مباحثی در باب انسان سالم در حکمت عملی

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مباحثی در باب انسان سالم در حکمت عملی

بسمه تعالی

نفس و روح یكی از آموزه‌های مهم ادیان الهی

یكی از آموزه‌های مهم ادیان الهی و بخصوص دین اسلام، تعریف انسان و ابعاد معنوی او و صراحت بخشیدن به بُعدی نامحسوس غیر مادی ـ یعنی نفس یا روان ـ می‌باشد. شاید بتوان ادعا كرد كه اگر تأكید وحی و ادیان آسمانی بر وجود چیزی بنام روح یا نفس و اهمیت آن در شخصیت و منش انسانی نمی‌بود تجربة نارسای بشری ـ حتی در پیشرفته‌ترین تمدنها ـ قادر نبود كه اینگونه كه امروز روشن شده است به بُعد عمیق و مؤثری در انسان بنام نفس یا روح برسد.

در اسلام (و مكاتب و ادیان آسمانی دیگر) معرفی نفس انسان، همپا و همراه تعریف سلامت نفس و آموزش روشهای ساختن انسان سالم بوده و حتی از حدیث «بُعثت لأتمم مكارم الأخلاق» می‌توان بدست آورد كه هدف اصلی اسلام نوسازی بشر و ساختن انسانهایی دارای سلامت نفس و قوت روح و روان می‌باشد؛ چه آنكه سلامت معنوی انسان، از دیدگاه اسلام، ضامن سعادت دنیوی و اخروی و فوز و فلاح او شمرده شده است و شخصیت سالم یك انسان را سكوی پرش و تعالی او بسوی كمالات انسانی و وصول به مدارج عالیة روحی و قرب یا حتی وصال حق متعال معرفی نموده است.


سلامت روانی انسان در ادیان و علوم روانشناسی

اهمیت سلامت روانی انسان و شناسایی و درمان آفات و آسیبهای آن در اسلام و ادیان با مطرح بودن آن در روان‌پزشكی و روانشناسی و روانكاوی سازگاری داشته و بررسی تطبیقی این رشته‌ها با تعالیم آسمانی مانند همیشه می‌تواند تجربه‌های بشری را غنی¬تر سازد و اگرچه تجربه و دانش بشر ناتوانتر از آن بوده كه به شناسایی روان دست یابد ولی توانسته است با آسیبها و بیماریهای آن، كه در رفتار انسان خود را نشان می‌دهد و نوعی نابسامانی و ناهنجاری رفتاری است، آشنا شود و تا حدودی به درمان آن بپردازد.سلامت روانی انسان در اسلام از یك زاویه و در پزشكی از زاویة دیگر مورد نظر و عنایت قرار گرفته است. باین صورت كه در روانپزشكی آن را فقط از نظر ناهنجاریهای شخصیتی و بیماریهای شدید آن مورد نظر قرار می‌دهند، اما در بینشهای دینی فراگیرتر می‌باشد و تمام احوال نفس انسانی را زیر نظر می‌گیرد.در این مقاله دیدگاه اسلام را از دریچۀ روایات اسلامی و بخصوص احادیث اهل بیت علیهم السلام مورد بررسی قرار می‌ گیرد، و به مرزهای مشترك حدیث و روانپزشكی و روانشناسی اشاره ای میشود.

• هنجار و ناهنجاری در علم روانشناسی

در علم روانشناسی، سلامت یا روند عادی روح و شخصیت انسان را هنجار و عوارض و نابسامانیهای آن را ناهنجاری می‌نامند و این تقسیم یكی از كلی ترین تقسیمات شخصیت انسان است و بقول یكی از روانشناسان، بسختی می‌توان میان آن دو مرزی یافت. صورت بیماری روان یا ناهنجاری آن را نیز به دو دستۀ عمده روان‌نژندی و روان‌پریشی تقسیم نموده‌اند.

روان‌پریشی:
نابهنجاریها و بیماریهایی است كه روان و شخصیت انسان را بشدت تحت تأثیر قرار می‌دهد بگونه‌ای كه گاهی در این بیماریها شخصیت بیمار بكلی گم و مختل می‌شود و نوعاً بیمار به بیماری خود، آگاه نیست و واقعیت و اوهام را از هم تمیز نمی‌دهد و به خودداری یا درمان خود توانایی ندارد. روان‌پریشی صورتهای بسیار و گوناگون دارد و گاهی بصورت جنون یا حتی حماقت ظاهر می‌شود. درمان این بیماریها دشوار و نیازمند به بستری شدن و دارو می‌باشد.

روان‌نژندی:
مراتب ضعیفتر بیماریهای روانی است كه در آنها بیمار شخصیت خود را از دست نداده و به بیماری و نابسامانیهای روانی خود، آگاه است و گاهی بیاری ارادۀ خود یا تلقین به كاهش یا درمان خود كمك می‌كند و از واقعیات و علل و معالیل و آثار رفتار و واكنشهای خود باخبر است و اینگونه بیماری نوعی برهم خوردن موقت تعادل روانی است.

• سلامت و بیماریهای روانی در احادیث

در احادیث منسوب به پیامبر علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام به نابسامانیها و ناهنجاریهای شخصیت انسانی اشاره شده و در برخی از این احادیث از نابهنجاریهای روانی با لفظ «جهل» و از بیماریهای آن به جنود جهل تعبیر شده و در مقابل، سلامت و بهنجار بودن روان را «عقل» نامیده است و با بیانی نمادین این¬دو (یعنی عقل و جهل) را فرمانروای دو دسته یا سپاه، تحت عنوان جنود عقل و جنود جهل نمایش داده است.

این مطلب را نخستین بار یكی از روانپزشكان ایرانی در كتاب خود بیان نمود و این مقوله را از حدیث اهل بیت علیهم السلام به علم روانپزشكی امروزی كشانید. وی با توجه به حدیث سُماعۀ بن مهران راوی و صحابی مشهور از امام صادق علیه السلام بیماریهایی مانند ماتی و ملانكولی و شیزوفرنی یا جنون جوانی را نام می‌برد و برخی از «جنود جهل» مذكور در حدیث را كه از آثار یا مختصات بیماریهای بالاست، ذكر می‌كند و نتیجه می‌گیرد كه جنود عقل نشانۀ سلامت روان (یا عاقل بودن) است و جنود جهل نشانۀ جنون یا انحرافها و آسیبهای روانی.
در این حدیث، عدل، رضا، شكر، امید، توكّل، رأفت، عفت، تواضع، صبر، قناعت، وفاء، سخاوت، راستگوئی، امانت و حتی فهم، حافظه، حضور ذهن، نشاط و شادمانی از جنود عقل یعنی از معیارهای اعتدال روانی و سلامت روحی شمرده شده است و انحراف و دوری از آنها را از مصادیق جهل یعنی عدم اعتدال روحی و روانی و نوعی بیماری و نابهنجاری دانسته است.

حدیث دیگری با همین مضمون از امام كاظم علیه السلام خطاب به هشام بن حكم رسیده است و جز این دو نیز احادیث دیگری وجود دارد كه جهل را در سه دستۀ كلی منحصر ساخته است. مانند: الجهل فی ثلاث: الكبر وشدّة المراء والجهل بالله « جهل در سه چیز نهفته است: در تکبر و پافشاری در جدال بیهوده و نادانی به خداوند.»
و نیز این حدیث: الجاهل: إن صحبته عناك وإن اعتزلته شتماك وإن أعطاك منّ علیك وإن أعطیته كفرك و ... «از نشانه های جاهل این است که: اگر با او رفاقت و همراهی کنی تو را خوار میکند، و اگر از او دوری گزینی تو را مورد سرزنش و دشنام قرار می دهد، میگرد، و اگر چیزی به تو بدهد بر تو منّت می گذارد، و اگر به چیزی بدهی تو آنرا نادیده میگیرد و.. . »

و در حدیثی دیگر جنود جهل و عقل بشكل زنجیره و سلسله مراتب و مترتّب به یكدیگر آمده است. مانند: فشعّب من العقل الحلم ومن الحلم العلم ومن العلم الرشد و من الرشد العفاف ومن العفاف الصیانة و ...« از سلسله مراتب عقل، بردباری است و از مراتب بردباری، رشد شخصیتی و معنوی است، و از مراتب رشد شخصیتی، پاکدامنی است، واز مراتب پاکدامنی، مواظبت بر اعمال و حسابرسی آنهاست و .. .»
یكدسته روایات نیز دربارۀ بیماری وسواس وارد شده است كه متمّم این روایات می‌باشد. مانند: أربعة من الوسواس: أكل الطین و فتّ الطین و تقلیم الأظفار وأكل اللحیة. « چهار چیز از نشانه¬های وسواس است: خودرن و بازی کردن گل و جویدن ناخن و جویدن ریش» این حدیث و مانندهای آن ناظر به رفتارهای عصبی و روانی ناشی از بیماری یا عوارضی روانی مانند تیكهای روانشناسی است.تحلیل دقیق روانشناختی و روانپزشكی این روایات مجال و فرصت بیشتری می‌خواهد. آنچه‌كه از مجموع اینگونه روایات بدست می‌آید معیارهای سلامت روانی و بهنجاری شخصیت انسان از یكسو و شناختن بیماریهای روانی و نابهنجاری شخصیت از سوی دیگر است.

مزیت تعالیم اسلام بر دو دیدگاه روانشناختی و روانپزشكی

چون زاویۀ دید اسلام و این احادیث مانند روانپزشكی محدود به چند بیماری شدید و حادّ روانی مانند جنون، هیستری، جنون جوانی و پیری، هذیان و دیگر اقسام نمی‌باشد، می‌توان تمام گونه‌های انحراف از سلامت را هر چند كه اختلال ادراكی یا فكری یا اقسام ضعیف روان‌نژندی (یا نوروتیك) باشد در بربگیرد و جامع هر دو دیدگاه روانشناختی و روانپزشكی گردد؛ بلكه از آن هم فراتر، یك بینش جامع و گسترده نابهنجاری‌شناسی روانی را پایه‌گذاری كند. آنكه در روانپزشكی و حتی می‌توان ادعا كرد كه در روانشناسی هرگز سلامت یا حالت عادی و نورمال شخصیت احصا نمی‌شود. ولی در این روایات تمام آثار و اوصاف و معیارهای سلامت همراه با آفات و بیماری آنها بیان شده است.
البته در روانشناسی، سلامت روانی را همان عادی (نورمال) بدون عواطف، غرایز، حواس، عكس‌العملها، نیروهای دماغی و ذهنی می‌دانند و طبعاً اختلال هر یك از آنها را بیماری می‌شمرند، چه اختلالها كنشی باشد و چه واكنشی (یا منشی). بنابرین ترس، هراس، بخل، حسد و مانند این خصایل ناپسند را بیماری می‌دانند. ولی همانگونه كه گذشت، در نظریة اسلامی بیماری‌شناسی روانی، بیماری را از سلامت می‌شناسند نه سلامت را از نبود بیماری، و این برای شناخت دقیقتر طبیعت و شخصیت انسان سالم مفیدتر و كاراتر است.
مثلاً در حدیث هشام از امام كاظم علیه السلام نخستین نشانة سلامت روح انسان، «ایمان» او و بیماری آن، «كفر» دانسته شده كه در هیچیك از فهرستها و جداول بیماریهای روانی متداول در روانشناسی نیامده است؛ ولی در اسلام، یك انسان سالم باید دارای ایمان بدور و از كفر باشد. پیداست كه مقصود از ایمان در اینجا، اعتقاد و باور به دینی مخصوص و پیامبری معیّن نیست، بلكه اشاره به حس دینی و فطرت خداپرستی است؛ همچنانكه در حدیث دیگر آمده است كه «كل مولود یولد علی الفطرة...» یعنی هر نوزاد همراه با حس دینی و معنوی زاده می‌شود. پس اگر فردی در نهاد خود حس دینی نداشته باشد و بطور طبیعی ( نه از روی لجاج) آن را انكار كند یا درك ننماید، سلامت روان خود را از دست داده و از فطرت اولیۀ خود دور شده است.
عناصر دیگر سلامت انسان در این حدیث «تصدیق» یعنی باور داشتن (و یا شاید خوشباور بودن و باصطلاح قرآن مجید: «اُذُن خیر») شمرده شده و برعكس، حس ناباوری دائم و افراطی و شك در صدق دیگران بیماری شناخته شده است و نیز «اخلاص» در برابر «نفاق» كه نمودار صافی و زلالی روح در برابر دورویی است و همچنین «رجاء» و حس امیدواری در برابر «قنوط» یعنی ناامیدی (كه از آثار افسردگی می‌باشد) و یا خصلت «عدل» و دادجویی در برابر ستم و ستمكاری (كه از جلوه‌های سادیسم و مردم آزاری است) و «كسل» و «حزن» در برابر «نشاط و فرح» (كه كسل و حزن را می‌توان از اقسام افسردگی محسوب كرد).
دیگر اینكه در این حدیث «انكار، غباوت و حمق» سه بیماری در برابر سلامت «معرفت، فهم و كیاست» معرفی شده و این همان چیزی است كه در روانشناسی گفته می‌شود كه «فرد روان‌نژند را می‌توان «بی‌كفایت» خواند، زیرا جهان واقعی را بدرستی و دقت یك فرد سالم نمی‌تواند درك كند». و ناتوانی از درك حقایق اطراف خود بیماری روانی است.

در این حدیث «علم» از سپاهیان «عقل» شمرده شده و شاید بتوان گفت كه برای «جهل» دو اصطلاح وجود دارد یكی عام در مقابل عقل كه مَقسَم است و دیگری از اقسام آن و در مقابل علم. تأكید حدیث بر دو عنصر ضد در برابر هم، منافاتی با عرض عریض آن ندارد و بتعبیر دیگر هر خصلت با ضد خود در روی یك محور، ولی در دو جهت مخالف ـ یكی از صفر بالاتر و دیگری از آن پائینترـ قرار گرفته است كه به تعبیر ریاضی می‌توان آنها را محورهای مثبت و منفی نام داد. هر یك از این دو محور دارای درجات و نقاطی می‌تواند باشد و هر چه خصلتهای منفی ـ یا بتعبیر حدیث: «لشگریان جهل» ـ از صفر به سمت منفی دورتر شوند بیماری شدیدتر است و هر چه به صفر نزدیكتر گردد به مرز سلامت نزدیك گردیده است.
درجات شدید عدم سلامت را می‌توان در حالات پارانوئید و جنون جوانی (اسكیزوفرنی) یا افسردگیهای عمیق (ملانكولی) و ماتم و خودكشی یافت. همچنانكه می‌توان ناهنجاریهای موجود در حدیث را به ناهنجاریها و بیماریهای فكری و ادراكی یا انفكاك و تفرق رفتاری یا عاطفی (پراكندگی عواطف) و گاهی به خصایل ضد ارزشی و ضد اخلاقی تقسیم و تطبیق كرد. در این حدیث «تهتك و قحّه» را بیماریهای روانی منشأ بی عفتی و «جرأت» را بی‌پروائی و ناسازگاری اجتماعی و قانون‌شكنی و «جور و ظلم» را دیگرآزاری و سادیسم و «سُخط» را نارضائی مطلق و «خفّت» را شیدایی و نیمه‌شیدایی و سبك روحی بیمارگونه می‌توان شمرد. ولی انواع دیگر اختلالات و ناهنجاریهای منشی و كنشی و حتی مزاجی و عارضی و جسمانی و روانی و محیطی را نیز می‌توان در خصلتهای دیگر مذكور در حدیث یافت.
باری، از آنچه كه گذشت می‌توان نتیجه گرفت كه برخلاف روانپزشكی كه در پی درمان بیماریهای شدید روانی است و معیارهای سلامت را جستجو نمی‌كند و برخلاف روانشناسی كه معیاری دقیق برای سلامت بدست نمی‌دهد، روانشناسی اسلامی در حدیث اهل بیت علیهم السلام ببركت وحی و بُعد الهی خود، تمام معیارها و نمودهای سلامت روانی انسان را احصا نموده و آفات و امراض آن را نیز بیان كرده است. خصایل مذكور در جنود عقل عناصری هستند كه یك انسان طبیعی یا استاندارد را نشان می‌دهند و چون در گذار زمان انسانها ـ بجز معدودی ـ بدلیل عوامل طبیعی یا ارثی یا تربیتی و ارادی از این معیار سلامت منحرف شده‌اند، بخشی از كمال سلامتی خود را از دست داده‌اند. سلامت كامل را فقط در مردان نمونه مانند پیامبران و ائمه و جانشینان آنان یا پروردگان فرزانه مكتب ایشان می‌توان یافت، بشرحی كه در حدیث عقل و جهل گذشت.

• دستورهای تربیتی و اخلاقی اسلام برای درمان روانی

روان انسان بسیار حساس و شكننده است و عواملی مادی یا معنوی، نقص اعضا یا بیماری، یا فشار و شكنجه جسمی و روحی، فقر و ستمكشی و مانند آن می‌تواند در روان انسان بیماری و صدمه و زیان بجای بگذارد و این آسیبها گاهی خصایل پسندیده را به ضد آنها تبدیل می‌كند و گاهی آثاری باقی می‌گذارد كه در روانكاوی به آن عقده یا كمپلكس می‌گویند و ممكن است گاه بصورت هیستری و روان‌پریشی و جنون برسد و گاه زودگذر باشد و بصورت افسردگیهای خفیف ظاهر شود، و بهمان گونه روان انسان بسیار اصلاح‌پذیر است و با تربیت و ریاضت می‌تواند راه كمال و سلامت را طی كند.
در دستورهای تربیتی و اخلاقی اسلام علاوه بر كوشش در جلوگیری از آفات غیرارادی به مراقبت ارادی خود افراد توجه بسیار شده و اخلاق اسلامی نوعی «خود درمانی» روانی است و همانگونه كه از ذیل حدیث عقل و جهل برمی‌آمد مؤمنان و دین باوران بیاری ارادۀ استوار و ایمان و تلاش خود می‌توانند از خصلتهای گروه جهل خود را پالایش داده و به صف جنود عقل درآیند و به سلامت كامل روان خود نزدیك گردند. در پایان این بررسی نكاتی بنظر می‌‌رسد كه توجه به آن مفید است:
نكته اول: در بررسی جایگاه «انسان كامل» علم عرفان با «انسان سالم» علم روانشناسی، با اندكی تسامح می‌توان سلامت انسان را ناظر به كمالات اولیۀ او دانست كه بدون آن مرز میان انسان و حیوان برداشته می‌شود و انسان برغم امتیاز جسمانی از حیوانات، یك حیوان انسان‌نما می‌گردد. لكن «كمال» در اصطلاح عرفانی «انسان كامل» را می‌توان ناظر به كمالات ثانویه او دانست كه منوِّع نیست و برخلاف سلامت، كه به تفاوت و تنوّع افقی مربوط است، درجات عمودی و صعودی انسان را بیان می‌كند، و بدیهی است ـ برخلاف سلامت كه مشترك میان تن و روان (یا جسم و نفس) است ـ كمال انسان در انسان كامل، منحصر به سلوك عملی نفس و تربیت آن و اصطلاح منش انسانی انسان می‌باشد.
نكته دوم: در میان بینش اسلامی و فلسفی دربارۀ جنود عقل و جهل مذكور در حدیث، می‌توان این تفاوت را یافت كه در فلسفه آن را از ملكات می‌دانند و «ملكه» ـ اگرچه از كیفیات نفسانی شمرده شده ـ همان عادت مستقر در انسان است و شاید بتوان آن را همان فطرت ثانویه مذكور در حكمت اشراق و حكمت متعالیه دانست. ولی از تعبیر به «جعل» در حدیث كه می‌گوید: «ثم جعل للعقل ...»، چنین برمی‌آید كه خصائل انسانی خوب یا بد اموری فطری و ذاتی و بتعبیری: «فطرت اولیه» انسان می‌باشد كه مانند كیفیات نفسانیه دستخوش تغییرات طبیعی نیست و فقط بیاری نیروی اراده و قسراً ـ نه طبعاًـ می‌توان بر آن مسلط گردید و مهار آن را در دست گرفت.

نكته سوم: بنظر می‌رسد كه در فلسفه برای خُلق یا خصائل نیك و بد حدّی ذكر نشده و نامتناهی است؛ و حال‌آنكه در حدیث آن را در هفتاد و پنج زوج، یعنی در یكصدو پنجاه خلق یا خصلت منحصر ساخته است.
نكته چهارم: در میان فلاسفه بپیروی از ارسطو اصراری دیده می‌شود كه سلامت خُلق را حدّ وسط و میانة دو حد افراط و تفریط بدانند و ارسطو نام آن را فضیلت می‌گذاشت. ولی از احادیث می‌توان بدست آورد كه این تصور یك تقسیم فرضی و نظری محض است و در بسیاری از ملكات و صفات و منشهای انسان _ مثلاً ایمان در برابر كفر و سعادت و یقین و صبر و نظافت و ... _ این حدّ میانه قابل قبول نیست و حتی صدرالمتألهین كه خود در این تقسیم از دیگران پیروی كرده، این مرزبندی را درباره «حكمت» نمی‌پذیرد و دربارة آن می‌گوید: «كلّما زاد كان أفضل».
نكته پنجم: جنود عقل در حدیث همان فضائل اخلاقی و ارزشهای انسانی می‌باشند، از اینرو اخلاق را باید همان آسیب‌شناسی روان و شخصیت انسان و «خود درمانی» دانست زیرا كسب آن ارادی است. بنابرین علم اخلاق و علم روانپزشكی در روان‌نژندیها، موضوع مشترك و وحدت غایت می‌یابند (با این تفاوت كه در پزشكی معمولاً درمان با پزشك است و از عوامل برونی بهره می‌گیرند)؛ از اینرو علم اخلاق با بهداشت روانی (Mental Hygien) یكی می‌شود.

منابع:
بنیاد حکمت اسلامی صدرا
پایگاه اطلاع رسانی حوزه