در مورد فرقه كرّاميه بیشتر بدانیم

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
در مورد فرقه كرّاميه بیشتر بدانیم

ابو عبداللّه‏ محمّد بن كرّام بنيانگذار فرقه كرّاميه، در سيستان در خانواده‏اى عرب‏تبار متولد شد. او در دوران جوانى، تمام اموال خود را فروخته، به مكه رفت و پنج سال در آنجا رحل اقامت افكند. آن‏گاه به نيشابور آمد و بقيه عمر خود را در آنجا سپرى نمود(49). وى در نيشابور همدم احمد بن حرب (م 234ق) بود. احمد نقش مؤثرى در تربيت ابن كرّام به عنوان يك زاهد فقيه داشت(50). وى انسانى سنت گرا بود و از جمله نخستين مبلغان مسلمان و زاهدى بود كه تمام همّ خود را بر گسترش اسلام و ترغيب مسلمانان به درستكارى و نيكوكارى گذاشته بود.
ابن كرّام، پيامهاى احمد را براى مردم شرح مى‏داد. وى در مناظراتى شركت مى‏جست كه پيرامون اين سؤالات بود كه ايمان حقيقى مشتمل بر چيست ومسلمان واقعى كيست. او در زمينه كاربرد عقل در امر دين، راهى ميان معتزله و اهل حديث، و در مورد تعريف و توضيح اصطلاحات فقهى، موضعى ميان حشويه و معتزله برگزيده بود(51). و تقابلهاى ميان ديدگاههاى كرّاميه و معتزله، درباره اصل عدالت الهى و عقايد رياضت‏كشى وجود داشته است.
گرايش تعاليم ابو عبداللّه‏ محمّد بن كرّام به شيوه استنباط احكام از ظاهر قرآن و سنت، او را در كنار نوع انديشه و ايمانى قرار مى‏داد كه در قرنهاى سوم و چهارم به صورت مذاهب حنبلى و ظاهرى تبلور يافت. با اين حال كرّاميه تنها يك مكتب كلامى نبود، بلكه يك مذهب فقهى نيز بود.
اولين تلاشهاى تبليغاتى ابن كرّام در سجستان بود، بعد به غرجستان طرد شد و در ميان دهقانان غور، غورجستان و حومه شهرهاى خراسان به تبليغات پرداخت(52). برخى از حاميان ابن كرّام به تبع وى، در زمان محمّد بن طاهر بن عبداللّه‏ بن طاهر به نيشابور رفتند(53). در چشم بسيارى از روستائيان كرّاميه نمايانگر اسلام واقعى بود. كرّاميان، مبلّغان پرشورى بودند كه فعالانه غير مسلمانان را به اسلام جذب مى‏كردند؛ گفته مى‏شود ملامتيان در تقابل با كرّاميه به وجود آمده‏اند. ظاهرا ميان ابوالحسن سلم بن الحسن الباروسى از مشايخ ملامتيه و محمّد بن كرّام مؤسّس كرّاميه مناظره‏اى در نيشابور رخ داده است.
سبكى نقل مى‏كند كه ابن كرّام در حالى كه كلاه استوانه‏اى سپيد (قلنسوه) بر سر و پوستينى دربر داشت، مردم را وعظ كرده، احاديث را برايشان شرح مى‏داد و آنان را به ذكر خداوند فرا مى‏خواند(54).
كرّاميان در جذب مردم و به اسلام در آوردن غير مسلمانان و تأسيس خانقاهها به عنوان مراكزى براى ملاقات با يكديگر و انجام فعاليتهاى تبليغاتى، بسيار موفق بودند. موقوفات و نذورات مردم، اين فرصت را به ساكنان خانقاهها مى‏داد كه بدون آنكه اجبارى براى كار كردن داشته باشند، خويش را كاملاً وقف عبادت و وعظ نمايند. خانقاههاى كرّاميه كه از شرق جهان اسلام تا فُسطاط گسترش يافته بود، با تشكيلات سازماندهى شده خود، از اين مذهب حمايت و پشتيبانى مى‏نمود. بر اساس اظهارات مقدسى، خانقاهها، منحصرا به كرّاميان متعلق بودند(55). علاوه بر خانقاهها، كرّاميان داراى مدارس در نيشابور بودند كه در واقع مركز فرماندهى جنبشهاى كرّاميان محسوب مى‏شد.
ابن كرّام در مقايسه با متولّيان انديشه‏هاى ديگر داراى تفكرات و ديدگاههاى كلامى متعادل‏تر بود. با وجود اين هنگامى كه وى به همراه عده‏اى از طرفدارانش به نيشابور رسيدند، به دستور محمّد بن طاهر حاكم خراسان (248-259ق) مدت هشت سال زندانى شد(56). حاكم سجستان نيز رفتار مشابهى با وى داشت؛ امّا از كشتن وى، به دليل زهد و پارسايى آشكارش كه همگان از آن مطلع بودند حذر نمود(57). ابن كرّام در شوال سال 251ق از نيشابور بيرون شد و در صفر سال 255ق در بيت‏المقدس درگذشت و در باب اريحا دفن گرديد.
در طول دو قرن چهارم و پنجم هجرى، كرّاميان خشم و انزجار حنفيان و شافعيان را عليه خود برانگيخته بودند. سرانجام فرقه كرّاميه در سال 488ق با ظهور سلجوقيان و تلاشهاى متحدانه و يكپارچه حنفيان و شافعيان درهم شكست(58). كرّاميه، شيعيان و اشاعره در دوران حكومت طغرل بيك بر روى منبرها مورد سب و لعن قرار گرفتند(59). يكى از جنبه‏هاى مهم زهد كرّامى، انزجار از شيوه‏هاى خاصى از معاش اقتصادى بود. تقوا و ورع آنان، به وسيله رياضت‏كشى و كناره‏گيريشان از دنيا باز شناخته مى‏شد(60). آنان طرفدار اعتماد كامل بر خداوند بودند. به نظر مى‏رسد كه پيروان ابن كرّام، او را به دليل ديندارى، پارسايى و تأكيد بسيارش بر توكل شناخته و تبعيت مى‏كردند. كرّاميه در ميان طبقات پايين‏تر نيشابور، محبوبيت و پايگاه مردمى داشت. مجمع و مقرّ اصلى آنان در منطقه فقيرنشين شهر بود. عقيده كرّاميه در مورد فقر، تنفرشان نسبت به كار ـ به عنوان وسيله‏اى براى كسب درآمد ـ و زهد خشك و پرشور آنان، با ديدگاه اسلام در مورد جهد و سختكوشى براى گذران زندگى ـ كه مورد تأييد و قبول ديگر مذاهب در نيشابور نيز بود ـ تفاوتى فاحش و آشكار داشت.

كرّاميان براى كسب قدرت و نفوذ در نيشابور، با ساير گروهها به شدت رقابت مى‏كردند. تشكيلات گسترده و پيچيده آنان موفقيتشان در تبليغ و جاذبه‏اى كه براى گروههاى شهرى و روستايى داشتند، سيطره حنفيان و شافعيان را بر شهر به شدت تهديد مى‏كرد. در اواخر قرن چهارم، فرقه‏هاى حنفى و شافعى، زمام اداره شهر را به وسيله كنترل سيستم آموزشى و فقهى، در دست داشتند. علما و بازرگانانى كه در حقيقت نماينده و سخنگوى اين مذاهب بودند، روشى يافته بودند براى برخورد با حاكمانى كه اسما بر نيشابور حكومت مى‏كردند. حاكمان ترك، به دليل ناآشنايى با رخدادهاى محلى، بيشتر به كمك علما نيازمند بودند تا علما به حمايت آنان! حكومت براى آنكه بتواند به صورت مؤثرى بر مردم فرمانروايى كند، نياز به همكارى علما داشت؛ لذا به آنان اجازه فعاليت مى‏داد تا بتواند زندگى شهرى را تحت كنترل خود درآورد.
كرّاميان، پايگاه استوارى در نيشابور براى خود به وجود آوردند و در همان حال تعاليم خود را به ديگر نقاط جهان اسلام بسط دادند.
محمود غزنوى از آراى فرقه كرّاميه براى سركوب تفكرات اسماعيلى استفاده ابزارى مى‏كرد.
سخت‏گيرى زاهدانه آنها در باب شرايط امام يا حاكم و نيز عقايد تند آنها در باب مالكيت، چنان بوده است كه دشمان آنها با تمام نيروى خويش كوشيده‏اند تا آنها را چهره‏اى منفى و منفور بسازند(61). و ما اين چهره منفى را در كتاب السواد الاعظم نوشته ابوالقاسم اسحاق بن محمّد مى‏بينيم(62). كرّاميه منازعاتى نيز با شيعيان داشتند. آغاز اين نزاع به نقد آراى ابن كرّام توسط فضل بن شاذان نيشابورى (م 260ق) برمى‏گردد.
كرّاميان خواستار آن بودند كه مسلمانان از لحاظ مادى و معنوى با يكديگر برابر باشند، لذا فقرا و افرادى كه از لحاظ حقوق اجتماعى مورد تبعيض قرار گرفته بودند و همچنين اشخاصى كه به اصول و ارزشهاى ساير فرق خرده مى‏گرفتند، از كرّاميان حمايت كرده و به آنان عنايت داشتند. كرّاميان طرحى براى تعديل و تصريح شرايط تجارت در اسلام داشتند كه پيشتر توسط علما وضع و تبيين شده بود.
در اين دوران، كرّاميان به خوبى شكل گرفته و سازماندهى شده بودند و مى‏توانستند برنامه و دستور كاملى براى زندگى وضع نمايند. آنان تعريفات منحصر به فردى از فقه، كلام، و تصوف ارائه مى‏دادند. اقتدار و صلابت كراميه، منوط به كثرت تازه مسلمانان، فقراى شهرنشين و حمايتهايى بود كه از سوى ساير فرق دريافت مى‏كردند.
در زمان غزنويان محمّد بن اسحاق بن محمشاد (م 421ق) يكى از افراد مشهور كرّامى، مسجد نوساخته شيعيان را در نيشابور خراب كرد. برادر او، ابويعقوب اسحاق بن محمشاد رهبر كرّاميان بود. از اطلاعات اندكى كه درباره او موجود است، روشن مى‏شود كه وى مردى بود نيكوسيرت و پارسا كه پنج هزار نفر توسط او در نيشابور به اسلام گرويدند. پرهيزكارى و ورع وى، اثرى عميق بر سبكتكين، سلطان غزنويان ـ كه از حاميان و دوستداران كرّاميه بود. نهاد. پس از ابو يعقوب، پسرش ابوبكر، رهبرى فرقه كرّاميه را عهده‏دار گرديد و محمود غزنوى نيز وى را به عنوان حاكم شهر منصوب نمود. حكومت و رياست بر شهر، پيش از آن در بين خانواده ميكائيليان بود. آنان خانواده مهمى از دهقانانى بودند كه در دوران طاهريان اسلام آورده بودند. از آن ايام به بعد، آنان به عنوان حاكم در خدمت خليفه يا دولتهاى محلى بودند. آنان هيچ تعلقى به فرق حنفى يا شافعى نداشتند و به همين دليل مى‏توانستند به صورت خبرچين يا ميانجى‏گر، در خدمت حكمرانان حكومتهاى محلى باشند.
سلطان محمود در تلاش براى حمايت از موقعيت خليفه در بغداد، ابوبكر را به نبرد با مسلمانان غير همكيش خود ـ اشاعره، معتزله و اسماعيليه ـ تشويق نمود؛ امّا پس از مدتى ابوبكر، از حكومت بر شافعيان و حنفيان عاجز ماند. ابن فورك (م 406ق) رئيس مكتب اشعرى به عنوان بدعتگذار متهم شده و ناچار بود در برابر سلطان غزنه از خود دفاع نمايد. ابو سعيد ابوالخير، دچار مشكل شده بود. خواجه فقيه ابوبكر بن اسحاق بن محمشاد (محمّدشاد) كرّامى با قاضى صاعد (343-431ق) براى كشتن شيخ ابو سعيد ابوالخير همداستان شدند كه تفصيل آن در منابع كهن آمده است. از طرفى قاضى صاعد نيز با متهم كردن ابوبكر ـ به خاطر نسبت دادن صفات و شباهتهاى انسانى به خداوند ـ با وى مقابله به مثل نمودند.
ابوبكر محمّد كرّامى در كوششهايش بر ضد باطنيان و صوفيان از حمايت قاضى صاعد بن محمّد برخوردار بود. قاضى پيشواى حنفيان در نيشابور و عالمى بلندآوازه بود. سلطان محمّد او را به سرپرستى فرزندانش مسعود و محمّد گماشته بود و دو شخصيت سرسخت قاضى و ابوبكر نتوانستند در نيشابور كنار هم قرار گيرند و قاضى صاعد پس از بازگشت از سفر حج در سال 402ق در غزنه پيامى از خليفه تسليم محمود نمود و از آراى بدعت‏آميز كرّاميان نقشه برداشت و ابوبكر محمّد منكر اين شد و اين منازعه سالها دوام آورد و ابوبكر محمّد از رياست نيشابور كنار گذاشته شد و ابو على حسن بن محمّد معروف به حسنك وزير كه در سال 422ق به دستور سلطان مسعود اعدام شد، اقداماتى سخت بر ضد كرّاميان نيشابور در پيش گرفت. با اين حال، كرّاميان همچنان در نيشابور فعال بودند. ابن فُندُق و ابن اثير، از ستيز داخلى در نيشابور در ذيحجه سال 488ق ميان حنفيان و شافعيان به رهبرى قاضى ابو سعيد محمّد بن احمد محمّد بن صاعد و ابوالقاسم پسر امام الحرمين جوينى از يك سو و كرّاميان به پيشوايى محمشاد از سوى ديگر خبر مى‏دهند(63). احتمالاً مدرسه كرّاميان در بيهق در همان سال از ميان رفت، در حالى كه مدرسه‏هاى خاص حنفيان، شافعيان و علويان كه همه آنها همزمان ساخته شده بودند، در زمان ابن فُندُق كه كتابش را در سال 563ق نوشته است، همچنان برپا بود، از مدرسه كرّاميان هيچ اثرى بر جاى نمانده بود. در نيشابور با كشته شدن رهبر كرّاميان و با خاك يكسان شدن مدرسه آنها، ستيزه پايان يافت(64).
اقدام ابوبكر تنها باعث برانگيخته شدن تنش شديد بين حنفيان، شافعيان و كرّاميان شد. حمايتهاى سلطان محمود از كرّاميه به جاى آنكه وى را در كنترل و نظارت بر شهر و سياستهاى داخلى آن قادر سازد، موجب افزايش نزاعهاى قومى ـ فرقه‏اى در نيشابور شد. سلطان محمود سعى مى‏كرد در ابتدا نسبت به شكايتهاى مردم از رويه ابوبكر، با ديده اغماض بنگرد؛ امّا سرانجام ناچار شد در قبال اعمال وى از خود واكنش نشان دهد. هنگامى كه سلطان محمود، ابوبكر را از مقام و موقعيت رسمى‏اش بركنار نمود، رياست مجددا به خانواده ميكائيلى بازگشت و چون رئيس جديد بر جاى خود مستقر شد.
پس از عزل ابوبكر، قدرت كرّاميه در هم شكست. زمانى كه محمود غزنوى، غور را در سال 411ق فتح نمود، به مبلّغان و اساتيد كرّاميه اجازه داد تا براى تعليم و گسترش اسلام در آنجا به فعاليت بپردازند و اين دقيقا مقارن با زمانى بود كه وى حمايت خويش را از كرّاميه نيشابور برگرفته بود. احتمالاً محمود تشخيص داده بود كه بازگرداندن كرّاميه به نيشابور، نتايج چندان مطلوبى ندارد؛ لذا آنان را به سوى غور روانه كرد.
در طول قرن پنجم هجرى، كرّاميه به اتهام بدعت‏گذارى رد مى‏شد و مورد لعن و نفرين قرار مى‏گرفت. فرقه‏شناسان آنان را بيشتر به عنوان بدعت‏گذار، محكوم مى‏كردند.
در پايان قرن پنجم هجرى كرّاميه در نيشابور كاملاً نابود شد. انزجار حنفيان و شافعيان از كرّاميه، افزايش قدرت مذهب شافعى از طريق پيوند با صوفيه و عدم پشتيبانى حاكمان ترك و كارگزاران ايرانى، باعث زوال و نابودى اين فرقه مذهبى شد. اميد كرّاميه براى داشتن نفوذ دائمى در اسلام به يأس تبديل شد و اغلب مسلمانان، آنان را به عنوان بدعتگذار متهم كردند.
اخيرا متون جديد و مهمى در مورد كرّاميه به دست آمده و اهميت آن بدين لحاظ است كه فرقه كرّاميه را از جنبه و ديدگاه مقبول و مطلوبش به تصوير مى‏كشند. اين گونه استنباط مى‏شود كه اين متون از سوى عده‏اى از كرّاميان نگاشته شده باشد. از جمله اين منابع مى‏توان به تفسير عرفانى قرآن اشاره كرد كه اخيرا دكتر شفيعى كدكنى آن را معرفى كرده است(65).
در اين تفسير عرفانى جنبه‏هاى ولايت اهل بيت عليهم‏السلام مشهود است و اين تصريحات متون كرّامى نقض آشكار تمام تهمتهايى است كه نسبت به كرّاميه در كتابهاى ملل و نحل منعكس شده است. در اين كتاب محمّد بن كرّام (م 255ق)مؤسس كرّاميه زاهدى است يگانه، عالمى است ژرف‏انديش و در الهيات متكلّمى است تنزيهى و به دور از شائبه تجسم و در همان حال، مرد عمل و اهل درگيرى با حكومتها و صاحب انديشه‏هاى انقلابى در مسائل اجتماعى و اصول مالكيت، و همين امر سبب شده است تا از او چهره‏هاى منفى ساخته شود.

موضوع قفل شده است