جمع بندی فطری بودن یا نبودن شناخت خدا؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فطری بودن یا نبودن شناخت خدا؟

باسلام
در روایتی از امام علی آمده که شخصی از امام پرسید که خدایت را به چه وسیله ای شناختی امام در جواب فرموده بوسیله قدرت تمیز و عقلی که او به من داده دوباره از امام پرسیده که ایا این جز سرشت و فطرت تو بوده امام فرموده که اگر جز سرشت من بود نه بر نیکی ستوده بودم و نه بر بدی نکوهیده ( کتاب تحف العقول صفحه 818 انتشارات طلیعه سبز)
این هم متن روایت

(و رُوِیَ عَن أمیرِ اَلمُؤمِنِینَ حِینَ أتَاهُ نَجدَةُ عَن مَعرِفَةِ اَللهِ قَالَ یا أمِیرِاَلمُؤمِنِینَ بِمَاذا عَرَفتَ رَبَّکَ قَالَ بِالتَّمیِیزِ اَلَّذِی خَوَّلَنِی وَ اَلعَقلِ اَلَّذِی دَلَّنِی قَالَ أ فَمَجبُولٌ أنتَ عَلَیهِ قَالَ لَو کُنتُ مَجبُولاً مَا کُنتُ مَحمُوداً عَلَی إِحسَانٍ وَ لاَ مذمُوماً عَلَی إِساءَةٍ)
در حال که در روایتی دیگر داریم
( حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ‏
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ التَّوْحِيدُ) توحید شیخ صدوق باب فطرة الله - عزوجل - الخلق على التوحيد
براساس این دو روایت ایا شناخت خداوند فطری هست یا نیست؟ (دقت کنید که کلمه مجبول در روایت اول معنی سرشت و امری فطری را میدهد)

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام
درست است که فطرت و جبل، به معنای سرشت و طبیعت به کار رفته است،(1) اما با توجه به نکته انتهایی روایت اول، مشخص میشود که
[=microsoft sans serif]این دو روایت منافاتی با یکدیگر ندارند و مجبول در روایت اول با صرف طبیعت فرد و زمینه ای که ایجاد میکند فرق دارد.
[=microsoft sans serif]توضیح اینکه:
در روایت اول، حضرت بیان میکنند که من از راه عقل و تحلیل و تمییز به شناخت خداوند رسیده ام. آنگاه در ادامه، مخاطب سوال می پرسد که آیا شما به همین صورت خلق شده اید و مجبول بر این امر هستید، حضرت پاسخ میدهند که اگر اینطور بود که نه شایسته ستایش بودم و نه سزاوار توبیخ.
با توجه به پاسخی که حضرت میدهند و معنایی که از کتابهای لغت عرب بیان شد، "مجبول" در کلام این سوال کننده به این معناست که این شناخت جزء ذاتیات فرد باشد به صورتی که قابل جدا شدن از وی نباشد و فرد مجبور است آنچنان باشد. درست مانند عطری که بو دارد یا تیغی که می بُرَد. در این صورت، مجبول به معنای طبیعت سرشته شده یک موجود است و به صورتی است که فرد نمیتواند بر خلاف آن عمل کند.
پس، معنای این قسمت از روایت این است که آیا این معرفت در طبیعت شماست به صورتی که توان مخالفت با آنرا ندارد و نمیتوانید برخلاف آن عمل کنید.
اما در روایت دوم، معرفت خدا را امری فطری میداند و امر فطری عبارت است از چیزی که سرشت انسانها اقتتضای آنرا دارد اما جلوی اختیار فرد را نمیگیرد و شخص توان مخالفت با آنرا دارد.
به عبارت دیگر:
مجبول در روایت اول عاملی است که به عنوان علت تامه و حالت "بشرط شیء" برای انجام کار خیری یا شر است و به همین جهت فرد توان مقابله با آنرا ندارد.
اما فطرت عاملی است که زمینه را برای تحقق عمل یا معرفتی مطابق با خود مهیا میکند نه اینکه علیت تامی در آن داشته باشد و جلوی اختیار فرد را بگیرد.(2) و نسبت به تحقق مطابق خود حالت "لابشرط" دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. لسان العرب، ج11، ص 98 و العين، ج7، ص418
2.ر.ک: فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، ج3، ص 1421-1423(تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1373)

پس اگر شناخت خداوند فطری است چرا این همه در احادیث به شناخت خداوند تاکید شده است در حالی که شناخت خدا فطرت انسان است و انسان ازهمان اول با ان اشناست؟
و اگر شناخت خداوند فطرت انسان است علت امدن پیامبران و امامان چیست ؟
وسوال سوم اینکه معنای دقیق فطرت بر اساس ایات و روایات معصومین چیست؟

[=microsoft sans serif]باسلام

مهران احمدی;578551 نوشت:
پس اگر شناخت خداوند فطری است چرا این همه در احادیث به شناخت خداوند تاکید شده است در حالی که شناخت خدا فطرت انسان است و انسان ازهمان اول با ان اشناست؟

امور فطری، گاه به جهت خو گرفتن انسان با امور مادی و لذتهای زودگذر دنیایی، مورد غفلت قرار میگیرد. همانطور که احکام عقل انسان گاه تحت تاثیر هوا و هوس شهوانی، تحت تاثیر قرار میگیرد.

مهران احمدی;578551 نوشت:
و اگر شناخت خداوند فطرت انسان است علت امدن پیامبران و امامان چیست ؟

جواب سوال دوم شما را حضرت امیرالمومنین علی ع بیان کرده اند.
ایشان در بیان فلسفه حکمت انبیاء، آمدن آنان را به چند جهت دانسته است:
پیلمبران آمده اند تا از مردم بخواهند تا به پيمان خدايى فطرت پایبند باشند؛ تا نعمتهاى فراموش كرده خدا را به ياد آنان آورند؛ تا با رساندن پيام الهی به مردم، حجت را بر آنان تمام كنند، و آنچه در عقل و ضمير انسانها پوشيده مانده است ( که عبارت است از شناختها و دريافتهاى فطرى و وجدانى) همه را بيرون آورند و آشكار سازند؛ تا آيات موزون جهان را به مردمان بنمايانند.
« فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَإ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُول‏»(1)

مهران احمدی;578551 نوشت:
وسوال سوم اینکه معنای دقیق فطرت بر اساس ایات و روایات معصومین چیست؟

فطرت در لسان آیات و روایات تعریف نشده است تا بخواهیم معنای دقیق آنرا بفهمیم اما از بیان مصادیقی که از امور فطری در آیات و روایات بیان شده، به معنایی که متکلمان و علما از فطرت بیان کرده اند میتوان رسید. فطرت در اصطلاح علم کلام عبارت است از:
سجیه و غریزه ثابت(2) و سرشتى كه هر موجودى در آغاز خلقت خود بدان حالت است و بيشتر در مورد انسان بكار می رود.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، صبحی صالحی، ص43(خطبه اول)
2. فرهنگ معارف اسلامی، ج3، ص1421
3. فرهنگ علم کلام، ج1، ص175

مهران احمدی;577536 نوشت:
باسلام
در روایتی از امام علی آمده که شخصی از امام پرسید که خدایت را به چه وسیله ای شناختی امام در جواب فرموده بوسیله قدرت تمیز و عقلی که او به من داده دوباره از امام پرسیده که ایا این جز سرشت و فطرت تو بوده امام فرموده که اگر جز سرشت من بود نه بر نیکی ستوده بودم و نه بر بدی نکوهیده ( کتاب تحف العقول صفحه 818 انتشارات طلیعه سبز)
این هم متن روایت

(و رُوِیَ عَن أمیرِ اَلمُؤمِنِینَ حِینَ أتَاهُ نَجدَةُ عَن مَعرِفَةِ اَللهِ قَالَ یا أمِیرِاَلمُؤمِنِینَ بِمَاذا عَرَفتَ رَبَّکَ قَالَ بِالتَّمیِیزِ اَلَّذِی خَوَّلَنِی وَ اَلعَقلِ اَلَّذِی دَلَّنِی قَالَ أ فَمَجبُولٌ أنتَ عَلَیهِ قَالَ لَو کُنتُ مَجبُولاً مَا کُنتُ مَحمُوداً عَلَی إِحسَانٍ وَ لاَ مذمُوماً عَلَی إِساءَةٍ)
در حال که در روایتی دیگر داریم
( حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ‏
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ التَّوْحِيدُ) توحید شیخ صدوق باب فطرة الله - عزوجل - الخلق على التوحيد
براساس این دو روایت ایا شناخت خداوند فطری هست یا نیست؟ (دقت کنید که کلمه مجبول در روایت اول معنی سرشت و امری فطری را میدهد)


سلام
سوال ارزشمند و همراه با دقت شایسته ای است
اول اینکه باید دانست کل هستی بر فطرت یگانه پرستی است چه اینکه فرمود و الی ربک المنتهی یعنی اینکه همه بسوی خدای متعال هدف گیری شده اند
ثانیا انسان در حرکت بسوی خدا یک مسیر واضح و روشن یا یک مسیر تاریک نامعلوم دارد این دو را که مسیر ایمان و کفر می نامند منوط به آگاهی و عدم آگاهی انسان است
ثالثا از جمله امیر مومنان که فرمود اگر معرفت حق تعالی جبلی من بود ممدوح و مذموم نبودم نوعی جبر کمی آگاهی از لفظ جبلی برداشت می شود مانند آن جبلی که در غیر انسان سراغ داریم پس منظور حضرت این است که سرشت یگانه پرستی که در طریق ایمان جلوه گر میشود آگاهانه و با اختیار است همانطور که کفر و شرک ناشی از عدم اطلاع و ناآگاهی است
لذا اشکال ندارد که بگوییم انسان بر فطرت یگانه پرستی است اما این فطرت با علم و آگاهی فعلیت می یابد
یا علیم

خیلی ممنون از پاسخی که دادید فقط اگه ممکنه چند مورد از ویژگی های فطری انسان که در ذیل ایات و روایات امده را بیان کنید.

[="Tahoma"][="Navy"][h=2]فطرت در احاديث[/h][=b mitra]در كتاب ارزشمند نهج البلاغه 10 بار واژه «فطر» با اشكال و معانى مختلف آمده است كه تنها 4 مورد آن به معناى «فطرت» به كار رفته است:[=b mitra]1. «وَ أَمَّا الْبَرَاءَهُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّى فَإِنِّى وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَهِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَه» (نهج البلاغه، 1379، خ 57)؛ و اما هرگز از من بيزارى نجوييد؛ زيرا من بر فطرت توحيد تولد يافته ام و در ايمان و هجرت از همه پيش قدم تر بوده ام.[=b mitra]ابن ميثم بحرانى در شرح خود بر نهج البلاغه، درباره كلام حضرت مى گويد: منظور از فطرت همان فطرت خدادادى است كه همه مردم بر آن سرشته شده اند و با همان فطرت خداوند انسان ها را به عالم جسمانى فرستاد و از آنها پيمان بندگى گرفت (محمدى مقدم و نوايى يحيى زاده، 1385، ج 2، ص 323ـ324).[=b mitra]2. «اللَّهُمَّ دَاحِى الْمَدْحُوَّاتِ وَ بَارِى ءَ الْمَسْمُوكَاتِ وَ جَبَّالَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا شَقِيهَا وَ سَعِيدِهَا» (نهج البلاغه، 1379، خ 72)؛ بار خدايا! اى گستراننده هر گسترده و اى نگهدارنده آسمان ها و اى آفريننده دل ها بر فطرت هاى خويش: دل هاى رستگار و دل هاى شقاوت زده.[=b mitra]ابن ميثم در اين خصوص مى نويسد: «خداوند كسى است كه دل ها را بر فطرت آفريد؛ چه آنها كه شقى اند و چه آنها كه سعيد مى باشند؛ يعنى حق تعالى چنان نفوس را آماده آفريده است كه قادرند راه خير و شر را پيموده و در نتيجه، مطابق قضاى الهى مستحق سعادت يا شقاوت قرار گيرند. خداوند متعال درباره زمينه استعداد و آمادگى فرموده است: «وَ نَفْسٍ وَما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَد اَفلَحَ مَن زَكَّاها وَ قَد خَابَ مَن دَسَّاها»(شمس: 7ـ10).[=b mitra]لازم به ذكر است كه اين فراز از نهج البلاغه در دعاى تعقيب نماز عشاى حضرت زهرا عليهاالسلام نيز آمده است (روحانى على آبادى، 1379، ص 1044).[=b mitra]3. «وَ وَاتَرَ إِلَيهِمْ أَنْبِياءَهُ لِيسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يذَكِّرُوهُمْ مَنْسِى نِعْمَتِه» (نهج البلاغه، خ اول)؛ خداوند رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند.[=b mitra]آيت اللّه مكارم شيرازى درباره اين جمله حضرت چنين مى نويسد: نخستين مطلبى كه در اين فراز آمده است مطالبه پيمان فطرت است؛ خداوند معارف توحيدى را در سرشت انسان قرار داده و هر انسانى اگر با اين فطرت دست نخورده پرورش يابد و آموزش هاى نادرست، او را منحرف نسازد، در سايه فطرت الهى به نيكى ها و حق و عدالت پايبند خواهد بود (مكارم شيرازى، 1375، ج 1، ص 215).[=b mitra]4. «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِى سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَهُ الْإِسْلَامِ وَ كَلِمَهُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَه» (نهج البلاغه، خ 110)؛ همانا بهترين چيزى كه انسان ها مى توانند با آن به خداى سبحان نزديك شوند، ايمان به خدا و پيامبر و جهاد در راه خداست كه جهاد، قله بلند اسلام و يكتا دانستن خدا بر اساس فطرت است.[=b mitra]موضوع خطبه، معرفى بهترين وسيله هاى رسيدن به قرب الهى براى انسان هاست: ايمان به خداوند، ايمان به رسول، جهاد در راه خدا، و توحيد (كلمه اخلاص) بر اساس فطرت انسانى.[=b mitra]علّامه جعفرى معتقد است: كلمه اخلاص همان كلمه اى است كه در روايتى بسيار مشهور از امام على بن موسى الرضا عليه السلام نقل شده است. ايشان مى نويسد: حقيقت اين است كه حتى كيفيت اين مرحله ـ يعنى مرحله نهايى يقين ـ براى كسانى كه از كلمه اخلاص واقعا برخوردار نيستند، قابل درك نيست. در حقيقت، آغاز فعاليت فطرت اصيل انسانى (كه خداوند به انسان ها عنايت فرموده است)، از كلمه اخلاص شروع و به ثمر رسيدن آن فطرت نيز، با دريافت والا و يقين اعلا به همان كلمه تحقق مى يابد و اين معناى كلام اميرالمؤمنين عليه السلام است كه كلمه اخلاص، فطرت است (جعفرى، 1368، ج 20، ص 98).[=b mitra]در ادامه، به برخى ديگر از احاديثى كه در آنها مسئله فطرت آمده، اشاره مى شود:[=b mitra]ـ امام رضا عليه السلام مى فرمايند: «بِالعُقُولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ وَ بِالفِطرَهِ تَثبُتُ حُجَّتُه» (مفيد، 1413ق، ج 1، ص 223)؛ به عقل ها معرفتش در دل جاى مى گيرد و با فطرت، برهان وجود او ثابت مى شود.[=b mitra]امام رضا عليه السلام در اين حديث شريف، به بيان نقش عقل و فطرت در معرفت خداوند پرداخته و تصريح كرده اند كه به واسطه عقل، شناخت خداوند گره مى خورد (محكم مى شود و شكل مى پذيرد) و به واسطه فطرت، حجت او بر خلايق ثابت مى شود. از برخى روايات، به روشنى و صراحت استفاده مى شود كه عقل، مهم ترين، بلكه يگانه حجت خداوند بر خلق است؛ ولى امام رضا عليه السلام در اين حديث شريف، علاوه بر توجه به عقل، فطرت را نيز به عنوان حجت الهى معرفى كرده است.[=b mitra]ـ «عن زراره قال: سَألتُ اباجعفر عليه السلام عن قول اللّه ـ عزوجل ـ الفطرة اللّه الَّتِى فَطَرَالنَّاسَ عَلَيها ـ قال فطرهم على مَعرِفَته انه ربهم» (برقى، 1371ق، ص 241)؛ زراره از امام باقر عليه السلام درباره اين آيه سؤال مى كند و حضرت در پاسخ مى فرمايند: خداوند ايشان را بر شناخت اينكه او پروردگارشان است آفريد... .[=b mitra]ـ امام حسين عليه السلام در حديثى مى فرمايند: «نحن و شيعتنا على الفطرة التى بعث اللّه عليها محمدا صلى الله عليه و آله» (كشى، 1348، ص 114)؛ ما و شيعيانمان بر فطرتى هستيم كه خداوند محمد صلى الله عليه و آلهرا بر آن مبعوث كرده است.[=b mitra]هدف بعثت پيامبران عليهم السلام يادآورى و توجه دادن خلق به خداوند و اداى پيمان فطرى و وفادارى به آن است. اين حديث نيز اشاره مى كند كه اهل بيت عليهم السلام و شيعيان بر اين فطرت مانده اند.[=b mitra]ـ امام باقر عليه السلام فرمودند: «كانوا قبل نوح امة واحدة على فطره اللّه لا مهتدين و لا ضلالة فبعث اللّه النبيين» (مجلسى، 1404ق، ج 11، ص 10)؛ مردم پيش از نوح به عنوان يك امت بر اساس فطرت الهى زندگى مى كردند، بدون اينكه هدايت يافته يا گمراه باشند. پس از آن خداوند پيامبرانش را برانگيخت.بنابراين، معناى روايت اين است كه مردم در زمان قبل از حضرت نوح، بر آنچه فطرت و خرد فطرى شان مى گفت پايبندى داشتند، ولى پس از آن بر اساس اقتضاى مصالح، خداوند پيامبران را برانگيخت و شريعت فرستاد.

منبع : http://marifat.nashriyat.ir/node/2682

ببخشید یه سوال دیگه اینکه شناخت خداوند که فطریه و نقش پیامبران هم که بیدار کردن این فطرته پس نقش عقل این وسط چیه و منظور امام رضا در این حدیث که اقای محی الدین لطف کردند اوردن چیه ؟

محی الدین;578737 نوشت:
به عقل ها معرفتش در دل جاى مى گيرد و با فطرت، برهان وجود او ثابت مى شود.امام رضا عليه السلام در اين حديث شريف، به بيان نقش عقل و فطرت در معرفت خداوند پرداخته و تصريح كرده اند كه به واسطه عقل، شناخت خداوند گره مى خورد (محكم مى شود و شكل مى پذيرد) و به واسطه فطرت، حجت او بر خلايق ثابت مى شود

[="Tahoma"][="Navy"]

مهران احمدی;579009 نوشت:
ببخشید یه سوال دیگه اینکه شناخت خداوند که فطریه و نقش پیامبران هم که بیدار کردن این فطرته پس نقش عقل این وسط چیه و منظور امام رضا در این حدیث که اقای محی الدین لطف کردند اوردن چیه ؟

سلام
نقش انبیاء فعالسازی عقل است . اگر انبیاء با آن جاذبه معنویشان نبودند صاحبان عقول برای اثبات حقایقی که ایشان از آن سحن می گفتند طریق و انگیزه ای نداشتند . این انبیاء بودند که با تشعشع معنویشان افکار را منور ساختند تا جولان یابند و بدنبال کشف راههای عقلانی برای رسیدن به حقایق وحیانی بروند .
پس با کمال عقلانی انسان، فطرت الهی او نیز بسوی کمال مطلوبش رو به رشد گذاشت و شکوفه داد و به ثمر نشست
یا علیم[/]

پرسش:
دو روایت از امیر مومنان علی (علیه السلام) وجود دارد که در یکی بیان شده ایشان خدا را به وسیله عقل شناخته و در دیگری شناخت خدا را فطری دانسته است. در ضمن اگر شناخت خدا فطری است چه نیازی به ارسال پیامبران و وجود امامان است.
روایت اول: «و رُوِیَ عَن أمیرِ اَلمُؤمِنِینَ حِینَ أتَاهُ نَجدَةُ عَن مَعرِفَةِ اَللهِ قَالَ یا أمِیرِاَلمُؤمِنِینَ بِمَاذا عَرَفتَ رَبَّکَ قَالَ بِالتَّمیِیزِ اَلَّذِی خَوَّلَنِی وَ اَلعَقلِ اَلَّذِی دَلَّنِی قَالَ أ فَمَجبُولٌ أنتَ عَلَیهِ قَالَ لَو کُنتُ مَجبُولاً مَا کُنتُ مَحمُوداً عَلَی إِحسَانٍ وَ لاَ مذمُوماً عَلَی إِساءَةٍ»
روایت دوم: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ‏ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ التَّوْحِيدُ»(1)

پاسخ:
درست است که فطرت و جبل، به معنای سرشت و طبیعت به کار رفته است،(2) اما با توجه به نکته انتهایی روایت اول، مشخص می شود که این دو روایت منافاتی با یکدیگر ندارند و مجبول در روایت اول با صرف طبیعت فرد و زمینه ای که ایجاد می کند فرق دارد.
توضیح اینکه:
در روایت اول، حضرت بیان می کنند که من از راه عقل و تحلیل و تمییز به شناخت خداوند رسیده ام. آنگاه در ادامه، مخاطب سوال می پرسد که آیا شما به همین صورت خلق شده اید و مجبول بر این امر هستید، حضرت پاسخ می دهند که اگر این طور بود که نه شایسته ستایش بودم و نه سزاوار توبیخ.
با توجه به پاسخی که حضرت می دهند و معنایی که از کتاب های لغت عرب بیان شد، "مجبول" در کلام این سوال کننده به این معناست که این شناخت جزء ذاتیات فرد باشد به صورتی که قابل جدا شدن از وی نباشد و فرد مجبور است آن چنان باشد. درست مانند عطری که بو دارد یا تیغی که می بُرَد. در این صورت، مجبول به معنای طبیعت سرشته شده یک موجود است و به صورتی است که فرد نمی تواند بر خلاف آن عمل کند.
پس، معنای این قسمت از روایت این است که آیا این معرفت در طبیعت شماست به صورتی که توان مخالفت با آن را ندارید و نمی توانید برخلاف آن عمل کنید.
اما در روایت دوم، معرفت خدا را امری فطری می داند و امر فطری عبارت است از چیزی که سرشت انسان ها اقتتضای آن را دارد اما جلوی اختیار فرد را نمی گیرد و شخص توان مخالفت با آن را دارد.

به عبارت دیگر: مجبول در روایت اول عاملی است که به عنوان علت تامه و حالت "بشرط شیء" برای انجام کار خیری یا شر است و به همین جهت فرد توان مقابله با آن را ندارد.
اما فطرت عاملی است که زمینه را برای تحقق عمل یا معرفتی مطابق با خود مهیا می کند نه این که علیّت تامی در آن داشته باشد و جلوی اختیار فرد را بگیرد.(3) و نسبت به تحقق مطابق خود حالت "لا بشرط" دارد.

امور فطری، گاه به جهت خو گرفتن انسان با امور مادی و لذت های زودگذر دنیایی، مورد غفلت قرار می گیرد. همان طور که احکام عقل انسان گاه تحت تاثیر هوا و هوس شهوانی، تحت تاثیر قرار می گیرد.
نقش پیامبران در شناخت خداوند به فرمایش امیر مومنان علی (علیه السلام) این است که: پیامبران آمده اند تا از مردم بخواهند تا به پيمان خدايى فطرت پایبند باشند؛ تا نعمت هاى فراموش كرده خدا را به ياد آنان آورند؛ تا با رساندن پيام الهی به مردم، حجت را بر آنان تمام كنند، و آن چه در عقل و ضمير انسان ها پوشيده مانده است (که عبارت است از شناخت ها و دريافت هاى فطرى و وجدانى) همه را بيرون آورند و آشكار سازند؛ تا آيات موزون جهان را به مردمان بنمايانند.
« فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَإ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُول‏.»(4)

ـــــــــــــــــــــــــ
(1) توحید شیخ صدوق باب فطرة الله - عزوجل - الخلق على التوحيد.
(2) لسان العرب، ج11، ص 98 و العين، ج7، ص418.
(3) فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، ج3، ص 1421-1423(تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1373).
(4) نهج البلاغه، صبحی صالحی، ص43(خطبه اول).

موضوع قفل شده است