صحت حدیثی از امام علی(ع): دو خلیفه از سنت و روش رسول خدا (ص) تجاوز نکردند

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صحت حدیثی از امام علی(ع): دو خلیفه از سنت و روش رسول خدا (ص) تجاوز نکردند

سلام علیکم
مقاله ای از آقای سید علی اصغر غروی میخواندم ، در بخشی از مقاله ایشان همچین ادعایی کرده اند:

در کتاب الغارات ثقفی شیعی از قول امیرالمومنین علی(ع) آورده است که: «چون رسول خدا (ص) فرائضی را که بر عهده اوست به انجام رسانید، خداوند عزوجل او را از این جهان فانی به دیار باقی برد، صلوات خدا و رحمت و برکاتش بر او باد، سپس مسلمین دو نفر امیر شایسته را جانشین او کردند و آن دو امیر به کتاب و سنت عمل کرده و سیره خود را نیکو کرده و از سنت و روش رسول خدا(ص) تجاوز نکردند آنگاه خدای عزوجل ایشان را قبض روح کرد. خداوند ایشان را مورد مرحمت قرار دهد.»

خواستم بدونم این مطلب صحیحه؟ و اگر صحیح است و ایشان از سنت و روش رسول خدا(ص) تجاوز نکردند چگونه با باور شیعیان در مورد نحوه نماز خواندن و.... خلفا جور در میاد؟

پیشاپیش از پاسخ شما تشکر میکنم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

مقدمه:

کتاب «الغارات»، تاليف «ابو اسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى اصفهانى» متوفى سنه ی283هجرى قمرى از جمله آثار گرانقدر تاريخى تالیف شده شیعه در قرن سوم می باشد.

مقصود مؤلف از وجه نام گذاری کتاب آنچنان که محدث ارموی می گوید اشاره به حملات وحشيانه و غارت‏ها و كشت و كشتارهایی است که بعد از جنگ نهروان از سوی معاویه در ولايات و شهرهاى زير فرمان امير المؤمنين عليه السّلام اتفاق افتاده است.

مطالبى كه در اين كتاب نقل شده است اغلب در همين موضوع مى‏باشد؛ ‌البته نویسنده، داستان‏هاى ديگرى به تناسب نقل مى‏كند و پاره ای از حوادث آن روز را هم در كتاب خود آورده است.

این کتاب به همت سید جلال الدین محدث ارموی[1] بر اساس نسخه ای که در دسترس ایشان بوده که دارای اشکالات متعددی بوده، پس از تصحیح بچاپ رسیده است.

محدث ارموی در مقدمه ی این کتاب می نویسد:
نظر به آنكه نسخه ی مخطوط كتاب «الغارات» كه متعلّق به نگارنده و أساس طبع كتاب حاضر است مشوّش و مندمج و درهم و برهم و غير مصحّح بود از اين روى در صدد بر آمدم كه نسخه ی ديگرى را از آن بدست آورم تا در تصحيح كتاب از آن نيز كمك گرفته و از هر دو استفاده كنم متأسّفانه تير اين آرزو به هدف مقصود نرسيد(وبه نسخه ای دسترسی پیدا ننمودم)... (لذا)با نسخه كهنه خود ساختم و به وصله و پينه آن پرداختم و أساس طبع را بر همان نسخه ی موجود منحصر به فرد گذارده و مطاوى آن را به كمك گرفتن از موارد نقل مطالب آن تصحيح و طبع كردم تا به توفيق خدا كار آن به جائى رسيد كه با تمام مشكلات و مبهماتى كه در آن باقي مانده است مصداق اين مصراع «بدين شكستگى ارزد به صد هزار درست» گرديد.

بنابراین کتاب موجود الغارات کتابی است که بر اساس نسخه ی مرحوم محدث ارموی و بعد از اصلاحات ایشان بچاپ رسیده است؛ که در این صورت به علت منحصر بودن نسخه ی آن، نمی توان به مطالبی که تنها در آن ذکر شده و در کتب دیگر تارخی نیامده است، به عنوان اصلی استناد نمود.

ادامه دارد.


[/HR] [1].سید جلال الدین محدث ارموی (زاده ۲ آذر ۱۲۸۳ برابر ۱۳ رمضان ۱۳۲۳ ه. ق در ارومیه - درگذشته ۵ آبان ۱۳۵۸)، تصحیح‌کننده و پژوهش‌گر متون کهن و قرآن‌پژوه ایرانی بود.

ب)‌‌ باید توجه داشت که مهمترین وجه افتراق مکتب اهل بیت علیهم السلام با مکتب خلفا، در تبیین چیستی و جایگاه امامت می باشد. در اصول مکتب امامیه امامت اصلی از اصول اسلام و جایگاه رفیعی است که استمرار بخش امر نبوت خواهد بود و بدیهی است که مشروعیت چنین امری الهی بوده و مردم هیچ نقشی در مشروعیت بخشی آن نخواهند داشت؛ بلکه نقش آنان در تحقق حکومت الهی و مقبولیت بخشی به آن خواهد بود.

حضرت علی بن موسی الرضا علیه الاف التهیة والثناء در رابطه با جایگاه و شان رفیع امامت می فرمایند: «انَّ الْامامَةَ هِىَ مَنْزِلَةُ الْانْبِياءِ وَ ارْثُ الْاوْصِياءِ، انَّ الْامامَةَ خِلافَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ خِلافَةُ الرَّسُولِ ... إنّ الإمامة زمام الدين وعزّ المؤمنين. إنّ الإمامة أسّ‏ الإسلام النامي وفرعه السامي ...»؛[1] امامت، مقام پيامبران، و ارثِ جانشينان (انبيا) است، امامت جانشينى خدا و رسول اوست ...امامت، زمام دين و مايه ی عزت مؤمنین است.امامت، پايه ی اساسى اسلام پويا و شاخه ی بلند آن است.

همچنین حضرت امام علی عليه السَّلام در خطبه دوم نهج البلاغه، منزلت اهل بيت عليهم السَّلام را چنين معرفى مى كند: «مَوضِعُ سِرِّهِ وَلجأُ أَمْرِهِ وَعَيْبَهُ عِلْمِهِ وَموئِلُ حُكْمِهِ، وَكهُوفُ كُتُبهِ، وَجِبالُ دينِهِ؛ بِهِمْ اقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ وَأَذْهَبَ ارتعادَ فَرائِضِهِ... لا يُقاسُ‏ بِآل مُحَمَّد (صلَّى اللّه عليه و آله و سلَّم) مِنْ هذِهِ الأُمّه أَحد، ولا يُسوّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتهُمْ عَلَيْهِ أَبداً، هُمْ أَساسُ الدِّين وَعِمادُ اليَقينِ، إِلَيْهِمْ يَفى‏ءُ الغالى وَبِهِمْ يلحَقُ التالى وَلَهُمْ خَصائصُ حَقِ الوِلايَه وَفِيِهمُ الوَصيّهُ وَالوراثَهُ، الآنَ إِذْ رَجَعَ الحَقّ إِلى أَهْلِهِ وَنقل إِلى مُنتقَله»؛جايگاه راز خدا، پناهگاه دين او، صندوق علم او، مرجع حكم او، گنجيينه هاى كتاب هاى او، و كوه هاى دين او مى باشند. به وسيله آنها پشت دين را راست كرد و تزلزلش را مرتفع ساخت... احدى از امت با آل محمد قابل قياس نيست. كسانى را كه از نعمت آنها متنعمند با خود آنها نتوان هم ترازو كرد، آنان ركن دين و پايه يقينند، تند روان بايد به آنان (كه ميانه روند) برگردند و كند روان بايد سعى كنند به آنان برسند، شرايط ولايت امور مسلمين در آنها جمع است و وصيت پيامبر درباره آنها است و آنان كمالات نبوى را به ارث برده اند، اين هنگام است زمانى كه حق به اهلش بازگشته به جاى اصلى خود منتقل گشته است.

و چه نصى روشن تر و بالاتر از از اين كه مى فرمايد: «وفيهم الوصيه والوراثه»؛وصيت رسول خدا و وراثت او در ميان آنها است.

و نيز مى فرمايد: «أيْنَ الّذينَ زَعَمُوا انّهُمُ الرّاسِخُونَ فِى العِلْمِ دُوننا، كذباً وَبَغْياً عَلَيْنا ان رَفَعَنا اللّه وَوَضَعَهُمْ، وَأعْطانا وَحَرَّمهُمْ، وادخلنا وأخرجهُم، بِنا يُستَعطى ويُسْتَجلى العَمى، إِنَّ الأئِمَّه مِنْ قُريش غَرَسُوا فى هذا الْبَطْنِ مِنْ هاشِم لا تصلح عَلى سِواهُمْ وَلا تصلح الوُلاهَ من‏ غَيْرِهِمْ».[2] كجايند كسانى كه به دروغ و از روى حسد- گمان مى كنند كه آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پايين، به ما عنايت كرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد كرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسيله ما هدايت حاصل مى شود، و كورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قريش اند امّا نه همه قريش بلكه خصوص يك تيره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شايسته نيست و كسى غير از آنان چنين شايستگى را ندارد.

با توجه به چنین مبنایی است که امام علی علیه السلام به هنگام رجوع مردم به آنحضرت در امر خلافت و رهبری فرمودند:
«فَوَ اللّهِ ما زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقّى مُسْتَأْثَراً عَلىَّ مُنْذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِيَّهُ (صلَّى اللّه عليه و آله و سلَّم) حَتّى يَومِ النّاسِ هذا»؛[3] به خدا سوگند از روزى كه خدا جان پيامبر خويش را تحويل گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است.

ج) اینکه گفته شود امام علی علیه السلام خلافت و روش خلفای پیش از خود را ستوده اند خلاف چنین اعتقادی خواهد بود؛ زیرا امام حق، هیچگاه مشروعیت امر باطلی را تائید نخواهد نمود؛ همچنان که به اقرار نصوص روایی اهل سنت، نظر امام علی علیه السلام در مورد ابوبکر و عمر آن بود که این دو نفر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بوده اند:

«پس شما دو نفر (علی وعباس) اعتقادتان این بود که ابوبکر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بود،و خدا می داند که او راست گفت،و تابع حق بود، پس چون ابوبکر فوت کرد من جانشین رسول الله صلی الله علیه وآله و ابوبکر شدم، اما نظر شما درمورد من این بود که من دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن هستم ولی خدا می داند که من راست می گفتم و درستکار و راشد و تابع حق هستم». [4]

همچنین آنحضرت در بیانی دیگر ناخشنودی خویش را از دوری مردم از امام هدایت و مبتلا شدن به بدعتها چنین بیان می دارند:
«قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاة قَبْلِى أعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللهِ صَلَّى الله عَليه وَ آله و سلّم مُتَعَمِّدِينَ لِخِلافَة، نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ، مُغَيرينَ لِسُنَّة؛ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسُ عَلَى تَرْكهَا وَ حَوَّلْتُها إلَى موَاضِعِهَا وَ الَى مَا كانَت فِى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صَلّى الله عليه و آله و سلّم لَتَفِرَّقَ عَنِّى جُنْدِى حَتَّى أبْقَى وَحْدِى أوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِى الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِى وَ فَرْضَ إمَامَتى مِنْ كتابِ اللهِ عَزّ وَ جَلَّ وَ سُنَّة رَسُولِ اللهِ صَلّى الله عليه و آله و سلّم»،[5]

واليان و أميران پيش از من كارهائى را انجام دادند كه با دستورات صريح رسول خدا صلی الله علیه وآله مخالف بود . آنان از روى عمد و توجه ، مرتكب تحريف و شكستن سنتهاى نبوى و تعيير احكام الهى گشتند. من اگر مى خواستم مردم را بر ترك آن احكام وادار سازم و احكام تغيير يافته را به حالت نخستين آنها يعنى همانطور كه زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله معمول بود بازگردانم ، لشكريانم از گردم پراكنده مى شدند و يكه و تنها باقى مى ماندم و يا حداكثر اندكى از شيعيانم با من همراهى مى نمودند، شیعیانی كه فضل مرا شناخته‏ و لزوم إمامت مرا از كتاب خدا و سُنَّت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دانسته ‏اند.

بنابراین اگر در نقلی حتی در صورتی که صحیح السند نیز باشد بیان شده باشد که انتخاب امام در حیطه ی اختیار مردم است و یا اینکه خشنودی امام علی علیه السلام و سایر اهل بیت علیهم السلام را از روش خلفای غاصب بیان گردیده باشد؛ بخاطر مخالفت با امری قطعی، نمی توان به ظاهر آن تمسک نمود؛ بلکه در صورت صحت سند، در مدلول و محتوای حدیث تصرف شده و حمل بر محملی قابل قبول می گردد و در صورت ضعف سند حکم به بطلان حدیث خواهد شد.

ادامه دارد.


[/HR] [1] . الکافی، الکلینی، ج1، ص200، انتشارات دارالکتب اسلامیة.

[2] . نهج البلاغه، خطبه 107.

[3] . نهج البلاغه، خطبه 6.

[4] .صحیح مسلم، باب حکم الفیء، ح4676،‌دارالجیل:« قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنِّى لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ».

[5] .الکافی، الکلینی، ج8، ص59، انتشارات دارالکتب اسلامیة.

نگاهی به نامه ی امام علی علیه السلام به نقل از کتاب «الغارات»
قسمتی از نامه ی امام علی علیه السلام در حکم انتصاب «قیس بن سعد بن عبادة انصاری»، بدین صورت است:

بنام خداوند بخشنده مهربان، اين نامه از بنده خدا على بن ابى طالب امير المؤمنين براى مسلمانانى كه اين نامه را بشنوند. سلام خداوند بر شما باد، سپاس مى‏ گويم خداوندى را كه جز او خدائى نيست و او يكتا و بى‏ همتا مى‏ باشد. اما بعد، خداوند با تقدير و اراده و تدبيرش اسلام را برگزيد، و آن را دين خود و فرشتگان و رسولانش قرار داد، و پيامبران را مبعوث فرمود تا آن دين را به مردم برسانند، خداوند اسلام را به برگزيدگان مخصوص گردانيد و اين امت را بوسيله شريعت مقدس اسلام گرامى داشته و آن را فضيلت بخشيده است.

خداوند محمد صلّى الله عليه و آله را برانگيخت و كتاب و حكمت و سنت و فرائض را به او تعليم فرمود. پيامبر آنها را ادب ياد داد تا هدايت گردند، و آنها را جمع كرد تا پراكنده نگردند، و آنان را تزكيه نمود، تا از آلودگي ها پاك شوند بعد از آنكه احكام خدا را رسانيد خداوند او را نزد خود فرا خواند، درود خدا و رضوان او بر آن حضرت باد. بعد از آن مسلمانان دو نفر مرد شايسته را از بين خود انتخاب كردند، و آنها هم به كتاب خدا و سنت رفتار نمودند، و با مردم نيكو معاشرت داشتند، تا آنگاه كه آنها نيز جهان را وداع كردند، بعد از آن دو كس ديگرى در جاى آنها قرار گرفت. او در حكومت خود چيزهاى تازه‏اى پديد آورد و بدعت‏هائى ايجاد نمود.

«ثمّ إنّ المسلمين من بعده استخلفوا امرأين منهم صالحين عملا بالكتاب و أحسنا السّيرة و لم يتعدّيا السّنّة ثمّ توفّاهما الله فرحمهما الله، ثمّ ولّى من‏بعدهما وال أحدث أحداثا فوجدت الأمّة عليه مقالا، فقالوا، ثمّ نقموا عليه فغيّروا».[1]

مردم از آن اعمال ناراحت شدند و گفتگوها آغاز گرديد، بعد از آن بر او شوريدند و اوضاع و احوال را دگرگون كردند، نزد من آمدند و با من بيعت نمودند. اينك از خداوند راه‏نمائى مى ‏خواهم و بر تقوى و حسن عمل از او يارى طلب مى‏كنم...

در بررسی این نامه می گوئیم: فقره ی مورد بحث این نامه با اصول اعتقادی مکتب اهل بیت علیهم السلام ناسازگار است؛ لذا در صورتی که در سند این نامه نیز تردیدی نباشد،‌ و این فقره را از زیادات مخالفین ندانیم، این قسمت از متن نامه توجیه و یا حمل بر تقیه و مصلحت می گردد؛ به اینکه شرایط حاکم بر جامعه ی مصر و جایگاه خلفای پیشین در نزد آنان به گونه ای نبوده که امام به ناحق بودن و غاصب بودن آنها تصریح بفرمایند؛ لذا حضرت تنها به بدعتگذاری عثمان و شوریدن مردم علیه وی که همه ی مردم بر آن متفق بودند اکتفاء فرمودند.

موفق باشید.


[/HR] [1] .الغارات، ج1، ص210، دارالکتاب، قم.

با تشکر از پاسخ شما

صدرا;581355 نوشت:

؛ همچنان که به اقرار نصوص روایی اهل سنت، نظر امام علی علیه السلام در مورد ابوبکر و عمر آن بود که این دو نفر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بوده اند:

«پس شما دو نفر (علی وعباس) اعتقادتان این بود که ابوبکر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بود،و خدا می داند که او راست گفت،و تابع حق بود، پس چون ابوبکر فوت کرد من جانشین رسول الله صلی الله علیه وآله و ابوبکر شدم، اما نظر شما درمورد من این بود که من دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن هستم ولی خدا می داند که من راست می گفتم و درستکار و راشد و تابع حق هستم». [4]

[4] .صحیح مسلم، باب حکم الفیء، ح4676،‌دارالجیل:« قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنِّى لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ».

.


شما نوشتین"نظر امام علی علیه السلام در مورد ابوبکر و عمر آن بود که این دو نفر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بوده اند"
ببخشید ولی در این روایت که گذاشتین علی (ع ) درباره ابوبکر میفرماید:و خدا می داند که او راست گفت،و تابع حق بود
؟؟؟؟؟

صدرا;582036 نوشت:

خداوند محمد صلّى الله عليه و آله را برانگيخت و كتاب و حكمت و سنت و فرائض را به او تعليم فرمود. پيامبر آنها را ادب ياد داد تا هدايت گردند، و آنها را جمع كرد تا پراكنده نگردند، و آنان را تزكيه نمود، تا از آلودگي ها پاك شوند بعد از آنكه احكام خدا را رسانيد خداوند او را نزد خود فرا خواند، درود خدا و رضوان او بر آن حضرت باد

. بعد از آن مسلمانان دو نفر مرد شايسته را از بين خود انتخاب كردند، و آنها هم به كتاب خدا و سنت رفتار نمودند، و با مردم نيكو معاشرت داشتند، تا آنگاه كه آنها نيز جهان را وداع كردند، بعد از آن دو كس ديگرى در جاى آنها قرار گرفت. او در حكومت خود چيزهاى تازه‏اى پديد آورد و بدعت‏هائى ايجاد نمود.

«ثمّ إنّ المسلمين من بعده استخلفوا امرأين منهم صالحين عملا بالكتاب و أحسنا السّيرة و لم يتعدّيا السّنّة ثمّ توفّاهما الله فرحمهما الله، ثمّ ولّى من‏

بعدهما وال أحدث أحداثا فوجدت الأمّة عليه مقالا، فقالوا، ثمّ نقموا عليه فغيّروا».[1]

مردم از آن اعمال ناراحت شدند و گفتگوها آغاز گرديد، بعد از آن بر او شوريدند و اوضاع و احوال را دگرگون كردند، نزد من آمدند و با من بيعت نمودند. اينك از خداوند راه‏نمائى مى ‏خواهم و بر تقوى و حسن عمل از او يارى طلب مى‏كنم...

در بررسی این نامه می گوئیم: فقره ی مورد بحث این نامه با اصول اعتقادی مکتب اهل بیت علیهم السلام ناسازگار است؛ لذا در صورتی که در سند این نامه نیز تردیدی نباشد،‌ و این فقره را از زیادات مخالفین ندانیم، این قسمت از متن نامه توجیه و یا حمل بر تقیه و مصلحت می گردد؛ به اینکه شرایط حاکم بر جامعه ی مصر و جایگاه خلفای پیشین در نزد آنان به گونه ای نبوده که امام به ناحق بودن و غاصب بودن آنها تصریح بفرمایند؛ لذا حضرت تنها به بدعتگذاری عثمان و شوریدن مردم علیه وی که همه ی مردم بر آن متفق بودند اکتفاء فرمودند.

موفق باشید.



[/HR] [1] .الغارات، ج1، ص210، دارالکتاب، قم.

ببخشید این یه مورد رو هم اصلا نمیتونم بپذیرم....ما داریم درباره امام علی (ع) صحبت میکنیم...درباره ایشان (5 تن ال عبا) آیه تطهیر نازل شده!! نعوذ بالله که بخوایم بگیم بخاطر تقیه بوده.....اونم درجایی که نیازی نبوده...ایشان خلیفه بوده در زمان نوشتن نامه، و میتونستن اصلا درباره عمر و ابوبکر صحبت نکنن و اتفاقی هم نمی افتاد تا این که بگیم تقیه کردن!(نعوذ بالله) کسی که شمشیر بیخ گلوشون نذاشته بوده که !اصلا میشد در این نامه در این باره صحبت نکنن...
به نظرم چند راه بیشتر نداریم:
خطبه شقشقیه به نظرم بیشترین تضاد رو با این متن داره و میشه ازش به این صورت استفاده کرد:
1-خطبه شقشقیه صحیحه و این نامه به کل دروغه(برای این باید اثبات کنیم که خطبه شقشقیه از سندیت خیلی بیشتری برخورداره)
2- نامه صحیحه و خطبه شقشقیه به کل دروغه
3-هر دو صحیح هستند(که این امکان نداره چون که میشه جمع نقیضین)
4- هر دو دروغ

میشه مورد 1 رو اثبات کرد؟

*EHSAN*;582413 نوشت:
بخشید این یه مورد رو هم اصلا نمیتونم بپذیرم....ما داریم درباره امام علی (ع) صحبت میکنیم...درباره ایشان (5 تن ال عبا) آیه تطهیر نازل شده!! نعوذ بالله که بخوایم بگیم بخاطر تقیه بوده.....اونم درجایی که نیازی نبوده...ایشان خلیفه بوده در زمان نوشتن نامه، و میتونستن اصلا درباره عمر و ابوبکر صحبت نکنن و اتفاقی هم نمی افتاد تا این که بگیم تقیه کردن!(نعوذ بالله) کسی که شمشیر بیخ گلوشون نذاشته بوده که !اصلا میشد در این نامه در این باره صحبت نکنن...
به نظرم چند راه بیشتر نداریم:
خطبه شقشقیه به نظرم بیشترین تضاد رو با این متن داره و میشه ازش به این صورت استفاده کرد:
1-خطبه شقشقیه صحیحه و این نامه به کل دروغه(برای این باید اثبات کنیم که خطبه شقشقیه از سندیت خیلی بیشتری برخورداره)
2- نامه صحیحه و خطبه شقشقیه به کل دروغه
3-هر دو صحیح هستند(که این امکان نداره چون که میشه جمع نقیضین)
4- هر دو دروغ

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته !!

عید الله اکبر را به همه شیعیان و اهل سنت تبریک عرض می کنم!!!

عزیز من ما یک بحث روایت شاذ داریم !!

الأولى : الشاذ وهو على الأظهر الأشهر بين أهل الدراية والحديث ، هو ما رواه الثقة مخالفا لما رواه جماعة ، ولم يكن له إلا اسناد واحد . فخرج بقيد الثقة ، والمنكر والمردود وبقيد المخالفة ، المفرد بأول معنييه المزبورين ، وبقيد اتحاد الإسناد ، المتن الواحد المروي بسندين أو أكثر فإنه ليس بشاذ
دراسات فی علم الدرایه ص 45

آنچه که روایت کرده است ثقه مخالف روایت جماعت و نمی باشد برای مگر یک سند واحد !!!

نتیجه گیری با خودتان زیرا اگر نظر امام علی ع در مورد خلفا رو بیان بکنیم از کتب شیعه و سنی به حد تواتر شایدم برسد !!

ammarshia;582420 نوشت:
السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته !!

عید الله اکبر را به همه شیعیان و اهل سنت تبریک عرض می کنم!!!

عزیز من ما یک بحث روایت شاذ داریم !!

الأولى : الشاذ وهو على الأظهر الأشهر بين أهل الدراية والحديث ، هو ما رواه الثقة مخالفا لما رواه جماعة ، ولم يكن له إلا اسناد واحد . فخرج بقيد الثقة ، والمنكر والمردود وبقيد المخالفة ، المفرد بأول معنييه المزبورين ، وبقيد اتحاد الإسناد ، المتن الواحد المروي بسندين أو أكثر فإنه ليس بشاذ
دراسات فی علم الدرایه ص 45

آنچه که روایت کرده است ثقه مخالف روایت جماعت و نمی باشد برای مگر یک سند واحد !!!

نتیجه گیری با خودتان زیرا اگر نظر امام علی ع در مورد خلفا رو بیان بکنیم از کتب شیعه و سنی به حد تواتر شایدم برسد !!


با تشکر
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است...عشق را خود صد زبان دیگر است Smile

ببخشید میشه به فارسی روان بیشتر باز کنید مخصوصا اون قسمت که به سبز بولد کردم...فکر کنم درست متوجه نشدم

سلام برادر احسان عزیز

نگاه کنید ما روایت های اجماعی داریم در مورد نظر امیر المومنین در مورد خلفا که به حد یقین می رسد در قضیه شوری و سنت خلفا ولیکن این روایت هم وجود دارد در مقابلش اگر این روایت صحیح باشد در مقابل احادیث جماعتی قرار می گیرد که شاذ می شود !!و مورد قبول نیست !!

سید مرتضی می گوید :
وإنما أوردنا بهذه الإشارة أن أصحابنا كلهم سلفهم وخلفهم ومتقدمهم ومتأخرهم يمنعون من العمل بأخبار الآحاد ومن القياس في الشريعة ، ويعيبون أشد عيب الذاهب إليهما والمتعلق في الشريعة بهما

داداش می بینید این اخبار واحد اصحاب ما کلهم سلف و متقدم و متاخرشان منع می کردند از عمل به خبر آحاد !!

[h=1]در اعتقادات به خبر واحد نمی شه اعتنا کرد::[/h]130 - القول في أخبار الآحاد وأقول : إنه لا يجب العلم ولا العمل بشئ من أخبار الآحاد ، ولا يجوز لأحد أن يقطع بخبر الواحد في الدين إلا أن يقترن به ما يدل على صدق راويه على البيان . وهذا مذهب جمهور الشيعة وكثير من المعتزلة والمحكمة وطائفة من المرجئة وهو خلاف لما عليه متفقهة العامة وأصحاب الرأي .
اوائل المقالات ص122

شیخ مفید ره هم چنین می فرماید

*EHSAN*;577846 نوشت:
سلام علیکم
مقاله ای از آقای سید علی اصغر غروی میخواندم ، در بخشی از مقاله ایشان همچین ادعایی کرده اند:

در کتاب الغارات ثقفی شیعی از قول امیرالمومنین علی(ع) آورده است که: «چون رسول خدا (ص) فرائضی را که بر عهده اوست به انجام رسانید، خداوند عزوجل او را از این جهان فانی به دیار باقی برد، صلوات خدا و رحمت و برکاتش بر او باد، سپس مسلمین دو نفر امیر شایسته را جانشین او کردند و آن دو امیر به کتاب و سنت عمل کرده و سیره خود را نیکو کرده و از سنت و روش رسول خدا(ص) تجاوز نکردند آنگاه خدای عزوجل ایشان را قبض روح کرد. خداوند ایشان را مورد مرحمت قرار دهد.»

خواستم بدونم این مطلب صحیحه؟ و اگر صحیح است و ایشان

از سنت و روش رسول خدا(ص) تجاوز نکردند چگونه با باور شیعیان در مورد نحوه نماز خواندن و.... خلفا جور در میاد؟

پیشاپیش از پاسخ شما تشکر میکنم

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
ضمن تبریک عید الله اکبر، دقت در نقل قول زیر هم خالی از لطف نیست، اگرچه مستقیماً هم لزوماً پاسخ به پرسش شما نیست:

ملاصدرا;571130 نوشت:

برای توضیح این قسمت به یک روایت دیگری استناد می کنم که امام صادق ع در پاسخ به سوال شخصی از خلیفه اول و ثانی فرمود:
ففی الخبر ان رجلاً سأل الإمام الصادق (ع) ، فقال : یا ابن رسول الله ! ما تقول فی حق أبی بکر و عمر ؟
فقال (ع) : إمامان عادلان قاسطان ، کانا علی الحق ، وماتا علیه ، فعلیهما رحمة الله یوم القیامة

شخصی ازمخالفان از امام صادق(ع) سؤال کرد : نظر شما در باره ابوبکر و عمر چیست؟ فرمود : دو امام عادل و بر حق بودند و بر همین روش هم مردند (إحقاق الحق للشوشتری 1/16)

ظاهر روایت را به بنده نشان دهند خواهم گفت قطعا صحیح نمی باشد یا نهایتا می گویم حمل بر تقیه می شود اما داریم:

فلمّا انصرف الناس قال له رجل من خاصّته: یا ابن رسول اللّه (ص) لقد تعجّبت ممّا قلت فی حقّ أبی بکر وعمر، فقال: نعم، هما إماما أهل النار، کما قال اللّه سبحانه ـ
یکی از اصحاب امام به ایشان گفت از سخن شما در مورد آن دو تعجب کردم امام فرمود:آن دو نفر امام هستند، امّا امام و پیشوای دوزخیان و اهل آتش، خداوند می فرماید:و جعلناهم أئمّة یدعون إلی النار (قصص: 41)،
و اینکه گفتم: قاسطان، منظورم تفسیر این آیه است:و أمّا القاسطون فکانوا لجهنّم حطباً. (جن: 15)
و اگر گفتم: عادلان، به این جهت است که آن دو نفر از حق عدول کردند و با آن مخالفت ورزیدند ، و در حقیقت تفسیر این آیه است:
ثمّ الذی کفروا بربّهم یعدلون (انعام: 1).
و مقصودم از: کانا علی الحق، به معنای مخالفت آن دو با حق و قیام علیه حق است که مراد أمیر المؤمنین (ع) است.
و مقصود از:کانا علی الحق، وماتا علیه این است که آن دو نفر بر ضد حق بودند و فعلیهما رحمة اللّه ،رحمة الله (رسول خدا ) بر ضد آنان است .فإنّه کان رحمة للعالمین.( شرح إحقاق الحق - السید المرعشی - ج 1 - ص 69 – 70 )

یعنی حتی ظاهر روایات مطالب خلافی را هم رساند نباید فورا آن را رد کرد و باید سعی در تاویل داشت همان مطلبی که جناب باء از علامه نقل کردند که ممکن است روایت نیاز به تاویل داشته باشد.

در واقع حقیر نتوانستم روایت مورد نظر شما را به باطنی غیر از ظاهری که مورد اتفاق شیعه است و دلایل بسیار برایش وجود دارد برگردانم، ولی شاید کس دیگری بتواند :ok:
یا علی

*EHSAN*;577846 نوشت:
خواستم بدونم این مطلب صحیحه؟

سلام عليكم

با تشكر از شما برادر گرامي

عيد الاعظم عيد الامه و عيد الامه يعني عيد غدير را خدمت شما و همه اسك ديني ها تبريك عرض مي كنم

اما پاسخ به اين سوال كه ايا روايت صحيح هست يا نه، اولا اين روايت سند ندارد كه بگويم ضعيف است و يا صحيح، دوم جناب اربلي به اقرار خودشان انچه در اين كتاب جمع اوري كرده استناد به كتب عامه يعني اهل سنت است
و اعتمدت في الغالب النقل من كتب الجمهور
و در بیشتر نقل های، به نقل کتاب های جمهور (=اهل سنت) اعتماد نمودم

ابن أبي الفتح الإربلي، ج 1 ص 4 و 5

در نتيجه روايت قابل احتجاج نمي باشد دوست گرامي

*EHSAN*;577846 نوشت:
و اگر صحیح است و ایشان از سنت و روش رسول خدا(ص) تجاوز نکردند چگونه با باور شیعیان در مورد نحوه نماز خواندن و.... خلفا جور در میاد؟

اما بالاعكس طبق ان دسته از روايات صحيحه اي كه در مصادر شيعه و اهل سنت ان هم با اسناد صحيح و معتبري كه وارد شده است مولا علي ع به شدت با سنت خلفا مخالفت نموده و سنت انها را يك بدعت و سنت ال فرعموني مي دانسته

مخالفت مولا علي ع با سنت خلفا در مصادر شيعه:

خطبه 150: مولا در اين خطبه سنت خلفا را مي فرمايد سنت ال فرعوني است و سنت ال فرعون هم بر كفر بوده است زيرا فرعون مي گفت ان ربكم الاعلي

نامه 53 نهج البلاغه مولا علي ع فرمودند ان هذا الدين قد كان اسيرا في ايدي الاشرار اين دين در دست اشراري اسير بوده است

روايت صحيح كتاب شريف كافي و وسائل الشيعه كه سند ان صد در صد صحيح است

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ....فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)
سپس مولا علي ع رو به مردم نموده در حاليکه عده اي از بستگان و نزديکان و شيعيانش گرد او بودند فرمود :
خلفاي قبل از من کارهايي انجام دادند که در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند. پيمان او را شکسته و سنت او را تغيير دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقي مي‌مانم و يا با عده کمي از شيعه ام که برتري من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم – را مي‌دانند.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21 ، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش
وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 1، ص 458 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج 1، ص 392 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 93، ص 203 ـ تفسير نور الثقلين للشيخ الحويزي، ج 2، ص 156

برادر گرامي همان طور كه مشاهده كرديد مولا تعابير بسيار عجيبي در مورد بدعتي گذاري خلفا در سنت پيغمبر اشاره كرده اند، حضرت امير فرمودند خلفاي قبل از من از روي عمد و تعبد و تعمد در سنت پيغمبر تغيير ايجاد كردند و با او مخالفت نمودند حالا كسي كه طبق قران با پيغمبر مخالفت كند و در سنت او بدعت بگذارد و پيمان او را ناديده بگيرد حكمش چيست؟ ايه 36 سوره احزاب را ملاحظه بفرمايد: ومن يعص الله و رسوله له نار جهنم خالدين فيها كساني كه عصيان ورزي از خدا و پيغمبر كنند در قعر جهنم هستند
حالا شما برادر عزيز به ما بگو كساني كه به نص صريح مولا در سنت پيغمبر بدعت گذاشتند ان هم نه از روي سهو بلكه تعمدا يعني از روي عمد مخالفت كردند و از طرفي خداوند انها را جهنمي مي داند انوقت چكونه مولا علي ع اينها را بهشتي مي داند و مي فرمايد خداوند بر اينها رحمت مي فرستد؟ مگر مي شود همزمان خداوند هم مغضوب عليهم باشد و هم رحمت عليهم؟ در نتيجه اينها و بسياري از مطالب ديگر خبر باطل الغارات را اسقاط مي كند

اما مصادر اهل سنت:

شرح ابن الحديد:
وقد روى : أن عمر خرج في شهر رمضان ليلا فرأى المصابيح في المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقيل له: إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف كما ترى بأنها بدعة، وقد شهد الرسول صلى الله عليه وآله أن كل بدعة ضلالة . وقد روى أن أمير المؤمنين عليه السلام لما اجتمعوا إليه بالكوفة فسألوه أن ينصب لهم إماما يصلى بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلك خلاف السنة فتركوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إليهم ابنه الحسن عليه السلام فدخل عليهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !
روايت شده است که عمر در ماه رمضان شب هنگام بيرون آمد و در مسجد چراغ هايي را ديد ؛ سؤال كرد: اين چيست؟ به او گفتند: مردم براي نماز مستحبي جمع شده‌اند (و نماز را به جماعت بخوانند)؛ عمر گفت: اين كار بدعت است، اما بدعت خوبي است. پس همان‌گونه كه مشخص است خود اعتراف كرد که اين کار بدعت است و رسول خدا شهادت داده‌اند که هر بدعتي گمراهي است.
شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت، ج 12، ص 283

رد سيره شيخين از منظر مولا علي ع:

رقم الحديث: 546
(حديث موقوف) حَدَّثَنَا حَدَّثَنَا عَبْد اللَّهِ ، حَدَّثَنِي سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ ، حَدَّثَنِي قَبِيصَةُ ، عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَيَّاشٍ ، عَنْ عَاصِمٍ ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ ، قَالَ : قُلْتُ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ : " كَيْفَ بَايَعْتُمْ عُثْمَانَ وَتَرَكْتُمْ عَلِيًّا ؟ قَالَ : مَا ذَنْبِي ؟ قَدْ بَدَأْتُ بِعَلِيٍّ ، فَقُلْتُ : أُبَايِعُكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ ، وَسِيرَةِ أَبِي بَكْرٍ ، وَعُمَرَ ، قَالَ : فَقَالَ : فِيمَا اسْتَطَعْتُ ، قَالَ : ثُمَّ عَرَضْتُهَا عَلَى عُثْمَانَ ، فَقَبِلَهَا
ابن وائل گويد: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصيتى مانند على با عثمان بيعت كرديد؟ پاسخمىدهد: گناه من چيست كه سه مرتبه به على پيشنهاد كردم كه خلافت را به شرطعمل به كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره ابوبكر وعمر بپذيرد ولى قبول نكرد. ولى عثمان قبول كرد.
تاریخ المدینة لإبن شبة نمیری - ح 1481 با سند صحیح
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=159&hid=1481&pid=42082
مسند احمد - ح 546 با سند معتبر
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=121&pid=60229&hid=546
فتح الباري ج 13 ص 170.

در اين روايت دو نكته وجود دارد اولا اينكه خود مولا علي ع سيره خلفا را قبول ندارد، زيرا اگر سيره و سنت خلفا بر سنت پيغمبر بوده است چرا مولا علي ع نپذيرفت؟ كما اينكه در تاريخ طبري به صراحت مولاي متقيان فرمودند:
واي بر تو، اگر ابوبكر و عمر بر خلاف كتاب و سنت رسول الله عمل كرده‌ باشند، چه ارزشي دارد كه من بخواهم به او عمل كنم؟
ويلك لو أن أبا بكر و عمر عملا بغير كتاب الله و سنة رسول الله صلي الله عليه و سلم لم يكونا علي شئ من الحق
تاريخ الطبري، ج4، ص56

خوب اگر سنت انها مانند سنت پيغمبر هست مولا علي ع دست بيعت در شوراي شش نفره مي داد حال انكه اعراض از بيعت نمود و روي گرداني كرد و خود چنين مسئله مويد بدعت گذاري خلفا بر سنت و همچنين اعتراض مولا بر سنت خلفا هست

نكته دومي كه مي توان از روايت استشهاد كرد اين است اگر سنت خلفا همان سنت پيغمبر است چرا ابن عوف مي گويد بايد بر سنت ابوبكر و عمر باشي؟ مگر اينها اعتقاد ندارند اينها سنتشان سنت پيغمبر است؟ خوب اگر اينگونه هست چرا سنت خلفا را با سنت نبي الله تفكيك كرده مي گويد بر سنت پيغمبر و سنت خلفا بايد باشي
نكته جالب اينجاست كه ابن عوف سنت خدا و پيغمبر را با سنت ابوبكر و عمر جدا كرده اگر دقت كنيد سنت پيغمبر عطف به سنت خداست و سيره عمر هم عطف به سيره ابوبكر است و با يك واو وسط اين دو از هم جدا شده اند

اما اچار فرانسه شيعه يعني روايت صحيح مسلم:
در اين روايت ابوبكر و عمر ادعاي ولي بودن بعد از پيغمبر را كردند و بلافاصله مولا علي ع چهار صفت به انها منصوب كرد: فرايتماني كاذبا اثما خائنا و غادرا شما دو نفر دروغ گو، خيانت كار، گناه كار و حيله گر هست، خوب به نظر شما كسي كه دروغ گو و خيانت كار باشد مي تواند به سيره پيغمبر عمل كند؟ يا اينكه اين فرد خيانت كار به سنت پيغمبر هم خيانت مي كند كما اينكه گفتيم اينها بدعت در سنت گذاشتند، مضاف بر اينكه اگر واقعا ادم هاي خوبي بودند چرا مولا علي ع صفات منافقين را به انها داد؟ مولا علي ع فرودند شما دو نفر كاذب هستيد و اين كذاب بودن نشانه منافقين است زيرا خداوند در ايه اول سوره منافقين مي فرمايد ان المنافقين لكاذبون ما دو ادله ديگر هم بر اثبات نفاق انها داريم كه بماند مضاف بر اينكه خداوند در قران قسم ياد كرده كذابين هدايت نشوند ان الله لايهدي من هو كاذب و همچنين در سوره نحل ايه 105 انما يفتري الكذب الذين لايومنون بايات الله كساني كه دروغ پردازي مي كنند ايمان به ايات خدا ندارند يعني كافر به ايات خدا هستند لذا خداوند در ايه بعدي خود يعني ايه 106 مي فرمايد من كفر بالله بعد ايمانه ولهم عذاب عظيم كساني كه به خدا بعد از ايمانشان كفر ورزند دقت بفرمايد اينكه مي فرمايد بعد از ايمان كفر ورزند را در ايه قبل توضيح داده اينها كساني هستند كه دروغ مي گويند لذا ايمان به ايات ندارند حالا اين افراد دروغ گو كه به ايات ايمان ندارند مي شوند كافر لذا خداوند حكمشان را لهم عذاب عظيم بريده است،

نتيجه گيري، كساني را كه مولا علي ع منافق ناميده و خداوند در قران مي فرمايد ان المنافقين في درك الاسفل من نار و از طرفي هم به خاطر دروغ گو بودنشان متهم به كفر هم كرده اينها يقنان طبق قران جهنمي و كافر هستند حالا چگونه مي شوند بهشتي و بر سنت پيغمبر؟


*EHSAN*;582408 نوشت:
با تشکر از پاسخ شما

شما نوشتین"نظر امام علی علیه السلام در مورد ابوبکر و عمر آن بود که این دو نفر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بوده اند"
ببخشید ولی در این روایت که گذاشتین علی (ع ) درباره ابوبکر میفرماید:و خدا می داند که او راست گفت،و تابع حق بود
؟؟؟؟؟

با سلام و عرض ادب

این متن قسمتی از سخنان عمر بن خطاب می باشد که اعتقاد حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام را نسبت به دو خلیفه بیان می دارد نه اینکه سخنان حضرت بوده باشد. عمر به امام علی علیه السلام می گوید:

«پس شما دو نفر (علی وعباس) اعتقادتان این بود که ابوبکر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بود،و خدا می داند که او راست گفت،و تابع حق بود، پس چون ابوبکر فوت کرد من جانشین رسول الله صلی الله علیه وآله و ابوبکر شدم، اما نظر شما درمورد من این بود که من دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن هستم ولی خدا می داند که من راست می گفتم و درستکار و راشد و تابع حق هستم».

بنابراین در این روایت بیان شده که حضرت امیر علیه السلام ابوبکر و عمر را دروغگو و گناهکار و پیمان شکن و خائن می دانسته اند و چنین امری تا زمان این داستان استمرار داشته است و دلیلی نیز وجود ندارد که دیدگاه آنحضرت را نسبت به آن دو تغییر داده باشد.

*EHSAN*;582413 نوشت:
ببخشید این یه مورد رو هم اصلا نمیتونم بپذیرم....ما داریم درباره امام علی (ع) صحبت میکنیم...درباره ایشان (5 تن ال عبا) آیه تطهیر نازل شده!! نعوذ بالله که بخوایم بگیم بخاطر تقیه بوده.....اونم درجایی که نیازی نبوده...ایشان خلیفه بوده در زمان نوشتن نامه، و میتونستن اصلا درباره عمر و ابوبکر صحبت نکنن و اتفاقی هم نمی افتاد تا این که بگیم تقیه کردن!(نعوذ بالله) کسی که شمشیر بیخ گلوشون نذاشته بوده که !اصلا میشد در این نامه در این باره صحبت نکنن...
به نظرم چند راه بیشتر نداریم:
خطبه شقشقیه به نظرم بیشترین تضاد رو با این متن داره و میشه ازش به این صورت استفاده کرد:
1-خطبه شقشقیه صحیحه و این نامه به کل دروغه(برای این باید اثبات کنیم که خطبه شقشقیه از سندیت خیلی بیشتری برخورداره)
2- نامه صحیحه و خطبه شقشقیه به کل دروغه
3-هر دو صحیح هستند(که این امکان نداره چون که میشه جمع نقیضین)
4- هر دو دروغ

میشه مورد 1 رو اثبات کرد؟



1) قضاوت در مورد مسائل تاریخی مبتنی بر آن است که محقق خود را در فضای موجود در آن عصر قرار دهد نه اینکه تاریخ را با دید امروزین و فضای موجود بررسی نماید. شکی نیست که دیدگاه همه ی مردم نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام با وجود نصوص متعدد و جایگاه منحصر به فرد آن حضرت، آنچنان که می بایست نبوده است و الا مخالفین آنحضرت در به راه انداختن جنگهای جمل و صفین و نهروان توفیقی نمی یافتند.

از طرفی دیگر جایگاه دو خلیفه قبل نیز در بین بسیاری از مردم خصوصا گروهی که در مدینه حضور نداشتند و بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اسلام آوردند مثبت بوده است و شرایط به گونه ای نبوده است که آنحضرت در هر حالی به انتقاد از خلفا ی پیش از خود بپردازند؛ زیرا چه بسا بیان چنین امری خود منجر به نزاعهای داخلی می گشت که مفسده ی آن به مراتب بیش از بیان حقایق بود.

آنحضرت در این رابطه می فرمایند:«وَ اللهِ لَقَدْ أمَرْتُ النَّاسَ أن لَا يجْتَمِعُوا فِى شَهرِ رَمضَانَ إلّا فِى فَرِيضَة، وَ أعْلَمَتهُمْ أنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِى النَّوافِلَ بِدْعَة فَتَنَادَى بَعْضُ أهْلِ عَسْكَرِى مِمَّنْ يقَاتِلُ مَعِى: يا أهْلَ الإسْلَامِ غُيرَتْ سُنَّة عُمَرَ، ينْهَانَا عَنِ الصَّلَاة فِى شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً، وَ لَقَدْ خِفْتُ أنْ يثُورُوا فى نَاحِية جَانِبِ عَسْكَرِى، مَا لَقِيقُ مِنْ‏ هَذِهِ الْامَّة مِنَ الْفُرْقَة وَ طَاعَة أئِمَّة الضَّلالَة وَ الدُّعَاة إلَى النّار...»؛[1]سوگند به خدا كه من مردم را أمر كردم تا در نمازهاى نافلة شبهاى ماه رمضان اجتماع نكنند و آنها را به جماعت بجاى نياورند و فقط براى نمازهاى فريضه و واجب به جماعت حضور يابند؛ و من به آنها آگاهى دادم كه نوافل ماه رمضان را به جماعت خواندن بدعت است.[2] در اين حال بعضى از أفرادى كه در لشكر من بودند و همراه من جنگ مى‏ كردند، يكديگر را با صداى بلند خبر كردند كه: اى أهل اسلام! سُنّت عمر تغيير كرد. اين مرد ما را از نماز نافله در ماه رمضان نهى مى‏ كند. به طورى كه من حقّاً نگران شدم و ترسيدم كه: در ناحيه‏ اى از جانب لشكر من فتنه بر پا كنند. من چه كشيده ‏ام از دست اين امّت از جدائى و افتراق و پيروى از امامان ضلالت و رهبران به سوى آتش دوزخ... تا آخر خطبه.

2) باید توجه داشت که این نامه حکم انتصاب قیس بن سعد بن عباده می باشد. اینکه فرمودید امام می توانستند بدون ذکر خلفای پیش از خود نامه را بنویسند، قضاوتی است بدون توجه به شرایط حاکم بر زمان حضرت امیر علیه السلام و نگاهی است به تاریخ از پنجره ی زمان ما با حلقه های مفقوده. بنابر هر حالی اگر چنین نامه ای را ما بدون هیچ تاویلی نیز بپذیریم، نمی تواند به پایه های اعتقادی ما ضرری وارد سازد؛ زیرا همچنان که برخی دوستان اشاره فرمودند خبر واحد در مسائل اعتقادی فی نفسه حجیت و ارزشی نخواهد داشت.

3) در مورد احتمالاتی که بیان فرمودید می توان این فرض را در این فقره ی از نامه بیان نمود: هر دو سخن از امام علیه السلام صادر شده است؛ منتهی جهت صدور نامه امام به مردم مصر را حمل بر رعایت مصلحت ویا تقیه می دانیم؛ همچنان که علامه ی مجلسی(ره) در قسمت دیگری از این کتاب بدان اشاره می فرمایند.[3]

موفق باشید.



[/HR] [1] .الکافی، الکلینی، ج8،ص62.

[2] . در شب‏هاى ماه رمضان هزار ركعت نماز مستحبّى را رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم سفارش كرده‏اند و در كيفيت آن اختلاف است. و آنچه به نظر، أقرب مى‏رسد آنست كه بعد از نماز مغرب هشت ركعت و بعد از نماز عشآء در دهه اوّل و دوم دوازده ركعت، و در دهه سوّم بيست و دو ركعت، اين مى‏شود مجموعاً هفتصد ركعت، و در هر يك شب از شبهاى قدر نيز يك صد ركعت علاوه مى‏شود و مجموع هزار ركعت مى‏شود. خود رسول خدا اين نمازها را انجام مى‏داده‏اند به طور فُرادى، و حتّى در مسجد چون مشغول مى‏شدند و مردم ندانسته اقتدا به جماعت با آنحضرت مى‏كردند حضرت منع نموده، و علاوه در فواصلى نمازها را رها كرده و به منزل مى‏رفتند تا به صولت جمعيت شكسته شود. و چون نافله است به جماعت انجام دادن آن حرام است. در زمان ابو بكر نيز به طور فرادى انجام مى‏شد تا در زمان خلافت عمر يك شب در ماه رمضان كه به مسجد آمد و ديد مردم متفرقاً به طور فرادى انجام مى‏دهند، خوشش نيامد و گفت: براى جمعيت مردم خوب است به جماعت گزارده شود. يك نفر را به إمامت نصب كرد و از آن به بعد تا به حال عامّه اين نماز را به جماعت بجاى مى‏آورند. و به صلاة تراويح مشهور است. و اين جماعت از بدعتهاى معروف عمر است.
[3] . الغارات، ج1،ص307، در ذیل این سخن منقول از حضرت که نسبت به عمر گفته اند:«كان مرضي السيرة ميمون النقيبة فكان مرضي السيرة»، أي ظاهرا عند الناس ، وكذا ما مر في وصف أبي بكر ، وآثار التقية والمصلحة في الخطبة ظاهرة ، بل الظاهر أنها من إلحاقات المخالفين " .

*EHSAN*;582413 نوشت:
1-خطبه شقشقیه صحیحه و این نامه به کل دروغه(برای این باید اثبات کنیم که خطبه شقشقیه از سندیت خیلی بیشتری برخورداره)

سند خطبه شقشقيه مستفيض هست اگر علاقه داريد بفرمايد ما خدمت شما لينكي دهيم كه مشكلتان حل شود زيرا قبلا مفصلا به ان پاسخ گفته ايم

*EHSAN*;582408 نوشت:
ببخشید ولی در این روایت که گذاشتین علی (ع ) درباره ابوبکر میفرماید:و خدا می داند که او راست گفت،و تابع حق بود

سخن عمر بن خطاب است برادرم نه مولا علي ع مضاف بر اينكه زماني كه عمر به مولا علي ع گفت اي علي ايا سخناني كه من گفتم يعني شما معتقد بوديد كه من و ابوبكر كاذ اقم خائن و غادر هستم صحيح است است؟ اكذالك ايا اين چنين بود؟ مولاعلي ع فرمودند قالوا بلي بله درسته

صدرا;583341 نوشت:

2) همچنان که برخی دوستان اشاره فرمودند خبر واحد در مسائل اعتقادی فی نفسه حجیت و ارزشی نخواهد داشت.

3) در مورد احتمالاتی که بیان فرمودید می توان این فرض را در این فقره ی از نامه بیان نمود: هر دو سخن از امام علیه السلام صادر شده است؛ منتهی جهت صدور نامه امام به مردم مصر را حمل بر رعایت مصلحت ویا تقیه می دانیم؛ همچنان که علامه ی مجلسی(ره) در قسمت دیگری از این کتاب بدان اشاره می فرمایند.[3]


تشکر از همه دوستانی که نظر دادند و همینطور کارشناس محترم..
نظرات رو خوندم و در موردشون فکر کردم و تحقیق. همه رو پذیرفتم جز 2 مورد:
این مطلب ویکی پدیاس در باره خبر واحد:"بحث در مورد میزان اعتبار خبر واحد از مهمترین مباحث اصول فقه است. بیشتر فقها معتقدند خبر واحد در صورتی‌که استحکام سندی لازم را داشته باشد، حجت است و عمل به آن از نظر شرعی واجب. شیخ طوسی در مورد حجیت خبر واحد ادعای اجماع کرده‌است. با این حال این عقیده در میان فقهای متقدم (پیش از شیخ طوسی) مخالفان بزرگی داشته است، از جمله ابن براج، ابی‌المکارم بن زهره، ابن ادریس و پیش از همه سید مرتضی، اما جمهور فقهای متأخر (پس از شیخ طوسی) خبر واحد را حجت می‌دانند.
از جمله متاخرین مخالف حجیت خبر واحد، محمد صادقی تهرانی است که از نظر وی، ادّله‌ی حجیت خبر واحد، مردود است.
در میان فقهای شیعه، علامهمحمد جواد غروی نیز حجیتی برای خبر واحد قائل نیست"

نویسنده این مقاله (پست اول تاپیک) پسر مرحوم علامه محمد جواد غرویه که مسئول حفظ و نشر آثار پدرشه...در واقع نویسنده این مقاله هم مثل شما حجیتی برای خبر واحد قائل نیست ،برخلاف فقهای جدید دیگر...بنابراین اینکه در مقاله به این روایت استناد کرده یکم عجیبه...شما اطمینان دارید که این روایت خبر واحده؟؟

در مورد تقیه بنده به تقیه معتقدم ولی نظر من همان نظر شیخ صدوق (ره):"تقيه يکی از واجبات است که در زمان حکومت ظالمان وجوب آن حاصل مي‌شود؛ بنابراين اگر کسی تقيه را ترک کند، با مذهب شيعه مخالفت کرده و از آن بيرون است."

ولی با وجود این اعتقادم نمیتونم تقیه در اینجا رو بپذیرم....دلیلم هم خلیفه بودن امیرالمومنین در زمان نوشته شدن این نامست

(پی نوشت:علامه غروی درباره تقیه معتقده:در این بابنظر او خلاف شایع است و آن را برای امام در مقام بیان حکم خلاف قرآن می‌داند. بنابراین احادیثی را که ائمه در برخی مسائل گفته‌اند و نظر ان‌ها با اهل سنت یکی بوده‌است، چون در بیان حکم بوده‌اند، نمی‌توان حمل بر تقیه نمود و باید به ان‌ها عمل کرد. زیرا اگر امام از بیان حکم پروا داشته باشد، از مقام امامت ساقط می‌گردد(من با این نظر مخالفم ولی دوست دارم نظر دیگر دوستان رو هم بدونم)

من اگه بخوام جمع بندی خودمو بیان کنم اینجوری میگم:این نامه یا هیچ گاه وجود نداشته و یا متن آن حاوی ستایش از ابوبکر و عمر نبوده.قطعا.

میشه نظر شخصی خودتونو بگید و بیان کنید که نظر شخص خودتون چیه(یا بیشتر به کدوم سمت و گزینه متمایله)...همه دوستان منظورمه:
1-نامه حقیقت داره به همین شکل...و بیان این موضوعات ناشی از تقیه بوده
2-نامه دروغه یا اگه حقیقت داره ستایش خلفا به این شکل داخل نامه نبوده

*EHSAN*;585532 نوشت:

نظرات رو خوندم و در موردشون فکر کردم و تحقیق. همه رو پذیرفتم جز 2 مورد:

1-نامه حقیقت داره به همین شکل...و بیان این موضوعات ناشی از تقیه بوده
2-نامه دروغه یا اگه حقیقت داره ستایش خلفا به این شکل داخل نامه نبوده

با سلام و عرض ادب

1) در تعریف خبر واحد باید توجه داشت: خبر در یک تقسیم به خبر واحد و متواتر تقسیم می گردد. خبر واحد خود دارای اقسامی از جمله خبر عزیز و مشهور و مستفیض می باشد. ویژگی خبر واحد آن است که به حد تواتر نرسیده و با قطع نظر از وجود قرائنی مفید گمان و ظن خواهد بود؛ اما با این حال چنین خبری اگر شرایط پذیرش را دارا باشد در حوزه ی فقه مورد پذیرش خواهد بود؛‌هر چند که در مسائل اعتقادی حجیتی نخواهد داشت. در مورد خبر واحد باید توجه داشت که اصطلاح قدما همچون سید مرتضی با اصطلاح متاخرین متفاوت می باشد. در نزد قدما به خبر ضعیف خبر واحد اطلاق می گردید وبه واسطه ی آن چنین خبری در نزد آنان اعتباری نداشت.

2)‌ گفته شد در مباحث اعتقادی خبر هر چه صحیح باشد در صورت تعارض با اعتقاد مورد پذیرش نخواهد بود و در این صورت در صورتی که نتوان وجهی برای چنین خبری بیان نمود فاقد ارزش و حجیت خواد بود.

3)‌در مورد تقیه باید توجه داشت که تقیه همواره به خاطر ترس گوینده نسبت به خویش نمی باشد؛‌ بلکه چه بسا امام رعایت مصلحت مخاطبین و یا مصلحت بالاتری را بنمایند و در مورد این نامه هم می گوئیم در صورت پذیرش باید در محتوای آن تصرف نمود.

موفق باشید.

با تشکر از کارشناس محترم.
من خودم به شخصه پاسخ خودمو گرفتم.از همه کسانی که پاسخ دادن و همینطور کارشناس تشکر میکنم.

دوستان در این لینک
هم میتونن پاسخ خوبی به کل مقاله مشاهده کنند.(در این مقاله در مورد این نامه حرفی از تقیه زده نشده و اصل نامه زیر سوال رفته: به دلیل پر ایراد بودن کتاب و تعارض زیاد آن با دیگر خطبه ها و سخنان علی(ع) که اونها اثبات شدس) پاسخ به قسمت های دیگه مقاله جناب غروی رو هم میتونید در لینک ببینید.

دوستان، ضمن تبريك عيد

در رابطه با مطالب طرح شده در اين تاپيك سوالي برام پيش اومده با اين محتوا:
نسخه هاي عربي از اين كتاب نيز وجود داره و ترجمه هاي مختلف، ايا همه برگرفته از كتاب ارموي است؟

تشکر

فردا از آن ماست;624199 نوشت:
دوستان، ضمن تبريك عيد

در رابطه با مطالب طرح شده در اين تاپيك سوالي برام پيش اومده با اين محتوا:
نسخه هاي عربي از اين كتاب نيز وجود داره و ترجمه هاي مختلف، ايا همه برگرفته از كتاب ارموي است؟

تشکر



با سلام و عرض ادب

ظاهرا تنها نسخه ای که بچاپ رسیده است، همان نسخه ای است که محدث ارموی بدان دسترسی داشته که پس از اصلاح بچاپ رسانیده است؛ همچنان که خود در این رابطه می نویسد:

نظر به آنكه نسخه ی مخطوط كتاب «الغارات» كه متعلّق به نگارنده و أساس طبع كتاب حاضر است مشوّش و مندمج و درهم و برهم و غير مصحّح بود از اين روى در صدد بر آمدم كه نسخه ی ديگرى را از آن بدست آورم تا در تصحيح كتاب از آن نيز كمك گرفته و از هر دو استفاده كنم متأسّفانه تير اين آرزو به هدف مقصود نرسيد(وبه نسخه ای دسترسی پیدا ننمودم)... (لذا)با نسخه كهنه خود ساختم و به وصله و پينه آن پرداختم و أساس طبع را بر همان نسخه ی موجود منحصر به فرد گذارده و مطاوى آن را به كمك گرفتن از موارد نقل مطالب آن تصحيح و طبع كردم تا به
توفيق خدا كار آن به جائى رسيد كه با تمام مشكلات و مبهماتى كه در آن باقي مانده است مصداق اين مصراع «بدين شكستگى ارزد به صد هزار درست» گرديد.

البته متن عربی کتاب ظاهرا به دو ترجمه بچاپ رسیده، و اگر اختلافی وجود داشته باشد از ناحیه ترجمه ی مترجمین می باشد.

موفق باشید.




سلام

البته باید توجه داشت که ابراهیم ثقفی مولف الغارات در ابتدا بر مذهب زیدیه بوده که شیخین را قبول داشتند اما بعد خدای سبحان وی را بمذهب حقه هدایت فرمود :

الغارات لابي اسحق ابراهيم بن محمد الثقفى الكوفي المتوفي سنة 283 المجلد الاول بتحقيق السيد جلال الدين المحدث

مؤلف كتاب أبو إسحاق إبراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود ثقفي كوفى است كه از مؤلفان نامى ونويسند گان معروف عصر خود بوده ودر حدود پنجاه جلد كتاب تأليف نموده است، نسب وى چنانكه ياد شد به سعد بن مسعود ثقفي عموى مختار بن أبى عبيد ثقفي مى پيو ندد كه از طرف أمير المؤمنين عليه السلام والى مداين بوده است. ابراهيم در أوايل عمر زيدي مذهب بوده سپس بمذهب حق اماميهء اثنا عشريه گرويده است، تاريخ ولادت وى در دست نيست ليكن بسال دويست وهشتاد وسهء هجري در اصفهان بدرود جهان گفته است، وسبب انتقال وى از كوفه باصفهان آن بوده كه وى كتابي بنام " المعرفة " در مناقب أهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام ومثالب دشمنان ايشان نوشت برخى از دانشمندان كوفه اورا از نشر آن كتاب بجهت اشتمالش بر مثالب دشمنان أهل بيت مذكور منع نمودند ليكن أو نظر باعتماد واطمينان تمام كه بآن تأليف خود داشت از نشر آن خود دارى نكرد بلكه قدمى فراتر گذاشت وسو گند ياد نمود كه آنرا در شهر اصفهان كه آن زمان دورتر از عقايد وآراء شيعيان ومخالف تر بامذهب وائين ايشان بوده است نشر كند ....

صدرا;624269 نوشت:

با سلام و عرض ادب

ظاهرا تنها نسخه ای که بچاپ رسیده است، همان نسخه ای است که محدث ارموی بدان دسترسی داشته که پس از اصلاح بچاپ رسانیده است؛ همچنان که خود در این رابطه می نویسد:

نظر به آنكه نسخه ی مخطوط كتاب «الغارات» كه متعلّق به نگارنده و أساس طبع كتاب حاضر است مشوّش و مندمج و درهم و برهم و غير مصحّح بود از اين روى در صدد بر آمدم كه نسخه ی ديگرى را از آن بدست آورم تا در تصحيح كتاب از آن نيز كمك گرفته و از هر دو استفاده كنم متأسّفانه تير اين آرزو به هدف مقصود نرسيد(وبه نسخه ای دسترسی پیدا ننمودم)... (لذا)با نسخه كهنه خود ساختم و به وصله و پينه آن پرداختم و أساس طبع را بر همان نسخه ی موجود منحصر به فرد گذارده و مطاوى آن را به كمك گرفتن از موارد نقل مطالب آن تصحيح و طبع كردم تا به
توفيق خدا كار آن به جائى رسيد كه با تمام مشكلات و مبهماتى كه در آن باقي مانده است مصداق اين مصراع «بدين شكستگى ارزد به صد هزار درست» گرديد.

البته متن عربی کتاب ظاهرا به دو ترجمه بچاپ رسیده، و اگر اختلافی وجود داشته باشد از ناحیه ترجمه ی مترجمین می باشد.

موفق باشید.



تشكر.
اين نقل رو هم من ديدم:
ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، المعروف بابن هلال الثقفی، الغارات، دارالأضواء، بیروت، 1987

كه در اين لينك قابل دسترسه
http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/13554/1/1?ProjectID=16394

با نگاه اجمالي به مقدمه، به چشمم نخورد اسمي از محقق ارموي به عنوان منبع.

ضمن اينكه، ايا مطالب بدون سند اين كتاب، مثل مطلب اين تاپيك، ايا در صورت نبود اين اشكال به كتاب نيز، قابل بحثه؟

موضوع قفل شده است