاب بخونی تلویزیون ببینی بری تو حیاط و .... اما اخرش باید تابع قوانین زندان باشی.
اینکه منکر بسیاری از موارد جبری توی عالم خلقت بشیم کار عاقلانه ای نیست

سلام علیکم برادر عزیزم،
حقیر از مطالعه‌ی پست‌های حقیر جاماندم، فقط این پست شما را که دیدم با توجه به اینکه قبلاً هم همین مثال را آوردید گفتم پاسخی بدهم که اگر به نظرتان غلط است بفرمایید:

۱. هیچ عالم شیعه‌ای نمی‌یابید که منکر جبر شود وقتی در روایاتمان آمده که نه جبر و نه تفویض بلکه امری بین آنها، یعنی هم گاهی جبر و هم گاهی تفویض و اختیار، با این همه مثال زندان شما از جهاتی درست است، مثل اینکه ما به صورت جبری خلق شده‌ایم و حالا سر وجود داشتن یا وجود نداشتن خود اختیاری نداریم (مرگ تنها تغییر در شکل وجود داشتن است و نه سلب وجود از خود)، پس ما داخل این به قول شما زندان هستیم چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه خواسته بوده باشیم و چه نخواسته بوده باشیم، اما تفویض در این است که اگر چطور باشیم با ما چگونه رفتار خواهد شد، زندانی سر به راه و تابع قوانین پاداشی می‌گیرد که از آن راضی خواهد شد و زندانی طغیان‌گر و دردسرساز برای دیگران هم مجازات خواهد شد، در واقع شما در مقابل رفتارتان در زندان است که مجازات می‌شوید یا پاداش داده می‌شوید و نه در مقابل اصل حضورتان در زندان! اعتراض بعدی شما این خواهد بود که اصل حضور در زندان خودش یک مجازات است! این را در شماره‌ی بعدی توضیح می‌دهم که در واقع مثال زندان شما غلط است و به همین دلیل به این نتیجه‌گیری غلط رسیده‌اید ...

۲. هر مثالی از جهتی می‌تواند مفهوم را به ذهن نزدیک کند و از جهتی دیگر را آن را از ذهن دور کند، مثال زندان تا آنجا که ممثال خوبی بود در قسمت قبل توضیح داده شد، اما از جهتی هم مشکل‌ساز بود که در این بخش باید رفعش کنیم. اما آیا مثال زندان مثال ناقصی است؟ بله! چرا؟ زیرا ... فرض کنید شما در سلول انفرادی هستید، حالا از انفرادی به بند عمومی می‌آورندتان، این یعنی آزادی! ولی در حقیقت زندانی با حصر کمتر است! حالا فرض کنید در اثر خوش‌برخوردی شامل عفو عمومی شدید و آزاد شدید، می‌آیید بیرون تا مثل یک انسان آزاده زندگی کنید، ولی به دلیل قوانینی هنوز اجازه ندارید از شهر خود خارج شوید، این ازادی است ولی باز زندان است، حالا اجازه می‌دهند که فقط از کشور خارج نشوید، این آزادی بیشتر است ولی باز زندان است، حالا می‌گویند هر جا که خواستید بروید و حتی ویزا هم از شما نمی‌خواهند آیا الآن شما خیلی آزاد هستید؟ خیر شما همچنان مجبور هستید در روی کره‌ی زمین بمانید! حالا به ماه رفتید برای هواخوری (با فرض اینکه ماه هوا داشته باشد :Nishkhand:) باز باید برگردید برای اجباری به همین زندگی که همه‌ی ما در آن اسیر هستیم! قبل از آنکه به نگاه پوچگرایان گرفتار شویم بد نیست نگاه کنید ببینید چند نفر هستند که چنین اسارت و زندانی را برای زندگی خود قائل هستند و از اینکه ناچار هستند در زمین باقی بمانند عذاب می‌کشند! تقریباً هیچ کس چنین چیزی را برای خودش اسارت و زندان نمی‌شمرد! چرا؟ چون در داخل همین زمین تمام لذت‌های ممکن از زندگی را برای خودش تصور می‌کند و هر چه که بخواهد به آن برسد در داخل همین زمین برایش تعریف شده است! با این حساب فکر کنم خودتان هم بدانید که چرا مثالتان برای منظوری که دنبال می‌کنید مثال نامناسبی باشد، در همان زندان هم اگر کتاب خواندن نهایت لذت قابل تصور برای شما باشد و هر کتابی که بخواهید هم برایتان مهیا باشد دیگر دیوارهای زندان را مانع از آزاد بودن خود نخواهید دانست، در واقع زندان به معنای بد آن چیزی است که انسان را از آنچه می‌خواهد جدا کند، حال بفرمایید در وجود نداشتن چه لذتی است که وجود داشتن شما را از آن منع کرده است و صرفاً بخاطر مجبور بودن به وجود داشتن خود را در زندان می‌دانید؟

بهشت زندان است؟ بله! واقعاً زندان است؟ خیر! اصلاً زندان نیست ... شخصی که مجبور است در بهشت وجود داشته باشد مجبور هست ولی کوقتی کاملاً راضی هست این جبر برای او آزاردهنده که نیست هیچ، خواستنی است و مدام شکر خدا را خواهد گفت، اما کسی که در جهنم است هم مجبور است و هم باز مجبور است، هم مجبور است که وجود داشته باشد و هم مجبور است که بین او و آرزوهایش فاصله‌ها باشد، برای او در وجود داشتن و عذاب نشدن لذت هست ولی حتی برای او هم در وجود نداشتن لذتی نخواهد بود که در نتیجه وجود داشتنش را زندان ببیند! چرا؟ چون اگر وجود نداشته باشد وجود ندارد که ببیند چه عذابی را دیگر تحمل نمی‌کند، در واقع تحمل نکردن عذاب به شرطی فضیلت است که شخص بتواند بگوید قرار بود من الآن در عذاب باشم ولی نیستم و این یک برد است و باید برای آن خوشحال بود، اما وقتی کسی وجود ندارد دیگر اصلاً وجود ندارد و حتی نمی‌توان گفت که از عذاب شدن نجات یافته است. بنابراین اشتباه است اگر گمان کنیم که شخص جهنمی از وجود داشتن خود ناراضی است، بلکه در اصل او از عذاب شدن خودش ناراضی است، با این حساب وجود داشتن نه برای جهنمی و نه برای بهشتی محدودیت نیست، پس اصلولاً مثال زندان برای نشان دادن چنین جبری ناقص است.
یا علی علیه‌السلام

باء;613678 نوشت:

بهشت زندان است؟ بله! واقعاً زندان است؟ خیر! اصلاً زندان نیست ... شخصی که مجبور است در بهشت وجود داشته باشد مجبور هست ولی کوقتی کاملاً راضی هست این جبر برای او آزاردهنده که نیست هیچ، خواستنی است و مدام شکر خدا را خواهد گفت، اما کسی که در جهنم است هم مجبور است و هم باز مجبور است، هم مجبور است که وجود داشته باشد و هم مجبور است که بین او و آرزوهایش فاصله‌ها باشد، برای او در وجود داشتن و عذاب نشدن لذت هست ولی حتی برای او هم در وجود نداشتن لذتی نخواهد بود که در نتیجه وجود داشتنش را زندان ببیند! چرا؟ چون اگر وجود نداشته باشد وجود ندارد که ببیند چه عذابی را دیگر تحمل نمی‌کند، در واقع تحمل نکردن عذاب به شرطی فضیلت است که شخص بتواند بگوید قرار بود من الآن در عذاب باشم ولی نیستم و این یک برد است و باید برای آن خوشحال بود، اما وقتی کسی وجود ندارد دیگر اصلاً وجود ندارد و حتی نمی‌توان گفت که از عذاب شدن نجات یافته است. بنابراین اشتباه است اگر گمان کنیم که شخص جهنمی از وجود داشتن خود ناراضی است، بلکه در اصل او از عذاب شدن خودش ناراضی است، با این حساب وجود داشتن نه برای جهنمی و نه برای بهشتی محدودیت نیست، پس اصلولاً مثال زندان برای نشان دادن چنین جبری ناقص است.
یا علی علیه‌السلام
سلام
تشکر میکنم از مطالب جناب عالی
خوب بنده مدعی نبودم که مثالم شباهت زیادی با مفاد جبر و اختیار این دنیا دارد فقط مثال زدم.اگر مثال بهتری میشناسید بفرمایید استفاده کنیم.
هرچند فقط یک نکته بگم که زندان اسمش برای امثال بنده بد و ترسناکا وگرنه زندان یه کارخونه آدم سازیه مثل جهنم
ولی کسانی رو میشناسم که میگن ما دلمون نمیخواد نماز بخونیم ، روزه بگیریم یا کلا فرایض مذهبی (حالا هر مذهب) رو به جا بیاریم اما توی دنیای امروز باید دین دار باشی و هردینی اگر فرایضش رو اجرا نکنی گناه برات نوشته میشه.اقا مگه زوره من دین دار باشم؟میخوام قبول کنم خدایی هست که میگه صداقت خوبه احسان خوبه ظلم بده مال مردم خوردن بده و .... حال و حوصله دین و مذهب و فرایضش رو ندارم.
قطعا مطلع هستید که بعضا شاید بهتر باشه بگیم جوونای امروز دنبال آزادی عمل هستند تا چیزی فقط تحت عنوان اختیار اونم فقط در تءوری

muiacir;614264 نوشت:
سلام
...
کسانی رو میشناسم که میگن ما دلمون نمیخواد نماز بخونیم ، روزه بگیریم یا کلا فرایض مذهبی (حالا هر مذهب) رو به جا بیاریم اما توی دنیای امروز باید دین دار باشی و هردینی اگر فرایضش رو اجرا نکنی گناه برات نوشته میشه.اقا مگه زوره من دین دار باشم؟میخوام قبول کنم خدایی هست که میگه صداقت خوبه احسان خوبه ظلم بده مال مردم خوردن بده و .... حال و حوصله دین و مذهب و فرایضش رو ندارم.
قطعا مطلع هستید که بعضا شاید بهتر باشه بگیم جوونای امروز دنبال آزادی عمل هستند تا چیزی فقط تحت عنوان اختیار اونم فقط در تءوری

سلام علیکم برادر عزیزم،
ضمن عرض تعزیت بابت شهادت عالم اهل بیت امام رضا علیه و علیهم‌السلام
متوجه نشدم که چرا اختیار را فقط در تئوری دانستید؟ آیا آنها مجبور به نماز خواندن هستند؟ آیا این همه آدم که در خانواده‌ی مذهبی پرپرش یافتند و نماز نمی‌خوانند توانسته‌اند از جبری که خداوند برایشان گذاشته بود بیرون بیایند و نعوذ بالله زورشان به زور خداوند رسیده است؟
ولی بله درسته حق با شماست که بسیاری از افراد دوست دارند آزاد باشند و هر چقدر از دین را که دوست داشتند یا حال انجامش را داشتند انجام دهند، این ویژگی هم ویژگی تنها جوانان امروز نیست، در قرآن هم آمده که:

لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَ‌ائِيلَ وَأَرْ‌سَلْنَا إِلَيْهِمْ رُ‌سُلًا ۖ كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَ‌سُولٌ بِمَا لَا تَهْوَىٰ أَنفُسُهُمْ فَرِ‌يقًا كَذَّبُوا وَفَرِ‌يقًا يَقْتُلُونَ [المائده، ۷۰]
ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم و پيامبرانى برايشان فرستاديم. هرگاه كه پيامبرى چيزى مى‌گفت كه با خواهش دلشان موافق نبود، گروهى را تكذيب مى‌كردند و گروهى را مى‌كشتند.

بله این همان هوای نفس است که عده‌ای آن را خدای خود گرفته‌اند در مقابل خدای حقیقی که مالک روز جزاست:

أَفَرَ‌أَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِ‌هِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّـهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُ‌ونَ [الجاثیة، ۲۳]
آيا ديدى كسى را كه خداى خود را خواهش و هوس دل خويش گرفت و خدا از روى دانش گمراهش كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افكند؟ پس كيست كه او را پس از [فرو گذاشتن‌] خدا راه نمايد؟ آيا پند نمى‌گيريد؟

اما مصداق‌های این آیه خیلی عجیب هستند، اینکه کسی بگوید خدا را شناختم که خداست و دستوراتش را هم فهمیدم که دستورات خداست اما باز مثلاً نماز نمی‌خوانم تا خودم به آن برسم که باید نماز خواند، یا فلان بخش دین را هرگز قبول نخواهم کرد چون به نظرم اشتباه است، همه‌ی اینها یعنی برخی از ما در درون خود هوای نفسمان را خداوندی فوق خداوند خالق قادر متعال در نظر گرفته‌ایم ... این هم که باز امید ورود به بهشت داریم با اینکه در دنیا خدایی جز خدای واحد و احد را پرستیده‌ایم باز در قرآن آمده و سراب شمرده شده است که باورش کرده‌ایم ولی حقیقتی ندارد:

فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ﴿٣٦ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ ﴿٣٧ أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِ‌ئٍ مِّنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ ﴿٣٨ كَلَّا ۖ إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ [المعارج، ۳۶-۳۹]
کافران را چه شده که به تو چشم دوخته به سویت شتابانند؟ * از راست و چپ، گروه گروه، * آیا هر یک از آنان طمع دارد که او را در بهشت پرنعمت درآورند؟! * این چنین نیست، ما آنان را از آنچه خود می دانند [آبی گندیده و بی مقدار] آفریدیم.

که یعنی اگر کسی ایمان نیاورد و عمل صالح آنطور که گفته شده انجام ندهد و عنان عقل و زندگی‌اش را به هوای نفسش بسپرد و توکلش به این خدای دروغین باشد در آن دنیا هم به همان چیزی برمی‌گردد که در دنیا همان بوده است و او مطمئنا در جایگاه انسانیت تحقق نیافته است ... گندم ز گندم جو ز جو ...

این جوانان در زمانه‌ی بدی زندگی می‌کنند، از یک طرف رفاه جسم و تکنولوژی‌زدگی روحشان را ضعیف و اراده‌اشان را سست کرده است و از طرف دیگر حرفهای همان صاحبان تکنولوژی را به عنوان ولی‌نعمت‌های خود در گوش کرده‌اند و تمایل و رغبتی به تحمل سختی در خود نمی‌بینند برای خدایی که دانشمندان زیادی اصلاً باور در او ندارند ... اگر هم گاهی نگران هستند از همان فطرت نیمه‌دفن‌شده‌اشان یا پای منبر نشستن‌های گاه و بی‌گاهشان هست که نمی‌گذارد آتش حقیقت در وجودشان کامل خاموش گردد ... راهش هم این است که تعقلشان به چالش کشیده بشود و بطلان زندگی پر پایه‌ی هوای نفس و ماتریالیستی به ایشان نشان داده شود ... شاید شما بتوانید این کارها را برای جوانان اطراف خود به خوبی انجام بدهید.
در پناه خداوند و در ذیل تفیقات روزافزون حضرتش باشید ان شاء الله :Gol:
یا علی علیه‌السلام

خداوند خالق جهان است
همه موجودات عالم را آفریده و چون عالم است که به همه احوالات آنها از جمله انسان آگاه است

قبل از آفرینش انسان ملائکه فقط عبادت خدا را می کردند چون اختیار ندارند

خداوند انسان را خلق کرد و به او اختیار داد که راه خود را انتخاب کند
ولی برای هدایتش پیامبران را فرستاد تا راه راست و راه گمراهی را به مردم نشان دهند
خیلی ها راه گمراهی را در پیش گرفتند و بعضی ها راه راست را انتخاب می کنند

حالا اگر کسی منافقانه برخورد کند خود را گول زده و خدا از ذات او آگاه است
و نتیجه اعمال بد خود را خواهد دید و ستمی به او نمی شود
و هر که طبق دستورات خدا عمل کند نتیجه آنرا که سعادت است می بیند

و همواره بندگان شاکر خدا کمتر هستند ... چون فریب نفس و خودخواهی و شهوت خود را میخورند

سوال :
تناقض متولد شدن یک انسان جهنمی ؟

پاسخ :
باسلام وتشکر .
اگر درک وتحلیل درست وهمه جانبه از مسله پیدانمایم شبهه یاد شده به آسانی قابل رفع است لذا باید گفت
اولا : علم و آگاهی خداوند از اعمال و کردار انسان و همه موجودات و اطلاع دقیق از سرنوشت هر کس حقیقتی است قطعی و مسلم، اما با اين وجود علم پیشین تاثیری در نتیجه نخواهد گذاشت و انسان را مجبور به کشیده شدن به یک سمت و جهت نمی کند ، در واقع وضعیت خداوند در مورد تصمیماتی که ما از روی اراده و اختیار خود می گیریم همانند پزشکی است که می‏داند فلان بیمار در آینده دچار فلان وضعیت جسمی خواهد شد و مراحل بیماری یا بهبودی اش به چه وضعیتی خواهد انجامید .
به نظر شما آیا دانستن او تأثیری در سیر طبیعی بیماری یا تاثیرات دارویی دارد ؟ یا اگر معلمی قبل از امتحان بداند که کدام دانش آموز در امتحان نمره بدی می آورد ،در امتحان او تاثیری خواهد داشت وآن دانش آموز می تواند از بی اختیار بودن خود در به دست آوردن نمره بد شکایت داشته باشد؟
بنابراین علم خدا به افعال اختیاری انسان موجب جبر نیست، زیرا :
علم خدا بر این تعلق گرفته است که هر علتی با ویژگی خود کار کند و یا هر حادثه و رویدادی از سبب ویژه خود سر بزند، مثلاً علت فاقد شعور به طور جبر کار صورت دهد، و فاعل مختار، با کمال اختیار و آزادی انجام وظیفه کند. در این صورت باید قبلاً از واقعیت این علت آگاه شویم، آن‌گاه درباره مجبور و مختار بودن آنها داوری کنیم. از این جهت می‏گوییم علل بر دو نوعند:
1ـ علل طبیعی ناآگاه مانند خورشید و ماه و آتش.
2- علل طبیعی آگاه و آزاد مانند انسان.
علم خدا در قسم نخست بر این تعلق گرفته است که این گونه علل بدون آگاهی و آزادی، مبدأ آثار ویژه خود گردند. آفتاب بدون آگاهی بیفروزد و ماه بدرخشد، در حالی که علم خدا در بخش دوم بر این تعلق گرفته است که با کمال آگاهی و در عین اختیار و آزادی مبدأ یک رشته کارها باشد. این گونه علل به حکم تخلف‏ ناپذیری علم خدا، حتماً یک رشته کارهای خوب و بد را انجام می‏دهند. اما با قید آگاهی و با ویژگی آزادی. چنین علم پیشین، نه تنها مایة جبر نیست، بلکه تأیید کننده اختیار است. به حکم تخلف ناپذیری علم خدا باید فعالیت این نوع علل با این ویژگی انجام گیرد و به قید علم و اختیار کاری را صورت دهند.(1)
اگر غیر این نحو تحقیق پذیرد، علم خدا تخلف می‏پذیرد. بنابراین خداوند در ازل عالم است که انسان با اختیار و آزادی خود کاری را انجام می‏دهد یا آن را ترک می‏کند. پس در این‌جا هم علم الهی حفظ شده و هم اختیار و آزادی انسان و این دو با هم منافات ندارد .
به عبارت دیگر: خداوند در ازل آگاهی دارد که یک کار با علل و شرایط خاص خود در یک زمان و مکان خاصی صورت می‏گیرد . از جمله آن علل و شرایط، اختیار و آزادی انسان است، پس خداوند آگاهی دارد که آن کار با اختیار انسان و با شرایط دیگر انجام می‏شود و این مسئله هیچ ضرری به اختیار و آزادی انسان نمی‏زند.
افزون بر این وجدان آدمی می‏گوید که انسان مختار است. همة ما وجداناً درمی‏یابیم که در کارها مانند ماشین خودکار نیستم، که بدون اختیار و تصمیم و اراده یک سلسله کارها از ما صادر گرد، بلکه کاملاً محسوس است که کارها با اختیار و آزادی خودمان انجام می‏گیرد، نیز مکلف بودن دلیل آزادی انسان است. تکلیف که اساس هر مکتب دینی و اخلاقی بر آن استوار است، با جبر نمی‏سازد. اگر مردم در کارها مجبور باشند، دیگر امر و نهی، پاداش و کیفر، بهشت و دوزخ مفهومی نخواهد داشت.
صحیح نیست به کسی که نمی‏تواند از کاری خودداری کند، بگویند خودداری کن. این گونه تکلیف از انسان عاقل صادر نمی‏شود، چه رسد به خداوند حکیم. پس مسئله تکلیف بهترین شاهد است که اسلام و سایر مذاهب آسمانی هیچ کدام آیین جبری نیستند.

ثانیا : فرض سوال بر این است که هدف خلقت و آفرینش انسان تنها در بهشت و جهنم خلاصه می شود ، آن هم بهشت و جهنمی که خداوند از قبل برای انسان ها تعیین کرده است ، در حالی که اولاً آفرینش انسان بر اساس صفات کمال خداوند مانند فیاضیت و رحمت است . لازمه فیض بخشیدن و رحمت الهی آن است که هر موجودی که نیازمند به وجود و هستی است، تحقق و وجود یابد و چون نظام آ فرینش اقتضای وجود انسانی یافت، فیض الهی نیز انسان را تحقق بخشید و وجود داد . بهشت و جهنمی بودن نتیجه کار خود انسان است که در نتیجه از اختیار داشتن انسان ناشی می شود.
خدا بر انسان ها تفضّل نمود و نعمت حیات بخشید و با ویژگی­ها و برجستگی‌هایش او را از سایر مخلوقات ممتاز نمود. او را گل سرسبد آفرینش نمود و زمین و آن چه در روی آن است را در خدمت و تسخیر او قرار داد.
اما آن ویژگی‌هایی که چنین کمال و برتری به انسان بخشیده و او را ممتاز نموده چیست‌؟
وجه تمایز و کمال او، اموری چون عقل‌، عزم اراده و اختیار است . اگر این مواهب عظیم الهی را در مسیر قرب به کمال مطلق قرار دهد، گوی سبقت از فرشتگان می‌رباید. چنانچه این استعدادهای گرانقدر را فدای هواهای نفسانی خود کند، نه تنها مخلوق برتر نخواهد بود، بلکه از بدترین جنبندگان روی زمین به حساب خواهد آمد. امکانات مهیاست‌. حال این بنده است که با اختیار خود، کار خوب یا بد را انتخاب کرده و بعد هم نتیجه آن را می‌بیند.
این گونه نیست که خدا کسی را جهنمی و کس دیگر را بهشتی کند تا با عدالت او تنافی داشته باشد. بله البته این مقدار را می‌توان گفت که خدا نسبت به اموری که افراد انتخاب می‌کنند و به نتایجی که می‌رسند آگاه است‌، آن هم به دلیل احاطه‌ای که به همه امور در کل عالم دارد. به عنوان مثال اگر دو اتومبیل با سرعت زیاد به سوی هم در حرکت باشند، هلی‌کوپتری که بر بالای مسیر اینها حرکت می‌کند، صحنه را می‌بیند و می‌داند که تا چند لحظه دیگر این دو اتومبیل با هم برخورد و تصادف می‌کنند. ولی تصادف اینها زاییده علم آن شخص در هلی‌کوپتر نیست‌، بلکه زاییده سرعت زیادی است که راننده‌ها با انتخاب خود برگزیده‌اند. اگر سرعت را انتخاب نمی‌کردند، تصادف پیش نمی‌آمد. حال در مورد خدا‌، آیا می‌توان سوء اختیار یک فرد و در نتیجه شقی شدن او را بر عهدة ولی‌ّ نعمتی دانست که به او امکاناتی را برای انتخاب بهترین‌ها عطا کرده است‌؟
بنا بر این، این گفته شما درست است که «خداوند به احوال تمامی انسان‏ها آگاه است» حتّی قبل از خلقت بر آینده آدمی علم کامل دارد، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله «شدنی» هاست، یعنی ما باید به این دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی «بشویم» و ظرف وجود ما با حضور در این دنیا و طی مراحل علمی و عملی او گذر از فراز و نشیب ها شکل می گیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند.
اصولاً لازمه آفرینش جهان هستی و فیض خداوند آن بود که موجودی دارای اختبار آفریده شود که راه کمال خود را در عالم دنیا با تمام سختی های آن طی نماید و به بالاترین مرتبه کمالی که یک موجود می تواند دست یابد ، برسد ، اما چون سخن از اختیار به میان آمد ، به طور طبیعی بسیاری از آن استفاده نادرست کرده و به گمراهی و سقوط کشیده می شوند. اگر تنها راه نیک و درستی باز بود ، دیگر اختیار معنا نداشت و انسان های به کمال رسیده ،دارای ارزش برتر و والاتر از تمام مخلوقات نمی شدند.
پی‌نوشت‌:
1. جعفر سبحانی، منشورجاوید، نشر موسسه امام صادق، قم ، ج 4، ص 338.

موضوع قفل شده است