جمع بندی رابطه ی شکار شدن حیوانات با مهربانی خداوند

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه ی شکار شدن حیوانات با مهربانی خداوند

با سلام
همه ی ما می دونیم که در طبیعت حیوانات گوشت خوار و گیاه خوار وجود دارن و انسان ها که هر دو رو می خورن.
و می دونیم که موجودات گوشت خوار برای رفع گرسنگی چاره ای جز شکار ندارن. یعنی شکار شدن برخی حیوانات توسط حیوانات گوشت خوار یا سر بریدن اونها توسط انسان امر خداست و گناهی متوجه هیچ طرفی در این امر نیست. در واقع وجود این موضوع خواسته ی شخص خداست.
سوال من اینه که آیا وجود این خشونت و اتفاق افتادن این حادثه های دردآور (کشته شدن، پاره پاره شدن، شکستگی استخوان ها، خورده شدن و...) که برای گروهی از حیوانات و بچه های ضعیف اونها، به وسیله برخی دیگه از حیوانات گوشت خوار، به وحشیانه ترین و بی رحمانه ترین شکل ممکن رخ میده، چطور با رحمانیت و مهربانی و رزاق بودن خداوند تناقضی نداره؟
قطعا جواب کنترل جمعیت نیست، چون راه های دیگه برای اون هست. همین طور ذلت موجودات در مقابل انسان که در قرآن اومده، جواب این سوال نیست چون حیوانات گوشت خوار دیگه ای هم هستند. درضمن این که بگیم حیوانات گیاه خوار در عوض گرسنگی کمتری رو تحمل می کنن هم جواب خوبی نیست چون میزان درد قابل قیاس نیست.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صفا

با سلام و عرض ادب
در ابتدای بحث لازم می بینم کلام علامه طباطبایی (ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 298 ) را در باب شبهه تزاحم رحمت الهی با کشته شدن حیوانات بیان کنم تا علت این خواست الهی مشخص شود.
«جواب از اين سؤال در يك جمله كوتاه اين است كه اساس شرايع دين و زير بناى آن حكمت و مصالح حقيقى است، نه عواطف وهمى، خداى تعالى در شرايعش حقائق و مصالح حقيقى را رعايت كرده، نه عواطف را كه منشاش وهم است.توضيح اينكه اگر خواننده محترم وضع زندگى موجوداتى كه در دسترس او است به مقدار تواناييش مورد دقت قرار دهد، خواهد ديد كه هر موجودى در تكون و در بقايش تابع ناموس تحول است و مى‏فهمد كه هيچ موجودى نيست، مگر آنكه مى‏تواند به موجودى ديگر متحول شود، و يا موجودى ديگر به صورت خود او متحول گردد، يا بدون واسطه و يا با واسطه و هيچ موجودى ممكن نيست به وجود آيد مگر با معدوم شدن موجودى ديگر، و هيچ موجودى باقى نمى‏ماند مگر با فنا شدن موجودى ديگر، بنا بر اين عالم ماده عالم تبديل و تبدل است، و اگر بخواهى مى‏توانى بگويى عالم آكل و ماكول است، (پيوسته موجودى موجوداتى ديگر را مى‏خورد و جزء وجود خود مى‏سازد). مى‏بينيد كه موجودات مركب زمينى از زمين و مواد آن مى‏خوردند و آن را جزء وجود خود مى‏نمايند، و به آن صورت مناسب با صورت خود و يا مخصوص به خود مى‏دهند و دوباره زمين خود آن موجود را مى‏خورد و فانى مى‏سازد.......
پس نظام تكوين و ناموس خلقت كه حكومتى على الاطلاق و به پهناى همه عالم دارد، تنها حاكمى است كه حكم تغذى را معين كرده، موجودى را محكوم به خوردن گياه، و موجودى ديگر را محكوم به خوردن گوشت، و يكى ديگر را به خوردن دانه، و چهارمى را به خوردن خون كرده، و آن گاه اجزاى وجود را به تبعيت از حكمش هدايت نموده است،......
و اما اينكه گفتند حس رأفت و رحمت با كشتن حيوانات و خوردن گوشت آنها نمى‏سازد، جوابش اين است كه آرى هيچ شكى نيست كه رحمت خود موهبتى است لطيف، و تكوينى، كه خداى تعالى آن را در فطرت انسان و بسيارى از حيوانات كه تا كنون به وضع آنها آشنا شده‏ايم به وديعه نهاده، الا اينكه چنان هم نيست كه تكوين حس رحمت را حاكم على الاطلاق بر امور قرار داده باشد، و در هيچ صورتى مخالفت آن را جائز نداند، و اطاعتش را بطور مطلق و در همه جا لازم بشمارد، خوب وقتى تكوين خودش رحمت را بطور مطلق و همه جا استعمال نمى‏كند ما چرا مجبور باشيم او را در همه امور حاكم قرار دهيم، دليل اينكه تكوين رحمت را بطور مطلق استعمال نمى‏كند وجود دردها و بيماريها و مصائب و انواع عذابها است.......
و با اين حال اسلام امر رحمت را بدان جهت كه يكى از مواهب خلقت است مهمل نگذاشته، بلكه دستور داده كه رحمت عمومى گسترش داده شود، و از اينكه حيوانى را بزنند نهى كرده، و حتى زدن حيوانى را كه مى‏خواهند ذبح كنند منع نموده، و دستور اكيد داده ما دام كه حيوان ذبح شده جانش بيرون نيامده اعضائش را قطع و پوستش را نكنند،- و تحريم منخنقه و موقوذه از همين باب است-، و نيز نهى كرده از اينكه حيوانى را پيش روى حيوان ديگرى مثل آن ذبح كنند، و براى ذبح كردن حيوان راحت‏ترين و ملايم‏ترين وضع را مقرر فرموده، و آن بريدن چهار رگ گردن او است، (دو تا لوله خون و يك لوله تنفس و يك لوله غذا)، و نيز دستور فرموده حيوانى را كه قرار است ذبح شود آب در اختيارش بگذاريد، و از اين قبيل احكام ديگرى كه تفصيل آنها در كتب فقه آمده است.
و با همه اينها اسلام دين تعقل است، نه دين عاطفه، و در هيچ يك از شرايعش عاطفه را بر احكام عقلى كه اصلاح گر نظام مجتمع بشرى است مقدم نداشته، و از احكام عاطفه تنها آن احكامى را معتبر شمرده كه عقل آن را معتبر شمرده است، كه برگشت آن نيز به پيروى حكم عقل است. و اما اينكه گفتند رحمت الهى چگونه با تشريع حكم تزكيه و ذبح حيوانات سازگار است؟ با اينكه خداى تعالى ارحم الراحمين است، جوابش اينست كه اين شبهه از خلط ميان رحمت و رقت قلب ناشى شده است، آنچه در خداى تعالى است رحمت است نه رقت قلب، كه تاثر شعورى خاص است در انسان كه باعث مى‏شود، انسان رحم دل نسبت به فرد مرحوم تلطف و مهربانى كند، و اين خود صفتى است جسمانى و مادى كه خداى تعالى از داشتن آن متعالى است،- تعالى اللَّه عن ذلك علوا كبيرا- و اما رحمت در خداى تعالى معنايش افاضه خير بر مستحق خير است، آن هم به مقدارى كه استحقاق آن را دارد، و........، پس اين فكر را بايد از مغز بيرون كرد كه احكام الهى بايد بر طبق تشخيص ما كه ناشى از عواطف كاذبه بشرى است، بوده باشد، و مصالح تدبير در عالم تشريع را بخاطر اينگونه امور باطل ساخته، و يا در اينكه شرايعش را مطابق با واقعيات تشريع كرده باشد مسامحه كند.»

با سلام دوباره
آنچه در متن فوق باختصار ذکر شد، اشاره به اصل حکمت تغذی برخی موجودات از برخی دیگر داشت. و اثبات شد لازمه بقاء این زندگی مادی جریان این قانون است.
از سویی همه می دانیم میل به حفظ جان، امری فطری در میان تمام موجودات است، و موجودات در هنگام احساس خطر، تمام تلاش خویش را در محافظت از جان بکار می برند. از سویی موجودات دیگر نیز تمام تلاش خویش را برای زنده ماندن و خوردن دیگری بکار می برند. بالتبع نتیجه این دو تلاش ، وقوع خشونت ظاهری بین این دو موجود است ، که آنهم لازمه حفظ حیات است.
اگر اصل تغذی برخی از دیگری را بپذیریم و اصل حفظ جان را نیز لازم بدانیم در هنگام تزاحم دو اصل، بالتبع خشونت خواهد بود.

صفا;558124 نوشت:
با سلام

با سلام محضر استاد محترم.
شما فرمودید که خداوند کتک زدن به حیوان رو منع کرده تا رحمتش فراگیر باشه
چرا گوشتخواری رو منع نکرده تا این اشکال پیش نیاید در حالی که انسان میتونه گیاهخوار هم باشه؟

محمد132;558154 نوشت:
با سلام محضر استاد محترم.
شما فرمودید که خداوند کتک زدن به حیوان رو منع کرده تا رحمتش فراگیر باشه
چرا گوشتخواری رو منع نکرده تا این اشکال پیش نیاید در حالی که انسان میتونه گیاهخوار هم باشه؟

با سلام وخسته نباشید
در پاسخ سوال جناب عالی به ذکر قسمت دیگری از فرمایش علامه طباطبایی ( ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 299) می پردازیم:
«او تنها حاكمى است كه خلقت انسان را مجهز به جهاز گوارش گياهان و نباتات كرده، پيشاپيش همه جهازها كه به وى داده دندانهايى است كه در فضاى دهان او به رديف چيده، چند عدد آن براى بريدن، چند عدد براى شكستن، و گاز گرفتن، و آسياب كردن كه اولى را ثنائيات،" دندان جلو"، و دومى را رباعيات، و سومى را انياب" دندان نيش" و چهارمى را طواحن" دندان آسياب يا كرسى" مى‏ناميم، و همين خود دليل بر اين است كه انسان گوشتخوار تنها نيست، و گر نه مانند درندگان بى نياز از دندانهاى كرسى- طواحن- بود، و علف خوار تنها نيز نيست، و گر نه مانند گاو و گوسفند بى نياز از ثنايا و انياب بود، پس چون هر دو نوع دندان را دارد، مى‏فهميم كه انسان هم علفخوار است و هم گوشتخوار.
قدمى به عقب‏تر از دندانها به مرحله دوم از جهاز گوارش مى‏گذاريم، مى‏بينيم قوه چشايى- ذائقه انسان تنها از گياهان لذت و نفرت ندارد، بلكه طعم خوب و بد انواع گوشتها را تشخيص مى‏دهد، و از خوب آنها لذت مى‏برد، در حالى كه گوسفند چنين تشخيص نسبت به گوشت، و گرگ چنين تشخيص نسبت به گياهان ندارد، در مرحله سوم به جهاز هاضمه او مى‏پردازيم، مى‏بينيم جهاز هاضمه انسان نسبت به انواع گوشتها اشتها دارد، و به خوبى آن را هضم مى‏كند، همه اينها هدايتى است تكوينى و حكمى است كه در خلقت مى‏باشد، كه تو انسان حق دارى گوسفند را مثلا ذبح كنى، و از گوشت آن ارتزاق نمايى، آرى ممكن نيست بين هدايت تكوين و حكم عملى آن فرق بگذاريم، هدايتش را بپذيريم و تسليم آن بشويم، ولى حكم اباحه‏اش را منكر شويم.
اسلام هم- همانطور كه بارها گفته شد- دين فطرى است- همى به جز احياء آثار فطرت كه در پس پرده جهل بشر قرار گرفته ندارد، و چون چنين است به جز اين نمى‏توانسته حكم كند، كه خوردن گوشت پاره‏اى حيوانات حلال است، زيرا اين حكم شرعى در اسلام مطابق است، با حكم اباحه‏اى تكوينى»

با سلام دوباره

برای تکمیل بحث ادامه فرمایش علامه (ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 301 )را ذکر می نماییم:
«ليكن اين سؤال پيش مى‏آيد كه چرا اسلام به خوردن گوشت حيواناتى كه خودشان مى‏ميرند اكتفاء نكرد، با اينكه اگر اكتفاء كرده بود مسلمين هم گوشت مى‏خوردند، و هم كارد بدست نمى‏گرفتند، و با كمال بى رحمى حيوانى را سر نمى‏بريدند، در نتيجه عواطف و رحمتشان جريحه‏دار نمى‏شد؟
جواب اين سؤال از بياناتى كه در فصل دوم گذشت روشن گرديد، چون در آنجا گفتيم رحمت به معناى رقت قلب واجب الاتباع نيست، و عقل پيروى آن را لازم نمى‏داند، بلكه پيروى از آن را باعث ابطال بسيارى از احكام حقوقى و جزائى مى‏داند، و خواننده عزيز توجه فرمود كه اسلام در عين اينكه احكامش را تابع مصالح و مفاسد واقعى قرار داده، نه تابع عواطف، مع ذلك در بكار بردن رحمت به آن مقدار كه ممكن و معقول بوده از هيچ كوششى فروگذار نكرده، هم مصالح واقعى را احراز نموده، و هم ملكه رحمت را در بين نوع بشر حفظ كرده.
علاوه بر اينكه (همه مى‏دانيم بيشتر گاو و گوسفند و شترانى كه مى‏ميرند علت مرگشان بيماريهايى است كه اگر گوشت آنها خورده شود انسانها هم به همان بيماريها مبتلا مى‏گردند)، و مزاج آنان تباه و بدنها متضرر مى‏شود، و اين خود خلاف رحمت است، و اگر بشر را محكوم مى‏كرد به اينكه تنها از گوشت حيوانى بخورد كه مثلا از كوه پرت شده، آن وقت ميبايستى همه افراد بشر دور دنيا بچرخند ببينند كجا حيوانى از كوه پرت شده است، و اين براى بشر حكمى حرجى و خلاف رحمت است.

با سلام و تشکر از پاسخ کامل و جامع کارشناس محترم
سوال من درمورد نقض حکمت خداوند در مورد تبدیل موجودات به یکدیگر و تغذیه ی آنها از هم نیست. سوال من درمورد بحث به وجود آمدن درد و رنج بسیار برای برخی از حیوانات در این چرخه است. چون گیاهان در هنگام خورده شدن درد احساس نمی کنند. همچنین حیوانات گوشت خوار پس از مرگ و در هنگام تجزیه شدن بدنشان درد احساس نمی کنند. اما برخی حیوانات علف خوار که در این چرخه قرار می گیرند، به هنگام کشته شدن درد زیادی به شکل عذاب به آنها وارد می شود که متفاوت با رنج و زحمت مقدر برای همه ی موجودات به صورت عادی است. درحالی که ممکن بود که این چرخه برقرار باشد بدون اینکه برخی موجودات این دردهای زیاد متحمل شوند.
آن قسمت جواب هم که اطاعت از اصل رحمت همه جا لازم نیست حتما اتفاق بیفتد، در اینجا برقرار نیست، چراکه وقوع این شکارها و خشونت ها مستقیما خواست خداست و در این موارد مخلوقات هیچ کدام نقشی مخالف امر خدا نداشته و کاملا بی تقصیرند.
من جواب این سوال رو بیشتر در بحث بهره ی حیوانات و درواقع همه ی موجودات از اختیار و پاداش و جزا حس می کنم. مثلا می دونیم که اجنه نیز اختیار و حساب و کتاب دارند. هم چنین در قرآن در آیه " اذا الوحوش حشرت " از برانگیخته شدن حیوانات در محشر گفته شده. بنابراین احتمالا همون طور که انسان ها گاهی به عنوان بخشی از عذاب گناهانشون دچار مرگ های وحشتناک می شوند، حیوانات هم از این قاعده مستثنا نیستند. البته در اینجا سوالی که پیش می آد درمورد گوسفند و گاو و... هست که تقریبا همه کشته می شن. خدا در قرآن این اتفاق رو به عنوان آیه و نشانه ای از ذلت موجودات در مقابل انسان مطرح می کند.

هادی ق;558286 نوشت:
اما برخی حیوانات علف خوار که در این چرخه قرار می گیرند، به هنگام کشته شدن درد زیادی به شکل عذاب به آنها وارد می شود که متفاوت با رنج و زحمت مقدر برای همه ی موجودات به صورت عادی است. درحالی که ممکن بود که این چرخه برقرار باشد بدون اینکه برخی موجودات این دردهای زیاد متحمل شوند.

با سلام
چطور ممکن بود؟
هادی ق;558286 نوشت:
آن قسمت جواب هم که اطاعت از اصل رحمت همه جا لازم نیست حتما اتفاق بیفتد، در اینجا برقرار نیست، چراکه وقوع این شکارها و خشونت ها مستقیما خواست خداست و در این موارد مخلوقات هیچ کدام نقشی مخالف امر خدا نداشته و کاملا بی تقصیرند.

برای پاسخ دوباره کلام علامه را تکرار می نماییم:(آنچه علامه در باب تقدم عدالت بر رحمت در مورد مجرمین مطرح نمودند از باب مثال بوده است، این مثال، مثال منحصره نیست تا بخواهیم دیگر موارد را شبیه و نظیر آن بدانیم وبعبارت دیگر بدنبال وجه شبه باشیم)
«و با همه اينها اسلام دين تعقل است، نه دين عاطفه، و در هيچ يك از شرايعش عاطفه را بر احكام عقلى كه اصلاح گر نظام مجتمع بشرى است مقدم نداشته، و از احكام عاطفه تنها آن احكامى را معتبر شمرده كه عقل آن را معتبر شمرده است، كه برگشت آن نيز به پيروى حكم عقل است. و اما اينكه گفتند رحمت الهى چگونه با تشريع حكم تزكيه و ذبح حيوانات سازگار است؟ با اينكه خداى تعالى ارحم الراحمين است، جوابش اينست كه اين شبهه از خلط ميان رحمت و رقت قلب ناشى شده است، آنچه در خداى تعالى است رحمت است نه رقت قلب، كه تاثر شعورى خاص است در انسان كه باعث مى‏شود، انسان رحم دل نسبت به فرد مرحوم تلطف و مهربانى كند، و اين خود صفتى است جسمانى و مادى كه خداى تعالى از داشتن آن متعالى است،- تعالى اللَّه عن ذلك علوا كبيرا- و اما رحمت در خداى تعالى معنايش افاضه خير بر مستحق خير است، آن هم به مقدارى كه استحقاق آن را دارد، و........، پس اين فكر را بايد از مغز بيرون كرد كه احكام الهى بايد بر طبق تشخيص ما كه ناشى از عواطف كاذبه بشرى است، بوده باشد، و مصالح تدبير در عالم تشريع را بخاطر اينگونه امور باطل ساخته، و يا در اينكه شرايعش را مطابق با واقعيات تشريع كرده باشد مسامحه كند.»
هادی ق;558286 نوشت:
البته در اینجا سوالی که پیش می آد درمورد گوسفند و گاو و... هست که تقریبا همه کشته می شن

چنانچه گذشت حکمت خدا بر رحمت خدا مقدم است . لازمه حیات بشر تغذیه از حیواناتی مثل گوسفند و گاو و.... است. که در این چرخه از حیث بهداشتی و ...چاره ای جز از کشتن آنها نیست. البته چنانچه ذکر شد در این باب روایات مختلف تاکید بر مهربانی با حیوان مربوطه است.
از مجموع اين روايات و روايات مشابه و نيز روايات متعددى كه درباره حقوق حيوان در مجامع حدیثی موجود است، استفاده مىشود كه مهربانى با حيوان در زمان حيات و به هنگام ذبح دست كم مستحب است و برخى از مصاديق اين مهربانى در وقت ذبح حيوان در روايات و فتاواى فقها آمده است كه فشردهاى از آنها نقل شد.

بىهوش كردن حيوان پيش از ذبح از مصاديق جديد اين مهربانى به حيوان است و به احتمال قوى مشمول حكم استحباب مىباشد.جايز بودنِ اين عمل در كتاب «پژوهشى تطبيقى در احكام فقهى ذبح» به شرح اثبات شده و فقهاى معاصر بىهوش كردنِ حيوان را پيش از ذبح جايز دانستهاند، مگر آن كه به مرگ قبل از ذبح منجر شود.(پژوهشى تطبيقى در احكام فقهى ذبح، محمد رحمانى، ص 350) لذا در عصر کنونی می توان با استفاده از بیهوش نمودن حیوانات از درد و رنج آنها هنگام ذبح کاست.البته چنانچه اشاره شد این مساله نوعی دستور شرعی است. لذا شارع نیز نظر به حفظ حقوق حیوانات داشته و در این باب نیز لحظ رحمت نموده است.

پرسش:
رابطه شکار شدن حیوانات و مهربانی خداوند.

پاسخ:
در ابتدای بحث لازم می بینم کلام علامه طباطبایی را در باب شبهه تزاحم رحمت الهی با کشته شدن حیوانات بیان کنم تا علت این خواست الهی مشخص شود.
«جواب از اين سؤال در يك جمله كوتاه اين است كه اساس شرايع دين و زير بناى آن حكمت و مصالح حقيقى است، نه عواطف وهمى، خداى تعالى در شرايعش حقائق و مصالح حقيقى را رعايت كرده، نه عواطف را كه منشاش وهم است.
توضيح اين كه اگر خواننده محترم وضع زندگى موجوداتى كه در دسترس او است به مقدار تواناييش مورد دقت قرار دهد، خواهد ديد كه هر موجودى در تكون و در بقايش تابع ناموس تحول است و مى ‏فهمد كه هيچ موجودى نيست، مگر آن كه مى ‏تواند به موجودى ديگر متحول شود، و يا موجودى ديگر به صورت خود او متحول گردد، يا بدون واسطه و يا با واسطه و هيچ موجودى ممكن نيست به وجود آيد مگر با معدوم شدن موجودى ديگر، و هيچ موجودى باقى نمى‏ ماند مگر با فنا شدن موجودى ديگر، بنا بر اين عالم ماده عالم تبديل و تبدل است، و اگر بخواهى مى ‏توانى بگويى عالم آكل و ماكول است، (پيوسته موجودى موجوداتى ديگر را مى‏ خورد و جزء وجود خود مى‏ سازد). مى ‏بينيد كه موجودات مركب زمينى از زمين و مواد آن مى‏ خوردند و آن را جزء وجود خود مى‏ نمايند، و به آن صورت مناسب با صورت خود و يا مخصوص به خود مى‏ دهند و دوباره زمين خود آن موجود را مى‏ خورد و فانى مى ‏سازد... .

پس نظام تكوين و ناموس خلقت كه حكومتى على الاطلاق و به پهناى همه عالم دارد، تنها حاكمى است كه حكم تغذى را معين كرده، موجودى را محكوم به خوردن گياه، و موجودى ديگر را محكوم به خوردن گوشت، و يكى ديگر را به خوردن دانه، و چهارمى را به خوردن خون كرده، و آن گاه اجزاى وجود را به تبعيت از حكمش هدايت نموده است، ... .
و اما اين كه گفتند حس رأفت و رحمت با كشتن حيوانات و خوردن گوشت آنها نمى ‏سازد، جوابش اين است كه آرى هيچ شكى نيست كه رحمت خود موهبتى است لطيف، و تكوينى، كه خداى تعالى آن را در فطرت انسان و بسيارى از حيوانات كه تا كنون به وضع آن ها آشنا شده ‏ايم به وديعه نهاده، الا اين كه چنان هم نيست كه تكوين حس رحمت را حاكم على الاطلاق بر امور قرار داده باشد، و در هيچ صورتى مخالفت آن را جائز نداند، و اطاعتش را بطور مطلق و در همه جا لازم بشمارد، خوب وقتى تكوين خودش رحمت را بطور مطلق و همه جا استعمال نمى‏ كند ما چرا مجبور باشيم او را در همه امور حاكم قرار دهيم، دليل اينكه تكوين رحمت را بطور مطلق استعمال نمى‏ كند وجود دردها و بيماري ها و مصائب و انواع عذاب ها است ... .
و با اين حال اسلام امر رحمت را بدان جهت كه يكى از مواهب خلقت است مهمل نگذاشته، بلكه دستور داده كه رحمت عمومى گسترش داده شود، و از اينكه حيوانى را بزنند نهى كرده، و حتى زدن حيوانى را كه مى‏ خواهند ذبح كنند منع نموده، و دستور اكيد داده ما دام كه حيوان ذبح شده جانش بيرون نيامده اعضائش را قطع و پوستش را نكنند،- و تحريم منخنقه و موقوذه از همين باب است-، و نيز نهى كرده از اينكه حيوانى را پيش روى حيوان ديگرى مثل آن ذبح كنند، و براى ذبح كردن حيوان راحت ‏ترين و ملايم‏ ترين وضع را مقرر فرموده، و آن بريدن چهار رگ گردن او است، (دو تا لوله خون و يك لوله تنفس و يك لوله غذا)، و نيز دستور فرموده حيوانى را كه قرار است ذبح شود آب در اختيارش بگذاريد، و از اين قبيل احكام ديگرى كه تفصيل آن ها در كتب فقه آمده است.

با همه اينها اسلام دين تعقل است، نه دين عاطفه، و در هيچ يك از شرايعش عاطفه را بر احكام عقلى كه اصلاح گر نظام مجتمع بشرى است مقدم نداشته، و از احكام عاطفه تنها آن احكامى را معتبر شمرده كه عقل آن را معتبر شمرده است، كه برگشت آن نيز به پيروى حكم عقل است. و اما اين كه گفتند رحمت الهى چگونه با تشريع حكم تزكيه و ذبح حيوانات سازگار است؟ با اين كه خداى تعالى ارحم الراحمين است، جوابش اينست كه اين شبهه از خلط ميان رحمت و رقت قلب ناشى شده است، آنچه در خداى تعالى است رحمت است نه رقت قلب، كه تاثر شعورى خاص است در انسان كه باعث مى‏ شود، انسان رحم دل نسبت به فرد مرحوم تلطف و مهربانى كند، و اين خود صفتى است جسمانى و مادى كه خداى تعالى از داشتن آن متعالى است،- تعالى اللَّه عن ذلك علوا كبيرا- و اما رحمت در خداى تعالى معنايش افاضه خير بر مستحق خير است، آن هم به مقدارى كه استحقاق آن را دارد، و ...، پس اين فكر را بايد از مغز بيرون كرد كه احكام الهى بايد بر طبق تشخيص ما كه ناشى از عواطف كاذبه بشرى است، بوده باشد، و مصالح تدبير در عالم تشريع را بخاطر اينگونه امور باطل ساخته، و يا در اينكه شرايعش را مطابق با واقعيات تشريع كرده باشد مسامحه كند»(1)
آنچه در متن فوق باختصار ذکر شد، اشاره به اصل حکمت تغذی برخی موجودات از برخی دیگر داشت. و اثبات شد لازمه بقاء این زندگی مادی جریان این قانون است.
از سویی همه می دانیم میل به حفظ جان، امری فطری در میان تمام موجودات است، و موجودات در هنگام احساس خطر، تمام تلاش خویش را در محافظت از جان بکار می برند. از سویی موجودات دیگر نیز تمام تلاش خویش را برای زنده ماندن و خوردن دیگری بکار می برند. بالتبع نتیجه این دو تلاش ، وقوع خشونت ظاهری بین این دو موجود است ، که آنهم لازمه حفظ حیات است.
اگر اصل تغذی برخی از دیگری را بپذیریم و اصل حفظ جان را نیز لازم بدانیم در هنگام تزاحم دو اصل، بالتبع خشونت خواهد بود.

_چرا اسلام گوشتخواری را منع نکرده است؟
در پاسخ این سوال به ذکر قسمت دیگری از فرمایش علامه طباطبایی می پردازیم:
«او تنها حاكمى است كه خلقت انسان را مجهز به جهاز گوارش گياهان و نباتات كرده، پيشاپيش همه جهازها كه به وى داده دندان هايى است كه در فضاى دهان او به رديف چيده، چند عدد آن براى بريدن، چند عدد براى شكستن، و گاز گرفتن، و آسياب كردن كه اولى را ثنائيات،" دندان جلو"، و دومى را رباعيات، و سومى را انياب" دندان نيش" و چهارمى را طواحن" دندان آسياب يا كرسى" مى‏ ناميم، و همين خود دليل بر اين است كه انسان گوشت خوار تنها نيست، و گر نه مانند درندگان بى نياز از دندان هاى كرسى- طواحن- بود، و علف خوار تنها نيز نيست، و گر نه مانند گاو و گوسفند بى نياز از ثنايا و انياب بود، پس چون هر دو نوع دندان را دارد، مى‏ فهميم كه انسان هم علف خوار است و هم گوشت خوار.
قدمى به عقب‏ تر از دندان ها به مرحله دوم از جهاز گوارش مى‏ گذاريم، مى ‏بينيم قوه چشايى- ذائقه انسان تنها از گياهان لذت و نفرت ندارد، بلكه طعم خوب و بد انواع گوشت ها را تشخيص مى‏ دهد، و از خوب آن ها لذت مى‏ برد، در حالى كه گوسفند چنين تشخيص نسبت به گوشت، و گرگ چنين تشخيص نسبت به گياهان ندارد.
در مرحله سوم به جهاز هاضمه او مى ‏پردازيم، مى ‏بينيم جهاز هاضمه انسان نسبت به انواع گوشت ها اشتها دارد، و به خوبى آن را هضم مى‏ كند، همه اين ها هدايتى است تكوينى و حكمى است كه در خلقت مى‏باشد، كه تو انسان حق دارى گوسفند را مثلا ذبح كنى، و از گوشت آن ارتزاق نمايى، آرى ممكن نيست بين هدايت تكوين و حكم عملى آن فرق بگذاريم، هدايتش را بپذيريم و تسليم آن بشويم، ولى حكم اباحه‏ اش را منكر شويم.
اسلام هم- همانطور كه بارها گفته شد- دين فطرى است- همى به جز احياء آثار فطرت كه در پس پرده جهل بشر قرار گرفته ندارد، و چون چنين است به جز اين نمى‏توانسته حكم كند، كه خوردن گوشت پاره‏اى حيوانات حلال است، زيرا اين حكم شرعى در اسلام مطابق است، با حكم اباحه‏اى تكوينى».(2)

_ چرا اسلام با توجه به نیاز انسان به گوشت خواری و رحمت واسعه الهی به خوردن گوشت حیوانات مرده اکتفا ننموده است؟
برای تکمیل بحث ادامه فرمایش علامه را ذکر می نماییم:
«ليكن اين سؤال پيش مى ‏آيد كه چرا اسلام به خوردن گوشت حيواناتى كه خودشان مى ‏ميرند اكتفاء نكرد، با اين كه اگر اكتفاء كرده بود مسلمين هم گوشت مى‏ خوردند، و هم كارد بدست نمى‏ گرفتند، و با كمال بى رحمى حيوانى را سر نمى‏ بريدند، در نتيجه عواطف و رحمتشان جريحه‏ دار نمى ‏شد؟
جواب اين سؤال از بياناتى كه در فصل دوم گذشت روشن گرديد، چون در آنجا گفتيم رحمت به معناى رقت قلب واجب الاتباع نيست، و عقل پيروى آن را لازم نمى‏ داند، بلكه پيروى از آن را باعث ابطال بسيارى از احكام حقوقى و جزائى مى‏ داند، و خواننده عزيز توجه فرمود كه اسلام در عين اينكه احكامش را تابع مصالح و مفاسد واقعى قرار داده، نه تابع عواطف، مع ذلك در بكار بردن رحمت به آن مقدار كه ممكن و معقول بوده از هيچ كوششى فروگذار نكرده، هم مصالح واقعى را احراز نموده، و هم ملكه رحمت را در بين نوع بشر حفظ كرده.

علاوه بر اين كه (همه مى‏ دانيم بيشتر گاو و گوسفند و شترانى كه مى‏ ميرند علت مرگشان بيماريهايى است كه اگر گوشت آنها خورده شود انسانها هم به همان بيماري ها مبتلا مى‏ گردند)، و مزاج آنان تباه و بدن ها متضرر مى‏ شود، و اين خود خلاف رحمت است، و اگر بشر را محكوم مى‏ كرد به اينكه تنها از گوشت حيوانى بخورد كه مثلا از كوه پرت شده، آن وقت می بايستى همه افراد بشر دور دنيا بچرخند ببينند كجا حيوانى از كوه پرت شده است، و اين براى بشر حكمى حرجى و خلاف رحمت است»(3).

_ آیا در اسلام راهی برای آزار کمتر حیوانات در هنگام ذبح شدن پیشنهاد شده است؟
چنانچه گذشت حکمت خدا بر رحمت خدا مقدم است . لازمه حیات بشر تغذیه از حیواناتی مثل گوسفند و گاو و ... است. که در این چرخه از حیث بهداشتی و ...چاره ای جز از کشتن آنها نیست. البته چنانچه ذکر شد در این باب روایات مختلف تاکید بر مهربانی با حیوان مربوطه است.
از مجموع اين روايات و روايات مشابه و نيز روايات متعددى كه درباره حقوق حيوان در مجامع حدیثی موجود است، استفاده مىشود كه مهربانى با حيوان در زمان حيات و به هنگام ذبح دست كم مستحب است و برخى از مصاديق اين مهربانى در وقت ذبح حيوان در روايات و فتاواى فقها آمده است كه فشرده اى از آن ها نقل شد.
بىهوش كردن حيوان پيش از ذبح از مصاديق جديد اين مهربانى به حيوان است و به احتمال قوى مشمول حكم استحباب مى باشد.جايز بودنِ اين عمل در كتاب «پژوهشى تطبيقى در احكام فقهى ذبح» به شرح اثبات شده و فقهاى معاصر بىهوش كردنِ حيوان را پيش از ذبح جايز دانسته اند، مگر آن كه به مرگ قبل از ذبح منجر شود(4). لذا در عصر کنونی می توان با استفاده از بیهوش نمودن حیوانات از درد و رنج آن ها هنگام ذبح کاست. البته چنانچه اشاره شد این مساله نوعی دستور شرعی است. لذا شارع نیز نظر به حفظ حقوق حیوانات داشته و در این باب نیز لحظ رحمت نموده است.

______________
(1) ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 298.
(2) همان ص: 299.
(3) همان، ص: 301.
(4) پژوهشى تطبيقى در احكام فقهى ذبح، محمد رحمانى، ص 350.

موضوع قفل شده است