جمع بندی آیا ارتباط با خداوند لزوما نیازمند علم است؟

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا ارتباط با خداوند لزوما نیازمند علم است؟

سلام،
در جلسه دوم "خدا چگونه انسان را هدایت میکند" حاج آقا پناهیان به موردی اشاره کردند که سوال مهمی برای بنده به وجود اومد:
ایشون گفتند که فردی بوده چندین سال از خداوند حاجتش رو می خواسته ولی موفق نشده، یه شب که خیلی خسته بوده گفته خدایا تو که حاجات ما رو بر آورده نمیکنی حداقل هدایتمون کن بفهمیم باید چی کار کنیم؟ میگه این رو که گفت اتفاقا حاجتش برآورده شد.
و بسیاری از مثال های دیگه. مثلا تاثیر وضعی گناهان که به هیچ وجه پاک نمیشه.
مثل غیبت که پیامبر اکرم ص فرموده اند:
"

هر کس زن یا مردى را غیبت کند، تا چهل روز نماز و روزه‏اش پذیرفته نمى‏شود.
"

خب فردی که به این حدیث آگاه نباشه و غیبت هم بکنه طبیعتا تا 40 روز نمازش و روزه اش قبول نمیشه و چه بسا از خداوند توی این نمازها و روزه ها حاجاتی رو هم خواسته باشه، و وقتی میبینه حاجاتش برآورده نمیشه ایمانش ضعیفتر میشه.
بعضی وقت ها هم دقیقا چنین مشکلی پیش می آد برای خودمون که کلی عبادت میکنیم و زحمت میکشیم و سختی میکشیم ولی میبینم هیچ کاری از پیش نمیره، مدت ها بعد به صورت اتفاقی سخنرانی، حدیثی چیزی میبینیم که میفهمیم مشکل کار ما اینجا بوده.

خب اون فرد بی سواد و دورافتاده روستایی که هیچ اطلاعاتی از این چیزها نداره چطوری ایمانش روز به روز قوی تر بشه؟
یا بالفرض به شخصه خودم که علوم حوزوی ندارم چه کنم؟
سوال من این هستش که آیا ارتباط با خدا نیازمند علم هستش؟ خب اینجوری که اینها میگن باید روابط و علت و معلول خیلی از چیزهای دیگه که توی علوم حوزوی هستش بررسی میشه تا خیلی چیزها فهمیده بشه.
این طور که من می بینم ارتباط با خدا کلی اصول و قواعد داره که اگه رعایت نشه کلی خطا و نا امیدی ممکنه به وجود بیاره. چون بنده خودم با شنیدن هر سخنرانی و مطالعه هر کتاب مذهبی کلی اطلاعات جدید به دست می آرم که بینشم رو بیشتر میکنه ولی خب این سوال پیش می آد، فردی که اصلا از این اصول و قواعد و علوم کوچکترین اطلاعاتی نداره چی؟

لطفا راهنمایی بفرمایید.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صفا

با سلام و عرض ادب
در پاسخ به این موضوع توجه به چند امر ضروری است؛
الف) اسلام تاکید فراوانی بر علم آموزی در همه حیطه های مخصوصا در حیطه مباحث معرفت دینی دارد. چنانچه پیامبر(ص) فرمود:« طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»، میزان الحکمه، باب العلم ،ج5، ص2065،ح13682
ب) عدم علم آموزی خصوصا در زمینه مباحث معرفتی موجب عدم استفاده و احیانا اشتباهات فراوان در مقام عمل می شود . این حالت اگر از روی اختیار صورت گیرد مورد پذیرش نیست و در برخی مواقع موجب عقاب اخروی می باشد. چنانچه امام صادق(ع) فرمودند:« العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق و لایزیده سرعه السیر الا بعدا» میزان الحکمه، ج5، ص2092، ح13980
ج) ارتباط ویژگی بین میزان ثواب و آثار وضعی یک عمل و معرفت دینی دارد بطوری که با افزایش معرفت یک انسان بهره او از ثواب اعمال نیز بیشر می شود و بالعکس. چنانچه حضرت(ص) فرمودند:« وزن حبر العلماء بدم الشهداء فرجح علیه»؛ میزان الحکمه، ج5،ص2067،ح13703
نتیجه این سه امر این است که هر مکلفی باید برنامه منظمی برای ارتقاء سطح معلومات دینی خود داشته باشد.
د) اما باید از عدالت الهی نیز غافل نبود.
عنصر دیگری که در سعادت انسان موثر است عدل الهی است. بازخواست یا اعطاء نعمت اخروی خداوند براساس عدل است . بدین معنی که مجموعه امکانات یک فرد برای رشد و تعالی و میزان کوشش او هر دو در تعیین سرنوشت اخروی او موثر است.
از این رو مثلا کشاورزی که فرصت وسیعتری برای کسب علوم دینی ندارد با کسی که تمام زمان خود را به کسب علوم دینی اختصاص داده برابر نیست. از این کشاورز عملی متناسب با معرفتی که فرصت کسب آنرا داشته می طلبند. از این رو در برخی روایات از همنشینان پیامبران در بهشت نام برده شده است. افرادی که چه بسا یک قصاب هستند.
عدالت خدا ایجاب می کند ارزش عمل قصابی که به وظایف خود عمل می کند و از همه امکانات موجود خود برای سعادت استفاده می کند با عمل یک پیامبر الهی که به وظیفه خود عمل نموده یکسان باشد.(قضیه حضرت موسی(ع) و قصاب)
و) عنصر پایانی، برکت داشتن عمل به آنچه که می دانیم هست. ائمه(ع) فرمودند هرکس به چیزی که می داند عمل کند ، خدا آن چرا که نمی داند به او می آموزد. چنانچه رسول اکرم(ص) فرمود:« مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ».بحار الانوار» ج‌ 68، ص‌ 363

موفق باشید.

صفا;569239 نوشت:
و) عنصر پایانی، برکت داشتن عمل به آنچه که می دانیم هست. ائمه(ع) فرمودند هرکس به چیزی که می داند عمل کند ، خدا آن چرا که نمی داند به او می آموزد. چنانچه رسول اکرم(ص) فرمود:«مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ».بحار الانوار» ج‌ 68، ص‌ 363

حدیث بسیار امیدوار کننده ای بود، بسیار زیبا!

ممنونم بابت توضیحات خوبی که فرمودید، ولی بهتر بود ترجمه فارسی احادیث رو هم می گذاشتید تا نیازی به سرچ در اینترنت نباشه!

[="Tahoma"][="Navy"]

programmer1;567742 نوشت:
سلام،
در جلسه دوم "خدا چگونه انسان را هدایت میکند" حاج آقا پناهیان به موردی اشاره کردند که سوال مهمی برای بنده به وجود اومد:
ایشون گفتند که فردی بوده چندین سال از خداوند حاجتش رو می خواسته ولی موفق نشده، یه شب که خیلی خسته بوده گفته خدایا تو که حاجات ما رو بر آورده نمیکنی حداقل هدایتمون کن بفهمیم باید چی کار کنیم؟ میگه این رو که گفت اتفاقا حاجتش برآورده شد.
و بسیاری از مثال های دیگه. مثلا تاثیر وضعی گناهان که به هیچ وجه پاک نمیشه.
مثل غیبت که پیامبر اکرم ص فرموده اند:
"
هر کس زن یا مردى را غیبت کند، تا چهل روز نماز و روزه‏اش پذیرفته نمى‏شود.
"

خب فردی که به این حدیث آگاه نباشه و غیبت هم بکنه طبیعتا تا 40 روز نمازش و روزه اش قبول نمیشه و چه بسا از خداوند توی این نمازها و روزه ها حاجاتی رو هم خواسته باشه، و وقتی میبینه حاجاتش برآورده نمیشه ایمانش ضعیفتر میشه.
بعضی وقت ها هم دقیقا چنین مشکلی پیش می آد برای خودمون که کلی عبادت میکنیم و زحمت میکشیم و سختی میکشیم ولی میبینم هیچ کاری از پیش نمیره، مدت ها بعد به صورت اتفاقی سخنرانی، حدیثی چیزی میبینیم که میفهمیم مشکل کار ما اینجا بوده.

خب اون فرد بی سواد و دورافتاده روستایی که هیچ اطلاعاتی از این چیزها نداره چطوری ایمانش روز به روز قوی تر بشه؟
یا بالفرض به شخصه خودم که علوم حوزوی ندارم چه کنم؟
سوال من این هستش که آیا ارتباط با خدا نیازمند علم هستش؟ خب اینجوری که اینها میگن باید روابط و علت و معلول خیلی از چیزهای دیگه که توی علوم حوزوی هستش بررسی میشه تا خیلی چیزها فهمیده بشه.
این طور که من می بینم ارتباط با خدا کلی اصول و قواعد داره که اگه رعایت نشه کلی خطا و نا امیدی ممکنه به وجود بیاره. چون بنده خودم با شنیدن هر سخنرانی و مطالعه هر کتاب مذهبی کلی اطلاعات جدید به دست می آرم که بینشم رو بیشتر میکنه ولی خب این سوال پیش می آد، فردی که اصلا از این اصول و قواعد و علوم کوچکترین اطلاعاتی نداره چی؟

لطفا راهنمایی بفرمایید.


سلام
ارتباط با خدای متعال چیزی جز فعلیت کمالات وجودی انسان نیست که یکی از ابعاد مهم و اساسی آن علم و معرفت است
علم و معرفت در شناخت وظایف عملی و شناخت خود و جهان و خدای متعال و ارتباط آنها با یکدیگر بسیار اساسی است و این قسم دوم از معرفت ، ابزاری هم نیست بلکه خودش هدف است
لذا علم در تحقق ارتباط با خدای متعال نقش اساسی دارد هرچند عمل هم جای خودش را دارد
اما در بحث ارتکاب گناهان بدون اطلاع و آگاهی مطمئنا تاثیر این نوع گناهان کمتر است همچنانکه در روایت است که در قیامت چهل گناه از جاهل می بخشند قبل از اینکه یک گناه از عالم ببخشند و منظور از عالم اینجا دانای به مساله است نه عالم اصطلاحی
یا علیم[/]

programmer1;576379 نوشت:
حدیث بسیار امیدوار کننده ای بود، بسیار زیبا!

ممنونم بابت توضیحات خوبی که فرمودید، ولی بهتر بود ترجمه فارسی احادیث رو هم می گذاشتید تا نیازی به سرچ در اینترنت نباشه!

سلام و عرض ادب

پیامبر(ص) فرمود:«طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»، میزان الحکمه، باب العلم ،ج5، ص2065،ح13682


ترجمه: یادگیری دانش بر هر مرد وزن مسلمانی واجب است.
امام صادق(ع) فرمودند:«العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق و لایزیده سرعه السیر الا بعدا» میزان الحکمه، ج5، ص2092، ح13980

ترجمه: کسی که بدون آگاهی کافی کاری انجام می دهد ، مثل کسی است که بدون آگاهی در مسیری قدم بر می دارد. زیاد کردن سرعت برای این فرد فقط باعث دوری از هدف می شود
حضرت(ص) فرمودند:«وزن حبر العلماء بدم الشهداء فرجح علیه»؛ میزان الحکمه، ج5،ص2067،ح13703

ترجمه: (روز قیامت) جوهر قلم علماء با خون شهداء مقایسه می شود و جوهر قلم علماء بر خون شهداء برتر دانسته می شود.
رسول اکرم(ص) فرمود:«مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ».بحار الانوار» ج‌ 68، ص‌ 363

ترجمه: هرکس به آنچه که می داند عمل کند، خداوند از دانش آنچه که نمی داند او را بهره مند می سازد( علم آنچه را نمی داند به او می آموزد)

حاضر
:ghaiem:

سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار
علم فقط فرا گرفتن مشتي اصطلاحات نيست. در روايات آمده كه « العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» علم نوري است كه خداوند در قلب هر كسي كه بخواهد مي اندازد.
حقيقت علم نور است و راهگشا. اگر فرا گرفتن چيزي، در انسان نور ايجاد كرد و راه را به او نشان داد، علم است و الا ظلمت خواهد بود. انساني كه علم داشت مانند كسي است كه در شب تاريك، چراغي در دست دارد. اين فرد، راه را واضح و روشن مي بيند و به مقصد نزديك مي گردد.
امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: علم امام عقل است و عقل تابع اوست.(ميزان الحكمة 13683).
همه انسان ها داراي عقل هستند اما اگر علم سودمند نباشد عقل،‌ تشخيص دهنده مصلحت خود نيست بلكه بايد علم،‌ روشنگري نمايد تا عقل از او تبعيت كرده و حركت كند و به قرب خداوند برسد.
اگر علمي،‌ شناخت و معرفت ما را نسبت به خالق هستي و شئونات و صفات او بالا برد، علم است.وگرنه خيري در آن نيست. يك اعرابي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد: يا رسول الله رأس علم چيست؟ پيامبر فرمود:شناخت خداوند.آن هم شناخت حقيقي. بعد پرسيد:« شناخت خداوند.آن هم شناخت حقيقي.» چيست؟ پيامبر فرمود:اين كه بداني او بدون مثل و بدون شبيه و بدون شريك است و اين كه او واحد ، احد،‌ ظاهر،‌ باطن، اول،‌ آخر، بدون همتا و بدون نظير است. اين حق معرفت اوست. (ميزان الحكمة، باب علم)
با اين تفاسيري كه از علم شد معلوم گشت كه اصل علم كه همان معرفت خداي سبحان است خود بخود مايه كمال و تقرب است.
آيا رشته هاي دانشگاهي هم مي تواند باعث تقرب باشد؟
ممكن است كسي علوم حوزوي را هم نخوانده باشد اما داراي اين علم (شناخت حقيقي خداوند) گردد. مرحوم شيخ رجبعلي، يك خياط بود اما در اين راه گوي سبقت را از بسياري ربوده بود.ممكن است فردي مهندس، دكتر و يا ... باشد اما از همان علم خود در جهت كمال بهره ببرد بدين ترتيب كه با آگاهي يافتن از اسرار هستي،‌ معرفتش نسبت به حضرت حق بيشتر گردد. يك پزشك وقتي عجايب خلقت انسان را مي بيند و از طرفي عجز و ناتواني انسان ها را در درمان بسياري بيماري ها مشاهده مي كند،‌ بايد بانگ بر‌آورده و به بزرگي خدا اعتراف كند و الله اكبر بگويد. شخصي ممکن است از علم شيمي آن چنان خدا را بشناسد که از مطالعه کتاب هاي ديني نشناسد. از آن جا كه علوم تجربي محض،‌ ما را تجربي بار مي آورد و ممكن است از خداوند دور شويم بايد در كنار اين علوم،‌ مطا لعاتي در مورد خداشناسي و تفكر در اين امور را ضميمه كار خود نماييم.
پس آن چه مهم است شناخت کيمياي هستي و مركز آفرينش است. بعضي از علوم و رشته ها- مانند الهيات- مستقيم درباره اين موضوع بحث مي کنند و ساير علوم تجربي به صورت غير مستقيم قدرت و خالقيت خداوند را آموزش مي دهند.
در نگاه كلى قرآن، هر علمى كه انسان را به دنياپرستى سوق دهد و به چنگال ماديات بسپرد و هدف نهايى او را تنها وصول به ماديات قرار دهد، چيزى جز ضلالت و گمراهى نيست پس علوم غيردينى نيز مى‏تواند نقش‏آفرين بوده و موجبات سعادت آدمى را فراهم كند.
اين در صورتى است كه هدف تلقى نشود، بلكه وسيله پيشرفت و رسيدن به كمال باشد. از طرف ديگر علوم دينى نيز اگر طالب آن قصد رسيدن به دنيا را داشته باشد، موجب بدبختى انسان مى‏شود.
علوم مختلف دانشگاهي مثل گياه پزشكي، زيست شناسي و... از دو جهت نافع اند، يکي اينکه راهي هستند براي معرفت آفاقي خداوند و ديگر اينکه بشر براي ادامه حيات خود به آن ها نياز دارد. اين دو دليل باعث شده است که تحصيل اين علوم از نظر ديني براي عده اي كه از عهده آن بر مي آيند واجب و لازم باشد و بعنوان يك وظيفه شرعي تلقي مي شود، علاوه بر آنكه انسان با نيت خدايي همه امور را مي تواند به عبادت تبديل كند حتي راه رفتن و آب خوردن را.
بنابراين دروس دانشگاهي که در جهت حل مشکلات علمي و عملي افراد و جامعه قرار دارند، نه تنها علم لاينفع نيست بلکه علومي هستند که در خدمت به جامعه و مردم است و کساني که به قصد کمک به مردم و کسب رضايت خداوند و خدمت رساني به افراد جامعه، به تحصيل آن علوم مي پردازند، عمل آن ها نه تنها پسنديده، بلکه در برخي موارد واجب مي شود.
چند نكته مهم در مورد علم و اثرات کمال آفرين آن:
1- کمال انسان در علم و عمل است. براي رسيدن به کمال بايد با دو بال علم و عمل پرواز كرد. علم بدون عمل و تقوا، انسان را زمين مي زند همان گونه كه پرنده با يك بال به زمين مي خورد. علم بدون عمل همان علمي است كه امام خميني (قدس سره) فرمود:‌ العلم هو الحجاب الاكبر. البته عمل بدون علم نيز راه به جايي نمي برد و باعث گمراهي انسان مي شود.
2- علم،‌ بينش و معرفت مي آورد، معرفت نيز يقين را ازدياد مي بخشد و ثمره يقين اخلاص است. اخلاص با كمال رابطه مستقيم داشته بلكه اخلاص عين كمال است.
3- خداوند در قرآن مي فرمايد:
«قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لايعلمون...» (زمر: 39/ 89) [اى پيامبر!] بگو: آيا كسى كه عالم است با كسى كه نمى‏داند برابر است؟ از اين آيه معلوم مي گردد كه عالم و غير عالم در كمال و تقرب نيز با هم برابر نيستند.
4- طلب علم بر هر مسلماني واجب است و فرا گرفتن علم در صورتي که با انگيزه الهي همراه باشد, به خودي خود كمال زا است، ولي چون کمال انسان صرفا در سايه علم به سرانجام نمي رسد، از جهتي مي توان گفت: علم وسيله است نه هدف؛ علم زمينه و انگيزه عمل و رفتار را در انسان ايجاد مي کند و اين دو با هم كمال انسان را تامين مي کنند و و دنيا و آخرت او را آباد مى‏سازند.
5- عالمي که به علمش عمل مي کند؛ از عابدي که علم ندارد؛ بسيار برتر است تا آن جا كه فرموده اند
«عالم ينتفع بعلمه افضل من عباده سبعين الف عابد»؛ عالمي که علمش مورد استفاده قرار گيرد از هفتاد هزار عابد برتر است. (ميزان الحكمة، ح13418)
زيرا علم، ديد انسان را وسعت مي بخشد و بر روي تمام حركات انسان اثر مي گذارد. از طريق معرفت است که تمام حركات و سكنات انسان، خدايي مي شود و .... .پيامبر فرمود: قسم به خداوندي که جان محمد (ص) در دست او است يک عالم بر شيطان سخت تر و دشوارتر از هزار عابد است چون عابد براي خود کار مي کند(و تنها خود را حفظ مي کند) ولي عالم علاوه بر خود براي ديگران نيز کار مي کند (ديگران را نيز نجات داده و هدايت مي کند).( ميزان الحكمة ح13431 )
6- خشوع و خشيت که کمال عملي انسان است, ثمره علم و آگاهي است.
«انما يخشي الله من عباده العلماء» (فاطر: 35/ 28) از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مي خشيت دارند
نتیجه این که علم در ارتقاء معرفت و تقرب انسان تأثیر دارد و اگر با عمل همراه باشد، موجب تقرب بیشتر انسان شده و دعاهای انسان نیز (اگر خدا بخواهد) به اجابت می رسد.
موفق باشید.
:Graphic (7):

علامه مطهری در تبیین حدیث شریفه« طلب العلم فریضه علی کل مسلم» فرموده اند:
« معنی اش روشن است باید تعلیم گرفت و این منحصر به معارف دینی یست، بلکه هر چیز که اجرای دین موقوف به ان باشد نیز واجب است» در جایی دیگر فرموده اند:« یک سلسله واجب های کفایی داریم یعنی واجب هایی که باید بر اساس تقسیم کار صورت بگیرد..... نظیر اینکه پزشک لازم است پس پزشکی واجب کفایی است....»تعلیم و تربیت اسلامی، استاد مطهری،صص14-15

سلام علیکم.

تو نگو ما را به آن شه راه نیست..... با کریمان کارها دشوار نیست

هیچ ترتیبی و آدابی مجوی، هرچه میخواهد دل تنگت بگوی.

اینجا (موضوع تاپیک) یکی از جاهایی است که ارزش توسل به معصومین و اهل بیت (ع) درک می شود.

موفق باشید.

با سلام و عرض ادب
امر واجب چه عینی باشد چه کفایی وقتی با قصد قربت و اخلاص صورت گیرد زمینه رشد انسان را فراهم می نماید ار سوی دیگر چنانچه اشاره شده بود یکی از راههای خداشناسی مطالعه آفاق است و کسب علوم تجربی یکی از بهترین راه های مطالعه آفاق جهت خداشناسی است. هر چه میزان اطلاع انسان بیشتر باشد معرفت او بالاتر و نزدیکی او به خدا بیشتر است. لذا حضرت بشکل مطلق فرمود:« طلب العلم فریضه علی المسلم» و این یادگیری مختص به علوم دینی نیست. یعنی نزدیکی به خداوند بوسیله علوم دیگر نیز حاصل می شود .

سلام مجدد.

البته فکر میکنم، فرق است بین علم و سواد. یعنی بین علم بی عمل که همان حجاب اکبر است، و علم با عمل که نور است.

قسمتی از حدیث عنوان بصری:

ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُكَ؟!
فَقُلْتُ: سَأَلْتُ اللَهَ أَنْ يَعْطِفَ قَلْبَكَ عَلَيَّ، وَ يَرْزُقَنِي‌ مِنْ عِلْمِكَ. وَ أَرْجُو أَنَّ اللَهَ تَعَالَي‌ أَجَابَنِي‌ فِي‌ الشَّرِيفِ مَا سَأَلْتُهُ.
فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي‌ قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي‌ أَنْ يَهْدِيَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِي‌ نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ يُفْهِمْكَ!

«سپس‌ حضرت‌ سر خود را بلند نمود و گفت‌: چه‌ ميخواهي‌؟!
عرض‌ كردم‌: از خداوند مسألت‌ نمودم‌ تا دلت‌ را بر من‌ منعطف‌ فرمايد، و از علمت‌ به‌ من‌ روزي‌ كند. و از خداوند اميد دارم‌ كه‌ آنچه‌ را كه‌ دربارة‌ حضرت‌ شريف‌ تو درخواست‌ نموده‌ام‌ به‌ من‌ عنايت‌ نمايد.
حضرت‌ فرمود: اي‌ أبا عبدالله‌! علم‌ به‌ آموختن‌ نيست‌. علم‌ فقط‌ نوري‌ است‌ كه‌ در دل‌ كسي‌ كه‌ خداوند تبارك‌ و تعالي‌ ارادة‌ هدايت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ ميشود. پس‌ اگر علم‌ ميخواهي‌، بايد در اوّلين‌ مرحله‌ در نزد خودت‌ حقيقت‌ عبوديّت‌ را بطلبي‌؛ و بواسطة‌ عمل‌ كردن‌ به‌ علم‌، طالب‌ علم‌ باشي‌؛ و از خداوند بپرسي‌ و استفهام‌ نمائي‌ تا خدايت‌ ترا جواب‌ دهد و بفهماند.»

قُلْتُ: يَا شَرِيفُ! فَقَالَ: قُلْ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ!
قُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ؟!
قَالَ: ثَلاَثَةُ أَشْيَآءَ: أَنْ لاَ يَرَي‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْكًا، لاِنَّ الْعَبِيدَ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ، يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لاَ يُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَي‌ بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ.
فَإذَا لَمْ يَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَي‌ مِلْكًا هَانَ عَلَيْهِ الاْءنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي‌ أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَي‌ مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَيْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْيَا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي‌ وَ نَهَاهُ، لاَيَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَي‌ الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ.
فَإذَا أَكْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا، وَ إبْلِيسُ، وَ الْخَلْقُ. وَ لاَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا تَكَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ يَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ يَدَعُ أَيَّامَهُ بَاطِلاً.
فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَي‌. قَالَ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي‌:
تِلْكَ الدَّارُ ا لاْ خِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي‌ الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـ'قِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ.

«گفتم‌: اي‌ شريف‌! گفت‌: بگو: اي‌ پدر بندة‌ خدا ( أبا عبدالله‌ )!
گفتم‌: اي‌ أبا عبدالله‌! حقيقت‌ عبوديّت‌ كدام‌ است‌؟
گفت‌: سه‌ چيز است‌: اينكه‌ بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ دربارة‌ آنچه‌ را كه‌ خدا به‌ وي‌ سپرده‌ است‌ مِلكيّتي‌ نبيند؛ چرا كه‌ بندگان‌ داراي‌ مِلك‌ نمي‌باشند، همة‌ اموال‌ را مال‌ خدا مي‌بينند، و در آنجائيكه‌ خداوند ايشان‌ را امر نموده‌ است‌ كه‌ بنهند، ميگذارند؛ و اينكه‌ بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ مصلحت‌ انديشي‌ و تدبير نكند؛ و تمام‌ مشغوليّاتش‌ در آن‌ منحصر شود كه‌ خداوند او را بدان‌ امر نموده‌ است‌ و يا از آن‌ نهي‌ فرموده‌ است‌.
بنابراين‌، اگر بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ مِلكيّتي‌ را در آنچه‌ كه‌ خدا به‌ او سپرده‌ است‌ نبيند، انفاق‌ نمودن‌ در آنچه‌ خداوند تعالي‌ بدان‌ امر كرده‌ است‌ بر او آسان‌ مي‌شود. و چون‌ بندة‌ خدا تدبير امور خود را به‌ مُدبّرش‌ بسپارد، مصائب‌ و مشكلات‌ دنيا بر وي‌ آسان‌ ميگردد. و زماني‌ كه‌ اشتغال‌ ورزد به‌ آنچه‌ را كه‌ خداوند به‌ وي‌ امر كرده‌ و نهي‌ نموده‌ است‌، ديگر فراغتي‌ از آن‌ دو امر نمي‌يابد تا مجال‌ و فرصتي‌ براي‌ خودنمائي‌ و فخريّه‌ نمودن‌ با مردم‌ پيدا نمايد.
پس‌ چون‌ خداوند، بندة‌ خود را به‌ اين‌ سه‌ چيز گرامي‌ بدارد، دنيا و ابليس‌ و خلائق‌ بر وي‌ سهل‌ و آسان‌ ميگردد؛ و دنبال‌ دنيا به‌ جهت‌ زياده‌اندوزي‌ و فخريّه‌ و مباهات‌ با مردم‌ نميرود، و آنچه‌ را كه‌ از جاه‌ و جلال‌ و منصب‌ و مال‌ در دست‌ مردم‌ مي‌نگرد، آنها را به‌ جهت‌ عزّت‌ و علوّ درجة‌ خويشتن‌ طلب‌ نمي‌نمايد، و روزهاي‌ خود را به‌ بطالت‌ و بيهوده‌ رها نمي‌كند.
و اينست‌ اوّلين‌ پلّه‌ از نردبان‌ تقوي‌. خداوند تبارك‌ و تعالي‌ ميفرمايد:
آن‌ سراي‌ آخرت‌ را ما قرار ميدهيم‌ براي‌ كسانيكه‌ در زمين‌ ارادة‌ بلندمنشي‌ ندارند، و دنبال‌ فَساد نمي‌گردند؛ و تمام‌ مراتبِ پيروزي‌ و سعادت‌ در پايان‌ كار، انحصاراً براي‌ مردمان‌ با تقوي‌ است‌.»

حدیث کامل: http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleID=258214

موفق باشید.

لوح دل;580202 نوشت:
البته فکر میکنم، فرق است بین علم و سواد. یعنی بین علم بی عمل که همان حجاب اکبر است، و علم با عمل که نور است.

با سلام و عرض ادب
درست می فرمایید بین علم و سواد تفاوت است سواد یعنی سیاهی حال آنکه ماهیت علم نور است. علم عمل را طلب می کند و حضرت امیر المومنین فرموده اند:« علم لا یصلحک ضلال؛ علمی که انسان را به صلاح هدایت نکند ضلال است» ( میزان الحکمه،ج5،ص2094) ولی باید دقت داشت که حضرت فرمود:« العلم رشد لمن عمل به؛ علم فقط برای کسی که به آن عمل می کند، موجب رشد است»(همان) لذا اقتضاء علم هدایت است لکن به شرط اینکه همراه عمل باشد و گرنه جز گمراهی و سیاهی چیزی نیست.
از بزرگی نقل شده است کار فقیه و دانشمند علوم تجربی یکی است اما یکی در مورد صفات ذات مطالعه می کند و دیگری در مورد صفات فعل ! حتی نقل است ایشان فرموده اند: اگر همین عالم مثلا فیزیک در ماه رمضان به عمد معادله مساله فیزیک را غلط بگوید، از باب اینکه به عمد در مورد خدا دروغ گفته روزه او باطل است.
با مطالعه در مورد صفات فعل نیز می توان به خداشناسی دست یافت. اقتضاء مطالعات تجربی وجود قانون در عالم است و گرنه اگر قائل به وجود قانون نباشیم هیچ حرکت علمی صورت نمی گیرد لذا مبنای شروع هر حرکت علمی وجود قانونی است که باید آنن را کشف نمود.قانون (نظم) نیاز به مقنن(ناظم) دارد.
اگر دانشمند تجربی به این علم خود عمل نکند و قائل به وجود ناظم نشود، در مقابل بدیهی ترین اصل ارتکازی که مبنای تمام مطالعات اوست ایستاده است در نتیجه هرچه می داند فقط مشتی سواد(سیاهی) است.
عالم دینی نیز مبنای تمام استدلال های او وجود خداست. اگر در زندگی به اقتضاء این مبنا عمل نکند آنچه می داند، فقط مشتی سواد(سیاهی) است.

[="Tahoma"][="Navy"]

صفا;580599 نوشت:
اگر همین عالم مثلا فیزیک در ماه رمضان به عمد معادله مساله فیزیک را غلط بگوید، از باب اینکه به عمد در مورد خدا دروغ گفته روزه او باطل است.

سلام مجدد.

ممنون از مطالبتان. بسیار استفاده کردم.

اما اگر در این عمد، هدف و حکمتی نهفته باشد چه؟ مثلا اینکه شاگرد را به واکنش و تفکر وادارد؟

مثلا استاد ریاضی بگوید 2 در 2 میشود 5 تا ببیند شاگرد اعتراض میکند یا خیر؟

البته مثال را بسط دهید.

ممنون از لطفتان.[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

صفا;580599 نوشت:
عالم دینی نیز مبنای تمام استدلال های او وجود خداست. اگر در زندگی به اقتضاء این مبنا عمل نکند آنچه می داند، فقط مشتی سواد(سیاهی) است.

باز هم سلام.

جای جای سخن شما نکته دارد...

عالم دینی که تمام استدلالهای او وجود خداست، فلسفه خوانده و ... پس علمش به کجا ختم می شود؟ به چه باید عمل کند؟

این راه خطرناک تر از فیزیک نیست؟ فیزیک که به حرکت جوهری نمیرسد؟ فیزیک که به توحید افعالی نمیرسد؟ (البته به ظاهر)

ولی عالم دینی از همان ابتدا علم به توحید افعالی پیدا میکند، اما آیا عمل میکند؟[/]

بهرحال منظور اینکه مقابله با خطر چگونه برای شخصی که در سیاهی است ممکن است؟ غیر از توسل به اهل بیت (ع) راهی را میشناسید ارائه کنید.

تو نگو ما را به آن شه (خدا) راه نیست ------ با کریمان (ع) کارها دشوار نیست.

ما چیزی که از دین فهمیدیم این است که غیر از عشق چیزی نیست... یعنی راهی نیست.

هل الدین الا الحب و البغض؟

ممنون.

لوح دل;580609 نوشت:
اما اگر در این عمد، هدف و حکمتی نهفته باشد چه؟ مثلا اینکه شاگرد را به واکنش و تفکر وادارد؟

مثلا استاد ریاضی بگوید 2 در 2 میشود 5 تا ببیند شاگرد اعتراض میکند یا خیر؟

با سلام و عرض ادب و تشکر از لطفتان
باید دقت داشت دین اسلام ، دین تعقّل است، دینی است که احکام آن تابع مصالح و مفاسد است اگر اینکار استاد تابع یک غرض عقلایی است. غرض عقلایی که عقلا به آن توجه دارند و آن را مفید می دانند مشکلی ندارد.
مقصود از بطلان روزه جایی است که دروغی به خدا و پیامبر به عمد و با این هدف صورت گیرد که واقعا این حرف دروغ، حرف خداست.

لوح دل;580611 نوشت:
عالم دینی که تمام استدلالهای او وجود خداست، فلسفه خوانده و ... پس علمش به کجا ختم می شود؟ به چه باید عمل کند؟

این راه خطرناک تر از فیزیک نیست؟ فیزیک که به حرکت جوهری نمیرسد؟ فیزیک که به توحید افعالی نمیرسد؟ (البته به ظاهر)

ولی عالم دینی از همان ابتدا علم به توحید افعالی پیدا میکند، اما آیا عمل میکند؟

با سلام
بله عالم نسبت به متعلم وظیفه سنگین تری دارد، چنانچه عالم علوم دینی (بمعنی خاص) وظیفه سنگین تری نسبت به دیگر علماء دارد از این رو فرمود:«
من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه؛ کسی که خود را پیشرو مردم قرار داد باید ابتدا (قبل از مردم) نفس خود را آموزش دهد»(میزان الحکمه، ج5،ص2092) و فرمود:« علی العالم آن یعمل بما علم ثم یطلب تعلم ما لم یعلم؛ بر عالم واجب است ابتدا به آنچه می داند عمل کند سپس در طلب علمی باشد که نمی داند»، (همان) و فرمود:« ربّ عالم قد قتل جهله و علمه معه لا ینفعه؛ چه بسا عالمی که نادانیش او را به کشتن داد حال آنکه همراه او علمی بود که سودی به او نبخشید»، (همان، ص2094) و فرمود:«انه یغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد؛ به یقین برای جاهل هفتاد گناه مورد بخشش قرار می گیرد قبل از آنکه برای عالم یک و گناه مورد بخشش قرار گیرد»، ( همان،ص2098)

لوح دل;580613 نوشت:
هرحال منظور اینکه مقابله با خطر چگونه برای شخصی که در سیاهی است ممکن است؟ غیر از توسل به اهل بیت (ع) راهی را میشناسید ارائه کنید.

با سلام
مرحوم آیت الله خوشوقت در جلسات اخلاق می گفتند: «توبه کنید گناه کمتر کنید» حتی اگر می پرسیدند چطور کمتر گناه کنیم باز همین جمله را تکرار می کردند.حقیقت این است ارتکاب گناه، زمینه گناه دیگری را فراهم می سازد و ترک گناه نیز زمینه ترک گناه دیگری را فراهم می سازد. برخی گناهان هستند چون آدم زیاد مرتکب آن شده نوعی در دل انسان ریشه دوانده است کندن و دور انداختن آن آسان نیست. ولی برخی گناهان است انسان هنوز مرتکب آنها نشده یا در مراحل اولیه انجام است لذا مقابله با آن سخت نیست. ترک این گناهان کوچک به مرور معنویت و نور الهی را در دل تقویت می کند و زمینه مقابله آسانتر با گناهان دیگر و حتی گناهان ریشه دار را فراهم می سازد لذا برای اینکه گناه بزرگ نکنیم باید گناه کوچک نکنیم و برای رهایی از اسارت گناهان پیشینه دار باید با قدرت با گناهان کوچک مبارزه نمود. البته در این راه باید از توکل و توسل غافل نشد چون در نتیجه توسل و توکل زمینه های گناه دیگر از بین می رود یا ضعیف می شود لذا غلبه بر آن آسانتر می شود. لذا در نهایت این انسان است که باید با اختیار خویش بر موانع و مشکلات غلبه نماید.
کسی که قلب او آکنده از سیاهی علمی است که به آن عمل نکرده و یا...... می تواند بر اساس مبنای فوق خود را رها سازد. یعنی با عمل کردن به موارد کوچک زمینه عمل به موارد بزرگتر را فراهم سازد.

نقل قول:
حضرت‌ فرمود: اي‌ أبا عبدالله‌! علم‌ به‌ آموختن‌ نيست‌. علم‌ فقط‌ نوري‌ است‌ كه‌ در دل‌ كسي‌ كه‌ خداوند تبارك‌ و تعالي‌ ارادة‌ هدايت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ ميشود. پس‌ اگر علم‌ ميخواهي‌، بايد در اوّلين‌ مرحله‌ در نزد خودت‌ حقيقت‌ عبوديّت‌ را بطلبي‌؛ و بواسطة‌ عمل‌ كردن‌ به‌ علم‌، طالب‌ علم‌ باشي‌؛ و از خداوند بپرسي‌ و استفهام‌ نمائي‌ تا خدايت‌ ترا جواب‌ دهد و بفهماند.

نقل قول:
گفتم‌: اي‌ أبا عبدالله‌! حقيقت‌ عبوديّت‌ كدام‌ است‌؟
گفت‌: سه‌ چيز است‌: اينكه‌ بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ دربارة‌ آنچه‌ را كه‌ خدا به‌ وي‌ سپرده‌ است‌ مِلكيّتي‌ نبيند؛ چرا كه‌ بندگان‌ داراي‌ مِلك‌ نمي‌باشند، همة‌ اموال‌ را مال‌ خدا مي‌بينند، و در آنجائيكه‌ خداوند ايشان‌ را امر نموده‌ است‌ كه‌ بنهند، ميگذارند؛ و اينكه‌ بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ مصلحت‌ انديشي‌ و تدبير نكند؛ و تمام‌ مشغوليّاتش‌ در آن‌ منحصر شود كه‌ خداوند او را بدان‌ امر نموده‌ است‌ و يا از آن‌ نهي‌ فرموده‌ است‌.
بنابراين‌، اگر بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ مِلكيّتي‌ را در آنچه‌ كه‌ خدا به‌ او سپرده‌ است‌ نبيند، انفاق‌ نمودن‌ در آنچه‌ خداوند تعالي‌ بدان‌ امر كرده‌ است‌ بر او آسان‌ مي‌شود. و چون‌ بندة‌ خدا تدبير امور خود را به‌ مُدبّرش‌ بسپارد، مصائب‌ و مشكلات‌ دنيا بر وي‌ آسان‌ ميگردد. و زماني‌ كه‌ اشتغال‌ ورزد به‌ آنچه‌ را كه‌ خداوند به‌ وي‌ امر كرده‌ و نهي‌ نموده‌ است‌، ديگر فراغتي‌ از آن‌ دو امر نمي‌يابد تا مجال‌ و فرصتي‌ براي‌ خودنمائي‌ و فخريّه‌ نمودن‌ با مردم‌ پيدا نمايد.
پس‌ چون‌ خداوند، بندة‌ خود را به‌ اين‌ سه‌ چيز گرامي‌ بدارد، دنيا و ابليس‌ و خلائق‌ بر وي‌ سهل‌ و آسان‌ ميگردد؛ و دنبال‌ دنيا به‌ جهت‌ زياده‌اندوزي‌ و فخريّه‌ و مباهات‌ با مردم‌ نميرود، و آنچه‌ را كه‌ از جاه‌ و جلال‌ و منصب‌ و مال‌ در دست‌ مردم‌ مي‌نگرد، آنها را به‌ جهت‌ عزّت‌ و علوّ درجة‌ خويشتن‌ طلب‌ نمي‌نمايد، و روزهاي‌ خود را به‌ بطالت‌ و بيهوده‌ رها نمي‌كند.

و اينست‌ اوّلين‌ پلّه‌ از نردبان‌ تقوي‌.

نقل قول:
علم فقط برای کسی که به آن عمل می کند، موجب رشد است

نقل قول:
بر عالم واجب است ابتدا به آنچه می داند عمل کند سپس در طلب علمی باشد که نمی داند

نقل قول:
چه بسا عالمی که نادانیش او را به کشتن داد حال آنکه همراه او علمی بود که سودی به او نبخشید

نقل قول:
به یقین برای جاهل هفتاد گناه مورد بخشش قرار می گیرد قبل از آنکه برای عالم یک و گناه مورد بخشش قرار گیرد

نقل قول:
برخی گناهان هستند چون آدم زیاد مرتکب آن شده نوعی در دل انسان ریشه دوانده است کندن و دور انداختن آن آسان نیست. ولی برخی گناهان است انسان هنوز مرتکب آنها نشده یا در مراحل اولیه انجام است لذا مقابله با آن سخت نیست. ترک این گناهان کوچک به مرور معنویت و نور الهی را در دل تقویت می کند و زمینه مقابله آسانتر با گناهان دیگر و حتی گناهان ریشه دار را فراهم می سازد لذا برای اینکه گناه بزرگ نکنیم باید گناه کوچک نکنیم و برای رهایی از اسارت گناهان پیشینه دار باید با قدرت با گناهان کوچک مبارزه نمود. البته در این راه باید از توکل و توسل غافل نشد چون در نتیجه توسل و توکل زمینه های گناه دیگر از بین می رود یا ضعیف می شود لذا غلبه بر آن آسانتر می شود. لذا در نهایت این انسان است که باید با اختیار خویش بر موانع و مشکلات غلبه نماید.

بسیار زیبا بودند ممنون دوستان.
پاکان ستم ز جور فلک بیشتر کشند ------------------- گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا (فاضل نظری)

پرسش:
آیا ارتباط با خداوند لزوما نیازمند علم است؟

پاسخ:
برای پاسخ به این موضوع توجه به چند امر ضروری است؛

الف) تاکید اسلام بر علم آموزی:
اسلام تاکید فراوانی بر علم آموزی در تمام حیطه ها مخصوصا در حیطه مباحث معرفت دینی دارد. چنانچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»؛ یادگیری دانش بر هر مرد وزن مسلمانی واجب است(1) علامه مطهری در تبیین حدیث شریفه «طلب العلم فریضه علی کل مسلم»فرموده اند: معنی اش روشن است باید تعلیم گرفت و این منحصر به معارف دینی نیست، بلکه هر چیز که اجرای دین موقوف به آن باشد نیز واجب است» در جایی دیگر فرموده اند:«یک سلسله واجب های کفایی داریم یعنی واجب هایی که باید بر اساس تقسیم کار صورت بگیرد..... نظیر این که پزشک لازم است؛ پس پزشکی واجب کفایی است…»(2) امر واجب چه عینی باشد چه کفایی وقتی با قصد قربت و اخلاص صورت گیرد زمینه رشد انسان را فراهم می نماید از سوی دیگر یکی از راه های خدا شناسی مطالعه آفاق است و کسب علوم تجربی یکی از بهترین راه های مطالعه آفاق جهت خداشناسی است. هر چه میزان اطلاع انسان بیشتر باشد معرفت او بالاتر و نزدیکی او به خدا بیشتر است. لذا حضرت به شکل مطلق فرمود: «طلب العلم فریضه علی المسلم» و این یادگیری مختص به علوم دینی نیست. یعنی نزدیکی به خداوند به وسیله علوم دیگر نیز حاصل می شود .

_ نکته: تفاوت علم و سواد:
بین علم و سواد تفاوت است سواد یعنی سیاهی حال آنکه ماهیت علم نور است. علم عمل را طلب می کند و حضرت امیر المومنین فرموده اند: «علم لا یصلحک ضلال»؛ علمی که انسان را به صلاح هدایت نکند ضلالت است.(3) ولی باید دقت داشت که حضرت فرمود: «العلم رشد لمن عمل به»؛ علم فقط برای کسی که به آن عمل می کند، موجب رشد است.(4)، لذا اقتضاء علم هدایت است لکن به شرط این که همراه عمل باشد و گرنه جز گمراهی و سیاهی چیزی نیست.
از بزرگی نقل شده است کار فقیه و دانشمند علوم تجربی یکی است اما یکی در مورد صفات ذات مطالعه می کند و دیگری در مورد صفات فعل! حتی نقل است ایشان فرموده اند: اگر همین عالم مثلا فیزیک در ماه رمضان به عمد معادله مساله فیزیک را غلط بگوید، از باب این که به عمد در مورد خدا دروغ گفته روزه او باطل است.
چنانچه گذشت با مطالعه در مورد صفات فعل نیز می توان به خداشناسی دست یافت. اقتضاء مطالعات تجربی وجود قانون در عالم است و گرنه اگر قائل به وجود قانون نباشیم هیچ حرکت علمی صورت نمی گیرد لذا مبنای شروع هر حرکت علمی وجود قانونی است که باید آن را کشف نمود. قانون (نظم) نیاز به مقنن (ناظم) دارد.
اگر دانشمند تجربی به این علم خود عمل نکند و قائل به وجود ناظم نشود، در مقابل بدیهی ترین اصل ارتکازی که مبنای تمام مطالعات اوست ایستاده است در نتیجه هرچه می داند فقط مشتی سواد (سیاهی) است.
عالم دینی نیز مبنای تمام استدلال های او وجود خداست. اگر در زندگی به اقتضاء این مبنا عمل نکند آنچه می داند، فقط مشتی سواد (سیاهی) است.

ب) عمل بدون علم:
عدم علم آموزی خصوصا در زمینه مباحث معرفتی موجب عدم استفاده و احیانا اشتباهات فراوان در مقام عمل می شود. این حالت اگر از روی اختیار صورت گیرد مورد پذیرش نیست و در برخی مواقع موجب عقاب اخروی می باشد. چنانچه امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق و لایزیده سرعه السیر الا بعدا»؛ کسی که بدون آگاهی کافی کاری انجام می دهد ، مثل کسی است که بدون آگاهی در مسیری قدم بر می دارد. زیاد کردن سرعت برای این فرد فقط باعث دوری از هدف می شود.(5)

ج) ارتباط آثار عمل و معرفت:
ارتباط ویژگی بین میزان ثواب و آثار وضعی یک عمل و معرفت دینی دارد به طوری که با افزایش معرفت یک انسان بهره او از ثواب اعمال نیز بیشر می شود و بالعکس. چنانچه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:« وزن حبر العلماء بدم الشهداء فرجح علیه»؛ (روز قیامت) جوهر قلم علماء با خون شهداء مقایسه می شود و جوهر قلم علماء بر خون شهداء برتر دانسته می شود.(6)
نتیجه این سه امر این است که هر مکلفی باید برنامه منظمی برای ارتقاء سطح معلومات دینی خود داشته باشد.

د) نقش عدالت الهی:
اما باید از عدالت الهی نیز غافل نبود. عنصر دیگری که در سعادت انسان موثر است عدل الهی است. بازخواست یا اعطاء نعمت اخروی خداوند براساس عدل است. بدین معنی که مجموعه امکانات یک فرد برای رشد و تعالی و میزان کوشش او هر دو در تعیین سرنوشت اخروی او موثر است.
از این رو مثلا کشاورزی که فرصت وسیع تری برای کسب علوم دینی ندارد با کسی که تمام زمان خود را به کسب علوم دینی اختصاص داده برابر نیست. از این کشاورز عملی متناسب با معرفتی که فرصت کسب آنرا داشته می طلبند. از این رو در برخی روایات از همنشینان پیامبران در بهشت نام برده شده است. افرادی که چه بسا یک قصاب هستند.
عدالت خدا ایجاب می کند ارزش عمل قصابی که به وظایف خود عمل می کند و از همه امکانات موجود خود برای سعادت استفاده می کند با عمل یک پیامبر الهی که به وظیفه خود عمل نموده یکسان باشد. (قضیه حضرت موسی (علیه السلام) و قصاب)

هـ) برکت عمل:
عنصر پایانی، برکت داشتن عمل به آنچه که می دانیم هست. ائمه (علیهم السلام) فرمودند: هرکس به چیزی که می داند عمل کند، خدا آن چرا که نمی داند به او می آموزد. چنانچه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»؛ هرکس به آنچه که می داند عمل کند، خداوند از دانش آنچه که نمی داند او را بهره مند می سازد( علم آنچه را نمی داند به او می آموزد.(7)

_ نکته پایانی: وظیفه سنگین عالم و راه نجات:
البته باید دقت داشت عالم نسبت به متعلم وظیفه سنگین تری دارد، چنانچه عالم علوم دینی (بمعنی خاص) وظیفه سنگین تری نسبت به دیگر علماء دارد از این رو فرمود: «من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه»؛ کسی که خود را پیشرو مردم قرار داد باید ابتدا (قبل از مردم) نفس خود را آموزش دهد.(8) و فرمود: «علی العالم ان یعمل بما علم ثم یطلب تعلم ما لم یعلم»؛ بر عالم واجب است ابتدا به آنچه می داند عمل کند سپس در طلب علمی باشد که نمی داند.(9) و فرمود: «ربّ عالم قد قتل جهله و علمه معه لا ینفعه»؛ چه بسا عالمی که نادانیش او را به کشتن داد حال آنکه همراه او علمی بود که سودی به او نبخشید.(10) و فرمود: «انه یغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد»؛ به یقین برای جاهل هفتاد گناه مورد بخشش قرار می گیرد قبل از آنکه برای عالم یک و گناه مورد بخشش قرار گیرد.(11) در این را توسل و ترک گناه برای حال عالم و متعلم بسیار سود مند است .
مرحوم آیت الله خوشوقت در جلسات اخلاق می گفتند: «توبه کنید گناه کمتر کنید» حتی اگر می پرسیدند چطور کمتر گناه کنیم باز همین جمله را تکرار می کردند. حقیقت این است ارتکاب گناه، زمینه گناه دیگری را فراهم می سازد و ترک گناه نیز زمینه ترک گناه دیگری را فراهم می سازد. برخی گناهان هستند چون آدم زیاد مرتکب آن شده نوعی در دل انسان ریشه دوانده است کندن و دور انداختن آن آسان نیست. ولی برخی گناهان است انسان هنوز مرتکب آنها نشده یا در مراحل اولیه انجام است لذا مقابله با آن سخت نیست.
ترک این گناهان کوچک به مرور معنویت و نور الهی را در دل تقویت می کند و زمینه مقابله آسان تر با گناهان دیگر و حتی گناهان ریشه دار را فراهم می سازد لذا برای این که گناه بزرگ نکنیم باید گناه کوچک نکنیم و برای رهایی از اسارت گناهان پیشینه دار باید با قدرت با گناهان کوچک مبارزه نمود.
البته در این راه باید از توکل و توسل غافل نشد چون در نتیجه توسل و توکل زمینه های گناه دیگر از بین می رود یا ضعیف می شود لذا غلبه بر آن آسان تر می شود. لذا در نهایت این انسان است که باید با اختیار خویش بر موانع و مشکلات غلبه نماید.
کسی که قلب او آکنده از سیاهی علمی است که به آن عمل نکرده و یا...... می تواند بر اساس مبنای فوق خود را رها سازد. یعنی با عمل کردن به موارد کوچک زمینه عمل به موارد بزرگتر را فراهم سازد.

_____________
(1) میزان الحکمه، باب العلم ،ج5، ص2065،ح13682.
(2) تعلیم و تربیت اسلامی، استاد مطهری،صص14-15.
(3) میزان الحکمه،ج5،ص2094.
(4) همان.
(5) همان، ج5، ص2092، ح13980.
(6) همان، ج5،ص2067،ح13703.
(7).بحار الانوار، ج‌68، ص‌ 363.
(8) میزان الحکمه، ج5،ص2092.
(9) همان.
(10) همان، ص2094.
(11) همان، ص2098.

موضوع قفل شده است