جمع بندی مقام امامت نزد خدا بالاتر است یا نبوت؟

تب‌های اولیه

94 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مقام امامت نزد خدا بالاتر است یا نبوت؟

سلام رفقا

سوال این است

که مقام امامت نزد خدا بالاتر است یا مقام نبوت؟؟؟

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مشکور

BABY;570322 نوشت:
سلام رفقا

سوال این است:

که مقام امامت نزد خدا بالاتر است یا مقام نبوت؟؟؟


سلام و تشکر از روحیه پرسشگری شما:Gol:

در پاسخ به سؤال شما گفتنی است:

اولاً؛ نبوت و امامت دو منصب الهي اند كه از جانب خداوند به افراد برگزيده و شايسته اعطا مي شود تا واسطه ي فيض الهي به سوي مردم و هدايت آنان به كمال و سعادت باشند و نبي و امام به واسطه ي اين دو منصب الهي، داراي وظايف خاص و مقام و منزلت ويژه اي مي شوند.

ثانیاً؛ نبوّت، اخذ وحى است و رسالت بيان تبليغ آن. در حالى كه امامت و زعامت و سرپرستى همه جانبه جامعه در پرتو اصول و تعاليم الهى مى باشد، به ديگر سخن: قلمرو كار انبيا و رسل، از آن نظر كه حامل نبوّت و رسالت مى باشند، فقط تبيين و تذكر است ولى آنگاه كه به مقام امامت منصوب شدند، وظيفه خطيرترى را برعهده مى گيرند و آن تربيت انسان هاى جاهل و تأمين كليه نيازهاى بشر در تمام قسمت ها است. و بعبارة اخری، هدايت پيامبران و رسولان، جز ارايه طريق چيز ديگري نيست در حالى كه هدايت امام به صورت ايصال به مطلوب است; يعنى امام از نظر تأثير باطنى و نفوذ روحاني اى كه اثر وجوديش در قلب انسان مى تابد، آنان را هدايت مى كند. (1)

ثالثاً؛ بنا بر آن چه از آيات و روايات استفاده مي شود، مقام امامت برتر و بالاتر از مقام نبوت است. پاره اي از دلايل آن عبارت اند از:

1. در آيه اي كه در شأن حضرت ابراهيم نازل شده آمده: «وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِـيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَـمَّـهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِـي)؛(2) به خاطر بياوريد هنگامي را كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهده‌ي آن ها بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم.» روشن است كه اين مقام در اواخر عمر حضرت ابراهيم به او داده شده است؛ يعني زماني كه آن حضرت داراي مقام نبوت و رسالت بود. حال اگر مقام امامت برتر از نبوت نباشد، مزيّت و برتري براي او نبود و اين وعده ي الهي چيزي بر مقام او نمي افزود.(3)

2. از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمودند: «خداوند ابراهيم را بنده ي خاص خود قرار داد پيش از آن كه پيامبرش كند و او را به عنوان نبي انتخاب كرد پيش از آن كه او را رسول خود قرار دهد و او را رسول قرار داد، پيش از آن كه خليل خود قرار دهد و او را خليل خود قرار داد، پيش از آن كه امام قرار دهد. هنگامي كه همه ي اين مقامات در او جمع شد، به او فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم»(4). بنا بر اين، آخرين سير تكاملي آن حضرت، امامت بوده كه خداوند بعد از نبوت و رسالت به آن حضرت اعطا فرمود.

نتیجه ای که حاصل می شود اینکه؛ امامت، عهد و پیمان الهی است. چنین مقامی از همه کس بر نمی‌آید، حتی بعضی پیامبران به این مقام نرسیدند. امامت باطن نبوت و رسالت و مقامی بس ارجمند است که والاتر از پیامبری و نبوت است. اینکه پیامبر(ص) برترین خلق خدا است، برای آن است که هم دارای مقام نبوت و رسالت بود و هم امامت، در حالی که امیرمؤمنان(ع) تنها دارای مقام امامت است. از این رو برتری مقام امامت، به معنای برتری امامان(ع) بر آن حضرت(ص) نیست.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی________________________________________________
1. آيت الله سبحاني ، منشور جاويد، ج5، ص262 ـ 263 و 241.
2. بقره، آیه 124.
3. تفسير كبير، ج 10، ص 116.
4. ر.ك: اثبات الهداة، ج 1، ص 501؛ و ينابيع المودة، ص 495ـ494.

ولی در قران در بحثی مربوط به شفاعت کار به انجا میکشد
که پیامبران بر شفاعت امامان نظارت میکنند(البته اگر اشتباه نفهمیده باشم) خوب این نشان دهنده این است که پیامبر از امام بالاتر است که

BABY;572002 نوشت:
ولی در قران در بحثی مربوط به شفاعت کار به انجا میکشد
که پیامبران بر شفاعت امامان نظارت میکنند(البته اگر اشتباه نفهمیده باشم) خوب این نشان دهنده این است که پیامبر از امام بالاتر است که

سلام و تشکر:Gol:

اگر لطف بفرمایید آدرس آیه مورد نظر را بفرمایید تا مطلب مورد دقت و بحث قرار گیرد. تشکر:Gol:

مشکور;572334 نوشت:

سلام و تشکر:Gol:

اگر لطف بفرمایید آدرس آیه مورد نظر را بفرمایید تا مطلب مورد دقت و بحث قرار گیرد. تشکر:Gol:

امام باقر :doa(6): چه کسانی را مردان اعرافی می نامد؟؟؟

بنام خداوند متعال
با سلام
:Gol:
امامت آخرين مرحله سير تکاملي است پيامبران در مقام نبوت و رسالت تنها فرمان حق را دريافت مي کند و به مردم ابلاغ مي کند اما در مرحله امامت اين برنامه ها را به اجرا در مي آورد. خواه از طريق تشکيل حکومت يا غير آن باشد، امامت علاوه بر بيان ابلاغ رسالت در حقيقت مجري احکام شريعت هم هستند مرحله تحقق بخشيدن به تمام برنامه هاي الهي است. قبل ازهر چيز براي روشن تر شدن اين سئوال بايد جايگاه «امامت» در «نبوت» را بررسي کرد. به طوري که از اشارات موجود در آيات و تعبيرات مختلفي که در احاديث وارد شده برمي آيد کساني که از طرف خدا ماموريتي دارند داراي مقامات مختلفي بوده اند. 1- مقام نبوت: يعني دريافت وحي از خداوند بنابراين «نبي» کسي است که وحي بر او نازل مي شود و آنچه را که بوسيله وحي دريافت مي دارد چنانچه مردم از او بخواهند در اختيار آنها مي گذارد. 2- مقام رسالت: يعني مقام ابلاغ وحي و تبليغ و نشر احکام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهي بخشيدن ، بنابراين رسول کسي است که موظف است در حوزة ماموريتي خود به تلاش و کوشش برخيزد و از هر وسيله اي براي دعوت مردم به سوي خدا و ابلاغ فرمان او اکتفا کند و براي يک انقلاب فرهنگي و فکري و عقيدتي تلاش نمايد. 3- 3- مقام امامت: يعني رهبري و پيشوايي خلق ، در واقع امام کسي است که با تشکيل يک حکومتي الهي و مرتبي آوردن قدرتهاي لازم سعي مي کند احکام خدا را عملاً اجرا و پيمان کند، و اگر هم نتواند رسماً تشکيل حکومتي دهد تا آنجا که توان دارد در اجراي احکام مي کوشد. به عبارت ديگر وظيفه امام اجراي دستورات الهي است در حاليکه وظيفه رسول ابلاغ اين دستورات مي باشد و به تعبير ديگر رسول «ارائه طريق» مي کند ولي امام «ايصال به مطلوب» مي نمايد. ناگفته پيداست بسیاری از پيامبران مانند پيامبر اسلام (صلي ا... عليه و آله) هر سه مقام را داشتند هم دريافتي وحي مي کردند، هم تبليغ فرمانهاي الهي و در تشکيل حکومتي و اجراي احکام تلاش مي کردند و هم از طريق باطني به ترتيب نفوس مي پرداختند. خداوند متعال در آيه 124 سوره مبارکه بقره مي فرمايد: «و اذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات» اين آيه از مهمترين فرازهاي زندگاني حضرت ابراهيم (عليه السلام) يعني آزمايشهاي بزرگ او پيروزيش در صحنه آزمايش ها سخن مي گويد، آزمايش هايي که مقام و عظمت شخصيت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را کاملاً مشخص ساختن و ارزش وجود او آشکار کرد. هنگامي که از عمده اين آزمايش ها برآمد خدا مي بايست به او جايزه بدهد «فرمود: من تو را امام و رهبر و پيشواي مردم قرار دادم. (قال اني جاعلک للناس اماما) و منظور از کلمات در اين آيه: مواردي بود که ابراهيم به وسيله آنها مورد آزمايش قرار گرفتن: که عبارتند از: 1- بردن فرزند به قربانگاه براي قرباني به اذن خدا 2- بردن و گذاشتن زن و فرزند در سرزمين بي آب و علف 3- قيام در برابر بت پرستان بابل و شکستن بت ها 4- مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگي خود. هر يک از آن آزمايشها بسيار سنگين بود اما او با قدرت و نيروي ايمان از عهده همه آنها برآمد و اثبات کرد که شايستگي مقام «امامت» را دارد. از آيه فوق چنين استفاده مي شود که مقام امامتي که به ابراهيم بعد از پيروزي در همه اين آزمونها بخشيده شد فوق مقام نبوت و رسالت بود. امامت عبارتست از تحقق بخشيدن برنامه هاي ديني اعم از حکومتي به معني وسيع کلمه و اجراي حدود و احکام خدا و اجراي عدالت اجتماعي و همچنين تربيت و پرورش نفوس در «ظاهر» و «باطن» و اين مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است زيرا «رسالت» و «نبوت» تنها اخبار از سوي خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت وانذار است اما در مورد امامت همه اينها وجود دارد به اضافه «اجراي احکام» و «تربيت» نفوس از نظر ظاهر و باطن (البته روشن روشن است که بسياري از پيامبران داراي مقام امامت نيز بوده اند. در واقع نقش امام در حيات معنوي انسان مانند خورشيدي است که با اشعه زندگي بخش خود گياهان را پرورش مي‌دهد، و به موجودات زنده جان و حيات مي بخشد. و هدايت امام به معني ارائه طريق نيست زيرا حضرت ابراهيم پيش از اين مقام نبوت رسالت و هدايت به معني ارائه طريق را داشته است و مقام امامت پس از امتحانات مشکل و پيمودن مراحل يقين و شجاعت و استقامتي به ابراهيم بخشيده شده غير از مقام هدايت به معني بشارت و ابلاغ و انذار مي باشد. پس هدايت که در مفهوم امامت قرار دارد چيزي جز «ايصال به مطلوب» و «تحقق بخشيدن روح » و پيمان کردن برنامه هاي تربيتي در نفوس آماده نيست. بنابراين مقام امامت مقامي است بالاتر از اين ها و حتي برتر از نبوت و رسالت و اين همان مقامي است که حضرت ابراهيم (عليه السلام) پس از امتحان شايستگي از طرف خداوند دريافت داشت. شايد سئوال شود لازمه تفسير فوق اين است که هر امام بايد نخست نبي رسول باشد، بعد به مقام امامت برسد. در صورتي که جانشينان معصوم پيامبر اسلام (صلي ا... عليه و آله) چنين نبوده اند؟ در پاسخ مي گوييم لزومي ندارد که حتماً شخص امام قبلاً به مقام نبوت و رسالت برسد بلکه اگر کسي قبل او باشد که مقام نبوت و رسالت و امامت در او جمع گردد (مانند پيامبر اسلام) جانشين او مي تواند برنامه امامتي را تداوم بخشد و اين در صورتي است که نياز به رسالت جديدي نباشد مانند پيامبر اسلام که خاتم پيامبران است. به تعبير ديگر اگر مرحله گرفتن وحي الهي و ابلاغ تمام احکام، انجام يافته و تنها مرحله اجرا باقي مانده است جانشين پيامبر مي‌تواند خط اجرايي پيامبر را ادامه دهد، و نيازي به اين نيت که خود او نبي يا رسول باشد.
________
1- تفسير نمونه
جلد يک
2- امامتي از ديدگاه تشيع
اثر علامه محقق محمد حسين مظفر
به نقل از اداره پاسخگويي آستان قدس رضوي

محمدی;575495 نوشت:
بنام خداوند متعال
با سلام
:Gol:
امامت آخرين مرحله سير تکاملي است پيامبران در مقام نبوت و رسالت تنها فرمان حق را دريافت مي کند و به مردم ابلاغ مي کند اما در مرحله امامت اين برنامه ها را به اجرا در مي آورد. خواه از طريق تشکيل حکومت يا غير آن باشد، امامت علاوه بر بيان ابلاغ رسالت در حقيقت مجري احکام شريعت هم هستند مرحله تحقق بخشيدن به تمام برنامه هاي الهي است. قبل ازهر چيز براي روشن تر شدن اين سئوال بايد جايگاه «امامت» در «نبوت» را بررسي کرد. به طوري که از اشارات موجود در آيات و تعبيرات مختلفي که در احاديث وارد شده برمي آيد کساني که از طرف خدا ماموريتي دارند داراي مقامات مختلفي بوده اند. 1- مقام نبوت: يعني دريافت وحي از خداوند بنابراين «نبي» کسي است که وحي بر او نازل مي شود و آنچه را که بوسيله وحي دريافت مي دارد چنانچه مردم از او بخواهند در اختيار آنها مي گذارد. 2- مقام رسالت: يعني مقام ابلاغ وحي و تبليغ و نشر احکام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهي بخشيدن ، بنابراين رسول کسي است که موظف است در حوزة ماموريتي خود به تلاش و کوشش برخيزد و از هر وسيله اي براي دعوت مردم به سوي خدا و ابلاغ فرمان او اکتفا کند و براي يک انقلاب فرهنگي و فکري و عقيدتي تلاش نمايد. 3- 3- مقام امامت: يعني رهبري و پيشوايي خلق ، در واقع امام کسي است که با تشکيل يک حکومتي الهي و مرتبي آوردن قدرتهاي لازم سعي مي کند احکام خدا را عملاً اجرا و پيمان کند، و اگر هم نتواند رسماً تشکيل حکومتي دهد تا آنجا که توان دارد در اجراي احکام مي کوشد. به عبارت ديگر وظيفه امام اجراي دستورات الهي است در حاليکه وظيفه رسول ابلاغ اين دستورات مي باشد و به تعبير ديگر رسول «ارائه طريق» مي کند ولي امام «ايصال به مطلوب» مي نمايد. ناگفته پيداست بسیاري از پيامبران مانند پيامبر اسلام (صلي ا... عليه و آله) هر سه مقام را داشتند هم دريافتي وحي مي کردند، هم تبليغ فرمانهاي الهي و در تشکيل حکومتي و اجراي احکام تلاش مي کردند و هم از طريق باطني به ترتيب نفوس مي پرداختند. خداوند متعال در آيه 124 سوره مبارکه بقره مي فرمايد: «و اذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات» اين آيه از مهمترين فرازهاي زندگاني حضرت ابراهيم (عليه السلام) يعني آزمايشهاي بزرگ او پيروزيش در صحنه آزمايش ها سخن مي گويد، آزمايش هايي که مقام و عظمت شخصيت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را کاملاً مشخص ساختن و ارزش وجود او آشکار کرد. هنگامي که از عمده اين آزمايش ها برآمد خدا مي بايست به او جايزه بدهد «فرمود: من تو را امام و رهبر و پيشواي مردم قرار دادم. (قال اني جاعلک للناس اماما) و منظور از کلمات در اين آيه: مواردي بود که ابراهيم به وسيله آنها مورد آزمايش قرار گرفتن: که عبارتند از: 1- بردن فرزند به قربانگاه براي قرباني به اذن خدا 2- بردن و گذاشتن زن و فرزند در سرزمين بي آب و علف 3- قيام در برابر بت پرستان بابل و شکستن بت ها 4- مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگي خود. هر يک از آن آزمايشها بسيار سنگين بود اما او با قدرت و نيروي ايمان از عهده همه آنها برآمد و اثبات کرد که شايستگي مقام «امامت» را دارد. از آيه فوق چنين استفاده مي شود که مقام امامتي که به ابراهيم بعد از پيروزي در همه اين آزمونها بخشيده شد فوق مقام نبوت و رسالت بود. امامت عبارتست از تحقق بخشيدن برنامه هاي ديني اعم از حکومتي به معني وسيع کلمه و اجراي حدود و احکام خدا و اجراي عدالت اجتماعي و همچنين تربيت و پرورش نفوس در «ظاهر» و «باطن» و اين مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است زيرا «رسالت» و «نبوت» تنها اخبار از سوي خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت وانذار است اما در مورد امامت همه اينها وجود دارد به اضافه «اجراي احکام» و «تربيت» نفوس از نظر ظاهر و باطن (البته روشن روشن است که بسياري از پيامبران داراي مقام امامت نيز بوده اند. در واقع نقش امام در حيات معنوي انسان مانند خورشيدي است که با اشعه زندگي بخش خود گياهان را پرورش مي‌دهد، و به موجودات زنده جان و حيات مي بخشد. و هدايت امام به معني ارائه طريق نيست زيرا حضرت ابراهيم پيش از اين مقام نبوت رسالت و هدايت به معني ارائه طريق را داشته است و مقام امامت پس از امتحانات مشکل و پيمودن مراحل يقين و شجاعت و استقامتي به ابراهيم بخشيده شده غير از مقام هدايت به معني بشارت و ابلاغ و انذار مي باشد.
________
1- تفسير نمونه
جلد يک
2- امامتي از ديدگاه تشيع
اثر علامه محقق محمد حسين مظفر
به نقل از اداره پاسخگويي آستان قدس رضوي

خوب یک بحثی اینجا بوجود میاید
مقام امامت اگر بالاتر باشد و توفیقی بوده که خداوند به حضرت ابراهیم داده
پس چطور پیامبر که از خدا پایینتر است خودش امام را انتخاب کرده و مقامی به این مهمی را خداوند خود نداده ؟؟؟
من به عنوان یک بچه شیعه شکی به داستان غدیر و انتصاب حضرت علی ندارم و بحث ایه قران هم در باره غدیر خم
اما بعد از حضرت علی امامان توسط امام انتخاب شدند و این بار دیگر خداوند نقش قبلی از خدا دیده نمیشود.

BABY;575500 نوشت:
بعد از حضرت علی امامان توسط امام انتخاب شدند و این بار دیگر خداوند نقش قبلی از خدا دیده نمیشود.

سلام علیکم
با توجه به احادیثی که ائمه (علیهم السلام) توسط پیامبر به اسم معرفی شده اند وحضرت بارها فرمودند این امر به دست خدای متعال است.شما به چه دلیل می فرمایید امامان توسط امام مشخص شده اند نه خدا؟؟

یک نمونه از روایات:
[=B Lotus]مجاهد از ابن عباس نقل می کند که فردی یهودی بهنام نعثل نزد رسول خدا آمد وگفت:یامحمد میخوهم ازتو درموردچیزهایی بپرسم که مدتی است ذهن مرا مشغول کرده است،اگر از آنها[=B Lotus]جواب دهی به تو ایمان خواهم آورد.حضرتفرمود:بپرس ای اباعماره.گفت:یامحمدصف لی ربّک؟...قال...اخبرنی ان وصیک من هو؟مامننبيِ الاوله وصی وأنّ نبیناموسی بن عمران اوصی یوشع بن نون،گفت:به من بگو که وصیتو کیست؟چون هیچ پیامبری نیست مگر اینکه جانشینی دارد و پیامبر ما موسی بن عمرانیوشع بن نون را جانشین خود قرار داد.رسولخدا (ص)فرمودند:
[=B Lotus]که جانشین من علی بن ابی طالب است وبعد از او دونوه ام حسن وحسین هستند که بعد ازآنها نه امام دیگر است که از نسل حسینهستند.یهودی گفت:آنها را نام ببر؟حضرت فرمود:بعداز حسین فرزندش علی است،بعد از علیفرزندش محمد،بعد از محمد فرزندش جعفر،بعد از جعفر فرزندش موسی،بعد از موسی فرزندشعلی،بعد از علی فرزندش محمد،بعد از محمدفرزندش علی،بعدازعلی فرزندش حسن،وبعد ازحسن فرزندش حجت(الهی)محمد مهدی است. واینها(اوصیاءمن) که دوازده تا هستند.
(
حموینی،فرائدالسمطین ،ج 2،ب 31،ص 134،ح 431؛قندوزی،ینابیعالمودة،با� � 76،ص441[=Times New Roman])

ابن حبان که از علماي بزرگ اهل سنت است، در کتاب الثقات، ج1، ص89 مي گويد:
وقتي رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مکه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض کردند که يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي که:
أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم الامر إلى الله، يضعه حيث يشاء.
خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر کس را که بخواهد امام و خليفه قرار مي دهد.

سيره نبويه زيني دهلان، ج1، ص147 - حياة محمد، محمد هيکل، ص152
[=Times New Roman]

احمدمنتظرالمهدی;575510 نوشت:

سلام علیکم
با توجه به احادیثی که ائمه (علیهم السلام) توسط پیامبر به اسم معرفی شده اند وحضرت بارها فرمودند این امر به دست خدای متعال است.شما به چه دلیل می فرمایید امامان توسط امام مشخص شده اند نه خدا؟؟

یک نمونه از روایات:
[=B Lotus]مجاهد از ابن عباس نقل می کند که فردی یهودی بهنام نعثل نزد رسول خدا آمد وگفت:یامحمد میخوهم ازتو درموردچیزهایی بپرسم که مدتی است ذهن مرا مشغول کرده است،اگر از آنها[=B Lotus]جواب دهی به تو ایمان خواهم آورد.حضرتفرمود:بپرس ای اباعماره.گفت:یامحمدصف لی ربّک؟...قال...اخبرنی ان وصیک من هو؟مامننبيِ الاوله وصی وأنّ نبیناموسی بن عمران اوصی یوشع بن نون،گفت:به من بگو که وصیتو کیست؟چون هیچ پیامبری نیست مگر اینکه جانشینی دارد و پیامبر ما موسی بن عمرانیوشع بن نون را جانشین خود قرار داد.رسولخدا (ص)فرمودند:
[=B Lotus]که جانشین من علی بن ابی طالب است وبعد از او دونوه ام حسن وحسین هستند که بعد ازآنها نه امام دیگر است که از نسل حسینهستند.یهودی گفت:آنها را نام ببر؟حضرت فرمود:بعداز حسین فرزندش علی است،بعد از علیفرزندش محمد،بعد از محمد فرزندش جعفر،بعد از جعفر فرزندش موسی،بعد از موسی فرزندشعلی،بعد از علی فرزندش محمد،بعد از محمدفرزندش علی،بعدازعلی فرزندش حسن،وبعد ازحسن فرزندش حجت(الهی)محمد مهدی است. واینها(اوصیاءمن) که دوازده تا هستند.
(
حموینی،فرائدالسمطین ،ج 2،ب 31،ص 134،ح 431؛قندوزی،ینابیعالمودة،با� � 76،ص441[=Times New Roman])

ابن حبان که از علماي بزرگ اهل سنت است، در کتاب الثقات، ج1، ص89 مي گويد:
وقتي رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مکه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض کردند که يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي که:
أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم الامر إلى الله، يضعه حيث يشاء.
خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر کس را که بخواهد امام و خليفه قرار مي دهد.

سيره نبويه زيني دهلان، ج1، ص147 - حياة محمد، محمد هيکل، ص152
[=Times New Roman]

دوست عزیز این احادیت را که خوانده ام .
اما اشاره من به این است که چرا خداوند همان نقشی که در مورد غدیر برای حضرت علی نشان دادند با توجه به اینکه میگوید امامت مقام بالاتری است نشان ندادند؟؟؟

اگر قرار باشد اهمیت امام بسیار بالا باشد برای خدا که ان را در به حضرت ابراهیم داده باشد و همچنین به حضرت لوط (اگر اشتباه نکنم ایشان هم امامت گرفتند) انوقت باید خود خداوند برای مسیله اعطای امامت یک ورودی میکردند

دوست عزیز تمام کار ها و امور بدست خود خداست و هیچ کس حتی پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم هم بدون اذن و اراده الهی نمیتونه کاری بکنه و حرفی بزنه همه لطف و رحمت و عنایت و اراده ی خداوند است .

در مورد امور دینی و شرعی هم پیغمبر کوچکترین اختیاری از خود ندارد و فقط خدای متعال است که احکام را کم و زیاد نسخ و به پیغمبر خود وحی میکند.

مسئله نبوت و امامت هم که جز مهم ترین اجزای دین هست (اصول دین) و همان گونه که تنها خداست که احکام را برای بندگان خود بوجود می آورد و هیچ کس حتی پیغمبر اکرم اجازه این را ندارد که چیزی به دین اضافه و کم کند .
همانگونه که خدا تمامی 124000 پیغمبر الهی را خود انتخاب نمود جانشینان ایشان را هم خود انتخاب میکند. هر آنچه مسئله دینی باشد فقط و فقط از خدا سرچشمه می گیرد ولو یک مسئله کوچک ! چه برسد به انتخاب پیغمبر و امام !!!

BABY;575515 نوشت:
دوست عزیز این احادیت را که خوانده ام .
اما اشاره من به این است که چرا خداوند همان نقشی که در مورد غدیر برای حضرت علی نشان دادند با توجه به اینکه میگوید امامت مقام بالاتری است نشان ندادند؟؟؟

اگر قرار باشد اهمیت امام بسیار بالا باشد برای خدا که ان را در به حضرت ابراهیم داده باشد و همچنین به حضرت لوط (اگر اشتباه نکنم ایشان هم امامت گرفتند) انوقت باید خود خداوند برای مسیله اعطای امامت یک ورودی میکردند


خوب اولا این احادیث همانطور که دوستان گفتند و می دانید همه دلالت بر ورود خدای متعال در بحث امامت است.
اما ظاهرا شما می فرمایید غدیر باید برای هر امام به اشکال مختلف تکرار شود،خوب اولا در غدیر چون برای بار اول بوده اون اتفاق افتاده و همان برای ادامه کافی بوده.اگر قبول نکنیم خوب شما زمان ائمه (علیهم السلام) را در نظر بگیرید،چطور خداوند باید در این مسئله هر بار دخالت کند؟؟
در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) وحی بود و همه ی مردم و لو به ظاهر ایشان را قبول داشتند اما در زمان اولین امام هم،این مقبولیت نبود چه برسه به بقیه ی ائمه علیهم السلام به علاوه اینکه وحی قطع شده بود.تنها دخالت خداوند در واقعه ی غدیر هم همان وحی بوده و آیات قرآن.معجزه و اتفاق خارق العاده ای که رخ نداده برای معرفی و تعیین امام

BABY;575515 نوشت:
اگر قرار باشد اهمیت امام بسیار بالا باشد برای خدا که ان را در به حضرت ابراهیم داده باشد و همچنین به حضرت لوط (اگر اشتباه نکنم ایشان هم امامت گرفتند) انوقت باید خود خداوند برای مسیله اعطای امامت یک ورودی میکردند

سلام:Gol:

منظورتان از ورد خدا در مسأله اعطای امامت چیست؟

1. آیا از این ورود محکم تر که خداوند پس از حجة الوداع و در جریان غدیر خم به پیامبر اکرم (ص) امر می کند که: "يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ ای پيامبر ، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان ، اگر چنين نکنی امر رسالت او را ادا نکرده ای خدا تو را از مردم حفظ می کند ، که خدا مردم کافر را هدايت نمی کند."(مائده، 67)

آیا از این ورود خدا در جریان انتصاب حضرت امیر (ع) بعنوان جانشین و امام پس از نبی اکرم (ص) متقن و محکم تر می توانی بیابی؟ آیا اینکه هر امام معصوم، با توجه به دو ویژگی منحصر بفرد علم و عصمت الهی، امام پس از خود را به مردم معرفی کند نشان ورود خدا در مسأله نیست؟

2. در آیه شریفه تطهیر که عصمت تکوینی پنج تن آل عبا (علیهم السلام) را بیان می کند آیا این عصمت بدون وجه و دلیل است؟ قطعاً خیر، بی شک، قرار دادن عصمت خاص در این خانواده گواه رسالتی است که پس از پیامبر اکرم (ص) بر دوش خواهند داشت، آیا این ورود خدا برای معرفی امامان معصوم (ع) پس از پیامبرش نیست.

3. آیه مبارکه " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ ..."(نساء، 59) گواه دیگری بر ورود خدا برای معرفی امامان معصوم (ع) یعنی همان اولواالامر است که اطاعت شان، هموزن اطاعت پیامبر (ص) و در راستای اطاعت خداوند است. چنانکه در حدیث جابر آمده که وقتی این آیه نازل شد، جابر از پیامبر پرسید: ما خدا و رسولش را می شناسیم اولواالامر کیانند؟ و پیامبر اکرم (ص) نام امامان معصوم (ع) (امامان 12 گانه) را تصریح نمودند.( تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۴۹۹٫ )

با توجه به اینکه طبق صریح آیات نورانی قرآن، پیامبر اکرم (ص)؛ "و ما ينطق عن الهـوى * ان هـو الا وحـى يـوحـى" (نجم/ 3 و 4) است. وقتی مصادیق اولواالامر (ع) را به مردم معرفی می کند از جانب خودش نیست بلکه او تنها مبین اراده و دستورات خداوند است. آیا این گواه ورود خدا در مسأله امامت نیست؟

موفق باشید ...:Gol:

BABY;575485 نوشت:
امام باقر چه کسانی را مردان اعرافی می نامد؟؟؟

سلام:Gol:

در «تفسیر عیاشی» از هلقام از حضرت باقر (ع) آورده است که در جواب اینکه پرسیده بود: مراد از «و علی الاعراف رجال» در آیه شریفه «و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم» چیست؟ فرمودند: آیا شما در بین خودتان، اهل خبره و شناسائی ندارید؟! آیا بر قبائل خود کسانی را که خوبان را از بدان بشناسند ندارید؟! هلقام گوید: عرض کردم: آری. حضرت فرمود: ما هستیم آن مردانی که تمام خلائق را از روی سیما و علائم می شناسیم!

و نیز عیاشی از زاذان، از سلمان آورده است که گفت: شنیدم بیش از ده بار رسول خدا (*ص) به علی میفرمود: «یا علی! إنک و الاوصیآء من بعدک أعراف بین الجنة والنار؛ لا یدخل الجنة إلا من عرفکم و عرفتموه، و لا یدخل النار إلا من أنکرکم و أنکرتموه؛ ای علی! تو و اوصیاء بعد از تو، أعراف هستید بین بهشت و آتش؛ داخل در بهشت نمی شود مگر کسی که شما را بشناسد و شما هم او را بشناسید، و داخل آتش نمی شود مگر کسی که شما را ناشناخته گیرد و شما هم او را ناشناخته گیرید!» (تفسیر عیاشی ج2 ص 18)

و نیز عیاشی از سعد بن طریف از حضرت باقر (ع) در تفسیر این آیه آورده است که فرمودند: ای سعد! ایشان آل محمد علیهم السلام هستند؛ داخل بهشت نمی شود مگر کسی که آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و داخل جهنم نمی شود مگر کسی که آنان را ناشناخته گیرد و آنان او را ناشناخته گیرند.

و نیز عیاشی از ثمالی از حضرت باقر (ع) آورده است که در پاسخ کسی که از گفتار خداوند تعالی: «و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم» سؤال کرده بود فرموده اند: «ما هستیم اعراف! آن کسانی که خداوند شناخته نمی شود مگر بوسیله شناخت ما. و ما هستیم اعراف! آن کسانی که داخل بهشت نمی شود مگر آن که ما را بشناسد و ما او را بشناسیم، و داخل آتش نمی شود مگر آن که ما را انکار کند و ما او را انکار کنیم. و این بجهت آنستکه خداوند اگر إراده میفرمود و میخواست خود را بدون واسطه به مردم بشناساند البته می شناسانید، ولیکن او ما را سبب و وسیله و دری قرار داده است که باید از آن داخل شد«.

و در «بصائر الدرجات» پس از سؤال او از حضرت باقر (ع) از تفسیر این آیه، و پس از جواب آنحضرت بر همین نهجی که أخیرا از «تفسیر عیاشی» ذکر شد ـ آورده است که حضرت به دنبال آن اضافه میکنند که: «و بنابراین مساوی نیستند آنچه که معتصمین بدان تمسک میجویند با آنچه که مردم به هر سو راهی را انتخاب نموده و میروند؛ مردم پیوسته برای آب خوردن به سوی چشمه های آلوده و کدر میروند که بعضی از آنها در بعضی دیگر ریخته شده و آمیخته میگردد، ولی کسی که به سوی آل محمد بیاید به سوی چشمه صاف و پاکی آمده است که به علم خدا جاری است و هیچگاه انقطاع و نابودی ندارد. و این حقیقت به جهت آنستکه اگر خداوند اراده فرموده بود که خودش را بشخصه به مردم بشناساند تا بدون هیچ واسطه از در خدا وارد شده و او را ببینند، البته چنین کاری را میکرد، ولیکن محمد و آل محمد را درهائی برای شناسائی خود قرار داده است که باید از آن درها وارد شوند؛ و اینست معنای گفتار خدا که: نیکوئی و خوبی به این نیست که شما در خانه ها از پشت آنها وارد شوید! ولیکن خوبی برای کسی است که تقوی پیشه ساخته است! و شما به خانه ها از درهای آنها وارد شوید!»

برای مطالعه بیشتر ر.ک به منبع: معادشناسی 10- سید محمدحسین حسینی طهرانی- صفحه 50 تا 54.

موفق باشید ...:Gol:

احمدمنتظرالمهدی;575524 نوشت:

خوب اولا این احادیث همانطور که دوستان گفتند و می دانید همه دلالت بر ورود خدای متعال در بحث امامت است.
اما ظاهرا شما می فرمایید غدیر باید برای هر امام به اشکال مختلف تکرار شود،خوب اولا در غدیر چون برای بار اول بوده اون اتفاق افتاده و همان برای ادامه کافی بوده.اگر قبول نکنیم خوب شما زمان ائمه (علیهم السلام) را در نظر بگیرید،چطور خداوند باید در این مسئله هر بار دخالت کند؟؟
در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) وحی بود و همه ی مردم و لو به ظاهر ایشان را قبول داشتند اما در زمان اولین امام هم،این مقبولیت نبود چه برسه به بقیه ی ائمه علیهم السلام به علاوه اینکه وحی قطع شده بود.تنها دخالت خداوند در واقعه ی غدیر هم همان وحی بوده و آیات قرآن.معجزه و اتفاق خارق العاده ای که رخ نداده برای معرفی و تعیین امام

در مورد اتفاق خارق العاده به یک موردش اشاره کنم همان قضیه ای که یک سنگ از اسمان میخورد به سر کسی که ب حالت تشکیک میافتد.

اره اگر اینطور که شما میگویید امامت از نبوت بالاتر باشد باید روی تک تک ایمه یک معرفی سازی از سمت خدا رخ میداده
چطور است برای پیامبرانش این یاری را کرد ولی برای امام ک به قول شما رتبه اش بالاتر است این یاری را نکند؟؟؟
خوب خدا اگر برایش رتبه امامت بالاتر بود که 100 سال بعد از فوت حضرت محمد وحی را قطع میکرد تا هم امام را معرفی کند و هم به امامان در هدایت جامعه(از قول شما مهمترین وظیفه شان است) کمک بدهد.
در واقع با صحبت شما خداوند برای به بار نشستن ان همه سال تلاشش برای ابلاغ رسالتها به پیامبران به نقطه هدایت جامعه که مهمتر هم بوده رسیده بعد جامعه را با امام تنها گذاشته؟؟؟
خوب 100 سال صبر میکردند در حالی که 1000 سال ما 1 سال خداوند است.

مشکور;575533 نوشت:

سلام:Gol:

منظورتان از ورد خدا در مسأله اعطای امامت چیست؟

1. آیا از این ورود محکم تر که خداوند پس از حجة الوداع و در جریان غدیر خم به پیامبر اکرم (ص) امر می کند که: "يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ ای پيامبر ، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان ، اگر چنين نکنی امر رسالت او را ادا نکرده ای خدا تو را از مردم حفظ می کند ، که خدا مردم کافر را هدايت نمی کند."(مائده، 67)

آیا از این ورود خدا در جریان انتصاب حضرت امیر (ع) بعنوان جانشین و امام پس از نبی اکرم (ص) متقن و محکم تر می توانی بیابی؟ آیا اینکه هر امام معصوم، با توجه به دو ویژگی منحصر بفرد علم و عصمت الهی، امام پس از خود را به مردم معرفی کند نشان ورود خدا در مسأله نیست؟

2. در آیه شریفه تطهیر که عصمت تکوینی پنج تن آل عبا (علیهم السلام) را بیان می کند آیا این عصمت بدون وجه و دلیل است؟ قطعاً خیر، بی شک، قرار دادن عصمت خاص در این خانواده گواه رسالتی است که پس از پیامبر اکرم (ص) بر دوش خواهند داشت، آیا این ورود خدا برای معرفی امامان معصوم (ع) پس از پیامبرش نیست.

3. آیه مبارکه " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ ..."(نساء، 59) گواه دیگری بر ورود خدا برای معرفی امامان معصوم (ع) یعنی همان اولواالامر است که اطاعت شان، هموزن اطاعت پیامبر (ص) و در راستای اطاعت خداوند است. چنانکه در حدیث جابر آمده که وقتی این آیه نازل شد، جابر از پیامبر پرسید: ما خدا و رسولش را می شناسیم اولواالامر کیانند؟ و پیامبر اکرم (ص) نام امامان معصوم (ع) (امامان 12 گانه) را تصریح نمودند.( تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۴۹۹٫ )

با توجه به اینکه طبق صریح آیات نورانی قرآن، پیامبر اکرم (ص)؛ "و ما ينطق عن الهـوى * ان هـو الا وحـى يـوحـى" (نجم/ 3 و 4) است. وقتی مصادیق اولواالامر (ع) را به مردم معرفی می کند از جانب خودش نیست بلکه او تنها مبین اراده و دستورات خداوند است. آیا این گواه ورود خدا در مسأله امامت نیست؟

موفق باشید ...:Gol:

دوست خوبم در کامنتهای قبلی گفته ام این ورود خدا را که درش تشکیک ندارم
اما اگر امامت اینگونه که شما میگوید بالاتر از نبوت است خدا برای هر امامی یک غدیر خم میساخت

مشکور;575544 نوشت:

سلام:Gol:

در «تفسیر عیاشی» از هلقام از حضرت باقر (ع) آورده است که در جواب اینکه پرسیده بود: مراد از «و علی الاعراف رجال» در آیه شریفه «و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم» چیست؟ فرمودند: آیا شما در بین خودتان، اهل خبره و شناسائی ندارید؟! آیا بر قبائل خود کسانی را که خوبان را از بدان بشناسند ندارید؟! هلقام گوید: عرض کردم: آری. حضرت فرمود: ما هستیم آن مردانی که تمام خلائق را از روی سیما و علائم می شناسیم!

و نیز عیاشی از زاذان، از سلمان آورده است که گفت: شنیدم بیش از ده بار رسول خدا (*ص) به علی میفرمود: «یا علی! إنک و الاوصیآء من بعدک أعراف بین الجنة والنار؛ لا یدخل الجنة إلا من عرفکم و عرفتموه، و لا یدخل النار إلا من أنکرکم و أنکرتموه؛ ای علی! تو و اوصیاء بعد از تو، أعراف هستید بین بهشت و آتش؛ داخل در بهشت نمی شود مگر کسی که شما را بشناسد و شما هم او را بشناسید، و داخل آتش نمی شود مگر کسی که شما را ناشناخته گیرد و شما هم او را ناشناخته گیرید!» (تفسیر عیاشی ج2 ص 18)

و نیز عیاشی از سعد بن طریف از حضرت باقر (ع) در تفسیر این آیه آورده است که فرمودند: ای سعد! ایشان آل محمد علیهم السلام هستند؛ داخل بهشت نمی شود مگر کسی که آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و داخل جهنم نمی شود مگر کسی که آنان را ناشناخته گیرد و آنان او را ناشناخته گیرند.

و نیز عیاشی از ثمالی از حضرت باقر (ع) آورده است که در پاسخ کسی که از گفتار خداوند تعالی: «و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم» سؤال کرده بود فرموده اند: «ما هستیم اعراف! آن کسانی که خداوند شناخته نمی شود مگر بوسیله شناخت ما. و ما هستیم اعراف! آن کسانی که داخل بهشت نمی شود مگر آن که ما را بشناسد و ما او را بشناسیم، و داخل آتش نمی شود مگر آن که ما را انکار کند و ما او را انکار کنیم. و این بجهت آنستکه خداوند اگر إراده میفرمود و میخواست خود را بدون واسطه به مردم بشناساند البته می شناسانید، ولیکن او ما را سبب و وسیله و دری قرار داده است که باید از آن داخل شد«.

و در «بصائر الدرجات» پس از سؤال او از حضرت باقر (ع) از تفسیر این آیه، و پس از جواب آنحضرت بر همین نهجی که أخیرا از «تفسیر عیاشی» ذکر شد ـ آورده است که حضرت به دنبال آن اضافه میکنند که: «و بنابراین مساوی نیستند آنچه که معتصمین بدان تمسک میجویند با آنچه که مردم به هر سو راهی را انتخاب نموده و میروند؛ مردم پیوسته برای آب خوردن به سوی چشمه های آلوده و کدر میروند که بعضی از آنها در بعضی دیگر ریخته شده و آمیخته میگردد، ولی کسی که به سوی آل محمد بیاید به سوی چشمه صاف و پاکی آمده است که به علم خدا جاری است و هیچگاه انقطاع و نابودی ندارد. و این حقیقت به جهت آنستکه اگر خداوند اراده فرموده بود که خودش را بشخصه به مردم بشناساند تا بدون هیچ واسطه از در خدا وارد شده و او را ببینند، البته چنین کاری را میکرد، ولیکن محمد و آل محمد را درهائی برای شناسائی خود قرار داده است که باید از آن درها وارد شوند؛ و اینست معنای گفتار خدا که: نیکوئی و خوبی به این نیست که شما در خانه ها از پشت آنها وارد شوید! ولیکن خوبی برای کسی است که تقوی پیشه ساخته است! و شما به خانه ها از درهای آنها وارد شوید!»

برای مطالعه بیشتر ر.ک به منبع: معادشناسی 10- سید محمدحسین حسینی طهرانی- صفحه 50 تا 54.

موفق باشید ...:Gol:

خوب خدا خیرت بده جواب را دادید.
در واقع وقتی ایات مختلف بحث شفاعت را بهم وصل میکنیم متوجه میشویم ایمه (البته جز ایمه خیلیهای دیگر هم شفاعت میکنند مثلا قران یا اماکن مذهبی) شفاعت میکنند و بعد پیامبران بر ان نظارت میکنند.
بدیهی است در تمام این مسیر شفاعت خداوند بنا به ایات قران باید از ان فردی که شفاعت میشود راضی باشد.

اگر اشتباه نکنم هم در همین برنامه شمیم یار در یکی از روزهای تابستان ایه ای تفسیر شده بود و در ان اشاره به همین موضوع نظارت پیامبران بر شفاعت ایمه داشت.
دوستان به این لفظ نظارت هم حساسیت نشان ندهید
نظارت کردن بر کسی گواه این نیست که ان فرد ممکن است خطایی بکند اگر قرار به خطا بود که دیگر عصمتی در ان دنیا وجود نداشت

دوستان از شما خواهش میکنم بدون تعصب جواب بدهید.
الان بیشتر شیعه فکر میکند میتواند هر کاری که دوست داشت انجام دهد و ان دنیا ایمه نشستند تا او را ببرند بهشت.
خوب اگر قرار باشد ایمه اینگونه شفاعت کنند که دیگر هم خودشان و احادیثشان را زیر سوال میبرند
و هم صدای بسیاری از پیامبران در میاید که مثلا حضرت نوح میگوید فرزند من در ان سالها که در دنیا مخلوقات کم بودند یک شرکی داشته بخشیده نمیشود بعد این شیعه اینگونه بخشیده شود؟؟؟
خوب وقتی در جامعه دو تفکر بد جا افتاده که همه فکر میکنند امام بالاتر از پیامبر است
و دیگری اینکه ایمه ان دنیا شفاعت میکنند (فقط کافیه نماز بخونیم) باید اینگونه شاهد رشد گناه باشیم.(ان صحبتی که مربوط به لحظات اخر عمر حضرت علی مبنی بر شفاعت کل شیعیان است و کامل پاک شدن گناه شیعه در صورت تباکی برای امام حسین دارد دردسرساز میشود)
من کتمان نمیکنم که تباکی برای امام حسین باعث امرزش گناه میشود ولی زمانی این اتفاق رخ میدهد که خداوند از ان بنده راضی باشد.

بحث زیاد دور نشود
در واقع اینکه من این بحث را وسط کشیدم این است که رشد این تفکر سبب شده بسیاری از شیعیان دست به انواع گناهان بزنند و بعد بگویند ان دنیا امامان هوامونو دارند
خوب امام که نمیاد پیامبران را ناراحت کند وقتی میبیند انها ناظر بر شفاعتش هستند.

سعی کنیم بجای اینکه وقتمان را بگذاریم و این تفکر بالاتر بودن ایمه بر پیامبران را القا کنیم به جامعه اون اصل مکتب ایمه را بفهمیم و برگی ازش را اموزش دهیم.
بحث معرفی مکتب ایمه در اینجا نمیخواهم وارد کنم.

خوب است ایه امن الرسول را هر روز بعد از نماز عشا میخوانیم . در این ایه رسما داریم میگویم کلیه بین هیچ یک از پیامبران فرق نمیگذاریم و اصلا درست نیست که مثلا حضرت محمد را بالاتر از حضرت عیسی بداند . وقتی این تفکر خلاف قران این ایه قران القا بشود بعدش هم باید منتظر طبقه بندی امام بالاتر از پیامبران باشیم و ایمه را بالاتر از حضرت محمد حساب کنیم.

در صورت بالاتر دیدن حضرت محمد بر سایر انبیا یک مسیحی حق اعتراض به مرا دارد
و در صورت بالاتر دیدن امام حسین از حضرت محمد یا حضرت موسی یک یهودی یا سنی حق اعتراض به مرا دارد.

پس اگر شاخص را همین ایه امن الرسول قرار دهیم هم حرف من اشتباه است که پیامبران را بالاتر از امامان میدانم هم حرف شما است که امامان را بالاتر از پیامبران میدانید.

BABY;576041 نوشت:
در مورد اتفاق خارق العاده به یک موردش اشاره کنم همان قضیه ای که یک سنگ از اسمان میخورد به سر کسی که ب حالت تشکیک میافتد.

در مورد این مطلب که ظاهرا منظورتان آیه ی اول سوره ی معارج و نعمان بن حارث است.در واقع این امر عذاب الهی بوده نه یک امرخارق العاده ای که همه ی مسلمین ببینند و این به عنوان امر اثبات کننده ی امامت امیرالمومنین علیه السلام برای همگان ثابت شود.در روز غدیر هیچ امر خارق العاده ای برای معرفی امیرالمومنین توسط پیامبر اتفاق نیوفتاد.

BABY;576041 نوشت:
اره اگر اینطور که شما میگویید امامت از نبوت بالاتر باشد باید روی تک تک ایمه یک معرفی سازی از سمت خدا رخ میداده
چطور است برای پیامبرانش این یاری را کرد ولی برای امام ک به قول شما رتبه اش بالاتر است این یاری را نکند؟؟؟

در جواب این بخش از صحبت های شما بنده فرض می کنم که حرف شما درمورد اتفاق خارق العاده و معرفی امیرامومنین درست باشد،خوب واکنش مردم به این امر خارق العاده و آن مراسم با شکوه معرفی چه بود؟پس از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله چه کردند؟در کمتر از سه ماه همه چیز را فراموش کردند.حال شما بفرمایید هزاران اتفاق خارق العاده به وقوع یوسته در زمان معرفی،با دیدن واکنش مردم،ثابت شد که معرفی و امر خارق العاده و... فایده ای ندارد.
اما مهمتر آن که اگر شما مقام امامت و اهمیت آن برایتان با امر خارق العاده و معرفی توسط خدا ثابت می شود خوب خودتان فرمودید که درمورد امیرالمومنین این اتفاق افتاده پس برای اثبات اهمیت این کافی است.
اما واقعیت این است که اهمیت امامت با این مسائل اثبات نمی شود بلکه با توجه به صحبت های کارشناس محترم پیشوایی امت از صرف تبلیغ دین الهی بسیار سخت تر است و نیز دلایل دیگر
دیگر اینکه این طور که شما بیان می فرمایید نوعی تعیین تکلیف برای خدای متعال نیست؟

BABY;576041 نوشت:
باید روی تک تک ایمه یک معرفی سازی از سمت خدا رخ میداده

مثل این است که بگوییم مگر نماز از روزه بالاتر نیست پس خدا باید در قرآن چگونگی انجام نماز را جزء به جزء توضیح می داد و...

BABY;576041 نوشت:
در واقع با صحبت شما خداوند برای به بار نشستن ان همه سال تلاشش برای ابلاغ رسالتها به پیامبران به نقطه هدایت جامعه که مهمتر هم بوده رسیده بعد جامعه را با امام تنها گذاشته؟؟؟

خوب مگر امام نعوذ بالله شخص بی اطلاعی است؟علم امام برای هدایت جامعه کافی بوده و هست چه نیازی به وحی است؟در ثانی به فرض بر امام وحی می شد خوب چه فرقی با پیامبر دارد؟آیا برای اثبات همین وحی هم نیاز نبود که امام معجزه داشته باشد ؟ در واقع خاتمیت معنا و مفهومی نداشت؟
مطمئن باشید که همانطور که مردم بادیدن غدیر خم وامورخارق العاده در معرفی امام علی علیه السلام ،باز راه اشتباه را رفتند درمورد بقیه هم این اتفاق می افتاد.

BABY;576042 نوشت:
اما اگر امامت اینگونه که شما میگوید بالاتر از نبوت است خدا برای هر امامی یک غدیر خم میساخت

سلام:Gol:

دوست عزیز ، در طول تاریخ بشریت، چند صحنه و اتفاق همچون غدیرخم داریم؟ اینهمه انبیاء الهی که علاوه بر نبوت، مقام امامت هم داشته اند، برای کدامشان چنین صحنه ای برپا شد تا به مردم معرفی شان کند؟ اگر چنین بود که شما معتقدید، باید برای معرفی انبیاء و رسلی که امام هم بوده اند چنین صحنه هایی در طول تاریخ رخ می داد

بر اساس ادله ی پیش گفته(قرآنی و روایی)، اصل برتری امام بر نبی و حتی رسول، را ثابت کردیم. این مدعا که اگر امامت افضل بر نبوت است پس باید برای هر امامی غدیرخمی برپا می گشت، مدعایی فاقد دلیل و بی اساس است.

طرح اصل مسأله امامت امامان دوازده گانه و نیز جانشین و امام اول نبی خاتم (ص) بسیار حساس و اصولی بوده فلذا باید در زمان و مکان های مختلف و تحت شرایط و اقتضاءات خاص که غدیرخم از انجمله است توسط شخص پیامبر اکرم (ص) مطرح می گشت. اما وقتی اصل مطلب و ضرورتش ثابت گشت، و همه مردم از خواص و عوام با مسأله امامت و شایستگان این منصب و طریقه معرفی آن آشنا شدند. تکرار آن چنین ضرورتی ندارد.

موفق باشید ...:Gol:

BABY;576050 نوشت:
در واقع اینکه من این بحث را وسط کشیدم این است که رشد این تفکر سبب شده بسیاری از شیعیان دست به انواع گناهان بزنند و بعد بگویند ان دنیا امامان هوامونو دارند

با این سخن شما موافقم و مسلما این که بعضی شیعیان می گویند ما اگر گناهکار هم باشیم با شفاعت ائمه علیهم السلام به بهشت می رویم ، مطلوب ائمه علیهم السلام نیست.اما نباید اعتقاد و عمل یک عده را به پای همه ی قوم و ملت گذاشت.
در ثانی جسارتا به نظر شما اگر شیعه مثلا از اعتقاد به برتری مقام امامت نسبت به نبوت دست بردارد و آیات و روایات را کنار بگذارد، این مشکلی که فرمودید حل می شود؟؟ به نظر بنده بسیاری از افرادی که به قول شما با تکیه به شفاعت گناه می کنند فضیلت مقام امامت بر نبوت را نمی دانند واصلا کاری به این نکته ندارند بلکه با توجه به روایاتی که مقام شفاعت را برای ائمه علیهم السلام ثابت می کنند به شفاعت ائمه علیهم السلام دل بسته اند
ثالثا این که اصلا فرض کنیم مقام امامت از نبوت پایین تر است و ائمه علیهم السلام اصلا مقام شفاعت ندارند.شما که منکر مقام نبوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و مقام شفاعت آن بزرگوار نیستید؟با این فرض هم باز شیعیان می توانند با اتکاء به شفاعت حضرت رسول صلی الله علیه و آله گناه کنند!!

BABY;576050 نوشت:
خوب است ایه امن الرسول را هر روز بعد از نماز عشا میخوانیم . در این ایه رسما داریم میگویم کلیه بین هیچ یک از پیامبران فرق نمیگذاریم

با توجه به این آیه حرف شما صحیح نیست.
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ‏ بَعْض‏
سوره ی بقره آیه ی 253
در ادامه تفسیر این آیه را از تفسیر المیزان تقدیم می کنم

BABY;576050 نوشت:
خوب خدا خیرت بده جواب را دادید.
در واقع وقتی ایات مختلف بحث شفاعت را بهم وصل میکنیم متوجه میشویم ایمه (البته جز ایمه خیلیهای دیگر هم شفاعت میکنند مثلا قران یا اماکن مذهبی) شفاعت میکنند و بعد پیامبران بر ان نظارت میکنند.
بدیهی است در تمام این مسیر شفاعت خداوند بنا به ایات قران باید از ان فردی که شفاعت میشود راضی باشد.

اگر اشتباه نکنم هم در همین برنامه شمیم یار در یکی از روزهای تابستان ایه ای تفسیر شده بود و در ان اشاره به همین موضوع نظارت پیامبران بر شفاعت ایمه داشت.
دوستان به این لفظ نظارت هم حساسیت نشان ندهید
نظارت کردن بر کسی گواه این نیست که ان فرد ممکن است خطایی بکند اگر قرار به خطا بود که دیگر عصمتی در ان دنیا وجود نداشت


سلام مجدد

مقام اذن و شفاعت مطلق، پس از خدای متعال تنها و تنها در اختیار پیامبر مکرم اسلام(ص) است زیرا:

از آیات چنین استفاده می شود که پیامبر اکرم (ص) علاوه بر مقام شفاعت، مقام اذن دادن در شفاعت را نیز واجد است. و این مقامی است خاص حضرتش است و لذا، او شفیع همه شافعان است. "یوم لایغنی مولی عن مولی شیئا ولاهم ینصرون الا من رحم الله" (دخان / 42-41) همان روزی که هیچ دوستی از دوستی نمی تواند حمایتی کند و آنان یاری نمی شوند مگر کسی را که خدا رحمت کند.

این آیه نشان می دهد، که شفاعت نوعی رحمت خاص الهی است و به عبارت دیگر قائم به رحمت الهی است. از سوی دیگر در آیات قرآن می فرماید: "ما ارسلناک الارحمة للعالمین" (انبیاء /107) و نفرستادیم تو را ، جز آنکه می خواستیم به مردم جهان رحمتی ارزانی داریم. این کلام مطلق علاوه بر آنکه مقام شفاعت حضرت را اشاره دارد، مقام "اذن" که شفاعت بعد از آن و به واسطه آن حاصل می گردد را بیان می کند. پس رسول اکرم (ص) شفیع همه شافعان است، همان گونه که شاهد جمیع شاهدان است. یعنی تنها پیامبر اکرم (ص) بر همه شافعان دیگر نظارت می کند.


از امام باقر (ع) روایت شده است: "ما احد من الاولین و الآخرین الا و هو محتاج الی شفاعة محمد (ص) یوم القیامه" (2)از اولین و آخرین، كسی نیست كه در روز قیامت محتاج به شفاعت محمد (ص) نباشد.

از آنجاییکه پیامبر اکرم (ص) علاوه بر مقام اشرفیت مخلوقات، اشرفیت انبیاء الهی را نیز داراست و جز نبوت و رسالت مقام امامت را هم دارد یک مستثنی است ما در این بحث، در مقام اثبات مقام امامت امامان معصوم(ع) بر نبوت و رسالت دیگر انبیاء الهی هستیم. (چنانکه ثابت شد) از اینرو مسامحتاً نظارت پیامبر اکرم (ص) بر شفاعت امامان معصوم (ع) بر اساس اصل اذن دادن به ایشان پذیرفتنی است البته نه به معنای نظارت مورد به مورد، چنانکه در نظارت های دنیوی مطرح می شود.

پاورقی_______________________________________________

1- علامه طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص 263-260 و علامه طباطبائی، انسان از آغاز تا انجام، ص 183-177.

2- علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج2، ص202.

BABY;576050 نوشت:
دوستان از شما خواهش میکنم بدون تعصب جواب بدهید.
الان بیشتر شیعه فکر میکند میتواند هر کاری که دوست داشت انجام دهد و ان دنیا ایمه نشستند تا او را ببرند بهشت.
خوب اگر قرار باشد ایمه اینگونه شفاعت کنند که دیگر هم خودشان و احادیثشان را زیر سوال میبرند
و هم صدای بسیاری از پیامبران در میاید که مثلا حضرت نوح میگوید فرزند من در ان سالها که در دنیا مخلوقات کم بودند یک شرکی داشته بخشیده نمیشود بعد این شیعه اینگونه بخشیده شود؟؟؟
خوب وقتی در جامعه دو تفکر بد جا افتاده که همه فکر میکنند امام بالاتر از پیامبر است
و دیگری اینکه ایمه ان دنیا شفاعت میکنند (فقط کافیه نماز بخونیم) باید اینگونه شاهد رشد گناه باشیم.(ان صحبتی که مربوط به لحظات اخر عمر حضرت علی مبنی بر شفاعت کل شیعیان است و کامل پاک شدن گناه شیعه در صورت تباکی برای امام حسین دارد دردسرساز میشود)
من کتمان نمیکنم که تباکی برای امام حسین باعث امرزش گناه میشود ولی زمانی این اتفاق رخ میدهد که خداوند از ان بنده راضی باشد.

سلام:Gol:

شفاعت، شرایطی دارد و تنها به خواندن نماز تنها نیست. آنها که تنها در پناه این تفکر باشند که صرفاً به اسم شیعه بودن و نه دارا بودن شرایط شیعه (یعنی پیروی از اولیاء الهی) و تنها به صرف خواندن نماز، مجازند به هر فسق و فجوری دست بزنند و با این حساب، در قیامت از شفاعت اهل بیت (ع) برخوردارند. در توهمی آشکار بسر می برند.

امام صادق (ع) در روایتی فرمودند: ما برای شیعیان مان در برزخ نگرانیم، در قیامت مورد شفاعت قرار می گیرند. (توجه کنید به عبارت شیعیان مان) شیعه بودن وزن و شرایطی دارد، هر کسی نمی تواند مدعی باشد که شیعه است. چنانکه عده ای در طوس به دیدار امام رضا (ع) رفتند و خود را شیعه امام معرفی می کردند. حضرت (ع) آنها را بحضور نمی پذیرفت. چند بار این رفت و آمد تکرار شد، خادم امام ایشان را راهنمایی کرد، اینبار که آمدید نگویید ما شیعیان شماییم بلکه بگویید ما محب شماییم و از این طریق موفق به دیدار شدند.

این گزاره ها، گواه آنست که هر کسی نمی تواند مدعی شیعه بودن نموده و انتظار شفاعت در قیامت داشته باشد.

موفق باشید ...:Gol:

BABY;576050 نوشت:
دیگری اینکه ایمه ان دنیا شفاعت میکنند (فقط کافیه نماز بخونیم) باید اینگونه شاهد رشد گناه باشیم

سلام مجدد :Gol:

البته نباید این نکته مورد غفلت واقع شود که در حقیقت نماز رکن رکین و عمود خیمه دین است.(البته به شرط ولایت) و بنا به تصریح قرآن، "تنهی عن الفحشاء والمنکر" است. لذا تنها نماز اگر با شرایط لازمش اقامه شود یعنی با توجه و خضوع و خشوع و آداب ظاهری و باطنی، کارکرد وسیع و همه جانبه در ساختن روح و روان آدمی دارد. انسان را متضمن و متعهد به همه آداب انسانی می کند. چنانکه این معنا مورد توجه اولیاء الهی(از جمله مرحوم قاضی (ره)، آیت الله بهجت و ...) نیز قرار گرفته و بدان اشارت کرده اند که اگر تنها نماز اول وقت با توجه و شرایطش اقامه شود انسان را به همه کمالات لازمه می رساند.

خداوند در قرآن می فرماید: ویل للمصلین * الذینهم فی صلاتهم ساهون* (ماعون، 4 و 5) وای بر نماز گزاران، کسانیکه نماز را سبک و خوار بشمارند. یعنی حق نماز را بجای نیاورند، بدون شک چنین کسانی از فایده و کارکرد حقیقی نماز که همانا ساختن و کمال همه جانبه آدمی است محرومند. فلذا در قیامت بی بهره خواهند ماند. با نگاه به روایت امام صادق (ع) نیز، که محرومان از شفاعت اهل بیت (ع) را کسانی معرفی می کند که نماز را سبک می شمارند، ناظر بر آیه یاد شده است.

پس تکیه بر نماز حقیقی، با رعایت همه شرایط و آداب، اعتماد و تکیه ای حقیقی و مبنایی است و این زمینه برخورداری از شفاعت را مهیا می کند، لکن تکیه به نمازی که فاقد آداب و شرایط حقه ی آن باشد، بر اساس آیات قرآن و روایات، تکیه ای واهی و بی اساس است.

موفق باشید ...:Gol:

BABY;576050 نوشت:
سعی کنیم بجای اینکه وقتمان را بگذاریم و این تفکر بالاتر بودن ایمه بر پیامبران را القا کنیم به جامعه اون اصل مکتب ایمه را بفهمیم و برگی ازش را اموزش دهیم.

سلام:Gol:

اینکه مقام امامان معصوم (ع) و به عبارتی 14 معصوم (ع) از همه پیامبران بالاتر است جزو اعتقادات ماست و لازم است هر انسان معتقدی اعتقادات خود را بداند و بر دلایل آن واقف باشد، پس بحث در این مجال نیز مورد نیاز است اما مهمتر از این بخش همان، نکته ی لطیف مورد اشاره شماست که بر هر مسلمان مؤمن و معتقدی واجب است، اصل و طریق و انتظارات مکتب ائمه (ع) از پیروان و شیعیان شان را بدانند و در جهت تحقق آن انتظارات، با تمام توان و ظرفیت کوشا باشند.

BABY;576050 نوشت:
خوب است ایه امن الرسول را هر روز بعد از نماز عشا میخوانیم . در این ایه رسما داریم میگویم کلیه بین هیچ یک از پیامبران فرق نمیگذاریم و اصلا درست نیست که مثلا حضرت محمد را بالاتر از حضرت عیسی بداند . وقتی این تفکر خلاف قران این ایه قران القا بشود بعدش هم باید منتظر طبقه بندی امام بالاتر از پیامبران باشیم و ایمه را بالاتر از حضرت محمد حساب کنیم.

این بخش اشکال شما نیز، اجمالاً توسط همکار محترم (منتظرالمهدی) پاسخ داده شد.

اگر در این زمینه اشکالی اساسی دارید یعنی برتری مقام نبی مکرم اسلام (ص) را نسبت به سایر انبیاء قبول ندارید می توانید در تایپیکی جداگانه مطرح کنید تا مورد نقد و بررسی قرار گیرد.

با تشکر ...:Gol:

تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ‏ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كلََّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَ ءَاتَيْنَا عِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ لَاكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنهُْم مَّنْ ءَامَنَ وَ مِنهُْم مَّن كَفَرَ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيد

از اين فرستادگان، برخى را (كه ذكرشان گذشت) بر برخى برترى داديم، از آنان كسى هست كه خدا با وى سخن گفت (مانند موسى)، و برخى را چندين درجه بالا برد، (مانند پيامبران اولوا العزم) و عيسى بن مريم را دلايل روشن (معجزات آشكار) عطا كرديم و او را با روح القدس تأييد نموديم. و اگر خداوند اراده حتمى مى‏كرد، كسانى كه بعد آنها (از امت‏هاى آنان در طول تاريخ) آمدند پس از آنكه (آن همه) دلايل روشن به آنها رسيد با هم نمى‏جنگيدند، ولى اختلاف كردند، پس برخى از آنان ايمان آوردند و برخى كافر شدند (و جنگ‏ها در جهان به راه انداختند). و حتما اگر خدا مى‏خواست نمى‏جنگيدند، و لكن خدا آنچه را اراده كند (مختار قرار دادن بندگان در عقايد و اعمال) انجام مى‏ دهد.

" تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ".
[انبيا (ع) در عين حال كه در اصل فضل رسالت مشتركند، از درجات مختلفى برخوردارند]

از آنجا كه خداوند خواسته است به امر رسولان و به مقام والاى ايشان احترام بگذارد با كلمه" تلك" كه ضمير اشاره به دور است اشاره نمود، و اين جمله دلالت دارد بر اين كه خداى سبحان انبيا را در يك درجه قرار نداده، بلكه بين آنان برترى نهاده است، بعضى برتر از بعضى ديگر هستند، و بعضى پائين‏تر از بعض ديگر، ولى همه آنها مشمول فضل خدا هستند، چون رسالت فى نفسه فضيلتى است كه در همه آنان هست.
پس در بين انبيا اختلاف مقام و تفاضل در درجات هست، در عين اينكه همه آنان در اصل فضل رسالت مشترك هستند، و در مجمع كمالات كه همان توحيد باشد سهيم هستند.

ادامه دارد

[دو نوع فضيلت و برترى كه بعضى از انبيا (ع) بر بعض ديگر دارند]
" مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ ..."

در اين دو جمله، التفاتى از تكلم قبلى" فضلنا" به غيبت شده، با اينكه قبل از اين جمله خداى تعالى گوينده بود و مى‏ فرمود: ما چنين و چنان كرديم، بعد از اين دو جمله نيز مى‏ فرمايد: و ما به عيسى بن مريم، بينات داديم.
در اين وسط خداى سبحان غايب فرض شده و مى‏فرمايد: خدا با بعضى از ايشان سخن گفت، و بعضى را بر بعضى ديگر درجاتى برترى داد، و نكته اين التفات (و خدا داناتر است)، اين است كه فضيلت‏ها دو گونه هستند، يك نوع آن فضيلتى هست كه نام آن به خودى خود دلالت بر فضيلت مى‏كند، مانند" آيات بينات" و" تاييد به روح القدس" كه بعدا در باره عيسى بن مريم ذكر مى‏كند، چون اين صفات و خصال به خودى خود صفاتى برجسته و ارجمند است و بعضى ديگر به خودى خود فضيلت نيستند، و آن گاه فضيلت مى‏ شوند كه به مقام بزرگى بستگى داشته باشند، و از آن مقام كسب ارزش و فضيلت كنند، مثل سخن گفتن كه به خودى خود يكى از فضائل نيست، ولى اگر به خدا منسوب شود، و گفته شود كه خدا با فلانى سخن گفت، آن وقت از فضائل به حساب مى‏ آيد، و نيز مانند رفع درجات (كه اگر يك ظالم بى آبرو به كسى درجه دهد، فضيلت نيست) وقتى فضيلت مى‏شود كه باز به خدا منسوب گردد، مثلا گفته شود خدا فلانى را به درجاتى بالا برد.
حال كه اين معنا روشن شد، مى‏ گوئيم: در دو جمله مورد بحث كه دو فضيلت سخن گفتن، و رفع درجات را آورده، به اين جهت خدا غايب فرض شد كه اين دو خصلت را به خدا نسبت داده و بفرمايد: خدا با بعضى از انبيا سخن گفت، و بعضى را ترفيع درجه داد، بعد از آنكه اين مقصود حاصل شد، دوباره به سياق قبلى برگشته و فرمود: عيسى بن مريم را آيات بينات داديم.

ادامه دارد

اختلاف ديگر در معناى" رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ" و مراد از بعض در آن‏



همچنين اختلاف ديگرى در معناى" وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ ..." كرده‏اند، بعضى گفته‏اند: مراد از آن پيامبر اسلام است كه خدا درجات او را بلند كرد، و بر تمامى انبيا برترى داد، زيرا هر پيغمبرى، مبعوث بر امت خود بود، و آن جناب مبعوث بر تمامى خلق اولين و آخرين است، هم چنان كه خداى تعالى فرمود:" وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ" (سبا ـ 28)

و نيز به دليل اينكه خداى تعالى آن جناب را به حكم آيه شريفه:" وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ" (انبیاء ـ 107) رحمت براى همه عالم دانسته، و باز به دليل اينكه او را خاتم نبوت دانسته و فرموده:

وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ" ( احزاب ـ 40)و باز به اين جهت به او كتابى داده كه ما فوق تمامى كتب آسمانى و بيانگر هر چيز و كتابى است كه از تحريف مبطلين محفوظش داشته، و معجزه‏اى يافته است كه تا آخرين روز دنيا اعجازش باقى است، هم چنان كه فرمود:" وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ".( مائده ـ 51)

و نيز فرموده:" وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ" ( نحل ـ 89)، و نيز فرموده:" إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ" (حجرـ 9)، و نيز فرموده:" قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ، وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً"(اسراء ـ 88)، و نيز به دليل اينكه آن جناب را به دينى‏ اختصاص داد كه قيم است، يعنى از عهده تامين تمامى مصالح دنيا و آخرت بشر بر مى‏آيد، هم چنان كه فرمود:" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ" ( روم ـ 43)

بعضى هم گفته‏اند مراد از اين ترفيع درجه، همان امتيازاتى است كه به انبياء داده، مثلا در باره نوح فرموده:" سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ". ( صافات ـ 79)

و در باره ابراهيم ع فرموده:" وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً" (بقره ـ 124)

و نيز در باره آن جناب فرموده: كه از خدا چنين درخواست كرد:" وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ" ( شعراء ـ 84)

و در باره ادريس ع فرموده:" وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا"( مریم ـ76) و در باره يوسف ع، فرموده:" نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ" (یوسف ـ76) و در باره داود ع فرموده:" وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً" ( نساء ـ 162) و غير از اين آيه نيز آياتى كه مختصات انبياء را ذكر مى‏ كند موجود است.

و همچنين بعضى ديگر گفته‏ اند مراد از كلمه" رسل" در آيه شريفه آن رسولانى است كه در همين سوره (يعنى سوره بقره) نامشان ذكر شده، مانند:" ابراهيم"،" موسى"،" عيسى"،" عزير"،" ارميا"،" شموئيل"،" داود" و" محمد"، ص، كه تا اينجا موسى و عيسى را نام برده، و بقيه باقى مانده ‏اند، پس مراد از بعضى از انبيا كه درجه آنان بالا رفته محمد ص است كه نسبت به بقيه، درجه بالاترى دارد.

بعضى ديگر گفته‏ اند از آنجايى كه مراد از رسل در آيه، آنانى هستند كه اندكى قبل از اين آيه، نامشان به ميان آمده بود، يعنى موسى و داود و شموئيل و محمد ع، مختصات موسى را بيان كرده بود، و آن مساله سخن گفتن با او بود، و بعد از اين مساله رفع درجات را آورده، قهرا منظور جز پيامبر اسلام نمى‏تواند باشد، و ممكن است بنا بر اين قول، تصريح به نام عيسى ع را اينطور توجيه كرد كه چون قبلا نام اين بزرگوار در بين انبيايى كه در اين آيات ذكر شده نيامده بود. نام آن حضرت آورده شده است.

ولى آنچه سزاوار است كه گفته شود اين است كه شكى نيست كه ترفيع درجه رسول خدا (ص) نيز در آيه هست، چيزى كه هست اختصاص دادن آيه به آن جناب دليلى ندارد، و همچنين اختصاص دادن آن به ساير نامبردگان يعنى ارميا و شموئيل و داود و يا به همه آنهايى كه نامشان در اين سوره آمده، هيچيك از اين نظريه‏ها درست نيست و بدون دليل سخن گفتن است، بلكه ظاهر آيه اين است كه به اطلاق آن شامل همه رسولان ع مى‏ شود، و كلمه" بعض" در جمله" و رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ"، شامل تمام انسانهايى مى‏ گردد كه خدا بر آنان انعام نموده و بر ساير افراد برترى داده است‏.


ادامه دارد

فرمایشات علامه طباطبایی (ره) در مورد این آیه را این گونه می توان خلاصه کرد که:
همه پيامبران الهى با اينكه از نظر نبوت و رسالت، همانند بودند از جهت مقام يكسان نبودند زيرا هم شعاع ماموريت آنان متفاوت بوده، و هم ميزان فداكاريهاى آنان با هم تفاوت داشته است‏.
اما این آیه دلالتی بر برتری پیامبر اسلام بر دیگر پیامبران ندارد
و این برتری پیامبر از آیات دیگر استفاده می شود مثل :
هر پيغمبرى، مبعوث بر امت خود بود، و آن جناب مبعوث بر تمامى خلق اولين و آخرين است، هم چنان كه خداى تعالى فرمود" وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ"( سبا ـ 28)
و نيز به دليل اينكه خداى تعالى آن جناب را به حكم آيه شريفه:" وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ" ( انبیا ـ 107) رحمت براى همه عالم دانسته،
و باز به دليل اينكه او را خاتم نبوت دانسته و فرموده:" وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ" (احزاب 40)

حدیث زیر هم به عنوان حسن ختام در بحث اختلاف انبیاء در مقام و نیزبرتری پیامبر اسلام بر دیگر انبیاء:

في العيون عن النبي صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ما خلق اللَّه خلقاً أفضل مني و لا أكرم عليه مني قال علي صلوات اللَّه عليه فقلت يا رسول اللَّه أ فأنت أفضل أم جبرائيل فقال إن اللَّه تعالى فضّل أنبيائه المرسلين على ملائكته المقرّبين و فضّلني على جميع النبيين و المرسلين و الفضل بعدي لك يا علي و الأئمة من بعدك و إن الملائكة لخدامنا و خدّام محبينا.(2)

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)(مطالب تفسیر المیزان)ترجمه تفسیر المیزان. ج2 . صفحه 469
(2)تفسیر صافی . ج1 . صفحه ی 280

در آیه ی 285 که کاربر گرامی "baby" به آن برای اثبات تساوی بین پیامبران استناد کردند،در واقع بحث ایمان به انبیاء و رسل است که مومنین باید به همه ی انبیاء و رسل ایمان داشته باشند نه اینکه به بعضی ایمان بیاورند و به بعضی ایمان نیاورند.مثل یهود و نصارا.لذا از قول مومنین می فرماید "لا نفرق بین احد من رسله" نه از قول خدای متعال.(به جمع بودن "نفرق" و نیز ضمیر "رسله" دقت فرمایید.)

(مثلا، يهوديان كه به پيغمبرى حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنا بر حساسيتى كه در مقابل اعراب داشتند ايمان نياوردند، حتى به رسالت موسى نيز كافر بودند، چرا كه اين رسالت رنگ نژادى نداشت، بلكه الهى بود و جهودان به آن رنگ عنصرى و نژادى زدند.تفسیرهدایت ـ ج1 ـص 457)

( مؤمنان بر خلاف" كسانى كه مى‏ خواهند بين خدا و پيامبرانش جدايى بيفكنند و به بعضى ايمان بياورند و بعضى را انكار كنند " وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ "(نساء ـ 150) در ایمان هيچگونه تفاوتى ميان رسولان الهى نمى‏ گذارند، و همه را از سوى خدا مى‏ دانند، و همگى را محترم مى‏ شمرند.
روشن است كه اين موضوع، منافاتى با نسخ اديان پيشين به وسيله اديان بعد ندارد، زيرا همانگونه كه سابقا اشاره شد، تعليمات انبياء همچون تعليمات مراحل مختلف تحصيلى از ابتدايى و راهنمايى و دبيرستانى و دانشگاهى است، گر چه‏ اصول آن يكى است ولى در سطوح مختلفى پياده مى‏ شود و به هنگام ارتقاء به مرحله بالاتر برنامه‏ هاى پيشين كنار مى‏ رود، در عين اينكه احترام همه آنها محفوظ است.تفسیر نمونه ـ ج2 ـ ص 398)

اما در آیه ی 253 به واقعیت تفاوت بین رتبه ی پیامبران الهی اشاره شده است.همان طور که آیات دیگر هم به این مطلب اشاره دارند.

BABY;570322 نوشت:
سلام رفقا

سوال این است

که مقام امامت نزد خدا بالاتر است یا مقام نبوت؟؟؟


سلام
مقام امامت یا همان "رهبری و هدایت جامعه از طریق حکومت برآنان" مقامی است که بر نبوت بعنوان "تامین کننده قانون" مترتب میشود
یعنی امامت بر نبوت متکی است چون امام باید جامعه را بر اساس قانون الهی هدایت کند و قانون بدون نبی ممکن نیست لذا ممکن است کسی هم امام باشد هم نبی مثل حضرت ابراهیم و حضرت محمد ص یا ممکن است فقط امام باشد چرا که قبل از او نبی آمده است مانند ائمه معصومین ما علیهم السلام
نتیجه اینکه امامت مترتب بر نبوت است . امامت به صحنه هدایت جمعی آوردن پیامهای الهی در قالب تشکیل حکومت است
تفاوت مقام نبوت و امامت مثل تفاوت مقام علم و عمل است . آنها هردو یک چیزند اما یکی در مقام علم و یکی در مقام عمل . البته از آنجا که به عمل درآوردن علم نیازمند ویژگیهای خاصی است امامت نیز نیازمند فعلیتها و توانمندیهایی است که نبوت به آن نیاز ندارد لذا چه بسا یک پیامبر دارای فعلیتهای یک امام نباشد چرا که وظیفه او امامت نبوده و به اندازه انجام نقش الهی اش توانایی داشته که همان رساندن پیام است
پس امامت ذاتا فعلیتهایی را می طلبد که ذات نبوت آنرا نیاز ندارد چرا که نبوت ابلاغ پیام است و امامت عملی کردن پیامهای الهی است
با این وصف امامت برتر از نبوت است
در یک تعریف جامع امامت عبارت است از : توانایی فرد از تحقق عملی پیامهای دین در جامعه در تمام سطوح مادی و معنوی آن
یا علیم

احمدمنتظرالمهدی;576066 نوشت:

با توجه به این آیه حرف شما صحیح نیست.
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ‏ بَعْض‏
سوره ی بقره آیه ی 253
در ادامه تفسیر این آیه را از تفسیر المیزان تقدیم می کنم

منظور اینجا فرق در دارایی های الهیشان است
مثلا حضرت موسی ان همه معجزه داشت یا حضرت خضر دارای عمر بی نهایت و حضرت عیسی از بچگی به صحبت میاید و حضرت محمد حضورش سبب عدم نزول بلا بوده وووو

بنظرم خوب است جدا از این بحث بالاتری یا پایینتری یک سال در محرم تمام خطیب ها به این موضوع شفاعت بپردازند زیرا بنابر ایه قران چنانچه خدا راضی نباشه از ما و مرتضی نشده باشه شفاعت شامل حالمان نمیشود خواه امام حسین بخواهد شفاعت کند خواه حضرت فاطمه خواه حضرت نوح
تاثیر این خطیب ها دیده شده وقتی در یک سال نیمه شعبان تبدیل به مراسم بزن و برقص شد و صدای خطیب ها درامد سال بعد تکرار نشد.

پس بهتر است خطابا متفق القول به این مسیله بپردازند
زیرا فایده ندارد هر سال جمع شیم اشکی بریزیم و سینه ای بزنیم و بعد از ظهر عاشورا روزی از نو گناه از نو این کارمان جز توهین به امام حسین (ع)‌چیزی دیگری نمیتواند باشد.

جدا از این اینگونه تفکر که امام حسین اون دنیا هوامون داره و این دنیا هم بلا نصیبمان نمیشود خودش یک گناه است به نام امن از ایمن(شاید اسم این گناه را اشتباه نوشته باشم)
که فرد پیش خودش بشینه حساب کنه و بگه چون ارادت به امام حسین دارم پس ایمن هستیم و خیالم راحته.

حاضر
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نخست مفهوم سه واژه نبوت، رسالت و امامت را بيان نموده تا وجه برتري امامت از رسالت روشن شود/
1 - مقام نبوت: نبي از نبأ و به معناي خبر مهم است، بنابراين نبي به حامل خبر بزرگ و يا خبر دهنده از آن مي‏باشد نبي در زبان فارسي همان پيامبر است و در فرهنگ قرآن به انساني مي‏گويند كه وحي الهي را از خداوند، با روشهاي گوناگون مي‏گيرد و گزارشگري است كه بدون وساطت بشري ديگر از جانب خدا خبر مي‏دهد؛ «انه مؤد من الله بلا واسطْ من البشر»، نبي كسي است كه بدون وساطت انسان ديگر، وحي خدا را براي مردم بازگو كند.{1}
بر اين اساس قرآن مي‏فرمايد: «فَبَعَثَ الله النَّبيّينَ مُبَشّرينَ و مُنْذرين»{2}، خداوند پيامبران را به عنوان مژده آورندگان و بيم دهندگان برانگيخت/
2 - مقام رسالت: رسول بر پيامبراني اطلاق مي‏شود كه علاوه بر اخذ وحي و خبر دادن از جانب خدا، مسؤوليت ابلاغ رسالتي الهي را از جانب خدا بر دوش دارند و مأموريت دارند كه آن رسالت را به مردم برسانند. لذا قرآن مي‏فرمايد: «فان توليتم فاعلموا انما علي رسولنا البلاغ المبين»{3} اگر روي برتافتيد، بدانيد كه كه فرستاده ما، جز ابلاغ روشن و رسالت، مأموريتي ندارد. بنابراين پيامبران از آن جهت كه گيرندگان وحي الهي و حاملان خبر هستند، نبي نيز مي‏باشند و از آن نظر كه وظيفه‏اي را به عنوان ابلاغ رسالت بر عهده مي‏گيرند، رسول ناميده مي‏شوند/
3 - مقام امامت: امامت از نظر قرآن، غير از دو مقام ياد شده و توأم با اختيارات و تصرفاتي گسترده‏تر در راستاي مديريت و رهبري جامعه و پيشوايي مردم مي‏باشد. و دلايل روشن اين گفته عبارتند از:
1 - خداوند در مورد اعطاي مقام امامت به حضرت ابراهيم مي‏فرمايد: «و اذ ابتلي ابراهيمَ ربّه بكلماتٍ فاتمَّهُنَّ قال اني جاعلك للناس اماماً قال و مِن ذرّيَّتي»{4}، آنگاه كه ابراهيم از امتحانات الهي سرافراز بيرون آمد، خدا به وي فرمود: ما تو را امام و پيشواي مردم قرار داديم. ابراهيم گفت: اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطا خواهي فرمود؟ در پرتو اين سخن قرآن دو حقيقت بر ما آشكار مي‏گردد. الف) اين آيه به مغايرت مفهوم امامت با دو مفهوم نبوت و رسالت، گواهي مي‏دهد زيرا ابراهيم از ساليان پيش از اين آزمايشهاي الهي كه از جمله تصميم بر قرباني كردن فرزند خود (اسماعيل) بوده است، به مقام نبوت نائل گرديد. و اين مطلب چنين ثابت مي‏شود كه همه مي‏دانيم خداي بزرگ، در دوران كهولت ابراهيم، فرزندان وي (اسماعيل و اسحاق) را به او عنايت فرمود. «الحمد الله الذي وهب لي علي الكبر اسمعيل و اسحق){5}، يعني سپاس خداي را كه در دوران پيري، اسماعيل و اسحاق را به من عطا فرمود. از اين جا روشن مي‏شود كه يكي از آزمايش‏هاي الهي، يعني تصميم بر ذبح اسماعيل، كه به دنبال آن آزمايش‏هاي دشوار خدا مقام امامت را به ابراهيم ارزاني داشت، در اواخر عمر آن حضرت به وقوع پيوسته و او در پايان زندگيش به مقام پيشوايي بر مردم نايل گرديده است، در حالي كه از ساليان دراز پيش از آن داراي مقام نبوت بوده است؛ زيرا قبل از آن كه داراي ذريه گردد، وحي الهي كه نشانه نبوت است بر او فرود آمد{6}/
ب) همچنين از اين آيه استفاده مي‏شود كه مقام امامت الهي فوق مرتبه نبوّت و رسالت است؛ زيرا در عين حال كه ابراهيم به مقام نبوت و رسالت رسيده بود، مي‏بايست امتحاناتي را پشت سر بگذارد و پس از رستگاري در آن آزمايش‏ها، امامت به وي ارزاني شود/
2 - خداوند، درخواست ابراهيم را پذيرفت و در اين زمينه مي‏فرمايد: «فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمْ و آتيناهم ملكا عظيما»{7} ما به آل ابراهيم كتاب (آسماني) حكمت و حكومت عظيم ارزاني داشتيم. از اين آيه استفاده مي‏شود كه امامت و رهبري جامعه منصبي غير از مقام نبوت است كه خداوند بقاي آن را در مورد ذريه داد گر او پذيرفت و به آنان علاوه بر كتاب (آسماني) و حكمت كه رمز نبوت و رسالت است مُلك عظيم كه همان حكومت و زعامت بر مردم است، عنايت فرمود. لذا بعضي از ذرّيه ابراهيم؛ مانند يوسف، داوود و سليمان علاوه بر مقام نبوت، به حكومت و زمامداري و رهبري جامعه نيز برگزيده شدند/
برتري موقعيت امامت: از سخنان قبل روشن شد كه كار نبي و رسول، تنها تذكر و روشنگري راه است و هرگاه نبي يا رسول به مقام امامت رسيد، مسؤوليت خطيرتري بر دوش وي نهاده مي‏شود كه در پي آن موظف به تحقق بخشيدن به برنامه‏هاي الهي و اجراي دستورات شرع مقدس در راستاي ايجاد جامعه‏اي نمونه و سعادتمند مي‏گردد. و روشن است كه تحمل چنين مسؤوليت مهمّي، نياز مبرم به قدرت معنوي دارد و قيام به اين وظيفه، پيوسته با مشكلات همراه است كه صبر و شكيبايي برتري مي‏خواهد لذا خداوند مقام امامت را پس از يك رشته امتحانات طاقت فرسا به ابراهيم عطا فرمود و از اين جهت پيامبر گرامي اسلام نيز حكومت و رهبري جامعه را بعهده و به مقام امامت نايل شده بود/

منابع و مآخذ
[1].رسائل العشر، شيخ طوسي، ص 111/
[2].بقره، 213/
[3].مائده، 92/
[4].بقره، 124/
[5].ابراهيم، 39/
[6].به آيات 99 تا 102 سوره صافات و آيه 53 و 54 سوره حجر و آيه 70 و 71 سوره هود مراجعه شود/
[7].نسأ، 55/

حاضر;585796 نوشت:
حاضر
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نخست مفهوم سه واژه نبوت، رسالت و امامت را بيان نموده تا وجه برتري امامت از رسالت روشن شود/
1 - مقام نبوت: نبي از نبأ و به معناي خبر مهم است، بنابراين نبي به حامل خبر بزرگ و يا خبر دهنده از آن مي‏باشد نبي در زبان فارسي همان پيامبر است و در فرهنگ قرآن به انساني مي‏گويند كه وحي الهي را از خداوند، با روشهاي گوناگون مي‏گيرد و گزارشگري است كه بدون وساطت بشري ديگر از جانب خدا خبر مي‏دهد؛ «انه مؤد من الله بلا واسطْ من البشر»، نبي كسي است كه بدون وساطت انسان ديگر، وحي خدا را براي مردم بازگو كند.{1}
بر اين اساس قرآن مي‏فرمايد: «فَبَعَثَ الله النَّبيّينَ مُبَشّرينَ و مُنْذرين»{2}، خداوند پيامبران را به عنوان مژده آورندگان و بيم دهندگان برانگيخت/

منابع و مآخذ
[1].رسائل العشر، شيخ طوسي، ص 111/
[2].بقره، 213/
[3].مائده، 92/
[4].بقره، 124/
[5].ابراهيم، 39/
[6].به آيات 99 تا 102 سوره صافات و آيه 53 و 54 سوره حجر و آيه 70 و 71 سوره هود مراجعه شود/
[7].نسأ، 55/

دوست عزیز در مقابل ایه امن الرسول که در ان گواهی میدهیم بین رسلان الهی تفاوتی نمیگذاریم چه میخواهید بگوید؟؟؟

BABY;586327 نوشت:
دوست عزیز در مقابل ایه امن الرسول که در ان گواهی میدهیم بین رسلان الهی تفاوتی نمیگذاریم چه میخواهید بگوید؟؟؟

سلام علیکم

جناب baby پاسخ این سوال شما را بنده در پست 25 تا 29 مفصل از قول تفسیر المیزان بیان کردم.
خلاصه آن که:
در آیه ی 285 که به آن برای اثبات تساوی بین پیامبران استناد کرده اید،در واقع بحث ایمان به انبیاء و رسل است که مومنین باید به همه ی انبیاء و رسل ایمان داشته باشند نه اینکه به بعضی ایمان بیاورند و به بعضی ایمان نیاورند.مثل یهود و نصارا.لذا از قول مومنین می فرماید "لا نفرق بین احد من رسله" نه از قول خدای متعال.(به جمع بودن "نفرق" و نیز ضمیر "رسله" دقت فرمایید.)

متاسفانه شما یک فرضیه در ذهن دارید و بر آن پا فشاری می کنید و آن این که فکر می کنید چون مقام امامت از نبوت بالاتر است شیعیان دچار گناه می شوند و حال آن که با پاک کردن این واقعیت هم باز فرضیه ی شما ادامه پیدا خواهد کرد.عرض کردم به فرض اگر امامان نعوذ بالله هیچ مقامی نداشته باشند شما منکر مقام پیامبر و شفاعت ایشان که نیستید؟؟شیعیان با استناد به همین شفاعت هم می توانند گناه کنند.نیازی به مقام امامان و شفاعت امامان هم نیست.
نتیجه آن که این واقعیت که امام از نبی بالاتر است قابل انکار نیست و باید (همانطور که خودتان گفتید) نگاه و نظر شیعیانی که به استناد شفاعت ائمه علیهم السلام گناه می کنند را تغییر داد.

BABY;585776 نوشت:
منظور اینجا فرق در دارایی های الهیشان است
مثلا حضرت موسی ان همه معجزه داشت یا حضرت خضر دارای عمر بی نهایت و حضرت عیسی از بچگی به صحبت میاید و حضرت محمد حضورش سبب عدم نزول بلا بوده وووو

اولا این سخن شما خود دلالتی دارد بر تفاوت بین انبیاء و رسل و با استناد به همین دارایی های متفاوت هم می توان گفت که در مقام هم متفاوتند.
ثانیاواقعا مقام پیامبران اولوالعزم با دیگر پیامبران تفاوتی ندارد؟؟این برتری نیست به نظر شما؟
ثالثا نوع فعالیت و فداکاری های پیامبران با هم تفاوت دارد.آیا برخورد حضرت یونس با قومش با برخورد حضرت نوح یکی بوده است؟؟
رابعا به نظر شما پیامبری که در کارنامه ی خود ترک اولی دارد با پیامبری که همین اندک ترک اولی را ندارد از نظر رتبه یکسان هستند؟؟؟؟

احمدمنتظرالمهدی;576295 نوشت:
در آیه ی 285 که کاربر گرامی "baby" به آن برای اثبات تساوی بین پیامبران استناد کردند،در واقع بحث ایمان به انبیاء و رسل است که مومنین باید به همه ی انبیاء و رسل ایمان داشته باشند نه اینکه به بعضی ایمان بیاورند و به بعضی ایمان نیاورند.مثل یهود و نصارا.لذا از قول مومنین می فرماید "لا نفرق بین احد من رسله" نه از قول خدای متعال.(به جمع بودن "نفرق" و نیز ضمیر "رسله" دقت فرمایید.)

(مثلا، يهوديان كه به پيغمبرى حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنا بر حساسيتى كه در مقابل اعراب داشتند ايمان نياوردند، حتى به رسالت موسى نيز كافر بودند، چرا كه اين رسالت رنگ نژادى نداشت، بلكه الهى بود و جهودان به آن رنگ عنصرى و نژادى زدند.تفسیرهدایت ـ ج1 ـص 457)

( مؤمنان بر خلاف" كسانى كه مى‏ خواهند بين خدا و پيامبرانش جدايى بيفكنند و به بعضى ايمان بياورند و بعضى را انكار كنند " وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ "(نساء ـ 150) در ایمان هيچگونه تفاوتى ميان رسولان الهى نمى‏ گذارند، و همه را از سوى خدا مى‏ دانند، و همگى را محترم مى‏ شمرند.
روشن است كه اين موضوع، منافاتى با نسخ اديان پيشين به وسيله اديان بعد ندارد، زيرا همانگونه كه سابقا اشاره شد، تعليمات انبياء همچون تعليمات مراحل مختلف تحصيلى از ابتدايى و راهنمايى و دبيرستانى و دانشگاهى است، گر چه‏ اصول آن يكى است ولى در سطوح مختلفى پياده مى‏ شود و به هنگام ارتقاء به مرحله بالاتر برنامه‏ هاى پيشين كنار مى‏ رود، در عين اينكه احترام همه آنها محفوظ است.تفسیر نمونه ـ ج2 ـ ص 398)

اما در آیه ی 253 به واقعیت تفاوت بین رتبه ی پیامبران الهی اشاره شده است.همان طور که آیات دیگر هم به این مطلب اشاره دارند.

چند مسجد در یک شهر وجود دارند و هر مسجدی ممکن است زیبایی بالاتر از مسجد دیگر داشته باشد
ایا صحیح است بگوییم که نماز خواندن در هر مسجد (بافرض برابر بودن جمعیت نماز خوان) یکی نیست و در مسجد زیباتر ثواب بیشتری اعطا میشود؟؟؟

احمدمنتظرالمهدی;586356 نوشت:

سلام علیکم

جناب baby پاسخ این سوال شما را بنده در پست 25 تا 29 مفصل از قول تفسیر المیزان بیان کردم.
خلاصه آن که:
در آیه ی 285 که به آن برای اثبات تساوی بین پیامبران استناد کرده اید،در واقع بحث ایمان به انبیاء و رسل است که مومنین باید به همه ی انبیاء و رسل ایمان داشته باشند نه اینکه به بعضی ایمان بیاورند و به بعضی ایمان نیاورند.مثل یهود و نصارا.لذا از قول مومنین می فرماید "لا نفرق بین احد من رسله" نه از قول خدای متعال.(به جمع بودن "نفرق" و نیز ضمیر "رسله" دقت فرمایید.)

متاسفانه شما یک فرضیه در ذهن دارید و بر آن پا فشاری می کنید و آن این که فکر می کنید چون مقام امامت از نبوت بالاتر است شیعیان دچار گناه می شوند و حال آن که با پاک کردن این واقعیت هم باز فرضیه ی شما ادامه پیدا خواهد کرد.عرض کردم به فرض اگر امامان نعوذ بالله هیچ مقامی نداشته باشند شما منکر مقام پیامبر و شفاعت ایشان که نیستید؟؟شیعیان با استناد به همین شفاعت هم می توانند گناه کنند.نیازی به مقام امامان و شفاعت امامان هم نیست.
نتیجه آن که این واقعیت که امام از نبی بالاتر است قابل انکار نیست و باید (همانطور که خودتان گفتید) نگاه و نظر شیعیانی که به استناد شفاعت ائمه علیهم السلام گناه می کنند را تغییر داد.

اخر دوست عزیز اول این تفکر القا شده که باعث و سبب این وضع شده .
در روزهای محرم اوج رجا را میتوان در قشر گناهکار دید و این میزان رجا در هیچ یک از شیعیان تاکنون دیده نشده .
برای همین است که من دست خود را روی این موضوع گذاشتم اول این تفکر القا شده و بعد این مسایل پیش امده
و من الان بیام بگم ملت گناه نکنید فایده ندارد

BABY;586671 نوشت:
چند مسجد در یک شهر وجود دارند و هر مسجدی ممکن است زیبایی بالاتر از مسجد دیگر داشته باشد
ایا صحیح است بگوییم که نماز خواندن در هر مسجد (بافرض برابر بودن جمعیت نماز خوان) یکی نیست و در مسجد زیباتر ثواب بیشتری اعطا میشود؟؟؟

سلام علیکم

چه قیاس عجیبی!!خودتان هم می دانید که مع الفارق است.
مگر بحث ما در مورد زیبایی پیامبران بود؟مگر بنده گفتم چون حضرت نوح مثلا زیباتر است پس مثلا از حضرت یونس بالاتر است؟؟؟
وجه برتری بعضی از انبیا عرض شد خدمت دوستان،نیازی به تکرار نیست.
درمورد مساجد هم خودتان می دانید که مساجد هم بعضی بر دیگری برتری دارد.مثل مسجد جامع که بر دیگر مساجد شهر برتری دارد از حیث ثواب.هر چند در زمانی جمعیتش از مسجد دیگر کمتر باشد ولی چون غالبا جمعیت بیشتری دارد پس ثواب نماز در مسجد جامع بیشتر است.این ربطی به شکل و ظاهر هم ندارد.
هرچند در همین مثال شما وقتی می گویید فلان مسجد زیباتر است خود یک وجه برتری است هر چند ربطی به ثواب نماز ندارد.

احمدمنتظرالمهدی;591843 نوشت:

سلام علیکم

چه قیاس عجیبی!!خودتان هم می دانید که مع الفارق است.
مگر بحث ما در مورد زیبایی پیامبران بود؟مگر بنده گفتم چون حضرت نوح مثلا زیباتر است پس مثلا از حضرت یونس بالاتر است؟؟؟
وجه برتری بعضی از انبیا عرض شد خدمت دوستان،نیازی به تکرار نیست.
درمورد مساجد هم خودتان می دانید که مساجد هم بعضی بر دیگری برتری دارد.مثل مسجد جامع که بر دیگر مساجد شهر برتری دارد از حیث ثواب.هر چند در زمانی جمعیتش از مسجد دیگر کمتر باشد ولی چون غالبا جمعیت بیشتری دارد پس ثواب نماز در مسجد جامع بیشتر است.این ربطی به شکل و ظاهر هم ندارد.
هرچند در همین مثال شما وقتی می گویید فلان مسجد زیباتر است خود یک وجه برتری است هر چند ربطی به ثواب نماز ندارد.

من مثال میزنم شما ایراد مثالو میگیرید؟؟؟

اقا اصلا موسی به دین خود عیسی به دین خود
شما بگید ایمه از پیامبران بالاترند و من میگم در بهترین حالت برابرند وگرنه پیامبران بالاترند

BABY;591931 نوشت:
من مثال میزنم شما ایراد مثالو میگیرید؟؟؟

اقا اصلا موسی به دین خود عیسی به دین خود
شما بگید ایمه از پیامبران بالاترند و من میگم در بهترین حالت برابرند وگرنه پیامبران بالاترند

جسارتا من غیر از یک مثال بی ربط هیچ منطق دیگری از شما ندیدم.لذا به مثال شما ایراد گرفتم.شما یک جواب منطقی در مقابل استدلال ما به آیات و روایات بیاورید چشم ما هم معتقد به اعتقاد شما می شویم.
نحن ابناء الدلیل نه مثال!!!!

احمدمنتظرالمهدی;591950 نوشت:

جسارتا من غیر از یک مثال بی ربط هیچ منطق دیگری از شما ندیدم.لذا به مثال شما ایراد گرفتم.شما یک جواب منطقی در مقابل استدلال ما به آیات و روایات بیاورید چشم ما هم معتقد به اعتقاد شما می شویم.
نحن ابناء الدلیل نه مثال!!!!

خوب من ایه قران هم گفتم شما ایه ای گفتید.

بعد من میگم ان تفاوتی که خدا در ایه ای که شما گفتید مربوط به تفاوت نبوغی یا تفاوت معجزه ای است
مثلا حضرت عیسی از بچگی پیامبر بوده و صاحب معجزه
یا حضرت خضر دارای هدایت افعالی است
یا حضرت داوود باد همزمان با او عبادت میکرد
ولی همه این پیامبران نزد خدا برابر محسوب میشدند.

اخر مگر میشود وقتی حضرت محمد همه اش از برابری صحبت میکرده بعد بیاید بگوید من برتر از همه هستم؟؟؟
حضرت محمد:مردم همچون ساقهای شانه سر باهم برابرند.(یک حدیثی تو این مایه هاست من مضمونی گفتم)

BABY;591968 نوشت:
خوب من ایه قران هم گفتم شما ایه ای گفتید.

بعد من میگم ان تفاوتی که خدا در ایه ای که شما گفتید مربوط به تفاوت نبوغی یا تفاوت معجزه ای است
مثلا حضرت عیسی از بچگی پیامبر بوده و صاحب معجزه
یا حضرت خضر دارای هدایت افعالی است
یا حضرت داوود باد همزمان با او عبادت میکرد
ولی همه این پیامبران نزد خدا برابر محسوب میشدند.

اخر مگر میشود وقتی حضرت محمد همه اش از برابری صحبت میکرده بعد بیاید بگوید من برتر از همه هستم؟؟؟
حضرت محمد:مردم همچون ساقهای شانه سر باهم برابرند.(یک حدیثی تو این مایه هاست من مضمونی گفتم)

این شد حرف حساب هر چند تکراری است.
آیه ای که ما آوردیم " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ‏ بَعْض‏" (بقره 253) و نیز "وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّنَ عَلىَ‏ بَعْض‏" (اسراء 55)به صراحت دلالت بر برتری دارد مگر اینکه در نظر شما "فضل" معنای برابری داشته باشد که این از عجایب است و هیچ لغتنامه و تفسیری این معنا را احتمال هم نداده!!!
آیه ای که شما به آن استدلال کردید هم دوبار تفسیر شد آن هم نه از قول حقیر بلکه از قول بزرگان مفسر که به پست های قبلی مراجعه کنید.
همین تفاوت هایی که ما هر دو قبول داریم باعث برتری بعضی انبیاء بر دیگری می شود.شما جواب سوالات من را ندادید.از جمله این که آیا پیامبری که مرتکب ترک اولی شده با پیامبری که حتی ترک اولی نداشته برابر است؟؟؟؟؟
شما که به احادیث اشاره کردید به این احادیث هم توجه کنید:
قال الصادق علیه السلام:

سَادَةُ النَّبِيِّينَ‏ وَ الْمُرْسَلِينَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ‏ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏ وَ عَلَيْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص175

خواهشا احادیث را ذهنی بیان نکنید سعی کنید مستند صحبت کنید.
با تشکر
یا علی

در میان انبیا برخی بر بعضی دیگر برتری دارند. انبیای اولوالعزم از سایر پیامبران افضل‌ا‌‌ند. در میان پیامبران اولوالعزم نیز تفاضل وجود دارد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم. «وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»؛ بی‌‌گمان ما برخی پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم.

با بررسی چند مطلب، برتری پیامبر اسلام(ص) بر سایر پیامبران اولواالعزم اثبات می‌‌شود.

1-بشارت حضرت مسیح(ع)

در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) آمده است: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»؛ و نوید دهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد و نام او احمد است.

بشارت در موردی است که پیامبر بعدی، مطلبی نو و تازه برای امتش بیاورد. اگر پیامبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح رسالت عیسای مسیح سخن گفته باشد، نخست اینکه دیگر نیازی به آمدن پیامبری تازه نبود و دوم اینکه مجالی برای بشارت نبود.

سخن حضرت مسیح(ع) که من کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق می‌‌کنم و آمدن پیامبری را در آینده بشارت می‌‌دهم، نشان می‌‌دهد که رسول اکرم(ص) از حضرت عیسی(ع) افضل و قرآن کریم از انجیل بالاتر و رهاورد پیامبر اسلام، بیش از رهاورد مسیح(ع) است، زیرا تنها در این صورت معنای بشارت تحقق می‌یابد.

2-هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین

همه انبیا سخن حق را آورده‌‌اند؛ ولی کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ می‌‌شود و خدا قرآن را مهیمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده است. هیمنه، به معنی سیطره و نفوذ علمی است.

خدای سبحان در سوره مائده، پس از ذکر نام چند تن از انبیا می‌‌فرماید: پس از انبیای گذشته و به دنبال آثار آنان، عیسی فرزند مریم را فرستادیم؛ در حالی که تورات را تصدیق می‌‌کرد و به او انجیل را دادیم...

سپس خطاب به پیامبر خاتم می‌‌فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ»؛ ما این کتاب را به درستی فرو فرستاده‌‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ یعنی از تحریف و دگرگونی آنها جلوگیری می‌‌کند؛ به گونه‌‌ای که موارد تحریف‌‌شده آنها را، پس از عرضه بر قرآن کریم، به خوبی می‌‌توان تشخیص داد.

از سوی دیگر، کمال علمی، مقام و شخصیت معنوی هر پیامبری در کتاب آسمانی او ظهور می‌‌کند؛ به عبارت دیگر، کتاب آسمانی هر پیامبری تجلّی شخصیت همان پیامبر است، پس کمال علمی و شخصیت معنوی پیامبر خاتم در قرآن ظهور می‌‌کند. بنابراین چون هیمنه، سیطره و فضیلت قرآن بر کتاب‌های انبیای سلف ثابت شد، سیطره و فضیلت رسول خاتم بر دیگر انبیا نیز ثابت می‌‌شود.

حاصل آنکه مقام موسای کلیم در حدّ تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل و مقام انبیای دیگر در حدّ کتب و صحف آسمانی آنان است؛ مقام پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن نیز بر تورات، انجیل و صحف دیگر مهیمن است، پس پیغمبر اسلام(ص) مهیمن بر موسای کلیم(ع)، عیسای مسیح(ع) و انبیای دیگر است.

از برجسته‌‌ترین مزایای علمی رسول اکرم(ص) این است که خدای سبحان قرآن را به او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده است: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»؛ بی‌‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌‌ای دانا به تو می‌‌آموزند.

بنابراین، زمانی می‌‌توانیم منزلت علمی رسول گرامی را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم، زیرا هر پیامبری به اندازه کتابش، مردم را به حقّ دعوت می‌‌کند و هر چه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست، در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، پس همان ‌‌طور که برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا مراتبی خواهد بود و چون اکتناه قرآن مقدور همه نیست و فقط دسترسی به برخی درجات آن مقدور است، اکتناه شخصیّت علمی رسول گرامی هم مقدور همه نیست و شناخت برخی خصوصیات او مقدور خواهد بود.

به همین دلیل خدای سبحان برای معرفی عظمت شخصیت رسول اکرم(ص) می‌‌فرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ و بی‌‌گمان به تو سوره مبارکه «فاتحه» و قرآن سترگ را دادیم.

امام صادق(ع) فرمود: «ما کَلَّم رَسُولُ اللّهِ الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ»؛ رسول خدا با هیچ کس به اندازه عمق فکر خود سخن نگفته است؛ یعنی آنچه شما از سخنان آن حضرت می‌‌فهمید، عمق فکر و عمق کلام پیامبر نیست و هرچه بالا بروید، به عمق فکر او نمی‌‌رسید.

البتّه آن حضرت هرچه باید بگوید، گفته است و چیزی را کتمان نکرده است؛ امّا اشخاص به میزان ظرفیت هستی خود، سخنان آن حضرت را درک می‌‌کنند. اخلاق پیامبر(ص) نیز برابر با قرآن کریم است: «وانّک لعلی خُلُقٍ عظیم». خدای سبحان در این آیه پیامبر خود را به عظمت اخلاقی می‌‌ستاید: و به راستی تو راست، خوی سترگ. «کان خلقه القرآن»؛ اخلاق آن حضرت قرآن بود و قرآن کریم مهیمن بر تمام کتاب‌های آسمانی است، پس اخلاق رسول اکرم(ص)، برتر از ملکات اخلاقی پیامبرانی است که سایر کتابهای آسمانی بر آنان نازل شده است.

*شناخت رسول اکرم (ص) بر همگان آسان نیست

چون حقیقت رسول گرامی(ص)، همان حقیقت قرآن است و معرفت حقیقت قرآن، برای افراد معمولی و متعارف ممکن نیست، شناخت رسول اکرم(ص) هم برای همگان میسّر نیست؛ با این تفاوت که گروهی تنها گوشه‌‌ای از حقیقت نبوّت را درک می‌‌کنند و به آن مؤمن می‌‌شوند؛ ولی فرورفتگان در چاه طبیعت، هرگز حقیقت رسالت را نمی‌‌بینند و در نتیجه به آن کفر می‌‌ورزند. از این رو در قرآن آمده است: «َتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ»؛ می‌‌بینی که به تو می‌‌نگرند؛ در حالی که نمی‌‌بینند.

حاصل آنکه شناخت پیامبر، بدون شناخت قرآن ممکن نیست. آنچه در حدیث آمده است که «رسول خدا را جز خدا و علی‌‌بن‌‌ابی‌‌طالب(ع)، کسی نشناخت»، به معرفت‌های نوری نظر دارد.

پیامبر قرآن را در نشئه کثرت، در لباس الفاظ به زبان عربی مبین، از خداوند آموخت و در نشئه وحدت آن را به صورت بسیط و بدون لفظ، در مرحله ام‌‌الکتاب از خداوند تلقّی کرد. پس شناخت پیامبر بدون شناخت همه مراحل قرآن، به ویژه مرحله ام‌‌الکتاب میسّر نیست.

3- خاتمیّت رسول اکرم(ص)

خدای سبحان در مورد خاتمیّت رسول اکرم(ص) می‌‌فرماید: «مَّاکَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛ محمد پدر هیچ ‌‌یک از مردان شما نیست؛ اما فرستاده خدا و خاتم(واپسین) پیامبران است.

«خاتم» یعنی مُهر که در پایان نوشته‌‌ها و نامه‌‌ها قرار می‌‌گیرد. نویسنده پس از آنکه آنچه را لازم بود، نوشت و تمام مقاصد خود را بیان کرد، پایان نوشته خود را مُهر کرده، ختم آن را اعلام می‌‌کند. انبیا کتاب و کلام حق‌‌اند، چنان ‌‌که درباره حضرت عیسی(ع) آمده است: «یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ»؛ خداوند تو را به کلمه‌‌ای از خویش نوید می‌‌دهد که نامش مسیح، پسر مریم است.

خداوند که از طریق فرستادن پیامبران و وحی با انسان‌ها سخن می‌گوید، پس از پایان کلمات و گفتارش، سلسله نبوّت و صحیفه رسالت پیامبران را با فرستادن پیامبر اکرم(ص) مُهر کرده است.

مقصود از خاتمیّت، تنها تأخّر و خاتمیّت زمانی نیست، بلکه خاتمیّت رتبی در قوس صعود نیز هست. بنابراین از آیه مذکور چنین استفاده می‌‌شود که پیامبر اکرم(ص) واجد همه مزایا، فضیلت‌ها و خصوصیات پیامبران گذشته است و تا روز قیامت احدی بهتر و کامل‌‌تر از او نخواهد آمد، زیرا اگر کامل‌‌تر از او یافت می‌‌شد، حتماً او به مقام خاتمیّت می‌‌رسید؛ نه رسول اکرم(ص).

اثبات مطلب، به صورت قیاس استثنایی این است که اگر پیامبری برتر از پیغمبر خاتم، تا روز قیامت ظهور کند، پیامبر اسلام، پیامبر خاتم نیست، زیرا اگر خدا انسانی بیافریند که در علم و عمل، اکمل و افضل از پیامبر اسلام باشد، هرگز آن انسان اکمل و افضل، از این انسان کامل و فاضل پیروی نکرده، از امّت او نیست. چون انسانی که کمال برتر را دارد، مطاع و متبوع خواهد بود و دیگران را به مقام خود و آن کمال برتر هدایت می‌‌کند و او باید، هم خاتم پیامبران و هم شاهد جهانیان و اُسوه امتها باشد؛ در حالی که خدای سبحان پیامبر اسلام را به خاتم پیامبران معرفی کرده و شاهد جهانیان خوانده است: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِیدًا»؛ ما در قیامت از هر اُمّتی شاهدی بر اعمال آنها می‌‌آوریم(که در دنیا حوادث را تحمّل کرده، در آخرت شهادت می‌‌دهد) و تو را به عنوان شاهد همگان می‌‌آوریم؛ یعنی هر چه اُمّتها در دنیا انجام دادند، تو مشاهده کرده، شهادت خواهی داد؛ تو بر بینش همه انبیا سیطره داری و گواهی می‌‌دهی؛ تو نه تنها شهید امت خود، بلکه شهید انبیا و امتهای آنان هستی.

4-رسول اکرم(ص) بنده‌ مقام اطلاق

بعضی انسان‌ها تحت تدبیر اسم‌های جزئی حق‌‌اند. بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم یا عبدالجلیل هستند؛ امّا پیامبر اسلام(عبده) است؛ یعنی پروردگاری مدبّر و مربّی شخص وی است که نهایی‌‌ترین مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام ربوبیّت شخص رسول اکرم(ص) نیست: «وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی»؛ و به درستی که پایان هر چیز، به سوی پروردگار توست.

«هو» که همان هویت مطلقه است، عالی‌‌ترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است و آن حضرت به عالی‌‌ترین اسم منتسب است.

بنابراین، چون جامع‌ترین کلمه به او اشاره دارد، کامل‌‌ترین عبودیت از آن او خواهد بود و او در قوس نزول، از نزد همان مقام «هو» تنزّل کرده، و هویت مطلقه، مبدأ ارسال رسول اکرم(ص) است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»؛ اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها پیروز گرداند.

خدای سبحان وقتی کلمه «عبد» را برای انبیا به کار می‌‌برد، با نام آن‌ها همراه می‌‌کند؛ برای مثال می‌‌فرماید: «وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ...»؛ یاد کن بندگان ما ابراهیم، اسحق و یعقوب را... یا «یاد کن بنده ما داود را» یا «یاد کن بنده ما ایّوب را»؛ ولی پیامبر خاتم را بی‌‌نام یاد می‌‌کند و نام مبارک پیغمبر را قبل یا بعد از کلمه «عبد» نمی‌‌آورد تا گفته شود که نام آن حضرت به دلیل قرینه محذوف است. «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»؛ بزرگوار است آن (خداوندی) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا بیم‌‌دهنده‌‌ای برای جهانیان باشد.

کلمه «عبد» به صورت مطلق و غیر مقیّد، به فرد کامل انصراف دارد که رسول خداست. دیگران عبد مقیّد، یعنی بنده تعیّنات مقیّد هستند؛ ولی رسول اکرم(ص) بنده آن مقام اطلاق است.

در سوره اسراء نیز آمده است: «سبْحَانَ الَّذِی أَسرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً...» و در سوره کهف «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ». گمان نشود که کلمه «الذی» از موصولات است و عاید می‌‌خواهد، زیرا عاید را با الفاظ دیگر نیز می‌‌توان بیان کرد.

کلمه «عبدنا» (بنده ما) که در مورد سایر پیامبران به کار رفته، به کثرت نظر دارد؛ ولی کلمه «عبده» ناظر به مقام وحدت است. به همین دلیل، این کلمه حتی از کلمه «عبدالله» هم بالاتر است، زیرا این عبودیّت، نشان هویت مطلقه است که از مقام الوهیّت بالاتر است. بنابراین هیچ کمالی برای انسان متکامل فرض نمی‌‌شود؛ جز اینکه پیامبر(ص) به آن مقام نایل آمده است.

سیاق آیات سه گانه یاد شده، به شکلی رساتر، در سوره نجم آمده است: «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»؛ پس خداوند به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد.

5-پیامبر(ص) اولین مسلمان

خدای سبحان به پیامبرش فرمود: «وبذلک اُمرت و انا اوّل المسلمین». منظور از (اول المسلمین)، اوّلیّت ذاتی است که گاهی از آن به اوّلیّت رتبی یاد می‌‌شود. خداوند درباره حضرت ابراهیم(ع) با اینکه از نظر زمانی جلوتر است و سرسلسله انبیای ابراهیمی(ع) است و درباره حضرت نوح(ع) که شیخ الانبیاء و حضرت آدم(ع) که ابوالبشر است، از این عبارت استفاده نکرده است. این نکته نشان می‌‌دهد که این اوّلیت، زمانی، تاریخی و مادّی نیست، زیرا اگر منظور اولیّت زمانی بود، هر پیامبر نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود؛ پس علت اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر اسلام فرمود که بگو «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم»، این است که وی صادر اول و ظاهر اول است؛ یعنی هیچ‌‌کس در رتبه وجودی او قرار ندارد، چنان‌که نخستین کسی که در قیامت محشور می‌‌شود، آن حضرت است.
منبع: فارس
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921026000162

احمدمنتظرالمهدی;592026 نوشت:

این شد حرف حساب هر چند تکراری است.
آیه ای که ما آوردیم " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ‏ بَعْض‏" (بقره 253) و نیز "وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّنَ عَلىَ‏ بَعْض‏" (اسراء 55)به صراحت دلالت بر برتری دارد مگر اینکه در نظر شما "فضل" معنای برابری داشته باشد که این از عجایب است و هیچ لغتنامه و تفسیری این معنا را احتمال هم نداده!!!
آیه ای که شما به آن استدلال کردید هم دوبار تفسیر شد آن هم نه از قول حقیر بلکه از قول بزرگان مفسر که به پست های قبلی مراجعه کنید.
همین تفاوت هایی که ما هر دو قبول داریم باعث برتری بعضی انبیاء بر دیگری می شود.شما جواب سوالات من را ندادید.از جمله این که آیا پیامبری که مرتکب ترک اولی شده با پیامبری که حتی ترک اولی نداشته برابر است؟؟؟؟؟
شما که به احادیث اشاره کردید به این احادیث هم توجه کنید:
قال الصادق علیه السلام:

سَادَةُ النَّبِيِّينَ‏ وَ الْمُرْسَلِينَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ‏ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏ وَ عَلَيْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص175

خواهشا احادیث را ذهنی بیان نکنید سعی کنید مستند صحبت کنید.
با تشکر
یا علی

معنی حدیث را بفرمایید

احمدمنتظرالمهدی;592031 نوشت:
در میان انبیا برخی بر بعضی دیگر برتری دارند. انبیای اولوالعزم از سایر پیامبران افضل‌ا‌‌ند. در میان پیامبران اولوالعزم نیز تفاضل وجود دارد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم. «وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»؛ بی‌‌گمان ما برخی پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم.

با بررسی چند مطلب، برتری پیامبر اسلام(ص) بر سایر پیامبران اولواالعزم اثبات می‌‌شود.

1-بشارت حضرت مسیح(ع)

در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) آمده است: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»؛ و نوید دهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد و نام او احمد است.

بشارت در موردی است که پیامبر بعدی، مطلبی نو و تازه برای امتش بیاورد. اگر پیامبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح رسالت عیسای مسیح سخن گفته باشد، نخست اینکه دیگر نیازی به آمدن پیامبری تازه نبود و دوم اینکه مجالی برای بشارت نبود.

سخن حضرت مسیح(ع) که من کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق می‌‌کنم و آمدن پیامبری را در آینده بشارت می‌‌دهم، نشان می‌‌دهد که رسول اکرم(ص) از حضرت عیسی(ع) افضل و قرآن کریم از انجیل بالاتر و رهاورد پیامبر اسلام، بیش از رهاورد مسیح(ع) است، زیرا تنها در این صورت معنای بشارت تحقق می‌یابد.

2-هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین

همه انبیا سخن حق را آورده‌‌اند؛ ولی کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ می‌‌شود و خدا قرآن را مهیمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده است. هیمنه، به معنی سیطره و نفوذ علمی است.

خدای سبحان در سوره مائده، پس از ذکر نام چند تن از انبیا می‌‌فرماید: پس از انبیای گذشته و به دنبال آثار آنان، عیسی فرزند مریم را فرستادیم؛ در حالی که تورات را تصدیق می‌‌کرد و به او انجیل را دادیم...

سپس خطاب به پیامبر خاتم می‌‌فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ»؛ ما این کتاب را به درستی فرو فرستاده‌‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ یعنی از تحریف و دگرگونی آنها جلوگیری می‌‌کند؛ به گونه‌‌ای که موارد تحریف‌‌شده آنها را، پس از عرضه بر قرآن کریم، به خوبی می‌‌توان تشخیص داد.

از سوی دیگر، کمال علمی، مقام و شخصیت معنوی هر پیامبری در کتاب آسمانی او ظهور می‌‌کند؛ به عبارت دیگر، کتاب آسمانی هر پیامبری تجلّی شخصیت همان پیامبر است، پس کمال علمی و شخصیت معنوی پیامبر خاتم در قرآن ظهور می‌‌کند. بنابراین چون هیمنه، سیطره و فضیلت قرآن بر کتاب‌های انبیای سلف ثابت شد، سیطره و فضیلت رسول خاتم بر دیگر انبیا نیز ثابت می‌‌شود.

حاصل آنکه مقام موسای کلیم در حدّ تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل و مقام انبیای دیگر در حدّ کتب و صحف آسمانی آنان است؛ مقام پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن نیز بر تورات، انجیل و صحف دیگر مهیمن است، پس پیغمبر اسلام(ص) مهیمن بر موسای کلیم(ع)، عیسای مسیح(ع) و انبیای دیگر است.

از برجسته‌‌ترین مزایای علمی رسول اکرم(ص) این است که خدای سبحان قرآن را به او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده است: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»؛ بی‌‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌‌ای دانا به تو می‌‌آموزند.

بنابراین، زمانی می‌‌توانیم منزلت علمی رسول گرامی را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم، زیرا هر پیامبری به اندازه کتابش، مردم را به حقّ دعوت می‌‌کند و هر چه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست، در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، پس همان ‌‌طور که برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا مراتبی خواهد بود و چون اکتناه قرآن مقدور همه نیست و فقط دسترسی به برخی درجات آن مقدور است، اکتناه شخصیّت علمی رسول گرامی هم مقدور همه نیست و شناخت برخی خصوصیات او مقدور خواهد بود.

به همین دلیل خدای سبحان برای معرفی عظمت شخصیت رسول اکرم(ص) می‌‌فرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ و بی‌‌گمان به تو سوره مبارکه «فاتحه» و قرآن سترگ را دادیم.

امام صادق(ع) فرمود: «ما کَلَّم رَسُولُ اللّهِ الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ»؛ رسول خدا با هیچ کس به اندازه عمق فکر خود سخن نگفته است؛ یعنی آنچه شما از سخنان آن حضرت می‌‌فهمید، عمق فکر و عمق کلام پیامبر نیست و هرچه بالا بروید، به عمق فکر او نمی‌‌رسید.

البتّه آن حضرت هرچه باید بگوید، گفته است و چیزی را کتمان نکرده است؛ امّا اشخاص به میزان ظرفیت هستی خود، سخنان آن حضرت را درک می‌‌کنند. اخلاق پیامبر(ص) نیز برابر با قرآن کریم است: «وانّک لعلی خُلُقٍ عظیم». خدای سبحان در این آیه پیامبر خود را به عظمت اخلاقی می‌‌ستاید: و به راستی تو راست، خوی سترگ. «کان خلقه القرآن»؛ اخلاق آن حضرت قرآن بود و قرآن کریم مهیمن بر تمام کتاب‌های آسمانی است، پس اخلاق رسول اکرم(ص)، برتر از ملکات اخلاقی پیامبرانی است که سایر کتابهای آسمانی بر آنان نازل شده است.

*شناخت رسول اکرم (ص) بر همگان آسان نیست

چون حقیقت رسول گرامی(ص)، همان حقیقت قرآن است و معرفت حقیقت قرآن، برای افراد معمولی و متعارف ممکن نیست، شناخت رسول اکرم(ص) هم برای همگان میسّر نیست؛ با این تفاوت که گروهی تنها گوشه‌‌ای از حقیقت نبوّت را درک می‌‌کنند و به آن مؤمن می‌‌شوند؛ ولی فرورفتگان در چاه طبیعت، هرگز حقیقت رسالت را نمی‌‌بینند و در نتیجه به آن کفر می‌‌ورزند. از این رو در قرآن آمده است: «َتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ»؛ می‌‌بینی که به تو می‌‌نگرند؛ در حالی که نمی‌‌بینند.

حاصل آنکه شناخت پیامبر، بدون شناخت قرآن ممکن نیست. آنچه در حدیث آمده است که «رسول خدا را جز خدا و علی‌‌بن‌‌ابی‌‌طالب(ع)، کسی نشناخت»، به معرفت‌های نوری نظر دارد.

پیامبر قرآن را در نشئه کثرت، در لباس الفاظ به زبان عربی مبین، از خداوند آموخت و در نشئه وحدت آن را به صورت بسیط و بدون لفظ، در مرحله ام‌‌الکتاب از خداوند تلقّی کرد. پس شناخت پیامبر بدون شناخت همه مراحل قرآن، به ویژه مرحله ام‌‌الکتاب میسّر نیست.

3- خاتمیّت رسول اکرم(ص)

خدای سبحان در مورد خاتمیّت رسول اکرم(ص) می‌‌فرماید: «مَّاکَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛ محمد پدر هیچ ‌‌یک از مردان شما نیست؛ اما فرستاده خدا و خاتم(واپسین) پیامبران است.

«خاتم» یعنی مُهر که در پایان نوشته‌‌ها و نامه‌‌ها قرار می‌‌گیرد. نویسنده پس از آنکه آنچه را لازم بود، نوشت و تمام مقاصد خود را بیان کرد، پایان نوشته خود را مُهر کرده، ختم آن را اعلام می‌‌کند. انبیا کتاب و کلام حق‌‌اند، چنان ‌‌که درباره حضرت عیسی(ع) آمده است: «یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ»؛ خداوند تو را به کلمه‌‌ای از خویش نوید می‌‌دهد که نامش مسیح، پسر مریم است.

خداوند که از طریق فرستادن پیامبران و وحی با انسان‌ها سخن می‌گوید، پس از پایان کلمات و گفتارش، سلسله نبوّت و صحیفه رسالت پیامبران را با فرستادن پیامبر اکرم(ص) مُهر کرده است.

مقصود از خاتمیّت، تنها تأخّر و خاتمیّت زمانی نیست، بلکه خاتمیّت رتبی در قوس صعود نیز هست. بنابراین از آیه مذکور چنین استفاده می‌‌شود که پیامبر اکرم(ص) واجد همه مزایا، فضیلت‌ها و خصوصیات پیامبران گذشته است و تا روز قیامت احدی بهتر و کامل‌‌تر از او نخواهد آمد، زیرا اگر کامل‌‌تر از او یافت می‌‌شد، حتماً او به مقام خاتمیّت می‌‌رسید؛ نه رسول اکرم(ص).

اثبات مطلب، به صورت قیاس استثنایی این است که اگر پیامبری برتر از پیغمبر خاتم، تا روز قیامت ظهور کند، پیامبر اسلام، پیامبر خاتم نیست، زیرا اگر خدا انسانی بیافریند که در علم و عمل، اکمل و افضل از پیامبر اسلام باشد، هرگز آن انسان اکمل و افضل، از این انسان کامل و فاضل پیروی نکرده، از امّت او نیست. چون انسانی که کمال برتر را دارد، مطاع و متبوع خواهد بود و دیگران را به مقام خود و آن کمال برتر هدایت می‌‌کند و او باید، هم خاتم پیامبران و هم شاهد جهانیان و اُسوه امتها باشد؛ در حالی که خدای سبحان پیامبر اسلام را به خاتم پیامبران معرفی کرده و شاهد جهانیان خوانده است: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِیدًا»؛ ما در قیامت از هر اُمّتی شاهدی بر اعمال آنها می‌‌آوریم(که در دنیا حوادث را تحمّل کرده، در آخرت شهادت می‌‌دهد) و تو را به عنوان شاهد همگان می‌‌آوریم؛ یعنی هر چه اُمّتها در دنیا انجام دادند، تو مشاهده کرده، شهادت خواهی داد؛ تو بر بینش همه انبیا سیطره داری و گواهی می‌‌دهی؛ تو نه تنها شهید امت خود، بلکه شهید انبیا و امتهای آنان هستی.

4-رسول اکرم(ص) بنده‌ مقام اطلاق

بعضی انسان‌ها تحت تدبیر اسم‌های جزئی حق‌‌اند. بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم یا عبدالجلیل هستند؛ امّا پیامبر اسلام(عبده) است؛ یعنی پروردگاری مدبّر و مربّی شخص وی است که نهایی‌‌ترین مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام ربوبیّت شخص رسول اکرم(ص) نیست: «وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی»؛ و به درستی که پایان هر چیز، به سوی پروردگار توست.

«هو» که همان هویت مطلقه است، عالی‌‌ترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است و آن حضرت به عالی‌‌ترین اسم منتسب است.

بنابراین، چون جامع‌ترین کلمه به او اشاره دارد، کامل‌‌ترین عبودیت از آن او خواهد بود و او در قوس نزول، از نزد همان مقام «هو» تنزّل کرده، و هویت مطلقه، مبدأ ارسال رسول اکرم(ص) است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»؛ اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها پیروز گرداند.

خدای سبحان وقتی کلمه «عبد» را برای انبیا به کار می‌‌برد، با نام آن‌ها همراه می‌‌کند؛ برای مثال می‌‌فرماید: «وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ...»؛ یاد کن بندگان ما ابراهیم، اسحق و یعقوب را... یا «یاد کن بنده ما داود را» یا «یاد کن بنده ما ایّوب را»؛ ولی پیامبر خاتم را بی‌‌نام یاد می‌‌کند و نام مبارک پیغمبر را قبل یا بعد از کلمه «عبد» نمی‌‌آورد تا گفته شود که نام آن حضرت به دلیل قرینه محذوف است. «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»؛ بزرگوار است آن (خداوندی) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا بیم‌‌دهنده‌‌ای برای جهانیان باشد.

کلمه «عبد» به صورت مطلق و غیر مقیّد، به فرد کامل انصراف دارد که رسول خداست. دیگران عبد مقیّد، یعنی بنده تعیّنات مقیّد هستند؛ ولی رسول اکرم(ص) بنده آن مقام اطلاق است.

در سوره اسراء نیز آمده است: «سبْحَانَ الَّذِی أَسرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً...» و در سوره کهف «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ». گمان نشود که کلمه «الذی» از موصولات است و عاید می‌‌خواهد، زیرا عاید را با الفاظ دیگر نیز می‌‌توان بیان کرد.

کلمه «عبدنا» (بنده ما) که در مورد سایر پیامبران به کار رفته، به کثرت نظر دارد؛ ولی کلمه «عبده» ناظر به مقام وحدت است. به همین دلیل، این کلمه حتی از کلمه «عبدالله» هم بالاتر است، زیرا این عبودیّت، نشان هویت مطلقه است که از مقام الوهیّت بالاتر است. بنابراین هیچ کمالی برای انسان متکامل فرض نمی‌‌شود؛ جز اینکه پیامبر(ص) به آن مقام نایل آمده است.

سیاق آیات سه گانه یاد شده، به شکلی رساتر، در سوره نجم آمده است: «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»؛ پس خداوند به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد.

5-پیامبر(ص) اولین مسلمان

خدای سبحان به پیامبرش فرمود: «وبذلک اُمرت و انا اوّل المسلمین». منظور از (اول المسلمین)، اوّلیّت ذاتی است که گاهی از آن به اوّلیّت رتبی یاد می‌‌شود. خداوند درباره حضرت ابراهیم(ع) با اینکه از نظر زمانی جلوتر است و سرسلسله انبیای ابراهیمی(ع) است و درباره حضرت نوح(ع) که شیخ الانبیاء و حضرت آدم(ع) که ابوالبشر است، از این عبارت استفاده نکرده است. این نکته نشان می‌‌دهد که این اوّلیت، زمانی، تاریخی و مادّی نیست، زیرا اگر منظور اولیّت زمانی بود، هر پیامبر نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود؛ پس علت اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر اسلام فرمود که بگو «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم»، این است که وی صادر اول و ظاهر اول است؛ یعنی هیچ‌‌کس در رتبه وجودی او قرار ندارد، چنان‌که نخستین کسی که در قیامت محشور می‌‌شود، آن حضرت است.
منبع: فارس
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921026000162

دوست عزیز این تفاوتها و علاوه بر اینها چند تفاوت دیگر تفاوت نبوغی و معجزه ای پیامبر است. و بابت این تفاوتها برتری نسبت به سایر پیامبران دارد و یا پیامبری بر پیامبر دیگر برتری دارد.
مطمین پیامبری که کتاب دارد بر پیامبری که کتاب ندارد برتر است اما
این برتری را خدا داده و همان خدا در قرانش ایه امن بالله و ... را اورده یعنی که ما باید خدمت این رسلان که خداوند در ایاتی قبل صحبت از فضل یکی بر دیگری کرده دید یکسان داشته باشیم.
البته یکسانی دید به این معنی نیست که اسلام را رها کنیم مسیحیت را بچسبیم که این خود یک خطای اشکار است زیرا حضرت عیسی ما را از قبل از اسلام به سمت اسلام فراخوانده بود.

ترجمه ی حدیث
سَادَةُ النَّبِيِّينَ‏ وَ الْمُرْسَلِينَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ‏ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏ وَ عَلَيْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ
آقا و سرور پيغمبران و رسولان پنج نفرند كه ايشان اولو العزم رسولانند و آسياى نبوت و رسالت گرد آنها ميچرخد و ايشان: نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد است درود خدا بر محمد و خاندانش و بر تمام پيغمبران‏


ترجمه ی جناب مصطفوی

BABY;592087 نوشت:
دوست عزیز این تفاوتها و علاوه بر اینها چند تفاوت دیگر تفاوت نبوغی و معجزه ای پیامبر است. و بابت این تفاوتها برتری نسبت به سایر پیامبران دارد و یا پیامبری بر پیامبر دیگر برتری دارد.
مطمین پیامبری که کتاب دارد بر پیامبری که کتاب ندارد برتر است اما
این برتری را خدا داده

الحمد لله شما بالاخره این لفظ "برتری " را استعمال کردید و تا همین جا که برتری برای پیامبری بر دیگری را قبول کردید جای تشکر دارد و خدارا شکر می کنم که منطقی هستید.
ما هم مثل شما قائلیم که خدای متعال پیامبرب را بر دیگری برتری داده.
شما دو آیه ای که برتری را ثابت می کند جواب ندادید.فقط به این مورد اشاره کردید:

BABY;592087 نوشت:
خدا در قرانش ایه امن بالله و ... را اورده

که اولا من نمی دانم این کدام آیه است!!!؟؟
ثانیا اگر منظورتان آیه ی " امن الرسول " است که برادر من چند بار تفسیر آن را بیان کنم؟؟لطفا به دقت مطالعه کنید.عرض شد این آیه اعتقاد و ایمان ما به انبیاء را بیان می کند که باید به همه ی 124000پیامبر ایمان بیاوریم و در ایمان به آن ها تفاوت نگذاریم نه این که بگوییم پیامبران اولوالعزم با بقیه فرقی ندارند و رتبه ی یکسان دارند.این که چشم بستن روی یک حقیقت اظهر من الشمس است.

احمدمنتظرالمهدی;593227 نوشت:

الحمد لله شما بالاخره این لفظ "برتری " را استعمال کردید و تا همین جا که برتری برای پیامبری بر دیگری را قبول کردید جای تشکر دارد و خدارا شکر می کنم که منطقی هستید.
ما هم مثل شما قائلیم که خدای متعال پیامبرب را بر دیگری برتری داده.
شما دو آیه ای که برتری را ثابت می کند جواب ندادید.فقط به این مورد اشاره کردید:

که اولا من نمی دانم این کدام آیه است!!!؟؟
ثانیا اگر منظورتان آیه ی " امن الرسول " است که برادر من چند بار تفسیر آن را بیان کنم؟؟لطفا به دقت مطالعه کنید.عرض شد این آیه اعتقاد و ایمان ما به انبیاء را بیان می کند که باید به همه ی 124000پیامبر ایمان بیاوریم و در ایمان به آن ها تفاوت نگذاریم نه این که بگوییم پیامبران اولوالعزم با بقیه فرقی ندارند و رتبه ی یکسان دارند.این که چشم بستن روی یک حقیقت اظهر من الشمس است.

میشود هر 3 ایه را به ترتیب از یک تفسیر در اینجا به صورت مختصر بنویسید.
لطفا شرحی از خودتان یا دیگری بر ان نیافزاید . اصل تفسیر را بنویسید همراه با ترجمه

سلام

با عرض معذرت از اینکه وارد بحثتان شدم

الکهف

فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَینَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا«65»
تا بنده‏ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم

قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا«66»
موسی به او گفت آیا تو را به شرط اینکه از بینشی که آموخته شده‏ای به من یاد دهی پیروی کنم

قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا«67»
گفت تو هرگز نمی‏توانی همپای من صبر کنی

جناب بی بی ایا مقام این بنده خدا از موسی (ع) بالا تر نیست ؟ ایا ممکن است مقام او از محمد (ص) نیز بالاتر باشد ؟

BABY;576041 نوشت:
در مورد اتفاق خارق العاده به یک موردش اشاره کنم همان قضیه ای که یک سنگ از اسمان میخورد به سر کسی که ب حالت تشکیک میافتد.

اره اگر اینطور که شما میگویید امامت از نبوت بالاتر باشد باید روی تک تک ایمه یک معرفی سازی از سمت خدا رخ میداده
چطور است برای پیامبرانش این یاری را کرد ولی برای امام ک به قول شما رتبه اش بالاتر است این یاری را نکند؟؟؟
خوب خدا اگر برایش رتبه امامت بالاتر بود که 100 سال بعد از فوت حضرت محمد وحی را قطع میکرد تا هم امام را معرفی کند و هم به امامان در هدایت جامعه(از قول شما مهمترین وظیفه شان است) کمک بدهد.
در واقع با صحبت شما خداوند برای به بار نشستن ان همه سال تلاشش برای ابلاغ رسالتها به پیامبران به نقطه هدایت جامعه که مهمتر هم بوده رسیده بعد جامعه را با امام تنها گذاشته؟؟؟
خوب 100 سال صبر میکردند در حالی که 1000 سال ما 1 سال خداوند است
.


خب اصلاً چرا خدا میخواهد حضرت مهدی(عج) را بفرستد؟ خودش مشرکان و ظالمین را از بین ببرد و مظلومین را نجات دهد. اصلاً از همون اول همهء ما رو خوب خلق میکرد تموم!

1 - انسان ها مثل دندانه های شانه برابرند
یعنی اگر من و شما عمل مشابه ای انجام بدیم با شرایط مساوی ، نتیجهء اون یکسان خواهد بود
در واقع با وجود این عدالت ، اگر من کار درست رو انجام دادم و به بهشت رفتم و دیگری کار غلط انجام داد و وارد جهنم شد ، این نابرابری عین عدالته. چرا که این حکم منظبق با عمل هرکدوم از ما بوده و اگر اعمال ما برعکس میبود ، حکم و عاقبت ما هم دقیقاً برعکس میشد و این یعنی
ما مثل دندانهء شانه در اجرای عدالت با هم برابریم

2 - یاری خدا یعنی چه؟ یاری خدا رو اول باید معنا کنیم
شما چطور میگید خدا پیامبرش رو یاری کرد در حالیکه پیامبر(ص) در شعب ابی طالب رنج زیادی کشید؟ مجبور شد از مکه هجرت کنه با چه سختی های فراوانی؟ بر سر ایشون آشغال میریختن ، مسخرشون میکردن ، و مورد انواع آزار قرار گرفتن

3 - مگر نمیفرمایید برتری که خدا درمورد انبیاء نسبت به یکدیگر گفته ، برتری درمورد امکاناتی هست که خدا بهشون داده و نه برتری شخصیتی. پس چه ایرادی داره که خدا نظارت بر شفاعت رو فقط از روی برتری امکان برای پیامبران قرار داده باشه و نه برتری شخصیتی؟

من زیاد ریز این مطالب رو مطلع نیستم ازشون و نظر هر دو گروه موافق و مخالف رو خوندم که هر دو گروه تقریبا منطقین...اما تا اونجایی که یادمه و منطق حکم میکنه حضرت محمد برترین انسانیه که خلق شده و به بالاترین درجات که حتی فرشتگان مقرب الهی هم نتونستن برسن رسیده...حداقل اینو میتونیم بگیم که هیچ امامی از حضرت محمد بالاتر نیست...

موضوع قفل شده است