مقبوليت ايمان علی (ع)

تب‌های اولیه

43 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مقبوليت ايمان علی (ع)

786
557

اگر الآن يه نوجوان 13 ساله بگويد ميخواهد مسيحي بشود ، عكس العمل ما چيه؟
ميگيم اعتقاد تحقيقيه نه تقليدي و عشقي
حضرت علي ( ع ) موقعي كه به پيامبر ايمان مياره چند سالش بوده و چگونه براي انتخاب تحقيق كردند ؟ صرف همدمي با پيامبر كافي بوده ؟
يعني ايمان يه نوجوام 13 ساله جنبه درستي داره؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم

moaqfe;577249 نوشت:
اگر الآن يه نوجوان 13 ساله بگويد ميخواهد مسيحي بشود ، عكس العمل ما چيه؟

اگر یک جوان 13ساله همان طور که علی علیه السلام به پیامبر ایمان آورد یعنی از روی تحقیق و ایمان قلبی ما نیز به انتخابش احترام می گذاریم ، البته اگر از روی تحقیق به سراغ حقیقت باشد قطعا به مسیحیت نخواهد رسید،

moaqfe;577249 نوشت:
ميگيم اعتقاد تحقيقيه نه تقليدي و عشقي

فرمایش صحیح است اما ایمان حضرت علی علیه اسلام تحقیقی بوده نه تقلیدی و عشقی

moaqfe;577249 نوشت:
حضرت علي ( ع ) موقعي كه به پيامبر ايمان مياره چند سالش بوده و چگونه براي انتخاب تحقيق كردند ؟ صرف همدمي با پيامبر كافي بوده ؟
يعني ايمان يه نوجوام 13 ساله جنبه درستي داره؟

اما برای جواب به این سوال توجه به نکات زیر ضروری است
نکته اول: حضرت علی علیه السلام انسان فوق العاده ای بودند که در هنگام تولد ایشان دیوار کعبه شکافت این مطلب حتی در منابع اهل سنت نیز آمده (1) فرق است بین ایشان و هر جوان 13ساله دیگر
شاید این نکته برای شما قابل قبول نباشد ولی ما به قرآنی اعتقاد داریم که می گوید کودکی گواره گفت انی عبدالله آتانی الکتاب
پس اگر خدواند بخواهد کودکی در گواره سخن گوید همان خدا می تواند کاری کند نوجوانی 13ساله چنان کمال یابد که به راحتی راه مستقیم را تشخیص دهد این جنبه ماورائی شخصیت حضرت علی علیه السلام

1.حافظ ابي عبدالله محمد بن عبدالله نيشابوري، مستدرك الصحيحين، حيدرآباد هندوستان، 1324، ج3، ص483؛ موسوي همداني، سيد محمد باقر، علي(ع) در كتب اهل سنت، تهران، واژة آرا، 1380ش، ص46.

نکته دوم : صرف نظر از شخصیت ماروائی حضرت علی علیه السلام با دید طبیعی نیز اگر به ایشان بنگریم ، و مقام ماورائی ایشان را قبول نکنیم ، نابغه بودن ایشان قابل انکار نیست، الان اگر کسی در زمنیه علوم و تکنولوژی روز نابغه باشد و کمتر از 13سال هم داشته باشد آیا سخنان وی در آن علم قابل قبول است یانه ؟
بوعلی سینا در چه سنی طبابت می کرد؟ آیا می توان گفت طبابت وی قابل قبول نیست چون 13سال دارد؟ طبیعی است وقتی نابغه ای در علمی درخشید حتی بزرگان آن علم در مقابل وی سر تعظیم فرود می آورند
مثلا: محمد حسین طباطبایی در سن 5سالگی کل قران را حفظ بود و هر کس هر سوالی می پرسید ایشان با آیه قرآن جواب می دادند، عجایب دیگری نیز داشت حتی در کشورهای اسلامی همه از نبوغ ایشان متحیر شده بودند، ایا ایشان با یک کودک معمولی فرق ندارد، آیا اگر ایشان در سن 13سالگی نظریه اعتقادی بدهد، نمی توان گفت که در قد و قواره نظریه دادن هست؟ افراد گیری نیز بودند و هستند که در سن طفولیت در علومی سرآمد هستند،
تازه امثال آقای طباطبایی در مقام نبوغ است نه اعجاز
ایمان حضرت علی علیه السلام بالاتر از نبوغ از دایره اعجاز است.
وقتی ما قرآنی را قبول داریم که می گوید کودکی در گواره سخن می گوید
وقتی ما مذهبی داریم که می گوید کودکی در سن هشت سالگی به امامت رسیده
طبیعی است ایمان نوجوانی 13ساله اگر از این نمونه ها باشد خللی در ایمانش وجود می آید

گذشته از این نکات فوق شخصیتی مثل حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مسئولیت ایشان را بر عهده داشته اند، ایشان تحت تربیت چنین پیامبری بزرگ شده اند، اینکه بگویم از روی تقلید و احساس ایمان آورده اند صحیح نیست، چرا که با توجه به شخصیت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم که خود پرچمدار ایمان اعتقادی است و شخصیت حضرت علی علیه السلام قطعا ایشان با اعتقاد قلبی به پیامبر ایمان آوردند احساس یا تقلید

[="Tahoma"][="Navy"]

moaqfe;577249 نوشت:
اگر الآن يه نوجوان 13 ساله بگويد ميخواهد مسيحي بشود ، عكس العمل ما چيه؟
ميگيم اعتقاد تحقيقيه نه تقليدي و عشقي
حضرت علي ( ع ) موقعي كه به پيامبر ايمان مياره چند سالش بوده و چگونه براي انتخاب تحقيق كردند ؟ صرف همدمي با پيامبر كافي بوده ؟
يعني ايمان يه نوجوام 13 ساله جنبه درستي داره؟

سلام
ایمان علی ع به معنای واقعی کلمه تحقیقی بوده است چه اینکه اگر دیگران با خواندن افکار و اندیشه ها و معیار قرار دادن عقل خود به زعم خودشان به حق راه می یابند علی ع با چشم و گوش باز اسلام را پذیرفت
علی ع به نص کلام خودشان در هنگام نزول وحی نزد پیامبر ص بوده و نور و عطر وحی را با تمام وجود دیده و اسنشمام کرده و صدای فرشته وحی را نیز شنیده است و بلکه صدای ضجه شیطان از نزول هدایت الهی را هم شنیده است :
فی خطبه [=Taher] القاصعة ، [=Taher]قال (عليه السلام) :[=Taher]((ولقد كان يجاور في كل سنة بحراء فأراه ولا يراه غيري ، ولم يجمع بيت واحد يومئذ في الإسلام غير رسول الله (صلى الله عليه وآله) وخديجة وأنا ثالثهما ، أرى نور الوحي والرسالة وأشم ريح النبوة[=Taher].[=Taher] ولقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحي عليه (صلى الله عليه وآله) فقلت يا رسول الله ما هذه الرنة؟ فقال هذا الشيطان أيس من عبادته ، إنك تسمع ما أسمع وترى ما أرى إلا أنك لست بنبي ولكنك وزير، وإنك لعلى خير)). [=Taher](نهج البلاغة: 2/157 ، ومصادره البلاغة: 3/23).

اگر ایمانی برتر از این سراغ دارید به ما معرفی کنید !
یا علیم

باسلام وتشکر.
در تایید وتوضیح جواب استاد عماد
در ابتدا مناسب است قسمتی از گفتگوی مأمون خلیفه عباسی با چهل تن از علمای اهل سنت درباره اولویت امیرالمؤمین(ع) به خلافت را نقل کنیم:
این حدیث را ابن عبدربه در عقد الفرید نقل کرده است:
در این گفتگو مأمون به اسحاق بن حماد بن زید می‏گوید: آن روز که پیامبر اسلام (ص) مبعوث شده چه عملی از تمام اعمال برتر بود؟
اسحاق پاسخ می‏گوید: اخلاص در شهادت به توحید و رسالت پیامبر(ص).
مأمون: آیا کسی را سراغ داری که بر علی (ع) در اسلام پیشی گرفته باشد؟
اسحاق: علی (ع) اسلام آورد در حالی که کم سن و سال بود و احکام الهی بر او جاری نمی‏شد.
مأمون: آیا اسلام علی (ع) به دعوت پیامبر (ص) نبود آیا پیامبر اسلامش را نپذیرفت؟!
چگونه ممکن است پیامبر (ص) کسی را به اسلام دعوت کند که اسلامش پذیرفته نیست؟!
اسحاق پاسخی نداشت که بدهد. {1}
مرحوم علامه امینی بعد از نقل این داستان از العقد الفرید می‏افزاید: «ابو جعفر اسکافی معتزلی (م 240 ه’ق) در رساله خود می‏نویسد: همه مردم می‏دانند که علی (ع) افتخار پیشگامی در پذیرش اسلام را دارد و پیامبر(ص) روز دوشنبه مبعوث شد و علی (ع) روز سه‏شنبه ایمان آورد و می‏فرمود من هفت سال قبل از دیگران نماز خواندم و پیوسته می‏فرمود: من نخستین کسی هستم که اسلام آوردم و این مسأله از هر مشهوری مشهورتر است و ما کسی را در گذشته نیافته ‏ایم که اسلام علی(ع) را سبک بشمرد یا بگوید او اسلام آورد در حالی که کودکی خردسال بود. عجب این که افرادی مثل عباس و حمزه برای پذیرش اسلام منتظر عکس‏ العمل بودند. ولی فرزند ابوطالب هرگز منتظر ننشست و ایمان آورد».{2}
کوتاه سخن این که:
نخست باید توجه نمود که پیامبر(ص) اسلام علی(ع) را پذیرفت و کسی که اسلام او را در آن سن و سال معتبر نداند در واقع بر پیامبر اکرم(ص) ایراد وارد کرده است.
دوم آن که در روایات معروفی در داستان یوم ‏الدار آمده است که پیامبر(ص) غذایی آماده کرد و بستگان نزدیکش را دعوت نمود و آنها را به اسلام فرا خواند و فرمود: نخستین کسی که دعوت او را برای دفاع از اسلام بپذیرد برادر، وصی او و جانشین او خواهد بود. هیچ کس دعوت آن حضرت را جز علی بن ابی‏طالب(ع) نپذیرفت و پیامبر(ص) خطاب به علی فرمود: تو برادر و وصی من و جانشین من هستی.
آیا کسی باور می‏کند پیامبر اکرم (ص) کسی را که در آن روز نیز به حد بلوغ نرسیده بود و به گفته بهانه جویان اسلامش پذیرفته نبود به عنوان برادر، وصی و جانشین خود معرفی کند و دیگران را به پیروی از او دعوت نماید تا آنجا که سران شرک از روی تمسخر به ابوطالب بگویند تو باید پیرو فرزندت باشی.
بدون شک سن بلوغ شرط پذیرش اسلام نیست و هر نوجوانی که توانایی فکری و تمیز حق از باطل داشته باشد و اسلام را بپذیرد در زمره مسلمانان قرار می‏گیرد.
سوم آن که قرآن مجید بلوغ را شرط نبوت نمی‏داند چنان‏که برخی از پیامبران در کودکی به این مقام دست یافته‏ اند چنان‏که قرآن درباره یحیی می‏فرماید:(و آتَیناه الحُکمَ صَبیّاً)؛{3} ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم، و در داستان حضرت عیسی(ع) نیز آمده است که به هنگام کودکی با صراحت گفت:(اِنّی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیّاً)؛{4} من بنده خدا هستم، کتاب آسمانی به من بخشیده و مرا پیامبر قرار داده است.
فراتر از همه اینها همان است که پیامبر(ص) اسلام علی(ع) را پذیرفت حتی در یوم‏الدار او را به عنوان برادر، وصی و جانشین خویش معرفی فرمود. بنا بر این از نظر قران و سنت محذوری در این مسئله وجود ندارد چه این که خرد سالی برخی انبیا محذوری در رسالت انان ایجاد نمی کند .

چه این که خداوند به جهت علم ازلی اش به کیفیت رفتار آینده امامان، از کودکی مقام امامت و لوازم آن را به ایشان اعطا نموده، خداوند می‏دانست که آنان جدای از عصمت، با دیگران در مراتب اخلاص و فداکاری فرق داشته اند. از این رو، این موهبت را به آن ها بخشیده است. بنا بر این، معصومان شایستگی و ویژگی‏های ذاتی برای قبول مقام عصمت داشته‏ اند . افاضه و موهبت الهی، بی‏حساب و بدون جهت نبوده است .
این امر نباید بدان گونه تصویر شود که در طول زندگی حق انتخاب و اختیار و اراده مستقلی نداشتند ؛ بلکه همانند همه، حق انتخاب و اختیار باقی بوده و در نتیجه می بینیم که در بین فرزندان یک امام معصوم، تنها یک نفر به مقام عصمت و امامت می رسد و دیگران به رغم همه قابلیت ها به عصمت مطلق دست نمی یابند .
اما دلیل اعطا آن است که وقتی فردی لیاقت و توان و قابلیت برخورداری از مقام نبوت و امامت را از خود نشان داد، برای موفقیت در این مقام و مسئولیت، نیازمند برخی ابزار و لوازم است . بدون آن ها امکان موفقیت ندارد. عصمت هم در رأس این ابزارها و نعمات است که در درجات کامل از طرف خداوند به فردی که لیاقت داشتن چنین مقامی را از خود نشان داده، اعطا می شود.

پس از قیاست خند ه آمد خلق را

پي نوشت ها :
1. عقد الفرید، ج 3، ص 43؛ امام علی (ع)، نقل از: احمد رحمانی همدانی، ص 645، مرکز فرهنگی انتشارات مفید؛ ونیز : شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، مؤسسْ الاعلمی للمطبوعات بیروت. ج 1، ص 199،
2. علامه امینی الغدیر، دارالكتاب العربی، بیروت، 1397 ه، ج 3، ص 237.
3. سوره مریم، آیه 12.
4. همان، آیه 30.

عماد;579657 نوشت:
سلام علیکم

اگر یک جوان 13ساله همان طور که علی علیه السلام به پیامبر ایمان آورد یعنی از روی تحقیق و ایمان قلبی ما نیز به انتخابش احترام می گذاریم ، البته اگر از روی تحقیق به سراغ حقیقت باشد قطعا به مسیحیت نخواهد رسید،


1.حافظ ابي عبدالله محمد بن عبدالله نيشابوري، مستدرك الصحيحين، حيدرآباد هندوستان، 1324، ج3، ص483؛ موسوي همداني، سيد محمد باقر، علي(ع) در كتب اهل سنت، تهران، واژة آرا، 1380ش، ص46.

سلام
لطفا" طورش رو با مستندات بفرمائيد و كلي گويي نكنيد

عماد;579657 نوشت:
سلام علیکم

فرمایش صحیح است اما ایمان حضرت علی علیه اسلام تحقیقی بوده نه تقلیدی و عشقی

1.حافظ ابي عبدالله محمد بن عبدالله نيشابوري، مستدرك الصحيحين، حيدرآباد هندوستان، 1324، ج3، ص483؛ موسوي همداني، سيد محمد باقر، علي(ع) در كتب اهل سنت، تهران، واژة آرا، 1380ش، ص46.

اينكه ايمان اميرالمومنين ( ع ) تحقيقي بوده است برداشت شخصي شماست يا از بيانات خودشون هست و مستندي وجود داره؟ ( البته من اين سوال رو با اميرالمومنين شروع كردم ولي اين سوال نسبت به ساير صحابه نيز معتبر است و در تاپيك ديگري به آن خواهم پرداخت )

عماد;579657 نوشت:
سلام علیکم

اما برای جواب به این سوال توجه به نکات زیر ضروری است
نکته اول: حضرت علی علیه السلام انسان فوق العاده ای بودند که در هنگام تولد ایشان دیوار کعبه شکافت این مطلب حتی در منابع اهل سنت نیز آمده (1) فرق است بین ایشان و هر جوان 13ساله دیگر
شاید این نکته برای شما قابل قبول نباشد ولی ما به قرآنی اعتقاد داریم که می گوید کودکی گواره گفت انی عبدالله آتانی الکتاب
پس اگر خدواند بخواهد کودکی در گواره سخن گوید همان خدا می تواند کاری کند نوجوانی 13ساله چنان کمال یابد که به راحتی راه مستقیم را تشخیص دهد این جنبه ماورائی شخصیت حضرت علی علیه السلام

1.حافظ ابي عبدالله محمد بن عبدالله نيشابوري، مستدرك الصحيحين، حيدرآباد هندوستان، 1324، ج3، ص483؛ موسوي همداني، سيد محمد باقر، علي(ع) در كتب اهل سنت، تهران، واژة آرا، 1380ش، ص46.

متاسفانه اين قسمت فرمايشاتتون ديگه خيلي عوام پسند بود تا علمي
لطفا" در بحث علمي ، از موضوعات ماورايي بعنوان پر كن خلاء علمي استفاده نكنيد كه عملا" راي به بسته شدن تاپيك داده ايد اونم بدون نتيجه قابل اعتنا
امور ماورايي براي مومنين مستند است نه مسلمين ، غير مسلمين كه دارند تحقيق ميكنند كه ديگر جاي خود دارند
بحث تولد ايشون در كعبه هم جزء مباحث ديني قابل چالش است كه نمونه هاي اون رو در همين تالار هم ديده ايم كه تقريبا" بدون نتيجه تاپيكهاي آن بسته شده اند
چرا فكر ميكنيد اين آيه قرآن مصداق اميرالمونين است؟ اين استباط شما را هر مدعي ميتواند دست آويز موضوع مد نظر خودش بكند
و با جمله آخرتان به كل موضوع اختيار را منكر شديد و جبر و انتخاب را جايگزين كرديد

عماد;579665 نوشت:
نکته دوم : صرف نظر از شخصیت ماروائی حضرت علی علیه السلام با دید طبیعی نیز اگر به ایشان بنگریم ، و مقام ماورائی ایشان را قبول نکنیم ، نابغه بودن ایشان قابل انکار نیست، الان اگر کسی در زمنیه علوم و تکنولوژی روز نابغه باشد و کمتر از 13سال هم داشته باشد آیا سخنان وی در آن علم قابل قبول است یانه ؟
بوعلی سینا در چه سنی طبابت می کرد؟ آیا می توان گفت طبابت وی قابل قبول نیست چون 13سال دارد؟ طبیعی است وقتی نابغه ای در علمی درخشید حتی بزرگان آن علم در مقابل وی سر تعظیم فرود می آورند
مثلا: محمد حسین طباطبایی در سن 5سالگی کل قران را حفظ بود و هر کس هر سوالی می پرسید ایشان با آیه قرآن جواب می دادند، عجایب دیگری نیز داشت حتی در کشورهای اسلامی همه از نبوغ ایشان متحیر شده بودند، ایا ایشان با یک کودک معمولی فرق ندارد، آیا اگر ایشان در سن 13سالگی نظریه اعتقادی بدهد، نمی توان گفت که در قد و قواره نظریه دادن هست؟ افراد گیری نیز بودند و هستند که در سن طفولیت در علومی سرآمد هستند،
تازه امثال آقای طباطبایی در مقام نبوغ است نه اعجاز
ایمان حضرت علی علیه السلام بالاتر از نبوغ از دایره اعجاز است.
وقتی ما قرآنی را قبول داریم که می گوید کودکی در گواره سخن می گوید
وقتی ما مذهبی داریم که می گوید کودکی در سن هشت سالگی به امامت رسیده
طبیعی است ایمان نوجوانی 13ساله اگر از این نمونه ها باشد خللی در ایمانش وجود می آید

نابغه بودن ايشان از چه زماني ثبت شده؟
و در چه زمينه هايي بوده است؟
و آيا نابغه بودن ميتواند دليلي بر اين باشد كه انسان خطا نكند و كار بيهوده انجام ندهد؟
بو علي سينا هم علاوه بر نبوغ و طبابت در سنين كودكي ، كودكي و خامي مخصوص آن سنين را نيز داشت و ناقض نبوغ او نبود در ضمن بحث طبابت كه بر اثر فراگيري و استنباط از حفظيات است با يك مسئله مفهومي كه مربوط به اعتقادات و تحليل وقايع است ، متفاوت است ، اگر چنين نبود ، در شرع اسلام ، سن بلوغ نميگذاشتند ( لااقل اين ميتواند يك راه پاسخ باشد كه ايشون در 13 سالگي به بلوغ رسيدند ، هر چند مستندي برايش وجود ندارد )
جناب طباطبايي هم نابغه اي در برخي علوم قرآني هست نه نابغه تمام اجزاء زندگي و در عين نبوغ كودكي و خواص آنرا نيز بهمراه داشت و هيچ ربطي به اطلاع از علوم قرآني ندارد
همين حالا هم شما گاهي يك رفتاري از يك انسان بالغ ميبينيد كه ممكن است از تعجب دهانتان باز بماند و بگوئيد عجب رفتار بچه گانه اي ، خوب آيا اين موضوع ، بلوغ وي را تحت تاثير قرار ميدهد؟
راستي ما اعجاز اميرالمومنين رو در چهارچوب اسلام اعتقاد داريم ، و به نظرم بهتر است اعجاز ايشون رو بعد از ايمان به پيامبر ( ص ) بپذيريم

صادق;579702 نوشت:
باسلام وتشکر.
در تایید وتوضیح جواب استاد عماد
در ابتدا مناسب است قسمتی از گفتگوی مأمون خلیفه عباسی با چهل تن از علمای اهل سنت درباره اولویت امیرالمؤمین(ع) به خلافت را نقل کنیم:
این حدیث را ابن عبدربه در عقد الفرید نقل کرده است:
در این گفتگو مأمون به اسحاق بن حماد بن زید می‏گوید: آن روز که پیامبر اسلام (ص) مبعوث شده چه عملی از تمام اعمال برتر بود؟
اسحاق پاسخ می‏گوید: اخلاص در شهادت به توحید و رسالت پیامبر(ص).
مأمون: آیا کسی را سراغ داری که بر علی (ع) در اسلام پیشی گرفته باشد؟
اسحاق: علی (ع) اسلام آورد در حالی
که کم سن و سال بود و احکام الهی بر او جاری نمی‏شد.

پس از قیاست خند ه آمد خلق را

پي نوشت ها :
1. عقد الفرید، ج 3، ص 43؛ امام علی (ع)، نقل از: احمد رحمانی همدانی، ص 645، مرکز فرهنگی انتشارات مفید؛ ونیز : شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، مؤسسْ الاعلمی للمطبوعات بیروت. ج 1، ص 199،
2. علامه امینی الغدیر، دارالكتاب العربی، بیروت، 1397 ه، ج 3، ص 237.
3. سوره مریم، آیه 12.
4. همان، آیه 30.

خوب شاهد از غيب رسيد

راستي كتاب الغدير همون كتابي نيست كه مرحوم سیدابوالحسین اصفهانی ، هزينه چاپ اونو قبول نكرد و از اون به اسم كتاب شعر اسم برد ؟

moaqfe;580146 نوشت:
خوب شاهد از غيب رسيد

راستي كتاب الغدير همون كتابي نيست كه مرحوم سیدابوالحسین اصفهانی ، هزينه چاپ اونو قبول نكرد و از اون به اسم كتاب شعر اسم برد ؟


باسلام .
پس از مدتی مدید این بار نیز سلام که سنت اسلامی است باز هم فراموش گردید !!!!!!!!!!!!!

نمی دانم چرا از آن کله ی که در آواتار شما است و حال هر بیندیده را نا خوش می کند
چرا این گونه عیب گیری های غیر منصفانه می جوشد ؟؟!!!!!
جناب حافظ سخنی شندینی دارد :
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هچیش لطف در گوهر نباشد .

شهید مطهری در باره کتاب گرانسنگ الغدیر می گوید :
کتاب شریف الغدیر موجی عظیم در جهان اسلام پدید آورده است. اندیشمندان اسلامی از زوایا و جوانب مختلف: ادبی، تاریخی، کلامی، حدیثی، تفسیری، اجتماعی بدان نظر افکنده اند. آنچه از زاویه ی اجتماعی می توان بدان نظر افکند، «وحدت اسلامی» است..........(1)
اگر به آن کتاب ارزش مند نگاه نماید تنها بخشی از آن شعر است که از باب "جدال احسن" که حکم قرآن است آورده شده .
چرا نسبت به مرحوم اصفهانی آن تهمت زده شده است ؟؟؟
چه کسی وبا کدام مدرک این سخن را به آن سید بزرگوار نسبت می دهید ؟؟

شگفتا زین زمان وزین زمانه !!
چه می بینم در این دیوانه خانه ؟؟

1. مجموعه آثار شهید مطهری ، ج24، ص:

moaqfe;577249 نوشت:
اگر الآن يه نوجوان 13 ساله بگويد ميخواهد مسيحي بشود ، عكس العمل ما چيه؟
ميگيم اعتقاد تحقيقيه نه تقليدي و عشقي
حضرت علي ( ع ) موقعي كه به پيامبر ايمان مياره چند سالش بوده و چگونه براي انتخاب تحقيق كردند ؟ صرف همدمي با پيامبر كافي بوده ؟
يعني ايمان يه نوجوام 13 ساله جنبه درستي داره؟

سلام
من این سوال شما را از ذهن خودم پرسیدم و این جواب را گرفتم البته هنوز آن را به چالش نکشیدم:
وقتی پیامبر تازه به پیامبری رسید هنوز دینی نبود که بشود تحقیقی روی آن صورت بگیرد.
چنانچه کسی درباره راستگویی و امانت کسی به یقین برسد حرف او درباره پیامبر شدن را قبول می کند.
البته همانطور که گفتم این استدلال خام است و هنوز آن را به چالش نکشیدم.

مجددا سلام علیکم
فکر می کنم بحث بیشتر از آنی است که ابتدا بنده فکر می کرد
لذا برای ادامه بحث لازم است ما بدانیم با چه کسی و دارای چه عقایدی بحث می کنیم
مثلا
اگر شیعه است و معتقدات شیعه را قبول دارد وقتی ما می گوییم امام جواد و امام زمان علیهما السلام در کودکی به امامت رسیدند دیگر جای بحث برای ایمان حضرت علی علیه السلام در نوجوانی نمی ماند.
اگر از برادران اهل سنت است قطعا قرآن را قبول دارد وقتی می گوییم در قرآن عیسی در کودکی آتانی الکتاب شده پس ممکن است کسی در کودکی به مراتبی برسد، اینجا امکان را نباید بحث کنیم بلکه باید سر وقوعش درمورد حضرت علی علیه السلام بحث کنیم
اگر طرف مقابل مسلمان نیست و قرآن را هم قبول ندارد باید بگوید معتقداتش چیست و ما باید طبق چه مبنایی با او بحث کنیم
شما این مورد را روشن کنید تا بحث را ادامه دهیم

moaqfe;580146 نوشت:
خوب شاهد از غيب رسيد
راستي كتاب الغدير همون كتابي نيست كه مرحوم سیدابوالحسین اصفهانی ، هزينه چاپ اونو قبول نكرد و از اون به اسم كتاب شعر اسم برد ؟


جای شگفتی است! شما که از بحث علمی سخن می گوید
اولا: فرمایش مرحوم سید ابوالحسن را با مدرک بیان کنید
ثاینا: با کنایه سخن نگوید که زیبنده بحث علمی نیست
وثالثا : بزرگان دیگری الغدیر را ستوده اند
آیه الله سید محسن حکیم در باره الغدیر می فرماید: «لا یَاتيهِ الباطلُ مِن بَينِ یَدَيه» و آيات عظام سيد عبدالهادی شيرازی و شيخ محمدرضا آل ياسين و علامه اردوباری گفته‌اند: «لاريبَ فيه هُدیً لِلمُتقين.» (1)

مرحوم صاحب الذریعه در تقریظی که برای الغدیر آورده است خطاب به علامه امینی می‌گوید: «من از خدا می‌خواهم که از عمر من بکاهد و بر عمر شما بیفزاید» تا شما این کتاب را به پایان ببرید، مرحوم شرف الدین عاملی، نویسنده المراجعات،، بر جلد هفتم الغدیر، تقریظی داردومی‌گوید: «علامه امینی؛ شما جایی دست گذاشته اید که بدون آن زندگی بی معنا و پوچ می‌باشد و شما آن بزنگاه و نقطه حساس را احیا کرده اید».

1.سيری در الغدير، دكتر محمد امينی نجفی، ص 25.

صادق;580327 نوشت:
باسلام .
پس از مدتی مدید این بار نیز سلام که سنت اسلامی است باز هم فراموش گردید !!!!!!!!!!!!!

نمی دانم چرا از آن کله ی که در آواتار شما است و حال هر بیندیده را نا خوش می کند
چرا این گونه عیب گیری های غیر منصفانه می جوشد ؟؟!!!!!
جناب حافظ سخنی شندینی دارد :
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هچیش لطف در گوهر نباشد .

شهید مطهری در باره کتاب گرانسنگ الغدیر می گوید :
کتاب شریف الغدیر موجی عظیم در جهان اسلام پدید آورده است. اندیشمندان اسلامی از زوایا و جوانب مختلف: ادبی، تاریخی، کلامی، حدیثی، تفسیری، اجتماعی بدان نظر افکنده اند. آنچه از زاویه ی اجتماعی می توان بدان نظر افکند، «وحدت اسلامی» است..........(1)
اگر به آن کتاب ارزش مند نگاه نماید تنها بخشی از آن شعر است که از باب جدال احس که حکم قران است آورده شده .
چرا نسبت به مرحوم اصفهانی آن تهمت زده شده است ؟؟؟
چه کسی وبا کدام مدرک این سخن را به آن سید بزرگوار نسبت می دهید ؟؟

شگفتا زین زمان وزین زمانه !!
چه می بینم در این دیوانه خانه ؟؟

1. مجموعه آثار شهید مطهری ، ج24، ص:

سلام

سلام عمومي را كه قبلا" داده بودم و در پاسخ به شما ، هم بايد سلام بگم و از يادآوري شما هم ممنونم كه مومن آئينه مومن است
خيلي تو فضاي نت زحمت كشيدم تا اين تصوير رو پيدا كردم و اتفاقا" موافقان و مخالفان زيادي داره و چون تقريبا" وزنشون برابره خودم رضايت به بودنش دادم
چرا پرسش رو بعنوان عيبگيري غيرمنصفانه قلمداد ميكنيد؟ همون چيزي كه قبلا" هم تذكر دادم باعث حبس پرسشها ميشه
در اينكه در بين حوزويان نسبت به كتب و مراجع علمي اختلاف هست ، شكي نيست ، پس يكي مطلبي را تائيد ميكند و ديگري نه و هر دو نفر هم براي انتخاب خود دلايل محكمه پسند دارند
در مورد مرحوم علامه اميني بدون اينكه منبع بنده رو جويا بشين از لفظ تهمت استفاده ميكنيد و بعد جوياي منبع ميشين؟ يه جورايي در راستاي ترساندن پرسشگر عمل ميكنيد

عصران;580331 نوشت:
سلام
من این سوال شما را از ذهن خودم پرسیدم و این جواب را گرفتم البته هنوز آن را به چالش نکشیدم:
وقتی پیامبر تازه به پیامبری رسید هنوز دینی نبود که بشود تحقیقی روی آن صورت بگیرد.
چنانچه کسی درباره راستگویی و امانت کسی به یقین برسد حرف او درباره پیامبر شدن را قبول می کند.
البته همانطور که گفتم این استدلال خام است و هنوز آن را به چالش نکشیدم.

عليكم السلام
شايد متن رو يه مقدار مبهم مرقوم فرموديد يا من كند ذهنم ، متوجه منظورتون نشدم

عماد;580462 نوشت:
مجددا سلام علیکم
فکر می کنم بحث بیشتر از آنی است که ابتدا بنده فکر می کرد
لذا برای ادامه بحث لازم است ما بدانیم با چه کسی و دارای چه عقایدی بحث می کنیم
مثلا
اگر شیعه است و معتقدات شیعه را قبول دارد وقتی ما می گوییم امام جواد و امام زمان علیهما السلام در کودکی به امامت رسیدند دیگر جای بحث برای ایمان حضرت علی علیه السلام در نوجوانی نمی ماند.
اگر از برادران اهل سنت است قطعا قرآن را قبول دارد وقتی می گوییم در قرآن عیسی در کودکی آتانی الکتاب شده پس ممکن است کسی در کودکی به مراتبی برسد، اینجا امکان را نباید بحث کنیم بلکه باید سر وقوعش درمورد حضرت علی علیه السلام بحث کنیم
اگر طرف مقابل مسلمان نیست و قرآن را هم قبول ندارد باید بگوید معتقداتش چیست و ما باید طبق چه مبنایی با او بحث کنیم
شما این مورد را روشن کنید تا بحث را ادامه دهیم

عرض سلام دارم

مرحبا به تعيين روش بحث و ممنونم

پس بنده هم يك قاعده تعيين كنم كه آن حقيقت جويي باشد نه دفاع ، كه در غير حقيقت جويي بحث ابتر ميمونه

شما بنده رو يك ضد خدا تصور كنيد كه تازه به خدا ايمان آورده و اولين گزينه ديني او براي ورود به عالم ماوراء اسلام است و در پذيرش رويه اهل سنت و شيعيان مردد هست تا مرجع انتخاب دينش باشد

و باز هم از تعيين قاعده بحث ممنونم

عماد;580478 نوشت:


جای شگفتی است! شما که از بحث علمی سخن می گوید
اولا: فرمایش مرحوم سید ابوالحسن را با مدرک بیان کنید
ثاینا: با کنایه سخن نگوید که زیبنده بحث علمی نیست
وثالثا : بزرگان دیگری الغدیر را ستوده اند
آیه الله سید محسن حکیم در باره الغدیر می فرماید: «لا یَاتيهِ الباطلُ مِن بَينِ یَدَيه» و آيات عظام سيد عبدالهادی شيرازی و شيخ محمدرضا آل ياسين و علامه اردوباری گفته‌اند: «لاريبَ فيه هُدیً لِلمُتقين.» (1)

مرحوم صاحب الذریعه در تقریظی که برای الغدیر آورده است خطاب به علامه امینی می‌گوید: «من از خدا می‌خواهم که از عمر من بکاهد و بر عمر شما بیفزاید» تا شما این کتاب را به پایان ببرید، مرحوم شرف الدین عاملی، نویسنده المراجعات،، بر جلد هفتم الغدیر، تقریظی داردومی‌گوید: «علامه امینی؛ شما جایی دست گذاشته اید که بدون آن زندگی بی معنا و پوچ می‌باشد و شما آن بزنگاه و نقطه حساس را احیا کرده اید».

1.سيری در الغدير، دكتر محمد امينی نجفی، ص 25.

1- كتاب سوانح ايام ( زندگي نامه مرحوم برقعي كه نظرات جنجالي ايشون كم نبوده است )
2- پوزش بنده رو بپذيريد هدف كنايه شما نبوديد ، اما منكر كنايه نميشوم و دليل كنايه زدن را در پستهاي درج شده جويا بشيد
3- و همانطور كه عرض كردم الغدير موافق و مخالف داره و هر كدام هم براي گفته خود دلايلي دارند كه براي طرف ديگر قانع كننده نيست ، احساس من اينه كه شما از اين جمله غافلگير شديد و به سمع شما نرسيده بوده است لذا خواهش ميكنم كه قبل از ادامه بحث در مورد اين بند از اساتيد مطلع و متاخر ، پرس و جويي بفرمائيد ، چون بنده براي اطمينان ، چندي پيش كه براي مراسم چهلم مرحوم آيت الله فشاركي به قم آمده بودم صحت موضوع رو جويا شدم و افراد مورد پرسش موضوع رو با نقل هاي متفاوت تائيد كردند ولي در بين همين پاسخ دهندگان فقط دو نفر موافق نظر مرحوم اصفهاني بودند و سايرين مخالف نظر ايشون بودند

moaqfe;580883 نوشت:
شايد متن رو يه مقدار مبهم مرقوم فرموديد يا من كند ذهنم ، متوجه منظورتون نشدم

سلام
فرض بفرمایید من الان به شما می گویم اکنون پیامبر شدم و به من ایمان بیاور.حالا آیا شما می توانید به من بگویید دینت را نشانم بده تا روی آن تحقیق کنم؟
یا اینکه بر روی اینکه من انسان راستگویی هستم یا نه تحقیق می کنید؟

moaqfe;577249 نوشت:
786
557

اگر الآن يه نوجوان 13 ساله بگويد ميخواهد مسيحي بشود ، عكس العمل ما چيه؟
ميگيم اعتقاد تحقيقيه نه تقليدي و عشقي
حضرت علي ( ع ) موقعي كه به پيامبر ايمان مياره چند سالش بوده و چگونه براي انتخاب تحقيق كردند ؟ صرف همدمي با پيامبر كافي بوده ؟
يعني ايمان يه نوجوام 13 ساله جنبه درستي داره؟

moaqfe;580099 نوشت:
نابغه بودن ايشان از چه زماني ثبت شده؟
و در چه زمينه هايي بوده است؟
و آيا نابغه بودن ميتواند دليلي بر اين باشد كه انسان خطا نكند و كار بيهوده انجام ندهد؟
بو علي سينا هم علاوه بر نبوغ و طبابت در سنين كودكي ، كودكي و خامي مخصوص آن سنين را نيز داشت و ناقض نبوغ او نبود در ضمن بحث طبابت كه بر اثر فراگيري و استنباط از حفظيات است با يك مسئله مفهومي كه مربوط به اعتقادات و تحليل وقايع است ، متفاوت است ، اگر چنين نبود ، در شرع اسلام ، سن بلوغ نميگذاشتند ( لااقل اين ميتواند يك راه پاسخ باشد كه ايشون در 13 سالگي به بلوغ رسيدند ، هر چند مستندي برايش وجود ندارد )
جناب طباطبايي هم نابغه اي در برخي علوم قرآني هست نه نابغه تمام اجزاء زندگي و در عين نبوغ كودكي و خواص آنرا نيز بهمراه داشت و هيچ ربطي به اطلاع از علوم قرآني ندارد
همين حالا هم شما گاهي يك رفتاري از يك انسان بالغ ميبينيد كه ممكن است از تعجب دهانتان باز بماند و بگوئيد عجب رفتار بچه گانه اي ، خوب آيا اين موضوع ، بلوغ وي را تحت تاثير قرار ميدهد؟
راستي ما اعجاز اميرالمومنين رو در چهارچوب اسلام اعتقاد داريم ، و به نظرم بهتر است اعجاز ايشون رو بعد از ايمان به پيامبر ( ص ) بپذيريم

moaqfe;580885 نوشت:
عرض سلام دارم

مرحبا به تعيين روش بحث و ممنونم

پس بنده هم يك قاعده تعيين كنم كه آن حقيقت جويي باشد نه دفاع ، كه در غير حقيقت جويي بحث ابتر ميمونه

شما بنده رو يك ضد خدا تصور كنيد كه تازه به خدا ايمان آورده و اولين گزينه ديني او براي ورود به عالم ماوراء اسلام است و در پذيرش رويه اهل سنت و شيعيان مردد هست تا مرجع انتخاب دينش باشد

و باز هم از تعيين قاعده بحث ممنونم

با سلام
با این سخنان شما یاد مامون افتادم
:Narahat az:

در کار حق مپیچ که کارش زما جداست :Narahat az:

فکر کنم مناظره مامون با اسحاق تا حدی بتونه جواب شما رو بده...
مامون در دوران خلافت خود، بنابه مصالح سیاسى ویا شاید از روى عقیده ، به تشیع خود وقبول برترى حضرت على ـ علیه السلام ـ تظاهر مى كرد.
روزى در یـك انـجـمـن علمى كه چهل تن از دانشمندان عصر خود واز آن جمله اسحاق را گرد آورده بـود، رو بـه آنـان كرد وگفت :روزى كه پیامبر خدا مبعوث به رسالت شد بهترین عمل چه بود؟
اسحاق در پاسخ گفت : ایمان به خدا ورسالت پیامبر او.
مـامون مجددا پرسید:آیا سبقت به اسلام در عداد بهترین عمل نبود؟
اسحاق گفت :چر؛ در قرآن مـجـیـد مـى خـوانـیم :[و السابقون السابقون ا ول ئك المقربون ] ومقصود از سبقت در آیه همان پیشقدمى در پذیرش اسلام است .
مـامون باز پرسید:آیا كسى بر على در پذیرش اسلام سبقت جسته است یا اینكه على نخستین كس از مـردان اسـت كـه به پیامبر ایمان آورده است ؟
اسحاق گفت : على نخستین فردى است كه به پـیـامـبر ایمان آورد، اما روزى كه او ایمان آورد كودكى بیش نبود ونمى توان براى چنین اسلامى ارزش قـائل شـد؛ اما ابوبكر، اگر چه بعدها ایمان آورد، ولى روزى كه به صف خداپرستان پیوست فرد كاملى بود ولذا ایمان واعتقاد او در آن سن ارزش دیگرى داشت .
مامون پرسید:على چگونه ایمان آورد؟
آیا پیامبر او را به اسلام دعوت كرد یا اینكه از طرف خدا به او الهام شد كه آیین توحید وروش اسلام را بپذیرد؟
هرگز نمى توان گفت كه اسلام حضرت على ـ علیه السلام ـ از طریق الهام از جانب خدا بوده است ، زیرا لازمه این فرض این است كه ایمان وى بر ایـمـان پـیـامبر برترى داشته باشد، به دلیل اینكه گرویدن پیامبر به توسط جبرئیل وراهنمایى او بوده است نه اینكه از جانب خدا به وى الهام شده باشد.
حال ،چنانچه ایمان حضرت على ـ علیه السلام ـ در پرتو دعوت پیامبر بوده ، آیا پیامبر از پیش خود ایـن كـا را انـجـام داده یا به دستور خدا بوده است ؟
هرگز نمى توان گفت كه پیامبر اكرم (ص ) حـضرت على ـ علیه السلام ـ را بدون امر واذن خدا به اسلام دعوت كرده است وقطعا باید گفت كه دعوت حضرت على ـ علیه السلام ـ به اسلام از جانب پیامبر به فرمان خدا بوده است .
آیا خداى حكیم دستور مى دهد كه پیامبرش كودك غیر مستعدى كه ایمان وعدم ایمان او یكسان است دعوت به اسلام كند؟
لذا باید گفت كه شعور ودرك امام در دوران كودكى به حدى بوده كه ایمان وى با ایمان بزرگسالان برابرى مى كرده است .
هرگز نباید به اولیاى الهى از دید یك فرد عادى نگریست ودوران صباوت آنان را همانند دوران كودكى دیگران دانست واز نظر درك وفهم یكسان انگاشت .:Sham:
در میان پیامبران نیز كسانى بودند كه در كودكى به عالیترین درجه از فهم وكمال ودرك حقایق رسـیـده بـودنـد ودر هـمـان ایام صباوت شایستگى داشتند كه خداوند سبحان سخنان حكیمانه ومعارف بلند الهى را به آنان بیاموزد.

در باره حضرت یحیى ـ علیه السلام ، قرآن كریم چنین آورده است :[ی ا یحیى خذ الكت اب بقوة و آتین اه الحكم صبیا].
(مـریـم :12)
اى یحیى ! كتاب را با كمال قدرت (كنایه از عمل به تمام محتویات آن ) بگیر؛ وما به او حكمت دادیم در حالى كه كودك بود.
بـرخى مى گویند كه مقصود از حكمت در این آیه ((نبوت )) است وبرخى دیگر احتمال مى دهند كه مقصود از آن معارف الهى است .
در هـر صـورت ، مـفـاد آیـه حـاكـى اسـت كه انبیا واولیاى الهى با یك رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مى شوند وحساب دوران كودكى آنان با كودكان دیگر جداست .

حـضرت مسیح ـ علیه السلام ـ در نخستین روزهاى تولد خود، به امر الهى ، زبان به سخن گشود وگفت :من بنده خدا هستم ؛ به من كتاب داده شده وپیامبر الهى شده ام .
در حـالات پـیـشـوایان معصوم نیز مى خوانیم كه آنان در دوران كودكى پیچیده ترین مسائل عقلى وفلسفى وفقهى را پاسخ مى گفتند.
در هر حال ، كـار نـیكان را نباید با كار خود قیاس كنیم ومیزان درك وفهم كودكان خود را مقیاس ادراك دوران كودكى پیامبران وپیشوایان الهى قرار دهیم .

حضرت امام جواد علیه السلام در سن 8 سالگی به امامت رسیدند و در مناظره ها و سوال و جوابهای بزرگان دینی زمان خود جوابهایی میدادند که همگان را حیرت زده و مبهوت میکردند!!!
در مورد اولیای خدا مانند انسان های عادی ، سن و سال ملاک نیست.

moaqfe;577249 نوشت:

اگر الآن يه نوجوان 13 ساله بگويد ميخواهد مسيحي بشود ، عكس العمل ما چيه؟
ميگيم اعتقاد تحقيقيه نه تقليدي و عشقي
حضرت علي ( ع ) موقعي كه به پيامبر ايمان مياره چند سالش بوده و چگونه براي انتخاب تحقيق كردند ؟ صرف همدمي با پيامبر كافي بوده ؟
يعني ايمان يه نوجوام 13 ساله جنبه درستي داره؟

سلام علیکم برادر عزیزم،

ایمان آوردن تقلیدی نیست و به قول شما عشقی هم نیست، ولی چه کسی گفته است که باید تحقیقی باشد؟ بله شخص باید خودش به این نتیجه برسد که خداوند وجود دارد و یکتاست و عادل است و قیامت و معاد لازمه‌ی عدالت خداست و نبوت نیازمند معاد نزد خداوند عادل است و غیره ...، اما اینها نیازی به تحقیق به معنای پرس و جو و مطالعه ندارد، نیازی نیست کسی حتماً چند واحد فلسفه و اصول و اعتقادات بگذراند و کتاب‌های قدما را مطالعه نماید و دلایل موافق و مخالف را بخواند و روی آنها فکر کند و نهایتاً بگوید نظر من چیست، بلکه همینکه خودش به این باور برسد که این دین یا آن دین حقّ است می‌تواند از آن تبعیت کند و اگر نوجوانی به این باور برسد که مسیحیت دین حق است از نطر اسلام هم اینطور نیست که چنین کسی در قیامت لزوماً مستوجب عذاب اخروی خواهد شد، به شرط آنکه به قول شما عشقی هم نباشد و کوتاهی در شناخت حقیقت نکند. (اینکه از نظر فقهی خروج از اسلام باشد و اظهار آن تصمیم تبعاتی را برایش داشته باشد مسأله‌ی دیگری است که ربطی به بحث ما ندارد.) برای روشن‌تر شدن مطلب توجه کنید که مثلاً اگر کسی مطمئن باشد که امروز عید فطر است و روزه گرفتن حرام است و بخورد و بفهمد که عید فطر نبوده و باید روزه می‌گرفته است این یک بحث است، اگر بداند که روزه واجب است و عمداً روزه نگیرد بحث دیگری است، اگر هم مطمئن نباشد که عید است یا خیر ولی تحقیق هم نکند و روزه‌اش را بخورد بحث دیگری است، در این حالت آخری شکستن روزه و خوردن آن با توجه به شکی که داشته است باطل کردن عمدی روزه به حساب نمی‌آید اما باطل کردن شبه‌عمد روزه به حساب می‌آید، یعنی وقتی شک کرد باید تحقیق می‌کرد و عشقی نمی‌توانست بگوید که به نظرم عید است یا به نظرم عید نیست. در بحث اعتقادات هم همینطور است، شخص باید به این باور قطعی برسد که اصول‌الدین درست هستند، اگر این باور قطعی را در مورد مسیحیت به دست آورد هم می‌تواند مسیحی شود، حالا می‌خواهد تحقیق کرده باشد و کتاب خوانده باشد یا از کسی که معتمد است پرسیده باشد یا اصلاً ناپاکی در دلش راه نداشته باشد و هر چه دلش گفت همان حقّ و حقیقت باشد و به آن اعتماد داشته باشد، ولی اگر شک داشت و تحقیق نکرد می‌شود مثل باطل کردن شبه‌عمدی روزه! بازخواست دارد. کوتاهی نباید کرد مگرنه در جهالتش قاصر نبوده و مقصر خواهد بود و تقصیر هم بازخواست دارد. حالا اگر حضرت علیه‌السلام با شناختی که از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله دارند نبوت ایشان را تصدیق کنند و ایمان بیاورند عجیب نیست همانطور که حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها به محض بازگشت ایشان از غار حرّا با دیدن صورت نورانی حضرت ایشان دعوتشان را پذیرفتند و ایمان آوردند، چنانکه مردم مکه در نخستین دعوت حضرت وقتی ایشان پرسیدند که آیا اگر به شما خبر دهم که دشمن در پشت کوه کمین کرده است باور می‌کنید همه جواب دادند که بله و ایشان را با لقب امین می‌شناختند! :ok:

از طرف دیگر سن تکلیف همانطور که از اسمش هم معلوم است سنّ تکلیف است، اگر قرار بود یک آقاپسر تازه در سن ۱۵ سالگی بنشیند و فکر کند که آیا خدا هست یا نه و به چه دینی باید اعتقاد داشت که باید ادای تکالیف را می‌انداخت به سن ۱۷ یا ۱۸ سالگی! پس وقتی سن تکلیف ۱۵ است یعنی شخص این ۱۵ سال را وقت داشته است که آن فکرها را بکند و دینش را انتخاب کند و اعتقاداتش را کسب نماید. بنابراین اینکه حضرت علیه‌السلام در ۱۳ یا ۱۴ سالگی ایمان بیاورند به هیچ وجه قابل زیر سؤال بردن نیست.
:ok:

از طرف دیگر سن تکلیف سنی است که در آن بیشتر افراد سالم و معمولی عقلشان بالغ می‌شود، در واقع تکلیف بر عقل است و بلوغ عقلی است که برای احراز پذیرش مسؤولیت کفایت می‌کند، اکثریت تا این سن ۱۵ سالگی بالغ می‌شوند حال آنکه گاهی برخی خیلی زودتر هم می‌توانند بالغ شوند، اینکه حکمت خداوند ایجاب می‌نماید که بلوغ جنسی همیشه مؤخر از بلوغ عقلی انسان باشد کمک می‌کند که از برخی ظواهر بروز بلوغ جنسی هم بشود بلوغ عقلی و سن تکلیف را تشخیص داد که حتماً شما بهتر می‌دانید. مثلاً اگر پسری در ۱۳ سالگی محتلم شود هیچ کس نمی‌گوید دو سال زودتر از سن تکلیف محتلم شده است بلکه سن تکلیف او همان موقع بوده است و این نشان می‌دهد این فرد زودتر از اکثریت افراد سالم به بلوغ عقلی رسیده است. بنابراین این حرف هم اشتباه دیگری است که گمان کنیم هر شخص ۱۳ ساله حتماً نابالغ می‌باشد.
:ok:

بحث بعدی این است که حضرت امیر علیه‌السلام در کعبه به دنیا آمدند و در روایات ما وارد شده است که تا به دنیا آمدند در همان کعبه سر بر سجده گذاشتند و شهادت به یکتایی خداوند دادند، پس حضرت ایشان از ابتدا با بلوغ عقلی به دنیا آمده‌اند و اگر می‌بینید هنوز به سن بلوغ عرفی (۱۵ سال قمری) نرسیده با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به نماز ایستاده‌اند این وظیفه‌اشان بوده است نه اینکه مشغول کار مستحبی باشند.
:ok:

خلاصه اینکه از چندین و چند جهت سؤال شما پاسخ‌های محکمی دارد که ان شاء الله جهات دیگرش را خود شما بفرمایید ما هم استفاده بنماییم :Gol:
یا علی

پس طرف حساب ما در بحث تازه موحدی است که اسلام را پذیرفته و در انتخاب مذهب (شیعه یا سنی) مردداست؟ درسته؟
اگر بنده درست متوجه شده ام
بر این مبنا چند سوال از شما می پرسم
1. اگر اسلام حضرت علی در آن هنگام قبول نبوده چرا پیامبر صلی الله ایشان را به اسلام دعوت کردند؟ آیا این کار عبث نیست؟ همانکه در مناظره مامون دوست گرامی اقا رضا فرمودند
2. اگر اسلام ایشان قبول نیست چرا پیامبر صلی الله علیه واله وسلم اسلام ایشان را پذیرفتند؟ باید پیامبر می فرمودند: پسرم برو بگذار سنت به حد بلوغ برسد سپس با تحقیق به من ایمان بیاور
نه تنها این را نگفتند بلکه حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در استیعاب در دیگر کتابهای تاریخی و حدیثی امده علی اولین کسی است که به من اسلام آورده و اولین کسی است که وارد حوض می شود(1)
ایا این به معنای قبول ایمان حضرت علی نیست ، خود پیامبر صلی الله علیه واله وسلم ایشان را اولین ایمان آورنده خطاب می کنند.
بسیاری از صحابه از جمله سلمان، و أبى ذرّ، و المقداد، و خباب، و جابر، و أبى سعيد الخدريّ، و زيد بن الأرقم-نیز ایشان را اولین مسلمان محسوب میکنند، آیا این به معنای قبول ایمان حضرت علی علیه السلام نزد ایشان نیست(2)
البته در همین کتاب اقوال دیگری نیز آمده که مثلا: و قيل: ابن خمس عشرة. و قيل: ابن ست عشرة، یعنی 15یا 16 سالگی، البته اگر این ها صحیح هم نباشد به جایی بر نمی خورد

1.الاستيعاب،ج‏3،ص:1090
2.همان

عصران;580919 نوشت:
سلام
فرض بفرمایید من الان به شما می گویم اکنون پیامبر شدم و به من ایمان بیاور.حالا آیا شما می توانید به من بگویید دینت را نشانم بده تا روی آن تحقیق کنم؟
یا اینکه بر روی اینکه من انسان راستگویی هستم یا نه تحقیق می کنید؟

قطعا" ابتدا شخصيت شناسي ميكنم و بعد پيامبرشناسي و تحقيق مذهبي

رضا;580996 نوشت:
با سلام
با این سخنان شما یاد مامون افتادم
:Narahat az:

در کار حق مپیچ که کارش زما جداست :Narahat az:

فکر کنم مناظره مامون با اسحاق تا حدی بتونه جواب شما رو بده...
مامون در دوران خلافت خود، بنابه مصالح سیاسى ویا شاید از روى عقیده ، به تشیع خود وقبول برترى حضرت على ـ علیه السلام ـ تظاهر مى كرد.
روزى در یـك انـجـمـن علمى كه چهل تن از دانشمندان عصر خود واز آن جمله اسحاق را گرد آورده بـود، رو بـه آنـان كرد وگفت :روزى كه پیامبر خدا مبعوث به رسالت شد بهترین عمل چه بود؟
اسحاق در پاسخ گفت : ایمان به خدا ورسالت پیامبر او.
مـامون مجددا پرسید:آیا سبقت به اسلام در عداد بهترین عمل نبود؟
اسحاق گفت :چر؛ در قرآن مـجـیـد مـى خـوانـیم :[و السابقون السابقون ا ول ئك المقربون ] ومقصود از سبقت در آیه همان پیشقدمى در پذیرش اسلام است .
مـامون باز پرسید:آیا كسى بر على در پذیرش اسلام سبقت جسته است یا اینكه على نخستین كس از مـردان اسـت كـه به پیامبر ایمان آورده است ؟
اسحاق گفت : على نخستین فردى است كه به پـیـامـبر ایمان آورد، اما روزى كه او ایمان آورد كودكى بیش نبود ونمى توان براى چنین اسلامى ارزش قـائل شـد؛ اما ابوبكر، اگر چه بعدها ایمان آورد، ولى روزى كه به صف خداپرستان پیوست فرد كاملى بود ولذا ایمان واعتقاد او در آن سن ارزش دیگرى داشت .
مامون پرسید:على چگونه ایمان آورد؟
آیا پیامبر او را به اسلام دعوت كرد یا اینكه از طرف خدا به او الهام شد كه آیین توحید وروش اسلام را بپذیرد؟
هرگز نمى توان گفت كه اسلام حضرت على ـ علیه السلام ـ از طریق الهام از جانب خدا بوده است ، زیرا لازمه این فرض این است كه ایمان وى بر ایـمـان پـیـامبر برترى داشته باشد، به دلیل اینكه گرویدن پیامبر به توسط جبرئیل وراهنمایى او بوده است نه اینكه از جانب خدا به وى الهام شده باشد.
حال ،چنانچه ایمان حضرت على ـ علیه السلام ـ در پرتو دعوت پیامبر بوده ، آیا پیامبر از پیش خود ایـن كـا را انـجـام داده یا به دستور خدا بوده است ؟
هرگز نمى توان گفت كه پیامبر اكرم (ص ) حـضرت على ـ علیه السلام ـ را بدون امر واذن خدا به اسلام دعوت كرده است وقطعا باید گفت كه دعوت حضرت على ـ علیه السلام ـ به اسلام از جانب پیامبر به فرمان خدا بوده است .
آیا خداى حكیم دستور مى دهد كه پیامبرش كودك غیر مستعدى كه ایمان وعدم ایمان او یكسان است دعوت به اسلام كند؟
لذا باید گفت كه شعور ودرك امام در دوران كودكى به حدى بوده كه ایمان وى با ایمان بزرگسالان برابرى مى كرده است .

هرگز نباید به اولیاى الهى از دید یك فرد عادى نگریست ودوران صباوت آنان را همانند دوران كودكى دیگران دانست واز نظر درك وفهم یكسان انگاشت .:Sham:


در میان پیامبران نیز كسانى بودند كه در كودكى به عالیترین درجه از فهم وكمال ودرك حقایق رسـیـده بـودنـد ودر هـمـان ایام صباوت شایستگى داشتند كه خداوند سبحان سخنان حكیمانه ومعارف بلند الهى را به آنان بیاموزد.

در باره حضرت یحیى ـ علیه السلام ، قرآن كریم چنین آورده است :[ی ا یحیى خذ الكت اب بقوة و آتین اه الحكم صبیا].
(مـریـم :12)
اى یحیى ! كتاب را با كمال قدرت (كنایه از عمل به تمام محتویات آن ) بگیر؛ وما به او حكمت دادیم در حالى كه كودك بود.
بـرخى مى گویند كه مقصود از حكمت در این آیه ((نبوت )) است وبرخى دیگر احتمال مى دهند كه مقصود از آن معارف الهى است .
در هـر صـورت ، مـفـاد آیـه حـاكـى اسـت كه انبیا واولیاى الهى با یك رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مى شوند وحساب دوران كودكى آنان با كودكان دیگر جداست .

حـضرت مسیح ـ علیه السلام ـ در نخستین روزهاى تولد خود، به امر الهى ، زبان به سخن گشود وگفت :من بنده خدا هستم ؛ به من كتاب داده شده وپیامبر الهى شده ام .
در حـالات پـیـشـوایان معصوم نیز مى خوانیم كه آنان در دوران كودكى پیچیده ترین مسائل عقلى وفلسفى وفقهى را پاسخ مى گفتند.
در هر حال ، كـار نـیكان را نباید با كار خود قیاس كنیم ومیزان درك وفهم كودكان خود را مقیاس ادراك دوران كودكى پیامبران وپیشوایان الهى قرار دهیم .

حضرت امام جواد علیه السلام در سن 8 سالگی به امامت رسیدند
و در مناظره ها و سوال و جوابهای بزرگان دینی زمان خود جوابهایی میدادند که همگان را حیرت زده و مبهوت میکردند!!!
در مورد اولیای خدا مانند انسان های عادی ، سن و سال ملاک نیست.

سلام

جداي از اينكه صحت روايت و مورد وثوق بودن شيعه و سني در اين مورد رو جويا بشم ، از بابت ذكر اون كه بعضي زوايا رو روشن ميكنه و موضوعي كمكي براي بحث بود تشكر ميكنم
اما بپذيريد با شيوه اي جالب شروع كرديد و در اواسط نوشته حدسيات و برداشتها رو بعنوان قاعده و قانون حتمي كار قلمداد فرموديد كه قطعا" هر كدام ان قلتي دارد
بطور نمونه متني كه از بقيه متن شما جدا كردم ، اما بايد اذعان كنم متن روشنگري هست

شهيد مطهري در يكي از كتبشون كه متاسفانه الآن نامش فراموشم شده اذعان به تكامل فكري و اجتماعي بشر در طول تاريخ داره و اينكه ختم نبوت به همين دليل بوده كه استعداد بشر باعث اون شده است ، اينكه در مباحث مذهبي تلاش ميشه با ذكر يك مباحثه كهن و مشابه ساختن اون باز مان حال ، و القاي اينكه بالاتر از اون سوالات و پاسخها ديگه سوال و پاسخي وجود نداره ، عملا" رد اين سخن ايشون هست

عرض کردم که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم حضرت علی علیه السلام را به اسلام دعوت کرد و اگر آن نوجوان شرعا مجاز نبود کار پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم عبث می شود و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم کار عبث انجام نمی دهند
اما سند دعوت
بلاذری متوفای 279 از واقدى روايت كرده : كه على نزد پيامبر آمد و ديد كه پيامبر نزد خديجه در حال نماز است و پرسيد كه: «اين چيست؟ اى محمد!» پيامبر گفت: «دين خداست كه آن را برگزيده و من تو را به آن دعوت مى‏كنم.» على گفت: «اين دينى است كه تاكنون من نام آن را نشنيده‏ام و در اين باره به يقين چيزى نمى‏توانم گفت، مگر آنكه با ابو طالب گفتگو كنم.» پيامبر از اينكه اين كار آشكار شود كراهت داشت، بدو گفت: «اگر اسلام نمى‏آورى پس آن را پنهان بدار.» على آن شب را درنگ كرد و خداوند اسلام را در دل او افكند، فردا روز نزد پيامبر رفت و اسلام آورد.
اگر چه این گزارش از نظر ما مشکلاتی دارد ولی گویای آن است که اهل سنت قبول دارند پیامبر صلی الله علیه واله وسلم حضرت علی را به اسلام دعوت کرده نه اینکه ایشان خودشان احساسی شده باشند.

1. أنساب‏الأشراف،ج‏1،ص:112(چاپ‏زكار،ج‏1،ص:124)

باء;581381 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم،



بحث بعدی این است که حضرت امیر علیه‌السلام در کعبه به دنیا آمدند و در روایات ما وارد شده است که تا به دنیا آمدند در همان کعبه سر بر سجده گذاشتند و شهادت به یکتایی خداوند دادند، پس حضرت ایشان از ابتدا با بلوغ عقلی به دنیا آمده‌اند و اگر می‌بینید هنوز به سن بلوغ عرفی (۱۵ سال قمری) نرسیده با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به نماز ایستاده‌اند این وظیفه‌اشان بوده است نه اینکه مشغول کار مستحبی باشند.
:ok:

خلاصه اینکه از چندین و چند جهت سؤال شما پاسخ‌های محکمی دارد که ان شاء الله جهات دیگرش را خود شما بفرمایید ما هم استفاده بنماییم :Gol:
یا علی

سلام سرور گرامي
بنده از شما پستهاي روشنگر و مناسب زياد ديده بودم اما تو اين پست يك مقدار تلاش ميكنيد سر ما رو به طاق بكوبيد

دوست من وقتي روايات متعلق به ولادت اميرالمومنين رو ميخونيد ، ذكر ميشه كه با ورود مادرشون به كعبه ( كه البته اين روايت كلا" قابل اعتراض است ) ديوار كعبه بسته شد ، ميشه بفرمائيد سجده ايشون رو ، غير والده مكرمشون چه كسي ميتونسته ببينه كه خوب قطعا" صحت اونو دچار اختلال ميكنه

من از كارشناس محترم كه قرار شد بعنوان حقيقت جويي با مطالب غير واقعي هم واكنش داشته باشند تعجب ميكنم كه چرا واكنشي به اين نوع روايات ندارند و عملا" جانب يكطرف بحث هستند

باء;581381 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم،

ایمان آوردن تقلیدی نیست و به قول شما عشقی هم نیست، ولی چه کسی گفته است که باید تحقیقی باشد؟ بله شخص باید خودش به این نتیجه برسد که خداوند وجود دارد و یکتاست و عادل است و قیامت و معاد لازمه‌ی عدالت خداست و نبوت نیازمند معاد نزد خداوند عادل است و غیره ...، اما اینها نیازی به تحقیق به معنای پرس و جو و مطالعه ندارد، نیازی نیست کسی حتماً چند واحد فلسفه و اصول و اعتقادات بگذراند و کتاب‌های قدما را مطالعه نماید و دلایل موافق و مخالف را بخواند و روی آنها فکر کند و نهایتاً بگوید نظر من چیست، بلکه همینکه خودش به این باور برسد که این دین یا آن دین حقّ است می‌تواند از آن تبعیت کند و اگر نوجوانی به این باور برسد که مسیحیت دین حق است از نطر اسلام هم اینطور نیست که چنین کسی در قیامت لزوماً مستوجب عذاب اخروی خواهد شد، به شرط آنکه به قول شما عشقی هم نباشد و کوتاهی در شناخت حقیقت نکند. (اینکه از نظر فقهی خروج از اسلام باشد و اظهار آن تصمیم تبعاتی را برایش داشته باشد مسأله‌ی دیگری است که ربطی به بحث ما ندارد.) برای روشن‌تر شدن مطلب توجه کنید که مثلاً اگر کسی مطمئن باشد که امروز عید فطر است و روزه گرفتن حرام است و بخورد و بفهمد که عید فطر نبوده و باید روزه می‌گرفته است این یک بحث است، اگر بداند که روزه واجب است و عمداً روزه نگیرد بحث دیگری است، اگر هم مطمئن نباشد که عید است یا خیر ولی تحقیق هم نکند و روزه‌اش را بخورد بحث دیگری است، در این حالت آخری شکستن روزه و خوردن آن با توجه به شکی که داشته است باطل کردن عمدی روزه به حساب نمی‌آید اما باطل کردن شبه‌عمد روزه به حساب می‌آید، یعنی وقتی شک کرد باید تحقیق می‌کرد و عشقی نمی‌توانست بگوید که به نظرم عید است یا به نظرم عید نیست. در بحث اعتقادات هم همینطور است، شخص باید به این باور قطعی برسد که اصول‌الدین درست هستند، اگر این باور قطعی را در مورد مسیحیت به دست آورد هم می‌تواند مسیحی شود، حالا می‌خواهد تحقیق کرده باشد و کتاب خوانده باشد یا از کسی که معتمد است پرسیده باشد یا اصلاً ناپاکی در دلش راه نداشته باشد و هر چه دلش گفت همان حقّ و حقیقت باشد و به آن اعتماد داشته باشد، ولی اگر شک داشت و تحقیق نکرد می‌شود مثل باطل کردن شبه‌عمدی روزه! بازخواست دارد. کوتاهی نباید کرد مگرنه در جهالتش قاصر نبوده و مقصر خواهد بود و تقصیر هم بازخواست دارد. حالا اگر حضرت علیه‌السلام با شناختی که از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله دارند نبوت ایشان را تصدیق کنند و ایمان بیاورند عجیب نیست همانطور که حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها به محض بازگشت ایشان از غار حرّا با دیدن صورت نورانی حضرت ایشان دعوتشان را پذیرفتند و ایمان آوردند، چنانکه مردم مکه در نخستین دعوت حضرت وقتی ایشان پرسیدند که آیا اگر به شما خبر دهم که دشمن در پشت کوه کمین کرده است باور می‌کنید همه جواب دادند که بله و ایشان را با لقب امین می‌شناختند!

:ok:



خلاصه اینکه از چندین و چند جهت سؤال شما پاسخ‌های محکمی دارد که ان شاء الله جهات دیگرش را خود شما بفرمایید ما هم استفاده بنماییم :Gol:
یا علی

مرحبا و ممنون از مطالب روشنگر شما كه بسيار كارشناسانه بود

فقط بخشي از سوال باقي ماند ، آيا براي ايمان آوردن به يك دين و مذهب ، سن و سالي تعريف شده است؟ مثلا" اگر فرزند 8 ساله شما امروز با قاطعيت و بدون ترس از تنبيه از طرف شما ، اعلام كند من مسيحي هستم ، عكس العمل شما چيست؟

باء;581381 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم،



از طرف دیگر سن تکلیف همانطور که از اسمش هم معلوم است سنّ تکلیف است، اگر قرار بود یک آقاپسر تازه در سن ۱۵ سالگی بنشیند و فکر کند که آیا خدا هست یا نه و به چه دینی باید اعتقاد داشت که باید ادای تکالیف را می‌انداخت به سن ۱۷ یا ۱۸ سالگی! پس وقتی سن تکلیف ۱۵ است یعنی شخص این ۱۵ سال را وقت داشته است که آن فکرها را بکند و دینش را انتخاب کند و اعتقاداتش را کسب نماید. بنابراین اینکه حضرت علیه‌السلام در ۱۳ یا ۱۴ سالگی ایمان بیاورند به هیچ وجه قابل زیر سؤال بردن نیست.
:ok:

از طرف دیگر سن تکلیف سنی است که در آن بیشتر افراد سالم و معمولی عقلشان بالغ می‌شود، در واقع تکلیف بر عقل است و بلوغ عقلی است که برای احراز پذیرش مسؤولیت کفایت می‌کند، اکثریت تا این سن ۱۵ سالگی بالغ می‌شوند حال آنکه گاهی برخی خیلی زودتر هم می‌توانند بالغ شوند، اینکه حکمت خداوند ایجاب می‌نماید که بلوغ جنسی همیشه مؤخر از بلوغ عقلی انسان باشد کمک می‌کند که از برخی ظواهر بروز بلوغ جنسی هم بشود بلوغ عقلی و سن تکلیف را تشخیص داد که حتماً شما بهتر می‌دانید. مثلاً اگر پسری در ۱۳ سالگی محتلم شود هیچ کس نمی‌گوید دو سال زودتر از سن تکلیف محتلم شده است بلکه سن تکلیف او همان موقع بوده است و این نشان می‌دهد این فرد زودتر از اکثریت افراد سالم به بلوغ عقلی رسیده است. بنابراین این حرف هم اشتباه دیگری است که گمان کنیم هر شخص ۱۳ ساله حتماً نابالغ می‌باشد.
:ok:


یا علی

به نظر حضرتعالي
چند نفر از نوجوانان زير 16 سال به مسائل اعتقادي ، سياسي و اجتماعي ديد تحقيقي دارند و در حال تكميل اطلاعاتشان در اين مواردند؟

عماد;581511 نوشت:
پس طرف حساب ما در بحث تازه موحدی است که اسلام را پذیرفته و در انتخاب مذهب (شیعه یا سنی) مردداست؟ درسته؟
اگر بنده درست متوجه شده ام
بر این مبنا چند سوال از شما می پرسم
1. اگر اسلام حضرت علی در آن هنگام قبول نبوده چرا پیامبر صلی الله ایشان را به اسلام دعوت کردند؟ آیا این کار عبث نیست؟ همانکه در مناظره مامون دوست گرامی اقا رضا فرمودند
2. اگر اسلام ایشان قبول نیست چرا پیامبر صلی الله علیه واله وسلم اسلام ایشان را پذیرفتند؟ باید پیامبر می فرمودند: پسرم برو بگذار سنت به حد بلوغ برسد سپس با تحقیق به من ایمان بیاور
نه تنها این را نگفتند بلکه حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در استیعاب در دیگر کتابهای تاریخی و حدیثی امده علی اولین کسی است که به من اسلام آورده و اولین کسی است که وارد حوض می شود(1)
ایا این به معنای قبول ایمان حضرت علی نیست ، خود پیامبر صلی الله علیه واله وسلم ایشان را اولین ایمان آورنده خطاب می کنند.
بسیاری از صحابه از جمله سلمان، و أبى ذرّ، و المقداد، و خباب، و جابر، و أبى سعيد الخدريّ، و زيد بن الأرقم-نیز ایشان را اولین مسلمان محسوب میکنند، آیا این به معنای قبول ایمان حضرت علی علیه السلام نزد ایشان نیست(2)
البته در همین کتاب اقوال دیگری نیز آمده که مثلا: و قيل: ابن خمس عشرة. و قيل: ابن ست عشرة، یعنی 15یا 16 سالگی، البته اگر این ها صحیح هم نباشد به جایی بر نمی خورد

1.الاستيعاب،ج‏3،ص:1090
2.همان

سرور گرامي

1-بنده عرض كردم اسلام را بعنوان اولين گزينه دين پذيري خود انتخاب كرده ام و براي ورود به اين دين دنبال رويه هاي سنيان و شيعيان هستم تا به مذهب حقه بگروم

پس طبعا" در حال حاضر عصمت پيامبر برايم معنايي ندارد و ايشون هم مثل سايرين ميتواند اشتباه كند

2-اين پاسخ شما هم براي يك نفر كه به عصمت پيامبر معتقد باشد معتبر است زيرا در امور حاكميتي و بدست آوردن قدرت مذهبي اتفاقاتي ميافتد كه مقلدين فقط تابعند ولي محققين جويا و معترض ، پس يك ليدر براي پيشبرد اهداف خود ( حتي اهداف قدسي ) ميتوانسته است خيلي از قوانين اجتماعي را موقتا" تعطيل كند

و در انتها فكر ميكنم ذكر روايت آخري يا رد سن 13 سالگي اميرالمومنين بوده و يا جبران 13سالگي اميرالمومنين ، به هر روي موضوعي بوده است كه در همان زمان هم روي آن حساسيت بوده است كه در بحث اشاره از طرف مامون هم روي آن مانور شده است

عماد;581523 نوشت:
عرض کردم که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم حضرت علی علیه السلام را به اسلام دعوت کرد و اگر آن نوجوان شرعا مجاز نبود کار پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم عبث می شود و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم کار عبث انجام نمی دهند
اما سند دعوت
بلاذری متوفای 279 از واقدى روايت كرده : كه على نزد پيامبر آمد و ديد كه پيامبر نزد خديجه در حال نماز است و پرسيد كه: «اين چيست؟ اى محمد!» پيامبر گفت: «دين خداست كه آن را برگزيده و من تو را به آن دعوت مى‏كنم.» على گفت: «اين دينى است كه تاكنون من نام آن را نشنيده‏ام و در اين باره به يقين چيزى نمى‏توانم گفت، مگر آنكه با ابو طالب گفتگو كنم.» پيامبر از اينكه اين كار آشكار شود كراهت داشت، بدو گفت: «اگر اسلام نمى‏آورى پس آن را پنهان بدار.» على آن شب را درنگ كرد و خداوند اسلام را در دل او افكند، فردا روز نزد پيامبر رفت و اسلام آورد.
اگر چه این گزارش از نظر ما مشکلاتی دارد ولی گویای آن است که اهل سنت قبول دارند پیامبر صلی الله علیه واله وسلم حضرت علی را به اسلام دعوت کرده نه اینکه ایشان خودشان احساسی شده باشند.

1. أنساب‏الأشراف،ج‏1،ص:112(چاپ‏زكار،ج‏1،ص:124)

مرحبا

جداي از بحث صحت حديت
اين پاسخ حكايت از درايت اين نوجوان و تحقيق او براي پذيرش يه عقيده بوده است كه جواب بنده را در مورد با تحقيق بودن يا نبودن اعتقاد ايشون ميدهد

و فقط ميماند بحث پذيرش اعتقاد چنين نوجواني در چنين سني كه خوب يك كارشناسي بدون تعصب مذهبي لازم داره ، بقول معروف حقيقت جويي نه دفاع

هر چند به نظر بنده ( حمل بر بي ادبي نباشد ) اينكه ابوبكر يا علي كدام ، بعنوان اولين ايمان آورنده بوده اند هيچ فضيلتي براي آنها نيست الا تقوي و در خط ليدر ديني بودن و اين ايمان آوردن بعنوان اولين ، فقط يك شعار سياسي براي جذب طرفدار ميتواند باشد آنهم در زمانه عرب قديم كه ژست گرفتن و رجز خواند وبه رخ كشيدن ، جزء رفتارهاي عادي و روزمره شان بوده است

moaqfe;581539 نوشت:
بنده عرض كردم اسلام را بعنوان اولين گزينه دين پذيري خود انتخاب كرده ام و براي ورود به اين دين دنبال رويه هاي سنيان و شيعيان هستم تا به مذهب حقه بگروم

پس برزگوار
باید شما ابتدا به دوستان عقایدی رجوع کنید و ابتدا عصمت و عدم عصمت برایتان حل شود نه ایمان حضرت علی علیه السلام

قبل از این نیز می خواستم خدمتتان عرض کنم ، کسی که مردد در اصل مذهب است ، چرا باید سراغ مسائل جانبی برود بهتر نیست ابتدا مسائل اصلی برایش روشن شود ، سپس به مسائل فرعی بپدازد، ما نیز مشکل اصلیمان با برادران اهل سنت اولین مسلمان نیست، بلکه مشکل جانشینی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم است، و صد البته اولین مسلمان نیز خود ، وارد بحث میشود چرا برای اثبات جانشینی به سراغ عشترتک الاقربین می رویم ولی بحث اصلی ولایت است .

moaqfe;581539 نوشت:
پس طبعا" در حال حاضر عصمت پيامبر برايم معنايي ندارد و ايشون هم مثل سايرين ميتواند اشتباه كند

کجای اسلام را قبول کرده اید، آیا قران را قبول کرده اید ، مگر اسلام بدون قرآن نیز داریم، آیاتی زیادی در قرآن عصمت حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم را اثبات می کند، و بعضی از علمای اهل سنت نیز این را قبول دارد که می توانید از دوستان عقایدی ما بپرسید.
moaqfe;581539 نوشت:
اين پاسخ شما هم براي يك نفر كه به عصمت پيامبر معتقد باشد معتبر است زيرا در امور حاكميتي و بدست آوردن قدرت مذهبي اتفاقاتي ميافتد كه مقلدين فقط تابعند ولي محققين جويا و معترض ، پس يك ليدر براي پيشبرد اهداف خود ( حتي اهداف قدسي ) ميتوانسته است خيلي از قوانين اجتماعي را موقتا" تعطيل كند

؟؟!!!
moaqfe;581539 نوشت:
و در انتها فكر ميكنم ذكر روايت آخري يا رد سن 13 سالگي اميرالمومنين بوده و يا جبران 13سالگي اميرالمومنين ، به هر روي موضوعي بوده است كه در همان زمان هم روي آن حساسيت بوده است كه در بحث اشاره از طرف مامون هم روي آن مانور شده است

اگر در منابع شیعی می آمد فرمایش شما قابل تامل بود ، اما همانطور که عرض کردم در منابع اهل سنت آمده نه شیعی
قضیه مامون نیز صحت دارد بعضی از مخالفین در صدد حذف فضائل حضرت علی علیه السلام بودند اگر می شدو روایت را از بین می بردند اگر نمی شود روایت را تحریف می کردند یا قضیه غدیر را دورغ می دانستند یا اگر به علت متواتر بودن قابل قبول نبود در معنای مولا تصرف می کردند
گزارش ایمان اولیه حضرت علی علیه السلام را قبول نمی کردند، یا بهانه مثل کم بودند سن می آورند.

moaqfe;581548 نوشت:
هر چند به نظر بنده ( حمل بر بي ادبي نباشد ) اينكه ابوبكر يا علي كدام ، بعنوان اولين ايمان آورنده بوده اند هيچ فضيلتي براي آنها نيست الا تقوي و در خط ليدر ديني بودن و اين ايمان آوردن بعنوان اولين ، فقط يك شعار سياسي براي جذب طرفدار ميتواند باشد آنهم در زمانه عرب قديم كه ژست گرفتن و رجز خواند وبه رخ كشيدن ، جزء رفتارهاي عادي و روزمره شان بوده است


فرمایشتان درست نیست ، این فضلیتی برای حضرت است، و عموم نیز این را فضیلت می دانند لذا زیر سوال بردن آن و فضیلت تراشی برای رقبای ایشان معنا نداشت
فرمایشتان در مورد رجز خوانی نیز مثل شمشیر دو لبه می ماند
یا مثل اینکه چاقو خوب است یابد
خوب گر گوسفند بکشی خوب است اگر آدمی را به ناحق بکشی بداست ، یعنی خوب بد در اینجا به نسبت است
اگر رجز خوانی به خودی خود مشکلی ندارد
اگر برای اثبات حقی باشد خوب است ولی اگر برای به کرسی نشاندن باطلی باشد بداست
حضرت علی علیه السلام و فرزندان ایشان بارها به این مطلب استناد کرده اند، ممکن است به اول بحث بازگردید و یعنی هنوز شخصیت ایشان برایتان ثابت نشده باشد که اثبات شخضیت ایشان در تاپیکهای عقایدی باید حل شود نه اینجا

عماد;581566 نوشت:
پس برزگوار
باید شما ابتدا به دوستان عقایدی رجوع کنید و ابتدا عصمت و عدم عصمت برایتان حل شود نه ایمان حضرت علی علیه السلام

قبل از این نیز می خواستم خدمتتان عرض کنم ، کسی که مردد در اصل مذهب است ، چرا باید سراغ مسائل جانبی برود بهتر نیست ابتدا مسائل اصلی برایش روشن شود ، سپس به مسائل فرعی بپدازد، ما نیز مشکل اصلیمان با برادران اهل سنت اولین مسلمان نیست، بلکه مشکل جانشینی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم است، و صد البته اولین مسلمان نیز خود ، وارد بحث میشود چرا برای اثبات جانشینی به سراغ عشترتک الاقربین می رویم ولی بحث اصلی ولایت است .

کجای اسلام را قبول کرده اید، آیا قران را قبول کرده اید ، مگر اسلام بدون قرآن نیز داریم، آیاتی زیادی در قرآن عصمت حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم را اثبات می کند، و بعضی از علمای اهل سنت نیز این را قبول دارد که می توانید از دوستان عقایدی ما بپرسید.

؟؟!!!

اگر در منابع شیعی می آمد فرمایش شما قابل تامل بود ، اما همانطور که عرض کردم در منابع اهل سنت آمده نه شیعی
قضیه مامون نیز صحت دارد بعضی از مخالفین در صدد حذف فضائل حضرت علی علیه السلام بودند اگر می شدو روایت را از بین می بردند اگر نمی شود روایت را تحریف می کردند یا قضیه غدیر را دورغ می دانستند یا اگر به علت متواتر بودن قابل قبول نبود در معنای مولا تصرف می کردند
گزارش ایمان اولیه حضرت علی علیه السلام را قبول نمی کردند، یا بهانه مثل کم بودند سن می آورند.

در اينجا به چند مورد اشاره كرديد كه انصافا" از مهارت شما در مباحثه لذت بردم
كاملا" صحيح است كه بايد براي ورود به يك دين پله پله وارد شد ولي گاهي موضوعي را ميبيني كه اگر وارد شوي ، سر مگو محسوب ميشود ، پس قبل از ورود ، در مورد آن پرسش ميشود كما اينكه پس از ورود هم اعتقاداتي هست بايد بجاي ماورايي كردن آن پاسخي علمي و منطقي ، حتي براي يك شيفته دين داشته باشد
بعضي موضوعات ممكن است براي اشخاصي جذاب و براي اشخاص ديگري جذاب نباشد و در حال حاضر براي من جانشيني هيچ جذابيتي ندارد چون مطالعاتي كه در مورد آن داشتم و بررسي اظهارات مدعيان دو طرف موضوع و نواقص ادبي جملات تاريخي و ضعف و اختلافات مندرجات تاريخ و عدم وجود تاريخ مستقل بدون تحريف شيعي ، فضايي مغشوش در مورد انتخاب گزينه صحيح بوجود آورده است
پس به موضوعاتي كه اختلافات اندكي در آن است و ميشود زودتر به نتيجه رسيد و حالات ماورايي در آن كمتر است توجه ميكنم
در مورد پذيرش كجاهاي اسلام پرسيديد كه بطور كلي عرض كنم كه رسول اسلام را بعنوان يك پيامبر كه رفتاري اعجاز آميز داشته ( معجزه او اخلاق بود در آن هجمه وحشيگري ) پذيرفته بدانيد و قرآن را كلام مرشدانه او است كه مدعي الهام از طرف خدايش بود و صحابه او را ، كه از روي اقدامات و استباط خودشان ، عده دست به رفتارهاي عاميانه زدند و عده اي رفتارهاي مترقي نمودند و بعنوان امانتداران او ، با هم در مورد تفسير كلام و سنت او دچار اختلاف شدند

بحث اينستكه مباحثي مثل عصمت و معجزات و ... را در تاپيكهاي مختلف خواندم كه نه پرسشگر و نه پاسخگو هيچكدام موفق به راضي كردن طرف مقابل نشده بودند و تاپيك بسته شده بود ( با ظاهر راضي كننده ولي با خسته كردن پرسشگر )

من در اينجا هيچ كاري به نظرات اهل سنت ندارم چون كارشناسان آنها اينجا براي دفاع از عقايد خود نيستند و به نظراتي كار دارم كه تشييع به آنها استناد ميكند

صحت مناظره مامون بسيار خوب و جذاب هست

اما در انتها عرض ميكنم به نظرم اين پرسش يك پاسخ دارد
اصل اظهار ايمان علي ( ع ) يك واقعيت است نه يك توهم ، و اينكه اولين هم بوده است ميتواند با توجه به كثرت روايات واقعيت ديگري باشد كه در آن زمان براي بدست گرفتن قدرت امتياز محسوب ميشده است اما اينكه اين ايمان پذيرفتني باشد يا نه به ليدر دين مربوط ميشود و ولي آن نوجوان كه تشخيص بدهد وي به بلوغ فكري رسيده است و اين حالت حتي ميتواند براي يك نوجوان 9 ساله هم وجود داشته باشد ( با توجه به تشخيص ليدر و ولي ) ، همانطور كه در زمانه كنوني كسي دخترش را در 9 سالگي به خانه بخت نميفرستد ولي در گذشته اين بلوغ وجود داشته است و مخالفين نبي اسلام بدون در نظر گرفتن موقعيت زماني و مكاني از جريان كم سن و سال بودن همسر ايشان ( عايشه ) براي تخريب چهره ايشون بهره ميبرند ، در صورتيكه بخاطر ضعف قياس به اين ورطه افتاده اند
هيچ نيازي هم به متوسل شدن به امور ماورايي و عصمت و اين حرفها نبود و نيست و پاسخي به اين رسايي دارد
حمل بر فخر فروشي و محك زدن اطلاعات كارشناسان محترم نشود بلكه اين پاسخ را در همين مدت ايجاد تاپيك و از اطلاعات كارشناس محترم و دوستان عزيز پيدا كردم

moaqfe;580882 نوشت:
سلام

سلام عمومي را كه قبلا" داده بودم و در پاسخ به شما ، هم بايد سلام بگم و از يادآوري شما هم ممنونم كه مومن آئينه مومن است
خيلي تو فضاي نت زحمت كشيدم تا اين تصوير رو پيدا كردم و اتفاقا" موافقان و مخالفان زيادي داره و چون تقريبا" وزنشون برابره خودم رضايت به بودنش دادم
چرا پرسش رو بعنوان عيبگيري غيرمنصفانه قلمداد ميكنيد؟ همون چيزي كه قبلا" هم تذكر دادم باعث حبس پرسشها ميشه
در اينكه در بين حوزويان نسبت به كتب و مراجع علمي اختلاف هست ، شكي نيست ، پس يكي مطلبي را تائيد ميكند و ديگري نه و هر دو نفر هم براي انتخاب خود دلايل محكمه پسند دارند
در مورد مرحوم علامه اميني بدون اينكه منبع بنده رو جويا بشين از لفظ تهمت استفاده ميكنيد و بعد جوياي منبع ميشين؟ يه جورايي در راستاي ترساندن پرسشگر عمل ميكنيد


باسلام وتشکر .
از این که سلام را در برنامه تان قرار داده اید از شما تقدیر می شود .
در تبیین ارزش کار تان باید گفت : یكی از دستورهای اسلام، در راستای ایجاد حاكمیت صمیمیّت و دوستی، سلام است. فرهنگ سلام، آنچنان اهمیت و ارزش دارد كه شعار رسمی ملت مسلمان در دیدار با یكدیگر معرفی شده است. پیامبر رحمت(ص) فرمود: « السَّلَامُ تَحِيَّةٌ لِمِلَّتِنَا وَ أَمَانٌ لِذِمَّتِنَا؛(1) سلام، درود ملت ما و حافظ ذمه ماست.» سلام، تکیه کلام مسلمان و پیام رحمت مؤمنین است.
در میان هر ملت و جمعیتی در هنگام برخورد با یکدیگر الفاظ و آدابی برای اظهار محبت و دوستی وجود دارد. در شریعت اسلام که کامل ترین دین الهی است نیز برای جلب محبت و ایجاد رابطه دوستی و برادری در جامعه اسلامی دستورات مفید و مؤثری داده است و از آن جمله «سلام» کردن است. در این شریعت انسان ساز، توصیه شده است که در برخورد دو فرد مسلمان، یکی به دیگری سلام کند، یعنی بگوید: «سلام علیکم»، سلامتی و امنیت بر شما! طرف مقابل در پاسخ این ابراز محبت بگوید: «سلام علیکم» البته بهتر آن است که در جواب اضافه نموده و رحمت و برکات خداوندی را برای سلام کننده خواستار گردد. چنان که قرآن کریم بر این شیوه تأکید نموده است.(2) در این کتاب آسمانی که کامل ترین کتاب تربیتی و اخلاقی است و جامع هدف ها و روشهای تربیتی در ابعاد فردی و اجتماعی را دربردارد، درباره این خصلت پسندیده دستورالعمل های اخلاقی بسیار ارزنده ای دارد.
مفهوم و تبیین سلام:
«سلام» در لغت به معانی گوناگونی آمده است: به معنای تحیت، سلامت، صلح و آشتی، تعظیم و تکریم، و به معنای درود گفتن و تهنیت به زبان آوردن هم به کار رفته است(3) چنان که در آیه شریفه: «وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتّبَعَ الهُدی»(4) به معنای تحیت است. سلام، اطمینان دادن به فرد مقابل است که: هم سلامتی و تندرستی تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که گزندی به تو نخواهد رسید. من خیرخواه تو هستم، نه بدخواه و کینه ورز و دشمن. نیز نوعی درود و تحیّت اسلامی است که دو مسلمان به هم می گویند.
کلمه «سلام» از مقدس ترین کلمات است. از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که: «السّلام اسم من أسماء اللَّه وضعه اللَّه في الأرض فأفشوه بينكم‏»(5) سلام نامی از نامهای خداست، آن را در زمین به امانت نهاده است، پس سلام را در میان خودتان فاش کنید.
فلسفۀ سلام دادن از دیدگاه اسلام:
آمرزش و مغفرت الهی، موهبتی است كه نصیب هر كس نمی شود؛ زیرا آمرزش خداوند آنجا محقق می شود كه بنده با اعمال خویش رضایت حق تعالی را به دست آورده باشد. یكی از فلسفه ها و فواید سلام این است که لوازمات آمرزش را برای خود فراهم کنیم.
رهایی از تكبّر و خارج شدن از خودبینی و كبر، از فضایل مهم اخلاقی است كه راهكارها و نشانه هایی دارد. در اندیشه الهی پیامبر بزرگوار اسلام(ص)، آنكه سلام آغاز می كند، از تكبر بركنار است؛ زیرا آغاز كردن به سلام، نشانه آن است كه انسان برای خود نسبت به دیگران، امتیاز و برتری قایل نیست.
بر این اساس، در فرهنگ دینی نه تنها آغاز به سلام به دوری از تكبر می انجامد، نشانه تواضع و خاكساری است و تواضع جز رفعت مقام و والایی موقعیت، رهاوردی ندارد.
در گفتاری دیگر، پیامبر اكرم (ص) سلام كردن را در كنار صدقه دادن در تنگ دستی و رعایت انصاف، هر چند به زیان انسان باشد، از عوامل كامل كننده ایمان شمرده است. سرّ این سخن، آن است كه عمل از اركان ایمان است و سلام، نمونه روشن یك عمل ایمانی در قلمروی روابط اجتماعی است.
سخن آخر:
سیره رفتاری اولیای الهی بر مداومت بر این سنت پسندیده (سلام و تقدم در سلام کردن) است، چنان که پیامبراکرم(ص) به هر که می رسید حتی کودکان و نوجوانان ابتدا به او سلام می کرد، به ویژه در مورد سلام کردن به کودکان می فرمود: «پنج صفت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکی هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من «سنت» گردد.»(6) این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع حضرت سرچشمه می گرفت. اینها درست؛ ولی ادب اقتضا می کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در روایت آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: کوچک به بزرگ سلام کند، یک نفر به دو نفر، و جمعیت کم به جمعیت فراوان، و سواره بر پیاده، و رهگذر، بر کسی که ایستاده است، و ایستاده بر کسی که نشسته است.(7) البته اگر جز این باشد، نشانِ تواضع نخواهد بود!

پی نوشت ها:
1. شعيري، محمد بن محمد، جامع الأخبار( للشعيري)، ص90، مطبعة حيدرية، مكان چاپ نجف‏، بى تا، چاپ اول‏.
2. نساء(4) آیه 86.
3. محمد معین، فرهنگ معین، واژۀ سلام.
4. طه(20) آیه 47.
5. ابو القاسم پاينده‏، نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(ص)، ص531، تهران: دنياى دانش‏، چاپ چهارم، 1382 ش‏.
6. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار (ط - بیروت) ج 73،ص 10، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
7. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شفیعی، قم، دارالحدیث، ج 4، ص 538.

moaqfe;581527 نوشت:
سلام سرور گرامي
بنده از شما پستهاي روشنگر و مناسب زياد ديده بودم اما تو اين پست يك مقدار تلاش ميكنيد سر ما رو به طاق بكوبيد

دوست من وقتي روايات متعلق به ولادت اميرالمومنين رو ميخونيد ، ذكر ميشه كه با ورود مادرشون به كعبه ( كه البته اين روايت كلا" قابل اعتراض است ) ديوار كعبه بسته شد ، ميشه بفرمائيد سجده ايشون رو ، غير والده مكرمشون چه كسي ميتونسته ببينه كه خوب قطعا" صحت اونو دچار اختلال ميكنه

سلام علیکم برادر عزیزم،
یادم هست که اینکه حضرت علی علیه‌السلام در کعبه در بدو تولد سجده کردند را اولین بار از زبان یک اهل سنت با گرایش سلفی شنیدم که به حقیر می‌گفت آن موقع کعبه پر از بت بوده است و آن سجده مطابق فتوای شیعه حرام است، که البته اشتباه می‌کرد و تنها کراهت داشته است که تازه کراهت در عبادت هم با عمل مکروه متفاوت است زیرا فقط باز در کل خوب است و فقط ثواب را کاهش می‌دهد. خلاصه آن برادر اهل سنت این حدیث را به حقیر گفتند که بعد حقیر مشابه آن را گشتم و در احادیث خودمان پیدا کردم. راوی حدیث هم ممکن است مادر حضرت بوده باشد و یا اصلاً خود ایشان باشند. ولی بگذریم، شما ظاهراً دنبال بحث حدیثی نیستید و رویکرد وراحدیثی دارید! :ok:

moaqfe;581534 نوشت:
فقط بخشي از سوال باقي ماند ، آيا براي ايمان آوردن به يك دين و مذهب ، سن و سالي تعريف شده است؟ مثلا" اگر فرزند 8 ساله شما امروز با قاطعيت و بدون ترس از تنبيه از طرف شما ، اعلام كند من مسيحي هستم ، عكس العمل شما چيست؟

فکر نکنم واکنش خیلی خاصی داشته باشم، در ان سن و سال بچه‌ها کنجکاو هستند و اگر هم به نتیجه‌ای برسند و فکر کنند درست است خیلی زود مطلب دیگری را می‌آموزند که ایشان را گاهی شاید به نتیجه‌ی درست عکس نتیجه‌ی قبلی برساند. وقتی اطلاعات کم باشد هر نتیجه‌ای خیلی سریع قابل تغییر است، این مطلب مثال‌های بسیار زیادی دارد، برای تصمیم نهایی نیاز به یک جمع‌بندی هست که یعنی اطلاعات به اندازه‌ی کافی زیادی باید در دسترس باشد و یا باید یک ذهن تحلیل‌گر و صادق و شفاف داشت که هر اطلاعات جدیدی را ابتدا بسنجد و بعد بپذیرد یا رد کند و اگر هم رد کرد با دلایل رد کردن آن در گوشه‌ی ذهنش داشته باشد برای مراجعات احتمالی بعدی. در چنین شرایطی نقش تربیتی والدین هم خیلی مهم است ... برای کودک ابتدا والدین بعد به تدریج معلم‌هایش بعد دوستانش و بعد مجلات و کتاب‌های علمی منابع دسته‌اول به حساب می‌آیند.
در هر صورت اگر کودکی متولد در دینی شده باشد عقل حکم می‌کند که ابتدا همان که دارد را خوب بشناسد و بعد به سراغ سایر ادیان برود ...

moaqfe;581535 نوشت:
به نظر حضرتعالي
چند نفر از نوجوانان زير 16 سال به مسائل اعتقادي ، سياسي و اجتماعي ديد تحقيقي دارند و در حال تكميل اطلاعاتشان در اين مواردند؟

به نظر شما ما بچه‌هایمان را بزرگ می‌کنیم یا آنها تا ۳۰ یا ۴۰ سالگی هنوز بچه هستند؟ با این حال زیاد دیدم که در حوالی سن بلوغ که بچه‌ها شروع کرده‌اند به بازبینی افکار خود تغییرات زیادی در بسیاری از افراد شکل بگیرد یا لااقل کلید بخورد و حداقلش این است که مدام در حال محاجّه با خود و دیگران باشد ... عقل که بالغ شود شخص شروع به تحلیل خود و افکار خود و خانواده‌ی خود می‌کند و دیگر به صرف یادگیری اطلاعات جدید و مشابه آن بسنده نمی‌کند. بماند که عملکرد همه مشابه هم نیست، جامعه‌ی آماری اطراف حقیر هم جامعه‌ی آماری خیلی بزرگی نیست، فقط می‌دانم که ممکن است کسی از طفولیت عقلش کامل شود و شروع کند به تفکر حتی تا آنجا که صاحب نظر بشود، جناب علامه حلی معروف است که مجتهد شدند زمانی که هنوز بالغ نشده بودند و طرفداران ایشان منتظر بودند که ایشان بالغ گردند و از ایشان تقلید نمایند، فکر کنم شرط بلوغ در مرجع تقلید شدن در اینجا به اشتباه به عنوان شرط بلوغ برای ایمان آوردن شمرده شده باشد؟ اشتباه می‌کنم؟ :Gig:

دو سؤال هم حقیر از شما بپرسم:
چرا فکر می‌کنید شخص حتماً باید بالغ باشد تا ایمان بیاورد یا ایمانش پذیرفته شود؟
چرا فکر می‌کنید شخص حتماً تحقیق کند و بعد دینی را بپذیرد؟ تا جایی که حقیر می‌دانم کسی که حتی به ذهنش هم خطور نکرده که شاید اسلام دین حق باشد و به اسلام دعوت شود و اسلام هم نیاورد باز کافر نیست، یعنی تا حجت بر کسی تمام نشود و او باز رد نکند کافر نمی‌شود. بحث سر اطمینان داشتن قلبی است، این اطمینان هم از راه‌های زیادی ممکن است حاصل شود چرا شما اصرار به انجام تحقیق دارید؟

با تشکر، :Gol:
یا علی

باء;581803 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم،
یادم هست که اینکه حضرت علی علیه‌السلام در کعبه در بدو تولد سجده کردند را اولین بار از زبان یک اهل سنت با گرایش سلفی شنیدم که به حقیر می‌گفت آن موقع کعبه پر از بت بوده است و آن سجده مطابق فتوای شیعه حرام است، شما ظاهراً دنبال بحث حدیثی نیستید و رویکرد وراحدیثی دارید! :ok:

با تشکر، :Gol:
یا علی

سلام دوست من

اون دوست اهل سنتمون اشتباه فرمودند ، چون همه سجدهها الزاما" نبايد به طرف كعبه باشه فكر ميكنم كارشناس محترم در اين مورد ميتونن توضيح بيشتري بدن

و اينكه تشخيص شما درست بود ، بيشتر از اينكه دنبال احاديث باشم ، دنبال دو دو تا چهار تاي موضوع بودم

باء;581803 نوشت:

به نظر شما ما بچه‌هایمان را بزرگ می‌کنیم یا آنها تا ۳۰ یا ۴۰ سالگی هنوز بچه هستند؟ با این حال زیاد دیدم که در حوالی سن بلوغ که بچه‌ها شروع کرده‌اند به بازبینی افکار خود تغییرات زیادی در بسیاری از افراد شکل بگیرد یا لااقل کلید بخورد و حداقلش این است که مدام در حال محاجّه با خود و دیگران باشد ... عقل که بالغ شود شخص شروع به تحلیل خود و افکار خود و خانواده‌ی خود می‌کند و دیگر به صرف یادگیری اطلاعات جدید و مشابه آن بسنده نمی‌کند. بماند که عملکرد همه مشابه هم نیست، جامعه‌ی آماری اطراف حقیر هم جامعه‌ی آماری خیلی بزرگی نیست، فقط می‌دانم که ممکن است کسی از طفولیت عقلش کامل شود و شروع کند به تفکر حتی تا آنجا که صاحب نظر بشود، جناب علامه حلی معروف است که مجتهد شدند زمانی که هنوز بالغ نشده بودند و طرفداران ایشان منتظر بودند که ایشان بالغ گردند و از ایشان تقلید نمایند، فکر کنم شرط بلوغ در مرجع تقلید شدن در اینجا به اشتباه به عنوان شرط بلوغ برای ایمان آوردن شمرده شده باشد؟ اشتباه می‌کنم؟ :Gig:

دو سؤال هم حقیر از شما بپرسم:
چرا فکر می‌کنید شخص حتماً باید بالغ باشد تا ایمان بیاورد یا ایمانش پذیرفته شود؟
چرا فکر می‌کنید شخص حتماً تحقیق کند و بعد دینی را بپذیرد؟ تا جایی که حقیر می‌دانم کسی که حتی به ذهنش هم خطور نکرده که شاید اسلام دین حق باشد و به اسلام دعوت شود و اسلام هم نیاورد باز کافر نیست، یعنی تا حجت بر کسی تمام نشود و او باز رد نکند کافر نمی‌شود. بحث سر اطمینان داشتن قلبی است، این اطمینان هم از راه‌های زیادی ممکن است حاصل شود چرا شما اصرار به انجام تحقیق دارید؟

با تشکر، :Gol:
یا علی

فكر كنم گذاشتن سن بلوغ براي مرجعيت ، تجربه براي درك زمان و مكان بوده است

و اما جواب دو سوال
1- من اصلا" چنين فكري نكردم و حتي مورد خلاف آن كه ميشود نداشتن سن بلوغ رو هم تاييد نكردم بلكه در بين اين دو موضوع با در نظر گرفتن احكام صادره قبلي و وجود چيزي بنام سن بلوغ ( كه متفاوته ) اقدام به پرسش كردم
2- عقل در مورد پذيرش دين ، حكم به تحقيق ميدهد
در مورد كافر نبودن غير مسلمان هم موافقم
و من اصرار به انجام عقلي قلبي دارم ، شايد اختلافم با شما در يك كلمه كه به قلب اضافه شده باشد و گرنه عقلي محض در اين مورد كاملا" مردود است

صادق;581648 نوشت:
باسلام وتشکر .
به ویژه در مورد سلام کردن به کودکان می فرمود: «پنج صفت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکی هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من «سنت» گردد.»(6) این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع حضرت سرچشمه می گرفت. اینها درست؛ ولی ادب اقتضا می کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در روایت آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: کوچک به بزرگ سلام کند، یک نفر به دو نفر، و جمعیت کم به جمعیت فراوان، و سواره بر پیاده، و رهگذر، بر کسی که ایستاده است، و ایستاده بر کسی که نشسته است.(7) البته اگر جز این باشد، نشانِ تواضع نخواهد بود!

پی نوشت ها:
1. شعيري، محمد بن محمد، جامع الأخبار( للشعيري)، ص90، مطبعة حيدرية، مكان چاپ نجف‏، بى تا، چاپ اول‏.
2. نساء(4) آیه 86.
3. محمد معین، فرهنگ معین، واژۀ سلام.
4. طه(20) آیه 47.
5. ابو القاسم پاينده‏، نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(ص)، ص531، تهران: دنياى دانش‏، چاپ چهارم، 1382 ش‏.
6. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار (ط - بیروت) ج 73،ص 10، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
7. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شفیعی، قم، دارالحدیث، ج 4، ص 538.

سلام برادر

اين بخش نوشته خيلي برام جذاب بود

ممنون

moaqfe;582240 نوشت:
سلام برادر

اين بخش نوشته خيلي برام جذاب بود

ممنون


سلام بر شما گرامی که در برابر حرف حق تسلیم هستید .
عید ولایت بر شما مبارک باد .
آیا می دانید که بهشت جای پاکان است و در آن جا هیچ گونه کینه و کدورت و لغو و بیهودگی و گناه مطرح نیست و هر چه هست، خوبی و خوشی و خرّمی می‏باشد، افراد مؤمن به مشیت الهی وارد بهشت می‏شوند. بهشت جای دوستی است. بهشتیان در آرامش و صلح و صفا و محبت زندگی می‏کنند. قرآن می‏فرماید: "لا یسمعون فیها لغواَ و لا تأثیما، الا قیلاً سلاماً سلاما ؛ در آن باغ‏های بهشتی نه لغو و بیهوده‏ای می‏شنوند و نه سخنان گناه آلود. تنها چیزی که می‏شنوند سلام است، سلام.
البته کاش آن آواتار بد منظر تان هم جایش را به یک منظره ی خوب می داد مثلا گل .

صادق;582250 نوشت:
سلام بر شما گرامی که در برابر حرف حق تسلیم هستید .
عید ولایت بر شما مبارک باد .

البته کاش آن آواتار بد منظر تان هم جایش را به یک منظره ی خوب می داد مثلا گل .

سلام دوست من

شما هم اين آواتار رو بحساب طنز تالار بزاريد:khaneh:

moaqfe;583014 نوشت:
سلام دوست من

شما هم اين آواتار رو بحساب طنز تالار بزاريد:khaneh:

باسلام بر شما .
مراد تان از طنز تالار را متوجه نشدم ؟؟؟؟
ولی در این باب نکته های به شما عرضه می شود که قطعا برای تان مفید است :
در ابتدا باید گفت : اسلام دین شادی است و غم یک استثنا است .البته رفتار برخی از مسلمانان که در صدد ارائه چهره ای زشت و خشن و غم آلود از دین را دارند ،با واقعیت اسلام واقعی که در صدد تانین رفاه و شادی برای همه مردم است متفاوت است.کسی که تنها غم دارد مذهبی نیست.
اسلام دین شاداب و سرزنده‌ای است. برای اثبات این موضوع کافی است به آموزه‌های دینی توجه شود. تأکید اسلام بر تفریح سالم و خنده بر لب داشتن، مزاح و شوخی کردن، دیدار با برادران مؤمن، دست دادن، سلام کردن، هدیه دادن، لبخند بر چهره دیگران نشاندن، پرهیز از اخم و عبوس بودن، استفاده از بوی خوش و پوشیدن لباس‌های روشن و شادی‌آور و... گواه بر این مدعا است.
البته باید پذیرفت در جامعه اسلامی به این بُعد کم‌تر توجه شده ، وعلت آن، ضعف عوامل تبلیغی و رسانه‌ای کشور ماست. از رادیو و تلویزیون گرفته تا مداحان و واعظان و هنرمندان، بیش‌تر متمایل به برنامه‌های غم‌انگیز و احساسی‌اند. البته نباید از نظر دور داشت که فعالیت در حوزه شادی ظرافت خاصی لازم دارد و با مسایل غیر شرعی تهدید می‌شود؛ به همین خاطر مرز دقیق و ظریفی دارد، نیز تلاش و دقت نظر لازم دارد. شاید یکی از علت‌های توجه کمتر به شادی، همین مسئله باشد.
در مواردی هم به زیاده‌روی کشیده شده است. هنرمندان در خلق فیلم یا نمایش‌های شاد و طنز، ضعیف برخورد کرده‌اند و چه بسا طنز را با امور غیر اخلاقی آمیخته‌اند، در حالی که اسلام هرگز با برنامه‌های شادی (که در چارچوب مصالح عمومی و اخلاق اجتماعی باشد) مخالفتی ندارد.
برخی برگزار کنندگان مراسم دینی می‌پندارند که هیچ مسئولیتی جز گریاندن مردم ندارند و به هر بهانه‌ای در صدد گریاندن هستند! این پندار محصول برداشت یک سویه و افراطی از برخی روایات و معارف دین است. البته در برابر این دسته، گروه دیگری راه تفریط را بر گزیده و به استناد برخی یافته‌های علمی مبنی بر آسیب‌زا بودن غم و ماتم، تمام همت خود را صرف شاد بودن و شاد کردن دیگران می‌کنند اما راه اسلام، نه این است و نه آن. اسلام کسی را به گریه کردن به عنوان گریه ترغیب نکرده، به شاد بودن به عنوان شادی، امتیاز نداده است، مگر به واسطه مقدمات و نتایج آن.
دو عنصر، در ارزیابی گریه و شادی دخالت دارد: انگیزه و عامل بروز هیجان‌ها و دیگری مشکل بروز هیجان. خنده جاهلانه، نکوهیده و خنده متفکرانه، ستوده است. گریه در راه خدا ممدوح و گریه برای دنیا مذموم است.
در سیره رسول اعظم(ص) است که هرگاه یکی از اصحاب اندوهگین بود، حضرت با شوخی کردن او را شادمان می‌کرد.(1)
اسلام خنده را در برابر گریه و یا گریه را در برابر خنده قرار نداده و یکی را بر دیگری مقدّم نداشته است، بلکه هر یک را به عنوان واقعیت زندگی می‌پذیرد. البته در حالت عادی. روحیه حاکم بر زندگی انسان، باید شادی و نشاط باشد، نه غم و گریه. هیجان اصلی و همیشه جاری در کالبد فرد و اجتماع انسانی، شور و نشاط است، پس شاد بودن سبب نمی‌خواهد، بلکه باید امکانات آن را فراهم ساخت، ولی برای غم و گریه، باید منتظر بود تا مراسم آن فرا برسد.
ذکر مصائب اهل بیت(ع) سبب غم و اندوه نمی‌شود، بلکه آرامش دل را به دنبال دارد. ادای دین به اهل بیت(ع) موجب راحتی جان و کسب نشاط برای ادامه مسیر زندگی است، همان طوری که برپایی مجالس جشن و شادی در شادمانی اهل بیت نیز، شادی آفرین است. پس اگر اعتراض شما به برخی مراسم دعا و زیارت و عزاداری باشد، به جا است و محصول عدم اطلاع برگزار کنندگان این مراسم می‌باشد که امیدواریم این تلقی افراطی اصلاح شود.
از زبان معصومان(ع) - که مترجمان حقیقى وحى‏اند - مى‏خوانیم:
1. رسول اکرم(ص): «مؤمن شوخ و شاداب است».(2)
2. حضرت على(ع): «شادمانى، گشایش خاطر مى‏آورد»(3)؛.«اوقات شادى، غنیمت است»؛(4).«هرکس شادى‏اش اند ک باشد، آسایش او در مرگ خواهد بود»(5)
3. امام صادق(ع) «هیچ مؤمنى نیست که شوخى در طبع او نباشد»(6)
4. امام رضا(ع) کوشش کنید اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا،
زمانى براى تأمین معاش،
وقتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانى که شما را به عیب‏هایتان آگاه مى‏سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند.
وقتى را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص مى‏دهید . از شادى ساعت‏هاى تفریح، نیروى لازم براى عمل به وظایف وقت‏هاى دیگر را تأمین کنید»(7).
در سیره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهمیت دارد که علاوه بر تأیید آن به بسترسازى، زمینه‏سازى و ایجاد آن نیز توصیه شده است.(8)
پاره‏اى از احادیث، علاوه بر دستورهاى کلى درباره اهمیت شادى و نشاط، دستورعمل‏هاى خاصى نیز براى حفظ و پرورش این حالت مانند، پیاده‏روى، سوارکارى، شنا در آب، نگاه کردن به سبزه‏ها، خوردن و نوشیدن، مسواک کردن، شوخى، خنده و..(9). ،.بیان مى‏دارند.
چو شادى بکاهد، بکاهد روان خُرد گردد اندر میان، ناتوان‏
مرز شادى و نشاط:
براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از دیدگاه اسلام داراى حد و مرز مى‏باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نباید با روح توحیدى و انسانى که دین اسلام مطرح کرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زیرا هر پدیده‏اى که انسان را از آرمان و غایت اصلى خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود.
بنابراین پدیده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان یک نیاز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مى‏باشد که علاوه بر آن که مانع نیل انسان به هدف اصلى‏اش نگردد، بلکه در رسیدن به آن مددکار وى باشد.
در این پدیده، اگر انگیزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، این پدیده حق، مفید و سودمند خواهد بود. اگر انگیزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، این پدیده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراین مى‏توان مرز شادى و نشاط را انگیزه و هدف آن دانست.
مزاح و شوخى که یکى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبک‏سرى، بى‏شرمى و گستاخى بیامیزد، «هزل» نامیده مى‏شود که در اسلام مطرود است .
اگر به تحقیر و بدگویى و ناسزا آمیخته گردد، آن را «هجو» مى‏خوانند و این نیز در اسلام نهى شده است‏.
یکى از صحابیان از رسول خدا پرسید: «آیا اگر با دوستان خود شوخى کنیم و بخندیم، اشکالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشایستى در میان نباشد، اشکالى ندارد(10). اگر شوخى از حد خارج شود و به بیهودگى یا زیاده‏روى بینجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور که امیرمؤمنان على(ع) مى‏فرماید: «هر کس بسیار شوخى کند، وقار و سنگینى او کم مى‏شود».(11)
امام صادق(ع) مى‏فرماید: «زیاد شوخى کردن، آبرو را مى‏برد».(12)
خنده و تبسم که از عوامل دیگر نشاط و شادى است، باید صادقانه بوده، شخصیت آدمى را لکه‏دار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفید ا ست که به شخصیت دیگران لطمه وارد نیاورد. خنده، با انگیزه آزردن، اهانت و تحقیر دیگرى، حکم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت نکوهید شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از کعبه را بر شمرده‏اند، به خوبى روشن مى‏شود که اهانت و تحقیر او، چه اندازه نکوهیده است.
قالب‏هاى نشاط و شادى و عوامل آن نیز باید در شأن مقام انسان و آرمان‏هاى والاى او باشد؛ زیرا گاهى محتوایى مفید، در قالبى نامناسب نتیجه اثرگذارى را معکوس خواهد کرد و به همین دلیل در روایات، «قهقهه» از شیطان تلقى شده است.(13) و «تبسم» بهترین خنده دانسته شده است.(14)
چند نکته:
الف) زندگى پُر از قطع و وصل‏ها، شادى و رنج‏ها، نشاط و غم‏ها، امید و شکست‏ها و... است .در جهانى که ما زندگى مى‏کنیم، شادى و رنج با یکدیگر آمیخته است. زندگى نمى‏تواند سراسر با شادى و سرور همراه باشد، ناملایمات در عرصه زندگى، امرى گریز ناپذیر مى‏باشد؛ به گفته رودکى:
خداىِ عرش، جهان را چنین نهاد نهاد که گاه مردم، شادان و گه بُوَد ناشاد

ب) پاره‏اى از روایات که مؤمن را غمگین و اندوهناک معرفى کرده‏اند، ناظر به حزن درونى است که نتیجه آگاهى اجتماعى و تعلق جمعى فرد است ،نه پریشان حالى و پراکندگى خاطر که منافى با نشاط و شادى است. در واقع این نوع اندوه، ریشه در توجه به احوال دیگران و حس همدردى انسانى دارد.(15) آن گونه که سعدى از آن چنین یاد مى‏کند:

بنى آدم اعضاى یک پیکرند که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

ج) برخى از عوامل شادى، نشاط جسمانى را که اثرغیر مستقیمى نیز بر نشاط روحى دارد، براى انسان به ارمغان مى‏آورد و پاره‏اى از عوامل شادى به صورت مستقیم، بر نشاط روح اثر مى‏گذارند.
عواملى چون تلاوت قران، تفکر در آفریده‏هاى خداوند، ایمان و تقویت آن، صدقه دادن و پرهیز از گناه، از جمله عواملى‏اند که زمینه‏هاى روانى و روحى شادى را فرهنگ مى‏آورند . عواملى چون، تغذیه مناسب، ورزش، بوى خوش، خودآرایى، پوشیدن لباس‏هاى روشن، پیاده روى و نگاه کردن به سبزه‏ها از آن دست عواملى‏اند که زمینه‏هاى مادى و جسمانى نشاط را فراهم مى‏آورند؛ هر چند که پس از برخوردارى از نشاط جسمانى، شادى روحى نیز نصیب انسان مى‏شود.
پی‌نوشت‌ها:
1. سنن النبی، ص 60.
2. بحرانى، تحف العقول، ص‏49.
3.آمدى، غررالحکم، ح‏2023
4.همان، ح‏1084
5.بحارالانوار، ج‏78، ص‏12..
6.کلینى، اصول کافى، ج‏2، ص‏663
7. بحارالانوار، ج‏75، ص‏321.
8.کافى، ج‏2، ص‏192.
9.وسائل الشیعه، ج‏12، ص‏112
10. کافى، ج‏2، ص‏663 - تحف‏العقول، ص‏323
11.غررالحکم، ص‏222.
12.کافى، ج‏2، ص‏665.
13.همان، ص‏664.
14.غررالحکم، ص‏222.
15.کافى، ج‏2، ص‏163؛ وسائل الشیعه، ج‏20، ص‏213.

موضوع قفل شده است