جمع بندی یک چوب به عنوان نمادی از علم حضرت اباالفضل العباس(ع)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یک چوب به عنوان نمادی از علم حضرت اباالفضل العباس(ع)

[="Black"]اعوذ بالله سمیع العلیم من الشیطان العین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

و سلام نامی از نامهای خداست

عرض سلام و ادب و احترام خدمت عزیزان گرامی.


چندی پیش به چندین روستا در استان مازندران سفر کرده ایم.در ده های این روستاها بعضا یک حسینیه (تکیه) یا دو حسینه وجود داشت.
چیزی که جالب بود این است:

در جلوی تمامی این حسینیه ها یک چوب بزرگ بصورت عمودی وجود داشت که سر آن همانند ذوالفقار تقلبی دو تیغ داشت.و مردم میگفتند این نماد علم حضرت ابوالفضل(ع) است.و بعضا مرغ یا گوسفندان را زیر همان به ظاهر علم سر می بریدند.


فارق از بحثهای ما و اهالی نظر شما دوستان گرامی در این زمینه چیست!؟

آیا عمل آنها شرک است یا اشکالی ندارد!؟[/]

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صفا

با سلام و عرض ادب
ابتدا لازم است توضیح مختصری پیرامون مساله شرک داشته باشیم
یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین گناهان كبيره شرك به خداي تعالي است.
و دليل بر اينكه بزرگترين گناهان كبيره است، فرمايش پروردگار است، می فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِه»(نساء، آیه48)
و نيز می فرمايد : « إِنَّهُ مَن يُشرِْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئهُ النَّارُ». (مائده، آیه72)
و نيز می فرمايد: « وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَابُنىَ‏َّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيم‏» (سوره لقمان، آیه 13)
و به كبيره بودن آن، ائمه (ع) تصریح نیز فرموده اند بلكه از حضرت صادق (ع) در حدیث معتبری مرويست که بزرگترین گناهان کبیره، شرک است:«َ أَنَّ أَكْبَرَ الْكَبَائِرِ الشِّرْكُ بِاللَّهِ ». اصول كافي ج ۲ ص ۲۷۸

......ادامه دارد


با سلام و عرض ادب
در ادامه باید گفت : شرک یعنی چیزی را همتا و در عرض خدا قرار دادن، و آن اقسامی دارد، از جمله:
1- شرک ذاتی
یعنی، چیزی را در وجود مساوی با خدا نشاندن مانند قرائتی از ثنویت زرتشتی که به دو واجب الوجود اعتقاد دارد.
2- شرک در افعال
یعنی چیزی را در عمل و تأثیر همردیف خدا و مستقل از او دانستن، مانند قرائت دیگری از ثنویت زرتشتی که "یزدان" را فاعل و خالق خیرات می‏داند، "اهریمن" را خالق شر، هر چند معتقد به وجوب ذاتی و استقلال وجودی اهریمن نباشد.
3- شرک در پرستش و عبودیت
یعنی به جای خدا یا در کنار او، دیگری را پرستیدن و معبود قراردادن

مشکل اصلی مشرکین زمان پیامبر
مشکل اصلی مشرکین زمان پیامبر قسم دوم بود و این موضوع باعث شده بود در قسم توحید در عبادت نیز با مشکل مواجه گردند.مثلا" خدا را خالق می دانستند اما اعتقاد داشتند خدا بعد از خلق اداره امور را به بعضی ملائکه سپرده است و این ملائکه اختیار تام در تاثیر گذاری در امور دارند.
به همین دلیل از تصورات خود برای این شریکان اداره ی هستی از موادی که نشان از قدرت و ماندگاری داشت( سنگ و فلزات) بت های قدرت واز موادی که نشان از رویش وزایش داشت یا مسبب انها بود
(خورشید - دریا - چوب ) بتهای نعمت برای خود مقرر میکردند.
ادامه دارد.....

با سلام و عرض ادب
شرک از دیدگاه الهیون بر دو تقسیم اصلی قرار دارد.
1- شرک جلی 2- شرک خفی
شرک جلی: اینکه انسان آشکارا به یکی از اقسام شرک اعتقاد داشته باشد. این اعتقاد موجب خروج انسان از دائره موحدین می شود
شرک خفی: اینکه انسان از حیث اعتقادی خداوند را واحد و یکتا بداند و بازگشت تمام امور را به او بداند و او را تنها لایق پرستش قرار دهد ولی در اعمال خود کاری انجام دهد که نوعی بوی شرک داشته باشد.
این مسئله در مواردی معصیت است ولی باعث خروج انسان از دائره موحدین نمی شود.
امام صادق (ع) در تصویر این گونه از شرک‌ها که بسیاری از مؤمنان بدان گرفتارند در روایتی می‌فرماید: هرگاه شخصی بگوید اگر فلانی نبود هلاک می‌شدم یا بر سر من چنین و چنان می‌آمد، چنین شخصی گرفتار شرک است. (تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 476، ح 235 )
بارها از مردم شنیده‌اید که می‌گویند: اول خدا بعداً شما! این چنین تعابیری مشعر به شرک خفی و نهان است می‌بایست از آن پرهیز کرد؛ زیرا همه چیز از آن خداست و خداوند مالک مطلق است. بنابراین همواره اول و آخر خداست.

......ادامه دارد

با سلام و عرض ادب
مسئله مطرح شده تابع مباحث فوق است
حضرت عالی که در بطن ماجرا هستید بر اساس مطالب عنوان شده تا حدودی خود می توانید تطبیق نمایید. هر چند براساس مطالب عنوان شده می توان فهمید؛ از حیث شرک آمیز بودن بر عمل اهالی روستا، اطلاق عمل شرک آمیز نمی توان نمود.

[="Black"]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب وتواضع خدمت استاد گرامی.

صفا;573585 نوشت:
با سلام و عرض ادب
مسئله مطرح شده تابع مباحث فوق است
حضرت عالی که در بطن ماجرا هستید بر اساس مطالب عنوان شده تا حدودی خود می توانید تطبیق نمایید. هر چند براساس مطالب عنوان شده می توان فهمید؛ از حیث شرک آمیز بودن بر عمل اهالی روستا، اطلاق عمل شرک آمیز نمی توان نمود.

استاد گرامی درک سخن شما کمی برای مشکل است.

چگونه میفرمایید عملی از حیث شرک آمیز بودن اطلاق شرک بر اعمال به حساب نمی آید!؟

وقتی بنده زیر یک چوب عمودی که بین 7 الی 10 متر طول دارد مرغ و گوسفندی را به عنوان تبرک سر ببرم.یا اینکه پارچه ای همانند دخیل بر این تکه چوب ببندم.از نظر ماهیتی شرک باشد. اما عمل شرک به خدا محسوب نشود!؟؟؟؟؟

در این مناطق این ماهیتها فقط در تفکر افراد نیست بلکه در عمل آنها وجود دارد!
زمانی شما پرچمی را در یک هیئت میگذارید و میگوید این پرچم حضرت عباس(ع) است.
اما اینکه یک چوب خالی و بدون پرچم را نه تنها به عنوان علم حضرت عباس(ع) بدانید بلکه برای تبرک بیاید قربانی های خود را زیر آن بکشید برای تبرک.بر آن دخیل ببندید و ......! هضمش کمی سخت است.
[/]

امام عشق;574641 نوشت:
چگونه میفرمایید عملی از حیث شرک آمیز بودن اطلاق شرک بر اعمال به حساب نمی آید!؟

وقتی بنده زیر یک چوب عمودی که بین 7 الی 10 متر طول دارد مرغ و گوسفندی را به عنوان تبرک سر ببرم.یا اینکه پارچه ای همانند دخیل بر این تکه چوب ببندم.از نظر ماهیتی شرک باشد. اما عمل شرک به خدا محسوب نشود!؟؟؟؟؟

در این مناطق این ماهیتها فقط در تفکر افراد نیست بلکه در عمل آنها وجود دارد!
زمانی شما پرچمی را در یک هیئت میگذارید و میگوید این پرچم حضرت عباس(ع) است.
اما اینکه یک چوب خالی و بدون پرچم را نه تنها به عنوان علم حضرت عباس(ع) بدانید بلکه برای تبرک بیاید قربانی های خود را زیر آن بکشید برای تبرک.بر آن دخیل ببندید و ......! هضمش کمی سخت است.


با سلام و عرض ادب
برادر بزرگوار
هر لفظی که بکار برده می شود دارای بار محتوایی خاص خود است که متناسب با مورد خود باید استعمال شود
شرک دارای معنایی خاص و منحصر به خود است که توضیح مختصری در باره آن ارائه شد.
عمل اهای روستا را بر اساس انچه عنوان شد نمی توان عمل شرک آمیز دانست، چون زیر مجموعه هیچ یک از اقسام شرک جلی قرار نمی گیرد
این عمل درست نیست چون تقدس گرایی کاذب است. این چوب قدسیّتی ندارد تا به آن تبرّک بجوییم. ولی تقدّس گرایی کاذب امری متفاوت از شرک است.

با سلام و عرض ادب

تقدّس در نگاه دینی
از اوصافی که در قرآن برای خداوند متعال ذکر شده است، قدوّس(حشر/ 23)؛ (جمعه/ 1) و مقدّس(بقره/ 30) است. با مراجعه به لغت برای فهم معنای تقدّس، می توان آن را مرتبط با تنزّه و تعالی دانست.
ابن فارس اصل معنای قدس را پاکی دانسته است(ابن فارس، معجم مقاییس اللّغة، 63/5) فراهیدی و ابن منظور نیز قدس و تقدیس را به معنای تنزیه خداوند دانسته اند (فراهیدی، کتاب العین، 73/5؛ ابن منظور، لسان العرب، 168/6 ). پس «خداوند مقدّس است»، یعنی «خداوند متعالی از مخلوقات خویش است». با این تعریف، ویژگی تقدّس اصالتاً تنها از آنِ خداست. هم چنین خداوند نه تنها در ذات، بلکه در اسماء، صفات، کلام و افعالش نیز مقدّس است
ظاهراً می توان واژه ی مقدّس را- چنان که در عرف عامّ نیز به کار می رود- برای مکان ها، زمان ها، اشخاص یا اشیایی غیر از خداوند نیز به کار برد. اگر خداوندِ متعال به چیزی (اعمّ از مکان، زمان، شیء یا شخص) توجّه کند و آن چیز را برگزیند (اصطفا کند) و آثار و برکات مخصوصی در آن قرار دهد، این شیء از این جهت مقدّس و مبارک می شود. انسان ها در مواجهه با این امور مقدّس، نشانه ها (آیه ها) و عنایات خدا را مشاهده و ادراک می کنند. پس تقدّسِ چنین چیزی بدین سبب است که آثار و برکات ویژه و اختصاصی آن، نه به روال عادی، که به عنایت و گزینش الاهی در آن قرار گرفته است و لذا مورد توجّه و احترام انسان ها قرار می گیرد. به عبارتِ دیگر، در نگاه دینی، این انسان ها نیستند که چیزی را مقدّس می کنند؛ بلکه همواره خداست که آن را برمی گزیند و اعتلا می دهد یعنی از موردِ خاصّ- که برگزیده شده است- اوصاف و آثار خاصّ انتظار می رود. در آیات متعدّدی به این نکته اشاره شده است که مبارک کردنِ (قرار دادن آثار و برکات) یک امر، فعلِ خداوند است (انعام/ 92 و 155؛ اعراف/ 137؛ اسراء/ 1 ) پس تقدّسِ هر امری بسته به درجه ی وثاقت ارتباطی است که با خداوند دارد و این ارتباط از سوی خداوند معین می شود. این تعیین یا عامّ است و تشخیص مصداق (ها) را از طریق اوصاف و نشانه ها به عهده ی مخاطبان گذاشته است؛(مانند قداستِ مؤمن، عالم و مسجد.) یا خاصّ است و مصداق (ها) را هم معیّن کرده است.(مانند قداستِ انبیا و اوصیا؛ برخی مکان های خاصّ (مانند: مسجد کوفه، کربلا و کعبه) و برخی زمان های خاصّ (مانند: عیدهای فطر و قربان، ماه های حرام و شب های قدر)
اگر چیزی مقدّس است، باید از سوی خدا (یا به عبارتی، نمایندگان خدا یا عالمان الاهی) متّصف به تقدّس شود؛ نه از سوی مخلوقات. پس برای تشخیص مقدّس باید به گزارش عالمان الاهی تکیه کرد.

پرسش:
یک چوب به عنوان نمادی از علم حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) از طرف اهالی یک روستا بکار می رود، آیا این عمل شرک نیست؟

پاسخ:
ابتدا لازم است توضیح مختصری پیرامون مساله شرک داشته باشیم
یکی از بزرگ ترین گناهان كبيره شرك به خداي تعالي است. بر این مضمون آیات و روایات متعددی دلالت دارند مثل؛ «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِه»(1) و « إِنَّهُ مَن يُشرِْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئهُ النَّارُ»(2) و « وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَابُنىَ‏َّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيم‏»(3) و به كبيره بودن آن، ائمه (علیهم السلام) تصریح نیز فرموده اند بلكه از حضرت صادق (علیه السلام) در حدیث معتبری مرويست که بزرگ ترین گناهان کبیره، شرک است: «َ أَنَّ أَكْبَرَ الْكَبَائِرِ الشِّرْكُ بِاللَّهِ ».(4)

در ادامه باید گفت : شرک یعنی چیزی را همتا و در عرض خدا قرار دادن، و آن دارای اقسامی است، از جمله:
1) شرک در ذات:
یعنی، چیزی را در وجود مساوی با خدا نشاندن مانند قرائتی از ثنویت زرتشتی که به دو واجب الوجود اعتقاد دارد.

2) شرک در افعال:
یعنی چیزی را در عمل و تأثیر همردیف خدا و مستقل از او دانستن، مانند قرائت دیگری از ثنویت زرتشتی که "یزدان" را فاعل و خالق خیرات می‏داند، "اهریمن" را خالق شر، هر چند معتقد به وجوب ذاتی و استقلال وجودی اهریمن نباشد.

3) شرک در پرستش و عبودیت:
یعنی به جای خدا یا در کنار او، دیگری را پرستیدن و معبود قراردادن.

_ مشکل اصلی مشرکین زمان پیامبر
مشکل اصلی مشرکین زمان پیامبر قسم دوم بود و این موضوع باعث شده بود در قسم توحید در عبادت نیز با مشکل مواجه گردند. مثلا" خدا را خالق می دانستند اما اعتقاد داشتند خدا بعد از خلق اداره امور را به بعضی ملائکه سپرده است و این ملائکه اختیار تام در تاثیر گذاری در امور دارند. به همین دلیل از تصورات خود برای این شریکان اداره هستی از موادی که نشان از قدرت و ماندگاری داشت ( سنگ و فلزات) بت های قدرت و از موادی که نشان از رویش و زایش داشت یا مسبب آن ها بود
(خورشید - دریا - چوب) بت های نعمت برای خود مقرر میکردند.

_ تقسیم دیگر
شرک به اعتباری دیگر از دیدگاه الهیون دو تقسیم اصلی دارد.
1) شرک جلی: این که انسان آشکارا به یکی از اقسام شرک اعتقاد داشته باشد. این اعتقاد موجب خروج انسان از دائره موحدین می شود.

2) شرک خفی: این که انسان از حیث اعتقادی خداوند را واحد و یکتا بداند و بازگشت تمام امور را به او بداند و او را تنها لایق پرستش قرار دهد ولی در اعمال خود کاری انجام دهد که نوعی بوی شرک داشته باشد.این مسئله در مواردی معصیت است ولی باعث خروج انسان از دائره موحدین نمی شود.
امام صادق (علیه السلام) در تصویر این گونه از شرک‌ها که بسیاری از مؤمنان بدان گرفتارند در روایتی می‌فرماید: هرگاه شخصی بگوید اگر فلانی نبود هلاک می‌شدم یا بر سر من چنین و چنان می‌آمد، چنین شخصی گرفتار شرک است.(5)؛ بارها از مردم شنیده‌اید که می‌گویند: اول خدا بعداً شما! این چنین تعابیری مشعر به شرک خفی و نهان است می‌بایست از آن پرهیز کرد؛ زیرا همه چیز از آن خداست و خداوند مالک مطلق است. بنا بر این همواره اول و آخر خداست.

_ نتیجه:
مسئله مطرح شده تابع مباحث فوق است براساس مطالب عنوان شده می توان فهمید؛ از حیث شرک آمیز بودن بر عمل اهالی روستا، اطلاق عمل شرک آمیز نمی توان نمود. چون هر لفظی که بکار برده می شود دارای بار محتوایی خاص خود است که متناسب با مورد خود باید استعمال شودشرک دارای معنایی خاص و منحصر به خود است که توضیح مختصری در باره آن ارائه شد. عمل اهای روستا را بر اساس آنچه عنوان شد نمی توان عمل شرک آمیز دانست، چون زیر مجموعه هیچ یک از اقسام شرک جلی قرار نمی گیرد این عمل درست نیست چون تقدس گرایی کاذب است. این چوب قدسیّتی ندارد تا به آن تبرّک بجوییم. ولی تقدّس گرایی کاذب امری متفاوت از شرک است.

_ تکمله: تقدّس در نگاه دینی
از اوصافی که در قرآن برای خداوند متعال ذکر شده است، قدوّس(6)؛ و مقدّس(7) است. با مراجعه به لغت برای فهم معنای تقدّس، می توان آن را مرتبط با تنزّه و تعالی دانست.
ابن فارس اصل معنای قدس را پاکی دانسته است(8) فراهیدی و ابن منظور نیز قدس و تقدیس را به معنای تنزیه خداوند دانسته اند.(9) پس «خداوند مقدّس است»، یعنی «خداوند متعال از مخلوقات خویش است». با این تعریف، ویژگی تقدّس اصالتاً تنها از آنِ خداست. هم چنین خداوند نه تنها در ذات، بلکه در اسماء، صفات، کلام و افعالش نیز مقدّس است.

ظاهراً می توان واژه مقدّس را -چنان که در عرف عامّ نیز به کار می رود- برای مکان ها، زمان ها، اشخاص یا اشیایی غیر از خداوند نیز به کار برد. اگر خداوندِ متعال به چیزی (اعمّ از مکان، زمان، شیء یا شخص) توجّه کند و آن چیز را برگزیند (اصطفا کند) و آثار و برکات مخصوصی در آن قرار دهد، این شیء از این جهت مقدّس و مبارک می شود. انسان ها در مواجهه با این امور مقدّس، نشانه ها (آیه ها) و عنایات خدا را مشاهده و ادراک می کنند.
پس تقدّسِ چنین چیزی بدین سبب است که آثار و برکات ویژه و اختصاصی آن، نه به روال عادی، که به عنایت و گزینش الاهی در آن قرار گرفته است و لذا مورد توجّه و احترام انسان ها قرار می گیرد. به عبارتِ دیگر، در نگاه دینی، این انسان ها نیستند که چیزی را مقدّس می کنند؛ بلکه همواره خداست که آن را برمی گزیند و اعتلا می دهد یعنی از موردِ خاصّ -که برگزیده شده است- اوصاف و آثار خاصّ انتظار می رود. در آیات متعدّدی به این نکته اشاره شده است که مبارک کردنِ (قرار دادن آثار و برکات) یک امر، فعلِ خداوند است(10) پس تقدّسِ هر امری بسته به درجه ی وثاقت ارتباطی است که با خداوند دارد و این ارتباط از سوی خداوند معین می شود. این تعیین یا عامّ است و تشخیص مصداق (ها) را از طریق اوصاف و نشانه ها به عهده ی مخاطبان گذاشته است؛ (مانند قداستِ مؤمن، عالم و مسجد.) یا خاصّ است و مصداق (ها) را هم معیّن کرده است.(مانند قداستِ انبیا و اوصیا؛ برخی مکان های خاصّ (مانند: مسجد کوفه، کربلا و کعبه) و برخی زمان های خاصّ (مانند: عیدهای فطر و قربان، ماه های حرام و شب های قدر).

با توجه به مطالب پیشین اگر چیزی مقدّس است، باید از سوی خدا (یا به عبارتی، نمایندگان خدا یا عالمان الاهی) متّصف به تقدّس شود؛ نه از سوی مخلوقات. پس برای تشخیص مقدّس باید به گزارش عالمان الاهی تکیه کرد.

_________
(1) نساء/ 48.
(2) مائده/ 72.
(3) لقمان/ 13.
(4) اصول كافي ج ۲ ص ۲۷۸.
(5) تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 476، ح 235.
(6) حشر/ 23؛ جمعه/ 1.
(7) بقره/ 30.
(8) ابن فارس، معجم مقاییس اللّغة، 63/5.
(9) فراهیدی، کتاب العین، 73/5؛ ابن منظور، لسان العرب، 168/6.
(10) انعام/ 92 و 155؛ اعراف/ 137؛ اسراء/ 1.

موضوع قفل شده است