ترسو بودن و هزار مشکل روحی

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ترسو بودن و هزار مشکل روحی

سلام.
بی مقدمه میگم
بنده از کودکی هم کاری خواستم بکنم توسری خوردم و الان که بزرگ شدم ترسو شدم هرکاری میخوام بکنم استرس دارم و بی خیالش میشم
از بانک رفتن در ساعات شلوغ گرفته تا رانندگی ، رفتن به ادارات و..............

از کودکی منو کوچیک کردن تو جمع و مجال حرف زدن به من نمیدادن
اخلاقم هم طوری که تا یکی کوچیکم میکنه میشم دشمن خونیش

میدونم که باید برم تو دل ترس ولی جرعت میخواد
بارها دعا کردم خدا جرعت بده به من ولی نداده
لطفا پیش مشاور ، داستان ، نصیحت نکنین
بیاین این خانه رو خراب کنید و از اول بسازید
ممنونم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

3482;563169 نوشت:
سلام.
بی مقدمه میگم
بنده از کودکی هم کاری خواستم بکنم توسری خوردم و الان که بزرگ شدم ترسو شدم هرکاری میخوام بکنم استرس دارم و بی خیالش میشم
از بانک رفتن در ساعات شلوغ گرفته تا رانندگی ، رفتن به ادارات و..............

از کودکی منو کوچیک کردن تو جمع و مجال حرف زدن به من نمیدادن
اخلاقم هم طوری که تا یکی کوچیکم میکنه میشم دشمن خونیش

میدونم که باید برم تو دل ترس ولی جرعت میخواد
بارها دعا کردم خدا جرعت بده به من ولی نداده
لطفا پیش مشاور ، داستان ، نصیحت نکنین
بیاین این خانه رو خراب کنید و از اول بسازید
ممنونم

بسمه تعالی
با تقدیم سلام و عرض خوش آمد محضر جنابعالی

همانطور که اشاره نمودید اضطراب شما ریشه در گذشته دارد. در عین حال مواردی نظیر خود کم بینی و اعتماد به نفس ضعیف از جمله اموری هستند که اضطراب شما را تشدید می کند. بنابراین لازم است با نگاهی واقع بینانه، مسائل را تحلیل کنید. به این منظور می بایست سهم گذشته و اکنون شما، در وضعیت روانی ای که با آن مواجه هستید، مشخص شود. نقش گذشته و نحوه برخورد دیگران با شما قابل انکار نیست اما بپذیرید که همه مسئله نیست! تمرکز بر گذشته و مقصر دانستن دیگران نه تنها کمکی به حل مسئله نمی کند که انگیزه حرکت را از شما سلب می کند.
برای تغییر لازم است:
از خود و گذشته خویش فرار نکنید بلکه آن را به عنوان بخشی از زندگی بپذیرید.
بجای سرزنش خود، رفتار غلطی که دیگران در گذشته با شما داشته اند را نقد کنید. به این منظور لازم است همه دلائلی که خلاف رفتار و برداشت دیگران را به اثبات می رساند، مرور کنید.
سرزنش و قضاوت منفی دیگران را هجمه بر علیه شخصیت خود ندانید. ممکن است نطر دیگران با شما متفاوت باشد و شما در موضوعی خاص نتوانید نظر دیگران را جلب کنید اما این واقعیتی فراگیر است که نسبت به همه افراد صادق است. یعنی جلب رضایت همه افراد آن هم در همه زمینه ها امری قریب به محال است! پس این حق را به دیگران بدهید که بر مبنای برداشت خود قضاوت کنند اما قبل از آن لازم است حق خود را به رسمیت بشناسید! حق اینکه قرار نیست همه را از خود راضی نگه دارید!
به یاد داشته باشید قرار نیست در هر کاری کامل باشید!
سعی کنید توقعات را از خود کاهش دهید و برای خود و موفقیتهایتان ارزش و احترام بیشتری قائل شوید.
از انجام اموری که احساس نشاط را به شما هدیه می دهد غفلت نکنید. کارهایی نظیر ورزش، تفریح، مسافرت و...
منطبق بر استعداد و علاقه و بر پایه برنامه ریزی گام به گام خود را ارتقاء بدهید و به وضعیت موجود (اعتقادی، اقتصادی، علمی، مهارتی و...) اکتفا نکنید
اگر ضعفی دارید، بررسی کنید در صورتی که قابل برطرف شدن بود، رفعش کنید در غیر اینصورت نه آن را انکار کنید و نه از آن هراس داشته باشید چرا که «خلق الانسان ضعیفا». پس بنابراین از فاجعه سازی از ضعفها و مشکلات پرهیز کنید

در قبال موضوعاتی هم که مورد اشاره قرار دادید یعنی رانندگی و... به خاطر داشته باشید هر چقدر اجتناب و عدم مواجهه شما بیشتر باشد، اضطراب شما نیز بیشتر است و هر قدر که مواجهه شما بیشتر باشد، از میزان اضطراب شما کاسته خواهد شد. بنابراین خود را وادار به انجام این امور کنید اما لازم است؛
_ از مدت زمان کم شروع کنید و رفته رفته میزان آن را افزایش دهید.
_ از قبل واکنشهای مختلف را مرور کنید، واکنشی را انتخاب کنید که بهترین و گویای آرامش شما باشد.
_ به هنگام حضور در موقعیت توقع نداشته باشید که از بهترین ها باشید!

سلام
من میگم اگه ذهنتو فعال کنی همه چیز حل میشه.
از هر برخوردی با مردم میترسی بشین فکر کن بهترین کار در اون شرایط چیه و خودتو آماده کن. حرف زدن رو تمرین کن.
اینطوری برای همه چیز آماده میشی!

شرایط شما، شرایط چند سال پیش منه. منم دقیقا همین مشکل و همین وضعیت شما رو داشتم. البته مشکل من خیلی بدتر بود.

همیشه از رو به رو شدن با شرایط جدید می ترسیدم. اما چطوری موفق شدم خودم رو از اون وضعیت نجات بدم.

مثلا وقتی یکی بهم آدرس میداد و میگفت بیا فلان جا، ترس تمام وجودمو میگفت. در حالی که اون شخص دقیق و کامل بهم میگفت باید چطوری بیای.
مثلا میگفت وایمیستی فلان جا، سوار اتوبوس فلان مسیر میشی. بعد فلان جا پیاده میشی و ...
اما من حتما باید قبلش همراه یه نفر اونجا میرفتم تا مسیر برام آشنا میشد. تا بعدا بتونم تنهایی برم. حتی با وجود راهنمایی دقیق اون شخص بازم می ترسیدم.
جالب اینه مسیر خیلی سر راستی هم بودا، تو مرکز شهر. ولی خب می ترسیدم دیگه. یعنی بهتره بگم اعتماد بنفس نداشتم.

یه بار یه روانشناس میگفت برای اینکه به ترس تون غلبه کنین باید خودتون رو تو اون شرایط قرار بدین.

منم همین کارو کردم. هرجا می دیدیم ترس و استرس اومد سراغم، فورا به خودم میگفتم من باید این کارو انجام بدم. تا کی باید این وضعیتو تحمل کنم؟!

مثلا میخواستم برم بانک ولی چون تا حالا تنهایی نرفته بودم (یعنی کارم اون طرفا نیفتاده بود) خیلی استرس داشتم. تا جایی که داشتم منصرف میشدم.
بعدش دیدم نه اینطوری نمیشه. گفتم همین الان پا میشم میرم و همین کارم کردم. وقتی نزدیک بانک شدم استرس وجودمو گرفت. اما مقاومت کردم. رفتم تو
و کارمو انجام دادم. البته اینم بگم که اوایل مقابله کردن با این ترس برام خیلی سخت بود. اما وقتی اون کار تموم میشد یه نفس راحت می کشیدم و چون تونسته
بودم اون کارو به سرانجام برسونم اعتماد بنفس پیدا میکردم. همین اعتماد بنفس انگیزه ای میشد تا دفعه ی بعدی راحت تر بتونم با شرایط جدید
رو به رو بشم.

اما اگر نری جلو و به اضطرابت اهمیت بدی, همین باعث میشه اعتماد به نفست کمتر از قبل بشه. همین کم شدن اعتماد بنفس باعث میشه دفعه ی بعدی
دیگه انگیزه ای برای رو به رو شدن با اون شرایطو نداشته باشی.

تنها راه فقط و فقط اینه که وقتی استرس رو به رو شدن با اون شرایط رو داشتی، باید حتما اون کارو انجام بدی.

من شرایطم دقیقا مثل شما بود. یعنی تمام مواردی که گفتین در مورد منم صدق میکنه. اما موفق شدم خودمو عوض کنم. مطمئنم که شما هم میتونین.

الان به عنوان مثال از رفتن به بانک در ساعات شلوغ حس خوبی ندارین. اما همین فردا این کارو انجام بدین. اولش خیلی استرس پیدا می کنین. ولی به هر
نحوی شده خودتون رو برسونین بانک. اونم تو ساعات شلوغ. با جرأت برین تو. شاید اولش تو انجام کارتون کمی به مشکل بربخورین. اما این نباید باعث بشه
شما برگردین عقب.
سختش همون اولشه. من امتحان کردم و نتیجه گرفتم. مطمئنم که شما هم نتیجه می گیرین.


اول سعی کنین از چیزای کوچیک شروع کنین. مثلا بانک رفتن تو ساعات شلوغ راحت تر از رانندگیه. پس اول از بانک شروع کنین. یا اگر کار راحت تری
سراغ دارین از اون شروع کنین.

نقل قول:
"تنها راه فقط و فقط اینه که وقتی استرس رو به رو شدن با اون شرایط رو داشتی, باید حتما اون کارو انجام بدی. "

:Kaf::Kaf::Kaf::Kaf: آفرین :Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf:

ممنون از دوستان
میدونین من تو جامعه زیاد بودم از سن 13 سالگی دم کافی نت کار میکردم
تا الان که 21 سالمه و میخوام برم سربازی(دعا کنید معاف بشم وگرنه مادرم دق میکنه)

متاسفانه این مشکلات همینطوری که گفتین از سر استرس ، خود کم بینی و اعتماد بنفسم ضعیفم هستش

تمام سعی ام رو میکنم باهاشون روبه رو بشم

ممنونم از کمکتون و نصیحت هاتون امید دادین بهم

شرایط الان شما از اون موقع های من خیلی بهتره. چون شما بیشتر تو جامعه بودین.

ولی من از صفرِ صفر شروع کردم.

وضعیت من اون موقع ها خیلی افتضاح بود. ولی تونستم از پسش بربیام و موفق بشم. مطمئنم که شما هم میتونین.

شما از اون وقتای من خیلی جلوترین.

موفق باشید.

ترس ا چی دارین؟مثلا بلد نباشین ضایع بشین؟خوب بشین!!:khandeh!:کی به کیه؟اونا که شمارو نمیشناسن شما هم اونارو!ی بار ضایع میشین در عوض دفعه بعد بلدین رفتین بانک چکار کنین

سلام یه پیشنهادهم بنده دارم که فکر کنم مفید باشه
اصلا به خودت نگو اگه این کارو انجام بدم و نشه کوچیک میشم همیشه خودتو بهتر از بقیه ببین بگو من چیم از بقیه کمتره هر کسی هم مسخرت کرد یا به قول خودت کوچیکت کرد به حساب حسودی بزار و اصلا جواب نده البته منظورم این نیست که خود خواه باشی به حرف کسی گوش ندی

3482;563169 نوشت:
سلام.

درود خداوند بر جنابعالی

برای حل این مشکل می بایست طرز تفکرتان را تقویت نمایید...

باید تصور کرد که همۀ مردم هیچ و پوچ اند ( در برابر خدا) و حقیقت نیز همین است...

فقط خداست که من باید از او بترسم... و همه افراد اطراف من سطح پایین اند و قدرتی ندارند چون...

اگر توانا بودند مرگ را از خود دور می کردند... و در برابر حوادث مستحکم بودند...

پس همه مثل من هستند... چرا باید از افرادی مثل خودم بترسم...؟

البته منظور بنده بی احترامی به مردم نیست.

موضوع قفل شده است