داستان هایی کوتاه و خواندنی از کرامات جوان ترین امام معصوم حضرت جواد علیه السلام

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان هایی کوتاه و خواندنی از کرامات جوان ترین امام معصوم حضرت جواد علیه السلام

مرگ ناگهاني و اهميّت صلوات
مرحوم قطب الدّين راوندي رضوان اللّه تعالي عليه به نقل از ابوهاشم جعفري حکايت نمايد:

روزي شخصي به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام وارد شد و اظهار داشت: يابن رسول اللّه ! پدرم سکته کرده و مرده است و داراي اموال و جواهراتي بسيار مي باشد، که من از محلّ آن ها بي اطّلاع هستم.

من داراي عائله اي بسيار سنگين هستم، که از تأمين زندگي آن ها عاجز و ناتوان مي باشم و سپس اظهار داشت: به هر حال من يکي از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فرياد من برسي و مرا از اين مشکل نجات دهي.

امام جواد عليه السلام در پاسخ به تقاضاي او فرمود: پس از آن که نماز عشاي خود را خواندي، بر محمّد و اهل بيتش عليهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهي ديد و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه مي نمايد.

آن شخص به توصيه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب ديد، به او گفت: پسرم ! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام برسان.

هنگامي که آن شخص از خواب بيدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد و چون به آن جا رسيد، پس از اندکي جستجو اموال را پيدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد عليه السلام آورد و جريان را براي حضرت بازگو کرد.

سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد عليهم السلام را اين چنين گرامي داشت و از شما را از بين خلايق برگزيد، تا مردم را از مشکلات و گرفتاري ها نجات بخشيد.

دستور درمان آرامش زلزله
مرحوم شيخ صدوق رضوان اللّه تعالي عليه به طور مستند به نقل از عليّ بن مهزيار اهوازي - که يکي از اصحاب و ياران باوفاي امام جواد، امام هادي و امام حسن عسکري عليهم السلام مي باشد - حکايت نمايد:

در يکي از روزها، نامه اي به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام بدين مضمون نوشتم: ياابن رسول اللّه ! در شهر اهواز و حوالي آن، زلزله بسيار رخ مي دهد، آيا اجازه مي فرمائي که از اين جا کوچ کنيم و در محلّي با أ من و امان سکني گزينيم؟ و سپس نامه را براي حضرت ارسال کردم.

امام عليه السلام پس از گذشت چند روزي، در جواب نامه چنين مرقوم فرمود: در آن محلّ بمانيد و از آن جا کوچ نکنيد، بلکه روزهاي چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را روزه بگيريد.چون روز جمعه فرا رسد، غسل جمعه نمائيد؛ و سپس لباس تميز بپوشيد و تمام افراد در محلّي مناسب تجمّع کنيد و در آن جا همه با هم با خداوند متعال راز ونياز و مناجات نمائيد و از درگاه با عظمتش بخواهيد تا مشکل همگان را برطرف سازد.

عليّ بن مهزيار گويد: چون طبق دستور حضرت جوادالائمّه عليه السلام، همگي ما چنين کرديم، زلزله آرامش پيدا کرد؛ و پس از آن، عموم اهالي اهواز به برکت راهنمائي آن حضرت از خطر زمين لرزه در امان قرار گرفتند.

پاسخ گویی به 30 هزار مساله در یک مجلس

مجلس مناظره ای راه انداختند .
بزرگترین دانشمندشان را دعوت كردند.

امام جواد (ع) را هم همینطور. همه كه جمع شدند یحی بن اكثم بلند شد. مجلس ساكت شد.

پرسید :"اگر كسی برای مراسم حج محرم شده باشد و شكاری را بكشد تكلیفش چیست؟"

امام جواب داد:" این شخص زن است یا مرد؟
بزرگ است یا بچه؟
آزاد است یا بنده؟
كارش عمدی بوده یا نه؟
حالا چی؟ پشیمان شده؟
حجش عمره بوده است یا واجب؟
شكار پرنده بوده یا نه؟
.
.
.
.
.
.
.
بررسی حالات مختلف این شخص مساله را به 30 هزار مساله تبدیل می کند.
***
همه شان ساكت شده بودند
از شنیدن حالت های مساله رنگ صورتهای شان مثل گچ سفید شده بود.
فهمیدند كه شكست خورده اند.

توضیح کامل در:

آیا پاسخگویی امام جواد (ع) به 30 هزار مسئله در یک جلسه صحت دارد

اثر انگشت در سنگ و آب شدن سينى فلزى

مرحوم طبرى ، بحرانى ، شيخ حرّ عاملى و ديگر بزرگان آورده اند كه شخصى به نام عمارة بن زيد حكايت كند:

روزى در مجلس حضرت امام جواد عليهما السلام نشسته بودم ، به حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! علائم و نشانه هاى امام چيست ؟

حضرت فرمود: هركس بتواند كارى را كه هم اكنون من انجام مى دهم ، انجام دهد، يكى از نشانه هاى امام در او مى باشد.

و سپس انگشتان دست مبارك خود را روى صخره اى - كه در كنارش بود - نهاد، و هنگامى كه دست خود را از روى آن سنگ برداشت ، ديدم جاى انگشتان دست حضرت روى آن سنگ به طور روشن و واضح اثر گذاشته است .

و نيز حضرت را مشاهده كردم كه قطعه آهنى را با دست مبارك خود گرفته است و بدون آن كه آن را در آتش نهاده باشند همانند قطعه اى كش و لاستيك يا فنر از دو سمت مى كِشد و پاره نمى شود.


همچنين آورده اند:

عبداللّه بن محمّد - كه يكى از راويان حديث است - گويد:
روزى همراه عمارة بن زيد بودم ، او ضمن صحبت هائى ، حكايت عجيبى را برايم بيان كرد، گفت : روزى امام محمّد جواد عليه السلام را در حالى كه يك سينى بزرگ گِرد مَجْمَعه جلويش نهاده بود، ديدم ؛ پس از ساعتى به من خطاب كرد و فرمود: اى عمّاره ! آيا مايل هستى كه به وسيله اين سينى فلزّى يك كار عجيب و حيرت انگيز را مشاهده كنى ؟

عرضه داشتم : بلى ، ميل و علاقه دارم .

پس ناگهان حضرت دست مبارك خود را بر آن سينى نهاد و سينى به شكل مايع در آمد؛ سپس آن ها را جمع نمود و در طشت و قدحى كه كنارش بود، ريخت ؛ و بعد از آن دست خود را روى آن مايع كشيد و به صورت همان سينى اوّل در آمد.

و امام عليه السلام در پايان فرمود: امام يك چنين قدرتى را دارد كه در همه چيز مى تواند با اراده الهى تصرّف كند و تغيير و دگرگونى ايجاد نمايد.

خشك شدن دست نوازنده

محمد بن ریان نقل می‎كند: مامون برای رسیدن به هدفش (بد نام كردن حضرت امام جواد علیه السلام) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد علیه السلام به كار برد اما هیچ كدام از آنها برای وی سودی نداشت .
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد علیه السلام، صد كنیز زیبا را انتخاب كرد كه هر یك جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به كنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند. كنیزكان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نكرد .
در دربار مامون مردی به نام مخارق كه ریشی بلند و صوتی خوش داشت و عود می‎نواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آن را دارم كه نقشه‎ات را - وادار كردن حضرت به لهو و لعب - عملی سازم .
از این رو در مقابل امام جواد علیه السلام نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كسانی كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامی كه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی كرد، امام جواد علیه‎السلام سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وی نهیب زد و فرمود: "اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند. دست مخارق از حركت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد. روزی مامون از بلایی كه بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال كرد. مخارق پاسخ داد چون امام جواد علیه‎السلام بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت.(منبع : سایت تبیان)


[h=2]طلا شدن خاك[/h]اسماعیل بن عباس هاشمی می‎گوید: در روز عیدی به خدمت حضرت جواد علیه السلام رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شكایت كردم . حضرت سجاده خود را بلند كرد، از خاك قطعه‎ای از طلا گرفت . یعنی خاك به بركت دست حضرت به پاره‎ای طلای گداخته مبدل شد. آن را به من عطا كرد. من آن را به بازار بردم شانزده مثقال بود .

استدلال امام جواد(علیه السلام) در مورد قطع انگشتان دست دزد

ابن ابی دواد می گوید:شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه (معتصم) خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن على» (حضرت جواد) را نيز فرا خواند و از ما پرسيد:
دست دزد از كجا بايد قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دليل آن چيست؟
گفتم: چون منظور از دست در آيه تيمم: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَاَيْدِيْكُمْ»؛(مائده.5) (صورت و دستهايتان را مسح كنيد) تا مچ دست است.
گروهى از فقها در اين مطلب با من موافق بودند و مى گفتند: دست دزد بايد از مچ قطع شود، ولى گروهى ديگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دليل آن را پرسيد، گفتند: منظور از دست در آيه وضو: «
فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَاَيْدِيَكُمْ اًّلىَ الْمَرافِقِ»؛(مائده.5) (صورتها و دستهايتان را تا آرنج بشوييد) تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن على (امام جواد) كرد و پرسيد: نظر شما در اين مسئله چيست؟
گفت: اينها نظر دادند، مرا معاف بدار.
معتصم اصرار كرد و قسم داد كه بايد نظرتان را بگوييد.
محمد بن على گفت: چون قسم دادى نظرم را مى گويم. اينها در اشتباهند، زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و بقيه دست بايد باقى بماند.
معتصم گفت: به چه دليل؟
گفت: زيرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى پذيرد: صورت (پيشانى)، دو كف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نيز خداى متعال مى فرمايد:
«
وَ اَنّ الْمَساجِدَِ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أحَداً»؛(جن.18)(سجده گاهها (هفت عضوى كه سجده بر آنها انجام مى گيرد) از آن خداست، پس، هيچ كس را همراه و همسنگ با خدا مخوانيد (و عبادت نكنيد))و آنچه براى خداست، قطع نمى شود.
«ابن أبى دُؤاد» مى گويد: معتصم جواب محمد بن على را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شديم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ كردم!

گرد آوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 549.
مجمع البیان. ج 10.ص560

بکربن صالح می گوید:
((دامادمن برای امام جواد نامه نوشت پدری دارم ناصبی و بسیار بدسرشت و لجباز وتند ازشما تقاضا ی دعای خیر در حق خویش دارم و می خواهم بدانم تکلیق من با چنین پدری چیست؟ آیا او را رسوا کنم ویا با او به مدارا بپردازم.؟؟
امام ع پاسخ دادند :ارز نامه ات آگاه گردیدم و آنپه را درباره ی پدرت گفتی متوجه گردیدم و برایت دعا کردم و تو هم با پدرت مدارا کنی بهتر از رسوا سازی اوست.
پس از هر سختی راحتی است ،صابر باش که پایان کار ویژه ی اهل تقواست.خداوند تبارک و تعالی تورا در ولایت آن هایی که مولای خویشس قرار دادهای ثابت بدارد،ما و شما در ودیعه ی الهی هستیم و خداونددایع و امانات خویش را ضایع نمی کند.))
بکر بن صالح می گوید:پس از دعا ی امام قلب پدر دامادم نرم شد تا آن جا که ندیدم هیچ گاه با عقاید او مخالفت کند.