شکر گذاری

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شکر گذاری

اخلاق در قرآنشكر راه وصول به نعمت هاى پروردگار

نقطه مقابل كفران و ناسپاسى، شكر پروردگار است، و مفهوم آن قدردانى از نعمت ها با قلب و زبان و عمل است. اما با قلب همان معرفت پروردگار و تسليم در برابر او و رضا و خشنودى به عطاياى او است، و با زبان، گفتن جمله هايى است كه بيانگر قدردانى و سپاس انسان در برابر خالق نعمت ها است، و امّا با عمل به اين طريق است كه هر نعمت و موهبتى را در جايى صرف كند كه خداوند دستور داده و براى آن آفريده است.
راغب در مفردات مى گويد: شكر به معنى تصوّر نعمت و اظهار و ابراز آن است، بعضى گفته اند در اصل «كشر» (بر وزن كشف) بوده كه به معنى ابراز و اظهار است، و «دابّه شكور» به حيوانى مى گويند كه هرگاه مراقبت كافى از آب و علف او كنند، روزبه روز چاق تر مى شود، و «عين شكراء»، به معنى چشمه پر آب است، بنابراين شكر به معنى پر شدن وجود انسان از ياد بخشنده نعمت ها است.
شكر در واقع بر دو گونه است: شكر تكوينى و شكر تشريعى، شكر تكوينى آن است كه يك موجود از مواهبى كه در اختيارش قرار دارد و براى نمو شكر استفاده كند مانند درخت و گل و ميوه اى كه با مراقبت باغبان، گل و ميوه هاى با ارزش به بار آورد، و ناسپاسى آن است كه اثرى از مراقبت و پذيرايى باغبان در آن ظاهر نشود.
1. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 82 (با تلخيص).


*************************************************************************************

بنابراين، كسى كه نعمت هاى الهى را در طريق عصيان صرف مى كند، به طور تكوينى ناسپاسى مى كند.
شكر تشريعى آن است كه انسان در مقام شكرگزارى برآيد و با قلب و زبان از پروردگار خود سپاسگزارى نمايد.
همان گونه كه در سابق نيز اشاره شد هيچ كس توان شكر نعمت هاى خدا را ندارد، چرا كه همين توفيق شكرگزارى و فكر و عقل و زبان و دست و پايى كه انسان به وسيله آن شكر قلبى و لسانى و عملى را انجام مى دهد همه از نعمت هاى خدا است و اين توفيق و ابراز هنگامى كه در مسير شكرگزارى به كار گرفته مى شود نعمت ديگرى است كه خود نيازمند شكر ديگرى است. به همين دليل همان گونه كه در روايات اسلامى اشاره شده برترين شكر آدمى اظهار عجز و ناتوانى از شكر خدا در برابر نعمت هاى او است و عذر تقصير به پيشگاه حق بردن، ورنه سزاوار خداوندى خدا را كسى نمى تواند بجاى آورد.
بسيارى از مطالب مربوط به شكر را كه نقطه مقابل كفران و ناسپاسى است در بحث هاى گذشته آورديم، و براى تكميل اين بحث به ذكر بعضى از آيات قرآنى و روايات معصومين(عليهم السلام) بسنده مى كنيم.
قرآن مجيد صبر و شكرگزارى را قرين هم قرار داده و آن را وسيله شكوفايى علم و ايمان در كانون قلب انسان شمرده است مى فرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوْارِ فِى الْبَحْرِ كَالاَعْلامِ اِنْ يَشْأ يُسْكِنِ الرِيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى ظَهْرِهِ اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيات لِكُّلِ صَبّار شَكور; از نشانه هاى خدا، كشتى هايى است كه همچون كوه در درياها (به نيروى باد) حركت مى كند اگر بخواهد باد را آرام مى سازد تا كشتى ها بر پشت دريا متوقّف شوند، به يقين در اين امر نشانه هايى (از عظمت خدا است) براى هر صبر كننده شكرگزار»(1).
شبيه همين تعبير در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است.
گاه به نعمت چشم و گوش و عقل كه مهم ترين ابزار شناخت و معرفت انسانى
1. شورى، آيه 32 و 33.
*************************************************************************************

است اشاره كرده و مى فرمايد: «وَ جَعَلَ لَكُمْ السَّمَعَ وَ الأَْبْصارَ وَ الأَْفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ; خداوند براى شما گوش و چشم و عقل قرار داد شايد (او را بشناسيد و) شكر نعمت او را بجا آوريد».(1)
قرآن مجيد در موارد زيادى اشاره به وجود اين فضيلت (شكرگزارى در انبياء بزرگ) كرده، يا به آنها دستور شكرگزارى داده است(2).
و گاه مى فرمايد: شكر گزاران واقعى در ميان انسان ها كم هستند. خطاب به آل داود مى فرمايد: «اِعْمَلوُا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكوُر; اى آل داود! (در برابر آن همه نعمت هاى عظيم و حكومت گسترده و علم و دانش و قدرتى كه در اختيار شما گذارديم)، شكر نعمت هاى خدا را به جاى آوريد هر چند كمى از بندگان من شكرگزارند».(3)
در جاى ديگر مى فرمايد شرط خشنودى خداوند از شما شكرگزارى است مى فرمايد: «اِن تَكْفَرُوا فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفُرَ وَ اِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ; اگر كفران كنيد خداوند از شما بى نياز است، و هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد و اگر شكر او را بجا آوريد، آن را براى شما مى پسندد و راضى مى شود».(4)
آيات مربوط به شكر در قرآن مجيد بسيار است، و شايد بالغ بر هفتاد آيه شود، و جالب اين كه صفت شكرگزارى به عنوان يكى از اوصاف پروردگار در اين آيات آمده است. در سوره نساء، آيه 147 مى خوانيم: «ما يَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِكُْم اِنْ شَكَرْتُمْ آمَنْتُمْ وَ كانَ اللّهُ شاكِراً عَلِيماً; خدا چه نيازى به مجازات شما دارد اگر شكرگزارى كنيد (و نعمت هايش را به جا مصرف نماييد)، و ايمان بياوريد خدا شكر گزار و آگاه است (و از اعمال و نيّات شما باخبر است)».
قابل توجه اين كه مفهوم آيه اين است: اگر شكرگزارى به معنى واقعى انجام شود سرچشمه مجازات ها و عذاب الهى به كلّى برچيده مى شود. به علاوه صفت شكرگزارى در اينجا به عنوان يكى از اوصاف الهى مطرح شده است و نشان مى دهد
1. نحل، آيه 78.
2. به آيات 121 نحل، 3 اسراء، 12 لقمان و 13 سبأ مراجعه فرماييد.
3. سبأ، آيه 13.
4. زمر، آيه 7.
*************************************************************************************

شكرگزارى از صفاتى است كه خداوند در آن با بندگان مشترك است، منتها شكرگزارى بندگان در برابر خداوند به معنى صرف نعمت هاى او در موارد رضاى او است، و شكرگزارى خداوند به معنى قدردانى از بندگان شكرگزار از طريق پاداش هاى شايسته است.
از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى شود كه توجه به نعمت هاى الهى كه سبب مى شود كه انسان در صدد شكرگزارى برآيد عامل بازدارنده اى در برابر گناهان است، در آيه 74 سوره اعراف خطاب به گروهى از اقوام پيشين مى فرمايد: «فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ وَلا تَعثَوا فِى الأَْرْضِ مُفْسِدينَ; نعمت هاى خدا را به ياد آوريد، و در زمين فساد نكنيد».
در آيه 69 همين سوره مى فرمايد: «فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ; نعمت هاى خدا را به ياد آوريد شايد رستگار شويد».
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه يادآورى نعمت هاى خداوند و سپاس او سبب رستگارى است.
كوتاه سخن اين كه ريشه تمام سعادت ها و سرچشمه عظيم بركات الهى همان شكرگزارى است كه روز به روز انسان را به خدا نزديكتر و پيوند عشق و محبّت بندگان را با خدا محكم تر مى سازد كه عاملى براى تقوا و پرهيزگارى و طريقى به سوى رستگارى است.

فلسفه شكرگزارى

ممكن است انسان ها در برابر نعمت هايى كه به ديگرى مى بخشند انتظار شكرگزارى داشته باشند، و يا حتّى در بعضى از شرايط به آن نيازمند باشند، خواه نياز روحى باشد، و يا نياز به خاطر موقعيت هاى اجتماعى.
ولى بى شك خداوندى كه از همگان بى نياز است و اگر تمام جهانيان كفران كنند، يا كافر شوند گردى بر دامان كبريائيش نمى نشيند، نيازى به شكرگزارى بندگان ندارد، بنابراين اين همه تأكيد در مسأله شكرگزارى كرده است ـ همانند ساير

*************************************************************************

عبادات ـ نتيجه اش به خود انسان ها بازگشت مى كند، و اگر كمى دقّت كنيم فلسفه آن روشن مى شود.
كسى كه از نعمت هاى پروردگار قدردانى مى كند، خواه در دل باشد يا با زبان يا عمل، نشان مى دهد كه لايق نعمت است، خداوند حكيم نيز كارش همه جا از روى حكمت است، نه بدون دليل نعمتى را از كسى مى گيرد نه بى دليل نعمتى را به كسى مى بخشد، بنابراين هنگامى كه انسان در برابر نعمت هاى او شكرگزارى مى كند به زبان حال مى گويد من لايق شكر بيشترم و حكمت پروردگار ايجاب مى كند نه تنها آن نعمت را بر او پايدار كند بلكه افزون نمايد.
ولى فرد ناسپاس با زبان حال بى لياقتى خود را عرضه مى دارد و حكمت پروردگار ايجاب مى كند كه نعمت را از او بگيرد و اگر انسان روزى در صف شاكران بود، و روز ديگر به صف كفران كنندگان پيوست خداوند مطابق اين تغيير روش با او رفتار مى كند. «ذلِكَ بأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلى قَوم حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ وَ اَنَّ اللّهَ سَمِيعُ عَلِيمٌ(1); و اين به خاطر آن است كه خداوند هيچ نعمتى را كه به گروهى داده تغيير نمى دهد جز آنكه آنها خودشان را تغيير دهند، و خداوند شنوا و دانا است».
و اگر در آيات و روايات اسلامى شكر سبب دوام نعمت يا افزايش آن شمرده شده دليلش همين است. در حديثى اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «بِالشُّكْرِ تَدُومُ النِّعَمُ; شكر سبب دوام نعمت است».(2) و در حديث ديگر مى فرمايد: «ثَمَرَةُ الشُّكْرِ زِيادَةُ النِّعَمِ; ثمره شكر فزونى نعمت است».(3)
اضافه بر اين هنگامى كه روح شكرگزارى در انسان پرورش يابد، از شكر خالق به شكر مخلوق مى رسد، و تشكر و سپاسگزارى در برابر خدمات و زحمات مخلوق انگيزه مؤثّرى مى شود براى حركت بيشتر در جامعه انسانى و شكوفا شدن استعدادهاى خلاّق و ظرفيت هاى وجودى اشخاص، و در نتيجه جامعه به پيش حركت مى كند.
1. انفال، آيه 53.
2. شرح فارسى غررالحكم، جلد 3، صفحه 198.
3. همان مدرك، صفحه 328.
*************************************************************************************

شكرگزارى از خالق راهى به سوى معرفت او مى گشايد و پيوند انسان را با آفريدگار محكم تر مى كند، و همان گونه كه سابقاً نيز اشاره شد در نخستين بحث علم كلام كه مسأله وجوب معرفة اللّه مطرح مى شود، مهمترين دليل همان مسأله شكر منعم است كه از مسايل وجدانى است و به اصطلاح «قياساتها معها; دليلش با خود آن است».
شكرگزارى علاوه بر اين كه معرفت بخشنده نعمت ها را به دنبال دارد، معرفت نعمت را نيز همراه خواهد داشت، چرا كه هر قدر نعمت از نظر كيفيّت و كميّت بالاتر و بيشتر باشد، شكرى افزونتر مى طلبد، و براى اداى حق شكر منعم، معرفت نعمت ضرورى است، و همين معرفت نعمت روز به روز پيوند بندگان را با خدا محكم تر مى سازد و آتش عشقش را در دل ها شعلهورتر مى كند، و اى بسا اين مواهب مادّى آن چنان مواهب معنوى به دنبال داشته باشد كه از آن به مراتب برتر و والاتر باشد.
جهان در چشم هشياران عالم بود آيينه حسن رخ يار
به هشيارى نگر در نرگس مست كه گردد مست او هم چشم هشيار
به عالم جز رخ زيباى دلبر نمى بينم به چشم دل پديدار

شكرگزارى در منابع حديث

روايات در اين زمينه فوق حد احصاء است كه گلچينى از آن را از نظر خواننده عزيز مى گذرانيم كه همان نمونه خروار است:
1ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلطّاعِمُ الشّاكِرُ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ كَاَجْرِ الصّائِمِ الُْمحْتَسِبُ وَ الْمُعافى الشّاكِر لَهُ مِنَ الاَْجْرَ كَاَجرِ المُبْتَلِى الصّابِرِ وَ الْمُعْطى الشّاكِر لَهُ مِنَ الاَْجْرِ كَاَجْرِ الَْمحْروُمِ الْقانِعِ; كسى كه غذا بخورد و شكر نعمت خدا را بجا آورد، پاداش روزه دارى را دارد كه براى خدا روزه گرفته است و شخص تندرستى كه شكر خدا را بجا مى آورد اجر بيمارى را دارد كه در برابر بيمارى صبر و شكيبايى دارد، و دارنده اى كه شكر نعمت را بجا مى آورد، اجر محروم قناعت پيشه شكيبا را دارد».(1)
1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 94، حديث 1.
*************************************************************************************

2ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) چنين آمده است: «مَكْتُوبٌ فِى التُّوراتِ، الشُّكرُ مِنَ النِّعَمِ عَليكَ وَ اَنْعِمُ عَلى مَنْ شَكَرَكَ فَاِنَّهُ لا زَوالَ لِلنَّعماءِ اذا شُكِرَتْ، وَ لا بَقاءَ لَها اِذا كُفِرَتْ; در تورات نوشته شده است از كسى كه نعمتى به تو مى بخشد تشكّر كن، و بر كسى كه از تو تشكّر مى كند نعمت ببخش، زيرا اگر در برابر نعمت ها شكرگزارى شود، زوال نخواهد داشت، و اگر كفران شود بقا نخواهد داشت».(1)
اين حديث نشان مى دهد كه نه تنها خداوند در برابر شكر، نعمت ها را افزايش مى دهد، بندگان خدا نيز در برابر تشكّرها بايد افزايش نعمت دهند.
3ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود: «ثَلاثٌ لايَضُرُّ مَعَهُنَّ شَىءٌ، اَلدُّعاءُ عِنْدَ الْكَرْبِ، وَ الاِْسْتِغْفارِ عِنَد الذَّنْبِ، وَ الشُّكْرَ عِنْدَ النِّعْمَةِ; سه چيز است كه با وجود آن چيزى زيان نخواهد رسانيد، دعا به هنگام حوادث سخت، و استغفار به هنگام گناه، و شكر به هنگام نعمت».(2)
با توجه به اهميّت فوق العاده اى كه دعا و استغفار در آيات و روايات و فرهنگ اسلامى دارد، قرار گرفتن شكر در رديف آنها اهميتش ظاهر مى شود.
انسان از سه حالت خارج نيست يا گرفتار مصيبتى مى شود، يا نعمتى به او مى رسد كه از نگهدارى آن بيم دارد، و يا لغزش و گناهى از او سر مى زند، داروى هر يك از آنها در اين روايت پر معنى آمده است، مشكلات به وسيله دعا از بين مى رود، و آثار گناه به وسيله استغفار، و تثبيت نعمت ها به وسيله شكرگزارى. و در همين زمينه از امام على بن ابى طالب(عليه السلام) آمده است: «نِعْمَةٌ لا تُشْكَرُ كَسِيّئة لا تُغْفَرْ; نعمتى كه در برابر آن شكرگزارى نشود، همانند گناهى است كه در برابر آن استغفار نشود».(3)
4ـ در حديث ديگرى از همان امام(عليه السلام) مى خوانيم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در سفرى بر شتر خود سوار بود، ناگهان پياده شد و پنج سجده شكر بجا آورد، هنگامى كه برخاست و سوار بر مركب شد، عرض كردند اى رسول خدا! كارى از شما ديديم كه تاكنون نديديم، فرمود: «نِعَمٌ اِسْتَقْبَلَنى جَبْرَئيلُ فَبَشَّرَنى بِبَشارات مِن اللّه عزّ و جَل
1. همان، حديث 3.
2. همان، حديث 7.
3. شرح فارسى غررالحكم، جلد 6، صفحه 170.
*************************************************************************************

فَسَجَدْتُ لِلّه شُكراً لِكُّلِ بُشْرى سَجْدَةً; آرى جبرئيل به استقبال من آمد و بشارت هايى از سوى خداوند متعال به من داد، من براى هر بشارتى سجده شكر در پيشگاه خدا بجا آوردم».(1)
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه پيشوايان بزرگ تا آنجا كه در توان داشتند براى هر نعمتى شكرى جداگانه بجا مى آوردند.
5ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) دستورى براى شكر جامع و كامل آمده است، (هر چند شكر جامع و كامل به معنى واقعى كلمه از انسان ساخته نيست،) فرمود: «اِذا اَصْبَحتَ وَ اَمْسَيْتَ فَقُلْ عَشْرَ مَرّات اَللّهُمَّ ما اَصْبَحْتَ بى مِنْ نِعْمَة اَوْ عافِيَة مِنْ دِين اَوْ دُنْيا فَمِنْكَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ، لَكَ الْحَمْدُ وَ لَكَ الشُّكْرُ بِها عَلَىَّ يا رَبِّ حَتّى تَرْضى وَ بَعْدَ الرِّضا; هنگامى كه صبح و شام مى كنى، ده بار اين دعا را بخوان، خداوندا! آنچه از نعمت ها، صبحگاهان بر من ارزانى شده، سلامت دين يا دنيا همه از تو است، يگانه اى، همتايى ندارى، پيوسته حمد و شكر مخصوص تو است، به خاطر آنچه به من دادى، تا از من راضى شوى، و حتّى بعد از رضا، تو را حمد و سپاس مى گويم».
بعد امام(عليه السلام) فرمود: «هرگاه اين كار را انجام دهى شكر نعمت هايى را كه در آن روز و شب به تو مى رسد ادا كرده اى».(2)
6ـ اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديث كوتاه و پرمعنايى چنين مى فرمايد: «شُكُرُ النِّعْمَةِ اَمانٌ مِنْ تَحْليلِها وَ كَفيلٌ بِتَأيِيدها; شكر نعمت مانع زوال نعمت مى شود، و سبب تأييد آن مى گردد».(3)
7ـ و در حديث ديگر مى فرمايد: «شَرُّ النّاسِ مَنْ لا يَشْكُرُ النِّعْمَةَ وَ لا يَرْعى الْحُرُمَةَ; بدترين مردم كسى است كه در برابر نعمت شكرگزارى نمى كند و رعايت احترام نمى كند». (احترام خالق و خلق).(4)
در زمينه اهميت شكر و تأثير آن در دوام نعمت ها و فزونى آن، آنقدر احاديث وارد شده است كه ذكر همه آنها در اين مختصر نمى گنجد و آنچه در بالا آمد گوشه اى از آن است.
1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 98، حديث 24.
2. همان، حديث 28.
3. شرح فارسى غرر الحكم، جلد 4، صفحه 179.
4. همان، صفحه 170.
*************************************************************************************

شكرگزارى در سيره پيشوايان

مى دانيم يكى از اشكال حديث، فعل و تقرير معصوم است، يعنى همان گونه كه قول و گفتار آن ها معارف دينى را براى ما روشن مى سازد، عمل و همچنين سكوت آنها در موارد مختلف آموزنده و همچون درياى بى كران از معارف و احكام و اخلاق است. مخصوصاً در زمينه شكرگزارى نمونه هاى زيادى وجود دارد از جمله:
1ـ امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شبى نزد عايشه بود (و پيوسته مشغول عبادت بود) عايشه گفت: چرا اين قدر خود را به زحمت مى افكنى در حالى كه خداوند گذشته و آينده تو را بخشوده است، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اى عايشه! «اَلاّ اَكُونَ عَبْداً شَكوُراً; آيا من بنده شكرگزار خدا نباشم».(1)
از اين تعبير معلوم مى شود كه انگيزه عبادت اولياء اللّه شكر نعمت هاى او بود.
اين تعبير در احاديث اسلامى كراراً از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه در برابر سؤال افراد مختلفى اين جمله را تكرار فرمود: «اَفَلا اَكوُنَ عَبْداً شَكُوراً».
2ـ در حديثى از هشام بن احمر كه از ياران امام موسى بن جعفر(عليه السلام) بود مى خوانيم كه مى گويد: من با آن حضرت در بعضى از اطراف مدينه بودم، ناگهان ديدم امام از مركب پياده شده و به سجده افتاد و مدّت طولانى سجده را ادامه داد، سپس سر از سجده برداشت و سوار بر مركب شد، عرض كردم فدايت شوم سجده را طولانى فرمودى؟ فرمود: «اِنَّنىِ ذَكَرْتُ نِعْمَةً اَنْعَمَ اللّهُ بِها عَلَىَّ فَاَحبَبْتُ اَنْ اَشْكُرَ رَبّى; من به ياد نعمتى افتادم كه خداوند به من ارزانى فرمود، دوست داشتم شكر پروردگارم را بجا آورم».(2)
از اين روايت استفاده مى شود كه پيشوايان بزرگ، مقيّد بودند در برابر هر نعمتى شكرى جداگانه بجا آورند. بلكه به ياران خود نيز همين معنى را دستور مى دادند، از اين رو در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: هرگاه يكى از شما به ياد يكى از نعمت هاى خدا بيفتد، صورت بر خاك بگذارد و شكر خدا بجا آورد، و اگر سواره است
1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 95.
2. اصول كافى، جلد 2، صفحه 98، حديث 26.
*************************************************************************************

پياده شود و صورت بر خاك نهد، و اگر از ترس انگشت نما شدن نتواند پياده شود صورت بر قربوس زين بگذارد. (قربوس قسمت برآمدگى جلو زين است) و اگر آن را هم نتواند انجام دهد صورت بر كف دست بگذارد و شكر خدا را بجا آورد.(1)
3ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه به يكى از يارانش به نام ابوبصير فرمود: گاه مى شود كه يكى از شما ظرفى از آب مى نوشد، و خداوند به خاطر آن او را اهل بهشت مى كند، سپس در شرح اين كلام فرمود: نخست ظرف آب را مى گيرد، و هنگامى كه مى خواهد بر لب بگذارد بِسْمِ اللّه مى گويد كمى مى نوشد و هنوز سيراب نشده آن را از لب بر مى دارد و شكر خدا مى گويد، بار دوم مى نوشد، سپس ظرف را از لب برمى دارد و شكر خدا مى گويد و براى سوّمين بار نيز همين كار را تكرار مى كند «فَيُوجِبُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ بِها الْجَنَّةَ; خداوند به بركت آن او را اهل بهشت مى كند».(2)

چگونه بايد شكر كرد؟

در تعريف شكر گفتيم كه شكرگزارى همان قدردانى از نعمت است، خواه در عمل باشد يا به وسيله زبان و يا به قلب، و كفران و ناسپاسى نعمت، بى اعتنائى به نعمت ها، تحقير و تضييع آنها است و عدم توجه به صاحب نعمت.
و مهمترين بخش شكرگزارى همان شكر عملى است، چه بسيارند كسانى كه با زبان شكر خدا مى گويند، ولى در عمل كفران مى كنند.
كسانى كه اسراف و تبذير مى كنند، و يا بخيل هستند، يا نعمت هاى الهى را وسيله فخر فروشى بر ديگران قرار مى دهند، يا بر اثر نعمت مست مى شوند و طغيان مى كنند، همه آنها ناسپاسند، و در طريق كفران نعمت گام بر مى دارند، به عكس آنها كه نعمت هاى الهى را كتمان نمى كنند، و آشكار و پنهان انفاق مى نمايند و با گسترش نعمت، تواضع آنها در مقابل خالق و خلق بيشتر مى شود و سعى دارند نعمت ها همه در جاى خود مصرف شود، و چيزى از آن ضايع نگردد، آنها بندگان شكرگزارى هستند و شايسته فزونى نعمت.
1. همان، حديث 25.
2. همان، صفحه 96، حديث 16.
*************************************************************************************

در روايات اسلامى به هر سه مرحله شكر اشارات لطيفى شده است.
درحديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «مَنْ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ بِنِعْمَة فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ فَقَدْ اَدّى شُكْرَها; كسى كه خداوند نعمتى به او بدهد و آن را در درون دل بشناسد، شكر آن را بجا آورده است».(1)
بديهى است شناخت نعمت و ارزش و اهميت آن، هم سبب شناسايى منعم و هم انگيزه اى براى شكر عملى و زبانى خواهد بود.
در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه به يكى از يارانش فرمود: «ما اَنْعَمَ اللّهُ عَلى عَبْد بِنِعْمَة صَغُرَتْ اَوْ كَبُرَتْ فَقالَ الْحَمْدُللّهِ اِلاّ اَدّى شُكْرَها; هر نعمتى خداوند اعم از كوچك و بزرگ به كسى بدهد و او بگويد الحمدللّه، شكر آن نعمت را بجا آورده است».(2)
به يقين منظور از گفتن اَلْحَمدللّه تنها لَقْلَقَه زبان نيست، منظور حمدى است كه از عمق جان و درون دل برخيزد.
در حديث سوّمى از همان امام بزرگوار مى خوانيم كه يكى از دوستانش از او پرسيد آيا شكر حدّ معيّنى دارد كه انسان وقتى آن را انجام دهد از شاكران محسوب شود، فرمود: آرى، آن مرد سؤال كرد چيست؟ فرمود: «يَحْمِدُللّهَ عَلى كُلِّ نِعْمَة عَلَيْهِ فى اَهْل وَ مال وَ اِنْ كانَ فى ما اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيهِ فى مالِهِ حَقَّ اَدّاهُ; خدا را در برابر هر نعمتى كه به او در خانواده يا اموالش بخشيده سپاس مى گويد و اگر در آنچه خدا به او داده است حقّى (براى نيازمندان يا مصارف ديگر) بوده باشد، آن را ادا مى كند».(3)
و نيز در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «شُكْرُ الْعالِمِ عَلى عِلْمِهِ، عَمَلَهُ بِهِ وَ بَذْلُهُ لِمُسْتَحَقِّهِ; سپاسگزارى عالم در برابر علمى كه دارد اين است كه به آن عمل كند و به نيازمندان بذل نمايد».(4)
اين ها اشاره به شكر عملى است كه در برابر هر نعمتى بايد انجام داد. به يقين
1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 96، حديث 15.
2. همان، حديث 14.
3. همان، صفحه 96، حديث 12.
4. شرح غررالحكم فارسى، جلد 4، صفحه 160، حديث 5667.
*************************************************************************************

عالمى كه به علمش عمل نمى كند، و يا از ديگران دريغ مى دارد، بنده ناسپاسى است و با زبان حال مى گويد: من لايق اين نعمت بزرگ نيستم.
قابل توجه اين كه شكر عملى در برابر افراد متفاوت است و در هر جا به شكلى خواهد بود، همان گونه كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديث كوتاه و پر معنى به چهار نمونه آن اشاره نموده است، مى فرمايد: «شُكْرُ اِلهِكَ بِطوُلِ الثَّناءِ، شُكْرُ مَنْ قَوْقَكَ بِصِدْقِ الْوَلاءِ، شُكْرُ نَظيرِكَ بِحُسْنِ الاَْخاءِ، شُكْرُ مَنْ دوُنَكَ بِسَيْبِ الْعَطاءِ; شكر پروردگارت اين است كه دائماً ثنايش گويى، شكر كسى كه بالاى دست تو است به اين است كه در پيروى از او صادق باشى، شكر همرديفت آن است كه مراتب اخوّت را به خوبى انجام دهى و شكر كسانى كه زير دست تو هستند به اين است كه از بخشش به آنها مضايقه نكنى».(1)
يكى از شاخه هاى شكر عملى اين است كه انسان اگر بر دشمنش پيروز شود تا آنجا كه ممكن است و مشكلى ايجاد نمى كند، عفو و گذشت را شكرانه پيروزى خود قرار دهد همان گونه كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديث معروفش مى فرمايد: «اِذا قَدَرْتَ عَلى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ; هنگامى كه بر دشمنانت پيروز شدى، عفو را شكرانه اين پيروزى قرار بده».(2)
اين نكته نيز شايان ذكر است كه يكى از بهترين طرق شكر در برابر نعمت ها انفاق كردن بخشى از آن در راه خدا است، همان گونه كه على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَحْسِنْ شُكْرِ النِّعَمِ اَلاِْنْعامُ بِها; بهترين شكر نعمت ها بخشيدن از آن است».(3)
عبادت و نيايش در برابر پروردگار نيز طريقه ديگرى براى شكرگزارى عملى است، بلكه مطابق احاديث اسلامى بهترين انگيزه عبادت مسأله شكرگزارى ذكر شده، در حالى كه انگيزه نعمت هاى بهشت براى عبادت به عنوان عبادت تاجران، و انگيزه ترس از دوزخ به عنوان ترس از بندگان ذكر شده، ولى انگيزه شكر به عنوان عبادت آزادگان تعبير شده است، در كلمات على(عليه السلام) آمده است: «اِنَّ قَوْمَاً عَبَدوُهُ شُكْرَاً فَتِلْكَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ».(4)
1. همان، صفحه 158، حديث 5653.
2. نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 11.
3. شرح فارسى غررالحكم، جلد 2، صفحه 407.
4.بحارالانوار، جلد 75، صفحه 69، حديث 18.
*************************************************************************************

انگيزه هاى شكرگزارى

با اين كه روح شكرگزارى در انسان تقويت شود، از طرق گوناگونى مى توان استفاده كرد، نخست معرفت نعمت ها است، مى دانيم نعمت هاى خداوند سر تا پاى وجود انسان را در بر مى گيرد، نعمت هاى مادى و معنوى، نعمت هاى ظاهرى و باطنى و نعمت هاى فردى و اجتماعى. خوشبختانه پيشرفت علوم و دانش هاى بشرى كمك بسيار مؤثّرى به شناخت نعمت ها كرده است و در پرتو آنها بسيارى از شگفتى هاى وجود انسان و موجودات جهان كشف شده كه هر كدام نعمت بزرگى محسوب مى شود، امروز ما به خوبى مى دانيم كه جسم يك انسان از ميلياردها واحد كوچك زنده به نام ياخته تشكيل شده كه هر كدام از آنها ساختمان بسيار پيچيده و حيرت انگيزى دارد، و هر كدام نعمتى از نعمت هاى خدا است، امروز است كه ما مى دانيم در درون خون ما ميليون ها موجود زنده به نام گلبول سفيد وجود دارد كه هر كدام به صورت سرباز مدافعى از سلامت انسان در برابر هجوم انبوه ميكرب هاى بيمارى زا كه از زمين و هوا و آب و غذا وارد بدن انسان مى شوند دفاع مى كنند، اگر يك روز گفته مى شد در هر نفسى دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى شكرى واجب، امروز ما به خوبى مى دانيم كه در هر نفس هزاران بلكه ميليون ها نعمت وجود دارد و بر هر نعمتى شكرى واجب است. اگر پيشينيان با آگاهى از علوم زمان خود مى گفتند.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
امروز در پرتو پيشرفت علوم ما مى دانيم تنها اين چهار موجود نيستند كه به ما كمك مى كنند، بلكه هزاران عامل دست به دست هم مى دهد تا گندمى از زمين برويد و خوراك انسانى شود.
بنابراين انگيزه شكر كه از طريق معرفت نعمت حاصل مى شود، در عصر و زمان ما ابعاد گسترده ترى پيدا كرده است.
بنابراين، دوام سپاسگزارى از دوام مطالعه بررسى نعمت ها حاصل مى شود.

*************************************************************************

انگيزه ديگر براى شكرگزارى اين است كه انسان هميشه به زيردستان خود نگاه كند و ببيند خداوند چقدر بر او منّت نهاده و چه امكاناتى در اختيار او قرار داده كه به دلايل مختلفى به ديگران نداده است، در حديثى مى خوانيم كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در نامه اى كه به يكى از اصحاب معروفش حارث هَمْدانى نوشت فرمود: «وَاَكْثِرْ اَنْ تَنْظُرَ اِلى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ، فَاِنَّ ذلِكَ مِنْ اَبْوابِ الشُّكْرِ; به افراد پايين تر از خود زياد نگاه كن، كه اين خود از ابواب شكر است».
(اخلاق در قرآن-آیت الله مصباح)

اخلاق در قرآنشكر خالق و شكر مخلوق

بى شك شكرگزارى و سپاس، نه تنها در برابر خالق كه در برابر مخلوق نيز مطلوب است. كسى كه به ديگرى خدمت مى كند و نعمتى در اختيار او مى گذارد و از مواهب خويش به او مى بخشد هر چند انتظار قدردانى و تشكّر نداشته باشد، وظيفه انسانى
1. نهج البلاغه، نامه 69.
2. همان، نامه 53.
***********************************************************************************

كه مشمول نعمت او شده است اين است كه در مقام شكرگزارى و سپاس برآيد، و با قلب و زبان و عمل از وى قدردانى كند، در روايت معروفى از امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) مى خوانيم: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِالْمُنْعِمَ مِنَ الَْمخْلُوقينَ لَمْ يَشْكُرِ اللّهَ عَزّوجل; كسى كه بخشنده نعمت را از ميان مخلوقين شكرگزارى نكند، شكر خداوند متعال را بجا نياورده است».(1)
جمله «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق» هر چند به اين عبارت در متون روايات معصومين(عليه السلام) وارد نشده ولى محتوا و مضمون آن در روايت بالا و ديگر روايات ديده مى شود،و تاب دو تفسير دارد، نخست اين كه ترك شكرگزارى مخلوق، يا ناسپاسى در برابر بخشندگان نعمت، دليل بر روح ناسپاسى در وجود شخص است كه به خاطر آن، ارزشى براى نعمت هاى مردم قايل نيست، بلكه گاه خود را طلبكار هم مى داند، چنين كسى به يقين در برابر خالق متعال نيز شكرگزارى نخواهد كرد، به خصوص اين كه نعمت هايى كه مردم به يكديگر مى دهند چون محدود است و گهگاه واقع مى شود، به چشم مى آيد، برخلاف نعمت هاى الهى كه تمام وجود ما را در تمام عمر احاطه كرده و به همين دليل گاه از شدّت ظهور مخفى و پنهان مى شود.
ديگر اين كه تشكّر از مخلوق در واقع تشكّر از خدا است، چرا كه مخلوق واسطه اى براى انتقال نعمت خدا به بندگان بيش نيست، بنابراين كسى كه شكر مخلوق را بجا نياورد در واقع شكر خدا را بجا نياورده است.
به هر حال در روايات اسلامى بر اين معنى تأكيد شده كه هم در برابر نعمتى كه كسى به شما مى بخشد سپاس گزار باشيد و هم به كسى كه سپاس گزارى مى كند نعمت بيشترى بدهيد. چنانكه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه: در تورات اين جمله نوشته شده: «اُشْكُرْ مَنْ اَنْعَمَ عَلَيْكَ وَ اَنْعِمْ عَلى مَنْ شَكَرَك; از كسى كه به تو نعمتى مى بخشد تشكّر كن و به كسى كه از تو تشكّر مى كند، نعمت بيشترى ببخش».(2)
خداوند در قرآن مجيد نيز صريحاً دستور شكرگزارى نسبت به بندگان را صادر
1. عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 24.
2. اصول كافى، جلد 2، صفحه 94.

************************************************************************
كرده و آن را در كنار شكرگزارى از خودش قرار داده است، مى فرمايد: «وَوَصَّيْنا الاِْنْسانُ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن وَ فِصالُهُ فى عامَيْنِ اَنِ اشْكُرْ لى وَلِوالِدَيْكَ اِلَىَ الْمَصير; ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش هر روز با زحمتى روى زحمت حمل كرد (و دوران باردارى را با رنج هاى فراوان پشت سر گذاشت) و دوران شير خوارگى او در دو سال (با زحمت فراوان) صورت مى گيرد، به انسان گفتيم كه براى من و براى پدر و مادرت شكرگزارى كن كه بازگشت همه شما به سوى من است».(1)
به يقين پدر و مادر تنها كسانى نيستند كه بر گردن انسان حق دارند (هر چند حق آنها بسيار بزرگ است) هر كس حقّى معنوى يا مادى داشته باشد بايد در برابر او تشكّر كرد.
در حالات پيشوايان بزرگ اسلام نيز ديده شده است كه گاه كمترين خدمت را با بزرگترين نعمت پاسخ مى گفتند، «داستان هديه كردن يكى از كنيزان امام حسين(عليه السلام)شاخه گلى به آن حضرت و در برابر، آزاد ساختن او به وسيله امام(عليه السلام) معروف است، و هنگامى كه از حضرتش توضيح خواستند كه اين خدمت بزرگ چگونه در مقابل آن كار كوچك قرار مى گيرد فرمود: «كذا اَدَّبَنا اللّهُ; اين گونه خداوند ما را ادب كرده است».(2)
و نيز در داستان معروف ديگرى مى خوانيم كه در يكى از سفرها امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) و عبداللّه بن جعفر از قافله عقب ماندند و در بيابان تشنه شدند، از دور خيمه چادر نشينى جلب توجه آنها را نمود، به سراغ آن آمدند، پير زن تك و تنهايى در آن ديدند كه آنها را سيراب كرد، و گوسفندى را كه داشت براى تغذيه آنها آماده ساخت و آنها به پيرزن فرمودند اگر به مدينه آمدى به سراغ ما بيا شايد بتوانيم اين همه محبّت را تا اندازه اى جبران كنيم، سپس خشكسالى شديدى در بيابان هاى اطراف مدينه شد به گونه اى كه چادرنشينان به شهرها هجوم آوردند و از مردم درخواست كمك مى كردند، روزى چشم امام حسن(عليه السلام) به همان پيرزن افتاد كه
1. لقمان، آيه 14.
2. بحارالانوار، جلد 44، صفحه 195. مانند اين جريان در مورد امام حسن(عليه السلام) نيز نقل شده است. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 343.

*************************************************************************
در كوچه هاى مدينه تقاضاى كمك مى كند. حضرت او را صدا زد و از او پرسيد به خاطر دارى كه من و برادر و پسر عمويم در بيابان نزد تو آمديم و تو بهترين كمك را به ما كردى، پيرزن نيكوكار چيزى به خاطر نداشت، ولى امام فرمود: اگر تو به خاطر ندارى، من به خاطر دارم. سپس پول زياد و گوسفندان فراوانى به او بخشيد و او را نزد برادرش امام حسين(عليه السلام) فرستاد، آن حضرت نيز عطاياى بيشترى به پيرزن دادند و سپس او را به سراغ عبداللّه بن جعفر فرستادند، او نيز نعمت زيادى به آن پيرزن بخشيد و در پايان حديث آمده است: «صارَتْ مِنْ اَغْنَى النّاسِ; او يكى از ثروتمندترين مردم شد».(1)
داستان «شيماء» دختر حليمه سعديه خواهر رضاعى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و محبّت و خدمتى كه آن حضرت به خاطر خدمات مادرش در دوران شيردادن او به شيماء كرد نيز در بسيارى از تواريخ آمده و خلاصه اش اين است كه بعد از جنگ «حنين» گروه زيادى از طائفه بنى سعد و قبيله «حليمه سعديه» به اسارت درآمدند، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) شيماء را در ميان اسيران ديد به ياد محبت هاى او و مادرش در دوران شيرخوارگى خود افتاد برخاست و عباى خود را بر زمين گستراند و شيماء را روى آن نشاند و با مهربانى از او احوال پرسى كرد و فرمود: تو همان هستى كه در روزگار شيرخوارگى به من محبت كردى (مادرت نيز محبت كرد) اين در حالى بود كه حدود شصت سال از آن تاريخ مى گذشت، شيما از پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقاضا كرد اسيران طايفه اش را آزاد سازد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: من سهم خودم را مى بخشم، هنگامى كه مسلمانان از اين ماجرا آگاه شدند، آنها نيز به پيروى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) سهم خود را بخشيدند و در نتيجه همه اسيران آن طايفه آزاد شدند (و به اين ترتيب به خاطر خدمت دوران شيرخوارگى، گروه زيادى آزادى خود را باز يافتند.(2)
و نظر اين شكرگزارى و قدردانى عملى در حالات پيشوايان معصوم(عليه السلام) فراوان است.
1. نورالابصار محمد شبلنجى مصرى (با اقتباس و تلخيص); بحارالانوار، جلد 43، صفحه 348.
2. اعلام الورى، صفحه 126 و 127، سفية البحار، ماده «حلم».

************************************************************************
نمونه ديگر از اين گونه شكر و سپاسگزارى در برابر خدمات بندگان خدا چيزى است كه در تاريخ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است و آن اين كه در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)زنى بود به نام «ثويبه» كه پيش از آن كه «حليمه سعديه» افتخار دايه بودن نسبت به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را پيدا كند چند روزى از شير فرزندش به نام مسروح، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)را شير داد. هنگامى كه پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) هجرت فرمود و اموالى در اختيار آن حضرت قرار گرفت، هيچ گاه ثويبه را فراموش نمى كرد، و همواره تا پايان زندگى آن زن، لباس هدايايى براى او مى فرستاد. آن زن بعد از جنگ «خيبر» چشم از جهان پوشيد.
شگفت آور اين كه در بعضى از تواريخ آمده است كه «ثويبه» كنيز «ابولهب» بود و هنگامى كه به ابولهب بشارت تولد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را داد او را آزاد كرد (پيدا است ابولهب در آن زمان به خاطر خويشاوندى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) از تولد پيامبر(صلى الله عليه وآله) خوشحال شد كه از برادرش عبداللّه فرزندى به وجود آمد).
هنگامى كه ابولهب بعد از آن همه دشمنى با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، برادرش عباس او را در خواب ديد سؤال كرد: حالت چگونه است؟ گفت: در آتشم، ولى شبهاى دوشنبه مجازات من تخفيف مى يابد و از ميان انگشتانم آب مى نوشم، و اين به خاطر آن است كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) دوشنبه متولد شد، و من هنگامى كه بشارت تولد او را از ثويبه كنيز خودم شنيدم، و آگاه شدم كه چند روزى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را شير داد او را آزاد كردم.(1)


1. سفينة البحار، جلد 1، ص 522 (واژه ثويبه).:Gol::Gol::Gol:

درس شکر گزاری
روزی امام صادق علیه السلام با عده ای از اصحاب در حال خوردن انگور بودند،فقیری نزد ایشان آمد و درخواست چیزی کرد.
امام علیه السلام هم یک خوشه انگور از ظرف مقابلشان به او دادند،اما فقیر شکایت کرد که این چیست که میدهید من پول نیاز دارم.
امام علیه السلام هم خوشه انگور را از او گرفتند و دیگر به او کمک نکردند.
چند دقیقه بعد فقیر دیگری آمد درخواست کمک کرد در حالی که انگورها تمام شده بود،امام چند حبه انگور پلاسیده به او دادند.
فقیر آنها را گرفت و خدا را شکر کرد،امام کیسه پولی به او عطا کردند
فقیر دوباره خدا را شکر کرد،امام به خادم خود فرمودند:هرچه قدر پول داری به او بده،غلام هم پول ها را داد.
فقیر دوباره خدا را شکر کرد،آقا عبای خود را به دادند،این دفعه او از آقا تشکر کرد.
آقا دیگر عطائی نکردند و فرمودند:اگر این دفعه هم خدا را شکر می کردی همچنان به تو عطاء می کردم.
(مأخذ:آیت الله موسوی نژاد)

باسمه تعالی
باسلام:
یکی دیگر از روحیاتی که در اثر ثبات در توحید و نیل به اطمینان و یقین به وجود می‌آید، شکر است.

شناخت و توجه به ارزش نعمت و آگاهی بر اینکه خدای جمیل جلیل آن نعمت را عطا فرموده است، در درون شخص شادی و بهجتی را برمی انگیزد و احساس مدیون و مرهونی بودن را موجب می‌شود، که به حالت روحی ناشی از ترکیب این احساس شادی و دین، روحیه شکر گفته می‌شود.

این روحیه وقتی متعالی‌تر خواهد بود که شادی شخص بیش از آن‌چه ناشی از لذت و ارزش نعمتی که نصیبش شده است باشد، ناشی از این باشد که عطا کننده آن نعمت خدای بزرگ و مهربان است.

بنابراین روحیه شکر از نتایج رضاست و از شناخت نعمت و ارزش آن و معرفت منعم و عطاکننده آن ریشه می‌گیرد. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «کسی که خدا به او نعمتی عطا کرد و او به ارزش آن نعمت قلبا معرفت پیدا کرد، هر آینه شکر آن نعمت را به جا آورده است.»[1]

پیامد روحیه شکر در وجود شخص، عمل به چیزهایی است که مطلوب و مورد نظر منعم است. این عمل در هر یک از مراتب وجودی شخص مصادیقی دارد.

در قلب، اولا: محبت منعم و خضوع و خشوع نسبت به او. ثانیا: قصد تعظیم و تمجید و تحمید منعم، ثالثا: تفکر در حسن صنع و فعل الهی و آثار لطف حضرت حق. رابعا: نیت خیر و آرزوی برخوردار شدن دیگران از چنان نعمتی و عزم بر سهیم کردن دیگران در استفاده از آن نعمت.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «شکر نعمت، پرهیز از حرام است، و تکمیل کننده شکر، گفتن الحمدالله رب العالمین است.[2]

پی‌نوشت:
[1].کافی، ج2، ص96
[2].کافی، ج2، ص95

همان گونه که در تعریف شکر اشاره شد، شکر دو نوع است: «شکر نعمت و شکر منعم.»؛ با توجه به تنوع نعمت‌ها، شکر نعمت خود به شکر نعمت‌های مادی و دنیوی و شکر نعمت‌های معنوی و اخروی تقسیم می‌شود.

هر نوع از نعمت‌ها، در جنبه علمی، نوع خاصی از شکر را ایجاب می‌کند. مثلا شکر ثروت، انفاق و احسان به نیازمندان، شکر قدرت، دستگیری و حمایت از ضعیفان و عفو و بخشش خطاکاران، شکر علم، آموختن به تشنگان دانش، و شکر هدایت، راهنمایی گمراهان است.

اما شکر منعم، یعنی خداوند، عبادت خداوند است صرفا از آن رو که سزاوار عبادت شدن است و نه به این دلیل که نعمت عطا کرده است.

شکر یک واجب عقلی و به بیان دیگر مستقل عقلی و لازمه انسانیت است. بنابراین هر کس که آثاری از انسانیت در او باقی باشد، به حکم فطرت و عقل، بر خود واجب می‌داند در مقام شکر از کسانی براید که به او خوبی کرده‌اند.

اینکه در قالب اموزه‌های وحی، مومنان به شکر کردن امر شده‌اند، تاکیدی بر همان حکم عقل و فطرت است. به عنوان مثال قران کریم میفرماید: «شکر مرا به جا آوریدو نسبت به من کفران نورزید.»[1]

پی‌نوشت:
[1].بقره، 152

شکر از یک سو تابع وقوف به وجود و ارزش نعمت و معرفت به عظمت و کرامت منعم است. و از سوی دیگر تابع قوت عقل، سلامت فطرت و روح انسانیت است.

اشخاص از نظر شکر چه به لحاظ کمیت و مقدار شکر و چه از نظر کیفیت و عمق شکر متفاوتند. کسانی که هم معرفت و شناخت بیشتری به ارزش و نعمت و عظمت منعم دارند و هم از قوت عقل و سلامت فطرت و کمال انسانی بیشتری برخوردارند؛ هم اهتمام بیشتری به ادای شکر الهی دارند و هم شکرشان از عمق و محتوای غنی تری برخوردار است.

تلافی نعمتی، یعنی در قبال عطایی که منعم به شخص می‌کند، شخص نیز عطای مشابهی به منعم کند. روشن است که نعمت‌های خداوند قابل تلافی نیستند زیرا عبد هیچ چیز از خود ندارد که در قبال عطای خداوند آن را به پیشگاه الهی تقدیم کند. عبد هر آنچه از طاقت و توان و دارایی و امکانات که دارد همه عطای خداوند است. بنابراین احسان خدا قابل تلافی نیست.

حق شکر خداوند را نیز به دو جهت نمی‌توان به جا آورد. نخست آنکه نعمت‌ها چنان زیادند که قابل شناسایی و شمارش کامل نیستند و شکر نعمت فرع بر شناخت آن است. قرآن کریم می‌فرماید: «اگر بخواهید نعمت‌های الهی را بشمارید قادر به شمارش آنها نیستید.»[1]

دوم اینکه موفقیت در انجام شکر هر نعمتی، خود نعمتی است که از جانب خداوند شامل حال عبد می‌شود و این نعمت خود به شکر مستقلی نیازمند است. پس هر شکری، شکری لازم دارد و این روال تا بی نهایت ادامه پیدا می‌کند. در نتیجه ادای حق شکر الهی از توان مخلوق خارج است.

از دست و زبان که برآید / کز عهده شکرش به در آید.

ادای حق شکر الهی اولا پی بردن به این حقیقت است که همه نعمت‌ها از اوست چنانکه امام صادق علیه‌السلام به خدا عرضه می‌دارند: «پروردگارا! هر آنچه نعمت داریم همه از جانب توست.»[2]

ثانیا اقرار به این حقیقت است که از شناخت کامل نعمت‌ها و انجام حق شکر خداوند عاجزیم . چنانکه خداوند به حضرت موسی علیه‌السلام وحی نمود: «ای موسی! آن چنان که حق شکر من است مرا شکر کن. حضرت موسی (ع) پاسخ داد پروردگارا چگونه تو را آن چنان که حق شکر تو است شکر کنم در حال که شکری نیست که برای تو به جا آوردم مگر اینکه خود آن نعمتی است که به من عطا کرده‌ای. خداوند فرمود: «موسی هم اکنون شکرم را به جا آوردی، هنگامی که دانستی که آن شکر هم از جانب من است.»[3]

«بنده همان به که ز تقصیر خویش / عذر به درگاه خدای آورد»
«ورنه سزاوار خداوندیش / کس نتواند که به جای آورد.»

امام سجاد علیه‌السلام به درگاه الهی عرضه می‌دارند: «الطاف تو آن‌قدر زیاد است که زبانم از شمارش آنها ناتوان است و نعمت‌های تو چنان زیاد است که فهم من از درک آنها قاصر است، چه رسد به نیل به نهایت آنها، چگونه می‌توانم به شکر تو دست یابم در حالی که اینکه شکر تو را به جا می‌آورم نیازمند شکری است. پس هر چه گویم حمد تنها سزاوار توست، به دلیل گفتن آن، بر من واجب می‌شود که باز بگویم حمد تنها سزاوار توست.»[4]

پی‌نوشت:
[1].نحل، 18
[2].بحارالانوار، ج83، ص74
[3].بحارالانوار، ج75، ص142
[4].بحارالانوار، ج91، ص146

همان‌طور که ذکر شد، شکر یک واجب عقلی است و حکم شرع درمورد وجوب شکر، تاکیدی بر آن است. یقینا خداوند به شکر مخلوق نیازی ندارد. علت تاکید دین بر انجام شکر، سودی است که از این رهگذر به خود بنده شاکر می‌رسد. قرآن کریم می‌فرماید: «هر کس شکر کرد، پس همانا به سود خویش شکر می‌کند و کسی که کفران ورزد، پس هر آینه پروردگار من بی‌نیاز و کریم است.»[1]

همچنین می‌فرماید: «هر کس شکر می‌کند، همانا به سود خویش شکر می‌کند و هر کس کفران ورزد، پس هر آینه خداوند بی‌نیاز و ستوده است.»[2]

برخی از برکات و ثمرات شکر برای عبد شاکر عبارتند از:

1- تقرب به خدا و نیل به تعالی: قطعا قدرشناسی و سپاسگزاری از الطاف و عطایایمنعم سبب محبت و علاقه بیشتر منعم به فرد قدردان و سپاسگزار می‌شود و این نیز موجب می‌شود منعم شخص مزبور را به خود نزدیک سازد و به خویش راه دهد. بنابراین عبد شاکر محبوب خداست و به قرب الهی راه می‌یابدو این یعنی نیل به بالاترین مرتبه تعالی و کمال.

قرآن کریم می‌فرماید: «اگر سپاسگزاری کنید، خداوند آن را بر شما می‌پسندد.»[3]؛ و نیز می‌فرماید: «اگر شکر کردید، حتما به وجود شما فزونی می‌بخشم.»[4]؛ دقت در این آیه روشن می‌کند که شکر مایه فزونی و کمال وجودی خود عبد شاکر است.

2- تقویت روحیه، نشاط وامید: یافتن و پی بردن به نعمت‌هایی که شخص در اختیار دارد و به زبان آوردن آنها شکر آن نعمت‌هاست. و موجب تقویت روحیه، امید و ابتهاج در وی می‌شود؛ علاوه بر اینکه زندگی او را سرشار از نشاط و شادی می‌کند و به او امکان می‌بخشد با چنین روحیه قوی و با نشاط و امید قله های موفقیت مادی و معنوی را فتح کند.

قرآن کریم می‌فرماید: «و اما نعمت پروردگارت را اظهار کن.»[5]

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «اظهار و ابراز نعمت الهی شکر است و ترک آن ناسپاسی و کفران است.»[6]

پی‌نوشت:
[1].نمل، 40
[2].لقمان، 12
[3].زمر، 7
[4].ابراهیم، 7
[5].ضحی، 11
[6].بحارالانوار، ج68، ص28

3-فزونی نعمت: شکر نعمت سبب افزونی نعمت می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: «اگر شکر کردید، خداوند افزونی می‌بخشد.»[1]؛ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «به هر کس شکر عطا شد، فزونی عطا شد.»

امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «این گونه نیست که خدا در شکر را بر بنده‌ای بگشاید و در فزونی را بر او ببندد.»[3]

رمز اینکه شکر، مایه فزونی نعمت است، خداوند وقتی مشاهده کند بنده‌ای، برای نعمت‌های مادی و معنوی که نصیبش کرده است، شاد و مسرور و سرزنده است و با اشتیاق و نشاط، به بهترین نحو از آنها استفاده می‌کند و شکر آنها را بجا می‌آورد، در صدد بر می‌آید نعمت‌های مادی و معنوی بیشتری به او عطا کند.

اما اگر ببیند به نعمت‌های مزبور بی توجهی می‌کند و بهره مناسب از آنها نمی‌برد و روح شکرگزاری هم ندارد، نه تنها نعمت را افزون نمی‌کند، بلکه چه بسا آنچه را هم عطا کرده است دیگر ادامه ندهد. بنابراین راه زیاد شدن نعمت، شکر است.

در مسیر تعالی معنوی هم اگر کسی طالب پیشرفت و نیل به توفیقات بیشتر است، باید به توفیقاتی که تاکنون نصیبش شده است توجه کند و با دیدن آنها مسرور و شادمان و شاکر باشد و این مسرت، سرزندگی و نشاط در چهره و کلام و حرکات و سکناتش ظاهر شود. در این صورت هم خداوند توفیقات بالاتری به او عطا می‌کند.

4-مصونیت از عذاب و نیل به پاداش‌های اخروی: شکر و سپاس نه تنها موجب مصونیت از سلب نعمت و سبب افزونی آن در دنیا می‌شود، بلکه شخص شاکر را از عذاب اخروی در امان نگاه خواهد داشت. و پاداش اخروی را نیز نصیب او خواهد کرد.

قرآن کریم می‌فرماید: «اگر شکر کنید و باایمان باشید، خداوند به عذاب شما مبادرت نمی‌ورزد و خداوند شاکر و داناست.[4]؛ همچنین می‌فرماید: «و به زودی خداوند به شاکران پاداش عطا می‌فرماید.»[5]

5-محبوبیت منعم نزد دیگران: خرسندی و نشاط و رضایت و شکر سبب می‌شود دیگران به کسی که موجب این خرسندی و شادی شده است خوش بین شوند و او را دوست بدارند. بنابراین وقتی مومنی مولا و منعم خود را خدا می‌داند و معرفی می‌کند و همزمان وجودش سرشار از خرسندی و رضایت و شکر است، دیگران نیز به خدا حسن ظن و محبت پیدا می‌کنند.

با توجه به آثار شکر، می‌توان به آثار کفران پی برد. «محرومیت از نعمت‌های بیشتر و جدیدتر، و حتی مبتلا شدن به سلب نعمت‌های عطا شده و محرومیت از پاداش اخروی شاکران و گرفتار شدن به عذاب ناسپاسان.»

چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: «اگر کفران پیشگی و ناسپاسی کنید، هر آینه عذاب من سخت و شدید است.»[6]

پی‌نوشت:
[1].ابراهیم، 7
[2].کافی، ج2، ص95
[3].سیدرضی، نهج الیبلاغه، حکمت435
[4].نسا، 147
[5].آل عمران، 144
[6].ابراهیم،7

تشکر از مخلوق:

گر چه مخلوق در کاری که می‌کند مستقل نیست و در واقع کار خدا به دست او جاری می‌شود و او نقش واسطه و مجرای عمل را ایفا می‌کند، بنابراین هر لطف و نعمتی که به دست مخلوق به انسان می‌رسد در حقیقت عطای خداست. اما این بدان معنی نیست که انسان در برابر مخلوقی که واسطه این عطا بوده است هیچ وظیفه‌ای ندارد.

تشکر از واسطه امری فطریست، کما اینکه وقتی کسی خدمتی کرده است به او می‌گویند: «دستت درد نکند.»

تشکر از واسطه لازمه تشکر از عطاکننده نعمت است. تشکر نکردن از مخلوقی که واسطه رسیدن نعمتی از جانب خدا شده است، هم خلاف انصاف و مروت و وجدان است و هم باعث دلسردی و منصرف شدن او از احسان به دیگران می‌شود.

بر اساس آنچه گفته شد، به حکم وجدان و انصاف و به اقتضای انسانیت، باید از مخلوقی که واسطه نعمت شده استت شکر کرد و از این طریق او را نیز در انجام کارهای خیر دلگرم ساخت.

امام سجاد علیه‌السلام می‌فرمایند: «شکرگزارترین شما برای خدا، سپاسگزارترین شما برای مردم است.»[1]

و امام رضا علیه‌السلام می‌فرمایند: «هر کس از مخلوقی که واسطه تعمتی شده است تشکر نمی‌کند، از خدای عز و جل تشکر نمی‌نماید.»[2]

پی‌نوشت:
[1].کافی، ج2، ص99
[2].بحارالانوار، ج68، ص44

موضوع قفل شده است