جمع بندی آیا شیخ اجازه بودن مقام خاصی است؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا شیخ اجازه بودن مقام خاصی است؟

با سلام آیا فردی که شیخ اجازه است اعتبار و مقام خاصی دارد؟
آیا صرف اجازه نقل حدیث به شاگردان، به شیخ اعتبار می بخشد؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

vivaziba;572395 نوشت:
با سلام آیا فردی که شیخ اجازه است اعتبار و مقام خاصی دارد؟
آیا صرف اجازه نقل حدیث به شاگردان، به شیخ اعتبار می بخشد؟

با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
کاربر گرامی«اجازه» در اصطلاح محدثان یکی از طرق تحمل حدیث است
. بنابر این تحمل حدیث عبارت است از این كه: راوى، حدیث را از استاد خود - كه در اصطلاح به او «شیخ» مى‌گویند - به یكى از راه‌هاى معتبر در تحمل حدیث، فرا گرفته باشد.
نکته قابل ذکر این که برای جلو گیری از نقل احادیث موضوعه، معمولا زنجیره ناقلان روایت را تا رسول اکرم (ص) یا ائمه معصومین(ع) یا اصحاب آنان ذکر می نمودند. بعد از تدوین احادیث در مجموعه ها که توسط اهل فن صورت پذیرفت، برای شناسایی راویان ومنزلت هر یک در وثاقت، کتبی در رجال حدیث تدوین شد. از این پس تحدیث شفاهی، جای خود را به نقل از کتب مزبور داد.
کار دیگری که به منظور دقت در نقل روایات انجام شد، اجازه ی نقل حدیث از استاد(شیخ حدیث) به شاگرد بود که پس از احراز صلاحیت شاگرد، به افتخار اجازه ی استاد در نقل کلیه ی مجامع حدیث یا آن چه را نزد شیخ قرائت نموده بود یا آن چه را شیخ مقبول داشت وبه اصطلاح نزد وی به صحت پیوسته بود، نائل می گردید.
فوائد اجازه
1- جلوگیری از هرج و مرج در نقل احادیث که هر کس و از هر جا پذیرفته نمی شد.
2-معرفی شیخ و اجازه ی وی که موجب اطمینان سامع به ناقل حدیث می گردید.
3-با توجه به صلاحیتی که شیخ در شاگرد می دید، دایره ی اجازه تحدیث، سعه وضیق پیدا می کرد، به عبارتی صلاحیت ناقل از ناحیه ی استاد کنترل می گردید وحدود ناقل روایت معین می شد.
4- جنبه تشریفی که با اجازه ی استاد، شاگرد در زمره ی راویان و ناقلان حدیث نبوی و ولوی مشرف می گردید و با این کار، سلسله سند که از اختصاصات مسلمین است ادامه می یافت.

[="Arial Black"][="Navy"]باتشکر از پاسخ شما اما راستش دقیقا پاسخم را نگرفتم ، آیا شیخ اجازه بودن به شخص اعتبار می بخشد اگر بله به چه دلیل؟[/]

با سلام و عرض ادب

یک شخص چگونه به درجه شیخ بودن میرسه ؟ عبودیتش در چه حد هست

ایا برای اینکه شخصی در حد شیخ باشه میتونه بدون استاد خودش به اون درجه برسه ?

vivaziba;573547 نوشت:
باتشکر از پاسخ شما اما راستش دقیقا پاسخم را نگرفتم ، آیا شیخ اجازه بودن به شخص اعتبار می بخشد اگر بله به چه دلیل؟

با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
بله زیرا در تعریف شیخ حدیث آمده است: استاد روايت و كسى است كه از وى حديث را فرا مى گيرند، ولى معمولا بر كسانى اطلاق مى شود كه در اين علم مرجع باشند. مراد از «شیخ »ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی، صاحب كتاب «تهذیبین» می‌باشد كه از او «شیخ الطائفه» تعبیر شده است و مراد از «شیخین»، همو و استادش یعنی شیخ مفید، محمّد بن نعمان می‌باشد و مراد از «شیوخ ثلاثه»، آن دو و سید مرتضی علم الهدی می‌باشد و مراد از «شیوخ خمسه»، آن سه نفر به همراه شیخ صدوق و پدرش می‌باشد.

وامّا دلیل اجازه
1- جلوگیری از هرج و مرج در نقل احادیث که هر کس و از هر جا پذیرفته نمی شد.
2-معرفی شیخ و اجازه ی وی که موجب اطمینان سامع به ناقل حدیث می گردید.
3-با توجه به صلاحیتی که شیخ در شاگرد می دید، دایره ی اجازه تحدیث، سعه وضیق پیدا می کرد، به عبارتی صلاحیت ناقل از ناحیه ی استاد کنترل می گردید وحدود ناقل روایت معین می شد.
4- جنبه تشریفی که با اجازه ی استاد، شاگرد در زمره ی راویان و ناقلان حدیث نبوی و ولوی مشرف می گردید و با این کار، سلسله سند که از اختصاصات مسلمین است ادامه می یافت
.

*شیوا*;573562 نوشت:
با سلام و عرض ادب

یک شخص چگونه به درجه شیخ بودن میرسه ؟ عبودیتش در چه حد هست

ایا برای اینکه شخصی در حد شیخ باشه میتونه بدون استاد خودش به اون درجه برسه ?


با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب
کاربر گرامی برای این که شخصی به درجه شیخ بودن برسد زحمات زیادی را باید متحمل شود که برای نمونه زندگی مرحوم ثقه الاسلام کلینی را خدمت شما عنوان می نمایم:
ثقة الإسلام كلينى‏
ولادت‏
ثقة الإسلام، شيخ المشايخ، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى، از بزرگان شيعه در زمان غيبت صغرا است كه در نيمه دوم قرن سوم و نيمه اول قرن چهارم هجرى از بزرگترين محدثين شيعه به شمار مى‏رفت.
او در عهد امامت امام يازدهم، در دهى به نام‏كلين‏ در 38 كيلومترى شهر رى و در خانه‏اى مملو از عشق و محبت به اهل بيت عليهم السلام چشم به جهان گشود.
خاندان‏
پدرش‏يعقوب بن اسحاق‏ كه مردى با فضيلت و پاك سرشت بود از همان دوران كودكى تربيت فرزندش را بر عهده گرفت و با زبانِ عمل، اخلاق، رفتار و آداب اسلامى را به او آموخت.
آرامگاه اين مرد متقى در روستاى كلين- نزديك حسن آباد شهر رى- قرن‏هاست كه زيارتگاه شيعيان است.
دايى كلينى كه خود محدثى بزرگ بود و از شيفتگان مكتب اهل بيت به شمار مى‏رفت، در تعليم و تربيت وى نقش بسزايى داشت. اين مرد دانشمند كه« علاّن» ناميده مى‏شد، در سفر حج و در راه زيارت خانه خدا به شهادت رسيد.
كلينى توانست در دوران كودكى از محضر اين عالم شهيد و پدر بزرگوارش كسب فيض نموده و با منابع علم حديث و رجال آشنا گردد. بعد از طى تحصيلات ابتدايى براى پيمودن مدارج كمال انسانى به شهر رى كه در آن عصر از مرتبه علمى خاصى برخوردار بود مسافرت كرد.
شهر رى‏
شهر رى كه در آن روزگار قلب ايران محسوب مى‏شد، به نقطه برخورد آراء و نظرات فرقه‏هايى چون اسماعيليه و مذاهبى چون شافعى، حنفى و شيعى مبدل شده بود.
كلينى در اين زمان در ضمن تحصيلات خود نه تنها با عقايد و نظرات مذاهب و گرايش‏هاى مختلف آشنا شد؛ بلكه به ماهيت برخى از حركتهايى كه مى‏رفت تشيع را از مسير خود منحرف كند پى برد. كلينى درد را شناخت و آگاهانه به درمان آن پرداخت. او معتقد بود علاج اين همه نابسامانى، بازگشت به كلام و پيام اهل بيت عليهم السلام است.
كلينى در اين برهه از زمان به دور از هر هياهو مسير خود را مشخص كرده و تصميم گرفت به ضبط و فراگيرى احاديث بپردازد. از اينرو در محضر اساتيد بزرگى چون‏ابو الحسن محمد بن اسدى كوفى‏ زانوى ادب زده و در نوشتن احاديث و بحث و گفتگو پيرامون آنها از خود لياقت بسزايى نشان داد.
هجرت به قم‏
عصر كلينى را بايد«عصر حديث» ناميد. در اين زمان نهضتى كه براى يافتن، شنيدن و نوشتن احاديث و روايات آغاز شده بود، سراسر ممالك اسلامى را فراگرفته بود و در اين ميان كلينى را مى‏توان يكى از تشنگان پاك باخته علم حديث به شمار آورد.
كلينى با شناخت عصر خود و موقعيت زمانى و پى بردن به اين مسأله كه اين عصر گذرگاه تشيع است و اگر احاديث و روايات از اين بحران بگذرند براى هميشه تشيع مى‏تواند سالم و به دور از التقاط و انحراف مسير خود را ادامه دهد؛ شهر رى را كه تازه دوست داران مكتب علوى در آن به قدرت رسيده بودند، با همه زيبائيها و جاذبه‏هايش رها كرده و به سوى قم، شهر محدثان و راويان، هجرت نمود.
در محضر بزرگان‏
ورود كلينى به قم مقارن با حاكميت سياسى و دينى مردان با فضيلت و با تقوايى بود كه از حديث گويان مشهور زمان خود به شمار مى‏رفتند.
در قله اين هرم،احمد بن محمد بن عيسى اشعرى‏ قرار داشت كه تقوا، فضل و عشق او به اهل بيت عليهم السلام بر كسى پوشيده نيست.
كلينى با استفاده از محضر اين مرد بزرگ، در كلاس درس استاد ديگرى زانوى ادب زد كه به‏«معلم» شهرت داشت. معلم كسى است كه شيخ طوسى در كتاب رجال خود او را از ياران امام حسن عسگرى عليه السلام مى‏شمارد و او را در زمره كسانى مى‏خواند كه به خدمت امام يازدهم شرفياب شده‏اند و او كسى جزاحمد بن ادريس قمى‏ نبود.
نجاشى مى‏گويد: چون اين شخصيت برجسته در پيشگاه امام حسن عسكرى تلمذ نموده و استاد شيخ كلينى است به« معلم» شهرت يافته است.
كلينى در ادامه تحصيل عالم وارسته ديگرى را درك كرد كه خود مردى كم نظير بود. او به محضر«عبد الله بن جعفر حميرى»، مردى كه همه مورخان و علماى رجال و شيفتگان حديث در مقابل عظمت او سر فرود مى‏آورند.
او نيز در زمره اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام قرار دارد و داراى تأليفات فراوان است.
متأسفانه جز كتاب‏«قرب الإسناد» از اين فرزانه روزگار، چيز ديگرى به دست ما نرسيده است.« قرب الإسناد» مجموعه اخبارى است كه سند آن به امام معصوم مى‏رسد.
علاوه بر دانشمندان نامدار مذكور، كلينى از محضر اساتيد ديگرى نيز بهره جسته كه گذرى بر اسامى آنان خواهيم داشت.

هجرتى ديگر
گر چه قم مركز تشيع به شمار مى‏رفت و جويندگان كلام اهل بيت علهيم السلام را سيراب مى‏كرد؛ اما عطش سيرى ناپذير كلينى به زمزم زلال نور اين خاندان، او را بر آن داشت تا آن ديار مقدس و حرم منور را به اميد يافتن روايات و احاديث ناشنيده ترك كند.
از اين رو او هجرت را آغاز نمود و قم را با تمام ارزشهايش به قصد شهرها و روستاهاى ديگر ترك كرد. كلينى روستاها و شهرهاى بيشمارى را پشت سر نهاد و هر جا محدث يا راوى حديثى مى‏يافت كه حديثى از اهل بيت را نزد خويش داشت در مقابلش زانوى ادب مى‏زد و پس از مدتى باز كوله بار عشق و صفايش را بر دوش مى‏گرفت و راهى ديارى ديگر مى‏شد.
كوفه‏ يكى از شهرهايى بود كه كلينى به آن قدم نهاد. در آن زمان كوفه يكى از مراكز بزرگ علمى به شمار مى‏رفت. كوفه شهرى بود كه‏ابن عقده‏ در آن حضور داشت. او در حفظ احاديث شهره آفاق بود و بسيارى از شيفتگان علم حديث را به اين شهر بزرگ مى‏كشاند.
وى‏يكصد هزار حديث‏ را با سند در خاطر داشت و كتابهاى بسيارى را به رشته تحرير در آورده و يكى از ارزنده ترين آثارش« رجال ابن عقده» است.
در اين كتاب، ابن عقده شاگردان امام صادق عليه السلام را كه حدود 4000 نفر بوده‏اند نام برده و روايات بسيارى را نيز از حضرت امام صادق عليه السلام نقل كرده است.
اين كتاب تا زمان شيخ طوسى وجود داشته و متأسفانه پس از آن به سرنوشت برخى ديگر از ميراث‏هاى فرهنگى اهل بيت عليهم السلام گرفتار شده و مفقود گشته است.
ثقة الإسلام‏
كلينى پس از كسب فيض از دهها استاد و محدث در شهرها و مناطق مختلف سرانجام به بغداد رسيد. مدت مسافرت كلينى به درستى معلوم نيست؛ اما در اين شكى نيست كه در طول مسافرتها چنان علم و فضل خود را به نمايش گذاشت و تصويرى از يك عالم شيعه حقيقى در اذهان مردم هر ديار مجسم ساخت كه وقتى به بغداد پاى نهاد فردى گمنام نبود.
شيعيان به او افتخار مى‏كردند و اهل سنت به ديده تحسين به او مى‏نگريستند.
تقوا و علم و فضيلت او در اندك مدتى شهره آفاق گشت، تا جايى كه عامه بزرگان و انديشمندان معاصر ايشان در مشكلات دينى به او مراجعه نموده و پيروان فرق اسلامى در فتوا به او روى مى‏آوردند. به همين مناسبت به‏«ثقة الإسلام» شهرت يافت و او نخستين كسى است كه در دوره اسلامى به اين لقب مفتخر گرديد.
مقام علمى‏
عظمت و بزرگى كلينى در ميان اهل تسنن به قدرى است كه ابن اثير روايتى از پيامبر نقل مى‏كند كه فرمود:«خداوند در آغاز هر قرن شخصى را برمى‏انگيزد كه دين او را زنده و نامدار نگه‏دارد.» آنگاه به گفتگو پيرامون اين حديث پرداخته و مى‏گويد: احيا كننده مذهب شيعه در آغاز قرن اول هجرى محمد بن على امام باقر عليه السلام، در ابتداى قرن دوم على بن موسى امام رضا عليه السلام و در ابتداى قرن سوم ابو جعفر محمد بن يعقوب كلينى رازى بوده است.
به جرأت مى‏توان گفت كلينى نام آورترين و بلند آوازه ترين انديشمند عصر خود بود. عصرى كه اوج تلاش محدّثين و علماى بزرگ و حتى نواب خاص امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى‏باشد.
ثقة الاسلام شيخ محمد كلينى با چهار سفير و نماينده خاص حضرت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف كه در طول غيبت صغرى‏69 سال رابط بين آن حضرت و شيعيان بودند، هم عصر بود.
با اينكه آن چهار تن از فقها و محدثين بزرگ شيعه بودند و شيعيان آنها را به جلالت قدر مى‏شناختند، اما كلينى مشهورترين شخصيت عالى مقامى بود كه در آن زمان ميان شيعه و سنى با احترام مى‏زيست و به طور آشكار به ترويج مذهب حق و نشر فضايل اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام همت مى‏گماشت.
عموم طبقات او را به راستى و درستى گفتار و كردار و احاطه كامل بر احاديث و اخبار مى‏ستودند طورى كه نوشته‏اند شيعه و سنى در اخذ فتوا به او مراجعه مى‏كردند و در اين باره مورد وثوق و اعتماد هر دو فرقه بود.
وى در امانت، عدالت، تقوا و فضيلت و حفظ و ضبط احاديث، كه همه از شرايط يك فرد محدث موثق جامع الشرايط است، سر آمد روزگار بود.
در نظر انديشمندان‏
1-نجاشى مى‏گويد: او در زمان خود، شيخ و پيشواى شيعه در شهر رى بود و حديث را از همه بيشتر ضبط كرده و بيشتر از همه مورد اعتماد است.
2-ابن طاووس گويد: توثيق و امانت شيخ كلينى مورد اتفاق همگان است.
3-ابن اثير گويد: او به فرقه اماميه در قرن سوم زندگى تازه‏اى بخشيد و عالم بزرگ و فاضل مشهور در آن مذهب است.
4-ابن حجر عسقلانى گويد: كلينى از رؤسا و فضلاى شيعه در ايام مقتدر عباسى است.
5-محمد تقى مجلسى گويد: حق اين است كه در ميان علماى شيعه مانند كلينى نيامده است و هر كس در اخبار و ترتيب كتاب او دقت كند، درمى‏يابد كه از جانب خداوند مورد تأييد بوده است.
اساتيد
ثقة الإسلام كلينى از محضر بزرگ مردانى بهره برده كه هر يك در عصر خود از نوابغ روزگار به شمار مى‏رفتند. برخى از آنها عبارتند از:
1- ابو الحسن محمد بن اسدى كوفى 2- احمد بن محمد بن عيسى اشعرى 3- احمد بن ادريس قمى 4- عبد الله بن جعفر حِميَرى 5- احمد بن محمد بن عاصم كوفى 6- حسن بن فضل بن زيد يمانى 7- محمد بن حسن صفار 8- سهل بن زياد آدمى رازى 9- محمد بن اسماعيل نيشابورى 10- احمد بن مهران و...
شاگردان‏
عده‏اى از فقها و محدثينِ بنام شيعه، كه مشاهير علماى ما در قرن چهارم هجرى در ايران و عراق بوده‏اند از جمله شاگردان كلينى به شمار مى‏روند. بزرگانى چون:
1- ابن ابى رافع 2- احمد بن احمد كاتب كوفى 3- احمد بن على بن سعيد كوفى 4- ابو غالب احمد بن محمد زرارى 5- جعفر بن محمد بن قولويه قمى 6- على بن محمد بن موسى دقاق 7- محمد بن ابراهيم نعمانى معروف به ابن زينب( ابن ابى زينب) كه از شاگردان مخصوص و نزديكان او بوده و كتاب كافى را او نسخه بردارى كرده است.
8- محمد بن احمد سنانى زاهرى مقيم رى.
9- محمد بن على ماجيلويه 10- محمد بن محمد بن عصام كلينى 11- هارون بن موسى‏
آثار و تأليفات‏
از تأليفات گرانمايه ثقة الإسلام كلينى است:
1- كتاب‏كافى‏، معروف‏ترين تأليف كلينى كتاب با عظمت و گرانقدر و نفيس« كافى» است كه نه تنها بزرگترين كار اوست؛ بلكه در جامعه اسلامى كتاب معتبرى در حديث چون كافى تأليف نشده است.
جمله‏اى است منسوب به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف كه فرمود«الكافي كافٍ لشيعتنا»، كافى شيعيان ما را كفايت مى‏كند.
كافى نخستين كتاب از كتب اربعه است.
2-كتاب رجال‏ 3- كتاب‏ردّ بر قرامطه‏ 4- كتاب‏رسائل ائمه عليهم السلام‏ 5- كتاب‏تعبير الرؤيا 6-مجموعه شعر، مشتمل بر قصايدى كه شعرا در مناقب و فضايل اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام سروده‏اند.
شيخ كلينى سرچشمه زلال‏
گذشته از ذوق، خلاقيت و تلاش بى وقفه شيخ كلينى در نگارش و پالايش احاديث عصر شيعه، او ثمره رنجها و مشقت‏هاى علماى عصر خود است. وى پلى محكم و امانتدارى راستين بود كه احاديث و روايات علما و استادان عصر خود را به نسل‏هاى آينده منتقل ساخت، و در حقيقت كلينى عصاره عصر خويش است.
وقتى سخن از كلينى است سخن از تمام زيبائيها، لطافتها و فضيلتهاى زمان اوست. سخن از عزم و اراده تشيع در كسب معارف و علوم است سخن از كافى است. همانگونه كه وقتى سخن از كافى است سخن از عطر كلام اهل بيت عليهم السلام، سخن از امانت فراموش شده پيامبر است كه فرمود:«إني تاركٌ فيكمُ الثقلينِ كتابَ اللَّهِ و عِترَتي...» شيخ كلينى يعنى كافى، يعنى آبشخور پاك اهل بيت عليهم السلام، يعنى كوثر شيرين حديث در كوير فرهنگى تاريخ، يعنى سرچشمه زلال دوستداران آل محمد صلى الله عليهم اجمعين.

سال تناثر نجوم‏
سالى كه ستارگان فرو ريخت.
سيماى مردان خدا كه پس از تحمل رنجها و مشقت‏ها امانتى را كه از جانب خداوند به آنان سپرده شده، سالم به منزل مى‏رسانند ديدنى است.
خدا در ديدگان چنين انسانهايى موج مى‏زند و سبكبالى وصف ناپذيرى به آنها روى مى‏دهد. آنان در آن حالات روحانى در شوق ديدار دوست لحظه شمارى مى‏كنند.
كلينى در حالى كه بيش از70 سال از عمرش مى‏گذشت و پس از 20 سال تلاش در تدوين كتاب كافى و تحمل رنجها، غربتها و مشقت‏ها، اينك در آستانه ملاقات با معبود و معشوق است. او در خود آرامشى احساس مى‏نمود، آرامشى كه نشان از ايثار و از خود گذشتگى و اداى تكليف او داشت.
او اگر چه در قفس دنيا مى‏زيست؛ اما در فضاى بهشت تنفس مى‏كرد، چرا كه تمام لحظه‏هاى عمرش را با كلام اهل بيت عليهم السلام سپرى كرده بود و در راه اداى فريضه، هر رنجى را به جان پذيرفته بود.
براى ما خاكيان رهيدن از خاك تازگى دارد؛ ولى براى فرزانه‏اى چون كلينى كه هيچگاه وابسته به خاك نشد، مرزى به نام خاك وجود نداشت. او در انتظار رفتن و رؤيت محبوب، روزها را سپرى مى‏كرد.
سال‏329 هجرى قمرى سالى است كه سال‏«تناثر نجوم» نام گرفته است، سال فرو ريختن ستاره‏ها و سالى كه آسمان علمِ اين دنياى خاكى بى‏ستاره ماند.
آرى در اين سال راد مرد بزرگ عالم تشيع در ماه شعبان جهان فانى را وداع كرد. دانشمند نامى بغداد« ابو قيراط» بر پيكر پاكش نماز خواند. شيعيان با دلى پراندوه و با احترام آن مرد خدا را در« باب كوفه» بغداد به خاك سپردند.
در همين سال با رحلت آخرين نايب امام زمان،«على بن محمد سمرى» غيبت كبراى آن حضرت نيز آغاز گرديد.
سلام بر او روزى كه تولد يافت و روزى كه در آسمان دنياى اسلام چون آفتاب درخشيد و روزى كه در پيشگاه ذات اقدس الهى بر انگيخته خواهد شد.

[="Arial Black"][="Navy"]

مجید;574317 نوشت:
، ولى معمولا بر كسانى اطلاق مى شود كه در اين علم مرجع باشند.

با تشکر از شما، اما در صورت وجود اقوالی در جرح مشایخ اجازه ، آیا این درست است که شیخ اجازه بودن کافی است و درست این است که به این جرح ها اعتنا نشود؟[/]

[="Arial"]مشهور شیخوخة اجازه رو دلیل بر ثقه بودن می‌گیرند گرچه بعضی مثل مرحوم شهید ثانی اون رو دلیل بر ثقه بودن نمی‌دونند.

[="Arial Black"][="Navy"]

بچه محله امام رضا;574351 نوشت:
[="Arial"]مشهور شیخوخة اجازه رو دلیل بر ثقه بودن می‌گیرند گرچه بعضی مثل مرحوم شهید ثانی اون رو دلیل بر ثقه بودن نمی‌دونند.

البته مطلب زیر از شهید ثانی رو دلیل بر اعتبار مشایخ اجازه میشه به حساب اورد
شهید ثانی در کتاب الدرایة می نویسد:

تعرف العدالة المعتبرة في الراوي بتنصيص عدلين عليها ، أو بالاستفاضة ؛ بأن تشتهر عدالته بين أهل النقل وغيرهم من أهل العلم ، كمشايخنا السالفين ، من عهد الشيخ ؛ محمد بن يعقوب ؛ الكليني وما بعده ، إلى زماننا هذا لا يحتاج أحد من هؤلاء المشايخ ، المشهورين ، إلى تنصيص على تزكيته ، ولاتنبيه على عدالته لما اشتهر ـ في كل عصر ـ من ثقتهم ، وضبطهم ، وورعهم ، زيادة على العدالة

عدالت معتبر در راوی به واسطه تصریح دو نفر عادل و یا با شهرت عدالت راوی بین محدثان وعالمان دیگر شناخته می شود. مانند مشایخ گذشتۀ ما از از زمان شیخ کلینی تا زمان ماکه هیچ کدام از آن مشایخ مشهور نیازی به تصریح بر تزکیه و دلیلی بر عدالت مشهور ندارند. زیرا به وثاقت و ضبط و ورع مشهور بوده اند که این از عدالت فراتر است.
http://www.tosighat.blogfa.com/cat-2.aspx[/]

[="Arial"]

vivaziba;574357 نوشت:
البته مطلب زیر از شهید ثانی رو دلیل بر اعتبار مشایخ اجازه میشه به حساب اورد

[=arial]سلام علیکم
به مطلب خوبی اشاره کردید ولی اینجا دلیل ثقه بودن شهرت در عدالت هست نه شیخوخة اجازه فلذا اگر یکی از شیوخ اجازه معروف نباشد این کلام شامل او نمی‌شود.

vivaziba;574340 نوشت:
با تشکر از شما، اما در صورت وجود اقوالی در جرح مشایخ اجازه ، آیا این درست است که شیخ اجازه بودن کافی است و درست این است که به این جرح ها اعتنا نشود؟

با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب
یکی از مباحثی که در علم جرح و تعدیل مورد بحث و مناقشه قرار گرفته، مبحث مشایخ اجازات است؛ یعنی آیا شیخ اجازه بودن موجب وثاقت است یا خیر؟
بعضی از جمله شهید ثانی، صاحب معالم، وحید بهبهانی، محقق داماد، محقق بحرانی وجماعتی از فقها گفته اند مشایخ اجازات ثقه هستند واحتیاجی به توثیق ندارند؛ اما گروهی گفته اند مجرد شیخوخیت وشیخ اجازه بودن، دلیل بر وثاقت نیست و وثاقت باید از راه خودش اثبات شود وبه دست بیاید.
معتقدان به وثاقت مشایخ اجازه، سه دلیل آورده‌اند:
دلیل نخست، شهرت آنها است و در مثل این افراد شهرت کافی است و احتیاجی به تنصیص و تزکیه ندارند.
دلیل دوم این است که: بزرگانی هم چون شیخ طوسی و علامه حلّی در هنگام مناقشه در اسناد، نسبت به صاحب کتاب و راویانِ قبل از صاحب کتاب مناقشه می‌کردند، اما نسبت به مشایخ خودشان و اوایل اسناد مناقشه نمی‌کردند. علت این امر آن بوده که عدالت و وثاقت مشایخ آنها مشهور بوده و احتیاجی به مناقشه نداشته است.
دلیل سوم، طریقه و عادت مشایخ است، بر این که از غیر ثقه و افرادی که مورد تهمت و غمز بودند، روایت نمی‌کردند.
ادله‌ای که برای اثبات وثاقت مشایخ اجازات به آنها استناد شده، قابل قبول نیست و آیت الله خویی این دلایل را رد کرده‌اند.
جوابیه سه دلیل فوق
دلیل اول را می‌توان چنین پاسخ گفت که شهید و صاحب معالم علت وثاقت مشایخ اجازه را شهرت آنها دانسته‌اند، اما آیا این شهرت، شهرت از نظر متأخران است یا شهرت نزد قدما؟ اگر نزد متأخران باشد که حجیت ندارد، چون امر حدسی می‌شود؛ و اگر شهرت نزد قدما باشد، دلیلی برای آن نداریم.
نادرستی دلیل دوم از آن جهت است كه گرچه ممکن است عدم تعرض شیخ و امثال شیخ در اوائل اسناد از جهت وثاقت آن‌ها باشد، اما این احتمال نیز هست كه از جهت دیگری مانند مشهور بودن کتاب و احتیاج نداشتن به سند یا وجود طریق معتبری دیگر به کتاب باشد، پس این دلیل اخص از مدعاست.
اما وجه سوم که دأب اصحاب بر این بوده که از مشایخ متهم به غلو یا ضعیف روایت نمی‌کرده‌اند، گرچه در بعضی موارد چنین بوده، ولی نمی‌توان گفت كه اصحاب ملتزم بوده‌اند که از غیر ثقات روایت نکنند، بلكه در بسیاری موارد از غیر ثقه هم روایت کرده‌اند
.

[="Arial Black"][="Navy"]

مجید;575265 نوشت:
با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب
یکی از مباحثی که در علم جرح و تعدیل مورد بحث و مناقشه قرار گرفته، مبحث مشایخ اجازات است؛ یعنی آیا شیخ اجازه بودن موجب وثاقت است یا خیر؟
بعضی از جمله شهید ثانی، صاحب معالم، وحید بهبهانی، محقق داماد، محقق بحرانی وجماعتی از فقها گفته اند مشایخ اجازات ثقه هستند واحتیاجی به توثیق ندارند؛ اما گروهی گفته اند مجرد شیخوخیت وشیخ اجازه بودن، دلیل بر وثاقت نیست و وثاقت باید از راه خودش اثبات شود وبه دست بیاید.
معتقدان به وثاقت مشایخ اجازه، سه دلیل آورده‌اند:
دلیل نخست، شهرت آنها است و در مثل این افراد شهرت کافی است و احتیاجی به تنصیص و تزکیه ندارند.
دلیل دوم این است که: بزرگانی هم چون شیخ طوسی و علامه حلّی در هنگام مناقشه در اسناد، نسبت به صاحب کتاب و راویانِ قبل از صاحب کتاب مناقشه می‌کردند، اما نسبت به مشایخ خودشان و اوایل اسناد مناقشه نمی‌کردند. علت این امر آن بوده که عدالت و وثاقت مشایخ آنها مشهور بوده و احتیاجی به مناقشه نداشته است.
دلیل سوم، طریقه و عادت مشایخ است، بر این که از غیر ثقه و افرادی که مورد تهمت و غمز بودند، روایت نمی‌کردند.
ادله‌ای که برای اثبات وثاقت مشایخ اجازات به آنها استناد شده، قابل قبول نیست و آیت الله خویی این دلایل را رد کرده‌اند.
جوابیه سه دلیل فوق
دلیل اول را می‌توان چنین پاسخ گفت که شهید و صاحب معالم علت وثاقت مشایخ اجازه را شهرت آنها دانسته‌اند، اما آیا این شهرت، شهرت از نظر متأخران است یا شهرت نزد قدما؟ اگر نزد متأخران باشد که حجیت ندارد، چون امر حدسی می‌شود؛ و اگر شهرت نزد قدما باشد، دلیلی برای آن نداریم.
نادرستی دلیل دوم از آن جهت است كه گرچه ممکن است عدم تعرض شیخ و امثال شیخ در اوائل اسناد از جهت وثاقت آن‌ها باشد، اما این احتمال نیز هست كه از جهت دیگری مانند مشهور بودن کتاب و احتیاج نداشتن به سند یا وجود طریق معتبری دیگر به کتاب باشد، پس این دلیل اخص از مدعاست.
اما وجه سوم که دأب اصحاب بر این بوده که از مشایخ متهم به غلو یا ضعیف روایت نمی‌کرده‌اند، گرچه در بعضی موارد چنین بوده، ولی نمی‌توان گفت كه اصحاب ملتزم بوده‌اند که از غیر ثقات روایت نکنند، بلكه در بسیاری موارد از غیر ثقه هم روایت کرده‌اند
.

در کل اگه بخواهیم نتیجه بگیریم با توجه به این اقوال چی میشه گفت؟[/]

vivaziba;575301 نوشت:
در کل اگه بخواهیم نتیجه بگیریم با توجه به این اقوال چی میشه گفت؟

یکی از مباحثی که در علم جرح و تعدیل مورد بحث و مناقشه قرار گرفته، مبحث مشایخ اجازات است؛ یعنی آیا شیخ اجازه بودن موجب وثاقت است یا خیر؟
بعضی از جمله شهید ثانی، صاحب معالم، وحید بهبهانی، محقق داماد، محقق بحرانی وجماعتی از فقها گفته اند مشایخ اجازات ثقه هستند واحتیاجی به توثیق ندارند؛ اما گروهی گفته اند مجرد شیخوخیت وشیخ اجازه بودن، دلیل بر وثاقت نیست و وثاقت باید از راه خودش اثبات شود وبه دست بیاید.
معتقدان به وثاقت مشایخ اجازه، سه دلیل آورده‌اند:
دلیل نخست، شهرت آنها است و در مثل این افراد شهرت کافی است و احتیاجی به تنصیص و تزکیه ندارند.
دلیل دوم این است که: بزرگانی هم چون شیخ طوسی و علامه حلّی در هنگام مناقشه در اسناد، نسبت به صاحب کتاب و راویانِ قبل از صاحب کتاب مناقشه می‌کردند، اما نسبت به مشایخ خودشان و اوایل اسناد مناقشه نمی‌کردند. علت این امر آن بوده که عدالت و وثاقت مشایخ آنها مشهور بوده و احتیاجی به مناقشه نداشته است.
دلیل سوم، طریقه و عادت مشایخ است، بر این که از غیر ثقه و افرادی که مورد تهمت و غمز بودند، روایت نمی‌کردند.
ادله‌ای که برای اثبات وثاقت مشایخ اجازات به آنها استناد شده، قابل قبول نیست و آیت الله خویی این دلایل را رد کرده‌اند.
جوابیه سه دلیل فوق
دلیل اول را می‌توان چنین پاسخ گفت که شهید و صاحب معالم علت وثاقت مشایخ اجازه را شهرت آنها دانسته‌اند، اما آیا این شهرت، شهرت از نظر متأخران است یا شهرت نزد قدما؟ اگر نزد متأخران باشد که حجیت ندارد، چون امر حدسی می‌شود؛ و اگر شهرت نزد قدما باشد، دلیلی برای آن نداریم.
نادرستی دلیل دوم از آن جهت است كه گرچه ممکن است عدم تعرض شیخ و امثال شیخ در اوائل اسناد از جهت وثاقت آن‌ها باشد، اما این احتمال نیز هست كه از جهت دیگری مانند مشهور بودن کتاب و احتیاج نداشتن به سند یا وجود طریق معتبری دیگر به کتاب باشد، پس این دلیل اخص از مدعاست.
اما وجه سوم که دأب اصحاب بر این بوده که از مشایخ متهم به غلو یا ضعیف روایت نمی‌کرده‌اند، گرچه در بعضی موارد چنین بوده، ولی نمی‌توان گفت كه اصحاب ملتزم بوده‌اند که از غیر ثقات روایت نکنند، بلكه در بسیاری موارد از غیر ثقه هم روایت کرده‌اند
.

جمع بندی
پرسش:
با سلام
آیا فردی که شیخ اجازه است اعتبار و مقام خاصی دارد؟ آیا صرف اجازه نقل حدیث به شاگردان، به شیخ اعتبار می بخشد؟

پاسخ:
سلام وعرض ادب به شما کاربر گرامی
دوست گرامی ابتدا تعریفی از شیخ اجازه عنوان گردد:
در تعریف شیخ حدیث آمده است: استاد روايت و كسى است كه از وى حديث را فرا مى گيرند، ولى معمولا بر كسانى اطلاق مى شود كه در اين علم مرجع باشند.
«اجازه» در اصطلاح محدثان یکی از طرق تحمل حدیث است. بنابر این تحمل حدیث عبارت است از این كه: راوى، حدیث را از استاد خود - كه در اصطلاح به او «شیخ» مى‌گویند - به یكى از راه‌هاى معتبر در تحمل حدیث، فرا گرفته باشد.
نکته قابل ذکر این که برای جلو گیری از نقل احادیث موضوعه، معمولا زنجیره ناقلان روایت را تا رسول اکرم (ص) یا ائمه معصومین(ع) یا اصحاب آنان ذکر می نمودند. بعد از تدوین احادیث در مجموعه ها که توسط اهل فن صورت پذیرفت، برای شناسایی راویان ومنزلت هر یک در وثاقت، کتبی در رجال حدیث تدوین شد. از این پس تحدیث شفاهی، جای خود را به نقل از کتب مزبور داد.
کار دیگری که به منظور دقت در نقل روایات انجام شد، اجازه ی نقل حدیث از استاد(شیخ حدیث) به شاگرد بود که پس از احراز صلاحیت شاگرد، به افتخار اجازه ی استاد در نقل کلیه ی مجامع حدیث یا آن چه را نزد شیخ قرائت نموده بود یا آن چه را شیخ مقبول داشت وبه اصطلاح نزد وی به صحت پیوسته بود، نائل می گردید.
فوائد اجازه
1- جلوگیری از هرج و مرج در نقل احادیث که هر کس و از هر جا پذیرفته نمی شد.
2-معرفی شیخ و اجازه ی وی که موجب اطمینان سامع به ناقل حدیث می گردید.
3-با توجه به صلاحیتی که شیخ در شاگرد می دید، دایره ی اجازه تحدیث، سعه وضیق پیدا می کرد، به عبارتی صلاحیت ناقل از ناحیه ی استاد کنترل می گردید وحدود ناقل روایت معین می شد.
4- جنبه تشریفی که با اجازه ی استاد، شاگرد در زمره ی راویان و ناقلان حدیث نبوی و ولوی مشرف می گردید و با این کار، سلسله سند که از اختصاصات مسلمین است ادامه می یافت.
بنابراین یکی از مباحثی که در علم جرح و تعدیل مورد بحث و مناقشه قرار می گیرد، مبحث مشایخ اجازات است؛ یعنی آیا شیخ اجازه بودن موجب وثاقت است یا خیر؟
بعضی از جمله شهید ثانی، صاحب معالم، وحید بهبهانی، محقق داماد، محقق بحرانی وجماعتی از فقها گفته اند مشایخ اجازات ثقه هستند واحتیاجی به توثیق ندارند؛ اما گروهی گفته اند مجرد شیخوخیت وشیخ اجازه بودن، دلیل بر وثاقت نیست و وثاقت باید از راه خودش اثبات شود وبه دست بیاید.
معتقدان به وثاقت مشایخ اجازه، سه دلیل آورده‌اند:
دلیل نخست، شهرت آنها است و در مثل این افراد شهرت کافی است و احتیاجی به تنصیص و تزکیه ندارند.
دلیل دوم این است که: بزرگانی هم چون شیخ طوسی و علامه حلّی در هنگام مناقشه در اسناد، نسبت به صاحب کتاب و راویانِ قبل از صاحب کتاب مناقشه می‌کردند، اما نسبت به مشایخ خودشان و اوایل اسناد مناقشه نمی‌کردند. علت این امر آن بوده که عدالت و وثاقت مشایخ آنها مشهور بوده و احتیاجی به مناقشه نداشته است.
دلیل سوم، طریقه و عادت مشایخ است، بر این که از غیر ثقه و افرادی که مورد تهمت و غمز بودند، روایت نمی‌کردند.
ادله‌ای که برای اثبات وثاقت مشایخ اجازات به آنها استناد شده، قابل قبول نیست و آیت الله خویی این دلایل را رد کرده‌اند.
جوابیه سه دلیل فوق
دلیل اول را می‌توان چنین پاسخ گفت که شهید و صاحب معالم علت وثاقت مشایخ اجازه را شهرت آنها دانسته‌اند، اما آیا این شهرت، شهرت از نظر متأخران است یا شهرت نزد قدما؟ اگر نزد متأخران باشد که حجیت ندارد، چون امر حدسی می‌شود؛ و اگر شهرت نزد قدما باشد، دلیلی برای آن نداریم.
نادرستی دلیل دوم از آن جهت است كه گرچه ممکن است عدم تعرض شیخ و امثال شیخ در اوائل اسناد از جهت وثاقت آن‌ها باشد، اما این احتمال نیز هست كه از جهت دیگری مانند مشهور بودن کتاب و احتیاج نداشتن به سند یا وجود طریق معتبری دیگر به کتاب باشد، پس این دلیل اخص از مدعاست.
اما وجه سوم که دأب اصحاب بر این بوده که از مشایخ متهم به غلو یا ضعیف روایت نمی‌کرده‌اند، گرچه در بعضی موارد چنین بوده، ولی نمی‌توان گفت كه اصحاب ملتزم بوده‌اند که از غیر ثقات روایت نکنند، بلكه در بسیاری موارد از غیر ثقه هم روایت کرده‌اند.

موضوع قفل شده است