جمع بندی آیا این روایت با عقاید ما جور در می آید؟ (دوازده نفر همیشه در آتش)

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا این روایت با عقاید ما جور در می آید؟ (دوازده نفر همیشه در آتش)

بسم الله الرحمن الرحیم

روایتی است از یکی از اهل بیت(ع)که مضمون آن این است که دوازده نفرند که همیشه در آتش اند. یعنی هیچ وقت از جهنم خارج نمیشوند.در حالی که این با رحمت خداوند ناسازگار است.خداوند خلق نکرده که عده ای را همیشه در جهنم قرار دهد. میخواسته فضلی کند و به آن ها وجود ببخشد.خداوند علم داشته که این دوازده نفر همیشه در جهنم اند.خب اگر این دوازده نفر را خلق نمی کرد اصل فضل نبود و حال که آفریده شده اند رحمت خدا چه میشود؟؟؟آیا میشود روایت را انکار کرد؟؟؟:Gig::Gig::Gig:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد تذکره

به خاطر اهمیت این روایتی را که اشاره کردی برایتان مفصلشو می آورم و سپس پاسختان را می دهم:
در کتاب "سلیم" مقتل عمر بن الخطاب از ابن عباس و کعب الاحبار در یک حدیث طولانی آمده است که :
عبدالله بن عمر گفت: وقتی که وفات پدرم نزدیک شد ، مدتی بیهوش می شد و مدتی بعد به هوش می آمد . وقتی که به هوش می آمد، میگفت : پسرم! قبل از مرگم علی بن ابیطالب را به من برسان. به اوگفتم : تو را با علی چه کار! حال آنکه خلافت را در شورا قرار داده و او را شریک کردی با غیر او ؟
گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمود : به درستی که در دوزخ دوازده تابوت است که محشور می شوند در آن دوازده نفر! شش نفر از پیشینیان و شش نفر از امت من. سپس خطاب کردند به ابوبکر و فرمودند : برحذر باش از اینکه اولین آنها تو باشی. سپس رو کردند به معاذ بن جبل و فرمودند : بر حذر باش مبادا دومی آنها تو باشی. سپس رو کردند به من و فرمودند: مبادا ای عمر ! سومی آنها تو باشی. و به تحقیق که در بیهوشی آن تابوتهای آتش را می بینم در حالی که نیست در آن مگر ابوبکر و معاذ بن جبل و بی شک من نیز سوم آنانم.
عبد الله بن عمر گفت:
من شتابان به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام روانه شدم و عرض کردم : ای پسر عم رسول خدا ! پدرم تو را میخواند برای امری مهم که او را محزون کرده. علی با من به خانه آمد. پدرم تا او را دید گفت: ای پسر عم رسول خدا، من خلافت را تسلیم تو می کنم و به تو بر می گردانم .آیا تو نمی گذری و عفو نمی کنی مرا؟ و آیا حق خودت و زوجه ات فاطمه دختر رسول خدا را بر من حلال نمی کنی ؟
حضرت فرمودند :
آری من عفو می کنم و تو را حلال می نمایم و ضامن می شوم برای تو از دختر عمویم فاطمه علیها سلام، به شرط اینکه آنچه گفتی در جمع مهاجر و انصار باشد و حقوق آنان که تو علیه شان خروج کردی باز پس دهی و آنچه بین تو و صاحبت (ابوبکر) از سنتهائی که قرار داده اید در جمع مهاجر و انصار اقرار کنی که آن امر بر خلاف اسلام بوده و اعتراف کنی برای ما به حق ما که ولایت از آن ماست . عبدالله بن عمر گوید: وقتی که پدرم این کلمات را شنید روی خود را برگرداند و جامه بر سر کشید و گفت : النار اولی من رکوب العار ، یعنی به آتش بروم بهتر است از ننگ و عار. آنگاه علی برخاست و از نزد او بیرون رفت . پس پسرش به عمر گفت : ای پدر به تحقیق که انصاف داد به تو این مرد، عمر پاسخ داد: ای پسرم، چطور انصاف داد در حالیکه او خواست ابوبکر را نیز از قبرش بیرون بیاورد و برای او و پدرت آتش فتنه روشن کند و ما را رسوا گرداند تا جائیکه طایفه ی قریش صبح کند و اهل ولایت برای علی بن ابی طالب باشد ، به خدا سوگند که این امر ابدا نخواهد شد.
روای می گوید: بعدها علی بن ابی طالب به عبد الله بن عمر فرمود : ای عبد الله تو را به خدا ، پدرت بعد از بیرون آمدن من چه گفت ؟ عبدالله گفت : حال که مرا به خدا قسم دادی میگویم: او گفت : به درستی که این مرد مردم را به محجه ی بیضاء (بر راه روشن شرع و شریعت) وا می دارد و مردم را به بر پا داشتن کتاب و سنت پیغمبرشان فرا میخواند. حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند: ای پسر عمر! تو در جواب چه گفتی ؟ گفت: به او گفتم پس چه تو را مانع می شود از اینکه او را خلیفه قرار دهی ؟ ولی او در جواب گفت: کتمان کن آن را، به درستی که او خواست ابوبکر را از قبرش بیرون بیاورد و برای او و پدرت آتش روشن کند و طایفه ی قریش صبح کند در حالی که اهل ولایت علی بن ابی طالب باشند، به خدا سوگند این امر ابدا نخواهد شد.
علی علیه السلام فرمودند:
پس به درستی که رسول الله صلی الله علیه و آله در حیاتش و شب وفاتش به آنچه عمر لعنه الله گفت مرا خبر داد. قسم می دهم تو را بخدا ای پسر عمر اگر من خبر بدهم به تو به آن (به آنچه پدرت گفت) مرا تصدیق می کنی؟ پسر عمر گفت : اگر سوال بشوم می گویم . علی علیه السلام فرمودند: او وقتی که گفتی : پس چه چیز تو را منع می کند،اینکه او را خلیفه قرار دهی ؟ در جوابت گفت : منع می کند مرا نسبت به آن صحیفه ای که نوشتیم و آن عهدی که در کعبه است . پس پسر عمر ساکت شد . علی علیه السلام به او فرمود: سوال می کنم از تو به حق رسو ل الله صلی الله علیه و آله برای چه ساکت شدی و جواب نمی دهی ؟
راوی می گوید : دیدم پسر عمر در حالی که گریه گلوی او را گرفته و چشمان او اشک می ریخت گفت: سپس آهی کشید و ساعتی بعد مرد! مرد! مرد !!!مردن او در آخر شب نهم از ماه ربیع الاول سال بیست و سه از هجرت نبوی اتفاق افتاد . و عمر لعنه الله در آن وقت هفتاد و سه ساله بود.
اما کمترین و بیشترین عذاب جهنم چیست؟ در روایات از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) آمده است که کمترین عذاب جهنم برای کسی است که در دریایی از آتش شعله ور است و نعلی به پایش بسته شده ست و آن چنان سوزان میباشد که مغز سرش به جوش می افتددر حالی که آه و نالۀ بلندی سر میدهد، فکر میکند که عذاب او از همۀ اهل آتش بیشتر و بدتر میباشد و اما در تفسیر قمی در وصف آیۀ» قل اعوذ برب الفلق – من شر ما خلق «آمده است که فلق چاهی است در جهنم که اهل آتش پناه به خدا میبرند از آن چاه و از شدّت حرارتش، زیرا از خدا اجازه خواست تا نفس بکشد، و با یک نفس کشیدنش جهنم را به آتش کشید و اهل آتش از آن چاه به خدا پناه میبرند و افراد داخل چاه، از شر آن تابوتها پناه به خدا میبرند و آن تابوتها همان است که شش نفر از اولین و پیشینیان و شش نفر از آخرین و پسینیان در آن تابوت قرار دارند، اما آن شش نفری که از پیشینیانند:
- اول: قابیل پسر آدم است که برادرش را به ناحق کشت،
- دوم: نمرود است که ابراهیم خلیل(ع) را در آتش انداخت،
- سوم: آن فرعون هم عصر حضرت موسی (ع) است،
- چهارم: سامری است که مردم را گوساله پرست نمود،
- پنجم: آن کسی است که مردم را بعد از ظهور مسیح یهودی نگهداشت،
- ششم: آن کسی است که مردم را بعد از ظهور احمد نصرانی نگهداشت،
و اما آن شش نفری که از آخرین ها هستند:
- پس اول آنها اولی است،
- دوم آنها دومی است،
- سوم آنها سومی است،
- و چهارم آنها معاویه است،
- و پنجم آنها پیشوای خوارج است که به ذوالثدیه معروف است و دست اضافی داشت که مانند پستان بود.
- ششمی آنها ابن الملجم قاتل مولا علی است.
در کتاب "سلیم" مقتل عمر بن الخطاب از ابن عباس و کعب الاحبار در یک حدیث طولانی آمده است که : عبدالله بن عمر گفت: وقتی که وفات پدرم نزدیک شد ، مدتی بیهوش می شد و مدتی بعد به هوش می آمد . وقتی که به هوش می آمد، میگفت : پسرم! قبل از مرگم علی بن ابیطالب را به من برسان. به اوگفتم : تو را با علی چه کار! حال آنکه خلافت را در شورا قرار داده و او را شریک کردی با غیر او ؟
گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمود : به درستی که در دوزخ دوازده تابوت است که محشور می شوند در آن دوازده نفر! شش نفر از پیشینیان و شش نفر از امت من. سپس خطاب کردند به ابوبکر و فرمودند : برحذر باش از اینکه اولین آنها تو باشی. سپس رو کردند به معاذ بن جبل و فرمودند : بر حذر باش مبادا دومی آنها تو باشی. سپس رو کردند به من و فرمودند: مبادا ای عمر ! سومی آنها تو باشی. و به تحقیق که در بیهوشی آن تابوتهای آتش را می بینم در حالی که نیست در آن مگر ابوبکر و معاذ بن جبل و بی شک من نیز سوم آنانم.
عبد الله بن عمر گفت:
من شتابان به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام روانه شدم و عرض کردم : ای پسر عم رسول خدا ! پدرم تو را میخواند برای امری مهم که او را محزون کرده. علی با من به خانه آمد. پدرم تا او را دید گفت: ای پسر عم رسول خدا، من خلافت را تسلیم تو می کنم و به تو بر می گردانم .آیا تو نمی گذری و عفو نمی کنی مرا؟ و آیا حق خودت و زوجه ات فاطمه دختر رسول خدا را بر من حلال نمی کنی ؟
حضرت فرمودند :
آری من عفو می کنم و تو را حلال می نمایم و ضامن می شوم برای تو از دختر عمویم فاطمه علیها سلام، به شرط اینکه آنچه گفتی در جمع مهاجر و انصار باشد و حقوق آنان که تو علیه شان خروج کردی باز پس دهی و آنچه بین تو و صاحبت (ابوبکر) از سنتهائی که قرار داده اید در جمع مهاجر و انصار اقرار کنی که آن امر بر خلاف اسلام بوده و اعتراف کنی برای ما به حق ما که ولایت از آن ماست . عبدالله بن عمر گوید: وقتی که پدرم این کلمات را شنید روی خود را برگرداند و جامه بر سر کشید و گفت : النار اولی من رکوب العار ، یعنی به آتش بروم بهتر است از ننگ و عار. آنگاه علی برخاست و از نزد او بیرون رفت . پس پسرش به عمر گفت : ای پدر به تحقیق که انصاف داد به تو این مرد، عمر پاسخ داد: ای پسرم، چطور انصاف داد در حالیکه او خواست ابوبکر را نیز از قبرش بیرون بیاورد و برای او و پدرت آتش فتنه روشن کند و ما را رسوا گرداند تا جائیکه طایفه ی قریش صبح کند و اهل ولایت برای علی بن ابی طالب باشد ، به خدا سوگند که این امر ابدا نخواهد شد.
روای می گوید: بعدها علی بن ابی طالب به عبد الله بن عمر فرمود : ای عبد الله تو را به خدا ، پدرت بعد از بیرون آمدن من چه گفت ؟ عبدالله گفت : حال که مرا به خدا قسم دادی می گویم: او گفت : به درستی که این مرد مردم را به محجه ی بیضاء (بر راه روشن شرع و شریعت) وا می دارد و مردم را به بر پا داشتن کتاب و سنت پیغمبرشان فرا می خواند. حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند: ای پسر عمر! تو در جواب چه گفتی ؟ گفت: به او گفتم پس چه تو را مانع می شود از اینکه او را خلیفه قرار دهی ؟ ولی او در جواب گفت: کتمان کن آن را، به درستی که او خواست ابوبکر را از قبرش بیرون بیاورد و برای او و پدرت آتش روشن کند و طایفه ی قریش صبح کند در حالی که اهل ولایت علی بن ابی طالب باشند، به خدا سوگند این امر ابدا نخواهد شد.
علی علیه السلام فرمودند:
پس به درستی که رسول الله صلی الله علیه و آله در حیاتش و شب وفاتش به آنچه عمر لعنه الله گفت مرا خبر داد. قسم می دهم تو را بخدا ای پسر عمر اگر من خبر بدهم به تو به آن (به آنچه پدرت گفت) مرا تصدیق می کنی؟ پسر عمر گفت : اگر سوال بشوم می گویم . علی علیه السلام فرمودند: او وقتی که گفتی : پس چه چیز تو را منع می کند،اینکه او را خلیفه قرار دهی ؟ در جوابت گفت : منع می کند مرا نسبت به آن صحیفه ای که نوشتیم و آن عهدی که در کعبه است . پس پسر عمر ساکت شد . علی علیه السلام به او فرمود: سوال می کنم از تو به حق رسو ل الله صلی الله علیه و آله برای چه ساکت شدی و جواب نمی دهی ؟
راوی می گوید : دیدم پسر عمر در حالی که گریه گلوی او را گرفته و چشمان او اشک می ریخت گفت: سپس آهی کشید و ساعتی بعد مرد! مرد! مرد !!!مردن او در آخر شب نهم از ماه ربیع الاول سال بیست و سه از هجرت نبوی اتفاق افتاد . و عمر لعنه الله در آن وقت هفتاد و سه ساله بود.
اما کمترین و بیشترین عذاب جهنم چیست؟ در روایات از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) آمده است که کمترین عذاب جهنم برای کسی است که در دریایی از آتش شعله ور است و نعلی به پایش بسته شده ست و آن چنان سوزان میباشد که مغز سرش به جوش می افتددر حالی که آه و نالۀ بلندی سر می دهد، فکر می کند که عذاب او از همۀ اهل آتش بیشتر و بدتر میباشد و اما در تفسیر قمی در وصف آیۀ» قل اعوذ برب الفلق – من شر ما خلق «آمده است که فلق چاهی است در جهنم که اهل آتش پناه به خدا میبرند از آن چاه و از شدّت حرارتش، زیرا از خدا اجازه خواست تا نفس بکشد، و با یک نفس کشیدنش جهنم را به آتش کشید و اهل آتش از آن چاه به خدا پناه میبرند و افراد داخل چاه، از شر آن تابوتها پناه به خدا میبرند و آن تابوتها همان است که شش نفر از اولین و پیشینیان و شش نفر از آخرین و پسینیان در آن تابوت قرار دارند، اما آن شش نفری که از پیشینیانند:
- اول: قابیل پسر آدم است که برادرش را به ناحق کشت،
- دوم: نمرود است که ابراهیم خلیل(ع) را در آتش انداخت،
- سوم: آن فرعون هم عصر حضرت موسی (ع) است،
- چهارم: سامری است که مردم را گوساله پرست نمود،
- پنجم: آن کسی است که مردم را بعد از ظهور مسیح یهودی نگهداشت،
- ششم: آن کسی است که مردم را بعد از ظهور احمد نصرانی نگهداشت،
و اما آن شش نفری که از آخرینها هستند:
- پس اول آنها اولی است،
- دوم آنها دومی است،
- سوم آنها سومی است،
- و چهارم آنها معاویه است،
- و پنجم آنها پیشوای خوارج است که به ذوالثدیه معروف است و دست اضافی داشت که مانند پستان بود.
- ششمی آنها ابن الملجم قاتل مولا علی است...



اما پاسخ :
یک قاعده عقلی داریم و آن این که خداوند هیچ حالت منتظره ای ندارد یعنی اگر فعلی حسن و شایسته بود عقل حکم می کند که موجود شدن آن توسط خداوند واجب است زیرا اگر خداوند آن را خلق نکند یا به خاطر جهل خداوند به حسن آن فعل است و یا اینکه خداوند جهل به شایستگی آن فعل ندارد لکن توانایی خلق او را ندارد و یا این که توانایی هم دارد لکن چون بخیل است آن را خلق نمی کند و هر سه این ها در مورد خداوند محال است خوب من از شما سوال می کنم آیا خلقت موجودی که بتواند در کمالات از همه موجودات حتی ملائکه بالاتر رود حسن و شایسته است یا نه؟ قطعا خواهید گفت بله .
اما باید توجه داشته باشید که این موجود تنها با داشتن اراده و غرایز متضاد در درون خود و تنها در بستر عالمی مثل دنیا که باز در آن تضادهای زیادی با خواسته های نفسانی انسانی دارد می تواند به آن جایگاه والایی برسد که حتی از ملائکه هم بر تر شود خوب نتیجه این می شود که خداوند آن موجود را در این بستر و با این ویژگی می آفریند چون خلقت این موجود شایسته است اما خواه ناخواه به خاطر ویژگی شخصیتی این انسان و محیطی که بستر ساز کمال او است ریزش هایی هم پیدا می شود که آن هم بستگی به اراده خود انسان دارد که مسیر بهشت و سعادت را انتخاب کند و یا مسیر جهنم و شقاوت را البته خداوند به خاطر لطف خود برای این که انسان در مسیر کمال تنها نباشد قوای کمکی فراوانی برای او فرستاده است مثل عقل که حجت باطن است و مثل فطرت که کششی درونی به سوی خداست و همچنین وجدان که باز دارنده از بسیاری خطا هاست و انبیاء و ائمه که حجت ظاهر هستند و اگر کسی نخواهد از این کمک های الهی استفاده کند دیگر تقصیر و کوتاهی از خود اوست.


خلاصه این که پس نبايد اشكال كرد و گفت چرا خداى تعالى كافر یا جهنمی آفريده؟ او كافر نيافريده، او هر كه را آفريده غرض اولى و ذاتيش اين بوده كه به سعادت انسانيت نائل آيد، البته غرض و اراده ثانوى و عرضيش هم اين است كه در شرايط ديگرى از آن سعادت محروم شود، حال اگر عده‏اى به اختيار خود، خود را در تحت آن شرايط قرار دادند و از سعادت محروم شدند کوتاهی از خودش بوده است.

خداوند انسان ها و جن را براي عبادت (با انواع آن) خلق نمود و به انسان ها نعمت حيات بخشيد و اين نعمت جزو بزرگترين نعمات الهي است که انسان قبلا وجود نداشت ولي خداوند وي را از نيستي به هستي آورد و ساير نعمت هاي ديگر را نيز آفريد و در اختيار انسان گذاشت.لذا منظور اينست که نعمت حيات براي انسان جزو الطاف الله تعالي است و هيچ کس حاضر نيست که امر ديگري را در اين دنيا با آن عوض کند و هيچکس حاضر نيست که به قبل از وجودش بر عرصه حيات بازگردد.
حال انسان ها که آفريده شده اند، الله تعالي به آنها اختيار داده است که در دنيا زندگي کنند و از نعمت هاي دنيا به نحو شايسته سود ببرند.و در اين ميان الله تعالي براي اينکه انسان ها بتوانند از زندگي سازگار با فطرتشان درست استفاده کنند براي آنها قواعد و مقرراتي تعيين نموده است تا مسير درست را به آنها بشناساند چنان که الله تعالي مي فرمايد:
«عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»(علق 5)
يعني: و به انسان آنچه را نمى‏دانست ياد داد
از طرفى چون انسان داراى غرائز مختلف است که تمامى غرائز براى زندگى کردن و به تعالي رسيدن لازم است، ولى گاهى در اثر خودسرى ها و طغيان ها به بيراهه مى رود و از آن چه که خداوند در وجود انسان، خوب و لازم آفريده،‌ سوء استفاده مى کند، در نتيجه ظلم و فساد ايجاد مى شود. و اين باعث هرج و مرج ضايع شدن حقوق ديگران مي شود.
لذا براي اين که اين امر بوجود نيايد يا کم شود، مي توان گفت که احتمالا يکي از دلايل وجود جهنم همين است و اگر بنا باشد که فقط انسان هايي خلق شوند که مسير درست را طي مي کنند و بهشتي خواهند بود، در اين صورت وجود آزمايش و ابتلا زير سوال مي رود.و ديگر نيازي بدان نبود ولي بنابر حکمت الهي ،خود چنان حکم کرده است که انسان ها را آزمايش نمايد .
چنان که الله تعالي مي فرمايند:« وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا »(مائده 48)
يعني: و اگر خدا مى‏ خواست، همه شما را امت واحدى قرارمى ‏داد؛ ولى خدا مى‏ خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد؛ (و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد). پس در نيکيها بر يکديگر سبقت جوييد! بازگشت همه شما، به سوى خداست؛
از طرفي لازمه آفرينش موجود مختار و قابل تکامل، اين است که براي آن موجود، زمينه مخالفت نيز فراهم باشد؛ يعني بتواند با دستورات، مخالفت کند و در عين حال، راه بندگي و اطاعت را انتخاب کند؛ زيرا اگر براي اين موجود، فقط راه اطاعت باز باشد، اطاعت او مدح کننده نخواهد بود. پس اگر فرض کنيم که خداوند، به حکمت خودش، بايد فقط انسان هايي را بيافريند که اطاعت مي کنند، اين بدان معناست که آفرينش گنه کاران، ممتنع باشد، و نتيجه آن، امتناع مخالفت انسان با خداست.

روشن است که چنين امتناعي، با اصل هدف آفرينش انسان، منافات دارد. حکمت اقتضا نمي کند که خداوند، فقط انسان هاي مطيع را بيافريند؛ بلکه اقتضا مي کند که براي موجوداتي که آفريده، راه مخالفت را باز بگذارد. لازمه آفرينش کمال اختياري، اين است که خداوند، امکان کفر و مخالفت را براي انسان باز بگذارد. اگر نظام آفرينش به گونه اي بود که فقط انسان مطيع امکان وجود داشت، چنين نظامي با حکمت آفرينش انسان، منافات پيدا مي کرد.
زيرا در اين صورت، دنيا فقط جاي انسان هاي مطيع بود و قهراً اطاعت آنان نيز از روي اجبار و غيراختياري مي شد. خواسته شما اين است که در همين دنيايي که انسان، اختيار و امکان اطاعت و مخالفت دارد، خداوند فقط انسان هاي مطيع را بيافريند. اين خواست، در درون خود تناقض دارد؛ زيرا از يک سو مي خواهد، انسان بتواند گناه کند و از سوي ديگر مي خواهد خداوند، راه گناه را بر انسان ببندد. لذا دو نتيجه زير از پاسخ اين سوال برداشت مي شود:
الف) خداوند براي آفرينش کمال اختياري، انسان را با دو نوع گرايش و مختار و آزاد آفريد تا با اختيار خود، راه کمال را بپيمايد. در اين مسير، امکان دارد که برخي از انسان ها راه مخالفت را انتخاب کنند؛
ب) اعمال نيک و بد انسان، مستقيماً به خود انسان منتسب مي شود و آن چه مستقيماً و بدون واسطه به خدا منتسب است، اعطاي اختيار کار نيک و بد است؛ نه خود عمل و خداوند، کافر و گنه کار را کافر و گنه کار خلق نکرده است.

با سلام

من این مطلبتون و خوندم الان یک سوال دارم

ایا در مکتب انها این قضیه گفته شده است و انها قبول دارند؟

عزرائیل;576241 نوشت:
با سلام

من این مطلبتون و خوندم الان یک سوال دارم

ایا در مکتب انها این قضیه گفته شده است و انها قبول دارند؟

با سلام

این حدیث و مشابهش بطور متواتر وبا اسناد صحیح از صحاح و منابع عامه مانند صحیح مسلم و مسند احمد و بیهقی و... آمده و جالبست در آن رسول خدا ص فرمودند اگر شتر از سوراخ سوزن درآمد این منافقین به بهشت میروند !!!

ودر قران کریم هم در بحث خلود عبارت : مادامت السماوت و الارض : و یا ولقد ذرانا لجهنم : یعنی آفرین بعضی برای جهنم از روز اول و .... آیات متعددی وارد شده است .

واز جهت عقل نیز گناه محرومیت انسانها از عدالت وسعادت و هر قطره خونی که تا قیامت در زمین ریخته میشود بر گردن اصحاب عقبه و سقیفه است !!!!

تذکره;576233 نوشت:
خلاصه این که پس نبايد اشكال كرد و گفت چرا خداى تعالى كافر یا جهنمی آفريده؟ او كافر نيافريده، او هر كه را آفريده غرض اولى و ذاتيش اين بوده كه به سعادت انسانيت نائل آيد، البته غرض و اراده ثانوى و عرضيش هم اين است كه در شرايط ديگرى از آن سعادت محروم شود، حال اگر عده‏اى به اختيار خود، خود را در تحت آن شرايط قرار دادند و از سعادت محروم شدند کوتاهی از خودش بوده است.

من نگفتم چرا جهنم را آفریده؛بلکه گفتم این دوازده نفر به رحمت خدا نرسیده و نخواهند رسید.اینها تا ابد در جهنم میمانند و عذاب میکشند.اما خداوند میخواست رحمتی بکند.آیه ی(و رحمتی وسعت کل شی).اما در باره ی آن ها اگر خداوند آن ها را خلق نمی کرد اصل رحمت را بر آنها انجام داده بود.

بررسی سازگاری وسعت رحمت الهی با عذابِ جاودانة برخی در جهنم

جهت پاسخ به پرسش شما سوالتان را بیشتر توضیح می دهم و سپس جواب می دهم :

یکی از انتقادهایی که علیه مدّت عذاب کفّار در جهنم مطرح می‌شود این است که جاودانگی عذاب آن­ها، با وسعت فراگیر رحمت الهی در تعارض است. این انتقاد از سوی عرفا مطرح شده است. آن­ها با استناد به برخی اشارات قرآن ‌کریم، همچون این گفتة خداوند متعال که فرمود: «‌... رحمتم همه چیز را فرا گرفته است» (‌الأعراف/ 156)، دایرة رحمت او را وسیع و شامل همه چیز می‌دانند. از نگاه آنان، خروج تمام ممکنات از عدم و ظهور آن­ها در عالم وجود، حاصل تجلّی رحمت خداست و بنا بر این تفسیر، رجوع همه آن­ها را به سوی رحمت الهی می‌دانند.

برای نمونه، محی‌الدین بن عربی در کتاب «فصوص‌ الحکم»، مهار هستی تمام موجودات را در دست خدا معرفی کرده و با اشاره به این­ که خداوند بر راه راست است، همة آن­ها را بر صراط مستقیم می‌داند. او از این استدلال نتیجه می‌گیرد که ضلالت انسان، امری عارضی است. بنابراین غضب خداوند نیز که از ضلالت انسان ناشی می‌شود، عارضی خواهد بود و در نهایت، بازگشت همگان به سوی رحمت خداوند است که همه چیز را فراگرفته است (ابن­ عربی،1370، ص106). او حتی غضب خدا را مشمول رحمت او می‌داند. نظر او مبتنی بر این استدلال است که رحمت خدا تمام اشیا را فراگرفته و چون غضب او در شمار اشیا قرار دارد، پس مشمول رحمت الهی خواهد شد. ابن­ عربی، علاوه بر این­ که غضب خداوند را مشمول رحمت او می‌داند، آن را ناشی از رحمت الهی نیز می‌داند؛ به این معنا که غضب خداوند از سر رحمت اوست و در نهایت، به رحمت مستقیم او می‌انجامد (ابن­ عربی، 1370، ص177).

نتیجة اشتمال رحمت خداوند بر غضب او و نشأت غضب او از رحمتش این است که تعلّق غضب خداوند به انسان عارضی است و به دلیل عارضی ‌بودن، در نهایت از بین خواهد رفت و جای خود را به رحمت مستقیم الهی می‌دهد.

پاسخ :
از منظر تجربه دینی، رحیم ‌بودن خداوند از اوصاف جمالی اوست و خداوند در کنار این اوصاف، از اوصاف جلالی نیز برخوردار است که منشأ غضب او بر کُفار و دادستانی او برای مظلومان می‌شود.


تجربة وحیانی قرآن ‌کریم نشان می‌دهد که وسعت فراگیر رحمت الهی مربوط به زندگی در این دنیاست؛
به طوری ‌که در دنیای دیگر، رحمت الهی محدود به مؤمنان و صالحان می‌شود.
قرآن ‌کریم، در عین این­ که به فراگیر بودن رحمت خداوند نسبت به هر چیز اشاره می‌کند، اطلاق این فراگیری را محدود به دار دنیا می‌داند: «عذاب خود را به هر کس بخواهم مى ‏رسانم، و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى کسانى که پرهیزگارى مى‏ کنند و زکات مى‏ دهند و آنان که به آیات ما ایمان مى ‏آورند، مقرّر مى‏ دارم» (‌الأعراف/ 156). از آنجا که عذاب کافران در جهنم انجام می‌گیرد و آن­ها در شمار پرهیزگاران زکات ‌دهنده و مؤمن قرار ندارند، بنابراین رحمت خداوند شامل آن­ها نخواهد شد و جاودانه در عذاب خواهند ماند.

حتی اگر وسعت فراگیر رحمت خداوند که از اوصاف جمالی اوست، مخصوص به دار دنیا نباشد و در دنیای دیگر نیز برقرار باشد، آنگاه با عدل خداوند که از اوصاف جلالی اوست قید خواهد خورد و سبب ستاندن انتقام مظلومان از کفّار ظالم خواهد شد.

در صورت اصرار دوباره بر وسعت فراگیر رحمت خداوند در دنیا و آخرت و اصرار بر اشتمال آن بر غضب او و تأکید بر نشأت غضب خداوند از رحمتش، باز جای این تفسیر باقی است که غضب خدا و در نتیجه، عذاب کفّار در دنیا و آخرت، موجب عبرت مؤمنان بوده و تنها نسبت به آن­ها رحمت است؛ اما نسبت به کفار، چیزی جز عذاب خالص نیست. از این نگاه، غضب خداوند همچنان مشمول رحمت اوست و در عین حال، از ویژگی عذاب ‌بودن خارج نمی‌شود.

علامة طباطبایی رحمت خداوند را بر دو نوع می‌داند:
نوع اوّل رحمت عامّه و نوع دوم رحمت خاصّه است.
رحمت عامه به معنای فیض‌رسانی به مخلوقات در مسیر وجود و بر حسب استعداد و اشتیاق تکوینی
آن­هاست که از نظر او، فراگیر بوده و در دنیا و آخرت جریان دارد.
رحمت خاصه به معنای فیض‌رسانی به مخلوقات در مسیر هدایت و قرب به خداست. علامه، وسعت و شمول رحمت خداوند را تنها مربوط به رحمت عامّه او دانسته و گمراهان را مشمول رحمت خاصّه خداوند نمی‌داند (طباطبایی، جلد1، صفحه414).

سید مهدی ۰۱;575850 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

روایتی است از یکی از اهل بیت(ع)که مضمون آن این است که دوازده نفرند که همیشه در آتش اند. یعنی هیچ وقت از جهنم خارج نمیشوند.در حالی که این با رحمت خداوند ناسازگار است.خداوند خلق نکرده که عده ای را همیشه در جهنم قرار دهد. میخواسته فضلی کند و به آن ها وجود ببخشد.خداوند علم داشته که این دوازده نفر همیشه در جهنم اند.خب اگر این دوازده نفر را خلق نمی کرد اصل فضل نبود و حال که آفریده شده اند رحمت خدا چه میشود؟؟؟آیا میشود روایت را انکار کرد؟؟؟:Gig::Gig::Gig:

سلام علیکم برادر عزیزم،
در کنار فرمایشات کارشناس محترم شما را ارجاع می‌دهم به تاپیک
www.askdin.com/thread42253-4.html
که در آن بحث‌هایی روی این زمینه انجام گرفته است که آیا عذاب خداوند در جهنم ابدی است یا خیر و اگر هست چطور با عدالت خداوند و سپس با رحمت خداوند مطابقت می‌یابد ...

نظر شخصی حقیر این است که عذاب ابدی خداوند برای گروهی از کفار و مشرکین نه منافاتی با عدالت خداوند دارد و نه با رحمت او.
از مصادیق عدالت خداوند این است که هر موجودی را که در چهارچوب ساز و کار این عالم وجود ممکن است و می‌تواند وجود داشته باشد را خلعت وجود ببخشد و دست به انتخاب از میان ممکات نزند ...
ممکن است بفرمایید (چنانکه برخی اینطور می‌گویند) که عذاب ابدی (نه جهنم ابدی) به معنای عدم سنخیت ابدی است و عدم سنخیت جز برای زمانی محدود ممکن نیست و در نتیجه مخلدین در عذاب برای ابد را نباید اصلاً خلق نمود چون اصلاً ممکن‌الوجود نیستند، و اگر ایشان خلق شده‌اند پس باید زمانی فرا برسد که ایشان با عذاب سنخیت پیدا کرده و در این صورت جهنم همچنان جهنم است ولی عذاب دیگر عذاب نخواهد بود ... حقیر با این حرف ایشان مخالف هستم و حتی عذاب ابدی را هم قابل قبول می‌دانم، از آنجا که عدم سنخیت ابدی را ناممکن نمی‌دانم، ممکن است سنخیت هرگز تحصیل نشود و در عوض آن رضایت از این عدم سنخیت تحصیل شود، آنچه که امکان وجود را کامل می‌کند نیز همین رضایت است و نه سنخیت، بنابراین نه تنها جهنم ابدی که عذاب ابدی هم ممکن بوده و با رحمت خداوند هم ناسازگار نخواهد بود، رضایت ایشان از وضع موجود که همانا عذاب شدن و درد کشیدن است خودش مصداقی از مصادیق رحمت است ...
ممکن است بفرمایید که ایشان که به عذاب شدن راضی شده‌اند آیا اگر به بهشت برده می‌شدند رضایت بیشتری برایشان حاصل نمی‌شد و یا لااقل اگر اصلاً خلق نمی‌شدند راضی‌تر نبودند؟ در پاسخ می‌توان گفت که وجود اصل رضایت ابدی امکان وجود و در نتیجه خلقت ایشان را فراهم کرده و همین امکان هم خلقت ایشان را بر خداوند عادل واجب می‌گرداند ... بر همین اساس عدم کردن ایشان در جهنم هم وجهی نخواهد داشت چون این با عدالت خداوند ناسازگار است که موجودی از وضع خود راضی باشد و خداوند این رضایت را از او بگیرد با گرفتن اصل وجودش و عدم کردن او ... رضایت موجودی که برای ابد در جهنم معذب خواهد بود البته برای هیچ موجودی که در شرایط او نباشد نه خوشایند خواهد بود نه چندان قابل درک، ولی مهم نگاه خودش شخص معذب است و نه افراد بیرون از گودی که به نعمات خداوند متنعم هستند ... بنابراین ملاک در عدالت خداوند برای خلقت یک موجود کمتر بودن یا بیشتر بودن رضایتی که موجود به آن می‌رسد نیست، بلکه اصل وجود رضایت است ...
ممکن است بفرمایید چطور ممکن است کسی به عذاب شدن خود راضی گردد؟ آن هم برای ابد؟ در واقع ممکن است این سؤال برایتان پیش بیاید که امروز اگر کسی به گرفتن جزای کار خودش راضی می‌شود برای آن است که هنوز طعم عذاب آن جزا به او نرسیده است و وقتی که به او برسد دیگر در حال درد کشیدن که رضایتی نخواهد داشت و دوست خواهد داشت هر چه زودتر این جزا و عذاب آن تمام شود، پس چطور کسی که در دل جهنم در حال سوختن است می‌تواند همزمان با تحمل عذاب و نه قبل یا بعد از آن از اینکه این جزا باشد و تا ابد هم ادامه داشته باشد رضایت داشته باشد؟ در پاسخ هم می‌توان گفت که تنها کسی از جزا شدن خودش به یک عذاب راضی می‌شود که زشتی کار اشتباه خود را درک کرده باشد، در این صورت سه حالت را می‌توان تصور نمود:

  1. اگر درک او از این زشتی کمتر از درد و رنج رسیده به او از خود عذاب باشد طلب جزا کردن برای خود و خود را مستحق عذاب دانستن برای او تنها وقتی خواهد بود که او قبل یا بعد از عذاب به وضع خود نگاه کند مگرنه در حین معذب بودن فکرش بیشتر متوجه عذاب است تا زشتی کار خودش،
  2. اما برعکس اگر درک او از زشتی کار خودش بیشتر از سختی‌ و درد و رنجی باشد که در عذاب می‌کشد حتی اگر در حین چشیدن عذاب باشد هم چندان درگیر درک خود از زشتی گناهانش هست که شاید کمتر متوجه عذاب شود و حتی چه بسا این عذاب سبب کم‌تر شدن عذاب درونی‌اش بگردد، مثل کسی که از فرط ناراحتی سرش را به دیواری می‌کوبد و سرش خون می‌آید ولی او متوجه درد آن نیست و باز همان کار را می‌کند و این کار را به عنوان یک reflex طبیعی برای تحمل آن درد درونی انجام می‌دهد ... به این معنا که درد ظاهری شاید مرحمی باشد بر آن درد باطنی
  3. و حالت آخر این است که درک از زشتی گناه و درک از درد و رنج برایش یکسان باشند، در این صورت شخص همزمان هم متوجه زشتی گناه خود است و هم متوجه عذاب و درد و رنجی که در ظاهر به او می‌رسد و اگرچه از هر دو در رنج و عذاب است ولی آن عذاب بیرونی را حق خود می‌داند و ظلمی را متوجه خود نمی‌داند ... جَزَاءً وِفَاقًا ... به چنین کسی می‌توان گفت: «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»، این سؤال یک استفهام انکاری است و مخاطب تنها وقتی نسبت به این جمله جبهه‌گیری نکرده و به آن اعتراض نمی‌کند که خودش هم درکی از زشتی کاری که کرده است داشته باشد ...
نظر حقیر این است که اگر فقط رحمت خداوند را بخواهیم در نظر بگیریم یا مورد دوم و یا مورد سوم به رحمت خداوند نزدیک‌ترند ... اما با احتساب رحمت و عدالت خداوند به طور همزمان به نظر حقیر تنها گزینه‌ی سوم را می‌توان درست در نظر گرفت ...

آیا با این همه به نظر شما ابدی شدن در عذاب باز با رحمت یا عدالت خداوند ناسازگار است؟
یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم جواب کارشناسان بسیار کافی و خوب بود، متشکریم. آیات زیادی در قرآن به این موضوع اشاره دارند و بعضی هم ذکر شد خواستم یک آیه هم در این باره اضافه کنم، چون بطور صریح این موضوع را می گوید: فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ(106) خَلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ(107)(سوره هود) ترجمه: اما اهل شقاوت همه در آتش دوزخند در حالى كه سخت آه و ناله حسرت و عربده مى‏كشند. (106) آنها در آتش دوزخ تا آسمان و زمين باقى است مخلّدند مگر آنچه مشيّت پروردگار تو باشد، كه البته خدا هر چه خواهد مى‏كند. (107) «تا آسمان و زمین باقی است» یعنی تا ابد. با توجه به این آیه عذاب دوزخ نه تنها برای این 12 نفر خالد است می تواند برای همه اهل دوزخ نیز جاویدان باشد. و این منافاتی با عدل یا رحمت پروردگار ندارد.

طلبه بیسواد;578971 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم جواب کارشناسان بسیار کافی و خوب بود، متشکریم. آیات زیادی در قرآن به این موضوع اشاره دارند و بعضی هم ذکر شد خواستم یک آیه هم در این باره اضافه کنم، چون بطور صریح این موضوع را می گوید: فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ(106) خَلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ(107)(سوره هود) ترجمه: اما اهل شقاوت همه در آتش دوزخند در حالى كه سخت آه و ناله حسرت و عربده مى‏كشند. (106) آنها در آتش دوزخ تا آسمان و زمين باقى است مخلّدند مگر آنچه مشيّت پروردگار تو باشد، كه البته خدا هر چه خواهد مى‏كند. (107) «تا آسمان و زمین باقی است» یعنی تا ابد. با توجه به این آیه عذاب دوزخ نه تنها برای این 12 نفر خالد است می تواند برای همه اهل دوزخ نیز جاویدان باشد. و این منافاتی با عدل یا رحمت پروردگار ندارد.

سلام علیکم برادر بزرگوار،
شما عالم‌تر هستید ولی به نظر حقیر اینطور می‌رسد که وقتی گفته شود «تا وقتی که آسمان‌ها و زمین دوام دارد» این به آن معناست که دوام آسمان‌ها و زمین انتهایی دارد و آسمان‌ها و زمین ابدی نیستند و البته اگر اشتباه نکنم منظور از جهنمی که تا آن زمان بماند و بعد از بین برود همه آن جهنم ابدی نیست بلکه جهنمی موقت است برای آنهایی که نهایتاً از جهنم به بهشت برده می‌شوند :ok: (البته قابل ذکر است که برخی از دوستان شدیداً با حقیر مخالف هستند :Gig:)
یا علی :Gol:

تذکره;576209 نوشت:
کمترین عذاب جهنم برای کسی است که در دریایی از آتش شعله ور است و نعلی به پایش بسته شده ست و آن چنان سوزان میباشد که مغز سرش به جوش می افتددر حالی که آه و نالۀ بلندی سر میدهد، فکر میکند که عذاب او از همۀ اهل آتش بیشتر و بدتر میباشد

با سلام
اگر کسی ظلم و ستمی نکرده باشد و سزاوار این عذاب نباشد و در عین حال لایق بهشت هم نباشد(مثلا مردم فقیر آفریقا که مسلمان نیستند یا مسلمانانی که فقط به نماز و روزه اکتفا می کنند و...) چه؟

تذکره;578222 نوشت:
بررسی سازگاری وسعت رحمت الهی با عذابِ جاودانة برخی در جهنم

با سلام
مگر براساس عدل خداوند امکان دارد که انسان ها برای گناهی که در مدت کوتاه زندگی انجام داده اند تا ابد و بیشتر از حد گناهشان عذاب شوند. این که می شود ظلم که صفتی است که ما از خدا سلب می کنیم.

اخر کسی که کلا در تضاد راه خداست و خدا را نمی پذیرد
رحمانیت خدا را هم نمی پذیرد . و خداوند بارها در قران از ناله های مشرکین در جهنم صحبت میکند که میگویند کاش در دنیا دوست دیگری انتخاب میکردیم.

غیرممکن است شما سایت اسک دین را قبول نداشته باشید ولی مدیرانش را قبول داشته باشید.
وقتی این سایت را قبول نداشته باشید کل مدیرانش را هم قبول ندارید.

خوب وقتی کسی فکر میکند فیضش را بتها میدهند و نه خدا
ان دنیا هم بنا به صحبت های قران همان بت را جلویش میگذارند تا از جهنم خلاصش کند.وقتی طرف خدا را قبول نداشته پس رحمانیتش را هم قبول نداشته پس در ان دنیا هیچی عایدش نمیشود.
شما چرا راه دور میروید ممکن است در همین دنیا خداوند به برخی مسلمین هر چه میخواهند بدهد که در ان دنیا چیزی بهشان ندهد و این را هم در قران گفته اند.

و دقیقا شما باید این سوال را برعکس کنید تا به عدالت خدا پی ببرید.
این را هم اضافه کنم از دید امام حسن عسگری در ان دنیا 4 دسته انسان هست.
گروهی که صاف میروند بهشت
گروهی که مدتی در جهمند و سپس به بهشت میایند.
گروهی که در طبقات پایینتر جهمند و پس از مدتی عذاب به بهشت میایند.
گروهی که همیشه در جهنم خواهند ماند.
اگر قرار باشد هر 3 گروه اخر به بهشت بیایند پس دیگر چکاری بود که جهنم درست بشود
یک مدت میزاشتنشون پشت درهای بهشت بعد میاوردنشون

تذکره;578222 نوشت:
بنابراین رحمت خداوند شامل آن­ها نخواهد شد و جاودانه در عذاب خواهند ماند.

این فقط مخصوص آن دوازده نفر است یا تمامی کفار؟؟؟

تذکره;578222 نوشت:
وجب عبرت مؤمنان بوده و تنها نسبت به آن­ها رحمت است؛ اما نسبت به کفار، چیزی جز عذاب خالص نیست. از این نگاه، غضب خداوند همچنان مشمول رحمت اوست و در عین حال، از ویژگی عذاب ‌بودن خارج نمی‌شود.

تذکره;578222 نوشت:
علامة طباطبایی رحمت خداوند را بر دو نوع می‌داند:
نوع اوّل رحمت عامّه و نوع دوم رحمت خاصّه است.
رحمت عامه به معنای فیض‌رسانی به مخلوقات در مسیر وجود و بر حسب استعداد و اشتیاق تکوینی

جمله اول سرشار از تناقض است.کفار عذاب خالص میکشند ورحمتی به آنها نمیرسد.پس رحمت خدا چه میشود؟؟
اما جمله دوم باید دو بخش شود:
اولا کسانی که با بوجود آمدن به آنها فیض میرسد.
ثانیا کسانی که به وجود نیامدنشان برایشان فیض است.مثل آن دوازده نفر

طلبه بیسواد;578971 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم جواب کارشناسان بسیار کافی و خوب بود، متشکریم. آیات زیادی در قرآن به این موضوع اشاره دارند و بعضی هم ذکر شد خواستم یک آیه هم در این باره اضافه کنم، چون بطور صریح این موضوع را می گوید: فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ(106) خَلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ(107)(سوره هود) ترجمه: اما اهل شقاوت همه در آتش دوزخند در حالى كه سخت آه و ناله حسرت و عربده مى‏كشند. (106) آنها در آتش دوزخ تا آسمان و زمين باقى است مخلّدند مگر آنچه مشيّت پروردگار تو باشد، كه البته خدا هر چه خواهد مى‏كند. (107) «تا آسمان و زمین باقی است» یعنی تا ابد. با توجه به این آیه عذاب دوزخ نه تنها برای این 12 نفر خالد است می تواند برای همه اهل دوزخ نیز جاویدان باشد. و این منافاتی با عدل یا رحمت پروردگار ندارد.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما
قطعا آیه شریفه هیچ منافاتی با عدل و رحمت خداوند ندارد ولی برداشتی که ما از آن میکنیم ممکن است چیزی غیر از غرض آیه باشد.

مثلا ممکن است منظور از خالدین فیها مادامت السموات والارض، طولانی بودن عذابشان در جهنم باشد یا بیانگر بیرون نیامدن گروهی از آنها برای ابد ؛ نه به معنای عذاب ابدی که ما فکر میکنیم.

و اینکه در ادامه میفرماید: مگر آنچه مشیت پروردگارت باشد که پروردگارت هر آنچه بخواهد انجام میدهد نشاندهنده این است که خلود در عذاب، میتواند یک زمانی به پایان برسد.

اما سوال اینجاست که درمورد آنهاییکه بیرون نیامدنشان حتمی است چگونه ممکن است یک روزی عذاب تمام شود؟ پاسخش برمیگردد به آن آیات که میفرماید جهنم سرای هلاکت است. چون هلاکت به معنای عدم و نابود شدن است و نه به معنای عذاب ابدی.

باء;578418 نوشت:
از مصادیق عدالت خداوند این است که هر موجودی را که در چهارچوب ساز و کار این عالم وجود ممکن است و می‌تواند وجود داشته باشد را خلعت وجود ببخشد و دست به انتخاب از میان ممکات نزند ...

باء;578418 نوشت:
ون این با عدالت خداوند ناسازگار است که موجودی از وضع خود راضی باشد و خداوند این رضایت را از او بگیرد

جمله آول را قبول دارم ولی همچنان با رحمت ناسازگار است.
جمله دوم شما از کجا میدانید از وجود خود راضی است؟؟او تا ابد در جهنم خواهد ماند و تا ابد پشیمان خواهد بود از بوجود آمدنش.

سید مهدی ۰۱;579084 نوشت:
جمله اول سرشار از تناقض است.کفار عذاب خالص میکشند ورحمتی به آنها نمیرسد.پس رحمت خدا چه میشود؟؟
اما جمله دوم باید دو بخش شود:
اولا کسانی که با بوجود آمدن به آنها فیض میرسد.
ثانیا کسانی که به وجود نیامدنشان برایشان فیض است.مثل آن دوازده نفر

سلام بر شما

بین صفت رحمان و رحیم تفاوتهایی است.

[=2 Davat]رحمان و رحیم ، دو صفت از صفات نیكوی الهی است. خداوند بارها خود را با این صفت معرفی كرده است. در معنای این دو كلمه و فرق انها با یكدیگر گفته اند:

«رحمان،صیغه ی مبالغه و به معنای كثرت و فراوانی رحمت الهی است كه شامل همه ی بندگان او - اعم از مومن و كافر –[=2 Davat] می شود و رحیم ، صفت مشبه و بیانگر رحمت جاودان و نعمت دایمی خداوند است كه وی‍زه ی بندگان مومن است.»

از پیامبر گرامی اسلام (ص) روایت شده است:

«خداوند یكصد رحمت دارد و یكی از آنها را به زمین فرو فرستاده و بین مخلوقاتش تقسیم كرده است. با آن یك رحمت است كه مخلوقات با هم مهربانی می كنندو به یكدیگر مهر میورزند. نود ه نه رحمت را برای خود نگه داشته و زمان ظهور آن را عقب انداخته است و با نود و نه رحمت در روز قیامت بر بندگانش رحم می كند

همچنین روایت شده است:

«خداوند ان یك رحمت را نیز میگیرد و صد رحمت را كامل می گرداند و در روز قیامت با صد رحمت [=2 Davat] با همه ی رحمت خویش [=2 Davat] بر بندگانش رحم میكند[=2 Davat].»

البته روشن است كه تعبیر صد رحمت برای نزدیك كردن مطلب به ذهن است؛چرا كه رحمت الهی بی نهایت و شمارش ناپذیر است.

[=arial]فرق بین رحمان و رحیم در قرآن

[=arial]فرق رحمان با رحیم چیست؟ قبلا باید توضیح بدهیم که در زبان عربی کلماتی که بر وزن فعلان است دلالت بر کثرت می کند مثل عطشان که به معنای عطش کثیر (تشنگی بسیار) است و کلماتی که بر وزن فعیل است که اصطلاحا آن را صفت مشبهه می گویند دلالت بر نوعی ثبات و دوام می کند.
رحمان که بر وزن فعلان است دلالت بر کثرت و وسعت می کند و می رساند که رحمت حق همه جا گسترش پیدا کرده و همه چیز را فرا گرفته است.
اصولا هر چیزی؛ چیز بودنش مساوی با رحمت حق است چون وجود و هستی عین رحمت است؛ چنانچه در سوره اعراف آیه 56 آمده است: «و رحمتی وسعت کل شیء؛ رحمت من همه چیز را فرا گرفته است.» و در دعای کمیل می خوانیم: «و برحمتک التی وسعت کل شیء»
اینگونه رحمت حق استثناء ندارد و اینطور نیست که شامل انسان ها باشد و غیر انسان ها را شامل نشود و یا در انسان ها تنها انسان های مؤمن را فرا گیرد، خیر؛ بلکه سراسر گیتی مشمول رحمانیت حق است و یا عین آن است یعنی آنچه در عالم هستی هست رحمت حق است.
درسی که می توان از جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» آموخت این است که آنچه که از خدا به عالم می رسد دو گونه نیست؛ خیر و شر. بلکه آنچه که از او می رسد جمله نیکو و رحمت است و این رحمت شامل جماد و نبات و حیوان و انسان به تمام اقسامش می گردد چون اصولا فاتحه و گشایش هستی با رحمت حق است.

و اما رحیم که بر وزن فعیل است دلالت بر رحمت لاینقطع و دائم حق می کند. رحمان که دلالت بر رحمت واسعه پروردگار می کرد و شامل همه موجودات می گشت ولی بالاخره در این عالم یک سلسله از موجودات پس از هستی معدوم می شوند و فانی می گردند.


ولی رحیم نوعی از رحمت است که جاودانگی دارد و تنها شامل آن بندگانی است که از طریق ایمان و عمل صالح؛ خود را در مسیر نسیم رحمت خاصه حق قرار داده اند.

پس پروردگار یک رحمت عام دارد و یک رحمت خاص. با رحمت عام خودش همه موجودات را آفریده است که از جمله آنان انسان است. انسان که تنها موجود مکلف است و خودش مسئوا خویش است اگر وظایف و تکالیفی که به عهده اش نهاده شده بود انجام دهد؛ مشمول رحمت خاص الهی خواهد شد.
رحمان اشاره به آن رحمت بی حسابی است که همه جا کشیده و مؤمن و کافر و حتی انسان و جماد و نبات و حیوان ندارد ولی رحیم اشاره به رحمت خاصی است که به انسان های مطیع و فرمانبردار اختصاص دارد.

در روایات فرق رحمان و رحیم اینچنین بیان شده است: «عن امام صادق (ع): والله اله کل شیء، الرحمن لجمیع خلقه؛ الرحیم بالمؤمنین خاصه؛ خداوند، خدای همه چیز است، رحمانیت او برای تمام مخلوقات و رحیمیت او مخصوص مؤمنین است.» (کافی، توحید صدوق، تفسیر عیاشی)

طلبه بیسواد;578971 نوشت:
با توجه به این آیه عذاب دوزخ نه تنها برای این 12 نفر خالد است می تواند برای همه اهل دوزخ نیز جاویدان باشد. و این منافاتی با عدل یا رحمت پروردگار ندارد.

این عذاب فقط برای این دوازده نفر خواهد بود چون آگر روایات دیگر را نگاه کنیم میبینیم که عده ای فقط مدتی در عذاب هستند.

سید مهدی ۰۱;579086 نوشت:
جمله آول را قبول دارم ولی همچنان با رحمت ناسازگار است.
جمله دوم شما از کجا میدانید از وجود خود راضی است؟؟او تا ابد در جهنم خواهد ماند و تا ابد پشیمان خواهد بود از بوجود آمدنش.

سلام علیکم برادر عزیزم،
جمله‌ی اول به خودی خود فقط عدالت را توضیح می‌دهد، آنچه رحمت خداوند را توضیح می‌دهد همان جمله‌ی دوم است
اینکه به جمله‌ی دوم ایراد نگرفته‌اید احتمالاً از آنجا ناشی می‌شود که شما انسان خیلی خوبی هستید و هرگز عذاب وجدان نداشته‌اید! کسی که زشتی کارش را بفهمد از اینکه انتساب آن کار را به خود متوجه شده است می‌فهمد چقدر پست است و از اینکه ارزش چنین کمی داشته باشد در رنج است، چنین کسی اگر عذابش کنند آن را ظلم نمی‌داند و حق خود می‌داند و به آن راضی است (آن تقسیم‌بندی‌های سه گانه که درکش بالاتر از عذاب باشد یا کمتر و ... را اینجا البته باید مدّ نظر قرار داد)، مؤمنین در مواقع گناه اینطور دعا می‌کنند که:

خدایا اگر ببخشی از رحمت توست و اگر عذاب کنی از عدالت تو،
یا اینکه خدایا اگر گناهانم زیاد است ولی غفران تو از گناهان من بزرگتر است،
یا اینکه خدایا چگونه تو را بخوانم با آنکه عصیانت کرده‌ام ... و چگونه تو را نخوانم با آنکه شناخته‌ام تو را و دوستت دارم؟
یا اینکه خدایا چگونه تو را بخوانم با آنکه من من هستم ... و چگون تو را نخواهم با آنکه تو تو هستی؟

ولی تنها کسی در جهنم ابدی می‌شود که مرتکب بالاترین گناه باشد که آن هم یأس از رحمت خداست، یأس از رحمت خدا قِسمی از سوء ظن به خداست: «اینکه کسی بگوید می‌دانم که خداوند هرچقدر هم که بخواهد ببخشد مرا نخواهد بخشید»، چنین کسی که جهل بزرگترین ویژگی اوست هرگز مانند مؤمنان چنین دعاهایی که مؤمنان می‌کنند نخواهد کرد و اگر بکند خودش هم به آن اعتقاد نداشته و به قول قرآن «وَ مَا دُعَاءُ الْكَافِرِ‌ينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ»، چنین کسی حق خود را تنها همان عذاب می‌داند و در مقام خوف بدون رجا ابدی می‌شود (اگرچه در روایت آمده که خوف و رجا را باید مؤمن با هم داشته باشد ولی باز در روایت داریم که وزنه‌ی رجا باید سنگین‌تر باشد، حقیر هم می‌گویم که اگر کسی فقط رجاء داشته باشد و بتواند این رجاء را حفظ هم بنماید --چون اگر خوف نداشته باشد و گناهانش سنگین‌تر شود احتمالش خیلی زیاد است که کم‌کم دیگر رجائش را هم از دست بدهد-- و خوف نداشته باز در قیامت به بهشت برده خواهد شد و این است تعبیر رحمت خدایی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است)، در سوء ظن خود به خدا ابدی می‌شود، او عظمت غفران خداوند را باور ندارد، عذاب را حق خود می‌داند و به آن عذاب راضی است، ابتدا نیست ولی کم‌کم که فقط عذاب می‌بیند به آن راضی می‌شود و فقط می‌گویند خدایا اگر باز هم عذابمان کنی هرگز به ما ظلم نکرده‌ای (مطابق حدیث اگر برداشت حقیر از حدیث امام باقر علیه‌السلام اشتباه نباشد). وقتی هم که عذاب انسان را سبک نکند و آن درک ایشان از زشتی گناهشان را در ایشان کم نکند و ناراحتی ایشان از پستی خود را تقلیل ندهد (بلکه چه بسا افزایش دهد وقتی خود را شایسته‌ی بزرگترین عذابها از ناحیه‌ی خداوند می‌یابند) جهل و آن حق خود دانستن عذاب در ایشان همواره باقی می‌ماند و عذاب به صورت عرضی تا ابد به ایشان می‌رسد، چطور ممکن است و چه چیزی ممکن است باعث شود که ایشان کم‌کم از این وضع خود بیرون بیایند و مثلاً ناگهان امیدی به رحمت خداوند پیدا کنند؟ حتی از کجا ممکن است به این امید برسند که خداوند با معدوم کردن ایشان به ایشان رحم کند؟ ایشان دیدن عذاب را حقّ خود می‌دانند، نه خارج شدن از جهنم به بهشت را خواهند خواست (به صورت حقیقی به عملی بودن این دعا باور خواهند داشت) و نه حتی عدم شدن در جهنم را (اگر بخواهند هم باور ندارند که رحمت خداوند آنقدر بزرگ باشد که از عذاب کردن ایشان صرفنظر کند) ... ایشان در چنین جهلی است که ابدی می‌شوند ... این منافات با رحمت خداوند ندارد، ساز و کار رحمت خدا این است که به هر ابراز نیازی پاسخ دهد، هر حسن ظنی به خداوند یک جلب رحمت از طرف او خواهد داشت:

قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَ‌بِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا [الفرقان، ۷۷]
وَقَالَ رَ‌بُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُ‌ونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِ‌ينَ [غافر، ۶۰]

فکر می‌کنم همان آیه‌ی اول در بالا برای درک اینکه عذاب ابدی بر کفار واجب خواهد بود کافی است، ایشان همیشه از رحمت خاص خداوند منع می‌شوند و تکذیب باطنی ایشان بر رحمت خداوند همواره عذاب خدا را بر ایشان واجب می‌گرداند و تا ایشان در جهل خود باشند در عذاب هم خواهند بود و در جهنم راهی برای خلاصی از آن جهل نیست و در نتیجه راهی هم برای خلاصی از عذاب نیست و پایانی هم بر آن نمی‌توان تصور نمود. در آیه‌ی دوم هم که صحبت از تکبری می‌شود که مانع از عبادت خداوند می‌شود این تکبر تنها و لزوماً به این صورت نیست که کسی بگوید «چرا من خدا را بپرستم وقتی خودم فلان بن فلان هستم؟»، بلکه همین که تفکر و رویکرد کسی من‌محور باشد کافی است برای تحقق تکبر، همین که کسی گناه خود را بزرگتر از غفران خدا بداند این تکبر است و چنین کسی باز با خواری باید تا ابد در عذاب باشد، این هم نوعی خودبزرگ‌بینی است که کسی آثار خود را بزرگتر از صفات خداوند بداند.
بله خداوند می‌تواند همانطور که جناب .امین. معتقد هستند ایشان را از زمانی به بعد در جهنم معدوم کند که بیش از آن معذب نشوند ولی آنها هیچ بهانه‌ای به خداوند برای رحم کردن نمی‌دهند، تمام کسانی که حتی کوچکترین بهانه‌ها را به خداوند برای رحم کردن بدهند عاقبت از جهنم به بهشت برده می‌شوند و خدایی که بهانه برای رحم کردن داشته باشد هرگز به نجات از عذاب با عدم کردن بسنده نمی‌کند ... اما باید بهانه‌ای باشد که رحمت خداوند را بر شخص واجب گرداند و معذبان ابدی کسانی هستند که هیچ بهانه‌ای برای جلب رحمت خداوند باقی نگذاشته‌اند ... آنها مدام خود را موضوع محوری می‌دانند، خودشان را ... زشتی‌اشان را ... بزرگی گناهانشان را ... این تفکرات جایی در ذهن ایشان برای فکر کردن به خداوند نمی‌گذارد ... آنها خودمحور و خودبزرگ‌بین هستند و اگر گوشه نگاهی به خداوند که فقط رحمت است می‌کردند دیگر لحظه‌ای در عذاب باقی نمی‌ماندند و به بهشت برده می‌شدند ...

یا علی

سید مهدی ۰۱;579084 نوشت:
ثانیا کسانی که به وجود نیامدنشان برایشان فیض است.مثل آن دوازده نفر

سلام علیکم،
در خطبه‌ی غدیر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند:

[=nassim-regular]صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلى غَیْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ اَحَدٍ وَ لاتَكَلُّفٍ وَ لَا احْتِیالٍ. اَنْشَاَها فَكانَتْ وَ بَرَاَها فَبانَتْ.
[=nassim-regular]صورت آفرینش او را الگویى نبوده؛ آفریدگان را بدون یاور و سختى و چاره‌اندیشی، هستى بخشیده است. جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است.
منبع:
اینجا


[=nassim-regular]اگر نعوذ بالله بگوییم خدا مغز دارد، خداوند هوش دارد، خداوند فکر می‌کند، خداوند عقل دارد ... اینها همان‌قدر برای خداوند نقص خواهد بود که بگوییم خداوند نعوذ بالله دست و پا دارد، او بسیط است و خالق عقل و هوش و تفکر، خودش در خلقتش حتی تفکر هم نکرده است ... آنچه که شما در خط بالا به خداوند نسبت می‌دهید یک چاره‌اندیشی است که در ساحت خداوند جایی برای آن نیست، اینکه بیاید بنشیند و ببیند آفریدن چه کسی را شروع کند و آفریدن چه کسی ختم به عذاب می‌شود و بهتر است که خلق نشود تا با رحمتش بهتر جور در بیاید ... اینها شایسته‌ی خداوند نیست ... خداوند هرچه ازش صادر شود عین رحمت است ... اگرچه این رحمت گاهی لباس عذاب به خود می‌گیرد ... بلاتشبیه بلاتشبیه مرحوم امام وقتی برایشان خبر شهادت آقا مصطفی را بردند و گمان کردند که ایشان شروع می‌کنند به عزاداری و برای سلامتشان خطرناک است ایشان فرمودند که این نعمت خفیه است و ایستادند به نماز و بعد هم دیدیدم که مسائل انقلاب از همان مراسمی که برای ایشان گرفته شد کلید خورد و نهایتاً به بهمن ۵۷ ختم شد. برخی از رحمت‌های خداوند برداشت رحمت می‌کنند و برخی از رحمت‌های خداوند برداشت عذاب ... برای خداوند که منبع فیض رحمت است این دو گروه علی السویه هستند و خداوند بین آنها دست به انتخاب نمی‌زند، اما این دو گروه خودشان هستند که با توجه به حسن ظن یا سوء ظن خود به خداوند آن رحمت را در آخرت (که ظاهر و باطنش بر هم منطبق است و ظاهر باطن را نپوشانده و گاهی عذاب را به صورت لذت زینت نداده است) نعمت می‌بینند یا نغمت ... عذاب خداوند منافاتی با رحمت خداوند ندارد بلکه طعم رحمت خداوند از نگاه قابل ناقص است که به صورت عذاب درک می‌گردد.

یا علی

سید مهدی ۰۱;579082 نوشت:
این فقط مخصوص آن دوازده نفر است یا تمامی کفار؟؟؟

سلام علیکم،
تمامی کسانی که کفر در ایشان تثبیت شده باشد ...
و هیچ عذابی نه در دنیا یا برزخ که حتی در قیامت و جهنم اخروی هم هر چند عظیم به ایشان برسد مجازات ایشان نبوده و زشتی را از ایشان نزداید و سبکشان نکند ...
ظاهراً تمام دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام (دشمنان حق به صورت کلی برای کسانی که ایشان را به اسم نشناختند ولی در عمل دشمنشان بودند با دشمنی کردن با حق در هر سطحی که به ایشان رسیده باشد) شامل این وضع می‌گردند که تعدادشان از ۱۲ خیلی بیشتر است، آن دوازده نفر سران کفر هستند و در بالاترین حدّ از عذاب ابدی می‌شوند، اگر اشتباه نفهمیده باشم
یا علی

طلبه بیسواد;578971 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم جواب کارشناسان بسیار کافی و خوب بود، متشکریم. آیات زیادی در قرآن به این موضوع اشاره دارند و بعضی هم ذکر شد خواستم یک آیه هم در این باره اضافه کنم، چون بطور صریح این موضوع را می گوید: فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ(106) خَلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ(107)(سوره هود) ترجمه: اما اهل شقاوت همه در آتش دوزخند در حالى كه سخت آه و ناله حسرت و عربده مى‏كشند. (106) آنها در آتش دوزخ تا آسمان و زمين باقى است مخلّدند مگر آنچه مشيّت پروردگار تو باشد، كه البته خدا هر چه خواهد مى‏كند. (107) «تا آسمان و زمین باقی است» یعنی تا ابد. با توجه به این آیه عذاب دوزخ نه تنها برای این 12 نفر خالد است می تواند برای همه اهل دوزخ نیز جاویدان باشد. و این منافاتی با عدل یا رحمت پروردگار ندارد.

باء;578986 نوشت:

سلام علیکم برادر بزرگوار،
شما عالم‌تر هستید ولی به نظر حقیر اینطور می‌رسد که وقتی گفته شود «تا وقتی که آسمان‌ها و زمین دوام دارد» این به آن معناست که دوام آسمان‌ها و زمین انتهایی دارد و آسمان‌ها و زمین ابدی نیستند و البته اگر اشتباه نکنم منظور از جهنمی که تا آن زمان بماند و بعد از بین برود همه آن جهنم ابدی نیست بلکه جهنمی موقت است برای آنهایی که نهایتاً از جهنم به بهشت برده می‌شوند :ok: (البته قابل ذکر است که برخی از دوستان شدیداً با حقیر مخالف هستند :Gig:)
یا علی :Gol:

سلام علیکم.
تفسیر مجمع البیان، آیه107 سوره مبارکه هود:

در ادامه سخن از سرنوشت تيره بختان مى‏فرمايد:
خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّمواتُ وَالْاَرْضُ اِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ‏
تا آسمان و زمين برپاست، آنان در آتش شعله‏ور دوزخ ماندگارند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد.
در تفسير و تأويل اين آيه شريفه دو بحث است، و هر دو از جاهاى مشكل قرآن است:
1 - نخست اين بحث مطرح است كه: ماندگار بودن تيره بختان در دوزخ، به مدت برپايى و پايدارى آسمانها و زمين محدود شده است كه بسيار جاى بحث دارد.
2 - و بحث دوّم در مفهوم اين فراز ميباشد كه به صورت استثنا آمده و مى‏فرمايد: تا آسمانها و زمين برپاست، آنان در آن آتش شعله‏ور ماندگارند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد الاّ ما شاء ربّك...

تفسير فراز نخست‏
در مورد فراز نخست آيه شريفه - كه مى فرمايد: خالدين فيها ما دامت السّموات و الأَرض... تا آسمان و زمين برپاست آنان در آتش دوزخ ماندگار خواهند بود - ديدگاه‏ها متفاوت است:
1 - به باور برخى از جمله «جبايى» و «ضحّاك» منظور آسمان و زمين آخرت است كه بر خلاف آسمان و زمين دنيا جاودانه و فنا ناپذير است.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور آسمان و زمين بهشت و دوزخ است؛ چرا كه هر آنچه بالاى سر انسان باشد، آن را آسمان مى‏گويند و هر آنچه زير پايش باشد زمين ناميده مى‏شود.
3 - از ديدگاه «حسن» اين فراز نشانگر نوعى تشبيه مى‏باشد و منظور اين است كه: تا رستاخيز برپاست، آنان در آتش شعله‏ور دوزخ ماندگارند. و مى‏دانيم كه رستاخيز و جهان ديگر جاودانه و هميشگى است؛ چنانكه دوام آسمان و زمين دنيا به اندازه عمر و دوام دنياست.
4 - و از ديدگاه پاره‏اى ديگر، اين فراز از آيه شريفه كنايه از جاودانگى و ابديت است و منظور آسمان و زمين نيست، و اين شيوه در فرهنگ عرب رايج است كه براى نشان دادن ابديّت و جاودانگى يك مطلب، اين گونه سخن مى‏گويند. براى نمونه: هنگامى كه هرگز نمى‏خواهند كارى را انجام دهند، مى‏گويند: لا افعل ذلك ما اختلف الليل و النهار، و مادامت السموات و الارض، و ما نبت النبت...
تا شب و روز در گردش است و تا زمانى كه آسمان و زمين برپاست و گياه مى‏رويد و شتر ناله مى‏كند و يادهانش كف مى‏كند و يا تا هنگامى كه آفتاب مى‏تابد... من چنين كارى را نخواهم كرد.
ياد آورى مى‏گردد كه آنان به پندار خودشان اين چيزها را ماندگار و غير قابل تغيير مى‏دانستند و بدين وسيله بر پايدار بودن تصميم خود پاى مى‏فشردند، و قرآن نيز در اين آيه شريفه هماهنگ با خرد و دريافت و فرهنگ آنان، حقيقت مورد نظر را بيان فرموده است.
گفتنى است كه در اشعار عرب نيز از اين نمونه گفتار بسيار است، از جمله «عمرو» مى‏گويد:
و كلّ اخ مفارقة اخوه‏
لعمر ابيك الاّ الفرقدان‏
به جان پدرت سوگند كه هر برادرى از برادر خويش جدا ميگردد، مگر ستاره‏هاى فرقدان.

تفسير فراز دوّم‏
در تفسير فراز دوّم نيز كه مى‏فرمايد: الاّ ما شاء ربّك... ديدگاه‏ها يكسان نيست:
1 - به باور گروهى از جمله «زجاج»، «فرّاء»، «على بن عيسى» و... استثناى مورد بحث، بيانگر زيادى عذاب دوزخيان و بسيارى نعمت بهشتيان ميباشد، و منظور اين است كه: تيره بختان در آتش شعله‏ور دوزخ خواهند بود و در آنجا ناله و فريادى درد آلود خواهند داشت، جز آن اندازه كه خدا بخواهد بر عذاب و كيفرشان بيفزايد. اين فراز، به اين گفتار مى‏ماند كه فردى به دوست خود بگويد: من يكهزار دينار از تو طلبكارم و اين غير از دو هزار دينارى است كه پيشتر به تو وام دادم، كه در اينجا دو هزار دينار هرگز از يكهزار استثنا نمى‏شود، چرا كه بيشتر از آن است و مبلغ بيشتر را نمى‏توان از كمتر استثنا كرد. به بيان ديگر، «الاّ» در آيه شريفه به مفهوم «سوى» مى‏باشد، و همان گونه كه در جمله «ما كان معنا رجل الاّ زيد»، واژه «اِلاّ» به مفهوم «سوى» مى‏باشد ومفهوم جمله اين است كه: مردى جز «زيد» به همراه ما نيست، در آيه شريفه نيز منظور اين است كه: دوزخيان در آنجا ناله و فريادى درد آلود خواهند داشت. به جز آن عذابهايى كه خدا براى آنان بخواهد.
2 - امّا به باور برخى از جمله «مازنى» و «جبايى» اين استثنا، در مورد توقف تيره بختان در محشر و براى حسابرسى و نيز توقّف آنان در عالم برزخ مى‏باشد و منظور اين است كه: تيره بختان در آتش دوزخ ماندگارند، جز آن مدتى كه پروردگارت بخواهد در عالم برزخ و قيامت و محشر پيش از ورود به دوزخ بمانند؛ چرا كه اگر اين استثنا نباشد ممكن است كسى بپندارد كه كفر گرايان و بيدادگران از همان لحظات پس از مرگ به دوزخ مى‏روند و در آنجا ماندگار مى‏گردند! آرى اين استثنا براى نشان دادن اين نكته است كه دوران عالم برزخ و محشر و حسابرسى تحت مشيت خداست و ماندگار شدن در دوزخ پس از اين مراحل است.

چگونه؟
چگونه در آيه شريفه پيش از ورود تيره بختان به دوزخ، از ماندگار بودن آنان در آنجا استثنا شده است؟

پاسخ‏
پاسخ اين است كه اين استثنا در موردى كه خبر از ورود آنان به دوزخ نيز پيش از آن صورت گيرد، ممكن است، و آيه مورد بحث اين گونه است.
3 - از ديدگاه «زجاج» اين استثنا مربوط به فراز «لهم فيها زفير و شهيق» مى‏باشد، نه به ماندگار بودن دوزخيان در آتش دوزخ، و منظور اين است كه: تيره بختان در ميان آتش شعله‏ور دوزخ ناله‏ها و فريادهاى درد آلود دارند، به جز آنچه خدا از ديگر انواع عذاب بخواهد؛ همان گونه كه در آيه بعد در مورد بهشتيان نيز كه نظير اين استثنا آمده، مربوط به نعمت‏هاى اهل بهشت است، و منظور آن آيه نيز اين است كه: بهشتيان از نعمت‏هاى بى‏شمارى برخوردارند به جز آن نعمت‏هاى ديگرى كه خدا براى آنان بخواهد و دليل اين نكته ادامه آيات است كه مى‏فرمايد: عطاء غير مجذوذ.
4 - و از ديدگاه «فرّاء» واژه «اِلاّ» در آيه مورد بحث به مفهوم «واو» است، همان گونه كه در برخى از شعرها و سرودهاى عرب آمده است. با اين بيان مفهوم آيه اين گونه است: تيره بختان هميشه در آتش دوزخند و آنچه خدا بخواهد... امّا اين ديدگاه كه واژه «الاّ» را به مفهوم «واو» بگيريم، از ديدگاه محققان پذيرفته نيست.
5 - گروهى از جمله «ابن عباس»، «جابر بن عبدالله»، «ابو سعيد خدرى»، «قتاده»، «سدى» و... بر آنند كه منظور از تيره بختان در آيه شريفه، همه كسانى هستند كه به دوزخ مى‏روند، نه كفر گرايانِ تنها كه در دوزخ ماندگارند. به بيان ديگر، دوزخيان به اعتبارى دو گروهند: گروهى از آنان مردم با ايمانى هستند كه به خاطر دست يازيدن به گناه براى مدتى به دوزخ ميروند و در خور آتش مى‏گردند امّا سر انجام از آنجا نجات يافته و به بهشت راه مى‏يابند، و گروهى ديگر از آنان كفر گرايانى هستند كه براى هميشه در آنجا ماندگارند. با اين بيان منظور از جمله «الاّ ما شاء ربك» همان ايمان آوردگان گناهكارند كه سر انجام پس از مدتى از دوزخ نجات مى‏يابند و به بهشت مى‏روند.
گفتنى است كه اين ديدگاه هنگامى پذيرفته است كه واژه «ما» به مفهوم «مَن» باشد، تا معناى آيه شريفه درست شود؛ و مى‏دانيم كه در آيات ديگرى از قرآن شريف «ما» به مفهوم «مَن» آمده است كه يك نمونه آن اين آيه است كه مى‏فرمايد: «سبّح لله ما فى السّماوات و الارض»(188) هر آنكه در آسمانها و در زمين است به ستايش خدا مى‏پردازند.(189)
با اين بيان، جمله‏اى كه در آيه بعد به همين معنا در مورد بهشتيان آمده است نيز درست است؛ چرا كه منظور از آيه شريفه اين است كه: نيك بختان در بهشت پر طراوت و زيبا جاودانه‏اند مگر آن كسى كه خدا بخواهد؛ و استثناء در مورد همان كسانى است كه از دوزخ بيرون آمده و به بهشت زيبا وارد مى‏گردند؛ و بدينصورت استثنا از زمان جاودانگى آنان در بهشت است... به عبارت ديگر استثنا در مورد بهشتيان، استثناى از زمان است و در مورد دوزخيان، از خودشان. و در حقيقت مفهوم استثنا در مورد بهشتيان اين گونه است كه: آن گروهى كه به بهشت مى‏روند نيز، در آنجا جاودانه‏اند، مگر آنهايى را كه خدا بخواهد كه پيش از رفتن به بهشت، آنان را به دوزخ برد، كه آنان نيز پس از آمدن به بهشت در آنجا جاودانه خواهند بود.

چگونه؟
پرسش ديگرى كه بنا بر ديدگاه پنجم بايد طرح گردد و پاسخ داده شود، اين است كه: چگونه قرآن واژه «شقى» را در مورد ايمان آوردگان گناهكار به كار مى‏برد، بويژه كه اينان براى مدتى به دوزخ مى‏روند و پس از آن از آنجا نجات يافته و به بهشت بال مى‏گشايند و در حقيقت «نيكبخت» هستند و نه «تيره بخت»؟

پاسخ‏
در اين مورد پاسخ داده شده است كه دو واژه «شقى» و «سعيد» با توجّه به حالات گوناگون انسانها، در مورد آنان به كار مى‏رود آنان زمانى كه در دوزخ هستند و در ميان تيره بختان و كفر گرايانند، در زمره آنها قرار مى‏گيرند و واژه «تيره بخت» در مورد شان به كار مى‏رود، و هنگامى كه به بهشت راه مى‏يابند و در زمره شايسته كرداران وارد مى‏گردند «نيكبخت» به حساب مى‏آيند. با اين بيان به كار رفتن هر كدام از اين واژه‏ها به تناسب حال آنان است.
در اين مورد از «ابن عباس» آورده‏اند كه: منظور از اين تيره بختان، مؤمنان گناهكارند كه به خاطر دست يازيدن به گناه براى مدتى به دوزخ مى‏روند، و آنگاه به فضل و مهر خدا از آنجا نجات يافته و به بهشت وارد مى‏شوند؛ از اين رو آنان هنگامى كه به دوزخ مى‏روند از تيره بختان هستند و زمانى كه به بهشت راه مى‏يابند از سعادتمندان به شمار مى‏آيند.
«قتاده» مى‏گويد: خدا، خود مى‏داند كه با آنان چگونه رفتار كند؛ ما همين اندازه مى‏دانيم كه گروهى بر اثر گناه، گرفتار آتش مى‏گردند و آنگاه خدا به مهر و رحمت خود آنان را از دوزخ نجات داده و به بهشت مى‏برد، و همين مردم هستند كه شفاعت شامل حال آنان مى‏گردد.
«اَنس» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود: در قيامت گروهى از دوزخ نجات يافته و بيرون مى‏آيند.
به باور ما اين ديدگاه از ديگر ديدگاه‏ها در تفسير و تأويل آيه بهتر و رساتر است.
6 - به باور پاره‏اى، وانهادن اين حكم به خواست خدا، يا تعليق آن به مشيت الهى، در حقيقت تعليق حكم به محال و نا ممكن است و اين فراز در حقيقت تأكيدى بر ماندگار بودن آنان در دوزخ است، چرا كه خدا هرگز بيرون آمدن آنان از دوزخ را نمى‏خواهد و خواست او جز بر ماندگار بودنشان جريان نمى‏يابد.
7 - و به باور پاره‏اى ديگر همچون «حسن»، خدا در آغاز آيه شريفه استثنا مى‏كند، امّا در ادامه آيه با اين فراز كه: به يقين پروردگارت هرچه بخواهد همان را انجام مى‏دهد اِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّما يُريدُ. ماندگار بودن آنان در آتش را قطعى اعلان مى كند و اين خواستِ او، از اين فراز دريافت مى‏گردد.
8 - «ابن سلام بصرى» مى‏گويد: استثنا مربوط به زمانِ ورود آنان به دوزخ است؛ چرا كه بهشتيان و دوزخيان به صورت گروه گروه و به تدريج وارد بهشت و دوزخ مى‏گردند(190) با اين بيان استثنا مربوط به مقدار زمانى است كه ميان ورود آنان به بهشت و دوزخ فاصله مى‏شود.
9 - مرحوم شيخ طوسى در تفسيرش از گروهى از دانشوران مذهب اهل بيت آورده است كه: عذاب و ماندگار بودن آنان در آن، مربوط به عالم قبر و برزخ مى‏باشد و منظور اين است كه: تا هنگامى كه آسمان و زمين دنيا بر پاست، اين تيره بختان در آتش و عذاب ماندگارند، و پس از انهدام آسمان و زمين و فرا رسيدن روز رستاخيز عذابشان برداشته مى شود تا براى باز خواست و حسابرسى روز رستاخيز حاضر گردند.
10 - و پاره‏اى نيز بر آنند كه منظور از استثنا اين است كه آنان در آتش دوزخ ماندگارند، مگر كسانى را كه خدا بخواهد و از آنان در گذرد كه منظور مؤمنان گناهكار ميباشند، كه اگر خدا بخواهد، از آنان مى‏گذرد و به دوزخشان نمى‏برد.

سلام علیکم.

مسئله خلود در عذاب برای عده ای قطعی است و فکر نمیکنم محدود به 12 نفر شود.

فهم این مسئله نیز بسیار ساده است.

شما فرض کنید در این دنیا قرار نیست کسی بمیرد... یعنی مرگی وجود نداشته باشد. یعنی این دنیا ابدی باشد. اینطور فرض بگیرید.

خب شخصی پیدا شود و مداد در چشم خود فرو کند، چشم خود را کور کند... کل عمل او کمتر از 1 ثانیه بوده. در عرض 1 ثانیه مداد در چشم خود فرو کرده و کور شده.

تا ابد کور است... هیچ علاجی هم برای او نیست.

کسی که با خود چشم نبرد، کور است و این عذاب است.

کسی که با خود پا و دست نبرد فلج است و این عذاب است. و ....

اینها هم لاعلاج هستند، و این با لطف الهی ناسازگار نیست... لطف الهی مانند باران است اینها کاسه خود را برعکس گرفته اند و چیزی در آن جمع نشده..

اینها سادست.

موفق باشید.

.امین.;579085 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما
قطعا آیه شریفه هیچ منافاتی با عدل و رحمت خداوند ندارد ولی برداشتی که ما از آن میکنیم ممکن است چیزی غیر از غرض آیه باشد.

مثلا ممکن است منظور از خالدین فیها مادامت السموات والارض، طولانی بودن عذابشان در جهنم باشد یا بیانگر بیرون نیامدن گروهی از آنها برای ابد ؛ نه به معنای عذاب ابدی که ما فکر میکنیم.

و اینکه در ادامه میفرماید: مگر آنچه مشیت پروردگارت باشد که پروردگارت هر آنچه بخواهد انجام میدهد نشاندهنده این است که خلود در عذاب، میتواند یک زمانی به پایان برسد.

اما سوال اینجاست که درمورد آنهاییکه بیرون نیامدنشان حتمی است چگونه ممکن است یک روزی عذاب تمام شود؟ پاسخش برمیگردد به آن آیات که میفرماید جهنم سرای هلاکت است. چون هلاکت به معنای عدم و نابود شدن است و نه به معنای عذاب ابدی.

سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما برادر عزیزم،
برداشت حقیر از این آیه با برداشت شما متفاوت است پس خوب است اگر بیاییم و آیه‌ی مذکور را گام‌به‌گام دنبال نماییم [هود، ۱۰۶ و ۱۰۷]:

فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ / خَلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ ...
پس کسانی که شقاوت یافتند در آتشند برایشان زفیر و شهیق است / خالدند در آن مادامیکه آسمان‌ها و زمین دوام داشته باشند، یعنی دوام آسمان‌ها و زمین نهایت خلود ایشان در آتش را مشخص می‌کند، یعنی ایشان به طور محدود و موقت در عذاب خواهند بود

... إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ...
.. مگر آنکه خداوند بخواهد برخی زودتر از آن بیرون بیایند ... (بیشتر در آن بمانند از آیه برداشت نمی‌شود چون فرموده است در عذاب می‌مانند تا آن موقع مگر آنکه خداوند خواست دیگری داشته باشد، اگر می‌فرمود از عذاب بیرون می‌آیند مگر آنکه خواست خدا چیز دیگری باشد طولانی‌تر شدن عذاب از آن برداشت می‌شد) یعنی زودتر از برچیده شدن نظام آسمان‌ها و زمین

.. إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ
... همانا پروردگار تو هر چه اراده کند را هر آینه انجام می‌دهد و فعلیت می‌بخشد، پس حتماً گروهی زودتر از دیگران از این جهنم موقتی و محدود بیرون خواند آمد ... تمام اهل این جهنم نهایتاً از این خلود نجات می‌یابند مگر عده‌ای که زودتر نجات می‌یابند ... پس کلاً این جهنم آن جهنمی که خلود در آن ابدی است نمی‌تواند باشد، چون برای خلود ایشان حدّ تعیین شده است این جهنم باید جهنم دیگری باشد که جهنمی موقت است و مطابق با روایت مبارکه این جهنم همان است که در آن کسانی عذاب می‌شوند که از آن نهایتاً به بهشت برده خواهند شد ... با این حساب آخرین کسی که از جهنم بیرون آورده شده و به بهشت برده می‌شود چه زمانی خواهد بود؟ زمانی که دوام آسمان‌ها و زمین اتمام گیرد، در این زمان آخرین نفرات هم بیرون آورده شده و به بهشت وارد می‌شوند و جهنم بی‌سرنشین هم بقایی نخواهد داشت چون بقای جهنم به بقای محصور شدگان در آن است چون عذاب ایشان تجسم اعمال خودشان است ...

اینکه شما این جهنم موقت را همان جهنم ابدی بگیرید و بعد برای اینکه خلود ابدی در جهنم را با موقت بودن آن جمع بزنید معدوم شدن جهنمیان را در میان بکشید چند ایراد خواهد داشت که البته پیشتر هم بیان کرده‌ام ولی شما نپذیرفتید و توضیحاتی هم دادید که حقیر بخاطر علم اندکم متوجه فرمیشات شما نشدم: (عبارات زیر را با ترس و لرز می‌نویسم که نکند تکرار مکررات شما را آزرده و رنجیده خاطر کند، ان شاء الله یا نخوانید یا اگر خواندید مراعات ضعف علمی نویسنده را بنمایید و مدّ نظر داشته باشید که همه به راحتی شما برخی بدیهیات را نمی‌توانند درک کنند :Gol:)

۱. جهنمی که جهنمیان در داخل آن ابدی نیستند و زمانی می‌رسد که همگی معدوم گردند خودش هم به ناچار باید ماهیت جهنم بودنش را از دست بدهد ... ممکن است بفرمایید جهنم همین الآن هم هست (در حدیث معراج ذکر شده است) بدون آنکه کسی داخلش شده باشد، اما مطابق قرآن همین الآن هم جهنم در برگیرنده‌ی کافران است «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِ‌ينَ» و در نتیجه خالی از جهنمیان جهنمی نداریم

۲. خلود را حقیر هم با شما موافقم که به معنای مدت بسیار بسیار بلند ولی نهایتاً محدود معنا نماییم و تنها اگر قید ابدی به خود گرفت آن را ابدی معنا نماییم، در این آیه اما با آوردن قید «مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ» دقیقاً محدود بودن آن را مشخص نموده است و نمی‌توان این خلود را همان خلود ابدی در نظر گرفت و بعد جمع بین ابد و محدود را با در نظر گرفتن معدوم شدن در آن لابلا انجام داد و پذیرفت. در واقع اصلاً نیازی نیست اینجا محدود بودن و ابد بودن را با هم جمع بزنید، اینجا صحبت سر جهنم دیگری است که خودش هم ابدی نیست

۳. موجودی که معدوم است دیگر هر وصفی در باره‌ی او به طور مساوی درست است، فرض که غلط باشد حکم همیشه درست است، موجود معدوم هم در عنوان خود «موجود ولی معدوم» تناقض دارد و در نتیجه غلط است، بنابراین صحبت کردن از جهنمی معدوم شده غلط است و اینکه بگوییم او در جهنم ابدی است درست است ولی می‌توان هم گفت که در بهشت ابدی است و این هم درست خواهد بود به همان میزان، حال آنکه شما دوست دارید او را فقط بتوان گفت که در جهنم ابدی است و این نیاز دارد که آن موجود موجود باشد و معدوم نباشد تا برخی گزاره‌ها را بشود برایش اثبات کرد و برخی را بتوان نفی نمود. موجودی که موجود نیست را به طور مساوی هر چیزی می‌شود درباره‌اش گفت چون صحبت سر توصیف «هیچ چیز» است، توصیف شرایط ابدیت برای «عدم محض» ...

۴. اینها علاوه بر آن موردی است که حقیر گفتم که خلود ابدی نمی‌تواند در دل خودش معنای عدم شدن را داشته باشد، البته از نظر منطقی ایرادی ندارد ولی نسبت دادن این گزاره به خداوند غلط است چون انجام فرض غلط کار حکیمانه‌ای نیست ... خداوند اگر بخواهد بگوید کسی از جایی به بعد قرار است عدم شود باید تا آنجایی که آن چیز موجود است توصیفش نماید و نه اینکه بگوید او ابدی است و بعد قرائن دیگری برای شما بگذارد که شما بتوانید نتیجه بگیرید که این توصیف تا آنجا برای آن کس درست است که موجود است ولی از زمانی به بعد قرار است عدم شود ... از حضرت حق هر چه صادر شود حق است و تحقق، اگر موجودی را وصف ابدی کند آن موجود باید در وجود داشتن خود متحقق باشد و عدم در او راه نخواهد داشت ...

با تشکر از صبر و حلمتان، و از عفو و بخششتان، و از بذل علمتان در پاسخ احتمالی‌اتان :Gol:
یا علی

.امین.;579087 نوشت:
سلام بر شما
...
[=arial]درسی که می توان از جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» آموخت این است که آنچه که از خدا به عالم می رسد دو گونه نیست؛ خیر و شر. بلکه آنچه که از او می رسد جمله نیکو و رحمت است و این رحمت شامل جماد و نبات و حیوان و انسان به تمام اقسامش می گردد چون اصولا فاتحه و گشایش هستی با رحمت حق است.
...
[=arial]و اما رحیم که بر وزن فعیل است دلالت بر رحمت لاینقطع و دائم حق می کند. رحمان که دلالت بر رحمت واسعه پروردگار می کرد و شامل همه موجودات می گشت ولی بالاخره در این عالم یک سلسله از موجودات پس از هستی معدوم می شوند و فانی می گردند.

در روایات فرق رحمان و رحیم اینچنین بیان شده است: «عن امام صادق (ع): والله اله کل شیء، الرحمن لجمیع خلقه؛ الرحیم بالمؤمنین خاصه؛ خداوند، خدای همه چیز است، رحمانیت او برای تمام مخلوقات و رحیمیت او مخصوص مؤمنین است.» (کافی، توحید صدوق، تفسیر عیاشی)


[=arial]

سلام علیکم برادر عزیز و بزرگوارم،
پس شما هم موافق هستید که از خداوند هر چه صادر می‌شود فقط رحمت است، پس جهنمیان هم مشمول رحمت خداوند هستند، حال آیا می‌توانید قبول کنید که خداوند رحمتش را با معدوم کردن بنده‌ای از او بردارد؟ آیا بشود رحمت کرد و نکند؟ آیا رحمتش که وسعت کلی شیء است از موجودی دریغ گردد تا آن موجود عدم گردد؟
یا علی

سید مهدی ۰۱;579088 نوشت:
این عذاب فقط برای این دوازده نفر خواهد بود چون آگر روایات دیگر را نگاه کنیم میبینیم که عده ای فقط مدتی در عذاب هستند.

سلام علیکم،
البته اگر اشتباه نکنم عذاب تابوت منحصر در آن دوازده نفر است و جایی به یاد ندارم دیده باشم که عذاب ابدی را منحصر در ایشان بداند، مثلاً آیا شمر و ابن زیاد و معاویه و یزید و ... هم به نظر شما روزی به بهشت وارد خواهند شد؟ :Gig: ممنون می‌شوم اگر سندی در این باره دارید بیاورید ... :Gol:
یا علی

باء;579187 نوشت:

سلام علیکم،
البته اگر اشتباه نکنم عذاب تابوت منحصر در آن دوازده نفر است و جایی به یاد ندارم دیده باشم که عذاب ابدی را منحصر در ایشان بداند، مثلاً آیا شمر و ابن زیاد و معاویه و یزید و ... هم به نظر شما روزی به بهشت وارد خواهند شد؟ :Gig: ممنون می‌شوم اگر سندی در این باره دارید بیاورید ... :Gol:
یا علی

سلام علیکم.

اینطور که حقیر از روایت یاد شده برداشت کردم و به ذهنم رسید، ظاهرا عذاب جهنم، از این 12 تابوت سرچشمه می گیرد. نه اینکه بقیه خالد در آن نباشند.

منشاء عذاب این 12 تابوت است. سرچشمه آتش این 12 تابوت است. بقیه هم در آتش اینها میسوزند. و فکر نمیکنم عده شان کم باشد.

در واقع منشأ اختلاف اینجاست... منشأ گمراهی بشر اینجاست، اینها عامل گمراهی مردم شدند (هرچند خود آن مردم هم مقصرند و پیروان اینها بودند).

کسی که گوساله ساخت قوم را به انحراف کشاند هرچند که خودشان هم مقصر بودند.

کسی که بدعت در دین رسول خدا (ص) گذاشت و امر ولایت را به خلافت و ... تبدیل کرد منشأ اختلاف شد و قومی را به انحراف کشاند که هرچند که آن قوم خودشان نیز مقصر بودند.

حال اینکه عده ای وارد جهنم (قیامتی) شوند و بعد از مدتی عذاب از آن خارج شوند تنها محتمل است (اگر سندی هست بفرمایید). اما نه اینکه همه خارج شوند غیر از آن 12 نفر. قطعا خلود در عذاب برای عده ای که تعدادشان کم نیست و بسیار بسیار بسیار بیشتر از 12 نفر است ، قطعی است.

چیزی که بنده تا بحال فهمیدم این است که عذاب دنیا، عذاب موقع مرگ، عذاب قبر، عذاب برزخ، عذاب مواقف قیامت و ... اینها بسیار بسیار طولانی است، و اگر کار کسی از همه اینها رد شود و به جهنم اصلی برسد، فکر نمیکنم از آن خارج شود (در این خصوص اگر سندی هست لطف کنید و بفرمایید که ممکن است کسی به جهنم برسد و از آن خارج شود؟ منظور جهنم اصلی است یعنی بعد از مواقف قیامت).

که البته این در صحبتهای شما هم بود.

اما نکته ای که اختلاف است، بحث همان آیات است که بنده تفسیر مجمع البیان آن را خدمت شما ارائه کردم، اگر لطف کنید و تفسیر را بخوانید و نظر خود را بگویید، بسیار خرسند و خوشحال خواهم شد و قطعا استفاده خواهیم کرد.

موفق باشید.

AmirOmidvar;579149 نوشت:
سلام علیکم.
...
این با لطف الهی ناسازگار نیست... لطف الهی مانند باران است اینها کاسه خود را برعکس گرفته اند و چیزی در آن جمع نشده..

سلام علیکم برادر عزیزم،
ممنون از حضورتان در بحث، مثال خیلی زیبایی زدید ... البته آنها کاسه را برعکس در دستشان نگرفته‌اند بلکه برعکس روی سرشان گذاشته‌اند که از رحمت الهی خیس نشوند!

[SPOILER]بدون شرح:
از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که چرا پیامبران اکثراً یا دامدار بودند و یا کشاورز، معصوم علیه‌السلام هم یکی از حکمت‌هایی که فرمودند این بود که تا از ریزش باران رحمت الهی نیز خوشحال گردند!
[SPOILER]در احوالات مرحوم امام هم آمده است که ایشان هرگز در راه رفتن زیر باران سرشان را خم نمی‌کردند ... برخی اما همیشه چتر به دست دارند ... در کشورهایی که باران زیاد می‌بارد گاهی بعضاً چترشان عصای دستشان بوده است![/SPOILER][/SPOILER]

golsa;579007 نوشت:
با سلام
اگر کسی ظلم و ستمی نکرده باشد و سزاوار این عذاب نباشد و در عین حال لایق بهشت هم نباشد(مثلا مردم فقیر آفریقا که مسلمان نیستند یا مسلمانانی که فقط به نماز و روزه اکتفا می کنند و...) چه؟

سلام علیکم و رحمة الله،
تا کارشناس محترم تاپیک پاسخگوی شما باشند حقیر نظر شخصی خود را می‌دهم شاید که کمکی کند ...
کسی که وجود دارد پس مشمول رحمت خداست، اگر عذاب را بر خود واجب نکند از مسیر وزش رحمت خداوند بیرون نخواهد رفت، اگر به درجات بالای بهشت راه نیابد در هر صورت در سطحی از بهره‌مندی از نعمت خواهد بود، اگر اشتباه نکنم :Gig:
یا علی

باء;579159 نوشت:
خداوند اگر بخواهد بگوید کسی از جایی به بعد قرار است عدم شود باید تا آنجایی که آن چیز موجود است توصیفش نماید و نه اینکه بگوید او ابدی است و بعد قرائن دیگری برای شما بگذارد که شما بتوانید نتیجه بگیرید که این توصیف تا آنجا برای آن کس درست است که موجود است ولی از زمانی به بعد قرار است عدم شود ... از حضرت حق هر چه صادر شود حق است و تحقق، اگر موجودی را وصف ابدی کند آن موجود باید در وجود داشتن خود متحقق باشد و عدم در او راه نخواهد داشت ...

با تشکر از صبر و حلمتان، و از عفو و بخششتان، و از بذل علمتان در پاسخ احتمالی‌اتان
یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

برادر در مورد صحبتهایی که فرمودید باید خدمت شما عرض کنم اول شما لازم است ثابت کنید که خلود در جهنم به معنای زنده بودن و تحت عذاب بودن برای ابد هست، سپس بیایید دلیل بیاورید که چرا چنین حلودی خالی از اشکال است و با رحمت خداوند مغایر نیست.

درمورد قسمتی که قرمز شده متوجه نشدم چرانمیشود که خدای متعال در آیات دیگر قرائنی بیاورد که مشخص شود ماهیت این خلود چگونه است؟ صرف آوردن کلمه ی ابدا؟ این را قبلا هم توضیح داده بودم که اگر کلمه ابدا نمیامد حمل بر این میشد که پس از مدت طولانی از جهنم بیرون میایند.آنوقت از آیه ولایدخلون الجنه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط هم کاری ساخته نبود، شاهدش هم همان تفاسیری است که جنابعالی قبلا برای این آیه آورده بودید. چه رسد به آیات هلاکت که برایش هر تفسیری میشود غیر از نابودی

همانطور که در تاپیک قبل هم آوردم از جمله خالدین فیها ابدا 3 مساله باید مشخص شود که عین عبارات آن را نمیتوان از همین 3 کلمه " خالدین، فیها، ابدا" بیرون کشید:

1- بیرون نیامدن از جهنم که کلمه ابدا بیانگر آن است و قرینه آن آیاتی مثل "وماهم بخارجین منها" میباشد

2- تخفیف نیافتن عذاب و بقای آن تا زمانی که کیفر خود را بطور کامل دیدند که از کلمه خالدین فهمیده میشودو قرینه آن آیاتی مثل: ولهم عذاب مقیم میباشد

3- زنده بودنشان در آنبرای ابد یا فنایشان پس از کیفر همه ی اعمالشان. که قرینه آن آیاتی مثل واحلوا قومهم دار البورا یا وجعلنا بینهم موبقا مشخص میشود که هلاکت در انتظارشان است.

اینها را در تاپیک قبل توضیح داده بودم اما چون مجددا مطرح کردیدلازم بود مجددا پاسخ دهم

ممنون
یاعلی

.امین.;579087 نوشت:
و اما رحیم که بر وزن فعیل است دلالت بر رحمت لاینقطع و دائم حق می کند. رحمان که دلالت بر رحمت واسعه پروردگار می کرد و شامل همه موجودات می گشت ولی بالاخره در این عالم یک سلسله از موجودات پس از هستی معدوم می شوند و فانی می گردند.

ولی رحیم نوعی از رحمت است که جاودانگی دارد و تنها شامل آن بندگانی است که از طریق ایمان و عمل صالح؛ خود را در مسیر نسیم رحمت خاصه حق قرار داده اند.

توضیح اینکه منظور از آیه شریفه فساکتبها للذین یتقون و یوتون الزکات و الذین هم بایاتنا یومنون

اینست که رحمت خاص خداوند که در جهان آخرت به بهشتیان اختصاص دارد شامل حال کفار نخواهد شد ؛ اما با تفاسیری که علامه راجع به ابدیت در عذاب دارند چنین قلمداد میشود که چون خداوند به کفار رحمی ندارد پس باید برای ابد در عذاب باشند

باء;579125 نوشت:
عدم شدن در جهنم

خود خداوند میتوانسته است به خاطر لطفی که به این ها میکرد اصلا خلق نمی شدند.نه این که در جهنم عدم شوند

باء;579132 نوشت:
آنچه که شما در خط بالا به خداوند نسبت می‌دهید یک چاره‌اندیشی است که در ساحت خداوند جایی برای آن نیست، اینکه بیاید بنشیند و ببیند آفریدن چه کسی را شروع کند و آفریدن چه کسی ختم به عذاب می‌شود و بهتر است که خلق نشود تا با رحمتش بهتر جور در بیاید

خداوند بهترین تصمیم را میگیرد.نیازی به زمان و فکر هم ندارد.در قرآن آمده است خداوند آسمان ها و زمین را در شش روز خلق کرد.اما این مفهومی دارد.منظور من اصلا برداشت شما نبود و به حرف من خدشه ای وارد نکرد.شاید منظورم را درست متوجه نشدید.

AmirOmidvar;579200 نوشت:
سلام علیکم.

اینطور که حقیر از روایت یاد شده برداشت کردم و به ذهنم رسید، ظاهرا عذاب جهنم، از این 12 تابوت سرچشمه می گیرد. نه اینکه بقیه خالد در آن نباشند.

منشاء عذاب این 12 تابوت است. سرچشمه آتش این 12 تابوت است. بقیه هم در آتش اینها میسوزند. و فکر نمیکنم عده شان کم باشد.

در واقع منشأ اختلاف اینجاست... منشأ گمراهی بشر اینجاست، اینها عامل گمراهی مردم شدند (هرچند خود آن مردم هم مقصرند و پیروان اینها بودند).

کسی که گوساله ساخت قوم مسیح را به انحراف کشاند هرچند که خودشان هم مقصر بودند.

کسی که بدعت در دین رسول خدا (ص) گذاشت و امر ولایت را به خلافت و ... تبدیل کرد منشأ اختلاف شد و قومی را به انحراف کشاند که هرچند که آن قوم خودشان نیز مقصر بودند.

سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
به شخصه کامل با شما موافق هستم ...

AmirOmidvar;579200 نوشت:
حال اینکه عده ای وارد جهنم (قیامتی) شوند و بعد از مدتی عذاب از آن خارج شوند تنها محتمل است (اگر سندی هست بفرمایید). اما نه اینکه همه خارج شوند غیر از آن 12 نفر. قطعا خلود در عذاب برای عده ای که تعدادشان کم نیست و بسیار بسیار بسیار بیشتر از 12 نفر است ، قطعی است.

چیزی که بنده تا بحال فهمیدم این است که عذاب دنیا، عذاب موقع مرگ، عذاب قبر، عذاب برزخ، عذاب مواقف قیامت و ... اینها بسیار بسیار طولانی است، و اگر کار کسی از همه اینها رد شود و به جهنم اصلی برسد، فکر نمیکنم از آن خارج شود (در این خصوص اگر سندی هست لطف کنید و بفرمایید که ممکن است کسی به جهنم برسد و از آن خارج شود؟ منظور جهنم اصلی است یعنی بعد از مواقف قیامت).

در مورد اینکه آیا از جهنم اخروی هم کسی خارج می‌شود یا جهنم اخروی کلاً ابدی است، یا به عبارت دیگر برای آنکه بفهمیم آیه‌ی شامل «ما دامت السموات و الأرض» لزوماً مربوط به برزخ نمی‌شود می‌توان به این موارد دقت نمود:

۱. ابتدا از قرآن:وَيَوْمَ يَحْشُرُ‌هُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ‌ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْ‌تُم مِّنَ الْإِنسِ ۖ وَقَالَ أَوْلِيَاؤُهُم مِّنَ الْإِنسِ رَ‌بَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنَا ۚ قَالَ النَّارُ‌ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ ۗ إِنَّ رَ‌بَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ [الأنعام، ۱۲۸]

که در آن صحبت از برزخ نبوده و قیامت مطرح است، به عده‌ای گفته می‌شود که جایگاه شما آتش است، بعد اضافه می‌شود که در آن خالد خواهید بود مگر آنکه خداوند بخواهد، اینجاست که نشان می‌دهد از آتش جهنم هم می‌شود خلاص شد ... البته برخی بزرگان «الا ما شاء الله» را به صورت‌های دیگری هم معنا و تفسیر کرده‌اند


۲. سپس از روایات: [نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين (للفيض)، النص، ص: ۳۷۹ و ۳۸۰]

و عنه عليه السّلام- قيل له: إنّ النّاس يتعجّبون منّا اذا قلنا يخرج قوم من جهنّم فيدخلون الجنة، فيقولون لنا: فيكونون مع أولياء اللّه في الجنة. فقال: «انّ اللّه يقول: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» لا و اللّه لا يكونون مع أولياء اللّه. قيل: كانوا كافرين؟ قال: لا و اللّه لو كانوا کافرين ما دخلوا الجنة، قيل: كانوا مؤمنين؟ قال: لا و اللّه لو كانوا مؤمنين ما دخلوا النّار و لكن بين ذلك».

و في رواية الأهوازي- فقال: «أ ما يقرءون قول اللّه تبارك و تعالى: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» انّها جنة دون جنة و نار دون نار، انّهم لا يساكنون أولياء اللّه و قال: بينهما و اللّه منزلة و لكن لا أستطيع أن أتكلّم أن أمرهم لأضيق من الحلقة انّ القائم لو قام لبدأ بهؤلاء»


که مطالبی که حقیر گفتم بر مبنای این دو بهشت و دو جهنم بود، دو بهشت و دو جهنم ابدی و دو بهشت و دو جهنم موقت تا زمانی که آسمان‌ها و زمین دوام داشته باشند. قسمت آخر حدیث را البته خوب متوجه نشدم ظاهراً تا قیام امام زمان علیه‌السلام بیش از این صلاح نبوده است به ما گفته شود!؟ :Gig:

AmirOmidvar;579200 نوشت:
اما نکته ای که اختلاف است، بحث همان آیات است که بنده تفسیر مجمع البیان آن را خدمت شما ارائه کردم، اگر لطف کنید و تفسیر را بخوانید و نظر خود را بگویید، بسیار خرسند و خوشحال خواهم شد و قطعا استفاده خواهیم کرد.

موفق باشید.

با توجه به توضیحات بالا این امکان وجود دارد که آن آیات خاص به جهنم و بهشت برزخی اشاره کنند، اما انواع موقت آن و نه ابدی ایشان، اما اینکه دوام آسمان‌ها و زمین را به معنای انتهای برزخ بگیریم هم یک احتمال است که البته گمان می‌کنم روی آن هم بشود بحث کرد که چقدر پذیرفتنی است، الآن چیزی به ذهنم نمی‌رسد که چطور می‌توان این نظر را اثبات یا رد کرد. چیزی که با آن به طور جدّی مخالف هستم این است که آن قید خداوند را به صورت ابدی ترجمه کنیم و بعد آن را با روش متداول اعراب مقایسه نماییم، قرآن مثل کلام بشر نیست که با کلام بشر مقایسه شود، اگرچه از جهاتی گاهی مقایسه ممکن است توجیهاتی داشته باشد ولی همیشه درست نیست که این کار انجام شود، حکیم وقتی مطلبی را بگوید برای جزء جزء آن مطلب حکمت‌ها و دلایل بسیار می‌توان پیدا کرد که چنان مقایسه‌هایی ما را از غور کردن در آن حقایق عالیه باز می‌دارد ... بماند که حقیر در حدّ و اندازه‌ی نقد کردن نظرات علمای بزرگ شیعه هم نیستم و هر چه می‌گویم در حدّ نظرات شخصی است و نه وارد کردن اشکال ...

با تشکر، :Gol:
یا علی

باء نوشت:
شما عالم‌تر هستید ولی به نظر حقیر اینطور می‌رسد که وقتی گفته شود «تا وقتی که آسمان‌ها و زمین دوام دارد» این به آن معناست که دوام آسمان‌ها و زمین انتهایی دارد و آسمان‌ها و زمین ابدی نیستند و البته اگر اشتباه نکنم منظور از جهنمی که تا آن زمان بماند و بعد از بین برود همه آن جهنم ابدی نیست بلکه جهنمی موقت است برای آنهایی که نهایتاً از جهنم به بهشت برده می‌شوند :ok: (البته قابل ذکر است که برخی از دوستان شدیداً با حقیر مخالف هستند :Gig:)
یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم
حقیر عالم تر نیستم و فقط در محضر اساتید فن و سایر یاران تلمذ و شاگردی می کنم(اگر بپذیرند البته)
لیکن منظور از آسمانها و زمین آسمان و زمین دنیوی نیست که انتهایی داشته باشد.
در سوره ابراهیم(ع) می خوانیم:

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (48)
روزی که زمین به غیر از زمین کنونی تبدیل شود و نیز آسمانها و در پیشگاه خداوند یگانه قهار حاضر شوند.

از آیه فوق نتیجه می گیریم که زمین و آسمان کنونی نیستند بلکه زمین و آسمان اخروی هستند. حال آیا اینها روزی تمام می شوند یا ابدی هستند؟ در سوره نحل می خوانیم:

ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (96)
آنچه در نزد شماست پایان می پذیرد و آنچه در نزد خداوند است باقی می ماند، و یقیناً پاداش خواهیم داد شکیبایان را نیکوتر از آنچه می نمودند.

نتیجه: ما عندکم اشاره به حیات دنیا و متعلقات و توابع و متفرعات آن است، ما عندالله اشاره به حیات جاوید اخروی دارد که باقی می ماند، پس آسمانها و زمین اخروی ابدی هستند.

والسلام.

golsa نوشت:
با سلام
اگر کسی ظلم و ستمی نکرده باشد و سزاوار این عذاب نباشد و در عین حال لایق بهشت هم نباشد(مثلا مردم فقیر آفریقا که مسلمان نیستند یا مسلمانانی که فقط به نماز و روزه اکتفا می کنند و...) چه؟

بسم الله الرحمن الرحیم
مطلبی که عرض می کنم برداشت شخص خودم است.
به نظر می رسد که اعمال دنیوی، صرف نظر از تعداد و دفعات تنها با تأثیری که بر قلوب می گذارند آزموده می شوند.
مثلا فرض کنید شخصی تمام عمر نماز خوانده ولی انواع معاصی و فجور را نیز انجام داده است. نشان می دهد که نماز این شخص بر رفتار او اثر نکرده است. حال فرض کنید خداوند قلب این شخص را مورد قضاوت قرار دهد، مطمئنا آنرا آلوده و آغشته به سیاهی و پلیدی های گناه خواهد یافت.

امکان دارد شخصی ناآگاه از دین اسلام و یا ادیان دیگر باشد. ولی مطمئنا در زندگی خود رویه ای را پیش خواهد گرفت که مختص اوست همانطور که هر یک از ما زندگانی خود را به طرز خاصی سپری می کنیم. اگر اعمال منطبق بر قسط و داد و حق او، مانند کمک به پیر و کودک و ضعیف و دفاع از مظلوم و محروم - که در چهارچوب دین محدود نیستند - انجام دهد به بهشت می رود. چنین فردی که زندگی را با قسط طی کرده، در صورتی که در آن دنیا با ماهیت دعوت توحیدی روبرو شود، آن را یقیناً می پذیرد.
اما کسی که زندگی را با زورگویی و طمع و شهوات سپری کرده در آن دنیا نیز، حتی اگر شرایط دعوت توحیدی را به او پیشنهاد کنند باز نمی پذیرد، چون او شخصیت خود را طوری نساخته که پیرو حق باشد.

و هم چنین است، حتی برای مسلمین. که صرف شهادتین - حتی اگر برای مسلمان شمردن فرد کافی باشد - برای مومن شمردن او کافی نیست. این حقیقت اعمال است که با تأثیری که با قلب فرد می گذارند عاقبت او را تعیین می کنند.

این نظر من بود. کلیسای کاتولیک بر این باور است که برای پرهیزگاران و روح های خوب، مکانی به نام purgatory وجود دارد(لفظاً به معنای پالایشگاه که در آنجا از تمام آلودگی ها و گناهانشان پاک می شوند تا برای ورود به بهشت آماده شوند. (رجوع کنید به جلد دوم کتاب کمدی الهی، اثر دانته آلیگیری) نظیر چنین باوری در اسلام هم هست، که اگر شخصی اصول ااساسی ایمان ارداشته باشد، گناهانش را با عذاب دیدن در برزخ(نظیر عذاب قبر و هکذا) پاک می کند و پاکیزه وارد بهشت می شود.

باء;579301 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
به شخصه کامل با شما موافق هستم ...

در مورد اینکه آیا از جهنم اخروی هم کسی خارج می‌شود یا جهنم اخروی کلاً ابدی است، یا به عبارت دیگر برای آنکه بفهمیم آیه‌ی شامل «ما دامت السموات و الأرض» لزوماً مربوط به برزخ نمی‌شود می‌توان به این موارد دقت نمود:

۱. ابتدا از قرآن:وَيَوْمَ يَحْشُرُ‌هُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ‌ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْ‌تُم مِّنَ الْإِنسِ ۖ وَقَالَ أَوْلِيَاؤُهُم مِّنَ الْإِنسِ رَ‌بَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنَا ۚ قَالَ النَّارُ‌ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ ۗ إِنَّ رَ‌بَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ [الأنعام، ۱۲۸]

که در آن صحبت از برزخ نبوده و قیامت مطرح است، به عده‌ای گفته می‌شود که جایگاه شما آتش است، بعد اضافه می‌شود که در آن خالد خواهید بود مگر آنکه خداوند بخواهد، اینجاست که نشان می‌دهد از آتش جهنم هم می‌شود خلاص شد ... البته برخی بزرگان «الا ما شاء الله» را به صورت‌های دیگری هم معنا و تفسیر کرده‌اند


۲. سپس از روایات: [نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين (للفيض)، النص، ص: ۳۷۹ و ۳۸۰]
و عنه عليه السّلام- قيل له: إنّ النّاس يتعجّبون منّا اذا قلنا يخرج قوم من جهنّم فيدخلون الجنة، فيقولون لنا: فيكونون مع أولياء اللّه في الجنة. فقال: «انّ اللّه يقول: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» لا و اللّه لا يكونون مع أولياء اللّه. قيل: كانوا كافرين؟ قال: لا و اللّه لو كانوا کافرين ما دخلوا الجنة، قيل: كانوا مؤمنين؟ قال: لا و اللّه لو كانوا مؤمنين ما دخلوا النّار و لكن بين ذلك».

و في رواية الأهوازي- فقال: «أ ما يقرءون قول اللّه تبارك و تعالى: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» انّها جنة دون جنة و نار دون نار، انّهم لا يساكنون أولياء اللّه و قال: بينهما و اللّه منزلة و لكن لا أستطيع أن أتكلّم أن أمرهم لأضيق من الحلقة انّ القائم لو قام لبدأ بهؤلاء»


که مطالبی که حقیر گفتم بر مبنای این دو بهشت و دو جهنم بود، دو بهشت و دو جهنم ابدی و دو بهشت و دو جهنم موقت تا زمانی که آسمان‌ها و زمین دوام داشته باشند. قسمت آخر حدیث را البته خوب متوجه نشدم ظاهراً تا قیام امام زمان علیه‌السلام بیش از این صلاح نبوده است به ما گفته شود!؟ :Gig:

با توجه به توضیحات بالا این امکان وجود دارد که آن آیات خاص به جهنم و بهشت برزخی اشاره کنند، اما انواع موقت آن و نه ابدی ایشان، اما اینکه دوام آسمان‌ها و زمین را به معنای انتهای برزخ بگیریم هم یک احتمال است که البته گمان می‌کنم روی آن هم بشود بحث کرد که چقدر پذیرفتنی است، الآن چیزی به ذهنم نمی‌رسد که چطور می‌توان این نظر را اثبات یا رد کرد. چیزی که با آن به طور جدّی مخالف هستم این است که آن قید خداوند را به صورت ابدی ترجمه کنیم و بعد آن را با روش متداول اعراب مقایسه نماییم، قرآن مثل کلام بشر نیست که با کلام بشر مقایسه شود، اگرچه از جهاتی گاهی مقایسه ممکن است توجیهاتی داشته باشد ولی همیشه درست نیست که این کار انجام شود، حکیم وقتی مطلبی را بگوید برای جزء جزء آن مطلب حکمت‌ها و دلایل بسیار می‌توان پیدا کرد که چنان مقایسه‌هایی ما را از غور کردن در آن حقایق عالیه باز می‌دارد ... بماند که حقیر در حدّ و اندازه‌ی نقد کردن نظرات علمای بزرگ شیعه هم نیستم و هر چه می‌گویم در حدّ نظرات شخصی است و نه وارد کردن اشکال ...

با تشکر، :Gol:
یا علی

سلام علیکم.

ممنون از توضیحتان، بنده از مجمع البیان برای شما تفسیر را آوردم، اینگونه که پیداست نظر شما هم همین قسمت از تفسیر است که بنده نقل میکنم:

نقل قول:
5 - گروهى از جمله «ابن عباس»، «جابر بن عبدالله»، «ابو سعيد خدرى»، «قتاده»، «سدى» و... بر آنند كه منظور از تيره بختان در آيه شريفه، همه كسانى هستند كه به دوزخ مى‏روند، نه كفر گرايانِ تنها كه در دوزخ ماندگارند. به بيان ديگر، دوزخيان به اعتبارى دو گروهند: گروهى از آنان مردم با ايمانى هستند كه به خاطر دست يازيدن به گناه براى مدتى به دوزخ ميروند و در خور آتش مى‏گردند امّا سر انجام از آنجا نجات يافته و به بهشت راه مى‏يابند، و گروهى ديگر از آنان كفر گرايانى هستند كه براى هميشه در آنجا ماندگارند. با اين بيان منظور از جمله «الاّ ما شاء ربك» همان ايمان آوردگان گناهكارند كه سر انجام پس از مدتى از دوزخ نجات مى‏يابند و به بهشت مى‏روند.گفتنى است كه اين ديدگاه هنگامى پذيرفته است كه واژه «ما» به مفهوم «مَن» باشد، تا معناى آيه شريفه درست شود؛ و مى‏دانيم كه در آيات ديگرى از قرآن شريف «ما» به مفهوم «مَن» آمده است كه يك نمونه آن اين آيه است كه مى‏فرمايد: «سبّح لله ما فى السّماوات و الارض»(188) هر آنكه در آسمانها و در زمين است به ستايش خدا مى‏پردازند.(189)
با اين بيان، جمله‏اى كه در آيه بعد به همين معنا در مورد بهشتيان آمده است نيز درست است؛ چرا كه منظور از آيه شريفه اين است كه: نيك بختان در بهشت پر طراوت و زيبا جاودانه‏اند مگر آن كسى كه خدا بخواهد؛ و استثناء در مورد همان كسانى است كه از دوزخ بيرون آمده و به بهشت زيبا وارد مى‏گردند؛ و بدينصورت استثنا از زمان جاودانگى آنان در بهشت است... به عبارت ديگر استثنا در مورد بهشتيان، استثناى از زمان است و در مورد دوزخيان، از خودشان. و در حقيقت مفهوم استثنا در مورد بهشتيان اين گونه است كه: آن گروهى كه به بهشت مى‏روند نيز، در آنجا جاودانه‏اند، مگر آنهايى را كه خدا بخواهد كه پيش از رفتن به بهشت، آنان را به دوزخ برد، كه آنان نيز پس از آمدن به بهشت در آنجا جاودانه خواهند بود.

چگونه؟
پرسش ديگرى كه بنا بر ديدگاه پنجم بايد طرح گردد و پاسخ داده شود، اين است كه: چگونه قرآن واژه «شقى» را در مورد ايمان آوردگان گناهكار به كار مى‏برد، بويژه كه اينان براى مدتى به دوزخ مى‏روند و پس از آن از آنجا نجات يافته و به بهشت بال مى‏گشايند و در حقيقت «نيكبخت» هستند و نه «تيره بخت»؟

پاسخ‏
در اين مورد پاسخ داده شده است كه دو واژه «شقى» و «سعيد» با توجّه به حالات گوناگون انسانها، در مورد آنان به كار مى‏رود آنان زمانى كه در دوزخ هستند و در ميان تيره بختان و كفر گرايانند، در زمره آنها قرار مى‏گيرند و واژه «تيره بخت» در مورد شان به كار مى‏رود، و هنگامى كه به بهشت راه مى‏يابند و در زمره شايسته كرداران وارد مى‏گردند «نيكبخت» به حساب مى‏آيند. با اين بيان به كار رفتن هر كدام از اين واژه‏ها به تناسب حال آنان است.
در اين مورد از «ابن عباس» آورده‏اند كه: منظور از اين تيره بختان، مؤمنان گناهكارند كه به خاطر دست يازيدن به گناه براى مدتى به دوزخ مى‏روند، و آنگاه به فضل و مهر خدا از آنجا نجات يافته و به بهشت وارد مى‏شوند؛ از اين رو آنان هنگامى كه به دوزخ مى‏روند از تيره بختان هستند و زمانى كه به بهشت راه مى‏يابند از سعادتمندان به شمار مى‏آيند.
«قتاده» مى‏گويد: خدا، خود مى‏داند كه با آنان چگونه رفتار كند؛ ما همين اندازه مى‏دانيم كه گروهى بر اثر گناه، گرفتار آتش مى‏گردند و آنگاه خدا به مهر و رحمت خود آنان را از دوزخ نجات داده و به بهشت مى‏برد، و همين مردم هستند كه شفاعت شامل حال آنان مى‏گردد.
«اَنس» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود: در قيامت گروهى از دوزخ نجات يافته و بيرون مى‏آيند.
به باور ما اين ديدگاه از ديگر ديدگاه‏ها در تفسير و تأويل آيه بهتر و رساتر است.

فکر میکنم نظر شما همین قسمت باشد، یعنی این آیات راجع به مومنین گنهکار است و منظور دوزخ برزخی است.

اما در خصوص روایات، لطفا آنها را با ترجمه بگذارید تا افرادی مانند حقیر نیز کمی متوجه شویم. متشکرم از لطفتان. (البته شاید منظور رجعت باشد)

موفق باشید.

سلام علیکم
به این موضوع رحمت خداوند بر دوزخیان در خلال بحث برخورد کردم.
بنا به یکی از بخش های انجیل برنابا خداوند بر تمام دوزخیان رحمت می کند.
این کتاب اکنون در دسترس من نیست اما آنان که آن را دارند باید در یکی از چند سوره که به نام سوره قیامه هستند به دنبال آن بگردند.

در آنجا چنین آمده است که:(نقل به مضمون، اصل آن یادم نیست)
«حضرت محمد(ص) برای لحظات کمی وارد دوزخ می شود، همه ی آتش های دوزخ به احترام حضرتش خاموش می شوند و آن مدتی که او در آنجاست دوزخیان عذاب نمی شوند.»

و این به این علت است که همه ی دوزخیان به حضرت محمد مدیون باشند. نه اینکه نعوذبالله ایشان را در دوزخ عذاب کنند.

نتیجه: خداوند به تمام مخلوقات خود، حتی دوزخیان در آن دنیا رحمت می کند و کسی مستثنی نخواهد بود.

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

AmirOmidvar;579312 نوشت:
فکر میکنم نظر شما همین قسمت باشد، یعنی این آیات راجع به مومنین گنهکار است و منظور دوزخ برزخی است.

باء;579301 نوشت:
اینکه دوام آسمان‌ها و زمین را به معنای انتهای برزخ بگیریم هم یک احتمال است که البته گمان می‌کنم روی آن هم بشود بحث کرد که چقدر پذیرفتنی است، الآن چیزی به ذهنم نمی‌رسد که چطور می‌توان این نظر را اثبات یا رد کرد.

در واقع فکر می‌کنم به طور قطع می‌توان گفت که آیات مدّ نظر ما در سوره‌ی هود ارتباطی به دوزخ و بهشت برزخی ندارند و مربوط به آخرت هستند:

يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ / فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ‌ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ‌ وَشَهِيقٌ / خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْ‌ضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَ‌بُّكَ ۚ إِنَّ رَ‌بَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِ‌يدُ / وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْ‌ضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَ‌بُّكَ ۖ عَطَاءً غَيْرَ‌ مَجْذُوذٍ [هود، ۱۰۵-۱۰۸]

چه آنکه در مورد بهشت هم مشابه آنچه در جهنم بیان شده است آورده شده است، یعنی با آوردن «الا» و نسبت دادن آن به خواست خداوند خلود در بهشت هم استثناء پذیر معرفی شده است، حال سؤال اینجاست که اگر کسی از جهنم برزخی خارج شود به بهشت برزخی وارد می‌شود ولی کسی که از بهشت برزخی خارج شود به کجا وارد خواهد شد؟ آیا معدوم می‌شود یا فنای فی الله می‌شود؟ خیر چنانکه اگر کسی شایسته بود چنان شود اهل بیت علیهم‌السلام و انبیاء سلف علیهم‌السلام مقدم می‌بودند، پس این خارج شدن از بهشت نشان می‌دهد که صحبت سر برزخ نیست، اگر برزخ نیست پس آخرت است، اما این بهشت نمی‌تواند بهشت موعود در آخرت هم باشد زیرا بهشت موعود هم «وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَ‌جِينَ» است حال آنکه این بهشت خروج‌پذیر معرفی شده است، تنها بهشتی هم که خروج‌پذیر در روایات حقیر دیده‌ام بهشتی است زیر بهشت موعود که جهنمیانی که آزاد شده‌اند به آنجا وارد می‌شوند، بنابراین طبیعی است که جهنم در این آیات هم برزخی نبوده و اخروی باشد، اما نه آن جهنم ابدی بلکه جهنمی فوق آن جهنم که ساکنان آن حداکثر تا پایان دوام آسمان‌ها و زمین در آن باقی می‌مانند.

می‌ماند بحث بر روی پاسخ جناب طلبه‌ی برادر عزیزمان که فرمودند:

طلبه بیسواد;579303 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
...
لیکن منظور از آسمانها و زمین آسمان و زمین دنیوی نیست که انتهایی داشته باشد.
در سوره ابراهیم(ع) می خوانیم:

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (48)
روزی که زمین به غیر از زمین کنونی تبدیل شود و نیز آسمانها و در پیشگاه خداوند یگانه قهار حاضر شوند.

از آیه فوق نتیجه می گیریم که زمین و آسمان کنونی نیستند بلکه زمین و آسمان اخروی هستند. حال آیا اینها روزی تمام می شوند یا ابدی هستند؟ در سوره نحل می خوانیم:

ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (96)
آنچه در نزد شماست پایان می پذیرد و آنچه در نزد خداوند است باقی می ماند، و یقیناً پاداش خواهیم داد شکیبایان را نیکوتر از آنچه می نمودند.

نتیجه: ما عندکم اشاره به حیات دنیا و متعلقات و توابع و متفرعات آن است، ما عندالله اشاره به حیات جاوید اخروی دارد که باقی می ماند، پس آسمانها و زمین اخروی ابدی هستند.

آیا پس خداوند مثالی زده است که محال بودن را از آن برساند تا ما متوجه شویم که آن بهشت و جهنم نیز ابدی بوده و انتهایی ندارند؟ چون آسمان و زمین مورد نظر اخروی بوده و آنها انتهایی ندارند؟ آیا نعمات اخروی نوعاً دائمی هستند یا جزئاً هم دائمی هستند؟ میوه‌ای که توسط یک فرد بهشتی خورده می‌شود آیا خورده شده یا خورده نشده است؟ اگر خورده شد آیا آنچه دوباره بر درخت جای آن را می‌گیرد خود آن است یا خداوند بدل آن را خلق کرده و رویانیده است؟ آیا پوستی که از بدن کفار سوخت و خداوند جای آن پوست جدیدی را رویانید این پوست جدید همان پوست قبلی است یا پوست جدیدی است؟ در مورد پوست به طور خاص خداوند اینطور فرموده است:

... كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَ‌هَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ ... [النساء، ۵۶]

که تأکید بر روی «پوستهایی غیر از آن» شده است، با وجود این آیا می‌توان گفت که در آخرت همه چیز دوام دارد و مطابق قرآن آسمان‌ها و زمین اخروی هم باید ابدی باشند؟ آیا دوام این آسمان‌ها و زمین حکمتی دارند؟ آیا اگر معدوم شوند یا به غیر آسمان‌ها و زمین تبدیل گردند تضادی با قران و روایات پیش می‌آید یا تناقضی عقلانی در خلقت خداوند لازم خواهد شد؟ اگر خیر، پس این تغییرات ممکن هستند و هر ممکنی هم قابلیت خلق شدن را دارد، اگر شرایطش ایجاب نماید. ممکن است یک نفر بگوید که تا وقتی سیاه سفید نیست چنین و چنان، اما اگر کسی بگوید تا سیاه سفید نشده است چنین و چنان باید امکان تبدیل سیاه به سفید را در نظر گرفت و نمی‌شود گفت این هم یک تناقض است که عدم امکان ابدی را می‌رساند. خداوند در آیات فوق فرموده است تا وقتی که آسمان‌ها و زمین دوام داشته باشند چنین و چنان، چطور می‌توان گفت که آسمان‌ها و زمین ابدی هستند و دوامشان محدود نیست؟ چطور می‌توان گفت که آسمان‌ها و زمین اخروی ادامه‌ی آسمان‌ها و زمین دنیوی نیستند؟ اینکه طومارشان یک بار پیچیده شده است دلیل نمی‌شود، چون در مثالی که حضرت امام رضا علیه‌السلام زدند با بسته و باز شدن آن طومار کلمات خداوند جابجا نمی‌شوند، چنانکه در این طومار بهشت و جهنم هم هستند و آنها که دیگر می‌دانیم تغییری نمی‌کنند، بهشت همین الآن هم هست «وَفِي السَّمَاءِ رِ‌زْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ» و «عِندَ سِدْرَ‌ةِ الْمُنتَهَىٰ / عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ» و جهنم هم همین الآن موجود است «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِ‌ينَ»، البته آسمان‌ها و زمین تغییراتی دارند، زمین خوراکی می‌شود برای قیامت و مسائلی شبیه به آن، اما این تغییرات هرچند زیاد و عظیم باشند ولی لزوماً ما را به این دلالت نمی‌کنند که ما یک آسمانها و زمین دنیوی داریم که نابود می‌شوند و بعد یک آسمان‌ها و زمین اخروی داریم که آنها دیگر ابدی هستند. آیا می‌توان وجود آسمان‌ها و زمین برای بهشت و جهنم موعود (نه موقت) را اثبات کرد؟

با تشکر :Gol:
یا علی

[SPOILER]جناب امیدوار، حقیر عربی‌ام خیلی خوب نیست که بتوانم ترجمه‌ی خوبی از احادیث ارائه نمایم، خودم هم تنها به اندازه‌ی بضاعت محدودم از احادیثی که آورده‌ام را می‌فهمم، ببخشید که شما را هم به سختی انداخته‌ام :Gol:[/SPOILER]

باء;579542 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

در واقع فکر می‌کنم به طور قطع می‌توان گفت که آیات مدّ نظر ما در سوره‌ی هود ارتباطی به دوزخ و بهشت برزخی ندارند و مربوط به آخرت هستند:

يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ / فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ‌ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ‌ وَشَهِيقٌ / خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْ‌ضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَ‌بُّكَ ۚ إِنَّ رَ‌بَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِ‌يدُ / وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْ‌ضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَ‌بُّكَ ۖ عَطَاءً غَيْرَ‌ مَجْذُوذٍ [هود، ۱۰۵-۱۰۸]

چه آنکه در مورد بهشت هم مشابه آنچه در جهنم بیان شده است آورده شده است، یعنی با آوردن «الا» و نسبت دادن آن به خواست خداوند خلود در بهشت هم استثناء پذیر معرفی شده است، حال سؤال اینجاست که اگر کسی از جهنم برزخی خارج شود به بهشت برزخی وارد می‌شود ولی کسی که از بهشت برزخی خارج شود به کجا وارد خواهد شد؟ آیا معدوم می‌شود یا فنای فی الله می‌شود؟ خیر چنانکه اگر کسی شایسته بود چنان شود اهل بیت علیهم‌السلام و انبیاء سلف علیهم‌السلام مقدم می‌بودند، پس این خارج شدن از بهشت نشان می‌دهد که صحبت سر برزخ نیست، اگر برزخ نیست پس آخرت است، اما این بهشت نمی‌تواند بهشت موعود در آخرت هم باشد زیرا بهشت موعود هم «وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَ‌جِينَ» است حال آنکه این بهشت خروج‌پذیر معرفی شده است، تنها بهشتی هم که خروج‌پذیر در روایات حقیر دیده‌ام بهشتی است زیر بهشت موعود که جهنمیانی که آزاد شده‌اند به آنجا وارد می‌شوند، بنابراین طبیعی است که جهنم در این آیات هم برزخی نبوده و اخروی باشد، اما نه آن جهنم ابدی بلکه جهنمی فوق آن جهنم که ساکنان آن حداکثر تا پایان دوام آسمان‌ها و زمین در آن باقی می‌مانند.

سلام علیکم.

خب پس به یک اشتراک رسیدیم، اینکه جهنمی وجود دارد که خروج از آن ممکن نیست.

حال سراغ طبقات جهنم و بهشت برویم، فکر میکنم مشکل حل شود.

ظاهرا بهشت 7 طبقه دارد. اینکه از طبقه 1 کسی خارج شود و به طبقه 2 برود.

در مورد جهنم هم شاید بتوان گفت طبقاتی از آن امکان رهایی دارند، و طبقاتی امکان رهایی ندارند.

و یا همان عبارت شما که دو جهنم قائل شویم، جهنم ابدی که امکان رهایی از آن وجود ندارد. و جهنمی دیگر دون آن جهنم که امکان رهایی وجود دارد.

در مورد حدیث هم ظاهرا میگوید عده ای جایی هستند که نمیتواند تا قیام قائم بگوید کجا هستند. که بنده گفتم احتمالا موضوع رجعت است. (مثلا آسمان چهارم)

موفق باشید.

AmirOmidvar;579544 نوشت:
سلام علیکم.

خب پس به یک اشتراک رسیدیم، اینکه جهنمی وجود دارد که خروج از آن ممکن نیست.

سلام علیکم و رحمة الله،
بله ... الحمدلله ... البته حقیر از ابتدا هم در همین موضع بودم، دوستان دیگر هم خلاف این مطلب نمی‌گفتند، فقط جناب .امین. معتقدند که جهنمی ابدی که خروجی از آن قابل تصور نیست از زمانی به بعد خالی از سکنه می‌شود چون تمام جهنمیان معدوم خواهند شد که البته حقیر با این نظر ایشان مخالفم، اگرچه معترفم به اینکه علمشان از حقیر بیشتر است.

AmirOmidvar;579544 نوشت:
حال سراغ طبقات جهنم و بهشت برویم، فکر میکنم مشکل حل شود.

ظاهرا بهشت 7 طبقه دارد. اینکه از طبقه 1 کسی خارج شود و به طبقه 2 برود.

در مورد جهنم هم شاید بتوان گفت طبقاتی از آن امکان رهایی دارند، و طبقاتی امکان رهایی ندارند.

و یا همان عبارت شما که دو جهنم قائل شویم، جهنم ابدی که امکان رهایی از آن وجود ندارد. و جهنمی دیگر دون آن جهنم که امکان رهایی وجود دارد.

بله، هم بهشت و هم جهنم طبقاتی دارند، اینکه حقیر به دو بهشت و دو جهنم اشاره کردم بابت حدیثی بود که پیشتر بیان کردم و البته مبنای این تقسیم‌بندی هم این است که به هر حال هر کدام از این طبقات اگر ابدی هستند در یک دسته جای می‌گیرند و هر کدام که ابدی نیستند در جای دیگر، حالا خود آنها هم ممکن است طبقاتی داشته باشند تا مثلاً مجموع هفت طبقه‌ی بهشت و جهنم هم درست در بیایند. در جهنم احتمال می‌دهم که تنها پایین‌ترین طبقه‌ی آن و در بهشت تنها بالاترین طبقه‌ی آن ابدی باشند تا نهایتاً تمام انسان‌ها در همین دو طبقه قرار بگیرند، چه آنکه از بهشت موقت هم خروج به سمت بهشت ابدی است که در روایتی آمده بود خداوند هر کسی را اراده کند از آن بهشت پایین‌تر به بهشت بالاتر ببرد برای او دینی قرار می‌دهد، البته اگر روایت را درست متوجه شده باشم

AmirOmidvar;579544 نوشت:
در مورد حدیث هم ظاهرا میگوید عده ای جایی هستند که نمیتواند تا قیام قائم بگوید کجا هستند. که بنده گفتم احتمالا موضوع رجعت است. (مثلا آسمان چهارم)
موفق باشید.

برداشت حقیر از آن منزل میانی همان بهشت موقت است، آنهایی که از جهنم خارج می‌گردند به بهشتی که اولیاء در آن ساکن هستند وارد نمی‌شوند بلکه به منزلی که در میان ایشان است می‌روند که همان بهشت پایین‌تر است ولیکن امام علیه‌السلام ترجیح داده‌اند تا قیام حضرت حجت علیه‌آلاف‌التحیة‌والسلام در این مورد بیشتر توضیح ندهند. اما بحث رجعت که مربوط به دنیا و برزخ است نه قیامت و آخرت، چطور شما این دو مطلب را به هم ارتباط می‌دهید؟ :Gig:

البته ناگفته نماند موضوع این تاپیک پیرامون همین مطلب است که آیا جهنم ابدی داریم یا خیر، اگر داریم آیا عذاب ابدی هم داریم یا سنخیتی این وسط پیش خواهد آمد که جهنم را تحمل‌پذیر و خواستنی می‌گرداند برای مجرمان، و اگر خیر این عذاب ابدی خواهد بود آن وقت عدالت و رحمت خداوند چه خواهد شد.

در پناه خداوند باشید ان شاء الله
یا علی

باء;579549 نوشت:

سلام علیکم و رحمة الله،
بله ... الحمدلله ... البته حقیر از ابتدا هم در همین موضع بودم، دوستان دیگر هم خلاف این مطلب نمی‌گفتند، فقط جناب .امین. معتقدند که جهنمی ابدی که خروجی از آن قابل تصور نیست از زمانی به بعد خالی از سکنه می‌شود چون تمام جهنمیان معدوم خواهند شد که البته حقیر با این نظر ایشان مخالفم، اگرچه معترفم به اینکه علمشان از حقیر بیشتر است.

بله، هم بهشت و هم جهنم طبقاتی دارند، اینکه حقیر به دو بهشت و دو جهنم اشاره کردم بابت حدیثی بود که پیشتر بیان کردم و البته مبنای این تقسیم‌بندی هم این است که به هر حال هر کدام از این طبقات اگر ابدی هستند در یک دسته جای می‌گیرند و هر کدام که ابدی نیستند در جای دیگر، حالا خود آنها هم ممکن است طبقاتی داشته باشند تا مثلاً مجموع هفت طبقه‌ی بهشت و جهنم هم درست در بیایند. در جهنم احتمال می‌دهم که تنها پایین‌ترین طبقه‌ی آن و در بهشت تنها بالاترین طبقه‌ی آن ابدی باشند تا نهایتاً تمام انسان‌ها در همین دو طبقه قرار بگیرند، چه آنکه از بهشت موقت هم خروج به سمت بهشت ابدی است که در روایتی آمده بود خداوند هر کسی را اراده کند از آن بهشت پایین‌تر به بهشت بالاتر ببرد برای او دینی قرار می‌دهد، البته اگر روایت را درست متوجه شده باشم

برداشت حقیر از آن منزل میانی همان بهشت موقت است، آنهایی که از جهنم خارج می‌گردند به بهشتی که اولیاء در آن ساکن هستند وارد نمی‌شوند بلکه به منزلی که در میان ایشان است می‌روند که همان بهشت پایین‌تر است ولیکن امام علیه‌السلام ترجیح داده‌اند تا قیام حضرت حجت علیه‌آلاف‌التحیة‌والسلام در این مورد بیشتر توضیح ندهند. اما بحث رجعت که مربوط به دنیا و برزخ است نه قیامت و آخرت، چطور شما این دو مطلب را به هم ارتباط می‌دهید؟ :Gig:

البته ناگفته نماند موضوع این تاپیک پیرامون همین مطلب است که آیا جهنم ابدی داریم یا خیر، اگر داریم آیا عذاب ابدی هم داریم یا سنخیتی این وسط پیش خواهد آمد که جهنم را تحمل‌پذیر و خواستنی می‌گرداند برای مجرمان، و اگر خیر این عذاب ابدی خواهد بود آن وقت عدالت و رحمت خداوند چه خواهد شد.

در پناه خداوند باشید ان شاء الله
یا علی

سلام علیکم.

در مورد موضوع تاپیک که فکر میکنم حداقل بنده و شما اتفاق نظر داریم و مشکلی نیست. جهنم ابدی وجود دارد که افراد زیادی در آن هستند و معذب هستند. و این هم با عدالت خدا ناسازگار نیست چرا که آنها خود این راه را انتخاب کرده اند و به قول شما کاسه معکوس سر خود گذاشته اند تا رحمت به آنها نرسد.
همانگونه که خدا رحیم است، همان خدا شدید العقاب هم هست. نمیتوان تنها خدا را با صفات جمالی دید. صفات جلالی هم وجود دارد. و اینها با هم در تضا نیستند.

در خصوص رجعت و آسمان چهارم و دو بهشت و دو جهنم و ... هم چون موضوع تاپیک نیست، فکر نمیکنم بیشتر از این صلاح باشد راجع به آن صحبت کنیم، فقط اشاره میکنم به بهشتی که حضرت آدم (ع)، در آن بوده و سپس از آن به زمین هبوط کرده.

البته بنده نظرات خود را میگویم، همانطور که شما نیز فرمودید اینها صرفا نظر است، و ما کجا و علما و ... کجا... حال تا برسد به خدا و پیغمبر که پناه میبریم به خدا اگر بخواهیم چیزی بدون علم به او یا پیامبران و امامان (ع) نسبت دهیم.

موفق باشید.

AmirOmidvar;579550 نوشت:
سلام علیکم.
...
در خصوص رجعت و آسمان چهارم و دو بهشت و دو جهنم و ... هم چون موضوع تاپیک نیست، فکر نمیکنم بیشتر از این صلاح باشد راجع به آن صحبت کنیم، فقط اشاره میکنم به بهشتی که حضرت آدم (ع)، در آن بوده و سپس از آن به زمین هبوط کرده.
...
موفق باشید.

سلام علیکم برادر عزیزم،
[SPOILER]بله حق با شماست، تازه متوجه منورتان شدم، البته در اینجا خارج از موضوع تاپیک است اما این درست است که اگرچه بهشت برزخی در وادی‌السلام نجف معرفی شده است ولی اخباری به ما رسیده است مبنی بر اینکه برخی اولیاء خدا در باغهایی در آسمان جای گرفته‌اند، از جمله خبری که در مورد رحلت حضرت ادریس علیه‌السلام رسیده است که ایشان بعد از مرگ و گذر از جهنم وارد بهشتی در آسمان چهارم شدند و دیگر حاضر نشدند با حضرت عزرائیل علیه‌اللسلام از آن بیرون بروند، یا اینکه در حدیث معراج رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در هر طبقه از آسمان پیامبر یا پیامبرانی را ملاقات کردند، مثلاً حضرت عیسی علیه‌السلام در طبقه‌ی دوم آسمان و یا حضرت ابراهیم علیه‌السلام در طبقه‌ی هفتم آسمان ...
در مورد جهنم هم اگرچه داریم که جهنم برزخی در صحرای برهوت حوالی یمن است ولی جایگاه عذاب فرعونیان و آن چند نفر خاص در صدر اسلام و قاتلان امام حسین علیه‌السلام و ... در کوهی به نام کمد بین مکه و مدینه معرفی شده است که معصوم علیه‌السلام در موردش به همراهی که از ایشان را در راه بین مکه و مدینه همراهی می‌کرد فرمودند که این کوه از اینجا تا زمین هفتم ادامه دارد ... باغ حضرت آدم علیه‌السلام هم آن بهشت موعود ابدی نبوده است که اگر بود خروج از آن رخ نمی‌داد چنانکه در روایات تصریح شده است، اما الآن که دیگر می‌دانیم بهشت‌هایی موقت هم هستند که خروج از آنها ممکن است دیگر قضیه‌ی حضرت آدم علیه‌السلام هم راحت‌تر درک می‌شود، می‌توان آن را بهشتی مانند بهشت حضرت ادریس علیه‌السلام در نظر گرفت یا بهشتی که خود حضرت آدم علیه‌السلام بعد از رحلت به آن بازگشتند (برای بار اول رفتند یا به آن بازگشتند؟ :Gig:)، بهشتی که می‌توان واردش شد یا از آن خارج گشت، چه خارج شد به صورت عروج به بهشتی بالاتر و چه خارج شد به صورت هبوط به منزلی پایین‌تر ...[/SPOILER]
در هر صورت تمرکز تاپیک روی جهنم است، تکرار کردم که خودم یادم نرود و زیاد از خط بیرون نزنم :Nishkhand:
در پناه خداوند باشید،
یا علی

جمع بندی

پرسش:
آیا این روایت با عقاید ما جور در می آید؟ (دوازده نفر همیشه در آتش)

روایتی است از یکی از اهل بیت(ع) که مضمون آن این است که دوازده نفرند که همیشه در آتش اند. یعنی هیچ وقت از جهنم خارج نمی شوند.در حالی که این با رحمت خداوند ناسازگار است.خداوند خلق نکرده که عده ای را همیشه در جهنم قرار دهد. می خواسته فضلی کند و به آن ها وجود ببخشد.خداوند علم داشته که این دوازده نفر همیشه در جهنم اند.اگر این دوازده نفر را خلق نمی کرد اصل فضل نبود و حال که آفریده شده اند رحمت خدا چه می شود؟؟؟آیا می شود روایت را انکار کرد؟؟؟
پاسخ:

جهت پاسخ به پرسش شما سوالتان را بیشتر توضیح می دهم و سپس جواب می دهم :
(یکی از انتقادهایی که علیه مدّت عذاب کفّار در جهنم مطرح می‌شود این است که جاودانگی عذاب آن­ها، با وسعت فراگیر رحمت الهی در تعارض است. این انتقاد از سوی عرفا مطرح شده است. آن­ها با استناد به برخی اشارات قرآن ‌کریم، همچون این گفتة خداوند متعال که فرمود: «‌... رحمتم همه چیز را فرا گرفته است» (‌اعراف/ 156)، دایرة رحمت او را وسیع و شامل همه چیز می‌دانند. از نگاه آنان، خروج تمام ممکنات از عدم و ظهور آن­ها در عالم وجود، حاصل تجلّی رحمت خداست و بنا بر این تفسیر، رجوع همه آن­ها را به سوی رحمت الهی می‌دانند.
برای نمونه، محی‌الدین بن عربی در کتاب «فصوص‌ الحکم»، مهار هستی تمام موجودات را در دست خدا معرفی کرده و با اشاره به این­ که خداوند بر راه راست است، همة آن­ها را بر صراط مستقیم می‌داند. او از این استدلال نتیجه می‌گیرد که ضلالت انسان، امری عارضی است. بنابراین غضب خداوند نیز که از ضلالت انسان ناشی می‌شود، عارضی خواهد بود و در نهایت، بازگشت همگان به سوی رحمت خداوند است که همه چیز را فراگرفته است (ابن­ عربی،1370، ص106). او حتی غضب خدا را مشمول رحمت او می‌داند. نظر او مبتنی بر این استدلال است که رحمت خدا تمام اشیا را فراگرفته و چون غضب او در شمار اشیا قرار دارد، پس مشمول رحمت الهی خواهد شد. ابن­ عربی، علاوه بر این­ که غضب خداوند را مشمول رحمت او می‌داند، آن را ناشی از رحمت الهی نیز می‌داند؛ به این معنا که غضب خداوند از سر رحمت اوست و در نهایت، به رحمت مستقیم او می‌انجامد (ابن­ عربی، 1370، ص177).
نتیجة اشتمال رحمت خداوند بر غضب او و نشأت غضب او از رحمتش این است که تعلّق غضب خداوند به انسان عارضی است و به دلیل عارضی ‌بودن، در نهایت از بین خواهد رفت و جای خود را به رحمت مستقیم الهی می‌دهد.)
از منظر تجربه دینی، رحیم ‌بودن خداوند از اوصاف جمالی اوست و خداوند در کنار این اوصاف، از اوصاف جلالی نیز برخوردار است که منشأ غضب او بر کُفار و دادستانی او برای مظلومان می‌شود.

تجربة وحیانی قرآن ‌کریم نشان می‌دهد که وسعت فراگیر رحمت الهی مربوط به زندگی در این دنیاست؛
به طوری ‌که در دنیای دیگر، رحمت الهی محدود به مؤمنان و صالحان می‌شود.
قرآن ‌کریم، در عین این­ که به فراگیر بودن رحمت خداوند نسبت به هر چیز اشاره می‌کند، اطلاق این فراگیری را محدود به دار دنیا می‌داند: «عذاب خود را به هر کس بخواهم مى ‏رسانم، و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى کسانى که پرهیزگارى مى‏ کنند و زکات مى‏ دهند و آنان که به آیات ما ایمان مى ‏آورند، مقرّر مى‏ دارم» (‌اعراف/ 156). از آنجا که عذاب کافران در جهنم انجام می‌گیرد و آن­ها در شمار پرهیزگاران زکات ‌دهنده و مؤمن قرار ندارند، بنابراین رحمت خداوند شامل آن­ها نخواهد شد و جاودانه در عذاب خواهند ماند.

حتی اگر وسعت فراگیر رحمت خداوند که از اوصاف جمالی اوست، مخصوص به دار دنیا نباشد و در دنیای دیگر نیز برقرار باشد، آنگاه با عدل خداوند که از اوصاف جلالی اوست قید خواهد خورد و سبب ستاندن انتقام مظلومان از کفّار ظالم خواهد شد.
در صورت اصرار دوباره بر وسعت فراگیر رحمت خداوند در دنیا و آخرت و اصرار بر اشتمال آن بر غضب او و تأکید بر نشأت غضب خداوند از رحمتش، باز جای این تفسیر باقی است که غضب خدا و در نتیجه، عذاب کفّار در دنیا و آخرت، موجب عبرت مؤمنان بوده و تنها نسبت به آن­ها رحمت است؛ اما نسبت به کفار، چیزی جز عذاب خالص نیست. از این نگاه، غضب خداوند همچنان مشمول رحمت اوست و در عین حال، از ویژگی عذاب ‌بودن خارج نمی‌شود.
علامة طباطبایی رحمت خداوند را بر دو نوع می‌داند:
نوع اوّل رحمت عامّه و نوع دوم رحمت خاصّه است.
رحمت عامه به معنای فیض‌رسانی به مخلوقات در مسیر وجود و بر حسب استعداد و اشتیاق تکوینی
آن­هاست که از نظر او، فراگیر بوده و در دنیا و آخرت جریان دارد.
رحمت خاصه به معنای فیض‌رسانی به مخلوقات در مسیر هدایت و قرب به خداست. علامه، وسعت و شمول رحمت خداوند را تنها مربوط به رحمت عامّه او دانسته و گمراهان را مشمول رحمت خاصّه خداوند نمی‌داند (طباطبایی،جلد1،صفحه414).

موضوع قفل شده است