شهید سید محمود موسوی

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شهید سید محمود موسوی

بسم الله الرحمن الرحیم


:Gol:شهید
سید محمود موسوی :Gol:

نام پدر: سید ابوطالب
ولادت: 1360
محل تولد: بابل
وضعیت تأهل: متأهل
تحصیلات: فوق دیپلم
محل شهادت: تپه جاسوسان سردشت
نحوه شهادت: در اثر اصابت ترکش خمپاره 80 به قلب توسط مزدوران گروهک تروریستی پژاک
تاریخ شهادت: 13/6/1390
نقش شهید در دفاع مقدس:فرمانده دسته
گلزار: آرامگاه شهدای کمانگرکلای مرکزی
نوع فعالیت در ستاد نمازجمعه: بخش دانش آموزی و نوجوانان

پدر شهید :


از افتخاراتم اینست که قبلا میگفتند سید محمود، فرزند فلانی اما الان میگویند فلانی، پدر سید محمود موسوی ، پدر شهید …


********************

خاطره ای از شهید


همسرشون نقل می کنه : یه شب سید محمود خسته بود تصمیم گرفت اون شب زیارت عاشورا رو نخونه. وقتی خوابید تو خواب یکی از رفقای شهیدش به اسم شهید صیادی رو می بینه که به ایشون می گه سید محمود چرا زیارت عاشورا رو نخوندی و خوابیدی؟! شهید سید محمود همون لحظه از خواب بیدار میشه و زیارت عاشورا رو می خونه.

********************
امام جمعه محترم گتاب در دقایق پایانی خطبه دوم مورخ ۱۳۹۰/۰۶/۱۸ بخش گتاب با اشاره به تشییع شهیدان ” سیدمحمود موسوی ” و ” مصطفی (کمیل) صفری تبار” در بابل – که بدست گروهک تروریستی پژاک به فیض عظیم شهدات نائل آمدند – گروه پژاک را یک گروه تروریستی شبه نظامی که در مناطق مرزی ایران ، ترکیه و عراق مستقر هستند معرفی کرده و گروهک پژاک را تحت حمایت شدید اطلاعاتی و اقتصادی آمریکا و رژیم صهیونیستی دانست.


- ایشان در ادامه به معرفی شخصیت شهید عزیز سیدمحمود موسوی پرداخته و با اشاره به اینکه مدت تقریبا ۵ سال با آن شهید آشنایی داشته به ذکر برخی از فضایل و رشادت های آن بزرگوار پرداختند.
- حجت الاسلام والمسلمین حاج حسین تقی پور امام جمعه محترم گتاب در دقایق پایانی خطبه های دوم نمازجمعه خاطره ای راجع به شهید سیدمحمود موسوی را از زبان خود ایشان به این مضمون نقل کردند که :

- پاسدار شهید سید محمود موسوی تعریف می کرد که برای یک برنامه آموزشی با گروهی به پیاده روی ۲۴ ساعته در یکی از کوه هایی که از قبل هیچ شناختی به راه های آن نداشتیم رفته بودیم که من از فرط خستگی مقداری خوابیدم. و گروه متوجه به خواب رفتن من نشد و همه رفتند و من جا ماندم. با طی کمی از مسیر به دو راهی رسیدم. در حالی که وحشت کرده بودم و فریاد می کشیدم ناگاه حس کردم بانویی شانه های مرا گرفت و مرا به طرفی هل داد که آن راه همانی بود که گروه از همان گذشته بود….. امام جمعه گتاب با اشاره چندین باره به این مسئله که بخاطر رده بندی اطلاعات نمی توانیم همه آنچه را که از پاسدار شهید سیدمحمود موسوی می دانیم را نقل کنیم اشاره کردند که شهید سید محمود موسوی یکی از افرادی بود که یکبار در مبارزه با گروه تروریستی ریگی به چند قدمی ریگی رسیده بود اما متاسفانه بدلایلی ریگی خبردار شد و از صحنه گریخت. ایشان همچنین با یادآوری زلزله بم و دیدار سرزده مقام معظم رهبری از بم ، بیان داشتند که پاسدار شهید سیدمحمود موسوی یکی از معدود نفراتی بود که در آن ماشین مقام معظم رهبری را همراهی می کرد.



وصیت نامه شهید سید محمود موسوی

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

سلام بر حضرت محمّد رسول خدا:doa(1):، سلام بر امیرالمومنین علی:doa(6):، سلام برفاطمه زهرا:doa(8):، سلام بر ائمه معصومین:doa(5):، سلام بر امام حسن مجتبی:doa(6): غریب مدینه، سلام بر سالار شهیدان اباعبدا... الحسین:doa(6):، سلام بر قبرستان بقیع، سلام برکاظمین، سلام بر مشهد مقّدس، سلام بر سامراء مقّدس، سلام بر فاطمه معصومه:doa(8): و بر علمای قم، سلام بر شاه چراغ، سلام بر بهشت زهرا، سلام بر بهشت رضا، سلام برهمه شهداء از صدر اسلام تاکنون.

این وصّیت نامه را در حالی می نویسم که عازم مأموریت دشواری هستیم، امیدوارم ان شاءا... با پیروزی عزیزان روح ا... و سیدعلی به انجام برسد.
یارب!
در نگاه دوستانم می نگرم در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده، با یکدیگر وداع می کنند، چون هیچ کس نمی داند چه کسی می ماند و چه کسی به دیدار معشوق می شتابد.

خدایا! نمی دانم وقتی که مرگ به سراغم می آید، من در چه حالی هستم، اما خدایا! دوست دارم در آن حال،لبهایم به ذکر یا زهرا:doa(8): مشغول باشد و دلم از نور محبت علی و فرزندان علی:doa(5): لبریز باشد.

خدایا! در دلم تقاضایی است که نمی توانم آن را بر زبان آورم و آن تمّنای شهادت است. خدایا آیا من لایق شهادت هستم؟
خدایا! شرم دارم از اینکه بگویم شهادت را نصیب شخصی مثل من گردانی، زیرا شهداء، همه چیزشان خدا بود و من هنوز به آنجا نرسیدم.
خدایا! شاید گناهانم موجب شده است تا در خواستم به عرش نرسد. پس خودت به من فرصت توبه عطا فرما. خدایا دستانم خالی است.
خدایا! پس از سنگینی سی سال عمر به هدر رفته، اکنون احساس می کنم سبک شده ام.
خدایا! نمی دانم حکمتت چه بود که مرا از شمال به تهران کشاندی و همسری مهربان و فرزندی سالم به من عطا کردی. حال من چگونه شکرت را بجا آورم؟
خدایا!از تو می خواهم همسر و فرزندم و تمامی خانواده ام را عاقبت به خیر نمایی.

وصیتی به خانواده ام:

پدر ومادر مهربانم،برادران و خواهرم، از اینکه زود از میان شما رفتم معذرت می خواهم، تقدیر خدا چنین بود. به هر حال، خداوند روزی ما را به دنیا آورد و روزی نیز ما را از این دنیا می برد، و الان وقت رفتن من بود. شما را به خدا می سپارم و از خداوند می خواهم به شما صبر جمیل عطا فرماید.
سلام مرا به همه دوستان و آشنایان برسانید و به آنان بگویید: اسلام و انقلاب باید به دست آقا امام زمان:doa(3): برسد. برای رسیدن به این مقصد، باید از تمام خطرها و موانع عبور کرد، هر چند در این راه ممکن است خون جوانانی ریخته شود و جان عزیزانی نثار گردد و سهم کوچکی از این جهاد هم نصیب ما بشود.

سفارشی به همسر مهربانم:

شما واقعاً برای من همسری کردید، اما من نتوانستم همسری شایسته برای شما باشم، عذرم را پذیرا باش. از خداوند می خواهم که به شما صبر عطا فرماید.
همسر مهربانم! همیشه پشت سر رهبر قدم بردارید،چون سخنان رهبر بدون تردید حق است، پس بعد از من،همه هم و غم شما ولایت باشد.به دخترم بگویید همواره در خط رهبری باشد و هیچگاه پشت ولایت را خالی نکند.
همسر مهربانم! دوست دارم دخترم در شمال معلم قرآن شود و به بچه ها درس قرآن بدهد. از شما خواهش می کنم در این باره کوتاهی نکنید.
در مراسم تشییع من گریه نکن،چون دوست دارم با استقامت،دشمنان را به گریه اندازی.


سخنانی چند با دخترم:

- دخترم!باید با دیگران فرق داشته باشی، یعنی از نظر ادب، شخصیت،متانت،معنویت و از نظر علمی به درجات عالی برسی.
- قرآن را از مادرت بیاموز.
- از همه مهم تر این که به مادرت احترام بگذار، زیرا مادرت در تمام سختی ها با تو بوده است؛ با گریه ات گریه،و با خنده ات خنده می کرد. مواظب مادرت باش،من هم برای شما دعا می کنم.

وصیّتم به دوستان و آشنایان:

همه ما روزی به دنیا آمده ایم و روزی هم از این دنیا می رویم. خوشا به حال آن کس که پاک آمد و پاک می رود. در این دنیای فانی اگر شما فردی خوب باشید حتماً خوب از این دنیا می روید، اما با این کوله بار گناه نمی دانم چگونه از دنیا خواهم رفت. امیدوارم ان شاءا... با دعای شما، سبک بال به عالم دیگر رفته و از عذاب قبر نجات یابم.
ای دوستان!فریب دنیا را نخورید، زیرا این امر، مانع خیر اخروی می شود. پس در همه حال سعیتان به دست آوردن خیر اخروی باشد. کلامتان کلام رهبر باشد و از زبان او بشنوید، چون کلام و زبان رهبر، کلام و زبان آقا امام زمان:doa(3): است،پس همیشه حامی و پشتیبان رهبر باشید؛ زیرا دل رهبر به شما خوش است و همواره برای سلامتی او دعا کنید.

به پدر و مادرتان احترام بگذارید و دستشان را ببوسید،چون با دعای آنان زندگی شما خوب خواهد شد.
به روحانیت احترام بگذارید،زیرا آنان حافظان اسلامند. دشمنان از جدایی مردم و روحانیت خوشحال می شوند،پس دشمنان را با پیروی از روحانیت، ناراحت کنید.
اگر می خواهید از فتنه آخر الزمان در امان باشید، فقط پشت سر ولایت فقیه باشید.
خانواده ی شهدا را فراموش نکنید و برای آنان دلگرمی باشید. باحضورتان در تمامی صحنه ها و راهپیمایی ها و شرکت در مراسمات دینی و مذهبی،پشتیبانی خود را از نظام،اعلان نموده و موجب یأس و ناامیدی دشمنان شوید.
در پایان از همه شما التماس دعا دارم،محتاج دعای شما هستم.ازدوستان . آشنایان حلالیّت بطلبید.
رفیقان می روند نوبت به نوبت ******خوشا روزی که نوبت بر من آید


منبع: سایت ستاد نماز جمعه بابل
و سایت فدائیان حسین (علیه السلام) به نقل از پایگاه شهید کاظمی




شهید سید محمود موسوی خیلی به مقوله امر به معروف توجه میکردند .
یکبار از ایشون پرسیدم :

وقتی امر به معروف میکنی نمی ترسی و واهمه ای نداری که یکی بهت بگه به تو چه ربطی داره ؟ ...
درجواب قاطعانه می گفت : نه نمی ترسم!

اکثرا به خانمها تذکر میداد حجابتون رو را رعایت کنید. و در این مورد ذره ای خجالت نمی کشید! و بیشتر مواقع به دخترانی که از سن تکلیفشان گذشته بودن تذکر حجاب می داد .
یکروز یکی از هم محلی ها در مورد تربیت اخلاقی فرزندشون از آقا سید محمود سوالاتی پرسید اما مهمترین تاکید سید محمود این بود که بچه هایت رو به کلاس قرآن بفرست .
و در ادامه تاکید کرد که حداقل روسری رو سر دخترای 8-7 ساله بکنید تا عادت کنند و البته چیزی بخرید که دوست داشته باشند.
برای آقا محمود مهم بود که بچه ها روسری و قرآن را دوست داشته باشند و با علاقه به سمت آن بروند.

آخرین بار قبل از ماه رمضان بابلسر رفته بودیم .
حجاب مردهای آنجا خیلی وضعش خراب بود ؛ چند قدمی که رفتیم آقا محمود گفت بیا برگردیم . دختر من (خواهرزاده شهید موسوی) خیلی ناراحت شد .
بعد آقا محمود
گفتن چند روز دیگه ماه رمضونه و قراره روزه بگیریم ، نباید به نامحرم نگاه کنیم و بعد ضمن دلجویی با دخترم کمی صحبت کرد و او نیز قانع و راضی شد .
بعدش آقا سید ما و بچه ها رو سوار قایق موتوری کرد و اون روز آقا سید محمود کاری کرد که به همه ما خیلی خوش بگذره.

آن روز در قایق موتوری زن داداشم (همسر شهید) به من گفت :احساس می کنم این آخرین باری است که با آقا محمود بیرون می آییم و انگار او بزودی شهید میشن !
من هم به آقا سید محمود گفتم : ببین خانمت چی میگه ! بعد آقا سید محمود به همسرشون گفتند : نه ، بازم بیرون برای تفریح میریم ! البته آقا سید محمود جوری گفت که من فهمیدم اینطوری گفتنشون برای این بود که دل خانمشون آرومتر بشه!!!

دوست پیدا کردن بچه ها هم خیلی براش مهم بود.
وقتی ما از شمال به شهر دیگری نقل مکان کردیم ، برای دخترم یه دوست چادری و محجبه پیدا کرد ، براش مهم بود که برای بچه ها دوست خوبی پیدا کنه .

خواهر شهید