مردودی بس است!

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
مردودی بس است!

[h=1][/h]


[/HR]
شهید محمود طالبی‌پور که همیشه مشغول تلاوت قرآن بود، پس از سه مرحله جانبازی، در وصیت‌نامه خود نوشت که «امیدوارم خداوند دیگر پس از این مرا بپذیرد، مردودی دیگر بس است».


[/HR]
مصطفی طالبی‌پور، برادر شهید، با اشاره به اینکه محمود برادر یکی مانده به آخر بود، می گوید: پدرم پنج سال پس از شهادت محمود در سال 67 دار فانی را وداع گفت و مادرمان نیز در سال 84 درگذشت.
وی چندین دوره مجروح شد، ولی به شهادت نرسید. در وصیت‌نامه‌اش گفته است که «امیدوارم که خداوند دیگر بعد از این مرا بپذیرد و قبولم کند؛ مردودی دیگر بس است».
محمود جانبازی را مردودی می‌دانست. از سویی معتقد بود که جبهه‌ها به واسطه عشق به خداوند بزرگ، پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) به ویژه امام حسین(ع) و کربلا از نیروهای مخلص و فداکار پر شده است.
شهید 9 ساله بود که به سرپرستی استاد مولایی همراه دیگر نوجوانان به مشهد سفر کرد. در آنجا مسابقه قرآن برگزار شد و محمود تلاوت قرآن افتتاحیه مراسم را انجام داد. یکی از مسئولان برنامه در آن زمان که دوران ستمشاهی بود، برای سلامتی شاه در این برنامه دعا کرد. محمود به شدت ناراحت شد و با مسئول برپا کننده این مسابقه به بحث و جدال پرداخت که چرا وی را برای تلاوت قرآن این مراسم که در آن یکی از چاپلوسان برای سلامتی شاه دعا می‌کند، انتخاب کرده است.
وی ادامه می دهد: برادر بزرگ ما در سوق دادن دیگر فرزندان به سوی تلاوت و حفظ قرآن نقش بسزایی داشت. اغلب ما قرآن را در کلاس‌های استاد مولایی آموختیم. محمود چنان در این راستا تبحر پیدا کرده بود که چند سبک را با هم در یک جلسه قرائت می‌کرد.
برادر شهید تاکید می کند: کار و عمل خانواده شهدا باید همانند شهید باشد و اراده ما باید در راه شهدا به کار گرفته شود. محمود در هنگام شهادتش که آبان سال 61 بود، کمتر از 20 سال داشت. وی در سال 42 متولد شده بود.
محمد طالبی‌پور، برادر بزرگ این شهید که خود حافظ قرآن نیز است، می گوید: من می‌گویم که همه شهدای ما قرآنی هستند. شهدا و رزمندگانی که در جبهه حضور داشتند، قاری و حافظ قرآن بودند و اغلب آنها لحظات خود را با قرآن سپری می‌کردند، ولی مشهور نبودند. آنان قرآن را به نحو صحیح تلاوت می‌کردند و به معانی آیات قرآن توجه داشتند، ولی برای پرهیز از ریا، تلاش می‌کردند که از شناخته شدن به‌دور بمانند.
[h=2]تکه کلام شهید[/h] بردار بزرگ شهید طالبی‌پور با بیان اینکه از 1200 شهید صدر اسلام، 700 نفر قاری بودند، می گوید: محمود تکه کلامی داشت و آن «الله یفتح علیک» بود به این معنی که خدا درهای رحمت را به رویت بگشاید. محمود هر کجا که از تلاوت قرآن لذت می‌برد، این کلام را بیان می‌کرد و هنوز که هنوز است آنان که وی را می‌شناختند، این کلام را به زبان می‌آورند که برادر «الله یفتح علیک» هستی؟!
احمد طالبی‌پور، برادر دیگر آن شهید، با اشاره به پخش تلاوت محمود در اوایل انقلاب از شبکه دو سیما می گوید: ما به وجود محمود به عنوان اولین قاری نوجوان که صوتش از صدا و سیما پخش شد، افتخار می‌کنیم.
یکی از فرازهای وصیت‌نامه شهید محمود این بود «به خواهران می‌گویم که فرزندان خود را تربیت و راهی جبهه کنید.»

وی با اشاره به اینکه نوار کاستی از صوت محمود در اختیار دارند، ادامه می دهد: این صوت آخرین نواری است که از وی در ارتفاعات «الله اکبر» ضبط شده است و گویی محمود می‌دانست که این آخرین نوار وی است.
برادر شهید به مجروح شدن محمود طی سه بار اشاره می کند و می گوید: در عملیات خیبر ترکشی به راست دست محمود اصابت کرد که تمام اعصاب میان مچ و آرنج وی را به همراه گوشتش از میان برد.
محمود طی فصل زمستان از این مسئله رنج بسیار می‌برد، روزهای آخر زندگی محمود بود که برای بهبود دستش به نزد پزشک رفتیم و گفت که دست محمود را درمان می‌کند و با برداشتن مقداری از اعصاب پا و جوش دادن دستی که گوشتی بر آن نمانده بود، به داخل سینه محمود برای اینکه گوشت بیاورد، دست وی را گچ گرفتند.
پزشک معالج اظهار کرده بود که 107 روز طول می‌کشد که احساس بر اساس اعصاب ترمیم یافته به دست محمود بازگردد، این در حالی بود که عمر محمود طی 90 روز پس از این مهلت به پایان رسید و به فیض شهادت نائل شد.
[h=2]
نحوه شهادت[/h] وی با بیان اینکه محمود هم پیک و هم نیروی لشکر حضرت رسول(ص) بود، ادامه می دهد: من در مناطق عملیاتی بودم که یکی از کسانی که از خبر شهادت محمود اطلاع داشت، عنوان کرد که چند برادر هستید؟ جواب دادم پنج تا. گفت اگر یکی از شما شهید شود پدر و مادرتان چه می‌کنند؟ گفتم خدا را شکر می‌کنند. آنجا بود که خبر شهادت محمود را به ما دادند.
محمود توسط تک‌تیرانداز و از ناحیه پیشانی مورد هدف گلوله قرار گرفته بود، پیکر محمود 70 روز پس از شهادتش به معراج شهدا آمد و آنها به ما خبر دادند که پیکرش برگشته است. وی در عملیات والفجر 8 و در ارتفاعات الله اکبر به شهادت رسیده بود.
خواهر بزرگ این شهید که مادر شهید سعید رزاقی نیز است، می گوید: یکی از فرازهای وصیت‌نامه شهید محمود این بود «به خواهران می‌گویم که فرزندان خود را تربیت و راهی جبهه کنید.»
وی با اشاره به حضور دو فرزندش در جبهه‌های نبرد در پی وصیت برادر شهیدش اظهار می کند: یکی از فرزندانم که اکنون روحانی است، در جبهه مجروح شد و سعید نیز به شهادت رسید و از این طریق به وصیت برادرم عمل کردند.
[h=2]ذکر قرآن بر لبان[/h] خواهر دیگر شهید نیز یادآور می شود: برادرم خیلی مهربان بود. از آنجا که منزل ما به منزل پدرم نزدیک بود، گاه روی چهار بار به من سر می‌زد و با من درددل می‌کرد. برادرم همیشه در حال تلاوت قرآن بود و با توجه به اینکه سوره نور و یس را از حفظ داشت، همیشه در حال تلاوت این دو سوره بود و دیگر سوره‌ها را نیز از روی متن قرآن تلاوت می‌کرد.
خواهر شهید با اشاره به شبی که خبر شهادت محمود را برای خانواده آوردند، می گویند: وقتی خبر شهادتش را شنیدم از حال رفتم و خیلی بی‌تابی می‌کردم. پدرم از مسجد به خانه آمد و از من پرسید چه اتفاقی افتاده که این گونه شده‌ام؟ گفتم محمود شهید شده است.
پدرم در عین علاقه وافر به فرزندانش، به امام راحل و انقلاب خیلی علاقه داشت، او همان جا که خبر محمود را شنید، سجده شکر به جا آورد و گفت من پنج پسر داشتم، یکی از آنها را در راه خدا دادم.